آنچه به جاودانگی امکان جاودانه شدن داده، محصول سالها تلاش و مطالعه در تاریخ و فرهنگ اروپاست. پیداست که برای برخی جزئیات کوندرا چه کتابها که نخوانده و چه تفحص ها که نکرده، از فنون استفاده از زیج توسط منجمان تا زندگینامهی گوته و همینگوی؛ از تاریخ موسیقی و ادبیات تا مباحث روز در زمینهی رابطهی اقتصاد، فرهنگ و سیاست؛ از تاریخ سیاسی معاصر تا مسائل جنبشهای جدید زیست محیطی و...
هفتم تیر ماه 1366، است. شهر سردشت. چند هواپیما، صدای گنگ چند انفجار و دودی که به هوا بلند می شود: بوی ترش لیمویی که هوا را پر می کند. جنگی ناخواسته، مرگی که گویی نباید هر گز از راه برسد، اما حالا درست زمانی که در انتظارش نیستی، از راه می رسد؛ اما نه برای آنکه زندگی ات را بگیرد و یک بار برای همیشه خلاصت کند.
حوادث فوریه 2013 تا ژانویه 2014 (کمی پیش از بهار 1393) در اوکراین که تا به امروز ادامه دارد و به بحرانی بین المللی تبدیل شده است، به همراه خود واژه ای عجیب را نیز به ارمغان آورد: «میدان» یا در روسی (майдан) با همین تلفظ؛ زیرا نقطه مرکز شورش ها و تظاهرات در میدان اصلی در شهر کی یف رخ می داد که نامش دقیقا همین «میدان» بود. این یادگار دوره عثمانی که خود ریشه از واژه ای عربی و در اصل
مزاحمت خیابانی بخش جدایی ناپذیر تجربه ی روزمره ی زنانه از شهر است. تجربه ای که بسیاری از ابعاد نظری خشونت مانند خشونت روانی، جسمانی و جنسی را یک جا در بر می گیرد. روایت زنان قربانی از رخدادهای خیابانی حاکی از آن است که قربانیان علاوه بر تجربه های روانی استرس و احساس حقارت ناشی از مزاحمت، فعالیت های اجتماعی خود را نیز به دلیل ترس از وقوع مجدد چنین رخدادهایی محدود می کنند.
یک پژوهشگر مردمشناس گفت: جوامع کشاورزی از گذشتههای دور برای فرآیند کشت محصول، آیین مختلفی برگزار میکردند که ریشههای مشترکی از آنها در کشورهای اروپایی دیده میشود و بهمرور زمان، با تغییر شکل مواجه شدهاند.
انسانشناسی حسها را به کار برده ام تا شهر تبریز را بر اساس فرهنگ حسی آن از نو طراحی کنم. طراحی حسی شهر باعث خواهد شد تا از یک طرف ساکنان آن از زندگی در شهر لذت ببرند و هم جاذبهایی برای گردشگران فراهم آید. کاربردی کردن انسانشناسی حسی گردشگری متکی بر گشتن در بوها، مزه ها، صداها، بافتها و منظره ها خواهد بود تا از خلال آن درگیری کامل حسی صورت گیرد و گردشگر به طور بدنمندی با شهر درگیر شود.
حوزه سیاسی، حوزه ای به غایت پیچیده است اما، نه به پیچیدگی حوزه اجتماعی. هر چند مشکل اساسی که کنشگران هر دو حوزه دارند آن است که گروه نخست، یعنی کسانی که سیاست را در پهنه و گفتمان خود آن،عامل اصلی و خودمحور می پندارند، در این نمی توانند بفهمند که جامعه دارای ساز و کارهایی خلاق و غیر قابل کنترل است که از خود در برابر نیستی دفاع کند. دقیقا به همین دلیل است که کمتر قدرتی سیاسی را می توان یافت
شاید نخست لازم باشد تعریف خود را از جامعه و به خصوص جامعه معاصر ارائه دهیم تا سپس بتوانیم به این پرسش که در جامعه معاصر تا چه حد حق دارد در تولید فرهنگی اعضای خود دخالت کند، پاسخ دهیم. تاکید بر معاصر بودن جامعه، ضرورت یک تفکیک را روشن می کند: جامعه باستانی، جامعه صنعتی و جامعه پسا مدرن یا اطلاعاتی که هم اکنون در آن زندگی می کنیم هر یک می توانند تعاریف متفاوتی داشته باشند،
در دسامبر2010 میلادی برابر آذر1389 خورشیدی در کشور تونس در شمال آفریقا جنبشی شکل گرفت که بعدها به بهارعربی مشهور شد. در آن زمان این جنبش به نظر می رسید که حامل انرژی عظیمی است که می تواند به کابوس دومینوی فروریزش دیکتاتوری های منطقه و تحول در جهت نقش آفرینی بیشتر جامعه ی مدنی باشد. اما اکنون بیش از سه سال بعد از آن آغاز امید بخش، در همه ی کشورهایی که این جنبش نوید تغییرات
سال گذشته مارگارت تاچر نخست وزیر انگلستان و دشمن قسم خورده طبقه کارگر درگذشت، میراثی شومی که وی از خود بر جای گذاشت نیاز به بحث و بررسی عمیق دارد چرا که این میراث تنها به بریتانیا محدود نشده و در نظام سرمایهداری و تقسیم کار جهانی، این سیاستها به منزله نقشه راه، در اشکال گوناگون در بسیاری از کشورها پیاده میشود؛ زیرا تاچریسم مترادف با سیاست حمله به کارگر و دست آوردهای آن، و تحویل دادن بسیاری از این دستاوردها به بازار آزاد است.