تاریخچه رادیو و تلوزیون در ایران
راديو چگونه به وجود آمد؟
در سال 1860 ميلادي (جيمز كلارك ماكسدل) فيزيكدان و رياضيدان اسكاتلندي، تئوري امواج الكترومغناطيسي را براي اولين بار عرضه كرد.
در سال 1887 (هنريشن هرتز)، مهندس وفيزيكدان آلماني نظريه ماكس دل را تاييد نمود. او موفق شد از نوسانات الكترونيكي براي انتقال امواج از محلي به محل ديگر بدون سيم استفادهكند. وي براي اولينبار موفق شد، امواج راديوييرا در آزمايشگاه توليد كند. نام (هرتز) به صورت واژهاي بينالمللي براي بيان فركانسهاي راديويي به كار ميرود. پس از او (برانلي)فرانسوي درسال 1890 آزمايشهايي در اينزمينه انجام داد و بالاخره دانشمندي روسي به نام(الكساندر پوپوف) موجي را با دستگاهي كه شبيه دستگاه هرتز و برانلي بود اختراع و آنتن را بهوجود آورد و به اين صورت يك دستگاه تلگراف مرس را ايجاد نمود. در مارس 1896 پوپوفاولين پيغام تلگرافي را به مسافت 250 متري فرستاد.
اولين كسي كه متوجه شد، ميتوان از بيسيم بهعنوان يك وسيله ارتباطي استفاده نمود،(ماركوني) ايتاليايي بود كه بعدها به نام مخترع راديو معروف گرديد. وي در سال 1895 اولين خبر راديويي خود را به وسيله بيسيم در يكفاصله 3 كيلومتري فرستاد.
در ژوئن سال 1896 در لندن اولين ايستگاه تلگرافي بدون سيم به كمك امواج الكترونيكينمايش داده شد.
در سال 1897 به ايتاليا برگشت و يك ارتباطبيسيم بين دو كشتي جنگي در يك مسافت 12كيلومتري ايجاد نمود و بالاخره در سال 1901 درتكميل اختراع خود موفق گرديد، علائم بيسيمرا از يك طرف اقيانوس اطلس يعني از شهر (پلدو) در انگلستان به آن طرف اقيانوس اطلس، شهر(سن ژان) آمريكا بفرستد.
مردم از اختراع ماركوني چنان به شور و هيجانآمده بودند، كه خواستار پخش صداي انسان از راديو شدند، اما چون لامپهاي راديو ضعيف بود سازندگان راديو بايد فكر بهتري ميكردند. بههمين منظور در سال 1906 يك فيزيكدان آمريكايي به نام (دو فورست) لامپ سه الكتروني را اختراع كرد كه براي راديو الكتريسيته خيليقابل استفاه بود. بعد از آن (روبرت فون ليئن) موفق به ساخت لامپهاي قوي شد، اين لامپها تحول بزرگي در زمينه دستگاههاي الكترونيكي بهوجود آوردند.
در سال 1910 براي اولينبار صداي موسيقي وآواز اپراي (متروپولتين - نيويورك) در سراسر آمريكاي شمالي شنيده شد.
در سال 1913 جمعي از دانشمندان سعي كردندكه صداي موزيك درتمام نقاط جهان كاملا شنيده شود، ولي جنگ جهاني اول زحمات آنها رابينتيجه گذاشت.
احتياجات نظامي در دوران جنگ، استفاده ازبيسيم را گسترش داد و در تاريخ 11 نوامبر سال1918 تلگراف بيسيم نويد پايان جنگ را به همه جهانيان اعلام نمود.
تاريخ شروع بهره برداري عمومي از راديو درسال 1920 ميباشد.
نخستين دستگاه پخش راديو
اولين دستگاههاي پخش منظم راديويي در سال1920 در انگلستان به كار افتاد و در سال 1926اولين كنفرانس بين المللي راديويي با شركت 27كشور جهان، در برلين برپا شد و آيين نامه مقررات ارتباطات راديويي به تصويب رسيد.
رشد فزاينده راديو و مخاطبانش، آن را تبديل بهرسانهاي جمعي و فراگير نمود. ارزاني بهايراديوهاي ترانزيستوري نيز به پيشرفت اين رسانهدركشورهاي توسعه نيافته كمك كرد.
در هر حال در دنيا تقريبا يك ميليارد گيرنده راديويي وجود دارد، يعني براي هر چهار نفر يك گيرنده راديويي موجود ميباشد.
راديو در ايران
درسال 1303 هجري شمسي (1924 م) توسط وزارت جنگ مقدمات استفاده از بيسيم فراهم شد. در سال 1305 بيسيم در ايران واردگرديد. از سال 1311 موسسات بيسيم توسعه پيدا كردند، كه نهايتا به ايجاد راديو منتهي شد.
هيات وزيران روز دوم مهر ماه 1313 استفاده ازراديو را تصويب كرد و مقرراتي وضع شد كه براي نصب آنتن و استفاده از راديو اجازه وزارت پست و تلگراف و تلفن لازم بود.
در سال 1316 مقدمات ايجاد مركز راديو بهوسيله وزرات پست و تلگراف و تلفن فراهم و بهدنبال اين اقدام در سال 1317 سازمان پرورشافكار تاسيس شد. اين سازمان دارايكميسيونهاي مطبوعات، كيت كلاسيك،سخنراني، نمايشهاي راديويي و موسيقي بود.
درچهارم ارديبهشت 1319 اولين فرستندهراديويي در ايران در محل بيسيم در جاده قديمشميران افتتاح گرديد.
از سال 1319 راديو تهران در 24 ساعت فقط 8ساعت برنامه اجرا ميكرد كه شامل اخبار،موسيقي ايراني، گفتار مذهبي، فرهنگي،جغرافيايي و تاريخي بود.
درسال 1322 راديو تهران بخش ديگري بهتعداد بخشهاي قبلي خود افزود و صبحها نيزبرنامه آن سه ساعت افزايش يافت. در سال1324 براي روزهاي تعطيل نيز برنامههاييمدون پخش ميگرديد.
توسعه راديو در ايران
در بدو تاسيس، راديو تهران داراي دو فرستنده كه يكي براي موج متوسط و ديگري براي موج كوتاه بود، براي پخش برنامههاي خود از يك استوديو در محل اداره بيسيم استفاده ميكرد.
در سال 1327 يك فرستنده در اختيار راديو قرار گرفت و يك استوديوي كوچك در ميدان ارگ براي پخش اخبار ساخته شد.
در سال 1336 نام راديو تهران به راديو ايران تبديل و بعدها در جنب راديو ايران فرستنده دومي بنام راديو تهران نيز مشغول به كار گرديد كهدر آغاز امر تنها موسيقي از آن پخش ميشد.
اهداف و تشكيلات راديو
اداره راديو در بدو تاسيس به اداره كل انتشاراتو تبليغات به مديريت دكتر (عيسي صديق اعلم)،استاد دانشگاه واگذار شد.
اهداف و وظايف اين اداره عبارت بودند از:
تعيين سياست و خطمشي راديو
توسعه فرهنگ عمومي و آشنا كردن مردم بهاصول زندگي نوين
توجه به وحدت ملي، مباني مليت و حفظاستقلال
شرح تحولات كشور
رعايت كامل سياست دولت در انتشار اخبار
تاسيس مدرسه براي تربيت خطيب، قصهگو،شاهنامه خوان
نصب راديو و بلندگوي عمومي در مركز شهر
تاسيس مدرسه هنرپيشگي
اولين كساني كه در راديو مشغول شدند
اين افراد از ميان فرهنگيان و هنرمندان شايسته وبا ذوق انتخاب و از ساير وزارتخانهها به اداره كلانتشارات و تبليغات منتقل شدند.
استاد محمد حجازي ملقب به مطيعالدوله(نويسنده و داستاننويس)، عبدالرحمن فرامرزي(نويسنده و مدير روزنامه كيهان) حسينقلي مستعان(داستاننويس)، ابوالقاسم پاينده (نويسنده)،ابوالقاسم اعتصامزاده و مشفق همداني (مترجم)و نيز براي تعيين خطمشي و سياست راديو،شوراي عالي انتشارات بر پا شد كه اعضاي آنعبارت بود از: علامه محمد قزويني، محمد عليفروغي (ذكاء الملك)، دكتر قائم غني، دكتر علياكبر سياسي (رييس دانشگاه تهران) دكتر رضا زادهشفق، دكتر محمود افشار و استاد علينقي وزيري.
بخش خبر
مسئول تهيه و پخش اخبار راديو، خبرگزاريپارس بود، كه روزگاري آژانس پارس، نام داشت.
در ابتداي كار، آژانس پارس اخبار روزنامهها راقيچي ميكرد و به دست گويندگان راديو ميداد.اما ر فته رفته، پس از پنج سال، اين آژانس به يكخبرگزاري جدي تبديل شد كه علاوه بر تهيه وپخش اخبار راديويي، هر روز چهار شماره بولتنصبح و عصر از اخبار ايران و جهان تهيه ميكرد وبه رايگان در اختيار روزنامهها قرار ميداد.
گزارشهاي راديويي نيز يا از طريق فرستنده سياربه طور زنده پخش ميشد و يا جريان رويداد،روي نوار، ضبط و در بخش اخبار از راديو پخش ميگرديد.
اخبار خارجي از طريق تله تايپ (دستگاه خودكارخبرگيري) كه نقش خبرنگار را بازي ميكرد،دريافت و سپس توسط مترجمان در مدت كوتاهي ترجمه و براي تنظيم خبر راديوييتحويل سردبير اخبار ميشد. پس از تنظيمراديويي، توسط مسئولان خبرگزاري كنترل وبراي پخش به استوديوي راديو ايران تحويلميشد. ناگفته نماند از سال 25 تا 38 نيز به مرورهر استاني براي خود (زير نظر اداره كل انتشارت وراديو) اقدام به تاسيس راديو نمود.
صداي جمهوري اسلامي ايران
پس از انقلاب اسلامي، نام سازمان راديو تلويزيون ملي ايران تبديل به صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران شد.
رياست اين سازمان هر پنج سال يك بار توسط رهبر انتخاب ميشود، بالاترين مقام راديو، معاون رييس سازمان در حوزه صدا ميباشد.
رادیو اینترنتی
رادیو اینترنتی ، همانند رادیو معمولی می باشد ولی با این تفاوت که از طریق اینترنت انتشار می یابد. با توجه به پیشرفت جوامع در استفاده از اینترنت ، رادیو اینترنتی راه حل بسیار مناسبی برای انتشار قوی تر اطلاعات به صورت سمعی می باشد. رادیو و تلویزیون اینترنتی بخشی از امکانات شبکه جهانی است که روزانه تعداد بسیاری از مشترکین در سراسر دنیا از آن استفاده میکنند و می تواند جایگزین مناسبی برای سیستم عادی آن باشد.
رادیو در ایران
اولین فرستنده عمومی رادیو در ایران در ۴ اردیبهشت ۱۳۱۹ در تهران با نام «رادیو تهران» آغاز به کار کرد.
درسال ۱۳۰۳ (۱۹۲۴)، وزارت جنگ مقدمات استفاده از بیسیم رافراهم کرد. در سال ۱۳۰۵ بیسیم به ایران وارد گردید. از سال ۱۳۱۱ موسسات بیسیم توسعهپیدا کردند، که نهایتا به ایجاد رادیو منتهی شد. هیات وزیران روز ۲ مهر ۱۳۱۳ استفاده از رادیو را تصویب کرد و مقرراتی وضع شد که برای نصب آنتن و استفاده از رادیو اجازه وزارت پست و تلگراف و تلفن لازم بود. در سال ۱۳۱۶ مقدمات ایجاد مرکز رادیو بهوسیله وزرات پست و تلگراف و تلفن فراهم و بهدنبال این اقدام در سال ۱۳۱۷ سازمان پرورشافکار تأسیس شد. این سازمان دارایکمیسیونهای مطبوعات، کیت کلاسیک، سخنرانی، نمایشهای رادیویی و موسیقی بود. درچهارم اردیبهشت ۱۳۱۹ اولین فرستندهرادیویی در ایران در محل بیسیم در جاده قدیم شمیران افتتاح گردید. از سال ۱۳۱۹ رادیو تهران در ۲۴ ساعت فقط ۸ ساعت برنامه اجرا میکرد که شامل اخبار، موسیقی ایرانی، گفتار مذهبی، فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی بود. درسال ۱۳۲۲ رادیو تهران بخش دیگری بهتعداد بخشهای قبلی خود افزود و صبحها نیز برنامه آن سه ساعت افزایش یافت. در سال ۱۳۲۴ برای روزهای تعطیل نیز برنامههاییمدون پخش میگردید.
توسعه رادیو در ایران:
در بدو تأسیس، رادیو تهران که دارای دو فرستنده یکی برای موج متوسط و دیگری برای موجکوتاه بود، برای پخش برنامههای خود از یک استودیو در محل اداره بیسیم استفاده میکرد. در سال ۱۳۲۷ یک فرستنده در اختیار رادیو قرار گرفت و یک استودیوی کوچک در میدان ارگ برای پخش اخبار ساخته شد. در سال ۱۳۳۶ نام «رادیو تهران» به «رادیو ایران» تبدیل و بعدها در جنب رادیو ایران فرستنده دومی بنام رادیو تهران نیز مشغول به کار گردید که در آغاز امر تنها موسیقی از آن پخش میشد.
اهداف و تشکیلات رادیو:
اداره رادیو در بدو تأسیس به اداره کل انتشارات و تبلیغات به مدیریت دکتر عیسی صدیق اعلم، استاد دانشگاه واگذار شد. اهداف و وظایف این اداره عبارت بودند از:
تعیین سیاست و خط مشی رادیو
توسعه فرهنگ عمومی و آشنا کردن مردم بهاصول زندگی نوین
توجه به وحدت ملی، مبانی ملیت و حفظ استقلال
شرح تحولات کشور
رعایت کامل سیاست دولت در انتشار اخبار
تأسیس مدرسه برای تربیت خطیب، قصهگو، شاهنامهخوان
نصب رادیو و بلندگوی عمومی در مرکز شهر
تأسیس مدرسه هنرپیشگی
اولین کسانی که در رادیو مشغول شدند
این افراد از میان فرهنگیان و هنرمندان شایسته وبا ذوق انتخاب و از سایر وزارتخانهها به اداره کلانتشارات و تبلیغات منتقل شدند.
محمد حجازی ملقب به مطیعالدوله (نویسنده و داستاننویس)، عبدالرحمن فرامرزی (نویسنده و مدیر روزنامه کیهان) حسینقلی مستعان (داستاننویس)، ابوالقاسم پاینده (نویسنده)، ابوالقاسم اعتصامزاده و مشفق همدانی (مترجم).
برای تعیین خط مشی و سیاست رادیو، شورایعالی انتشارات بر پا شد که اعضای آنعبارت بود از: علامه محمد قزوینی، محمد علی فروغی (ذکاء الملک)، دکتر قاسم غنی، دکتر علیاکبر سیاسی (رییس دانشگاه تهران) دکتر رضا زادهشفق، دکتر محمود افشار و استاد علینقی وزیری.
بخش خبر مسئول تهیه و پخش اخبار رادیو، خبرگزاریپارس بود، که روزگاری آژانس پارس، نام داشت. در ابتدای کار، آژانس پارس اخبار روزنامهها راقیچی میکرد و به دست گویندگان رادیو میداد. اما رفته رفته، پس از پنج سال، این آژانس به یکخبرگزاری جدی تبدیل شد که علاوه بر تهیه وپخش اخبار رادیویی، هر روز چهار شماره بولتن صبح و عصر از اخبار ایران و جهان تهیه میکرد وبه رایگان در اختیار روزنامهها قرار میداد. گزارشهای رادیویی نیز یا از طریق فرستنده سیار به طور زنده پخش میشد و یا جریان رویداد، روی نوار، ضبط و در بخش اخبار از رادیو پخشمیگردید. اخبار خارجی از طریق تله تایپ (دستگاه خودکار خبرگیری) که نقش خبرنگار را بازی میکرد، دریافت و سپس توسط مترجمان در مدت کوتاهی ترجمه و برای تنظیم خبر رادیویی تحویل سردبیر اخبار میشد. پس از تنظیمرادیویی، توسط مسئولان خبرگزاری کنترل وبرای پخش به استودیوی رادیو ایران تحویل میشد.
از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۸ نیز به مرور هر استانی برای خود (زیر نظر اداره کل انتشارت ورادیو) اقدام به تأسیس رادیو نمود.
پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، نام سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران تبدیل به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شد. ریاست این سازمان را هر پنج سال یک بار مقام رهبری انتخاب میکند. بالاترین مقام رادیو، معاون رییس سازمان در حوزه صدا میباشد.
آشنایی با تاریخچه تلویزیون در ایران
نخستین فرستنده تلویزیونی تاریخ ایران ساعت پنج بعد از ظهر جمعه یازدهم مهرماه سال 1337 آغاز به کار کرد.
در دهه 30 هجری شمسی، وقتی دولت وقت سرگرم تدارک زمینه و طرحریزی برای ایجاد تلویزیون بود «حبیبالله ثابت پاسال» از بخش خصوصی پیشدستی کرد و پیشنهاد تاسیس یک ایستگاه فرستنده تلویزیونی را ارائه داد.
به گزارش خبرگزاری مهر، از آنجا که پاسال از اعتماد دربار برخوردار بود، با پیشنهاد او موافقت شد و مجلس شورای ملی در تیرماه سال 1337 مادهای با چهار تبصره مصوب کرد که به موجب آن اجازه داده میشد یک فرستنده تلویزیونی زیر پوشش وزارت پست و تلگراف و تلفن در تهران ایجاد شود. این فرستنده تا پنج سال از پرداخت مالیات معاف بود و تمامی برنامههای آن از مقررات اداره کل انتشارات پیروی میکرد.
نخستین فرستنده تلویزیونی ایران ساعت پنج بعد از ظهر جمعه یازدهم مهرماه 1337 اولین برنامه خود را پخش کرد. این فرستنده که "تلویزیون ایران" نامیده میشد، ابتدا هر روز از شش بعد از ظهر تا 10 شب برنامه داشت.
تلویزیون ایران به صورت خصوصی اداره میشد و متکی به درآمد خود از آگهیهای تجارتی و تبلیغاتی بود. این سازمان پس از یک سال فعالیت برنامههای روزانه خود را در تهران به پنج ساعت افزایش داد و در سال 1340 فرستنده دیگری در آبادان و یک فرستنده تقویتی در اهواز تاسیس کرد.
رونق کار تلویزیون ایران تصمیم حکومت را در تاسیس یک شبکه تلویزیونی سراسری قطعیتر کرد. بنابراین در سال 1343 یک گروه فرانسوی از سوی سازمان برنامه و بودجه مامور بررسی و طراحی یک مرکز تلویزیونی شد.
سرانجام پس از تصویب طرح ایجاد "تلویزیون ملی ایران"، یک ایستگاه کوچک به وجود آمد و با امکاناتی ساده پخش برنامههای آزمایشی را از سال 1345 آغاز کرد.
امکانات فنی تلویزیون در آن زمان به یک استودیو، سه دوربین و دو دستگاه ضبط مغناطیسی محدود میشد و از آنجا که فرستنده تلویزیون ایران با سیستم 525 خطی آمریکایی کار میکرد و سیستم تلویزیون ملی 625 خطی اروپایی بود، تلویزیون ملی با نصب یک فرستنده دو کیلو واتی با سیستم 525 خطی بر بالای ساختمان هتل هیلتون، امکان استفاده از این شبکه را برای همه دارندگان تلویزیون با سیستمهای مختلف، امکانپذیر کرد.
مدتی کمتر از دو سال از تاسیس تلویزیون ملی نمیگذشت که در 17 مرداد 1347 نخستین مرکز شهرستانی تلویزیون ملی در ارومیه گشایش یافت و چندی بعد مرکز تلویزیونی بندرعباس به کار افتاد. مراکز تلویزیونی به تدریج یکی بعد از دیگری در شهرهای مختلف شروع به فعالیت کردند و پیامهای سیاسی، فرهنگی و تفریحی را طبق ماموریتهایی که برنامهریزان حکومت تعیین کرده بودند، به قشرهای وسیعتری از مردم رساندند.
از آغاز شکلگیری تلویزیون عده زیادی از فیلمسازان به علت امکانات مالی بیشتری که تلویزیون در اختیار سازندگان و تهیهکنندگان قرار میداد جذب آن شدند. در نتیجه تلویزیون به صورت یکی از مراکز مهم فیلمسازی در بخش دولتی درآمد و تعداد زیادی فیلم داستانی و مستند از جمله مستند خبری (که درصد بیشتری را نسبت به دیگر انواع فیلمها داشت) و سریالهای گوناگون در آن ساخته شد، به گونهای که حاصل کار فیلمسازان تلویزیونی تا قبل از انقلاب نزدیک به هزار فیلم کوتاه و بلند بود.
در ایران از همان سالهای اولیه کار تلویزیون سریالسازی نیز پا گرفت. "امیرارسلان نامدار" از نخستین سریالهای ایرانی است که از تلویزیون ملی پخش شد.
تلویزیون ملی ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی با تغییر نام به سیمای جمهوری اسلامی ایران در قالب دو شبکه برنامههای خود را پی گرفت. در سالهای آغازین پس از انقلاب بیشترین زمان برنامههای سیما به مستندهای سیاسی تبلیغاتی و اخبار سراسری اختصاص داشت.
برنامههایی مانند "روایت فتح" محصول این دوران هستند. در این سالها مجموعههای نمایشی و داستانی چون "سلطان و شبان" به کارگردانی داریوش فرهنگ، "سربداران" به کارگردانی محمدعلی نجفی، "هزاردستان" به کارگردانی علی حاتمی، "کوچک جنگلی" به کارگردانی داریوش بحرانی و بهروز افخمی و ... ساخته شدند.
در کنار این مجموعه های تاریخی، از مجموعههای داستانی-اجتماعی آن روزگار باید به مجموعه "آینه" اشاره کرد. مجموعهای که در قالبی نمایشی که به دو روی سکه زندگی خانوادههای مختلف میپرداخت.
در دهه هفتاد بود که از انحصار شبکه یک و دو بیرون آمد و با تأسیس شبکه سه سیما با رویکردی به جوانان و ورزش عرصه های جدیدی را در جذب مخاطب آزمود.
در واقع از همین مقطع زمانی بود که با آزاد شدن ویدئو، رونق سینما، فیلمهای ویدئویی و بعدها سی.دی و دی.وی.دی، فرصت انتخاب برای مخاطبان بیشتر شد.
با تأسیس شبکه پنجم با عنوان شبکه تهران و اختصاص یک شبکه استانی به استانهای کشور، توجه به مناسبات درون گروهی شهرستانها و استانها در دستور برنامهسازان قرار گرفت.
تأسیس شبکه چهار با شعار پرداختن به برنامههای علمی، فرهنگی و هنری فاخر ایران و جهان و نهایتاً شبکه خبر همگی در راستای سیاستهای جدید برای تأمین گونههای مختلف سلایق مخاطب مفهوم پیدا کرد
سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران
در دهه ۱۳۳۰ ایجاد سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران مطرح شد، ولی عملی شدن این طرح تا سالها به تعویق افتاد.
نشان سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران
تولید تصویر، آن هم به صورت چند ساعت در روز، کار چندان سادهای نبود و نیازمند سرمایه خصوصی و هفتگی بود. به همین دلیل حبیب الله ثابت پاسال، سرمایهدار بخش خصوصی، تأسیس یک فرستنده تلویزیونی را به دولت وقت پیشنهاد داد و دولت نیز پیشنهاد او را پذیرفت و برای آن که کار جنبه قانونی داشته باشد، مجلس شورای ملی در تیر ماه سال ۱۳۳۷، مادهای با چهار تبصره به تصویب رساند که به موجب آن، اجازه داده شد فرستنده تلویزیونی در تهران زیر پوشش وزارت پست و تلگراف و تلفن ایجاد شود. این فرستنده تا پنج سال از پرداخت مالیات معاف بود وتمام برنامههای آن از مقررات اداره کل انتشارات پیروی میکرد.
نخستین فرستنده تلویزیون ایران در ساعت ۵ بعد از ظهر جمعه ۱۱ مهر ماه سال ۱۳۳۷، اولین برنامه خود را پخش کرد. این فرستنده که تلویزیون ایران نامیده میشد در ابتدا هر روز، ازساعت ۱۸ تا ساعت ۲۲ برنامه داشت. تلویزیون ایران در ابتدا به صورت کاملاً خصوصی اداره و هزینههای آن از آگهیهای تبلیغاتی تأمین میشد.
ایستگاه فرستنده تلویزیونی پس از یک سال فعالیت، برنامههای روزانه خود را در تهران به پنج ساعت افزایش داد و درسال ۱۳۴۰، فرستنده دیگری در آبادان و یک فرستنده تقویتی در اهواز تأسیس کرد.
در تاریخ ششم تیر ماه سال ۱۳۴۶ مجلس شورای ملی لایحه دولت درباره تشکیل سازمان تلویزیون ملی ایران را - که قبلا به تصویب مجلس شورای ملی رسیده و مجلس سنا در آن اصلاحاتی کرده بود - مجددا مورد شور قرار داد و به و شرح زیر به تصویب نهایی رساند:
ماده واحده: برای تهیه و اجرای برنامهها و بهره برداری و اداره سایر امور تلویزیون ملی ایران در کشور سازمانی به نام سازمان تلویزیون ملی ایران وابسته به وزارت اطلاعات تشکیل میشود. سازمان تلویزیون ملی ایران دارای شخصیت حقوقی و استقلال مالی است و طبق اصول بازرگانی اداره میشود و مشمول مقررات قانون محاسبات عمومی و آیین نامههای معاملات دولتی نبوده و تابع اساسنامه و آیین نامههایی خواهد بود که طبق بند ۴ این قانون وضع میشود... درسال ۱۳۴۷ نخستین مراکز تولید و پخش رادیو و تلویزیون افتتاح میشوند و با توسعه شبکه مخابراتی و مایکروویو از سال ۱۳۴۸ تلویزیون ملی ایران توانست به تدریج مراکز تولید رادیو تلویزیونی را با ایستگاههای مختلف در سطح کشور مرتبط کند.
برنامههای تلویزیون ایران در آن زمان بیشتر شامل برنامههای سرگرمکننده بود. سپس یک گروه فرانسوی که از سوی سازمان برنامه و بودجه مأمور بررسی و طراحی یک مرکز تلویزیونی با امکاناتی ساده شده بود، پخش برنامههای آزمایشی را در سال ۱۳۴۵، آغاز کرد (اولین برنامه آزمایشی آن پخش مراسم چهارم آبان به مناسبت زاد روز محمد رضا پهلوی از ورزشگاه امجدیه بود).
امکانات فنی تلویزیون در آن زمان به یک استودیو، سه دوربین و دو دستگاه ضبط مغناطیسی محدود میشد و از آنجا که فرستنده تلویزیون ایران با سیستم ۵۲۵ خطی آمریکایی کار میکرد و سیستم تلویزیون ملی ۶۲۵ خطی اروپایی بود، تلویزیون ملی با نصب یک فرستنده دو کیلوواتی، با سیستم ۵۲۵ خطی بر بالای ساختمان هتل هیلتون، امکان استفاده از این شبکه را برای همه دارندگان تلویزیون با سیستمهای مختلف امکانپذیر کرد. در ۱۷ مرداد سال ۱۳۴۷، نخستین مرکز شهرستانی تلویزیون ملی در رضاییه گشایش یافت و چندی بعد مرکز تلویزیونی بندر عباس به کار افتاد و مراکز تلویزیونی به تدریج یکی بعد از دیگری در شهرهای مختلف شروع به فعالیت کردند.
وظایف مراکز و شبکههای رادیو و تلویزیون بر سه اصل اطلاعاتی و خبری، آموزش و فرهنگی، و تفریحی و سرگرمی مبتنیبود.
در سال ۱۳۴۸، به منظور افزایش امکانات فنی تلویزیون، دستگاه زمینی ماهوارهای مخابراتی اسد آباد همدان تبادل برنامههای تلویزیونی را با ایستگاههای خارجی میسر ساخت و پس از چندی دولت تلویزیون ایران را از ثابت پاسال خریداری کرد و با پیوستن تلویزیون ایران به تلویزیون ملی، پخش دو برنامه تلویزیونی از دو کانال ادامه یافت. برنامههای جاری تلویزیون ملی، برنامه اول و برنامههایی که از تلویزیون ایران سابق پخش میشد، برنامه دوم نام گرفت. به غیر از این دو برنامه، دو کانال دیگر نیز فعالیت داشتند: نخست، تلویزیون آموزشی که از مهرماه سال ۱۳۴۵، کارش را زیر نظر وزارت آموزش و پرورش آغاز کرد و به آموزش تخصصی دورههای ابتدایی و متوسطه پرداخت؛ دیگری تلویزیون بینالمللی که سرپرستی آن با پرویز قریب افشار (مجری و تهیهکننده تلویزیون) بود، و برنامههایش به زبان انگلیسی پخش میشد. این فرستنده تلویزیونی همراه یک فرستنده رادیویی که برنامه بینالمللی خوانده میشد، وظیفه پخش اطلاعات و اخبار و همچنین فراهم آوردن برنامههای اداره آمار تلویزیون، ۹۳ درصد مناطق شهری و ۴۵ درصد مناطق روستایی ایران، زیر پوشش برنامههای تلویزیونی قرار گرفته بود. پخش برنامههای تلویزیون به صورت رنگی نیز از همین سال شروع شد (پیش از آن چند برنامه رنگی به صورت آزمایشی درسال ۱۳۵۰، پخش شده بود.
تولید فیلمهای مستند و داستانی
از آغاز شکلگیری تلویزیون به علت امکانات مالی خوب، عده بسیاری از فیلم سازان جذب آن شدند و تلویزیون به صورت یکی از مراکز مهم فیلم سازی در بخش دولتی درآمد. تا قبل از انقلاب نزدیک به هزار فیلم کوتاه و بلند ساخته و تولید شده بود. از مهمترین این برنامهها میتوان به برنامه ایران زمین، که فریدون رهنما طراح و بنیانگذار آن بود، اشاره کرد. رهنما در سال۱۳۴۵، به تلویزیون آمد و مرکزی برای ساخت و تولید فیلمهای مستند به وجود آورد و علاقه مندانی را که در وزارت فرهنگ و هنر آموزش فیلمسازی دیده بودند به تلویزیون آورد و خود یکی از مدرسان آنها شد. از جمله این افراد که با رهنما در برنامه ایران زمین همکاری میکردند، میتوان به همایون شهنواز با فیلم «گذراسماعیلبزاز» و ناصر تقوایی با فیلم«بادجن» اشاره کرد.
فیلمسازی داستانی در تلویزیون در چارچوب محدودتری براساس شیوههای رایج و کلیشهای سینمای موجود صورت میگرفت، چه آن که پارهای از این آثار را فیلم سازان حرفهای سینما برای تلویزیون ساختند، که از شاخصترین آنها میشود از«درخت مراد» ساخته زکریا هاشمی، «خورشید در مه» ساخته نظام کیایی و«برباد» ساخته خسرو پرویزی نام برد.
تولید فیلمهای سینمایی
تلویزیون با ایجاد سازمانی به نام تل فیلم شروع به ساخت فیلمهای سینمایی کرد. درسال ۱۳۵۰، فیلم «چشمه» ساخته آربی آوانسیان، به عنوان نخستین فیلم سینمایی تلویزیون تهیه شد که درسال ۱۳۵۱، در سینما کاپری به نمایش عمومی درآمد.
آرامش در حضور دیگران، به کارگردانی ناصرتقوایی، هم زمان با چشمه ساخته و بعد از یک سال و اندی توقیف شد و دوباره درسال ۱۳۵۲، با حذف صحنههایی روی پرده رفت.
«بیتا» ساخته هژیر داریوش، سومین فیلمی بود که با سرمایه مشترک تلویزیون و سازمان فانوس خیال ساخته شد. سرمایه گذاری تلویزیون بر روی تولید فیلم به صورت مستقیم و یا شراکت ادامه یافت و تا سال ۱۳۵۷، فیلمهای زیر برای نمایش آماده شد:
طبیعت بی جان، در غربت (سهراب شهید ثالث)، زنبورک (فرخ غفاری)، شازده احتجاب (بهمن فرمان آرا)، اوکیمستر، مغولها، باغ سنگی ( پرویز کیمیاوی)، دایره مینا (داریوش مهرجویی) و ملکه سبا (پرکورال نیک).
سریال سازی
در زمینه سریال سازی، تلویزیون آثار متفاوتی عرضه کرد و برخی از این سریالها به وسیله فیلمسازان سینمای حرفهای مانند علی حاتمی، ناصر تقوایی، نصرت کریمی، محمد متوسلانی، جلال مقدم و پرویز خطیبی تولید شد.
«امیر ارسلان نامدار» از نخستین نمونههای سریال ایرانی است که از تلویزیون ملی ایران پخش شد.
تهیه کنندگان سریالها افراد محدودی بودند. از نزدیک به ۶۰ سریالی که در تلویزیون ساخته شد، پرویز صیاد با تهیه شش سریال آدم به آدم، اختاپوس سال ۱۳۴۶، امیر ارسلان، سرکار استوار سال۱۳۴۶، صمد در ماجراهای بالاتر از خطر و ماجراهای صمد رکورد دار است. محسن هرندیظ با پنج سریال آلاخون والاخون سال ۱۳۴۸، حیات جاوید، خانه قمرخانم سال۱۳۴۷، زیر بازارچه و عشقپیری در مرحله بعدی قرار دارد و پرویز کاردان و منصور پورمند بعد از اینها قرار میگیرند.
از مهمترین سریالهای آن زمان به سلطانصاحبقران سال۱۳۵۴، ساخته علی حاتمی، دلیرانتنگستان سال۱۳۵۵، ساخته همایون شهنواز و دایی جان ناپلئون سال ۱۳۵۵، ساخته ناصر تقوایی میتوان اشاره کرد.
مدیریت تلویزیون همچون مدیریتهای دستگاههای پر اهمیت مقاطع و مراحل مختلفی را طی کرده است. با تأسیس تلویزیون مدیریت آن بر عهده ثابت پاسال بود و معاون او، عطاء الله مبشر، مسئولیت امور فنی تلویزیون را تا دو سال پس از تأسیس تلویزیون بر عهده داشت.
اولینها
منوچهر نوذری اولین کسی بود که بر صفحه تلویزیون ظاهر شد. از اولین مجریان تلویزیون به جواد بنایی، هوشنگ محمودی (مجری کودکان) و عزت الله متوجه میتوان اشاره کرد.
اولین مدیر عامل تلویزیون رضا قطبی بود که مدیریت تلویزیون را با دو شبکه برعهده داشت. شبکه یک سراسری بود و شبکه دو فقط مناطق تهران و اطراف را تحت پوشش قرار میداد که هر دو شبکه در ساختمان الوند مستقر بودند و محل پخش برنامهها در ساختمان جام جم، در خیابان پهلوی (ولیعصر فعلی) بود.
در روز ۱۸ مرداد ماه سال ۱۳۴۷، اولین مرکز شهرستانی تلویزیون ملی ایران در ارومیه راه اندازی شد. تلویزیون ارومیه کار خود را با روزی سه ساعت برنامه آغاز کرد و در پایان سال ۱۳۵۱ روزانه به طور متوسط هفت ساعت برنامه پخش میکرد. قدرت فرستنده ارومیه در آغاز کار ۵۰ وات و قدرت تشعشع آن ۱ کیلو وات بود که با نصب ایستگاه رله میاندوآب و نیز ایستگاه تقویتی سرو، قسمت اعظم آذربایجان غربی، بخشی از آذربایجان شرقی و نیز نواحی شرق کشور ترکیه زیر پوشش امواج تلویزیون ارومیه قرار گرفت.
درسال ۱۳۵۰، ساختمان تولید به عنوان اولین ساختمان رادیو و تلویزیون ملی در اراضی چند هکتاری جامجم ساختهشد. این ساختمان ۱۰۸۷۰ مترمربع مساحت دارد
کهنترین سند تاکنون یافته شده سینمای ایران مورخ 10 شوال 1317 ه.ق برابر 11 فوریه 1900 میلادی و 22 بهمن ماه 1278 ه.ش . صورت بخشی از اجناسی که مظفرالدین شاه از فرنگ خواسته و یا دریافت کرده بوده است . دریافت سینماتوگراف –سی نو فتکراف – در پائین ورق سمت چپ ثبت گردیده است . اسناد کاخ گلستان ، کد 1 ، زونکن شماره 51 ، پاکت شماره 3
ورود نخستین دستگاههای فیلمبرداری و اپارات به ایران
الف: كنجكاوي شاه عكاس براي تصوير متحرك، نخستين خريد سينماتوگراف
در ايران، بدون شك اخبار اختراع سينما به توسط برادران لومير (Freres lumiere) و نمايش دادن نخستين فيلم ايشان در شب ٢٨ دسامبر ١٨٩٥/ ٧ دي ١٢٧٤ براي پاريسي ها، چند هفته و يا در بدترين شرايط دو سه ماه پس از آن نمايش كه در زيرزمين «كافه بزرگ» (Grand Cafe) واقع در شماره ١٤ بولوار كاپوسينها (Bd des Capucines)انجام گرفت به مظفرالدين شاه رسيده بوده ولي از عكس العمل او اطلاعي در دست نيست. وي، مثل پدرش ولي نه با نظم و ترتيب او، به عكاسي عشق ميورزيد و خود عكاسي ميكرد تعداد زيادي دوربين خريد و پيوسته در پي بدست آوردن آخرين اختراعات بود: از اتوموبيل و كاميون و ماشين بخار براي تلمبه چاه آب كشاورزي و ماشين چاپ گرفته تا تلفن و فونوگراف و دستگاه عكسبرداري با اشعه ايكس. در مورد سينما هنوز دانسته نيست كه شاه از چه تاريخي به دنبال سينماتوگراف افتاد ولي مدارك نويافته نشان مي دهد كه او در حدود فوريه سال ١٨٩٩ در حدود بهمن و اسفند ١٢٧٧، يعني صد و دو سال پيش دستور خريد سينماتوگراف را شايد به ميرزا احمدخان صنيع السلطنه عكاس معروف ٥٢ كه در پاريس بسر ميبرد داده بوده است. صنيع السلطنه سه دستگاه سينماتوگراف را با تمام لوازم خريده به طهران فرستاد و اين اسباب و لوازم در تاريخ يكشنبه ١٠ شوال ١٣١٧/ تنگوزئيل/ ١١ فوريه ١٩٠٠/ ٢٢ بهمن ١٢٧٨ به نظر شاه رسيد.
سند اين خريد هم اكنون در بايگاني اسناد كاخ گلستان تحت كد ١، زونكن شماره ٥١، پاكت شماره ٣ موجود است.٥٣ اين سند گرانبها درون كتابچه ايست فرنگي و قفل دار با جلد چرمي مغز پسته اي كم رنگ كه گوشه هاي فلزي مطلا مزين به نگين كهربا دارد. بلندي كتابچه ٢٠٠ ميليمتر و پهناي آن ١٣٠ ميليمتر است. كتابچه در حال حاضر محتوي چهار ورق ميباشد كه دو تا از آنها، يعني پشت ورق اول و روي ورق دوم، داراي نوشته است. اين كتابچه در ابتدا اوراق بيشتري داشته ولي شايد در حدود ده ورق آن را در گذشته اي دور از زمان ما كنده و روي ورق ٢ر نيز بخشي از نوشته ها را ناشيانه پاك كرده اند. طبق نوشته اي در آغاز كتابچه، مورخ ١٩ شهر شعبان ١٣١٧/ ٢٣ دسامبر ١٨٩٩/٢ دي ١٢٧٨، قرار بر اين بوده كه از آن پس اشيايي را كه مظفرالدين شاه دستور خريد آنها را به فرنگ ميداده در ورقي در سمت راست آن دفترچه و اشيايي كه از فرنگ ميرسيده در مقابل آن (سمت چپ) ثبت كنند. از اين صورت، اگر در تدوين آن استمراري وجود داشته است، امروز جدا از آن دو ورق كه ذكر شد اثري باقي نمانده است. روي ورق سمت راست (١پ) آمده: «هو الله تعالي/ صورت/ اجناس واشيايي كه از ممالك فرنگستان خواسته ميشود در اين كتابچه نوشته ميشود هر وقت پر شد در صفحه/ ديگر ازين كتابچه ثبت خواهد شد بتاريخ ١٩ شهر شعبان ١٣١٧.» به دنبال آن آمده: «از پاريس از يمين السلطنه». منظور آنست كه اشيايي كه ذكر آن خواهد آمد از نظر آقا يمين السلطنه وزير مختار ايران در پاريس خواسته شده است كه به توسط وي ارسال گردد: «… ماهوت و نوار و دگمه جه كالسكه چيان سر كاري… كاغذ و پاكت كه عكس گروپ [دسته جمعي] و عكس تمثال بيمثال مبارك همايوني در آنها چاپ شود … [و] دوربين دو عدد از پاريس خواسته شد/ روز دوشنبه ٦ شهر رمضان ١٣١٧» برابر با ٨ ژانويه ١٩٠٠/ ١٨ دي ١٢٧٨. از پاكتها و كاغذها، كه در وسط بالاي هر برگ از آنها يك عكس بسيار كوچك مظفرالدين شاه و همراهان چاپ شده هنوز در كاخ گلستان موجود است و در نمايشگاه صدمين سال سينماي ايران همراه با دو چرخ (ماشين) تحرير وي در معرض ديد قرار داده شد. در مورد دوربين، البته منظور در اينجا دوربين دورنما و به احتمال كمتر دوربين عكاسي است و نه فيلمبرداري. سمت چپ كتابچه، در ورق بعد (٢ر)، نخست صورت آنچه شاه از لندن خواسته بوده و دريافت گرديده بود آورده شده و از آن جمله است يك قلم خودنويس («قلم استيلو»/stylo به اصطلاح آنروز) كه به رخت دار خانه سپرده شده و «اسباب آشپزخانه چدني[... ] كه] …[ ممكن است جداجدا در دو اتاق منصوب شود بتاريخ ٥ شهر شوال المكرم [٦ فوريه ١٩٠٠/ ١٧ بهمن ١٢٧٨] تنگوزئيل وارد شده[ ... ]جمع اندرون ميشود»٥٤ و بالاخره سندي كه در اينجا مد نظر است با اين محتوي:
«اسباب ٣ سي نوفتكراف ]سينماتوگراف[ تمام اسباب بانضمام بروكش بزرگ كه تمام اسباب است و لانتر ن ماژيك متحرك است كه با قوه برق هم حركت ميكند و يكسال قبل از پاريس خواسته بودند و بتاريخ يوم يكشنبه دهم شهر شوال المكرم تنگوزئيل ١٣١٧] ١١ فوريه ١٩٠٠/ ٢٢بهمن ١٢٧٨ [از پاريس بحضور مبارك آورده اند موافق شرح و جزو قبض جناب صنيع السلطنه كه نزد اعتماد حضور ضبط است.دستگاه جمع عكاس خانه مباركه شد»
شايان ذكر است كه از هفت رقم جنس كه درين دو ورق آمده دو رقم مربوط به دوربين (احتمالا دوربين دورنما و نه عكاسي) و دو تا راجع به سينما و عكس است و همانطور كه ذكر شد گواهي است گويا بر عشق زياد مظفرالدين شاه به هر نوع اسباب رويت و تصوير. تقريبا در هر صفحه از سفرنامه هاي شاه به فرنگ نيز يك اشاره به عكس و عكاسي يافت ميشود و در چنين جوي بايد پذيرفت كه پس از ورود اين نخستين سينماتوگراف به ايران هم فيلم نشان داده شد و هم فيلم برداشته شد هر چند كه چند و چون اين كارها روشن نيست. روند مثبت امور خود را در ماههاي بعد هم به خوبي نشان داد و به همان گونه كه شرح آن خواهد آمد، شش ماه بعد ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي ٥٥ پسر ميرزا احمدخان صنيع السلطنه در بندر اوستاند (ostende) بلژيك به فيلمبرداري مشغول شد.
نوع اسبابي كه فرستاده شده سينماتوگراف (Cine’matographe) ذكر گرديده٥٦ ولي بايد توجه داشت كه درين دوره اين واژه خاص كه در ابتدا به دستگاه اختراعي برادران لومير فرانسوي اطلاق ميشد تا اندازه اي تبديل به نام عام شده و لذا اسباب مورد نر ميتوانست شامل دستگاه يا دستگاه هايي جدا از دستگاه برادران لومير نيز باشد. در مورد تعداد دستگاه هاي خريداري شده نيز ميتوان بحث كرده رقم «٣» را كه در حقيقت روي «س» واژه «سي نو فتكراف» نوشته شده است نشان دهنده صداي حرف سين دانست و نه تعداد دستگاه هاي خريداري شده. هر چند كه رسم نوشتن «٣» روي اسناد براي انگشت گذاشتن روي رقم «سه» است حال آنكه اينجا به حروف «سي» نوشته شده ولي باز هم چون در اين دوران رسم رقم ٣ گذاشتن روي سين براي نشان دادن صداي آن هم مرسوم بوده است پس ميتوان اين برداشت را نيز پذيرفت.٥٧ اگر اين حالت پذيرفته شود، تعداد دستگاه هاي خريداري شده به يك تقليل خواهد يافت كه بايد درستر باشد.
در شرح دستگاه ها، يك كلمه نه چندان روشن ديگر هم ديده ميشود كه آن را «روكش» نوشته ام. در هنگام حمل و نقل سينماتوگراف، آن دستگاه در يك ساكوش(sacoche) (به فرانسه) قرار ميگرفت كه كيسه اي از پارچه ضخيم يا چرم باشد. بعيد نيست كه محرر اين نام ناآشنا را به گوش شنيده و در تحرير آن را به صورتي كه ديده ميشود ثبت كرده باشد. بهرصورت هر دو كلمه چه روكش و چه ساكوش، در نهايت يك معني ميدهند. ديگر آنكه چون محرر با سينماتو گراف هم آشنا نيست، در املاي آن واژه نيز اشتباه كرده و به دنبال آن در توصيف سينماتوگراف هم مرتكب لغزش ديگري شده حرف «ن» لانترن ماژيك متحرك (Lanterne magique) را هم از قلم انداخته است.به احتمال بيشتر در واقع چندان اشتباهي رخ نداده و غلط مصطلح درج شده است. مثل شاه (ر.ك. بند ب) و يا نام الاسلام كرماني در كتاب تاريخ بيداري ايرانيان كه «لنتر ماژيك» ثبت كرده، اين كاتب هم «لانتر ماژيك»ثبت كرده است (بخوانيد لنتر «لانتر» ماژيك). در آغاز اين دوران سينما در جهان، بايد توجه داشت كه دستگاه سينماتوگراف ميتوانست در عين حال هم دوربين فيلمبرداري باشد و هم آپارات سينما.٥٨ به عبارت ديگر شاه با خريد هر يك عدد سينماتوگراف از نوع ياد شده در عين حال هم يك دوربين فيلمبرداري به دست آورده است و هم يك آپارات سينما. درين شرايط بسيار بعيد است كه از تاريخ دهم شوال ١٣١٧/ ١١ فوريه ١٩٠٠/ ٢٢ بهمن ١٢٧٨ به بعد در دربار شاه دستكم فيلمبرداري (و نه فيلم سازي، ر.ك. بقيه متن) نشده باشد و اين تاريخ شش ماه پيش از فيلمبرداري ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي در اوستاند بلژيك است كه تا كنون به عنوان نخستين فيلمبرداري شناخته شده بود (ر.ك. دنباله متن). نخستين فيلمبرداران و فيلم نشان دهنده هاي حرفه اي ايران را هم نيز به احتمال قريب به يقين بايد همان ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي و پدرش ميرزا احمد صنيع السلطنه دانست زيرا دستگاه يا دستگاه ها، همانطور كه در سند ذكر شده، «جمع عكاس خانه مباركه» منظور شده بوده كه در تحويل صنيع السلطنه بوده است. نخستين فيلمبردار غيرحرفه اي (آماتور) ايران را نيز يقينا بايد شخص مفرالدين شاه دانست زيرا او عكاس بود و به اين جهت بدون شك دوربين فيلمبرداري را نيز دست كم به طور محدود به كار گرفت. سندي كه درباره فيلم برداري از شير آورده خواهد شد نيز خود دليلي است برا ين امر.
اگر رقم خريد سه دستگاه پذيرفته شود در اين صورت بايد از خود پرسيد چرا مظفرالدين شاه اقدام به خريد سه دستگاه سينماتو گراف كرده است ترس از خراب شدن احتمالي آن اسبابها ميتواند تا اندازه اي خريد سه دستگاه كاملا يك نوع را توجيه كند ولي اين امر بعيدست و بهتر است دستگاه هاي سه گانه را شامل انواع گوناگون بدانيم، به ويژه آنكه در عكاسي نيز شاه از دوربينهاي متعددي استفاده ميكرد. شايد يكي از آنها شامل دستگاه ٣٥ ميليمتري پاته( pathe’ ( ميشده كه درواقع تقليدي از سينماتو گراف لومير بود. در ساماندهي كنوني عكسها وشيشه ها و فيلمهاي كاخ گلستان چند فيلم باريك ١٥ ميليمتري سوراخ در ميان فرانسوي نيز شناسائي كرده ايم و چون اين نوع فيلمها متعلق به دوران نخستين سينماست به اين جهت شايد بتوان اين فيلمها را در حال حاضر يادگاري از اين نخستين خريد دانست و به طور قطع در اين امر نميتوان اظهار نظر نمود و نگارنده احتياج به مطالعه بيشتر دارد.
ب دوران شيفتگي ودومين خريد سينماتو گراف
دو ماه پس ازدريافت يك و يا به احتمال بسيار كم سه دستگاه سينماتوگراف در تاريخ يكشنبه ١٠شوال ١٣١٧/ تنگوزئيل/ ١١ فوريه ١٩٠٠/ ٢٢بهمن ١٢٧٨، مظفرالدين شاه در پنجشنبه ١٢ ذي الحجه ١٣١٧/ جمعه ١٣ آوريل ١٩٠٠/ ٢٤ فروردين ١٢٧٩ طهران را براي نخستين سفر خود به فرنگ از جمله به همراهي صنيع السلطنه و پسرش ميرزا ابراهيم عكاسباشي ترك كرده ٥٩ روز يكشنبه ٢ شعبان ١٣١٨/ ٢٥ نوامبر ١٩٠٠/٣ آذر ١٢٧٩ در مراجعت به پايتخت خود بازگشت.٦٠ در هنگام سفر بطور مدام عكاسي ميشد ولي چون در سفرنامه شاه تا رسيدن به اروپا كوچكترين اشاره اي به سينماتو گراف نيست بايد نتيجه گرفت كه از طهران دستگاهي به همراه برده نشد. چهارشنبه شب (شب پنجشنبه) ١٥ صفر ١٣١٨/ پنجشنبه ١٤ ژوئن ١٩٠٠/ ٢٤ خرداد ١٢٧٩ در كنتركسويل (Contrexevelle) نزول اجلال شد ٦١ و شب بعد شاه به تماشاي عمارت «تياتر» رفت « كه تازه در اينجا مي سازند» و نوشت «تماشا كرديم بسيار خوب عمارتي ساخته اند، تقريبا يكصد وپنجاه نفر جمعيت ميگيرد».٦٢شاه به تئاتر علاقه زيادي داشت و در سفرهاي فرنگ تا ميتوانست به تماشاخانه ميرفت. او چون خوب زبان نميدانست (تنها فرانسه را ميفهميد و تا اندازه اي به آن تكلم ميكرد ٦٣) و طبيعتش هم به نمايش مضحك و بندبازي و شعبده بازي و موزيك سبك بيشتر تمايل داشت.تا به اپراي فاوست٦٤، پس بيشتر به اين تماشاها ميرفت. او نمايشنامه هايي از راسين (Racine) و يا ويكتور هوگو را نديد ولي به ديدن آثاري چون اقتباس نمايشي از«سه تفنگدار» الكساندر دوما Alexander Dumas , pere,Les Trios Mousquiteris و يا تئاتر سارا برنار (Sarah Bernardt) ميرفت و آنها را دوست داشت.٦٥ روز سه شنبه ٢١ صفر/ چهارشنبه ٢٠ ژوئن/ ٣٠ خرداد، تنها پنج روز پس از ورود، شاه در سفرنامه اش نوشت «صنيع السلطنه را بجه فراهم آوردن اسباب گراور و چرخ طبع كتب و روزنامه و غيره به ]پاريس[ فرستاديم كه انشاء الله ابتياع نموده حمل بايران نمايد».٦٦ اين لوازم همان دستگاه هاييست كه خريداري شده و از جمله سفرنامه شاه كه هم اكنون يكي از منابع اين نوشته است با آن به چاپ رسيد و عكسهايش نيز گراور شد.٦٧ درين سفارش، به سينماتو گراف اشاره اي نشده و روشن نيست كه آيا شاه آن را از قلم انداخته يا اينكه دستور خريد سينماتو گراف هنوز صادر نشده بوده است، حدس دوم شايد به واقعيت نزديكتر باشد زيرا، همانطور كه ملاحظه خواهد شد، شاه در روزهاي آينده و تا زماني كه فيلمهاي فرستاده شده به توسط صنيع السلطنه به كنتركسويل و سپس در پاريس در تالار نمايش نمايشگاه جهاني پاريس فيلمهاي ديگري را نديد، اهرا تصميم نهائي خود را در مورد خريد دستگاههاي مربوط به سينما را اتخاذ نكرده و كماكان ذهنش بيشتر به عكس و عكاسي تعلق داشت كه البته هميشه همينطور بود و خواهد ماند.
در اين ميان ميرزا ابراهيم همچنان مشغول عكاسي بود ٦٨ و روز شنبه ٢٥ صفر ١٣١٨/ يكشنبه ٢٤ ژوئن ١٩٠٠/ ٣ تير ١٢٧٩ شاه به تماشاي «جهان نما» پرداخت.٦٩ يازده روز پس از عزيمت صنيع السلطنه به پاريس، دوربين عكاسي كه شاه از او خواسته بود دريافت شده شاه عكاسي كرده و «چند شيشه عكس» به ميرزا ابراهيم عكاسباشي داد كه آنها را «ظاهر كند» (جمعه ١ ربيع الاول/ ٢٩ ژوئن/ ٨ تير).٧٠ پس فرداي روز دريافت دوربين عكاسي، يعني يكشنبه ٣ ربيع الاول/ ١ژوئيه/ ١٠ تير، شاه «بعد از نهار ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي را خواسته» او را نيز به پاريس كه پدرش آنجا بود فرستاد و «پاره دستورالعملها باو داده شد كه چند عدد دوربين عكاسي ابتياع نمايد».٧١ پس از چند روز، عكاسباشي از پاريس به كنتركسويل بازگشت و بايد تصور كرد كه دوربينها را نيز با خود آورد.صنيع السلطنه، كه در پاريس پي اسباب چاپ و عكس و سينما بود، مقدماتي را براي ارائه تصوير متحرك به شاه آماده كرد ولي خود به علل نامعلومي براي معرفي دستگاه ها به كنتركسويل برنگشت و يك «عكاس ريش سفيد اسباب عكس (سينموفتگراف) » را براي اين منور حضور شاه فرستاد و اين نمايش منتهي به صدور نخستين دستور صريح به عكاسباشي براي خريد سينماتوگراف شد.٧٢ روز يكشنبه١٠ ربيع الاول ١٣١٨/ ٨ ژوئيه ١٩٠٠/ ١٧ تير ١٢٧٩ شاه در خاطراتش نوشت:
«طرف عصري بعكاسباشي فرموديم آن شخص كه بتوسط صنيع السلطنه از پاريس (سينموفتگراف) و (لان تر ماژيك) آورده است اسباب مزبور راحاضر كنند كه ملاحه نمائيم رفتند نزديك غروب او را حاضر كردند. هر دو اسباب را تماشا كرديم بسيارچيز بديع خوبي است. اغلب امكنه (اكسپوزيسيون) را طوري در عكس بشخص تماشا ميدهد و مجسم مينمايد كه محل كمال تعجب و حيرت است. اكثر دورنماها و عمارات (اكسپوزيسيون) و حالت باريدن باران و رودخانه سن و غيره و غيره را در شهر پاريس ديديم و بعكاسباشي فرموديم كه همه آن دستگاه ها را ابتياع نمايد».
از همراهان شاه، علي خان ظهيرالدوله نيز در سفرنامه خود به اين تماشا در همان روز اشاره كرده مينويسد: «نزديك غروب تماشاي (سينمتگراف) مشغول بوديم».٧٤ منور از اكسپوزيسيون، نمايشگاه جهاني ١٩٠٠ در پاريس است كه در دو ساحل رودخانه سن (Seine)جايگاه داشته برج ايفل را كه بنايش تازه تمام شده بود در بر ميگرفت. ايران هم در آن نمايشگاه غرفه درست كرده بود و مسيو كتابچي خان رياست آن را به عهده داشت.٧٥ شاه در اينجا هيچ اشاره اي به اسباب سينماتو گراف كه پنج ماه پيش در تهران دريافت كرده بود نميكند و روشن نيست چه اختلافي ميتوانسته مابين اين دو سفارش وجود داشته باشد.
از كنتركسويل، مظفرالدين شاه به سفر رسمي روسيه رفت و تا هنگاميكه مجددا به اروپاي غربي برگشت موضوع سينما جاي مطرح شدن نيافت. بعد از ظهر روز شنبه ٣٠ ربيع الاول ١٣١٨/ ٢٨ ژوئيه ١٩٠٠/ ٦ مرداد ١٢٧٩، شاه بطور رسمي به پاريس وارد شد.٧٦ بساط عكاسي رونق بسيار گرفت: گاه صنيع السلطنه گروه عكاس ميآورد،٧٧ گاه عكاسباشي از شاه عكس برميداشت٧٨ و يا شاه باز دوربين عكاسي ميخريد ( ٣ ربيع الثاني/ ٣١ژوئيه /٩ مرداد).
در اين ايام، روز دوشنبه٣٠ ژوئيه ١٩٠٠/٢ ربيع الثاني ١٣١٨/ ٨ مرداد ١٢٧٩، برنامه شاه به علت رسيدن خبر قتل اومبرتو اول( UmbertoI) پادشاه ايطاليا در روز قبل بهم خورد و شرفيابي رسمي سفراي مقيم پاريس كه قرار بود در بعدازظهر اين روز انجام گيرد به وقت ديگري موكول شد. در عوض «آن روز بعدازظهر را اعليحضرت در عمارت سوورن باستماع قدري موزيك و امتحان آلت سيمنه ماتوگراف كه ميخواستند ابتياع فرمايند مصروف داشتند...».٨٠ روز بعد، ٣ ربيع الثاني/ ٣١ژوئيه /٩ مرداد،شاه «اسباب عكاسي و بعضي ماشين آلات و دوربين و غيره خريداري كرد»٨١ اما از سينماتو گراف نامي در ميان نيست ولي عصر جمعه ٣ اوت /٦ ربيع الثاني/١٢ مرداد، شاه پس از مراجعت به اقامتگاه خويش از مانور قشون فرانسه در ونسن (Vincennes) و صرف نهار در دژ آنجا (Fort de Vincennes) ، در آپارتمان خويش «به تماشاي سينوماتوگراف كه بعضي مجالس ورود خود اعليحضرت به پاريس در آن ترتيب داده بودند مشغول» گرديد.٨٢ ارزشمندترين و جالب ترين تماشا از نر سينمايي ساعت ٩ شب روز بعد، يعني شنبه ٧ ربيع الثاني ١٣١٨/ ٤ اوت ١٩٠٠/ ١٣ مرداد ١٢٧٩، كه مظفرالدين شاه به نمايشگاه جهاني رفت صورت گرفت. خبر به اختصار در روزنامه( فيگارو Figaro) (چنين آمد: «... تماشاي بسيار تازه و مطبوعي در اكسپوزيسيون براي تشريف فرمائي اعليحضرت همايوني تهيه كرده بودند. در ساعت نه بعدازظهر مقدم مبارك در سال در فت ]بخوانيد «سال د فت»/ Salle des Fete، يعني تالار جشن[ نزول اجلال فرمود و همه ملتزمين ركاب نيز حاضر بودند. ابتدا اعليحضرت شاهنشاه در غرفه رسمي سال] Salle/ تالار [مزبور بر صندلي قرار گرفتند و در طرف مقابل روبروي غرفه سلطنتي بعضي پرده هاي سينوماتوگراف كه كمال تازگيرا داشتند از نظر مبارك گذرانيدند».
شرح شخص مظفرالدين شاه مبسوطتر است و ظهيرالدوله نيز اطلاعات گرانبهايي درباره آن ميدهد. شاه مينويسد: «به اكسپوزيسيون و تالار جشن رفتيم كه در آنجا (سينموفتگراف) كه عكس جسم و متحرك است نشان ميدهند».
نمايش فيلم در تالار جشن و سپس نمايشهاي سحرآميز و خيال برانگيز در عمارت «ايلوزيسن» (بخوانيد: ايلوزيون: Illusion يعني خيال و تصور) يكي پس ازديگري در آن دو محل و جدا از هم صورت گرفت. شاه ادامه ميدهد:«بعمارت (ايلوزيسن، ]منظور Pallais des illusionsاست[) رفتيم كه تفصيل آن از اينقرار است، ابتدا وارد درب مخصوص اين عمارت شديم وقت مغرب و چراغهاي اكسپوزيسيون روشن بود . اول ورود بتالار جشن كه نموديم خيلي در نر ما جلوه كرد و و اقعا بناي عالي است جائي است به بزرگي دوتكيه دولت و همانطور مدور و با بلور منقش مسقف است و اطراف آن دو مرتبه صندليهاي مخمل قرمز است كه براي جلوس اشخاص ساخته و پرداخته شده و در اين تالار (سينموفتگراف) نشان ميدهند . پرده بسيار بزرگي در وسط تالار بلند كردند و تمام چراغهاي الكتريك را خاموش و تاريك نموده عكس سينموفتگراف را بآن پرده بزرگ انداختند . خيلي تماشا دادند من جمله مسافرين افريقا و عربستان را كه در صحراي افريقا با شتر راه مي پيمايند نمودند كه خيلي ديدني بود ديگر اكسپوزيسيون و كوچه متحرك و رودخانه سن و رفتن كشتي در رودخانه و شناوري و آب بازي و انواع چيزهاي ديگر ديده شد كه خيلي تماشاداشت . به عكاسباشي دستورالعمل داده ايم همه قسم آنها را خريده به طهران بياورند كه انشاءالله همانجا درست كرده بنوكرهاي خودمان نشان بدهيم . بقدر سي پرده امشب تماشا كرده پس از تماشاي فيلمها در تالار جشن بعمارت (ايلوزيسن) رفتيم».
چون، همانطور كه ملاحظه شد، شاه پيش از اين دستور خريد لوازم تصاوير متحرك راداده بود پس ميبايد اين دستور جديد را تأكيدي مجدد بر خريد انواع دستگاهاي سينماتوگراف دانست شايد در زمان سفر شاه به روسيه، ركودي در پيگيري اين امر پيش آمده بوده و نياز به تأكيد مجدد بوده است. در مورد بينندگان فيلم هم البته منور ازكلمه مغولي «نوكر»، اطرافيان و درباريان شاه است و نه خدمه عادي به معني امروزي آن كلمه. «سي پرده» هم اشاره ايست به سي داستان كوتاه و يا بهتر واقعه و ماجرا و موضوع گوناگون كه اكثرا جدا از هم فيلمبرداري شده و بنا به اجبار فني هر كدام چند دقيقه اي بيشتر طول نميكشيده است. همانطور كه آورده شد، شرحي زنده، خوب و مكمل ازين تماشا را ظهيرالدوله آورده است مينويسد:«با اعليحضرت شاه و سايرين وارد اين اتاق شديم، مخصوصا خلوت بود. كسي بي وعده نيامده بود. زياده از صد نفر ايراني و فرنگي نبوديم. در يك طرف اين فضا به قدر مهمانها صندلي گذاشته بودند. همه نشستيم. رو به روي ما در يك طرف ديگر پارچه سفيدي به روي چهارچوبه كوبيده به عرض و طول هفت هشت ذرع از سقف آويزان بود. پنج شش دقيقه بعد از نشستن، يك مرتبه تمام چراغها خاموش وفقط در آن تاريكي آن پارچه سفيد آويزان روشن بود. رئيس اين اتاق پيش آمده از تماشاي بهترين و آخرترين (سينماتگراف)هاي خوب پاريس خبرمان داد. همه چشم به آن پرده سفيد روشن دوختيم. صحراي خشك آفتاب بي آب و علفي نمايان شد كه از دور چند قطار شتر باردار مي آمدند و صداي زنگ شترها هم كمي مي آمد و هر چه شترها نزديك مي شدند صداي زنگشان بيشتر ميشد تا اندازه اي كه شترها به قدري نزديك آمدند كه به قدر جسم شتر بزرگ پيدا بودند و صداي زنگهاي بزرگ شتري وهاي و هوي بعضي ازساربانها كه مي ديدمشان به عينه مثل آن بود كه در همين اتاق است. همان وقت كه عكس اين كاروان را در معبري انداخته است، دستگاه (فنگراف) هم داشته همانطور كه (سينما تگراف) عكس متحرك، رفتار آنها را ضبط كرده، (فنگراف) حبس صوت هم گفتارشان را نگاه داشته. با هم كه معمول مي دارند، اينست كه شخص مستمع و نار هم آنها را مي بيند و هم صدايشان را ميشنود. دو سه پرده ديگر هم نشان دادند. پس از آنكه تقريبا يك ساعت مشغول اين تماشا بوديم، اتاق روشن شده برخاستيم».
دستكم يك فيلم، رسيدن كاروان، به لفظ قدما، «ناطق» بوده است به اين ترتيب كه همزمان با نمايش آن يك فنوگراف( Phonographe) كه شكل پيشرفته تر آن به نامگرامافون graphophone:gramophone)) در ايران شيوع يافت صداي مربوط به صحنه هاي گوناگون را پخش ميكرده است.
البته اين عمل تنها با فيلمهاي بسيار كوتاه آن زمان عملي بود ولي حتي در آن مورد نيز سنكرونيزاسيون صدا با تصوير به اشكال برميخورد و بهمين جهات فيلمهاي «صامت» بازار را در جهان تا پايان دهه سالهاي ١٩٢٠ و آغاز پخش فيلمهاي ناطق واقعي در دست نگهداشتند. كمي بعد، در زمستان ١٣١٢/ ١٩٣٤، در ايران نيز «حاجي آقا آكتر سينما»ي صامت از «دختر لر» ناطق دستكم از نر درآمد مالي شكست خورد.
شاه در دو روز بعد، يكشنبه ٨ ربيع الثاني ١٣١٨/٥ اوت ١٩٠٠/١٤ مرداد ١٢٧٩ و دوشنبه، هر چند به سينما ارتباطي نداشت ولي بي تأثير بر هنر آن روز و امروز ايران نبود: ابتدا، در روز شنبه، ميرزا محمدخان كمال الملك به ديدن شاه رفت و مظفرالدين شاه نوشت: «ميرزا محمدخان كمال الملك نقاشباشي خودمان را كه مدتي است بفرنگ فرستاده ايم كه تكميل صنعت خود را بنمايد اين دو روزه يعني شنبه كه شاه فيلم ديده بود و يكشنبه در پاريس ديده شد الحق خيلي خوب كار كرده است».٨٧ روز دوشنبه شاه به ديدن موزه لوور رفت كه داستان وقايع پشت پرده آن، كه او نديد و نشنيد، جداست ولي خود او نوشت: «موزه شوش را ديديم يعني تالارهاي اختصاص يافته به كاوشهاي شوش سرستون خيلي بزرگي آنجا بود كه هنوز هست. يك پرده نقاشي هم كمال الملك كشيده بود كه واقعا هيچ فرقي با اصل آن نداشت خيلي ممتاز و خوب ساخته است».٨٨ جملات مذكور دو نكته قابل تعمق را كه امروزه فراموش شده و يا بسياري ميخواهند ندانند بيان ميكند: نخست اينكه كمال الملك وپدرانش و البته خود ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي و پدرش (و در ماوراي ايشان هنر در سطح بالا)، دست پرورده دستگاه شاهي و اشرافي بوده و ارتباط چنداني با تصاويري كه به ويژه سينماي ايران امروزه از آن دو ارائه ميدهد ندارند. عدم وجود يك طبقه متوسط و يا ثروتمند غيرحكومتي پويا را ميتوان از نر اجتماعي يكي از علل مهم به وجود نيامدن هنر در سطح بالاي غيردرباري و اشرافي دانست. ديگر اينكه ديد و سليقه هنري كه در آن زمان فن محسوب ميشود (بعدها، «صنايع مستظرفه» تبديل به «هنرهاي زيبا» ميشود) از برداشتهاي سنتي ايران چه در فن (تكنيك) و چه در برداشت و منور دورشده و همانطور كه گفتار شاه نشان ميدهد طرفدار اهر عيني به ديد غرب شده و بهترين نقاشي مترادف با بهترين كپي شناخته ميشود. در نتيجه، كمال الملك، كه اگر در اروپا زندگي ميكرد يك نقاش اوريانتاليست عادي و يا خوب به حساب ميآمد، در ايران تبديل به يك بت شده كمتر كسي پيدا ميشود كه حتي فكر زير سوال بردن سبك او را به مخيله اش خطور دهد تا چه رسد به آنكه به نقد آثار او پردازد.
در سه شنبه ١٠ ربيع الثاني ١٣١٨/٧ اوت ١٩٠٠/١٦ مرداد ١٢٧٩، مظفرالدين شاه در خانه روسيه در نمايشگاه جهاني، به گفتار خودش يك «پانوراماي راه ايران» و به تعبير نيرالملك يك «جهان نماي متحرك كه عمل موسيو پياستيسكي نقاش معروف روس» است ملاحظه كرد. در اين تماشا، پرده هاي نقاشي حاوي دورنماهاي راه بادكوبه به طهران به صورت نواري پشت سر هم از برابر چشمان بيننده گذشته به نوعي مثل يك فيلم مناظر آن راه را نشان ميداد. شاه عكاس متوجه شد كه نقاش از روي عكس كار كرده تذكر داد و او هم تصديق كرد.٨٩ پاول پياستسكي.(1919-1843: Pavel Piasetsky)همه فن حريف و از جمله نقاش بوده در سال ١٨٩٥ با هئيت روسي به رياست ژنرال كوراپاتكين(Kuropatkin) به ايران آمده بود. خود شاه درباره پاناروما مينويسد: «به بالاخانه ]خانه روسيه[ رفتيم كه پانوراماي راه ايران را ساخته اند در حقيقت مجسم كرده مثل آنست كه خود ما از راه بادكوبه به گيلان تا قزوين و طهران آمده داخل دروازه شديم و رفتيم از جلو باغ وزير دربار و خانه وزير بقايا گذشته تا داخل عمارت سلطنتي خودمان و وارد تالار موزه شديم، تمام اين پانوراما را شخص نقاشي كه با جنرال كوراپاتكين بطهران آمده بود كشيده است، ما از راه گيلان كه سفر نكرده ايم اما از قزوين بطهران و پاي تخت خودمان را كه ديده ايم الحق بسيار خوب ساخته است] . [در واقع امروز ما در ظرف دو ساعت تمام جزيره ماداگاسكار و صحراي سيبري را] كه شاه پيش از اين در نمايشگاه آثاري از آن خطه ها را ديده بود[ سير نموده و تا طهران و تالار موزه خودمان مسافرت كرده مراجعت به پاريس نموديم، تا انسان برأي العين نبيند نميداند چه كيفيتي است».
اين پانوراما هنوز وجود دارد و در فرصت ديگري به شرح آن پرداخته خواهد شد. روز پنجشنبه ١٢ ربيع الثاني/٩ اوت/١٨ مرداد باز شاه به تماشاي فيلم پرداخت ولي ظاهرا جلب توجه نكرد زيرا در سفرنامه اش اشاره به آن تماشا نميكند ولي ظهيرالدوله در خاطراتش نوشت: «عصر اعليحضرت شاه احضارم كرده رفتم. يك دستگاه (سينما تگراف) يعني عكس متحرك آورده بودند. در همان عمارت تماشا مي دادند. چندان تعريفي نداشت».٩١ درواقع شاه «با آلت سينوماتوگراف تيراندازي تفنگهاي مختلفه بعضي مجالس »٩٢ در قلعه ونسن را ديده بود كه پيش از اين به بازديد وي از مراسم و مانور در ونسن اشاره شد. از پاريس مظفرالدين شاه به بندر تفريحي اوستاند در بلژيك براي استرا حت رفت.در آنجا اظهار تمايل كرد كه سوار به اتومبيل كه در آن دوران تازگي بسيار داشت شود.
گزاويه پائولي(Xavier Paoli) ، مسئول حفاظت شاه در فرانسه، درباره رابطه شاه با اتومبيل و تصوير و بانوان دلربا مينويسد: «روزي در جنگل بوا دوبولوين- (Bois de Boulogne) در حومه پاريس منظره دلپذيري را ديد.ايستاد و خواست چند عكس فوري(Vue instantanee) از آن بگيرد . گروهي بانوان بسيار خوش پوش در آن اطراف بدون توجه به ما ميخراميدند. شاه كه ايشان را ديد، به من گفت: خواهش كن نزديك بيايند عكسشان را بردارم. خانمها از دعوت تعجب كردند اما با كمال ميل آن را پذيرفتند. پس از پايان عكسبرداري شاه به پائولي گفت: پائولي، اين خانمها خيلي دوست داشتني و خوشگلند، بپرس مايلند با من به طهران بيايند پائولي اضافه ميكند كه با تردستي و چرب زباني اززير پرسش شانه خالي كردم زن كه «پيانو، سينماتوگراف و يا اتومبيل» نيست كه همينطوري برداشت وبه طهران برد٩٣ در اوستاند، دلربايي و اتومبيل و سينما به هم گره خورد و نخستين فيلم ايراني را به وجود آورد.
صبح روز سه شنبه ١٤ اوت ١٩٠٠/ ١٧ ربيع الثاني ١٣١٨/٢٣ مرداد ١٢٧٩، «مادام كرون كومتس دو بيلاندت كه در اين فن] ماشينراني[ مهارت و زبردستي تام دارد داوطلب شد كه با اتومبيل خود»، كه يك «استانلي(Stanley (» بخاري بود ، شاه را گردش دهد.٩٤ در واقع كومتس دو بيلاندت (La Comtesse de Bylant-Bylandt)، دختر كنت بيلاندت، همسر آقاي ژرژ گرون از اهالي كپنهاك George Gron de Copnhague) بود كه وي نمايندگي فروش ماشينهاي امريكايي استانلي را در سواحل بلژيك داشت.٩٥ شاه خود سوار اتومبيل نشد و به وزير ماليه اش دستور داد كه او جايش را بگيرد. در پايان نمايش، كه در كنار دريا و هتل شاه انجام گرفت، «از آنجا كه سيستم اين اتوموبيل خيلي تازه و داراي امتياز بي اندازه بود»، حكم صادر شد كه دو دستگاه اتوموبيل از همان سيستم يكي چهار نفره و يكي سه نفره به كارخانه سفارش داده شود.٩٦ بيشك زيبايي خانم كومتس و رانندگي او بر روي شاه سخت اثر گذاشته بود.
جمعيت زيادي در مقابل هتل گرد آمده بود و در ميان ايشان پرنسس كلمانتين Clementine) Princesse) دختر پادشاه بلژيك لئوپولد دوم (Leopold II)، هم «در كمال قشنگي و دلربائي»حاضر بود و آزادانه اينسو و آنسو ميرفت و پياپي عكس ميانداخت.٩٧ صبح روز بعد، چهارشنبه ١٥ اوت ١٩٠٠/ ١٨ ربيع الثاني ١٣١٨/٢٤ مرداد ١٢٧٩، مادام گرون مجددا با مهارت تمام به ماشينراني در پيچ و خم در حضور شاه پرداخت و شاه به او گفت: «امتياز اتوموبيل مبرهن و ثابت شد و شاهد بر اين مسئله همان بس كه باين اندازه مطيع دستهاي كوچك و ظريف شما است و باين نرمي بهر طوري ميل شماست او را حركت مي دهيد».دلربائي كار خود راكرد و معامله ماشين قطعي شد. مشق و امتحان اتوموبيل در آن روز موجب خرسندي شاه شد و براي آنكه يادگاري بماند به اشاره وي مادام گرون در دست چپش قرار گرفته «يك سلسله عكس متحرك با آلت سينوماتوگراف برداشته شد» و پس از آن شاه به كنار دريا رفت.٩٨ در اين ترجمه نيرالملك، روشن نيست چه كسي فيلم برداشته است و ديگر اينكه نخست از مظفرالدين شاه با مادام گرون فيلم برداشته ميشود و سپس شاه به كنار دريا ميرود ولي در منابع بلژيكي بر عكس است و فيلم برادر هم مشخص:٩٩
شاه «از سرازيري مقابل پالاس (هتل محل اقامتش) به سوي كنار دريا رفته و خواست كه چند نمونه از گوش ماهي و صدفها را برايش جمع كنند. پس از حدود نيمساعت گردش، ... به عكاس مخصوصش دستور داد كه يك ديد سينماتوگرافيكي از گروه بگيرد. پس از چند دقيقه انتظاربه علامت عكاس، شاهنشاه و به دنبال وي همراهانش آهسته جلو آمدند و ]فيلم از[ صحنه برداشته شد... و و سپس شاه مادام گرون را احضار و از او خواهش كرد كه در دست چپش قرار گيرد براي آنكه روي ديد] يعني فيلم[ سينماتوگرافيكي بيفتد».
Le Shah s’est ensuite dirige vers la plage en descendant la rampe qui se trouve devant le Palace et il s’est fait ramasser quelques echantillons de coquillages.Apres une promenade d’una demiheure environ… a donne ordre a son photographe particulier de prendre une vui cinematographique du groupe . après quelques minutes d’attente , sur un signe du photographe, SMI suivie de son entourage s’est avancee lentement et la scene a ete prise…
(Le Shah(a fait appeler Mme Gron et l’aprie de se placer a sa gauche afin de figurer sur La vue cinematographique.
به این ترتیب نخستين فيلمبرداري سنددار تاريخ سينماي ايران روي ماسه هاي كنار درياي مانش جلوي هتل پالاس در اوستاند به توسط عكاس مخصوص شاه، يعني ميرزا ابراهيم عكاسباشي، انجام گرفت و از مفرالدين شاه و خانم گرون و همراهان در صبح روز چهارشنبه ١٥ اوت ١٩٠٠/ ١٨ ربيع الثاني ١٣١٨/٢٤ مرداد ١٢٧٩ فيلم گرفته شد.
اين فيلم متاسفانه هنوز يافت نشده است. توجه خواهد شد كه فيلمبرداري از مفرالدين شاه و خانم گرون سه روز پيش از فيلمبرداري در مراسم جشن گل (ر.ك. چند خط پايينتر) روي داد كه تا بحال تصور ميكرديم نخستين فيلمبرداري ايراني با شرح تاريخي مدون است و بر آن اساس روز سينماي ايران تعيين و اعلام شده بود. ديگر نكته قابل توجه در اينست كه فيلم جشن گل از مراسمي برداشته شده كه به هر صورت جريان داشته و ازين جهت قابل انطباق با يك فيلم مستند و يا خبري است حال آنكه فيلم كناردريا كمي حالت ساخته شده دارد زيرا پيش از فيلم برداري ودر هنگام برداشت آن تا اندازه اي صحنه سازي شده بوده است.(ر.ك.بند ٤).به عبارت ديگر، حركت حضار به جهت فيلم برداري انجام گرفته و نه برعكس و به اين دليل فيلم تنها «برداشته شده» نيست بلكه به صورتي هر چند ابتدايي «ساخته شده» است.
دومين فيلمبرداري در بعدازظهرروز شنبه ٢١ ربيع الثاني ١٣١٨/ ١٨ اوت ١٩٠٠/٢٧ مرداد ١٢٧٩ در جشن گل و آنهم باز در اوستاند صورت گرفت. اين فيلمبرداري، برعكس قبلي، با برنامه از قبل سازمان داده شده انجام گرفت و به اين جهت اولين از نوع خود در تاريخ سينماي ايران به شمار ميآيد. در عين حال و هر چند كه از نوع يادگاري است، ولي به دليل از پيش برنامه ريزي شدگي و به ويژه موضوع آن، نخستين كار مستندسازي ايران هم محسوب ميشود اما فيلم خبرنگاري سينمايي نيست زيرا جهت اطلاع مردم در جايي به نمايش درنيامد. پس آنكه «اعليحضرت شاهنشاه (Sa Majeste Imperiale) به عكاسباشي دستور فيلمبرداري از مراسم جشن گل را داد، پيشاپيش مسير كاروان كالسكه ها وچرخها (عرابه هاي) گلبازان و گلپرانان بررسي شد. «خانه خانواده ها» (Villa des familles)، كه داراي بالكني بود مشرف به «گلزار بلند»( longchamp-fleuri)، يعني مسير كاروان،و غرفه اي كه شاه ميبايستي در آن جاي مي گرفت، بعنوان بهترين جاي براي كار گذاشتن دوربين انتخاب شد.١٠٠شايد هم چون محل مناسبي بود و مسئولين آن خانه ميخواستند كه اين «افتخار» (honneur)نصيب ايشان شود، غرفه شاه را تقريبا روبروي آن ساختند. آن بالكن براستي بهترين ديد مشرف بر خيابان روي آ بگير كنار دريا را كه كاروان از روي آن ميگذشت در اختيار «كار جالب» عكاسباشي قرار ميداد.١٠١
ساعت ٣ بعد ازظهر روز شنبه ٢١ ربيع الثاني ١٣١٨/ ١٨ اوت ١٩٠٠/٢٧ مرداد ١٢٧٩ شاه و ملتزمين ركاب در ميان ابراز احساسات مردم در غرفه سلطنتي حضور يافته و پس از تقديم سه بيرق به وي مراسم جشن آغاز شد.١٠٢
شاه در خاطراتش درباره اين روز نوشت:
«امروز عيد گل است و ما را دعوت به تماشا نمودند[.]رفتيم بتماشا[.]جناب اشرف صدر اعم و وزير دربار هم در ركاب بودند [.]بسيار عيد با تماشائي بود [.] تمام كالسگه ها را با گل مزين كرده و توي كالسگه ها و چرخها را پر از گل نموده بودند كه كالسگه ها پيدا نبود و خانمها سوار كالسگه شده با دستههاي گل در جلو ما عبور ميكردند و عكاسباشي هم مشغول عكس سينموفتگراف اندازي بود [.] بقدر پنجاه كالسگه همينطور بقطار و نام در حركت بود [.] موزيك هم ميزدند [.] جمعيت و ازدهام غريبي شده بود و اين كالسگه ها كه بمحاذي ما ميرسيد دسته هاي گل بود كه پي در پي بطرف مامي انداختند [.] ما هم به طرف آنها گل مي انداختيم [.] بي اغراق بقدر يك خروار گل بطرف ما انداخته بودند كه جلو ما يك خرمني از گل شده بود [.] ما هم بقدر يك خروار گل بكالسگه هاي آنها انداختيم ].[ در فرنگستان اين ترتيب را عيد گل و جنگ گل١٠٣ ميگويند و معمول دارند و بسيار تماشا داشت خيلي خوش گذشت [.] اسبهاي كالسگه ما هم همه خوب و ممتاز و تماما غرق گل بودند خيلي خوب آنها را زينت داده بودند كه في الواقع قابل تماشا بود [.] از آنجا وقت عصر بود كه مراجعت بمنزل كرديم . جمعي از زردشتيها را بحضور آوردند…». ١٠٤
بخشي از فيلم اين مراسم را در هژده سال پيش (١٣٦١ خ/ ١٩٨٢م) به ياري مسئولين بخش آن زمان در كاخ گلستان (خانمها شهين دخت سلطاني راد و الهه شاهيده و آقاي حسن علاييني) پيدا كرده بودم. تكه هاي ديگري را نيز در يكي دو سال گذشته در ادامه ساماندهي آلبومخانه كاخ گلستان به توسط آقاي جواد هستي و ياري خانم فريدا قشقايي جمع آوري كرديم ولي شناسايي نهايي محتوي آنها بالاخره در تاريخ ١٣ آبان ١٣٧٩/ ٣ نوامبر ٢٠٠٠در پاريس با اطلاعاتي كه خانم ماريون باتيست و بارون راديگس Mlle Marion Baptiste et M.le Baron Michel de Rdigues در بلژیک برایم جمع اوری کردند انجام گرفت.بخش نخست اين فيلمها به كوشش آقاي اكبر عالمي در سال ١٣٦٢/ ١٩٨٣ در صدا و سيماي ايران كپي شد و بعدها دستكم قسمتي از آن (٢٦.٢ دقيقه) روي ويديوي معروف به مخملباف آورده شد ولي در آن دوران تا حال هيچيك از ما از چند و چون موضوع راستين محتوي خبر نداشت. ١٠٥ در حال حاضر (٥ ژانويه ٢٠٠١/ ١٦ دي ١٣٧٩)، هفتاد و يك متر و هشتاد سانتيمتر ٨٠.
٧١ از اين فيلمها روي كپي اكبر عالمي شناسايي شده (برابر همان دو نيم دقيقه ويدئو) و اصل فيلمها هم در شرايط و جو لابراتوري در مركز ملي سينماتوگرافي فرانسه Centre national de la cinematographie نگهداري و براي كپي برداري آماده ميشود. اين فيلمهاي ٣٥ ميليمتري نيتراتي بنابراين خود مضمحل (auto-distructif)بهم چسبيده و بسيار شكننده است و به همين جهت هنوز دانسته نيست چند متر از آنها براي مدت زماني نجات خواهد يافت و از اين مقدار چه اندازه نگاتيف و چه مقداري پوزيتيف خواهد بود.
در بخش فيلمي كه در گذشته كپي شده، نخست رسيدن كالسكه شاه در حاليكه سواران ژاندارم و گاردسوار بلژيك شمشير برهنه افراشته در دست به دنبال آن ميآيند ديده ميشود. سواران كلاه پوستي شبيه به كلاه گارد پادشاهي بريتانيا را بر سر دارند. نظم به عهده نظميه بوده و يك پاسبان در كنار غرفه شاه كه با رشته گل تزئين شده ديده ميشود. سپس حركت كالسكه هاي غرق در گل آغازميشود، شاه را بانوان سرنشين گلباران ميكنند و او ايشان را. دختر بچه كوچكي به سوي شاه ميدود، جلويش را ميگيرند. شاه امر به رها كردنش ميكند و او را در آغوش ميگيرد و يكي از حضار بچه را به سينه گرفته باز ميگرداند. گلباران ادامه يافته و در پايان شاه غرفه را براي سوار شدن به كالسكه ترك ميكند. در اين هنگام كسي متوجه ميشود كه بيرقهايي تقديمي بر جاي مانده و فراموش شده، برميگردد و آنها را كه دو و نه سه تا بنرميآيد برداشته با خود برميگرداند. شاه ميرود و سواران گارد هم دنبال او.
در نظر نخست به نظر مسجل ميآيد كه ميرزا ابراهيم عكاسباشي با دوربين شاه و خودش در اوستاند فيلمبرداري كرده ولي احتمالا اين چنين نبوده است: در تاريخ ٢٠ اوت ١٩٠٠ (دوشنبه ٢٣ ربيع الثاني ١٣١٨/٢٩ مرداد ١٢٧٩)، يعني دو روز پس از جشن گل، شركت گومون نامه اي براي عكاسباشي به اوستاند فرستاده از جمله به او اطلاع ميدهد كه لوازم مربوط به تصوير كه سفارش داده بوده در پاريس تحويل داده شده است، دو دستگاه دوربين فيلمبرداري كه خواسته بوده تحويل داده ميشود (ظاهرا” به شخص وي و همزمان با همين نامه) و ديگر اينكه يك فيلمبردار آن شركت با كليه وسايل فيلمبرداريش در اوستاند است در اختيار وي ميباشد. اگر نامه و دوربينها حتي دو روز در راه بوده باشند، پيش از ٢٣ اوت، يعني چهار روز پس از جشن گل و يك هفته پس از فيلمبرداري در كنار دريا، به دست ميرزا ابراهيم نرسيده اند. پس ميرزا ابراهيم پيش از ٢٢ اوت دوربيني نداشته است و شاه هم تنها به فيلمبرداري ميرزا ابراهيم در اوستاند اشاره ميكند و نه در جاي ديگر به اين جهات، به احتمال زياد، پيش ازين در اين سفر چنين اتفاقي نيفتاده بوده و ميرزا ابراهيم در اوستاند با دستگاه فرد فيلمبرداري كه شركت گومون فرستاده بوده كار كرده است. البته بديهيست كه او قبلا در پاريس هنگام خريد دوربينهاي فيلمبرداري با اين لوازم آشنا شده بوده و طرز كار و ظهور فيلم آنها را آموخته بوده است و بدين جهت ميتوان فرض كرد كه او از آن دوران دستگاهي در اختيار داشته و بعدا آن را با خود به بلژيك برده بوده است. اين امكان هست هر چند كه با توجه به دقت شاه در ثبت امور مربوط به تصوير، ميبايستي انتظار داشت كه وي در جاي ديگري نيز به فيلمبرداري ميرزا ابراهيم اشاره بكند ولي اين امر پيش نميآيد. درواقع چنين به نرميآيد كه پيش از آنكه در ٢٠ اوت شركت گومون نامه اي به عكاسباشي بنويسد و دوربينهاي فيلمبرداري را بفرستد، او خود دستگاه هاي شركت گومون را از روز مجلس ماشينراني و فيلمبرداري از شاه، از مأمور آن شركت به قرض گرفته بوده است. شايد به دنبال آگاهي يافتن از اين امور به توسط فيلمبردار خود، مديران شركت گومون از آن حسن استقبال كرده و فيلمبردار و دوربين را بدون اشاره به وقايع پيشين در اختيار عكاسباشي قرارداده اند. البته ارائه پيشنهاد استفاده از وسايل، اجبارا لزومي به اطلاع يافتن مديران شركت گومون از فيلمبرداري نداشته و ايشان ميتوانسته اند خود راسا چنين پيشنهادي را به كسي كه ميتوانسته مشتري خوبي باقي بماند ارائه دهند. متأسفانه متن اصلي نامه شركت گومون به ميرزا ابراهيم كه به فرانسه است منتشر نشده است. اين سند، با دو يادداشت كوتاه و عكسي نيمتنه از ميرزا ابراهيم، از يافته هاي فرخ غفاري بودند و از انجا كه اصل آنها مفقود و شايد از ميان رفته است ديگر اكنون در دسترس نيستند. ١٠٦ خوشبختانه هم عكس ميرزا ابراهيم و هم متن دو يادداشت و ترجمه نامه از فرانسه را فرخ غفاري دراختيار جمال اميد گذاشته بود و آن مجموعه به همت وي به چاپ رسيده تا اندازه اي جبران كمبود شده است.١٠٧ غفاري نيز خود متن ترجمه نامه را با اختلاف كمي كه جز يك مورد در معني تأثيري ندارد در مقاله اي منتشر نشده آورده است. مورد مذكور كلمه «رول» / roll ، يعني املاي انگليسي شده رولو/rouleaux / حلقه هاي فيلم (bobines)، در فرانسه است كه البته به صورت انگليسي نميتوانسته در يك نامه به زبان فرانسه آورده شده باشد. كلمه «رول» در ميان كروشه در روايت غفاري كه اينجا آورده ميشود اضافه شده است:
اوستاند، بلژيك.
جناب ميرزا ابراهيم خان عكاس اعليحضرت پادشاه ايران،
همانطوري كه دستور فرموديد دو دستگاه فيلمبرداري ٣٥ و ١٥ ميليمتري كه سفارش داديد، برايتان ميفرستيم. ما پانزده صندوق رول را به شماره ٤٣ آونو دو بوآ دو بولوين ١٠٨ همان روزي كه معين كرده بوديد تحويل داديم. براي اينكه دو صندوقي كه قبلا قرار شده بود بدهند با سيزده صندوق بعدي اشتباه نشود، رنگشان را سياه زده اند. يكي از فيلمبرداران ما در اوستاند بلژيك حضور دارد و وسايل فيلمبرداري و همچنين خودش در اختيار پادشاه ايران است. در ضمن ميتوانيم به شما اطلاع بدهيم كه شركت حمامهاي موناكو به ما اجازه داده كه بطور استثنائي به پادشاه ايران در صورتي كه ايشان مايل باشند نوارهاي پوزيتيف جايزه و مسابقه سال سينمائي در ١٨٩٩ را بدهيم».١٠٩
منظور از نوارهاي پوزيتيف، همان فيلم عادي قابل نشان دادن در پروژكتور است و دستگاه ١٥ ميليمتر گومون هم اشاره ايست به مدل سال ١٩٠٠ كرونوفتوگراف و بالاخره منور ازدستگاه ٣٥ ميليمتر هم شايد مدل كرونوفتگراف با سيستم دماني Chronophotographe with the Demeny system متعلق به سال ١٨٩٧ باشد. بزرگاني چون خانم آليس گي و ژرژ مليس Alice Guy and George Melies با اين دستگاه فيلمبرداري كردند و تا پانزده سال بعد از ابداع آن در استوديوهاي گومون هنوز مورد استفاده بود. بعيد به نظرميآيد كه جمال اميد كلمه رولو را از خود اضافه به متن اضافه كرده باشد و شايد متن چاپ نشده غفاري افتادگي در حروفچيني دارد به ويژه آنكه بازمانده فيلمهاي خامي كه يك قرن پيش به طهران آورده شد اكنون در كاخ گلستان شناسائي و جمع آوري شده است كه اين خود دليلي است بر كثرت اوليه آنها.١١٠ از سوي ديگر به راحتي ميتوان پذيرفت كه محتواي پانزده صندوق تحويلي قطعا تنها شامل فيلم نبوده و اسباب عكاسي و به ويژه انواع شيشه فيلم و داروي ثبوت و هور را نيز در برميگرفته است. البته احتمالا اين تنها خريد نبوده و همانطور كه شاه دوربينهاي عكاسي گوناگون را در لحظات مختلف ميخريده است، ميتوانسته شيشه عكس و فيلم سينما و حتي دستگاههاي سينمايي ديگري از ماركهاي مختلف (مثلا پاته/pathe) را نيز در لحظات ديگري ابتياع نمايد.
يكي از دستگاه هاي سينمايي خريداري شده را، كه احتمالا و نه الزاما يك آپارات گومون بوده و در نامه شركت گومون هم تصور نميرود به آن اشاره شده باشد، هنري سويج لندر (Henry savage Landor) در سال ١٩٠١ (١٢٨٠ خ) يا يكي دو ماه ديرتر يا زودتر در كاخ گلستان طهران ديده است. لندر با لحن تحقيرآميزي كه موريه، نويسنده حاجي بابا، را بياد ميآورد، مينويسد:
«… در كنار اين اطاق، يك سالن كوچك هست كه در آن آخرين دستگاه هائي كه تمدن به وجود آورده موجود است . در اين جا يك پيانوي بزرگ ديگر، يك دستگاه بزرگ براي نشان دادن تصاوير متحرك بر روي يك پرده و يك چشمه سودا بستني با چهار شير هست: از نوعي كه انسان را به اعجاب ميآورد ولي بدون تمايلي براي تصاحب آن نظير آنچه در عطاريهاي نيويورك ]دراگ استور به اصطلاح امروزي[ ديده ميشود اما دستگاه شاه سه چيز كم دارد: سودا، يخ و شربت١١
در ادامه سفر، مظفرالدين شاه از اوستاند به چشمه هاي آبمعدني مارينباد( Marienbad، در اطريش آن زمان و جمهوري چك امروزي) رفت و هژده روز پس از جشن گل، روز چهارشنبه ٩ جمادي الاول ١٣١٨/ سه شنبه ٤ سپتامبر ١٩٠٠/ ١٣ شهريور ١٢٧٩، عكاسباشي احتمالا فيلمهاي آن مراسم را كه آماده شده بود پس از مراجعت از تئاتر به او نشان داد. شاه درخاطراتش نوشت: «عكاسباشي هم سينموفتگراف حاضر كرده بود تا نيمساعت به نصف شب مانده پاره بصحبت و پاره به تماشاي عكسهاي خودمان مشغول بوديم»١١٢ از مارينباد شاه به پايتخت اطريش رفت و روز پاياني اقامتش در وينه (وين)، دوشنبه ٢٨ جمادي الاولي/ يكشنبه ٢٣ سپتامبر/ ١ مهر، «صنيع السلطنه از پاريس وارد شده بحضور رسيد و معلوم شد سفارشها و فرمايشات ما را بخوبي ودرستي انجام داده و باينجا رسيده است».١١٣ در «سفارشها» ميبايد به احتمال زياد دستگاه چاپ، كه ذكر آن رفت، و پانزده صندوق اسباب تصوير را كه در نامه شركت گومون آمده منظور كرد. دستگاههاي فيلمبرداري هم ظاهرا ديگر به كار گرفته نميشده است زيرا پس از اوستاند تا پايان سفر در طهران، در حاليكه بدون وقفه ذكر عكاسي ميشود و حتي شاه از اينكه به زيرنويسي عكسها پرداخته ياد ميكند١١٤ ،ازفيلمبرداري هيچ خبري نيست و شايد نمايش فيلم در مارينباد هم با دستگاهي جدا ازدستگاههاي شاه صورت گرفت.
پس از بازگشت از فرنگ، مظفرالدين شاه در ٢ شعبان ١٣١٨/ ٢٥ نوامبر ١٩٠٠/ ٤ آذر ١٢٧٩ به طهران رسيده روز ٢٩ ذي الحجه ١٣١٩/ ٨ آوريل ١٩٠٢/ ١٩ فروردين ١٢٨١، يعني شانزده ماه بعد براي بار دوم عازم فرنگ شد. در مدت اقامت در طهران ، جدا از آپارات بزرگ كه سويج لندر ديد، او دست كم سه و به احتمال بسياركمتر پنج دستگاه سينمايي در اختيار وي قرار داشت: يك وشايد سه اسباب به دنبال خريد نخست و اقلا دو دستگاه فيلمبرداري در نتيجه خريد دوم. از بازده اين لوازم چه از نظر فيلمبرداري و چه نمايشي گزارشي در دست نيست و تا زماني كه منابع جديدي پيدا نشده و فيلمهاي موجود در كاخ گلستان تجزيه و تحليل نشده تصوير نسبتا روشني به دست نخواهد آمد.
البته در اين دوران الزاما فيلمهايي برداشته شده بوده است (رك. ادامه اين نوشته) هر چند كه اين فعاليتهاي سينمايي قابل مقايسه با كاركرد عكاسي نميتوانسته باشد زيرا عكاسي در اين دوران علاوه بر عزيز بودن نزد شاه در خارج از دربار نيز كاملا جا افتاده بوده است. ادامه غلبه عكس بر فيلم به روشني در خاطرات سفر دوم شاه به فرنگ هم هويداست. در اين سفرنامه دوم نيز ده ها اشاره به انواع دستگاهها و به عكس و عكسبرداري از جمله به توسط شخص خود شاه و يا ميرزا ابراهيم يافت ميشود ١١٥ در حاليكه ذكر سينما و آنهم بصورت تماشا و نه فيلمبرداري و يا خريد را ستين دستگاههاي مربوطه تنها چهار بار آمده است: در اوايل سپتامبر ١٩٠٢/ اواسط تير ١٢٨١ شاه در كارلسباد] Karlsbad، در جمهوري چك كنوني [ سينماتوگراف تماشا كرده بود ولي در خاطراتش در آن زمان كلمه اي در اين باره ننوشت و از اين بايد نتيجه گرفت كه جلب توجه او را نكرده بود. اشاره به اين تماشا در شرح عصر جمعه ٣ جمادي الاولي ١٣٢٠/ ٨ اوت ١٩٠٢/ ١٧ مرداد ١٢٨١ در كنتركسويل آمده است. شاه نوشت: «سينماتگراف اينجا است . ديديم پانورما Panorama است مثل همانكه در كارلسباد ديده بوديم. اگر ميدانستيم نميرفتيم. يك بليارد كوچكي هم آنجا بود با چند جهانماي كوچك…»١١٦ پيش از آن، در خاطرات جمعه ١٧ ربيع الثاني/ پنجشنبه ٢٤ ژوئيه/ ٢ مرداد در لندن، نيز شاه از سينما مينويسد كه اين بار جالبتر به نرش رسيده به ويژه آنكه بازديد خودش را فيلم بازگو ميكرده است. مينويسد: «آمديم منزل نماز خوانديم و شام خورديم [.] بعد از شام سينماتگراف آورده بودند پائين رفتيم[.] پائين[،] صورت ملاقات ما را با اعليحضرت پادشاه ادوارد هفتم [و رفتن امروز بقورخانه و تماشاخانه ديشب و جاري شدن آب و رودخانه و تمام را به توسط چراغ الكتريسته به پرده انداختند، بعين مثل اين بود كه خودمان در حركت هستيم. تماشا كرديم».
ده روز بعد در پاريس، شاه مجددا در پيش از ظهر روز يكشنبه ٢٦ جمادي الاول/ ٣١ اوت /٩ شهريور يك آپارات را كه ممكن است از نوع جديدي بوده و چنين بنظر ميآيد كه به قصد فروش به او عرضه شده بوده به دنبال يك آزمايش ناموفق پس داد و همچنين ظاهرا براي نخستين بار توجه او به فلاش منيزي پر دود نيز جلب شد. مينويسد: «اسباب سينماتگراف كه چراغ پشتش هست و مثل آنكه كتاب را ورق بزنند آورده بودند .كذا در اين بين جناب اشرف اتابك اعظم آمد خواستيم بايشان نشان بدهيم ، ضايع شد، بطوريكه صاحبش هم نتوانست درست كند اسباب را پس داديم . بعد عكاسي آمد كه شب عكس ميانداخت . اطاقرا تاريك و پر از دود كرد و يك عكس هم از بصيرالسلطنه و ناصرالملك انداخت».١١٨ براي آخرين بار، در يكشنبه شب ٣ جمادي الاخر ١٣٢٠/ ٧ سپتامبر ١٩٠٢/ ١٦ شهريور ١٢٨١ درين سفر دوم به فرنگ كه طي آن جدا از عكاسي، فنوگراف و اتومبيل بيشتر از تصوير متحرك توجه شاه را جلب كرده بوده است، شاه در پاريس به تماشاي فيلم و جهان نما پرداخت و در خاطراتش نوشت: «عكاسباشي هم سنيماتگراف آورده بود. يكساعتي هم او را تماشا كرديم. بعد يكساعتي هم جهانما تماشا كرديم. نوكرها هم پيش ما بودند صحبت ميكرديم بعد خوابيديم».
ج- دوران افول
از آنچه كه پس از ورود مظفرالدين شاه به طهران در تاريخ جمعه بيستم رجب ١٣٢٠/ ٢٣ اكتبر ١٩٠٢/ ١ آبان ١٢٨١ تا سفر سوم و آخرين سفر به فرنگ در سال ١٣٢٣ ق/ ١٩٠٥ م/ ١٢٨٤ خ روي داده اطلاع چنداني در دست نيست ولي چون عكاسي در اين ٢٩ ماه همچنان مطرح بوده و عكاسباشي و پدرش هم حاضربودند، ميتوان حدس زد كه در مورد سينماي درباري هم اين امر تا اندازه اي ميتوانسته صدق كند.خاطرات مليجك شاهدي بر اين مدعاست. پس از افطار سه شنبه ١٥ رمضان ١٣٢٠/ ١٦ دسامبر ١٩٠٢/ ٢٥ آذر ١٢٨١ او به دربار رفت و سپس نوشت: «دو ساعت در خانه ]دربخانه: يعني در كاخ گلستان[ بوديم. عكاسباشي سيمون تلگراف آورده بود و به شاه نشان ميداد».١٢٠
مظفرالدين شاه روز يكشنبه ٢ ربيع الاول ١٣٢٣/ ٧ مه ١٩٠٥/ ١٧ اردي بهشت ١٢٨٤ طهران را به قصد سفر سوم فرنگ ترك كرد ه شنبه ٧ شعبان همان سال/ ٧ اكتبر/ ١٥ مهر به پايتخت بازگشت.١٢١ از اين سفر، كه گويا در شرايطي نه چندان مناسب انجام گرفت، ظاهرا سفرنامه اي در دست نيست١٢٢ ولي آلبوم هاي عكسي از آن، كه از جمله به توسط ميرزا ابراهيم تهيه شد در آلبومخانه كاخ گلستان موجود است. پس از سفر سوم، شايد از جمله به دليل فرتوتي و بيماري مظفرالدين شاه كه يك سال بعد در ٢٣ ذيقعده ١٣٢٤/ ١٨ ژانويه ١٩٠٧/ ١٨ دي ١٢٨٥ درگذشت، فعاليتهاي سينمائي احتمالي درباري در صورت وقوع هم نميتوانست درخشش چنداني داشته باشد . مليجك بيكار هم اشاره اي به سينما نميكند. جنبش مشروطه طلبان و تمايل ذاتي مظفرالدين شاه كه خود را به صورت پاسدار و نه ارباب «رعيت» ميديد در ١٤ جمادي الثاني ١٣٢٤/ ٥ اوت ١٩٠٦/ ١٤ مرداد ١٢٨٥ به صدور فرمان مشروطيت انجاميد. اين ايام كه گشايش مدارس و ايجاد روزنامه ها را شاهد بود و پس از فوت شاه به انقلاب و جنگهاي آزادي خواهان منجر شد، ميتوانست در يك جامعه صنعتي مولد تهيه دست كم فيلمهاي مستند كم نظيري باشد ولي به علت عدم وجود فيلمبرداري و فيلمسازي غيردرباري اين امر روي نداد.
ميرزا ابراهيم، درباري سابق، مشوقش را از دست داده بود و چون عميقا، همچون مثلا عبدالله خان قاجار در عكاسي، حرفه اي نبود به كارهاي ديگري خود را مشغول كرده حتي يك دوربين فيلمبرداري هم به روسي خان عكاس فروخت ظاهرا در اين دوران تنها روسي خان، كه با محمدعلي شاه مرتبط بود، تقريبا هشتاد متر فيلم در عاشوراي ١٣٢٧/ ١ فوريه ١٩٠٩/ ١٢ بهمن ١٢٨٨ با همان دوربين برداشت.١٢٣ فيلم عاشورا را روسي خان براي ظهور به روسيه فرستاد. فيلم در آن كشور نشان داده شد ولي هنگاميكه به طهران رسيد، سقوط محمدعلي شاه (جمعه ٢٧ جمادي الاخر ١٣٢٧/ ١٦ ژوئيه ١٩٠٩/ ٢٥ تير ١٢٨٨) و تاراج عكاسخانه روسي خان در همان روز به «توسط قشون دولتي» يعني (مشروطه خواهان)١٢٤ مجال نمايش آن را نداده اين فيلم همراه با چند هزار متر فيلم ديگر غارت شد ١٢٥ و از سرنوشت آن اطلاعي در دست نيست. همانگونه كه در پايان بخش يك ملاحظه شد، روسي خان از اول رمضان ١٣٢٥/ ٨ اكتبر ١٩٠٧/ ١٦مهر ١٢٨٦آغاز به سينماداري كرده بود و در آن ايام سه اسباب قادر به روي پرده انداختن فيلم در اختيار داشت.١٢٦ خريدن دوربين فيلمبرداري، فيلم برداري و نمايش فيلم برداشته شده در روسيه به روشني نشان ميدهد كه روسي خان قصد توليد فيلم با ديد بهره برداري اقتصادي را داشته است و به اين جهت بايد او را مبدا ناموفق فيلمسازي خصوصي و براي مردم در ايران دانست. از سوي ديگر، فرستادن فيلم به روسيه براي ظهور، خود دليلي است بر افول فن فيلم و فيلمبرداري در ايران پس از فوت مظفرالدين شاه زيرا وجود فيلمهاي خام مثبت و منفي ٣٥ ميليمتري و يا ١٥ ميليمتري سوراخ در ميان در كاخ گلستان (رك.ادامه متن) نشاني است از انجام گرفتن اين امور در زمان مظفرالدين شاه. هر چند كه عمل ميرزا ابراهيم عكاسباشي از نر مرغوبيت در چاپ عكس به پاي عكاسان بزرگ دوره ناصري نميرسيد ولي بسيار بعيد است كه او كه قادر بوده يك چاپخانه نسبتا معظم را بچرخاند و گراور درست كند و به چاپ برساند از عهده ظهور فيلم سينما برنيامده باشد.
دو سرنوشت دوربینهای فیلمبرداری سلطنتی
از دهها دستگاه هاي عكاسي و يا سينمايي ابتياعي به توسط ناصرالدين شاه وسپس مظفرالدين شاه امروزه ظاهرا هيچ اثري در كاخ گلستان به غير از تكه شيشه ماتي كه روي يك قطعه تخته لاكي و الكلي سوار شده چيزي باقي نمانده است. اميد است كه ساماندهي و بررسي اسناد كاخ گلستان روزي بتواند سرنوشت غم انگيز اين اسبابها را روشن كند. نويسنده اين سطور در حال حاضر گمان بر آن دارد كه در زماني نامشخص، ولي پس از فوت مظفرالدين شاه و آغاز دوران فطرت مجموعه كاخ گلستان كه تا حدود سالهاي ١٣٤٠خ (١٩٦٠ م) هم به درازا كشيد، اين مجموعه ناپديد شد. متاسفانه بر خلاف نسخ و كتبي كه از كاخ گلستان به كتابخانه ملي و يا موزه ايران باستان در زمان رضا شاه منتقل شد،ظاهرا در مورد انتقال يا فروش اين دوربينها سندي بر جاي گذاشته نشد و يا تا كنون كشف نشده است. آورده شده كه دستكم يك ازدوربينهاي فيلمبرداري در همان دوران مظفري حراج شده است ولي اگر به تاريخي كه آلك پاتماگريان در مورد اين حراج به جمال اميد گفته توجه شود، يا در درستي آن تاريخ شك خواهد شد و يا در تبديل آن تاريخ كه شايد در اصل ميلادي با هجري قمري بوده به تاريخ هجري شمسي به آن صورت كه در متن جمال اميد آمده است. طبق گفته آلك پاتماگريان به جمال اميد، خان بابا معتضدي در زمان مظفرالدين شاه، در سال ١٢٨٣ خ (يعني ١٩٠٤ م)، دوربين گوموني را كه عكاسباشي در سال ١٩٠٠ از فرانسه خريده بود و در تكيه دولت به حراج گذاشته بوده ابتياع كرده است. ١٢٧ خود بابا خان معتضدي چيزي در مورد زمان و اينكه دوربين گومون كه در تكيه دولت به حراج گذاشته شده بوده از كجا آمده بوده بياد نمياورده است جز ا ينكه روزي در تكيه دولت چشمش به چند دستگاه فيلمبرداري از نوع گومون افتاده و توانسته يكي را به مبلغ صد تومان بخرد. ١٢٨ از آنجا كه خان بابا در سال ١٢٧١ خ / ١٨٩٢ م به دنيا آمده،١٢٩ به سختي ميتوان پذيرفت كه وي در دوازده سالگي در حراجي در تكيه دولت شركت كرده باشد و يك دوربين گومون به صد تومان خريده باشد و مبلغ آن را بياد بيآورد ولي زمان اين شاهكار فراموش نشدني براي يك بچه دوازده ساله را به كلي از خاطر زدوده باشد ديگر اينكه چگونه مظفرالدين شاه،اين عاشق عكاسي وسينما، راضي شده كمتر از چهار سال پس از خريد دوربين آن را در تكيه دولت به حراج بگذارد خود عمل حراج كردن در زمان مظفري و آنهم در تكيه دولت في النفسه عملي است كه مشكل بتوان آن را باور كرد. مشكل بتوان پذيرفت كه شاهي كه يك روز از انجام فرايض ديني دست نمي كشيده و حتي در فرانسه هم مراسم «شب اربعين» و «تعزيه داري» و روضه خواني را به جا ميآورده است،١٣٠ در تكيه دولت محلي كه پدرش براي به نمايش درآوردن مراسم محرم ساخته بوده دوربين حراج كرده باشد خريد دوربين به صد تومان نيز براي سال ذكر شده گران به نظر ميرسد و به عقيده نگارنده، خان بابا خان معتضدي، ساليان دراز پس از مراجعت از فرنگ در سال ١٢٩٥ خ/ ١٩١٦ م،١٣١ اقدام به خريد اين دوربين در حراج تكيه دولت كه به گفته ديگري در دوران احمد شاه١٣٢ و در واقع در زمان رضا شاه صورت گرفته نموده است.١٣٣ بعيد است كه خان بابا خان معتضدي با اين دوربين كار حرفه اي كرده باشد و قطعا از آن بيشتر به صورت يك «عتيقه» سود جسته تا يك اسباب كار.
اسباب كار او همان دوربينها و وسايلي بوده كه با خود از فرانسه آورده بوده است.١٣٤ جمال اميد از قول خان بابا معتضدي مينويسد كه وي فيلمبرداري فيلم آبي و رابي اوگانيانس را با همان دوربين گومون مظفري انجام داده بود.١٣٥ اين امر بعيد است زيرا فيلم ياد شده در ١٢ دي ١٣٠٩/ ٢ ژانويه ١٩٣١ در طهران به نمايش گذاشته شد و در اين تاريخ بيش از سي سال از زمان ساخت دوربينهاي مظفري گذشته بود و بايد پذيرفت كه يا دوربيني كه معتضدي خريده بوده مظفري نبوده و يا اينكه فيلمبرداري آبي و رابي را وي با دوربين گوموني كه خود در سال ١٢٩٥ خ/ ١٩١٦ م از فرانسه آورده بوده انجام داد ه است. دوربين فيلمبرداري ديگري را، كه مارك و مشخصات فني آن معلوم نيست، ميرزا ابراهيم عكاسباشي در سال ١٢٨٨ خ/ ١٩٠٩ م به روسي خان فروخت و همانطور كه ذكر شد روسي خان با آن تقريبا هشتاد متر فيلم گرفت.١٣٦ دليلي در دست نيست كه اين دوربين از اموال سلطنتي دانسته شود و ممكن است از ابتدا به ميرزا ابراهيم تعلق داشته ولي ن اول را نميتوان رد كرد اين احتمال است كه دوربين از زمان مظفرالدين شاه نزد ميرزا ابراهيم مانده بوده و او كه پس از فوت شاه از دربار و شايد از عكس و فيلم كناره گرفته بود ديگر دليلي براي نگه داري آن براي خود نمي ديده است.
* این مقاله برداشتی است به همین نام از فصلنامه طاووس ، شماره های پنجم و ششم ، پاییز و زمستان 79 نوشته شهریار عدل
سینمای ایران
نخستین دوربین فیلمبرداری در زمان مظفرالدینشاه به ایران آمد. نخستین فیلم صدادار فارسی، فیلم دختر لر بود که در سال ۱۳۱۷ خورشیدی توسط عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
ورود نخستین دستگاه سینماتوگراف به ایران در سال ۱۲۷۹ هجری خورشیدی توسط مظفرالدین شاه سر آغازی برای سینمای ایران به حساب میآید، هر چند ساخت اولین سالن سینمای عمومی تا سال ۱۲۹۱ اتفاق نیفتاد. تا سال ۱۳۰۸ هیچ فیلم ایرانی ساخته نشد و اندک سینماهای تاسیس شده به نمایش فیلمهای غربی که در مواردی زیر نویس فارسی داشتند میپرداختند. نخستین فیلم بلند سینمایی ایران به نام «آبی و رابی» در سال ۱۳۰۸ توسط آوانس اوگانیانس، با فیلمبرداری خان بابا معتضدی ساخته شد.
در سال ۱۳۱۱ خورشیدی اولین فیلم ناطق ایرانی به نام «دختر لر» توسط «عبدالحسین سپنتا» در بمبئی ساخته شد. استقبالی که از این فیلم شد، مقدمات ساخت چند فیلم ایرانی دیگر را فراهم کرد. تغییر جو سیاسی کشور طی سالهای ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۷ و اعمال سانسور شدید و مواجهه با جنگ جهانی دوم فعالیت سینمای نوپای ایران را با رکود مواجه ساخت. هر چند نباید از نظر دور داشت که تا این دوره هنوز سینما در ایران جنبه عمومی نیافته بود و استفاده از معدود سینماهای موجود در تهران و شهرهای بزرگ، تقریبا مختص اشراف و اقشار خاصی از جامعه بود. از طرف دیگر در بین سازندگان فیلم نیز خط فکری خاصی وجود نداشت و به جز سپنتا که به دلیل ویژگیهای فرهنگی وی عناصر ادبیات کهن ایران در ساختههای وی به چشم میخورد، در بقیه موارد فیلمهای ساخته شده عمد تاً اقتباسی ناشیانه از فیلمهای خارجی بود.
در سالهای بعد از ۱۳۲۲ فعالیتهای فیلمسازی به دلیل تاسیس چند شرکت سینمایی توسط تعدادی سرمایهگذار و همچنین عمومی تر شدن سینما در بین مردم، گسترش یافت. اما متاًسفانه از آنجایی که در این گسترش توجه به درآمد و سود حاصل از سرمایه گذاری از یک طرف و وضعیت سیاسی جامعه از بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تحدید آزادیها، یعنی مهمترین عنصر توسعه فرهنگی، سینمای ایران عمدتاً با محصولاتی عوام پسند و بی محتوا مواجه شد و این عناصر جزو سنت رایج فیلم سازی در این دوره گردید. خوشبختانه در سالهای بعد با فعالیت فیلمسازانی چون ساموئل خاچیکیان، هوشنگ کاووسی، فرخ غفاری، ابراهیم گلستان، سهراب شهید ثالث، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، فریدون رهنما و علی حاتمی جریان فرهنگی تازهای در فیلمسازی ایران آغاز گشت، که تا حدودی جدا از سنت رایج عوام پسندانه در ایران اقدام مینمود.
تاًسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در ۱۳۴۸ فرصت مناسبی برای شکل گیری سینمای فرهنگی در ایران شد. همکاری یونسکو با این کانون به عنوان توزیع کننده فیلمهای کودکان در ایران که با اعزام نورالدین زرینکلک به بلژیک عملی گردید، تأثیر مهمی بر ارتقاء سطح فرهنگی کانون گذاشت. جریان فرهنگی شکل گرفته از سوی سینماگران پیشرو همراه با ایجاد کانون پرورش فکری و همچنین کاهش استقبال عمومی از عناصر سرگرم کنندهای چون خشونت، سکس، جاهل مسلکی در بین اقشار جوان و بخصوص قشر تحصیلکرده کشور عواملی بودند دست در دست هم جریان نو و سازندهای را در سینمای ایران طی سالهای ۵۰ تا ۵۷ به وجود آوردند. سهراب شهید ثالث، بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، خسرو سینایی، کامران شیردل، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، مسعود کیمیایی علی حاتمی، امیر نادری و... از افرادی بودند که با بهانههای غیر مادی نقش اساسی در این جریان داشتند و مقدماتی را فراهم نمودند تا سینمای ایران گامهای مهمی در سالهای بعد بر دارد.
سینمای پس از انقلاب
بعد از انقلاب طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بدلیل نبودن ضوابط تدوین شده فیلمسازی، سینمای ایران تقریبا در وضعیتی نابسامانی بسر میبرد. پس از سال ۱۳۶۲ با تدوین ضوابط فیلمسازی که با توجه به شرایط پس از انقلاب تنظیم شده بود، عناصری چون خشونت و سکس را اجباراً از سینمای ایران خارج ساخت و از طرف دیگر به دلیل مصادره بسیاری از سینماها و شرکتهای تولید فیلم و اعمال نظارت دولتی بر آنها به طور غیر مستقیم نقش عامل سودآوری در سینما کمرنگ تر شد. این عوامل همراه با تکامل کیفی فیلمسازان دهه پنجاه چون عباس کیارستمی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی تاثیر مثبتی بر روند فیلمسازی در ایران گذاشت که با توجه به محدودیتها، محصولات بدیعی را آفریدند و تحسین منتقدان جهانی را به همراه داشت. در این دوره فیلمسازان جوانی چون محسن مخملباف، ابراهیم حاتمی کیا، جعفر پناهی، مجید مجیدی و ابوالفضل جلیلی که با تمایلات مختلف پا به عرصه فیلمسازی گذاشتند و به مرور با مطالعه و پشتکار توانستند به صورتی هنرمندانه عناصر این هنر را بکار بگیرند، نقش موًثری در این تحول ایفا نمودند.
همچنین برقراری منظم سالانه دست کم یک جشنواره بینالمللی فیلم که در بهمن ماه هر سال به نام جشنواره بینالمللی فیلم فجر در کشور برگزار میگردد نیز در ایجاد علاقه به سینما در قشر جوان کشور از یکسو و توسعه این هنر نقش مهمی ایفا نمودهاست.
نقطهً اوج موفقیتهای بینالمللی سینمای ایران در این دوره را باید نامزدی مجید مجیدی در مراسم جوایز اسکار سال ۱۹۹۸ و اهدای جایزه نخل طلایی جشنواره بینالمللی کن فرانسه در سال ۱۹۹۷ به عباس کیارستمی برای فیلم طعم گیلاس (این جایزه بصورت مشترک به عباس کیارستمی و یک فیلمساز ژاپنی تعلق گرفت) دانست. از دیگر موفقیتهای بینالمللی سینمای ایران طی این دوره میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
جایزه پلنگ طلایی جشنواره لوکارنو، سویس، ۱۹۹۷، به فیلم «آیینه» ساخته جعفر پناهی.
جایزه بزرگ بهترین فیلم در جشنواره فیلم سه قاره نانت، فرانسه، ۱۹۹۶ به فیلم «یک داستان واقعی» کار ابوالفضل جلیلی.
جایزه دوربین طلایی جشنواره کن، فرانسه، ۱۹۹۵، به فیلم «بادکنک سفید» اثر جعفر پناهی.
جایزه روبرتو روسیلینی در جشنواره کن، فرانسه، ۱۹۹۲، به عباس کیارستمی به خاطر مجموعه آثارش. جایزه فرانسوا تروفو در جشنواره فیلم جیفونی، ایتالیا، ۱۹۹۲، به عباس کیارستمی به خاطر مجموعه آثارش.
جایزه بزرگ بهترین فیلم جشنواره سه قاره نانت، فرانسه، ۱۹۸۹، به فیلم «آب، باد، خاک» ساخته امیر نادری.
جایزه بزرگ بهترین فیلم جشنواره سه قاره نانت، فرانسه، ۱۹۸۵، به فیلم «دونده» اثر امیر نادری.
برنده خرس نقری برای از جشنواره فیلم برلین 2008 به فیلم در باره الی اصغر فرهادی
برنده خرس طلایی راز جشنواه فیلم برلین2011 به فیلم جدایی نادر از سیمین
از دیگر تحولات کمتر سابقه دار در سینمای ایران طی سالهای بعد از انقلاب حضور جدی تر فیلمسازان زن مانند رخشان بنیاعتماد، پوران درخشنده و تهمینه میلانی ومهمتر از همه منیژه حکمتاست
سینمای مستند ایران
سینمای ایران، در فیلمهای غیر تخیلی و واقعگرا ریشه دارد و با خلق تصاویری زیبا، به اعتبار جهانی، دست یافته است.
در سال 1900 میلادی، میرزا ابراهیم خان، عكاس باشی دربار مظفرالدین شاه، در نمایشگاه جهانی پاریس، با سینماتوگرافی آشنا شد و در آستانه بلژیك، فیلم گرفت و پس از بازگشت از این سفر شبهاكتشافی، پیش از انقلاب مشروطیت، فیلمهایی از زندگی برداشت كه اسناد مهمی از درون دربار و دارالخلافه تهران، محسوب می شوند.
نخستین گزارشهای خبری در دوره حكومت رضا شاه پهلوی، بر پرده ظاهر شد و در دوره اشغال نیز متفقین در تهران صاحب سینما بودند. برنامههای آموزشی دانشگاه سیراكیوز، در سال 1953 در تهران به راه افتاد كه پی آمد توافقنامه اصل چهار بود و پس از یك دوره یك ساله مطالعه نظری و كار عملی، فارغالتحصیلان، در سازمان سمعی و بصری اداره هنرهای زیبای كشور، استخدام شدند.
در سالهای 1330 نسل جدیدی از فیلمسازان كه به سینمای غیر داستانی، علاقمند شده بودند، در جوار فیلمسازان بخش دولت، به كار پرداختند. از میان آنها میتوان به مصطفی فرزانه، ابراهیم گلستان و فرخغفاری اشاره كرد كه برای شركت نفت فیلم ساختند. گلستان، سازمان فیلم گلستان را تأسیس كرد و فیلمهایی مثل یك آتش، موج و مرجان وخارا، تپههای مارلیك نخستین جوایز بینالمللی از جشنواره های ونیز، پزارو و سانفرانسیسكو، به ارمغان آورد. فروغ فرخزاد هم «خانه سیاه است» را همانجا ساخت. فریدون رهنما نیز تخت جمشید را با سرمایه شخصی ساخت.
در اویل دهه چهل، تعدادی از فارغالتحصیلان سینما از اروپا بازگشتند و به بخش مستندسازی اداره هنرهای زیبا پیوستند. فرید داریوش «گود مقدس» و منوچهر طیاب « ریتم » را ساخت. محمد فاروقی نوه دختری احمدشاه، «طلوع جدی» را را در اصفهان ساخت كه در سال 1944 جایزه از جشنواره كن بدست آورد و كامران شیردل قلعه، ندامتگاه، و تهران پایتخت ایران را ساخت.
خسرو سینایی، كارش را با «آوایی كه عتیقه می شود» ، آغاز كرد.
در سال 1345 ابوالقاسم رضایی و جلال مقدم فیلم «خانه خدا» را ساختند. نخستین فیلم مستند ایرانی كه به صورت گسترده در سراسر كشور به نمایش در آمد و بسیاری از مردم برای اولین بار به سالنهای سینما رفتند تا مراسم حج را ببینند.
بلوط، نخستین فیلم مردمنگاری ایران است كه توسط دكتر نادر افشار نادری در سال 1347 ساخته شد. این شیوه رهیافت علمی، توسط حسین طاهریدوست با فیلم سیاه وسفید «بلوط»، «تار» از فرهاد ورهرام، «آب و آبیاری» محمد رضا مقدسیان و «كشتی كویر» احمد ضابطیجهرمی، ادامه یافت.
تلویزیون ملی ایران، در سال 1345 تأسیس شد، ناصر تقوایی «باد جن» را ساخت، نصیب نصیبی «آناهیت» و پرویز كیمیاوی «یا ضامن آهو» و محمد تهامی نژاد «سینمای ایران به شیوهی تركیبی» ساخت. منوچهر عسگرینسب «پیر سبز چكچكو»، منوچهر طبری «دراویش قارویه»، احمد شاملو «پاوه، شهری از سنگ در دل تپه هی سبز»، كیومرث درمبخش «جرس ( ساربانان كویر ) » و محمدرضا اصلانی فیلم تجربی «جام حسنلو» را ساخت.
منوچهر طیاب در دهه پنجاه فیلمهای معماری را ساخت و حمید سهیلی در دهه 1360 مجموعه معماری ایرانی را برای صدا و سیما تولید كرد. در این دوره، فیلمهایی با شیوهها و دیدگاههای متفاوت ساخته شده، به واقع فیلمهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عرصه تفاوتهاست. وضعیت انقلابی جامعه، مناسبترین شریط را برای تحقیق در احوالات گذشته سرزمین و میراث حكومتها فراهم آورد: مس فلز سیاسی ( علی یعقوبی )، اتل (جمشید زاهدی) خاك تا خاك (منوچهر مشیری) مهاجرت(علی نائینی) كودكواستثمار(محمدرضااصلانی)،كورهپزخانه ( محمدرضا مقدسیان ) نانی از گل (فریده شفیی) خاویار (ابراهیم مختاری) از آن جملهاند. هفت قصه از بلوچستان و خان گزیده ها (ساخته مرتضی آوینی) نیز دارای چنان مضامینی بودند و در جهاد، ساخته شدند.
در سال 1360 صدا و سیما، طرح بحران مسكن را پذیرفت و سه فیلم توسط فریدون جیرانی، ابراهیم مختاری، كیوان كیانی، محمد تهامی نژاد، ساخته شد. در اواسط دهه 1360 و اوایل 1370 رخشان بنیاعتماد تعدادی فیلم اجتماعی، از جمله «تمركز» و «این فیلمها رو به كی نشون میدین؟» را ساخت و در همین سالها، خسرو سینایی، «مرثیه گمشده»، عباس كیارستمی «مشق شب» و محسن مخملباف «سلام سینما» را ساختند.
در شهریور 1359 هواپیماهای عراقی به حریم هوایی ایران تجاوز كردند و شهرهای مرزی ایران، تصرف شد. جنگ، فیلمسازان ما را به سراسر جبهه های گسترده ایران، كشاند و آنها در مدت هشت سال، با سبك ها و نظرگاههای متفاوت و متنوع، فیلم ساختند. هرچند ممكن است همه آنها یكسان مورد توجه قرار نگرفته باشند.
فیلم مستند ایرانی از 1357 به این سوی دستخوش تغییر شده است. دوربین های سبك و قابل حمل، در خدمت سینمای بیواسطه در آمد و نسل جدید زندگی را از دیدگاههایی تازه، مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد. تعداد این آثار، بسیار زیاد و از نظر شكل و موضوع عرصه تفاوت ها و تنوع فرهنگی است.