(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

چطور فیلسوفان اسطوره ها را زنده نگه داشتند؟ ارسطو و آغاز تفسیر تمثیلی

لوک بریسون ترجمه ی راحله نصیران
paperdikam.jpg

اسطوره  وقتی نامگذاری شد که وضعیت آن مورد مباحثه و کارکرد آن مورد سوال قرار گرفت. چالش در طول قرن ششم قبل از میلاد آغاز شد و خیلی زود یک واکنش دوگانه از سمت کسانی که می خواستند جایگاه اسطوره را حفظ کنند، به بار آورد. از یک سو، تراژدی نسخه های قدیمی اسطوره ها را از لحاظ  آرمان های جدید شهر مجددا تفسیر کرد و از طرف دیگر، تمثیل تحت سطح نگران کننده روایت، حقیقتی سازگار با عقاید جدید را آشکار کرد.

در حالی که افلاطون به تراژدی حمله می کرد و تمثیل را محکوم می کرد، ارسطو یک تحلیل بسیار دقیق در مورد تراژدی ارائه داد و یک نگرش مسالمت آمیز نسبت به تمثیل داشت. این مساله را می توان با رابطه نزدیکی که ارسطو بین اسطوره و فلسفه برقرار کرد، توضیح داد.1

بشر به دلیل کنجکاوی اش، در گذشته و اکنون شروع به آوردن دلایل فیلسوفانه کرد؛ در ابتدا در مورد مشکلات بدیهی کنجکاوی نشان داد، سپس اندک اندک پیشرفت کرد و در مورد موضوعات بزرگتری مثل پدیده ماه و خورشید و ستارگان و پیدایش گیتی مشکلاتی را بیان کرد. و انسانی که کنجکاوی نشان می دهد خود را جاهل می پندارد. از آنجا که عاشق اسطوره، به معنای عاشق خرد هم است، زیرا اسطوره از عجایب تشکیل شده است. 2

ابراز کنجکاوی به معنای اعتراف به جهالت است و کسانی که به جهالت خود اقرار می کنند، تمایل به کسب دانش دارند. اسطوره ها پر از شگفتی هستند. از این رو علاقه به اسطوره به معنای تمایل به کسب خرد است. از این رو، دیگر همانند زمان افلاطون ، یک گسستگی قابل توجه با سنت را نشان نمی دهد. بلکه  معادل تخصیص مجدد آن سنت ، خاطره مشترک تمامی یونانیان و به خصوص تمامی آتنی ها است.

تراژدی

تراژدی به شکل پایداری با اسطوره در ارتباط است که این ارتباط بیشتر از ارتباط کمدی و نمایش ساتیری است. می توانیم بگوییم که تراژدی اسطوره را از لحاظ آرمان های شهر مجددا تفسیر می کند.3 شعر تراژیک اسطوره های بزرگی که توسط هومرHomer، هسیود Hesiod و دیگران  فراخوانده شده را، مجددا به کار می گیرد. و معنای آنها را تغییر می دهد تا ارزش های جدید شهر را به تصویر بکشد و از آنها دفاع کند. تمامی قهرمانان تراژیک شخصیت های اسطوره ای هستند و " می توانیم بگوییم که تراژدی کلاسیک مرد اگر چه  در هنگامی که آگاتون Agathon جوان ، هم عصر با اریپید Euripides، تراژدی را در سمپوزیوم Symposium افلاطون تجسم کرد و برای اولین بار تراژدی ای را نوشت که شخصیت آن همگی ساخته خود او بودند،4 به عنوان یک گونه ادبی به حیات خود ادامه داد. این نظر با تحلیل تراژدی  که توسط ارسطو در کتاب فنون شاعری5 او مطرح شد، سازگار بود، فقط ارسطو که موفقیت نوآوری های آگاتون را تشخیص داده بود، از  محکوم کردن آن آثار خودداری کرد.6

برطبق گفته ارسطو7، هر تراژدی از شش بخش تشکیل شده است: اسطوره (muthos)، شخصیت(e¯the¯ )، بیان (lexis)، تفکر(dianoia) ، صحنه (opsis) و ملودی (melopoiia).8 در کتاب فنون شاعری، او  توضیحی مفصل، اگر نخواهیم بگوییم تعریف، از این شش بخش عرضه کرده است.

او با فراخواندن اسطوره کار خود را آغاز کرد، که  مفهوم  آن، به دلیل همپوشانی جزئی  تعریف آن با مفهوم  تراژدی به عنوان یک کل است:

ما براین عقیده هستیم که تراژدی اساسا تقلید یک عمل است و این عمل توسط بازیگرانی صورت می گیرد که بنا به ضرورت باید آنچه باشند که از لحاظ شخصیت و تفکر هستند. ...این اسطوره است که تقلید یک عمل است. به دلیل اینکه من "اسطوره " را تنظیم اعمال در یک سیستم می نامم...در حالی که شخصیت چیزی است که ما را وا می دارد بیان کنیم بازیگران این گونه و آن گونه  هستند و تفکر چیزی است که برای نمایش چیزی یا بیان یک قاعده کلی به کار می رود.9

یکی از ویژگی های اسطوره توانایی آن در تضمین نظم، سازماندهی، تنظیم و سیستم قلمرو عمل است. با این وجود، و بیش تر ازآن، این نظم باید به تمامی عناصر دیگر تراژدی نفوذ کند.این عناصر عبارت اند از :روی صحنه آوری،  پیوستگی افکار، و در نهایت، سازماندهی اشعار.

شخصیت چیزی است که پیوستگی را از طریق نوعی انتخاب منحصر به فرد که  مبنای هر عملی است، اعطا می کند.10 تفکر با مباحثی مطابقت دارد که شخصیت ها برای توجیه  اعمال خود استفاده می کنند. شخصیت و تفکر چیزی در مورد شخص و موقعیت را آشکار می سازند: از این رو این عناصر به محتوای زبان تعلق دارند. 11برعکس، وقتی بحث از بیان پیش می آید، ما با ابزار آشکارسازی این محتوا سروکار داریم. بیان در واقع " آشکارسازی معنا از طریق کلمات " در نظم و نثر است12 ، اگر چه ارسطو بیان را "سازماندهی" اشعار در یک سیستم تعریف کرده بود13. در نهایت، در ارتباط با خواندن(melopoiia)، ارسطو صرفا میگوید " این  لذت بخش ترین تابع تراژدی است"14

از آنجا که که تراژدی " تقلید اعمال عامل تعریف شده است" 15 و از آنجاکه اسطوره این کار را با سازماندهی اعمال در یک سیستم امکان پذیر می سازد، و می توان گفت که اولین اصل(arkhe¯ ) و روح(psukhe¯ ) تراژدی اسطوره است16. ما همچنین بهتر متوجه می شویم که چرا کتاب"فنون شاعری" با این بیانیه آغاز می شود" من نه تنها می خواهم به طور کلی در مورد شعرصحبت کنم، بلکه می خواهم انواع آن و ظرفیت های  مورد توجه آنها را توضیح دهم که هر کدام در کارکرد تاثیراتی که تولید می کند در نظر گرفته می شوند و شیوه ای که اسطوره ها باید نوشته شوند تا شعر  خوب باشد"17 از این رو شاعر را به جای یک شعر ساز، یک اسطوره ساز در نظر گرفت.18

همچنین توانایی اسطوره در ارائه نظم به آن امکان  تقلیدآفرینی(mime¯sis) می دهد. تقلید کلمه ای است که در اینجا نباید به عنوان معنای برداشتی افلاطون از "نسخه برداری" درک شود. در عوض، از آنجا که شکل آن سازماندهی اعمال در یک سیستم است، اسطوره را می توان به عنوان یک تقلید در نظر گرفت، چیزی که جهانی و متعالی می کند. برای ارسطو، شعر " چیزی بیشتر از فلسفه بافی است و مفهوم جدی تری از تاریخ دارد"19. تاریخ باید  مخصوصا در توضیحات تا حد امکان وفادار باشد، در حالی که شعر از  سطح مخصوص تا سطح جهانی  پدید می آید، که از لحاظ بافت به شکل زیر تعریف می شود: چیزی که یک فرد بخصوص احتمالا یا ضرورتا می گوید یا انجام می دهد20. در این نگرش، یک عمل ویژه ترسیم رفتار پارادایمی ای است که به سرعت در کارکرد سیستم ارزش های از پیش تثبیت شده درک می شود. اما این همه ماجرا نیست. برخلاف آنچه در کمدی اتفاق می افتد،  تقلید اعمال انسان در تراژدی آنها را والاتر می سازد: کمدی شخصیت ها را فروتر می سازد، در حالی که تراژدی افراد را بهتر از افراد امروزی می کند 21. به طور خلاصه، اسطوره نه تنها اعمال انسان را سازماندهی می کند تا به آنها یک شکل منسجم دهد که بتوانند به عمومیت دست یابند، بلکه همچنین و به طور خلاصه تر، این اعمال را تا درجه مدل های مثبت بالا می برد. تقلید در اسطوره به خصوصیات انسانی ویژگی های جهانی آنها را بازپس می دهد، تنها برای اینکه آنها را والاتر و متعالی تر کند.

از آنجا که اسطوره احساسات مخصوصا قدرتمند و جهانی ای مثل ترس و ترحم را موجب می شود 22، ابزاری قوی برای توافق جمعی است، چرا که تمامی انسانها بدون استثنا نسبت به ترس و ترحم حساس هستند.

تمثیل Allegory

تحلیل قابل توجه ارسطو از اسطوره به عنوان روح تراژدی ، نباید میراثی این چنینی داشته باشد، احتمالا به این دلیل که تراژدی به عنوان یک ژانر ادبی که ارسطو در کتاب "فنون شاعری" آن را توضیح می دهد، در اواخر  قرن پنجم قبل از میلاد محبوبیت خود را از دست داد. همانطور که ارسطو نشان می دهد23 ، برخی از تراژدیهای جدید برای خوانده شدن نوشته شده اند، اما اغلب آنها در اصل برای تامین  مصالح بازیگران نوشته می شدند که با کمال اندوهش 24 ، عنصر غالب تئاتر شد 25. منشا تمثیل، برخلاف تراژدی، که به پیش از زمان افلاطون و ارسطو برمی گردد، میراث گسترده و چند شکلی ای دارد.

تاریخچه مختصری از خاستگاه تمثیل 26

واژه "تمثیل (allegory) 27 از واژه یونان باستان "alegoria"  مشتق شده است  که بعدها به عملی اختصاص داده شد که در زمان ارسطو و افلاطون huponia " نامیده می شود. از لحاظ ریشه شناسی، huponia اسمی است که با فعل huponoein مطابقت دارد که معنای تحت الفظی آن " درون چیزی را دیدن" عمق چیزی را درک کردن " است، به عبارت دیگر به معنای دریافت یک معنای پنهانی( عمیق)  ورای حس  ملموس سخن است.

تعیین خاستگاه تمثیل  غیرممکن است، زیرا همانطور که می بینید،  روایت های پیرامون اولین افرادی که در این زمینه مشغول به کار شدند، مدتها پس از زمانی است که فراخوانده شدند. با این حال این حقیقت دارد که انتقاد از هومر و هسیود در قرن ششم، به واکنشی دفاعی دامن زد که منجر به تمرین هرمنوتیک خاصی شد که توسط دو مجموعه انگیزه قدرت گرفت. اول وابستگی عمیقی که هنوز مردم  نسبت به هومر و هسیود داشتند، هوادارن آنها را واداشت تا از آنها در برابر انتقادهای عرضه شده دفاع کنند. این مدافعان حتی سعی کردند که در هومر و هسیود استدلال هایی را بازکشف کنند که براساس انتقادهایی بود که برعلیه آنها شده بود. از این رو،  ورای معنای تحت الفظی این اشعار  هومری، مدافعان آنها ادعا داشتند که معنای عمیقی می توانند دریابند که این امکان را فراهم می کند که خدایان و قهرمانان را یا عناصر( تمثیلات جسمانی ) یا حالاتی از روح ( تمثیلات روانی ) یا حتی فضیلت ها و زشتی ها ( تمثیل اخلاقی) را ارائه کنند. دوما، این سه نوع تمثیل در عمل مشترک بکاربردن ریشه شناسی در اسامی شایسته ریشه دارد، که نمونه ای از آن را در کراتیلوس Cratylus افلاطون می توان دید. سقراط نیز این باور گسترده را به اشتراک گذاشت، که همانطور که ریشه شناسی بیان می کند، کلمات از یک عرف تصادفی برگرفته نشده­اند، بلکه توسط قانون گذارن براساس قیاس آنها با ماهیت چیزهایی نهادینه شده بودند که می­خواستند بیان کنند.

ما اکنون در دست خود سندی داریم که این امکان را برای ما فراهم می کند تا ببینیم در واقعیت چگونه عمل می کند. نسب نامه خدایان که در کاغذ پاپیروس دِروِنی حفظ شده است نمونه ای عالی از تمثیل از نوع فیزیکی است که براساس ریشه شناسی اسامی مقدس است. بافت باستان شناختی  28نشان می دهد که این رول پاپیروس سوخته شده، که تنها بیست و سه ستون و چندین قسمت از آن بازیابی شده اند، نباید دورتر از 300 سال پیش از میلاد آتش زده شده باشد 29. محتوای آن شامل تلمیحاتی به دیوژن های آفولونیاDiogenes of Apollonia، آناکساگوراس Anaxagoras، لوسیپوس Leucippus، دموکریتوس Democritus و هراکلیتوس Heraclitus است 30. تفسیر که هیچ اثری از تاثیر افلاطون را در برندارد، تاریخ آن به کمتر از 400 سال قبل برمی گردد، اگر چه نظری که نسب نامه خدایان ارفئوس که در مورد این تفسر نظر داده است، به تاریخ قدیمی تری نسبت داده شده است و احتمالا  به قرن پنجم یا ششم قبل از میلاد برمی گردد.

در  ادامه مطلبی عرضه می شود در مورد این که ام.ال وست M.L.West (1937)  31 می توانست این نسب نامه خدایان ارفئوس را دوباره بازسازی کند. ارفئوس در یک شعر کوتاه بیان کرد که می خواهد برای تازه واردان در مورد اعمال زئوس و خدایانی که با او زاده شدند آواز بخواند. روایت او با لحظه ای شروع می شود که زئوس می خواهد قدرت سلطنتی را تصرف کند و نظر شب را در این مورد جویا می شود. زئوس پرتوگونوس" نخست زاده" را قورت می دهد. در این زمان فلش بکی به خط مقدسی زده می شود که زئوس در آن بدنیا آمده است" شب Night،پرتوگونوس Protogonos،اورانوس Ouranos، کرونوس Kronos.زئوس پس از قورت دادن پروتوگونوس " نخست زاده" اول ، وسط و آخر هر چیزی میشود. سپس او به آفرینش جدیدی که در ادامه  اشعار توضیح داده می شود، اقدام میکند. راوی کار خود را با تمایل زئوس به مادر خود متوقف می کند.

نویسنده تفسیر، که در حقیقت سعی می کند این نسب نامه خدایان ارفئوس را به یک کیهان پژوهی تبدیل کند. با یک گویش لونیایی که همچنین شامل گویش آتنی میباشد بیان میکند، که این مسائل احتمالا به دلیل واسطه هایی است که انتقال آن را تضمین می کنند. او بر این عقیده است که شعری که بر آن نظر داد تمثیلی است.32 او کار خود را یک مباحثه مداوم عرضه می کند.33 اشارات او از نسب نامه خدایان ارفئوس با فرمول های ابتدایی عرضه شده اند، اما به جای اینکه طوطی وار محتوای آن را توضیح دهد، از متن ارفئوس برای توضیح عقاید خود استفاده می کند.

بیایید تلاش کوتاهی برای بازسازی خطوط اصلی مدل هستی شناختی ای بکنیم که در آن تفسیر تمثیلی ای که در کاغذ پاپیروس درونی حفظ شده اساس است.34 هستی دو ناحیه مجزا را عرضه می کند: یک ناحیه درونی که خواستگاه وضعیت کنونی است و وضعیت کنونی اشیا که از فرآیند طولانی که شامل مراحل زیر است نتیجه می شود:

1. در ابتدا، واقعیت هایی که در خاستگاه وجود داشت  توسط گرمای توزیعی خورشید به جریان می افتند که در این مرحله جنسیت اورانوس است، آنها با همدیگر برخورد می کنند و یک فرآیند تقسیم را باعث می شوند.

2. ذرات مجزا باید روی هم انباشته شوند تا توده های فشرده را تشکیل دهند. به منظور پیش آمدن این فرآیند، خورشید باید فعالیت کمتری داشته  باشد. به همین دلیل است که اورانوس توسط کرونوس اخته می شود.

3. در  توده هایی که شکل گرفته اند، یک جدایی پیش می آید که شکل گیری اشیای مجزا را امکان پذیر می سازد که همانند زئوس هستند پس از اینکه همه چیز را قورت داد.

4.در نهایت، این اشیای مجزا در فاصله مشخصی از یکدیگر در وضعیت تعلیق بدون حرکت باقی می مانند.

محدوده بین نظم قدیمی و جدید اشیا در شعری از پادشاهی کرونوس عرضه می شود.کرونوس باعث شد که ذرات به هم برخورد کنند و بقیه ی فرآیند را نیز کنترل کرد، اگر چه در هنگام تکمیل مرحله سوم، نام جدید زئوس را گرفت. مفسر تاکید می کند که مطابق این اصل، تنها نام جهان آخرین تغییر می کند، و هویتش بدون تغییر است. اوروانوس کرونوس است و با زئوس جایگزین می شود. با این حال، به نظر می رسد که جهان آفرین با هر نام جدید به هویت جدید دست پیدا می کند. اروانوس آسمان، کرونوس خورشید و زئوس هوا است.

به منظور دریافت یک نگرش محسوس و مستقیم از این تفسیر، بیایید پنج ستون اصلی پاپیروس درونی را بخوانیم:

بنابراین( ارفئوس) بیان می کند  که "کرونوس توسط زمین بدنیا آمد تا خورشید باشد ، زیرا  (ذهن) عناصر را واداشت که بواسطه خورشید به همدیگر فشار (کروشتای) داده شوند. به همین دلیل است که (ارفئوس)می گوید" او کسی است که کار بزرگی انجام داد"

بیت بعدی " آسمان پسر شب، او که در آغاز شاه بود" پس از اینکه( ارفئوس) ذهن را کرونوس نام گذاری کرد، چون که عناصر را به یکدیگر می فشرد، او بیان کرد "او کار بزرگی برای آسمان انجام داد" به خاطر آنچه که گفت پادشاهی از (آسمان) گرفته شد.

.....از فشار داده شدن به یکدیگر، و به وجود آورن چیزهایی که وجود دارند، به محض جدا شدن، از یکدیگر فاصله گرفتند. برای اینکه خورشید در مرکز جدا و مجزا شد،(ذهن) هم عناصر بالا و هم عناصر پایین خورشید را پایدار کرد.

بیت بعد" از او به به ترتیب کرونوس بوجود می آید و سپس زئوس را طرح ریزی می کند. (ارفئوس) به این معنی است که حکومت او از زمانی که ( ذهن) شاه شد؛ وجود داشته است. اما حکومت او توضیح داده می شود زیرا او با فشاردادن اشیایی بوجود آمده به همدیگر، باعث شد آنها از هم فاصله بگیرند و تغییر شکل کنونی را خلق کرد، اشیای مختلف را از اشیا مختلف بوجود نیاورد، بلکه اشیای مختلف را از اشیای مشابه ایجاد کرد.

عبارت" و سپس زئوس را طرح ریزی می کند" نشان می دهد که او با ذهن فرق ندارد، بلکه مشابه است. (ارفئوس) اینگونه اشاره می کند: ".....طرح ریزی، او افتخار شاهانه داشت.....تارو پود...

و عناصری که به سمت پایین بدنیا می آیند.(ارفئوس) با اشاره به این مطلب، بیان می کند که گرداب و عناصر دیگر در هوا هستند، " نفس" هستند. از این رو ارفئوس این "نفس" را "تقدیر" می داند.اما بقیه ابنای بشر آن را برای خود "چرخ گردون" می نامند. و در ادامه چنین می آید" چرخ گردون چه می تواند باشد" چرا که به نظر این شایسته ترین نامی است که تمامی بشریت به او داده است. چرا که پیش از اینکه "زئوس "نامیده شود، تقدیر برای همیشه و به طور دائمی خرد خداوند بود. اما از آنجایی که ( تقدیر) "زئوس" نامیده شد؛ تصور می شود که او "زاده " شده است، اگر چه پیش از این وجود داشته ولی نامی نداشته است.به همین دلیل است که (ارفئوس) می گوید" زئوس در ابتدا زاده شد" همانطور که اول زاده شد....سپس آن مردمی که متوجه نمی شوند منظور چیست( فرض کنید)....زئوس...

اشیایی که وجود داشتند،هر شی مجزایی  وقتی نامگذاری می شود که آن چیز در آن غالب شد. همه اشیا بنا به اصلی مشابه "زئوس" نامیده شدند. زیرا هوا تا جایی که او می خواهد، بر تمامی اشیا تسلط دارد. منظور مردم از "چرخ گردون" (epiklo¯sai ) این است که خرد زئوس " آنچه وجود دارد، باید وجود داشته باشد، وجود داشته خواهد شد، می بایست وجود داشته باشد و دیگر نمی تواند وجود داشته باشد را "تصویب کرد.

(ارفئوس) در ادامه شعر او را به یک "شاه " مانند می کند" زئوس شاه، زئوس حاکم همه، او با چفت و بست تابناک" (ارفئوس) می گوید او "شاه"است، زیرا اگر چه حکومت های زیادی وجود دارند، یک حکومت سلطه پیدا می کند و همه چیز را موجب می شود....چرا که نه یک.....وجود بیاورد.....حاکم....(دنیا) حکم رانی شده است.

.....نه سرما با سرما. با گفتن "بالاروی " نشان داد که عناصر که به بخش های  کوچک تقسیم شده اند ،حرکت می کنند و در هوا بالا می روند و با "بالاروی " در کنار همدیگر قرار داده شدند. آنها به "بالاروی " ادامه دادند تا اینکه به نقطه مورد نظر برسند.

"آفرودیت سماوی Heavenly Aphrodite " "زئوس Zeus " " اغوا Persuasion " و " توازن Harmony "اسم های سنتی برای خدایی مشابه هستند. بر طبق گفته، مردی که با زنی متحد می شود"آفرودیت" یا "مرکب" نامیده می شد. چرا که وقتی اشیایی که اکنون وجود دارند با همدیگر متحد شدند (زئوس)"آفرودیت" نامیده می شد. اما  اغوا نامگذاری شد،زیرا اشیایی که وجود داشتند به یکدیگر" راه می دهند"- "راه دادن" مشابه با "اغوا کردن"است. و همچنین توازن نامیده شد چون که عناصر بسیاری را با هر کدام از چیزهای بوجود آمده "متوازن "کرد. چرا که پیش از این وجود داشته است،  اما تصور شد که " بدنیا"آمد زمانیکه جداشدند. با جدایی آنها (ارفئوس) نشان می دهد که (زئوس) پیگیری و غلبه بر اتحادهای آنها را با این نتیجه که آنها جدا شده اند را ادامه می دهد...همین حالا...

شعر: او زمین و آسمان گسترده را طرح ریزی کرد

پیش فرض های او هر چه می خواهد باشد، مولفِ این تفسیر در مورد نسب نامه خدایان به وضوح وارث یک سنت تفسیری است که اساسا به ایلیاد و ادیسه تعلق دارد. برطبق گفته پروفیری Porphyry ، این سنت تفسیری به نسب نامه رژیوم Theagenes of Rhegium برمی گردد.

"دکترین هومر در مورد خدایان معمولا بر چیزی متمرکز است که نامناسب یا حتی ناشایست است، زیرا اسطوره هایی که در مورد خدایان بیان می کند ناشایست هستندو به منظور غلبه بر این نوع اتهام، برخی افراد یک شیوه صحبت کردن را فرامی خوانند. آنها احساس می کنند همه چیز در یک حالت تمثیلی گفته شده است و با ماهیت عناصر ارتباط دارد. برای مثال، همانند مورد تعارضات بین خدایان. از این رو، برطبق گفته آنها، خشکی در برابر رطوبت، گرما در برابر سرما، سبک در برابر سنگین، آب در برابر آتش کشمکش دارند، اما  آتش هوا را خشک می کند. این مساله همچنین برای تمامی عناصری که جهان را تشکیل می دهند صدق می کند. یک تعارض اساسی بین آنها وجود دارد. آنها یکبار و برای فساد در تمامی سطوح ادغام می شوند، اما در نهایت به عنوان یک کلیت دوام می آورند. این کشمکش هایی هستند که هومر با نامگذاری آتش با اسامی مثل آپولو Apollo ، هلیوس Helios ، هپیایتوس Hephaistos ، آب به اسامی مثل پوسیدون Poseidon ، اسکامندر Scamander ، ماه به اسم آرتمیس Artemis ، هوا به اسم هرا Hera و غیره نمایش می دهد. به همین شکل، او گاهی اسامی خدایان را به حالات روح، به تفکر  نام آتنا Athena ، به دیوانگی نام آرس Ares ، به اشتیاق نام آفرودیت Aphrodite ، به زیبا سخن گفتن نام هرمس Hermes ، تمامی استعدادهایی که این خدایان به آنها مرتبط هستند، نامگذاری کرد. این نوع دفاع کاملا باستانی است و به نسب شناسی رژیوم برمی گردد که اولین کسی بود که در مورد هومر مطلب نوشت. از این رو ماهیت آن در مورد شیوه صحبت کردن مورد لحاظ قرار گرفته شده است.35

شک برانگیز است که در مورد اساس روایت صرف پراپی ( نیمه دوم قرن سوم پس از میلاد)، می توانیم اختراع تمثیل فیزیکی و اخلاقی را به نسب نامه های رژیوم نسبت دهیم. با این وجود جای هیچ گونه تعجب نیست که اگر این استاد که مطالعه روی کار هومر را برگزیده، سعی داشته تا به هرشکل ممکن به نحوی تمام جزئیات را با پی گیری یک معنای عمیق تحت معنای واضح متون مشخصی که به دلیل غیراخلاقی بودنشان تحت حمله بودند توجیه کند. موضوع هر چه که باشد، تمثیل به سرعت توسط افرادی که پس از افلاطون، به آنها فیلسوف گفته می شد، اتخاذ شد.

در اواسط قرن پنجم، آناکساگوراس، که خود پریکلس او را به آتن دعوت کرده بود، یک تمثیل اخلاقی را توضیح داد" به نظر می رسد که آناکساگوراس اولین کسی بود که بیان کرد شعر هومر با فضیلت و عدالت ارتباط دارد"36. مریدانش راه او را پیش گرفتند. برخی یک نوع تدریس روانشناختی در هومر یافتند" آنها، همانطور که در اسطوره ها نشان داده شده است؛ تفسیرات خود در مورد خدایان را عرضه می کردند. برای آنها، زئوس منطق است، آتنا هنر-که این مساله را توجیه می کند که چرا متفکران ارفئوسی آتن را چندین لایه معرفی می کردند.37 دیوژن،که در ایلیاد وادیسه هومر تمثیلات جسمانی دیده بود، به نظر می رسید که زئوس را مانند مفسر پاپیروس درونی در نظر گرفته بود"دیوژن از هومر برای بحث در مورد سوالات الهی نه به شکل اسطوره بلکه مطابق با واقعیت،تمجید کرده است. هوا بیان کننده زئوس هومر است، زیرا خود شاعر بیان می کند که زئوس هر چیزی را می داند"38 حتی دموکریتوس با این تفسیر توافق داشت، البته درصورتی که کلمنت اسکندریه را باور داشته باشیم" دموکریتوس به طور منطقی بیان می کند که چند فرد منطقی دستهای خود را به سمت آنچیزی بالا می برند که ما یونانی ها امروزه هوا می نامیم و از آن به عنوان زئوس صحبت می کنیم. همچنین مفروض بود که دموکریتوس تمثیل روانشناختی نیز کار کرده است.39 آیا این شیوه ای نبود که او اضافه کردن لقب "tritogenia" به اسم آتن را توجیه کند، به خاطر اینکه او منطقی را عرضه می کند که مادر سه عمل ضروری ذهن است: تفکر،سخن،عمل؟40

تمثیل  همچنین توسط فیلسوف سوفسطایی کار شد، کاری که در اعتقاد راسخی ریشه دارد که توسط پروتاگوراس بیان شده است"

شخصا بر ابن باورم که هر فیلسوف سوفسطایی یک هنر باستانی است، اما هنری که افرادی که  در زمان های قبل تر دست خود را روی آن گذاشته اند، از عداوتی که به بار می آورد هراس داشتند و یک لباس مبدل به کار گرفتند تا پنهانی کار کنند. برخی از شعر به عنوان یک پوشش استفاده کردند. مثل هومر و هیسود و سیمونیدس؛ دیگران مانند ارفئوس و موسائوس نیز از مناسک مذهبی و پیش گویی استفاده کردند.41

فیلسوفان سوفسطایی در مورد آثارنظم  به عنوان خلاصه ای متراکم از تمامی دانش اخلاقی و فنی می اندیشیدند. فیلسوفان سوفسطایی با تفسیر این آثار به صورت تمثیلی، صرفا دکترینی را نشان دادند که شاعران از عمد در شعرهای خود پنهان کرده بودند. برای مثال، پرودیکوس در خدایان هومر شخصیت پردازی مواد طبیعی مفید برای زندگی انسان را آشکار کرد: نان دیمیتر بود، شراب دیونیس بود، آب پوسیدون، آتش هپایستوس، و غیره.42 علاوه براین، یک بند طولانی از پرودیوس Prodicus در "ممورابیلیا  Memorabilia "43 یک تفسیر اخلاقی از هرکول را بیان کرد. او موضوع زیر را در آن توسعه داد" فضیلت و شادی ای که از آن ناشی می شود را تنها در نتیجه تلاش پرزحمت می توان بدست آورد. برعکس،  بدی آسان و جذاب است اما در نهایت ناراحتی و شرم را به ارمغان می آورد. در میان دو زنی که در جلوی هرکول ظاهر می شوند، فضیلت یک رفتار متواضعانه و سخت گیرانه  دارد در حالی که دیگری تمامی ویژگی هایی را داراست که حس را اغوا و تمایل را فرامی خواند. اما حرف آخر را فضیلت می زند.

اما در زمان سینیک که معاصر افلاطون و ارسطو بود تمثیل به اوجش رسید

آنتیستنز Antisthenes44، کسی که افلاطون بطور فرضی به عنوان کراتیلوس در بحثی که چنین نامی دارد، عرضه می کند بخش زیادی از کار خود را به هومر و شخصیت های آن اختصاص داده است، چیزی که با یک نگاه کوتاه به لیست عناوین فهرست شده توسط دیوژن لائرتیوس  Diogenes Laertius 45 میتوان مشاهده کرد. اگر حرف ژنوفن را باور کنیم، که او حتی کاشف تمایزی بوده است که آینده بزرگی دارد"تمایز بین شاعری که از عقیده صحبت می کرد و شاعری که از واقعیت صحبت می کند که به زمان آنتیستنس برمی گردد، حتی او این بحث را تا جایی که می توانست پی گیری نکرد.46 قهرمانان واقعی او هرکول و ادیسه بودند. هرکول به چشم او یک مدرس بزرگ بود.47 او به مشکلات آموزشی48 علاقه مند بود و از احترام دانشمندان لذت می برد.49 ادیسه او را به عنوان مدلی در حوزه اخلاق در نظر می گیرد. خودداری او به او این امکان را داد که از طلسم های سیرک فرار کند و پنلوپه Penelope را به کالیپسو Calypso50 ترجیح دهد.

دیوژن، که یکی از مریدان آنتیستنس بود، این تمثیل اخلاقی را ادامه داد. او تمثیل اخلاقی را در افسانه مدیا بکار برد. در این افسانه نکته عزیمت را می توان در نسب نامه Theogony هسیود خواند. مدیا در عوض اینکه جادوگری باشد که مسئول مرگ وحشتناک پلیاس Pelias است، یک مشاور تغذیه کلبی است  که از ابزار علمی برای جوان شدن برای بار دیگر استفاده می کند51. خاله یا خواهر مدیا  Medea ، سیرک  Circe ، لذت را نمایش می دهد، دشمنی که روی هم رفته خطرناک تر است ، چرا که خیانکارانه حمله می کند. 52

افلاطون به پدیده تمثیل در کتاب دوی جمهوری Republic به شدت واکنش نشان داد و همچنین در کتاب فائدروس Phaedrus ، که در این کتاب احتمالا آنتیستنز را مورد هدف قرار داده بود.

نگرش ارسطو در ارتباط با تمثیل

ارسطو همگام با علاقه خود نسبت به تراژدی، به تمثیل علاقه داشت و حتی آن را به کار می برد.

در متنی از متافیزیک، فرمولاسیون واضحی در مورد دو فرضیه ای وجود دارد که کار او براساس آنهاست (1) بین سنت که در ارتباط با خدایان است و آنچه فلسفه در مورد آنها می گوید پیوستگی  وجود دارد (2) با این وجود، فیلسوف باید راوی را از اساس اولیه خود متمایز کند:

نیاکان ما در دورترین عصرها برای ما آیندگان یک سنت را در قالب اسطوره به ارث گذاشته اند که مبتنی براین است که این مواد اولیه خدایان هستند و نیروی الهی کل طبعیت را در انحصار دارد. بقیه سنت در شکل اسطوره ای با توجه به اغوای جمیعت و بنا به مصلحت قانونی و سودگرایانه اضافه شدند. سنت می گوید که این خدایان به شکل انسان و شبیه برخی جانوران دیگر هستند و چیزهای دیگری مشابه با آن را می گویند. از این رو، تنها از این ذخیره ها است که ما سنت پدران و نیاکانمان را می پذیریم. 53

در این نگرش، با با دخیره های مشخص، متافیزیک شامل ماهیت اسطوره یونانی است. از این رو، ارسطو متافیزیک را در گذشته های دور جای می دهد. در حالی که شاخه های متعددی از دانش ، از جمله فلسفه، باید پس از نابودی های مکرری که  نوع بشر از آن آسیب می بیند از نو یاد گرفته شوند. برداشت های خدایان که توسط اسطوره ها درک میشود، بطور پیوسته از زمان آغازشان یعنی در زمان ارسطو حفظ شده اند.

 بیانیه های اصول ارسطو را راضی نکرد. او تمثیل را نیز بکار برد. او یک توضیح بسیار مهم در کتاب 3 ایلیاد کشف کرد. در این کتاب ، خدای زئوس، مطمئن از قدرت خود، خدایان را به چالش می کشد. از آسمان زنجیری  طلایی  آویزان می کند54 تا آنها آن را بگیرند و راه خود را پیش بگیرند. تمامی تلاش های دسته جمعی آنها سبب نشد که زئوس به زمین بیفتند، بلکه در عوض او می توانست تمامی آنها را در زمین و دریا بالا بکشد ، زنجیر را به آسمان بهشت ببندد و توده را در اتر شناور کند، قدرت او بسیار بیشتر از قدرت خدایان و همچنین انسان ها بود. برای ارسطو، این موجودیت که می توانست دیگران را حرکت دهد، بدون اینکه خودش حرکت کند، ازلی بود که در خارج از گیتی که او آن را به جریان انداخت باقی مانده بود.55

او در جایی دیگر در کتاب "سیاسیت Politics " اشکال  را فرا می خواند که در آن دولت کارکرد جنگجو را در عشق آفرودیت و آرس که توسط دمودوکس Demodocus در کتاب سوم ادیسه می بیند. اثباتی برای اینکه مبارزان متمایل به عشق ورزیدن هستند. اسطوره شناس قدیمی در متحد کردن آرس و آفرودیت حق داشتند، چرا که تمامی نژادهای جنگجو چه زن چه مرد56 مستعد عشق ورزیدن هستند. در جایی دیگر، ارسطو چیزی را پیشنهاد می کند که فکر می کند تفسیر صحیح یک اسطوره مشهور آتنا است، که او پس از اختراع از آن چشم پوشی کرد:

در اساطیر باستان خرد وجود دارد که نشان می دهد آتنا فلوت را اختراع کرد و سپس آن را کنار انداخت. اینکه الهه از ابزار موسیقی بدش آمد ایده بدی نیست، زیرا چهره را زشت می کرد، اما با منطق و استدلال بیشتر می توانیم بگوییم که او در مورد نحوه آموختن فلوت چیزی به ذهنش نیامد، از این رو ما برای آتنا هم دانش و هم هنر را نسبت می دهیم.57

از همه اینها چه نتیجه ای می گیریم؟

برخلاف افلاطون، ارسطو یک نگرش رادیکال با اسطوره را اتخاذ نکرد. در حالی که او تراژدی را عالی ترین ژانر شاعرانه می دانستند، مجبور شد که اقرار کند اسطوره روح آن است. این مساله منجر به این موضوع شد که یک تحلیل اصلی خاص از این نوع مبحث مطرح کند، تحلیلی که  متاسفانه توسط نویسندگان بعدی چندان پیگیری نشد، و یک نگرش منسوخ شناخته شد. علاوه براین، ارسطو می خواست سنت های محبوب را با گسستگی از دستورالعمل هایی که از روایتی که در آن این دستورالعمل ابراز شده بود، ناشی میشد در نظر بگیرد. این نگرش باعث شد که او تمثیل را توجیه کند و آن را به کار گیرد. با این وجود،تنها گه گاه به تمثیل روی می آورد. این رواقیان بودند که ادعا می کردند جانشینان سینیک در بکاربردن تمثیل هستند، آنهایی که می خواستند به تمثیل هسته تعریفی اش را عرضه کنند.

 

این متن ترجمه ای است از:

Brisson, Luc,How Philosophers Saved Myths,pp. 29-40

 

 

Theagenes of Rhegium(Θεαγένης ὁ Ῥηγῖνος) : زاده شده در رژیوم. 522-529قبل از میلاد. منتقد ادبی یونانی در قرن ششم قبل از میلاد که بیشتر به دلیل دفاعیاتش از اسطوره شناسی هومر در برابر عقل گرایان قابل توجه است. 

M.L.West Martin Litchfield West (متولد 23 سپتامبر 1937) محقق به رسمیت شناخته شده در زمینه دوران باستان و کلاسیک و زبان شناسی

The Derveni papyrus یک رول قدیمی پاپیروس یونانی است که در سال 1962 کشف شد. این رول که  یک رساله فلسفی است تفسیری تمثیلی است از نسب نامه تولد خدایان به شکل اشعار ارفیک.که در دوره ی آناکساگورس فیلسوف در نیمه دوم قرن پنجم قبل از میلاد به وجود آمد، و آن را "مهم ترین قطعه جدید شواهد در مورد فلسفه یونانی و دین، که پس از رنسانس پیدا شده است" نامیده اند.این پاپیروس که آن را به حدود 340 سال قبل از میلاد ، در زمان سلطنت فیلیپ دوم مقدونی نسبت داده اند، قدیمی ترین نسخه خطی باقی مانده در اروپا است و در نهایت در سال 2006 منتشر شد.

 

  1. Aristotle is quoted here in English, with occasional modifications, from The Complete Works of Aristotle: The Revised Oxford Translation, ed. Jonathan Barnes, 2 vols. (Princeton:Princeton University Press,1984).Trans.
  2. Methaphysics A 2, 982b II 19.
  3. Cf. Wilhelm Nestle, Vom Mythos zum Logos: Die Selbstenfaltung des griechischen Denkens vom Homer bis auf die Sophistik und Sokrates (Stuttgart: Kröner, 1940).
  4. As Pierre Vidal-Naquet wrote in his “Préface à Sophocle, Tragédies” (Paris: Gallimard, 1972), 13.
  5. Quotations from Aristotle’s Poetics [in Brisson’s work] came from Poétique, Greek text with French translation and notes by Roselyne Dupont-Roc and Jean Lallot, and preface by Tzvetan Todorov (Paris: Le Seuil, 1980). [English translation drawn from Barnes; see note I above.]
  6. Poetics 9, 1451b1926.
  7. In order to understand what Aristotle means by “tragedy,” I draw from the pertinent passages of Paul Ricoeur’s Poétique, in the first essay in his book titled La Métaphore vive (Paris: Le Seuil, 1975), 51–56
  8. Poetics 6, 1450a910.
  9. Poetics 6, 1449b361450a5-6.
  10. Ibid 6,1450b8–10; cf. 6, 1450a5–6
  11. Ibid 6,1450b8–10; cf. 6, 1450a6–7
  12. Ibid 6,1450b12–15.
  13. Ibid 6,1450b34–35.
  14. Ibid 6,1450b17
  15. Ibid 2,1448 a1and 29
  16. Ibid 6,1450b38–39.
  17. Ibid I,1447a8–10.
  18. Ibid 9,1451b27–33
  19. Ibid 9,1451b5–6
  20. Ibid 9,1451b8–9
  21. Ibid 2 , 1448a17–18; cf. 3, 1448b24–27; 5, 1449a32–34 and 1449b9–10.
  22. Ibid 14 , 1453b1–14.
  23. Rhetoric III 12, 1413b1213.
  24. Rhetoric III I , 1403b3235.
  25. See Paulette Ghiron-Bistagne, Recherches sur les acteurs dans la Grèce antique (Paris: Les Belles Lettres, 1987).
  26. See Jean Pépin, Mythe et allégorie: Les origines grecques et les contestations judéochrétiennes [1958] (Paris: Les Etudes Augustiniennes, 1976).
  27. Brisson speaks of “the French term ‘allegory.’” Since the English cognate has the same meaning, I have omitted “French.”—Trans
  28. این قطعه در ژانویه  1962در درونی ، شمال غربی سالونیکا در حفاری های باستان شناسی در نزدیکی یک مقبره گروهی کشف شد.
  29.  See Maria Serena” Funghi, Escgesi di testi orfice,” in CCorpus dei papyri filosofici greci et latini III (Florence: Olschki, 1995), 565-585
  30. Walter Burkert has written three articles on the topic: “Orpheus und die Vorsokratiker: Bermerkungen zum Derveni-Papyrus und zur pythagoreischen Zahlenlehre,”Antike und Abendland 14 (1968): 83–114; “Le genèse des choses et des mots: Le papyrus de Derveni entre Anaxagore et Cratyle,” Etudes philosophiques,1970 , 21–32; “Heraclito nel pa piro di Derveni: due nuove testimonianze,” Atti del Symposium Heracliteum 1981, a cura di Livio Rossetti, 37–72.
  31. M. L. West, The Orphic Poems (Oxford: Clarendon Press, 1983).
  32. Αυνανίζεται cf. DP XIII.6
  33. logos, cf. DP XXV. II.
  34. I draw inspiration on this from Jeffrey S. Rusten, “Interim Notes on the Papyrus from Derveni,” Harvard Studies in Classical Philology 89 (1984): 121–140.
  35. DK 8 A 2 = Scholia B to Iliad III 67 = Porphyry, Homeric Questions I, p. 240. 14–241.12 .Schrader; cf. DK 8 A 1 = Tatien, Oratio ad Graecos, chap. 31, p. 31. 4–18 Schwarz
  36. DK 59 A 1 = Diogenes Laertius II 1, 1.
  37. DK 61 A 6 = Georges Syncellus, Chronographia 140c, p. 282. 19–21 Dindorf = p. 174.25–175.2 Mosshammer.
  38. DK 64 A 8 = Philodemus, De pietate 6b.
  39. DK 68 B 30 = Clement of Alexandria, Protrepticus 68, 5, cf. Stromateis V 14, 102, I
  40. DK 68 A 33 = Diogenes Laertius IX 46.
  41. Plato, Protagoras 316d.
  42. DK 84 B 5 = Sextus Empiricus, Adversus Mathematicos IX 18.
  43. DK 84 B 2 = Memorabilia II 1, 21–34.
  44. Hommage àJean Pépin (Paris: Etudes Augustiniennes, 1992), 5-36
  45. SSR VA 41 Giannantoni = Memorabilia VI 15–18.
  46. SSR VA 194 Giannantoni = Dio Chrysostomus, Orationes LIII [36] 4–5.
  47. SSR VA 94 Giannantoni = Plutarch, De uitioso pudore 18, Moralia 536b.
  48. SSR VA 93 Giannantoni = Proclus, In Alcibiadem, p. 98. 14–16 Creuzer [Segonds].
  49. SSR VA92  Giannantoni = Eratosthenes, Catasterismi 40, p. 45.14–20 Olivieri.
  50. SSR VA 188 Giannantoni = Scholia to Odyssey y 377 and e 211, cf. h 257 = Porphyry, Homeric Questions II, p. 68.23–70.16 Schrader.
  51. SSR VB 340 Giannantoni = Stobaeus, Eclogarum III 29, 92
  52. SSR VB 583 = Dio Chrysostomus, Orationes VI [6]; SSR VB 584 = Dio Chrysostomus,Orationes VIII [7] 21, 24.
  53. Metaphysics ʌ 8, 1074b1–14.
  54. Pierre Lévêque, Aurea catena Homeri: Une étude sur l’allégorie grecque, Annales littéraires de l’Université de Besançon, vol 27 (Paris: Les Belles Lettres,1959), 165-167
  55. Aristotle, Movement of Animals, 4, 699b32–700a6
  56. Aristotle, Politics B 9, 1269b27–31
  57. Aristotle, Politics B6, 1341b2–8

 

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

 

 

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.