(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

پرش به محتوا

بحث:اسکندر مقدونی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای صفحه در زبان‌های دیگر پشتیبانی نمی‌شود
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
آخرین نظر: ۱۰ سال پیش توسط Ali4984 در مبحث اسکندر خالی
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
4nn1l2 (بحث | مشارکت‌ها)
Ali4984 (بحث | مشارکت‌ها)
←‏اسکندر خالی: بخش جدید
خط ۲۳۶: خط ۲۳۶:
:اسکندر در ادبیات فارسی و تاریخ ایران دو شخصیت کاملاً متضاد دارد: پیش از اسلام او را با لقب گجستک یاد می‌کردند ولی پس از اسلام او شاهی پیامبرگونه بود که همراه خضر نبی در طلب آب حیات بود؛ ''[[اسکندرنامه]]'' نظامی نمونه اعلای این وجه از شخصیت اوست.
:اسکندر در ادبیات فارسی و تاریخ ایران دو شخصیت کاملاً متضاد دارد: پیش از اسلام او را با لقب گجستک یاد می‌کردند ولی پس از اسلام او شاهی پیامبرگونه بود که همراه خضر نبی در طلب آب حیات بود؛ ''[[اسکندرنامه]]'' نظامی نمونه اعلای این وجه از شخصیت اوست.
:چون مقاله به زبان فارسی مدرن نوشته می‌شود و نه حتی به فارسی دوران قاجار، آوردن گجستک در دیباچه صحیح نیست. تا آنجا که من می‌دانم هیچ کتاب '''معتبری''' به فارسی امروزی چاپ نشده‌است که برای اشاره به فاتح آسیا از عبارت «اسکندر گجستک» استفاده کرده باشد. کتب تاریخی یا از «اسکندر» استفاده می‌کنند یا از «اسکندر مقدونی» و یا از «اسکندر کبیر». مثلاً در ترجمهٔ تاریخ تمدن ویل دورانت جلد دوم ۵۰ الی ۶۰ مرتبه از اسکندر خالی استفاده شده‌است و دو یا سه بار از «اسکندر مقدونی». برخی از کتبی را که از «اسکندر کبیر» استفاده کرده‌اند در [[بحث:اسکندر#«اسکندر کبیر» در منابع فارسی]] فهرست کرده‌ام. فهرست فعلاً کوتاه است ولی پروژه به تازگی آغاز شده و وقت آزاد و مطالعهٔ آزاد من نیز نسبتاً محدود بوده‌است. در کل منظورم این است که شاید در کتابی به چهره‌های متضاد اسکندر در ادبیات فارسی و تاریخ ایران از «اسکندر گجستک» گرفته تا «شاهی پیامبرگونه که همراه خضر نبی در طلب آب حیات بود» اشاره شود ولی هیچگاه برای شناساندن فاتح آسیا از عنوان «اسکندر گجستک» استفاده نمی‌کنند. به همین سبک من موافقم که همچون [[:en:Alexander_the_Great#In_ancient_and_modern_culture|ویکی‌پدیای انگلیسی]] در '''بدنهٔ متن''' و تحت عنوانی چون «اسکندر در فرهنگ مدرن و باستانی» به لقب گجستک اشاره شود ولی '''نه در دیباچه'''. [[کاربر:4nn1l2|4nn1l2]] ([[بحث کاربر:4nn1l2|بحث]]) ‏۲۰ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۹:۵۳ (UTC)
:چون مقاله به زبان فارسی مدرن نوشته می‌شود و نه حتی به فارسی دوران قاجار، آوردن گجستک در دیباچه صحیح نیست. تا آنجا که من می‌دانم هیچ کتاب '''معتبری''' به فارسی امروزی چاپ نشده‌است که برای اشاره به فاتح آسیا از عبارت «اسکندر گجستک» استفاده کرده باشد. کتب تاریخی یا از «اسکندر» استفاده می‌کنند یا از «اسکندر مقدونی» و یا از «اسکندر کبیر». مثلاً در ترجمهٔ تاریخ تمدن ویل دورانت جلد دوم ۵۰ الی ۶۰ مرتبه از اسکندر خالی استفاده شده‌است و دو یا سه بار از «اسکندر مقدونی». برخی از کتبی را که از «اسکندر کبیر» استفاده کرده‌اند در [[بحث:اسکندر#«اسکندر کبیر» در منابع فارسی]] فهرست کرده‌ام. فهرست فعلاً کوتاه است ولی پروژه به تازگی آغاز شده و وقت آزاد و مطالعهٔ آزاد من نیز نسبتاً محدود بوده‌است. در کل منظورم این است که شاید در کتابی به چهره‌های متضاد اسکندر در ادبیات فارسی و تاریخ ایران از «اسکندر گجستک» گرفته تا «شاهی پیامبرگونه که همراه خضر نبی در طلب آب حیات بود» اشاره شود ولی هیچگاه برای شناساندن فاتح آسیا از عنوان «اسکندر گجستک» استفاده نمی‌کنند. به همین سبک من موافقم که همچون [[:en:Alexander_the_Great#In_ancient_and_modern_culture|ویکی‌پدیای انگلیسی]] در '''بدنهٔ متن''' و تحت عنوانی چون «اسکندر در فرهنگ مدرن و باستانی» به لقب گجستک اشاره شود ولی '''نه در دیباچه'''. [[کاربر:4nn1l2|4nn1l2]] ([[بحث کاربر:4nn1l2|بحث]]) ‏۲۰ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۹:۵۳ (UTC)

== اسکندر خالی ==

به عقیده من بهتر است در دیباچه از آوردن نام (اسکندر کبیر) اجتناب شود لذا شخصیت وی, شخصیت بزرگی در تاریخ باستان ایران نیست و موجب غرض ورزی در ذهن بیننده می شود.

پیشنهاد می کنم از آوردن واژه کبیر در مورد شخصیت اسکندر خودداری شود. [[کاربر:Ali4984|Ali4984]] ([[بحث کاربر:Ali4984|بحث]]) ‏۲۳ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۰۹ (UTC)

نسخهٔ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۰۹

درود! من نمی‌دانم چرا تغییر اخیر من برگردانده شد. نخست آن که هیج متن ایرانیهمروزگار با اسکندر پیدا نشده است که از او با صفت گجسته نام ببرد. و نخستین متونی که داریم مربوط به روزگار ساسانیان است. اصولا در متنهای پهلوی است که از اسکندر با صفت گجسته نام برده شده است. و از آنجا که بسیاری از این متنها پس از اسلام نوشته شده‌اند از آنها تحت عنوان ادبیات فارسی میانه نام برده‌ بودم.

دوم آنکه در متون اشاره شده در بالا آمده است که اسکندر ملعون رومی دارای داریان را بکشت و اوستای زر نوشتی را که در استخر(اصطخر) نگهداری می‌شد سوزاند و بسیاری از هیربدان و دستوران را بکشت و احوال دین مزدیسنی را پریشان ساخت و خود پس از چندی به دوزخ شتافت. برای نمونه مراجعه کنید به ارداویراف‌نامه یا بندهشن که هر دو از متون بسیار معتبر پهلوی هستند.

سوم آنکه همه می‌دانند که ماجراهای اسکندر و خضر و آب حیات و ظلمات و امثالهم (که در اسکندرنامه‌ها آمده است) همه ریشه‌ای افسانه‌ای دارند و همین افسانه‌هاست که در داستانهای ما راه پیدا کرده‌است.

دگر آنکه پدر اسکندر فلیپ مقدونی بود. مادر اسکندر هم المپیا نام داشت. ولی در اسکندرنامه‌های ایرانی او فرزند ناهید (دختر فلیقوس) زن داراب است. البته در بعضی منابع خارجی اسکندر یک رگ غیر یونانی هم دارد (مصری) ولی به هرحال هیچ جا ایرانی نیست. با اینکه در شاهنامه (در قسمت پادشاهی اسکندر) از او به نیکی سخن رفته است (چون از اسکندرنامه به نظم درآمده است نه از شاهنامه ابومنصوری) در قسمتهای دیگر، مثلا در نامه ‌ای از خسرو پرویز باز از اسکندر به بدی یاد شده‌است (چرا که این قسمت از شاهنامه ابومنصوری گرفته شده است).

خلاصه آنکه بنده دلیلی برای حذف نوشتار خود نمی‌بینم. خواهش می‌کنم دوباره آن را برگردانید. من خودم اقدام به اینکار نمی‌کنم تا وضعیت روشن شود.

اگر هنوز کسی فکر می‌کند که مندرجات من قرین صحت نبوده‌است بگوید تا در همین صفحه توضیحات بیشتری بیاورم.

نوشته‌ی شما هم از نظر انشایی و هم از نظر بی‌طرفی مشکل داشت. این موارد را اصلاح کنید تا برگردانده نشود. حامد ۱۰:۴۱, ۲۷ آوریل ۲۰۰۵ (UTC)

حیرت از پاسخ!

جان کلام من (در این صفحهٔ بحث) این بود که مطالبم مغرضانه نبود و همه از متون موثق استخراج شده بود. اسکندر ساقط کنندهٔ شاهنشاهی هخامنشی بوده است و در تمام منابع پهلوی سوزانندهٔ اوستا نیز هم! از طرفی در اکثر منابع اسلامی پادشاهی حقیقت‌جو و عارف مسلک است و به دنبال آب حیات است و ....

کجای این حرف مغرضانه‌است؟!


اجازه بدهید که این مطلب رو من اضافه کنم. به نظر نمیاد که اسکندر همان ذوالقرنین قرآن باشد. با توجه به صفات کوروش کبیر در تاریخ و آنچه قرآن و کتاب مقدس از او نام می برند به احتمال قریب به یقین کوروش کبیر ذوالقرنین است نه اسکندر مقدونی!



     جواب نوشته بالا

باید ذکر کرد که هیچ وقت خشایار شاه در مصر ان کار هارو انجام داده باید حتما به وصیت نامه داریوش بزرگ یه سری بزنیم چون داریوش در وصیت خود از خشایار شاه خواسته بود که هیچ وقت به مردم ضلم نکن.و در ادامه می پردازیم ه وصیت داریوش بزرگ:

اینک که من از این دنیا می روم 25 کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمام این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها دارای احترام هستند و مردم کشورها نیز در ایران دارای احترام می باشند.

اکنون که من از این دنیا می روم تو 12 کرور دریک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزائی نه اینکه از آن بکاهی من نمی گویم که در مواقع ضروری از ان برداشت نکن زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که در هنگام ضرورت از آن برداشت شود اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن.


ده سال است که من مشغول ساخت انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه است در مصر آموختم چون انبارها پیوسته تخلیه میشود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خواربار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آن به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی بنمایی . کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند . کنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ایران نظم و امنیت برقرار کند ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم و تو باید این کار را انجام بدهی. با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .


توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور نما. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان به مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس عمال دیوان را با مردم خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت. افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با انها بدرفتاری نکن اگر با انها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدنشان باشد و تلافی آنها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند .

امر اموزش را که من شروع کرده ام ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل انها زیادتر شود تو با اطمینان بیشتری می توانی سلطنت کنی.

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی کند . بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کرده ام بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار. اما قبرم را مسدود نکن تا هر زمان که می توانی وارد قبر من بشوی و تابوت سنگی مرا ببینی و بفهمی من که پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر 25 کشور سلطنت می کردم.

 آنجا مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد خواه پادشاه 25  کشور باشد یا یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نمی ماند.اگر هر زمان که فرصتی بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی غرور و خودخواهی بر تو غلبه خواهد کرد و وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگوکه قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز بگذارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند.

زنهار زنهار هرگز هم مدعی و هم قاضی مشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر بنماید.زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد.

هرگز از آباد کردن دست بر ندار زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی میرود .

در آباد کردن حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول اهمیت قرار بده.

عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت. ولی عفو فقط موقعی باید بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .

پیش از این نمی گویم و این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در این جا حاضر هستند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است .


                         و همچنین بپردازیم به فیلم اسکندر به کارگردانی الیوراستون    که واقعا شخصیت داریوش زیر سوال برد


اول اینکه فرماندهان ارتش داریوش با لشکریان عربی صحبت میکنند.

دوم اینکه از تسخیر تخت جمشید و به آتش کشیدن آن صرفه نظر شده است. چون وحشی بودن این روانی مقدونی را نشان میدهد که در حالت مستی و به دستور یک روسپی آن شکوه را به آتش میکشد.

سوم اینکه داریوش بعد از کشته شدن در آبراه رها نمیشود و مانند یک شاه یه اسکندر تحویل داده میشود.

چهارم اینکه این بابا یک بار کتیبه های تخت جمشید را نگاه نکرده تا نحوه لباس پوشیدن شاهان و سربازان و فرماندهان ایرانی را از آن انتخاب کند و در فیلم آنها را با لباس اعراب پوشانده.

پنجم اینکه آن غلام خواجه که داریوش در فتح بابل از آن خود میکند با تاریخ و حتی نوشته های خود آن خواجه که در کتابی زیبا در ایران بنام پسر ایرانی ترجمه ابوالقاسم حالت آمده است همخوانی ندارد زیرا مطابق تاریخ این خواجه بعد از مرگ داریوش به اسکندر اهدا میشود نه در فتح بابل.

ششم اینکه در سکانسهای آخرین فیلم که دوست اسکندر در حال مرگ است. اسکندر به او میگوید که نمیر ما میخواهیم "خلیج" را دور بزنیم و کشور عربها را فتح کنیم و از آنجا با حفر کانل به نیل و سپس به اسکندریه برسیم. و دوست او در جواب میگوید که به حتم تو پیروز میشوی و به مانند یک شیخ با تو رفتار میشود. در اینجا الیور استون فراموش کرده که در آن موقع کشوری به نام عربستان نبوده و تمدنی نبوده و اینکه در آن موقع واژه خلیج معنی نداشته و خود یونانیها به آن دریای فارس میگفتند و در ضمن شواهد تاریخی نشان میدهد که ایده و احداث کانال از دریای سرخ به نیل از دستورات داریوش بزرگ بوده است و در آخر الیور استون عربهای آن زمان را با مانند شیوخ امارات و کویت در نظر گرفته است که حتما در آن زمان هم در ثروت میلولیدند.


بنده در این نامه با شماردن این موارد اشتباهات او را یا بخاطر نداشتن مطالعه (که توجیهی ندارد) و یا گرفتن پول از اعراب برای انحراف تاریخ ایران دانسته ام. جالب اینکه مردم یونان نیز به این فیلم سرتا سر انحراف اعتراض کرده اند.


خواستم تصحيح کنم که در منابع پهلوی، اسم اسکندر به صورت السکندر نوشته شده، نه الکسندر که در آخر بخش اول مقاله آمده. --خداداد ۱۹:۴۴, ۴ سپتامبر ۲۰۰۶ (UTC)خداداد

منابع

هرکس که نویسنده این مطلب بوده، فقط از يک منبع خيلی محدود (کوينتوس کوروکوس) استفاده کرده، در صورتی که منابع بزرگی مانند «تاريخ فتوحات اسکندر» نوشته آريان يا «مختصر تاريخ فيليپی پومپيوس تروگوس» نوشته يوستينوس اصلا" مطرح هم نشده اند. به نظر من کل مقاله بايد از اول نوشته بشه.--خداداد ۱۹:۴۴, ۴ سپتامبر ۲۰۰۶ (UTC)

بسم‌الله! خودتان آستین بالا بزنید.به‌آفرید ۲۰:۴۱, ۴ سپتامبر ۲۰۰۶ (UTC)

جنگی اسکندر مقدونی به ایران وهندوستان بزرگترین دروغ تاریخ است.

پس از نخستین جنگ جهانی که ایران سر وسامان گرفت روشنفکران ایران دوست به تلاش افتادند تا فرهنگ کهن ایران زمین را از فراموشی به درآورده به یاد فرزندان ایران زمین بیاورند. فرهنگی که زور گویان و یورشگران به ایران زمین را در خود حل کرد.

فرهنگی که خلیفگان بغداد رابه جای شاهان ساسانی نشاند و بغداد را پایگاه گسترش فرهنگ ایران زمین قرار داد و از زبان فقیر عربی زبانی غنی ساخت. فرهنگی که بیشتر از همهٔ کشورهای مسلمان در ساختن فرهنگ اسلامی نقش دارد.

من که یکی از هزاران هزار ستایشگر فرهنگ ایران زمین هستم ایران زمین و مردمش را دوست دارم از دروغ نوشته‌های اسکندر نامه‌ها اسکندر شناسان و ستایشگران اسکندر پرده برداشته و اسکندر مقدونی را در سنجش با« چنگیز تیمور لنگ و ناپلئون » به یک جنگجوی ردیف چندم پایین آوردم . دروغنوشته‌های اسکندر نامه‌ها که دست کم سه سده پس از مرگ اسکندر نوشته شده‌اند دو هزار سال پشتوانهٔ غرور ملی یونانیان و بیش از دو سده افزار سیاسی کشورهای زور گو و بهره کش اروپا و آمریکا بوده‌اند که آن را برای کوچک کردن مصریان مردم خاور زمین ایران زمین وهندوستان به کار برده‌اند .

زمانی که در دانشگاه پلی تکنیک زوریخ در کشور سویس درس می‌خواندم همدرسان یونانی ام گه گاه کشور گشایی‌های اسکندر را به رخ دانشجویان ایرانی میکشیدند و به ما زخم زبان میزدند. من که از این نیش زدنها خوشم نمی‌آمد بر آن شدم دربارهٔ اسکندر و کشور گشایی‌هایش آگاهی پیدا کنم. از همان زمان دریافتم که آنچه دربارهٔ اسکندر نوشته شده افسانه‌است. اسکندر نویسان برای آرامش یونانیان که بیش از یک سده و نیم فرمانبردار و سرانشان جیره خوار شاهان هخامنشی بودند و در جنگها شکست خورده بودند روی کاغذ از شاه ایران انتقام گرفتند و برای خالی کردن عقده دل هر چه خواستند روی کاغذ آوردند. اسکندر نویسان بی آنکه از خاور بابل و آشور آگاهی داشته باشند و بدانند که هندوستان کجاست همهٔ کشورهای خاور رود دجله و آسیای کوچک و کشورهای میان رود دجله و دریای روم ( دریای مدیترانه )را به دست او گشودند. همهٔ کشورها ومردمی را که در جهان آن روز نام و نشانی داشتند به دست اسکندر برانداخته‌اند و برای این کار از هیچ گزافه نویسی گنده گویی ودروغ پردازی خودداری نکرده‌اند . برای بردن اسکندر به هندوستان نامها یی جعل کرده‌اند که جز در نوشته‌های یونانی در جای دیگر دیده نشده‌اند. گمراهی همهٔ اسکندر نویسان در این است که هند جنوب خوزستان را هندوستان پنداشته‌اند که از آن بخشی بنام هندیجان به جا مانده و رود هندیان ( زهره ) در آنجا به خلیج فارس می‌ریزد . از سال ۱۳۱۶ خورشیدی که به خدمت وزارت راه در آمدم برآن شدم که راه سفر جنگی اسکندر را در ایران از نزدیک بررسی کنم . در ایران راهی نیست که اسکندر نویسان و ستایشگران اسکندر او را از آن راه گذرانده باشند و من آن راه را نپیموده باشم و نشناسم . با این آگاهی فراگیرنده و همه جانبه به خواننده اطمینا ن میدهم که اسکندر در « تنگ بوان » در کهگیلویه شکست خورده پس نشسته و به سوی باختر بازگشته و به درون ایران راه نیافته‌است.

در کل نظر قبلی یک منبع هم گفته نشده و هر آنچه که است نشان دهنده تعصب قوی نویسنده است.اگر مدرکی داشتید حرف بزنید.

 کتاب اسکندر تاریخ ایران , الکساندر یونانی نیست     

نگاهی است پژوهش گرانه به واقعیت شخصی که نام او در تاریخ ایران با عنوان اسکندر آمده است . در این کتاب به استناد متون پهلوی , کتیبه و معابد موجود در ایران و اروپا و... , ایرانی بودن این شخصیت تاریخی و فتح کامل اروپا به دست او به اثبات رسیده است . اختلاف زمانی که در این کتاب از روی اسناد یاد شده به اثبات رسیده است , می رساند که این شخص هیچ ارتباطی به الکساندر یونانی ندارد. فردوسی این مرد وطن پرست سرگذشت ایرانی با لقب اسکندر را بیان کرده که در سال 73 ق.م. بوده است و نه یونانی که به سال 230 ق.م می زیسته است و فرضیه الحاقی بودن اسکندرنامه شاهنامه فردوسی به استناد مدارک این کتاب بی اساس می باشد .این کتاب جمع آوری اسنادی است که از تاریخ و فرهنگ سرزمین مان ایران , دفاع می کند. این کتاب که حاوی 280 صفحه سند می باشد ماه گذشته در تهران توسط انتشارات آویژه انتشار و توسط موسسه گسترش در حال پخش می باشد

فروشگاه اینترنتی موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتstore.gbook.ir/index.php?manufacturers_id=50 

اسکندر تاریخ ایران،الکساندر یونانی نیست. نام: اسکندر تاریخ ایران،الکساندر یونانی نیست. نویسنده: پرنیان حامد مترجم: ناشر: آویژه قیمت: 60000ریال ... اسکندر تاریخ ایران،الکساندر یونانی نیست - فروشگاه اینترنتی موسسه ...store.gbook.ir/product_info.php?products_id=622678ذخيره شده

لذا بدین وسیله از بزرگواران ویکی پدیا تقاضا دارم چنانچه ممکن است از مخلوط کردن نام اسکندر و الکساندر خودداری بفرمایید . نوشته صفحه شما مربوط به الکساندر یونانی می باشد که به تاریخ 320 ق.م میزیسته در مورد اسکندری که نام او در تاریخ ایران آمده است با کمال میل می توانید از اسناد کتاب نامبرده شده استفاده بفرمایید . با سپاس پرنیان حامد 91.99.69.176 ‏۲۴ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۳۴ (UTC)پاسخ

نام نوشتار

در ویکی مرسوم است که نام افراد تاریخی و خیلی نامدار بدون پسوند یا پیشوند بیاید مانند فردوسی، خیام و غیره. با این حساب نام اسکندر به تنهایی کافی است. نگونبانگونی ۲ آبان ۱۳۹۰، ساعت ۲۰:۰۷ (بوا)

پس چرا این درمورد کورش و داریوش رعایت نمی‌شود!؟ Bodhdharma (بحث) ‏۳۰ اوت ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۲۱ (UTC)پاسخ

اسکندر تاریخ ایران ؛ الکساندر یونانی نیست

با سلام مجدد اسکندر به سال 73 ق.م(تاریخ طبری) پادشاه روم= مدائن بوده و به استناد بندهش , تاریخ بلعمی, تاریخ طبری و شاهنامه فردوسی فاتح اروپا و مذهب او میترایی و نژاد او به استناد بندهش از مادها و پدر او فیلقوس = ایلیوس پارسی یعنی پسر خورشید و محل انان در باب ایلوس = بابل که به استناد گفته ابوریحان بیرونی ( در زمان طوطانس آشوری یونی ها بر بابل فاتح شدند و فیلقوس = ایلوس پدر اسکندر به آنان حمله کرده بابل را از قید یونی ان در می آورد) ایلیوس پدر اسکندر دشمن یونانی ها بوده نه یونانی و 280 صفحه سند که در کتاب بالا است.. الکساندر یونانی پسر فیلیپ به سال 320 ق.م متولد ارک لائوس و پایتخت پلاس است این دو شخصیت ارتباطی با هم ندارند البته صلاح کار خویش بزرگان دانند هر چه خود صلاح می دانید با سپاس پرنیان حامد 91.99.76.208 ‏۲۵ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۰۸ (UTC)پاسخ

مقدونیه جعلی

یک موضوع متاسفانه اینه که اسکندر متولد شهر پلا در یونانه و مقدونیه اصلی الان جزو یونانه در ضمن جمهوری مقدونیه مردمش اسلاو هستن در صورتی که اسکندر یونانی بود پیشنهاد میکنم در رده اهالی مقدونیه نام اسکندر برذاشته شود چون جمهوری مقدونیه اسمی جعلی است و مدونیه اصلی درون خاک یونان است ÷ 2.176.134.95 ‏۱۳ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۴۱ (UTC)پاسخ

وجدان

اگجدان داشتی حذف نمیکردی ویرایشمو همه میدونن اسکندر یونانی بود ولی شما داری فرافکنی میکنی چی گیرت میاد از این حذف کردن داریوش زنده میشه نه پس مودب باش Maziyarss (بحث) ‏۶ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۵۲ (UTC)پاسخ

در ويكي‌پديا گفتن جمله‌هايي چون «همه میدونن» كارگر نيست. در ويكي‌پدياي انگليسي با استناد با منابع كثيري اسكندر كبير را اهل مقدونيه باستان دانسته‌اند. اگر بر اين باوريد كه اسكندر كبير اهل يونان است لطفاً ادعايتان را با ارائه مدارك معتبر پشتيباني كنيد. خواهشمندم ابتدا مدركتان را در همين صفحه بحث بگذاريد و سپس اگر مورد قبول واقع شد به متن اصلي منتقلش كنيد. متشكرم از توجه شما 4nn1l2 (بحث) ‏۹ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۴۹ (UTC)پاسخ

برطبق نوشته های تاریخی اسکندر و اجدادشاز اهالی آرگوس یونان بودند تو بخش انگلیسی نوشته از آرگس اومدهاند میتونید به کتاب ایران باستان جلد 1 مراجعه کنید که نوشت اسکندر اول جد اسکندریونانی و اجدادش از آرگوس یونان بودند خواهشمند است در قسمت لشرکشی خشایاراه به یونان بخونید 91.98.204.193 ‏۱۰ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۰۹:۰۵ (UTC)پاسخ

بايد مشخصات دقيق‌تري از كتاب ايران باستان مي‌داديد تا من بتوانم پيدايش كنم ولي حالا ديگر مهم نيست. من اندكي در اينترنت جستجو كردم و پي بردم كه قضيه خيلي خيلي پيچيده است و از پي‌گيري بيشتر منصرف شدم. مثلاً نگاهي داشته باشيد به اين صفحه در سايت about.com و يا بحث‌هاي بي‌شمار زير در ويكي‌پدياي انگليسي درباره يوناني بودن يا نبودن اسكندر:
چون احساس مي‌كنم اطلاعات كافي در اين باره ندارم پايم را از اين قضيه بيرون مي‌كشم و اگر خواستيد مختاريد كه ويرايش مرا خنثي كنيد و اسكندر را يك فرد يوناني معرفي كنيد. ممنون از پي‌گيري شما 4nn1l2 (بحث) ‏۱۰ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۳۶ (UTC)پاسخ

یه نظر من به مقاله نباید دست زد باید اونو از ویکیپدیا انگلیسی ترجنه کنیم به فارسی 151.245.110.88 ‏۲۵ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۳۳ (UTC)پاسخ

منابع فارسی درباره اسکندر فراوان است، اگر بررسی کنید مطلب فراوان می‎یابید، نیازی به ترجمه نیست، نیاز به جزم کردن عزم دارد. Farvartish (بحث) ‏۲۵ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۴۲ (UTC)پاسخ
خطاب به آی‌پی: بله، با شما هم‌نظرم. کارهایی را در کاربر:4nn1l2/آزمایش آغاز کرده‌ام. اگر شما هم کمک کنید فوق‌العاده خواهد بود. بهترین کمکی که از دست شما بر می‌آيد ساختن مقاله برای پیوندهای قرمز موجود در کاربر:4nn1l2/آزمایش است. ممنون که به فکر اعتلای ویکی‌پدیای فارسی هستید. 4nn1l2 (بحث) ‏۲۵ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۲۱:۳۶ (UTC)پاسخ

«اسکندر کبیر» در منابع فارسی

در ذیل منابع فارسی‌زبانی خواهند آمد که از عنوان «اسکندر کبیر» یا «اسکندر بزرگ» استفاده کرده‌اند: 4nn1l2 (بحث) ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۷:۱۸ (UTC)پاسخ

  1. لوئیس، برنارد (۱۳۹۱). خاورمیانه: دو هزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز. ترجمهٔ حسن کامشاد. تهران: نشر نی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۸۵-۲۸۷-۲. صفحات ۴۳ و ۶۷
  2. گردر، یوستین (۱۳۷۷). دنیای سوفی: داستانی دربارهٔ تاریخ فلسفه. ترجمهٔ حسن کامشاد. تهران: انتشارات نیلوفر. شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۴۱-۴. صفحات ۱۵۱ و ۱۵۵
  3. کاپی، ویل (۱۳۵۳). چنین کنند بزرگان. ترجمهٔ نجف دریابندری. تهران: انتشارات پیام. صفحات ۲۹ و ۳۰

دقیقا همینطور است، اگر نگاهی به لیست زبان‌ها کرده باشید، می‌بینید که تمام زبان‌های ویکیپدیا به جز فارسی و مازندرانی اسم مقاله را اسکندر کبیر نوشته‌اند. در ویکی فارسی تمامی مقالات با تعصب نوشته می‌شود. Bodhdharma (بحث) ‏۳۰ اوت ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۵۵ (UTC)پاسخ

به نظر من تعصب و غرور در مورد تاریخ و فرهنگ ایران و تمدن خودمون بسیار خوب و بجاس. (این با مسائل دروغ پردازی و تاریخ نویسی جعلی توسط بعضی از مورخین در طول تاریخ و بی جا و الکی بها دادن به مسائل تاریخی و فرهنگی برای بالا بردن ارق ملی به صورت افراطی جدا هستش)

ما مردم بی بته و بی رگ و ریشه ای نیستیم و نبوده ایم در طول دوران. "بلکه مردمانی کهن و متمدن، که چه از نظر سیاسی متاثر در جهان، و فرمان روایی کرده اند نیاکان ما در دنیا در طول تاریخ." و هم از نظر فرهنگ و ادبیات و علم، بزرگ و شناخته شده ایم. لطفا این مسائل را فراموش نکنیم و از آن به سادگی عبور نکنیم و بر اساس مشکلاتی که به هر حال در امروز ایران و همه جای دنیا وجود دارد، هویت ملی و شناسنامه یک ملت را بهش صدمه نزنیم و لکه دار نکنیم."فقط به صورت کلی و یادآوری برای مسائل تاریخی و فرهنگی بیان کردم. ربطی به مقاله و کسی به صورت خاص ندارد.)

با تشکر Mahsa87 (بحث) ‏۱۹ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۵۷ (UTC)پاسخ

موضوع القاب اسکندر مقدونی

نوشتن واژه کبیر یا نوشتن واژه گجستک یا ملعون، برای اسکندر به معنی بها دادن یا پایین آوردن شخصیت تاریخی او نیست.

اگر بگوییم اسکندر کبیر به معنای بها دادن و اگر بگوییم ملعون به معنی بد یا خار کردن آن در مقاله های تاریخی نیست. (در تمام منابع گوناگون و مختلف با این القاب شناخته شده است) این درست است که شخصیت اسکندر در نزد ایرانیان و تاریخ ایران، شخصیت والا و محترمی نیست ولی در هر حال در در بسیاری از نقاط او را به مختصر "الکساندر" یا الکساندر د گریت "اسکندر کبیر" می شناسند و در بین فرهنگ هایی او شخصیت بزرگ و تاثیر گذاری بوده است. پس ما هم به احترام آنها لقب اسکندر کبیر را ذکر می کنیم.

ولی حذف هر کدام از این القاب و نکات تاریخی "یا یه صورت حذف کامل واژه گجستک و یا حذف کامل واژه کبیر" و از این جبه گیری های بی مورد، مقاله را از مفید بودن و کامل بودن برای خواننده خارج و دور می کند.

معرفی این شخصیت به عنوان فقط "اسکندر کبیر" یا معرفی آن تنها به صورت "اسکندر ملعون"، (هیج کدام شایسته و درست نیست.)

بهترین حالت همان (اسکندر یا به صورت کامل اسکندر مقدونی "همانظور که در بسباری از منابع آمده" هستش) و علاوه بر درج کامل القاب آن در مقاله.(دوستان و کاربران و ویرایش کننده ها این را در نظر بگیرند) خوب یا بد بودن این شخصیت های تاریخی، بر عهده ی تاریخ نویسان و اهل کتاب و تاریخ "ما فقط مطالب را درج و انتقال می دهیم و بس)

با تشکر بسیار. Mahsa87 (بحث) ‏۱۹ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۲۱:۰۱ (UTC)پاسخ

اسکندر در ادبیات فارسی و تاریخ ایران دو شخصیت کاملاً متضاد دارد: پیش از اسلام او را با لقب گجستک یاد می‌کردند ولی پس از اسلام او شاهی پیامبرگونه بود که همراه خضر نبی در طلب آب حیات بود؛ اسکندرنامه نظامی نمونه اعلای این وجه از شخصیت اوست.
چون مقاله به زبان فارسی مدرن نوشته می‌شود و نه حتی به فارسی دوران قاجار، آوردن گجستک در دیباچه صحیح نیست. تا آنجا که من می‌دانم هیچ کتاب معتبری به فارسی امروزی چاپ نشده‌است که برای اشاره به فاتح آسیا از عبارت «اسکندر گجستک» استفاده کرده باشد. کتب تاریخی یا از «اسکندر» استفاده می‌کنند یا از «اسکندر مقدونی» و یا از «اسکندر کبیر». مثلاً در ترجمهٔ تاریخ تمدن ویل دورانت جلد دوم ۵۰ الی ۶۰ مرتبه از اسکندر خالی استفاده شده‌است و دو یا سه بار از «اسکندر مقدونی». برخی از کتبی را که از «اسکندر کبیر» استفاده کرده‌اند در بحث:اسکندر#«اسکندر کبیر» در منابع فارسی فهرست کرده‌ام. فهرست فعلاً کوتاه است ولی پروژه به تازگی آغاز شده و وقت آزاد و مطالعهٔ آزاد من نیز نسبتاً محدود بوده‌است. در کل منظورم این است که شاید در کتابی به چهره‌های متضاد اسکندر در ادبیات فارسی و تاریخ ایران از «اسکندر گجستک» گرفته تا «شاهی پیامبرگونه که همراه خضر نبی در طلب آب حیات بود» اشاره شود ولی هیچگاه برای شناساندن فاتح آسیا از عنوان «اسکندر گجستک» استفاده نمی‌کنند. به همین سبک من موافقم که همچون ویکی‌پدیای انگلیسی در بدنهٔ متن و تحت عنوانی چون «اسکندر در فرهنگ مدرن و باستانی» به لقب گجستک اشاره شود ولی نه در دیباچه. 4nn1l2 (بحث) ‏۲۰ اکتبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۹:۵۳ (UTC)پاسخ

اسکندر خالی

به عقیده من بهتر است در دیباچه از آوردن نام (اسکندر کبیر) اجتناب شود لذا شخصیت وی, شخصیت بزرگی در تاریخ باستان ایران نیست و موجب غرض ورزی در ذهن بیننده می شود.

پیشنهاد می کنم از آوردن واژه کبیر در مورد شخصیت اسکندر خودداری شود. Ali4984 (بحث) ‏۲۳ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۰۹ (UTC)پاسخ