روسو: قوی ترین [انسان ها نیز] هرگز نمی تواند همواره ارباب باقی بماند، مگر آنکه قدرت خود را به حق و اطاعت را به وظیفه بدل کند. (قرارداد اجتماعی، 1762)
.
بوردیو جامعهشناس و انسانشناس فرهنگی فرانسوی است و مشخصه کارهای او تعهد یکسان به پژوهش نظری و تجربی است. علاوه بر این کارهای او شامل قومنگاری اجتماعات دهقانی الجزایر (بوردیو 1979)، جامعهشناسی فرهنگ (1990 و 1977) و آموزش (a 1977) (از جمله جایگاه اجتماعی روشنفکران دانشگاهی (1984)) نیز هست.
بوردیو جامعهشناس و انسانشناس فرهنگی فرانسوی است و مشخصه کارهای او تعهد یکسان به پژوهش نظری و تجربی است. علاوه بر این کارهای او شامل قومنگاری اجتماعات دهقانی الجزایر (بوردیو 1979)، جامعهشناسی فرهنگ (1990 و 1977) و آموزش (a 1977) (از جمله جایگاه اجتماعی روشنفکران دانشگاهی (1984)) نیز هست.هسته طرح تحقیقاتی بوردیو دربردارنده کوششی است تا از آنچه او افراطهای رویکرد عینیگرایی و ذهنیتگرایی در جامعهشناسی مینامد پرهیز شود. عینیّت گرایان (برای مثال آلتوسر یا لوی ـ اشتروس) به عنوان امری بدیهی جامعه را به صورت نیرویی خارجی در نظر میگیرند که کنش سوژه انسانی را محدود و یا متعین میکند. این رویکرد هیچ روش قانع کنندهای برای توضیح این امر ندارد که چگونه عوامل انسانی در تولید و نگهداری جامعه نقش دارند. برعکس ذهنیّت گرایان (مالند ژان ـ پل سارتر) تأکید بسیار زیادی بر توانایی عامل انسانی ـ به صورت ارادی ـ در ایجاد کنش اجتماعی هدفمند دارند (فارغ از نیروهای محدود کنندهای که جامعه بر سوژه اعمال میکند).
بوردیو از مفاهیم «عادت واره»(Habitus) و «حوزه»(Champs) استفاده میکند تا خطوط اصلی رویکرد خود را به جامعهشناسی بیان کند (1985). «عادت واره» به آمادگیهای اشاره دارد که عامل انسانی در طی فرآیندهای یادگیری و جامعهپذیری در طول زندگی کسب میکند، این آمادگی به فرد توانایی واکنش به موقعیتهای اجتماعی را با شیوههای معینی میدهد. در حالی که این آمادگیها در تجربه اجتماعی متحقق میشوند ولی آنها به قواعدی که بر رفتار حاکم هستند قابل تحویل نیستند. این آمادگیها تقریباً «احساس» عامل انسانی در این باره هستند که او چگونه در موقعیت عمل کند. آنها در معنای دقیق کلمه از نوعی انعطافپذیری برخوردارند که پایداری نظم اجتماعی و تحولپذیری آن را به طور هم زمان توضیح میدهد. بنابراین اگر «عادت واره» به بوردیو اجازه میدهد تا درباره عامل نظریهپردازی کند، «حوزه» نظریه او درباره عینیت موقعیت اجتماعی است. جامعه به عنوان نوعی سلسله مراتب ساختمند حوزه های نسبتاً خودسامان در نظر گرفته میشود (مانند حوزه های سیاسی، ادبیّات اقتصادی و آموزش). هر حوزه برحسب روابط فرهنگی و سیاسی مشخص میشود که بین جایگاههای اشغال شده توسط کنشگران در آن وجود دارد. با این حال نباید حوزه را به مثابهی ساختار ثابتی در نظر گرفت که مستقل از کنشگران وجود دارد. بلکه کنشهای کنشگران در حوزه این روابط را حفظ (و یا باز تولید) میکند و کم و بیش تغییر میدهد. مثالی فوقالعاده برای امر فوق روشی است که مانه ـ اولین نقاش بزرگ مدرنیست ـ حوزه فرهنگ والای فرانسوی را در دهه 1860 با نمایش نقّاشیهای نظیر میخواره افسطین متحول کرد. این نقّاشیها هنجارهای غالب برتری دانشگاهی در رشته نقّاشی را هم در سبک و هم در محتوی به چالش طلبیدند (بوردیو ط1993). کنشگران درون هر حوزه برای تصاحب منابع آن حوزه به رقابت میپردازند. این منابع ممکن است مادی باشند (نظیر درآمد و ثروت) امّا به هماناندازه ممکن است این منابع قدرت نمادین باشند (برای مثال قدرت سیاسی، به رسمیت شناختن و منزلت). از این رو مانه نه برای کسب درآمد اقتصادی بلکه برای به رسمیت شناخته شدن مبارزه میکرد و این امر را با کوشش در جهت تغییر ارزشهای فرهنگ والا انجام میداد. بدست گرفتن کنترل منابع بستگی به سرمایه کنشگران و مهارتی (یا شانسی) دارد که کنشگران با آن سرمایه را خرج میکنند. باز هم باید تأکید کرد که «سرمایه» نباید به عنوان یک منبع صرفاً مادی (نظیر ثروت مادی) در نظر گرفته شود، بلکه سرمایه همچنین میتواند نمادین (میزان پرستیز و یا افتخار) و فرهنگی (قابلیتها و دانش فرهنگی هر کس مانند تواناییهای اکتسابی اجتماعی برای فهم آثار هنری) نیز باشد. توزیع همه شکلهای سرمایه نابرابر است و ریشه در ساختارهای طبقاتی دارد.
یکی از مفاهیم مهم جامعهشناسی بوردیو، که او در تمایز (1984) و دیگر آثارش عمیقاً به بررسی آن پرداخته است، این مطلب است که هیچ ارزش زیبایی شناختی مستقل و نابی وجود ندارد. همچنان که از مثال مانه برمیآید از نظر بوردیو آنچه عظمت و دوام اثر هنری را تعیین میکند خصوصیات ذاتی اثر نیست بلکه نتیجه فرآیندهای اجتماعی و خاصه مبارزه برای کنترل منابع است. بنابراین بوردیو منتقد زیباییشناسی کانتی است (که بدنبال دفاع از معیارهای عام و غیرتاریخی برای ارزش هنری است). بوردیو همچنین منتقد رویکرد فرمالیستها به ادبیّات نیز است (که در شکلی کاملاً جدا از موقعیت سیاسی و تاریخی تولید و مصرف اثر هنری به بررسی آن میپردازند). بوردیو به دنبال تقلیل ساده انگارانه زیباییشناسی به تعین آن توسط نیروهای اجتماعی نیست. اثر هنری را نمیتوان صراحتاً به عنوان انعکاس یا بیان علائق طبقاتی تولیدکننده آن در نظر گرفت. چنین روایتی حداقل از شناسایی منطق درونی حوزه آفرینش و مصرف اثر هنری و در نتیجه میزان استقلال آن از حوزه های سیاسی و اقتصادی غفلت میورزد. با این حال بوردیو هنوز به دنبال توضیح «سلیقه» و اساساً ایجاد تمایز بین سلیقه خوب و بد (یا پیراسته و مبتذل) بر حسب بازتولید تفاوت اجتماعی و نابرابری قدرت است. هنر و ارزشهای زیبایی شناختی به عنوان امری درنظر گرفته میشوند که در یک حوزه قدرت تولید میشوند. آثار ]اعم از هنری و غیرهنری[ بر طبق روش پیچیدهای که در آن کنشگران خودشان و دیگران را طبقهبندی میکنند، تولید و مصرف میشوند. بنابراین مصرف در خدمت بیان تفاوت فرد با دیگران از راه پیراستگیها و اختلافهای ظریفی است که شخص پی میافکند و (احتمالاً ناآگاهانه) به عنوان سلیقه خوب میپذیرد.
این مطلب بخشی از مقدمه کتابی است که اقای امامی درباره بوردیو در دست انتشار دارد.