فردینان دوسوسور: زبان را [...] می توان به برگ کاغذی تشبیه کرد که یک روی آن اندیشه و روی دیگرش صدا است؛ ما نمی توانیم یک سوی کاغذ را پاره کنیم بی آنکه سوی دیگرش را دست ناخورده باقی بگذاریم ( دروس زبان شناسی عمومی، 1916)
دایره مینا (داریوش مهرجویی) هجویه ای تلخ
در ابتدای سال جاری میلادی دی وی دی فیلم «دایره مینا» برای اولین بار در آمریکا منتشر شد، و مایکل اتکینسون منتقد سرشناس و پرآوازه آمریکاییِ نشریات ویلج وویس، سایت اند ساوند و فیلم کامنت، در شماره فوریه مجله سایت اند ساوند یادداشتی کوتاه درباره آن به چاپ رساند. از او خواستم تا امروز که فیلم جدید مهرجویی اکران شده، آن را به فراخور حال بسط و گسترش دهد.او نیز دعوت ما را اجابت کرد، و نتیجه اکنون پیش روی شماست. (مترجم)
داریوش مهرجویی اگر چه، نظیر مخملباف و کیارستمی در محافل انگلیسی زبان نامی آشنا نبوده است، اما همیشه به دلیل تب بالای آثارش در ایران، در کانون توجه بوده، و به نوعی پیشگام آنها محسوب میشود (با فیلم «گاو» در 1969 نام خود را در تاریخ ثبت کرد). طی این سالها، او نوعی یکدندگی اومانیستی را پیشه خود ساخت (که این امر هم پیش و هم پس از انقلاب برایش دردسرساز شد) و فیلمهایی به مراتب نافذ، اما کمتر ساختارگرا و بیشتر غیر قابل پیشبینی از خود به جای گذاشت. کارنامهاش آکنده از فیلم هایی است که هم بر بازیگران متکی اند و هم بر درک و دریافت هوشمندانهی مخاطبان. از این لحاظ، فیلم پرافتخار اصغر فرهادی، «جدایی نادر از سیمین» در قاموس سینمای ایران بیش از هر جریان دیگری وامدار خرده فرهنگ سینمایی مهرجویی است (گرچه از نظر خیل بسیاری از بینندگان آمریکایی از آسمان نازل شده است). از منظر جهانی، نام مهرجویی یکی از انبوه نامهایی است، که در کنار اوتار یوسلیانی و پیتر واتکینز، در رده اساتید ناپیدای عصر موج نو مغفول مانده، اما همانقدر روشنگر و تیزبین است. «دایره مینا»ی مهرجویی که دی وی وی آن، ناگهان و با کمی هیاهو از سوی کمپانی Facets Multimedia در آمریکا توزیع شد. یک هجویه تلخ و موذیانه است،که در سال 1974، تحت سیطره رژیم شاه ساخته شد، و مطابق انتظار، به خاطر انتقادهای بیرحمانهاش از تباهی بیدادگر جامعه و اهریمن بوروکراسی، تا 1978 توقیف ماند. [...] فیلم ابزورد است اما خندهدار نیست و در واقع امر داستان دو قهرمانش را دنبال میکند؛ یکی جوانک علافی به نام علی (سعید کنگرانی) و دیگری پدر نالان و غرغروی او (اسماعیل محمدی) که به یکباره در میان بیغولهای ساختمانی در حاشیه تهران سر در میآورند (انگار که از پشت صحنه آمده باشند). طولی نمیکشد که سرفههای پیرمرد شروع میشود و در میان انبوه کثافات دچار حمله میشود. منتها در مهرجویی همواره ناشناختههایی وجود دارند که ناشناس میمانند؛ مرد جوان پیرمرد را به هوش میآورد و دوباره به راه میافتند تا جستجوی فقیرانهشان را برای یافتن دارو و درمانی که نمیتوانند از عهدهاش برآیند، ادامه دهند.
نهایتا این زوج خود را در آستانه بیمارستانی مجلل، اما مخروبه مییابند که در نگاه اول مانند قصر کافکا غیر قابل نفوذ میرسد (ورود به آن به سختیِ درمان شدن در آن نیست)، و تلاش هایشان برای رسیدن فوری به پول، جوانک چرمینهپوش را وارد چرخه کثیف خرید و فروش خون میکند، که به شدت یادآور یک شمایل شبهیاغی دیگر است که گویا بیرحمی جامعه سرمایهداری در مقام یک کل را انعکاس میدهد. (عنوان فیلم برگرفته از بیتی از حافظ است: زین دایره مینا خونین جگرم می ده). فیلم مالامال از فقیرانی درمانده، کهنسالانی فراموش شده، زنانی مدرن و تلخکام (اغلب پرستاران)، و همه گونه طرد انسانیت است، اما رنگ و بویی از جنس اروپای شرقی دارد - تأثیر تند و برّای موج نوی چک و مجارستان جا به جا احساس میشود. مشقات دکتری اخلاقگرا (عزت الله انتطامی) که با دیوانگی تمامیتخواهان میجنگد، انگار پیشگام «بلوط» پینتیله است که بعدها در 1992 ساخته شد،که خود نشانی است از ریشه مشترک اتوکراسیهای قرن 20 ام، از هر رنگ و ایدئولوژی- تجسمی از ظلمی که بارها کافکا به تصویر کشید. هر جا که علی میرود، صفوف اسرارآمیز آدمها و برانکارها پسزمینه را اشغال میکنند؛ یکی از مشاغل نیمه قانونی او این است که در یک مرغداری برای پایین نگه داشتن قیمت مرغ، صدها جوجه زنده را در یک کوره بریزند و (دور از چشم دوربین) آتش بزنند.
بینش دراز مدت مهرجویی نسبت به افراد، که در میدان نبردی مدرن با بحرانهای بی سر و ته اجتماعی خود را گم کردهاند، تا «لیلا» (1998) و «سنتوری« (2007) در بطن سرتاسر آثارش حضور دارد، و همین دینامیک است که «جدایی» عملاً آن را به خدمت میگیرد، سرشار از انرژیاش میکند و به میلیونها مخاطب مبهوت عالم فیلم در جهان میفروشد. (مهرجویی همواره درگیر «حالا اوضاع چگونه است» بوده، اما به شکلی ارگانیک، و بدون موعظه یا نتیجهگیری. شگردی که فرهادی بدون کمترین صدمهای، خود را تا مقام استادی در آن بالا کشید.) فیلم خشن و آتشین مهرجویی، با نگاه بیواسطه و سبک بصری چشمگیرش، برای مدتهای مدید دور از چشم جهانیان بود، با این حال کماکان میتوان آن را چشمه زلالی دانست که برای درک یکی از غنیترین سنتهای سینمایی نیم قرن گذشته میتوان از آن نوشید. متأسفانه باید گفت که نسخهای از فیلم که در دیوی دی آن به کار رفته، متوسطالحال است؛ ای کاش روزی مجموعه کاملی از دیویدیهای آثار او در یک قالب متحدالشکل منتشر شود، و ای کاش فیلم جدیدش، نارنجی پوش، هم در سطحی بینالمللی به نمایش درآید.
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ با روزنامه اعتماد بازنشر می شود.
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
http://anthropology.ir/node/11294