(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

تبیین خانواده‌ی دموکراتیک در نظریه‌ی راه سوم گیدنز

نسرین قوامی
آنتونی گیدنز

این یادداشت کوششی برای بازخوانی دیدگاه‌های آنتونی گیدنز در زمینه‌ی خانواده و تحولات آن در دنیای معاصر است. گیدنز در بخشی از کتاب راه سوم خود، مستقلاً به بحث خانواده، چالش‌های پیش روی آن در دنیای معاصر، دیدگاه‌ها و راهکارهای مختلف ارایه‌ شده در خصوص این نهاد اجتماعی می‌پردازد و در نهایت نظرگاه خود را در خصوص شکل مطلوب خانواده و روابط خانوادگی در جامعه‌ی امروز بیان می‌کند.

گیدنز می‌کوشد با طرح معضلات اجتماعی موجود در جامعه‌ی غرب، با تکیه بر آن‌چه «راه سوم» می‌نامد، نظریه‌ی سوسیال دموکراسی را بر اساس نیازها و مقتضیات روز جامعه‌ی غرب بازسازی کند. از نظر او این بازسازی شامل تجدید نظر در بنیادی‌ترین نهاد جامعه ـ خانواده ـ نیز هست.

گیدنز به درستی خانواده را یکی از نهاد های اصلی «جامعه مدنی» می‌داند و معتقد است لازمه‌ی برقراری جامعه‌ای مستحکم، داشتن خانواده‌های مستحکم است. چنین خانواده‌ای در دنیای کنونی مشابه خانواده ‌سنتی نیست و بر اساس تساوی بین دو جنس شکل می‌گیرد که می‌توان بر اساس آن چارچوبی قانونی و اخلاقی برای خانواده نیرومند امروزی بنا کرد.

افزایش آمار طلاق، فزونی یافتن خانواده‌های تک‌سرپرست و کودکان متولد شده از پدران و مادران ازدواج نکرده، از مصادیقی است که باعث شده بسیاری مسئله‌‌ی بحران در جامعه‌ی مدرن و فروپاشی خانواده را مطرح نمایند. این دیدگاه بیشتر از سوی محافظه‌کاران مطرح شده و راه‌کار آنان برای خروج از این بحران، تأکید بر تقدس خانواده‌ی سنتی، جهت بازگشت به آن و سخت‌گیری در مورد طلاق و ایجاد محدودیت و عدم حمایت از خانواده‌های تک‌سرپرست و ممنوعیت قانونی خانواده‌هایی چون هم‌جنس‌گرایان است.

در مقابل اما چپ‌ها، چنان‏که گیدنز نیز اشاره مى‏کند، هرگونه تحولى را در ساختار خانواده مى‏پذیرند و از آن استقبال مى‏کند. از نظر آن‌ها به رسمیت شناختن روش‌های مختلف و متکثر زندگی از اهمیت بالایی برخوردار است و این پذیرش باید به حوزه روابط جنسی نیز تسری یابد. چپ‌ها معتقدند باید انواع اشکال خانواده را پذیرفت، حتى اگر عده‏اى آن را براى اولین بار ایجاد کنند و با روال طبیعى رفتار انسانى سازگار نباشد.

چپ‌گرایان و برخی از لیبرال‌ها به شکلی گسترده از تحولات واقع شده در خانواده استقبال می‌کنند و همه‌ی این تحولات را به رسمیت می‌شناسند. «برای بسیاری در جناح چپ سوسیال دموکراسی و برخی آزاداندیشان، داستان خانواده امروزی، چیزی جز تکثیر سالم نیست. از این گذشته، [از نظر آنان] اگر تنوع و انتخاب، شعار برجسته‌ی این عصر است، چرا این‌ها باید در مورد خانواده مصداق نداشته باشد؟ ما باید بپذیریم که افراد می‌توانند بدون این‌که ازدواج کنند به خوشی با هم‌دیگر زندگی کنند، مردان و زنان می‌توانند با همان شایستگی به پرورش کودکان بپردازند، و سرپرستان مجرد خانواده‌ها می‌توانند مانند زوج‌های متأهل کودکان را به نحو رضایت‌بخش تربیت کنند».

گیدنز هیچ‌یک از دو دیدگاه مطرح شده درباره‌ی خانواده را نمی‌پذیرد. او معتقد است که نمى‏توان دیدگاه چپ‌گرایانه را بى‏هیچ قیدى پذیرفت و نفی هرگونه اخلاقیات در خانواده و این که در محیط خانواده اجازه‌ی هر عملی داده شود، معتبر نیست. همان طور که گیدنز اشاره می‌کند رشد سریع شکل‌های خانواده می‌تواند نامطلوب و مسئله‌ساز باشد و افزایش آمار طلاق، آثار ناگواری بر زندگی کودکان و کل جامعه خواهد داشت. اما در مقابل تلاش برای بازگشتن به خانواده سنتی نیز بی‌فایده است.

گیدنز با اشاره به تحولات عمده‌ای که در حوزه‌ی خانواده صورت گرفته، به چهار دگرگونی اصلی که که کشورهای صنعتی و غربی را دست‌خوش خود کرده و به مرور در حال جهانی شدن است، اشاره می‌کند. اول این‌که خانواده مانند گذشته یک واحد اقتصادی نیست، بلکه مجموعه‌ای از پیوندها است که بیشتر بر اساس ارتباط و به خصوص ارتباط عاطفی شکل می‌گیرد. دوم، دگرگونی در نقش‌ها است و بر خلاف ازدواج سنتی که پیوند میان زن و مرد بر اساس نقش‌های ثابت (مرد نان‌آور- زن خانه‌دار) بود، در طول حدود یک نسل این امر تغییر کرده و بیشتر بستگی به توافق و گفت‌وگوی اعضا دارد. در واقع شناخت خود و هویت خود در جامعه‌ی مدرن به صورت پروژه‌ای بازاندیشانه درآمده و دیگر «زن» و یا «مرد» بودن از نظر هویت و وظایفی که ایجاب می‌کند، معنای روشن و مشخصی ندارد. سومین دگرگونی بزرگ، موقعیت در حال تغییر زنان و موازنه‌ی قدرت آن‌ها با مردان است، به طوری که جوامع در ارتباط با روابط بین دو جنس، هر روز مساوات‌طلب‌تر می‌شوند. و چهارمین دگرگونی، مربوط به نگرش نسبت به امور جنسی است. نگاه دوگانه نسبت به زنان، که به دو دسته زنان عفیف و پاک‌دامن و زنان فاحشه تقسیم می‌شدند و در لایه‌های عمیقی از فرهنگ غرب وجود دارد، بر وجوه جنسی و رفتار دو جنس مؤثر بود و با خشونت جنسی مردان نسبت به زنان و غلبه یافتن مردان در امور جنسی ارتباط نزدیکی داشت. به نظر گیدنز هرچند هنوز تلاش برای کنترل روابط جنسی زنان، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های روانی مردان در فرهنگ غرب است، اما این نگاه در حال تغییر است و بسیاری به نادرستی اصول آن اذعان می‌کنند.

تحولاتی که گیدنز به آن‌ها اشاره می‌کند، خود دلیلی برای آن است که تلاش برای بازگشت به خانواده‌ی سنتی در جوامع امروزین ممکن و مفید نیست. او در تشریح دلایل رد ایده‌ی بازگشت به خانواده سنتی می‌نویسد:

  • ما با فرایندهای دگرگونی عمیق در زندگی هر روزه‌ برخورد می‌کنیم، که معکوس کردن آن کاملاً بیرون از توانایی هر سازمان سیاسی است.
  • حسرت و دریغ خانواده‌ی سنتی را خوردن، گذشته را آرمانی می‌کند...پژوهش‌های تاریخی بیش از پیش رویه‌ی تاریک خانواده‌ی سنتی را آشکار می‌سازد که در آن خشونت نسبت به کودکان و سوء استفاده‌ی جنسی از آنان بسیار فراوان‌تر از آن‌چه بیشتر مورخان در گذشته گمان می‌کردند، بوده است.
  • خانواده‌ی سنتی اساساً یکی واحد اقتصادی و خویشاوندی بود. پیوندهای زناشویی مانند امروز مشخص و متمایز نشده بودند و عشق یا درگیری عاطفی پایه‌ی اصلی ازدواج را تشکیل نمی داد.
  • ازدواج سنتی بر پایه‌ی نابرابری زن و مرد قرار داشت، شوهر مالک زن بود و کودکان حقوق اندکی داشتند.
  • خانواده‌ی سنتی به طور کلی شامل یک معیار اخلاقی دوگانه و تبعیض‌آمیز در زمینه‌ی روابط جنسی بود. از زنان متأهل انتظار می‌رفت که عفیف باشند و به مردان آزادی جنسی بیشتری داده شده بود.
  • کودکان علت وجودی ازدواج بودند. خانواده‌های پرجمعیت، مطلوب بودند یا به عنوان امری طبیعی پذیرفته می‌شدند. امروزه کودکان دیگر مزیت اقتصادی به شمار نمی‌روند، بلکه به جای آن یک هزینه‌ی اقتصادی عمده‌اند. ماهیت کودکی و پرورش کودک عمیقاً تغییر کرده است.

گیدنز در ادامه اشاره می‌کند که تقریباً هریک از این نکات به خودی خود برای به شکست کشاندن طرح بازگشت به خانواده‌ی سنتی کافی خواهد بود.

گیدنز به دموکراسی در عواطف اشاره می‌کند و معتقد است «دموکراسی عاطفی»، نتیجه‌ی تلویحی چنین تغییراتی است. تساوی، ارتباطات و گفتگو در مورد مسایل و اعتماد متقابل از جمله اصول دموکراسی است که به عنوان ویژگی‌های ارتباط مناسب نیز مطرح است.

گیدنز با رد این دو دیدگاه، خانواده‌ی مطلوب خود را در قالب خانواده‌ی دموکراتیک صورت‌بندی می‌کند. او معتقد است درباره‌ی خانواده‌ی امروزین، تنها از یک چیز می‌توان سخن گفت و آن دموکراسی است. «خانواده در حال دموکراتیزه شدن است، به همان شیوه‌هایی که فرایندهای دموکراسی عمومی دنبال می‌کنند؛ و این‌گونه دموکراتیزه شدن نشان می‌دهد که چگونه زندگی خانوادگی ممکن است انتخاب فردی و همبستگی اجتماعی را با هم ترکیب کند».

معیارهای دموکراسی در خانواده با معیارهای دموکراسی در جامعه به طرز شگفت‌انگیزی نزدیک هستند. دموکراسی در حوزه‌ی عمومی، شامل برابری رسمی، حقوق فردی، بحث عمومی درباره‌ی مسایل به دور از خشونت و اقتدار است که با مذاکره و گفتگو به دست می‌آید. خانواده‌ی دموکراتیک نیز در این ویژگی‌ها سهیم است. دموکراتیزه کردن در زمینه‌ی خانواده به مفهوم برابری، احترام متقابل، استقلال، تصمیم‌گیری از طریق گفتگو و آزادی از خشونت است. همین ویژگی‌ها تا اندازه‌ی زیادی الگوی روابط پدر و مادر با کودک را نیز ارائه می‌کند؛ البته پدر و مادر هنوز مدعی اقتدار بر کودکان خواهند بود و حق دارند باشند، اما این امر بیشتر بر اساس بحث و گفت‌وگو و بازتر از پیش خواهد بود.

گیدنز در نمایی کلی، ویژگی‌های خانواده‌ی دموکراتیک را چنین برمی‌شمارد: برابری عاطفی و جنسی، حقوق و مسئولیت‌های متقابل در روابط، انجام وظایف مشترک پدری و مادری، قراردادهای مادام‌العمر میان والدین و فرزندان، اقتدار توافق‌شده نسبت به کودکان، تعهدات کودکان نسبت به پدر و مادر و خانواده‌ی از نظر اجتماعی ادغام‌شده.

همان گونه که در یادداشت‌های پیشین و تئوری‌های مطرح شده در حوزه خانواده مطرح شد، نظریه‌های مرور شده، هر یک از دیدگاه خود به بخشی از جریان تحولات خانواده اشاره نموده و به نحوی شکل مطلوب مورد نظر خود از خانواده را ارائه کرده‌اند یا به انتقاد از شکل جاری آن پرداخته‌اند. هرچند این نظریات بیشتر بر سیر تطور خانواده در جوامع غربی تأکید داشته‌اند و کارکردها و آسیب‌های آن را مد نظر قرار داده‌اند، اما همان طور که گیدنز بر بعد جهانی تحولات خانواده تأکید می‌کند، می‌توان گفت خانواده‌ها در سراسر دنیا نیز در دهه‌های گذشته از تغیییرات واقع شده در خانواده‌های غربی مصون نبوده‌اند. بنابراین به نظر می‌رسد با توجه به تحولات جهانی صورت گرفته در خانواده و تکثر انواع و اشکال آن به خصوص تحت تأثیر تحول نقش‌های فردی و اجتماعی زنان با افزایش تحصیلات، اشتغال و مشارکت آنان و به تبع آن تغییر نقش‌های جنسیتی در خانواده‌ها، تئوری گیدنز را در خصوص خانواده، در سطحی وسیع‌تر و به صورت جهانی به کار بست.

 

 

  • گیدنز، آنتونی (1386)؛ راه سوم، بازتولید سوسیال‌دموکراسی؛ ترجمه منوچهر صبوری کاشانی؛ تهران: نشر شیرازه
  • گیدنز، آنتونی (1384)؛ چشم‌اندازهای جهانی؛ ترجمه محمدرضا جلایی‌پور؛ تهران: طرح نو
  • گیدنز، آنتونی(1377)؛ جامعه‌شناسی؛ ترجمه منجهر صبوری؛ تهران: نشر نی

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.