(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

والتر بنیامین، تاریخ فرهنگ و باستان شناسی: درس هایی که می توان آموخت

وحید عسگرپور
benjamin-card.jpg

والتر بنیامین، نظریه پرداز و منتقد هنر سرشناس مکتب فرانکفورت، در رسالۀ «ادوارد فوش: مجموعه دار و مورخ»  (Benjamin, 2008) دیدگاهی را در زمینۀ تاریخ فرهنگ می پروراند که بعدها در «پروژۀ پاساژ» (Benjamin, 1999) بسیار به کارش می-آید. او این رساله را هنگامی منتشر ساخت که باستان

شناسی مراحل آغازین رشد خود را طی می کرد (اوایل قرن بیستم-این نکته دست کم در حیطۀ نظری درست است). موضع او در برابر «تاریخ هگلی» بسیار روشن بود. فرشته ای که مدام به سمت گذشته تمایل داشت و طوفان سهمناک پیشرفت او را به سمت آینده ای می کشید که جز ویرانه نبود. بنیامین نگاهی ضد تکاملگرایانه به تاریخ داشت و تاریخ هگل را برساخته ای از اخلاق بورژوا می دانست. ازین رو نگاهش با نگاه ماتریالیسم تاریخی قرابت می یافت.
    در نگاه نخست چنین به نظر می رسد. اما عمیقتر که بنگریم، به ویژه خواهیم دید که او ماتریالیسم تاریخی فوش را، که نماینده ای از ماتریالیسم سوسیالیستی است متناقض از درون می داند. به زعم او ماتریالیسم تاریخی نسبت میان گذشته و حال را بدیهی دانسته و از گذشته آنچه را که برای حال سودمند است گزینش کرده و بدین سان گذشته را کالایی در میان سیاهۀ کالاهای حال می داند. این نگاه با آنچه بنیامین از تاریخ در ذهن می پروراند بسیار فاصله دارد. برای بنیامین آنچه از گذشته باقی مانده ناقص و ناتمام است و حال هم نمی-تواند کمکی به تکمیل آن نماید. اینجاست که «تاریخ فرهنگ دیالکتیکی» بنیامین شکل می گیرد.
    آثار هنری برای بنیامین دو جنبه دارند: پیش از تاریخ و پس از تاریخ. پیش از تاریخ اثر هنری بسترهای اجتماعی و فرهنگی است که آن اثر را در خود قوام بخشیده و آن را به مثابۀ رویدادی پدیدار ساخته است. پس از تاریخ اثر هم پس از به اتمام رسیدن عصر آن اثر به وجود می آید. اینجاست که او در کنار تداوم تاریخ، سیر تاریخ را وقفه مند نیز دانسته و از اعصاری دم می زند که پدیدار شده، آثاری برجای گذاشته و بی آنکه به اتمام رسند خاتمه یافته و جای خود را به عصری بعدی می سپارند. این اوج ایستادگی در مقابل تاریخ بی وقفه و رو به کمال هگل است که بنیامین به جان می خرد. به تعبیر بنیامین آثار هنری به صورت مادی در ایجاد «آن هر یک از اعصار» مشارکت می کنند (Caygill, 2006, p. 79).
    تاریخ فرهنگی دیالکتیکی و مطلوب بنیامین روایات را به کناری نهاده و با آثار مواجه می شود. روایات گذشته را به سود حال تحریف می کنند، اما آثار ناتمام و ناقص دقیقاً حال را به چالش کشیده و چارچوب های مفهومی آن را مرتعش می سازند. تاریخ هنری که بنیامین آن را می پروراند، ارزیابی درونی فلان فرم و بهمان سبک نیست، به هیچ گونه اثر منفرد معطوف نمی شود، بلکه شیوۀ درک جهان و چیزها را در کل، در بطن آثار هنری می-بیند. هر عصری فنونی خاص را می پروراند، هنر از بطن همین شیوه های اقتصادی و فناورانۀ تولید می بالد و ازین رو هر اثری محصول نیاز خاص هر عصری است.
    تاریخ فرهنگ بنیامین، برخلاف ماتریالیسم تاریخی به جستجوی گذشته های وقفه مند، تکه پاره و ناتمام برمی آید. گذشته-هایی که نه تنها سودی برای حال، نظم حال و استمرار چارچوب-های مفهومی آن ندارد، که همۀ اینها را نیز با عرضۀ اشیا و رویدادهایی ناقص، آنارشیستی و تکه تکه با چالش مواجه ساخته و لرزان می سازد. تاریخ فرهنگ از تفاوت ها، وقفه ها، امور ناآشنا و غریب سخن گفته و قطعاتی کولاژ مانند و سوررئالیستی را فرامی خواند و احضار می کند که هر حال منظومی از آن واهمه دارد. «بقایای گذشته می توانند موجب تخریب جنبه هایی از حال شده و آن را به روی آینده بگشایند» (Caygill, 2006, p. 93).
    مواجهه با قطعات گذشته برای هرکه در حال زندگی می کند دشوار و سهمگین است. گذشته ناتمام است و حال قادر به تکمیل آن نیست، در نتیجه کسی که با گذشته مواجه می شود حال را دگرگون خواهد ساخت. اما چنانکه گفته شد، این گذشته روایت-های شسته رفتۀ هگلی و کلان روایات مدرن نیست، حتی ماتریالیسم منفعت جوی مارکسی هم، که کولاژی ست از قطعاتی ناجور که گه گاه چون زخمی چرکین سر باز کرده و سوزش حال را دامن می زند.
    تاریخ هنر بعد از بنیامین، در سراسر قرن بیستم کاملاً متفاوت از قرون پیشین طی طریق می کند. چونان که شخصیت هایی چون بوکهارت، با به سخره گرفتن سیر تکامل هنر هگلی، شکوه هنر فرهنگ هایی چون فرهنگ اسلامی را به همراه سرچشمه ها و خاستگاه های اجتماعی آن به رخ می کشد. باستان شناسی قرن بیستم هم چیز دیگریست. دیگر از آن سیر تکامل گرایانۀ تیلری فرهنگ کمتر نشانی هست و این را خوب می توان در نگاه چایلد دریافت. تاریخ فرهنگ چایلد چنان قطعه قطعه است که فرهنگ بدوی تیلر (Tylor, 1920) و جامعۀ باستان مورگان (Morgan, 1877) یکپارچه و بخشی از موج روبه پیش تکامل فرهنگ انسان.
    تاریخ دیالکتیکی فرهنگ به اندازه ای ژرفا دارد و سرشار از جنبه های پیدا و پنهان که حتی باستان شناسی نو هم در برابر آن تاب تحمل نیاورد و نتوانست «فرهنگ والا»ی خود را بدان تحمیل کند. هنوز درس های بسیاری برای آموختن از تاریخ دیالکتیک فرهنگ وجود دارد؛ به شرط آنکه گذشتۀ ناتمام را کالایی در حال نپنداریم و دست به گزینشش نزنیم. به شرط آنکه بگذاریم قطعات به ناگاه خود را بر ما بنمایند و با به چالش کشیدن حالمان، ما را به سوی آینده گریزان سازند. این چیزی-ست که بنیامین در اثر هنری و زمان/مکان مند بودن آن می دید و باستان شناسان می توانند در هرچیزی ببینند.
وحید عسکرپور- چهار بهمن هزار و سیصد و هشتاد و نه
ارجاعات
Benjamin, W. (1999). Arcades project. Harvard University Press.
Benjamin, W. (2008). Eduard Fuchs; Collector and historian. In The work of art in the age of its technical reproduction. Harvard University Press.
Caygill, H. (2006). Walter Benjamin,s concept of cultural history. In D. Ferris, Cambridge companion to Walter Benjamin. Cambridge university press.
Morgan, L. (1877). Ancient society. McMillan.
Tylor, E. (1920). primitive culture. Murray.

وحید عسگرپور، دانشجوی دوره دکتری باستان شناسی، دانشگاه تهران است.

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.