(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

مصالی الحاج، پدر فراموش شده ناسیونالیسم الجزایر

آلن روسيو ترجمه محمدکاظم جعفري
660138_algerie-manifestation-paris.jpg

در تاریخ ناسیونالیسم الجزایر، یک سوال بی­جواب مانده است، این که چگونه و چرا احمد مصالی و یا مصالی الحاج پدر بنیانگذار ناسیونالیسم این کشور، از سوی فرزندان معنوی خود، ابتدا مورد انکار و سپس مورد حمله قرار می گیرد؟ درحالی که مصالی الحاج نخستین کسی است که به عنوان هدف مبارزاتی، نه تنها به­سامان کردن نظام استعماری را مطرح کرد بلکه مساله مبارزه برای بازیابی استقلال را به میان آورد.

 

اگر نام حبیب بورقیبه در تونس و محمد بن یوسف (محمد پنجم) در مراکش در تاریخ مشترک مبارزه­ای نتیجه­بخش برای کسب استقلال به هم گره خورده است، نام مصالی الحاج در الجزایر اما همواره هدف یک پنهان سازی قرار گرفته است که طی دو دهه گذشته ادامه داشته و به سختی در برابر هر گونه تعدیل، مقاومت کرده است.

 

تشکل «ستاره شمال آفریقا» (ENA) در بهار ١٩٢٦ به ابتکار محافل کمونیستی فرانسه پا به عرصه گذاشت.این تشکیلات توجهی ویژه به ساماندهی «کارگران استعماری» در متروپل (فرانسه) از خود نشان داد. رییس کمیته استعمار حزب کمونیست فرانسه (PCF)، عبدالقادر حاج علی بود و  فعالان جوانتر از جمله مصالی الحاج او را یاری می کردند. (١) در فوریه ١٩٢٧ و در جریان کنگره اتحادیه جهانی ضد امپریالیسم و بیداد استعمار در بروکسل، مصالی جوان ( متولد ١٨٩٨ در تلمسان) مامور ارایه برنامه برای تشکل ستاره شد. برای نخستین بار یک سخنران از فراز یک تریبون بین­المللی، خواستار استقلال کشورهای الجزایر مستعمره فرانسه و تونس و مغرب تحت الحمایه این کشور، شد: «استقلال هیچ کدام از این سه کشور، جز در شرایطی که جنبش آزادیبخش یکی، مورد حمایت دو دیگر قرار گیرد، بدست آمدنی نیست». (٢)

 

حزب ستاره با پیشرفت روزافزون بویژه در میان مهاجران الجزایری در فرانسه روبرو شد. روابط میان کمونیست­ها و نیروهای حزب ستاره از پایان دهه ١٩٢٠ رو به فربه شدن نهاد و مصالی و سایر رهبران نگران آن بودند که این امر به رویارویی با حزب کمونیست فرانسه کشیده شود. حزب کمونیست، روابط با جنبش­های ملی گرایانه را کارکردی صرفا در راستای استراتژی مورد نظر خود تلقی می­کرد. استراتژی­ای که از جبهه مردمی گرفته تا بعد، باید بیش از آن که انترناسیونالیست باشد فرانسوی شده بود. تا آن زمان، هر طرف، دیگری را برای تامین اهداف خود بکار گرفته بود.

 

ظهور جبهه مردمی سوءتفاهم موجود را آشکار کرد و درهمین زمان بود که اختلافات دو طرف بر سر اهداف پدیدار شد. در امور استعماری، چپ فرانسه همچنان بر یک اصلاحات محتاطانه اصرار می ورزید: حتی اگر در حد طرح فروتنانه بلوم - ویولت باشد که در سال ١٩٣٦ از سوی لئون بلوم به همراه فرماندار سابق الجزایر موریس ویولت تهیه شد. این طرح به  ٢٥ تا ٣٠ هزار الجزایری اجازه دریافت حق شهروندی از فرانسه می­داد بدون این که از هویت کنونی خود به عنوان یک مسلمان دست بکشند. البته این طرح هیچگاه به مجلس ارایه نشد. حزب کمونیست فرانسه الگویی را طراحی کرد که مناسب شرایط نبود، «ملت درحال تشکیل» الگویی بود که مبتنی بر ترکیبی از مردمان اروپایی و عرب - بِربِر بود. ادبیات حزب ستاره­ها نیز دچار تغییر نشد: مردم الجزایر باید پیش از هر چیز بر روی نیروهای خود تکیه کنند. مصالی حاج چنین خطاب می کند و هشدار می دهد: «برادران من، نباید به خواب غفلت بروید و گمان کنید که هیچ کاری نمی­توان کرد، کار ما تازه آغاز شده است».

 

کارزاری ابتدا پنهانی و سپس آشکار از سوی دولت استعماری فرانسه، بر ضد فعالان حزب ستاره کلید خورد. ٢٦ ژانویه ١٩٣٧ به موجب قوانین ضد گروه­های آشوبگر، دولت لئون بلوم، حزب ستاره را منحل اعلام کرد. روبرت دلوشه مسوول پرونده الجزایر در حزب کمونیست فرانسه در مطلبی با عنوان: جدایی اتفاق افتاد در نشریه اومانیته روز ١٢ فوریه به حمایت از این اقدام پرداخت.

 

مصالی و نیروهایش حزب دیگری با نام حزب مردم الجزایر (PPA) تشکیل دادند که بر خلاف حزب ستاره شمال آفریقا، همزمان در الجزایر نیز حضور داشت. هزینه این امر برای مصالی محکوم شدن به «بازتشکیل حزب منحله» و بازداشت در ٢٧ اوت ١٩٣٧  بود. این امر آغاز یک زندگی جدید برای موسس حزب مردم الجزایر بود. اوبر اساس محاکمه­ای در چارچوب رسم استعماری از ٣٧ سال باقی مانده از عمر خود - یعنی از سال ١٩٣٧ تا زمان مرگش - ٢٢ سال را در زندان و یا حصر خانگی سپری کرد. این کار مطابق خواست چهار نظام حاکم بر فرانسه؛ یعنی نظام رو به پایان جمهوری سوم، نظام ویشی، و جمهوری­های چهارم و پنجم صورت گرفت.

 

مصالی الحاج در طول جنگ جهانی دوم، همه پیشنهاداتی که از سوی آلمان نازی به نیروهای ناسیونالیست در کشورهای مستعمره می­شد را رد می­کرد، همین امر قدرت و جایگاه معنوی او را تقویت کرد. با سقوط حکومت نازی در آلمان، اتفاق دیگری افتاد که یک همزمانی هولناک میان دو تاریخ بود: ٨ ماه مه ١٩٤٥ همان روزی که جنگ جهانی دوم پایان یافت، یک قصه تلخ در شهر قسنطینه الجزایر رخ داد. مردم به مناسبت پیروزی متفقین و برای مطالبه استقلال تظاهرات کردند اما از سوی نیروهای فرانسوی بشدت سرکوب شدند. (٣) این کشتار که چندین هزار قربانی بجا گذاشت،  تاثیر عمیقی در سطح جنبش ملی الجزایر ایجاد کرد. از نظر مبارزان نسل جوان الجزایر، جنگ الجزایر از همان لحظه آغاز شده بود و می­بایست خود را برای ورود به جنگ مسلحانه آماده کرد. مصالی که دیگر در الجزایر بسر نمی­برد، همچنان بر روش سنتی خود مبنی بر ضرورت آگاه سازی تدریجی مردم پایبندی نشان داد. از نظر او فراخوان­های مربوط به ضرورت قیام علیه استعمار فرانسه چیزی جز «لاف­ها» ی جریان «چپ گرایی احمق» نیست. (٤)

 

این اختلافات موجب ازهم­پاشیدگی جبهه ملی الجزایر در سال ١٩٥٤ شد. اقتدار مصالی  بنیانگذار و رییس حزب PPA -  که در سال  ١٩٥٤؟ و در پی انحلال از سوی مقامات فرانسوی جایش را به جنبش پیروزی آزادی های دموکراتیک (MTLD) داده بود - مورد پرسش قرار گرفت. میان پیروان مصالی و نیروهای مرکزی (کسانی که در سطح کمیته مرکزی دارای اکثریت بودند) یک شکاف پدیدار شد.

 

یک هسته کوچک خودگردان، منشعب شده از سازمان ویژه - (OS) که خود یک تشکیلات زیرزمینی و به طراحی مبارزه مسلحانه در آینده مشغول بود- التزامات خود را با دیگر گروه­ها شکست و آمادگی سفت و سخت برای یک قیام مسلحانه را بر آنان تحمیل کرد. این ایده روز ٢٣ مارس ١٩٥٤ اعلام شد، همان روزی که کمیته انقلابی اتحاد و عمل  (CRUA)پا به عرصه گذاشت. پیش از این در ماه فوریه، مصالی الحاج که توسط مصطفی بن بولعید یکی از ٩ بنیانگذار CRUA  برای جلب همکاری با او تماس برقرار شده بود، طرح­های این «آماتورها» را بشکل تحقیر آمیزی رد کرده بود. امروز می­دانیم که خود مصالی نیز از حوالی ١٥ نوامبر ١٩٥٤ قانع شده بود که باید قیامی علیه فرانسه صورت گیرد اما این قناعت بر اساس چه باوری استوار بود؟

 

مسابقه سرعت میان دو گروه ملی­گرا بوجود آمد. هر چند یک ایده­آل مشترک آن­ها را به حرکت واداشته بود و استراتژی هایشان نیز بسیار به هم نزدیک بود اما در زمانبندی اجرای طرح­ها با هم اختلاف نظر داشتند. البته بدون شک چیزی وجود نداشت که نتوان بر آن غلبه کرد با این همه دو عامل سبب به هم خوردن بازی شد. در فرانسه، فرانسوا میتران وزیر کشور که ظاهرا از جریان­ها بخوبی آگاهی داشت، در ماه سپتامبر تصمیم گرفت مصالی را به یک محل جدید برای حصر خانگی در «سابل دو اولن» منتقل کند. این امر عزلت مصالی را تشدید کرد. از سوی دیگر در مصر، محل استقرار مقر اصلی CRUA، جمال عبدالناصر که ٢٣ جوییه ١٩٥٢ قدرت را بدست گرفته بود، برای از میدان بدر کردن مصالی فشار می­آورد. به نظر او مصالی کسی بود که انعطاف ­پذیری کمتری نسبت به ناسیونالیست­های جوان از جمله احمد بن بلا داشت، همو که بعدها یعنی در سال ١٩٦٢ اولین رییس جمهوری الجزایر استقلال یافته شد.

 

جرقه آغاز مبارزه مسلحانه روز اول نوامبر زده شد. جبهه آزادیبخش ملی (FLN) نامی جدید بود که نشانه گسست الجزایر از گذشته بشمار می­رفت. مصالی نیز یک حزب جدید یعنی جنبش ملی الجزایر (MNA) را درست کرد که بسرعت بعنوان هماوردی برای FLN ظاهر شد. بدین ترتیب است که یکی از تلخ­ ترین مراحل این جنگ آغاز می­شود. رویارویی میان دو گروه ناسیونالیست در عرض چند ماه، از ابتدای سال ١٩٥٦، شاهد یک دوره اعمال خشونت آمیز عجیب و بی­مانند شد. بررسی­های تاریخی همگی نشان می­دهد که FLN مسبب نخستین رویارویی هاست. این کار با هدف تصاحب برتری­هایی صورت گرفت که نیروهای مصالی در طول چندین دهه بدست آورده بودند. FLN در الجزایر اقدام به از بین بردن زیرساخت­هایی کرد که گمان می­رفت، از آنMNA  باشد؛ از جمله در روستای ملوزة (در شهر بنی یلمان  در شمال غرب ولایت المسیلة الجزایر) ٣١٥ نفر در ماه می ١٩٥٧ کشته شدند؛ یک کشتار انسانی که بصورت آشکاری از سوی نظام تبلیغاتی استعمار فرانسه مورد  بهره برداری قرار گرفت. (٥)

در فرانسه نیز هر چند رهبر پیر (مصالی) دیگر دچار فرسودگی و انزوا شده بود اما دستاورد چهار دهه فعالیت مصالی­ها، اکثریت بزرگ الجزایری­های مهاجر را در اختیار آنان گذاشته بود. FLN  برای تحمیل تصور انقلابی خود در صحنه عمل، از سال ١٩٥٧ شروع به کشتن رهبران   MNA  کرد. MNA نیز پس از مدتی که دچار تردید شده بود و این امر را با پیام رسمی مصالی نشان داد، در مقام پاسخ دادن به این حملات برآمد. مصالحی در پیام اول سپتامبر ١٩٥٧ خود گفت: «این قتل­ها و جنایات درحالی هر روز گسترش می­یابد که همه هموطنان ما برای رسیدن به یک هدف مبارزه می­کنند». (٦) در رابطه با این جنگ داخلی که حتی در درون خود جنگ الجزایر علیه استعمار فرانسه نیز جریان داشت و گاه فرانسه استعماری نیز نفتی بر آتش آن می­ریخت، ارزیابی گیلبرت مینیه تاریخدان نشان می­دهد که تعداد قربانیان در فرانسه به چهار هزار نفر رسید. (٧) این رقم سه بخش تقریبا مساوی داشت؛ یک سوم، قربانیانی که FLN از MNA گرفت، یک سوم قربانیان MNA از FLN  و یک سوم باقیمانده نیز الجزایری­هایی که حاضر نبودند سر زیر فرمان هیچ یک از این دو گروه بگذارند. (٨)

نیروهای مصالی الحاج در سال ١٩٥٧ در الجزایر و در سال­های ١٩٥٩ - ١٩٦٠ در فرانسه دچار شکست در درگیری با FLN شدند. بدلیل نبود افراد مبارز در اردوگاه MNA درگیری­ها متوقف شد. FLN توانست سیطره خود را در صحنه عمل برقرار کند. در سال ١٩٥٩ که دولت ژنرال دوگل تصمیم گرفت به تبعید مصالی پایان دهد، او دیگر یک مرد از پای درآمده بود که در یک منزل کوچک در شانتلی در منطقه پاریس، ماوا گزیده بود. او در این زمان در وضعیتی بود که ترجیحا باید جان خود را تحت حفاظت بی سر و صدای کشوری حفظ کند که یک جنگ ویرانگر را علیه ملتش راه انداخته است و این برای او اوج ننگ بود.

دو اندیشه محوری مصالی الحاج در حوزه سیاست در طول حیاتش یکی کسب استقلال الجزایر و دیگری همبستگی میان سه ملت منطقه مغرب عربی (الجزایر - مراکش - تونس) در جریان مبارزه و پس از آن در آزادی بازیافته خود بود. سال ١٩٦٢ سالی است که بحق برای مصالی می­تواند تلخ باشد. بله، استقلال الجزایر تحقق یافته است و در این تردیدی نیست اما به قیمت منزوی ماندن وی. الجزایری که او آرزوی آن را داشت چیز دیگری بود که تحقق نیافته بود؛ کشوری که بر قدرت یک جنبش کارگری تکیه داشته باشد، قدرتمند از انباشتی از تجربیات سیاسی مهاجران الجزایری، و مبارزات سیاسی باشد. آنچه که او صراحتا فرض می­گرفت؛ دست یازیدن سریع به قدرت از سوی یک طبقه نظامی - دیوان سالار (بوروکرات) بود که جلوی چشمان او در حال اتفاق افتادن بود، امری که با کودتای هواری بومدین در ١٩ ژوئن ١٩٦٥ علیه احمد بن بلا باز هم بیشتر تقویت شد. تاریخ رسمی که این روزها درحال نگارش است، البته تنها نام رهبران جدید (رهبران جنبش آزایبخش ملی) را بلندآوازه کرده و سهم اساسی جنبش مصالی در موفقیت جنبش ملی الجزایر را کاملا نادیده می­گیرد.

مصالی آرزوی اتحاد سه کشور مغرب عربی را داشت، این آرزوی او نیز تا امروز تحقق نیافته باقی­ مانده است. کشورهای استقلال یافته یعنی تونسِ حبیب بورقیبه، مراکشِ محمد بن یوسف و الجزایرِ احمد بن بلا هر کدام راه خود را می­رفتند و حتی گاه با هم رویارو می­شدند. مصالی الحاج در روز ٣ ژوئن ١٩٧٤ درحالی بدرود حیات گفت که نتوانست بار دیگر کشورش الجزایر را ببیند.

١-

Messali Hadj, Mémoires, 1898-1938, texte établi par Renaud de Rochebrune, Jean-Claude Lattès, Paris, 1982 ; Benjamin Stora, Messali Hadj, Le Sycomore, Paris 1982.

٢-

L’Ikdam, octobre 1927, cité par Mahfoud Kaddache, Histoire du nationalisme algérien, vol. I, Editions Paris-Méditerranée/EDIF, Paris-Alger, 2003.

٣-

Lire Mohammed Harbi, « La guerre a commencé à Sétif », in Manière de voir, « Algérie, 1954-2011. Histoire et espérances », février-mars 2012.

 

٤-

Benjamin Stora, op. cit.

٥-  انقلابیون الجزایر و دولت استعماری هر کدام دیگری را مسوول این کشتار دانسته­اند. گروهی از فعالان منطقه سالهاست از دولت الجزایر خواستار انجام تحقیق مستقل و کشف حقیقت هستند. (توضیح مترجم)

٦-

Benjamin Stora, op. cit.

٧-

Gilbert Meynier, Histoire intérieure du FLN, Fayard, Paris, 2002.

٨-

Paul-Marie Atger, « Le Mouvement national algérien à Lyon. Vie, mort et renaissance pendant la guerre d’Algérie », Vingtième siècle, Revue d’Histoire, n° 104, octobre-décembre 2009

این مثاله در چارچوب همکاری میان انسان شناسی و فرهنگ و سایت دوستان لوموند دیپلماتیک منتشر می شود و در ژوئن 2012 در فرانسه به انتسار رسیده است. 

 

نویسنده: آلن روسیو

*تاریخدان و نویسنده کتاب کیش انسان سفید. کوششی درباره ذهنیت فرانسه استعماری، انتشارات کمپلکس، بروکسل ، ١٩٩٥

 

پرونده ی «لوموند دیپلماتیک» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/15007
 

پرونده تحولات خاور میانه در «انسان نشاسی و فرهنگ»
http://anthropology.ir/node/10253
 

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.