(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

من مرگ نور را باور نمی‌کنم... : پرونده اینترنتی حمید مصدق

hamid-mosadegh.preview.jpg

تهیه و تنظیم: مرضیه جعفری
حمید مصدق(1377-1318)، شاعر، وکیل و حقوقدان ایرانی، یکی از شعرای معاصر ایرانی که مجموعه آثار و اشعار زیادی را در قالب شعر نو ارائه کرده است. مجموعه «آبی، سیاه، خاکستری» یکی از به‌نام ترین آثار اوست که می‌توان گفت بیش‌ترین تاثیر را بر روی مخاطبان اشعار او گذاشته است. از دیگر آثار ادبی مصدق می‌توان به درفش کاویان (۱۳۴۱)، آبی، خاکستری، سیاه (۱۳۴۳)، از جدایی‌ها (۱۳۵۸) سال‌های صبوری(۱۳۶۹) تا رهایی؛ شامل مجموعه‌های فوق (۱۳۶۹) شیر سرخ (۱۳۷۶) و غیره نام برد.
انسان‌شناسی و فرهنگ پرونده الکترونیک حمید مصدق را در دو بخش معرفی و شناخت و نقد و بررسی آثار او می‌گشاید که به تدریج تکمیل می‌شود.

::

فهرست مطالب:

معرفی و شناخت؛
حمید مصدق از زبان خودش / فاش می‌گویم...
بیوگرافی حمید مصدق / وبلاگ بانوی پاییز
در سالگشت خاموشی حمید مصدق (دیدگاههای: موحد، باباچاهی، اوجی، تمیمی، خائفی و خدیوی، دربارهی شاعری که شعرهایش «جبههی اعتراضهای دانشجویی را آهنگین و موزون کرد») / عصر نو
در آستانه هشتمین سال درگذشت حمید مصدق (شاعری که با شعرش فریاد زد)
به بهانه نهمین سالمرگ حمید مصدق (نوشته سعید آذین) / روزنامه اعتماد
درباره و نقد و بررسی آثار؛
بررسی شعر "قافیه آخرین شعر" از حمید مصدق / وبلاگ روایت روز
بررسی اشعار و زندگانی حمید مصدق(پایان‌نامه راحیل محمدی) / وبلاگ همه‌چی
چشم انداز رنگ در شعر حمید مصدق از منظر روانشناسی / مرجع دانش
بررسی نوستالژی در شعر حمید مصدق / پایگاه
اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی
قاعده‌افزایی در شعر حمید مصدق /
نقد فرمالیستی مجموعه اشعار حمید مصدق (تا رهایی)

::

معرفی و شناخت؛
حمید مصدق از زبان خودش / فاش می‌گویم...

شناسنامه ام می گفت که من در روز دهم بهمن 1318 در شهرضا واقع در هشتاد کیلومتری اصفهان به دنیا آمده بودم. از سال دوم دبیرستان مقیم اصفهان بودم و دیپلم ادبی خود را در اصفهان گرفته بودم. در سال 1339 به تهران آمده و در رشته بازرگانی در دانشگاه تهران به کار تحقیق مشغول گردیدم. از سال 1342 مجدداً در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شدم. پس از گرفتن لیسانس حقوق معادل فوق لیسانس اقتصاد را گرفتم، و در سال 1350 فوق لیسانس حقوق اداری را دریافت نمودم و از سال 1351 به عنوان عضو هیأت علمی به کار تدریس در مدارس عالی و دانشگاه ها مشغول شدم. در سال 1352 پروانه ی وکالت دادگستری را دریافت نموده و ضمن پرداختن به کار وکالت دادگستری، مشغول تدریس حقوق در دانشگاه علامه طباطبایی بودم. نخستین اثر من «درفش کاویانی» بود این منظومه در سال 1340 منتشر شد و در همان سال توقیف گردید. منظومه شعر زیاد دارم، اما مجموعه ای که خیلی با حسن استقبال روبرو شد و من هم دوستش دارم منظومه ی «آبی، خاکستری، سیاه» است که در سال 1344 انتشار یافت. این منظومه حال و هوایی لیریک و در عین حال اجتماعی دارد. این منظومه تا کنون بارها توسط ناشران رسمی و مخفی در ایران و خارج چاپ شده است. در هر صورت مجموعه ی آثار من در اسفند 1369 تماماً در یک مجموعه «تا رهایی» چاپ شد. روی دیوان حافظ و سعدی و عطار کار کرده ام، البته در مورد عطار به دیوان ها در دیوان وی توجه دارم. در سال 1351 کتاب «مقدمه ای بر روش تحقیق» را برای استفاده دانشجویان و چند کتاب دیگر درباره ی مسایل حقوقی و نیز مجموعه رباعیات مولانا جلال الدین مولوی را چاپ کرده ام. غزلیات حافظ را که هفت سال روی آن کار کرده ام چاپ شده است. باید بگویم شعر رابطه دوگانه ای را ایجاد می کند رابطه شاعر با خودش با درونش و از سویی دیگر با خواننده و مردم، این دو نوع رابطه مسلماً یگانه نیستند. و شعری با مردم رابطه برقرار می کند که از دل بر آمده و لاجرم بر دل ها بنشیند. آن چه را که زمانه ما به آن نیازمند است بیان اینگونه اشعار است، اشعاری که در آن رابطه دوگانه درونی و بیرونی را بخوبی بر قرار می کند. در مورد منظومه ی درفش کاویان که سروده ام باید بگویم در سال 1339 من دانشجویی بودم که در دانشکده حقوق دانشگاه تهران درس می خواندم. در آن دوران بسیاری از دانشجویان پنهان و آشکار مبارزاتی علیه رژیم انجام می دادند و این خوشایند مسئولان دانشگاه نبود. یک روز یکی از استادان در کلاس درس به نارضایتی دانشجویان گفت: برخی از دانشجویان شکایت می کنند که در جامعه برای جوان کار پیدا نمی شود این فقط یک بهانه است از شما دانشجویان. برای هر یک که داوطلب هستید، حاضرم فوراً کار پیدا کنم. اما فکر نمی کنم شما اهل کار و تلاش باشید، حالا چه کسی می خواهد کار کند؟ فوراً از جایم بر خاستم و گفتم: من استاد حاضرم کار کنم. من در حقیقت نیاز به کار کردن نداشتم، اما برای این که حرف دوستان دانشجویم را به کرسی بنشانم، داوطلب کار شدم. استاد فکری کرد و گفت: فردا صبح به دیدنم بیا تا تو را سر کار بفرستم. روز بعد به دیدنش رفتم. استاد نشانی یکی از کوره های آجر پزی را که در جنوب شهر تهران بود به من داد و گفت: با صاحب کوره صحبت کرده ام قرار شده از فردا در آن جا مشغول کار بشوی. صبح با عزمی جزم لباس کار پوشیدم و روانه شدم. در آجر پزی مرا مأمور کوره کردند. کاری طاقت فرسا در اوج گرمای تابستان. به مدت هشت ساعت کنار کوره می ایستادم و حرارت آن را زیر نظر می گرفتم. هنگام شب در جمع کارگران می نشستم و با درد و رنج زندگی آن ها آشنا می شدم. کارگران مردان تهیدستی بودند که به خاطر بیکاری همراه زن و فرزند از روستاها به تهران آمده بودند و در حلبی آباد در کنار کوره های سوزان زندگی فلاکت بار داشتند. نیمی از کارگران را کودکان تشکیل می دادند. این کودکان را در روستاهای خراسان و یا آذر بایجان در مقابل پرداخت مبلغ ناچیزی از والدین شان جدا کرده و با کامیون به کوره ها، آورده بودند تا کار کنند. دیدن این زندگی فلاکت بار و این گروه ستمدیده که حاصل دسترنجشان به جیب عده ای سرمایه دار می رفت. دلم را سخت به درد می آورد. بعضی شب ها تا سحر می نشستم و به حال و روز این درد مندان فکر می کردم. در همین شب ها بود که منظومه درفش کاویانی در ذهنم بسته شد و شروع به سرودن کردم. هر شب قسمتی از منظومه را می نوشتم و شب بعد در جمع کارگران می خواندم و می خواستم شعرم برای آن ها قابل درک باشد. می بایست شعر من برای آن ها تصویر گر و احساس بر انگیز باشد در غیر این صورت خود راضی نمی شدم. به طور کلی شعر جز این نیست، اگر شاعر نتواند در قالب واژه ها به مخاطبانش تصویر و احساس اش را منتقل کند سروده اش شعر نیست. هر قسمت از شعر را که برای شان می خواندم نظرهایشان را می پرسیدم و به خلوتم که بر گشتم در سروده هایم تجدید نظر می کردم. سر انجام شعرم به پایان آمد و آن چه را که به نام منظومه درفش کاویانی می خوانید حاصل آن روزها و شب های همنشینی با دردمندان کوره های آجر پزی است.
لینک مطلب:
http://www.saber-fe.blogfa.com/post/13/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D...

::

بیوگرافی حمید مصدق / وبلاگ بانوی پاییز
حمید مُصَدِّق (زاده ۹ بهمن ۱۳۱۸ شهرضا - درگذشته ۷ آذر ۱۳۷۷ تهران) شاعر و حقوقدان ایرانی بود.
حمید مصدق بهمن ۱۳۱۸ در شهرضا متولد شد. چند سال بعد به‌همراه خانواده‌اش به‌اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد. او در دوران دبیرستان با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی و بهرام صادقی هم‌مدرسه بود و با آنان دوستی و آشنایی داشت.
مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکدۀ حقوق شد و در رشتۀ بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشتۀ حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در ۱۳۵۰ در رشتۀ فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی دانش‌آموخته شد و در دانشکدۀ علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به‌تدریس پرداخت.
وی پس ار دریافت پروانۀ وکالت از کانون وکلا در دوره‌های بعدی زندگی همواره به‌وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاه‌های اصفهان، بیرجند و شهید بهشتی را پی می‌گرفت.
در ۱۳۴۵ برای ادامۀ تحصیل به‌انگلیس رفت و در زمینۀ روش تحقیق به‌تحصیل و تحقیق پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به‌تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به‌خصوص حقوق تعاون. مصدق تا پایان عمر عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجلۀ کانون وکلا را به‌عهده داشت.
حمید مصدق در هشتم آذرماه ۱۳۷۷ بر اثر بیماری قلبی در تهران درگذشت.
منظومه‌ها و اشعار
درفش کاویان (۱۳۴۱) آبی، خاکستری، سیاه (۱۳۴۳) در رهگذار باد (۱۳۴۷) دو منظومه؛ شامل آبی، خاکستری، سیاه - در رهگذار باد (۱۳۴۸) از جدایی‌ها (۱۳۵۸) سال‌های صبوری (۱۳۶۹) تا رهایی؛ شامل مجموعه‌های فوق (۱۳۶۹) شیر سرخ (۱۳۷۶)
ویرایش
رباعیات مولانا (۱۳۶۰) غزل‌های سعدی، با همکاری اسماعیل صارمی (۱۳۷۶) شکوه شعر شهریار (چاپ نشده) غزل‌های حافظ، با همکاری اسماعیل صارمی (چاپ نشده)
تألیفات
مقدمه‌ای بر روش تحقیق (۱۳۵۱) مجموعۀ قوانین تجارت، مدنی و ...، با همکاری میر قائمی (چاپ نشده)

لینک مطلب:
http://raspinalady.persianblog.ir/post/40

::

در سالگشت خاموشی حمید مصدق (دیدگاههای: موحد، باباچاهی، اوجی، تمیمی، خائفی و خدیوی، دربارهی شاعری که شعرهایش «جبههی اعتراضهای دانشجویی را آهنگین و موزون کرد») / عصر نو
«من مرگ نور را
باور نمیکنم
و مرگ عشقهای قدیمی را
مرگ گل همیشه بهاری که میشکفت
در قلبهای ملتهب ما
مانند ذره
ذرهی مشتاق
پرواز را به جانب خورشید
آغاز کرده بودم
با این پر شکسته
تا آشیان نور
پرواز کرده بودم
من با چه شور و شوق
تصویر جاودانهی آن عشق پاک را
در خویش داشتم
اینک منم نشسته به ویرانسرای غم
اینک منم گسسته ز خورشید و نور و عشق
در قلب من نشسته زمستان دیرپا
من را نشاندهاند
من را به قعر درهی بینام و بینشان
با سر کشاندهاند
بر دست و پای من
زنجیر، کندنیست
اما درون سینهی من
زخمیست در نهان
شعری؟
نه،
آتشیست
این ناسروده در دلم
این موج اضطراب
من ماندهام زپا
ولی آن دورها هنوز
نوریست
شعلهایست
خورشید روشنیست
که، میخواندم مدام
اینجا درون سینهی من زخم کهنهایست
که میکاهدم مدام
با رشک نوبهار بگویید
زین قعر دره مانده خبر دارد
یا روز و روزگاری
بر عاشق شکسته گذر دارد؟»
(رشک نوبهار از مجموعهی سالهای صبوری - حمید مصدق)
 
حمید مصدق شاعر معاصر، در دهم بهمن ماه سال ۱۳۱۸ در شهرضا - از شهرستانهای پیرامون اصفهان - به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرضا و اصفهان به پایان رساند و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و پس از فارغالتحصیل شدن در رشتهی بازرگانی از مؤسسهی علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران، در مؤسسهی تحقیقات اقتصادی این دانشگاه به امر پژوهش مشغول شد.
وی از سال ۱۳۴۲ مجددا به ادامهی تحصیل پرداخت و موفق به دریافت لیسانس حقوق از دانشگاه تهران و سپس فوق لیسانس اقتصاد شد. مصدق در سال ۱۳۴۸ به عنوان استادیار در مدرسههای عالی کرمان و اصفهان و دانشگاه آزاد ایران به کار مشغول شد.
او از سال ۱۳۵۱، پس از دریافت فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی، به عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و در کنار آن از سال ۱۳۵۷ به کار وکالت روی آورد.
حمید مصدق، عضو هیات علمی دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران و دانشگاه علامه طباطبایی، وکیل درجه یک دادگستری عضو کانون وکلا و سردبیر نشریهی کانون بود.
این شاعر معاصر، در هفتم آذرماه ۱۳۷۷ در اثر سکتهی قلبی در تهران درگذشت؛ در حالیکه این آثار از او برجای ماند:
نخستین اثر وی منظومهی بلند "درفش کاویانی" در سال ۱۳۴۰ منتشر و در همان سال توقیف شد؛ چاپ دوم آن در سال ۱۳۵۷ منتشر و بعد از انقلاب نیز به دفعات تجدید چاپ شد.
دومین کتاب شعر مصدق، منظومهی "آبی، خاکستری، سیاه" است که در سال ۱۳۴۳ منتشر شد. این منظومه حال و هوایی لیریک و درعین حال اجتماعی دارد و تاکنون دهها بار توسط ناشران رسمی و مخفی در داخل و خارج از کشور تجدید چاپ شده است.
"در رهگذار باد" سومین منظومهی مفصل مصدق نیز نخستینبار در سال ۱۳۴۷ به چاپ رسید و پس از آن بارها تجدید چاپ شد.
"از جداییها" ، "سالهای صبوری" و "شیر سرخ" ، از دیگر آثار شعری حمید مصدق هستند که به ترتیب در سالهای ۱۳۵۸، ۱۳۶۹ و ۱۳۷۶ منتشر شدهاند. مجموعهای آثار این شاعر معاصر نیز در سال ۱۳۶۹ در کتابی به نام " ... تارهایی" گردآوری شده است که این مجموعه نیز بارها تجدید چاپ شده است.
از او همچنین علاوه بر آثار شعری، کتاب "مقدمهای بر روش تحقیق" (۱۳۵۱)، "مجموعهی رباعیات مولوی" و "غزلیات حافظ" و چندین کتاب در زمینهی حقوق نیز به یادگار مانده است.
برخی از شعرهای حمید مصدق نیز در سالهای مبارزه علیه رژیم پهلوی، توسط برخی از دانشجویان، درقالب سرودهایی اجرا شد که نوارهای کاست آن، بهصورت مخفی و دست به دست، میگشت.
بهگفتهی منتقدان، یکی از بازرترین ویژگیهای شعر مصدق، سادگی، روانی و صمیمیت سیال آن است. علی باباچاهی - شاعر معاصر - این سادگی و روانی نهفته در آثار مصدق را بهمثابه یک ژانر ادبی و شعری ویژه میداند که در مقابل جریان پیچیدهی شعر معاصر قرار میگرفت.
وی معتقد است: سادگییی که در شعر مصدق وجود دارد، مبتنی بر عنصر عاطفه و نوعی تغزل است و در این جاست که اگر دو عنوان "شعر سادهی آوانگارد (پیشرو)" و "شعر سادهی متعارف و معمول" را داشته باشیم، شعر مصدق را به هر دلیل - و البته همان طور که خودش میخواست - نمیتوان در کنار عنوان "شعر سادهی آوانگارد" قرار داد؛ ولی به هر حال شعر مصدق به این دلیل که بر شعارهایی در مقاطع خاص سیاسی ایران قبل از انقلاب و بر خصلت مبارزه مبتنی و متکی بود، به نحوی، طبع قشری از جامعه که به صورت تخصصی با شعر سر و کار نداشتند افتاد و چون شعری بیدروغ محسوب میشد، با تصنع فاصله داشت و دارای خصلتهای پیامرسانی نیز بود، به میان مردم و جامعه راه یافت.
باباچاهی با وجود این که معتقد است کسانی که در خواندن شعر به لذت ناب و لذت زیبایی شناختی شعر نظر دارند، اقبال چندانی به شعر مصدق ندارند، در عین حال تاکید می کند که مصدق ازجمله شاعرانی بود که به ضوابط و اصول عروضی شعر نو وفادار ماند. او مایل نبود که ادامه دهندهی جهات دیگر یا برتر شعر نیما باشد و زبان مهربان شعر مصدق باعث میشد که افراد بیگانه با شعر امروز هم به سوی آن گرایش پیدا کند.
حمید مصدق، خود، راز سادگی و صمیمت جذاب شعرش را در برخورد صمیمانه با مردم و التزام به زبان بیپیرایه و فارغ از تعقیداتی میداند که برای مردم قابل درک و فهم باشد.
وی معتقد بود: تعقیدات لفظی و معنوی در حد افراط مانع از آن است که اکثر مردم بتوانند با آن گونه شعرها رابطه برقرار کنند. موفق نبودن شاعر در برقراری رابطه با خواننده نیز میتواند نشانهی ضعف رابطهی شاعر با درون خودش باشد.
سراینده در چنین حالتی احتمالا نتوانسته است با خود برخورد صمیمانه داشته باشد و با درون خود رابطهی خوبی برقرار ساخته باشد؛ یا آنچه را که از دل او برخاسته است، آن چنان در هالههای ابهام و پیچیدگی پوشاند که خواننده برای دریافت آن سروده، کارش بیشباهت به حل معادلههای درجه سوم ریاضی نیست.
مصدق در گفتاری دیگر، آنجا که به چگونگی سرایش منظومهی جاودانهی "درفش کاویانی" اشاره میکند، این مطلب را روشنتر بیان کرده است.
وی انگیزه خلق این اثر هنرمندانه را اینگونه تعریف میکند: «در سال ۳۹ من جوان دانشجویی بودم که در دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران درس میخواندم. در آن دوران، بسیاری از دانشجویان پنهان و آشکار مبارزاتی را علیه رژیم انجام میدادند و این خوشایند مسؤولان دانشگاه نبود.
یک روز یکی از استادان در کلاس درس با اشاره به نارضایتیهای دانشجویان گفت: برخی از دانشجویان شکایت میکنند که در جامعه برای بیکاران جوان کار پیدا نمیشود. این فقط یک بهانه است، از شما دانشجویان برای هر یک که داوطلب هستید، حاضرم فورا کار پیدا کنم. اما فکر نمیکنم شما اهل کار و تلاش باشید. حالا چه کسی میخواهد کار کند؟ فورا از جا برخاستم و گفتم: من استاد، من حاضرم کار کنم.
من در حقیقت نیازی به کار کردن نداشتم؛ اما برای این که حرف دوستان دانشجویم را به کرسی بنشانم، داوطلب کار شدم، استاد فکری کرد و گفت: فردا صبح به دیدنم بیا تا تو را سرکار بفرستم.
روز بعد به دیدنش رفتم؛ استاد، نشانی یکی از کورههای آجرپزی را که در جنوب شهر تهران بود به من داد و گفت: با صاحب کوره صحبت کردهام، قرار شده است از فردا در آن جا مشغول کار بشوی.
صبح با عزمی جزم لباس کار پوشیدم و روانه شدم؛ در آجرپزی مرا مامور کردند کاری طاقتفرسا انجام دهمم. در اوج گرمای تابستان، مدت هشت ساعت کنار جهنم کوره میایستادم و حرارت آن را زیر نظر میگرفتم.
هنگام شب در جمع کارگران مینشستم و با درد و رنج زندگی آنان آشنا میشدم. دیدن زندگی فلاکت بار این گروه ستمدیده که حاصل دسترنجشان به جیب عدهای سرمایهدار میرفت، دلم را سخت به درد میآورد. بعضی شبها تا سحر مینشستم و به حال و روز این دردمندان فکر میکردم؛ در همین شبها بود که نطفهی منظومهی "درفش کاویانی" در ذهنم بسته شد، شروع به سرودن کردم، هر شب قسمتی از منظومه را مینوشتم و شب بعد در جمع کارگران میخواندم. میخواستم شعرم را برای آنان قابل درک باشد.
میبایست شعر من برای آنان "تصویرگر" و "احساسبرانگیز" باشد؛ در غیر این صورت، خود، راضی نمیشدم.
به طور کلی شعر جز این نیست، اگر شاعر نتواند در قالب واژهها به مخاطبانش تصویر و احساسش را منتقل کند، سرودهاش شعر نیست.
هر قسمت از شعرم را که برایشان میخواندم، نظرهایشان را میپرسیدم و به خلوتم که برمیگشتم، در سرودههایم تجدید نظر میکردم، سرانجام شعرم به پایان آمد و آنچه را که به نام منظومهی درفش کاویانی میخوانید حاصل آن روزها و شبهای همنشینی با دردمندان کورههای آجرپزی است».
«....
....
زمانی دور
در ایرانشهر
همه در بیم
نفس در تنگنای سینهها محبوس
همه خاموش
و هر فریاد در زنجیر
و پای آرزو دربند
هزار آهنگ و آوای خروشان بود و شب خاموش
فضای سینه از فریادها پربود و لب خاموش
و باد سرد
چونان کولی ولگرد
به هر خانه، به هر کاشانه سر میکرد
و با خشمی خروشان
شعلهی روشنگر اندیشه را
میکشت
شب تاریک را تاریکتر میکرد
...
...»
ویژگی قابل توجه دیگر در آثار مصدق، دوگانگی موجود در مفهوم و تعابیر آن میباشد که در قالب شعر عاشقانه، به واگویی جدیترین حرفها و دغدغههای اجتماعی پرداخته است. نمونهی بارزی از این دوگانگی در منظومهی "آبی، خاکستری، سیاه" بروز یافته است:
«تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچهی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تکرار کنان،
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا،
خانهی کوچک ما
سیب نداشت!»
مصدق، خود نیز یکی از دلایل مقبولیت منظومهی "آبی، خاکستری، سیاه" و تجدید چاپ مکرر آن در سالهای اخیر را همین دوگانگی موجود در مفاهیم آن میدانست و معتقد بود که در بیان مسائل اجتماعی اتکای صرف به شعار از سوی هنرمندان، ثمرهای جز نابودی و فراموشی آثار آنان در پی نخواهد داشت.
وی در مورد بند پایانی این منظومه گفته است: «زمانی که منظومهی "آبی، خاکستری، سیاه" رو به اتمام بود، یک باره به این فکر افتادم که نکند دوستان و یاران دانشکده و دوران مبارزات سیاسی، کار مرا تمام شده بدانند و تصور کنند "حمید مصدق" عشق را یکسره برعقاید و مسائل سیاسی و اجتماعی ترجیح داده است؛ این بود که آخر منظومه این چنین سرودم:
تو مپندار که خاموشی من،
هست برهان فراموشی من،
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر میخیزند ...»
منصور اوجی - شاعر نوپرداز معاصر - نیز با اشاره به اقبال گستردهی مردم به کتاب "آبی، خاکستری، سیاه" حمید مصدق و تبدیل بندهایی از آن به شعارهای تظاهرات دانشجویی، میگوید: اگر شاعران را به دو گروه شاعرانی که محتوا برایشان مهم است و شاعرانی که فرم و شعر ناب برایشان اهمیت دارد ،تقسیم کنیم؛ حمید مصدق از گروه اول است؛ یعنی در هر شعری میخواهد مطلبی را به خواننده ارایه دهد. او از شاعران اجتماعی بود که در دههی ۴۰ با دو کتاب مورد توجه قرار گرفت. مصدق در کارهایش تا اواخر عمرش، به محتوا اهمیت میداد؛ البته او برخلاف برخی شاعران که راحتتر عمل کردند و وزن را از کارهای خود کنار گذاشتند، در شعرهایش تا آخر به وزن وفادار ماند.
فرخ تمیمی - شاعر معاصر - نیز درمورد مصدق میگوید: حمید مصدق، وکیل دعاوی بود؛ ولی با آن جماعت شباهتی نداشت؛ او مشکلگشا بود. خوش داشت به دولت خدمت کند. در این سالهای وکالت، دفاع از چند نویسنده را بی چشمداشت تقبل کرده بود و چنانکه معروف است، "حقوقدان بیحقوق" بود.
شعر مصدق در اواسط دههی پنجاه همپای اعتراضهای دانشجویان گل کرد: من اگر برخیزم
«تو اگر برخیزی
همه بر میخیزند»
میشود گفت که شعر او جبهه اعتراض را آهنگین و موزون کرد.
شعر او ساختار و نحو روانی دارد و از تعقیههای کلامی میپرهیزد، همین صفت به صف دوستدارانش میافزاید. نام خانوادگی او نیز گویی تعهدی بر دوشش میانداخت.
پرویز خائفی - شاعر و پژوهشگر - نیز در مورد این شاعر نوپرداز گفته است: من مصدق را به جهات مختلف دوست میداشتم، شعرش و تشابه اسمیاش، صداقت و جوانمردیاش و مهمتر از همه شعر او و استقلال بیانی و عمق تفکرات انسانیاش بود. مسائل اجتماعی هرگز او را به شعار نزدیک نمیکرد و در تغزل، لطیفترین و صادقانهترین مفاهیم را بیان میکرد؛ مثل شعر "سیب" او که از نظر طرح و ایجاز و استعاری شاهکار است. دریغ که فرصت بیشتر نیافت. مصدق هم مثل بسیاری از شاعران شاهکارهایش را درسالهای جوانی ساخت.
ضیاء موحد - شاعر و منتقد - نیز در بررسی شعر حمید مصدق به خبرنگار بخش ادبی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفت: مصدق، زمانی از سیاوش کسرایی نقل قول میکرد؛ که به او گفته است: "من در منظومه «آرش کمانگیر»، منظومه حماسی ساختهام؛ تو دیگر لازم نیست منظومه حماسی بسازی؛ منظومه عاشقانه بساز" و این چنین است که میبینیم منظومههای بلند مصدق، منظومههای عاشقانهای است که در ضمنش، مسائل اجتماعی و سیاسی هم وارد شده است و همین موضوع، شاعران را در یک دوره زمانی بر سر زبانها انداخت.
وی درباره زبان شعری مصدق اظهار داشت: مصدق، زبان و نحو سادهای دارد و برخلاف بعضی شاعران، بازیهای زبانی خاصی ندارد. بیشتر شهرت او هم به دلیل همین زبان ساده و خالی از فن و شگردهای سطح بالاست.
موحد در ادامه، در پاسخ به این پرسش که آیا میتوان تاثیر شاعران خاصی را بر روی شعر حمید مصدق مشاهده کرد، گفت: نمیتوان او را شاعر چندان تاثیرپذیری دانست؛ اما او به سیاوش کسرایی ارادت زیادی داشت و کسرایی یکی از مشوقان جدی او بود؛ اما حال باید دید آیا میتوان رگههایی از زبان کسرایی را که خود نیز شاعر متوسطی است، در شعر مصدق پیدا کرد؟
این استاد دانشگاه تصریح کرد: ممکن است او بهطور ناخودآگاه، در جاهایی، از شاملو یا اخوان ثالث، تاثیری پذیرفته باشد؛ اما در مجموع، زبان شعری او چنان زبان سادهای است که آن گونه رنگ خاصی که شعرهای شاملو، اخوان یا سهراب دارد، در شعر او دیده نمیشود.
او با بیان اینکه حمید مصدق، شاعر متوسطی است، عنوان کرد: در تمام رشتههای هنری، چهرههای متوسط، طرفداران بیشتری دارند. یک اثر هنری زمانی میتواند هم عامهپسند و هم در سطح عالی باشد که سهل و ممتنع باشد؛ مثل کار امثال سعدی و حافظ که جزو نوابع ادبیات جهان محسوب میشوند؛ وگرنه شاعران سطح بالا معمولا با خواص ارتباط برقرار میکنند.
موحد همچنین با تاکید بر اینکه میزان مخاطب نمیتواند معیار مناسبی برای درجهبندی کار یک شاعر باشد، افزود: نیما، هنوز شاعر خواص است؛ درحالیکه فریدون مشیری و حتا شاید حمید مصدق، خیلی بیشتر از او خواننده دارند.
مهین خدیوی - شاعر - نیز در گفتوگو با خبرنگار ادبی ایسنا، مهمترین ویژگی شعر حمید مصدق را آسان ارتباط برقرار کردن آن با مردم دانست و گفت: شعر حمید مصدق، آنچنان ساده است که بخش وسیعی از مردم، براحتی با آن ارتباط برقرار میکنند. در زمان انقلاب، شعر سادهای از حمید مصدق که یک عاشقانه بلند بود - من اگر بنشینم / تو اگر بنشینی ... - به یک شعر سیاسی تبدیل شده، شعار اصلی دانشجوها در آن زمان بود.
وی در توصیف زبان شعری مصدق گفت: زبان شعری او، زبانی شسته، رفته و پاک و تمیز است و همین سادگی زبان، مهمترین عامل در ارتباط برقرار کردن شعر مصدق با مخاطب است.
خدیوی افزود: شعر حمید مصدق شعر نوی وزندار است و میتوان او را به نوعی، از نیما و شاملو تاثیرپذیر دانست؛ اما درنهایت، زبان خاص خود را پیدا کرد و درواقع، به شعری رسید که مختص خود اوست.
بخشی از قصیدهی "آبی، خاکستری، سیاه":
«...
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها
با تو اکنون چه فراموشیهاست
چه کسی میخواهد
من و تو ما نشویم
خانهاش ویران باد
من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی،
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وانکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر میخیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجهی هر دشمن دون
آویزد
دشتها نام تو را میگویند
کوهها شعر مرا میخوانند
کوه باید شد و ماند،
رود باید شد و رفت،
دشت باید شد و خواند
در من این جلوهی اندوه زچیست؟
در تو این قصهی پرهیز که چه؟
در من این شعلهی عصیان نیاز،
در تو دمسردی پاییز - که چه؟
حرف را باید زد!
درد را باید گفت!
سخن از مهر من و جور تو نیست
سخنی از
متلاشی شدن دوستی است،
و بحث بودن پندار سرور آور مهر
...
سینهام آینهای است
با غباری از غم
تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
...
من چه میگویم، آه...
با تو اکنون چه فراموشیها؛
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیهاست
تو مپندار که خاموشی من،
هست برهان فراموشی من
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر میخیزند»
 
-----------------------------
منابع:
مجلهی "دانش و فن" - آبان ۱۳۷۰
هفتهنامهی "ایران جوان" - سوم دیماه ۱۳۷۷
ماهنامهی "محک" - دیماه ۱۳۷۷

لینک مطلب:
http://asre-nou.net/1382/azar/8/m-h-mosadegh.html

::

در آستانه هشتمین سال درگذشت حمید مصدق (شاعری که با شعرش فریاد زد) / تبیان
به‌گزارش ایسنا ،محمد صنعتی، مصدق را یک انسان اجتماعی معرفی می‌کند و توضیح می‌دهد که برعکس آن‌چه از شاعران انتظار می‌رود که درون‌گرا و منزوی، و با خودشان باشند، مصدق برخلاف این‌ها یک روحیه‌ی اجتماعی داشت. او البته مدت زیادی تحت تاثیر مهدی اخوان ثالث بوده و معتقد به‌نوعی شعر اجتماعی و سیاسی.
اما به‌گفته‌یمحمدعلی سپانلو، اگر بشود یک کلمه درباره‌ی مصدق سخن گفت، این است که او انجمن‌باز ادبی بود و مرتب در انجمن‌های ادبی شرکت می‌کرد و اثرش البته روی شعر نو او آشکار است.
سپانلو یادآور می‌شود: هرچند حمید مصدق فعالیت سیاسی هم داشته، اما این در شعرش دخالتی ندارد و همیشه می‌گفت شعر من عاشقانه است.
شمس آل ‌احمد هم اعتقاد دارد شعر «آبی، خاکستری، سیاه» مصدق، تأثیر خیلی خوبی داشته است.
محمد شمس ‌لنگرودی نیز درباره‌ی این منظومه‌ی مصدق چنین عقیده دارد: شعری نوقدمایی در قالب نیمایی، به‌غایت عاطفی، ساده، روان، آهنگین، و زبان حال پردرد و تمنای عاشقی است که معشوقش بر اثر کدورتی او را رها کرده و رفته است. واگویه‌های شاعر او را به واقعیت زندگی نزدیک و از رمانتیسم «شب جشن عروسی عروسک‌های خواهر من» دور می‌کند.
همچنین احمد ابومحبوب می‌گوید: شاعر، گرایش‌های اجتماعی خود را می‌شناساند و تعهدش را نشان می‌دهد. ساختار «آبی، خاکستری، سیاه» به‌دقت بسیار زیادی طراحی شده و نشان‌گر نوعی گذار و تحول است که در جامعه‌ و ادبیات پدید آمده است. شعر با ساخت رمانتیسم آغاز می‌شود و در سیر خود به باز کردن پنجره و بیداری می‌رسد و آن‌گاه به یک ساخت سیاسی دگرگونی می‌یابد و همین شعرها حساسیت ساواک را برانگیخت.
این منتقد با بررسی چند مجموعه و منظومه‌ی مصدق معتقد است که شعر مصدق «فریاد» می‌زند. شعرش بوی خون نمی‌دهد، اما صدای فریاد از آن به گوش تو می‌رسد. شعر او علاوه بر جنبه‌ی عاشقانه‌ جهت‌گیری سیاسی نیز دارد، هرچند که گویا به‌طور مستقل هرگز فعالیت سیاسی آشکاری نداشته است. البته اگر کار سیاسی را پیوستن به یک حزب بدانیم، چنین چیزی در زندگی مصدق نبوده است.
ابومحبوب توضیح می‌دهد: با این وجود عجیب است که آثار حمید مصدق جزو پرچاپ‌ترین و پرفروش‌ترین مجموعه‌های شعری بوده‌اند و به‌قول سیمین بهبهانی کم‌ترین شاعری این خوش‌بختی را داشته است. اما چرا؟ شاید همه‌ی این‌ها از صدقه‌سری «آبی، خاکستری، سیاه» باشد، یا زبان نرم و روشن او و یا سادگی و صمیمیت و صداقت کلامش. منظومه‌های «آبی، خاکستری، سیاه» و «در رهگذر باد» بیانی روایی و محتوایی اجتماعی دارند.
ضیاء موحدنیز درباره‌ی زبان شعری مصدق معتقد است: مصدق، زبان و نحو ساده‌ای دارد و برخلاف بعضی شاعران، بازی‌های زبانی خاصی ندارد. بیش‌تر شهرت او هم به‌دلیل همین زبان ساده و خالی از فن و شگردهای سطح بالاست.
منصور اوجیهم با اشاره به اقبال گسترده‌ی مردم از کتاب «آبی، خاکستری، سیاه» حمید مصدق و تبدیل بندهایی از آن به شعارهای تظاهرات دانشجویی، می‌گوید: اگر شاعران را به دو گروه شاعرانی که محتوا برای‌شان مهم است و شاعرانی که فرم و شعر ناب برای‌شان اهمیت دارد، تقسیم کنیم؛ حمید مصدق از گروه اول است؛ یعنی در هر شعری می‌خواهد مطلبی را به خواننده ارایه دهد. او از شاعران اجتماعی بود که در دهه‌ی 40 با دو کتاب مورد توجه قرار گرفت. مصدق در کارهایش تا اواخر عمر، به محتوا اهمیت می‌داد؛ البته او برخلاف برخی شاعران که راحت‌تر عمل کردند و وزن را از کارهای خود کنار گذاشتند، در شعرهایش تا آخر به وزن وفادار ماند.
***
به‌گزارش ایسنا، حمید مصدق دهم بهمن‌ماه سال 1318 در شهرضا - از شهرستان‌های پیرامون اصفهان - به‌دنیا آمد. در سال 1339 به تهران آمد و پس از فارغ‌التحصیل شدن در رشته‌ی بازرگانی از مؤسسه‌ی علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران، در مؤسسه‌ی تحقیقات اقتصادی این دانشگاه به امر پژوهش مشغول شد.
وی از سال 1342 مجددا به ادامه‌ی تحصیل پرداخت و موفق به دریافت لیسانس حقوق از دانشگاه تهران و سپس فوق لیسانس اقتصاد شد. مصدق در سال 1348 به‌عنوان استادیار در مدرسه‌های عالی کرمان و اصفهان و دانشگاه آزاد ایران به کار مشغول شد. پس از دریافت فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی، به‌عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و در کنار آن از سال 1357 به‌کار وکالت روی آورد.
این شاعر معاصر، هفتم آذرماه 1377 در اثر سکته‌ی قلبی در تهران درگذشت؛ در حالی‌که این آثار از او برجای ماند: منظومه‌ی بلند «درفش کاویانی»، منظومه‌ی «آبی، خاکستری، سیاه»، منظومه‌ی «در رهگذار باد»، «از جدایی‌ها» ، «سال‌های صبوری»‌، «شیر سرخ»، «... تارهایی»، «مقدمه‌ای بر روش تحقیق»، «مجموعه‌ی رباعیات مولوی»، «غزلیات حافظ» و همچنین چندین کتاب در زمینه‌ی حقوق.
پی‌نوشت:
در نگارش این مطلب از کتاب «در های و هوی باد» (زندگی و شعر حمید مصدق) تألیف احمد ابومحبوب نیز استفاده شده است.
منبع: ایسنا

لینک مطلب:
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=29875

::

به بهانه نهمین سالمرگ حمید مصدق (نوشته سعید آذین) / روزنامه اعتماد
مرگ حقیقتی است، اما عمر نه زیاد نه کم. عمر طولانی دردسری است و کوتاه بودن آن فاجعه، به خصوص اگر و مگر شاعری باشد یا فرهیخته یی و هنرمندی و دانشمندی. با مرگ هر شاعر میلیون ها میلیون سلول فرهنگ و هنر در جامعه می میرد و جبران آن سال ها زمان می خواهد تا جوانه یی گل کند یا ریشه یی سر زند از خاک و درختی شود صنوبر. این چند سال گذشته و همین چند روز گذشته زمانه با شاعران سرزمین مان سر ناسازگاری داشت و جان چندین انسان دوست داشتنی و شاعر را ناجوانمردانه گرفت. حسین منزوی، منوچهر آتشی، عمران صلاحی و قیصر امین پور و دوستان شاعر دیگری که نام شان کمی کم رنگ بود اما شاعر بودند. شعر یعنی شعور و شاعر کسی است که شعور را در جامعه هدایت می کند و وظیفه سنگینی بر عهده دارد. حمید مصدق هم از جمله شاعرانی بود که بسیار زود رفت. او که وظیفه سنگین تری به عهده داشت، وکیل بود و شاعر و جامعه به هر دو این مشاغل احتیاج بسیاری دارد. حمید مصدق در 10 بهمن 1318 در شهرضا از شهرستان های اطراف اصفهان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرضا و اصفهان به پایان رساند و در سال 1339 به تهران آمد، پس از فارغ التحصیل شدن در رشته بازرگانی از موسسه علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران در موسسه تحقیقات اقتصادی به کار پژوهش مشغول شد. او در سال 1342 دوباره به ادامه تحصیل پرداخت و لیسانس حقوق را از دانشگاه تهران و سپس فوق لیسانس اقتصاد گرفت. مصدق در سال 1348 در سمت استادیار در مدرسه های عالی کرمان و اصفهان و دانشگاه آزاد ایران کار کرد. او از سال 1351 پس از دریافت فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی به عضویت هیات علمی دانشگاه درآمد و در کنار آن از سال 1357 به کار وکالت پرداخت.از این شاعر علاوه بر آثار شعری «کتاب مقدمه یی بر روش تحقیق» 1351، «مجموعه رباعیات مولوی» و «غزلیات حافظ» و چندین کتاب در زمینه حقوق به یادگار مانده اند. کتاب های او منظومه بلند «درفش کاویانی»، «از جدایی ها»، «در رهگذر باد» و منظومه آبی، خاکستری، سیاه او در آن سال های گذشته ورد زبان کوچک و بزرگ بود: «چرا باغچه خانه ما سیب نداشت». از کارهای دیگر او می توان سال های صبوری و شیر سرخ را هم نام برد.
    
    حمید مصدق در چنین روزی هفتم آذر 1377 از این دنیا رفت تا شاید وقتی دیگر دوباره زنده شود و یا سروی یا صنوبری عاشق و شاعر در این مïردگی.
    
    با اینکه او می گوید:
    
    به رود زمزمه گر گوش کن/که می خواند/سرود رفتن و رفتن/و برنگشتن ها.
    
    یادش گرامی باد

لینک مطلب:
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1528711&ref=Author

::

درباره و نقد و بررسی آثار؛
بررسی شعر "قافیه آخرین شعر" از حمید مصدق / وبلاگ روایت روز
شعر «قافیه آخرین شعر»، حمید مصدق، شیر سرخ، 1375.
زندگی قافیه شعر من است
شعر من وصف دلارایی توست
در ازل شاید این
سرنوشت من بود
می سرایم به امیدی که تو خوانی،
- ورنه
آخرین مصرع من
 - قافیه اش «مردن» بود.
 
تحلیل:
این نوع سطربندی ابداع مالارمه در نیمه دوم قرن نوزدهم است که البته مالارمه این تصویرسازی صورت شعر را بیشتر بر اساس صفت ها و قیدها می پرداخت.
مصرع نخست صغری و مصرع دوم کبری است. یک قضیه برای نتیجه ای که ما باید بگیریم. چون شاعر به عمد از نتیجه گیری سرباز می زند. این قضیه ضرب اوّل از شکل اوّل است که حدّ وسط آن در صغری محمول و در کبری موضوع است؛ و نتیجه آن: زندگی(من) وصف دلاراییتوست. این نتیجه سخنی است که ناگفته مانده است و ما فقط باید با تکیه بر مقدمات آن را استنباط کنیم؟
از سوی دیگر یک ساخت هندسی هم در شعر هست. زندگی در آغاز شعر و مردن در پایان شعر. گفتیم که شاعر می گوید زندگی من تماماً وصف تو است. پس با توجه به مقدمات و نتیجه، شعر وی در حقیقت زندگی وی هم است. در این حال این هندسه غنی¬تر هم می شود. همچنان که شعر با زندگی آغاز و با مردن پایان می یابد، زندگی هم با زندگی شروع و با مرگ تمام می شود. شاعر اذعان می کند که شعرم و زندگیم همه برای توست. اگر تو شعرم را نخوانی، همچون ندیدن تمام نیاز من به تو است که در این صورت مردن برای من بهتر از بودن است.
جدا از رکن عروضی شعر که ازاحیف مختلف رمل است، زنگ خاصی هم از به هم پیوستن واژه هایی به گوش می رسد که تکیه همگونی دارند:
در ازل شاید این
سرنوشت من بو(د).
هر مصرع یک گروه سه ضربی است؛ تکیه نخست روی هجای دوم و دو تکیه بعدی روی هجاهای نخست قرار می گیرد.
لحن شعر هویّت شاعر را به خواست و اراده دیگری وابسته می کند. لحنی نه دقیقاًً ناشی از جبری گری که ناشی از ضعف روحی شاعر است. برای همین است که او در تعریف ماهیّت زندگی خود، نیازمند توجبه و تأیید «او» است. چیزی که این شعر کاملاً نیمایی را از فلسفه آن جدا می کند نامعلوم بودن مخاطب شاعر است. اگر معشوقی است از نوع همان معشوق هایی است که در هیچ فضایی قابل تعریف نیست و یک «دلالت مبهم» ایجاد می کند.
عیبی که بر شعر وارد است و از این بابت با بسیاری از شعرهای مصدق مشترک است، تکرار ملال آور واژه ها است. «من» در این شعر هشت سطری چهار بار آمده است. بی آنکه نیازی به تأکید بر آن باشد. این غیر از می سرایم است که با اوّل شخص آغاز می شود.
در کل غیر از دو مصرعی که در بالا آمد بقیه شعر روی یک خط مستقیم در حرکت است و این دو مصرع هم یک عرض فلسفی بی نمک به شعر داده است که هیچ کمکی به زیبایی آن نمی کند. بهتر بود شاعر جای دو خط معترضه را تغییر می داد به نحوی که همان دو مصرع معهود درون آن قرار گیرند.
نظر نهایی: شعر منسجم است و یک روایت خطی دارد و جابجایی روابط علّی مشاهده نمی شود.      

لینک مطلب:
http://elyarnami.blogfa.com/post/7

::

بررسی اشعار و زندگانی حمید مصدق(پایان‌نامه راحیل محمدی) / وبلاگ همه‌چی
مقدمه
شعر همیشه «دعوت» است .دعوت به برخاستن،دعوت به تغییر دادن ، دعوت به تسلیم نبودن و اسیر نشدن .
شعر مصدق رمانتیسم اجتماعی یا رئالیسم رمانتیک دارد . چون در مصدق ، ایده آل ها با واقعیت ها آمیخته اند .
مصدق همیشه از ایده آل هایش سخن می گوید ؛ ایده آل های اجتماعی ، انسانی و ... . اینست که خاطره ها و آرزوها را در شعرش زیاد می بینی،می خواهد بر واقعیت ها سر فرود آورد و بنابراین همواره می ستیزد تا واقعیت ها را بر اساس ایده آل ها صورت دهد . خاطره،آرزو و ستیز،سه عنصر و خمیر مایۀ اساسی در سازمان دادن به نظام احساسی و فکری مصدق است. پس طبیعی است که یأس و ناامیدی را در آثار مصدق چندان زیاد نمی بینی . نه اینکه اصلا ً نیست،نه،مگر نمی گوید:
دیگر به اعتماد که باید بود؟
دیوار اعتماد فرو ریخت .
طبیعت در شعر مصدق به مفهوم ناتورالیستی آن نیست. در ناتورالیسم،مقصود از طبیعت،جبر های زیستی و ژنتیک انسان است؛ولی مصدق به جبر انسانی معتقد نیست و همواره میخواهد آنها را بشکند.
طبیعت در شعر فارسی به مفهوم رمانتیک آنست ؛ یعنی کوه و دشت و جنگل و دریا و آسمان و . . . یعنی همان مفهومی که روسو بیان میکند.طبیعت گرائی در مصدق به خاطر دلزدگی از شهر و تمدن است.
طبیعت گرائی مصدق که جز در « شیر سرخ » و « درفش کاویان » در بقیه کتابهایش غلبه دارد ، همان طبیعت گرائی یک انسان شهری است؛دلزده از شهر.طبیعت در واقع برای او یک پناهگاه است ، یک پایگاه .
گفتیم «درفش کاویان» و «شیر سرخ» ، اولین و آخرین اثر چاپ شدۀ او ،اول و آخر! مصدق اسیر شهر و جامعه ـ جامعۀ شهری ـ شد، آنگاه به طبیعت گریز زد و با آن خوش بود ، امّا باز هم در هیاهوی شهر فرو رفت . این جنگ و گریز وجهۀ دیگری از ستیز او را نشان می دهد.
از اینجا به نتیجه ای نمی رسی ؟
که چه ؟!
شعر مصدق«فریاد» می زند.
وقتی دعوت باشد،ستیز باشد،آرزو باشد،آن وقت میخواهی فریاد نباشد؟!
شعرش بوی خون نمی دهد ،امّا صدای فریاد از آن به گوش می رسد. هر چه به سمت آخرین مجموعه هایش پیش می روی، فریادش بیشتر است.

گفته می شود که حمید مصدق عاشق فروغ فرخزاد بوده است که به هم نرسیده بودندو یکی از اشعار آنها در وصف هم به
قرار زیر است
شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده :
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

شعر فروغ در جواب حمید مصدق:
من به تو خندیدم چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

شاعری جوان به نام جواد نوروزی در جواب این دو. تن گفته:
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاهست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا، رابطه با سیب نداشت
زندگینامه مصدق
زندگی یک شاعر و نویسنده «یکی از عوامل بیرونی است که در آثار او تأثیر خود را آگاه یا ناخودآگاه برجای می گذارد و تا حدود زیادی بر بسیاری از کارهای وی پرتو می افکند.
گرچه امروزه در برخی نظریه ها های ادبی،مسئله ی (مرگ نویسنده)مطرح میشود و بطور کامل او را از اثر جدا میکنند تا بطور مستقل به خود متن بپردازند؛امّا واقعیت اینست که متن و جهان خارج با یکدیگر روابط ارگانیک و مستقیم دارند.
اینکه نویسنده در چه دوره ای از تاریخ و در چه طبقه ای از طبقات اجتماعی،پا به حیات می گذارد و محیط اجتماعی او در طول دوران حیاتش،چگونه محیطی است و در نهایت شخصیت خود شاعر که چگونه شخصیتی است ، این همه بی شک در آثار او تأثیر مستقیم دارد.
حمید مصدق ، فرزند حاج عبدالحسین مصدق در 9 بهمن 1318 در شهررضا متولد شد. چند سال بعد بهمراه خانواده اش به اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد.
او در دبیرستان با منوچهر بدیعی،هوشنگ گلشیری،محمد حقوقی و بهرام صادقی هم مدرسه بود و با آنان دوستی و آشنائی داشت .
آقای محمد حقوقی می گویند: « اصفهان بهرحال مرکزیت استان را داشت و یک خانواده اگر متوسط یا بالا بود ، در ده که نمی ماندند،به شهر و به مرکز می آمدند.پدرش ظاهراً اگر اشتباه نکنم ، کسبی داشت در حدّ تجارت . وضع مالیشان خوب بود و هیچ وقت نگرانی مالی به آن صورت نداشتند . فقط یک گرفتاری داشتند و این بود که مصدق یک برادر داشت که تقریباً یکسال با هم تفاوت سنّی داشتند و این برادر یک نقص عضوی داشت و این روی مصدق خیلی اثر گذاشت ، اگرچه هیچ وقت مستقیم راجع به این قضیه صحبت نکرد. برادرش کرولال بود و ...
اینها ( در بچّگی ) هر دوشان سرما می خورند و گوش درد می گیرند . بر اثر بی دقتی پزشک گوش بچّه اسیب می بیند . در نتیجه چون نمی شنود ، زبان باز نمی کند. همواره بین این دو برادر عاطفه نیرومندی جریان داشت . »
یکی از خصلت های بارز مصدق ، دوست بازی او بود و همواره چه به صورت انجمن و چه به شکل های دیگر تلاش می کرد که دوستان را دور هم جمع کند و با هم نشست داشته باشند . در واقع او یک روحیۀ کاملاً اجتماعی داشت و همواره از انزوا می گریخت.
وی ارادت زیادی نیز نسبت به اخوان داشت و همواره به او سر می زد . آقای شمس آل احمد،دربارۀ اخلاقیات و خاطراتش می گویند : « به حسب شغلش رفتار خیلی ملایمی داشت.متین بود. ما بیشتر از او زیر سلطۀ احساسات و عواطفمان بودیم و او زیر سلطۀ عاقله اش . »حمید مصدق بدلیل روابط گسترده اش ،عمدتاً جلسات و انجمن های ادبی تشکیل می داد ؛ مانند انجمن صائب در اصفهان و انجمن امید در تهران و همچنین مجامع دیگر.این امور اغلب فعالیت های ادبی او را تشکیل می داد .
مصدق در 1339 وارد دانشکدۀ حقوق شد و در رشتۀ بازرگانی درس خواند . از سال 1343 در رشتۀ حقوق قضائی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در سال 1350 در رشتۀ فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملّی دانش آموخته شد و در دانشکدۀ علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به تدریس پرداخت.
وی پس از دریافت پروانۀ وکالت از کانون وکلا در دوره های بعدی زندگی همواره به وکالت اشتغال داشت ،وی از سال 1353 عضو کانون وکلای دادگستری تهران بود و کار تدریس در دانشگاههای اصفهان ،بیرجند و شهید بهشتی را پی گرفت.
در 1345 برای ادامۀ تحصیل به انگلیس رفت و در زمینۀ روش تحقیق به تحصیل پرداخت .تا سال 1358 بیشتر به تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از 1360 تدریس حقوق خصوصی به خصوص حقوق تعاون .
مصدق تا پایان عمر عضو هیئت علمی دانشگاه علّامه طباطبائی بود و در مدتی نیز سردبیری مجلۀ کانون وکلا را به عهده داشت.
وی یکسال پس از اخذ درجۀ فوق لیسانس ــ یعنی در سال 1351 ــ با خانم لاله خشکنانی ازدواج کرد. خانم لاله خشکنانی ، فرزند استاد رضا خشکنانی و برادرزادل استاد شهریار هستند .
حاصل این ازدواج ، دو فرزند دختر به نام های ، «غزل» و «ترانه» است که مصدق در شعری به نام « حاصل عمر » آنان را ستایش می کند.
طبع شعر سرائی در مصدق زمانی شکل گرفت که او در بطن جامعه قرار گرفت و از درد و رنج مردم نگاشت. او در کنار شغل وکالت و تدریس در دانشگاه ، به کار سرودن شعر و انتشار مجموعه های شعری خود اشتغال یافت.
در نهایت ، سحرگاه هفتم آذر ماه سال 1377 بود که با سکتۀ قلبی از این جهان رخت بر بست و آرام گرفت و در بهشت زهرا در قطعۀ هنرمندان به خاک سپرده شد.
سوگ سرود اقای محمد حقوقی در رثای حمید مصدق:
 
سرخ و سیاه
اندوهیاد حمید مصدق
برای لاله و غزل و ترانه اش
دریغا که آخر
رفتی و به حضور نگفتی یا دیدی و به غرور نشنیدی
که برخاستن تو و من ، همان نشستن من و تو بود
من و تو
ــ که هرگز
«ما» نشدیم
و اگر شدیم
ــ چنانکه باید
گویا شدیم
شاعرِ در خیالِ ملال
که نه سیب ات نصیب افتاد
و نه جیب ات،
ــ که جوانان ماه ، همه بر جایگاه او
در « آبی،خاکستری،سیاه »
رشک می برند . . .
کتابی که زود «خاکستری» و «آبی اش»
سرخ شد،
سرخ و سیاه؛
بانوی دیروز و امروز که لالۀ یگانۀ تو بود
که دیگرش هرگز نخواهی دید،نخواهی شنید :
لالۀ داغدار،
که ماه و مهر خانۀ تو بود
با دو ستارۀ شب و روزش
که بهترین «غزل» بهترین «ترانه»ی تو بود
شعر وصیت از مصدق:
وصیت
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
من می شناختم او را
نام تو راهمیشه به لبداشت
حتی
در حال احتضار
آن دلشکسته عاشق بی
نام و بی نشان
آن مرد بی قرار
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
هر روز پای پ نجره غمگین نشسته بود
وگفتگو نمی کرد
جز با درخت سرو
در باغ کوچک همسایه
شبها به کارگاه خیال خویش
تصویری از بلندی اندام می کشید
و در تصورش
تصویر تو
بلندترین سرو باغ را
تحقیر کرده بود
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
او پاک زیست
پاکتر از چشمه ای نور
همچون زلال اشک
یا چو زلال قطره باران به نوبهار
آن کوه استقامت
آن کوهاستوار
وقتی به یاد روی تو می بود
می گریست
روزی اگر سراغ من آمد به
او بگو
او آرزوی دیدن رویت را
حتی برای لحظه ای از عمر خویش داشت
اما برای دیدن توچشم خویش را
آن در سرشگ غوطه ور آن چشم پاک را
پنداشت
آلوده است و لایق دیدار یارنیست
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
آن لحظه ای که دیده برای همیشه بست
آن نام
خوب بر لب لرزان او نشست
شاید روزی اگر
چه ؟ او ؟ نه آه ... نمی آید
آراء و گرایشهای مصدق :
خانم سیمین دانشور در مقدمه کتاب شعر مصدق نوشته است : « شعر مصدق خصلت سهل و ممتنع دارد یعنی در ظاهر بسیار ساده و روان به نظر می رسد و هر کس بخواند فکر میکند که این دریافت ها و احساسات خودش است که مصدق به نظم کشیده و عده ای تصور می کنند که آنها نیز میتوانند به همان سادگی و روانی شعر بگویند ولی وقتی دست به قلم می برند،در می یابند این گونه شعر سرودن کار چندان سهل و ساده ای نیست. »
شعرهای مصدق بیشتر طولانی و ویژگی او در سرودن منظومه بود.
نگاهی اجمالی بر سادگی اشعار مصدق:
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
شعر سهل و ممتنع ، شعری است که سُرایش آن آسان به نظر بیاید ولی تقلید کردن از آن در عمل دشوار و در حد محال باشد . یکی از ویژگی های شعر سهل و ممتنع اینست که واژه های بکار رفته در آن ساده،روان،زودفهم و بطور کلی نزدیک به زبان محاوره باشد.
بنابراین اشعاری مانند اشعار مشیری و حمید مصدق از نوع شعرهای سهل و ممتنع است . شاعران نوپرداز دیگر معاصر نیز اشعار سهل و ممتنع کم ندارند ولی با توجه به بسامد،این گونه شعرها را باید در دفترهای شعر «مشیری» و «حمید مصدق» یافت. سادگی و زودفهمی شعرهای مصدق در حدی است که تا چند سال پیش شعر « چه کسی میخواهد » او را حتی بر روی کارتهای دعوت عروسی ها چاپ می کردند.
شعرهای روان استاد شفیعی کدکنی را نیز مردم بارها از بر خوانده و یا با خط خوش زیر قاب عکس « شقایق های پرپر » نوشته اند:
تو خامُشی ، که بخواند ؟
تو می روی ، که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
براستی در این گونه اشعار روان و صمیمی ، جز سادگی و از دل برخاستگی چه جادوئی نهفته است که آنها را میتوان هم در اعتصاب های دورۀ خفقان و هم در عروسی و هم در عزا بکار برد.
دور از جوانمردی و انصاف است اگر با در نظر گرفتن زمان سُرایش این شعرها ، شاعرانشان را بزرگ نخوانیم . مصدق از اواخر دهۀ چهل تا اوایل دهۀ پنجاه یکی از نامدارترین چهره های شعر معاصر بود . امّا دربارۀ او،نسبت به آوازۀ بلندی که کسب کرده بود نقد و نظر چندانی نوشته نشد .
زبان سهل و ممتنع حید مصدق باعث شد که کسانی در اظهارنظرهای سریع و کوتاه خود، وی را از همگِنان فریدون مُشیری و محمّد زهری به حساب آورند. با این همه دکتر سیمین دانشور بر این عقیده است که شعر مصدق ساده و صمیمی است ولی از کسی تقلید نمی کند . به نظر وی،حمید مصدق خودش در شاعری ، خداوند شیوه ای خاص است :
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
در نمونه ای که نقل شد ، ملاحظه میشود که اشعار حمید مصدق بیشتر متکی به توصیف است . سالهاست که پاره هائی از شعر مصدق ، مانند آب روان در دشت خاطرات خلایق جریان دارد . حمید مصدق در دوران خفقان پهلوی دوم ، به تدریج دفترهای شعرش را به بازار کتاب فرستاد . پاره هائی از اشعار او را انبوهی از روشنفکران ، دانشجویان و مردم فرهیخته می خواندند و تکرار می کردند ولی بیش از همه ، این شعر او بر سر زبانها افتاد :
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مُشت رسوایان را باز نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد
چه کسی با دشمن بستیزد
چه کسی پنجه در پنجۀ هر دشمن درآویزد .
حمید مصدق علّت عدم موفقیت بسیاری از شاعران معاصر را ، بی بند و باری در سرایش شعری ذکر کرد. وی اعتقاد داشت که اگر شاعران ، «خوب» شعر بگویند مردم هم از شعر آنان « خوب » استقبال خواهند کرد . مصدق افزود: یادمان باشد مردم با «نخریدن» شعرهای « بد » گویندگانش را « مجازات » میکنند .
مصدق و سیاست
مصدق نه تنها شاعری درون گرا و منزوی نبود بلکه به فراخور رشته تحصیلی و شغلش،انسانی با حساسیت های بالای اجتماعی و سیاسی بود و بسیار به تشکیل انجمن های ادبی و شرکت در آنها علاقه داشت و اغلب خودش نیز محور قرار می گرفت.
بدلیل همین روحیه اش ،عمدتا جلسات و انجمن ها ادبی تشکیل می داد؛ مانند انجمن صائب در اصفهان و انجمن امید در تهران و همچنین مجامع دیگر.
اعضای انجمن امید عبارتند از: مصدق،اخوان،بهبهانی،حقوقی و سپانلو؛ که این انجمن تا امروز هم ادامه دارد و اسم آنرا به خاطر اخوان،امید گذاشتند.
محمدعلی سپانلو در پیرامون فعالیت سیاسی مصدق او را شاعری معتدل می داند و می گوید:« خمید فعالیت های سیاسی اش در حد همین فعالیت های علنی بود که ما می بینیم؛ یعنی همان سالهائی که شعر او در دانشگاهها خوانده می شد حتّی آن جنبش های گاهی مسلحانه که بود،حمید اصلا دخالت نداشت و همیشه می گفت:شعر من عاشقانه است ، نه اینکه برداشتید آنرا سیاسی کردید . در دوره ی عمرش هم با گرایش ملی گرائی معتدل زندگی کرد.»
اوج حساسیت های سیاسی او زمانیست که شعر(آبی،خاکستری،سیاه)منتشر شد و حرفهای زیادی پیرامون آن و شعرش شایع شد.سیمین بهبهانی در این باره میگوید:«شگفت نیست که این اشارت و پایان بر انگیزاننده و آگاهی دهنده ی آنرا جوانان آرمان خواه یک تعبیر سیاسی تلقی کردند و همه جا شایع شد که حمید مصدق را برای قصیده ی آبی،خاکستری،سیاه گرفته اند. و البته که چنین نبود و در اوّلین ملاقاتی که با او داشتم این مطلب را در میان گذاشتم،به سادگی خندید و گفت:«از اینگونه شایعات زیاد است ،من به مدت دو ماه طعم زندان سیاسی را چشیده ام،امّا مطلب کلّی تر از این بوده است.»
مصدق و عشق
حمید با روحیاتی که داشت همواره به عشق اهمیّت می داد و بازتاب این مسئله در اشعارش به خوبی نمایان است.سیمین بهبهانی درباره ی مفهوم و ویژگی عشق در شعر مصدق می نویسد:«عشقی که اگر نه بر سر هر کوی و گذر،دست کم در میان دانشجویان و جوانان هم سن و سال حمید شناخته است و هنوز هم در هنگامه ی میانسالی او گهگاه نقل محافل است.پی گیری همین عشق بی فرجام شاید جاذبه ی شعر مصدق را حمیدی وار افزون کرده باشد .امّا در شعر او خودخواهی جائی نداردو معشوق نه تنها آماج تیر تهمت و دشنام نمی شود بلکه برای همیشه چون تندیسی مقدس در خلوت شعر او باقی می ماند.»
حمید مصدق با تمام فراز و نشیب هایش همواره در میان جوانان پذیرفته شده بوده است . اینکه فعالیتهای شغلی اورا از تعمق در هنر و ادبیات ،مقداری بازداشته بود میتواند کاملا درست باشد،امّا بهرحال مصدق همین است که هست،با تمام فرود و فرازها، ادعای عظمت نیز نداشت.
آثار مصدق
منظومه ها و اشعار:درفش کاویانی(1341)_ آبی،خاکستری،سیاه(1343)_در رهگذار باد(1347)
از جدایی ها(1358)_سالهای صبوری(1369)_تارهائی؛شامل مجموعه های فوق(1369)_شیر سرخ(1376)
ویرایش: رباعیات مولانا(1360)_غزلهای سعدی با همکاری اسماعیل صارمی(1376)_شکوه شعر شهریار(چاپ نشده)_ غزلهای حافظ با همکاری اسماعیل صارمی(چاپ نشده).
تألیفات : مقدمه ای بر روش تحقیق(1351)_مجموعه قوانین تجارت،مدنی و ...،با همکاری میر قائمی(چاپ نشده)
شاخصه های شعری مصدق
 
زبان در طول دوران تاریخی زندگی بشر دچار تغییر و تحولاتی گشته است و از حقیقت به سمت مجاز سیر کرده است.بدین ترتیب مجموعۀ انگیزه بیرونی ، عاطفی درونی و زبان مجازی شعر را پدید آورده اند.بنابراین شعر زباننی مجازی است که دو گونه رابطه با خارج از خودش دارد؛از یکسو با بیرون انسان و از سوی دیگر با درون انسان.
با این مقدمه که نشان دهندۀ تأثیر محیط بیرونی و درونی بر شعر شاعران است،و با توجه به اوضاعی که در زمان مصدق بر جامعه حاکم بوده،که برای جلوگیری از اطالۀ کلام از ذکر دوبارۀ ان جلوگیر کرده و سخن را کوتاه می نمائیم،شاخصه های شعری مصدق را بطور خلاصه اینگونه میتوان بیان کرد:
اسطوره_تخیّل_موتیف_زبان_موسیقی کلام_تأثیر پذیری.
اسطوره:
اسطوره از منابع فرهنگی غنی است که بطور مداوم دست مایۀ شاعران بوده و به سه شیوۀ تلمیح و بازسرائی و بازنگری در شعر راه یافته است.
بهره وری شاعران از اسطوره در آثار خود به سه صورت میتواند باشد:\یکی نقل و انتقال و بیان خالص اسطوره هاست به کاری که فردوسی در شاهنامه انجام داد و دیگری طرح نوین اسطوره با دیدگاه تازه و برداشت ها و تفسیرهای شخصی جدید است؛کاری که در آثار شاعران معاصر مانند شاملو،اخوان و حمید مصدق دیده میشود.شکل دیگر،بهره وری از آن بعنوان نمادی باستانی با همان تداعی های کهن است؛این شیوه نیز در آثار حمید مصدق دیده میشود و اکثریت را به خود اختصاص داده است.
عناصر اسطوره ای و حماسی حمید مصدق بعنوان مثال عبارتند از:کاوه آهنگگر،آژی دهاک،اردویسورآناهیتا،قارن،اورمزدا،میترا؛که گاهی این عناصر اسطوره ای به سمت برداشت های تغزّلی پیش می رود،مثل:ناهید،یلدا،جام جم،بارگاه قدس اهورائی،یا تلمیحات تاریخی همچون لیلی و مجنون،خسرو و شیرین.
روی هم رفته در کل آثار مصدق ، اغلب عناصر اساطیری کاربرد سیاسی و اجتماعی یافته اند؛او تجربه های اجتماعی و نظریات و گرایش ها و تمایلات اساسی ذهن خود را که با واقعیت ها ارتباط دارند،با اساطیر پیوند می دهد و عمل جانشین سازی را نسبت به آنها صورت می بخشد.
تخیل:
تخیّل عبارتست از ادراکی ذاتی و مستقیم از شباهت ها بین امورناهموار که ناشی از دید یا بینش تازه است.
شاعر یا هنرمند برای تأمین کامروائی خود وسیله ای ندارد.پس مانند ناکامان به واقعیت پشت می نماید،ولی در عالم خیال دنیای زیبائی می سازد که هر گرسنه ای برای آسایش و تسلّی خود جویای آنست.
صور خیال بطور عمده عبارتند از:تشبیه،استعاره،مجاز،کنایه،اسطوره،اغراق،تشخیص،سمبول،تمثیلریا،تلمیح،ایهام و آرکی تایپ.
از عناصر خیالی که مصدق در اشعارش بکار برده چنین بر می آید که مصدق شاعر طبیعت گراست و نگرش وی به جامعه و انسان نیز از دید طبیعت گراییست.
عناصر طبیعی در شعر او غالبا نوعی سمبل اجتماعی هستند.در واقع عناصر خیال او دارای سه جنبۀ نمادگرایی،طبیعت گرائی و اسطوره گرائی است که همگی دارای درون مایۀ اجتماعی هستند.
موتیفها_واژه های کلیدی:
برخی تمهیدات یا واژه ها یا تصاویر و اصطلاحات و تلمیحات بصورت عمومی در می آید و در یک دوره یا آثار یک شاعر و نویسنده تکرار میشود و بار عاطفی و معنایی ویژه ای را با خود حمل میکند.در دوران معاصر،از نیما به بعد،«شب» در در تمامی آثار دوران معاصر بصورت یک موتیف و بن مایه ی تکراری در می آید و تصویرگر ویژگی اجتماعی معاصر ایران می گردد و در شعر تمامی شاعران اجتماعی معاصرـ جز مثلا سهراب ـ یک سنّت ادبی معاصر میشود؛همچنین «صبح» و «سپیده» شعر حمید مصدق نیز از این بن مایه ها تهی نیست.این بن مایه های عمومی و مشترک در شعر معاصر دارای بار معنایی اجتماعی و سیاسی هستند. در آثار مصدق شب و صبح و سپیده و ابر بصورت یک موتیف مشترک شاعران به دفعات فراوان وارد شده است.
موتیف(motif)یا بن مایه ممکن است هر چیزی ، حتی یک فکر باشد. بن مایه یا موتیف عبارتست از: «یک عنصر ـنوعی حادثه،شیوه یا قاعده ـ که غالبا در ادبیات تکرار میشود.»همچنین این اصطلاح برای بازگویی مکرر یک عبارت مهم یا توصیف دقیق در یک اثر واحد نیز بکار می رود.مثلا:
سیماب صبحگاهی
از سر بلندترین کوهها
فرو می ریخت
***
«برخیز و خواب را ...
برخیز و باز روشنی آفتاب را ...»
که در منظومه ی «در رهگذار باد» بطور دایمی تکرار میشود.از همین جا، بن مایه ی «برخاستن» در تمامی آثار دیگر حمید مصدق،یک مفهوم کلیدی می یابد.این بن مایه در«درفش کاویان» بصورت تم اصلی بیان شده است.در مواقعی که «نشستن» در شعرش آمده باز هم به علاقه ی تضاد،دلالت بر گرایش بسوی «برخاستن»دارد.
موتیف صورتهای دیگری نیز دارد ؛مثلا بیت های ترجیع در ترجیع بند در واقع نوعی موتیف هستند،زیرا دقیقا همان نقش و کاربرد و ویژگی را دارند؛پس یک بیت یا مصراع هم میتواند موتیف باشد؛حتی یک داستان فولکلور یا ضرب المثل یا هر چیز دیگر؛حتی یک کلمه.شخصیتهایی که در اشعار مصدق بصورت موتیف بکار رفته اند عبارتند از:کاوه و سیاوش.کاوه نماد قیام و برخاستن و سیاوش نماد مظلومیت.یکی از موتیف های مصدق در مجموعه ی «شیرسرخ» عبارت است از«تهمت و بدگمانی».مانند:
تیر تهمت را به نامردی
بر تو می بارند
«عشق دیرینه»،ص37
بر قلب خویش ناوک تهمت را
هموار میکند
«نیمای غزل»ص130
در شعر حمید مصدق غالبا واژه هایی گزینش شده که در همنشینی با واژه های دیگر،صلابت و استواری را در خود بپذیرد،امّا خشن و خشک نباشد.
یکی از واژه های مورد توجه حمید مصدق،«سرو» است که جز در « درفش کاویان » در همه ی مجموعه های دیگر ذکر شده و عمدتا به دو صورت تشبیه و استعاره مورد استفاده قرار گرفته است:
ـ من گمان میکردم
دوستی همچون سروی سرسبز ...
تا رهایی،«آبی،خاکستری،سیاه»ص53
تو ای بلندتر از سروها و افراها
از جدایی ها11
«سرو» در شعر مصدق تنها گرایشهای سنتی و قدمایی او را میتواند نشان دهد.
مهمترین و اصلی ترین واژه های کلیدی مصدق عبارتند از:«کودک خواهر»،آتش،باد،رود(و همه ی الفاظ مربوط به آب مانند دریا و موج و سیل و...).چناچه دقت شود ، سه مورد گذشته،در «درفش کاویان» کاربردی نداشتند و از منظومه ی «آبی،خاکستری،سیاه» به بعد وارد شعر مصدق میشوند،اما این چار مورد اخیر از همان آغاز جایگاه خود را در زبان و صورخیال و کلام او باز میکنند.

واژه ی «باد» در شعر مصدق یک سمبول کلیدی شخصی است.«باد» در شعر او نشانه ی استبداد و ستمگری است که بی رحمانه استعدادها را فرو می ریزد و همه را با شیوه های خود به انحطاط میکشاند.از تمهیدات ابتدایی و کهن مثل کشتن(ریختن برگ ها) و تفتیش و جاسوسی(سر کشیدن به هر کاشانه)و ویرانگری و خشونت بهره میبرد و همواره هراسان است،زیرا سست نهاد و بی بنیاد است و بدین ترتیب تلاش میکند تا بنیاد خود را استوار سازد اما میتواند افراد و جوامع ضعیف النفس را بلرزاند و به وحشت اندازد و آنها را به هرسو که میخواهد سوق بدهد.
«رود» واژه ی دیگریست که با جوانب و تداعی های دیگرش در آثار مصدق گسترده است؛مانند:آب،گرداب،مرداب،برکه،سیل،موج و دریا.این واژه ها از طرفی نشان دهنده ی گرایش های عاطفی و طبیعت گرایانه ی شاعر هستند و از دیگر سو بیانگر ضمیر ناخودآگاه و گرایش روانی او.
من رود پاک را
در لحظه های خشم
در ذهن خود به دامن مرداب برده ام.
در رهگذار باد،11
به مرداب ریختن رود چندین بار در آثار مصدق تکرار شده و جنبه ی موتیف یافته است.این یک رود درونی؛یک جریان ذهنی و درونی است که به سقوط و انحطاط نشسته است.
رو به تنهایی در آثار مصدق،نماد حرکت و پیشروی است؛حرکتی که بازگشت ندارد؛پس زندگی نیز یک رود است.هر تصمیم و عزمی باید یک رود باشد.انسان نیز باید رود شود و پیش رود.
واژه پرکاربرد دیگر،«آتش»و«شعله»است که تقریبا نود بار در کلیه ی آثار او تکرار شده است.کمترین کاربرد آن در منظومه ی«آبی،خاکستری،سیاه» (2مورد)وبیشترین کاربردش در«شیرسرخ»(33مورد)است که در یک غزل از این مجموعه نیز تماما ردیف قرار گرفته است.
زبان:
زبان، در سطح کاربرد ادبی ، یکی از ویژگی های سبک شاعران و نویسندگان را صورت می دهد و البته در همین زبان ادبی است که نحوه های دلالت های استعاری یا مجازی ،از طریق مشابهت یا مجاورت یا تداعی مطرح میشود و به تکنیکها و تمهیدات دیگر راه می برد.بطور کلّی این قلمرو زبان را باید در موارد زیر مورد بررسی قرار داد:
زبان -----> 1)واج ها 2)وژگان:الف-مفردات ب-ترکیبات 3)ترکیبات 4)نحو
عوامل سادگی کلام و زبان مصدق را بدین گونه میتوان برشمرد : نداشتن کلمات مهجور و نامأنوس،نداشتن اصطلاحات پیچیده ، نداشتن کلمات مرکب جدید و خودساخته ، نداشتن ترکیبات جدید و خودساخته،بهره وری از کنایات عامیانه و کلیشه های عادی و ضرب المثل های رایج،استفاده از ترکیبات سنّتی،عدم اصرار بر کاربرد آرایه های ادبی گسترده ی لفظی و مصنوعی ،تبعّت نحو از اوزان،عدم تعقید معنوی.
موسیقی کلام:
شعر از واحد هائی تشکیل شده به هرکدام از این واحد ها رکن می گویند . مجموعۀ این ارکان وزن شعر را تشکیل می دهد.در شعر کلاسیک ایران وزن شعر از تساوی و تقارن دیده میشود .کلیۀ بحور شعر فارسی که در شعر مصدق استفاده شده عبارتند از:
مضارع:116 ، مجتث مخبون:54 ، رمل مخبون:29، هزج:18 ،رمل : 12 ، متقارب:6 ،خفیف:5، رجز:4 ،واخر:1 ، بسیط:1 .
از بررسی انجام شده آشکار است که اکثر وزن های مورد استفادۀ حمید مصدق ، وزن های سنگین هستند و او به بحر مضارع گرایش بیشتری داشته است،چرا که وزن مضارع به خوبی میتواند مضامین اجتماعی را در خود بگنجاند.
تأثیر پذیری :
هر شاعر و نویسنده ای بدون استثناء از شاعران و هنرمندان و متون دیگر تأثیر پذیرفته است، که در برخی این تأثیر بیشتر و در برخی دیگر کمتر دیده میشود و ادبیات تطبیقی به این تأثیرات ، در میان ادبیّات ملل گوناگون می پردازد ، و گاه تأثیر این آثار بر یکدیگر در میان یک ملِّت مورد بررسی قرار می گیرد . در نقد نفوذ (تأثیر آثار ادبی یک قوم در آثار همان قوم)به معنی خاص کلمه ، بیشتر منتقد توجه دارد به اینکه یک اثر ادبی در بین اخلاف همان قومی که آن اثر در بین آنها بوجود آمده است تا چه حد مورد اخذ و تقلید و اقتباس واقع شده است .
حمید مصدق این اقتباس ها را از طریق گرفتن عناصر با تغییراتی در آنها،ترجمه ،تضمین و درج،تلمیح و لحن کلام گرفته است .
شعر ، رسالت و تعهد
مجموعۀ انگیزۀ بیرونی، عاطفۀ درونی و زبان مجازی شعر را پدید اورده اند.
هر اثر هنری دو رویکرد دارد. شعر از طرفی با شاعر مرتبط است و از طرفی با خواننده:
شاعر <-------- شعر --------> خواننده
تعهد ، در رویکرد شعر به شاعر قابل طرح است، امّا تأثیر گذاری شعر متوجه خواننده و مخاطب است .
طبق نظریۀ «اُمبرتو اِکو» متون و آثار ادبی، روی هم رفته از نظر طلب این واکنش به دو دسته طبقه بندی می شوند:
الف) متون باز، که همراهی خواننده را در تولید معنا طلب می کنند.
ب) متون بسته ، که واکنش خواننده را از پیش معین می دارند.
در متون دستۀ اول ، رسالت شعر گسترده تر و نامعین تر است و بدان معنا نیست که
بی بهره از رسالت خود باشد،بلکه رسالت شعر و واکنش و ادراک خواننده در آن از پیش شکل نیافته است و تحمیل نشده.
امّا متون بسته همانند اشعار دورۀ مشروطه ، از پیش برای خواننده نمی تواند هیچ چیز جز آنچه شاعر بیان می دارد،دریابد.مثلا ً :
دبیر اعظم آن رند سیاسی
به افسون های نرم دیپلماسی
ز کمپانی نماید حق شناسی
زند تیپا به قانون اساسی
در این شعر میرزادۀ عشقی همه چیز را گفته و همۀ راههای دیگر ادراک و واکنش را بسته است.
امّا در شعر زیر:
گل خورشید وا شد
شعاع مهر از خاور
نوید صبحدم می داد
درفش کاویان
معنای این بند به ذهنیت خواننده مربوط است و اگر تنها همین عبارت و بند بعنوان یک شعر مستقل باشد،خواننده به مقتضای حال،ادراک ویژۀ خود را خواهد داشت.بدین ترتیب رسالت هر شعر وابسته به واکنش خواننده است.
در دهۀ 1330، هنوز حمید مصدق،تولّد شعری نیافته است.در این دوره نوعی شعر اجتماعی خطابی هم پدید می آید.
شعرهای خطابی مصدق، در دهۀ 1340،مانند «کاوه» و «آبی،خاکستری،سیاه» ادامۀ تأثیر دهۀ 1330 است.
شعر دهۀ 1340 در کلیت خود شعر اعتراض است و بیداری،شعر دعوت است و مبارزه.
در این دهه ، جریانهای فرهنگی ای ، در ادبیّات آن تأثیر گذاشتند که عبارتند از:
تأسیس کانون نویسندگان ایران بوسیلۀ آل احمد در واکنش به تشکیل «کنگرۀ ملی نویسندگان» که هویدا تشکیل داده بود(1346)،تشکیل شب شعر انستیتو گوته و ...(1347)، مرگ صمد بهرنگی که گناه آنرا به گردن ساواک انداختند(1347).
منظومۀ«کاوه» یا «درفش کاویان» محصول آغاز این دهه است. این شعر زبان ِ روائی دارد و از عناصر اسطوره ای ایران سود برده است.
در این شعر روائی ، تنها به قیام کاوۀ آهنگر پرداخته شده است و فریدون،پادشاه کیانی، از روایت حذف شده است. میتوان گفت در ان تنها مردمی بودن و قیام علیه ستم مورد توجه قرار گرفته است که بی شک مسلحانه نیز هست، چنانکه می گوید :
غضبشان شیر
به مشت اندر فشرده قبضۀ شمشیر
و در دلشان شرار عقده های سالیان دیر.
استفاده از عناصر فرهنگی ایرانی مانند : اهورامزدا،میترا و آناهیتا ، جنبۀ فرهنگ ملّی آنرا می افزاید.
بدین ترتیب،این شاعر جدید،گرایش های اجتماعی خود را می شناساند و تعهد خود را نشان می دهد.
منظومۀ « آبی،خاکستری،سیاه » در سال 1343 و 1344 به چاپ می رسد که از سالهای پر حادثه بود.در این شعر صراحت بیشتری در طرح مسئلۀ قیام وجود دارد :
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
آبی ،خاکستری،سیاه
شعر با ساخت رمانتیسم آغاز میشود و در سیر خود به باز کردن پنجره و بیداری می رسد و آنگاه به یک ساخت سیاسی دگرگونی می یابد. این از شعرهائی بود که حساسیت ساواک را برانگیخت.
این منظومه در سالهای پایانی دهۀ1340 رواج و شهرت گسترده ای پیدا کرد،به نحوی که حتی دانش اموزان دبیرستانی نیز بخش های مهمی از ان را حفظ کرده بودند و آن را مانند نسخۀ زر از دست خط یکدیگر می نوشتند.
این منظومه،شعری است خطابی و تغزبلی با درون مایۀ عاطفی سیاسی .
شروع شعر، در شبی ظلمانی است ، شبی ظلمانی که رو به صبح دارد.شاعر،شب پر رنجی را به صبح می رساند.
روشنائی صبح،نور امیدی به دل شب می تاباند و تمنّای او را با وعده هائی از آیندۀ درخشان همراه میکند و شاعر از معشوق میخواهد که به هر ترتیب که خود صلاح می داند،برگردد و به او می گوید که :
« من تو را خواهم بُرد
به سرِ رود حیات »
اما چگونه ؟ او می گوید :
« من تو را خواهم برد
به جشن عروسی عروسک های
کودک خواهر خویش
که در ان مجلس جشن
صحبتی نیست ز دارائی داماد و عروس
صحبت از سادگی و کودکیست
چهره ای نیست عبوس »
ولی نیاز و امید عاشق ، قویتر از واقعیت های سرسخت و از پا درآورنده است. با تمنّا می گوید:
« تو توانائی بخشش داری
دست های تو توانائی آن را دارد
که مرا
زندگانی بخشد
چشم های تو به من آرامش می بخشد.»
اما واگویه های شاعر او را به واقعیت نزدیک و از رمانتیسم دور میکند،چندان که سرانجام به این نتیجه می رسد که :
«چه امید عبثی
من چه دارم که تو را درخور؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو؟
هیچ . . .
تو چه داری؟
همه چیز .»
و رضایت می دهد ،«کاش،که تو خوانندۀ شعرم باشی.»
و می گوید:«کاهش جان من این شعر من است.»
و می گوید:
«چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟»
نتیجۀ همین روند واقع نگری است که از سطر 300 به بعد ناگهان فضای شعر و سخن شاعر عوض میشود. و او که تا اینجا از نیاز خود به معشوق و از زندگی مرگبارش سخن می گفت،ناگهان می گوید:
«در من اکنون کوهی
سر برافراشته از ایمان است.»
او مسئول گذشتۀ پر رنجش را عنصرِ موهوم «کولی باد» می داند و می گوید:
«باد،ای کولی باد!تو هوا را به سموم نفست آلودی
و تو بی رحمانه
شاخ پر برگ درختان را عریان کردی.»
این ریتم،به طور فزاینده ادامه می یابد تا جائی که آن تمنّای نخستین به تغیّر بدل می شود و شاعر معترضانه می گوید:
با من اکنون چه نشتنها ، خاموشیها
با تو اکنون چه فراموشیهاست
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم؟
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشویم ، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از
کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم؟
و این تغیّر و تعرّض چنان بالا می گیرد که شعر وجههی سیاسی می یابد و شاعر می گوید:
تو اگر برخیزی
من اگر برخیزم
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
چه کسی با دشمن بستیزد ؟
چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن درآویزد؟
و شعار می دهد:
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
و از خود انتقاد می کند که :
در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
در من این شعله ی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه ؟
و عصیان میکند که :
حرف را باید زد
درد را باید گفت
اما چگونه؟ فقط با محبّت معشوق.قدرت شاعر به محبت معشوق بسته است.
اگر این شعر در سال 1344 ، در دورۀ شورش علیه رمانتیسم ( عاشقانه و سیاسی) منتشر شد، بلافاصله توجه چندانی جلب نکرد،ولی چند سال بعدتر،«آبی،خاکستری،سیاه» ، که تلفیق عاطفی شگفت سیاست و عشق بود،با چاپ مجدد در سال 1348،ناگهان مشهور شد و سطوری از آن ورد زبان خاص و عام،و شعار دانشجویان در تظاهرات سیاسی گشت،که:
تو اگر برخیزی
من اگر برخیزم
همه برمی خیزند.
منظومۀ بعدی مصدق،که کمال بیشتری را نشان می دهد«در رهگذار باد»نام داردو در سال 1347 منتشر شده است.
آبی،خاکستری،سیاه و منظومۀ در رهگذار باد،بیانی روائی و محتوائی اجتماعی دارند.
در منظومۀ «در رهگذار باد» بود که مصدق بیان کلاسیک داستان پردازی را رها کرد و به ساختی مدرن تر که با عنوان شعر هم سنخیّتی داشت،دست یافت.
در این منظومه هم عناصر اسطوره ای وارد می شوند.باز هم اوضاع و اندیشۀ سیاسی دز شعر بازتاب می یابد و شاعر رستم را ــ یعنی مردم را ــبه قیام فرا می خواندتا باز خاطرات قیام سالهای گذشته را تکرار می کند:
تکرار کن حماسۀ خود،تکرار
تیر گزین به کمان بگذار
... چیکان به چشم خیره سرش بشکن!
تا رهائی،«در رهگذار باد»
ساختمان شعر بازتابی از اوضاع سیاسی همان سالهای پایانی دهۀ 1340 است.
این سه منظومه ( درفش کاویان،آبی، خاکستری، سیاه و در رهگذار باد ) حاصل سالهای پیش از انقلاب است و هر سه نمایانگر نگرش و تعهد سیاسی و اجتماعی حمید مصدق در مفهوم روز بوده است.
حمید مصدق از این زمان تا سال 1358 اثر جدیدی منتشر نکرد و در واقع همان آثار او به دلیل شهرتش تجدید چاپ شدند.
در این دوره که سالهای 1349 تا 1357 را دربردارد،زبان و موسیقی و تخیل و فرم شعر،در واقع ادامۀ همان دوره است.
درون مایه های تازۀ شعر این دوره عبارتست از:
ستایش قهرمانان جنگ مسلحانه ، وصف شکنجه ها و زندانها و میدان های اعدام ، در هم کوبیدن همل عوامل یأس و ناامیدی که در دورۀ قبل بود . در انتظار آمدن چیزی که مثل بهار از همه سو می آید.
مجموعۀ «از جدائی ها» در سال اول پس از انقلاب (1358) منتشر میشود و مصدق حاصل دَه سال سکوت و پرورش خود را ارائه میکند . این مجموعه از دو دفتر تشکیل شده است؛
دفتر اوّل با این درآمد اغاز میشود:
چگونه باز به ماتم نشست خانۀ ما
هزار نفرین باد به دست های پلیدی
که سنگ تفرقه افکند در میانۀ ما
تا رهائی،«از جدائی ها»،ص235
دفتر اول سراسر تغزّلی و عاشقانه است،با بیانی سمبلیک؛امّا زبان شعری آن ادامۀ «در رهگذر باد» است.
سراسر این دفتر دعوت به عشق و یگانگی است و گهگاه به نگرش های صوفیانه گریز دارد؛مانند:
و این شگون مظفر را
از این من ِ آلوده این من ِ خاکی
به آن فرشته
ــ سرشته ز خوی افلاکی . . .
تا رهائی،«از جدائی ها»،ص270
شاعر در این مجموعه گویی به گونه ای اندیشه و تعمق دست می یابد و در پی پناهگاهی می گردد.
دفتر دوۀم این مجموعه «عقاب جور» نام گرفته و درآمیخته به گریز و حسرت است از جفای زمانه،لذا باز به تعهد اجتماعی برمی گردد و البته جای پای انقلاب و جنگ را نیز میتوان در آن دید:
سوی مزار تو می آیم
ای شهید جوان
عزیز گشتۀ من
مهربان ترین یاران
تا رهائی،«از جدائی ها»،ص320
شاعر در این مجموعه نیز از شرق و افتاب سخن می گوید.
«سالهای صبوری»،مجموعۀ شعر دیگری از حمید مصدق است که در سال 1369 منتشر شد.در این مجموعه نیز شاعر به ازادی چشم دوخته است و افسوس می خورد که:
افسوس بر من،گوهر خود را فشاندم
در پای بت هائی که باید می شکستم
تا رهائی،«آرزوی نقش بر آب»،ص404
این مجموعه از دو بخش تشکیل شده به نامهای « چشمه ی عشق » و«اشارات» که بخش اول تغزلی و بخش دوم سیاسی است.
آخرین مجموعۀ شعر حمید مصدق«شیر سرخ» استکه در سال 1376 به چاپ رسید.در این مجموعه،ایران گرائی با درون مایه های اجتماعی و سیاسی به همراه سمبولیسم اجتماعی کمرنگ،بطور آشکار خود را نشان می دهد.از طرفی،گویی شرایطی شبیه به شرایط اواخر دورۀ قاجاریه و حدود زمان مشروطه،موجب پدید آمدن دوبارۀ سنّت شعر وطنی با زبان شعر گونه در این مجموعه شده است.
روی هم رفته،مصدق شاعری اجتماعی و سیاسی است که همواره دغدغۀ ایران و ازادی و عشق در شعرش همه جا اثر گذاشته است.میتوان او را از شاعران ملّیت گرا به شمار آورد.
حقیقت اینست قلب او پر از مهر ایران بود ؛ذ چنانکه در بسیاری از اشعارش ، بویژه در شیر سرخ ــ که نامی نمادین است ــ همواره و به صراحت از وطن و عشق وطن یاد می کند:
دل بسته ام به خاک وطن،
ــ من
و پایدار
تا
پای
دار
شیر سرخ،«دلبستۀ خاک»،ص142
تخیّل و تصویر
تخیل یکی از عناصر شعر است و فضای هنری شعر را پدید می آورد و باعث انفعال نفسانی و تأثّر و لذّت در خواننده می گردد.تخیل نشان دهندۀ نیروی ذهنی و دید و بینش شاعر است.
شعر بوسیلۀ تخیل به کمال مطلوب خود نزدیک می گردد و رسالت خود را به انجام می رساند.حذف این عنصر از شعر،آن را به کلام عادی نزدیک می سازد و از هنر دور میکند.
تخیل تنها نیروی فعال انسان است که زبان را به شعر تبدیل میکند.عاطفه و عقل و اراده و... تماماً جنبۀ انفعالی دارند، چنانچه فلسفه اصولاً قادر نیست چیزی را مجسم سازد.فلسفه مطلب را می فهماند ولی مجسم نمیتواند بکند.
با دقتی موشکافانه تر،تجسم عبارتست از عینیّت بخشیدن به چیزی غیر عینی.این امر غیر عینی که تجسم می یابد ممکن است از امور غیر محسوس،یا به اصطلاح اسم معنی باشد؛مانند:
ــ توانائی
در بند بندِ من
از تاب رفته است.
تا رهایی،«در رهگذر باد»،ص155
و دست ارزو،
با این سموم سرد تنفر که می وزد
دیگر شکوفه های عشق و شهامت را
از شاخسار شوق نمی چیند
تا رهایی،«در رهگذر باد»،ص124
در این مورد غالباً تمایل تصویر بسوی استعاره است.
تخیّل هر عاطفه ای رابصورت امری عینی مجسّم میکند.تخیل،تجسم عاطفه است.
یکی از دگرگونی هائی که شعر نیمائی ایجاد کرد،تقویت و گسترش محور عمودی خیال است و چنانکه خود نیما می گوید؛تمامی یک قطعه شعر نو،گسترش یک بیت است؛و به عبارت روشن تر؛گسترش تخیّل یک یک بیت در سراسر شعر.
و اما در شعر مصدق ، بعنوان مثال:
بانگی،بانگی
ستاره های خاموش!
در پاسخ من ستاره ها لب بستند
در بحر شبی،
چه ژرف،
چه بی پایان
رخشنده،تمام روشنان در شب سرد
لب بسته،
خموش
تا ساحل صبح
در سکون بنشستند
من بودم و این اخترکان شبگرد
تا صبحدمان
همسفران شبگرد
فریاد درون سینه غوغا می کرد
دیدم که ستاره های شب همه سرمستند
اشک من و این اخترکان خاموش
در بحر سپیده دم
به هم پیوستند
شیر سرخ،«اشک شب»
فردی در شب تاریک و سرد در دل فریاد می کشد و ستارگان تا صبح ساکن و ساکت هستند تا اینکه سرانجام در سپیده دمان ستارگان ِ خاموش و اشک آن فرد (فریاد خاموش) در دریای سپیده غرق می شوند.این محور عمودی خیال است؛فریادی در دل از شب تا سحرگاه.
امبا محور افقی خیال که زمینۀ تأثیر و گسترش محور عمودی را می سازد عبارتند از : تصاویر مقطعی و جانبی مانند خاموشی ستارگان،بحر شب،ساحل صبح و بحر سپیده دم.
به واقع ارزش اصلی این شعر در همان محور عمودی خیال است و بقیه جنبل فرعی دارند. اغلب اشعار مصدق در محور عمودی معمولاً دارای انسجام است. شعر «درفش کاویان» داستانی است در یک خاطره.همین داستان وارگی شعر، محور عمودی شعر را ساخته و استوار داشته است.صورت این خیال،اسطوره است.صور خیال بطور عمده عبارتند از:
تشبیه،استعاره،مجاز،کنایه،اسطوره،اغراق،تشخیص،سمبول،تمثیل،تلمیح،ایهام و صورت مثالی(آرکی تایپ).
اسطوره در این شعر،تخیّل را در محور عمودی تشکیل می دهد.این منظومه ، می خواهد به نوع حماسی دست یابد،ولی جای اغراق در آن خالیست و همین یکی از عواملی است که زبان و بیان حماسی شعر را ضعیف می کند.اغراق یکی از صور خیال ویژۀ حماسه است.
عناصر خیال در این مجموعه،جز چند مورد،تماماً از طبیعت گرفته شده اند و عبارتند از: دریا،گرداب،سمند،هاله،باد،کلاغان سیاه،آسمان،خورشیدفصبح بهاری،عقاب،اهن،زهر،شیر،آتشفشان،طوفان،سیل،موج و صبح که همگی متعلق به طبیعت اند.
بدین ترتیب این منظومه از نظر تخیل بیشتر بسوی شعر غنائی تمایل می یابد.
محور عمودی خیال در منظومۀ «آبی،خاکستری،سیاه» باز هم بر اساس روایت بنا شده است.محور عمودی خیالدر این شعر به دلیل گستردگی و طول منظومه ،کاملا ً رقیق شده است و شکل خود را تنها در همان روائی بودن بدست می آورد.تفاوت این روایت با «درفش کاویانی» در اینست که آن یکی جنبۀ داستانی دارد ، امّا این یکی تنها بیان حال و آرزوست.فضای شعر در اغلب موارد انفعالی است :
قصه نغز تو از غصه تهی است
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
در اواخر منظومه فضای شعر بطور نسبی از انفعال و کنش پذیری خارج میشود و جنبۀ فعال و کنشگر می یابد:
در من اینک کوهی
سر برافراشته از ایمان است
من به هنگام شکوفائی گلها در دشت
باز می گردم
و صدا می زنم:
ــ آی! . . .
موارد اشترا ک میان «درفش کاویانی» و «آبی،خاکستری،سیاه» عبارتند از:دریا،موج،باد،خورشید و صبح.
منظومۀ «در رهگذار باد» که در واقع نوعی مجموعه نیز هست با پنج قسمت و هر قسمت تشکیل شده از چند قطعه و در مجموع دارای 43 قطعه است. قسمت اول با نام:
« گیرم آب رفته به جوی آید
با آبروی رفته چه باید کرد؟ »
دارای 11 قطعه است و قطعۀ یازدهم برخلاف قطعه های دیگر،دارای نام است؛«سفر نخستین».
قسمت دوم شامل قطعه 12 تا 16 است.
« من با بطالت پدر
هرگز
بیعت نمی کنم »
قسمت سوم به نام:
«با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن»،
قطعه های 17 تا 25 را دربر دارد.
قسمت چهارم با نام:
«آیا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مأیوس میکند؟
شامل قطعه های 26 تا 37 است و قسمت پنجم نیز که:
«ای کاش شوکران،
ــ شهامت من کو؟»
نام دارد شامل قطعه های 37 تا 43 است.
این مجموعه بصورت ترجیع بندی نو است که در آغاز هر قطعه،یک قطعۀ ترجیع دارد که اینست:
سیماب صبحگاهی
از سر بلندترین کوهها فرو ریخت
گفتم:
برخیز و خواب را . . .
برخیز و باز روشنی آفتاب را . . .
یک «درآمد» نیز دارد که خطاب به رستم است.
محور عمودی خیال در هر قطعۀ جداگانه قابل بررسی است؛هر چند کمرنگ می نماید و ددر پس صورخیال موازی و مقطعی پنهان می گردد.در این محور شاعر را می بینیم که اغاز به سخن می کند،چه با خود،چه با پدر و چه با مخاطبی خیالی و آنگاه آغاز سفری شبانه با سایه اش در کنار رود تا صبح.آنگاه سفر دوم در روز تا غروب؛سپس سفر سوم در دریا با «گهوارۀ فلزی دریائی» و رفتن به جزیرۀ ممنوع در جنوب؛و آنگاه سفر چهارم در آسمان شب و با «مرغ آهنین»(یا هواپیما) تا سرزمین شرق و ویرانی و غربت.شاعر در طول این چهار سفر خیالی مشاهدات خود را از سقوط و ناکامی و پلیدی و بدی بیان میکند.سفر در قطعۀ چهاردهم پایان می یابد و پس از آن،شاعر حسرت و درد و خشم و یأس و جستجوی خود را تصویر می کند.نام هر قسمت دلالتگر یک درون مایه است: بی اعتباری،عصیان،شکست،یأس،جستجو.
روی هم رفته در تصاویر وی حرکت و پویائی کاملا ً غلبه دارد و معمولاً تصاویر وی ثابت نیستند.
مصدق در مجموعۀ «از جدائی ها» نیز باز سنّت و شیوۀ شعری خود را با تحولی که در منظومۀ «در رهگذار باد»مشهور بود،پی می گیرد.
این مجموعه نیز از دو دفتر ترکیب شده که دفتر اول به نام «کتبتُ قصة شوقی ...» طبق روال پیشین شاعر از یک درآمد و 20 قطعه تشکیل شده است.دفتر دوم نیز به نام «عقاب جور ...» با یک درآمد دارای قطعه های 21 تا 37 است.در واقع هر قطعه جداگانه و مستقل بنظر می رسد و محور عمودی خاص خود را دارد؛امّا قطعه های دفتر اول را نوعی عاطفۀ «اشتیاق» و «تمنا»به یکدیگر پیوند داده است.دفتر دوم نیز نوعی دعوت به رفتن و استقامت و خیزش،رشتۀ پیوند دهنده قطعه هاست.
سخن تمام
مرا کوه و جنگل و صحرا
به خویشتن می خواندند.
قطعۀ 21
توئی که در تو توانائی نواختن است
که در تو قدرت ما را دوباره ساختن است.
قطعۀ 25
در این مجموعه نیز صور خیال عبارتند از:تشبیه،استعاره،تشخیص،سمبول،کنایه،مجاز و تلمیح و یک مورد نیز اشاره به اسطوره ی ضحاک و کاوه.عناصری که در این مجموعه به بیان آمده اند عبارتند از:کهکشان،نیزار،ْسرب گدازنده،غار،قناری،نهال،گلدان،سنبله،خوشه های گندم،رعدوبرق،چلچله،شب ژره و شهباز.بقیه ی عناصر تماما در همان مجموعه ی قبلی وجود دارد و لذا در اینجا جنبه ی تکراری می یابد.
در این مجموعه مشاهده میشود که موارد بیان کنایی افزایش یافته است و این کنایات نیز غالبا از مثلهای عامیانه گرفته شده است:
از آنچه رفت به ما،هیچ جای گفتن نیست
چرا؟که در پس دیوار گوشها تیز است
قطعه 36
گلی که ژنجه ی بی رحم باد پرپر کرد
قطعه31
از این هیاکل ترس آفرین چه می ترسی؟
مترسکان سر خرمند و با بادی
چو بید می لرزند
قطعه ی28
مجموعه «سالهای صبوری» نیز همان روال قبلی را دارد و از دو بخش تشکیل شده به نامهای « چشمه ی عشق » و«اشارات» . بخش اول دارای دو «درامد»کوتاه است. در این مجموعه همه ی اشعار، به جای شماره،نام های جداگانه ای دارند و بنابراین استقلال کامل هر قطعه مشخص میشود اینجا نیز بز تشبیه واستعاره ،شکلهای اصلی تخیّل را تشکیل میدهند، با این تفاوتکه عناصر اسطوره ای به نسبت سه اثر قبلی کمی بیشتر شده است . در این مجموعه، هرجا مصدق به قالبهای کهن مانند مثنوی و غزل روی آورده ،محور افقی خیال کاملا سنتی شده و نحوه ی بیانش را کاملا سنتی ساخته:
بیل به خلوت بی ماهتاب من بگذر
به شام تار من ای آفتاب من بگذر
کنون که دیده ام از دیدن تو محروم است
فرشته وار شبی را به خواب من بگذر
نگاه سست تو را آرزوکنان گفتم
بیا به ژرتو جام شراب من بگذر
اگر که شعر شدی بر لبان من بنشین
اگر که نغمه شدی از رباب من بگذر
«غزل» ص
تنها عناصر خیال جدیدی که داراست عبارتند از: نیمسوز شمع،نیلوفر در مرداب،تاک،تیر وکمان،غوک، بخار آب و خر .
آخرین مجموعه ی حمید مصدق به نام « شیر سرخ» منتشر شده است.در این اثر نیز شکل تخیل وی تغییر نمی یابد و باز هم همان شیوه و عناصر تکرار میشوند،با این تفاوت که وی بسوی کنایات عامیانه و کلیشه ای بیشتر روی می آورد.استعاره ها و سمبولها وتلمیحات و عناصر اسطوره ای بیشتر از ژیش وارد شعرش میشوند.تخیل در این مجموعه به اندازه ی آثار گذشته ی او توان تأثیر ندارد وبدین دلیل از زیبایی و شعر خالص دورتر شده است .
کجا رفتند آن یاران فرهومند
رفیقانی که از طعن حسدورزان
اگرچه خون دل خوردند
نمیشد دور از لقبهایشان لبخند
«باده ی وحدت» ص 43
اندیشه میکنم
نه به شبها
که روز هم
باورنمیکنند
باور نمیکنی تو
که حتی
هنوز هم . . .
«هنوز هم»ص8
عناصرخیالی که در شعرش وجود دارد در مجموع او را شاعری طبیعت گرا معرفی میکند و نگرشش به طبیعت و انسان از دید طبیعت گرایی است. عناصر طبیعی در شعر او غالبا نوعی سمبل اجتماعی هستند. در واقع عناصر خیال وی دارای سه جنبه ی نمادگرایی،طبیعت گرایی و اسطوره گرایی است که همگی دارای درونمایه ی اجتماعی هستند.
در مجموع نخست تشبیه وسپس استعاره در شعر مصدق نقش بالایی دارد.
در شعر زیر از حمید مصدق:
تومرگآفتاب درخشان و پاک را
باورمکن؛
_ که ابر ملالی اگر توراست
چونان غروبِ سردِ غم انگیزبگذرد.
«دررهگذار باد»ص34
احساسات شاعر در جان دیده های دیگر کاملا هویداست.چرا غروب غم انگیز است؟چرا آفتاب پاک است؟ چون فقط احساس شاعر اینست.در اینجا آفتاب و غروب خلوص و عینیت خود را از دست دادند و به احساس شاعر دگردیسی یافته اند؛ این ذهنیّت(subjective) بدین بیان مصدق شاععری ذهنیّت گراست.در چنین شعرهایی بیشتر ضمیر «من» بکار میرود،که از خصایص شعری مصدق است.
تأثر و تطبیق
هر شاعر و هنرمندی بدون استثناء از شاعران و هنرمندان و متون دیگر بیش و کم تأثیراتی پذیرفته است و تاریخ ادبی بدین ترتیب به پیش تاخته است.
شاخه ای از ادبیات که به آن «ادبیّات تطبیقی» میگویند به این تأثیر و تأثرات در میان ادبیّات ملل گوناگون می پردازند؛امّا جنبه ای از آن «نقد نفوذ» است که به تأثیر و تأثرات آثار ادبی یک قوم در آثار همان قوم می پردازد.
حمید مصدق این اقتباس ها را از طریق گرفتن عناصر با تغییراتی در آنها ،ترجمه،تضمین و درج،تلمیح و لحن کلام گرفته است.آثار و شاعرانی که در مصدق تأثیر گذاشته اند را در اینجا بررسی میکنیم.
مواردی که تأثیر خود را در مصدق و آثار او نشان می دهند عبارتند از:
قرآن:
وَامرأتُه حَمّالة الحَطَب.سورۀ تبت،4(و همسرش ـ ابی لهب ـ هیزم کش آتش است.)
مصدق:
آیا،
هنگام نیست که دیگر ،
دلّالۀ وقیح
ـ هیزم کش نفاق ـ
این پیر زالِ راندۀ وامانده
در دادگاه عشق
به قصد اعتراف نشیند؟
تا رهائی،«در رهگذار باد» 12

اوستا:
آژی دهاکِ سه پوزه در سرزمین بابل صد اسب و هزار گاو و دَه هزار گوسفند پیشکش آناهیتا کرد
و از وی خواستار شد که : ای ارِدویسور آناهیتا!ای نیک!ای توانا! این کامیابی را به من ارزانی دار که هفت کشور را از آدمی تهی سازم!ارِدویسور آناهیتا او را کامیاب نساخت و خواهش او را برنیاورد.
یشت ها،کردۀ هشتم،31ـ29
مصدق:
چنین با خویشتن نجوای گنگی داشت:
«جز اینم آرزوئی نیست
که ریزم زیر تیغ خویش خون مردمان هفت کشور را »
ولیکن بر نمی آورد هرگز آرزویش را
اردویسور اناهیتا
که نیک است او
که پاک است او
تا رهائی،«درفش کاویان»،ص 11
برتولت برشت:
«وای بر ما که خواستیم دنیای مهربانی برای آیندگان آماده کنیم،در حالیکه خود نتوانستیم مهربان باشیم.»
مصدق:
وقتی تو مهربان باشی
دنیای مهربانی داریم
تا رهائی،«در رهگذار باد»،30
تی.اس.الیوت:
"what are the roots that clutch, what branches grow out of this stony rubbish? son of man."
این دو مصراع از منظومۀ «سرزمین هرز»(waste land) اثر توماس استرنس الیوت،شاعر انگلیسی است که ترجمۀ آن چنین است:
«کدام ریشه هایند که چنگ فرا می افکنند،کدام سرشاخه ها می رویند از این زبالۀ سنگی؟ ای پسر انسان.»
مصدق:
می گفت:
«در سرزمین هرز
سر شاخه های سبز
نمی روید.»
تا رهائی،«در رهگذار باد»11
سهراب سپهری:
بگذاریم که احساس هوائی بخورد
هشت کتاب،«صدای پای آب»،ص297
مصدق:
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن
نفسی تازه کنیم
گل گندم خوب است
گل گندم زیباست
تا رهائی،«ارزش انسان»،ص457
هرچند مصراع سهراب با مطلب مصدق یکی نیست،امّا لحن و سبک و شیوۀ بیان و حال و هوای زبان سهراب در کلام مصدق کاملا هویداست.
مولوی:
بی همگان به سر شود،بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم،جای دگر نمی شود
تا رهائی،«دشت ارغوان»،ص 522
سعدی:
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
مصدق:
اینک من آن عمارتِ از پای بست ویرانم
تا رهائی،«در رهگذار باد»ص228
سعدی:
چشم که بر تو می کُنم چشم حسود می کَنم
شکر خدا که باز شد دیدۀ بخت روشنم
مصدق:
تا تو گسسته ای ز من،تاب نمانده در تنم
کیست به یاد چشم تو مست؟ منم منم منم
شیر سرخ،«حب وطن»،ص61
هرچند در این بیت از مصدق ، تأثیر مستقیمی از سعدی دیده نمی شود،امّا این سبک و لحن بیان سعدی و مولوی است که کلام مصدق را رنگ داده است؛بویژه وزن و شیوۀ تکرار «منم» و واج آرائی«ت»،به سرعت شیوه ی غزلّات مولوی را در خاطر می آورد.
شفیعی کدکنی:
آخرین برگ سفرنامۀ باران
این است:
که زمین چرکین است
از زبان برگ،«سفرنامۀ باران»،ص15
مصدق:
آخرین حرف من اینست
زندگی شیرین است
تا رهائی،«حرف آخر»،ص 491
شفیعی کدکنی:
در کوچه باغهای نیشابور
مستان نیمه شب،به ترنّم
آوازهای سرخ تو را
باز
ترجیع وار زمزمه کردند.
در کوچه باغ های نیشابور،«حلّاج»ص48
مصدق:
آیا کدام عاشق
نام تو را شبانه
در کوچه های شب زده
ـ فریاد می کند؟
تا رهائی،«در رهگذار باد1»ص25
در مورد اخیر میتوان گفت به دلیل آنکه نخستین چاپ منظومه«در رهگذار باد» در سال 1347 بوده و نخستین چاپ«در کوچه باغ های نیشابور» از استاد دکتر شفیعی کدکنی در سال 1350 بوده است،به نظر می رسد مصدق بر شفیعی کدکنی اثر گذاشته باشد؛ولی در موارد دیگر چنین نیست.
شاملو:
من آبگیر صافیم،اینک!به سحر عشق
از برکه های آینه راهی به من بجو!
باغ آینه،«ماهی»ص48
مصدق:
دریای آرزو
در این دل شکستۀ من موج می زند
راهی به دل بجو!
تا رهائی،«در رهگذار باد»،ص196
شاملو:
چنان کن که مجالی اندکک را درخور است
که تبردار واقعه را
دیگر
دست خسته
به فرمان نیست.
شکفتن در مِه،«عقوبت»،ص80
مصدق:
تیر حادثه در دست که بود؟
شیر سرخ،«تیر حادثه»,ص47
اخوان ثالث:
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟
زمستان،«چاووشی»،ص144
مصدق:
چگونه می گوئی
«به هر کجا برویم آسمان همین رنگ است
بیا بیا برویم
آه من دلم تنگ است.»
تا رهایی،«از جدائی ها»25
اخوان ثالث
گو بروید یا نروید هرچه در هر کجا که خواهد،یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
زمستان،«باغ من»،153
مصدق:
دو شعر ناب بی مانند
که هر کس گوی نپسندد
شیر سرخ،«حاصل عمر»،ص91
کاملا پیداست که لحن و شیوهۀ کلام اخوان ، در این کلام مصدق نفوذ کرده و لفظ «گو» را به معنای«خواه» و «خواهد» بکار برده است؛یعنی همان مفهومی که اخوان از آن گرفته است.در چند مورد دیگر نیز تأثیر کلام و لحن و گاهی جمله بندی اخوان را در مصدق می بینیم؛مانند:
_ این پریشان خورده سر بر سنگ را،دلریش؟
تا رهایی،«لبخند درّه»،ص361
_گلی جان سفرۀ دل را
برایت پهن خواهم کرد
گلی جان وحشت از سنگ است و سنگ انداز
وگرنه من برایت شعرهای ناب خواهم خواند.
تا رهائی،«از اینجا تا مصیبت»،ص393
این دو شعر وی نفوذ کامل اخوان را نشان می دهد.
فروغ:
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب میشود
تولدی دیگر،«آفتاب میشود»،ص23
مصدق:
به من بتاب
مرا ز شرم مهر خویش آب کن
مرا به خویش جذب کن
مرا هم آفتاب کن
تا رهائی،«آفتاب و ذرّه»،ص399
فروغ:
چه مهربان بودی ای یار، ای یگانه ترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد،ص37
مصدق:
چه مهربان بودی وقتی شعر می خواندی
چه مهربان بودی
_ وقتیکه مهربان بودی
تا رهائی،«از جدایی ها»،ص286
فروغ:
و میل دردناک جنایت
در دستهایشان متورم میشد.
تولدی دیگر،«آیه های زمینی»،ص102
مصدق:
و میل به جنایت
در عمق جان مضطربم شعله می کشید
تا رهایی،«در رهگذار باد»13
حافظ:
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد؟
مصدق:
روزگاری رفت و مردی برنخاست
زین خراب آباد گردی برنخاست
تا رهایی،«رهنورد آزادگی»،ص516
حافظ:
الا یا أیُّهاالساقی ادرِکاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
مصدق:
الا یاأیُّهاالساقی
کجا شد آن می باقی
نمی بخشد شفا زخم زبان را
هیچ تریاقی
شیر سرخ،«الا یا ایهاالساقی»،ص155_154
لحن برخی شاعران دیگر نیز در مصدق واقع شده است؛از جمله ملایمت کلام و لحن فریدون مشیری که در «ارزش انسان»هویداست،با لحن بیان اخوان که قبلا هم ذکر شد،اما «درفش کاویان» هم از لحن اخوان ثالث و هم از سیاوش کسرائی.
مصدق،چنان که مشهور است و خود معترف،بطور کلّی خود را مدیون اخوان و کسرائی می داند و به گفتۀ خودش،کسرائی نخستین کسی بود که او را با شعر نیمائی آشنا کرد و مشوّق اصلی اش در پدید آمدن «آبی،خاکستری،سیاه» بود.
مرحوم اخوان وقتی چاپ اول منظومۀ درفش کاویان را دید،بدون اینکه مرحوم مصدق را بشناسد آنرا خواند و یادداشت هائی در حاشیۀ کتاب نوشت و نامه ای هم برای مصدق نوشته بود که میخواست آنرا پست کند اما دچار فراموشی شاعرانه شد و آنرا ارسال نکرد.267
نمود های ا صلی رمانتیسم دراشعار مصدق
در اشعار مصدق میتوان هر دو گرایش رمانتیسم را دید که در اینجا مهمترین مصادیق اصول این دو گرایش در دفترهای شعری مصدق اشاره میشود:
الف)شاخصه های رمانتیسم احساسی یا فردی در شعر مصدق:
1)شخصیت(فردگرائی): این فرد گرائی در اشعار مصدق بیشتر به دو روش صورت میگیرد:یا استفاده از ضمیر اول شخص مفرد یا با نوعی حالت تجریدی.
2)هیجان و احساسات: هیجان و احساسات اصلی است که رمانتیسم امروزه به آن معروف شده و بیشتر رمانتیسم را با این قاعده می شناسند.امّا مصدق برای بیان احوال احساسی و هیجانی خود و نمایاندن آن به خواننده از چند روش بهره می گیرد:1_استفاده از تشبیه 2_استعاره 3_ بیان نوستالژیکی و حسرت ایام گذشته(ستایش کودکی) 4_ استفاده از اوزان ضربی (غزل های دیوان شمس) 5_عشق.
3) گریز و سیاحت: سومین شاخصۀ این مکتب که به گرایش رمانتیسم فردی مرتبط است ، گریز و سیاحت است.این مشخصه در دفتر شعر شاعر به دو صورت نمود یافته است: 1_ سفر به درون خویش 2_ سفر به بیرون از خویش
4)کشف و شهود: کشف و شهود یعنی:کشف ناشناخته ها و آشکار کردن ابعاد گوناگون تصورات و خیالات. این اصل نیز در شعر مصدق به دو شکل دسته بندی شده است: 1ـ کشف و شهود زودفهم 2ـ کشف و شهود دوریاب . بیشتر کشف و شهودهای مصدق از نوع کشف و شهودهای زودفهم و قابل درک است .
5) افسون سخن: افسون سخن یعنی خود ِ سخن افسون است و کلام از جایگاهی به غایت بالا برای شاعر برخوردار است. مصدق نیز بر اسلوب رمانتیست ها سخن را افسون آمیز و واژه(سخن) را آغاز راز می داند، در نگاه مصدق کلام و شعر انقدر ارزشمند است که زندگی را شعر و قافیۀ شعر خود می داند و شعر خود را ابزار و افسونی از برای توصیف بهترین هائی که برای شاعر وجود دارد.
6)همدلی و یگانگی با طبیعت: مواجهه شاعر با عناصر طبیعت به دو گونه:با همان سابقه و سائقه اندوه آمیز رمانتیک ها و یا ارائه تصویرهائی خالی از اندوه شادی .
7)کشف و شهود و درون بینی: رمانتیکها معتقدند در روح آدمی احساس بیش از اندیشه نفوذ دارد و آرزو بیش از حقیقت مؤثر است و در حقیقت رمانتیسم نوعی درون بینی مبالغه آمیز است.
8)تکیه بر خیال: خیال تقریبا برگ برندۀ شاعران رمانتیک است و در تمام زوایای شعر آنها حضور دارد و فقدان آن با هیچ مشخصۀ دیگری قابل جبران نیست . از همین رو،این ویژگی در دفتر شعر مصدق عنصری اصلی و غیر قابل انکار است و نمونه های فراوانی در اشعار او وجود دارد .
9)غلبۀ جهان ذهنی بر جهان واقعی: آخرین ویژگی مهم رمانتیسم ،غلبۀ جهان ذهنی بر جهان واقعی است . رمانتیسم با گریز از واقعیات اجتماعی به عوالم ذهنی و حزن آلود گرایش می یابد که در شعر مصدق مصادیق قابل توجهی دارد. این ویژگی که گاهی هم مرز با گرایش اجتماعی در شعر شاعر است و آن جائی است که که شاعر از وضعیت جامعه (بویژه وضعیت سیاسی آن) چندان رضایت ندارد.
ب)شاخصه های رمانتیسم اجتماعی ـ انقلابی در دفتر شعر مصدق :
آزادی: این ویژگی طنین دوگانه ای در نزد رمانتیک ها دارد. از یک طرف ، از دید رمانتیک ها،شاعر باید آزاد باشد و با گسیختن زنجیر سنّت های دست و پا گیر آزادانه شعر بگوید و از طرف دیگر،نظر به مسائل سیاسی دارند. در شعر مصدق ، نوع اخیر آزادی بیشتر مد نظر است . مصدق درد آزادی دارد. شاعر این درد خود را به چند طریق بیان می کند: 1ـ بکارگیری شخصیت های اسطوره ای 2ـ بیان نوستالژیکی و حسرت روزهای آزاد گذشته 3ـ دعوت بی پردۀ همگان به مبارزه 4 همدلی با محرومان .
بر اساس آنچه که گفته شد ، گرایش رمانتیسم فردی و احساسی در اشعار مصدق مصادیق فراوان تری نسبت به گرایش های اجتماعی ــ انقلابی شاعر دارد .
در پایان این بحث ذکر این نکته بایسته می نمایاند که تصاویر رمانتیک ، گاه تلفیقی هستند؛ به این معنی کع از اجتماع چند شاخصه شکل می گیرند . در این حالت، تصویر شبکه ای است در هم تنیده از ویژگی های مختلف این مکتب.اصولا رگه هائی از پیوند چند ویژگی در تصاویر رمانتیک دیده میشود . برای مثال در یک تصویر ممکن است شاخصه های خیال با مشخصه های کشف و شهود و شخصیت (فردگرائی) و هیجان و احساسات بیامیزد و برآیند آن تصویری مرکب را ارائه دهد .
مصدق و دو گرایش رمانتیک
در یک تعریف کلی رمانتیسم،نهضتی هنری ،فلسفی و اجتاعی است که از لحاظ تاریخی در اروپای قرن نوزدهم اوج گرفت،اما به تدریج سرتاسر اروپا را درنوردید و حتی کشورهای غیر اروپائی را تحت تأثیر خود قرار داد.
رمانتیسم معاصر ایران با نیما یوشیج در منظومۀ «افسانه» آغز شد . دکتر پرویز ناتل خانلری ، گلچین گیلانی و فریدون تولّلی به تأثیر از قالب های نیمائی پیشکسوت شعر رمانتیک ایران شدند.
چگونگی بازتاب ویژگی ها و اصول مکتب رمانتیسم در دفترهای شعر مصدق ، دو گرایش ِ به سمت رمانتیسم فردی و اجتماعی شاعر بررسی شده است . مطابق این بررسی ،برای هر دو گرایش رمانتیسم می شود در دفترهای شعری مصدق مصادیقی را پیدا کرد ؛ در برخی دفتر ها یکی از این دو گرایش ، بر دیگری می چربد و در برخی نیز تفاوت چندانی میان آنها به چشم نمی آید.
در اینجا به اختصار دربارۀ هریک از دفترهای شعری،چند جمله ای می آید:
درفش کاویانی نخستین دفتر شعر مصدق است که در سال 1341 انتشار یافت. موتیف این دفتر شعر شخصیت های اسطوره ای هستند.ویژگیهای رمانتیسم انقلابی ـ اجتماعی در این دفتر به مراتب بیشتر از رمانتیسم احساسی است .
دفتر شعر آبی،خاکستری،سیاه در سال 1343 منتشر شد .واژگان پرکاربرد این دفتر عبارتند از: پنجره،شب،خواب،کودک خواهر،با دو مشتقات فعل برخاستن.
در این دفتر ویژگیهای رمانتیسم فردی بر اجتماعی غلبه دارد،اگرچه در پایان این دفتر در برخی سروده ها دو ویژگی اجتماعی و احساسی درهم می آمیزند.
در رهگذار باد،سومین دفتر شعر مصدق است که در سال 1347 انتشار یافت.واژگان پرکاربرد این دفتر عبارتند از:باد ، زاینده رود ، رود ، بهار ، درخت ، بارون ،ماهی.در این دفتر نیز ویژگی های رمانتیسم فردی بیشتر است.
چهارمین دفتر شعر مصدق از جدائی ها نام دارد که در سال 1358 انتشار یافت.در این دفتر یگانگی با طبیت تشخص خاصی دارد و واژگان پرکاربرد آن عبارتند از: پونه ، باران ،بهاران ،شراب ،موج ،طلوع خورشید ، پنجره ،حصار ،سپید ،صداقت ، باغ ، شعر ، خواب ، کویر ، جام ، آفتاب .در این دفتر نیز رمانتیسم احساسی بر گرایش اجتماعی غلبه دارد.
سالهای صبوری ، پنجمین مجموعه ی شعر مصدق است که در سال 1369 منتشر شد و شامل دو دفتر است :چشمه ی عشق و اشارات.
واژگان پرکاربرد این دودفتر عبارتند از : عشق ، نسیم ، ماه ، خورشید ، گل ،باغبان ،کاوه ، سیاوش ، پر ، پرواز ، شب ، سنگر ، بیابان ، بید ، درخت بید ،رود.
در دفتر اول،یعنی چشمه ی عشق ، رمانتیسم اجتماعی بر رمانتیسم احساسی غلبه دارد و در دفتر دوم بر عکس.
منابع :
ابو محبوب ، احمد ؛ در های و هوی باد ( زندگی و شعر حمید مصدق ) ،نشر ثالث ،چاپ دوم ، 1387 .
پایان نامۀ دوره کارشناسی ارشد در رشته زبان و ادبیّات فارسی ؛ رمانتیسم در اشعار حمید مصدق ،از راحیل محمدی ده عباسانی .

لینک مطلب:
http://persianmoon.mihanblog.com/

::

چشم انداز رنگ در شعر حمید مصدق از منظر روانشناسی / مرجع دانش
چکیده مقاله:
ر این مقاله ابتدا اجمالاً به معرفی حمید مصدق و آثار وی پرداخته ایم. از آن جهت که به قول دکتر شمیسا: « تصویر مجموعه ای از رنگ و شکل و معنی و حرکت در شعر است » هدف اصلی در بررسی این دیوان رنگ و انعکاس آن در شعر حمید مصدق است و این مهم که چه مقدار رنگ در ایجاد حیات و حرکت و دگرگونی و تنوع تصویر مورد استفاده ی شاعر قرار گرفته و اصولاً رنگ چه جایگاهی در شعر حمید مصدق دارد.

کلمات کلیدی:
حمید مصدق، روانشناسی رنگ

http://www.civilica.com/Paper-NCPLIR01-NCPLIR01_094.html

::

بررسی نوستالژی در شعر حمید مصدق / پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی
چکیده مقاله:
کی از مباحث مطرح در روان شناسی «نوستالژی» است که ارتباطی قوی با حافظه و خاطره دارد. حسرت گذشته های شیرین و تقابل زمان حال با این گذشته، نوستالژی نامیده می شود. مفهوم نوستالژی، تاریخی به قدمت هبوط حضرت آدم (ع) دارد و از دیرباز، درون مایه بسیاری از آثار ادبی را به خود اختصاص داده است. حمید مصدق نیز از جمله شاعران معاصر است که حسرت گذشته های خوش از دست رفته، در شعرش به صورتی برجسته دیده می شود. نوستالژی در شعر مصدق، بیش از همه در عاشقانه هایش و به صورت فردی نمود می یابد. از سوی دیگر، نوستالژی جمعی را در سروده های سیاسی - اجتماعی این شاعر و در یادکردش از روزگار حاکمیت دادگری، آزادی و امنیت و همچنین، در حسرت به دوران زندگی آدم (ع) در بهشت و آرزوی بازگشت به دوران نخستین بشر و روزگار دوری از آلودگی و ناپاکی، می توان دید. مقاله حاضر بر آن است تا به بررسی نمودهای نوستالژی در سروده های این شاعر بپردازد.
کلید واژه: حمید مصدق، شعر، حسرت گذشته، نوستالژی فردی، نوستالژی جمعی

لینک مطلب:
http://www.sid.ir/fa/ViewPaper.asp?ID=129691&varStr=1;%D9%86%D8%B8%D8%B1...

::

قاعده‌افزایی در شعر حمید مصدق / پرتال جامع علوم انسانی
چکیده: فرایند قاعده افزایی چیزی نیست جز توازن در وسیعترین مفهوم خود و این توازن از طریق «تکرار کلامی» حاصل می آید. در این شگرد، قواعدی بر قواعد زبان معیار افزوده می شود که موجب برجسته سازی در متن ادبی می گردد. قاعده افزایی موجب ایجاد موسیقی در زبان شعر می گردد و استفاده از آن بر توانایی شاعر در بهره گیری از ظرفیتهای زبانی به منظور ناآشنا ساختن و برجستگی زبان دلالت می کند. از این رو صورتگرایان روس، آن را عامل شکل گیری اثر ادبی می دانند.در این پژوهش، پس از بحث درباره قاعده افزایی، شگردهای آن در شعر حمید مصدق بررسی می شود تا مشخص گردد که این شگرد ادبی تا چه اندازه توانسته است در شعر او موجب برجسته سازی شود. روش این تحقیق، تحلیلی است که اشعار نیمایی حمید مصدق را از طریق قاعده افزایی در سطوح تحلیلی آوایی و واژگانی مورد بررسی و مداقه قرار داده است تا چگونگی استفاده وی از شگردهایی قاعده افزایی آشکار شود. بعد از کندوکاو در اشعار حمید مصدق مشخص شد وی با تسلطی که بر امکانات زبان فارسی دارد بخوبی توانسته از ذخایر این زبان به منظور تشخص زبانش بهره گیرد و با به کارگیری مطلوب توازن آوایی و واژگانی در حیطه قاعده افزایی به عادت زدایی دست زند و از این رهگذر موجب برجسته سازی و آهنگین تر شدن کلام خود گردد.
کلمه های کلیدی: برجسته سازی  /حمید مصدق  /قاعده افزایی  /تکرار کلامی /توازن در شعر

لینک مطلب:
http://www.ensani.ir/fa/content/277187/default.aspx

::

نقد فرمالیستی مجموعه اشعار حمید مصدق (تا رهایی)
چکیده:
هدف پژوهش حاضر نقدو بررسی اشعار حمید مصدق از جهت فرم و در واقع از جهت تاکید بر شکل، صورت و فرم بوده است. معیار بررسی سبک شناسی، نظریات فرمالیسم روسی است. در مباحث کاربردی و عملی از نظریات دانشمند مشهور این مکتب، لیچ، استفاده شده است. پایه نظریات این دانشمند بر دو اساس هنجارگریزی و قاعده افزایی بنا نهاده شده است که هر کدام از این دو دارای زیر مجموعه هایی است. بر طبق این نظریه حاصل قاعده افزایی نظم است، در حالی که محصول هنجارگریزی شعر می باشد. اشعار حمید مصدق (تارهایی) بر این اساس یعنی از طریق هنجارگریزی و قاعده افزایی مورد نقد قرار گرفته است.

لینک مطلب:
http://www.hawzah.net/fa/thesis/thesisview/89243

::

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.