ولتر: بنابراین،[مفهوم] برابری، در آن واحد طبیعی ترین چیز و تخیلی ترین چیز است( فرهنگ فلسفی)
اسطورۀ «سرنخ»
در فرهنگ های لغت سرنخی از واژۀ «سرنخ» نیست. معنا بر همۀ ما روشن است! یعنی «نخستین نشانه ای که ما را در امری دشوار و پیچیده هدایت کند». اما این راه نما یا دلالت گر چه ارتباطی با نخ دارد؟ نخی که اگر سرش را به دست آوری، راهنما است. ریشه شناسی از دو واژۀ «سر» و «نخ» هم چندان روشنگر نیستند.
سرنخ ِ«سرنخ» کجاست؟ باید جایی باشد و گرنه تا کنون هزاران پرسش از خود بر انگیخته بود. شاید هم این قدر روشن است که نیاز به پرسشی نیست. مترادف با این اصطلاح، صورت «سررشته» نیز هم معنای آن است. در ادبیات فارسی کاربرد «سررشته» بیشتر از «سرنخ» ست و آن هم به معنی، «آگاهی، چاره، تدبیر و مقصود» که در اشعار فارسی مثال بسیار دارد و برای نمونه می توان به فرهنگ دهخدا نظری انداخت و بالتبع اصطلاحاتی چون «سررشته از دست دادن»، «سررشته به دست افتادن»، «سررشته گم کردن» و... با آن ساخته شده که بایستی همه به چیزی دلالت کنند، اما به چه چیزی؟
برای خواندن مقاله در زیر کلیک کنید: