آلن: زمین هیچ وعده ای به ما نداده است.
پرونده احسان نراقی
درگذشت احسان نراقی، یکی از پیشکسوتان علوم اجتماعی در ایران، که از خلال موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، در برهه ای خاصی از آغاز این علوم در ایران، جایگاه و نقشی ویژه و گاه مناقشه برانگیز داشت، مباحث زیادی درگرفت و حاشیه هایی نیز به وجود آمد. انسان شناسی و فرهنگ، به دور و با فاصله گرفتنی تعمدی از این حاشیه ها، در اینجا پرونده ای را به نام وی می گشاید که عمدتا به وسیله شاگردان و همکاران وی که امروز در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و سایر حوزه های دانشگاهی به کار مشغولند، و در ویژه نامه انجمن جامعه شناسی به انتشار رسیده است، نوشته شده است. شکی نیست که این نوشتارها بخشی از حافظه جمعی علوم اجتماعی ایران را تشکیل می دهند که روزی باید برای نگارش تاریخ این علوم به کار آیند.
روایت احسان نراقی از کردار جامعهشناختی به مثابۀ راه سوم
دکتر سید محمد امین قانعی راد
جامعهشناسی هم دانش است و هم کردار. منظور از کردار جامعهشناختی شیوۀ رفتار نشأت گرفته از دانش جامعهشناختی در عرصۀ جامعه و سیاست و در بیرون از فضای دانشگاه است. از پیدایش جامعهشناسی تاکنون، چیستی و چگونگی کردار جامعهشناختی به عنوان مسئلهای بحث برانگیز و نه چندان مورد وفاق همواره یکی از دغدغۀ جامعهشناسان بوده است. پاسخهای مرتبط به این چیستی را میتوان در سه راهبرد انقلابی چپ، مهندسی اجتماعی راست و روشهای ارتباطی میانه طبقه بندی کرد.
سی و پنج سال پیش در دانشگاه تهران درسی داشتیم به نام «بررسی مسائل اجتماعی ایران» استاد این درس که تازه دهۀ پنجم زندگیاش را به پایان برده بود با قامتی برافراشته در کلاس راه می رفت و با کلامی رسا و روشن درس می داد؛ او در کنار تیز هوشی و حافظۀ مثال زدنیاش، ذهنی خلاق داشت و مسائل را به خوبی تجزیه و تحلیل میکرد؛ کلاس در تالار بزرگی تشکیل میشد که در آن دانشجویانی مشتاق و دارای روحیۀ انتقادی به گوش نشسته بودند. ما دانشجویان آن دوران که دنبال نظامهای فکری کلان و مشتاق شنیدن حرفهای رادیکال بودیم، اغلب طاقت واقع گرایی، عمل گرایی و سخن گفتن استاد از مسائل خاص و ملموس را نداشتیم. در یکی از این جلسات درس، بحث به مسائل دانشجویی کشیده شد و استاد که قبل از آن کتابی به نام «جامعه، جوانان و دانشگاه» منتشر کرده بود در همدلی با سخن یکی از این دانشجویان منتقد دربارۀ «اوضاع دانشگاه» در حالی که همچنان در کلاس قدم می زد گفت: «به شاه گفتم که نباید با دانشجویان این چنین برخورد کرد!».
او دکتر احسان نراقی بود فردی صاحب سبک ویژه که با ویژگیهای «منحصر بفرد» خود به خوبی از دانشاش استفاده می کرد؛ او با تواناییها و مهارتهای ارتباطیاش از جمله کلام و قلمش قادر بود که دانش خود را به میان مردم و سیاستگذاران ببرد. او در تشخیص مشکلات حتی از دانشجویان و اساتید منتقد جلوتر میرفت ولی در یافتن راهحلها ، متفاوت میاندیشید. کتابهای او چون «غربت غرب» و «آن چه خود داشت» در آن سالها در بین خوانندگان فرهیخته جایگاهی پیدا کرده بود. او در این آثارش برای اولین بار طرح وارهای از جامعهشناسی ایرانی را مطرح کرده بود. افراد مختلف تلقیهای متفاوتی از او به عنوان بومیگرای سنتی، روشنفکر مترقی و فردی نزدیک به قدرت داشتند. او میکوشید تا سیاستگذاران و برنامهریزان را متقاعد کند که بدون تأمل و پژوهش تصمیمگیری نکنند و البته در این تلاش خود از گفت وگوی با قدرت یا دادن مشاوره تا بالاترین سطح قدرت ابائی نداشت؛ روش ویژهاش او را از بسیاری دیگر متمایز میکرد و البته اتهاماتی را متوجه او میساخت. نراقی فقط با قدرت گفت و گو نمیکرد بلکه با روشنفکران و گروههای منتقد و مخالف نیز حرف میزد و در طی زندگیاش هیچ پل ارتباطی را ویران نکرد. برای برخی از ما این ارتباط با بالاترین ردههای قدرت در کنار ارتباط با برخی از روشنفکران، رجال و جریانهای سیاسی منتقد و ناراضی در بهترین حالت به عنوان نشانههای بلاتکلیفی و سرگردانی تلقی میشد.
او در سالهای دهۀ چهل و پنجاه به عنوان مدیر مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی، این مؤسسه را به کانونی برای تفکر و پژوهش تبدیل کرده بود. هدف او نیز روشن بود اصلاح سیاستها و برنامهها از طریق پژوهش میدانی و مطالعۀ احوال مردم. او برای رسیدن به هدفش اما بسیاری از منتقدین سیاستها و برنامههای شاه- از جلال آل احمد، احمد اشرف، داریوش آشوری، حسن حبیبی، غلامحسین ساعدی، حبیب اله پیمان تا منوچهر هزارخانی، بیژن جزنی، امیر پرویز پویان و ...- را دور هم جمع کرده بود، با این وجود استقلال آکادمیک و رعایت معیارهای پژوهش علمی از اصول کار در این مؤسسه بود. پژوهشهای مؤسسه از پیامدهای نامطلوب سیاست ها و برنامههای اصلاحات ارضی و صنعتی شدن شتابان برای جامعۀ ایران حکایت میکرد و هشدار آمیز بود: شکاف طبقاتی در حال افزایش است؛ جامعه دچار بی هنجاری شده است؛ مهاجرت، روستاها را خلوت و شهرها را نابسامان ساخته است؛ آسیبهای اجتماعی در حال گسترش است؛ نظام اداری گرفتار فساد شده است؛ در هزینه کردن اعتبارات عمرانی و ملّی حیف و میل و خاصه خرجی رواج دارد؛ برنامهها نسنجیده و نامعقولاند؛ نگرشها و ذهنیتهای مردم در برنامهریزیها و اجرا نادیده گرفته میشود؛ شایسته گزینی در مشاغل دولتی رعایت نمیشود؛ روابط قبیلهای و شخصی جای ضوابط و قانون را گرفته است.... اما غرور و رویای خام تمدن بزرگ چنان رابطۀ دست اندرکاران رژیم پهلوی با واقعیتها را مخدوش کرده بود که گمان میکردند به مدد پول نفت میتوانند همۀ مشکلات را سامان دهند. نراقی البته با دریغ این فرایند بیتوجهی را مشاهده میکرد و مدام هشدار میداد اما سرانجام در سال 1356 که هنوز خبری از حرکتهای وسیع مردمی نبود در یک جمع دانشجویی گفت: «شاه قافیه را باخت!». او با شم سیاسیاش بوی انقلاب را حس کرده بود. شاه، یک سال بعد و در اوج تزلزل فزایندۀ قدرتاش، رئیس پیشین مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی یعنی دکتر غلامحسین صدیقی جامعهشناس برجسته و از رجال سیاسی را به کمک طلبید و پست نخست وزیری را به او پیشنهاد داد. صدیقی که قبل از دیدار با شاه با رجال علمی و سیاسی از جمله احسان نراقی مشورت کرده بود به پیشنهاد دیر هنگام شاه پاسخ منفی داد. در آن زمان راهبرد میانه گزینی دیگر جواب نمیداد.
اکنون روانشاد استاد احسان نراقی از میان ما رفته است و ما دانشجویان جامعهشناسی- جدای از همۀ حب و بغضهایی که تا هنگام دفن این فرد نام آور و البته خود ساخته ادامه یافت- دنبال میراث خود میگردیم. میراث نراقی برای کردار جامعهشناختی چیست و این میراث تا چه حد میتواند بر گنجینۀ داشتههای ما بیفزاید؟ ظاهراً این میراث تئوریک را باید در تفسیر او از کردار جامعهشناختی و مشی او با قدرت جست و جو کرد. او به روایت خودش، سالها در پی گفتوگوی هوشمندانه با قدرت و گفتوگوهای مشفقانه با مردم بود تا صدای منتقدان را به قدرتمندان برساند و منقدان را نیز به عمل متأملانه دعوت کند. نراقی در روش خود تا چه حد صادق بود؟ شاید پایداری در یک روش را بتوان همچون نشانۀ صداقت تفسیر کرد. هر چند احسان نراقی در سالهای پس از انقلاب اسلامی مورد اعتماد مسئولین نبود و حتی دورانی را در زندان گذارنید ولی او همچنان شیوۀ پیشیناش را دنبال میکرد؛ او میکوشید دیدگاههای خود را از طریق برخی مسیرهای ارتباطی منتقل کند. یکبار پس از انقلاب دانشجویان منتقدی در تهران دور او را به گفتوگو گرفته بودند و نقدهای تندی از اوضاع داشتند؛ نراقی پس از یک گفت و گوی طولانی با آنان با لحنی هشداردهنده و تحذیر آمیز گفت: مگر شما دوباره میخواهید انقلاب کنید!
نراقی با همین آمال و دریافتهایشان از شیوۀ تاثیرگذاری در جامعه، درست یا غلط، زندگی کرد و در این خاک ماند و سرانجام بدون دریغ بر قطعۀ مردمان عادی در گورستان بهشت زهرا آرام گرفت. شاید در سالهای آتی فاصله گرفتن تدریجی ما از نراقی اجازه دهد که تجربه و راهبرد او را بهتر بازشناسی و بازخوانی کنیم و پاسخهای بهتری برای ابهامات و سوالات خود پیدا کنیم. نراقی در دو راهۀ بلا شرط با قدرت بودن یا بر علیه قدرت بودن- یعنی در دو راههای که در آن سال ها گویا انتخاب زمانه در پیش نهاده بود- شخصاٌ رفت و آمد در میان قدرت و مردم/ روشنفکران را برگزیده بود تا به تعبیر خودش شاید در این میانه بتواند قدرت را با خواستههای مردم آشنا سازد و اینان را نیز از پیامدهای ناخواستۀ رفتارهایشان برحذر دارد. صرف نظر از این که با این راهبرد موافق باشیم یا مخالف، و جدای از این که برای حرکت در این میانه چه حد و مرز و شروطی را قائل باشیم اکنون این روایت خاص از «کردار جامعهشناختی به مثابۀ راه سوم» میتواند - در میان سایر روایتهای این کردار در ادبیات جامعهشناسی موجود - بیش از این مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
دکتر محمد امین قانعی راد رئیس انجمن جامعهشناسی ایران است.
برای مردی که حتی دشمنانش را هم "دشمن" نمیپنداشت
حسن نراقی
"احسان نراقی" هم از میانمان رفت. به سان همگانی که قبلا رفتهاند و یا ماندگانی چون ما که بینوبت و ردیفی در یکی از همین فردا ها خواهیم رفت.....اسمش را هر چه میخواهید بگذارید! چه حتی اگر در حق بودنش هم تردیدی داشته باشید در حتمی بودنش دیگر نباید شکی بکنید که سرنوشت محتوم همگی ماست.
پدیده مرگ را عرض میکنم پس از سرناچاری هم که شده متوسل به دل خوشیها و دل آرامیهائی از قبیل... احسان هر آنچه که بود شبیه هیچ کس دیگری نبود... قبلا هم جائی گفته بودم شخصیتی به معنی واقعی کلمه یگانه و تقریبا با قاطعیت میشود گفت "منحصر بفرد" ... مصداق کاملی بود از "اعتدال" ودوستی هم نوع و مصلحت عام طلبی که به جرات میگویم هرگز ندیده بودم که از توانائیهایش برای مصلحتهای خاص خودش بهره بگیرد. به پاس صرف منصب برای هیچ صاحب منصبی اعتباری قائل نبود .اما اگر پای منافع جمعی ویا مصلحتی برای کشورایران مطرح میشد. بی هیچ ادعائی بدون لحظه ای درنگ به دیدار همان صاحب منصب میرفت تا شاید گرهی از کار درمانده و یا درماندگانی بگشاید. در تمامی طول آشنائیم هرگز ندیدم که از کسی با کینه یاد کند چرا که واقعا باوردارم که احسان اصولاهیچکس را دشمن نمیپنداشت..... شانش بالاتر از این حرفها بود خودتان بهتر میدانید. از پیشکسوتان جامعهشناسی کشور بود. شاگرد پیاژه بود اما از همان آغاز کار به جای پسخوانی تئوریها و نظریات جامعهشناسان غربی و به رخ کشیدن مکرر آنها در جامعه به جامعهشناسی بومی ایران پرداخت. به صراحت میگویم امروز کشور ما یکی از علاقمندان موثر و در عین حال بی ادعای خود را از دست داد. هر چندکه عمق نقش آفرینیاش برای عده کثیری حتی از دانشوران این کشور هم هنوز ناشناخته مانده است. روانش شاد.
آمیزه دانش غربی و بینش شرقی
دکتر سیدضیاء هاشمی*
دکتر احسان نراقی، دانشمند فرزانه و پیش کسوت تحقیقات اجتماعی ایران، با به یادگار گذاشتن ذخیره عظیم و بینظیری از دانش و تجربه اجتماعی در سن 87 سالگی دار فانی را وداع گفت. وی بدون شک یکی از برجستهترین دانشمندان علوم اجتماعی و احتمالاً بارزترین مصداق پیشکسوت پژوهش اجتماعی در ایران است. تلاش علمی و پژوهشی و مدیریت تحقیقات علمی توسط وی محصولات ماندگاری از قبیل کتب و مقالات علمی، شاگردان و محققان شاخص و نیز تاسیس و تقویت جریان پژوهشی ممتازی به جا گذاشته است. آثار وی در طول بیش از پنج دهه گذشته همواره حضور و بروزی برجسته داشته و خواهناخواه روند تحقیقات اجتماعی ایران در آینده را هم تحت تاثیر قرار داده است.
تاثیرگذاری نراقی در پژوهش اجتماعی ایران، علاوه بر دانش و فضل علمی او، ناشی از دغدغه و مسئولیتپذیری اجتماعی ایشان در بکارگیری دانش و روشهای علمی موجود برای فهم و حل مسایل جامعه بوده است. وی تاکید فراوانی بر بهرهگیری از دستاوردهای بشری در حوزه دانش در کنار تکمیل آن با اتکاء به بینش و آموزههای بومی داشت. "ما به عوض اینکه مجذوب یا مرعوب جامعهشناسی غربی و روشها و بیان علمیش بشویم، این روشها را در مملکت خودمان بیازماییم و بینش خودمان را در آن وارد کنیم." (نراقی، 1379: 131)
این رویکرد نراقی درسی است که همواره برای محققان اجتماعی و علاقمندان به این دانش، زنده و الهامبخش است. توصیه و تاکید او بر آن بود که "باید دانش غرب و بینش شرق را با هم بیامیزیم، که البته کار مشکلی است."(همان) بر این اساس کسانی که دستی در تحقیق و تالیف دارند، نمیتوانند خود را از این دغدغه بر حذر دارند. ما اگرچه هیچگاه نمیتوانیم و نباید خود را از دانش و تجارب همنوعان محروم سازیم -هر چند در جوامعی نضج یافته باشد که مختصات و اقتضائاتی متفاوت با ما دارد- اما، در عرصه علمی به ویژه در علوم انسانی و اجتماعی نمیتوانیم مقلدوار به آنچه دیگران ارایه دادهاند، اکتفا کنیم. در واقع دانشپژوهشی و بکارگیری دانش فرایندی است پیوسته و دنباله دار که همانند حلقههای زنجیر و در پی هم قرار میگیرند. بنا بر این تولید و عرضه هر ایده علمی، چنانچه در معرض مصرف و نیز نقد عالمانه و محققانه قرار گیرد، فرصت تکامل و رشد خواهد یافت و بالعکس، اگر اهل علم، بدون خودباوری و اعتماد به نفس علمی، موضعی منفعل نسبت به آن داشته باشند، نمیتوانند در تکمیل و تکامل آن نقشی ایفا نمایند.
درسی که ما امروز هم میتوانیم از نراقی بگیریم آن است که خودباوری علمی را با مسئولیتپذیری اجتماعی همراه کنیم و دانش اجتماعی را نه صرفا به عنوان کالایی لوکس و ابزار مباهات صوری، بلکه به مثابه ذخیرهای ضروری برای شناخت ابعاد و زوایای پیچیده جامعه و محیطی که در آن زندگی میکنیم، تلقی نموده و با اتکاء به آن، به ایفای نقش و ادای مسئولیت اجتماعی خود بپردازیم. این نگرش البته از یک سو مستلزم پایبندی به اخلاق و خضوع علمی برای آموزش و بهرهگیری از جدیدترین یافتههای بزرگان دانش در اقصاء نقاط عالم است و از سوی دیگر ضرورتاً باید با تلاش و کوشش مجدانه برای تولید و رشد علم، با اتکاء بر خودباوری و قابلیتهای درونی، همراه باشد. چنین تلاشی است که عرصه پژوهش اجتماعی را تقویت کرده، پیوند دانش با جامعه را تقویت میکند.
از این منظر نه تنها کانونهای پژوهشی، بلکه محافل آموزشی هم نباید نسبت به ضرورتها و واقعیتهای عینی جامعه غافل باشند. اساتید و دانشجویان علوم اجتماعی نمیتوانند چشمانداز عینی موضوع تدریس و تحصیل خود را نادیده بگیرند. کما اینکه پژوهشگران و مولفان تنها با عطف توجه به وقایع عینی جامعه میتوانند در بکارگیری و نقد دانش موجود و تلاش برای گسترش مرزهای آن توفیق لازم را به دست آورند.
بنابر این شایسته است که در رثای نراقی به عنوان یک دانشمند ودانش پژوه پیشکسوت، به جای اکتفا به تمجید و تکریم رایج، یا بحث پیرامون ویژگیهای شخصی و شخصیتی، پیام او را به حوزه آموزش و پژوهش اجتماعی مورد توجه قرار دهیم. در جلسهای که در سال 1389، مرحوم دکتر نراقی را برای طرح دیدگاهها و تحلیل روند شکلگیری موسسه و فعالیت آن دعوت کرده بودیم، با هیجان همیشگی از رویکرد خود در فعالیتهای آموزشی و پژوهشهای موسسه سخن گفت. ایشان تاکید میکرد که "علوم اجتماعی با جامعه پیوند دارد و اگر دانشجویان دید اجتماعی نداشته باشند، نمیتوانند کار جامعهشناختی بکنند... اگر محقق جامعه را نشناسد، نمیتواند به تحقیقات مفید و ارزشمند دست یابد." او همچنین منظر خود را در نحوه آموزش دانشجویان اینگونه توضیح میداد: "در دانشگاه میگفتند شاگردها بیایند درس بخوانند و من میگفتم، نهخیر، اول باید ببینیم دانشجو داوطلب چیست و از عهده چه کاری بر میآید و ویژگیهای کار چیست و سپس از میان داوطلبان، کسانی را که اهل کار هستند، انتخاب کنیم..... در دانشگاه اول لیسانس میدادند و بعد میگفتند برو کار کن، ولی ما اول کارآموزی تجربی داشتیم، دانشجویان باید زیر نظر اساتید در میدان تحقیق در روستا و شهر حضور یافته و کار تحقیقاتی را یاد میگرفتند، تا تصدیق بگیرند. دانشجوی علوم اجتماعی باید هم تئوری بداند و هم به صورت علمی تحقیق را یاد بگیرد... بیشتر چیزهایی که دانشجویان یاد میگرفتند در عمل بود و با سوال از استاد، جو کلاسها هم خشک نبود... ما تئوریها را بردیم در بین مردم و مردم هم استقبال کردند.**
این نگاه به آموزش و پژوهش اجتماعی، بدون شک برای شرایط فعلی ما هم آموزنده است. امروز هم ما شاهدیم که بسیاری از کلاسهای درسی از کارآمدی لازم برخوردار نیستند و برخی از مباحثی که مطرح میشود، پیوند کافی با واقعیتهای جامعه ندارند. در نتیجه دانشجو رغبت و انگیزه کافی برای تمرکز و تلاش علمی پیدا نمیکند و فارغالتحصیلان هم آمادگی لازم برای بکارگیری آموزههای خود در پژوهش خلاقانه و تحقیق و شناخت زوایای پیچیده جامعه را به دست نمیآورند.
از سوی دیگر، دغدغه خلاقیت و تولید ایدههای منطبق با نیازها و اقتضائات جامعه، در تحقیقات و تالیفات علمی، کماکان در ذهن اساتید و محققان از یک سو و دستاندرکاران امور اجتماعی از سوی دیگر به قوت خود باقی است. بنابراین ضمن اذعان و احترام به تلاشهای بیشائبه علمی موجود و تقدیر از دستاودرهای حاصله، و همچنین پرهیز و احتراز از بیتوجهی یا بیمهری نسبت به داشتههای گرانقدر دانش اجتماعی، برای تقویت حرکت موجود در مسیر رشد این دانش، باید به پیوند دانش موجود با بینشها، نیازها و نیز اقتضائات جامعه خودمان بپردازیم. این راهی است نتیجه بخش و درسی است که میتوان از نراقی آموخت و با "ترکیب دانش غربی و بینش شرقی" یاد و نامش را جاودان ساخت.
*رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران zhashemi@ut.ac.ir
**جلسه گفتگو با دکتر نراقی،پاییز 1389،موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی
مردی برای تمام فصول
علی دهباشی
دکتر احسان نراقی پس از یک دورۀ چندین ماهه بیماری سرانجام در ساعت سه نیمه شب یکشنبه دوازدهم آذرماه به علت «نارسایی عروق کرونر» در منزل مسکونیاش در کنار همسرش آنژل عرب شیبانی درگذشت. احسان نراقی متولد 1305 بود. در خانوادهای فرهنگی و اهل قلم و کتاب بزرگ شد. پدرش حسن نراقی نویسنده چندین کتاب از جمله « مشروطه در کاشان» و... بود و مادرش از بنیانگذاران مدرسه دخترانه در کاشان.
احسان نراقی از دبیرستان دارالفنون دیپلم گرفت و پس از گذراندن کنکور وارد دانشکدۀ حقوق شد. پدرش او را به علت فعالیتهای سیاسی در پایان سال اول به خارج فرستاد. در دانشگاه ژنو در دانشکده علوم اقتصادی و اجتماعی ثبت نام کرد.و این مصادف است با سال 1326. ژان پیاژه از استادان معروف سوئیسی بود که نراقی از زمرۀ دانشجویان مورد علاقهاش بودو در سال 1331 پس از اخذ لیسانس و گذراندن امتحانات دورۀ دکتری به ایران بازگشت و در مرکز آمار ایران به تدریس مشغول شد. و در پاییز سال 1334 به همراه چند نفر دیگر از جمله مهندس قندهاریان و مهندس حسین ملک به عنوان افرادی که از نظر سیاسی نامطمئناند از مرکز آمار ایران اخراج شدند. در دسامبر 1954 مجدداً عازم خارج از کشور شد. و به پاریس رفت و در مؤسسه تحقیقات دموگرافی که آلفرد سووی ایجاد کرده به تدریس پرداخت . و اولین تماس با سازمان یونسکو در سال 1995 ایجاد شد. رسالۀ دکتری احسان نراقی تحلیل وقایع یکصد و پنجاه سال تاریخ معاصر ایران بود. در دوران اقامت و دانشجویی در سوئیس در « انجمن دانشجویان ایرانی» ژنو فعال بود و برای ملی شدن صنعت نفت از دکتر مصدق حمایت میکرد.
دکتر نراقی در زمینه تحقیقات به مطالعۀ تطبیقی در آمار کشورهای ایران و مصر و شمال آفریقا و ممالک خاورمیانه روی آورد که نتیجۀ آن رسالهای شد با عنوان « یک پژوهش تئوریک دربارۀ روشهای علمی مطالعۀ جمعیت در کشورهایی که آمار کافی ندارند و یا فاقد آمارند». این رساله در بهار 1335 نوشته شد و در سال 1339 توسط دانشگاه سوربن به چاپ رسید. بعد از انتشار این رساله، « انجمن جهانی مطالعۀ علمی جمعیت » یک جایزۀ بینالمللی مطالعۀ جمعیت به نراقی داد که برود به هر کشور و هر دانشگاهی که مایل هست به تحقیق بپردازد. در همین ایام با لویی ماسینیون آشنا شد که هفتهای یک بار در محضرش حاضر میشد. و در این دوران به پیشنهاد یونسکو کار مطالعاتی « دربارۀ عشایر خاورمیانه» را آغاز کرد و به مصر، سوریه، لبنان، عراق و اردن سفر کرد. دکتر احسان نراقی طی سالهای بعد به ایران آمد و همراه دکتر غلامحسین صدیقی در بنیانگذاری مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی همکاری کرد. و در طی سالها مدیر مؤسسه بود. دکتر نراقی همچنین دو دورۀ کامل مشاور عالی مدیر کل یونسکو، فدریکو مایور بود.
از آثار او میتوانیم به کتابهای : 1) علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن ـ چاپ اول 1344 . انتشارات دانشگاه تهران 2) جامعه، جوانان ، دانشگاه ، دیروز، امروز و فردا ـ چاپ اول 1350 ـ انتشارات کتابهای جیبی 3) غربت غرب ـ چاپ اول 1353 . انتشارات امیرکبیر 4) آنچه خود داشت ... چاپ اول 1355 . انتشارات امیرکبیر 5) طمع خام ، چاپ اول 1356. انتشارات توس 6) آزادی ، حق و عدالت ( گفتگوی اسماعیل خویی با نراقی ) چاپ اول 1356 . 7 ) از کاخ شاه تا زندان اوین ـ چاپ اول 1372 . انتشارات رسا و چندین کتاب به زبان فرانسه و انگلیسی. دکتر نراقی در سالهای اخیر بیشتر به نگارش خاطرات خود مشغول بود.
از ویژگیهای دکتر نراقی، صفت ایران دوستی او بود که به غایت در تمامی زندگی او به چشم میخورد، به ویژه در عرصۀ بین المللی . هنگامی که سرزمین ما آماج حملات زمینی و هوایی صدام حسین بود، او یونسکو را بر آن داشت به خاطر حفظ میراث فرهنگی این حملات را محکوم کند و چندین بار مدیر کل وقت یونسکو به اهتمام دکتر نراقی از ایران دفاع کرد. و در سایر موارد که صحبت از منافع ملی ایران بود همواره در صف اول حاضر میشد. بسیار خوش قلب بود. هیچگاه بدخواهی کسی را در او ندیدم و ندیدیم. اگر ناراحتی و گرفتگی و آزردگی برایش پیش میآمد به سرعت فراموش میکرد. بسیار اهل « دستگیری » بود. به خصوص برای دانشجویان و اگر استعدادی مییافت دست به هر کاری میزد که آن دانشجو به جایگاهی به باید برای ادامۀ تحصیل پیدا کند برسد. غالباً به داد و یاری کسانی میرفت که هر دلیلی دیگر مورد توجه نبودند و در این کار اصرار میورزید. خودش این حال را بیش از هر کس تجربه کرده بود. با جوانان بسیار زودجوش بود و این هنر را داشت که زبان آنها را میفهمید. هیچ استاد پیری را ندیدم که به اندازۀ دکتر نراقی با جوانان نشست و برخاست داشته باشد. انعطافپذیری یکی دیگر از ویژگیهای دکتر نراقی بود. تحمل شنیدن نظر مخالف خود را داشت و به همین دلیل علاقمند به گفتگو بود و از انتقاد و شنیدن نظرهای متفاوت با خود هراسی نداشت و از آن استقبال میکرد. فروتنی ذاتی و واقعی او آنقدر جذابیت داشت که محفل گرم و دلنشین او را همواره ترجیج بدهیم. یادش گرامی باد و خاک بر او گوارا.
علی دهباشی سردبیر مجله بخارا است.
دکتر احسان نراقی در چالش میان سنت و تجدد
دکتر غلامعباس توسلی
دکتر نراقی طی یک قرن، در دهۀ آغازین از قرن چهاردهم هجری شمسی سال 1305 در نراق از توابع کاشان به دنیا آمد و در آغاز دهۀ آخر قرن 1391چشم از جهان فروبست، بدین سان در ذهنیت و گفتار و رفتار خود حدود یک قرن تجربه، کنش واکنشهای برخوردها، هیجانات و احساسات و اندیشه ورزی را پنهان ساخت.
او نه فقط در ایران شاهد تحولات و حوادث و جریانات فراوانی بود که پس از جنگ جهانی اول رخ میداد، بلکه در مقیاس یک نهاد بین المللی بزرگ یعنی یونسکو چندین سال تجربه عینی داشت.
او با چشمی بینا در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی که خود از بنیان گذاران آن بود، با هیئت علمی و هیئت های پژوهشی چند دهه در تقابل و تناظر و کشمکش بود تا تاثیر تحولات اجتماعی و تغییرات سریع را که تحت تاثیر عصر جدیدی در ایران رخ میداد به عینه تجربه کند و آن ها را بشناسد و گذار این تحولات را در تعامل با کارگزارن نظام سیاسی تسهیل کند.
او در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، مدیریت مطلق داشت و از آزادی زیادی برخوردار بود .گویی میخواست با کل نظام دانشگاهی و با مدیران بالادست خود رقابت کند. بدون آنکه به آنها نیازی داشته باشد. برای او ابتکار و قدرت کاری محققین از رشته تحصیلی آنها مهمتر بود، و در این میان جمعی از نویسندگان، جغرافیدانها و تاریخ نگاران، اقتصاددانان، آمارشناسان، روزنامه نگاران، فلسفه خوانان همگی به خزانۀ بی دریغ علوم اجتماعی میپیوستند و در واقع همه آنها با روشهای تحقیقی علوم اجتماعی آشنا می شدند و در مسیر و کانال واحدی از تجربیات یکدیگر برخوردار میشدند و برای نخستین بار، پژوهشگران آزاد از بگو مگوها و بحثهای اسکولاستیک با فکری باز به صورت اکیپهای تحقیقاتی وارد میدان وسیع تحقیق در جامعه می شوند. می توان گفت دکتر نراقی با مشی خاص خود (نظم در بی نظمی) به مثابۀ محلل بین رشتههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی پیوند برقرار میگردد و این جمع ناهمگن با تخصصهای مختلف و عقاید و نظریات متفاوت و بعضا متناقض را به خوبی مدیریت میکرد و خود نه به عنوان مباشر بلکه به عنوان مشاور نقش سرپرستی و راهنمایی را ایفاء میکرد و در صورت لزوم خود را صاحبکار میدید. تدریس و تحقیق در فوق لیسانس علوم اجتماعی توسط مدرسان و محققانی که از رشتههای مختلف به علوم اجتماعی پیوسته بودند و شاید روابط مسقیم و پایۀ مشترکی نداشتند صورت میگرفت. تاریخ اجتماعی ایران (سعید نفیسی) علم آمار (دکتر خواجه نوری ) اقتصاد ( دکتر بهنام ) و جامعه شناسی عمومی (دکتر صدیقی) جامعه شناسی خصوصی (دکتر راسخ)، از این رو نمی توان گفت دکتر نراقی به یک رشتۀ تخصصی خاصی علاقه مند بود. در تحقیقات نیز خود او نبود که مستقیما به تحقیقات اجتماعی در معنای اخص آن بپردازد بلکه رشته های فوق الذکر را هماهنگ و مدیریت می کرد. قدر مسلم مدیریت یک رشته علمی با مدیریت یک امری عادی متفاوت است و کارکرد نراقی مدیریت تحقیقات اجتماعی در معنای کلان آن بود یعنی پیدا کردن راهبرد تحقیقاتی و نشان دادن راهکارهای عمده تا پرداختن به جزییات کارها. این است که به جای تحقیق مستقیم تخصصی، مدیریت پروژهها و نشان دادن راهکارهای کلی را به عهده داشت. دکتر نراقی به علاوه از نتایج تحقیقاتی که محققین مختلف به دست می آوردند سنتزی در ذهن خود می ساخت و در مشاوره هایی که به سازمان ها و موسسات و نهادهای مختلف و یا شخصیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میداد از همین دستآوردها بهره میگرفت و بیان خاص خود را چاشنی آن میساخت، از این رو جایگاه دکتر نراقی در تخصص های دانشگاهی کم و بیش نامحدود و نامشخص بود و البته بعضی از همکاران و دانشجویان بر این نحوه تدریس و تحقیق ایرادات و انتقاداتی وارد میکردند. لیکن شکی نیست که در کارکرد موسسه تحقیقات اجتماعی که مشاوره بود، نراقی به دو لحاظ حرف اول را می زد هم به لحاظ در اختیار داشتن دادهها و نتایج تحقیقات مذکور هم به دلیل اتوریتهای که در این زمینه در خود مییافت.
دکتر نراقی غالبا و به طور مستمر در کنفرانس ها و کنگرههای بین المللی و در زمینه های علوم اجتماعی در سطح جهان شرکت فعال داشت و سخنرانیهایی ایراد میکرد و نکاتی از آنها استخراج می نمود و آنها را در داخل کشور به صورت کنفرانس یا سر کلاسها به عنوان چاشنی تدریس خود مورد استفاده قرار میداد. بنابراین به جز موارد معدود از کتب او که تا حد زیادی جنبه تخصصی دارد مثل کتاب سیر تکوینی علوم اجتماعی کتابهای دیگرش مثل "جامعه، جوانان، دانشگاه" (1350) آنقدر عام است که به نظریات خود دکتر بر می گردد و یا مانند "غربت غرب" و "آنچه خود داشت" به هیچ رشته تخصصی پیوند مستقیمی ندارد و در این گونه کتابها به مسائل روشنفکری و نیازهای روز پرداخته است. سایر آثارش مانند "آزادی، حق و عدالت" که مناظرهای است بین او و اسماعیل خویی (1357) نوعی ایدئولوژی سازی است که باز هم نمیتوان آن را تخصصی دانست. نراقی در کتاب " از کاخ شاه تا زندان اوین" (1372) حکایتهایی را از ملاقاتهای خود با شاه در زمانی که پیشرفت انقلاب نظام شاهنشاهی را تهدید میکرد و در بن بست قرار گرفته بود نقل میکند. بر اساس این اتوبیوگرافی نراقی برای خروج از این بن بست به شاه مشاوره میداده است. بنابراین نراقی به عنوان استاد علوم اجتماعی، به لحاظ تئوریک به یک جریان خاص توجه نداشته و نوشتهها و گفتههایش مطابق نیاز روز و در سطح عام بوده است.
میتوان گفت دکتر نراقی با فعالیت و ابتکار عمل و حضور در صحنههای مختلف اجتماعی و قدرت سازگاری و انطباق با موقعیت ها و اشخاص عرصه وسیعی از جریانان روشنفکری زمان خود را همراهی میکرد و بدون هیچ ادعایی نقش پیش قراول و منتقد را ایفاء میکرد. شرح خدمات نراقی در این یادداشت مختصر نمیگنجد و امید است در جای دیگر تحقیق جامع تر و وسیع تری در این زمینه صورت گیرد.
روحش شاد
دکتر احسان نراقی در پهنه علوم اجتماعی
دکتر ناصر تکمیل همایون
توجه به مسائل تاریخی و اجتماعی و بالامآل تفکرات سیاسی در تاریخ فرهنگی ایران به شیوههای گوناگون سابقه داشته است، فلسفه تاریخ، راه و کار تنظیم سیاست مدن و تکالیف نهادهای حکومتی و اعتبار بخشیدن به هنجارهای فردی و اجتماعی در قالب اندرزنامهها و شرح احوال نویسی مورخان به روشنی دیده شده است. از عصر قاجاریه در پی آشنا شدن نسبی ایرانیان با تمدن مغرب زمین، دانشهای اجتماعی و انسانی (همانند دانشهای طبیعی) فضای علمی ایران را (با همه فرتوتی) تحت تأثیر خود قرار داده است.
علم ثروت ملل (اقتصاد) علوم سیاسی، علم تحقیقات (باستان شناسی)، دانش صورۀ الارض (جغرافیا)، آگاهی بر احصاییه نفوس (آمار و جمعیت شناسی) و معارف دیگر، اندک اندک در قشرها و بخشهای علمی جامعه نفوذ پیدا کرد و از علم اجتماع نیز سخن به میان آمد و پس از تأسیس دانشگاه تهران، به مرحله تعلیم و تدریس رسید.
روانشاد دکتر غلام حسین صدیقی، به طور رسمی بر پایه دانشهای اجتماعی رایج در دانشگاههای پیش از جنگ جهانی دوم ، علم الاجتماع (sociologie) را با اصطلاح جدید «جامعه شناسی» ابداع و در دانشگاه تهران بنیان گذاری کرد و با همکاری روانشاد دکتر یحی مهدوی، تا سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 در پاسداری و رواج آن علم جدید و کارساز در سراسر ایران تلاش کرد.
دکتر احسان نراقی که پس از درجهی لیسانس در رشته جامعه شناسی از دانشگاه ژنو (سال 1331ش) به تهران آمده بود، و با دکتر صدیقی آشنایی و معاشرت داشت، و همزمان با روانشاد دکتر عباسقلی خواجه نوری نیز در اداره کل آمار عمومی همکاری پیدا کرد و با فراهم آوردن مواد و مصالح لازم علمی راهی فرانسه شد و در سوربن با راهنمایی پرفسور استوتزل رسالهی دکترای خود را زیر عنوان: «مطالعه جمیعت در کشورهایی که آمار کافی ندارند» تهیه کرد و در سال 1335 خورشیدی (1956م) به اخذ درجه دکتری نایل شد. این رساله دارای جنبههای علمی و ابتکاری جدیدی بود، نگارنده و دکتر منوچهر فرهومند که در دوره فوق لیسانس جامعهشناسی دانشگاه سوربن همدرس بودیم، پرفسور ژرژ بالاندیه دو جلسه دربارهی رسالهی دکتر نراقی و یک جلسه درباره مقدمه استوتزل دانشجویان را به فیض میرساند.
دکتر نراقی در پاریس و سوییس با استادان بلندمرتبهای چون لویی ماسینیون، ژاک برک، استوتزل، بالاندیه، پیاژه و چند دانشمند دیگر آشنایی و رفاقت پیدا کرده بود، و از تجربیات و نظریات علمی آنان برخورداری داشت و زمانی که به ایران بازگشت (1336 ش) با علاقه مندی و پختگی تمام، خود را در مسیر ایجاد تحول علوم اجتماعی در ایران قرار داد. نخست در دانش سرای عالی آن زمان دانشیار درس جامعه شناسی عمومی و تربیتی شد. در سال 1338 خورشیدی نگارنده که هنوز به اخذ درجهی فوق لیسانس نائل نشده بودم، از طرف رییس دانش سرای عالی (مرحوم دکتر خانبابا بیانی) به سمت دستیاری ایشان منصوب شدم.
دکتر نراقی در آن سالهای ورود به ایران، تلاشهای زیادی از خودشان نشان داد و با هماهنگی و به همت و اراده سه استاد برجسته آن روزگار دانشگاه تهران، دکتر علی اکبر سیاسی، دکتر یحیی مهدوی و دکتر غلام حسین صدیقی در سال 1337 موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی را بنیان گذارد و استاد گرانمایه ما دکتر غلام حسین صدیقی به سمت ریاست و وی به سمت مدیریت آن نهاد علمی و پژوهشی برگزیده شدند.
دکتر نراقی در سروسامان دادن به موسسهی یادشده، تهیه بودجه، فراخواندن استادان و محققان اجتماعی، فراهم آوردن طرحهای متعدد پژوهشی، ایجاد کتابخانه ویژه علوم اجتماعی، دعوت از استادان خارجی برای تدریس و ارائه سمینارها، اعزام دانشجویان واجد شرایط برای تکمیل تحصیلات به خارج از کشور، انتشار کتابهای مربوط به علوم اجتماعی، ایجاد نشریه ویژه علوم اجتماعی، رونق دادن دورههای آموزش تکمیلی و تخصصی و مهم تر از همه ایجاد روحیه تفاهم و همکاری و صمیمت و همبستگی در یک موسسهی نوظهور در ایران، و تربیت چند صد محقق اجتماعی و استاد، به مدت ده سال با خلوص نیت و پشتکار وصف ناکردنی انجام وظیفه کرد و در آستانهی ایجاد دانشکده علوم اجتماعی و تعاون، در سال 1348 خورشیدی به سمت رئیس بخش جوانان در سازمان یونسکو دعوت شد و در سال 1351 خورشیدی با داشتن مدال لژیون دونور از طرف ژنرال دو گل رئیس جمهور فرانسه، به سمت رایزن فرهنگی مختار احمد ایمبو در آسیا و اقیانوسیه منصوب شد و در فراهم آوردن شرایط همکاریهای ملتهای آسیایی کوششهای فراوان از خود نشان داد. وی در سال 1354 خورشیدی به ایران بازگشت و به سمت ریاست موسسه تحقیقات و برنامه ریزی علمی و آموزشی ایران برگزیده شد و تا هنگام انقلاب در این سمت باقی ماند. از سال 1358 تا درگذشت او، زندگی نامه دکتر نراقی فرازوفرودهایی دارد که نوشتارهای دیگری را میطلبد و آن چه بیانش ضرور است پیوند ناگسستنی وی با علوم اجتماعی است که در همه احوال، در سفر و حضر، با نوشتن مقالهها و کتابهای متعدد دانش پژوهان اجتماعی و فرهنگی ایران را مستفید میکرد.
نخستین کتاب دکتر نراقی که از امّهات کتب ارزنده در علوم اجتماعی به شمار رفته با عنوان «علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن» چندین بار انتشار یافته و به راستی با دیگر کتاب او با عنوان «نظری به تحقیقات اجتماعی در ایران» میتوان از دو گنجینهی با ارزشی از علوم اجتماعی و تحولات آن را در ایران یاد کرد.
کتاب «جامعه، جوانان، دانشگاه» چهرهی دانشگاه و دانشجویان را نشان داده است. کتابهای «غربت غرب»، «طمع خام»، «کیفیت زندگی» و بالاخره «آنچه خود داشت» با داشتن جنبههای انتقادی بر رژیم گذشته، دست اندرکاران جامعه را به بازگشت به خود و فرهنگ ملی فراخوانده است. این کتابها چند بار چاپ شده و «آنچه خود داشت» به زبانهای اروپایی نیز ترجمه شده است.
در کتاب «آزادی، حق، عدالت» که گفت و گو با اسماعیل خویی است «مشروطیت و حکومت ملی» و شرایط برپایی نظام دموکراتیک مورد بحث قرار گرفته است. دکتر نراقی در دوره خاص گرفتاریها، ترجمه مقدمه هانری کوربن و رسائل فتوت را فراهم آورد و با عنوان «آئین جوانمردی» انتشار داد که جای خاصی در جامعه اهل کتاب کسب کرد.
پس از انتشار کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» که حکایت گر فعالیتهای سیاسی و معضلات بعدی آن است، دکتر نراقی، کتابهای «در خشت خام»، «آن حکایتها»، «در پی آن حکایتها»، «اقبال ناممکن»، «آزادی» را انتشار داد که بیانگر فعالیتها، داوریها، رهنمونیهای وی طی سالهای اخیر است، که هر یک به نوعی صبغهی جامعه شناختی دارند و البته در آنها گاه حالت «سوبژه کتیویته»، وجود دارد که مورد قبول همگان نیست.
دکتر نراقی در پایان حیات خود زیر عنوان «پایان یک رویا»، در نقد مارکسیسم، بهشت رویایی کمونیسم را به نقد کشید و دیکتاتوری پرولتاریا را همانند و بلکه خشن تر از دیگر دیکتاتوریهای تاریخ شناسانده است. دکتر نراقی مقالات پراکنده ای هم نوشته است که گردآوری و نقد آنها، میتواند رساله ای باشد در شناخت یک جامعه شناس خستگی ناپذیر و متعهد ایرانی با دیدگاه ویژهی تأمل پذیر و بحث انگیز که همانندی که در همه نحلههای جامعه شناسی جهان دیده میشود.
به مناسبت درگذشت زندهیاد دکتر احسان نراقی
دکتر محمد میرزایی
از شمار دو چشم یک تن کم و زشمار خرد هزاران بیش
در سال 1344 دانشجوی دوره لیسانس علوم اجتماعی بودم(ورودی 1342). زنده یاد استاد دکتر امانی در کلاس درس تحلیل جمعیت هنگامی که پی بردند دیپلم متوسطه من ریاضی بوده از من خواستند برای محاسبات مربوط به اولین طرح باروری در ایران با بخش جمعیت شناسی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران همکاری کنم. برای شروع این همکاری لازم بود مدیر موسسه زنده یاد استاد دکتر نراقی هم مرا ببینند (البته در همان سال با استاد نراقی درس «سیر تکوینی علوم اجتماعی» را داشتم).
در هر حال به دفتر مدیریت موسسه رفتم و با چهره ای گشاده و مهربان مواجه شدم.جالب آن که پس از پاسخ به سلام من اولین حرف آن زنده یاد این بود که با من درس داری که نشاندهنده حضور ذهن ایشان است. به هر حال مجوز شروع کار داده شد و به عنوان «تکنسین حق التحقیق بگیر» در موسسه کار خود را شروع کردم و باعث افتخار است که نزدیک به نیم قرن است که در ابعاد و سمت های مختلف افتخار دانشجوئی و خدمتگزاری در بستر علوم اجتماعی کشور را داشته ام.
بدون اغراق باید اذعان داشت که محور پهن شدن بساط علوم اجتماعی در ایران استاد دکتر نراقی بوده است. مرحوم نراقی با درایت و تواضع ذاتی که داشتند اصرار داشتند که زنده یاد استاد دکتر صدیقی( شیخ الطایفه علوم اجتماعی) که علاوه بر ویژگیهای علمی انسانی بسیار نیک نهاد و خوش نام بودند عنوان ریاست موسسه را داشته باشند و خود ایشان عنوان مدیر موسسه را. همین تاکتیک از جمله عواملی بود که منجر به آن شد که در دهه 1340 موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی به نقطه اوج خود رسیده و بدون اغراق فعالترین موسسه پژوهشی کشور قلمداد شود. استاد نراقی تا اوایل دهه 1350 که عهده دار سمت معاونت یونسکو شدند قسمت اساسی وقت زندگی خود را وقف موسسه کرده بودند. روحیه باز و پذیرای آن زنده یاد سبب شده بود که طیف وسیعی از افراد با سلایق مختلف در زمره همکاران موسسه قرار گیرند که گذشته از اساتید رسمی علوم اجتماعی میتوان به عنوان مثال از افرادی چون جلال آل احمد، دکتر غلامحسین ساعدی، دکتر هزار خانی، دکتر پیمان، پرهام، اسماعیل عجمی، پرویز ورجاوند، مهندس حق شناس، پویان، حبیب رهبری، ویدا حاجبی و ... نام برد. اصالت خانوادگی، مناعت طبع، خیرخواهی، خوشرویی، خوش طینتی و خوش قلبی، خوش بینی و رو به جلو فکر کردن، دغدغه در مورد وطن و آینده آن، واژه هایی است که تجربه چند دهه دانشجوئی استاد نراقی به ذهن من متبادر می کند. استاد نراقی چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی آدم با نفوذی بودند ولی از نفوذ خود به نفع جامعه مدنی و فرهیختگان گرفتار و در مضیقه کمک می کرد. به تعبیری می توان گفت او نفوذی جامعه مدنی و فرهیختگان در دستگاه های اداری و دولتی بود.
کلاسهای آن استاد از دست رفته پویائی و روح خاصی داشت. به خصوص کلاس درس «مسایل اجتماعی ایران» بیشتر یک میزگرد را تداعی میکرد که سراسر پرسش و پاسخ و بحث و گفتگو بود. استاد نراقی علاوه بر تدریس مجری تحقیقات متعددی بوده و کتابهای بسیاری هم نوشته اند ولی به نظر می رسد هنر اصلی او مدیریت و کارگردانی کلان تحقیق بود.
در چند دهه اخیر به لحاظ پاره ای برداشتها و سوءتفاهمها زندگی استاد با افت و خیزهایی مواجه شد ولی خصایل و خصایص ایشان سبب شد که بر آن ها فایق آمده و کماکان به عنوان چهره ای که خود را وقف جامعه و علم و پژوهش کرده است تلقی شوند. با توجه به حقی که استاد نراقی بر این حقیر داشته خود را موظف بر نوشتن این مطالب دانسته و در خاتمه باید تاکید کنم که جز خیر و خوبی و خدمت چیزی از آن شادروان ندیده و بیاد نمی آورم. «انّا لا نعلم منه الّا خیرا». خداوند او را غریق رحمت واسعه خود نموده و در کنار اجداد گرانقدرش که از بزرگان دین و علم بودند قرار دهد.
شاگردی مینویسد از یادهای 60 سال به این سو: به یاد استاد دکتر احسان نراقی
باقر چوبک
از شمار دو چشم یک تن کم و از شمار خرد هزاران بیش
مردی چون هزار در کلام و سرسختی در جستجوی حقیقت. زاده ای از خردورزان راستین کویر پاک، در جوانی الگوی کوشش گران دانشگاهی شد و در سنین بعد پیشوای نوجویی و جهان بینی و خرد ورزی متدیک بود، تا آن روز که شمع و جودش خاموش شد. جناب دکتر احسان نراقی به اندام سیر و سفر را پیش گرفته است.
به جان و دانش و شهرت و تأثیر بر اذهان و دلها زنده، پایدار و استوار قدم دانشی روزگار ما خواهد بود. بر او سرهای شاگردی خود را که پر از ارادت و اداء دین سنگین به استادی شگرف است تقدیم وجودش میسازم.
شاکله فکری ایشان در خاندانی آموزشی و فرهنگی پایه گذاری شده است. محیط زندگی اولیه در کاشان و سخت کوشیهای مردم به شدت فعال و نجیب و اقتصادساز آن بوم و بر، ایشان اثر گذاشته که هرگز از خستگی یاد نمیکرد. توصیفاتی که از بوم و بر و مردمان جامعه دوران کودکی و تحصیلی مدرسه میکردند نشان از آن میداد که تیزبینی ویژهای داشته است و مردم و حرکت و کوششهای اجتماع خود را از ابعاد گوناگون محک میزده است. و کوششی در کار داشته که همراهان یاریگر جوانی را با خود داشته است و هرگز تنها نبوده است. مثل اینکه از همان نوجوانی فرقه یاریگری و عیاری و جوانمردی را دامن میزده است. و میپرورانده است و تعاطی افکار و داد و ستد اندیشه تجارت شایسته وی بوده است و بعدها این شیوه ادامه یافته است و در هر برّ و بحری جفت خوشحالان و بد حالان شده است. تشفی خاطر را به گوهر محبت و گذشت و یکرنگی و محو حقیقت شدن به دست میآورده است.
آوازه ایشان به گوشمان اثری دیگر داشت که در سال 1337 بود و شروع بهره وری ما جماعت دانشجویان دانشگاه تهران به ویژه دانشکده ادبیات دهه 30 و 40 از محضر درس ایشان بود. استادی جوان، هشیار، خوش بیان با ژستهاتأثیرگذار و پیوسته پرسشگر و پاسخگو و خستگی ناپذیر و تأثیرگذار و محرک وجدان جوانان به دنیای جدید و علوم جدید با بصیرتهای جدید بود. ما را پیوسته به شوق میآورد که خود را موظف بدانیم انسان دیگری شویم. حقارتها را از خود برانیم، مشرّف به حقیقت طلبی و جویایی پیوسته و تشنه لبی حریصانه برای خواندن، تامل کردن، پرسیدن و عدم اقناع به پاسخها و پیوسته جویای پرسشها و پاسخهای تازه و تازه تا طلوع محقق شود. و مطالعه ای راستین و ثمر بخش با نتایجی آرام کننده و کاربردهای نو و مزین به شناخت روشهای علمی جدید بشویم و این مرحله از کار و تلاش ایشان گلستان پروری را مینمود که میایستاد، مینگریست و تبسم شادی آفرینش را بر چهره نمایان میساخت و پر از انرژی مضاعف درون پاک خویش میگشت و بوی جان پرور و نسیم خرد پیشگی و کارآمدی جوانان را به چشم خرد مینگریست و حظّ میکرد و مشتاقانه و عارفانه از زیر بنای دانشهای نو و ملموسات و مشهودات را ارزانی میداد و میبارید چون ابری پر از بخشش و نوازش جان.
در مسائل مهاجم تمدن جدید و شهر نشینی ناگزیر و تند در جهان مترصد رشد بارها سخنان بکر و حیر ت آور و آینده نگرانه و واضع بینانه را چنان واضح میساخت که گویا ما دانشجویان خاور میانه ای از درون ظلمات جهل و بی خیالی به آینده سوسوی نور و آگاهی را با چشمان آزمند حقایقی را احساس و سپس با یاریهای هوشمندانه استاد احسانگر ادراک میکردیم و خود را در آن لحظهها متولدی تازه و چشم گشوده میدیدیم.
درباره تهران سالهای 30 و 40 به بعد با انگشت دقیق و تاکید اشتباهات شهرداران و وزارت کشور و سازمانهای شهرسازی و مهندسی محیط زیست و پیش نگریهای لازم و کافی طرحها و سخنان تازه را مطرح میساخت و مقامات آن زمان را دعوت میکرد که مشکلات و نواقص و موانع زندگی شهری را برایمان شرح دهند. مثلاً اشاره به متروی روی زمین و عقب نشینی خیابانهای قدیمی و ایجاد خیابانها عریض 50 تا 70 متری درست در میان شهر در چهار جهت اصلی شمال و جنوب و شرق و مغرب. میانه این اضلاع شمال شرقی و شمال غربی و ورودیها و خروجیها به محلهها و ایجاد میدانهای وسیع برای دور زدن و مسافر گیری و بارگیری بازار و صدور و ورود کالا و حفظ محیط سبز و گردشگاههای خستگی گسل و آرام بخش و گسترش موجبات رفع خستگی شهر نشینی و دادن طرحهای بلوار شمالی جنوبی (سلطنت آباد سابق) تا نیاوران و میدان بهارستان که آن زمانها زمینهای اطراف خالی از بنا و مزاحم بود و گستردن قبرستان حداقل در چهار نقطه ضلعی تهران شرق و غرب و غیره و مراکز دانشی و تحصیلی بیرون از تهران با فضای بسیار وسیع به طوریکه دانشجو رغبت به آلوده شدن در شهر نکند و دوری از کتابخانه و ورزشگاه و خویشتن فریبی نداشته باشد. برای تحقق این آرزوهای دنیا ساز استادان خارجی فرانسوی و سوئدی را دعوت برای سخنرانی و دادن اطلاعات دموگرافی و شهرسازی و نفوذ فرهنگ شهرنشینی و با هم نشینی و کمتر کردن اختیار فردی خود سرانه به همنشینی اجتماعی دلسوزانه شهری و آپارتمان گرایی و صلح و دوستی و یاریگری در ساختمان شهر و بهداشت و حیات مستمر شهر پاک و زنده و مردمان سرحال و سالم و شرکت جو در خدمات و زدودن روحیه زشت و حقارت انگیز به من چه و به ما چه! استاد در مقابل روحیه بی مسئولیتی به شدت متاثر میشد و عصبانیت و نفرت خود را نشان میداد ولی فوراً هنر ارتباطی موثر خویش را نشان میداد و آن تبسم دلنشین متفکرانه و موثر در بیننده بود به گونه ایی که هیچ گاه در دو ساعت بحث و گفتمان دو جانبه خستگی و خروج از متانت و اشتیاق و جاذبه و شتاب برای خواستن رخ نمیداد. اینک من بر آن نیستم که محتوای 50 ساله خدمات و مساعی اجتماعی و سجایای فردی و دانش پژوهی احسانگر زمانه خود را برشمرم و تشریح کنم زمانی دراز میطلبد و درکی وسیع و ژرف و وقتی ویژه عالم شناسانه در حد ایشان میطلبد البته از توان شاگرد خسته دل دگرگون شده به پیری از چون منی برنمیآید.
هدف او آموزش متدولوژی نوآوریها و نو شدن و نو خواستن و نو خاستن و مهرورزی و آشتی پروری و یاریگری و همدلی و یکدلی و نیک نگری و بخشیدن و بخشاندن و ادب ورزی و چهره گشایی و تبسم داشتن و زدودن ترس و یأس و شوق زندگی و نشاط آفرینی در دلهای نوباوگان و جوانان بود و آثار این همه صفات برگزیده از مدارس و دانشگاهها و مراکز آموزشی هنر و حرفه و فن در اجتماع سالم و متمدن تجددی محبوب و نوشدنی و خواستنی در خور جهانیان پیشتاز عرضه نماید و افتخار آفریند و مردمی شاد و امیدوار مصمم و دارنده برنامه به دور از روز مرگی و باری به هر جهت چون مسافران ره گم کرده بی منزل و رسیدن به افتخارات بشری که خداوند قصدش کرده که آدمی شرف آفرین است و اشراف بر موانع و صخرههای پیش رو را دارد بانگ میزد تا به ژرفای شنوندگی ما اثرگذار شود که تو برای هیچ شدن متولد نشدی تو ترکیب و خلاصه شده جهانی! و درخت دانشت تا آسمان هستی به اهتزار در میآید! و چرخ نیلوفری را به توان پرتوهای اندیشه ات فرود خواهی آورد و به خدمت این ده انگشت دستان و دو چشمانت خواهی گرفت. قفسی نیست، قفس گشایی تولدی برای مردن و تنها مردن و خراب را خرابتر کردن هرگز و بر یاوهها و تابوهای بی قرار و توتمهای ترس آفرین و خویشتن اسیر ساز و توهم دهشتناک آفرین سامان نیافته ای و پیوسته گوشزد میکرد. در کتابهای "جامعه"، "جوانان دانشگاه: دیروز، امروز، فردا" و "غربت غرب"، "آنچه خود داشت" فرار مغزها و مهاجرت خاندانها پیوسته و به تاکید و تکرار گوشزد نسل جدید جهان و ایران ساخته است یادش نیکو باد چون چراغ دریاها بود.
خدمات انسانی در یونسکو که بسیار مبتکرانه بود و مورد تشویق مقامات آن موسسه قرار گرفت و لقب یار بیچارگان و یاریگر و چارهگشای جهان ضعیف ماندگان و عقب نگهداشتگان مناسب ایدهها و کوششهای امید بخش ایشان بوده است .تاریخ اجتماعی ایران را بسیار و به کرات مورد تحقیق قرار داده است و نکتههای ظریف کار آمد از آن یافته است و در زمینه خسارتهای اخلاقی و اجتماعی و یأس تاریخی مردمان شکست خورده اقوام وحشی مهاجم اطراف و درون سازیهای مصلحت پرور و نیرو ساز را همان عرفان ایرانی و صداقت و عمق رفتارهای عیاران و رندان و درویشان و پیوند گرایان روحی مدد رسان ملات پیوستگی ساز اجتماع ایرانی دانسته است که در اجداد خاندان صفویه شکل گرفت.
فرخنده به جهان آمد، سعادت آفرین و دانش پژوه زیست .سبک بال از جهان رفت. اهل درد بود با سنگینیهای درد انسانها پیوند داشت و از سنگ اندازی بددلان و دیو سیرت نمیهراسید و گلایههای مستقیم اظهار نمیکرد و در نهانخانه دل بدان جهان برد. یار زندگیش بانوی کمالوند دانش پرور سکوت پیشه و صبور خود را همیشه گرامی میداشت. همان عزیز زیبای شیرازی که احسان او را چون قبله پاک تقدیس میکرد و فخر عرب شاهیان استان فارس میدانست. پاکان آینده راهش را گرامی میدارند و ثبت تاریخ میدانند.
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
http://anthropology.ir/node/11294