(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

کانادا: رشد اقتصادی، تبعیض و تهی دستی: یکپارچه سازی مهاجران

ترجمه ی خدیجه نادری بنی
english-immigrants-7141.jpg

تأثیر رشد اقتصادی بر لایه های مختلف درآمدها و «عدم تساوی آهنگ رشد اقتصادی» از موضوعات مورد بحث هستند. تحلیل ما با کمک خرده داده های به دست آمده از سرشماری های کانادا، تصویری دقیق از میزان نابرابری های درآمدی و فقر به دست می دهد و شرایط مهاجران برآمده از گرایشهای جدید را نسبت به مهاجران غربی و بومیان در فاصلۀ سالهای 1990-2005 برجسته می کند. نتایج به دست آمده نشان می دهند که این دسته از مهاجران در طول دورۀ رکود اقتصادی بیشترین خسارت مالی را متحمل شده و در طول دورۀ توسعۀ اقتصادی کمتر از دیگران، اوضاعشان بهبود یافته است و نابرابری های درآمدی در کانون و در بطن گروههای مختلف افزایش یافته است. گسترش تبعیض­ها تا حدودی به کاهش فقر حاصل از افزایش درآمد متوسط منجر شده است. از دیگر سو میزان کارایی سرمایۀ انسانی این مهاجران در فاصلۀ سالهای 1995-2005 کاهش یافته است.در همین راستا باید بر اهمیت تبعیض در حوزۀ اشتغال یا دستمزدها نیز اشاره کرد.

مقدمه

کانادا که برای مبارزه با زوال جمعیتی و اقتصادی ناشی از پیرشدن جمعیت بر جمعیت مهاجران تکیه دارد، با حجم بالای مهاجرانی روبروست که درآمدشان در سطح پایین قرار دارد. وضعیت اقتصادی گروههای جدید مهاجران در مقایسه  با وضعیت همتایانشان که در کانادا متولد شده اند یا از قبل سکونت داشته اند، وخیم تر است. بخشی از این مشکل ناشی از رکود اقتصادی است که از ابتدای دهۀ 90 گریبانگیر کانادا شده است. این رکود اقتصادی سبب وخامت اوضاع بازار کار در مجموعۀ فعالان اقتصادی نوظهور، از جمله مهاجران، شده است. با این حال به نظر می رسد افزایش فقر به ویژه نزد مهاجران جدید، [آنهایی که از کشورهایی می آیند که سابقه مهاجرت به کانادا را ندارند]،  شدیدتر بوده است. در کنار مهاجران قدیمی (آمریکا و کشورهای اروپایی)، امروزه بخش اعظم مهاجران متعلق به ده کشورند. بیشتر این کشورها از قارۀ آسیا و برخی هم از آفریقا و خاورمیانه هستند. تنوع مبادی مهاجرت، تنوع مشخصه های دیگر را هم به همراه دارد، از آن جمله اند زبان، تعلق به یک اقلیت شناخته شده، تحصیلات و تجربۀ حرفه ای فرا گرفته شده قبل از مهاجرت. بنابراین این امکان وجود دارد که مهاجران اهل این کشورهای جدید برای سازگاری و کسب قابلیتهای ویژۀ مهاجرت به کانادا (زبان، فرهنگ، صلاحیت) بهای سنگین تری را نسبت به مهاجران غربی بپردازند. آنان برای به تأیید رساندن گواهی ها و دوره هایی که در کشور خودشان گذرانده اند با مشکلات فراوانی مواجهند. شناخت بازار اشتغال محلی که در روند اخت شدن با شرایط کشور مقصد موثر است نیز برای آنان مشکل است. این وضعیت در حالی حکمفرماست که شمار مهاجران با انگیزۀ اقتصادی مهاجرت روبه افزایش است و متقاضیان با انگیزۀ اقتصادی بالا و بیش از پیش آموزش دیده وارد این کشور می شوند.

درک سازوکارهای جاری در بقای نابرابریهایی که در کمین جمعیت مهاجر هستند و مشخص کردن علل بسیار پیچیده ای که به این حجم از نابرابریها در جامعۀ مهاجر دامن می زنند امری بنیادین است. اهمیت این امر آنجا آشکار می شود که بگوییم به دلیل محدود بودن داده های تجربی مورد محاسبه، درک روند کامل به وجود آمدن این نابرابری مشکل است. پرسشهایی که مطرح می شود این است که  آیا رفاه اقتصادی مهاجران اهل کشورهای غیر غربی افزایش می یابد؟ آیا فقیران فقیرتر و ثروتمندان پولدارتر می شوند؟ به این ترتیب ما در پی تحلیل اشکال و ریشه های نابرابری در آمد در فاصلۀ سالهای 1990-2005 هستیم.

تحول توزیع درآمد

کانادا در نیمۀ نخست دهۀ 90 میلادی با رکود قابل توجه اقتصادی مواجه شد که پیامدهایی بر سطح درآمد داشت. در واقع درآمد در بین سالهای 1990-1995 دچار رکود شد و با رونق دوبارۀ اقتصادی در فاصلۀ سالهای 1995-2005 رو به افزایش نهاد. همین تحول در همۀ حوزه های جمعیتی اعمال شده است. با اینهمه مهاجران متعلق به مبادی جدید مهاجرت بیشتر رو در روی این شرایطند و با این حال که علیرغم سیر مستمر افزایش، نرخ افزایش درآمد متوسط این دسته از مهاجران به مراتب کمتر از در آمد شهروندان بومی و مهاجران «سنتی» است. زمانی رشد اقتصادی منجر به کاهش فقر و تبعیض می­گردد که سطح درآمد خانوارهایی که در سطح پایین توزیع درآمد هستند بیش از سایر اقشار افزایش یابد. برای جدا کردن گروههای مختلف درآمد استفاده از مفهوم دهک (دسیل) مفید است: اولین دهک این تقسیم بندی شامل ده درصد از افرادی می شود که پایین ترین سطح درآمد را دارند. دومین دهک، ده درصد بالاتر از این دسته است و الی آخر. مشاهدۀ منحنی های تلاقی رشد [1] (CIC) در گروه درآمدها به ما این امکان را می دهند که دلایل تحول توزیع درآمد را تحلیل کنیم و اقشاری را که بیش از بقیه از این نوسانات تأثیر گرفته اند مشخص کنیم. منحنی های CIC مربوط به سالهای 1990-2005 نشان می دهد که در فاصلۀ سالهای 1990-2005 منحنی های اهالی بومی و مهاجران مربوط به کشورهای آمریکا و اروپا در سطح بالاتر از صفر قرار می گیرند، بدان معنا که این دسته افراد در درآمد واقعی شان شاهد رشد بوده اند. منحنی مهاجران آسیایی پایین تر از صفر و بین 5 تا 50 درصد باقی می ماند و این یعنی روند پایین  رفتن درآمد در میان اقشار فقیر و متوسط این گروه. حتی افزایش درآمد واقعی مهاجران سطوح بالاتر آهنگ ضعیفتری نسبت به مهاجران آمریکایی و اروپایی دارد. از دیگر سو منحنی CIC آشکارا در مورد دیگر مهاجران بالارونده است و این نمایانگر افزایش نابرابری ها در میان این گروه در فاصلۀ سالهای 1990-2005 است. تحلیل سه دورۀ دیگر 1990-1995، 1995-2000 و 2000-2005 نشان می دهد که پرسش شوندگان پیش از افزایش درآمدشان شاهد کاهش درآمد در دورۀ اول بوده اند. در طول این فرایند افراد مرفه تر کمتر از رکود اقتصادی آسیب دیده اند و در طول دورۀ رشد اقتصادی بیش از سایرین شاهد بهبود سطح درآمدی خود بوده اند. بنابراین در طول این دوره میزان نابرابری ها تشدید شده است. در این میان به نظر می رسد وضع مهاجران آسیایی به مراتب نامطلوب تر از سایرین بوده باشد. این استنباط از این واقعیت به دست می آید که آسیایی ها اغلب در کلان شهر تورنتو متمرکز شده اند، جایی که نوسانات بازار کارش بیش از سایر شهرهای کانادا به چشم می خورد.

تأثیر نابرابری های درآمدی بر فقر

بهبود عمومی سطح زندگی در مجموع به سمت کاهش تهی دستی تمایل سوق داده می شود. اما این کاهش ممکن است با توزیع نامتوازن در آمد به بیراهه برود. با کمک مثلث « تهی دستی، رشد، تبعیض »  به بررسی تناسبات میان بهبود درآمد، نابرابری و تهیدستی در هر گروه جمعیتی می پردازیم. این روش به ما این امکان را می دهد که خروجی توزیع درآمدها دوگونه باشد: یکی متغیری است متناسب با همۀ درآمدها که توزیع درآمد نسبی را تغییر نمی دهد (خروجی رشد) و دیگری متغیرِ توزیع نسبی است که طبق تعریف جدا از درآمد متوسط است (خروجی توزیع). از سال 1995 تا 2005 میزان فقر در میان جمعیت مورد مطالعه، بجز مهاجران آسیایی، کاهش یافته است. بهبود سطح درآمد به همراه تشدید نابرابری ها و تأثیر منفی رشد و تأثیر مثبت توزیع مجدد در مورد همۀ گروهها ملاحظه می شود. به عبارت دیگر کاهش فقر ناشی از افزایش درامد در مواردی با مواجهه تشدید نابرابری ها رنگ باخته است. در میان مهاجران آسیایی تأثیر فقر با رشدی 12.2 درصدی مواجه است که 11 درصد آن مربوط به کاهش درآمد متوسط و 89 درصد مربوط به عدم توازن در توزیع درآمدهاست.

تجزیۀ رشد درآمد

و بالاخره به مدد تجزیۀ بلاند-آکساکا (Blinde-Oaxaca) به تحلیل تأثیرات خصائل فردی مهاجران بر نابرابری درآمد و فقر می پردازیم. این فرضیه می گوید که تفاوت خصوصیات (مانند تحصیلات، دانش زبانی، صنعت، سال مهاجرت و مکان اقامت) و تفاوت خصایل فردی منجر به تفاوت عملکرد اقتصادی مهاجران و نیز تفاوت در توزیع درآمد می شود. با تجزیۀ تأثیرات تفاوتهای مهاجران که از تفاوت خصایلشان به دست می آید به اندازه گیری تأثیر خصایل متنوع بر تفاوت درآمدها می پردازیم. جدول 1 به معرفی تجزیۀ رشد درآمد مهاجران جدیدی در فاصلۀ سالهای 1995-2005 می پردازد. اولاً نتایج نشان می دهند که رشد درآمد تابع علت زمانی یعنی تحول کارایی مشخصه های فردی است. این بخش توسط تغییرات سنجه­های معادلۀ درآمدی توجیه می شود و 6/88 درصد رشد کلی درآمد واقعی را نشان می دهد. علیرغم افزایش محسوس سطح متوسط تحصیل (به عنوان سنجه ای مثبت)، کارایی تحصیلات در فاصلۀ سالهای 1995-2005 (نتیجۀ گذرای منفی) کاهش یافته است. یادآوری کنیم که نتیجۀ اصلی رشد زبانهای رسمی سنجۀ تعیین کننده ای نیست و این در حالیست که نتیجۀ گذرای آن در سالهای 1995-2005 کاهش یافته است. نتیجۀ اصلی مربوط به سنجۀ «حرفه» مثبت است و این مسئله در 9/6 درصد از رشد درآمدی مهاجران نقش دارد و این به معنای افزایش نرخ استخدام در طول مدت دورۀ مورد مطالعه است. نتیجۀ گذرای حرفه نیز مثبت است و نقش مهمی در رشد درآمد دارد. و این بدان معناست که در طول دورۀ مورد مطالعه، کارایی مورد قبول حرفه های متنوع در مقایسه با افرادی که مورد مطالعه قرار نگرفته اند (یعنی آمار درستی از آنها به دست نیامده) به وجه گویایی افزایش یافته است. این افزایش کارایی حرفه ها، 7.57 درصد رشد درآمد مهاجران را توجیه می کند. نتیجۀ نهایی مکان اقامت هم قابل چشم پوشی است اما نتیجۀ موقت آن 2/5 درصد رشد درآمدی را توجیه می کند. استان کبک (Québec) را که درامد متوسطش بسیار اندک است، به عنوان مرجع رکود در نظر گرفته ایم. این نتیجۀ موقت مثبت به معنای افزایش تفاوت درآمدی در کبک و سایر مناطق کاناداست. مکان مبدأ نیز عامل مهم دیگری در نوسان درآمدی مهاجران است و نتیجۀ نهایی آن منفی است (9/4 - درصد) و این به معنای افزایش شمار گروه مرجع، یعنی مهاجران چینی، است. نتیجۀ مثبت در این مورد به معنای کاهش درآمد نسبی مهاجران چینی است.

سهم سیاست های عمومی

نتایج گوناگون به دست آمده از این تحلیل، چهره ای دقیق از نوسانها در تبعیض درآمدها و فقر به دست می دهد و روشن می سازد که این موراد برای مهاجران مبادی جدید مهاجرتی مهمترند. همچنین آشکار است که در فاصلۀ سالهای 1995-1990 نوسانات اقتصادی بیش از پیش این مهاجران و بویژه افراد فقیرتر این گروه را تحت تأثیر قرار داده است. پژوهش ما همچنین نشان می کند که مهاجران مبادی جدید مهاجرت بیشتر در گروه تهی دستان قرار می گیرند. در واقع فقر در میان این مهاجران در فاصلۀ سالهای 1990 تا 1995 تشدید یافته است. با آنکه تأثیر فقر در طول 1995-2005 کاهش یافته است، سطح فقر در سال 2005 بالاتر از سطح آن در سال 1990 است. نتایج تجزیۀ رشد درآمد نشان می دهند که تحصیلات، حرفه و تعلق قومی سه عامل مهم در رشد درآمد مهاجران جنوب است. میزان برخورداری از تحصیلات در میان این گروه در طی سالهای 1995-2005 کاهش یافته است. این وضعیت به شکاف  درآمدی بیشتر میان این گروه و سایر اقشار مانند شهروندان کانادایی و مهاجران متعلق به ایالات متحده یا اروپا می انجامد و به نابرابری اجتماعی دامن می زند.         .

 

-  Résumé de « Croissance économique, inégalités et pauvreté : L’intégration des immigrants au Canada », Centre d’études ethniques des universités montréalaises«, Mai 2012.

 

[1]Courbes d’Incidence de la Croissance

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.