ژاک لاکان: ناخود آگاه همان فصل از تاریخ من است که با یک خلاء و یا با یک دروغ نشان خورده است: همان فصل سانسور شده. اما حقیقت را می توان بازیافت (نوشته ها، یک، 1966).
پرونده اینترنتی ترجمه درایران
تهیه و تنظیم: سعیده بوغیری
ترجمه یکی از حوزه هایی است که در طول سال های اخیر بیشترین مباحث را در زمینه خود در میان روشنفکران، اساتید دانشگاهی، مترجمان حرفه ای، نویسندگان و سایر کسانی که از دور یا نزدیک با تولید یا مصرف متون ادبی و اجتماعی سروکار دارند، برانگیخته است. این پرونده و پرونده های بعدی تلاشی است برای گردآوری بخش هایی از این مباحث که بر روی فضای اینرنتی وجود دارند و قرار دادن آنها در یک ساختار مشخص.
سمینار ترجمه
مقدمه دبیر علمی سمینار
نگاهی کوتاه به تاریخچه ترجمه
شعبان آزادی کناری
هسته مفهومی اصطلاح وادی در جغرافیای تاریخی شبه جزیره
مهران اسماعیلی
تاریخ ترجمه پژوهشها و متون تاریخی در دو قرن اخیر
دکتر سلیمان امینزاده
ضرورت ترجمه و کاربرد متون سریانی در مطالعات تاریخ ایران
دکتر صفورا برومند
تاثیر ترجمه بیوگرافی های تاریخی و رمانهای اروپایی بر متفکرین قاجاری
دکتر فاطمه پیرا
مجمع الخواص صادقی بیگ افشار؛ نقد ترجمه و ارزیابی اهمیت تاریخی
سجاد حسینی
نهضت ترجمه؛ از میانه سده دوم تا اواخر سده چهارم
فهیمه سادات حمیدی
نامهای ارمنی در روند ترجمه به فارسی؛ نقدی بر ترجمه تواریخ عربی
سید علی خیرخواه علوی
ترجمه متون تاریخی عثمانی به فارسی، ضرورتها و راهکارها
دکتر رضا دهقانی
آسیبشناسی ترجمه متون تاریخی دوره سلجوقیان
دکتر محسن رحمتی
نقد و بررسی فتوحات اعراب در آسیای مرکزی
دکتر محسن رحمتی
ترجمههای متون و تعامل معرفتی تاریخ
دکتر سید ابوالفضل رضوی
نامهای عَلَم، نادیدهترین اصل ترجمه متون تاریخی
کوروش صالحی
اهمیت و ضرورت ترجمة متون تاریخی عثمانی به فارسی، مطالعه موردی: تاریخ عثمان پاشا
نصرالله صالحی
عوامل توجه به ترجمه آثار تاریخی در عصر قاجار
پرویز حسین طلائی و لیلا نجفیان رضوی
آسیبشناسی ترجمه متون تاریخی، نقد موردی کتاب دکتر آبراهامیان درباره کودتای 28 مرداد
علی اکبر عاصیان
نگاهی انتقادی به سبک و شیوه ذبیحالله منصوری در ترجمه متون تاریخی
مریم عزیزیان و زهرا روحی
تأثیر ترجمه متون فارسی در شناخت تاریخ و فرهنگ ایرانی در فرانسه (قرن 18 و19)
فاطمه عشقی
نقش ترجمهها در رواج گفتمان انتقادی و بحران آگاهی در عصر قاجار
زهرا علیزاده بیرجندی
برخی ملاحظات درباره ترجمه پژوهشهای ایرانشناسی
یزدان فرخی
شیوه ضبط اسامی خاص و اصطلاحات در ترجمه متون تاریخی، مشکلات و برخی راهکارها
منیر قادری
ترجمه علمی متون دینی
نسرین کاظمزاده
تأثیر ترجمه نظریههای ماکس وبر بر دیدگاههای مورخان ایرانی
حمید کرمی پور
بررسی تأثیر متون فارسی ترجمهشده در شناخت تاریخ و فرهنگ ایرانی در خارج از ایران
پریسا کریمیان زاده و رضا واثق عباسی
شاخصههای ترجمه علمی متون تاریخی
مریم کمالی
بنگاه ترجمه و نشر کتاب، نهاد ترجمه نظاممند
دلآرا مردوخی
ارزیابی میزان اعتبار ترجمه فارسی تاریخ ایران سر جان ملکم
هادی وکیلی
مقدمه دبیر علمی سمینار
میدان مطالعه و تحقیق در علم تاریخ حوزه گستردهای است که گروههای علاقهمند به مباحث پژوهشی، تألیفی، اندیشهای و روششناسی و بازیابی حقیقت را جذب خود کرده است. افراد در چگونگی برخورد با مسائل تاریخی به عنوان یک پدیده اجتماعی رخداده در گذشته و یافتن آثار مرتبط آن با دیگر مبادی اندیشهای از جمله افکار، سیاستها، اندیشهها، علل و نتایج، عملکردها، بازتابها و تأثیرها، یکدست نبودهاند و هر یک حاصل تحقیقات خود را به زبانی نگاشتهاند. نگارش به زبانهای متعدد خطر عدم دسترسی به حاصل تحقیقات و پژوهشهای دیگران را به همراه دارد و البته گاه سبب موازیکاریها میشود. آفت دیگر آن در تعریف نشدن و ناآگاهی از حدود و ثغور کارهای دیگران است که محقق به درستی نمیداند در موضوع مورد علاقه خود چه پژوهشهایی انجام شده و چه دستاوردهایی عرضه شده است. در حقیقت او نمیداند در چه مرحلهای از پژوهش و در کجا ایستاده است. این امر زمینهساز و گاه توجیهکننده ترجمه از زبانی به زبان دیگر میباشد. معرفت تاریخی زمانی حاصل میشود که از حرکت، ضرورت و چگونگی آن در حوزههای مختلف آگاهی وجود داشته باشد. هر اندازه آگاهی بیشتر باشد، تحلیل عمیقتر و رسیدن به معرفت روشنتر و سهلتر میشود.
ترجمه آثار دیگران بابی از ابواب معرفت به حوزههایی است که دیگران زحمت رفتن آن راه را کشیدهاند و اکنون محقق قصد کنکاش و پژوهش در آن حوزه را دارد. ترجمه علاوه بر ایجاد سهولت در دسترسی به نتایج پژوهشهای دیگران، افقهای جدیدی را در باب معرفت و شناخت فرا روی محققان باز میکند. با این حال موازیکاری در ترجمه، توجه به حوزههای مشخص و غفلت از سایر حوزهها، نبود یکدستی در ترجمه و قرائتهای مختلف از اعلام، بیتأثیر دانستن ترجمه در گسترش حوزه معرفت تاریخی و تأکید بر لزوم استفاده از تألیفات به زبان اصلی، بیتوجهی به آسیبهای ناشی از ترجمهها (که گاه حرفهای است نه تخصصی)، غفلت از ضرورتها و الویتهای ترجمه در مباحث تاریخی، ناآگاهی از نقش ترجمه در انتقال فرهنگ و تمدنها و گفتمانهای متعدد، حوزههایی است که بر اهمیت ترجمه و احتیاط بسیار در آن تأکید دارد. در ضمن، این موارد گویای ضرورت توجه علمی و دقیق به حوزه ترجمه است که مورخان آگاه به اصول علم تاریخ و بصیر در اصطلاحات و کاربردهای آن در کنار مترجمانی توانا میتوانند دو بال مکمل پرواز در حوزه تاریخ و ترجمه باشند. برگزاری سمیناری با عنوان «تاریخ و ترجمه» با هدف توجه به موارد مذکور میتواند یکی از راههای چالش فکری علاقهمندان حوزه مطالعات تاریخی به معنای اعم آن باشد.
بر خود فرض میدانم از زحمات سرکار خانم دلآرا مردوخی که در جمعآوری و تدوین چکیده مجموعه مقالات بیدریغ مرا یاری کردند سپاسگزاری ویژه داشته باشم.
دکتر شهلا بختیاری
دبیر علمی سمینار
نگاهی کوتاه به تاریخچه ترجمه
شعبان آزادی کناری[1]
هرمینوس[2] یک واژة یونانی باستانی است که معادل مترجم بوده و مستقیماً مرتبط با نام ربالنوع هرمس میباشد. فعل هرمینو (Hermeneuo) به معنای تفسیر، ترجمه، توضیح، شرح، بیان و توصیف زبانهای خارجی و نوشتن در مورد آنهاست. معانی دیگر لغت یونانی هرمینوس (میانجی، رابط، کارگزار، دلال ازدواج) حاکی از وجود مترجمان در دورة ماقبل تاریخ، یعنی زمان قبل از ابداع نوشتن، میباشد.
خواندن، به عبارتی نوعی ترجمه و تلاشی برای یافتن معنای متنی است که توسط شخصی دیگر نوشته شده است. هنگام گوش دادن به نمایشنامههای شکسپیر، شخص از خود میپرسد که واژگان در طول قرنها دستخوش چه تغییراتی شدهاند و چه تفاوتی میان طنین این واژگان برای خود نمایشنامهنویس و نیز برای بازیگران و مخاطبان معاصر وجود داشته است.
در این مقاله، ضمن بررسی نقش مترجمان در گذر تاریخ، به ارائه تاریخ ترجمه در چین و نقش «مدرسه چانگ آن» پرداخته شده، آنگاه تاریخ ترجمه در یونان و نقش خانه دانش در این کشور مورد بررسی قرار گرفته و ضمن ارائه نقش مدرسه تولیدو در اسپانیا، به هندوستان و سپس قرن هفتم می رسد و ضمن گذر از ایرلند به ده سالی می رسد که طی آن مترجم تعبیری دیگر یافت و در پایان به دانش باستانی برای جهان نوین می پردازد.
واژگان کلیدی: تاریخچه ترجمه، اسپانیا، چین، هندوستان، ایرلند، یونان
نقد معادلسازی در ترجمه قرآن به فارسی؛ نمونه موردی واژه«وادی»
مهران اسماعیلی[3]
واژه وادی در ادبیات عرب کاربردهای فراوانی داشته و به عنوان مفهومی بیانگر موقعیت مکانی خاص، به کار رفته است. این واژه در قرآن 10 بار تکرار شده است. مترجمان قرآن در مقام ترجمه معادلهایی را برای انتقال این مفهوم از عربی به فارسی به کار بردهاند و این مقاله در صدد بررسی این معادلها است تا دریابد مترجمان تا چه میزان نسبت به مفهوم وادی در زبان عربی اشراف داشته و از سوی دیگر تا چه میزان معادلهای به کار رفته در زبان فارسی نسبت به انتقال مفهوم وادی توانایی و قابلیت داشتهاند.
واژگان کلیدی: ترجمه، ترجمه قرآن، اصطلاحات جغرافیایی، وادی.
تاریخ ترجمه پژوهشها و متون تاریخی در دو قرن اخیر
دکتر سلیمان امینزاده[4]
موضوع تاریخ، انسان و زمان و مسائلی است که در گذر زمان اتفاق میافتد و مسیر زندگی انسانها را (در پهنه زمین) گزارش میدهد.
تاریخ ترجمه و تاریخنگاری در ایران (200 سال گذشته) و تأثیر آن در زندگی اجتماعی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و ... از جمله مسائلی است که باید مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار گیرند.
در این وجیزه، به تأثیر ترجمه و شیوه تاریخنگاری در دو قرن اخیر و تأثیر آن در شئون اجتماعی، سیاسی و... (ایران) پرداخته و نمونههایی از کتابهای ترجمه و تاریخی ایران معرفی گردیده و سیر تاریخی ترجمه و تاریخنگاری در ایران (دو قرن اخیر) بررسی و تجزیه و تحلیل گردیده است.
واژگان کلیدی: تأثیر ترجمه در تاریخ و تاریخنگاری در ایران، کتابهای تاریخی، سفرنامهها، خاطرات در شیوه نگارش تاریخ و دادن اطلاعات لازم به جامعه.
ضرورت ترجمه و کاربرد متون سریانی در مطالعات تاریخ ایران
دکتر صفورا برومند[5]
زبان سریانی به عنوان زبان و رسانه ادبی مسیحیت نوپا، از حدود قرن دوم میلادی، در محدوده میانرودان و نواحی غربی فلات ایران، مورد توجه قرار گرفت. از این پس تا قرن دهم میلادی، زبان و متون سریانی و سریانیزبانان در انتقال و پیوند ادبیات، مفاهیم دینی و علمی تمدنهای منطقه، نقش مهمی ایفا کردند. آنچه متون سریانی را با تاریخ ایران پیوند می دهد، تأثیر این آثار در بازشناسی زوایای تاریک تاریخ این سرزمین است. در واقع برخی ناگفتههای منابع موجود در بازنمایی تاریخ اجتماعی، سیاسی، دینی و اقتصادی ایران به ویژه از قرن دوم تا هفتم میلادی/ اول هجری قمری (و حتی در برخی موارد تا قرن سیزدهم میلادی/ هفتم هجری قمری) را میتوان در منابع سریانی جستجو کرد. خوشبختانه این آثار به صورت وقایعنامهها، سالنامهها و متون تاریخی در دست هستند. در آثار مورخان ایرانی، نشانی از کاربرد منابع سریانی به چشم نمیخورد یا به صورت غیرمستقیم و با تکیه بر منابع و مآخذ متأخر، از این آثار یا ترجمه آنها به زبانهای دیگر، نقل قول شده است. با تکیه بر اهمیت منابع سریانی در بازشناسی تاریخ ایران، مشترکات لغوی و ادبی زبانهای فارسی و سریانی، سهولت فراگیری این زبان و ارتباط با جوامع سریانیزبان، این مقاله با معرفی نمونههای کاربردی متون سریانی، به بیان ضرورتهای بازشناسی این متون در مطالعات تاریخ ایران، میپردازد.
واژگان کلیدی: متون سریانی، تاریخ ایران، ترجمه
تأثیر ترجمه بیوگرافیهای تاریخی و رمانهای اروپایی بر متفکرین قاجاری
دکتر فاطمه پیرا[6]
ضرورت شناخت جهان نو و درک پدیدههای آن مسئلهای بود که از همان ابتدا ذهن اندیشمندان قاجاری را به چالش کشید. اگرچه ضرورت شناخت و ترجمه آثار متفکرین اروپایی به ویژه به دوره فتحعلیشاه باز میگردد، اما این نیاز به مرور شدیدتر احساس شد، به طوری که ما در دوره ناصرالدینشاه با یک نهضت ترجمه مواجه میشویم که عطش سیریناپذیری در شناسایی عصر نو داشت. این ترجمه اگرچه در پارهای موارد غیرانتقادی بود، اما تأثیر عمیق و بهسزایی برای درک و پذیرش جهان نو در میان متفکرین این دوره برجای نهاد.
در بحث پیش رو، ابتدا از میان آثار ترجمهشده این دوره گزینشی از بیوگرافیهای تاریخی و رمانهای اروپایی خواهیم داشت که به زبان فارسی ترجمه شدهاند. سپس با طبقهبندی، تجزیه و تحلیل عناوین و مطالب آنها میزان تأثیرپذیری این آثار بر اندیشمندان قاجاری را مورد بررسی خواهیم داد.
واژگان کلیدی: قاجاریه، بیوگرافی، رمانهای تاریخی، اندیشمندان، روزنامه
مجمع الخواص صادقی بیگ افشار؛ نقد ترجمه و ارزیابی اهمیت تاریخی
سجاد حسینی[7]
تذکره ادبی مجمع الخواص، در سال 1016هجری قمری توسط صادقی بیگ افشار، نگارگر برجسته عهد صفوی به زبان ترکی نگارش یافت و در سال 1327هجری شمسی توسط دکتر عبدالرسول خیامپور استاد دانشگاه تبریز تصحیح و به زبان فارسی ترجمه و منتشر گشت.
این تذکره اطلاعات گرانسنگی در باب وضعیت ادبی حاکم بر گروههای اجتماعی ترک و تاجیک ایران آن روزگار ارائه میدهد. همچنین رونق ادبیات و هنر در نزد سلاطین، شاهزادگان و ارکان دولت صفوی و برخی از سلاطین و خوانین دول عثمانی و اوزبک در آیینه مجمع الخواص قابل مشاهده است.
صادقی بیگ در تبریز به دنیا آمد و در هنر نگارگری تحصیل معرفت نمود. جریان حوادث سیاسی موجب حضور او در تختگاههای قزوین و اصفهان گشت . از این رو با بسیاری از اعاظم سبک تبریز، قزوین و اصفهان ارتباط یافت و نام و سرگذشت برخی از این نگارگران را به واسطه طبع شعریشان در مجمع الخواص گرد آورد.
این مقاله بر آن است تا علاوه بر تبیین اهمیت این تذکره در تاریخنگاری عصر صفوی، برخی از کاستیهای موجود در ترجمه آن را مورد نقد قرار دهد.
واژگان کلیدی: مجمع الخواص، صادقی بیگ افشار، صفویه، نقد، ترجمه
نهضت ترجمه؛ از میانه سده دوم تا اواخر سده چهارم
فهیمه سادات حمیدی[8]
جنبش اقتباس و انتقال آثار علمی و فرهنگی تمدنهای غیر عربی (علوم اوایل) به عالم اسلام از میانه سده دوم تا اواخر سده چهارم صورت گرفت. در طول این نهضت شماری از آثار اصلی تمدنهای یونان و ایران و مصر و هند به عربی ترجمه شد که بیشتر در زمینههای طب، ریاضیات، نجوم، فلسفه و آیین کشورداری بوده است.
واژگان کلیدی: نهضت ترجمه، عصر عباسی، علوم یونانی، عربی، بیت الحکمه
نامهای ارمنی در روند ترجمه به فارسی؛
نقدی بر ترجمه تواریخ عربی
سید علی خیرخواه علوی[9]
در عصر فتوحات زمانی که سپاهیان مسلمان در روند گسترش قلمرو اسلامی به ارمنستان رسیدند با مجموعهای از مناطق، نامها و شخصیتهای ارمنی مواجه شدند. بعدها تاریخنگاران اسلامی این نامها را بر اساس کاربرد فاتحان و تعریبی که آنان انجام داده بودند در متون خود ثبت کردند. نامهای تعریبشده و تغییریافته بیزانسی ـ ارمنی در فرایند ترجمه متون عربی به زبان فارسی به همان صورت به متون فارسی راه یافت در حالی که شایسته این بود که نامها به همان صورتی که پیش از تعریب بودند و در زبان ارمنی کاربرد داشت، در ترجمههای فارسی به کار روند.
این مقاله در صدد است ضمن بررسی وضعیت این نامها در منابع گوناگون شکل صحیح آن را بیان کرده و تا حد امکان قاعدهای برای یافتن وضعیت سابق آن به دست دهد.
واژگان کلیدی: نامشناسی، نامهای ارمنی، نامهای بیزانسی
ترجمه متون تاریخی عثمانی به فارسی، ضرورتها و راهکارها
دکتر رضا دهقانی[10]
تاریخ ایران و عثمانی در طی سدههای متمادی از اشتراکات وسیع تاریخی، فرهنگی و مذهبی برخوردار بوده است. همجواری و مرزهای طولانی، همکیشی، مشترکات زبانی، ادبی و هنری باعث شده است تا تاریخ و حیات سیاسی ـ اجتماعی دو قدرت بزرگ جهان اسلام در مسیری تقریبا مشترک سیر کند. از این میان وادی زبان و ادبیات شاخصهای ممتاز در روابط فرهنگی ایران و عثمانی به حساب میآید. زبان ترکی عثمانی با اشتقاق فراوان از واژگان فارسی و عربی در زمره زبانهای اسلامی محسوب میشودکه روزگاری زبان رسمی امپراتوری عثمانی بود. آگاهی اغلب دولتمردان ایرانی و اهل قلم از این زبان، مراودات فرهنگی طرفین را راحتتر و در قیاس با امروز پربارتر کرده بود. این مسئله در زمینه تاریخنگاری هم صدق میکرد؛ به طوری در طی سدههای طولانی که عثمانیها روابط مستمر با ایران داشتند، مورخان عثمانی به اقتضای همجواری، زبان مشترک و تحولات فی مابین دولتهای ایران و عثمانی در آثار خود به مسائل و رخدادهای ایران به اجمال یا تفصیل پرداختهاند و این گونه آثار از نظر تاریخنگاری ایران در خور توجه و تأمل است. در عصر قاجار به ویژه در دوره ناصرالدین شاه پارهای از این آثار به فارسی برگردانده شد، از آن جمله تاریخ حمیدی ترجمه علیقلی خان یا اوضاع مملکت عثمانی در زمان سلطان عبدالحمید ترجمه و تالیف محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. سنت ترجمه آثار تاریخی عثمانی در ادوار بعد بالیدن نگرفت و مغفول ماند.
نظر به چنین زمینهای و این که اساساً مبحث عثمانیپژوهی با وجود اهمیت وافر آن در ایران از ادبیات غنیای برخوردار نیست و مبحثی نوپا به شمار میآید، لذا ضرورت دارد آثار برگزیده و منابع اصلی و معتبر تاریخنگاری عثمانی و بلاخص تاریخنگاری روابط ایران و عثمانی شناسایی و به زبان فارسی ترجمه شود تا مواد لازم برای پژوهشهای عمیق و دو سویه از منظر منابع فراهم گردد.
با توجه به چنین ضرورتی نوشتار حاضر بر آن است تا با نگاهی به پیشینه ترجمه نوشتههای تاریخی از عثمانی به فارسی در دو سده اخیر آثار و منابع برگزیده را جهت ترجمه به فارسی به اجمال معرفی کند و در پایان پیشنهادها و راهکارهایی به منظور وصول به این مقصود ارائه نماید.
واژگان کلیدی: منابع تاریخی عثمانی، فارسی، ترجمه، پیشینه، پیشنهاد و راهکار
آسیبشناسی ترجمه متون تاریخی دوره سلجوقیان
دکتر محسن رحمتی[11]
اهمیت دوره سلجوقیان در تاریخ ایران و تعدد و تنوع محتوایی و زبانی منابع این دوره (اعم از فارسی، عربی، ترکی، سریانی، ارمنی و السنه اروپایی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، روسی، و جز آن) بر کسی پوشیده نیست. از آنجا که اشراف و تسلط بر همه این زبانها برای محققان به آسانی مقدور و میسور نیست، این دوره جزء تاریکترین و مبهمترین ادوار تاریخ ایران قرار گرفته که تا چندی پیش حتی اثر مستقلی در باب آن انجام نشده بود. از طرفی دیگر، احتمالاً بیش از هر دوره دیگر تاریخی، فهم حوادث آن دوره، برای محققان، وابسته به ترجمه است. اگر چه در یکی دو دهه اخیر توجه به شناخت تاریخ سلجوقیان (حداقل در ایران) بیشتر شده، ولی در حقیقت، این توجه بیشتر رویکرد ترجمهای داشته است. به عبارتی دیگر در یکی دو دهه اخیر تعداد ترجمههای مربوط به تاریخ سلجوقیان افزایش یافته و در نتیجه اساس و بنیاد شناخت دانشجویان و حتی محققان این دوره از تاریخ ایران را همین آثار ترجمه ای خواهند گذاشت. لذا شاید بتوان گفت تاریخ ایران در دوره سلجوقی، به شدت با ترجمه پیوند خورده و از آن تأثیر پذیرفته و میپذیرد. بر این اساس آسیبشناسی این ترجمه میتواند ضمن بهبود روند ترجمهها، به اصلاح و اثرگذاری هر چه دقیقتر و بیشتر این دسته از منابع کمک کند. رسالت مقالت حاضر نیز پرداختن به آسیبهای موجود در ترجمههای کتب و متون مربوط به این دوره است.
واژگان کلیدی: آسیبشناسی، ترجمه متون، تاریخ ایران، سلجوقیان
نقد و بررسی فتوحات اعراب در آسیای مرکزی
دکتر محسن رحمتی[12]
سرزمین ماوراءالنهر به عنوان یکی از مراکز اصلی تجدید حیات علمی و ادبی ایران در قرون سوم و چهارم هجری قمری بوده و شناخته شده، ولی فهم دقیق حوادث آن منطقه در این زمان مستلزم مطالعه و شناخت اوضاع منطقه در قرون اول و دوم هجری قمری است. اگر چه تا کنون منابع متعددی به صورت ضمنی و در حاشیه سایر حوادث جهان اسلام در آن دوره، به وقایع این منطقه در قرنهای اول و دوم پرداختهاند، اما به واقع مهمترین و تقریباً تنها اثر معروفی که به صورت مستقل اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ماوراءالنهر مقارن حمله اعراب، فتوحات مسلمانان در ماوراءالنهر، چگونگی غلبه آنها بر آن ناحیه و نتایج آنی این مسأله را مورد مطالعه قرار داده، فتوحات اعراب در آسیای مرکزی نوشته هامیلتون گیب مستشرق انگلیسی است که به رغم قدمت آن ( از 1921 تا کنون) هنوز در این عرصه ممتاز است. این اثر را حدود چهل سال بعد (در سال 1337) حسین احمدیپور به زبان فارسی برگرداند. در این مقاله کیفیت کار و میزان دقت وی در ترجمه کتاب مورد ارزیابی قرار می گیرد.
واژگان کلیدی: فتوحات اعراب، ماوراءالنهر، ترجمه متون تاریخی
ترجمههای متون و تعامل معرفتی تاریخ
دکتر سید ابوالفضل رضوی[13]
علم تاریخ حاصل انضمام مورخین با گزارش واقعیتهای تاریخی است و تداخل افقهای زمانی حال و گذشته را در خود دارد. افق زمانی حال در پرتو دانش، بینش، ارزش و روش مورخین نمود پیدا میکند و مورخین این ویژگیها را مرهون جامعهای که در آن زندگی میکنند و همین طور شرایط حاکم بر جامعه جهانی هستند. در همین جهت اگر اندوختههای فکری و معرفتی مورخین را در زبان و ادبیات آنها اعم از زبان گفتاری و مفهومی و نوشتاری آنها خلاصه کنیم و از علم تاریخ برداشتی پویا متناسب با سیالیت زبان ارائه نماییم؛ نظر به تبلور میراث فکری و معرفتی هر جامعه در قالب زبان آن، ترجمههای متون تنها طریقی است که امکان ارتباط و التقاط گفتمانهای حاکم بر جوامع مختلف را فراهم میکند و زمینههای برخورداری مخاطبین دیگر جوامع را از میراث فکری و معرفتی هر جامعه هموار مینماید. در حوزه معرفت تاریخی نیز که گفتمانهای علمی متکثر و مکاتب تاریخنگاری متعددی رو به رشد نهاده و به خصوص از دهههای پایانی قرن بیستم در زمینههای روششناسی و معرفتشناسی رویکردهای مختلفی متداول شده است، ترجمه پژوهشهای جدید، محققین تاریخ را در بهرهگیری از میراث دیگر ملل یاری میدهد و امکان ارتقاء شئون معرفتی تاریخ را فراهم میکند. نقش اثرگذار ترجمه پژوهشهای مطرح در حوزه روششناسی و معرفتشناسی تاریخی در تعامل (تعامل اندیشه مورخین جامعه مبدأ با اندیشه مورخین جامعه مقصد در جریان ترجمه) و تکامل اندیشه مورخین، به عنوان کسانی که نقش موثری در روند تحول علم تاریخ دارند مسألهای است که مقاله حاضر به بحث درباره آن میپردازد.
واژگان کلیدی: تاریخ، علم تاریخ، متون ترجمهای تاریخ، انضمامی بودن علم تاریخ، تعامل معرفتی تاریخ
نامهای عَلَم، نادیدهترین اصل ترجمه متون تاریخی
دکتر کورش صالحی[14]
ترجمه متون و ایجاد پل ارتباطی مناسب بین دو بستر مفهومی در دو قالب متفاوت، نه تنها یک علم بلکه یک هنراست. غالباً ترجمهای قابل توجه می شود که توانایی کاربرد مفاهیم مناسب و در خور را در زبان دوم داشته باشد. با اذعان به پیچیده بودن کار ترجمه متون تاریخی و پاسداشت کار مترجمان محترم کشورمان، اشاره به برخی نکات ظریف اما کلیدی در ترجمه متون تاریخی دورنمای بهتری را می تواند برای این دست ترجمهها در بر داشته باشد. انتقال نامهای تاریخی از زبانهای خارجی به زبان فارسی به دلیل تفاوت در الفبا و مسئله آوا نوشت هر کدام از حروف کار بسیار پیچیده ای است. این مهم زمانی در کار مترجم ایجاد خلل مینماید که آن نامها کمتر معروف بوده و از دایره تخصص مترجم نیز بیرون باشد. به دیگر سخن مترجم کلیت جمله را به خوبی ترجمه نموده است اما به دلیل ناتوانی در پیدا نمودن نام عَلَم تاریخی ماهیت ترجمه را به خطر میاندازد . از این دست ترجمههای غیرتخصصی که شاید از نظر انتقال مفهومی نیز بسیار پر توان باشند در ترجمههای دو قرن اخیر به زبان فارسی تعدادی صورت گرفته است اما به دلیل عدم رعایت درست اصول ترجمه نامهای تاریخی (چه نام اشخاص و چه نام اماکن ) از قانون رعایت امانت در نقل مطلب، ناخودآگاه عدول نموده است. کاربرد نامهای تاریخی در جای خود و بدون عیب در ترجمه علاوه بر این که ارزش ترجمه را به میزان زیادی بالا میبرد خوانندگان متون ترجمهشده را در دریافت مفهوم اثر پژوهشی اصلی یاری میرساند. به دیگر سخن مخاطب در ابهام ناشی از مجهول بودن نام باقی نمیماند. این تحقیق بر آن است تا به ارائه گوشههایی از محورهایی که در کار ترجمه و در مراحل نهایی تدوین متون تاریخی ترجمه شده میبایست بیشتر مورد توجه قرار گیرند، بپردازد.
واژگان کلیدی: ترجمه، متون تاریخی، آسیبها، نامهای تاریخی، تدوین نهایی
اهمیت و ضرورت ترجمة متون تاریخی عثمانی به فارسی
مطالعه موردی: تاریخ عثمان پاشا
دکتر نصرالله صالحی[15]
بعد از زبان عربی و فارسی، سومین زبان جهان اسلام، زبان ترکی است که به ویژه از اوایل شکلگیری دولت عثمانی، به زبان اصلی و رسمی این دولت تبدیل شد و عالمان و دانشمندان عثمانی، به تألیف آثار خود به این زبان همت گماشتند. این عالمان در کنار تألیف آثار، به ترجمة متون از عربی و به ویژه فارسی به زبان ترکی عثمانی نیز پرداختند. بدین صورت بود که از سده دهم هجری قمری به بعد، تعداد زیادی از آثار فارسی به ترکی عثمانی ترجمه شد. بنابراین، از سده دهم هجری قمری به بعد؛ بیش از صدها اثر مهم از زبان فارسی به زبان ترکی عثمانی ترجمه شده است. این روند هنوز نیز در ترکیه فعلی جریان دارد. اما درست بر عکس این جریان، تعداد متون ترجمهشده از زبان ترکی عثمانی به فارسی به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد. تنها در دورة ناصری و با تشکیل دارالترجمة همایونی بود که تعدادی از منابع و متون عثمانی از سوی مترجمان زبان ترکی به فارسی ترجمه شد. عجیب این که بعد از دورة ناصری روند ترجمة متون ترکی به فارسی تقریباً کاملاً متوقف گردید. این غفلت بزرگ و جدی از سوی ایرانیان، نسبت به برگرداندن متون و منابعِ ترکی به فارسی، بیش از هر چیز منجر به نحیف شدن منابع برون مرزی تاریخ ایران شده است. این در حالی است که بخش مهمی از منابع عثمانی حاوی آگاهیهای ارزشمند و بکر دربارة تاریخ ایران، از صفویه تا قاجاریه است. از این رو، شناخت منابع و متون عثمانی و نیز برگرداندن این متون به فارسی، نیازمند عزم جدی است. در حالی که مستشرقان اروپایی بیش از دو سده است که منابع عثمانی را تصحیح و به زبانهای خود ترجمه کردهاند، در ایران هنوز حتی شناخت نسبی از این منابع نیز وجود ندارد. در مقالة حاضر، نخست از اهمیت و ضرورت ترجمة متون عثمانی به فارسی سخن به میان آمده و سپس به صورت موردی دربارة اهمیت تاریخ عثمان پاشا و نیز ترجمة فارسی آن بحث شده است.
واژگان کلیدی: زبان فارسی، ترکی عثمانی، متون عثمانی، تاریخ عثمانی، تاریخ عثمان پاشا
عوامل توجه به ترجمه آثار تاریخی در عصر قاجار
پرویز حسین طلائی[16] و لیلا نجفیان رضوی[17]
از جمله معانی کلمه ترجمه، تفسیر، تعبیر و گزارش کردن است و میتوان گفت ترجمه در سراسر تاریخ جهان، پیوسته عامل نقل و انتقال فرهنگ میان اقوام و ملتهای گوناگون بوده است. سابقه ترجمه در ایران به روزگار هخامنشیان میرسد (559-321 ق.م.) که کتیبهها را به زبانهای دیگری که در امپراتوریشان رایج بود، مینوشتند. اما در ایران سه دوره به داشتن نهضت ترجمه شهرت دارد: نخستین نهضت در روزگار ساسانیان به ویژه در دوره پادشاهی خسرو انوشیروان(531 -571 م) با تأسیس جندیشاپور، به وجود آمد که علوم یونانی، رومی و هندی و ... به زبان پهلوی ترجمه شدند. در این رابطه تا جایی که منابع موجود ما را یاری میدهند، این ترجمهها کتب تاریخی را شامل نمیشده است. دومین نهضت ترجمه در اواخر سده دوم هجری قمری، با تأسیس بیت الحکمه (دار الترجمه) که مرکز تجمع ادیبان و دانشمندان و مترجمان بود، به نهایت شکوفایی خود رسید و آثار بسیاری در طب و کیمیا و سایر علوم یونانی به عربی برگردانده شد. بایستی اذعان کرد که در این دوره به تأسی از حکمت و فلسفه یونانی بیشتر آثاری که شامل علوم کاربردی نظیر طب، نجوم، هیأت، طبیعیات، ریاضیات، الهیات و منطق و فلسفه بودند، برای ترجمه انتخاب میشدند و برای تاریخ ارزش چندانی قائل نبودند. تا اینکه به دنبال گسترش روابط ایران با کشورهای اروپایی از دوره صفویه به بعد، نیاز به ترجمه بار دیگر ضرورت پیدا کرد. اما در اواسط دوره قاجار بود که سومین نهضت ترجمه در ایران به دنبال شکستهای ایران از روسیه، با ورود هیأتهای نظامی و علمی خارجی به خصوص فرانسوی به ایران آغاز شد تا آنجا که عباس میرزا چاپخانهای در تبریز ساخت و با تأسیس دارالفنون در دوره ناصرالدین شاه، نهضت ترجمه به بالاترین درجه رشد و تکامل خود تا آن زمان رسید. نخستین کتابهای ترجمهشده از زبانهای اروپایی به فارسی شامل کتب مربوط به علوم نظامی و سپس نوشتههای تاریخی نظیر کتابهای پطر کبیر، شارل دوازدهم، انحطاط و سقوط امپراطوری روم و ... بودند که برای استفاده از دانشجویان دارالفنون ترجمه شده بودند. این پژوهش برآن است که روشن کند که چه عاملی باعث شد کتابهای تاریخی در زمره نخستین کارهای ترجمهای در دیدرس نویسندگان و مترجمان این دوره قرار گیرد و آیا توانست محققان و مخاطبانی را به این حوزه مشتاق و نزدیک کند.
واژگان کلیدی: نهضت ترجمه، کتابهای تاریخی، قاجار، دارالفنون
آسیبشناسی ترجمه متون تاریخی
نقد موردی کتاب دکتر آبراهامیان درباره کودتای 28 مرداد
علی اکبر عاصیان[18]
کودتای 28 مرداد سال 1332 واقعه مهمی در تاریخ معاصر کشورمان می باشد که در آن سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس با اهداف مختلفی از جمله سلطه بر صنعت نفت ایران و مقابله با کمونیسم اقدام به کودتایی نظامی کرده و دولت مردمی دکتر مصدق را سرنگون کردند. دکتر یرواند آبراهامیان در این باره تحقیقی انجام دادهاند که به صورتی کتابی در آینده منتشر میشود. ایشان در تحقیق خود نفت را به عنوان عامل اصلی در کودتا مطرح کرده و با دیدی واقعگرایانه به بررسی اسناد و نظرات درباره این حادثه پرداخته و آنها را نقد می نماید. در این راستا نقش آمریکا و انگلیس را با دقت بررسی نموده و زوایایی پنهانی از این واقعه (جعل حکم برای انجام کودتا، شرکتهای آمریکایی و انگلیسی و نقش آنها در کودتا، نقش روسای جمهور آمریکا (ترومن و آیزنهاور) در این باره و علت فاش شدن برخی اسناد درباره این واقعه در مجامع غربی) را برای محققین روشن نموده است. ضمن آسیبشناسی این امر در تحقیق ایشان، اهداف احتمالی و پشتپرده قدرتهای منطقهای مورد نقد و بررسی قرار خواهند گرفت. روش پژوهش در این تحقیق، بررسی کتابخانهای است که سعی می شود با بهره بردن از اسناد و مستندات ارائهشده مسائل و مشکلات مترتب بر ترجمه در تاریخنگاری تاریخ ایران برای مخاطب روشن گردد.
واژگان کلیدی: کودتا، 28 مرداد 1332، آبراهامیان، آمریکا، انگلیس، حزب توده، ایران، سند.
نگاهی انتقادی به سبک و شیوه ذبیحالله منصوری در ترجمه متون تاریخی
مریم عزیزیان[19] و زهرا روحی[20]
ذبیحالله منصوری، روزنامهنگار و مترجم ایرانی (1365-1274 ش) به دلایلی از جمله سبک ویژه در ترجمه متون ادبی و تاریخی (به دلیل نوع نگاه و دیدگاه مخاطبمدار او در ترجمه متن)، حجم وسیع تألیفات و برخورداری از طیف گستردهای از خواننده، در تاریخ ادبیات و مطبوعات ایران نامی برجسته و قابل بحث است. در مقاله حاضر، پس از بیان مختصری از زندگینامه و معرفی آثار او به ذکر دیدگاهها و واکنشهای متفاوت از سوی دیگر مترجمین و مورخین به شیوه خاص او در ترجمه، پرداخته شد. همچنین از آنجا که در بین منتقدین کسی تا کنون به این سوال پاسخ نداده است که چرا منصوری این گونه ترجمه میکرد و با وجود انتقاداتی که به او شد، هرگز سبک و شیوه خود را ترک نکرد. تلاش شد چرایی سبک و نحوه ترجمه او، به ویژه در ترجمه متون تاریخی، مورد تحلیل و بررسی انتقادی قرار گیرد. نتیجه آن که منصوری را باید نه یک مترجم حرفهای و علمی، بلکه مترجمی مطبوعاتی قلمداد کرد. بنابراین ریشهها و دلایل اصلی سبک خاص منصوری را میتوان منبعث از سه عامل تعریف خاص منصوری از ترجمه، تاریخ و تحقیق تاریخی؛ عدم درک و تعریف درست او از مرزهای ترجمه، ترجمه آزاد و ترجمه مطبوعاتی، شباهتها و تفاوتهای آنها با «ترجمه و اقتباس» و تألیف؛ و در آخر تاثیر شرایط سیاسی ـ اجتماعی و شغلی منصوری، در سبک او دانست.
واژگان کلیدی: ذبیحالله منصوری،ترجمه متون تاریخی، سبک ترجمه
تأثیر ترجمه متون فارسی در شناخت تاریخ و فرهنگ ایرانی در فرانسه (قرن 18 و19)
دکتر فاطمه عشقی[21]
آشنایی فرانسویان با فرهنگ و ادب ایرانی به نسبت یونانیها و لاتینزبانان دیرتر صورت گرفت. تاریخ زبان فرانسه را باید از تاریخ ادبیات فرانسه جدا کرد. زبان فرانسه از قرن پنجم میلادی بعد از استقلال از امپراطوری رم کم کم شکل گرفت حال آن که تاریخ ادبیات فرانسه از قرن دوازدهم با جنگهای صلیبی اولین بار با ادبیات حماسی خودنمائی کرد.
کشیشان مسیحی فرانسوی که در به وجود آوردن زبان فرانسه و ادبیات فرانسه نقش بسزایی داشتند با نام زرتشت از طریق کتابهای یونانی و یا لاتین ترجمهشده در کتابهای تاریخی آشنایی داشتند و به طور عمومیتر از طریق تورات و انجیل ایران باستان را نجات دهنده یهودیان و بعداً عیسی مسیح میدانستند. در طول جنگهای صلیبی ایران همواره همچون کشورهای عرب شناخته میشد. با رفتوآمدهای کشیشان مسیحی در دوران مغول و تأثیر مسیحیان در دربار نام ایران بالا گرفت. اما ارائه ترجمههای تاثیرگذار را باید با اقامتهای طولانی و فراگیری زبان فارسی از دوران صفویه بعد مرتبط دانست.
در اینجا به دو مقطع زمانی مهم برای شهرت نام ایران باید توجه کرد: قرن 18 که آثارش برگرفته از جمعآوری دستمایههای تحت تاثیر از ترجمه ها، اقتباسات و تقلیدهای نوشتاری است که از رنسانس تا آخر قرن17 بیشتر از جانب فرستندگان دربار، به خصوص مسیحیان مبلغ به صورت لغتنامه تحلیلی، رمانهای شرقی، موضوعات نمایشنامهای، حکایت و افسانه به خصوص خاطرات سیاحان پروتستان فرانسوی که دید انتقادیشان، به دلیل در اقلیت قرار داشتن،گشایشی بود بر نقد رژیمهای استبدادی در اروپا، نقد کشیشان مسیحی و تعلیم و تربیت قرن هیجدهم. این منابع در آثار متفکرین چون منتسکیو، ولتر، آنکتیل دوپرون و نویسندگان دایرهالمعارف دیدرو که دوران بحران تفکر انقلاب کبیر فرانسه را رقم زدند تاثیر بسزایی برجای گذاشت. گرچه ترجمهها پلاتونی، فرا متنی، قوم مدار به دلیل کمبود سواد فارسی تشخیص داده میشود اما تاثیر بسزایی در تفکر جامعه فرانسه داشته است، به طوری که منجر به تأسیس رشته با اهمیتی بنام شرقشناسی در قرن 19 شد. در این مقطع ترجمه آثار فارسی، به طور نظاممندتری توسط مأمورین دیپلماتیک آموزش دیده، انجام میشود که تأثیر آن نه تنها در بخش سیاسی بلکه در مکتب رومانتیسم نزد ویکتور هوگو و مکاتب ادبی دیگر چون سمبولیسم مشاهده میشود. دربخش عقاید، مردمشناسی گوبینو تأثیر بسزایی در آرمانهای نژاد پرستی در قرن بیستم به وجود آورد.
واژگان کلیدی: ترجمه، سیاحتنامه، سیاست تمدن، ادبیات
نقش ترجمهها در رواج گفتمان انتقادی و بحران آگاهی در عصر قاجار
دکتر زهرا علیزاده بیرجندی[22]
گسست جامعه قاجار از اندیشه سنتی و بروز گرایشهای نوخواهان در آن دوره پیامد یک خودآگهی انتقادی بود که به دنبال بروز بحرانهای متعدد اجتماعی ـ سیاسی رخ نمود. رشد روز افزون ترجمه آثار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در روزگار قاجاران، سبب گسترش آگاهیهای اجتماعی شد. در مقاله حاضر ضمن طیفبندی گفتمانهای انتقادی آن دوران و ارائه شواهد، نشان دادهایم که اکثر طراحان این گفتمان دستاندرکار ترجمه متون بودهاند، وبا این ترجمهها اذهان مردم را نسبت به ناکارآمدی نظم سیاسی موجود روشن ساخته واحساس آنها را در تغییر این موقعیت برانگیختهاند.
واژگان کلیدی: ترجمه، قاجار، نوگرایی، گفتمان انتقادی
برخی ملاحظات درباره ترجمه پژوهشهای ایرانشناسی
یزدان فرخی[23]
شمار چشمگیر و اهمیت آثار شرقشناسان و ایرانشناسان ضرورت ترجمه برخی از این پژوهشها را به وجود آورده است. به دنبال انتشار چشمگیر این دسته از آثار در چند دهه اخیر به صورت ترجمه کتاب، مقاله ضرورت ارزیابی و بررسی آنها را نشان میدهد. بررسی پیاپی ترجمهها نشان میدهد اصولی برای ارتقا کیفیت علمی و ادبی ترجمه لازم است. گاهی رعایت نکردن برخی اصول ضروری آسیب جدی به بازگردانی اثر وارد کرده و خواننده را از درک درست متن باز میدارد. از اینر و بحث و تأکید این مقاله بر آن است که با آگاهی مترجمان به برخی از این اصول میتواند تا حدودی از گسترش آنها جلوگیری کرده و زمینه ارتقای محتوای ترجمهها را به دنبال خواهد داشت.
به نظر میرسد که در ترجمه پژوهشهای تاریخی فنون ویژهای برای ترجمه پژوهشهای تاریخی را طلب میکند که در ترجمه متون دیگر علوم چندان ضروری نیست. در این مقاله با بررسی برخی از آسیبهای متداول در فن بازگردانی پژوهشهای ایرانشناسی و شرقشناسی تلاش می شود مهارتها و برخی از اصول لازم را معرفی نماید.
واژگان کلیدی: پژوهشهای ایرانشناسی، تاریخ ایران، ترجمه، اشتباهات رایج، نویسهگردانی
شیوه ضبط اسامی خاص و اصطلاحات در ترجمه متون تاریخی،
مشکلات و برخی راهکارها
منیر قادری[24]
متون تاریخی، متونی فرهنگمحور هستند که مترجم را با مشکلات شناخت فرهنگ روبهرو میکنند. بخشی از هویت هر شخص یا مکان، نام آن است و تلفظ و ضبط نادرست آن، نشان از عدم شناخت این هویت و فرهنگ مستتر در پشت آن دارد. به جرأت میتوان گفت وجه مشترک همه متون تاریخی ترجمهشده در سالهای اخیر، به ویژه در حوزه ایران باستان، ضبط نادرست اسامی خاص و اصطلاحات است. مترجمان اغلب، یا به سبب در اختیار نداشتن منبعی جامع و مطمئن ـ که این امر از مشکلات بزرگ ترجمه در ایران است ـ و یا بر اثر شتابزدگی و بیدقتی در پژوهش، اسامی خاص و اصطلاحات را از روی حدس و گمان و یا بر مبنای تلفظ نادرست مصطلح آن، ضبط کردهاند. این مسأله در جایی بیشتر نمود مییابد که ترجمه از متن اصلی صورت نگرفته و متن مبدأ خود ترجمه متنی دیگر باشد.
این مقاله درصدد است با بررسی برخی آثار ترجمهشده در حوزه تاریخ، عمدهترین مشکلات ترجمه اسامی خاص را در این متون دستهبندی و بازنمایی کند و برخی راهکارها و پیشنهادها در شیوه ضبط اسامی خاص و اصطلاحات ارائه نماید. به این منظور در بطن مقاله برخی از این آثار و زبان مبدأ هر یک، به تفکیک معرفی میشوند و در پایان، جدولی مقایسهای از برخی اسامی خاص (اعم از نام اشخاص، اشیا و اماکن جغرافیایی) و نیز برخی اصطلاحات در زبان مقصد، ضبط فعلی و شیوهی ضبط صحیح آنها ارائه خواهد شد.
واژگان کلیدی: ترجمه، متون تاریخی، اسم خاص، اصطلاح، زبان مبدأ، زبان مقصد
ترجمه علمی متون دینی
نسرین کاظمزاده[25]
ترجمه برگراندن مطلبی از یک زبان به زبان دیگر است و پایه دستیابی و شناخت و درک درست فرهنگها از یکدیگر.
پس از انقلاب اسلامی سیر ترجمه متون دینی به ویژه اهل بیت شتاب بیشتری گرفته است، که از آن جمله میتوان به ترجمه آثار ضعیف و اغراقآمیز همراه با مطالب نادرست اشاره کرد. عدم وجود مراکز دینی تخصصی بررسی متون ترجمهشده از نظر صحت و سقم و شهرتطلبی و سود مالی از جمله عواملی هستند که ترجمه متون دینی را از علمی بودن دور کرده است.
در این مقاله سعی بر آن است که به روش تحلیلی و توصیفی به بررسی و ارائه راهکارها و روشهای ترجمه متون علمی پرداخته شود. از جمله این راهکارها به این موارد میتوان اشاره کرد: 1. وضع قوانین و مقررات خاص متون ترجمه؛ 2. آموزش شیوههای ترجمه علمی متون دینی؛ 3.فرهنگنامه تخصصی ترجمه؛ 4. ایجاد رشتههای خاص ترجمه متون دینی در دانشگاه.
واژگان کلیدی: ترجمه علمی، متون دینی، مترجم
تأثیر ترجمه نظریههای ماکس وبر بر دیدگاههای مورخان ایرانی
دکتر حمید کرمی پور[26]
ماکس وبر یکی از مهمترین جامعهشناسانی است که تأثیرات قابل توجهی بر محققان رشتههای مختلف علوم اجتماعی داشته است. مورخان نیز هم از جنبه روششناسی و هم تبیین رویدادهای تاریخی، از اندیشههای وی تأثیر پذیرفتهاند. با ترجمه آثار وبر به زبان فارسی دامنه این تأثیرپذیری افزایش یافت.
آن دسته از مورخانی که به تبیین وقایع تاریخی به خصوص تاریخ معاصر روی آوردهاند، با واژههایی از قبیل «تفهم»، «مشروعیت»، «عقلانیت» و نظایر آن که به وسیله وبر وارد مطالعات جامعهشناسی شدند، ارتباط دائمی دارند. میزان اثرپذیری فوق در زمینه مباحثی از قبیل منشأ و کارکرد دولت و نیز موضوع انقلاب وسیعتر از مباحث دیگر است. این مقاله با رویکردی تحلیلی، ابعاد این تأثیرپذیری را به طور دقیق و مستند درباره این دو مفهوم بررسی میکند.
واژگان کلیدی: پاتریمونیالیسم، سلطانیسم، مشروعیت، دولت
بررسی تأثیر متون فارسی ترجمهشده در شناخت تاریخ و فرهنگ ایرانی در خارج از ایران
پریسا کریمیان زاده[27] و رضا واثق عباسی[28]
ترجمه آثار و متون از زبانی به زبانی دیگر کمک شایان توجهی در شناخت فرهنگ و تمدن یک کشور به دست میدهد و حال آن که ترجمه متون زبان فارسی به دیگر زبانها نیز از این قاعده مستثنی نبوده و حداقل در چند دهه گذشته ترجمه آثار فارسی به زبانهای دیگر باعث شناخت بهتر و دقیقتر تاریخ و فرهنگ ایران در سطح جهان شده است .
ادبیات فارسی سرچشمه فرهنگ و تمدن و اندیشه و باورها و اعتقادات ایرانیان بوده و قدمت آن غنای هویت و تاریخ اصیل ایرانی را بیان میکند، زبانی که جدا از ویژگیهای بسیاری که دارد افق و وسعت دید را ارائه میکند. این زبان در هر جنبه از زندگی و جامعه، کتابهای سرشاری از نویسندگان، وزرا، مورخان، هنرمندان و جامعهشناسان دارد که خود شناسنامه مهمی است که تاریخ و فرهنگ ایرانی را جزء به جزء بیان میکند. شاید کمتر زبانی باشد که آثار ادبی فکری و تاریخی و هنری در حد کثرت زبان فارسی داشته باشد لذا روانی، شیوایی و جذابیت این زبان باعث شده که حجم ترجمه متون فارسی به دیگر زبانها زیاد باشد .
یکی از نکات قابل توجه در زبان فارسی گسترش روح انساندوستی و جهانبینی وسیعی است که در این زبان وجود دارد که آدمی را شیفته و مجذوب کمالات و جنبههای مختلف زندگی میکند.
حال با داشتن چنین زبان و ادبیاتی غنی، شایسته است هر چه بیشتر و بهتر در ترجمه متون فارسی به زبانهای دیگر گام برداشته شود و ایران و ایرانی با تاریخ و هنرش آنچنان که شایسته است در جهان شناخته و مطرح شود. مقاله پیش رو سعی بر آن دارد که به بررسی ویژگیهای متون ترجمهشده به زبانهای دیگر و تأثیر ترجمه متون فارسی در گسترش تاریخ و فرهنگ ایرانی در خارج از ایران بپردازد.
واژگان کلیدی: ترجمه، متون فارسی، تاریخ ایران، فرهنگ
شاخصههای ترجمه علمی متون تاریخی
مریم کمالی[29]
توجه روزافزون به علم تاریخ و انتشار کتب غنی و سودمند به زبانهای مختلف در این زمینه، مترجمان متون تاریخی را ملزم میسازد تا با رعایت چارچوبهای علمی به این امر مهم بپردازند. بیتردید انجام این کار بدون آگاهی از شاخصههای علمی این فن ممکن نیست. این مقاله ضمن معرفی ویژگیهای متون علمی و ادبی با طرح یک مدل به مقایسه ترجمه علمی و ترجمه ادبی پرداخته و شاخصههای هر یک را برمیشمارد؛ در ادامه با تشریح ویژگیهای ساختاری و محتوایی متون تاریخی روشن میشود که در ترجمه این گونه متنها میبایست هم شاخصههای علمی و هم ادبی را مورد توجه قرار داد.
واژگان کلیدی: شاخصههای علمی، متون علمی، متون ادبی، متون تاریخی
بنگاه ترجمه و نشر کتاب، نهاد ترجمه نظاممند
دلآرا مردوخی[30]
بنگاه ترجمه و نشر کتاب، نهادی است که در دهه 1330 شمسی تأسیس شد. این بنگاه چنان که از نامش برمیآید با هدف ترجمه متون و آثاری که به سهولت در دسترس عموم و اهل علم نبودند بنا نهاده شد و به تدریج در زمینههای مختلف علوم (و بیشتر علوم انسانی) دست به فعالیت زد. چندین مجموعه ترجمه و منتشرشده توسط این سازمان گویای فعالیتهای آن است.
گامهایی که بنگاه ترجمه و نشر کتاب در این راه برداشت از بسیاری جهات بی سابقه بود. چاپ مجموعههای کتاب2ها، تأکید بر روش ترجمه و دقت بسیار در این مورد و ترجمهی هدفمند کتابها اگرچه بعدها مورد تقلید قرار گرفت، اما در زمان آغاز به کار بنگاه روشهای جدیدی به حساب میآمد. همچنین اقدام برای ترجمه کتابهای فارسی و عربی و به زبانهای غربی و ژاپنی بیسابقه بود.
مجموعههای ایرانشناسی، دانشنامه ایران و اسلام ( ترجمه به زبان فارسی) و مجموعه میراث فارسی (ترجمه از زبان فارسی) از انتشارات بنگاه، متنهایی را دربرمیگیرند که به تنهایی تاریخی محسوب میشوند یا از سایر جهات در مطالعات تاریخی اهمیت دارند. تأثیر این کتابها در روند چاپ کتابهای تاریخی و ایرانشناسی و فراهم آوری منابع لازم به صورت چاپی نکته حائز اهمیتی است.
کمبود اطلاعات مکتوب درباره بنگاه کار بررسی و مقایسه اهداف و تغییر یا تثبیت اینها در طی زمان را به کتابها، مقدمههای آنها و برخی اطلاعات پراکنده دیگر موکول میکند. از این رو با توجه به بیش از 25 سال سابقهی فعالیت این بنگاه و انتشار بیش از100 عنوان از چند مجموعه منتشر شده (از بیش از 500 عنوان انتشارات بنگاه)، فهرست انتشارات (در 3 مجموعهی مورد نظر) و تنوع موضوعات آن با توجه به شرایط عمومی نشر و فرهنگ بررسی خواهد شد. همچنین از یک سو روند ترجمه و انتخاب متون و نیز سرعت چاپ آنها مورد بررسی قرار خواهد گرفت و از سوی دیگر بازتاب این فعالیتها به خصوص نشر کتابها با همکاری یونسکو در مجموعهی میراث فارسی مورد توجه خواهد بود. این بررسی بنا بر اقتضای موضوع و شرایط حاکم بر آن، به روش توصیفی انجام خواهد شد.
واژگان کلیدی: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ایرانشناسی، میراث فارسی، دانشنامه ایران و اسلام
ارزیابی میزان اعتبار ترجمه فارسی تاریخ ایران سر جان ملکم
دکتر هادی وکیلی[31]
سر جان ملکم (1769ـ1833 م ) دیپلمات مشهور انگلیسی و سفیر این کشور در ایران سالهای آغازین حکومت فتحعلی شاه قاجار بود. او در کنار فعالیتهای سیاسی و نظامی به تحقیق و سپس تألیف کتاب مهم تاریخ ایران (The history of Persia) مبادرت کرد. این کتاب نخستین اثر مهم غربیان در زمینه تاریخ کامل ایران بود و لذا هم در مغربزمین مورد توجه بسیار قرار گرفت و هم ترجمه فارسی آن در هند و ایران و پهنه پارسیزبانان. البته از همان آغاز و حتی پیش از انتشار متن فارسی آن حساسیتهایی برانگیخت تا آنجا که برخی را گمان بر این است که این ترجمه مطابقت زیادی با اصل ندارد، بلکه آن چنان ناهمگون است که منجر به بازگرداندن مجدد متن فارسی شده به انگلیسی گردیده است. این نوشتار در پی آن است که ضمن توجه به ملکم و انگیزه او از نوشتن این کتاب میزان مطابقت ترجمه فارسی را با متن انگلیسی بررسی و ارزیابی کند.
واژگان کلیدی: سرجان ملکم، تاریخ ایران، میرزا اسماعیل حیرت
http://www.ishistory.ir/?a=content.id&id=60
دکتر عباس امام گفت: چهار عامل روابط سیاسی، علاقه نخبگان فرهنگی ـ سیاسی، نظام آموزشی و ایدئولوژی غالب در انتخاب زبان مورد ترجمه تاثیر داشت.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) از خوزستان عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز در سمینار "تبارشناسی مترجمان ادبی ایران معاصر؛ نگاهی تاریخی ـ زبانی" که روز دوشنبه 29 فروردین 90 در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید چمران اهواز برپا شد، گفت: ترجمه در ایران رشته جدیدی است اما به عنوان یک فعالیت کاری است که چندین قرن قدمت دارد.
وی ادامه داد: ارتباط ایران با اقوام مختلف و مراودات با آنها طبیعتاً از طریق ترجمههای کتبی و شفاهی صورت میگرفت. پادشاهان ایرانی در زمان ساسانیان مترجمان را به ترجمه از زبانهایی مثل عربی، سوریانی و یا سانسکریت تشویق میکردند. در دانشگاه جندی شاپور نیز که یکی مرکز علمی به شمار میرفت ترجمههای مختلفی انجام میشد. اما در دوره اسلامی ارتباط با زبانها به خصوص با عربی زیاد میشود و کتابهایی در زمینه فلسفه، عرفان، تاریخ، کلام، نجوم و دیگر مطالب علمی و غیرعلمی ترجمه شد.
او اظهار داشت: در آن دوران ترجمه به حدی اهمیت داشت که نهضت ترجمه در دوران اسلامی به وجود آمد. از دوره صفوی ارتباط ایران با اروپا بیشتر میشود و در دوره افشاریه، زندیه و قاجاریه که ارتباط با کشورهای غربی بیشتر میشود ترجمه به شکلهای مختلفی رواج پیدا میکند به طوری که ما در این دوره شاهد شروع ترجمههای ادبی هستیم.
وی تصریح کرد: چهار عامل وجود دارند که باعث بیشتر شدن فرآوردههای ترجمه ادبی در بعضی دورهها شدند. اولین عامل که استفاده از زبان را برجسته میکند روابط سیاسی است. علاقه نخبگان فرهنگی و سیاسی جامعه به یکی از زبانهای خارجی نیز باعث زیاد شدن ترجمه از آن زبان میشود. نظام آموزشی نیز عامل مهمی در این جریان بود. از اواخر دوران قاجار که مدرسه شکل گرفت و بیشتر تحصیلکردهها زبان فرانسه را در دبیرستان میخواندند بیشتر ترجمهها از زبان فرانسه انجام شدند.
او در ادامه گفت: چهارمین عامل رواج ایدئولوژی بود که در ترجمه از زبان آن ایدئولوژی تاثیر داشت. البته بیشتر افرادی که ترجمه میکردند یا درباری و یا از وابستگان درباریان بودند. از آثاری که در آن دوره ترجمه شدهاند میتوان به "خاطرات یک خر" از نویسنده فرانسوی، "طبیب اجباری از مولیه“، "سه تفنگدار" از الکساندر دوما و "بینوایان" که با عنوان "تیره بختان" و با ترجمه میرزا یوسف اعتصام الملک منتشر شد، اشاره کرد.
امام، با اشاره شکلگیری افکار مارکیستی در دهه 20، افزود: در این دهه آثار نویسندگان کلاسیک روسی مانند تالستوی و داستایوسکی ترجمه شد. حوالی دهه 50 رئالیسم سوسیالیستی شکل گرفت. در این دهه سروش استپانیان آثار چخوف را ترجمه کرد و مترجمانی از جمله سروش حبیبی و ضیاءالله فروشانی خیلی از آثار روسیه را به فارسی ترجمه کردند.
وی تاکید کرد: آثار آلمانی هم به دلیل چهار عامل مورد ذکر با گرایشهای مختلف و به همت مترجمانی مثل مهدی سمسار، تورج رهنما، علیاصغر حداد، خسرو ناقد، جاهد جهانشاهی و علی عبداللهی ترجمه شدند. اما مجموع آثاری که از زبان آلمانی ترجمه شد حدود 70 اثر است.
عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه شهید چمران اهواز، با اشاره به فعالیت آمریکاییها در این دوران، ادامه داد: تاسیس موسسه چاپ و نشر ترجمه و موسسه انتشاراتی فرانکلین از جمله اقداماتی است که آمریکاییها در زمینه ترجمه آثارشان در ایران انجام دادند و این مساله باعث رواج ترجمه آثار آمریکایی در ایران شد. مراوداتی که با آمریکا بود و گسترش فرهنگ آمریکایی در سطح دنیا باعث گرایش گروهی از افراد به سمت ترجمه ادبیات انگلیسی شد. در آن زمان مترجمانی همچون مسعود فرزاد و مجتبی مینوی آثاری را از نویسندگان کلاسیک آمریکا ترجمه کردند.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: در دهه 30 افرادی به سمت ادبیات آمریکا رفتند که ما شاهد ترجمههای پرویز داریوش، ابراهیم گلستان، سیمین دانشور، نجف دریابندری، ابراهیم یونسی و دکتر صالح حسینی در این زمینه هستیم. از دهه 40 زبان انگلیسی جایگزین زبان فرانسه در دبیرستانها شد. اما مترجمان ایرانی از زبانهای ایتالیایی، اسپانیولی، ژاپنی و... هم آثاری را ترجمه کردند که البته در بین تمام این زبانها ترجمه از زبان عربی رواج داشته و ترجمه میشد. در حال حاضر نیز مترجمانی مانند محمدرضا مرعشیپور و موسی بیدج در این زمینه فعالیتهایی دارند.
http://khouzestan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=11987
سرگذشت ترجمه در ایران*
عبدالله کوثری
[ شناسه مقاله: 1235 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۴۷۱ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
در ایران بعد از اسلام دو نهضت عمده ترجمه قابل شناسایی است. نهضت اول از قرن سوم با ترجمه آثار یونانی آغاز میشود و در قرن چهارم به اوج خود میرسد. ثمره این نهضت، مشخصا در جریان عقلگرایی که محصول آن ابنسینا و فارابی و ابوریحان بود، قابل ردیابی است. نهضت دوم ترجمه که تاثیرات مستقیمی بر جامعه امروز ایران نیز گذاشته، نهضتی است که کم و بیش از اوایل دوره قاجار و همزمان با جریانهایی که خواسته و ناخواسته ایران را به سمت دنیای جدید میراند، آغاز شد. ایرانیان در نیمه نخست دوران قاجار در نوعی خودبسندگی کاذب فرورفته و نه از جهان بیرون خبردار بودند و نه حتی از میراث باارزش خود. رویدادی همچون جنگ ایران و روس به ایرانیان نهیب زد که جهان آنگونه که درباره آن میاندیشند، نیست.
ایرانیان از زمان فتحعلیشاه به فکر شناسایی ریشهها و عوامل تفاوت خود با جهان غرب افتادند. چهرههای روشنبینی همچون عباس میرزا از نخستین کسانی بودند که همت کرده و دانشجویان را برای تحصیل به اروپا اعزام کردند تا ماهیت آنچه را که در جهان غرب میگذرد دریابند. پس ترجمه، یکی از دریچههای ورود ایرانیها به جهان جدید بود اگرچه در این آشنایی با جهان جدید، نوعی شتاب نیز دیده میشد چراکه ایرانیان زمانی به خود آمدند و عزم بر شناخت غرب جزم کردند که غرب مراحل زیادی را طی کرده و پیش رفته بود. در قرن نوزده، غرب ساختن دنیای جدید را تازه آغاز نکرده بود بلکه درحال برداشت محصولی بود که از قرن چهارده به بعد، خاصه در جنبش رنسانس کاشته بود.
از طرف دیگر ایرانیان در مواجهه با دنیای غرب با ضرورتهای سیاسی مواجه بودند اینچنین است که به گمان من وجه سیاسی ترجمه، واجد نوعی نگاه درمان طلب است و گویی ایرانیان در شناخت غرب و ترجمه آثار غربی درپی کشف مرهمی بودند که به واسطه آن دردهای سخت خود را شفا بخشند. درباره این نوع نگاه و نقد آن تاکنون بسیار بحث شده تاجایی که برخی شاید بدون لحاظ کردن اهمیت کار، از «آنچه خود داشت» هم سخن گفتهاند. بنابراین به رغم شتاب ناگزیر در آشنایی ایرانیان با غرب و نیز با عطف به نقدهایی که همواره به نهضت ترجمه وارد شده است، نهضت ترجمه در ایران راه درستی را پیش گرفت. یعنی راه شناساندن جهان جدید و تفکر جدید و هنر جدید.
حرکت ترجمه در دوره ناصرالدین شاه در دو عرصه دربار و روشنفکران تبعیدی پیش رفت. دارالترجمه ناصری تاسیس شد و تحت ریاست اعتمادالسلطنه عدهای مترجم دست به کار ترجمه شدند. بخش عمده آثاری که در دارالترجمه ناصری ترجمه میشد نه آثار فرهنگی ارزشمندی بودند و نه متون ادبی تاثیرگذاری، اما آنچه توسط روشنفکران ایرانی که در اروپا و عثمانی زندگی میکردند، ترجمه شد، تاثیری تعیین کننده در آگاهی بخشی به ایرانیان و نیز نضج مشروطه خواهی آنان ایفا کرد. آنچه در روزنامههای فارسی زبان همچون قانون و اختر و حبل المتین حتی بدون ذکر اینکه آن عبارات ترجمه از متون و مطبوعات غربی است، به چاپ میرسید، مبتنی بر مفاهیم جدید غربی و در نهایت، منبعث از ترجمه مفاهیمی همچون ضرورت وجود پارلمان، محدودیت قدرت پادشاه و آزادی اجتماعی بود.
در سوی دیگر بخشی از نهضت ترجمه در ایران به ادبیات غرب رجوع میکند. میرزا فتحعلی آخوندزاده از چهرههای مهم و تاثیرگذار حرکت آشنایی با غرب به دو مقوله مهم یعنی تئاتر و نقد در ادبیات غرب توجه داشت. او شخصا کوششهایی کرد و نمایشنامههایی نیز نوشت و شاگردانش از جمله میرزا آقای تبریزی را به نوشتن تئاتر تشویق کرد چراکه معتقد بود تئاتر تاثیر مستقیمی بر آگاهی عمومی میگذارد. نکته جالب توجه اینکه میرزا فتحعلی آخوندزاده به رغم زندگی در قفقاز آن هم در دورهای که غولهای ادبیات قرن نوزده روسیه همچون تولستوی و تورگینف رمان مینوشتند، توجهی به رمان نداشت همچنانکه در دارالترجمه دربار هم از ترجمه رمان قرن 19خبری نبود. در همین دوره کار تدوین اولین فرهنگ لغت فرانسه به فارسی آغاز میشود اما گویا آن کار ناتمام باقی میماند. در کنار ترجمه از همان آغاز نوشتهها و تالیفاتی به چشم میخورد که تاثیر ترجمههای اولیه از متون غربی را میتوان در آنها شاهد بود. به عنوان مثال خاطرات تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه کاملا تاثیرپذیرفته از ترجمههای اولیه است. حتی متن تاثیرگذاری چون «سیاحت نامه ابراهیم بیگ»، گرچه تالیف است اما ساختار منحصربه فردی در زبان فارسی دارد. شکل روایتی سفرنامه ابراهیم بیگ با نمونه سفرنامههای فارسی همچون سفرنامه ناصرخسرو کاملا متفاوت بود. سیاحتنامه ابراهیم بیگ نشانگر تاثیرپذیری زین العابدین مراغهای از متون داستانی و انتقادی غرب بود.
با آغاز حرکت مشروطه خواهی ایرانیان، دامنه ترجمه گسترش یافت و به مطبوعات نیز سرایت کرد. دستاورد دوره آغازین مشروطه خواهی را جسته و گریخته در مقالات ترجمه شده روزنامه صوراسرافیل میتوان مشاهده کرد. در این دوره نیز بود که دو رمان «کنت مونت کریستو» و «سه تفنگدار» توسط محمدطاهر میرزای قاجار ترجمه شد و قبل از آن هم اثر ارزشمند «حاجی بابای اصفهانی» با ترجمه بینظیر میرزاحبیب در دسترس قرار گرفت.
ترجمه فارغ از نقش آگاهی بخشی و هموار کردن راه ورود فرهنگ غرب به ایران، تاثیر زیادی در آفرینش زبان روایت تازه در عرصه ادبیات ایران داشته است، تاثیری که همچنان ادامه دارد. روایت و داستانگویی در فرهنگ ایرانی ریشه داشته اما در ادبیات فارسی روایتی شبیه به آنچه در رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه دیده میشود، وجود نداشت. داستانهای فارسی موجود از جنس رمان و داستان کوتاه نبود چرا که نگاهی که پشت رمان و داستان کوتاه نهفته، خاص دنیای جدید است. این نگاه نمیتوانست خود را در قرن دوازدهم میلادی نشان دهد، باید ابتدا رنسانسی در ارزشهای جامعه غربی روی میداد. بدین ترتیب مطلق اندیشیای که در حماسه وجود داشت، جای خود را به نسبیت، تردید و گستردگی نگاه نویسنده به انسان داد و یک زبان جدید در ادبیات آفرید. زبان فارسی نیز فاقد این زبان بود چراکه با زبان حماسی فردوسی نمیتوانست به عرصه رمان گام بگذارد. بدین ترتیب مهمترین تاثیر ترجمه در عرصه ادبیات فارسی ارائه زبانی تازه بود اگرچه اولین داستانهایی را که به تقلید از داستانهای غربی در ایران نوشته شد نمیتوان در معنای کامل کلمه رمان دانست.
در دوره رضاشاه مهمترین کاری که انجام شد «سیر حکمت در اروپا» است که البته بیشتر تالیف محسوب میشود. از 1320 به بعد اما موج جدید ترجمه خودنمایی میکند. تحت تاثیر جریانهای مارکسیستی موجود در جامعه، این موج جدید نیز گرایش به ایدئولوژیکی چپ پیدا میکند اما از آنجا که جریانهای چپ فعال در ایران بیشتر به عملگرایی و ضرورتهای لحظهای زمان توجه داشتند، بسیاری از آثار کلاسیک و اصلی اندیشه مارکسیسم، ترجمه نشده باقی ماند. در کنار ترجمههای مارکسیستی، مترجمانی هم بودند که تماما به ترجمه ادبی میپرداختند. در این دوره است که کمکم کلاسیکهای انگلستان، فرانسه و روسیه به فارسی ترجمه شدند. این موج ترجمه تا دهه 40 تداوم داشت و ترجمههای درخشان این دوره، ایرانیان را هرچه بیشتر با فرهنگ و ادبیات غرب آشنا کرد. این ترجمهها بیگمان در تحول ادبیات فارسی تاثیر قاطع و انکارناشدنی داشته است.
ما در این عصر همچنان در ادامه نهضت ترجمهای گام برمی داریم که از 1320 آغاز شده است. حرکت ترجمه در 150 سال گذشته به رغم ایرادها و انتقادهایی که بر آن وارد است، مثبت و پربرکت بوده است. شتاب زدگی آغازین برای شناخت غرب که هنوز هم رگههایی از آن دیده میشود و غلبه این احساس که ایرانیان از میانه راه به این کاروان پیوستهاند باعث آن شده که سرچشمههای این فرهنگ، تا حد زیادی ترجمه نشده باقی بماند. دیگر اینکه ترجمه به رغم قوی کردن زبان فارسی، به دلیل وجود و فعالیت مترجمان سهلانگار لطماتی نیز به زبان فارسی وارد کرده است. کوتاه سخن اینکه ترجمه میتواند دریچهای برای شناخت امکانات ادبیات در معنای عام آن باشد.
*متن ویراسته سخنرانی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
ترجمه، تاریخ، فرهنگ
آنچه انسانها را قادر ساخت تا با وجود مانع اختلاف در زبان با یکدیگر تفاهم کنند «ترجمه» بود
سعید حنایی کاشانی
[ شناسه مقاله: 1236 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۱۶ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
در میان پدیدارهای تاریخ بشری هیچچیز شگفتانگیزتر از گوناگونی زبانهای آدمیان و در عین حال ترجمهپذیری این زبانها به یکدیگر نیست. چرا آدمیان زبانهای گوناگونی دارند؟ چرا این زبانهای گوناگون در عین حال که متفاوتاند باز به یکدیگر ترجمه میشوند و به فهم در میآیند؟ آیا علم و دانش جدید پاسخی برای این معما دارد؟ پیشینیان در این خصوص چه میگفتند؟ روایت مشهور «عهد عتیق»، سفر پیدایش، باب ۱۱، آیات ۱۰–۱، میگوید که در ابتدا «تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود»، اما چون بنی آدم همه در یک جا جمع آمدند و خواستند برجی بنا کنند تا سرش به آسمان برسد، «خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنیآدم بنا میکردند ملاحظه نماید. و خداوند گفت همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کردهاند و الان هیچ کاری که قصد آن بکنند از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند. پس خداوند ایشان را از آنجا روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر بازماندند».
این روایت میگوید که خدای غیور «عهد عتیق» برشدن آدمیان به آسمان را برنمیتابد و آنان را ناهمزبان میکند تا نتوانند به همدلی و همفکری دست یابند و به مقاصد خود برسند. پراکندگی آنان روی زمین از همین روست. چون آنان با همزبانی و همدلی به هر کاری قادرند، حتی رقابت با خدا و سرکشیدن به قلمرو او. این روایت میخواهد علت تفاوتهای زبان آدمیان را نشان دهد، اما نمیگوید پس چرا انسانها با وجود اختلاف زبانها باز میتوانند زبان یکدیگر را بفهمند؟ در واقع، به نظر میآید که «ترجمه» برای نویسندگان «عهد عتیق» بهمنزله ابزاری برای ارتباط شناختهشده نیست! اما قرآن، برخلاف «عهد عتیق»، تفاوتهای آدمیان، از جمله زبانشان، را برای نفهمیدن یکدیگر و ناتوانیشان نمیداند، بلکه دقیقاً برای فهمیدن یکدیگر میداند: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» (حُجُرات، ۱۳؛ « اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید»).
(در تفسیر این آیه در تفسیرهای جدید، مانند «المیزان» و «نمونه»، به بیشباهتی ظاهری افراد به یکدیگر اشاره شده است، یعنی اگر انسانها شبیه هم بودند یکدیگر را نمیشناختند و ملتها و قبایل پدید نمیآمدند، و حال آنکه این آیه از ملتها و قبایل سخن میگوید و نه افراد! خداوند انسانهای دارای تبار واحد را به ملتها و قبایل تقسیم کرد، اما نه برای اینکه آنها با هم اختلاف داشته باشند و با یکدیگر ستیزه کنند تا ضعیف بمانند. در واقع، بخش بعدی آیه که انسانها را از تفاخر به تفاوتهایشان باز میدارد، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَالله أَتْقَاکُمْ إِنَّالله عَلِیمٌ خَبِیرٌ، یکی از آن تفاوتها میتواند «تفاخر» به زبان باشد که عربها در این خصوص مشهور بودند. با این همه، قرآن از ساختن برجی در زمان فرعون و موسی سخن میگوید: قصص، ۳۸؛ غافر، ۳۶–۳۵. فرعون و وزیرش این برج را ساختند تا بتوانند خدا را مشاهده کنند و راستگویی موسی را بیازمایند. قرآن از اختلاف زبانها به حکم خدا یا رقابت انسانها با خدا و غیرت او در این خصوص سخن نمیگوید. در قرآن خدا و انسان با یکدیگر در رقابت نیستند. در «تاریخ طبری» و برخی منابع دیگر این داستان تورات نقل شده است.)
اگر روایت «تورات» از پراکندگی انسانها روی زمین و تفاوت زبانهایشان تمامی واقعیت تاریخی زندگی او را بیان میکرد، و نه فقط واقعیت تاریخی زندگی انسان در آن هنگامی که تورات چنین تبیینی را روایت میکرد، و قرار بر این میبود که انسانهای متعلق به ملتها و اقوام و فرهنگهای مختلف هیچگونه تفاهمی با یکدیگر نداشته باشند، مسلماً چیزی به نام تمدن جهانی بشری تحقق نمییافت. آنچه انسانها را قادر ساخت تا با وجود مانع اختلاف در زبان با یکدیگر تفاهم کنند «ترجمه» بود. اما ترجمه از چه هنگامی شروع شد و چه ضرورتی داشت؟
قدیمیترین سندی که حکایت از ترجمه در جهان قدیم دارد به چهارهزار سال پیش متعلق است: ترجمهای از «حماسه گیلگمش» سومری به زبانهای جنوب آسیا. گسترش آیین بودا در جنوب شرقی آسیا نیز تلاش عظیمی را برای ترجمه برانگیخت. گزارشهایی نیز از ترجمههای صورت گرفته در عهد انوشروان خسرو اول (حک: ۷۸–۵۳۱ میلادی) وجود دارد، ترجمههایی که بعدها سرمشق ترجمههای صورت گرفته در جهان اسلام شد و بخشی از ایدئولوژی نهضت ترجمه در جهان اسلام را شکل داد.
ترجمه هفتادتنی متون دینی یهودی به زبان یونانی در قرنهای سوم و اول قبل از میلاد مهمترین ترجمه صورت گرفته در غرب بود که در اسکندریه انجام شد. از حدود اواسط قرن دوم هجری (هشتم میلادی) تا پایان قرن چهارم (دهم میلادی) تقریباً تمامی کتابهای غیرادبی و غیرتاریخی علوم عقلی یا سکولار یونانی که در سرتاسر امپراتوری بیزانس و خاور نزدیک در دسترس بود به عربی ترجمه شد. این کتابها در زمینههای متنوعی از اختربینی و کیمیا و بقیه علوم خفیه تا موضوعات فنون چهارگانه حساب، هندسه، اخترشناسی و موسیقی نظری تا تمامی فلسفه ارسطویی، از مابعدالطبیعه و اخلاق و طبیعیات و حیوانشناسی و گیاهشناسی و بهویژه منطق (ارغنون)، تا تمامی علوم مربوط به بهداشت، پزشکی و داروشناسی و علوم دامپزشکی و دیگر شروح و تفاسیر را در بر میگرفت.
در سرتاسر قرون وسطای مسیحی، زبان لاتینی به زبان رسمی فرهیختگان غرب تبدیل شد. و متون بسیاری از عربی به این زبان ترجمه شد. اما زبان انگلیسی از قرن نهم میلادی با حمایت پادشاه وسکس در انگلستان به استقبال ترجمه برخی متون دینی و فلسفی، از جمله «تسلای فلسفه» بوئتیوس، رفت. اما بهترین ترجمههای زبان انگلیسی در قرن چهاردهم به دست جفری چاوسر انجام شد. بزرگترین ترجمه انگلیسی نیز در همین قرن به دست ویکلیف انجام شد که ترجمه کتاب مقدس بود. در پایان قرن پانزدهم عصر بزرگ ترجمه در انگلستان فرا رسید. در ایتالیای دوره رنسانس، در فلورانس، و در دربار کوسیمو دو مدیچی، ترجمه لاتینی آثار افلاطون به مارسیلیو فیچینو سپرده شد. ویراست لاتینی اراسموس از «عهد جدید» نیز به نگرشی تازه به ترجمه انجامید. و این روند سپس چندان ادامه یافت که زبانهای فرانسه و آلمانی و انگلیسی تا پایان قرن نوزدهم به چنان زبانهای توانایی تبدیل شده بودند که دیگر گویی هیچ چیز نبود که به این زبانها ترجمهپذیر نباشد، و البته این زبانها اکنون بسیار چیزها داشتند که برای زبانهای دیگر به آسانی ترجمهپذیر نبود.
هر خواننده تاریخ بشری با نگاهی هرچند گذرا به آسانی درمییابد که پیشرفت دانش و فرهنگ بشری چیزی نبوده است که قوم و ملتی خاص توانسته باشد، یا حتی خواسته باشد، در تمامی راه دشوار تاریخیاش بهتنهایی بر دوش داشته باشد. انسانها هرگز به تنهایی قادر نبودهاند، و نیستند، به کاری دست یازند و موفق باشند. آنچه موفقیت بشر در شناخت جهان و تسلط بر طبیعت و پیشرفت تمدن است حاصل کار تمامی مردمان زمین از آغاز تا امروز بوده است که هریک در این ماراتون طولانی سهمی کوچک یا بزرگ داشتهاند و البته برخی در این میان سهمی بزرگتر داشتهاند. یونانیان از مصریان و بابلیها و ایرانیان آموختند و رومیان نیز از ایشان؛ و باز ایرانیان و مسلمانان و عربان از هندیان و یونانیان و رومیان و سُریانیان آموختند و سپس رنسانس اروپا باز همین روند را تکرار کرد.
دانش و فرهنگ بشری اگر ترجمهپذیر نبود، اگر انسانهایی نبودند که به دانشهای اقوام بیگانه و زبانهای بیگانه عشق بورزند، و اگر کسانی نبودند که انسانیت خود را واحد نمیشمردند، و در راه تفاهم بشری تلاش نمیکردند، بیگمان تمدن بشری امروز چنین نبود و پراکندگی آدمیان همچون حیوانات وحشی همچنان ادامه داشت. هیچ انسانی نمیتواند خود را تافتهای جدابافته از تمامی بشریت و بینیاز از دیگر انسانها بداند. بلی، بوده است دورانهای سیاهی که کتابسوزیها وجود داشته است، دورههایی که دیوارها وجود داشته است، اما بوده است سرزمینها و مردمانی نیز که کتابها را ترجمه کردهاند و حاملان دانش و وارثان دانش شدهاند. دو نهضت بزرگ ترجمه در تاریخ بشری، در عصر زرین تمدن اسلامی، و در دوره رنسانس اروپایی، گواه بر خدمت بزرگ ترجمه برای حفظ و انتقال فرهنگ و دانش است.
نقطه عطف فرانکلین بود نه مشروطه
بازخوانی مسیر تاریخی ترجمه ایرانی با حضور کامران فانی، خشایار دیهیمی و فرخ امیرفریار
رضا خجسته رحیمی / مریم شبانی
[ شناسه مقاله: 1238 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۶۶۴ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
ترجمه در ایران چه مسیری طی کرده تا به جایگاه امروز رسیده و در این مسیر چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ این پرسش محوری را در میزگردی با حضور کامران فانی و خشایار دیهیمی و نیز همراهی فرخ امیرفریار، رئیس کتابخانه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و عضو تحریریه جهان کتاب در میان گذاشتیم تا ردپای ترجمه ایرانی و تحولات زبان ترجمه را از دیروز تا به امروز دنبال کرده و در بازخوانی این مسیر تاریخی نقاط عطف این تحول را نیز شناسایی کنیم. در این بحث کامران فانی در مقام مترجم و سرپرست چندین دایره المعارف، کارنامه تاریخی ترجمه در ایران را پربار و شایسته ندانست و در مقابل خشایار دیهیمی در مقام مترجم بر توجه به تنگناها و محدودیتهای فرهنگی در تحلیل کارنامه ترجمه ایرانی تاکید کرد. فرخ امیرفریار نیز در این میزگرد گاهی در مقام پرسشگر و گاهی نیز در پاسخگویی به پرسشها همراه مهرنامه بود.
محور اصلی میزگرد ما تاریخ نگاری دوران جدید ترجمه در ایران یعنی از عصر ناصری تا به امروز است. برای آغاز بحث شاید بد نباشد که آقای فانی گریزی نیز به گذشته تاریخی بزنند و یادی نیز از میراث باقی مانده ترجمه در اعصار پیشین بکنند تا بهتر بتوان تحولی را که ترجمه در دوران جدید به دنبال خود ایجاد کرد بشناسیم.
کامران فانی: سابقه ترجمه در ایران، دیرینه است و به دوهزار و پانصد سال پیش باز میگردد. داریوش هخامنشی شرح پیروزی بر مخالفان خود را در کتیبه بیستون بازگو کرد. متن اصلی این کتیبه به زبان فارسی باستان است اما در کنار آن دو ترجمه به زبانهای بابلی و عیلامی وجود دارد. این ترجمهها نقشی مهم در شناخت و کشف جهان باستان داشتند. این ترجمهها باعث شد دنیای گذشته برای امروزیها قابل فهم شود و جالب اینجاست که بانی این ترجمهها دستگاههای حکومتی بودند و لذا اولین مترجم در ایران دولت بوده است. در ایران قبل از اسلام به وفور از زبانهای یونانی و سانسکریت ترجمه میشده که کلیله و دمنه با ترجمه «برزویه طبیب» از زبان سانسکریت به زبان پهلوی مشهورترین آنهاست. برجستهترین مترجم قبل از اسلام فردی است به نام «پولوس پارسی» که متون علمی و فلسفی و به ویژه منطق ارسطو را به پهلوی ترجمه کرده است و جالب اینکه همین منطق ارسطو بعدها برای اولین بار به زبان عربی ترجمه شد.
اما دوران درخشان ترجمه در زبان فارسی، قرن دوم هجری و همزمان با ترجمه آثار یونانی به زبان عربی است که ایرانیها نقش اصلی و راهبردی در این زمینه داشتند. درواقع بیش از هزار سال پیش همت و شیفتگی گروهی مترجم که همت خود را صرف برگردان علم و دانش یک تمدن دیگر به تمدن خود کرده بودند، نشان داد که ترجمه چگونه میتواند نقشی مهم در شکوفایی یک جامعه ایفا کند. ترجمههای آن دوره در مکانی به نام «بیت الحکمه» یا «دارالترجمه» صورت میگرفت که در زمان مأمون، خلیفه عباسی به اوج خود رسید.
در این دوره تقریبا تمامی آثار مهم فلسفی و علمی از زبان یونانی به زبان عربی ترجمه شد. این تجربه به رغم عمر کوتاه و صدساله خود، تاثیر عمیقی برجای گذاشت و کمتر دوره تاریخی را میتوان سراغ گرفت که ترجمه در انتقال فکر و اندیشه از یک زبان به زبانی دیگر چنین تاثیر شگرفی را برجای بگذارد و باعث رونق فرهنگی یک جامعه شود. در این دوره با انجام یک برنامهریزی جدی تقریبا تمامی آثار مهم به عربی ترجمه شد. در ایران بعد از قرن دوم و سوم هجری تا قرن سیزدهم اهمیتی به ترجمه داده نشد. در این دوران کتابهای ترجمه شده زیادی وجود ندارد و اگر هم نمونهای وجود داشته باشد، معمولا ترجمه از کتابهای عربی به فارسی صورت گرفته است.
امیر فریار: از نگاه شما علت بیتوجهی این دوره طولانی به ترجمه در ایران چه بوده است؟
کامران فانی: علت این بود که اهل علم و ادب ایران همگی با زبان عربی آشنا بودند و عربی، زبان اصلی محسوب میشد. لذا نیازی به ترجمه فارسی احساس نمیشد و اصلا ترجمه فارسی مخاطب نداشت. البته ناگفته نماند کتابهایی که مخاطب داشتند و پیشبینی میشد که مورد توجه اهل فن قرار بگیرند به فارسی ترجمه میشد. از جمله مهمترین ترجمهها در این دوران، ترجمه «تاریخ و تفسیر طبری» است که بلعمی، وزیر دانشمند دولت سامانی آن را به فارسی برگرداند. در کلیت اما نیاز کمتری احساس میشد که متون از زبانی که با آن آشنا بودند به زبان مادری ترجمه شوند. نتیجه اینکه در این دوره هشتصد ساله کتابهای مهمی به زبان فارسی ترجمه نشد تا اینکه صدای غرش توپهای روسی ایرانیان را از خواب گذشته بیدار و به جهان مدرن که جهان مدرن ترجمه نیز بود، وارد کرد.
به توپهای روسی اشاره کردید که ایرانیان را از غفلت بیرون آورد و چشمان آنها را به روی واقعیات جهان گشود و همین عاملی شد بر توجه بیشتر به ترجمه. از آقای دیهیمی میخواهیم نگاه خود را به دوره جدید ترجمه در ایران توضیح دهند.
خشایار دیهیمی: پیش از هر چیز باید این نکته را درنظر داشته باشیم که ترجمه در دوره اخیر با ترجمه در دورههای گذشته که آقای فانی شرحی از آن را بیان کردند، تفاوتی جدی داشته است. در گذشته تاریخی تعداد افراد باسواد بسیار کم بود و ثانیا امکان نشر وجود نداشت و لذا اگر ترجمهای صورت میگرفت به شکل تک نسخه و یا چند نسخه تنها در اختیار اهل علم بود.لذا مقوله کتاب و فرهنگ و تاثیرگذاری بر اجتماع موضوع تازهای است و در این عرصه سروکار با مخاطب عام است.
کامران فانی: ورود ترجمه جدید به ایران درست با ورود چاپ به ایران همراه شد. در اواسط قرن سیزدهم هجری چاپ وارد ایران شد و اولین کتابی که منتشر شد رساله جهادیه قائم مقام بود که راجع به جنگهای ایران و روس است. اولین چاپخانه هم در سال 1333 قمری در ایران تاسیس شد و در همان زمان اولین ترجمهها از زبانهای اروپایی به زبان فارسی آغاز شد. نکتهای که آقای دیهیمی فرمودند نکته درستی است و اصولا ترجمهها با گستردگی زیادی از طریق چاپ همراه بوده است.
یکی از ویژگیهای ترجمههای جدید به دلیل دراختیار داشتن مخاطب عام، تغییر یافتن زبان ترجمه بود. گویی مترجمان آن دوره تلاش داشتند که از نثر فخر فروشانه قاجاری اندکی فاصله بگیرند...
کامران فانی: البته در آغاز اصلا چنین نبود. ببینید ما ایرانیها برای اولین بار با تمدن جدیدی مواجه شده بودیم که شناختی از آن نداشتیم و به دنیایی ناشناخته نزدیک شده بودیم. ترجمه در ایران با احساس نیاز به مطالعه کتب علمی آغاز شد. دارالفنون تاسیس شده بود و لذا برای علوم جدید فنی و پزشکی به ترجمههای فارسی نیاز بود. در کنار علوم سریعا به سمت تاریخ رفتیم. جنگهای ایران و روس و قدرتمندی ناپلئون در اروپا باعث کنجکاوی ایرانیان به شخصیتهای قدرتمند عالم سیاست شده بود و همه خواستار شناخت بیشتر آنها بودند، لذا اولین کتابهایی که در این زمینه ترجمه شد زندگینامه پطر کبیر و ناپلئون و لویی چهاردهم بود. درباره زبان ترجمه هم باید بگویم که معمولا مترجمین این متون زبان فارسی را خوب نمیشناختند. برخی خارجی بودند و برخی ایرانیهایی بودند که تازه به خارج از ایران رفته و زبان انگلیسی آموخته بودند. این مترجمین ترجمههای خود را به یک ادیب میسپردند و او ترجمه را به نثر منشیانه باز نویسی میکرد.
بنابراین ترجمههای اولیه به همان سبک و سیاق کتاب «ناسخ التواریخ» است و به مرور مترجمان متوجه شدند که فکر و اندیشه مدرن به زبان جدید و تازهای نیاز دارد. زبان ترجمه به خصوص بعد از ترجمه رمانها به فارسی، به زبان گفتار نزدیکتر شد.جالب اینکه یکی از اولین ترجمهها با زبان تازه در دوران قاجار نه از زبانهای فرانسوی و انگلیسی که از زبان عربی صورت گرفته بود و آن ترجمه «هزار و یک شب» توسط عبداللطیف طسوجی بود. این ترجمه به قدری زیبا و امروزی است که هیچ ربطی به ترجمههای قدیم ندارد. گویی مترجم متوجه این نکته شده بود که زبان دنیای مدرن با زبان گذشته تفاوت دارد.
در کنار این کتاب، ترجمه رمانهایی همچون «کنت مونت کریستو» و «سه تفنگدار» که توسط محمدطاهر میرزای قاجار صورت گرفت، کم و بیش به زبان مدرن امروزی شباهت داشت. با اینهمه در آن دوره زبان فارسی کماکان سبک و سیاق قدیمی داشت و تغییر زبان از طریق ترجمه بعد از مشروطه رخ نمود. به نظر من بهترین نمونه زبان خوب در ترجمه، دو ترجمهای است که میرزاجبیب اصفهانی انجام داده؛ «سرگذشت حاجی بابا اصفهانی» و از آن مهمتر «ژیل بلاس». ترجمههای میرزا حبیب به قدری شیوا و شیرین است و با قدرت و فصاحت به فارسی درآمده که نشان دهنده توانایی بالقوه زبان فارسی در ترجمه یک رمان فرانسوی است. خلاصه اینکه ترجمه در دوران جدید تاثیر به سزایی در گویا شدن نثر و زبان فارسی داشت.
از توضیحات آقای فانی میتوان برداشت کرد که ترجمه در دوران مدرن با فراز و نشیبهای متعددی همراه بوده است و شاید بتوان یک مرحله بندی از این دوره به دست داد. شما در این دوران جدید ترجمه چه نقطه عطفهایی را میتوانید برشمارید و ویژگیهای هرکدام را چگونه میبینید؟
امیر فریار:انگیزه اولیه مترجمان دوره قاجار آگاه کردن ایرانیان از اوضاع جهان بوده است. این انگیزه چه در کتابهای تاریخی و چه در رمانها مورد توجه بود. «کریستف بالایی» کتابی دارد تحت عنوان «پیدایش رمان فارسی» و در آن کتاب بخشی به ترجمه در دوران قاجار اختصاص دارد. مطابق پژوهش این کتاب، در این دوران کتابهای مهمی همچون «کنت مونت کریستو»، «سه تفنگدار»، «سفر به دور دنیا در هشتاد روز» نوشته ژول ورن که محمدحسین فروغی به فارسی ترجمه کرده است،« دن کیشوت» با ترجمه داوود خان، «ژیل بلاس» با ترجمه میرزا حبیب، «رابینسون کروزه» و «میشل استراگف» در آن دوره ترجمه شده است. مترجمان آن دوره نیز نیت اخلاقی و آموزشی داشتند.
فهرست شما نشان میدهد که بیشتر از آنکه جنبه فکری و فلسفی در کتابهای ترجمه شده مهم باشد به وجه ادبی توجه شده است؟
کامران فانی: در حوزه فلسفه در تمام این دوره تا بعد از مشروطه تنها یک کتاب فلسفی ترجمه شد و آن هم «رساله گفتار در روش» دکارت است که تحت عنوان «حکمت ناصری» به زبان فارسی برگردانده شد که مطلقا نیز مورد توجه قرار نگرفت.
امیر فریار: در دوره هشتاد ساله 1200 تا 1280 تنها صد عنوان کتاب شناسایی و ثبت شده است و نصف بیشتر متون نیز روایی و تخیلی هستند و سی متن نیز تاریخی و باقی کتب خاطرات و کتابهای علمی را شامل میشوند.
خشایار دیهیمی: من یک پرانتز باز میکنم تا بگویم که ما با طی یک دوره گذار، به ترجمه در قالب امروزی آن رسیدهایم. اشاره شد که تنها ترجمه فلسفی موجود، کتاب «گفتار در روش» دکارت بوده اما واقعیت این است که نسلی از ایرانیان با زبان فرانسه و یا انگلیسی و آثار نویسندگان این کشورها آشنا میشدند و بعد آن آثار را اقتباس کرده و به زبان فارسی منتقل میکردند. خیلی از متفکران دوره مشروطه و پیش از مشروطه تحت تاثیر منتسکیو و جان استوارت میل و روسو بودند و اندیشههای این متفکران را مبتنی بر اقتباسهای خود بیان کردند. نکتهای که میخواهم اینجا توضیح دهم چگونگی وارد شدن ژانرهای جدید در زبان فارسی است. در ایران تا قبل از ترجمه، با رمان و نمایشنامه آشنایی نداشتیم. مثلا تا قبل از ترجمه نمایشنامه، میرزا فتحعلی آخوندزاده بنابر اقتباسی که از نمایشنامههای غرب داشت، همان مضامین را به اصطلاح ایرانیزه کرد. بنابراین نقش واسطههایی که مبتنی بر اقتباس عمل میکردند نباید فراموش شود.
کامران فانی: طبیعی است که تالیفهایی که در آن دوران راجع به جهان جدید نوشته میشد، تماما ترجمه بود. بنابراین همانگونه که آقای دیهیمی شرح دادند تالیفهای اقتباسی و نیز ترجمهها، همزمان زمینه آشنایی ایرانیان با جهان جدید را فراهم کردند. من یک مثال میزنم. وقتی شما مورد هجوم فکری و فرهنگی یک دنیای تازه قرار بگیرید طبیعتا اولین اقدام شما، شناخت این دشمن است. میخواهم بگویم ژاپن همزمان با ایران وارد دنیای مدرن شد و آنها یک کار مهم کردند که ایرانیها انجام ندادند. ژاپنیها در طی سی سال بعد از واقعه میجی تقریبا تمامی آثار مهم غرب را به ژاپنی ترجمه کردند. در ایران به رغم وجود دارالترجمه، به جز آثار پراکنده و کم اثر چیزی ترجمه نشد. متاسفانه آثاری هم که ترجمه شد، آثار نازل غرب بود.
خشایار دیهیمی: تصور نمیکنید که به دلیل قرابت خواننده فارسی زبان با متنهایی همچون «امیر ارسلان»، آشنا شدن خوانندگان با ادبیات مدرن نیازمند عبور از یک دوره بوده است؟ ترجمهای که قرار بود برای عموم مردم صورت گیرد، طبیعتا بایستی با ذائقه مردم همخوانی داشته باشد همچنانکه رمانی مثل «سه تفنگدار» الکساندر دوما در غرب به صورت پاورقی روزنامه و برای عموم منتشر میشد. بعید میدانم که در آن دوره کسی میتوانسته و یا امکان آن را داشته که ادبیات جدی و خاص پسند را ترجمه کند.
کامران فانی: به نظر من آثار بالزاک تفاوت زیادی با آثار میشل زواگو نداشته است. رمان بینوایان که بسیار مشهور بود، در آن دوره ترجمه نشد. ایراد من البته تنها به حوزه رمان محدود نمیشود و در حوزه علوم نیز صدق میکند. در این دوره اصلا کتاب علمی جدی ترجمه نمیشد.
این واقعیت را چگونه تحلیل میکنید؟
کامران فانی: ما اصولا غرب را جدی نگرفتیم و حتی چیزهای جدی آنها را هم جدی نگرفتیم. ما غرب را به صورت رمانتیک و در خلال داستانها و رمانهای تاریخی شناختیم. به این فکر نکردیم که غرب را چه کسانی ساختهاند. ما ایرانیها زمینه فلسفی داشتیم و لذا میتوانستیم به صورت جدی با فلاسفه غرب آشنا شویم که چنین نکردیم. در حوزه نجوم و ریاضیات هم که زمینه داشتیم کتابی ترجمه نکردیم. مساله این است که نوع آشنایی ما با غرب درست نبود. عده زیادی برای درس خواندن به اروپا فرستاده شده بودند و اگر در همان دوره صد کتاب اصلی به جای رمانهای درجه سه و چهار ترجمه میشد و مثلا آثار بالزاک را ترجمه میکردیم، بسیار جلوتر قدم میگذاشتیم. اینکه فکر کنیم چون با «امیر ارسلان» آشنا بودیم، بهتر آن بود که گام به گام جلو میرفتیم درست نیست. ما به همت گروهی نخبه نیاز داشتیم تا غرب و کتابهای غربی را جدی بگیرند.
خشایار دیهیمی: من به نکتهای که پیشتر اشاره کردید بر میگردم، آنجایی که گفتید ایرانیان در آغاز مواجهه با غرب باید دشمن خود را میشناختند. اصولا وقتی ایرانیها به صورت جدی سفرهایی به غرب داشتند و با غرب آشنا شدند، آشنایی آنها رنگ شیفتگی به خود گرفت. ما از دیدن غرب حیرت زده شدیم. آنقدر میان دو جامعه تفاوت زیاد بود که پیش از آنکه فرصت تامل در علل پیشرفت غرب را داشته باشیم، شیفته ظواهر آن پیشرفت شدیم. سفرنامههای متعددی که نوشته میشد و مواجهه شاهان قاجار از سفر به غرب تماما نشانگر شیفتگی ایرانیان به ظاهر جامعه غربی بود. ناممکن است که ناگهان با پدیدهای متفاوت و پیشرفته مواجه شد و سریعا تلاش کرد تا علل آن پیشرفت را بشناسد. ببینید عکاسی که برای ما مساله تازهای بود را خیلی زود اخذ کردیم چراکه پدیدهای شگفت بود...
کامران فانی: ولی به فیزیک و شیمی که پشت عکاسی بود هیچ توجهی نکردیم.
خشایار دیهیمی: طبیعی بود. برای فهم و درک آن پدیده اول از همه نیاز بود تا ظواهر آن را شناخت.
آیا در ترجمههای اولیه ما هم ردپای توجه به این پوسته ظاهری مشخص و نمایان بود یعنی ترجمهها معادل با پوسته ظاهری غرب بود؟
خشایار دیهیمی: من فقط میخواستم توضیح دهم که چرا جهش یکباره به بخش جدیتر و عمیق اندیشه غربی امکانپذیر نبود. اول میبایستی ژانر رمان را که در ایران وجود نداشت، میشناختیم و بعد به آن میپرداختیم. البته از یاد نبریم که یکی از اولین ترجمهها در زمینه تئاتر از شکسپیر است و نشان میدهد که سراغ تئاتر عامه پسند نرفتند.
کامران فانی: این ترجمه، از جمله آخرین ترجمههای آن دوره است.
امیر فریار: من با توجه به گفتههای آقای فانی یک سئوال مطرح میکنم. اشارهای به ترجمه کتاب «گفتار در روش» شد. علت اینکه با ترجمه این کتاب اتفاق خاصی در ایران نیفتاد چه بود؟ آیا چون تنها یک کتاب بود موجد هیچ تحولی نشد یا اینکه انتخاب درستی صورت نگرفته بود؟ بیتاثیری گفتار در روش ناشی از چیست؟
کامران فانی: ایرانیها معتقد بودند که در حوزه فلسفه نیازی به جهان غرب و شنیدن حرف تازه از غربیها ندارند. حداکثر نیازی که میدیدیم، همین مظاهر ظاهری تمدن غرب بود.
خشایار دیهیمی: ما فلسفه با سابقهای دیرینه داشتیم و بنابراین نیاز زیادی نمیدیدیم که فلسفه جدید غرب را بیاموزیم. به دنبال چیزهایی رفتیم که برای ما بیگانه بوده و ما را حیرت زده کرده بودند. بنابراین از نگاه من کاملا طبیعی است که مثلا ترجمه فروغی با بیاعتنایی مواجه شود.
کامران فانی: یعنی شما معتقدید که صد سال باید آهسته آهسته خود را آماده میکردیم تا مثلا بتوانیم بالزاک را ترجمه کنیم؟
خشایار دیهیمی: عملا چنین شد. من نمیخواهم بگویم باید این مسیر را میرفتیم بلکه میگویم چارهای جز این نبود.
کامران فانی: قبول کنید که صد سال خیلی زیاد است. در تمام دوران صد ساله قاجار تا مشروطه کارنامه ترجمه به هیچ وجه شایسته ملت باهوش و با فرهنگی مثل ایرانیان نیست.
در کنار فروغی روشنفکران زیادی بودند که مترجم نبودند اما آثار غربی را خوانده بودند و به ضرورت وجود زیرساختها هم اهتمام داشتند. ولی چرا در کنار ترجمههای ادبی، این روشنفکران آثار فلسفی را ترجمه نمیکردند و تنها به بیان اقتباس خود از اندیشههای غربی بسنده میکردند؟
خشایار دیهیمی: باید میزان سواد و امکان دسترسی به مخاطب عام در آن دوره را درنظر بگیرید. همچنین باید بفهمیم ایرانیانی که با فرهنگ غرب آشنا شده بودند، چه ضرورتهای اولیهای برای تحول احساس میکردند. همان زمان وجه غالب در اقتباسهایی که از کتب غرب صورت میگرفت این بود که میزان سواد باید بالا رود. کتابهای طالبوف و از جمله « کتاب احمد» نشان دهنده دغدغه نویسنده درباره چیزهایی است که باید از غرب اخذ شود. پیش از آنکه بخواهیم فلسفه را از غرب اخذ کنیم، تعلیم و تربیت و اندیشه سیاست و قانون را باید اخذ میکردیم. میرزا ملکم خان فکر قانون را کاملا از غرب گرفته بود.
کامران فانی: در عالم سیاست اگر میرزا ملکم خان جان استوارت میل ترجمه میکرد بسیار بیشتر از بیان اقتباسهای خودش از حکومت قانون موثر بود. وقتی قرار است به صورت جدی با یک تمدن برخورد شود، باید وجوه جدی آن اخذ شود. نمونههایی همچون «کتاب احمد» بسیار ساده دلانه بود و دیگر زمان ساده دلی گذشته بود.
وقتی برخی روشنفکران ما از جمله فروغی در متون خود قادر نبودند مفهوم دولت و حکومت را به صورت مشخص از هم تمیز دهند. آیا همین ضعف در فهم باعث نمیشد که سراغ ترجمه نروند؟
کامران فانی: آنها در تالیف بسیار ضعیف بودند. فروغی وقتی مدرسه علوم سیاسی تاسیس شد، کتاب خوب و تاثیرگذاری تحت عنوان «علم ثروت ملل» ترجمه کرد که از جمله کتابهای مرجع در دانشگاههای اروپا بود. اگر او قرار بود ساده دلانه کتابی عادی راجع به اقتصاد تالیف کند، چه فایدهای داشت. غرض از ترجمه این است که فکر دیگری را از زبان خود او بشنویم.
امیر فریار: چرا در مقایسه با «سیر حکمت در اروپا» از این کتاب فروغی کمتر استقبال شد؟ سیر حکمت اکنون چندین دهه است که در بازار حضور دارد اما کتابی با این اهمیت مغفول مانده است؟
کامران فانی: برای اینکه چرا این کتاب مغفول ماند – همچون بسیاری چیزهای دیگر – پاسخی ندارم. من انتظار داشتم فرهنگی چون فرهنگ ایرانی که بسیار غنی و در بسیاری از حوزهها پیشرو بوده، وقتی با یک فرهنگ جدید مواجه شد، بهتر آن فرهنگ را میشناخت و با آن رابطه برقرار میکرد. در تمام صدوبیست سال ورود صنعت چاپ به ایران تا دوران مشروطیت، برای شناختن و شناساندن جامعه جدید مدرن غربی، حداقل کوشش و همت صورت گرفته بود. وقتی ادعا میکنم همت و کوشش ما، هزار سال قبل بیشتر از دوره جدید بود، منظورم این بود که گویا در آن دوره حس کرده بودند که تمام آثار ارسطو، جالینوس و بطلمیوس به عنوان سه متفکر اصلی یونان باید ترجمه شود. به نظر من در قرن نوزدهم باید کتابهای نیوتن و [جیمز کلارک] ماکسول ترجمه میشد. لذا با نگاهی به گذشته به نظر میآید که متفکران ما کوشش کافی نکردهاند.
خشایار دیهیمی: دیدگاه من در این زمینه کاملا با شما متفاوت است. اولا شما از «کتاب احمد» و طالبوف به یکباره به کتاب فروغی رسیدید و چهل و پنجاه سال را در این میان نادیده گرفتید. به نظر من ماهیت ترجمههای هزارسال قبل با ترجمههای دوران جدید متفاوت بود. آن ترجمهها قرار نبود جامعه را متحول کند بلکه قرار بود در دایره نخبگان و عالمان باقی بماند. «کتاب احمد» به دلیل همین ساده دلانه بودن اهمیت دارد چراکه نویسنده اولین چیزی که از غرب اخذ میکند این است که سواد باید در توده مردم رسوخ کند و به افراد نخبه منحصر نباشد. برای وقوع چنین اتفاقی نیازمند آماده کردن زمینه هستیم. به نظر من اگر نیوتن و گالیله و کانت ترجمه میکردیم و حتی میرزا ملکم خان جان استوارت میل ترجمه میکرد، آن کتابها به همان سرنوشتی گرفتار میشد که «گفتار در روش» گرفتار آن شد. در اولین گامی که با ترجمه برداشته میشود، دایره سواد وسعت پیدا میکند. آیا ترجمه «امیل» ژان ژاک روسو بیشتر میتوانست افکار عمومی جامعه را تغییر دهد یا کتاب احمد که از قضا بسیار شبیه امیل است؟ دریافت روشنفکران این بود که غرب به دلیل اینکه توانسته بدنه جامعه خود را باسواد کند، در ایران نیز به وسیلهای نیاز است که بدنه جامعه با آن ارتباط برقرار کند. اگر چنین کتابهایی ترجمه میشد، بدنه جامعه چگونه میتوانست با آن ارتباط برقرار کند؟
کامران فانی: ببینید حتی در دوره دوم ترجمه جدید هم همین وضعیت تداوم داشت. تز من این است که در سراسر دویست سال گذشته هیچگاه برنامه درستی برای ترجمه نداشتیم.
پس شما معتقدید که ترجمه جدید در دوره اول فعالیت خود نتوانست نقش پیشرو در تحولات سیاسی و اجتماعی داشته باشد؟
کامران فانی: مطلقا نداشته است.
خشایار دیهیمی: به گمان من داشته است. ببینید قانون اساسی مشروطه بزرگترین ترجمهای است که صورت گرفت.
کامران فانی: من میگویم ترجمه کتابهای خوب باید صورت میگرفت اما شما میگویید که فضا برای ترجمههای خوب مهیا نبود.
خشایار دیهیمی: ضرورتها را باید درنظر داشت. ما چون به مسائل حقوقی و قانونی بیشتر از فلسفه نیاز داشتیم به سمت آن رفتیم. پس نگویید که ترجمه هیچ تاثیری در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران نداشته است. اصلا کل رژیم مشروطه ما از ترجمه قانون اساسی بلژیک و فرانسه اخذ شده بود.
کامران فانی: تمام سخن من این است که ترجمههای خوب، تاثیرگذار بوده و هستند.
خشایار دیهیمی: من با شما مخالفتی ندارم. تاکید من تنها این است که در ایران ضرورت حکومت قانون احساس میشد اما ضرورتی برای ترجمه آثار فلسفی حس نمیشد. ترجمه متون حقوقی و قانونی خیلی سادهتر است و راحتتر اخذ و هضم میشود.
امیر فریار: آقای فانی شما در صحبتهای خود تفاوتی میان دوره مشروطیت و دوره قاجار قایل شدید. اگر این تفاوت را کمی بیشتر باز کنید شاید بهتر باشد.
کامران فانی: حوزه ترجمه در دوره مشروطیت با تحول همراه نبود. در این دوره انتشار روزنامه و شبنامه و توجه به مسائل روز چشمگیر بود اما کتابهای ماندنی و تاثیرگذاری به فارسی ترجمه نشد. در این دوره به جز انگشت شمار کتابهایی که مهمترین آنها «تاریخ انقلاب فرانسه» توسط عبدالله مستوفی بود، کتابی ترجمه نشد. تنها در اواخر دوره مشروطه و در سال 1296 بود که ترجمه «اتللوی مغربی» اثر شکسپیر توسط ناصرالملک قره گوزلو نقطه عطفی در ترجمه به شمار آمد. به طورکلی اما دوره مشروطیت کارنامه درخشانی در زمینه ترجمه ندارد. اما نظر آقای دیهیمی این است که در دوره اول، یعنی از دوران قاجار تا پایان مشروطه، تالیف لازمتر و بهتر بود.
خشایار دیهیمی: درواقع اقتباس و نه تالیف. به اعتقاد من در وهله اول میبایست اندیشههایی که در غرب موجب تحول شده بود به شکل نهادهایی همچون مدرسه و دانشگاه در ایران تجلی میکرد. لذا در آغاز نیاز داشتیم صورت ظاهر آن جوامع را اخذ کنیم.
به نظر شما این برداشت به مدد رفت و آمد به غرب و داد و ستد ایجاد شده بود یا به مدد ترجمه؟
خشایار دیهیمی:مسلما به مدد رفتن به غرب ایجاد شده بود. ایرانیها زمانی به فکر ترجمه افتادند که گمان کردند میتوان فهم و آگاهی ملت را بالا برد.
مبتنی بر این تحلیل به نظر شما از چه زمانی ترجمه به عنوان یک نقطه عطف جدی شد؟
خشایار دیهیمی: همانطور که گفتم اقتباسها بسیار تاثیرگذار بود. اندیشههایی که روزنامهها و حتی شب نامههای دوران مشروطه بسط میداد به واقع ترجمهاندیشههای غربی بود. به نظر من در دوره اول، خشت اول که ترجمهاندیشه است، گذاشته شد و بعد از آن افکار عمومی احساس نیاز به خواندن بیشتر کرد.
دوره دوم ترجمه که به دوران بیست ساله حکومت رضا شاه از 1300 تا 1320 مربوط میشود چطور؟ آیا کارنامه این دوران از نظر تجربه رضایتبخش است؟
خشایار دیهیمی: در دوره رضاشاه تصمیم برای اعزام دانشجو به خارج از ایران با هدف اخذ علوم جدید صورت گرفت تا بعد از آن امکان ترجمه و اندیشیدن بدان سبک و شیوه فراهم شود.
کامران فانی: دستاورد اعزام این دانشجویان در عالم ترجمه چه بود؟ البته من قبول دارم که دوره رضاشاه برای ترجمه دوره بهتری در مقایسه با قبل بود. در این دوره ترجمه نظام پیدا کرد و از حالت تصادفی گذشته خارج شد. به خصوص با تاسیس دانشگاه کتابهایی با برنامه ریزی و با درک نیاز جامعه برای ترجمه انتخاب شدند. به عنوان مثال در آغاز این دوره احساس شد که به یک تاریخ جهان نیاز است و لذا «تاریخ جهان» آلبر ماله که در دانشگاههای فرانسه هم تدریس میشد، ترجمه شد و بدین ترتیب برای اولین بار یک تاریخ جهان به فارسی درآمد. در این دوره به ترجمه آثار جدی درباره ایران نیز اهتمام شد و به عنوان نمونه رشید یاسمی کتاب «ساسانیان» کریستنسن را ترجمه کرد. در دوره رضاشاه برای اولین بار در حوزه ادبیات به آثار نویسندگانی همچون تولستوی، چخوف و حتی ویکتور هوگو توجه شد. کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو برای اولین بار توسط اعتصام الملک، پدر پروین اعتصامی در این دوره ترجمه شد. «بینوایان» که یک اثر رمانتیک و قابل فهم است، قابلیت ترجمه در دوره قاجاریه را داشت اما توجهی به آن نشده بود.
لذا در این دوره در حوزه ادبیات از ترجمه آثار نویسندگان رمانتیک پاورقی نویس کناره گرفته و به آثار نویسندگان اصیلتر و جدیتر اهتمام شد. البته در این دوره بیست ساله حجم کتابهای ترجمه شده زیاد نیست اما سطح همان اندک کتابهایی هم که ترجمه شده بالا است و علت آن هم شکل گرفتن طبقه متوسط شهری و تحصیل کرده در جامعه ایران بود که مخاطب اینگونه کتابها میتوانست باشد. در دوره قبلی مخاطب کتابهای ترجمه شده عموما درباریها و اهل دیوان بودند ولی در این دوره برای اولین بار طبقه متوسط پول میداد و کتاب میخرید. در همین دوره آثار فلسفی هم جدی گرفته شد و با ترجمه فروغی از آثار افلاطون، ترجمه فلسفی وارد مرحله تازهای شد و بخش جدی تمدن غرب، جدی گرفته شد.
امیر فریار: در این دوره و در سال 1302 یکی از مهمترین موسسات انتشاراتی یعنی موسسه خاور تاسیس شد. این موسسه در فروردین 1311 نشریهای به نام کتاب منتشر کرد و در آن فهرست تمامی کتابهای منتشر شده در این دوره را درج کرد. این تحول نیز جز به واسطه تشکیل طبقه متوسط شهری امکان پذیر نبود. البته یکی از خصوصیات این دوره ترجمه مجدد برخی آثاری است که در گذشته به فارسی درآمده بودند. حجم قابل توجه آثار ادبی ترجمه شده این دوره به ادبیات فرانسه اختصاص دارد و آثاری هم از نویسندگان روس ترجمه شده که احتمالا از نسخه فرانسوی آن به فارسی برگردانده شده است. نکته دیگر اینکه روزنامه شفق سرخ اقتراحی را مطرح کرده بود با این پرسش که ترجمه چه داستانهایی برای جامعه سودمند است؟ در این اقتراح سیدحسن تقیزاده نوشته بود« در ترجمه رمانها که امروز غذای یومیه مردم دنیا شده باید خیلی دقیق شد که میتواند به غایت مفید و به غایت خطرناک باشد. چه این قسم از ادبیات فوق تصور، جذاب، موثر و در روح انسانی نفوذ مخصوص دارد.» تقیزاده کتابهایی که ترجمه آنها را لازم میدانست چنین فهرست کرده بود: کمدی الهی، کتابهای شکسپیر، چند کتاب از تولستوی به خصوص آناکارنینا و کتابهای برنارد شاو.
کامران فانی: ترجمه این کتابها نشان دهنده این مساله است که در این دوره ترجمه یک گام جلوتر آمده و گویی آگاهی جامعه بیشتر شده بود. ناگفته نماند که ترجمه داستانهای عامه پسند و داستانهای پلیسی در این دوره بیشتر از دوره قبل صورت گرفت اما در کنار اینها کتابهای جدیتر نیز مورد اهتمام قرار گرفت.
نکتهای که تقیزاده درنظر داشت و شما به آن اشاره کردید را شاید بتوان در قالب تحلیلهای روشنفکران برلنی مورد بررسی قرار داد. سوال این است که آیا نباید فعالیتهای روشنفکران برلنی در تحول زبان و ادبیات داستانی ایران را یک نقطه عطف تاثیرگذار در تاریخ ترجمه دانست؟
امیر فریار: این گروه از روشنفکران برلنی چون واجد دید تاریخی بوده و درپی شناخت زمینههای عقب ماندگی ایرانیان برآمده بودند، خیلی اوقات و برخلاف امروزیها قضایا را پروژهایتر میدیدند همچنانکه تقیزاده یکی از چهرههای تاثیرگذار در بنگاه ترجمه بوده است. اینچنین است که برخی تحلیل کردهاند که آن روشنفکران نسبت به زمانه خود، درک دقیقتری از تحولات غرب داشتهاند.
خشایار دیهیمی: در تحلیل دوره دوم ترجمه یعنی دوران رضا شاه باید موانع را هم درنظر بگیریم. این دوره همزمان با دوره حکومت آتاتورک در ترکیه است. در ترکیه دارالترجمه تاسیس شد و دولت کتابهایی را مشخص کرد و مترجمین زیادی را برای ترجمه آنها به کار گرفت. پس در ترکیه کتابهای ادبیات جدی و حتی فلسفه بسیار بیشتر از ایران ترجمه شد. اما در این مقایسه نباید چشم بر موانع نیز بست. دقت کنید که ترکیه به نسبت ایران به اروپا نزدیکتر بود و لذا مساله زبان برای ترکها برخلاف ما، مساله دشواری نبود. تعداد افرادی که در ایران زبان فرنگی میدانستند بسیار محدودتر از ترکیه بود. حتی بعد از دوره رضا شاه نیز تا سالها این مشکل وجود داشت و در 50 سال اخیر این مشکل تاحدودی حل شده است. لذا تعداد افرادی که قابلیت ترجمه داشته باشند و از عهده این کار برآیند زیاد نبود.
کامران فانی: در این دوره تقریبا تمامی کسانی که ما به عنوان ادیب میشناسیم به ترجمه روی آوردند. سعید نفیسی، مجتبی مینوی، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی همگی ترجمه میکردند و احساس میکردند که جامعه به ترجمه نیاز دارد. البته تعداد افرادی که در آن دوره زبان میدانستند آنقدر بود که بیشتر از اینها کتاب به فارسی ترجمه شود.
یعنی روشنفکران قبلی ترجمه کردن را خلاف شأن خود میدانستند؟
کامران فانی: بله. دقیقا همینطور است و تنها در این دوره بود که خارج رفتگان و آموزش دیدگان در مدارس خارجی ایران حس کردند که ترجمه کتابهای مفید وظیفه آنها است. مشکل اما عدم وجود برنامهریزی برای ترجمه بود. کشور ترکیه دو بار برای ترجمه کتب غربی برنامهریزی کرد و هر دو بار هم بسیار موفقتر از ایران بود. دفعه اول همین دوران آتاتورک بود و دفعه دوم به دهه 60 باز میگشت که یونسکو لیستی از 400 کتاب ارزشمند تهیه کرد و آن کتابها را میراث بشریت نامید و از کشورها خواست که آنها را به زبانهای خود درآورند. ترکیه این توصیه را جدی گرفت و تقریبا تمام این کتابها به زبان ترکی ترجمه شد اما در ایران بنگاه ترجمه برخی از این کتابها را ترجمه کرد اما هنوز هم تعدادی از کتابهای این لیست ترجمه نشده باقی مانده است. خلاصه اینکه در دوره رضا شاه تعداد کتابهای مهمی که ترجمه شده، برای یک دوره بیست ساله زیاد نیست. به نظر من دوره سوم که از 1320 تا 1332 طول کشید، دوره انفجار ترجمه در ایران است.
کسانی همچون آقای داریوش آشوری تاکید زیادی روی تاثیر حلقه برلن بر ترجمه ایران و ایجاد تحول در زبان فارسی دارند. چقدر این تلاش حلقه برلن را مهم میدانید؟
کامران فانی: من هرکدام از اعضای حلقه برلن را که میشناسم نه ترجمه کرده و نه تاثیری بر ترجمه و زبان گذاشته است. تقی زاده هم تنها یک لیست از کتابهای مهم برای ترجمه ارائه داده بود. بنابراین من اعتقاد ندارم که حلقه برلن تاثیری در ترجمه گذاشته باشد.
قبول ندارید که در تحول زبان فارسی تاثیر جدی داشتند؟
کامران فانی: روزنامه کاوه در زبان فارسی قدری تحول ایجاد کرد اما تاثیری از این حلقه روی ترجمه ندیدهام. برای افرادی همچون جمال زاده و علامه قزوینی به عنوان اعضای اصلی حلقه برلن ترجمه کردن کسر شأن به حساب میآمد.
اشارهای به دوره سوم ترجمه مدرن در ایران داشتید. وضعیت ترجمه در این دوره را چگونه تحلیل میکنید؟
کامران فانی: دوره سوم ترجمه مدرن در ایران دورهای حیرت انگیز است. در این دوره 12 ساله نسبت به تمام دوره 130 ساله قبلی کتاب بیشتری ترجمه شد. در این دوره چپگرایی رواج داشت و لذا به آثار روسی توجه زیادی میشد و تقریبا تمام آثار ماکسیم گورکی به فارسی ترجمه شد. در کنار آثار روسی برای اولین بار اندیشه سارتر، کامو و کافکا در ایران مطرح شد. با اینهمه بیشترین ترجمههای ادبیات سیاسی این دوره از کتابهای اشتفان تسوایگ و آناتول فرانتس و جک لندن بود. کتابهای ترجمه شده در این دوره معمولا مفصل نبودند. نکته مهم اینکه به رغم تعداد بسیار زیاد ترجمهها، بازهم به آثار جدی تفکر غرب توجه نشد.
خشایار دیهیمی: در این دوره انفجار ترجمه، سهم سرگرمی و داستان بیشتر است و در حوزه علم چه علوم طبیعی و چه علوم انسانی همچنان عقب بودیم.
کامران فانی: ولی کتابهایی با نگاه سیاسی ترجمه شد که مقصود از ترجمه آنها آگاهی بخشی به جامعه بود.
و بیشتر متاثر از فضایی بود که حزب توده و جریان چپ ایجاد کرده بود؟
امیر فریار: نه تنها متاثر از فضای فکری چپ در ایران بود بلکه از فضای غالب جهانی تاثیر گرفته بود، مساله این بود که اغلب روشنفکران تراز اول اروپایی نیز چپ بودند.
کامران فانی: تلاش این بود که آگاهی سیاسی و اجتماعی درپی خواندن کتابهای ساده خوان و ساده فهم بالا رود. نتیجه هم این شد که باز هم خبری از ترجمه آثار جدی فرهنگ غرب نیست. اما دوره چهارم ترجمه جدید ایران که از 1332 آغاز میشود و تا 1357 ادامه مییابد را باید دوره جدی تاریخ ترجمه در ایران محسوب کرد. علت مهم بودن این مقطع، آغاز به کار دو موسسه بسیار بزرگ فرانکلین و بنگاه ترجمه و نشر کتاب است که مشخصا متکفل امر ترجمه شدند. هدف موسسه فرانکلین تنها ترجمه کتاب بود. هدف اصلی بنگاه ترجمه و نشر کتاب همانطور که از اسمش برمیآید، ترجمه بود اما در کنار ترجمه متون قدیمی را نیز تصحیح میکرد. هر دوی این موسسات با برنامهریزی درست و پشتیبانی خوبی که از آنها صورت گرفت، تحول بزرگی را در ترجمه به زبان فارسی ایجاد کردند. تا سال 55 در فرانکلین نزدیک به هزار کتاب به خصوص آثار مهم ادبیات انگلیس ترجمه شد. در فرانکلین برای اولین بار کتابها ویراستاری میشد که تحول بزرگی در نشر کتاب بود. بنگاه ترجمه و نشر کتاب نیز اهتمام میکرد که کتابهایی که برای ترجمه انتخاب میکند به نحوی به ایران و اسلام مرتبط باشد. در کنار آن، کتابهای علمی عامه پسند نیز ترجمه میشد.
خشایار دیهیمی: البته در رسته کتابهای عامه پسند علمی، مجموعه کتابهای «چه میدانم؟» قبل از اینها ترجمه شده بود.
کامران فانی: من هیچوقت نفهمیدم مخاطب «چه میدانم؟»ها چه کسانی بودند. نوع و کیفیت چاپشان هم طوری بود که گمان میرفت بعد از خواندن باید کتاب را دور ریخت! اما مخاطب کتابهای علمی و عامه پسند بنگاه ترجمه و نشر مشخص بود. خلاصه اینکه وجود این دو موسسه و نیز فعالیت ناشران مدرنی همچون خوارزمی و امیرکبیر و نیل باعث شد ترجمه بازار خوبی برای خود دست و پا کند تاجایی که تعداد ترجمههای این سالها از کتابهای تالیفی هم بیشتر بود. در این دوره تقریبا غالب کتابهای جدی و تاثیرگذار تمدنهای شرق وغرب به فارسی ترجمه شد.
خشایار دیهیمی: فرانکلین تحول بنیادینی در نگاه به ترجمه و نشر کتاب ایجاد کرد. چاپ افست برای اولین بار توسط فرانکلین به ایران آمد. فرانکلین بنگاههای خصوصی را با سرمایهگذاری حمایت و تقویت میکرد به طوری که به ناشران برای چاپ کتاب کمک میکرد و خودش دست به انتشار کتاب نمیزد. تاسیس شرکت سهامی کتابهای جیبی توسط فرانکلین هم اقدامی بود که کتاب را به دل جامعه برد، به طوریکه در اغذیه فروشی و داروخانه و بقالی هم کتابهای جیبی فروخته میشد. بدین ترتیب با فرانکلین نگاه به کتاب متحول شد و جالب اینکه تمامی این کتابها هم ترجمه بود. فرانکلین نقطه شروع مدرن شدن ترجمه در ایران است.
بدین ترتیب اگر مشروطیت را نقطه عطف عبور از سنت قدمایی به جهان مدرن در ایران بدانیم، تحول مشهود آن در حوزه ترجمه 50 سال بعد و با تاسیس موسسه فرانکلین آغاز شد.
کامران فانی: فرانکلین الگویی شد برای ناشران خصوصی که آنها هم دست به کار شوند. مهمترین کار فرانکلین ترجمه دوره «تاریخ تمدن» ویل دورانت بود اما نباید فراموش کنیم که در آن دوره «ژان کریستف» و «دن کیشوت» هم توسط انتشارات نیل منتشر شد.
خشایار دیهیمی: مساله مهم این است که فرانکلین الگوی موفقی به خصوص با انتشار کتابهای جیبی ارائه داد که هنوز هم بعد از 60 سال نتوانستیم به تیراژ کتابهای جیبی برسیم. در کنار اینها برخی از مطبوعات آن دوره از جمله «کتاب هفته» نیز به ترجمه اهمیت زیادی میدادند. تقریبا تمام مطالب کتاب هفته ترجمه بود و تمامی سلیقهها از چپ و راست را درنظر میگرفت و قانع میکرد.
کامران فانی: «سامرست موام» کتابی دارد تحت عنوان «ده رمان بزرگ جهان» که در این دوره تمام این 10 رمان به فارسی ترجمه شد. این 10 رمان عبارت بودند از: «جنگ و صلح» تولستوی، «برادران کارامازوف» داستایوفسکی، «باباگوریو» بالزاک، «موبی دیک» ملویل، «سرخ و سیاه» استاندال، «مادام بواری» فلوبر، «عشق هرگز نمیمیرد» امیلی برونته، «غرور و تعصب» جین آستین و «دیوید کاپرفیلد» دیکنز. به گمان من در آن زمان کتاب سامرست موام در ایران خوانده نشده بود اما ترجمه این رمانها نشان دهنده توجه جدی به ادبیات جهان بود.
خشایار دیهیمی: در نشرهای خصوصی باید از یک نشر دیگر هم یاد کنیم که اتفاقا طول عمر زیادی هم داشت و آن بنگاه معرفت بود که پروژه صد کتاب از صد نویسنده بزرگ جهان را آغاز کرد و از آن پروژه نزدیک به پنجاه کتاب منتشر شد.
کامران فانی: برای مزاح میگویم که اولین ترجمه من هم که آن زمان جوان 22 ساله بودم کتاب «مرغ دریایی» آنتوان چخوف بود و در همین دوره منتشر شد و بعد از آن هم «خطابه» پوشکین توسط نشر اندیشه منتشر شد.
خشایار دیهیمی: بد نیست یادی از راسته شاه آباد، کوچه برلن فعلی بکنیم که انصافا نقش موثری در تحول فکر و اندیشه داشت.
کامران فانی: آن زمان مثل امروز مقابل دانشگاه تهران کتابفروشی نبود و کتابفروشیها همه در راسته شاه آباد بودند.
خشایار دیهیمی: کتابفروشی روشنفکران، کتابفروشی نیل بود و کتابفروشیهای زوار، نشر اندیشه، بنگاه مطبوعاتی آسیا، پیروز و ابن سینا از کتابفروشیهای خوب آن راسته بودند.
کامران فانی: در ترجمه این دوره تقریبا با غرب همزمان شده بودیم و فاصله 50 ساله از میان برداشته شده بود. آن زمان اگزیستانسیالیسم در ایران مطرح شده بود و آثار سارتر نیز ترجمه میشد.
خشایار دیهیمی: در دوره 1332 تا 1357 چند نفر در جاانداختن ترجمه ادبی در ایران نقش اصلی و جدی داشتند که از آن جملهاند: مرحوم عبدالله توکل، مرحوم رضا سیدحسینی، مرحوم محمد قاضی، به آذین، نجف دریابندری، پرویز داریوش، ابوالحسن نجفی.
کامران فانی: در این دوره به فلسفه هم توجه جدیتری شد. وقتی دکتر عنایت «سیاست» ارسطو را ترجمه کرد، برای اولین بار متنی از ارسطو به فارسی ترجمه شد.
مشخصا از چه سالی میتوان از تحول و توجه به ترجمه کتابهای علوم انسانی سخن گفت؟
کامران فانی: از 1340 به بعد. در آن زمان اصلا کتابی در حوزه جامعهشناسی نداشتیم. تنها یک کتاب بود که دکتر یحیی مهدوی ترجمه و تالیف کرده بود.
خشایار دیهیمی: ترجمه کتاب در حوزه جامعهشناسی را آقای کاردان با کتاب «قواعد و روش جامعهشناسی» شروع کرد. البته آریان پور هم سالها بعد در رونق بخشیدن به این حوزه نقش داشت.
کامران فانی: آریان پور با ترجمه «زمینه جامعهشناسی» در اوایل دهه 40 اولین کتاب خواندنی جامعهشناسی را در اختیار خواننده ایرانی گذاشت.
امیر فریار: البته پشتوانه آن کتاب بیشتر شهرت شخصی آریان پور بود تا ترجمه او.
کامران فانی: این کتاب یک متن درسی مهم، تالیف نیمکوف بود که آریان پور یک چاشنی چپ به آن زد و با اقتباس و اندکی هم جرح و تعدیل آن کتاب را به کتاب محبوب آن سالها تبدیل کرده بود.
خشایار دیهیمی: بزرگترین سهم آریان پور این بود که زبان را نو کرد. قبل از آریان پور هم کتابهای جامعهشناسی منتشر شده بود اما نویسنده آن کتابها تلاشی برای ساختن معادلهای فارسی و ارائه یک قاعده و روش در معادل سازی نکرده بودند و شاید آریان پور پیشگام وضع قاعده مثلا برای ایسم گراییها بود.
بعد از جدی شدن ترجمه در علوم انسانی از چه زمانی مساله زبان ترجمه جدی شد؟
امیر فریار: گسترش آموزش عالی و ایجاد رشتههای جدید، نیاز به کتابهای تخصصی را نمایان ساخت و به تبع مسائل مربوط به معادلیابی و واژهسازی را نیز به همراه آورد.
کامران فانی: کم کم مترجمین سعی کردند که در انتهای کتابها، واژگان خود را فهرست کنند که این اقدام بسیار مهم و تاثیرگذار بود. به خصوص فرهنگ واژگانی مفصل آریان پور در انتهای کتاب «زمینه جامعهشناسی»، مترجمین را به این سمت هل داد که به واژه سازی و معادل یابی روی آورند. تحول دیگر در دهه 40 به بعد این بود که انگلیسی کمابیش جایگزین فرانسه شده بود.
خشایار دیهیمی: در کتابهای زیرزمینی که چپها منتشر میکردند، اصلا به ارائه زبان فارسی شسته و رفته و معادلیابی توجهی نمیشد و به عبارت دیگر برای آن مترجمان پالودگی زبان مهم نبود.
کامران فانی: در حوزه فلسفه اما کم کم انتشار کتابهای تاریخ فلسفه آغاز شد. اولین کتابی هم که مورد توجه قرار گرفت «تاریخ فلسفه» ویل دورانت بود که دکتر زریاب خویی آن را به فارسی ترجمه کرد. بلافاصله بعد از آن کتاب، «تاریخ فلسفه غرب» برتراند راسل با ترجمه خوش خوان نجف دریابندری منتشر شد. در همان سالها چون جریان چپ هگل را ارج مینهاد و خود را مدیون او میدانست، «فلسفه هگل» نوشته والتر استیس که کتابی تاثیرگذار بود منتشر شد. این کتاب با ترجمه شیوا و دقیق مرحوم عنایت توسط انتشارات فرانکلین چاپ شد و یکی از نقطه عطفهای ترجمه فلسفی در ایران بود. با اینهمه همچنان متون اصلی فلسفه هنوز به فارسی ترجمه نشده بود.
خشایار دیهیمی: در حوزه فلسفه، به جز آقای عنایت باید یادی نیز از آقای بزرگمهر بکنیم. بزرگمهر شاخه جدید فلسفه تحلیلی را با برتراند راسل به ایران آورد.
کامران فانی: بزرگمهر دو کتاب از بارکلی، فیلسوف انگلیسی ترجمه کرد و قصد داشت که کتابهای هیوم و لاک را نیز ترجمه کند. در کنار اینها مرحوم شفق نیز کتاب «رساله در فهم بشری» جان لاک را ترجمه کرده بود که هیچگاه مورد توجه قرار نگرفت چراکه دپارتمان فلسفه دانشگاه تهران عنایتی به مرحوم شفق نداشت. اما هنوز هم خبری از ترجمه متون اصلی فلاسفه نبود.
خشایار دیهیمی: ولی تک و توک افرادی در این زمینه فتح باب کردند. به عنوان مثال محمود محمود با ترجمه «شهریار» ماکیاولی و زیرک زاده با ترجمه «امیل» و «قرارداد اجتماعی» روسو تحول ایجاد کردند.
کامران فانی: ترجمه «چنین گفت زرتشت» نیچه توسط داریوش آشوری و خویی در اواخر دهه 40 نیز یک تحول بزرگ بود. البته این کتاب قبلا هم ترجمه شده بود اما مورد توجه قرار نگرفته بود.
خشایار دیهیمی: جو و فضای غالب هم در توجه به کتابها بسیار مهم بود. در آن دوره گاهی کتابهای تاثیرگذار با ترجمههای بسیار خوب منتشر شد که زیر سایه سنگین تسلط اندیشه چپ بر فضای فکری ایران اصلا دیده نشد. مثلا «دموکراسی در آمریکا» اثر الکسی توکویل با ترجمه مقدم مراغهای، کتاب بسیار مهمی بود که در آن زمان دیده نشد.
کامران فانی: این کتاب از جمله مهمترین متون تمدن غرب است که به همان دلیلی که آقای دیهیمی گفت در ایران مطلقا مورد توجه قرار نگرفت.
خشایار دیهیمی: نمونه دیگر کتاب «سیر آزادی در اروپا»نوشتههارولد لاسکی از بهترین تاریخ نویسان لیبرالیسم، باز هم با ترجمه مقدم مراغهای اصلا مورد توجه قرار نگرفت. البته در زمینه علوم انسانی مجموعههای جلد سورمهای کتابهای جیبی تحت عنوان «جامعه و اقتصاد» با سرپرستی ناصر پاکدامن که در 10جلد منتشر شد، بسیار مهم و تاثیرگذار بود.
کامران فانی: در آن مجموعه یک کتاب جامعهشناسی از باتمور منتشر شد که کتاب مهمی بود و بعد از آنکه خواننده فارسی زبان جامعهشناسی را به روایت آریانپور خوانده بود تازه متوجه شد که جامعهشناسی به گونهای دیگر هم روایت شده است. در این مجموعه «اصول علم سیاست» و «اصول علم اقتصاد» و درواقع کتابهایی که همان زمان در غرب مطرح بود منتشر شد و نشان میداد که فاصله ما و غرب روز به روز کمتر میشود.
خشایار دیهیمی: البته به دلیل غلبه سنت چپ طول کشید تا این کتابها جای خود را پیدا کنند. مثلا جان استوارت میل در آغاز دوبار توسط آقای سنایی و آقای شیخ الاسلامی ترجمه شد اما اصلا مورد توجه قرار نگرفت. در کنار این باید یادی هم از انتشارات خوارزمی در نشر کتابهای جدی و تاثیرگذار بکنیم. درواقع خوارزمی اولین ناشری بود که میشد با اتکا به آرم آن کتاب خرید.
امیر فریار: خوارزمی از معدود ناشران مجموعه ساز بود.
یعنی درباره فرانکلین این اعتماد عمومی وجود نداشت؟
امیر فریار: این ویژگی خوارزمی را هیچ ناشر و موسسهای نداشت. البته یونیفورم بودن کتابهای خوارزمی با آن طرح ساده و درعین حال جذاب هم بسیار مهم بود.
خشایار دیهیمی: فرانکلین در حوزه علوم انسانی و فلسفه کم کار کرده بود و درواقع رمان را فراگیر کرده بود.
کامران فانی: تا قبل از تاسیس انتشاراتیها و بنگاههای نشر، ترجمه در ایران امری تصادفی بود و از سوی ناشران هیچ برنامهریزی برای آن وجود نداشت. در این سالها اما با الگوی فرانکلین و بنگاه ترجمه و نشر کتاب، کم کم ناشرین هم سعی کردند که برای ترجمههای خود برنامه داشته باشند و به مترجمین کتاب سفارش دهند.
خشایار دیهیمی: ناگفته نماند که در آن دوره ترجمههای ضعیف کمتر نقد میشد و پا به پای ترجمههای جدی، ترجمههای بازاری همچون کارهای ذبیحالله منصوری هم منتشر میشد. کار مهم فرانکلین این بود که برای اولین بار ویراستاری کتاب را پایهگذاری کرد. این اقدام هم خوب بود و هم جنبههای عارضی منفی به همراه داشت. در الگوی جهانی معمولا کتاب ترجمه شده ویرایش نمیشود و ویرایش منحصر به کتابهای تالیفی است اما چون بازار مغشوش بود، فرانکلین برای بالا بردن کیفیت، الگوی ویراستاری را حاکم کرد که متاسفانه درک غلطی از آن اقدام صورت گرفت. به گونهای که با اتکا به وجود فیلتری به نام ویراستار، مترجمان با دقت انتخاب نمیشدند. البته این آفت همچنان در نشر ما وجود دارد.
اگر مایل باشید وارد دوره پنجم ترجمه جدید بشویم که از انقلاب 57 تا به امروز ادامه دارد. این دوران را به لحاظ کارنامه ترجمه چگونه ارزیابی میکنید؟
خشایار دیهیمی: سال 57 انفجاری در انتشار کتاب بود و در هیچ دورهای این حجم کتاب منتشر نشده بود. در این سال به دلیل عدم وجود نظارت، کتابهای جلد سفید فراوان منتشر میشد و مردم نیز بدون احساس نیاز، با ولع عجیبی کتاب میخریدند. لذا سال 57 استثناییترین سال نشر در ایران است.
کامران فانی: البته آن کتابها تماما در آن سال ترجمه یا تالیف نشده بودند و نظر بنده نیز این است که هیچ کتاب مهمی در میان آنها وجود نداشت. جالب اینکه وضعیت انفجاری ترجمه و نشر کتاب در سال 57 و 58 تا به امروز تداوم داشته است. در طول این 30سال، هر ساله در مقایسه با سال قبل کتابهای بیشتری منتشر شده است. اگر به این 30سال نگاهی کلی داشته باشیم، در حوزه رمان و ادبیات کتابهای فراوانی ترجمه شده اگرچه به مرور ترجمه رمان به دلیل سیستم ارزیابی و ممیزی وزارت ارشاد مشکلتر و محدودتر شده و این درحالی است که به اعتقاد من هیچ رمان جدیای مخالف اخلاق نیست. خلاصه اینکه در این 30سال فراوان رمان ترجمه شده و مهم اینکه نسبت به ترجمه ادبیات بسیار روزآمد شدهایم. دیگر اینکه در هیچ دورهای تا به این حد کتاب نقد ادبی منتشر نشده است. امروزه یک دانشجو اگر بخواهد روی تاریخ نقد ادبی کار کند حداقل بیست کتاب دردسترس دارد. بنابراین در حوزه نظری ادبیات و نقد ادبی وزن خوبی داریم و این تعداد منابع برای محقق جوان ایرانی کافی است. حوزه فلسفه نیز دوره شکوفایی را پشت سر گذاشته است و برای اولین بار در تاریخ ترجمه ایران، متون اصلی فلسفه ترجمه شد. امروز تقریبا تمام آثار فیلسوفان کلاسیک و جدید به فارسی ترجمه شده است و با اطمینان میگویم که اکنون بیش از صد متن اصلی فلسفه در دسترس خواننده فارسی زبان است.
خشایار دیهیمی: بد نیست که یادی هم از مرکز نشر دانشگاهی و آقای پورجوادی بکنیم که انصافا در تولید کتابهای علمی نقش موثری داشتند.
کامران فانی: قبل از انقلاب در نشر کتابهای علمی هیچ سامانی وجود نداشت و دانشگاه تهران به عنوان دانشگاه مادر یکی از بدترین ناشران کشور بود. بعد از انقلاب اما با وجود مرکز نشر دانشگاهی حوزه کتابهای علمی سروسامان پیدا کرد و باعث شد سطح کار ناشران خصوصی هم بالا برود. دیگر اینکه در حوزه دین و دین پژوهی کتابهای اصلی و خوب زیادی ترجمه شده است و تنها حوزهای که ترجمه در آن هنوز ضعف دارد، حوزه تاریخ است.
امیر فریار: البته در این سالها به ایران قبل از اسلام توجه خاصی شده و کتابهای زیادی در این زمینه ترجمه شده است.
کامران فانی: به ترجمه تاریخ قدیم ایران به جز دوره مغول، توجه خاصی شده و به خصوص کتابهای زیادی درباره ایران قبل از اسلام ترجمه شده است. در سالهای قبل از انقلاب تنها یک تاریخ هخامنشیان وجود داشت اما امروز بیش از بیست کتاب درباره هخامنشیان وجود دارد. ولی به حوزه تاریخ جهان کمتر توجه شده و برای شناخت کشورهای مختلف هیچ منبع تاریخی در اختیار نداریم.
شاید همین خلاء باعث شده که مجموعه ساده و آموزشی نشر ققنوس اینقدر مورد استقبال قرار گیرد؟
کامران فانی: بله. میبینید که چقدر از مجموعه نشر ققنوس استقبال میشود.
خشایار دیهیمی: یک نگاه نادرست بر تاریخ خوانی حاکم است و گویی تاریخ نوعی داستانسرایی بیاهمیت است. تا این نگاه ترمیم نشود مسلما لطمههای جدی در این حوزه خواهیم خورد. ببینید «لویاتان»هابز و «رساله در حکومت لاک» در ایران ترجمه میشود اما گویی برای هیچکس اهمیتی ندارد که این کتابها در بستر انقلاب 1648 انگلستان نوشته شدهاند و کسی برای شناخت این زمینه سراغ ترجمه تاریخ انقلاب انگلستان نمیرود. یا فرض کنید که از آکوئیناس و آگوستین کتاب ترجمه میشود اما هیچ کتابی درباره تاریخ قرون وسطی به فارسی نداریم. علت هم شاید این باشد که در دانشگاههای ما به رشته تاریخ جهان اهمیت داده نمیشود. نکته دیگر اینکه طبق گفته آقای فانی در زمینه انتشار رمان امروزه به معضلی بزرگ برخوردهایم. مساله این است که وزارت ارشاد به عنوان متولی باید با نفس رمان آشنایی داشته باشد. رمان درباره زندگی روزمره آدمها نوشته میشود و امکان ندارد رمانهایی پیدا کنید که در آن به مسائل اساسی زندگی روزمره آدمی پرداخته نشود. به نظر من اگر قرار باشد ممیزی با همین وضعیت فعلی و بدون معیار مشخص ادامه یابد، رمان غیر قابل ترجمه خواهد شد.
کامران فانی: ترجمه رمان و شعر درواقع ترجمه هنر به زبان خودی است و اهمیت آن هم در همین هنر بودن آن است.
در مقام جمعبندی معتقدید جدای از سانسور که تاثیری جدی در حوزه ترجمه در ایران بعد از انقلاب گذاشته است، در حوزه فلسفه و علم و نقد ادبی و...پیشرفت داشته ایم؟
امیر فریار: تقریبا در تمام حوزهها به جز حوزه تاریخ پیشرفت داشتهایم.
در این بحث به کمیت ترجمهها در حوزههای مختلف اشاره شد ولی کمتر درباره کیفیت ترجمهها و تسلط مترجمان به سنت زبان فارسی صحبت شد.
کامران فانی: من معتقدم که بهرغم رشد سریع کمی در نشر کتابهای ترجمهای اما کیفیت زیاد تنزل پیدا نکرده است. زبان فارسی امروزه تواناییهای خوبی در حوزههای مختلف دارد و اصطلاحات و مفاهیم جدیدی ساخته شده و همه اینها کار مترجم را سادهتر کرده است.
پس معتقدید که امروز مشکلی به نام زبان فارسی نداریم؟
کامران فانی: بله. زبان فارسی ما مشکل ندارد.
خشایار دیهیمی: البته مشکل داریم اما خیلی کم. این مساله را هم تاکید میکنم که نمیتوان نقش ترجمه را در خلق زبان فارسی امروزی نادیده گرفت. مترجمین بیشترین سهم را در آفرینش زبان فارسی امروز ما داشتهاند. برخی ترجمهها آنقدر خوب هستند که باید آنها را جزو ادبیات خودمان محسوب کنیم.
یعنی مترجم چون با مسالهای به نام زبان درگیر بوده و بیشتر از یک نویسنده با مشکلات و کاستیهای زبان آشنا شده توانسته نقش پیشروتری در تصحیح زبان فارسی ایفا کند؟
خشایار دیهیمی: ترجمه جهان ما را متحول کرد. حتی رماننویسان و داستاننویسان ما نیز کاملا تحت تاثیر مترجمین ما هستند.
امیر فریار: نقش تک تک افراد در این قضیه قابل ردیابی است و نمونه آن هم همین آقای دیهیمی است. مترجمین ما گاهی نقشی دوگانه را برعهده گرفتند و آنچه یک ناشر باید انجام میداد، مترجمان شخصا بر عهده گرفتند. مترجمان شاخص ما خودشان آثار را انتخاب میکنند و حتی به دیگران هم پیشنهاد میکنند.
خشایار دیهیمی: در ایران ایده عموما از مترجم بوده و مترجمینی شاخص شدهاند که صاحب ایده بودهاند و توانستهاند مسیر جدیدی را باز کنند.
این نکته اگرچه یک حسن برای مترجمان ما محسوب میشود اما ضعف ناشران ما را نشان میدهد.
امیر فریار: نشان دهنده ضعف فرهنگ نشر در ایران و همچنین یکی از مهمترین نقطه ضعفهای فرهنگی ما یعنی عدم تداوم است که نتوانستیم شیوه سیاستگذاری ناشرانی همچون فرانکلین را تداوم بخشیم.
خشایار دیهیمی: یک نکته هم این است که برخلاف ایران، در دیگر کشورها مترجمین این مقدار اهمیت ندارند. علت اهمیت مترجمین در ایران این است که آنها تنها نقش برگرداندن یک زبان به زبانی دیگر را ندارند بلکه در مقام وارد کننده ایده برای جامعه عمل میکنند. در ایران اما متاسفانه امروز به مترجم به چشم خائن نگاه میکنند درحالی که مترجمین فارغ از موافق یا مخالف بودن یک اندیشه، آن ایده را به جامعه عرضه میکنند.
کامران فانی: مترجم درواقع پیامآور فرهنگها است و ترجمه هم بستر تفاهم میان فرهنگ را فراهم میکند و هیچگاه جامعه انسانی بینیاز از ترجمه و مترجم نیست.
تبلیغات
آموزش ترجمه در ایران در گفتوگو با رضا رضایی
فرزانه سالمی
[ شناسه مقاله: 1243 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۸۱ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
آموزش ترجمه از نظر بعضیها بیفایده است و از نظر بعضیها ضروری. رضا رضایی از جمله مترجمانی است که از آموزش ترجمه دفاع میکند و انتقال سینه به سینه و کارگاهی تجربیات ترجمه را بسیار مهم میداند. او در عین حال «تولید» مترجم را رد میکند و معتقد است هر کس را با توجه به علایقش باید آموزش داد. کمرنگ بودنِ ارتباط بخش آموزش و بازار ترجمه ایران هم نشان میدهد که بحث در این خصوص را باید جدی گرفت.
شما که هم متخصص ترجمهاید هم شطرنج، به نظرتان کدامیک از اینها را میشود درس داد؟
شطرنج با ترجمه یک فرق اساسی دارد. شطرنج استعداد ذاتی میخواهد، ولی برای ترجمه فکر نمیکنم استعداد ذاتی لازم باشد. میشود ترجمه را آموزش داد. البته شطرنج را هم میشود آموزش داد؛ افراد میتوانند مبانی و اصول را یاد بگیرند و پیشرفت کنند. حتی میشود آنها را آماده مسابقات کرد. اما از یک حدی به بعد، استعداد بازیکن تعیین کننده است. شاید شطرنج به هنر نزدیکتر باشد تا ترجمه. در رشتههای هنری چیزهای دیگری غیر از آموزش استاندارد لازم است. حالا اسمش را ذات بگذارید؛ غریزه بگذارید؛ هر چه که باشد. نقاشی را میتوانید به شاگرد یا دانشجو یاد بدهید، ولی نقاش نمیتوانید بسازید. در ترجمه به نظر من این طور نیست. در ترجمه میتوانید اصول و مبانی و مقداری کار عملی را به شاگرد یاد بدهید؛ البته به شرطی که اصول درست تعریف شده باشد و استاد هم به تدریج اجرایش کند و مثلا از پله اول نپرد پله پنجم. به هر حال، بحث آموزش شطرنج با آموزش ترجمه فرق دارد. به جای این شطرنج که شما مثال زدید، میشود بگوییم موسیقی یا نقاشی.
اصول موسیقی را میتوانید در دانشگاه درس بدهید اما موسیقیدان نمیتوانید بسازید. حتی به نوازنده میتوانید همه فنون را یاد بدهید اما دلیل نمیشود که او خوب بنوازد. استعداد هنری لازم است. اما در ترجمه، ماجرا را به این غلظت نمیبینم. اگر بپرسید ترجمه فن است یا هنر، بیتردید میگویم فن است. اگر بگویم هنر است، به نحوی باب آموزش را بستهام و از این بابت احساس خطر میکنم. اصولا معتقدم ترجمه قابل آموزش و انتقال است؛ و میشود مترجم تربیت کرد. حالا این مترجمان بعدا در حوزههای مختلف کار خواهند کرد. یکی ممکن است روی متن اقتصادی متمرکز شود و دیگری روی متنهای پیچیدهتر ادبی یا هنری یا فلسفی. وقتی آموزش ترجمه دیده باشید، یعنی مبانی کار را میدانید و میتوانید در رشتهای که تخصص تان هم هست خوب ترجمه کنید.
پس این که کار بعضی مترجمان بهتر از بقیه است نشانه استعداد و قریحه ترجمه نیست؟
علت بهتر بودنشان این است که کار بیشتری کردهاند. ممکن است بگویید بعضی از مترجمها بااستعدادترند. قبول دارم، اما آنها کار بیشتری کردهاند، مطالعه بیشتری هم کردهاند. فرض کنید یک متن ادبی را دو نفر ترجمه کردهاند و ما مقایسه میکنیم و میگوییم یکی بهتر ترجمه کرده. واقعیت این است که چنین مقایسهای را با یک سری اصول و مبانی انجام میدهیم. یعنی جنبه کیفی و اجرایی ترجمه را کالبدشکافی میکنیم و به جنبه کمی میرسیم. هر علم و فنی را به همین شکل بررسی میکنند. در ترجمه استعداد محض مطرح نیست. میتوانیم ببینیم مترجم در آن حوزه چه قدر مطالعه کرده، چه قدر به موضوع اشراف داشته، ادبیات فارسیاش چه قدر قوی بوده. فقط نمیگوییم فلانی بااستعداد است، بلکه همه این موارد را با هم میبینیم. درواقع مترجم به جایی میرسد که احاطه کامل به متن پیدا میکند و از پسِ متن بر میآید. البته در حوزههای بخصوصی مثل ترجمه شعر یا قطعههای ادبی، ماجرا بغرنجتر میشود و من قائل هستم که چیزی به نام استعداد، شم، غریزه، تشخیص.. یا هر اسمی که رویش بگذارید آنجا عمل میکند. ولی بحث ما عامتر است.
با توجه به این دیدگاه، اولویت با ترجمه است یا با تسلط بر موضوع متن؟ مثلا مترجم متن فلسفی باید در درجه اول مترجم باشد و فلسفه هم بداند؟ یا بر عکس؟
به نظر من اولویت با این است که مترجم باشد. وقتی کسی میخواهد متن را به فارسی برگرداند باید اول مترجم باشد و بعد بر موضوع متن هم اشراف داشته باشد. روند عکسش خیلی درست از آب در نمیآید. البته خیلیها هر دو جنبه را دارند. مثلا کسانی اهل فلسفهاند و اصول ترجمه را هم میدانند و به همین خاطر متن فلسفی را خوب ترجمه میکنند. از طرف دیگر، هر مترجمی لزوما نمیتواند فلسفه ترجمه کند. مترجم باید در حوزههایی که به آنها احاطه دارد ترجمه کند. مترجم شارح نیست، مترجم مترجم است.
با این حساب، مترجمی را که به صورت تجربی کار میکند در چه موقعیتی میبینید؟
فکر میکنم مدام در معرض خطر است. اگر مبانی ترجمه را نداند، امورش را صرفا بر اساس کار و تجربه روزمره پیش میبرد. البته همین مترجمان وقتی سختکوشی نشان میدهند در دراز مدت میتوانند در موقعیت بسیار بهتری قرار بگیرند. مترجمی که سالها کار کرده، قطعا خودش نظریاتی راجع به ترجمه دارد.
بسیاری از مترجمان مطرح ایران هم مترجمانی هستند که در طول زمان و با کار زیاد مترجم شدهاند.
بله. اینها راه آزمون و خطا را طی کردهاند و بر حوزههای کارشان مسلط شدهاند. اکثر مترجمان خوب مملکت ما همین طور هستند و کار و مطالعه زیادی داشتهاند. از طرف دیگر، هستند کسانی که اصول و مبانی ترجمه را خیلی خوب میدانند اما در عرصه عملی ترجمه، کاری انجام نمیدهند. اینها منتقدان خوبی برای ترجمه هستند؛ میتوانند متن ترجمه شده را خوب کالبدشکافی کنند و نظر بدهند. ولی خودشان لزوما مترجم نیستند، چون جنبه آزمون و خطا و کارگاهی ترجمه را طی نکردهاند. هیچ کدام از این دو قطب، فی نفسه کامل نیست. کسی که تجربی کار میکند بینیاز از دانستن مبانی و اصول نیست.
اما کسانی که امروز آموزش ترجمه میبینند، ظاهرا ارتباط شان با بازار ترجمه خیلی گرم نیست.
اشکال به سیستم آموزشی ما برمیگردد. باید دید اصولا دانشگاهها و مراکز آموزشی ما متخصص برای کار در بازار تربیت میکنند یا نه؟ در بسیاری از رشتهها این اتفاق نمیافتد. البته حساب علوم دقیقه و رشتههای فنی مهندسی و پزشکی جداست. دانشجویان این رشتهها بعد از فارغ التحصیلی وارد بازار کار میشوند و نیازهایی از اجتماع را برطرف میکنند. ساختمان و جاده میسازند، بیماران را معالجه میکنند. اما فرض کنید کسی بد ترجمه کند. چه اتفاقی در جامعه میافتد؟ در ظاهر اتفاقی نمیافتد اما در عمق، فاجعهای رخ میدهد که برای خیلیها شاید ملموس نباشد. واقعیت این است که نظام آموزشی ما در بعضی رشتهها بهتر کار میکند و برنامه ریزی مدونتری دارد اما در رشتههایی که در ظاهر به امور روزمره مردم مربوط نمیشود سرمایهگذاری کمتری صورت میگیرد. نظام آموزشی مترجم تربیت نمیکند که به نیاز اجتماعی مشخصی جواب بدهد. درست است که اصول ترجمه در دانشگاه آموزش داده میشود، اما بحث کار زیاد که الان مطرح کردیم چه طور باید در چارچوب دانشگاه قرار بگیرد؟ افرادی در این بین هستند که خودشان از روی علاقه در کنار برنامه دانشگاه، کار عملی انجام میدهند و مترجم میشوند. اما این را نمیتوان به حساب نظام آموزشی گذاشت چون از 50 نفری که این آموزش دانشگاهی را میبینند چند نفر بیشتر وارد این مسیر نمیشوند.
شما مقتضیات آموزش ترجمه را چه میدانید؟
در ترجمه به طور کلی باید زبان مبدا و مقصد و موضوع متن را درست بشناسیم و به آنها مسلط باشیم. حالا سوال این است که آیا اگر کسی هر سه اینها را داشت قطعا مترجم میشود؟ به نظر من هر کدام از این سه جزء، هزار جور اشکال بر میدارد؛ هم در آموزشش و هم در آزمون و خطای تجربیاش. خود من 32 سال است دارم ترجمه میکنم اما راهنمایی نداشتهام و با آزمون و خطا پیش رفتهام. نظام آموزشی اگر درست کار کند میتواند این راه آزمون و خطا را کوتاهتر کند. مترجمی را که در حال دانش اندوزی است میتوان راهنمایی کرد. برگزاری بعضی کارگاهها با مترجمان پیشکسوت میتواند خیلی کارساز باشد و جلوی اتلاف انرژی بیشتر را بگیرد.
ظاهرا الان نظام آموزشی تکلیفش معلوم نیست و گاهی تاکید بیشتر روی آموزش زبان خارجی است تا ترجمه آن.
بله همین طور است. دانشجویان مجموعهای از اطلاعات را درباره ترجمه کسب میکنند اما آیا آنها را اجرا هم میکنند؟ نفس آموزش جنبههای مختلف زبان برای آموزش ترجمه ایرادی ندارد. اما کنارش چیزهای دیگری هست که مغفول مانده است. مثلا باید زبان را در سطح بالاتری آموزش داد. در عین حال نمیتوان به پنجاه نفر، یک متن واحد برای ترجمه داد. افراد گرایشها و استعدادهای مختلف دارند. یکی فلسفه بلد نیست، یکی هنر بلد نیست، یکی مکانیک بلد نیست. متن واحد برای آنها جواب نمیدهد. کارگاه ترجمه باید حالت استاد و شاگردی داشته باشد و باید دید هر کس چه گرایشی دارد. آدم با آدم فرق میکند و ترجمه هم در نهایت یک کار فردی است. نمیتوانید پنج مترجم مثل هم تولید کنید. باید نقاط قوت و ضعف هر مترجم را پیدا کنید و این کار دراز مدتی است. در چهار سال آموزش ترجمه، استاد باید در ارتباط مستقیم با مترجم باشد. برخورد یکسان فقط در مورد کلیات جواب میدهد؛ مثلا یکسری متنهای کلاسیک فارسی را باید به صورت مشترک خواند. اما از لحظهای که قلم روی کاغذ میآید، آدمها با هم فرق میکنند و این تازه میشود کارگاه؛ تقسیم بندی باید طوری باشد که استاد مثلا با پنج نفر کار کند، نه بیشتر. باید برای آنها خوراک ترجمه فراهم کند و انرژی روی کارشان بگذارد. آن وقت، به تدریج امید میرود که اینها مترجم بشوند.
ظاهرا مساله اشراف به زبان فارسی هم در ترجمه اهمیت زیادی دارد. به نظر شما توجه به زبان فارسی در آموزش ترجمه چگونه باید باشد؟
اصل قضیه این است که مترجم باید متن را به زبان فارسی بنویسد و خواننده هم باید آن را بفهمد. اینکه مترجم از متن انگلیسی چه فهمیده، به چشمِ خواننده نمیآید. خواننده میخواهد خودش از متن فارسی برداشتهایی بکند و وظیفه مترجم هم انتقال همین مطلب است. خواننده کار ندارد که مترجم، انگلیسی را کی و کجا یاد گرفته. او میخواهد فهم مترجم از متن را به زبان فارسی بخواند. ویترینِ ترجمه، متن فارسی است و خواننده فارسی زبان با محصول ترجمه ارتباط برقرار میکند.
بعضی مترجمهای شناخته شده ایرانی هم هستند که شاید انگلیسی را به راحتی حرف نزنند اما فهم این زبان و انتقال معنا به زبان فارسی را خیلی خوب بلدند.
بله، چون عادت میکنند انگلیسی را به فارسی بفهمند. هر جمله انگلیسی که بخوانند فورا در ذهنشان به فارسی تبدیل میشود. اما این را در نظر بگیرید که چنین مترجمی، زبان انگلیسیاش بهتر از خواننده متوسط انگلیسی زبان است و مثلا مقالات انگلیسی را بهتر از او میفهمد.
ظاهرا کار مترجمان ادبی بیشتر از بقیه مترجمان در سطح جامعه نمود دارد. به نظر شما آموزش چه قدر میتواند روی کار مترجم ادبی تاثیر بگذارد؟
برای بررسی این موضوع باید تفاوتی بین متون توضیحی و ادبی قائل شویم. متون توضیحی متونی هستند که مساله سبک در آنها مطرح نیست یا کمتر مطرح است. قرار است اطلاعاتی از طریق متن به خواننده منتقل شود. با گزارش دقیق طرفید و آن را به زبان فارسی روزمره ترجمه میکنید. اینجا جای سبک پردازی نیست. این متون اصولا آسانتر از متون ادبی هستند. اما متن ادبی در کنار اطلاعاتی که به خواننده میدهد، سبک هم دارد. شما با اثر ادبی- یعنی آفرینش خلاقانه متن- مواجهید. اینجا باید هم متن را بشناسید و هم جهان نویسنده را. پس باید نقد راجع به آن بخوانید، باید متن را کالبدشکافی کنید و جای ابهامی برایتان نماند و بعد تازه آن را به زبان فارسی منتقل کنید. سبک هم به خیلی چیزها بر میگردد. مثلا این که متن چه موقعی نوشته شده؟ برای چه کسی؟ اصلا چرا نوشته شده؟ منتقدان راجع به آن چه نظری داشتهاند؟ باید به همه اینها توجه داشت. متن را نمیتوان در تاریکی ترجمه کرد. مترجم بر اساس یک سری معلومات تصمیم میگیرد و متن را به فارسی در میآورد، اما در فارسی هم این متن باید سبکی داشته باشد. اگر نویسنده در متن اصلی، عنصر طنز را پررنگ کرده، باید خواننده متن فارسی هم این طنز را حس کند. اگر خواننده انگلیسی زبان این متن را میخواند و به گریه میافتد، خواننده فارسی زبان هم حداقل باید اشک در چشمش جمع شود.
اما بازتولید متنی که در زمانی دیگر نوشته شده و سبک نوشتاری خاصی دارد چه قدر ممکن است؟
حتی یک نویسنده واحد هم نمیتواند به سبکهای خیلی مختلفی بنویسد. میشود قضاوت کرد که در کدام سبک قویتر یا ضعیفتر بوده. اما وقتی مترجم متنی را انتخاب کرده که سبک بارزی در آن وجود دارد، باید تلاش کند سبکی مابهازای آن در فارسی ارائه بدهد. البته سبک صد در صد قابل انتقال نیست، چون با دو فرهنگ متفاوت سر و کار داریم. اما تلاش مترجم باید نزدیک شدن به آن صد در صد باشد. ما به ازای آن سبک را باید بیابد یا بسازد.
یعنی مترجم میتواند در سبکهای مختلف ترجمه کند؟
در عالم نظر میگویم بله، اما در عمل چه میشود گفت. ممکن است مترجم متن را اشتباه انتخاب کند و در پیدا کردن سبک ما به ازای آن در فارسی شکست بخورد. ولی اگر از پس کار برآمد، میشود مترجم موفق. مترجمان هم در همه کارهایشان لزوما به یک اندازه موفق نیستند. اما جدا از این دو نوع متن توضیحی و ادبی که گفتم، متنهای بینابینی هم هست. مثلا متونِ گزارش گونهای که تا حدی سبک هم دارند. یا برخی متون ادبی هستند که گویا کمی به متن توضیحی نزدیک میشوند. مترجم با درک مساله میتواند بینابین متون حرکت کند. پس در درجه اول، مترجم باید بداند واقعا با چه متنی مواجه است. سبک دارد؟ چه سبکی است؟ چه طور باید ما به ازایش را پیدا کرد؟ آیا این سبک در فارسی مسبوق به سابقه است؟ اگر نیست باید چه کار کرد؟ اگر مترجم از یک متنِ سبکدار ادبی، ترجمهای ارائه دادکه به متن توضیحی نزدیک بود یعنی موفق نبوده است. پس مترجم به درجات مختلفی موفق و ناموفق است. اما در هر صورت، نتیجه کار این است که مترجم متن را به فارسی مینویسد. باید قبلا با متون فارسی معاصر و کلاسیک کاملا ورزش کرده باشد تا بتواند متن فارسی را خوب بنویسد.
پس آموزش سبک در تربیت مترجم ادبی مهمتر از هر چیز دیگر است؟
بله، اما آموزش ترجمه نباید با متن ادبی شروع شود. مترجم باید اول با متنهای توضیحی سر و کار داشته باشد. نمیتوان برخی متون ادبی را که هنوز موضوع بحث و مناقشه منتقدان هستند به دانشجوی مترجمی بدهید و انتظار کار خوبی هم داشته باشید. کاری از دستش برنمی آید جز این که این متن ادبی را به شکل توضیحی ترجمه کند. این تقسیمبندیها باید در آموزش ترجمه مورد توجه باشد و تمرکز هم در آغاز باید روی متن توضیحی باشد. مترجم بعدا به تدریج میتواند با مطالعه و کار زیاد به علایق ادبیاش هم بپردازد.
با این حساب بحث آموزش زبان و آموزش ترجمه را در این راه باید چه طور تقسیم بندی کرد؟
آموزش زبان باید هدف داشته باشد. آموزش زبان و آموزش ترجمه دو آموزش مختلفند که با یکدیگر همپوشانی هم دارند. در آموزش ترجمه، باید دید فهم متونی که قرار است مترجم در آینده ترجمه کند از چه مجراهایی حاصل میشود. بیرون از دانشگاه، راه حرکت بازتر است. میشود برای کسانی که زبانشان خوب است و فرضا به متن ادبی هم علاقه دارند کارگاه برگزار کنیم و نشان دهیم که متن را چه طور میتوان بهتر ترجمه کرد. در مورد نقد ترجمه و نقاط ضعف و قوت متن ترجمه شده هم در این کارگاهها میشود بحث کرد.
نقد ترجمه را هم به نظرتان میشود آموزش داد؟
صد درصد. البته بعضیها در نقد ترجمه فقط به مقابله ترجمه با متن انگلیسی میپردازند و مغایرتهای متن ترجمه شده با متن اصلی را ذکر میکنند. فرض کنیم این مغایرتها برطرف شد. آیا حالا با ترجمه خوبی سر و کار داریم؟ بحث نقد ترجمه تازه از اینجا شروع میشود. اصلا متن ترجمه شدهای که پیش روی ما هست خودش یک اثر است. اگر این اثر به زبان فارسی به شما مجال و امکان نقد داد یعنی ترجمه خوبی است. ممکن است اشتباهاتی هم در این ترجمه وجود داشته باشد که میشود سراغ متن انگلیسی رفت و آنها را پیدا و اصلاح کرد. وقتی متن ترجمه شده فارسی، شما را به درک و فهم متن راهنمایی کرد یعنی بخش اصلی کار ترجمه جواب داده است. در عین حال، شاید ترجمههایی را ببینید که در ظاهر مغایرتی با متن اصلی ندارند، اما اصلا خوشخوان نیستند. این خودش فتح بابی است برای نقد. پس نقد ترجمه صرفا به معنی مقابله متن فارسی با انگلیسی نیست.
فکر میکنید آموزش ترجمه در کشورهای دیگر چه قدر با ایران فرق داشته باشد؟
مشابهت بین زبانهای اروپایی زیاد است و ترجمه بین این زبانها مشکلات کمتری دارد. مثلا ترجمه از فرانسه به انگلیسی اصلا بهاندازه ترجمه از فرانسه به فارسی چالش ایجاد نمیکند. در بسیاری از کشورهای غربی اصلا اسم مترجم روی جلد کتاب نمیآید چون مترجم کار خیلی سختی انجام نداده است. در عین حال، تا آنجا که من اطلاع دارم، عمده مترجمان ادبی در غرب، کار کارگاهی و تجربی کردهاند و رشته تحصیلی شان ترجمه نبوده است.
شما که نبود کارگاههای موثر ترجمه را در دانشگاههای ما مشکل بزرگی میدانید چه نکات دیگری را برای بهبود آموزش ترجمه در ایران پیشنهاد میکنید؟
در حالت مطلوب، دانشجو باید در مدت زمان طولانی و تحت نظر استادان، کتابی را در حوزه علاقهاش انتخاب و ترجمه کند و دانشگاه هم حامی این پروژه باشد. این شرایط فعلا فراهم نیست. اما همچنان تاکید میکنم که ترجمه باید محصول داشته باشد و صرفِ معلومات تئوریک راه به جایی نمیبرد. ترکیب تئوری و عملی لازم است. اگر کسی متنی را ترجمه کرد و با تئوری هم توانست از ترجمهاش دفاع کند، یعنی راه را درست رفته است. تا آنجا که اطلاع دارم از سال 1351 تا حالا مترجم در مراکز آموزشی ایران تربیت شده و چند هزار فارغ التحصیل داشتهایم. باید دید اینها کجا هستند و چرا وارد بازار ترجمه نشدهاند و اثری از آنها نمیبینیم.
پاسخ به پرسشهای مهرنامه درباب ترجمه و ویراستاری
هومن پناهنده مترجم و ویراستار فلسفی
[ شناسه مقاله: 1244 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۸۵ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
1 جایگاه ویرایش و ویراستاری در ترجمه چیست و ناشران ایرانی تاچه حد به ویرایش ترجمه اهمیت میدهند؟
در ابتدا باید توضیح بدهم که ویرایش لفظی عام است و شامل چندین و چند کار و مهارت میشود؛ برای مثال ویرایش محتوایی داریم، ویرایش زبانی، ویرایش صوری، ویرایش ترجمه، ویرایش ساختاری و بعضی دیگر. در ویرایش محتوایی ویراستار متن را از لحاظ صحت و دقت محتوای آن و نیز رعایت معیارهای پژوهشی در نتیجهگیریهای نویسنده بررسی میکند و به جنبه زبانی و نیز جنبه صوری نوشته نمیپردازد.
در ویرایش صوری برای مثال، به یکدست کردن املا، یکدست کردن ضبط نامها، اعمال قواعد استفاده از نشانههای سجاوندی (نقطه، ویرگول،...) و کارهایی از این قبیل میپردازد. در ویرایش زبانی ویراستار عمدتا کارش رسیدگی به قواعد دستوری و ضوابط زبان معیار و نیز تناسب نحوه بیان با محتوای مطلب است. برای مثال، از جمله کارهایی که ویراستار نوشتههای فارسی این روزها زیاد انجام میدهد یا باید انجام بدهد، تصحیح «تکه کلام» یا «تیکه کلام» و «با این تفاسیر» است که آنها را تبدیل میکند به «تکیه کلام» و «با این تفاصیل». در ویرایش ساختاری، ویراستار به ربط و نسبت بین اجزای اثری که بناست بر اندیشهای کانونی استوار باشد میپردازد. برای مثال، ممکن است جای پاراگرافی را با پاراگراف دیگر عوض کند یا جای عبارتی را تغییر دهد یا حذف کند. البته این تغییرات متناسب با موضوع و مخاطب اثر صورت میگیرد. در ویرایش ترجمه هم ویراستار متن ترجمه شده را با متن اصلی مقابله میکند و در صورت لزوم تغییرات یا تصحیحاتی را صورت میدهد.
درباره هر یک از اینها با تفصیل بیشتر میتوان حرف زد که جایش اینجا نیست. اگر به کتاب «نشر و انقلابی در راه» که اخیرا منتشر شده و نویسندهاش آقای آذرنگ است رجوع کنید با انواع دیگر ویراستار هم آشنا میشوید.
در صنعت نشر ما، از بین همه اینها، ظاهرا ویراستار ترجمه با بیشترین تقاضا روبهرو است به طوری که اهل کتاب با شنیدن لفظ ویراستار اولین تصوری که به ذهنشان میآید همین ویراستار ترجمه است. در پس ذهن ما، ویراستار عمدتا در مقام ویراستار ترجمه حضور دارد و این متفاوت است با ذهنیت اروپایی و آمریکایی. برای نمونه اگر به کتاب «ویرایش از زبان ویراستاران» که آن هم دیری از انتشارش نمیگذرد و ترجمه متنی غربی است نظری بیندازید میبینید آن طرفها مقصود از ویراستار عملا بیشتر ویراستار محتوا یا ویراستار ساختار یا ویراستار ساختار- محتوا است یعنی بالاخره کسی که با مولف سروکار دارد نه با مترجم. تقاضای خاص بازار کتاب ما باعث شده که با شنیدن لفظ ویراستار خود به خود بیشتر مفهوم ویراستار ترجمه به ذهن ما بیاید.
بخش عمده تولید کتاب در ایران به ترجمه اختصاص دارد و ما در تمام علوم جدید مصرفکننده تولیدات دیگرانیم. این است که منابع غربی اعم از کتابهای درسی و غیردرسی به فارسی ترجمه میشود. ناشری هم که برای خودش شأنی قائل است طبعا متن ترجمه شده را بدون بررسی چاپ نمیکند. این بررسی گاهی ناشر را به این نتیجه میرساند که باید متن ویرایش شود. بعضی از ناشران، بیشتر به این موضوع اعتنا میکنند، بعضی کمتر، بعضی هم متاسفانه کاری به این کارها ندارند که تعدادشان هم از آن دو گروه دیگر بیشتر است. باری تعدادشان بیشتر است چون ویرایش هزینهبردار است و اگر کسی صرفا به سود بیشتر فکر کند و دغدغه فرهنگی چندانی نداشته باشد وقتی دید کالایش با صرف هزینه کمتر هم به فروش میرود طبعا برای خودش خرج نمیتراشد.
ممکن است بپرسید چارهاش چیست؟ چاره شاید این باشد که خریدار و خواننده کتاب مشکلپسند بشود و برای هر جنس بنجلی دست توی جیبش نکند. در این صورت، فروشنده یعنی ناشر به طور طبیعی سعی میکند برای جلب مشتری هم که شده کیفیت کالایش را بالا ببرد، چه از لحاظ ارزش موضوع و سطح بیان و چه از لحاظ کیفیت چاپ، طرح روی جلد، صفحهآرایی، حروفچینی و...
2 اصلیترین مشکلی که ویراستار حتی در ترجمه خوب با آن روبهرو میشود چیست؟ متنهایی که خودتان تا به حال عموما در زمینه فلسفه ویرایش کردهاید چه وضعی داشتند؟
ترجمه خوب که ترجمه خوب است و طبق تعریف، مشکل سیستماتیک ندارد. اما ترجمههای خوب هم بینیاز نیستند از نگاه خبرهای که نگاه مترجم اثر نیست. اساسا کار ویراستار قابل، وقتی نمود پیدا میکند که ترجمه خوب به دستش بدهید. آنجاست که میتواند موشکافی کند و پیشنهادهای خوب در سطح مفردات جمله یا ساختار جمله به مترجم بدهد، نه اینکه، طفلک، وقتش را بگذارد برای متنی که مترجمش نه درک درستی از متن اصلی دارد و نه این بُرِش را دارد که به صورتی رسا به فارسی انتقال مفهوم کند.
چند کتابی که من ویرایش کردم، در مجموع، متنهای خوبی بودند. دو، سهتاشان عالی بود و چندتای دیگر هم، دستکم، عذابآور نبودند. اما من گاهی هم متنهای ترجمه شدهای را به تقاضای بعضی از ناشرها ارزیابی میکنم. ناشر میخواهد تکلیفش را بداند که آیا در نهایت متن ترجمه را چاپ کند یا نه. متاسفم که بگویم اکثر متنهایی که در موردشان نظر مشورتی من خواسته میشود اساسا غیرقابل چاپاند و من با اکراه باید نظر منفیام را به ناشر بگویم. البته همچنان که گفتم کماند ناشرانی که این ملاحظات را در کار میآورند، بیشترشان این طور نیستند، که محصولاتشان را روی پیشخوان کتابفروشیها میبینید. به معنای واقعی کلمه جنس بنجل. مشکل اساسی این ترجمهها ضعف مترجم در هر دو زبان مبدا و مقصد است؛ ضعف در درک مفهوم متن مبدا و (در صورت درک درست مفهوم) ناتوانی در بیان مفهوم به نثر شیوای فارسی.
یافتن علت تامه این ناتوانی دشوار است و اساسا علتیابی یا تبیین (و به اصطلاح فرنگیها «explanation») از دشوارترین کارهای این عالم است و این مورد هم مستثنی نیست. با این حال، با توجه به مشاهدات و شواهد و قراین حدسهایی میتوانم بزنم. اولا، به طور کلی، ما در آموزش زبان خارجی دچار ضعفیم و این سبب میشود که سالها وقت بگذاریم- البته اگر بگذاریم- و چندان حاصلی کسب نکنیم. ثانیا آموزش رسمی و غیررسمی ما چنان است که کودکان، نوجوانان و جوانان ما با تکیه بر این نوع آموزش نمیتوانند با زبان فارسی به خوبی انس پیدا کنند. کلاسهای انشاء ما رونقی ندارد و کسی که الفبای نوشتن را نیاموخته و از بیان مکتوب مقصود خودش عاجز است چگونه میتواند در مقام مترجم مقصود کسی دیگر را به زبان فارسی بیان کند. اگر بپذیریم که مترجم خوب باید تا حدی جَنَم نویسندگی هم داشته باشد، در این صورت با فرهنگ لغت دوزبانه نمیشود نویسنده شد. پس احتمالا یک مشکل این است.
اما همچنانکه میبینید کسانی، بهرغم ناتوانیشان، بهسراغ ترجمه میروند، کسانی که تعدادشان کم هم نیست. اگر بپرسید چطور جرات میکنند، میگویم به پشتوانه جهل مرکب. همان داستان قدیمی است که میدانید: آن کس که نداند و نداند که نداند...
البته از این جهل مرکب میشود درآمد. اما شرطهایی دارد. اگر کتابی را که من به زبان یأجوج و مأجوج ترجمه میکنم ناشری بدون ارزیابی چاپ کند و اسم من هم به عنوان مترجم روی جلد بیاید و کتاب بعدی مرا هم باز ناشر شلخته بیمسوولیت چاپ کند و من کمکم شأنی پیدا کنم و در ذهنم تصویر والایی از خودم شکل بگیرد، باری در این حالت، به قول فلاسفه شرایط امکان شاگردی و یادگیری، دیگر از من سلب میشود و وقتی خویطلبگی در کسی مرد و احساس استغنا به او دست داد دیگر امیدی به او نمیتوان داشت، حتی اگر بهره هوشیاش بالا باشد. چون زمینه روانی یاد گرفتن در او از بین رفته و این اتفاقی است که در بازار ترجمه و نشر ما هر روز میافتد. آدم باهوش با استعداد اما کمسواد بیامان قلم میزند و مجال تامل در حال و روز خودش را ندارد و بعضی از ناشران بیانصاف هم با انتشار کتابش او را تشویق میکنند که به این تکاپوی زیانبارش ادامه دهد و حاصلش این آشفته بازاری است که میبینید.
در این وضعیت ویراستار خوب هم کماست. قانون ظروف مرتبطه حاکم است. بعضی ترجمهها که اساسا قابل چاپ نیستند و عدمشان به ز وجود. بعضی از آنها ویرایش سنگین لازم دارند که اگر برای به راه آوردن چنین متنهایی ناشر کوشا بتواند ویراستار قابلی پیدا کند توصیه من به او این است که از خوشحالی دستی به هم بمالد و به جای ویرایش متنی بیرمق، از آن ویراستار توانا بخواهد که خودش متنی را به دست بگیرد و ترجمه کند. با این حساب، ایدهآل این است که متنی هم که ویرایش سنگین لازم دارد سرش بیکلاه بماند تا ویراستار متبحر به جای ویرایش این کار، خودش اثری را ترجمه کند. پس میماند ویراستاری که فقط از پس کارهای ابتدایی برمیآید که این هم گرچه لازم است، کافی نیست.
باری همان محیطی که مترجم کاردان کم میپرورد، ویراستار کاردان هم کم میپرورد. و برای اینکه تصور نشود که فقط در کار ترجمه و ویرایش است که نقص هست باید بگویم این محیط نویسنده کاردان هم کم میپرورد. کارهای تالیفی هم در بسیاری موارد، ویرایش ساختاری- محتوایی و حتی ویرایش زبانی لازم دارد. در کتاب مهمی که یکی دو سال پیش چاپ شده در دیباچه مصححان میخوانیم:«از هموطنان ایرانی خانمها سهیلا امیرسلیمانی و هما کاتوزیان نیز در باب تاریخ بیهقی به زبان انگلیسی مقالاتی انتشار دادهاند...» هما کاتوزیان همان دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان است. آقای کاتوزیان «همایون» را مخفف میکند و این بلا را سر بعضیها میآورد. برای ناشر، رفع این خطا انرژی چندانی لازم نداشت. کافی بود ویراستار اهل مطالعهای متن را پیش از چاپ بخواند.
3 شما در یکی از سخنرانیهایتان بخشی از مقاله «سیاست و زبان انگلیسی» را که جورج اورول نوشته و جزء مهمترین مقالاتی است که در قرن بیستم در زبان انگلیسی نوشته شده نقل کرده بودید با این مضمون که «بیشتر کسانی که وضع زبان انگلیسی برایشان مهم است قبول دارند که زبان انگلیسی در بدوضعی قرار دارد اما در عین حال فرض عمومشان این است که برای حل این مشکل، خودآگاه، نمیتوان کاری کرد، این زبان دارد زشت و شلخته میشود چون اندیشه ما ابلهانه و احمقانه است.» با عطف به سخنان اورول، آیا به اعتقاد شما ترجمههای بسیاری را که با زبانی نامفهوم منتشر میشوند باید عامل آشفتگی فکری دانست یا آشفتگی فکری را عامل آشفتگی زبان؟
شد مساله مرغ و تخممرغ؟ اما نه، اورول در همان مقاله این را هم میگوید که در اینجا رابطه دو طرفه است و البته دور هم لازم نمیآید. از طرفی زبان شلخته پادرهوا موجب آشفتگی فکری میشود و از طرف دیگر ذهن که آشفته شد شروع میکند به یاوهگویی. اما مساله مهم این است که این آشفتگی ذهنی چه عواقبی دارد. همان طور که میدانید زبان وسیلهای است برای ایجاد ارتباط بین اعضاء یک جمع یا جامعه. البته این کارکرد انحصاری زبان نیست اما عمده کارش این است. حالا اگر شما به جای اینکه حرفتان را سرراست بزنید، عمد یا غیرعمد، آن را بپیچانید و به شکل قناسی تحویل شنونده یا خواننده بدهید طبیعی است که مخلّ ارتباط شدهاید و اگر در میان اعضای جمعی، رابطه ضعیف باشد طبعا کارهایی که در گرو ارتباط اعضای آن جمع با یکدیگر است لنگ میماند.به عنوان نمونهای از این اختلال در امر ارتباط عین متن یک کارت دعوت را برایتان میخوانم با حذف نام فرد دعوتکننده و شخص مدعو:
«به نام آن که جان را فکرت آموخت. برای تاریخ فرهنگ این کهن بوم و برکه برترین برون دادهی تمدنیاش، برپایه دورکن رکین استقلال و آزادی شکل بسته و مفهومی پیوسته از جامعهسازی را به ثمر نشسته غدیر برتر از نمادهایی که مبین تحولات سیاسی اجتماعی بر محور جانشینی است، از نظم فراپویی دلالت میکند که از یک سو موید حضور همیشه زنده و تابنده امتی توسعهگرا، و از سوی دیگر مبشر ظهور امامی، که ناشر نور و شور و دانایی است. روز الاهی امام و امت که با طلوع خورشید عدالت علوی از قفای ذروه قلهی دستان منور نبوی آغاز شده است بر شما شاد باد.»
زبان بیمار یعنی این. در کارت دعوت معمولا ذکر چه چیزهایی ضروری است؟ مناسبت مجلس، زمان و مکان. باقی اضافی است. نمیدانم شما توانستید در این مورد، مناسبت را حدس بزنید یا نه. خلاصه فکرش را بکنید فرد مدعو فلک زده قرار بوده به این ترتیب در جشن عیدغدیر شرکت بکند که این مصبیت به سرش میآید (جالب است بدانید که این کارت را نهادی دانشگاهی تدارک دیده).
این استفاده ادبی از زبان است در جایی که بنا داریم خواننده یا شنونده را به چیزی در جهان خارج ارجاع بدهیم. در اینجا نویسنده کارت به جای استفاده از نقش ارجاعی زبان به شکلی نامناسب از نقش ادبی زبان بهره گرفته. بخش مفهوم این نوشته همان مصراعی است که در ابتدای آن آمده که آن هم از دیگری است. وقتی شما میخواهید کسی را با نوشتهای به جایی دعوت کنید هدفتان، در درجه اول، آمدن اوست به جای موردنظر و سرِ وقت. در اینجا خود زبان نباید موضوعیت داشته باشد. در حالی که در این کارت دعوت هدف زبان ظاهرا این است که ما را محو جمال خودش کند (این منم تیتیش مامانی به تنم) و اصل قضیه رفته به حاشیه. بله زبان اینجا نقش ادبی دارد همچنانکه مثلا در این بیت مولانا:
ای صورت روحانی امروز چه آوردی
آورد نمیدانم دانم که مرا بردی
البته در یکی ذوق ادبی نازلی در کار است و در دیگری ذوق زیباشناسانه درجه یک. ما در علوم و فلسفه و نیز در ارتباطهای عادی زندگی روزمره از نقش ارجاعی زبان استفاده میکنیم و در این موارد مترجم اگر هنری هم دارد باید این هنرش را صرف انتقال روشن و سرراست مفاهیم متن اصلی کند.
4 کسانی در مقام ترجمه متون به واژهسازی مهندسی شده میپردازند و واژههای ابداعی میسازند و وارد زبان میکنند مثل اتفاقی که در مورد کتاب «سنجش خردناب» کانت در فارسی افتاد. شما به عنوان زبانشناس و ویراستار در این باره چه نظری دارید؟
بیایید ببینیم مترجم کیست؟ آدمی که اولا متنی در دستش هست در زبان الف (فرضا زبان چینی) که او این زبان و این متن را میفهمد. ثانیا او زبان دیگری هم میداند، زبان ب (فرضا فارسی) که میتواند در آن مفهومی را بیان کند. زبان الف را زبان مبدا و زبان ب را زبان مقصد مینامیم. مترجم در قبال زبان مبدا، به تعبیری، کاملا منفعل است بدین معنی که گیرنده محض است. نه واژهای ابداع میکند و نه تصرف دیگر. صرفا سعی میکند آن را بفهمد و وقتی به این نتیجه رسید که مفهوم را گرفته میکوشد آن را در زبان مقصد بیان کند. چطور؟ با گزینش عناصر موجود در زبان مقصد. این عناصر کداماند؟ به بیانی ساده و بدون پرداختن به جزئیات میتوانیم بگوییم این عناصر عبارتاند از: کلمات و ساختارهای نحوی.
در این مرحله، مترجم هر چند تماماً منفعل نیست اما فعال بودنش صرفا در حد گزینشگری است و بس. او از موجودی زبان مقصد فقط گزینش میکند و اگر هم در صورت لزوم خواست به این موجودی چیزی بیفزاید (مثلا به این دلیل که میخواهد مفهوم تازهای را که در زبان مقصد نیست بیان کند) این کار را با خست و خویشتنداری هر چه تمامتر انجام میدهد. و اگر قرار باشد یک خروار واژه جدید وارد زبان مقصد مثلا زبان فارسی بکند و اسم آن را هم ترجمه به فارسی بگذارد طوری که این «زبان فارسی» حضرت مترجم را «گر تو ببینی نشناسیش باز»، پس در حقیقت او زبان چینی را نه به زبان فارسی بلکه به زبانی ترجمه کرده که «نیست در جهان» است و صرفا شباهتکی به زبان فارسی زنده و جاری در بین اهل زبان و اهل قلم دارد و اهل زبان هم از آن خواهند رمید چنانکه میبینید.
این کار طبعا ربطی به مشغله واقعی مترجمان ندارد و کاری غیرعادی است. البته کار غیرعادی کردن لزوما گناه یا جرم نیست، فقط غیرعادی است. اما مساله این است که این کار غیرعادی، چنانکه تجربه نشان داده، نتیجهبخش هم نیست و موفقیتی به دنبال ندارد. البته این سوال دیگری است که آیا مترجم کذایی ما اگر در کارش موفق شود وضع زبان فارسی بهتر میشود یا نه. اما، فارغ از سود و زیان ناشی از موفقیت یا عدم موفقیت چنین مترجمی، در مقام توصیف میشود گفت که مشاهده تجربی به ما میگوید که این طور آدمها راهی به دهی نمیبرند.
آیا این جناب مترجم میخواهد به فارسیزبانان فلسفه، جامعهشناسی و مردمشناسی بیاموزد یا میخواهد فلسفه و مردمشناسی و... را به زبان تازهای به آنها بیاموزد. طبعا دو کار، مشکلتر از یک کار است. ترجمه به خودی خود کار شاقی است و مترجم، آن هم مترجم توانا، اگر همان یک بار را سالم به مقصد (یا به زبان مقصد) برساند هنر کردهاست.
درباره زبان ترجمه فارسی آثار ویتگنشتاین
سروش دباغ عضو هیات علمی انجمن حکمت و فلسفه
[ شناسه مقاله: 1245 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۹۲ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
1 حاجتی به یادآوری نیست که یکی از موثرترین شیوههای آشنایی با آثار فلسفی غرب در میان ما ترجمه آنها به زبان فارسی است؛ اما ترجمهای که وفادار به متن اصلی باشد و در عین حال سلیس و خوشخوان؛ که در غیر اینصورت، محصول عرضه شده به جای راهنمایی چاهنمایی میکند و مخاطب را به وهم و گمان و اضطراب افکنده، چیزی به دانش او نمیافزاید. تسلط مکفی به زبانهای مبدأ و مقصد، تلاش برای انتقال مراد مؤلف در قالب جملات درست ساخت و روان به مخاطب، مرعوب متن زبان اصلی نشدن و تلاش برای بازآفرینی متن در زبان مقصد بدون فدا کردن و مغفول نهادن مراد نویسنده به نحوی که متن تولید شده بوی ترجمه ندهد و جملات برگردانده شده تداعی کننده ساختار نحوی زبان مبدأ نباشند، انس و الفت با موضوع ترجمه... از مقومات فراهم آوردن ترجمه دلنشین و معرفتزاست. مؤلفه اخیر خصوصا در ترجمه متون فلسفی کلاسیک ضروری مینماید؛ چراکه تا مترجم با نظام فلسفی و زیست جهان فیلسوف مدنظر مأنوس نباشد، از درک همه دقایق و ظرایف مندرج در متن برنمیآید و چه بسا در مواردی، بهرغم جهدی که میکند، در فهم و انتقال مراد مؤلف به خطا میرود.
در این مقاله میکوشم با مدنظر قرار دادن مؤلفههای فوق، به ارزیابی ترجمه آثار اصلی ویتگنشتاین و آثاری که درباره ویتگنشتاین ترجمه شدهاند همت گمارم. بنا ندارم استقصای تام کنم و به همه آثار عرضه شده در این عرصه بپردازم، بلکه به مترجمینی خواهم پرداخت که از منظر نگارنده این سطور، احیاناً تأثیرگذارتر بوده، صرفاً به ذوقورزی و طبعآزمایی نپرداخته، در این وادی به طور جدی فعالیت کردهاند.
2 میرشمسالدین ادیب سلطانی، نویسنده و مترجم سرشناس معاصر، رساله منطقی ـ فلسفی ویتگنشتاین را حدوداً بیست سال پیش به فارسی برگرداند. ترجمه رساله منطقی ـ فلسفی اولین اثر ویتگنشتاین بود که پیش روی مخاطب فارسی زبان قرار گرفت. چنانکه میدانیم، این اثر کلاسیک فلسفی بههمراه کاوشهای فلسفی ویتگنشتاین و وجود و زمان هایدگر مهمترین و تاثیرگذارترین متون فلسفی قرن بیستماند. ایان هکینگ، فیلسوف تحلیلی مشهور معاصر، رساله منطقی ـ فلسفی و برادران کارامازوف داستایوفسکی را دو شاهکار ادبی ـ فرهنگیای میداند که نمایانگر اوج خلاقیت بشر غربیاند؛ دو شاهکاری که بنابر رأی او تا تمدن مغربزمین برپاست مکرر در مکرر خوانده میشوند. به گفته وی، در رساله منطقی ـ فلسفی برای نخستینبار و به نحو نبوغآمیزی در باب نسبت میان اندیشه، زبان و جهان بحث شده است، ترجمه ادیب سلطانی بسیار دقیق و موشکافانه است؛ وسواس و دقت علمی ایشان حقیقتاً ستودنی است. ایشان برای برگرداندن رساله منطقی ـ فلسفی از زبان آلمانی به فارسی، ترجمههای انگلیسی، فرانسوی و عربی این اثر را نیز پیش چشم داشته استد در عین حال، استعمال واژگان نامأنوس، نامتعارف و احیاناً مهجور از سلاست و خوشخوانی ترجمه کاسته است و در پارهای از موارد خواننده را دچار مشکل میکند. با این وجود ادیب سلطانی از نخستین کسانی است که فارسی زبانان را با نوشتههای فلسفی ویتگنشتاین آشنا کرد. سنت ویتگنشتاین پژوهی در ایران مدیون زحمات بیشائبه ایشان است.
3 مرحوم سهراب علوینیا از دانشآموختگان فلسفه تحلیلی در بریتانیا بود که علاوه بر تألیف معرفتشناسی ریاضی ویتگنشتاین و کواین، دو اثر درباب فلسفه ویتگنشتاین را نیز ترجمه کرد: درآمدی بر رساله منطقی ـ فلسفی ویتگنشتاین، نوشته هاورد ماونس و ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین نوشته پیتر هکر. هر دو کتاب از آثار خوبی هستند که در باره فلسفه ویتگنشتاین نوشته شدهاند؛ نویسندگان آنان از ویتگنشتاینپژوهان سرشناس معاصر هستند. ایامی که در انگلستان، فلسفه میخواندم در برخی از دپارتمانهای فلسفه، درآمدی بر رساله منطقی ـ فلسفی ماونس در درس «تراکتاتوس ویتگنشتاین» تدریس میشد. از حسن انتخاب مرحوم علوینیا برای ترجمه که بگذریم، محصولی که فراهم آمده انصافاً خیلی خوب و معرفتبخش است. ایشان هم زبان انگلیسی را به خوبی میدانست و هم فارسی خوبی داشت (از آن رو که دلی در گرو آموزههای عرفانی داشت، متون کلاسیک ادبی ـ عرفانی را مکرر در مکرر میخواند و ذخیره واژگانی چشمگیری داشت و با فارسینویسی سلیس و روان به نیکی آشنا بود). انس و الفت کافی با موضوع ترجمه داشت و در عین حال حین ترجمه مرعوب متن اصلی نمیشد و به بازآفرینی متن در زبان فارسی میپرداخت. خواندن دو ترجمه ایشان مدخل خوبی برای آشنایی با فلسفه ویتگنشتاین است؛ هرچند بهتر است اثر هاورد ماونس با استاد خوانده شود؛ چرا که بخشهایی از کتاب فنی است و بدون تبیین استاد چندان رهگشا نیست.
4 مالک حسینی از دانشآموختگان فلسفه غرب در آلمان است که رساله دکترای خویش را در باب مفهوم “حکمت” در فلسفه ویتگنشتاین نوشته است. برگردان فارسی این رساله ذیل عنوان ویتگنشتاین و حکمت به فارسی منتشر شده است. ایشان سه اثر از آثار اصلی ویتگنشتاین را به فارسی ترجمه کرده است: کتاب آبی، برگهها و در باب یقین. همچنین منتخباتی از سخنان ویتگنشتاین در دو مقوله اخلاق و دین را به همراه بابک عباسی تحت عنوان درباره دین و اخلاق به فارسی برگردانده است. در عین حال گفتنی / ناگفتنی نوشته ویلهلم فسنکول که حاوی سه مقاله درباره فلسفه ویتگنشتاین است نیز توسط ایشان به فارسی برگردانده شده است. ارزش کار حسینی در این است که به سر وقت آثار اصلی ویتگنشتاین رفته و ترجمه روان، دقیق و قابل اعتمادی از آنها بهدست داده است. در این میان، خصوصاً ویراست جدید سه زبانه در باب یقین و درباره دین و اخلاق مثال زدنیاند که هم خوشخواناند و هم احیاناً خطاهای راهیافته بدانها خیلی حداقلی است. تسلط ایشان بر زبان آلمانی به انضمام شم زبانی خوب و فارسینویسی سلیس مزید بر علت شده تا ما با ترجمههای استانداردی از ایشان مواجه باشیم. انصافاً انتشار ترجمههای ایشان سهم چشمگیری در بهبود وضعیت ویتگنشتاینپژوهی در میان ما داشته است.
5 ایرج قانونی از دیگر مترجمین آثار ویتگنشتاین است. از میان کارهای اصلی ویتگنشتاین، ایشان به ترجمه کتاب آبی و قهوهای همت گمارده و از آثاری که درباره ویتگنشتاین نوشته شده، ویتگنشتاین و پژوهشهای فلسفی نوشته ماری مکگین را به فارسی برگردانده است. کتاب آبی و قهوهای متعلق به دورانگذار ویتگنشتاین است؛ دورانی که از بازگشت مجدد به کمبریج در 1929 آغاز میشود و تا 1933 به طول میانجامد. در این ایام لودویگ میانسال مشغول وارسی و واکاوی بنیادین نظام فلسفی خویش است و رفته رفته از نظریه تصویری معنا فاصله گرفته و بهجای سوژه متافیزیکی، از سوژه تجربی و چگونگی تعامل او با جهان پیرامون برای تبیین حدود و ثغور سخن معنادار سخن به میان میآورد. خواندن این کتاب برای کسانی که تحولات فلسفی این دوران را رصد میکنند، بسیار سودمند است. همچنین ویتگنشتاین و پژوهشهای فلسفی اثر خوبی است که به وسیله یکی از ویتگنشتاینپژوهان مشهور معاصر به رشته تحریر درآمده و اکنون بهصورت کتاب درسی در دپارتمانهای فلسفه انگستان جهت آشنایی با کاوشهای فلسفی (پژوهشهای فلسفی) در مقاطع لیسانس و فوقلیسانس تدریس میشود. خواننده فارسی زبان نیز میتواند با خواندن این کتاب با مهمترین اثر دوران دوم فلسفی ویتگنشتاین آشنایی خوبی کسب کند. از حسن انتخاب قانونی که بگذریم، ترجمههای ایشان از این آثار، روی همرفته خوب، قابل استفاده و کم و بیش روان است.
6 مرحوم فریدون فاطمی، مترجم نامآشنای معاصر، کاوشهای فلسفی ویتگنشتاین را در ابتدای دهه هشتاد شمسی به فارسی برگرداند. چنانکه پیشتر آمد، این اثر از آثار کلاسیک و دورانساز فلسفی قرن بیستم است. هرچند ترجمه فاطمی کم و بیش روان است و ابهام چندانی ندارد، اما در مواردی خطاهایی به ترجمه ایشان راه یافته و از دقت و صحت ترجمه کاسته است. با وجود اینکه ایشان زحمت زیادی متقبل شده و یکی از متون فلسفی کلاسیک قرن بیستم را ترجمه کرده، اما ای کاش زمان بیشتری (چه از سوی مترجم و چه از سوی ناشر) جهت ویرایش و بازبینی مجدد این کار صرف میشد تا محصولی با کیفیت بهتر به بازار عرضه میشد. با این همه، ترجمه کنونی با احتیاط قابل استفاده است و در جای خود میتواند رهگشا باشد. امیدواریم ترجمه دقیقتر و روانتری از این اثر کلاسیک فلسفی در آینده نزدیک در دسترس اهالی فلسفه این دیار قرار گیرد.
7 همایون کاکاسلطانی از دیگر مترجمین آثار ویتگنشتاین است. آثاری چون خاطراتی از ویتگنشتاین، نوشته نورمن ملکم، درآمدی بر رساله منطقی ـ فلسفی نوشته الیزابت آنسکوم و فرهنگ اصطلاحات ویتگنشتاین، نوشته یوهان هانس ـ گلاک به وسیله ایشان به فارسی برگردانده شده است. هر سه نویسنده از ویتگنشتاینپژوهان شهیر معاصرند. ملکم و آنسکوم از شاگردان ویتگنشتاین بودند و از نزدیک با او حشر و نشر داشتند؛ هانس ـ گلاک نیز هم مورخ فلسفه تحلیلی است و هم آثاری چند درباره فلسفه ویتگنشتاین منتشر کرده است. دو اثر آنسکوم و هانس ـ گلاک آثار مهم و کلاسیکی در جهت بسط و تبیین مؤلفههای مختلف نظام فلسفی ویتگنشتایناند و بسیار به کار دانشجویان و فلسفهپژوهان میآیند. برخلاف خاطراتی از ویتگنشتاین که ترجمه قابل قبولی دارد، متأسفانه دو اثر دیگر به خوبی ترجمه نشدهاند و چندان قابل استفاده نیستند. در پارهای از موارد جملات اشتباه ترجمه شدهاند و در مواردی دیگر ابهام و غموض در متن برگردانده شده دیده میشود. بهرغم زحمت زیادی که مترجم کشیده است، محصول کار رضایتبخش و قابل اعتماد نیست. کاش این دو اثر قبل از انتشار به دست بازبینی سپرده میشد و به آب ویرایش شسته میشد تا محصول موجه و معرفتبخشی فراهم میآمد. در این زمینه خصوصاً ناشر باید وسواس علمی بیشتری به خرج میداد و چنین آثاری را روانه بازار نمیکرد.
8 خوشبختانه سنت ویتگنشتاین پژوهی در ایران که در ابتدا به نهالی میمانست، به مدد زحمات بیشائبه مؤلفین و مترجمین و به رغم ناکاستیهای موجود، امروز بدل به درخت کم و بیش تنومندی شده است. آرزو کنیم که در آینده ترجمههای دقیق و سلیسی از دیگر آثار ویتگنشتاین و آثار مهمی که در باب این فیلسوف اتریشی ـ بریتانیایی نگاشته شدهاند و تاکنون یا ترجمه نشدهاند یا ترجمه خوبی از آنها در دست نیست، روانه بازار شود تا به غنای سنت ویتگنشتاینپژوهی در ایران بیفزاید
پینوشتها:
1- شخصاً تمام فقرات ترجمه ایشان را با ترجمه انگلیسی Brain McGuiness & David Pears مقابله کردهام و دقت و صحت آن را به رأیالعین دیدهام.
تبلیغات
آیا به صرف یافتن چند اشتباه یا چند جمله ناخوشخوان میتوان درباره ترجمهای قضاوت کرد؟
فاطمه مینایی
[ شناسه مقاله: 1246 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۳۳۰ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
در اینکه مترجم باید زبان مبدأ و زبان مقصد و موضوع را بشناسد و ترجمهای «حتیالمقدور» درست و روان به دست مخاطب برساند جای بحث نیست. این نکته درست را آنقدر گفتهاند که نیازی به تکرار ندارد. اما تکرار این نکته آن را مثل هر حرف تکراری دیگری تبدیل به کلیشه میکند. کلیشهها مانع قضاوت میشوند و وضعی پیش میآید که مکرراً میبینیم. کسی به چند اشتباه یا مسامحه در ترجمه کتابی اشاره میکند و بر اساس آن نتیجه میگیرد که مترجم بهتر است ترجمه نکند. نمونهاش را چندی پیش در همین نشریه مهرنامه هم دیدهایم. در این یادداشت ضمن تأیید این مطلب واضح که مترجم باید سعی کند ترجمهای دقیق و خوشخوان عرضه کند(هر چند باید گفت دو ویژگی دقیق و خوشخوان بودن بهآسانی با هم جمع نمیشود و رسیدن به تعادل مطلوب در ترجمه برآیند هماهنگ کردن آنهاست)، میکوشم به وجه دیگری از مسأله اشاره کنم. آن وجه دیگر این است که در بازار ترجمه که اکنون جوانان بسیاری طبیعتاً با تجربههای کم در آن قدم گذاشتهاند و از لحاظ تنوع موضوع و استقبال مخاطب رونق دارد، تفکیک سره از ناسره به این راحتی هم نیست. به صرف یافتن چند اشتباه یا چند جمله ناخوشخوان نمیتوان درباره ترجمهای قضاوت کرد.
در ترجمه کتاب متفکران روس (ص 84) به قلم استاد نجف دریابندری به این جمله برمیخوریم: «در این قضیه عدالت شاعرانه فراوانی هم وجود دارد». تعبیر «عدالت شاعرانه» معنای محصلی ندارد. الان به اصل کتاب دسترسی ندارم، اما این تعبیر احتمالاً در مقابل poetic justiseبه کار رفته و قاعدتاً به معنای عدالت تمام و کمال (به قول علما، عدالت کما هی حقها!) است. آیا دریابندری مترجم بدی است؟ ابداً. ترجمه متفکران روس از بهترین ترجمههای ایشان و از بهترین ترجمههای زبان فارسی است. معادلهای ابتکاری مترجم هم برای بسیاری از کلمات و تعابیر انگلیسی نمونه ذوق سلیم و شم زبانی کم نظیر است. این تصور که وجود چند غلط در ترجمه کار مترجم را از اعتبار میاندازد یکی از سوء تفاهمهای رایج در ارزیابی ترجمه است.
با چنین معیاری کار فوقالعاده دریابندری در مثلاً ترجمه هکلبری فین مارک تواین در کنار ترجمههای متوسط بیخلاقیت قرار میگیرد. اما منتقد خوب کسی است که همین تفاوتها را دریابد و نشان دهد. زندهیاد علی محمد حقشناس که خود هم نثر فارسی زیبایی داشت و هم زباندان بود درباره آثار دریابندری چنین قضاوتی دارد: «همگی زبانی فرهیخته و نثری خوش دارند... زبان و نثری که از فرط زندگی و سلامت انگار اصلاً نوشته نشده بلکه از روی نوار پیاده شده است.» (مقالات ادبی، زبانشناختی، ص 200،208) دکتر حقشناس بهحق ترجمه متفکران روس را تحسین میکند. آیا ایشان اگر میخواست و میگشت نمیتوانست چند اشتباه در ترجمه پیدا کند و مراتب فضل خود را نشان دهد؟ نکته اینجاست که فضل حقشناس در همان اظهارنظر عاری از تنگ نظری است و معمولاً بیهنران صرفاً نظر به عیب میکنند.
یا مثلاً دکتر حسین بشیریه در ترجمه مهم و کارگشای خود از لویاتان هابز در توضیح حکمای هفتگانه مینویسد: «ظاهراً اشارههابز به سندبادنامه یا داستان هفت حکیم فرزانه است که از طریق زبان فارسی و عربی وارد ادبیات غرب شد»(ص86)، در حالی که توضیح مناسبتری وجود دارد. منظور، حکمای هفتگانه یونان است که افلاطون و پلوتارک به آنها اشاره کردهاند. آیا میتوان نتیجه گرفت که مترجم صلاحیت کافی برای این ترجمه نداشته یا وقت چندانی برای آن صرف نکرده است؟ چنین نتیجهگیری بیوجهی باید ناشی از همان تنگ نظری و بیهنری مذکور باشد وگرنه هر که لویاتانهابز را بشناسد و ترجمه ایشان را دیده باشد زحمت ایشان را در ترجمه این اثر کلاسیک قدر میشناسد و نکته پیشگفته را مسامحهای میداند که به راحتی میتوان در چاپهای بعدی رفع کرد.
یکی دیگر از موازین مرسوم در ارزیابی ترجمه اشکال گرفتن از جملههایی است که به غلط ترجمه نشده اما به بهترین صورت ممکن نوشته نشده است. از این موارد گاهی در بهترین ترجمهها هم پیش میآید. همیشه میتوان چند جملهای پیدا کرد که میشده آنها را به فارسی روانتر و شیواتری نوشت. اگر جهان فانی نبود و مترجم هم عمر جاودان داشت، شاید میشد توقع داشت که هر ترجمهای بارها بازبینی شود تا اشتباهات ترجمه و بیانهای نامناسب آن به صفر برسد. این توقع و تصور کسانی است که انشای نانوشتهشان همیشه بیغلط از کار در میآید. فکر میکنیم برای ترجمه هر متن باید سالیان سال و بیش از مؤلف آن وقت بگذاریم. این تصور جدید نیست. نشریات پنجاه سال پیش را هم که ورق بزنید، پندنامههایی میبینید درباره اهمیت ترجمه و لزوم جدی گرفتن کار و تأمل و دقت. در این چند دهه کتابهایی ترجمه شده که در تربیت و پختگی فکری و ذهنی نسل بعدی بسیار تأثیر داشته و بخشی از نثر معاصر فارسی را ساخته و امکان اندیشیدن ما به زبان مادری را در بسیاری زمینهها ایجاد کرده است؛ هرچند هیچ یک از آنها عاری از نقص و عیب و نمونه فصاحت و بلاغت نبوده است. از منتقدان کمالطلب آن سالها هم چیزی نمانده است.
مترجمی حرفه است و مثل هر حرفه دیگری محدود به قواعد حرفهای است. مترجم باید متن را در مدت زمان معقولی به سرانجام برساند. در واقع فرآیند تولید کتاب تابع قواعد بازار نشر است. نمیشود توقع داشت مترجمان و ویراستاران و ناشران برای تولید کتاب وقت و در حقیقت هزینهای را متحمل شوند که بازگشتی نداشته باشد. این تصورات ایدهئالیستی و غیراقتصادی حاصل فضای کاری سرزمینی است که در آن توقع میرود همه فعالیتهای فرهنگی با بودجه دولت (نفت) به سرانجام برسد (یا به عبارت بهتر نرسد!). این تصور نه فقط غیراقتصادی است، که با آمال روشنفکری هم منافات دارد. روشنفکرانی که درکشان از کار کارمندی دولت است و نه تولید و عرضه در بازار، هرگز به استقلال و اثرگذاری مطلوبشان دست نخواهند یافت. از طرف دیگر، صرف بیش از حد معمول وقت برای ترجمه سبب میشود مترجم در حوزه دانش هم کار موثری انجام نداده باشد.
تا کتابی در حوزه علوم انسانی بخواهد با انواع و اقسام ویرایشها به حد معیارهای غالباً ادبی و هنری منتقدان کمالطلب برسد و منتشر شود کهنه شده است. این در حالی است که همه میدانیم در شرایط فعلی سخت به ترجمه و انتقال اطلاعات در زمینههای مختلف علمی و فلسفی و ادبی و هنری نیاز داریم، و باید گفت حتی به ترجمههای متوسط(گفتن ندارد که البته نه به ترجمههای بد که بیشتر به توهم دانش دامن میزنند). اتفاقات مهم در آن حوزهها بخواهیم یا نخواهیم، در جای دیگری میافتد و به همین علت هنوز هم مهمترین حادثه فرهنگی کشور ما ترجمه آثار غربی است.
این وضع البته مطلوب نیست. فرهنگ زنده در کنار مترجم، مؤلف و محقق و متفکر هم میپرورد. اما وقتی آنها اندکند و به علاوه روشهای آموزش زبان در مدارس و دانشگاههای ما ناکارآمد است و دانستن حتی صرفاً یک زبان خارجی موقعیتی ممتاز ایجاد میکند، طبیعی است که مترجمان(به ویژه مترجمان آگاه و کاردان) شأنی ویژه داشته باشند و در شمار اصلیترین چهرههای فرهنگی کشور به حساب آیند. در فقدان داد و ستد فرهنگی کافی با جهان، مترجمان تبدیل میشوند به پیکهای ارجمند جهانهای دیگر(البته اینکه گاهی مترجمان ما پیک بودن را فراموش میکنند و در همذات پنداری با نویسنده در عرصه روشنفکری و حتی حوزههای دانش صاحب رأی و اجتهاد میشوند به جای خود قابل تحلیل و نقد است).
به هر حال، وقتی ترجمه چنین شأنی دارد، نقد آن هم میتواند مایه شهرت باشد، و در این فرآیند گاهی نقد با ملانقطی بودن اشتباه میشود. چنانکه خود متن اصلی هم در نگرشی که میتوان آن را «تئولوژیک» خواند تبدیل میشود به متن مقدس و ترجمه میشود به یکی از علوم دقیقه(در حالی که این متنها را در زبانهای اروپایی به راحتی و گاه مکرر ترجمه میکنند و بسیاری از آن ترجمهها، مثلاً از آلمانی به انگلیسی، با نگرش ما یا به قدر کافی دقیق نیست یا فصیح یا هر دو و به حال نباید انجام میشده است!).
بر اساس چنین نگرشی اصل مطلب را رها و کاستیها را برجسته میکنیم. اصل مطلب این است که متنهایی با معیار مقبول و مفید واقع شدن ترجمه شود و به ضمیر فرهنگی ما انتقال بیابد. طبعاً چنین متنهایی را میتوان به مرور زمان ویراستهتر عرضه کرد و دقایق و ظرایف فنی بیشتری را در آنها لحاظ کرد. برای نمونه کار زندهیاد محمدحسن لطفی را به یاد بیاوریم. او برای نخستین بار ترجمههایی روان و خوشخوان از آثار افلاطون و ارسطو و افلوطین عرضه کرد. از نظر متخصصان فلسفههای افلاطون و ارسطو و افلوطین آن ترجمهها حتماً کاستیهایی دارد، اما تا وقتی آنها ترجمههای بهتری به دست ندادهاند، تلاش گرانسنگ لطفی تلاشی است بسیار ارجمند، و حتی روزی که فرضاً آن متخصصان ترجمههای بهتری عرضه کنند، باز در مسیر تجربه لطفی گام زدهاند و وامدار او هستند. لازم است مترجمانی بت آثار پرآوازه را بشکنند. روزی که ترجمهای از هستی و زمان هایدگر در دست نبود میشد درباره او حرفها زد، اکنون که سه ترجمه فارسی از آن کتاب موجود است، حرفها ناگزیر باید پایه و مایه جدیتری داشته باشد.
خلاصه اینکه کار موجود طبعاً بیبهره از کمال از کار معدوم بهتر است. شاید این حرف گفتن نداشته باشد ولی ما نه فقط در مورد ترجمه که در حوزههای دیگر نیز، از تحقیقات علمی تا روزنامهنگاری، شاهد نقد و نظرهایی هستیم که تذکر همین نکته بدیهی را ضروری میسازد. متأسفانه گروه کثیری از ما واقعاً اهل کار کردن نیستیم و به همین دلیل با آن ذهنی برخورد میکنیم و چنان معیارهایی در نظر میگیریم که با آنها عملاً نتوان کار چندانی را به سرانجام رساند. بگذارید مثالی بزنم در حوزه تألیف و تحقیق. کتابی هست به نام:
The Blackwell Dictionary of Twentieth-Century Social Thought (eds. Tom Bottomore and William Outhwaite)
این کتاب مجموعهای است زنده و سرشار از دادههای بهروز و تحلیلها و بصیرتهای چشمگیر در حوزه علوم اجتماعی. نویسندگان و ویراستارانش هم گروهی از صاحبنظران نام آور در حوزه علوم اجتماعیاند. اما بر خلاف توقعات ما نه صورت و ساختار مقالات گاه حتی کوتاه این مجموعه یکسان است و نه نثر نویسندگان آنها. در آن هم ارجاعات مضاعف وجود دارد (مثل ارجاع به مدخل ageدر مقاله Population و ارجاع مضاعف age به old age) و هم ارجاع اشتباه (مثل ارجاع به مدخل Time and spaceدر مقاله Pragmatismدر حالی که چنین مدخلی در کتاب وجود ندارد). اگر ما میخواستیم چنین کاری را در ایران انجام دهیم، برای پرهیز از چنین نقصهایی لابد نهادی تشکیل میدادیم و بودجه و وقت فراوانی صرف میکردیم. نمیدانم نتیجه دقیقتر میشد یا نه، اما مطمئنم فرهنگ اندیشههای اجتماعی قرن بیستم به جای اینکه در انتهای آن قرن به پایان برسد و منتشر شود در انتهای قرن بیست و یکم منتشر میشد!
غرض از یادآوری این نکات نفی، لزوم دقت و تلاش برای بهتر انجام دادن کار نیست بلکه غرض تأکید بر این نکته است که در گیر و دار نقد و نظرهای عالمانه، وسواسهای بیثمر مانع از انجام کار و فعالیت نشود، چه در حوزه ترجمه و چه در حوزههای دیگر.
تبلیغات
اندر ضرورت توجه به ترجمه متون علمی
محمدرضا بهاری ویراستار و مترجم متون علمی و دانشگاهی
[ شناسه مقاله: 1247 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۵۵ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
بسیار کم پیش میآید که دست اندرکاران نشریهای، حتی اگر شماره مخصوص ترجمه داشته باشند، به فکر بررسی ترجمههای علمی هم بیفتند. من با مغتنم شمردن فرصتی که پیش آمده تنها میتوانم – به اتکای مشاهدات و تجربههایم در سالهایی که با ترجمه و ویرایش متون علمی سر و کار داشتهام- تصویری کلی از اوضاع ترجمه متون علمی در ایران ارائه کنم و البته نتیجه بگیرم که اوضاع آن چندان مساعد نیست. امیدوارم با روشن شدن لزوم پرداختن به ترجمه علمی و بهخصوص نقد و بررسی آثار علمی ترجمه شده، بهتدریج دست اندرکاران و مخاطبان این نوع ترجمهها به بحثهای تحلیلی مشروحتر و لاجرم مفیدتری در این باره بپردازند.
در این نوشته میخواهم بگویم که این بیاعتنایی یا کم توجهی به ترجمه متون علوم پایه و فناوری در ایران– با در نظر گرفتن تعداد مخاطبان بالقوه و بالفعل این نوع ترجمه که به هیچ وجه کمتر از مخاطبان ترجمههای متون علوم انسانی و ادبیات نیست- بسیار ناموجه است. برای اینکه بررسیمان جمع و جورتر باشد، ترجمه علوم پایه و فناوری – چه متون درسی دانشگاهی، چه عامه خوان- را با ترجمه متون علوم انسانی و بهخصوص ادبیات و رمان و داستان مقایسه خواهم کرد. منظور از « ترجمه» و « کتاب» هم طبیعتا چیزهایی است فراتر از ترجمههای مشکوک بدچاپی که در گوشه خیابان به فروش میرسد، یا حتی ترجمههای مشکوک ولی خوش چاپی که در موضوعات «روان درمانی»، «لاغری» و «موفقیت در چند دقیقه» در قفسههای «دراگ استور»ها عرضه میشود.
مظلومیت ترجمه علمی
در همین سالهای اخیر، صفحات فرهنگی روزنامهها یا مجلات متعدد مخصوص مقولات فرهنگی، پر از نقد و بررسی یا دست کم معرفی ترجمه آثار ادبی، بهخصوص رمان و داستان بوده است. در مقابل، چند مورد یادتان میآید که به نقد یک کتاب علمی (دانشگاهی یا غیر دانشگاهی) یا دست کم به بررسی کیفیت ترجمه آن پرداخته شده باشد؟ میتوانید نشریات علمی را هم که طبق تعریف باید بخشی از مطالبشان درباره کتابهای جدید باشد درنظر بگیرید. حتی میتوانید آن یکی دو نشریه مخصوص موضوعات و مسائل ترجمه (مثل مترجم) را هم حساب کنید. باز هم خواهید دید که پاسختان « خیلی کم» است. انگار هیچ جا خبری از بررسی ترجمههای علمی نیست. هر چه هست نمونههای خوب یا بد ترجمههای ادبی است.
ترجمه علمی در برابر ترجمه ادبی
چند نکته هست که شاید «آن توجه» و « این بیاعتنایی» را قدری موجه میکند. یکی ارزش این آثار برای نقد شدن است؛ میدانیم که معمولا ترجمه (خوب) ادبی – به لحاظ زبانی- از ترجمه کتاب علمی خیلی مشکلتر است. نوشته ادبی معمولا سبک دارد و این ایجاب میکند که مترجمْ صاحب ذوق و قریحهای باشد که همه آن هم تجربی یا اکتسابی نیست. ترجمه بسیاری از آثار ادبی – بهخصوص آنهایی که سبک و زبان پیچیده دارند- در واقع نوعی بازآفرینی هنری است. در حالی که کتاب علمی را مترجم متوسط خوب هم میتواند ترجمه کند؛ البته نباید فراموش کرد که لازمه ترجمه خوب علمی، اگر نگوییم تسلط بر موضوع کتاب، دست کم آشنایی کامل با کلیات آن است، و همین است که نمیگذارد ترجمه علمی کار هرکسی باشد.
نکته دیگری که آن هم – درست یا نادرست- توجه بیشتر به ترجمههای ادبی یا کلا علوم انسانی را توجیه میکند، این است که آثار ادبی و فلسفی از لوازم و ابزار روشنفکری محسوب میشوند، ولی آثار علمی – بهخصوص متون درسی دانشگاهی- چنین جایگاهی ندارند؛ یعنی شما اگر امسال درمقابل سه رمان خارجی خوبی که خواندهاید، یک کتاب اعلای عامهخوان هم مثلا درباره کیهان شناسی خوانده باشید، مسلما در حلقه دوستان فرهنگیتان درباره سه کتاب اول خیلی حرفها دارید، ولی برای بحث درباره آخری معمولا حریفی پیدا نخواهید کرد. یادش بخیر، سالها پیش هم که ما در دانشگاه درس میخواندیم - دوران روشنفکری بالاجبار- اوضاع همین طور بود. خیلی از همدورهایهای ما جزو آن نسل«مغبون» بودند که روزها، با مرارت، کتابهای درسی علمی یا فنی را تحمل میکردند و شبها به کتابهای ادبیات، کتابهای بالینی شان، پناه میبردند تا ضمن لذت بردن از مطالعه، فردا صبحش از بحثهای ادبی دوستان در بوفه دانشکده عقب نمانند. پس شاید همین میل و رغبت خوانندگان آثار ادبی – در برابر خوانندگان آثار علمی که عموما «مجبور» به خواندن آنها هستند – موجب استقبال از نقد و بررسی آثار ادبی باشد.
مقایسه کمیت آثار علمی و ادبی ترجمه شده و مخاطبان آنها
برخلاف آنچه ممکن است در وهله اول به نظر برسد، تعداد متون علمی ترجمه شده و خوانندگان بالقوه و بالفعل آنها چندان کمتر از همین تعداد در مورد آثار ادبی نیست. علاوه بر کتابهایی که رسما به آنها «ترجمه» اطلاق میشود، از دیرباز بسیاری از آثار علمی مجعول و ترجمههای نیمه و ناقص و لاجرم بیمسوولیت – با عنوانهای مختلفی مثل «ترجمه و تلخیص»، «تألیف و اقتباس»، «تألیف و گردآوری» و «ترجمه و تألیف»، (و حتی به قول یکی «ترجمه و تحریف») – هم در واقع جزو متون ترجمهایاند. بیایید یک جور دیگر حساب کنیم: فرض کنید در هر سال 20 کتاب ادبی خوب ترجمه و منتشر شود. اگر شمارگان هر کدام، به طور متوسط، 2000 نسخه باشد و همهشان هم به فروش برسد جمعا میشود حدود چهل هزار نسخه. درحالی که در میان واحدهای درسی دانشجویان رشتههای علمی و فنی درسهای «پایه» مشترکی هست که کتابش را در هر ترم تحصیلی شاید هشتادهزار دانشجو باید بخوانند.
برای آنکه حساب کار بهتر دستمان بیاید، بد نیست بدانیم که در همین یکی دو سال اخیر، ویراست جدید یکی از کتابهای درسی معروف فیزیک را – فعلا ! – سیزده گروه مترجم روانه بازار کردهاند و احتمالا هیچکدام هم از فروش آن ناراضی نیستند. تازه، بهاین آثار ترجمه علمی و فنی باید خیل کتابهایی را هم که موسسات انتشاراتی دانشگاههای بزرگ و شعبهدار به عنوان تألیفات اعضای هیات علمی – درسی یا کمک درسی- منتشر میکنند اضافه کرد؛ چون بیشتر آنها هم از منابع خارجی اقتباس میشوند. همه اینها نشان میدهد وقتش رسیده است که به ترجمه متون علمی و فنی و نقد و بررسی جدی آنها بیشتر بپردازیم.
قدری تاریخچه
تا حدود چهل سال پیش، جز یکی دو مؤسسه انتشاراتی خصوصی یا دولتی، تنها مراکزی که به صورت انبوه کتابهای درسی دانشگاهی منتشر میکردند، مؤسسات انتشاراتی دانشگاههای قدیمیتری مثل تهران و تبریز بودند. اتفاقا در همین مؤسسات بود که پدیدههایی مثل «ترجمه و تألیف» و «ترجمه و اقتباس» شکل گرفت. ترجمههای کامل هم البته بود ولی خیلی کمتر. بعد از انقلاب، «مرکز نشر دانشگاهی» در تولید اولین ترجمههای دقیق و کامل از کتابهای درسی علمی و فنی سهم بزرگی داشت. این سنت ترجمه خالص و کامل کتاب از آن پس به بسیاری از ناشران خصوصی معتبر هم سرایت کرد. یکی از فوایدش هم این بود که سنت جزوه گویی و جزوه نویسی – لااقل در این رشتهها- بتدریج منسوخ شد. دانشجویان به مطالب کامل دسترسی پیدا کردند و مدرسان هم ناگزیر باید خودشان را برای پاسخگویی به آنها بیشتر آماده میکردند.
چه میشود کرد؟
نکتهای که نباید در این میان گم شود این است که – بهرغم تمام چیزهایی که درباره ترجمه متون علمی و فنی و کیفیت آنها گفتیم- خوشبختانه در یکی دو دهه اخیر ترجمههای بسیار خوب و کامل و دقیقی هم تولید شده است و بعضی نشریات علمی جدی هم ترجمههای بسیار پیشرفتهای از مقالات خارجی منتشر میکنند. چندتایی از این آثار – از جمله یک دانشنامه – آنقدر خوب و پاکیزه بودهاند که عده زیادی که معتقد بودند زبان فارسی اصولا زبان مناسبی برای بیان مفاهیم پیچیده علمی نیست، حرفشان را پس گرفتهاند. اما موضوع این است که تعداد این آثار قابل ستایش که محصول تلاشهای مترجمان و ویراستاران متخصص و خبرهاند، در مقابل کل مطالب علمی و فنیای که ترجمه میشود بسیار ناچیز است؛ یعنی چنانکه قبلا گفتیم اوضاع ترجمه علمی عمدتا آشفته و نامطلوب است.
قدری درباره مشخصههای ترجمه علمی خوب
شاید توجه به یکی دو نکته دیگر هم به درمان این آشفتگی کمک کند. مهمترین لازمه ترجمه متون علمی – بهخصوص علوم و فنون پیشرفته و پیچیده – حفظ امانت و دقت علمی است؛ دقتی که بهناچار گاهی لازم است به حد وسواس هم برسد. همین عامل است که گاهی حتی مترجمان باتجربه و خوش قلم را هم ناچار میکند دقت را با روانی ترجمه معامله کنند. البته ایدهآل این است که ترجمه علمی، ضمن دقیق بودن، روان هم باشد. رسیدن به این هدف البته ناممکن نیست ولی گاهی واقعا دشوار است. دیگر اینکه فن ترجمه، بهخصوص ترجمه به «زبان آدمیزاد»، همهاش هم خواندنی و یادگرفتنی نیست؛ قدری مرارت استاد- شاگردی هم میطلبد.
ترجمه متون علمی و فنی قبل از هرچیز باید در خدمت فهم آسانتر خواننده باشد. ترجمه علمی مطلوب، علاوه بر پروراندن مفاهیم و اصطلاحات به نحو روشن و گویا، باید زبانی ساده و صریح و منطقی و لاجرم دقیق داشته باشد؛ زبانی کاملا طبیعی و مفهوم که اصلا محتاج جملهها و عبارات پر تکلف و کلیشهای نیست. تولید چنین ترجمههایی علاوه بر اینکه در خدمت ترویج و پیشبرد علم خواهد بود، به بچههای مردم– دانشجویان- هم در « راسته خوانی» این متون بسیار کمک خواهد کرد. پس خیلی خوب است که متخصصان هر رشته، بهخصوص آنهایی که دستی در نوشتن یا ترجمه و ویرایش دارند، به نقد و بررسی ترجمه متون علوم پایه و فناوری هم بپردازند. حرف آخر اینکه مترجم، هر قدر هم قابل و دقیق باشد، لازم است که کارش را، قبل از چاپ، ویراستار قابلی بخواند. مطمئن باشید خیرش را هم مترجم خواهد دید، هم ناشر و هم خواننده.
تبلیغات
چند نکته انتقادی درباره وضعیتِ ترجمه ادبی در ایرانِ امروز
س. محمود حسینی زاد
[ شناسه مقاله: 1259 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۳۴ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
متاسفانه با وجودی که خیلی زیاد به ترجمه وابستهایم، از ادبیات و فلسفه و جامعهشناسی بگیرید تا تمام رشتههای دیگر علوم انسانی، تا هنرها رشتههای فنی- مهندسی و غیره، اما «ترجمه» در این دیار، به قول شما، «تخصصی و حرفهای» نشد.
حالا پرسشهای شما: «نهضت ترجمه در ایران معاصر» البته که داریم. دو حرکت عمده داشتیم در سالهای سی و چهل:«بنگاه ترجمه و نشر» و نیز «موسسه فرانکلین»، که قطعا در سایر مقالههایتان در موردشان مفصل خواهید گفت. این دو را میتوان بهطور دقیق «نهضت» نامید. چون:
- فقط در زمینه ترجمه کار میکردند.
- «هدفمند» کار میکردند. هدفی را پیگیری میکردند. «فرانکلین» همت خود را معطوف به ترجمه ادبیات انگلیسی زبان کرده بود، و «بنگاه» معطوف به ادبیات جهان.
- از بهترینهای حرفهای آن روزگار که هنوز هم هستند استفاده میکردند.
- سازماندهی و ساختمان و پرسنل لازم داشتند.
- و مهمتر فعالیتی بود که شاید نه چندان آشکار داشتند که هم هدفمند بودن کار را نشان میداد، و هم باعث دریغ است که چرا کسی یا موسسهای آن فعالیت را ادامه نداد. آنها مترجم آموزش میدادند. کاری که ادامه نیافت متاسفانه.
ب
ه نظرم در حوزه کتابهای غیر ادبی، «دانشگاه آزاد قبل از انقلاب» و نیز «نشر دانشگاه تهران» را هم میتوان جزو این نهضت ترجمه حساب کرد. بهخصوص «دانشگاه آزاد قبل از انقلاب» که بزرگانی را گرد هم آورده بود. کار مهم این دانشگاه تدوین و اجرای روش علمی ویراستاری بود که این روش بر ترجمه ادبی هم تاثیر خود را گذاشت و هنوز هم تاثیر دارد. مایلم تا در این چارچوب «هدفمندی» یادی را که چندین بار کردهام، اینجا هم تکرار کنم، یعنی یادی از نشر «خوارزمی» و زنده یاد «محمد حیدری» که در گفتوگوهای زیادی که با هم داشتیم احترام و تحسینش را از «بنگاه نشر» و «فرانکلین» بیان میکرد. و احتمالا حیدری بر همان اساس برای بخش ترجمه انتشارات خوارزمی چارچوب خاصی وضع کرده بود و مانند – متاسفانه – خیلی از ناشرین آن روزگار و حال، قصد فقط بلندتر کردن سیاهه تولیداتش را نداشت، به ترجمه نگاهی علمی داشت و مترجم را در حین کار کمک و «تربیت» میکرد.
«ویژگی مهم» این جریانها («بنگاه نشر» و «فرانکلین»)؟
- جدی گرفتن ترجمه بهعنوان فعالیت مهم ادبی.
- به کارگیری روش اصولی ترجمه و انتشار ترجمههای درست.
- معرفی ادبیات قابل بحث انگلیسی زبان یا ادبیات جهان.
- سعی در ترجمه آثار یک نویسنده و نه فقط یکی – دو کار معروف او.
- آشنا کردن نسل پس از ۲۸ مرداد با ادبیات جهان. که این همراه میشود با حرکتهای دیگر در هنرهای تجسمی. در تئاتر. در سینما. کریم امامی مثلا که از چهرههای اصلی این دوره است، در نهضت نقاشی (نهضت قهوه خانه) هم تاثیرگذار میشود. اتفاقی مهم البته.
- این دو نهاد نه فقط با تنوع در آثار ترجمه شده و ترجمههای خوب، بلکه با شکل و طراحی کتابها هم سعی در «تربیت کتاب خوان» داشتند. باور نمیکنید اگر بگویم که شکل و ریخت «کتاب جیبی» چه جذابیتی داشت و یا همان شکل و شمایل شناخته شده انتشارات «بنگاه ترجمه و نشر».
«چهرههای آن دوره»؟
شناختهتر شده از آن هستند که اینجا نام ببرم. و البته نام هم بردهام!
تاثیر آنها؟
- اگر مترجمهایی را که در آن دوران قبل سالهای چهل و پنجاه روی خود من تاثیر گذاشتند بخواهید، باید از «ابراهیم گلستان» نام ببرم و «پرویز داریوش». آن چه که در کار این دو مترجم روی من نوجوان و جوان آن زمان تاثیر گذاشت، نثرشان بود. تاثیری پابرجا. گلستان بیشتر البته. «ابوالحسن نجفی» هم هست. گرچه کمی دورتر. شاید پاسخ به آن سوال شما در مورد تاثیرگذاری نامآوران آن دوره، همین تاثیر «زبان و نثر» باشد. به هر حال گلستان، دریابندری، نجفی، داریوش و دیگران سبک خودشان را داشتند و نثری موثر.
- تاثیر دیگر آن نام آوران، تشویق نسل جوان آن زمان و نسلهای بعد برای پرداختن به ترجمه بود. فراموش نکنیم که ایران جزو معدود کشورهایی است که نام مترجم گاه بزرگتر از نام نویسنده روی جلد کتاب میآید. در کشورهای دیگر خیلی کم این «پدیده» دیده میشود.
- تاثیر خیلی مهم دیگر که البته بیشتر تاثیر و نتیجه کار آنهاست، تاثیر این ترجمهها بر ادبیات مدرن ایران است. پیدا شدن نویسندههایی که با شناخت ادبیات غرب و آشنا شدن با سبکها و مکتبها، شروع به نوشتن کردند. فکر کنید که ترجمه آثار «همینگوی» چند نفر را تشویق به نوشتن کرده است؟
متاسفانه ترجمه ادبی در ایران «تخصصی و حرفه ای» نشد.
چرا؟
۱- آن بنگاهها که رفتند، و جانشینهای آنها پس از انقلاب هم نتوانستند آن اهداف را – به دلایل زیاد- پیگیری کنند. یعنی ترجمه ادبیات برتر جهان، استفاده از مترجمین وارد و تربیت مترجمهای کم تجربه.
۲ - انتشاراتیها میتوانستند و میتوانند این نقش را ادامه دهند که شاخصترینشان همان «خوارزمی» ماند. بیشترشان بیشتر به چاپ کردن ترجمه فکر کردند و آن چه که برای خیلیها اصلا اهمیتی نداشت و ندارد، کیفیت ترجمه و مترجم بود و هست. اگر مترجم شاخصی با آنها کار کند که خب، چه بهتر.
۳- پس از انقلاب فرهنگی ضرورت ترجمه برای گسترش علم و دانش تشخیص داده شد و رشتههای «زبان و ادبیات خارجی» تبدیل شد به رشتههای «آموزش ترجمه». اما برنامهریزی غلط از یک طرف و بی تجربگی بیشتر اساتید از طرف دیگر موجب بیعلاقگی دانشجویان شد و این رشتهها شد مثل بقیه رشتههای دانشگاهی. یعنی چاپ مدرک. آموزش سرتا پا غلط ترجمه در دانشگاهها هم موجب فاجعه در جریان ترجمه ادبی شد. کسانی دست به ترجمه زدند که کاش نمیزدند.
۴- مشکلات؟ خب همانها که بالاتر گفتم، یعنی:
الف: در بخش خصوصی خیلی از انتشاراتیها برنامه منظمی ندارند. نه برنامه برای نشر ترجمههای خوب، نه برنامه برای تربیت مترجم. هستند نشرهایی که سعی در تنظیم برنامهای دارند (در زمینه ترجمه با نشر افق و نشر ماهی کار کردهام و میدانم که در ارتباط با ادبیات آلمان برنامه ریزی میکنند، بهعنوان مثال) اما با توجه به تعداد زیاد انتشاراتیها، بیبرنامگی بهطور کلی بیشتر از اینهاست.
ب: در بخش دولتی هم بنگاههای بزرگی هستند، اما به خاطر محدودیتهایی که دارند، نمیتوانند گامهای بلندی مثل «فرانکلین» یا «بنگاه نشر و ترجمه» در زمینه ترجمه ادبی بردارند. مترجم تربیت کنند. شأنی حرفهای – تخصصی به ترجمه بدهند.
پ: دانشگاهها و رشتههای تربیت مترجم که اصلا جای حرف ندارد. فراموششان کنیم بهتر است.
ت: نشریات میتوانند کمک کنند. نه این که بیایند و ترجمههای خوب تحویل بدهند. روزنامه هستند و باید سریع کار کنند. اما میتوانند با نقد ترجمههای خوب، با نقد کار انتشاراتیها به این امر کمک کنند. اما خب میدانیم که افراد کارآمد در این زمینه کم دارند. و در موارد بسیاری برعکس هم عمل کنند. یعنی با تعریف از ترجمههای بد و خیلی بد، فقط به این دلیل که «روان است و قابل درک!» کار را بدتر میکنند.
در پرسشهایتان نقش مترجم را نیاورده بودید. خیلی هم مهم است، در روزگار حال و در نبود بنگاههای جدی ترجمه و نبود انتشاراتیهایی که ترجمه را جدی بگیرند. متاسفانه کم داریم مترجمی که دل به ترجمه بدهد. کم داریم مترجمی که وارد به ادبیات کشور مبدا و حتی مقصد باشد. مترجمی که به ساز انتشاراتی نخواند. مترجمی که بداند چی دارد ترجمه میکند. کم است.
پرسشی هم کرده بودید در مورد این که آیا زبان ترجمه تغییر کرده است؟
بله. خیلی بدتر شده است! گلستان و دریابندری و نجفی و امامی و.... را قیاس فرمایید با.....
تمام.
تبلیغات
رتبط در این شماره
مورد پژوهی ترجمه ادبی در ایران
علی خزاعیفر سردبیر مجله مترجم
[ شناسه مقاله: 1262 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۴۱۹ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
هدف این مقاله بررسی اجمالی مشکل ترجمه سبک متون ادبی با عنایت به وضعیت ترجمه ادبی در ایران است. اما این مشکل کدام است؟
همه میدانند که هر نویسنده سبکی خاص دارد. آنچه سبکی را از سبکی دیگر متمایز میکند تفاوت نویسندهها در انتخاب ساختارها و کلمات و ترکیبات واژگانی است. گاه سبک نویسندهای را به دلیل ویژگیهای بارز زبانی آن میتوان به سادگی تشخیص داد ولی گاه تشخیص سبک به سادگی ممکن نیست. در هر حال هیچگاه دو نویسنده کاملا شبیه هم نمینویسند چون سبک انعکاسی از مجموعهای از عادات، اعتقادات، سلیقه، دانش و تواناییها و تجربیات زبانی نویسنده است. این مجموعه را که برخی عناصر آن شخصی و برخی دیگر از محیط اجتماعی و فرهنگی و حرفهای نویسنده نشات میگیرد، جامعه شناس فرانسوی پیر بوردیو habitus نامیده است. مشکل از آنجا پیدا میشود که مترجم میخواهد سبک متن اصلی را که جزیی تفکیک ناپذیر از متن اصلی است به زبانی دیگر «ترجمه» کند. این مشکل از سه اصل نشات میگیرد که صحت این قضایا را در اینجا بدیهی فرض میکنم:
اصل اول: مترجم هم نوعی نویسنده است و لذا صاحب habitus ویژه خود است. به عبارت دیگر، مترجم هم در انتخاب کلمات و ساختارهای نوشتهاش سلیقه، دانش، عادات و معیارها و تجربههای شخصی و حرفهای ویژهای دارد که ممکن است با habitus نویسنده همخوانی نداشته باشد.
اصل دوم: ترجمه متن ادبی زمانی معادل اصل اثر است که اصل و ترجمه از حیث سبک یکسان باشند. به تعبیر پارکز (2007)، «اگر سبک در ترجمه از دست برود، نویسنده نیز از دست میرود...آنچه باقی میماند مشتی فکر است که ممکن است جالب باشد یا نباشد، اما هرچه هست نویسنده نیست.» مونا بیکر (2000) میگوید: «در گذشته ترجمه ادبی را کاری غیراصیل میدانستند نه کاری خلاق. در نتیجه درست نمیدانستند که مترجم، ترجمه را به سبک خود بنویسد. انتظار داشتند مترجم دقیقا از سبک نویسنده پیروی کند.» با عنایت به اصل اول، مترجم اصلا نمیتواند habitus خود را در هنگام ترجمه نادیده بگیرد.
اصل سوم: سبک متن اصلی را نمیتوان با ترجمه لفظ به لفظ به سبکی معادل تبدیل کرد. این نکته را قبلا تحت عنوان مغالطه سبکی بحث کردهام. برخی مترجمان ادبی در پاسخ به این سوال که چرا ترجمههایشان سبکی دشوار دارد میگویند برای اینکه به اثر وفادار بمانند از سبک نویسنده پیروی کردهاند و کوشیدهاند آن سبک را به ترجمه منتقل کنند و از خود سبکی خلق نکنند. این استدلال در نظر اول استدلال درست و قانعکنندهای است ولی اگر سبک ترجمه «برگردان دقیق» سبک متن اصلی است، چرا تاثیری که این دو سبک بر خوانندههای خود دارند متفاوت است. چرا سبک ویرجینیاوولف سبکی پیچیده ولی زیباست اما سبک او در ترجمه، سبکی پیچیده ولی نازیباست. در توضیح مطلب فوق، باید گفت که اولا زبانها ساختارهای یکسان یا تواناییهای بیانی یکسانی ندارند.
ثانیا، در هر زبان، کلماتی که جمله را میسازند دو نوع رابطه بایکدیگر و با دیگر کلمات آن زبان دارند. برای مثال در جمله «فردا بچهها را در کلاس میبینم.» کلمات فردا و بچهها و در کلاس و میبینم با یکدیگر رابطه همنشینی دارند چون در زبان فارسی این کلمات را میتوان بهصورت خطی و افقی در زنجیره جمله بایکدیگر ترکیب کرد. از طرف دیگر، کلمه فردا با کلماتی مثل دیروز، امروز، پارسال و هفته آینده رابطه جانشینی دارد چون میتوان آنها را به صورت عمودی به جای یکدیگر بهکار برد. این دو نوع رابطه افقی و عمودی که میان کلمات یک زبان برقرار است و به تولید جملات درست و قابل قبول میانجامد اولا سبک نویسنده را میسازد و ثانیا این روابط لزوما در میان کلمات زبانهای دیگر برقرار نیست. بنابراین با ترجمه لفظ به لفظ کلمات نویسنده نمیتوان سبک او را به ترجمه انتقال داد.
با عنایت به سه اصل فوق، اکنون سوال این است که این مشکل را چگونه باید حل کرد. برای حل این مشکل، باید بین دو تعریف از سبک یعنی سبک نویسنده و سبک متن تمایز قایل شویم. تمایز میان این دو تعریف سبک بسیار ظریف است و مترجمان گاه این دو را با یکدیگر خلط میکنند. جفری لیچ و مایکل شورت میگویند: «در حوزه ادبیات، سبک به دو معنی بهکار میرود، سبک گاهی به habitus نویسنده اشاره دارد و گاه به شیوهای که زبان در یک ژانر خاص، دوره خاص یا مکتب ادبی خاص بهکار میرود.» به عبارت دیگر، گاه از ویژگیهای سبکی یک نویسنده صحبت میکنیم گاه ویژگیهای سبکی خاص از نوشته را توصیف میکنیم. بازآفرینی ویژگیهای سبکی نویسنده غیرممکن است چون انتخابهای نویسنده برآیندی از مجموعهای از عوامل است که به آنها اشاره کردیم. اما توصیف ویژگیهای متنی خاص کاری غیرممکن نیست. زبانشناسان و ادبا خصوصیات بارزی را که در سبک نوشتهها میبینند توصیف میکنند و برهمین اساس سبکها را به انواع مختلف از جمله سبک ادبی، سبک محاورهای، سبک مطبوعاتی، سبک رسمی و غیره تقسیم میکنند.
حال وقتی در ترجمه از برابری سبکی صحبت میکنیم، منظور این نیست که سعی کنیم به هر شکل که شده، صرف نظر از این که زبان مقصد اجازه بدهد یا ندهد، برای همه انتخابهای زبانی نویسنده در زبان مقصد نظایری پیدا کنیم. با توجه به آنچه گفته شد، این کار نه ممکن است نه لازم. منظور از برابری سبکی این است که سبک ترجمه ویژگیهای بارز سبک متن اصلی را داشته باشد. مترجم باید ابتدا سبک متن اصلی را مشخص کند و بعد معادل آن سبک را در زبان خود پیدا کند و تلاش کند تا آنجا که زبان فارسی اجازه میدهد ویژگیهای آن سبک را در ترجمه خود بازآفرینی کند. مترجم توانا نجف دریابندری از معدود مترجمان ادبی ایران است که چنین تصوری درباره ترجمه سبک دارد. نمونه بارز ترجمه آقای دریابندری رمان «باقیمانده روز» است. در ترجمه این اثر آقای دریابندری به جای متابعت بردهوار از کلمات و تعبیرات و ساختارهای نویسنده، کوشیده، با استفاده از تجربیات زبانی موجود در حوزه ادبیات ایران، متنی بنویسد که از حیث سبک کم و بیش شبیه به سبک متن اصلی باشد.
در واقع، مترجم از دو منظر میتواند به سبک نویسنده نگاه کند: منظر خرد و منظر کلان. وقتی مترجم از منظر خرد به سبک نویسنده مینگرد، به اجزای خرد متن یعنی واحدهای کوچکتر از کلمه، کلمات و ترکیبات واژگانی، به عبارتها و جملات توجه میکند. اما وقتی از منظر کلان مینگرد، متن را کلیتی واحد میبیند که تاثیری واحد بر خوانندهای معین ایجاد میکند. مترجم باید میان این دو منظر تمایز قایل شود و به سبک نویسنده از منظر کلان بنگرد و از آن منظر آن را بازآفرینی کند. هدف این بازآفرینی آن است که سبک ترجمه، تاثیری مشابه سبک متن اصلی در خواننده ترجمه ایجاد کند یا تصوری کموبیش مشابه نسبت به سبک نویسنده به خواننده ترجمه بدهد. در این بازآفرینی مترجم، به تعبیر جیاشو و دانگ مینگ (2003) «فرآیند خلاقی را که نویسنده در آفرینش ادبی طی کرده تکرار میکند، روح اثر را درک میکند و برای بیان اندیشه، احساس و تجربه نویسنده بهترین عبارتها را برمیگزیند و صورت و معنی اثر را به بهترین و کاملترین شکل به زبانی که بسیار نزدیک به سبک نویسنده است بازگو میکند.»
اگر به سبک از منظر خرد بنگریم، نمیتوان انتظار داشت که زبان ترجمه غرابت نداشته باشد. البته تعجبی هم ندارد که در بسیاری از ترجمههای ادبی غرابت زبانی ببینیم. از طرف دیگر هیچ اشکالی هم ندارد که مترجمی در مقام نظر معتقد باشد که غرابت زبانی در ترجمه ادبی هم اجتناب ناپذیر است هم مطلوب است، ولی چنین مترجمی باید تعریفی خردهنگر از سبک داشته باشد. در دیدگاه لارنس ونوتی، مترجم ادبی و محقق ترجمه، تعارضی میان نظریه و عمل ترجمه ادبی وجود ندارد. ونوتی اساسا معتقد نیست که ترجمه ادبی را باید از منظر کلان ترجمه کرد. او بر ترجمه اجزای خرد متن اصرار میورزد زیرا به اعتقاد او اگر مترجم متن اصلی را از ویژگیهای زبانی آن تهی کند، در این صورت ترجمه دیگر ترجمه نیست بلکه تالیف است. از نظر ونوتی ترجمه متنی مستقل نیست بلکه «متنی وابسته» است. به اعتقاد ونوتی، ترجمه در سطح خرد «به طرزی شفاف شخصیت و نیت مترجم و معنی متن اصلی را نشان میدهد» (ونوتی: 1995) از چنین منظری، وجود مترجم در ترجمه نامریی نیست. برخی محققان ترجمه با نظریه ونوتی در باب سبک مترجم موافقند زیرا با این شیوه ترجمه، مترجم میتواند عناصری دیگر از متن از جمله شیوه نگرش نویسنده به «دیگری»، صدای نویسنده، شیوه نگرش نویسنده به جهان و به لفظ درآوردن مفاهیم فرهنگی و جهانی را به ترجمه انتقال دهد.
روش پیشنهادی ونوتی یک مشکل اساسی دارد و آن این که ونوتی متن ادبی را متنی با هدف فرهنگی یا سیاسی یا اجتماعی میبیند. البته کمتر نویسندهای است که برای خود تعهد اجتماعی قایل نباشد یا اثرش عاری از تعهد اجتماعی باشد ولی ارزش آثار ادبی را نباید به رسالت اجتماعی آنها محدود کرد. هر اثر ادبی قبل از هرچیز دارای ارزش ادبی و هنری است و این ارزش زمانی به درستی به فرهنگی دیگر انتقال مییابد که مترجم متن ادبی را از منظری کلان و به شکل کلیتی واحد بنگرد و در پی انتقال بیروح تک تک اجزای متن نباشد. در این صورت است که مترجم میتواند جدا از تفاوتهای طبیعی زبانها در سطح خرد ادعا کند که به متن اصلی وفادار بوده و توانسته اثری کم و بیش همطراز و همسنگ متن اصلی در فرهنگی دیگر خلق کند.
حال اگر به ترجمه ادبی، که به قول مترجم توانا منوچهر بدیعی چیزی نیست جز بازآفرینی سبک نویسنده در زبان مقصد، از این منظر بنگریم، با یک سوال مواجه میشویم و آن این که آیا کسانی که در ایران به ترجمه ادبی پرداختهاند اساسا توانایی «بازآفرینی سبک» یا توانایی «آفرینش اثری ادبی و مستقل» را داشتهاند. از این منظر، آشنایی مترجم با دو زبان مبدأ و مقصد اگر چه لازم است کافی نیست. مترجم باید در زبان مقصد بالفعل یا بالقوه نویسنده هم باشد، یعنی حتی اگر اثری ادبی به قلم خود ننوشته، بالقوه توانایی زبانی برای انجام چنین کاری داشته باشد. بدیهی است بسیاری از مترجمان ما از چنین توانایی برخوردار بودهاند، هرچندکه برخی مترجمان ما از این توان خود استفاده نکردهاند و براساس تصور نادرستی از سبک، دربند زبان نویسنده گرفتار شده و غرابت به زبان ترجمههایشان راه یافته است. اما برخی مترجمان هم بودهاند که از قدرت لازم برای آفرینش ادبی برخوردار نبودهاند.
قبل از این که نمونههایی از این قبیل ترجمهها ارائه کنم، لازم میدانم در باب مفهوم غرابت توضیحی بدهم تا سوء تفاهمی درست نشود. شاید تا به اینجا این تصور ایجاد شده باشد که غرابت خصلتی مذموم است و باید از آن پرهیز کرد و ترجمه را به زبانی روان و آشنا نوشت. چنین نیست. غرابت همیشه مذموم نیست بلکه گاه نویسنده ادبی با توسل به غرابت زبانی به متن خود زیبایی و جذبه میبخشد. درواقع باید به دو نوع غرابت زبانی در متن قایل بود، نوعی که آگاهانه ایجاد میشود و از جمله صنایع ادبی است و بهویژه در متون ادبی کاربرد دارد و نوعی که بیشتر در ترجمه دیده میشود و غیرآگاهانه است و حاصل انتقال لغوی عناصر متن اصلی به زبان ترجمه است.
غرابت زبانی نوع اول هم در متون تالیفی دیده میشود هم در متون ترجمه شده. مترجمانی که به زبان مادری خود بسیار تسلط دارند، هرچه مینویسند بر وفق زبان مادری آنهاست. آنها قادرند زبان مادری خود را به شیوهای خلاق بهکار ببرند و امکانات بالقوه آن را به فعلیت برسانند. چنین مترجمانی با همه خلاقیتی که نشان میدهند همیشه در حریم زبان مادری خود میمانند و هیچگاه به حریم زبان نویسنده وارد نمیشوند و اگر غرابتی در زبان آنها دیده میشود که از زبان نویسنده به عاریت گرفته شده غرابتی پذیرفتنی است، مثل غرابتی که در زبان شاعران دیده میشود. این دسته از مترجمان به دلیل تسلط بر تواناییهای بالقوه زبان مادری خود هم قادرند به زبانی نزدیکتر به زبان نویسنده بنویسند و هم، برخلاف مترجمان ناتوان، همه خصلتهای زبانی نویسنده را لزوما به زبان ترجمه منتقل نمیکنند.
غرابت زبانی نوع دوم نتیجه تزاحم زبانی یا به عاریت گرفتن اجزایی از زبان نویسنده است که در زبان مقصد پذیرفتنی نیست. این نوع غرابت دو علت عمده دارد: یکی علت زبانی دیگری علت اجتماعی- فرهنگی. علت زبانی نتیجه عدم تسلط مترجم به زبان مادری خود است. اما علت اجتماعی-فرهنگی علتی پیچیدهتر است و نیاز به بحث مبسوط دارد. خلاصه بحث این است که مترجم به پیروی از عرف و معیار رایج در جامعه خود برای متن اصلی ارزش و وجهه خاصی قایل است و لذا ورود عناصر زبانی متن اصلی به ترجمه را تا حد زیادی میپذیرد. برعکس، گاه ممکن است مترجم خلاف عرف و معیارهای رایج در جامعه خود، تن به تزاحم زبانی بدهد چون مترجمان همیشه مطابق با عرف جامعه ادبی کشور خود رفتار نمیکنند. در چنین وضعیتی جامعه نسبت به تزاحم زبانی تحمل کمتری دارد و از مترجم انتظار میرود که فاصله میان ترجمه و تالیف را به حداقل برساند. در مورد این که وضعیت ترجمه ادبی در ایران تا چه حد متاثر از عامل زبانی یا عامل فرهنگی-اجتماعی است مطالعه کیفی و مبسوطی صورت نگرفته است. در این مختصر هم نمیتوان بدون انجام مطالعهای مبسوط حکمی صادر کرد. تردیدی نیست که هردو عامل موثر بودهاند. به عبارت دیگر ترجمههای ادبی ضعیف را نمیتوان صرفا ناشی از ناتوانی زبانی مترجم دانست. در اینجا عرف اجتماعی-فرهنگی جامعه ادبی ایران و دو رکن اساسی جامعه ادبی یعنی ناشرین و خوانندگان را نمیتوان ندیده گرفت.
هر ترجمه ادبی که در ایران به چاپ رسیده گواهی بر استدلال فوق است. مترجمان ادبی یا توانستهاند سبک را بازآفرینی کنند یا نتوانستهاند. (بدیهی است این توانایی مطلق نیست بلکه نسبی است.) نمونههای خوب به فراوانی نمونههای بد یافت میشود. مترجم وقتی موفق بوده که به سبکی یکدست و پذیرفتنی دست یافته، سبکی که دارای ویژگیهای بارز سبک معادل سبک نویسنده و بروفق سبک معادل آن در حوزه ادبی در ایران است. مترجم وقتی ناموفق بوده که به انتقال لفظ به لفظ کلمات و ساختارهای نویسنده اکتفا کرده و، به تعبیری، آنقدر مجذوب درختها شده که جنگل را ندیده است. در اینجا با عنایت به محدودیت جا، مواردی محدود را نقل میکنم و قضاوت درباره توفیق یا عدم توفیق مترجم را به عهده خواننده محترم میگذارم.
نمونه اول: همیشه هراس و ترس مضاعف در کار بود، شاید پسرشان توی گودال باشد، شاید هم پسرشان نبود- یعنی باید باز هم میگشتند. اگر معلوم میشد که جسد مال غریبهای است، آنگاه، بعد از هفتهها انتظار بلند میشدند و میرفتند. به گورهای دیگر در ارتفاعات غربی میرفتند. پسر گمشده شان احتمالا همه جا بود.
یک روز آنیل و گروه به رودخانهای در آن نزدیکی رفتند تا ضمن ناهار خستگی در کنند. وقتی برگشتند زنی را دیدند که توی گور نشسته. روی سرین، پاها زیر تن، دستها به زانو انگار نماز میخواند و به بقایای دو جسد نگاه میکرد. سال قبل در ماجرای آدمربایی در منطقه شوهر و برادرش را از دست داده بود. حالا گویی هر دو مرد بالشی زیر سر به خواب قیلوله رفتهاند. روزگاری حلقه ارتباطی مونث بین آنها بود، کسی که با هردوشان نسبت داشت.
نمونه دوم: زمانی در برلین آلمان مردی زندگی میکرد به نام آلبینوس. وی ثروتمند و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر معشوقه جوانی ترک کرد؛ عاشق شد، اما کسی به او عشق نورزید و زندگیاش تباه شد.
این تمام داستان است و اگر به خاطر سود و سعادتی که در بیان آن نهفته است نبود، آن را به حال خود رها میکردیم و اگر چه روی سنگ قبرها جای زیادی برای ذکر خلاصه زندگی آدمهاست که معمولا خزهها آن را میپوشانند، توجه به جزئیات همواره مفید است.
پیشآمد این گونه بود که شبی تصوری جالب به ذهن آلبینوس رسید. در واقع این تصور کاملا پرداخته ذهن خودش نبود چون مطالعه عبارتی در یکی از آثار کنراد آن را به خاطرش راه داده بود.
نمونه سوم: «تقریبا» احساسی فوقالعاده داشتم. اگر بهخاطر وجود شخصی دیگر در اتاق انتظار ناشرم نبود، بیان کلمه تقریبا لزومی نداشت. نسخه اصلی آخرین کتابم در کمال امنیت در کیفم بود. در حالی که کتاب جنایی تازه چاپ شدهام به نام «آتش یخزده» به طرزی چشمگیر در قفسه آن طرف اتاق قرار داشت. تمام اینها به من احساس خوبی میداد، چیزی که این روزها به آن بسیار احتیاج داشتم.
در سن 30 سالگی برایم بسیار رضایت بخش بود که چهار عنوان جنایی چاپ کرده بودم و کتاب پنجم هم آماده چاپ بود. سالهای سرد و ناامیدکننده داشتم تا اینکه داگلاس هیلیارد مرا کشف کرد. انتشارات هیلیارد در چرخه خانوادگی بود. واحدهای کوچک درمیان مجتمعات بزرگی که قصد بلعیدنش را داشتند.
نمونه چهارم: در منطقهای کوهستانی، بر لبه پرتگاهی ژرف که انواع بوتهها و گیاهان رونده تارکش را آراستهاند، کلبهای زهوار در رفته و تو سری خورده است که مدتهاست دودی بالای سقف پوشالیاش دیده نشده. پسرکی بر درگاه کلبه نشسته. موجودی مفلوک و ماتم زده است. کله گندهاش روی گردنی لاغر، پوشیده از موهای تیغ تیغ کم پشت کثیف است، بدنش تکیده و زار و نزار، شکمی متورم، دستها دو پارچه استخوان، پاها پوشیده از تاول، با کاسه زانویی برآمده و پایی کژ و کوژ از مالاریا. صورتش با آن پوست زردگون چسبیده به استخوان و دهانی وارفته که دندانهایش را آشکار میکند، نگاه بیننده را به سوی خود میکشد. سفیدی چشمهاش که از حدقههایی گودافتاده به آدم خیره میشود، زرد زرد است. سایهای از دردی گنگ و تاب سوز بر مردمکهای بینورش افتاده.
نمونه پنجم: گوستاف اتفاقی ضمن یک مذاکره کاری با مارتین آشنا شده بود. با ایرنا، مدتها بعد که بیوه شده بود، آشنا شد. آنها از هم خوششان میآمد اما کمرو بودند و آنگاه بود که شوهر شتابان از فراسو آمد تا با موضوعی حاضر و آماده برای گفتوگو، راهشان بیندازد. گوستاف وقتی از جانب ایرنا خبردار شد که مارتین هم سن او بود، صدای فروریختن دیواری را که از این زن بسیار جوانتر جدایش میکرد شنید و نسبت به مرد در گذشته که سن و سالش به او جرأت میداد محبت همسر زیبایش را جلب کند، مهر و علاقه خوشایندی احساس کرد.
گوستاف مادر درگذشتهاش را میپرستید؛ با دو دختر بزرگش (ناشادمانه) کنار میآمد و از همسرش فرار میکرد. در صورت امکان خیلی دلش میخواست دوستانه از او جدا شود
فهرست منابع:
1. بیخبری، نوشته میلان کوندرا، 1384
2. داستان کوتاه آرامش در آن بالا، نوشته رومولو گایه گوس، 1386
3. زنی بدون گذشته، نوشته فیلیس ویتنی، 1379
4. خنده در تاریکی، نوشته ولادیمیر ناباکوف، 1383
5. شبح آنیل، نوشته مایکل اونداتیه، 1380
1. Baker, Mona. “Towards a Methodology for Investigating the Style of a Literary Translator.” Target 12.2 (2000): 241-266.
2. Leech, Geoffrey N., Michael H. Short. Style in Fiction: A Linguistic Introduction to English Fictional Prose. 1981. New York: Longman, 1984.
3. Parks, Tim. Translating Style: A Literary Approach to Translation—A Translation Approach to Literature, Manchester, St. Jerome, 2007.
4. Venuti, Lawrence. The Translator’s Invisibility: A history of Translation. London: Routledge, 1995.
5. Xiaoshu, Song, Cheng Dongming. “Translation of Literary Style.” Translation Journal. 7.1. 2003
در ایران از در و دیوار مترجم میریزد
گفتوگو با بهمن شعلهور درباره وضعیتِ ترجمه در ایران
علی مسعودینیا- رسول رخشا
[ شناسه مقاله: 1255 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۸۵ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
بهمن شعلهور، شاعر، نویسنده و مترجم، متولد 1319 در تهران. وی که در خانوادهای فرهنگی رشد یافته است، فارغالتحصیل رشتهی پزشکی است. مدتی به عنوان دبیر پیمان سنتو در ترکیه شاغل بود. در اوان جوانی دست به ترجمهی آثار مهمی چون «سرزمین هرز» تی. اس. الیوت زد و نام خود را به عنوان مترجمی تاثیرگذار در جامعهی ادبی ایران مطرح کرد. اما اوج فعالیت ادبی انتشار رمان «سفر شب» بود که حواشی سیاسی ناشی از نشر آن موجب شد که از ایران مهاجرت کند. شعلهور آثار مهمی به زبانهای مختلف دنیا(در زمینههایی چون ادبیات داستانی، شعر، فلسفه، روانشناسی و...) تالیف و ترجمه نموده است. همین امر موجب شد که سوالاتی را دربارهی ترجمهی شعر با ایشان در میان بگذاریم و قدری روند این شاخه از ترجمه را در ایران آسیبشناسی کنیم. قرارمان بود که این گفتوگو مفصلتر و جامعتر از اینها باشد، اما متاسفانه به دلیل مشکلی که برای ایشان پیش آمد، فرصت پاسخگویی به چند سوال ما را نیافتند و باقی را نیز عمدتا به اختصار پاسخ گفتند.
آقای شعلهور! به نظر میرسد روند ترجمهی شعر و ادبیات داستانی در ایران همواره تابعی از شرایط سیاسی و اجتماعی موجود در کشورمان بوده است. یعنی- برای مثال- هنگامی که تفکر چپ در ایران طیف وسیعتری را زیر پر و بال گرفته بود، آثار نویسندگان شوروی و بلوک شرق؛ و یا آثار همراستا با آن تفکر سیاسی بیشتر ترجمه شده است و یا همزمان با طرح اندیشه عرفانی شرق دور، نگاهها معطوف به ادبیات چین و ژاپن شده است و... شما به شخصه این روند را تا چه حد طبیعی میدانید و اهمیت جنبش ترجمه ی ایران را در چه میبینید؟
در دوران نوجوانی من، یکی از فواید جنبش چپ در ایران این بود که جوانان را به خواندن جدی کتاب و ادبیات تشویق میکرد، و یک ثمرهی بزرگ این تشویق ترجمهی آثار نویسندگان اروپائی بود. این ترجمهها تنها از آثار بلوک شرق نبود. مثلا یکی از کتابهایی که در آن سالها اثری عظیم در نسل جوان ما گذاشت ترجمهی رمان «خوشههای خشم»، اثر «جان استاین بک» بود. ترجمهی کتاب «زنگها برای که به صدا در میآیند» اثر «ارنست همینگوی» که به گمانم توسط «نجف دریابندری» کتاب دیگری از این دست بود. متاسفانه تقریبا نیمی از کتاب حذف شده بود و مطمئن هستم که این کار به اصرار ناشر بوده، نه مترجم. دریا بندری را من خوب میشناسم.
او یکی از اصیلترین مترجمین ماست. آثار نویسندگانی چون «فئودور داستایوفسکی»، «لئو تولستوی»، «نیکلای گوگول» و «آنتوان چخوف» گنجینههای ادبیات جهاناند و برتر از گفتوگوی جنبش راست و چپ هستند و زهی سعادت که جنبش چپ و حزب توده ترجمهی چنین آثاری را تشویق میکرد. در حالی که ترجمهی آثار نویسندگانی چون «ماکسیم گورکی» فاقد چنین ارزش بزرگی بود؛ و هر زمانی که در جامعهای اختناق شدید وجود دارد و نویسنده نمیتواند بازتاب راست و درستی از جامعهی خودش ارائه بدهد، ترجمه نقش بزرگتری پیدا میکند؛ چون نویسنده وانمود میکند که خفقانی را که ترسیم میکند مربوط به جامعهی دیگر یا قرن دیگری است.
حالا که از «نجف دریابندری» یاد کردید، بد نیست اشاره کنیم که در گذشتهی نه چندان دور، همواره کار ترجمه محدود به چند مترجم کار بلد و ماهر بود که از آن میان هم باز چند نفر شاخصتر بودند(مثلا محمد قاضی، نجف دریابندری، سروش حبیبی، فرهاد غبرایی، عبدالله کوثری و...). اما به ویژه در دو دههی اخیر به نظر میرسد ایران با نوعی تکثر مترجم مواجه شده است و ترجمه به جای یک کار اصلی و حرفهای بدل به کار جنبی و تفننی اهالی دور و نزدیک ادبیات شده است. به نظر شما چرا چنین اتفاقی رخ داده است و فکر میکنید نتایج آن تا چه حد به سود یا زیان ادبیات ما باشد؟
«محمد قاضی»،«رضا سیدحسینی» و سایر کسانی که نام بردید، از بهترین مترجمین ما بودند و هستند. به دلیل چهل سال دوری از ایران با بسیاری از مترجمین و کارهایشان آشنایی ندارم. ولی میدانم که در ایران از در و دیوار مترجم میبارد. انشاالله کارهایشان ارزنده و اصیل باشد.
در ایران انگار همواره ترجمه را همعرض با نویسندگی به عنوان یک هنر شناختهاند و مترجمین بزرگ و مشهور ایران از احترام خاصی در محافل فرهنگی برخوردار بودهاند. از نظر شما که هم شاعر و هم نویسنده و مترجم هستید؛ آیا ترجمه نیز – در قیاس با داستاننویسی و شعر- برایتان در زمرهی کار هنری تلقی میشود؟
ترجمه میتواند کار بسیار باارزشی باشد و مترجم خوب برای ترجمهی خوب و دقیق و اصیل داستان و بهخصوص شعر ناچار است که خودش شاعر و داستاننویس باشد. بسیاری از نویسندگان و شعرای بزرگ ایران ترجمههای ارزندهای از نویسندگان و شعرای دیگر انجام دادهاند. البته ممکن است در برابر هر ترجمهی خوب و ارزنده دهها و شاید صدها ترجمهی بیارزش وجود داشته باشد. در کشوری مانند کشور ما که تابع قوانین بینالمللی در مورد ترجمهی آثار دیگران نیست، این مشکل رایجتر است. ولی من ترجمههای بد زیادی در کشورهای دیگر هم دیدهام. ولی برای یک نویسنده و شاعر جدی که حرف گفتنی زیاد دارد، ترجمه تنها میتواند جزئی از کار نویسندگی یا شاعریاش باشد.
شما را میتوان یکی از مترجمان کهنهکار ادبی در ایران دانست. میخواستیم بدانیم که خود شما چه شد که وارد دنیای ترجمه شدید و هنگام ورودتان به این حوزه، روند و کیفیت کلی ترجمه در ایران چگونه بود؟
من از کودکی، گذشته از علاقهی زیاد به زبان مادریم یعنی زبان فارسی، اشتیاق زیادی به فراگرفتن زبانهای دیگر داشتم. پدرم پنج، شش زبان از جمله فرانسه و روسی و آلمانی و انگلیسی میدانست و من و برادرهایم را به آموختن زبانهای دیگر تشویق میکرد. در تابستان سالی که من در کلاس پنجم دبستان بودم، پدرم یک پیر مرد روس فقیر و گرسنه را از جایی پیدا کرد و برای کمک به او استخدامش کرد تا به من و سه برادر بزرگترم زبان روسی درس بدهد. ما پیرمرد را جدی نمیگرفتیم و دستش میانداختیم و کلاس را به مسخرهبازی میگذراندیم. ولی هفتهای یکبار پدرم خودش تدریس زبان روسی ما را به عهده میگرفت و امتحانمان میکرد که ببیند چه یاد گرفتهایم. در آن یک روز هفته ما یا چیزی یاد گرفته بودیم، یا پیهی کتک خوردن را به تنمان میمالیدیم. تابستان بعد پیرمرد گویا مُرد و ما از شرِ روسی یاد گرفتن خلاص شدیم. سال بعد در کلاس ششم دبستان من پیش پدرم به آموختن زبان فرانسه مشغول شدم.
پس شروع کارتان با زبان انگلیسی نبود...
زمانی که درکلاس هفتم دبیرستان «شاهپور» تجریش نامنویسی کردم، آموزش زبان فرانسه جزو برنامه نبود و من به ناچار به آموختن زبان انگلیسی مشغول شدم. با گرفتن کمی کمک از پدرم و به کار بردن کتاب لغتهای قدیمی او، آموختن زبان برایم آنقدر آسان بود که در عرض یکی دو ماه تمام کتاب Essential English را یاد گرفته بودم. در کتابخانهی پدرم تعدادی کتاب Readerپیدا کردم که در آنها کتابهای ادبی به زبان انگلیسی ساده نوشته شده بود و من از خواندن آنها لذت بسیاری میبردم. برخی از آنها دنیای جادویی بچه مدرسهایهای انگلیسی را ترسیم میکردند که با دنیای دبستانهای ما زمین تا آسمان فرق داشت.
وقتی این کتابها هم برایم آسان شد، دست به کار کشمکش با ادبیات «ساده نشده» شدم. تا آن وقت کتابهای ادبی زیادی، از جمله کتابهای نویسندگانی چون «ارنست همینگوی» و «جان استاین بک» را به زبان فارسی خوانده بودم. تصمیم گرفتم اصل کتابها را پیدا کنم و خط به خط و صفحه به صفحه آنها را با ترجمههای فارسیشان برابر کنم. برخی از آن کتابها را در فروشگاههای «ملس» و «مبسو» پیدا کردم و بقیه را در کتابخانهی آمریکایی ادارهی اطلاعات آمریکا در خیابان «نادری» که نزدیک به دفتر وکالت پدرم بود. من را در پنج سالگی از کودکستان به کلاس دوم برده بودند وهنگام نام نویسی در کلاس هفتم، من ده سال و نیم بیشتر نداشتم. اولین باری که به کتابخانهی آمریکا رفتم، ژاندارم دم در مانع ورودم شد. خیال میکرد آمدهام کتاب بدزدم. بعد از کمی جنجال راهانداختن، یک خانم کتابدار اجازه ورود به من داد، ولی اول ناچارم کرد که یک صفحه از یک کتاب را به صدای بلند برایش بخوانم.
ظاهرا متن را خیلی خوب خواندم گو اینکه معنای خیلی از کلمات را نفهمیدم و ترس آن را داشتم که از من ترجمه ی متن را بخواهد. ولی زنک چنان تحت تاثیر خواندن من قرار گرفته بود که بلافاصله یک کارت عضویت کتابخانه را به من داد و من آن شب با یک مشت کتاب قطور از «همینگوی» و «استاین بک» به خانه رفتم. این نحوهی یاد گرفتن زبان را من در تمام عمر دنبال کردم. پس از آنکه در زبان انگلیسی بهاندازهی کافی ورزیده شدم با برابر کردن ترجمههای انگلیسی با متنهای اصلی دیگر زبانهای اروپایی زبانهای فرانسه، آلمانی، ایتالیایی و اسپانیایی را آموختم. در سیزده سالگی در کلاس نهم من نخستین کتابم را ترجمه کردم که شامل داستانهایی از استاین بک، همینگوی، و چخوف بود. یک سال بعد این کتاب با عنوان «ترجمان رنجها» منتشر شد.
در کارنامهی شما دو ترجمه از دو اثر بسیار مهم ادبیات انگلوساکسون هم به چشم میخورد که هر دو را در جوانی(گویا حوالی بیست سالگی) منتشرکردهاید: «سرزمین هرز» سرودهی «تی.اس. الیوت» و «خشم و هیاهو» اثر «ویلیام فاکنر» که هر دو آثار بسیار پیچیده و دشواری هستند هم از حیث زبان و هم از حیث مضمون. چه انگیزهای شما را بر آن داشت تا دست به ترجمهی این آثار بزنید و تاثیر کارتان بر جامعهی ادبی آن دوران چه بود؟
هر دوی این ترجمهها در آن دوره با استقبال بیسابقهای روبهرو شد. دربارهی هر دوی این آثار گفتوگوهای زیادی شده بود و مردم تشنهی پذیرش آنها بودند. جملهای از «جلال آلاحمد» را در اینجا بازگو میکنم که پس از انتشار «سرزمین هرز» گفته بود «جوان مشکل الیوت را حل کرد»...
در طلاییترین ادوار ترجمهی شعر در ایران، چه دورانی که «رضا سید حسینی» و «شجاعالدین شفا» و «سیروس پرهام» چهرهای شاخص این حیطه بودند، چه دورانی که «احمد شاملو»در هیات مترجم شعر جریانسازی کرد و چه در سایر ادوار، همواره به نظر میرسد تعدادی از بهترین آثاری که لازم و شایسته بود ترجمه شوند، از قلم میافتادند. چه عواملی موجب این تشتت و بیبرنامگی و سهل انگاری میشدند؟
بگذارید اینطور پاسخ بدهم که جوانی من در ایران، در دورانی بود که plagiarism(سرقت ادبی) رواج زیادی داشت. کتابهای «ادبیات انگلیسی» دکتر «لطفعلی صورتگر» که استاد زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران بود، نمونهی بارزی است از این پدیده. مشکل دیگر این بود که اغلب این بزرگان «سبعه» (به گفته هدایت) فکر میکردند که اگر کسی «زبانی را خوب بداند» میتواند هر نوع اثری را اعم از شعر یا نثر ترجمه کند. بگذریم از این که برخی از این بزرگان آب پاکی را روی دست خواننده میریختند و اسم کارشان را «ترجمه و اقتباس» میخواندند. و چون ما منقدهای ادبی درست و حسابی هم نداشتیم نتیجه یک بلبشوی حسابی میشد. مثلا یکی از کسانی که با سواد خیلی کم از زبان فرانسه ترجمه میکرد و گاهی هم چوبش را میخورد، معلم و دوست خود من «جلال آل احمد» بود. این گرفتاری در اروپا هم وجود دارد ولی کمتر. مثلا ترجمههایی که در عصر ملکه ویکتوریا از آثار نویسندگان فرانسوی چون «سلین» شده است خیلی کمبود دارند.
آیا شما اعتقاد دارید که برای ترجمهی شعر لزوما باید شاعر بود، یا شعر را هم مثل سایر متون ادبی میدانید و ترجمهی آن را کاری مشابه سایر گونههای ادبی میپندارید؟
من فکر میکنم که این مساله بستگی به نوع شعر دارد. بسیاری از اشعار اصلا قابل ترجمه نیستند. هر چه شعر به نثر نزدیکتر باشد و بیشتر محتوای فکری و فلسفی داشته باشد(مثل بیشتر اشعار الیوت و ازرا پاوند) ترجمهاش راحتتر است. مثلا ترجمه اشعار «ویلیام باتلر ییتز» به فارسی به همان اندازه مشکل است که ترجمهی حافظ به انگلیسی. اولین کار مترجم تشخیص همین مساله است که چه کارهایی را نباید ترجمه کرد.
و در این پروسه به نظر شما تسلط بر زبان مبدا ارزش بیشتری دارد یا زبان مقصد؟ یعنی مترجمان مسلط به زبان مقصد را دارای بخت موفقیت بیشتری میدانید یا کسانی که در زبان مبدا تبحر دارند؟
هر دو. ولی معمولا چون مترجم اثری را به زبان مادری خودش ترجمه میکند، در زبان مقصد کمتر گرفتار خطا میشود. ولی مثلا در ترجمه شعر بهخصوص اگر خود آدم شاعر نباشد، کلاهش پس معرکه است.
شما که هر دو ویژگی را داشته و دارید، چرا کار ترجمه را ادامه ندادید و بیشتر به سمت تالیف روی آوردید؟
برای من ایجاد آثار خودم مهمتر از ترجمه بود. در بیست سال گذشته من هفت، هشت تا کتاب شعر به زبان انگلیسی منتشر کردم و یک رمان مهم نوشتم. کار ترجمه را ادامه دادم، ولی فقط با ترجمهی کارهای خودم. «سفر شب» را به انگلیسی ترجمه کردم و در 1984 در امریکا منتشرکردم. در 1988 مهمترین کتاب شعرم را به نام (در ترجمهی فارسی) «ریشه در خاکستر آتشفشان» منتشر کردم که نامزد جایزهی «پولیتزر» و «نشنال بوک اوارد» شد. در 1992 متن اصلی رمان «بی لنگر» را به زبان انگلیسی منتشر کردم. این رمان هم نامزد جایزهی «پولیتزر» و «نشنال بوک اوارد» شد. در چند سال بعد این رمان را به زبانهای فارسی، ایتالیایی و اسپانیایی ترجمه کردم که هر سه در سال 2010 منتشر شدند. فعلا مشغول ترجمهی این رمان به زبان فرانسه و ترجمهی «ریشه در خاکستر آتش فشان» به زبان اسپانیایی هستم.
سال گذشته یک کتاب دیگر شعرم (در ترجمهی فارسی) «بازگشت ادیسه» را به ایتالیایی ترجمه کردم و فعلا مشغول ترجمهی آن به اسپانیایی هستم. در ضمن فراموش نکنید که من در چهل سال گذشته کلی گرفتاری دیگر هم داشتهام. چون به دلیل فرار از ایران در زمان شاه مدرک پزشکیام را به من ندادند، ناچار شدم پزشکی را در اینجا از سر بخوانم. و گذشته از گرفتن دکترا در ادبیات و فلسفه و هنرهای زیبا سی سال هم به تدریس روانپزشکی و ادبیات مشغول بودهام. این کارها همهاش وقت میگیرد. ولی به قول الیوت «رقابتی در کار نیست.»
آیا مترجم ادبی مجاز است به حیطه نقد هم قدم بگذارد؟
علیرضا اکبری نویسنده مجله مترجم
[ شناسه مقاله: 1263 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۶۲ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
آیا مترجم ادبی مجاز است به حیطه نقد هم قدم بگذارد؟ تقریبا محال است که بتوان جواب دقیق، روشن و قاطعی به این سوال داد. قبل از پاسخ به این سوال باید به سوالاتی از این قبیل پاسخ داد که: کدام مترجم؟ در کدام کشور؟ با کدام شرایط فرهنگی، آکادمیک، اجتماعی، ادبی و...؟ اگر سوالی را که در ابتدای کلام مطرح کردم به عنوان یک گزاره منطقی در نظر بگیریم، نمیتوانیم تناقضی در آن بیابیم. چون فینفسه تناقضی میان ترجمه و پرداختن به نقد وجود ندارد. از این گذشته این پدیده در غرب هم ـ که نقد ادبی در نهادهای دانشگاهی و غیر دانشگاهی کاملا تثبیت شده است ـ چندان بیسابقه نیست. مترجمان بزرگی همچون ژرار دونروال، کنستانس گارنت، جان درایدن، متیو آرنولد، گریگوری راباسا، ادیت گراثمن، مارگرت سهیرزپدن، ساموئل تیلور کالریج (با ترجمه معروفش از فاوست) و ولادیمیر نابوکوف (نویسنده، منتقد و مترجم آمریکایی روستبار که ترجمهاش از یوگنی اونگین پوشکین به علت لفظگرایی بیش از حد بسیار بحث برانگیز شد) آثار نقادانه زیادی تالیف کردهاند.
بارها گفتهاند و شنیدهایم که «مترجم، دقیقترین خواننده هر متنی است». گونتر گراس در گفتوگو با مجله پاریس ریویو درباره مترجمان آثارش میگوید: «... این مترجمان همه چیز را درباره کتابهای من میدانند و سوالات خیرهکنندهای میپرسند. آنها این کتابها را حتی بهتر از خود من میشناسند. این مساله گاهی برایم ناخوشایند است چون آنها حتی اشکالاتی هم در کتابها پیدا میکنند و به من گوشزد میکنند.» همچنانکه از این گفته برمیآید هیچ مترجمی بدون داشتن نگاه و دیدی نقادانه نسبت به اثری که در دست ترجمه دارد نمیتواند دست به ترجمه آن بزند و خوانش نقادانه اثر از ملزومات ابتدایی ترجمه ادبیست.
در ایران از سالهای آغازین شکلگیری داستاننویسی نوین، چهرههایی همچون صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک و بعدتر ابراهیم گلستان، جلال آل احمد، بهمن شعلهور، سیمین دانشور و... در فعالیت قلمی خود ترجمه و تالیف را در کنار هم پیش بردند و تبدیل به نخستین نویسنده ـ مترجمان تاریخ ادبیات نوین ایران شدند. این سنت تا به امروز هم در کار قلمی چهرههایی چون جعفر مدرس صادقی، سیامک گلشیری و احمد اخوت ادامه یافته است. شاید همین مساله در کنار این واقعیت که بخش اعظم کارهای ادبی منتشر شده در هر سال در ایران ترجمه هستند، سبب شده که در صد ساله اخیر مترجمان ادبی همواره جایگاهی بسیار ممتاز و برجسته در میان نخبگان ادبی در کشور داشته باشند. جایگاهی که به هیچ وجه قابل مقایسه با موقعیت مترجمان در غرب نیست.
اما در دو دهه اخیر و به ویژه پس از ظهور مطبوعات اصلاحطلب و شروع به کار نسل جدیدی از ژورنالیستها که با بالارفتن نیاز به تولید نوشتههای نقادانه ـ در قالب ریویو و نقد ـ همراه بود، پدیده نسبتا کمسابقهای در ایران شکل گرفت و آن ورود تعداد زیادی از مترجمان به حوزه نقد بود. این مترجمان که از این پس آنها را مترجم ـ منتقد مینامم چه در قالب مصاحبههایی که پس از انتشار هر اثر با آنها میشد و چه با نوشتن مقالات مستقل در قالب نقد یا در قالب جلسات گفتوگوی جمعی در نشریات گوناگون به این هویت جدید شکل بخشیدند. من در این مقاله به هیچ وجه بنا ندارم با صدور حکمی کلی به تقبیح یا جانبداری از این پدیده نوظهور بپردازم. فعالیتهای نقادانه مترجمان در این سالها گاه بسیار درخشان و گاه بسیار ضعیف و قابل نقد بوده. در این سالها نقدهایی که مترجمان نوشتهاند در بسیاری موارد قویتر از نقدهای منتقدان حرفهای مطبوعاتی یا آکادمیک بوده است و گاهی هم عکس این موضوع اتفاق افتاده. گذشته از این بسیاری از چهرههای جوانِ ترجمه، کار خود را با نقدنویسی در مطبوعات آغاز کردهاند و سپس وارد حوزه ترجمه شدهاند. هدف من در این مقاله بیشتر توصیف وضعیت موجود است تا اگر نقصانهایی در این میان وجود دارد بتوان در جهت رفع آنها اقدامی کرد. در ادامه سعی خواهم کرد تا به حوزههای مختلف فعالیت نقادانه مترجمان بپردازم و آنها را مشخص کنم.
مقدمهنویسی
در تمام دنیا رسم است که وقتی مترجمی اثری را به زبانی دیگر برمیگرداند مقدمهای بر ترجمهاش بنویسد. این مقدمهها معمولا بسیار کوتاهند و مترجم در آنها به معرفی کوتاه نویسنده و اثر، دلایل برگزیدن اثر برای ترجمه، جایگاه نویسنده در جهان و کشورش و مطالبی از این قبیل بسنده میکند. این نوع مقدمهها نهتنها مصداق عمل نقادانه نیستند بلکه بسیار لازم و ضروریاند به خصوص در آنجا که مترجمی برای نخستین بار اثری را از نویسندهای خارجی به زبان خود (یا هر زبان دیگری) برمیگرداند تا اینجا مشکلی نیست و وجود این نوع مقدمهها برای هر ترجمهای ضروریست. اما گاه این مقدمهها بسیار فراتر از یک پیشگفتار ساده در معرفی اثر و نویسنده هستند و دیگر نمیتوان آنها را در قالب شرح و معرفی کتاب دستهبندی کرد. ما حتی در این چارچوب هم نوشتههای نقادانه درخشانی از مترجمانی چون نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی داشتهایم که از جدیترین نقدهای نوشته شده در دهههای اخیر در زبان فارسی به حساب میآیند.
نجف دریابندری مقدمهاش بر کتاب «رگتایم» را با این جمله آغاز میکند: «رگتایم یک رمان نو است. نه به معنایی که در جنبش فرانسوی رمان نو میبینیم یعنی گرفتن یک نظرگاه ذهنی و حل شدن «من» یا «اگو»ی نویسنده داستان در سراسر بافت داستان، و جستوجوی نظم در آشفتگی یا آشفتگی در نظم. صناعت (یا تکنیک) این رمان از این جهت «نو» است که به مقتضیات موضوع خود پاسخ میدهد...» (ص 3.) همانطوری که از این جملات آغازین برمیآید این نوشته دریابندری و دیگر مقدمههای او بر ترجمههایش را (به جز در مواردی معدود) نمیتوان ریویو یا معرفی کتاب به حساب آورد. اما مشکل از جایی آغاز میشود که مترجمی به صرف اینکه کتابی را از نویسندهای ترجمه کرده خود را مجاز میبیند به جای نوشتن مقدمهای موجز، درباره کل جهان داستانی و ویژگیهای داستاننویسی و سبکی نویسنده مذکور اظهار نظر کند، حال آنکه میدانیم تقریبا تمام آثار ادبی اعم از رمان یا مجموعههای داستان کوتاه در غرب همراه با مقدمههایی (Introduction) چاپ میشوند که معمولا توسط یک استاد ادبیات که متخصص آن نویسنده ـ مثلا جیمز جویس یا گوستاو فلوبر ـ است، نوشته شده.
بنابراین اگر مترجم بخواهد کارش را در معرفی اثر و نویسنده به کمال برساند بهتر است همین مقدمه را ترجمه کند تا اینکه خودش مجموعهای از «گفتههای دیگران» را سرهم کند و تحت عنوان مقدمه به چاپ برساند. ممکن است عدهای بگویند این دست مقدمهها برای خواننده زبان مبدا، نوشته شدهاند و برای خواننده فارسی زبان کاربردی ندارند. این گفته ممکن است در مورد بعضی از نویسندگانی که برای اولین بار آثارشان در ایران ترجمه و منتشر میشود، صادق باشد اما در مورد نویسندگان تثبیت شده واقعا تا چه حد صادق است؟
جلسات نقد جمعی
جلسات نقد جمعی چندسالیست که در مطبوعات ایران باب شده. تا جایی که حافظهام یاری میکند نخستین نمونهها از چنین جلساتی در ماهنامه «هفت» برگزار شد که عنوان «گفتوگوی جمعی درباره...» را با خود داشت و به آثار ادبی هم محدود نمیشد و تئاتر، سینما و هنرهای دیگر هم در این جلسات مورد بحث بودند. بعد از آن بود که این کار کمکم در نشریات فرهنگی دیگر و بهخصوص در صفحات ادبی روزنامهها باب شد. در این جلسات وجه دیگری از عمل نقادانه مترجمان نمود یافت. ترکیب افراد حاضر در این جلسات به لحاظ صنفی در این سالها هیچوقت ثابت نبوده ولی معمولا خود نویسنده همیشه در جلسه حضور داشته (که این خود راه را بر مطرح شدن بسیاری حرفها و نقدهای جدی میبسته در حالی که جلساتی که در ماهنامه «هفت» برگزار میشد معمولا بدون حضور نویسنده بود). به هر حال در این جلسات به جز نویسنده معمولا یکی ـ دو منتقد یا نویسنده هم حضور دارند و در این میان یک و گاهی دو مترجم هم در جلسه حاضرند.
اگر تا پیش از این مترجمان بر کتابهایی که خود ترجمه کرده بودند مقدمه مینوشتند حالا در این جلسات درباره کتابها و نویسندگان وطنی اظهار نظر میکنند. این جلسات معمولا به اظهارنظرهای کلی (و بیشتر تمجیدآمیز) درباره نویسنده و اثرش، صحبتهایی درباره شخصیتپردازی اثر و مباحثی از این قبیل محدود میشده. حتی در همین جلسات هم بسیاری از حرفها و اظهارنظرهای مترجمان بسیار پختهتر و سنجیدهتر از منتقدان حاضر در جلسه بوده اما اصولا اینکه از مترجمان دعوت میشود تا در جلسه نقد یک اثر ادبی شرکت کنند پدیده جدیدیست که بخشی از آن مربوط است به اینکه به هر حال مطبوعات فرهنگی که تعدادشان روز به روز در حال فزونیست نیاز به تولید مطلب دارند و تعداد کم منتقدان مطبوعاتی فعلی به هیچ وجه پاسخگوی نیاز آنها برای تولید مطلب نیست. بخش مهمتری از این مساله هم قطعا ناشی از اینست که بسیاری از مترجمان ادبی ما به واسطه زباندانی و دسترسی مستقیم به متون اصلی (که معمولا نقطهضعف اصلی اکثر منتقدان و داستاننویسان ایرانیست) به واقع از لحاظ دانش ادبی در مرتبهای قرار دارند که میتوانند به اظهارنظر کارشناسانه درباره آثار ادبی فارسی بپردازند.
مصاحبههای مطبوعاتی
در مطبوعات ایران رسم است که بعد از ترجمه هر اثری چنانچه اثر مورد توجه قرار بگیرد یا نویسنده اثر نویسنده مهمی باشد یا مترجم، مترجم مشهوری باشد، گفتوگویی با مترجم کتاب تدارک میبینند اما در تمام مصاحبههایی که در این سالها خواندهام کمتر دیدهام که هنگام مصاحبه با مترجمِ کتابی، مصاحبهگر (حتی یک سوال!) درباره کار اصلی مترجم، که همان ترجمه است، از او پرسیده باشد. در این مصاحبهها اکثرا سوالاتی درباره نویسنده کتاب، جایگاه او در میان نویسندگان هموطنش، مضمون کتاب و یا مکتب ادبی که کتاب وابسته به آنست پرسیده میشود که همگی مباحثی هستند که باید یک منتقد به آنها پاسخ دهد نه مترجم (اما سوال اینجاست که کدام منتقد؟). سیاوش جمادی در گفتوگویی با نگارنده در مجله مترجم که در همین باره انجام شده میگوید: «خود شما همین که مرا خطاب پرسشها و پیشفرضهای خود قرار میدهید به من اجازه میدهید که پا از آنچه جایگاه مترجمش مینامید فراتر بگذارم. به بیانی دیگر در دام همان چیزی میافتید که آن را محل اعتراض و انتقاد قرار میدهید.
پاسخ به پرسش شما نیازمند پژوهشی گسترده در ترجمههای دستکم یک دهه، فراهم آوردن مصادیق و گریز از کلیگویی خشک و ترسوز است... میگویید در ایران نویسنده با ترجمه چند اثر از نویسندهای، کارشناس آن نویسنده میشود، اما این هویت افزوده را چه کسی به نام مترجم الصاق میکند. من هم از کافکا ترجمه کردهام و هم آثار تالیفی دارم که باز هم کشمکش درونی مترجم در مراوده دو زبان، دو فرهنگ و دو تفکر زیرلایه آنهاست. پس از مدتی بر خلاف میل خودم کافکا شناس شدم. درباره نیچه و هایدگر هم همینطور... شما در اروپا باید با چراغ در روز روشن همه جا را از پاشنه در کنید تا شاید استثنائاً چنین اعجوبهای را پیدا کنید که همزمان کارشناس کافکا، هایدگر و نیچه باشد و بعدهم بتواند هر دو سه سالی یکبار کارشناس یکی دیگر شود!».(2) چنانچه از این نقل قولِ نسبتا طولانی پیداست مطبوعات در شکلدهی به وضعیت موجود در این زمینه نقشی انکارناپذیر دارند.
اما در پایان این بحث باید بگویم آنچه در مورد پدیده مترجم ـ منتقد در ایران برشمردم بخشی از بحران کلی نقدادبی در ایران است. متاسفانه در ایران هنوز نقد ادبی آکادمیک چندان جایگاه و پایگاه مستحکمی نیافته است. مجلات ادبی دانشگاهی ایران که نقدهای آکادمیک را منتشر میکنند مخاطبی در میان بدنه اصلی کتابخوان جامعه ندارند (و برخی از مقالات تالیفی این مجلات از هر ترجمهای ترجمهتر است!) و دایره تاثیر آنها حتی در درون دانشگاهها هم بسیار محدود است. شاید به همین دلیل است که چند سال قبل که انجمن نقد ادبی ایران تاسیس شد دو مترجم برجسته یعنی مرحوم رضا سیدحسینی و ابوالحسن نجفی برای عضویت در هیات امنای این انجمن که بنا بود انجمنی دانشگاهی باشد، دعوت شدند. در عین حال تکرار میکنم که ورود مترجمان ادبی به حیطه نقد هم دارای وجوهی مثبت است و هم وجوهی منفی دارد. این وظیفه همه اهالی ادبیات اعم از دانشگاهی و غیردانشگاهیست که با تدابیری مناسب از وجوه مثبت این پدیده حداکثر استفاده را ببرند و حتیالامکان از وجوه منفی آن بکاهند
پینوشتها:
1- دروغگوی قهاری بودم(گفتوگوی پاریس ریویو با گونتر گراس)، ترجمه علیرضا اکبری، نگاه نو، ش 82، تابستان 1388
2- نظرخواهی مترجم درباره جایگاه مترجم ادبی در ایران، مترجم، ش47، بهار و تابستان 387
تاریخ و سنت ترجمه در ایران
ترجمه به فارسی تاریخچهای دراز و پرماجرا دارد و در تکامل تمدن های ایرانی و ایرانی شده در سراسر آسیای غربی و فراسوی آن نقش مهمی ایفا کرده است.
زبان فارسی که امروز در ایران، افغانستان و بخش هایی از آسیای مرکزی صحبت میشود یکی از شاخه های هند و آریایی خانواده ی هند و اروپایی زبانها، و دنبالهی مستقیم فارسی باستان و میانه است. پیش از سلطهی استعمار، فارسی زبان تشکیلات دولتی، قضا، و فرهنگ در شبه قارهی هند نیز بود. در زمان های گوناگون طی دوران های گذشته، فارسی در بخش هایی از قفقاز و در دربارهای عثمانیان زبان ادبیات بوده است. در حال حاضر، همهی ایرانیان و تاجیکان، و اکثریتی از افغانان این زبان را به کار میبرند. همچنین به دنبال انقلاب سال 1357 ایران، جنگ داخلی در افغانستان، و فروپاشیِ اتحاد شوروی، فارسی به تدریج به صورت زبان جمعیت عظیم ـ و در حال رشدی ـ از مهاجران فارسیزبان در میان ملتهای دیگر درآمده است.
ترجمه به فارسی تاریخچهای دراز و پرماجرا دارد و در تکامل تمدن های ایرانی و ایرانی شده در سراسر آسیای غربی و فراسوی آن نقش مهمی ایفا کرده است. در ایران سدههای میانی، داد و ستد میان عربی و فارسی، ویژگی اصلی و تعیینکنندهی فعالیتهای مربوط به ترجمه بود. در پیِ یورش های مغول و تاتار در سدههای هفتم تا نهم هجری کنش و واکنش های تازهای میان فارسی از سویی و شماری از زبان های هندی و ترکی، از سویی دیگر، پدید آمد، و موجب پیچیده و گونهگونتر شدن این تاریخچه شد.
شاهنشاهی ایران باستان
طبق دقیقترین اطلاعات ما، پارسی باستان در هزاره ی دوم پیش از میلاد بر اثر امواج گونه های مهاجم استپهای سیبری و شمال اروپا به فلات ایران راه یافت، و سرانجام زبان هخامنشیان (559 ـ 330 م) شد، سلسلهی پادشاهانی که بزرگترین و نیرومندترین امپراتوری را در دنیای قدیم بنیاد نهادند. با این همه، پارسی باستان عمدتا در پرسیس، یعنی منطقهی جنوب مرکزی ایران امروزی، که اکنون به فارس معروف است، صحبت میشد. تصور میرود که ادبیات این زبان به طور شفاهی منتقل شده است، چون هیچ سابقه ی مکتوبی از آن نداریم. البته ما اوستا را دراختیار داریم، و آن کتابی دینی نوشته شده به زبانی است که پژوهشگران آن را اوستایی نامیدهاند، زبانی که پیوستگی نزدیکی با پارسی باستان دارد.
به تدریج پارسی باستان جای خود را به زبانهای دیگر، از جمله پارتی و مادی (1) داد. شاهنشاهیِ هخامنشی چند زبانه بود، و بسیاری از اسناد آن نه تنها به زبانهای گوناگون شاهنشاهی، بلکه به بابـِلی و عیلامی نیز نوشته میشد.
با بنیادگذاری سلسلهی ساسانی در ایران (224ـ 652 م) و ظهور فارسی میانه، معروف به پهلوی، رفته رفته آن اندازه اطلاعات دربارهی تبادل فرهنگی [میان گروههای زبانی] به دست میآوریم که میتوانیم بحث و بررسی های بسیار انجام دهیم. در اواخر دورهی ساسانی، شمار این گونه ترجمهها بسیار افزایش یافت؛ این شاید یکی از راههای مقابله با ظهور گرایشهای انحرافی در آیین زرتشتی بود. بسیاری از ترجمههای باقی مانده از اوستایی به فارسی میانه خصلت دینی دارند و عنصرهای سامی به وفور در آنها یافت میشود. برخی از آنها در بردارندهی برگردانهایی از اوستا و دیگر کتاب ها است که یا به الفبایِ اوستایی معروف به پازند (2) نوشته شده، یا به خط عربی که در سدههای بعدی به کار گرفته شد.
همچنین میدانیم که شاهان ساسانی مشوق ترجمه از یونانی و لاتین بودند. ایرانیان اطلاعات تاریخی بسیاری را که در نتیجه ی هرج و مرجِ پس از فتح ایران به دست اسکندر (330 ق.م.) از دست داده بودند، از طریق این ترجمهها باز به دست آوردند. شاپور اول فرمان داد تا ترجمههای زیادی از آثار یونانی و هندی صورت گرفته، در مجموعههایی از متن های دینی گنجانده شود. شاپور دوم بر پایه ی اوصاف ارایه شده توسط تاریخ نویسان یونانی، مدعی بخش هایی از امپراتوری رم شد.
مهمتر این که رواج گسترده ی فلسفه و علوم یونان در ایران درست پیش از ظهور اسلام میتواند در اصل نتیجه ی ترجمههایی باشد که اکنون به طور عمده از میان رفته است. در اوایل سده ی ششم میلادی، خسرو اول معروف به انوشیروان به تأسیس یک بیمارستان و یک مدرسه ی پزشکی در شهر گُندی شاپور فرمان داد. در آن جا فیلسوفان و پزشکان یونانی و سوری در کنار هم کاران ایرانی خود به کار مشغول شدند. این پادشاه همچنین دستور داد پَنْجه تَنْتَره به پهلوی ترجمه شود؛ این مجموعه حکایت های هندی پایه ی آثار بیشماری در ادبیات ایران پس از اسلام قرار گرفت.
بعدها، این اثر، شاید از راه ترجمهها یا تلخیصهای متأخرتری که به سریانی صورت گرفته بود، بنیاد داستان های فراوانی در اروپای قرون وسطا شد. دایره المعارف های عربی و وقایع نامهها نام چندین منبع مهم را که دارای اطلاعاتی تاریخی درباره ساسانیان است آورده، و اطلاعات مندرج در آن ها را ضمیمه ی اطلاعات خود کردهاند. بر طبق این منابع، در اوایل سده ی اول هجری بسیاری از آثار ادبی هندی نیز به فارسی میانه برگردانده شد. افزون بر پَنْجه تَنْتَره، که بعدها در آن تغییرهایی داده شد و به صورت کلیله و دمنه در آمد. این آثار هندی ، افزون بر حکایت های متعدد دیگر، شامل دو کتاب از کتاب های سندباد نیز بود.
ایران سدههای میانی
در نیمه ی دوم سده ی اول هجری، اسلام به تدریج ولی پیوسته و بیوقفه در سرتاسر فلات ایران گسترش یافت. این رویداد نه تنها به لحاظ دینی، بلکه از نظر فرهنگی و زبانی نیز در زندگی ایرانیان نقطه ی عطف بینظیری است. زبان فارسی ملموسترین حلقه ی اتصال میان فرهنگ های پیش و پس از اسلام است. درست است که فرو گذاشتن خط پهلوی ـ و گزیدن خط عربی به جای آن ـ به تغییرهای مهم زبانشناختی انجامید، خط جدید بسیار سادهتر و پیش رفتهتر بود. افزون بر آن، هر جا خط عربی دارای حرف های بی صدای فارسی نبود، نشانه هایی برای آن ها به خط عربی افزوده شد. خلاصه، گزینش خط عربی برای فارسی، آن گونه که برخی اصلاحطلبان نوگرا گمان کردهاند، باعث گسستگی های قابل ملاحظهای نشد.
طی دو سده بعد، گروهی از ایرانیان فرهیخته تلاش هایی را در حوزه ترجمه رهبری کردند که هدفش حفظ متن های ایرانی پیش از اسلام بود. آنان مهمترین سندهای پهلوی ـ ادبی، دینی و جز آن ـ را به عربی برگرداندند به امید آن که مندرجات آن سندها را در تنها شکلی که احتمال باقی ماندنش وجود داشت، محفوظ نگه دارند. روزوه یا روزبه، که به نام اسلامی اش عبدالله بن مقفّع (کشته شده در حدود 142 ق) بیش تر شهرت دارد، پنجه تنتره و خوتای نامک (مجموعهای از داستان های استورهای از شاهان و قهرمانان ایرانی) را به عربی ترجمه کرد. به احتمال زیاد، او مسؤول ترجمه ی گزارش های مربوط به مزدک، اصلاحگرای سدهی ششم، و گزارش های مربوط به پی روانش، به عربی نیز هست.
هر بحثی از سنت ترجمه در زبان فارسی باید با رابطه بسیار پر پیچ و خم و چند جانبه ی عربی و فارسی در سدههای دوم و سوم هجری آغاز شود. در این بحث باید دو فعالیت موازی را در نظر داشت. نخست، همانگونه که پیش تر ذکر شد، شامل یک رشته ترجمههایی است که از متن های بر جای مانده به عربی ترجمه، و چندی بعد باز به فارسی برگردانده شد. دومین فعالیت که تازه مسلمان های ایرانی آن را بر عهده گرفتند، به طور عمده به صورت نگارش شرح هایی بر قرآن ظاهر شد. قرآن، به عنوان کلام خداوند، غیر قابل ترجمه به شمار میرفت. پس، مسلمانان فارسی زبان متن های مهمی عرضه کردند تا پیام الاهی را به مؤمنانی که عربی نمیدانستند ابلاغ کنند. این متن ها، گرچه از لحاظ فنی تفسیر به شمار میآمد، دارای شمار زیادی ترجمههای لفظ به لفظ بود. شارحان مسلمان ساختار جمله ها و نحو آیه های قرآنی را کما بیش دست نخورده نگه میداشتند و آن ها را با تفسیرها و توضیح های زیادی تکمیل میکردند. این گونه ترجمهها اغلب احساس بیگانگی در خوانندگان میآفرید، و خصلت ناآشنای زبانی را که خداوند پیام خود را به آن نازل کرده بود، نشان میداد.
کهنترین متن های باقی مانده به زبان فارسی، افزون بر نخستین نمونههای سنت نوشکفته ی شعری، شامل شماری ترجمه است. از جمله ی این ها میتوان دو سند مهم را برشمرد که با خط هایی جز از خط عربیِ اصلاح شده و برای نگارش فارسی نوشته شده است. یعنی: شرحی بر کتاب حزقیال نبی به خط عبری و ترجمهای از مزامیر داوود به خط سریانی.
افزون بر این ها، ترجمه ی کتاب های غیردینی از عربی بود که از همه ی نمونههای قدیم اهمیت بیش تری داشت. مثلن، حدود العالم، کتاب کهن بسیار مهمی از مؤلفی ناشناس، ترجمهای است از برخی بخش های تاریخ طبری.
در سدههای چهارم تا ششم، ترجمه به فارسی شتاب زیادی گرفت، و از این رهگذر مجموعهی بسیار بزرگی از رشتههای گوناگون دانش، از پزشکی، نجوم، جغرافیا گرفته تا تاریخ و فلسفه دراختیار خوانندگان فارسی زبان قرار گرفت. فضای تحمل دینی و بحث و جدال های نظری که به همت خلیفه های عباسی در بغداد ایجاد شد، الگویی به دست حکم رانان محلی در بخش های گوناگون ایران، به ویژه در منطقه های شمال شرقی یعنی خراسان و ماوراءالنهر، داد. در سایه ی پشتیبانی دربارهای سلطنتی، آثاری از یونانی، لاتین، سریانی، آرامی، حتا چینی و سانسکریت ـ اغلب از راه منابعی که قبلن به عربی ترجمه شده بود ـ رفته رفته به فارسی درآمد.
در همه ی این فعالیت ها، کتاب ها را با توجه به سودی که داشتند، با دیدی مصلحتگرایانه ترجمه میکردند. مترجمان به ترجمه ی آثاری که لازم، مهم یا سودمند میدیدند می پرداختند؛ این کار را هم بیجار و جنجال و بدون خودنمایی انجام میدادند. متن ها دستخوش تغییرهایی قرار میگرفتند: به بیانی سادهتر بازنویسی میشدند، افزوده هایی بر آن ها نوشته میشد، کوتاه میشدند، به کمک تکملههایی اصلاح هایی در آن ها صورت میگرفت، یا به گونه ای جرح و تعدیل میشدند که مناسب نیازهای ویژه ی خوانندگان جدید بشوند. مترجمان متن های غیردینی بیش از مترجمان قرآن و دیگر متن های اسلامی، به ویژگی های دستوری فارسی توجه نشان میدادند. در نتیجه، دو رویکرد نسبتن متفاوت به ترجمه رونق گرفت، یکی مناسبِ گفتارهای دینی و فلسفی و دیگری، که رویکردی آزادتر بود، مناسب ترجمههای علمی.
نمونههای نوع اخیر به اندازه ای زیاد است که نمیتوان آن ها را شمارش کرد، ولی دو مورد از آن ها در این جا شایان ذکر است. در میان سال های 472ـ482 هجری، محمد بن منصور گرگانی، معروف به زرّیندست، برپایه ی کتاب عربیِ تذکره الکحّالین از دانشمندی مشهور به علی بن عیسی، کتابی راهنما در چشم پزشکی با عنوان نورالعیون نوشت. مترجم برای آن که این اثر را برای خوانندگان فارسیزبان سودمندتر سازد، اصل عربی کتاب را در قالب جدیدی از پرسش و پاسخ ریخت. وی همچنین اطلاعات زیادی که بر اثر تجربه ی عملی در رشته ی جراحی های چشم پیدا کرده بود به این کتاب افزود. همین طور، هنگامی که پژوهشگر سده ی ششمی ابونصر احمد قُبادی سرگرمِ ترجمه ی تاریخ بخارا، تألیف نَرشَخی (سده ی چهارم هجری) به فارسی بود، این اثر را با افزودن ضمیمهای روزآمد کرد. این هر دو کتاب بعدها از میان رفت و فقط گریده هایی از اثر دوم (ترجمه فارسی) که پس از مرگ مؤلف به کتاب دیگری پیوست شده، بر جای مانده است.
این رویکرد به ترجمه، اطلاعات علمی فراوانی برای ایرانیان سدههای میانی فراهم آورد. شاید به ترین نمونه دانش نامه ی علایی، اثر دایره المعارفگونه است که به دست پزشک نام دار، پور سینا، آغاز و به کوشش شاگردش، جوزجانی، کامل شد. این کتاب دانش نامهای است کوتاه از رشتههای گوناگون که به علوم متمایلتر است تا به ادبیات و هنر. دانش نامه ی علایی، به شیوهای کم و بیش نظاممند، به هر حوزه ی قابلِ تصور از فعالیت های بشری میپردازد، از نجوم و شاخههای گوناگون آن گرفته تا فلسفه، الاهیات، علم الاخلاق و عرفان؛ و نیز دارای اطلاعاتی است درباره خاصیت های اجسام انسانی و حیوانی، گیاهان و اشیاء، سم ها، پادزهرها و پیش گوییها و نوادر و غرایب بیشمار. به لحاظ تاریخی، دانش نامه ی علایی، نخستین نمونه از آثار دایره المعارفگونه ی متعدد فارسی است که کوشش میکنند ترکیب یا سنتزی از دانش های موجود، چه نظری چه عملی، به دست دهند. پدید آمدن چنین آثاری بدون وجود سنت ترجمه، آزاد از محدودیت های مربوط به انتساب [آثار به مؤلفان آن ها] و عرف و آداب اجتماعی، احتمالن ناشدنی بوده است.
عربی، در ایران سدههای میانی، همچون در دیگر نقاط جهان اسلام، زبان مشترک بود. تقریبا همه ی نویسندگان و دانشمندان ایرانی دو زبانه بودند، و شمار بسیار زیادی از اهل دانش و فیلسوفان، همگی یا عمدتن همچنان به عربی مینوشتند. به جز طبریِ مورخ و پور سینای پزشک و فیلسوف، سه تن از بزرگترین دانشمندان دینی ـ فقیه شیعی، محمد توسی (د. 468ق)، اصلاحگر سنّی، غزالی (د. 505 ق) و زمخشریِ معتزلی مشرب (د. 539 ق) که نحوی و لغوی بزرگی نیز بود ـ همچنین فقیه و فیلسوف معروف فخرالدین رازی (د. 606 ق) را میتوان در زمره ی این گروه شمرد. این افراد برخی اوقات از آثاری که اصلن به عربی نوشته بودند خود ترجمه گونههای فارسی فراهم میکردند، یا شاگردان خویش را در انجام چنین کاری هدایت میکردند؛ این دلیلی است بر این که چرا مرزِ میان ترجمه و اصل، به شکلی که در آن فرهنگ تصور میشده، به نظر ما مبهم و نامشخص میرسد.
این انعطافپذیری به دانشمندان و فیلسوفان ایرانی امکان داد تا هم زمان هم نویسندگانی مبتکر باشند هم مترجم. نبود نگرانی بابت حق مالکیتِ اثر در آن روزگاران پایه ی تلاش هایی را که امروزه برای متمایز کردن تألیف از ترجمه میشود سست میکند. اعمال اقتباس، جرح و تعدیل و انتحال به شیوههایی صورت میگرفت که در مقولهبندی های امروزی نمیگنجند. مجموعه ی آثار فلسفی و علمی فارسی پر است از متن های دو زبانه یا ترکیب های عربی ـ فارسی، و متن هایی که در آن ها نوشته ی اصلی و تفسیر آن به دو زبان گوناگون است. متن های فراوان دیگری هم هست که خصلتی بینابین دارند؛ این گونه آثار را هم میشود و هم نمیشود کتاب هایی اصیل به شمار آورد زیرا بعدها تفسیرها یا ترجمههایی با حاشیه و افزوده به آن ها الحاق شده است. منشأ چنین آثاری را با توجه به اوضاع ایران سدههای میانی، باید عربی دانست، مگر آن که عکس آن ثابت شود. این کتاب ها معمولا در زمان های بعد، از فارسی به ترکی، اردو یا هندی ترجمه میشد.
شاید بتوان به گرایشی در این جا اشاره کرد: پیش از یورش مغول در سده ی هفتم هجری، فارسی اساسا زبان ادبیات و عربی عمدتن زبان دانش بود. ایرانیان سدههای میانی را، که عمومن به عربی مینوشتند، میتوان متولیان و وارثان سه سنت پیش از اسلام در نگارش های علمی شمرد: ایرانی باستانی، یونانی هلنیستی، و هندی. آنان آثار علمی را از عربی ترجمه میکردند و آراء خود را به آن میافزودند. بدین ترتیب نصرالدین طوی (د. 673 ق) درس نامههای اصلی ریاضی و هندسه، از جمله اصول اقلیدس و اُکر (3) تئودوسیوس (4) ، را به عربی برگرداند، و احکام نجوم بطلمیوس را از عربی به فارسی ترجمه کرد. او در هر مورد، آرا خود را به ترجمهها افزود. خواجه نصیر نیز بر پایه ی آثاری هندی که بر ما ناشناخته است، چند رساله ی فارسی در حساب نوشت.
و بدین ترتیب دومین روند [در تاریخچه ی ترجمه] دیده میشود: در سدههای میانی، فارسی از حیث اهمیت دومین زبان جهان اسلام بود، مرتبهای که تاکنون آن را حفظ کرده است. فارسی مهمترین زبانی است که از طریق آن دانش های اسلامی به اروپا راه یافتند، به ویژه در دوره ی پس از هجوم مغول. در آن زمان، نوشتن کتاب های علمی اصلن به زبان فارسی آغاز، و بعدها به عربی ترجمه میشد. در فهرست این نوع آثار میتوان آن کتاب های نجومی را جای داد که بر مشاهده های مستقیم استوار است و در آذربایجان سده ی هفتم هجری به امر هلاکو، یا زیر نظارت الغ بیگ، فرمان روای دانشمند سمرقندی در سده ی نهم هجری، ثبت و ضبط شد. هر چه بر اهمیت این روند در تکامل ترجمه در شبه قاره ی هند تأکید شود ، نمیتواند زیاده از حد باشد.
ترجمه در ایران همچنان بخش مهمی از مطالعات دانشگاهی و کارهای حرفهای را که با زبان های خارجی سر و کار دارد تشکیل میدهد، و به عنوان وسیلهای برای ارتباط های اجتماعی، فرهنگی و ادبی میان ایران و بقیه جهان ـ به ویژه با توجه به تنگناهای اخیر بر تجارت و مسافرت ـ نمودِ برجستهای پیدا کرده است.
دوران پس از مغول
تا پیش از سده ی هفتم هجری، فارسی به عنوان زبان علم، دین، ادبیات، حقوق، و نیز وسیله ی ارتباط در هندوستان کاملن جای خود را باز کرده و ترجمه ی شماری از آثار مهم از سانسکریت و دیگر زبانهای هندی به فارسی آغاز شده بود. سده ها سلطه استعماری بریتانیا در هند و اعتلای نوگرایی و ایدئولوژی های ملیگرایانه در ایران و دیگر جاها در جهانِ فارسی زبان، باعث شده است اهمیت این آثار شناخته نشود. با این حال، پارهای از ترجمههای مهمتر برای ما شناخته شده است. از جمله ی آن ها به این موردها میتوان اشاره کرد: ترجمه ی عزیز نوری دهلوی از کتاب نجومیِ وَرَهْرا مِهِرا (د. 587 م) که در سده ی هشتم هجری صورت گرفت؛ ترجمهای مربوط به سال 995 هجری از لیلاواتی (5) (رسالهای در حساب و هندسه تألیف دانشمند سده ی ششمی هندی بهاسکارا)، و رسالهای در باب جبر با نام ویجا گانیتا (6)، که در سال 1044 هجری ترجمه شد. به ده ها ترجمه ی کماهمیتتر نیز میتوان اشاره کرد، که معروفترین آن ها رساله ی در جبر و مقابله (1229ق) از نجمالدین ککوراوی است.
یکی از مرکزهای بسیار مهم ترجمه دربار امپراتور اکبر بزرگ در نیمه ی دوم سده ی دهم هجری بود در 990 هجری، وزیر اکبر، ابوالفضل، با صدور فرمانی فارسی را زبان رسمی دولتِ امپراتوری مغول اعلام کرد. در نتیجه، فارسی بر سرتاسر شبه قاره ی هند تا بنگال سیطره یافت و کتاب های ادبی بسیاری از سانسکریت به فارسی ترجمه شد. از مهم ترین این ها ترجمههای عبدالقادر بدائونی از مهابهاراتا و رامایانا است که در سال های 1590ـ1600م انجام گرفت. متقابلن چندین کتاب مهم نیز از فارسی به سانسکریت ترجمه شده، و بدین ترتیب فارسی دروازه ی ورود به دانش های اروپایی نیز شد.
به چند دلیل، میان سدههای دهم و سیزدهم هجری مراکز فرهنگی فارسی خارج از ایران رونق بسیار پیدا کرد. رسمی شدن تشیع در ایران در سده ی دهم هجری کانون توجه در ترجمه را باز به متن های دینی منتقل کرد، به ویژه متن های مربوط به سنت های پیامبر و سخنان امامان. نهجالبلاغه مظهری از کمال مطلوب در فصاحت و بلاغت شد که سخنان حکیمانه ی آن در بردارنده ی صنایع بلاغی گوناگونی است که حفظ آن ها در ترجمه بسیار مشکل است. در شبکه ی در حال گسترشِ حوزههای علمیه شیعی در قم، اصفهان، و دیگر شهرهای ایران، ترجمه ی نهجالبلاغه و متن های شیعیِ مشابه به زبان فارسی نه تنها اوج توفیق ادبی بلکه خدمتی بزرگ به امت اسلامی به شمار میآمد.
در هند، رویکرد به ترجمه با آن چه در ایران رواج داشت بسیار متفاوت بود. چند زبانگی در هندوستان به مراتب گستردهتر از ایران بود، و این وضعیت در رویکردهای ترجمه بازتاب داشت. تبادل کلمه ها میان فارسی و زبان های دیگر آزادانهتر صورت میگرفت، و مقداری آسان گیری نسبت به کاربردهای مخلوط پیدا شد. این به نوبه ی خود فاصلهای میان فارسی ایران و فارسی هند و آسیای مرکزی پدید آورد. افزون بر این، نه فقط از عربی بلکه از زبان های هندی، ترکی و نیز انگلیسی و روسی نیز ترجمه صورت میگرفت.
سرانجام، تحول های گوناگون تاریخی به یک دلیل اصلی، یعنی پیدایش تشیع در ایران که قبلا اشاره رفت، به ایجاد شکاف هایی میان فارسی زبانان انجامید.. استعمار بریتانیا در هند و دست درازی روس ها به داخل آسیای مرکزی نیز کماهمیتتر نبود. در 1832م. انگلیس ها حرکتی را آغاز کردند که نتیجهاش عملن محوِ فارسی از شبه قاره ی هند بود. همچنین، با افتادن آسیای مرکزی به چنگ روسیه در اواخر سده ی نوزدهم، تقریبن همه ی فعالیت های مربوط به ترجمه در آسیای مرکزی فارسی زبان، با زبان های جَغَتایی (بعدها اوزبکی) و روسی هماهنگ شد.
این ها همه بر کار ترجمه در ایران تأثیر گذاشت، و ویژگی بینالمللی این زبان را سخت ضعیف کرد. این وضعیت در عصر جدید در نتیجه ی چندین عامل وخیمتر شده است؛ از جمله ی این عامل ها قرار گرفتن فارسیِ آسیای مرکزی، که روس ها نام آن را به تاجیکی تغییر دادند، در ارتباطی جدید با زبان های ازبکی و روسی و پیدایش جنبش اصلاح زبان در ایران است که هیچ توجهی به عواقب بیانیهها و اقدامات خود در مورد فارسی نداشته است. نتیجه ی چنین وضعی، بروز بحرانی در تفاهمِ زبانیِ متقابل بوده است و انبوه عظیم ترجمههای انجام شده به فارسی امروزیِ ایران را در بیرون از مرزهای این کشور تقریبا بیثمر کرده است. با توجه به این واقعیت که در سده ی اخیر، هیچ حرکت مهمی در حوزه ی ترجمه در افغانستان یا در بخش های فارسی زبانِ آسیای مرکزی شکل نگرفت، میتوان گفت که در پایان سده ی بیستم سرنوشت فارسی به عنوان زبانی بینالمللی در نقطه ی حساسی قرار گرفت که همچنان ادامه دارد.
دوران جدید در ایران
در سال های پایانی سده ی نوزدهم، شماری از تحول ها به پیدایش یک رنسانس ترجمه در ایران انجامید. پس از یک سده و نیم بیثباتی سیاسی، سلسله ی قاجار (که از 1210 تا 1344 ق حکومت کردند) در اوایل این سده ثباتی ظاهری در جامعه ی ایرانی برقرار کرده بودند و با فرستادن دانش جویان ایرانی به اروپا، کم و بیش تماس های فرهنگی منظم با اروپا آغاز شد، و این، نیاز فوری به برقراری تماس میان دولت ها را تشدید کرد. شیوه ی چاپ سنگی راه خود را به ایران یافت، به دنبال آن مطبوعات فارسی و صنعت نوپای تولید کتاب آغاز شد و این ها همه به آشنایی بیش تر با زبان های اروپایی و رواجِ دوباره ی کار ترجمه انجامید.
انگیزه ی جنبش جدید ترجمه اساسا نیازی بود که برای دست یابی به علوم و فنآوری اروپایی احساس میشد. دولت قاجار که علاقهمند به نوسازی ارتش و نظام اداری ایران بود، در پی اعزام گروههایی از دانش جویان به خارج دارالفنون را که بر پایه ی الگوی مراکز آموزش عالی اروپایی طرحریزی شده بود، به سال 1268ق. در تهران بنیاد نهاد که نقش بسیار مهمی در نوسازی ایران ایفا کرد. برای آموزش موضوع های گوناگون، آموزگاران اروپایی استخدام شدند، و ایرانیان غالبن در مقام دستیار و مترجم با آنان همکاری میکردند. این آموزگاران همچنین شماری کتاب های درسی در دانش های گوناگون تدوین کردند که بیش تر بر آثار علمی اروپایی استوار بود. به این ترتیب، ترجمه نیز کمکم نقش مهمی در تکامل فعالیتهای آموزشیِ ایران نوین پیدا کرد.
بسیاری از نخستین مترجمان آثار اروپایی دانشآموختگان دارالفنون بودند. مهم ترین آنان محمد حسن خان بود که به اعتمادالسلطنه معروف است و این آخرین لقبی بود که دربار به وی داد. از 1288 تا 1314 هجری، اعتمادالسلطنه رییس اداره ی جدیدی در دولت با نام "دارالترجمه" بود که هدفش هماهنگ کردن و سرپرستیِ کار ترجمههایی بود که در عهده ی نظارت دولت بود. زیر نظر اعتمادالسلطنه، بسیاری از آثار مهم اروپایی در دسترس ایرانیان قرار گرفت، این ترجمهها غالبن از فرانسه صورت میگرفت و بیش تر آن ها برگردان های آزادی بود که به اقتباس نزدیک بود.
دیری نپایید که ترجمه به سوی رشتههایی چون تاریخ، سیاست و ادبیات کشیده شد و بخش لازمی از برنامههای گوناگون نوسازی شد. تقریبن همیشه ترجمه با این نیت انجام میگرفت که ایرانیان را با عنایت به گذشته ی شکوهمند خود، متوجه ی عقب افتادگی اشان بکنند. بیش از یک سده بود که خاورشناسان اروپایی با شوق و علاقه به مطالعه ی ادبیات فارسی و تاریخ ایران اشتغال داشتند. گویندگان رمانتیک، فرهنگ و تمدن ایرانی، به ویژه ایران باستان را میستودند. اگر قرار بود ایرانیان شکوه فرهنگ کهن خویش را باز یابند، میبایستی از این گونه آثار [اروپاییان] با خبر میشدند.
جنبش جدید ترجمه از لحاظ تأثیر فرهنگی دست کم به اندازه ی خود دانشی که منتقل یا خلق میکرد اهمیت داشت. در میان مجموعه ی متنوع کتاب هایی که در دهههای آخر سده ی نوزدهم به فارسی ترجمه شد میتوان به داستان های تاریخی ولتر در باره ی اسکندر کبیر، پتر کبیر، شارل دوازدهم، کتاب های مردم گریز و طبیب اجباری مولیر، تاریخ ایران مَلکم و نیز آثاری از برخی از معروفترین نویسندگان آن زمان اروپا، از جمله دومای پدر، فنلون (7) ، لوساژ (8) ، برناردن دو سَن پیر (9) ، ژولورن و دانیل دُفو اشاره کرد. وجود این گونه کتاب ها رفته رفته بر همه ی جنبههای فرهنگ ایرانی، از سبک نگارش گرفته تا موقعیتِ زنان در جامعه، تأثیر گذاشت.
اکنون که پس از گذشت یک سده به ترجمههای فارسی اواخر سده ی نوزدهم مینگریم، این ترجمهها مخلوط عجیب و غریبی از ایدئولوژی و خیالپردازی، قصه و تاریخ به نظر میآید با وجود این، چنان چه به این پدیده با توجه به نیاز ایران به بازسازی و اصلاحات بیاندیشیم، شاید برای ارزیابی نقشی که این گونه آثار از لحاظ تاریخی ایفا کردهاند، در موضع به تری قرار بگیریم.
از لحاظ کیفیت زیباشناختی، در میان همه ی ترجمههای سده بیستم، یک اثر برجستگی بیش تری دارد: ترجمه ی میرزا حبیب اصفهانی از"ماجراهای حاجی بابا اصفهانی" The Adventures of Haji Baba Esfahani نوشته ی جیمز موریه. این کتاب موریه، که در 1824م نوشته شده است، از جامعه ی ایرانی بسیار تند انتقاد کرده و به عنوان اثری واقعگرایانه هیچگاه مورد پذیرش ایرانیان نبوده است. ترجمه ی حبیب اصفهانی که در 1872م از متن فرانسوی صورت گرفته از بسیاری جهات بی مانند است. مترجم با استفاده از انواع تکنیک به این اثر حال و هوای بومی داده است: متن را به سبک محاورهای نوشته و ضربالمثلهای فارسی بسیار به کار برده و در جای جای اثر، شعر و طنز فارسی گنجانده است. این شیوه ی کار چنان موفق بود که پس از اندک زمان این نظریه پیدا شد که کار موریه احتمالن بر پایه ی اصل فارسی نوشته شده است. از آن جایی که این نظریه این تسکین خاطر را به ایرانیان میداد که انتقاد موردنظر شاید از سوی یک ایرانی صورت گرفته باشد، قوت و اعتباری پیدا کرد. این نظریه اکنون به کلی ردّ شده است.
تا پیش از پایان سده ی نوزدهم بخش قابل ملاحظهای از علوم و هنرهای اروپایی از طریق ترجمه در دسترس ایرانیان قرار گرفت، و ترجمه ی ادبیِ آثار اروپایی به حرکت های تازهای با هدف امروزی ساختن ادبیات فارسی انجامید. بدین ترتیب، ایران با اشتهای سیریناپذیرش برای ترجمه که به سبب تشنگی شدید برای بازسازی نظام حکومتی، اجتماع و فرهنگ از نوع الگوهای اروپایی پدید آمده بود، وارد سده ی بیستم شد. شرح و وصف های انقلاب فرانسه که به فارسی ترجمه شده بود نقشی مهم در جنبش مشروطیت (1323ـ1329ق) ایفا کرد و ترجمه ی فارسیِ قانون اساسیِ 1831م بلژیک به عنوان سندی در پیشنویس قانون اساسی ایران که به سال 1324 قمری به تصویب رسید، به کار رفت. در 100 سال گذشته، متن های ترجمه شده گوناگونی از اصل اروپایی و آمریکایی ـ از فانون های طبیعت و آداب اجتماعی گرفته تا مقررات حقوقی، اسناد سیاسی و آیین های اداری ـ نقش های مشابهی در ایران ایفا کردهاند.
به بیانی کلیتر، ترجمه مبنای بسیاری از پژوهش های فلسفی، دوراندیشی فرهنگی، فعالیت های اجتماعی و برنامههای سیاسیِ ایران در سرتاسر سده ی بیستم قرار گرفته است. ترجمه ابزار اصلی آشناسازی ایرانیان با اندیشههای نو، مکتب های فکری و روندهای ادبی، و نیز از مؤلفههای لازم حرکت به سوی تجددگرایی بوده است؛ در نتیجه، ترجمه با اشتیاق و جدیتی بیسابقه در تاریخ زبان فارسی دنبال شده است. امروزه، تقریبن همه ی آثار مهم تمدن غربی از ارسطو و افلاطون تا نمونههایی از آخرین روندهای جاری در قصهنویسی آمریکایی و فرانسوی به صورت ترجمه در دسترس ایرانیان قرار میگیرد.
ترجمه گاه نیز راهی آسان، اگر نه برای رسیدن به ثروت که، برای دستیابی به شهرت بوده است، به ویژه در علوم اجتماعی و ادبیات. گرچه ترجمه استعدادهای زیادی را به سوی خود جلب کرده، ولی گهگاه نیز تأثیری منفی بر تکامل فرهنگ داشته و مانع تلاش هایی شده است که برای کشف قابلیت ها و امکان های پیشرفت سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی که با الگوهای غربی سازگاری ندارد، باید صورت گیرد. با همه این ها، اهمیت ترجمه به عنوان فعالیتی فرهنگی تقریبن همه ی روشنفکران برجسته ایرانِ معاصر را ترغیب کرده که مهارت خود را در این کار بیازمایند. اینان به ندرت در رشتههایی از گونه ی ادبیات و علوم اجتماعی تخصص یافتهاند. در عوض، به نظر میرسد شوق و کشش به ترجمه در شخص پس از زمانی پیدا میشود که مناسبتی برای آن بیابد یا آن را برای تقویت یا توجیهِ صلاحیت سیاسی، یا هنری خود ضروری تشخیص دهد.
با وجود این، میان ترجمههای قدیمتر و ترجمههایی که از زمان جنگ دوم جهانی تاکنون رواج داشته، میتوان تمایزی قایل شد. در دوره ی نخست، ترجمه به ترین شیوه برای آشنا ساختن ایرانیان با غرب به شمار میآمد. مترجمان ترجمه را وسیلهای برای شتاب دادن به حرکت ایرانیان به سوی امروزیسازیکی نگریستند. آنان ترجمه را، چه ادبی چه فلسفی چه تاریخی، ابزاری برای تحول اجتماعی و فرهنگی میپنداشتند. ترجمه در نظر آنان اساسن وسیلهای برای آموزش و پرورش و ابزاری برای توسعه ی کشور و انسجام فرهنگی بود.
تقریبن همه ی مترجمان آن زمان ـ از جمله، یوسف اعتصامالملک، محمدعلی فروغی، عباس اقبال آشتیانی و سعید نفیسی ـ اساسا علاقه داشتند که با نشان دادن موقعیت های فرهنگی اروپاییان به خوانندگان ایرانی، به فرهنگ ایران خدمت کنند. تقریبن تمام وسایل نشر افکار ـ صنعت کتاب، مجلههای ادبی و سیاسی، و نیز مؤسسات آموزش عالی در دورهای متأخرتر ـ به منظور فرهنگبخشی و روشن کردن افکار ایرانیان باسواد، مقداری فعالیت های مربوط به ترجمه در برنامههای خود گنجاندند. به عنوان مثال میگوییم که مجله های ایرانی ـ مانند: بهار، دانشکده، ارمغان، وفا و آینده ـ برای آگاه ساختن ایرانیان از تاریخ، سیاست و امور جاری ملت های اروپایی بر ترجمه تکیه میکردند، و خواسته ی آشکار آنان این بود که این موردها را الگوهایی نشان دهند تا ایرانیان از آن ها پی روی کنند. آنان با این کار به خلق سبک نگارشی جدید، وسایل و روش های جدید ارتباطات، و نهایتا سنت ادبی تازهای کمک کردند.
پس از جنگ دوم جهانی، انگلیسی رفته رفته در دبیرستان های ایران جای فرانسه را گرفت و ترجمهها نیز دیگر عمدتن از زبان انگلیسی صورت میگرفت. هم زمان با این تحولات، اندیشه های مارکسیستی، از طریق ترجمههایی که توسط حزب توده ایران هدایت میشد، رفته رفته در ایران رونقی یافت. چندی نگذشت که آمریکاییها هم که قدرت را در ایران از دست انگلیس ها گرفته بودند، وارد صحنه شدند. در اواخر دهه شصت میلادی ترجمه به مرحله تازهای پای نهاد، زیرا نیروهای سیاسی رقیب برنامههای خود را از طریق ترجمه نیز به پیش میبردند.
در سال 1332 شمسی، "بنگاه ترجمه و نشر کتاب"، با ابتکار جوانی دانشمند و تحصیلکرده ی غرب به نام احسان یار شاطر در تهران بنیاد نهاده شد. این بنگاه، تحت نظارت دربار، تلاش هایی را در حوزه ی ترجمه هدایت کرد که نتیجهاش انتشار چندین رشته کتاب بود، از جمله رشته کتاب های ادبی خارجی، رشته کتاب های کودکان و نوجوانان، رشته کتاب های ایرانشناسی و متن های فارسی. اگر چه این بنگاه دامنه ی انتشارات مبتنی بر ترجمه را به اندازه ی زیادی گسترش داد، اهمیت تاریخی آن در حقیقت در معیارهایی است که برای تأمین اصالت، دقت و ویراستاری کتاب ها مقرر کرده بود. این موسسه الگویی نیز برای کارهای مشابه به دست داد که از همه برجستهتر مؤسسه فرانکلین ایران، یک شرکت انتشاراتی آمریکایی بود که در سال 1333شمسی بنیاد نهاده شد. چنین سازمان هایی از جمله می کوشیدند تا دولت ایران را متقاعد کنند قرارداد "کپی رایت" ژنو را امضا کند، شرایطی را برای حق انحصاری چاپ ترجمهها وضع و معیارهایی برای ویرایش متن های ترجمه شده تعیین کند. این تلاش ها چندان موفقیتآمیز نبود، چون ایران سودی در پیوستن به قرارداد بینالمللی کپی رایت نمیدید.
در ضمن، ترجمه همچنان یکی از مؤلفههای مهم زبانآموزی، به ویژه در سطح دانشگاه، باقی ماند. ولی این کار به شیوههایی نسبتن سنتی دنبال میشد که همیشه به تربیت مترجمان لایق و حرفهای نمیانجامید. کار عمده شامل ترجمههای عملی بود، و بحث چندانی از مبانی نظری یا اصولی که بر فرایند نگارش متن حاکم است به میان نمیآمد، محصلان ترجمههای خود را ارایه میکردند، پس از آن بحث هایی صورت میگرفت و در پایان متنی به عنوان به ترین ترجمه ممکن از فلان متن اصلی پیشنهاد میشد.
طی سال های 1348ـ 1357 شمسی، کوشش هایی در دانشگاه تهران، مدرسه عالی ترجمه و جاهای دیگر صورت گرفت تا ترجمه ی ادبی از انگلیسی به فارسی و برعکس به روش تازهای آموزش داده شود. تدریس اساسن بر پایه ی بررسی ترجمههای موجود و بحث درباره حسن و عیب های نسبی آن ها بود و هدف آن هم این بود که دانش جو شباهت ها و تفاوت های زبان ها و متن های مورد بررسی را درک کند. بحث های مفصل درباره ی سبک، شیوه ی بیان و بافت هر متن جای گزین شرط خلق متن [ادبی] شد. آموزش روش های ترجمه، با همه ی اهمیتی که دارد، هرگز به صورت مؤلفه بسیار مهمی در کار ترجمه موردنظر قرار نگرفته است.
در سال 1358 شمسی تا چند سال پس از آن ، به عنوان بخشی از تلاش های دولت جمهوری اسلامی به منظور گرداندن جهت نظام آموزشی ایران به سوی ایدئولوژی خود، کمیتهای به نام "کمیته ی ترجمه، انشاء و ویراستاری" در ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد. این ستاد با استفاده از فرصتی که به دنبال تعطیل شدن موقت دانشگاه های کشور فراهم شده بود، به تهیه ی متن های درسی که اصول عقاید را به تر بازتاب می دهد، مبادرت کرد. حوزههای علوم و معارف به حدود 30 رشته ی گوناگون تقسیم شد و کتاب های درسی دانشگاهی، که اغلب از انگلیسی و فرانسه ترجمه میشد، برای هر رشته آماده شد. بدین ترتیب، یک رشته کتاب های درسی، که اساسن ترجمه و گردآوری از کتاب های اروپای غربی بود، تهیه گردید. این کتاب ها از آن زمان تاکنون روزآمد شده و هنوز در نظام آموزشی ایران استفاده میشود.
در حال حاضر، تدریس روش های ترجمه و فعالیت های مربوط به ترجمه ی نوشتاری و ترجمه ی شفاهی به هم آمیختهاند، و هیچ مؤسسه ی ویژه ای که تعیین برنامه ها و کارهای مربوط به ترجمه را هدایت کند وجود ندارد. در سال 1368 شمسی، انتشار مجلهای حرفهای به نام "مترجم" در دانشگاه فردوسی مشهد آغاز شد. این نخستین تلاش برای برانگیختن بحث های علمی درباره ی ترجمه بود. طی پنج سال انتشار نامنظم، این مجله یک رشته ملاحظات نظری و راهنماییهای عملی برای علاقهمندان حرفه مترجمی ارایه کرده است. همچنین، به منظور راهنمایی تازه کاران گهگاه در آن مصاحبههایی با مترجمان حرفهای و معرفی متن های ویرایش شده به چشم میخورد. مقاله های آن دربرگیرنده ی طیفی از بحث های گوناگون است، از ترجمه ی کامپیوتری و ماشینی گرفته تا ویرایش متن های ترجمه شده و غیره.
ترجمه در ایران همچنان بخش مهمی از مطالعات دانشگاهی و کارهای حرفهای را که با زبان های خارجی سر و کار دارد تشکیل میدهد، و به عنوان وسیلهای برای ارتباط های اجتماعی، فرهنگی و ادبی میان ایران و بقیه جهان ـ به ویژه با توجه به تنگناهای اخیر بر تجارت و مسافرت ـ نمودِ برجستهای پیدا کرده است.
پی نوشتها:
1ـ در تقسیم های زبان های ایرانی، گویش یا زبانی به نام مادی اوستایی (Median) وجود ندارد. فقط اوستایی دارای دو لهجه کاثی و جدیدتر است ـ م.
2ـ پازند نام الفبا نیست بلکه دقیقن به زبان پهلویِ بدون هزوارش اطلاق میشده است. این زبان پس از تازش عرب ها و شاید در سده های دوم م و سوم میلادی نشأت گرفته است. در آن زمان لغات هزوارش (= کلمه های آرامی که با تلفظ پهلوی خوانده میشده است) را از متن پهلوی بیرون کشیدند و به جای آن واژه های پارسی نهادند. (برای توضیح بیش تر، نگاه کنید به دایره المعارف فارسی، ذیل پازند و اوستا.)
3ـ اُکر، جمع اُکرَه، به معنیِ کره. در اصطلاح دانشمندان اسلامی، هندسه کروی علمِ اُکر( spherics، ازSpherica) ) خوانده میشود.
4ـ Theodosius
5ـ Lilavati
6ـ Vija-Ganita
7ـ Fenelon
8ـ Le Sage
9ـ Bernardin de Saint-Piere
فاطمه شفیعی
بخش ادبیات تبیان
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=195645
تاریخ و سنت ترجمه در ایران
نوشته دکتر احمد کریمی حکّاک
ترجمه دکتر مجدالدین کیوانی
زبان فارسی که امروز در ایران، افغانستان و بخشهایی از آسیای مرکزی صحبت میشود یکی از اجزای شاخه هند و آریایی خانواده هند و اروپایی زبانها، و دنباله مستقیم فارسی باستان و میانه است. افزون بر هزار سال، این زبان وسیله عمده گفتار روزانه و همچنین زبان علم، هنر و ادبیات در سرزمین ایران بوده است. پیش از سلطه استعمار، فارسی زبان تشکیلات دولتی، قضا، و فرهنگ در شبه قاره هند نیز بود. در زمانهای مختلف طی اعصار گذشته، فارسی در بخشهایی از قفقاز و در دربارهای عثمانیان زبان ادبیات بوده است. در حال حاضر، همه ایرانیان و تاجیکان، و اکثریتی از افغانان این زبان را به کار میبرند. همچنین به دنبال انقلاب 1357 ایران، جنگ داخلی در افغانستان، و فروپاشیِ اتحاد شوروی، فارسی تدریجاً به صورت زبان جمعیت عظیم ـ و در حال رشدی ـ از مهاجران [فارسیزبان] در میان ملل دیگر درآمده است.
ترجمه به فارسی تاریخچهای دراز و پرماجرا دارد و در تکامل تمدنهای ایرانی و ایرانی شده در سراسر آسیای غربی و فراسوی آن نقش مهمی ایفا کرده است. اطلاعات درباره ترجمه پیش از ظهور اسلام در سده هفتم میلادی بسیار ناچیز است. در ایران سدههای میانی، تعامل میان عربی و فارسی، مختصه اصلی و تعیینکننده فعالیتهای مربوط به ترجمه بود. در پیِ تهاجمات مغول و تاتار در سدههای هفتم تا نهم هجری کنش و واکنشهای تازهای میان فارسی از سویی و شماری از زبانهای هندی و ترکی، از سویی دیگر، پدید آمد، و موجب پیچیده و گونهگونتر شدن تاریخچه مذکور شد. از بانههای سده سیزدهم قمری، ترجمه از زبانهای اروپایی چه در ایران چه در سرزمینهای فارسی زبان خارج از ایران، بخش لاینفکّی از برنامههای امروزیسازی مختلف بوده است.
شاهنشاهی ایران باستان
طبق دقیقترین اطلاعات ما، پارسی باستان در هزاره دوم پیش از میلاد بر اثر امواج قبایل مهاجم استپهای سیبری و شمال اروپا به فلات ایران راه یافت، و سرانجام زبان هخامنشیان (559 ـ 330 م) شد، سلسله پادشاهانی که بزرگترین و نیرومندترین امپراتوری را در دنیای قدیم بنیان نهادند. با این همه، پارسی باستان عمدتاً در پرسیس، یعنی منطقه جنوب مرکزی ایران امروزی، که اکنون به فارس معروف است، صحبت میشد. تصور میرود که ادبیات این زبان به طور شفاهی منتقل شده است چون هیچ سابقه مکتوبی از آن نداریم. البته ما اوستا را دراختیار داریم، و آن کتابی دینی نوشته شده به زبانی است که محققان آن را اوستایی نامیدهاند، زبانی که پیوستگی نزدیکی با پارسی باستان دارد. گرچه اوستا در سده چهارم پیش از میلاد به کتابت در آمد، دربردارنده پارهای سرودهای زرتشتی است که گمان میرود به زبانهای ایرانی کهنتری است.
به تدریج پارسی باستان جای خود را به زبانهای دیگر، از جمله پارتی و مادی1 داد. معذلک، در سراسر دوره میان هخامنشیان و ساسانیان، اوستایی زبان اصلی دین و فرهنگ زرتشتی باقی ماند. شاهنشاهیِ هخامنشی چند زبانه بود، و بسیاری از اسناد آن نه تنها به زبانهای مختلف شاهنشاهی، بلکه به بابـِلی و عیلامی نیز نوشته میشد. باز هم اطلاعات ما درباره فعالیتهای خاصِ مربوط به ترجمه در میان این زبانها آن اندازه مجمل و ناقص است که امکان هیچ بحث جامعی در زمینه روندها و الگوهای ترجمه را نمیدهد.
با تأسیس سلسله ساسانی در ایران (224 ـ 652 م) و ظهور فارسی میانه، معروف به پهلوی، رفته رفته آن اندازه اطلاعات درباره تبادل فرهنگی [بین گروههای زبانی] به دست میآوریم که میتوانیم بحث و بررسیهای بسیار انجام دهیم. از پارهای قسمتهای اوستا ترجمههایی به فارسیِ میانه در دست داریم، هر چند که این ترجمهها تحتاللفظیاند و در بعضی جاها ابهام دارند. در اواخر دوره ساسانی، شمار این قبیل ترجمهها بسیار افزایش یافت؛ این شاید یکی از راههای مقابله با ظهور گرایشهای انحرافی در آیین زرتشتی بود. بسیاری از ترجمههای باقی مانده از اوستایی به فارسی میانه خصلت دینی دارند و عناصر سامی به وفور در آنها یافت میشود. بعضی از آنها در بردارنده برگردانهایی از اوستا و دیگر کتب است که یا به الفبایِ اوستایی معروف به پازند2 نوشته شده، یا به خط عربی که در سدههای بعدی به کار گرفته شد.
همچنین میدانیم که شاهان ساسانی مشوق ترجمه از یونانی و لاتین بودند. ایرانیان اطلاعات تاریخی بسیاری را که در نتیجه هرج و مرجِ پس از فتح ایران به دست اسکندر (330 ق.م.) از دست داده بودند، از طریق این ترجمهها باز به دست آوردند. شاپور اول فرمان داد تا ترجمههای زیادی از آثار یونانی و هندی صورت گرفته، در مجموعههایی از متون دینی گنجانده شود. شاپور دوم براساس اوصاف ارائه شده توسط مورخان یونانی، مدعی بخشهایی از امپراتوری رم گردید.
مهمتر اینکه رواج گسترده فلسفه و علوم یونان در ایران درست پیش از ظهور اسلام میتواند اساساً نتیجه ترجمههایی باشد که اکنون عمدتاً از میان رفته است. در اوایل سده ششم میلادی، خسرو اول معروف به انوشیروان به تأسیس یک بیمارستان و یک مدرسه طب در شهر گُندی شاپور فرمان داد. در آنجا فیلسوفان و پزشکان یونانی و سوری در کنار همکاران ایرانی خود به کار مشغول شدند. این پادشاه همچنین دستور داد پَنْجه تَنْتَره به پهلوی ترجمه شود؛ این مجموعه حکایات هندی مبنای آثار بیشماری در ادبیات ایران پس از اسلام قرار گرفت.
بعدها، این اثر، شاید از طریق ترجمهها یا تلخیصهای متأخرتری که به سریانی صورت گرفته بود، اساس داستانهای فراوانی در اروپای قرون وسطی شد. دایره المعارفهای عربی و وقایع نامهها اسامی چندین منبع مهم را که شامل اطلاعاتی تاریخی درباره ساسانیان است ذکر کرده، و اطلاعات مندرج در آنها را ضمیمه اطلاعات خود گرداندهاند. بر طبق این منابع، در اوائل سده اول هجری بسیاری آثار ادبی هندی نیز به فارسی میانه برگردانده شد. افزون بر پَنْجه تَنْتَره، که بعدها در آن تغییراتی داده شد و به صورت کلیله و دمنه در آمد، آثار هندی مذکور، علاوه بر حکایات متعدد دیگر، شامل دو کتاب از کتابهای سندباد بود.
ایران سدههای میانی
در نیمه دوم سده اول هجری، اسلام تدریجاً ولی پیوسته و بیوقفه در سرتاسر فلات ایران گسترش یافت. این رویداد نه تنها به لحاظ دینی، بلکه از نظر فرهنگی و زبانی نیز در زندگی ایرانیان نقطه عطف بینظیری است. زبان فارسی ملموسترین حلقه اتصال میان فرهنگهای قبل و بعد از اسلام است. درست است که فرو گذاشتن خط پهلوی ـ و گزیدن خط عربی به جای آن ـ به تغییرات مهم زبانشناختی انجامید، خط جدید بسیار سادهتر و پیشرفتهتر بود. به علاوه، هر جا خط عربی فاقد صامتهای فارسی بود، علائمی برای آنها به خط عربی اضافه شد. خلاصه، انتخاب خط عربی برای فارسی، آن طور که بعضی اصلاحطلبان نوگرا گمان کردهاند، باعث گسستگیهای قابل ملاحظهای نشد.
طی دو سده بعد، گروهی از ایرانیان فرهیخته تلاشهایی را در حوزه ترجمه رهبری کردند که هدفش حفظ متون ایرانی پیش از اسلام بود. آنان مهمترین اسناد پهلوی ـ ادبی، دینی و جز آن ـ را به عربی برگرداندند به امید آنکه مندرجات آن اسناد را در تنها شکلی که احتمال باقی ماندنش وجود داشت، محفوظ نگه دارند. روزوه یا روزبه، که به نام اسلامیش عبدالله بن مقفّع (مقتول حدود 142 ق) بیشتر شهرت دارد، پنجه تنتره و خوتای نامک (مجموعهای از داستانهای اسطورهای از شاهان و قهرمانان ایرانی) را به عربی ترجمه کرد. به احتمال زیاد، او مسؤول ترجمه گزارشهای مربوط به مزدک، اصلاحگرای سده ششم، و گزارشهای مربوط به پیروانش، به عربی نیز هست.
چنین متونی، که بعدها باز از عربی به فارسی نوین ترجمه شد، اساس مقدار زیادی اطلاعاتِ مربوط به فرهنگ پیش از اسلام، بویژه متون آن، گردید. در میان متون فارسی باقی مانده، سیاستنامه از سده پنجم هجری، و فارسنامه، از سده ششم هجری، به وضوح نشان میدهند که ترجمههایی از آثار کهنتری به فارسی، یا عربی بودهاند. آن متون قدیمتر، که اکنون اکثراً مفقوداند، احتمالاً خودْ برگردانهایی از فارسی میانه بودهاند. بنابراین، در طول سدههای دوم و سوم هجری، که دوران سیطره عرب بر حیات فرهنگی و سیاسی در فلات ایران بود، انگیزه فعالیتها در حوزه ترجمه شوق به حفظ تمدن کهن بود؛ میتوان آگاهیهایی را که درباره فرهنگ ایرانی پیش از اسلام حاصل کردهایم مرهون همین فعالیتها دانست.
فارسی، که افزون بر هزار سال در پهنه فلات ایران به آن سخن گفته شده، تغییرات کمی پذیرفته و اساساً در مرحله واجشناختی ثابتی باقی مانده است. نزدیکی زبانهای همسایه که متعلق به خانوادههای زبانی متفاوتی هستند (تأثیر قویتر عربی در غرب ایران، و ازبکی و دیگر زبانهای ترکی در شرق ایران)، کشمکشهای ملیگرایانه، و 50 سال تجربة الفبای سریلی در تاجیکستان شوروی (1940ـ1990) اثرِ ناچیزی بر پیوستگیهای ساختاری در میان گونههای مختلف این زبان داشته است. البته، از لحاظ معناشناسی، این گونههای مختلف منعکسکننده فرایندهای پیچیدهای از جذب و دخل و تصرفهای زبانشناختی هستند. با وجود این، هیچ کدام از این فرایندها چندان قابل ملاحظه نبوده که زبان جدیدی خلق کنند.
هر بحثی از سنت ترجمه در زبان فارسی باید با رابطه بسیار پر پیچ و خم و چند جانبه عربی و فارسی در سدههای دوم و سوم هجری آغاز شود. در این بحث باید دو فعالیت موازی را در نظر داشت. نخست، همانطور که پیشتر ذکر شد، شامل یک رشته ترجمههایی است که از متون بر جای مانده به عربی ترجمه، و چندی بعد باز به فارسی برگردانده شد. دومین فعالیت که تازه مسلمانهای ایرانی آن را به عهده گرفتند، عمدتاً به صورت نگارش شرحهایی بر قرآن مجید ظاهر شد. قرآن، به عنوان کلام خداوند، غیر قابل ترجمه به شمار میرفت. پس، مسلمانان فارسی زبان متون مهمی عرضه کردند تا پیام الهی را به مؤمنانی که عربی نمیدانستند ابلاغ کنند. این متون، گرچه از لحاظ فنی تفسیر به حساب میآمد، حاویِ مقدار زیادی ترجمههای لفظ به لفظ بود. شارحان مسلمان ساختار جملات و نحو آیات قرآنی را کما بیش دست نخورده نگه میداشتند و آنها را با تفسیرها و توضیحات زیادی تکمیل میکردند. این قبیل ترجمهها غالباً احساس بیگانگی در خوانندگان میآفرید، و خصلت ناآشنای زبانی را که خداوند پیام خود را به آن نازل کرده بود، نشان میداد.
کهنترین متون باقی مانده به زبان فارسی، علاوه بر نخستین نمونههای سنت نوشکفته شعری، شامل شماری ترجمه است. از جمله اینها میتوان دو سند مهم را برشمرد که به خطوطی غیر از خط عربیِ اصلاح شده برای کتابت فارسی نوشته شده است: شرحی بر کتاب حزقیال نبی به خط عبری و ترجمهای از مزامیر داوود به خط سریانی. علاوه بر اینها، ترجمه کتابهای غیردینی از عربی بود که از تمامی نمونههای قدیم اهمیت بیشتری داشت. مثلاً، حدود العالم، کتاب کهن بسیار مهمی از مؤلفی ناشناس، ترجمهای است از بعضی بخشهای تاریخ طبری. این قبیل آثار، از لحاظ لغوی حدّ مجاز برای کاربرد واژگان عربی را در فارسی تعیین کردند، و به عنوان متون ترجمه شده الگویی از نثرنویسی به دست دادند که قرنها مورد استفاده بود.
در سدههای چهارم تا ششم، ترجمه به فارسی شتاب زیادی گرفت، و از این رهگذر مجموعه عظیمی از رشتههای مختلف دانش، از طب، نجوم، جغرافیا گرفته تا تاریخ و فلسفه دراختیار خوانندگان فارسی زبان قرار گرفت. فضای تحمل دینی و بحث و جدالهای نظری که به همت خلفای عباسی در بغداد ایجاد شد الگویی به دست حکمرانان محلی در قسمتهای مختلف ایران، به ویژه در مناطق شمال شرقی یعنی خراسان و ماوراءالنهر، داد. در سایه حمایت دربارهای سلطنتی، آثاری از یونانی، لاتین، سریانی، آرامی، حتی چینی و سانسکریت ـ اغلب از طریق منابعی که قبلاً به عربی ترجمه شده بود ـ رفته رفته به فارسی درآمد.
در همه این فعالیتها، کتابها را با توجه به فایدهای که داشتند، با دیدی مصلحتگرایانه ترجمه میکردند. مترجمان به ترجمه آثاری که لازم، مهم یا سودمند میدیدند اقدام میکردند؛ این کار را هم بیجار و جنجال و بدون خودنمایی انجام میدادند. متون نوعاً دستخوش تغییراتی قرار میگرفتند: به بیانی سادهتر بازنویسی میشدند، تعلیقاتی بر آنها نوشته میشد، تلخیص میشدند، به کمک تکملههایی اصلاحاتی در آنها صورت میگرفت، یا طوری جرح و تعدیل میشدند که مناسب نیازهای ویژه خوانندگان جدید بشوند. مترجمان متون غیردینی بیش از مترجمان قرآن و دیگر متون اسلامی، به مختصههای دستوری فارسی توجه نشان میدادند. در نتیجه، دو رویکرد نسبتاً متفاوت به ترجمه رونق گرفت، یکی مناسبِ گفتارهای دینی و فلسفی و دیگری، که رویکردی آزادتر بود، مناسب ترجمههای علمی.
نمونههای نوع اخیر به قدری زیاد است که نمیتوان آنها را شمارش کرد، ولی دو مورد از آنها در اینجا شایان ذکر است. در میان سالهای 472ـ482 هجری، محمد بن منصور گرگانی، معروف به زرّیندست، براساس کتاب عربیِ تذکره الکحّالین از دانشمندی مشهور به علی بن عیسی، کتابی راهنما در چشم پزشکی با عنوان نورالعیون نوشت. مترجم برای آن که این اثر را برای خوانندگان فارسیزبان سودمندتر سازد، اصل عربی کتاب را در قالب جدیدی از پرسش و پاسخ ریخت. وی همچنین اطلاعات زیادی که بر اثر تجربه عملی در رشته جراحیهای چشم پیدا کرده بود به این کتاب افزود. همین طور، وقتی محقق سده ششمی ابونصر احمد قُبادی سرگرمِ ترجمه تاریخ بخارا، تألیف نَرشَخی (سده چهارم هجری) به فارسی بود، این اثر را با افزودن ضمیمهای روزآمد کرد. این هر دو کتاب بعدها از بین رفت و فقط منتخبی از اثر دوم [ترجمه فارسی] که پس از مرگ مؤلف به کتاب دیگری الحاق شده، بر جای مانده است.
این رویکرد به ترجمه اطلاعات علمی فراوانی برای ایرانیان سدههای میانی فراهم آورد. شاید بهترین نمونه دانشنامه علائی، اثر دایره المعارفگونه است که به دست پزشک نامدار، ابنسینا، آغاز و به همت شاگردش، جوزجانی، کامل شد. این کتاب دانشنامهای است موجز و ملخّص از رشتههای مختلف، که به علوم متمایلتر است تا به ادبیات و هنر. دانشنامه علائی، به شیوهای کم و بیش نظاممند، به هر حوزه قابلِ تصور از فعالیتهای بشری میپردازد، از نجوم و شاخههای مختلف آن گرفته تا فلسفه، الهیات، علم الاخلاق و عرفان؛ و نیز شامل اطلاعاتی است درباره خواص اجسام انسانی و حیوانی، نباتات و جمادات، سموم، پادزهرها و پیشگوییها و نوادر و غرایب بیشمار. به لحاظ تاریخی، دانشنامه علائی، نخستین نمونه از آثار دایره المعارفگونه متعدد فارسی است که کوشش میکنند ترکیب یا سنتزی از دانشهای موجود، چه نظری چه عملی، به دست دهند. پدید آمدن چنین آثاری بدون وجود سنت ترجمه، آزاد از محدودیتهای مربوط به انتساب [آثار به مؤلفان آنها] و عرف و آداب اجتماعی، احتمالاً غیرممکن بوده است.
عربی، در ایران سدههای میانی، همچون در دیگر نقاط جهان اسلام، زبان مشترک بود. تقریباً همه نویسندگان و دانشمندان ایرانی دو زبانه بودند، و شمار فوقالعاده زیادی از اهل علم و فیلسوفان تماماً یا عمدتاً همچنان به عربی مینوشتند. به غیر از طبریِ مورخ و ابن سینای پزشک و فیلسوف، سه تن از بزرگترین علمای دینی ـ فقیه شیعی، محمد طوسی (د. 468 ق)، اصلاحگر سنّی، غزالی (د. 505 ق) و زمخشریِ معتزلی مشرب (د. 539 ق) که نحوی و لغوی بزرگی نیز بود ـ همین طور فقیه و فیلسوف معروف فخرالدین رازی (د. 606ق) را میتوان در زمره این گروه شمرد. این افراد بعضی اوقات از آثاری که اصلاً به عربی نوشته بودند خود ترجمه گونههای فارسی فراهم میکردند، یا شاگردان خویش را در انجام چنین کاری هدایت میکردند؛ این دلیلی است بر اینکه چرا مرزِ میان ترجمه و اصل، به شکلی که در آن فرهنگ تصور میشده، به نظر ما مبهم و نامشخص میرسد.
این انعطافپذیری به دانشمندان و فیلسوفان ایرانی امکان داد تا در آنِ واحد هم نویسندگانی مبتکر باشند هم مترجم. نبود نگرانی بابت حق مالکیتِ اثر در آن روزگاران پایه تلاشهایی را که امروزه برای متمایز کردن تألیف از ترجمه میشود سست میکند. اعمال اقتباس، جرح و تعدیل و انتحال به شیوههایی صورت میگرفت که در مقولهبندیهای امروزی نمیگنجد. مجموعه آثار فلسفی و علمی فارسی پر است از متون دو زبانه یا ترکیبات عربی ـ فارسی، و متونی که در آنها نوشته اصلی و تفسیر آن به دو زبان مختلف است. متون فراوان دیگری هم هست که خصلتی بینابین دارند؛ این قبیل آثار را هم میشود و هم نمیشود کتابهایی اصیل به شمار آورد زیرا بعدها تفسیرها یا ترجمههایی با حواشی و تعلیقات به آنها الحاق شده است. منشأ چنین آثاری را با توجه به شرایط ایران سدههای میانی، باید عربی دانست، مگر آن که عکس آن ثابت شود. این کتابها معمولاً در زمانهای بعد از فارسی به ترکی، اردو یا هندی ترجمه میشد.
شاید بتوان به گرایشی در اینجا اشاره کرد: پیش از تعرضات مغول در سده هفتم هجری، فارسی اساساً زبان ادبیات و عربی عمدتاً زبان علم بود. ایرانیان سدههای میانی را، که عموماً به عربی مینوشتند، میتوان متولیان و وارثان سه سنت پیش از اسلام در نگارشهای علمی شمرد: ایرانی باستانی، یونانی هلنیستی، و هندی. آنان آثار علمی را از عربی ترجمه میکردند و آراء خود را به آن میافزودند. بدین ترتیب نصرالدین طوی (د. 673 ق) درسنامههای اصلی ریاضی و هندسه، از جمله اصول اقلیدس و اُکَر3 تئودوسیوس4 ، را به عربی برگرداند، و احکام نجوم بطلمیوس را از عربی به فارسی ترجمه کرد. او در هر مورد، آراء خود را به ترجمهها افزود. خواجه نصیر نیز براساس آثاری هندی که بر ما ناشناخته است، چند رساله فارسی در حساب نوشت.
و بدین ترتیب دومین روند [در تاریخچه ترجمه] مشهود میشود: در سدههای میانی، فارسی از حیث اهمیت دومین زبان جهان اسلام بود، مرتبهای که تاکنون آن را حفظ کرده است. فارسی مهمترین زبانی است که از طریق آن علوم اسلامی به اروپا راه یافتند، خصوصاً در دوره پس از هجوم مغول. در آن زمان، نوشتن کتابهای علمی اصلاً به زبان فارسی شروع، و بعدها به عربی ترجمه میشد. در فهرست این نوع آثار میتوان آن کتابهای نجومی را جای داد که مبتنی بر مشاهدات مستقیم است و در آذربایجان سده هفتم هجری به امر هلاکو، یا تحت نظارت الغ بیگ، فرمانروای دانشمند سمرقندی در سده نهم هجری، ثبت و ضبط گردید. هر چه بر اهمیت این روند در تکامل ترجمه در شبه قاره هند تأکید شود نمیتواند زیاده از حد باشد.
دوران پس از مغول
تا قبل از سده هفتم هجری، فارسی به عنوان زبان علم دین، ادبیات، حقوق، و نیز وسیله ارتباط در هندوستان کاملاً جای خود را باز کرده و ترجمه شماری از آثار مهم از سانسکریت و دیگر زبانهای هندی به فارسی آغاز شده بود. قرنها سلطه استعماری بریتانیا در هند و اعتلای نوگرایی و ایدهئولوژیهای ملیگرایانه در ایران و دیگر جاها در جهانِ فارسی زبان، باعث شده است اهمیت این آثار شناخته نشود. با این حال، پارهای از ترجمههای مهمتر برای ما شناخته شده است. از جمله آنها به این موارد میتوان اشاره کرد: ترجمه عزیز نوری دهلوی از کتاب نجومیِ وَرَهْرا مِهِرا (د. 587م) که در سده هشتم هجری صورت گرفت؛ ترجمهای مربوط به سال 995 هجری از لیلاواتی5 (رسالهای در حساب و هندسه تألیف دانشمند سده ششمی هندی بهاسکارا)، و رسالهای درباب جبر با عنوان ویجا گانیتا6 ، که در سال 1044 هجری ترجمه شد. به دهها ترجمه کماهمیتتر نیز میتوان اشاره کرد، که معروفترین آنها رساله در جبر و مقابله (1229 ق) از نجمالدین ککوراوی است.
یکی از مراکز بسیار مهم ترجمه دربار امپراتور اکبر بزرگ در نیمه دوم سده دهم هجری بود. در 990 هجری، وزیر اکبر، ابوالفضل، با صدور فرمانی فارسی را زبان رسمی دولتِ امپراتوری مغول اعلام کرد. در نتیجه، فارسی بر سرتاسر شبه قاره هند تا بنگال سیطره یافت و کتابهای ادبی متعددی از سانسکریت به فارسی ترجمه شد. از مهمترین اینها ترجمههای عبدالقادر بدائونی از مهابهاراتا و رامایانا است که در سالهای 1590ـ1600م. انجام گرفت. متقابلاً چندین کتاب مهم نیز از فارسی به سانسکریت ترجمه شده، و بدین ترتیب فارسی دروازه ورود به علوم اروپایی نیز گردید.
به دلایلی چند، بین سدههای دهم و سیزدهم هجری مراکز فرهنگی فارسی خارج از ایران رونق بسیار پیدا کرد. رسمی شدن تشیع در ایران در سده دهم هجری کانون توجه در ترجمه را باز به متون دینی منتقل کرد، مخصوصاً متون مربوط به سنن نبوی و سخنان امامان. نهجالبلاغه مظهری از کمال مطلوب در فصاحت و بلاغت گردید. این سخنان حکیمانه در بردارنده صنایع بلاغی گوناگونی است که حفظ آنها در ترجمه بسیار مشکل است. در شبکه در حال گسترشِ حوزههای علمیه شیعی در قم، اصفهان، و دیگر شهرهای ایران، ترجمه نهجالبلاغه و متون شیعیِ مشابه به زبان فارسی نه تنها اوج توفیق ادبی بلکه خدمتی بزرگ به امت اسلامی به حساب میآمد.
در هند، رویکرد به ترجمه با آنچه در ایران رواج داشت بسیار متفاوت بود. چند زبانگی در هندوستان به مراتب گستردهتر از ایران بود، و این وضعیت در رویکردهای ترجمه انعکاس داشت. تبادل کلمات بین فارسی و زبانهای دیگر آزادانهتر صورت میگرفت، و مقداری تساهل نسبت به کاربردهای مخلوط پیدا شد. این به نوبه خود موجد فاصلهای بین فارسی ایران به معنای اخصّ و فارسی هند و آسیای مرکزی گردید. به علاوه، نه فقط از عربی بلکه از زبانهای هندی، ترکی و نیز انگلیسی و روسی ترجمه صورت میگرفت.
سرانجام، تحولات گوناگون تاریخی به ایجاد شکافهایی میان فارسی زبانان انجامید. به یک دلیل اصلی، یعنی ظهور تشیع در ایران، قبلاً اشاره رفت. استعمار بریتانیا در هند و تعرضات روسها به داخل آسیای مرکزی کماهمیتتر نبود. در 1832م. انگلیسها حرکتی را آغاز کردند که نتیجهاش عملاً محوِ فارسی از شبه قاره هند بود. همچنین، با افتادن آسیای مرکزی به چنگ روسیه در اواخر سده نوزدهم، تقریباً همه فعالیتهای مربوط به ترجمه در آسیای مرکزی فارسی زبان با زبانهای جَغَتایی (بعدها اوزبکی) و روسی هماهنگ گردید.
اینها همه بر کار ترجمه در ایران تأثیر گذاشت، و خصلت بینالمللی این زبان را سخت ضعیف کرد. این مسأله در عصر جدید در نتیجه چندین عامل وخیمتر شده است؛ از جمله این عوامل قرار گرفتن فارسیِ آسیای مرکزی، که روسها نام آن را به تاجیکی تغییر دادند، در ارتباطی جدید با زبانهای ازبکی و روسی، و ظهور جنبش اصلاح زبان در ایران است که هیچ توجهی به عواقب بیانیهها و اقدامات خود در مورد فارسی نداشته است. نتیجه، بروز بحرانی در تفاهمِ زبانیِ متقابل بوده است که انبوه عظیم ترجمههای انجام شده به فارسی امروزیِ ایران را در بیرون از مرزهای این کشور تقریباً بیثمر کرده است. با توجه به این واقعیت که در سده اخیر، هیچ حرکت مهمی در حوزه ترجمه در افغانستان یا در بخشهای فارسی زبانِ آسیای مرکزی شکل نگرفته، میتوان گفت در پایان سده بیستم سرنوشت فارسی به عنوان زبانی بینالمللی در نقطه حساسی قرار گرفته است.
دوران جدید در ایران
در سالهای پایانی سده نوزدهم، شماری تحولات منجر به ظهور یک رنسانس ترجمه در ایران شد. پس از یک قرن و نیم بیثباتی سیاسی، سلسله قاجار (که از 1210 تا 1344 ق حکومت کردند) در اوایل این سده ثباتی ظاهری در جامعه ایرانی برقرار کرده بودند. با اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا، کم و بیش تماسهای فرهنگی منظم با اروپا آغاز شد، و این نیاز فوری به برقراری تماس بین دولتها را تشدید کرد. شیوه چاپ سنگی راه خود را به ایران پیدا کرده، متعاقب آن مطبوعات فارسی و صنعت نوپای تولید کتاب در این کشور آغاز شد. اینها همه منجر به آشنایی بیشتر با زبانهای اروپایی و رواجِ دوباره فعالیت ترجمه شد.
انگیزه جنبش جدید ترجمه اساساً نیازی بود که برای دستیابی به علوم و فنآوری اروپایی احساس میشد. دولت قاجار که علاقهمند به نوسازی ارتش و نظام اداری ایران بود، از پی اعزام گروههایی از دانشجویان به خارج به تأسیس دارالفنون، که براساس الگوی مراکز آموزش عالی اروپایی طرحریزی شده بود، اقدام کرد. دارالفنون، که به سال 1268ق. در تهران بنیاد گذاشته شد، نقش بسیار مهمی در نوسازی ایران ایفا کرد. برای تدریس موضوعات مختلف، معلمان اروپایی استخدام شدند، و غالباً ایرانیان در مقام دستیار و مترجم با آنها همکاری میکردند. این معلمان همچنین شماری کتابهای درسی در علوم مختلف تدوین کردند که بیشتر مبتنی بر آثار علمی اروپایی بود. به این ترتیب، ترجمه کمکم نقش مهمی در تکامل فعالیتهای آموزشیِ ایران نوین پیدا کرد.
بسیاری از نخستین مترجمان آثار اروپایی دانشآموختگان دارالفنون بودند. مهمترین آنها محمد حسن خان بود که بیشتر به اعتمادالسلطنه معروف است و این آخرین لقبی بود که دربار به وی اعطا کرد. از 1288 تا 1314 هجری، اعتمادالسلطنه رئیس اداره جدیدی در دولت موسوم به دارالترجمه بود که هدفش هماهنگ کردن و سرپرستیِ امور ترجمههایی بود که در عهده نظارت دولت بود. زیر نظر اعتمادالسلطنه، بسیاری از آثار مهم اروپایی در دسترس ایرانیان قرار گرفت، این ترجمهها غالباً از فرانسه صورت میگرفت و اکثر آنها برگردانهای آزادی بود که به اقتباس نزدیک بود.
دیری نپایید که ترجمه به طرف رشتههایی چون تاریخ، سیاست و ادبیات کشیده شد و بخش لازمی از برنامههای مختلف نوسازی شد. تقریباً همیشه ترجمه با این نیت انجام میگرفت که ایرانیان را، با عنایت به گذشته شکوهمند آنها، متوجه عقب افتادگیشان بکنند. افزون بر یک قرن بود که خاورشناسان اروپایی با شوق و علاقه به مطالعه ادبیات فارسی و تاریخ ایران اشتغال داشتند. گویندگان رومانتیک فرهنگ و تمدن ایرانی، مخصوصاً ایران باستان را میستودند. اگر قرار بود ایرانیان شکوه فرهنگ کهن خویش را باز یابند، میبایستی از این قبیل آثار [اروپاییان] باخبر میشدند.
جنبش جدید ترجمه از لحاظ تأثیر فرهنگی دست کم به اندازه دانشی که منتقل یا خلق میکرد اهمیت داشت. در میان مجموعه متنوع کتابهایی که در دهههای آخر سده نوزدهم به فارسی ترجمه شد میتوان به داستانهای تاریخی ولتر در باره اسکندر کبیر، پطر کبیر، شارل دوازدهم، مردم گریز و طبیب اجباری مولیر، تاریخ ایران مَلکُم و نیز آثاری از بعضی از معروفترین نویسندگان آن زمان اروپا، از جمله دومای پدر، فنلون7 ، لوساژ8 ، برناردن دو سَن پیر9 ، ژولورن و دانیل دُفو اشاره کرد. وجود این قبیل کتابها رفته رفته بر تمام جنبههای فرهنگ ایرانی، از سبک نگارش گرفته تا موقعیتِ زنان در جامعه، تأثیر گذاشت.
اکنون که پس از گذشت یک سده به ترجمههای فارسی اواخر سده نوزدهم مینگریم، این ترجمهها مخلوط غریب و عجیبی از ایدهئولوژی و خیالپردازی، قصه و تاریخ به نظر میآید با وجود این، چنانچه به این پدیده با توجه به نیاز ایران به بازسازی و اصلاحات بیندیشیم، شاید برای ارزیابی نقشی که این قبیل آثار از لحاظ تاریخی ایفا کردهاند، در موضع بهتری قرار گیریم.
از لحاظ کیفیت زیباشناختی، در میان همه ترجمههای سده بیستم، یک اثر برجستگی بیشتری دارد: ترجمه میرزا حبیب اصفهانی از The Adventures of Haji Baba Esfahani نوشته جیمز موریه. کتاب موریه، که در 1824م نوشته شده، از جامعه ایرانی بسیار تند انتقاد کرده، و به عنوان اثری واقعگرایانه هیچگاه مورد پذیرش ایرانیان نبوده است. ترجمه حبیب اصفهانی که در 1872م از متن فرانسوی صورت گرفته از بسیاری جهات بینظیر است. مترجم با استفاده از انواع تکنیک به این اثر حال و هوای بومی داده است: متن را به سبک محاورهای نوشته، و ضربالمثلهای فارسی بسیار به کار برده و در جای جای اثر، شعر و طنز فارسی گنجانده است. شیوه کار چنان موفق بود که پس از اندک زمان این نظریه پیدا شد که کار موریه احتمالاً براساس اصلی فارسی نوشته شده است. از آنجایی که نظریه مذکور این تسکین خاطر را به ایرانیان میداد که انتقاد موردنظر شاید از سوی یک ایرانی صورت گرفته باشد، قوت و اعتباری پیدا کرد. این نظریه اکنون بکلی ردّ شده است.
تا پیش از پایان سده نوزدهم بخش قابل ملاحظهای از علوم و هنرهای اروپایی از طریق ترجمه در دسترس ایرانیان قرار گرفت، و ترجمه ادبیِ آثار اروپایی به حرکتهای تازهای با هدف امروزی ساختن ادبیات فارسی منجر گردید. بدین ترتیب، ایران با اشتهای سیریناپذیری برای ترجمه که به سبب عطشی شدید برای بازسازی نظام حکومت، اجتماع و فرهنگ طبق الگوهای اروپایی به وجود آمده بود، وارد سده بیستم شد. شرح و وصفهای انقلاب فرانسه که به فارسی ترجمه شده بود نقشی مهم در جنبش مشروطیت (1323ـ1329ق) ایفا کرد و ترجمه فارسیِ قانون اساسیِ 1831 بلژیک به عنوان سندی در پیشنویس قانون اساسی ایران که به سال 1324 قمری به تصویب رسید، به کار رفت. در 90 سال گذشته، متون ترجمه شده گوناگونی از اصل اروپایی و آمریکایی ـ از قوانین طبیعت و آداب اجتماعی گرفته تا مقررات حقوقی، اسناد سیاسی و آیینهای اداری ـ نقشهای مشابهی در ایران ایفا کردهاند.
به بیانی کلیتر، ترجمه مبنای بسیاری از تحقیقات فلسفی، تأملات فرهنگی، فعالیتهای اجتماعی و برنامههای سیاسیِ ایران در سرتاسر سده بیستم قرار گرفته است. ترجمه ابزار اصلی آشناسازی ایرانیان با اندیشههای نو، مکاتب فکری و روندهای ادبی، و نیز از مؤلفههای لازم حرکت به سوی تجددگرایی بوده است؛ در نتیجه، ترجمه با اشتیاق و جدیتی بیسابقه در تاریخ زبان فارسی دنبال شده است. امروزه، تقریباً همه آثار مهم تمدن غربی از ارسطو و افلاطون تا نمونههایی از آخرین روندهای جاری در قصهنویسی آمریکایی و فرانسوی به صورت ترجمه در دسترس ایرانیان قرار میگیرد.
ضمناً، بعضی اوقات ترجمه راهی آسان، اگر نه برای رسیدن به ثروت که، برای دستیابی به شهرت بوده است، مخصوصاً در علوم اجتماعی و ادبیات. گرچه ترجمه استعدادهای زیادی را به سوی خود جلب کرده، گهگاه تأثیری منفی بر تکامل فرهنگ داشته و مانع تلاشهایی شده که باید برای کشف قابلیتها و امکانات پیشرفت سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی که با الگوهای غربی سازگاری ندارد، صورت گیرد. با همه این اوصاف، اهمیت ترجمه به عنوان فعالیتی فرهنگی تقریباً همه روشنفکران برجسته ایرانِ معاصر را ترغیب کرده که مهارت خود را در این کار بیازمایند. اینان بندرت در رشتههایی از قبیل ادبیات و علوم اجتماعی تخصص یافتهاند. در عوض، به نظر میرسد شوق و کشش به ترجمه در شخص پس از زمانی پیدا میشود که مناسبتی برای آن بیابد یا آن را برای تقویت یا توجیهِ صلاحیت سیاسی، یا هنری خود ضروری تشخیص دهد.
با وجود این، میان ترجمههای قدیمتر و ترجمههایی که از زمان جنگ دوم جهانی تاکنون رواج داشته، میتوان تمایزی قائل شد. در دوره اول، ترجمه بهترین شیوه برای آشنا ساختن ایرانیان با غرب به شمار میآمد. مترجمان نوعاً ترجمه را وسیلهای برای تسریع حرکت ایرانیان به سوی امروزیسازی تصور میکردند. آنان ترجمه را، چه ادبی چه فلسفی چه تاریخی، ابزاری برای تحول اجتماعی و فرهنگی میپنداشتند. ترجمه در نظر آنها اساساً وسیلهای برای آموزش و پرورش، و ابزاری برای توسعه کشور و انسجام فرهنگی بود.
تقریباً همه مترجمان آن زمان ـ از جمله، یوسف اعتصامالملک، محمدعلی فروغی، عباس اقبال آشتیانی، و سعید نفیسی ـ اساساً علاقه داشتند که با نشان دادن موقعیتهای فرهنگی اروپاییان به خوانندگان ایرانی، به فرهنگ ایران خدمت کنند. تقریباً تمام وسایل نشر افکار ـ صنعت کتاب، مجلههای ادبی و سیاسی، و نیز مؤسسات آموزش عالی در دورهای متأخرتر ـ به منظور فرهنگبخشی و تنویر افکار ایرانیان باسواد، مقداری فعالیتهای مربوط به ترجمه در برنامههای خود گنجاندند. فقط به عنوان مثال میگوییم که مجلات ایرانی ـ از قبیل بهار، دانشکده، ارمغان، وفا و آینده ـ برای مطلع ساختن ایرانیان از تاریخ، سیاست و امور جاری ملل اروپایی بر ترجمه تکیه میکردند، و خواسته آشکار آنان این بود که موارد مذکور را الگوهایی نشان دهند تا ایرانیان از آنها پیروی کنند. آنها با این کار به خلق سبک نگارشی جدید، وسایل و روشهای جدید ارتباطات، و نهایتاً سنت ادبی تازهای کمک کردند.
پس از جنگ دوم جهانی، انگلیسی رفته رفته در دبیرستانهای ایران جای فرانسه را گرفت و ترجمهها نیز دیگر عمدتاً از زبان انگلیسی صورت میگرفت. همزمان با این تحولات، افکار مارکسیستی، مخصوصاً در تعابیر استالینی آن، از طریق ترجمههایی که توسط حزب توده طرفدار روسیه هدایت میشد، رفته رفته در ایران رونقی یافت. چندی نگذشت که آمریکاییها هم که قدرت را در ایران از دست انگلیسها گرفته بودند، وارد صحنه شدند. در اواخر دهه شصت میلادی ترجمه به مرحله تازهای پای نهاد زیرا نیروهای سیاسی رقیب برنامههای خود را بعضاً از طریق ترجمه به پیش میبردند.
در 1332 شمسی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، با ابتکار جوانی دانشمند و تحصیلکرده غرب به نام احسان یار شاطر در تهران تأسیس شد. این بنگاه، تحت نظارت دربار، تلاشهایی را در حوزه ترجمه هدایت کرد که نتیجهاش انتشار چندین رشته کتاب بود، از جمله رشته کتابهای ادبی خارجی، رشته کتابهای کودکان و نوجوانان، رشته کتابهای ایرانشناسی و متون فارسی. اگر چه این بنگاه حیطه انتشارات مبتنی بر ترجمه را به مقدار زیادی گسترش داد، اهمیت تاریخی آن اصلاً در معیارهایی است که برای تأمین اصالت، دقت و ویراستاری کتابها مقرر کرد. مؤسسه مذکور الگویی نیز برای کارهای مشابه به دست داد که از همه برجستهتر مؤسسه فرانکلین ایران، یک شرکت انتشاراتی آمریکایی بود که در سال 1333شمسی بنیاد نهاده شد. چنین سازمانهایی تلاشی هم میکردند تا دولت ایران را متقاعد کنند قرارداد کپی رایت ژنو را امضا کند، شرایطی را برای حق انحصاری چاپ ترجمهها وضع کند، و معیارهایی برای ویرایش متون ترجمه شده تعیین نماید. این تلاشها چندان موفقیتآمیز نبود، چون ایران سودی در پیوستن به قرارداد بینالمللی کپی رایت نمیدید.
در ضمن، ترجمه همچنان یکی از مؤلفههای مهم زبانآموزی، مخصوصاً در سطح دانشگاه، باقی ماند. ولی این کار به شیوههایی نسبتاً سنتی دنبال میشد که همیشه به تربیت مترجمان لایق و حرفهای نمیانجامید. کار عمده شامل ترجمههای عملی بود، و بحث چندانی از مبانی نظری یا اصولی که بر فرایند نگارش متن حاکم است به میان نمیآمد، نوعاً، محصلین ترجمههای خود را ارائه میکردند، بعد از آن بحثهایی صورت میگرفت و نهایتاً متنی به عنوان بهترین ترجمه ممکن از فلان متن اصلی پیشنهاد میشد.
طی سالهای 1348ـ1357 شمسی، کوششهایی در دانشگاه تهران، مدرسه عالی ترجمه و جاهای دیگر صورت گرفت تا ترجمه ادبی ازانگلیسی به فارسی و برعکس به روش تازهای تدریس شود. تدریس اساساً بر پایه بررسی ترجمههای موجود و بحث درباره محاسن و معایب نسبی آنها بود و هدف آن هم این بود که دانشجو شباهتها و تفاوتهای زبانها و متون مورد بررسی را درک کند. بحثهای مفصل درباره سبک، طرز بیان و بافت هر متن جایگزین شرط خلق متن [ادبی] شد. تدریس روشهای ترجمه، با همه اهمیتی که دارد، هرگز به صورت مؤلفه بسیار مهمی در کار ترجمه موردنظر قرار نگرفته است.
در 1358 شمسی تا چند سال بعد، به عنوان بخشی از تلاشهای دولت جمهوری اسلامی به منظور گرداندن جهت نظام آموزشی ایران به سوی ایدئولوژی خود، کمیتهای به نام کمیته ترجمه، انشاء و ویراستاری در ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد. این ستاد با استفاده از فرصتی که به دنبال تعطیل شدن موقت دانشگاههای کشور فراهم شده بود، به تهیه متون درسی که اصول عقاید را بهتر منعکس کند، مبادرت کرد. حوزههای علوم و معارف به حدود 30 رشته مختلف تقسیم شد و کتابهای درسی دانشگاهی، که غالباً از انگلیسی و فرانسه ترجمه میشد، برای هر رشته آماده گردید. بدین ترتیب، یک رشته کتابهای درسی، که اساساً ترجمه و گردآوری از کتابهای اروپای غربی بود، تهیه گردید. این کتابها از آن زمان تاکنون روزآمد شده و هنوز در نظام آموزشی ایران استفاده میشود.
در حال حاضر، تدریس روشهای ترجمه و فعالیتهای مربوط به ترجمه مکتوب و ترجمه شفاهی به هم آمیختهاند، و هیچ مؤسسه خاصی که تعیین برنامه و هدایت کارهای مربوط به ترجمه را هدایت کند وجود ندارد. در 1368 شمسی، انتشار مجلهای حرفهای به نام مترجم در دانشگاه فردوسی مشهد آغاز شد.10 این نخستین تلاش برای برانگیختن بحثهای علمی درباره ترجمه بود. طی پنج سال انتشار نامنظم، این مجله یک رشته ملاحظات نظری و راهنماییهای عملی برای علاقهمندان حرفه مترجمی ارائه کرده است. همچنین، به منظور راهنمایی مبتدیان گهگاه در آن مصاحبههایی با مترجمان حرفهای و معرفی متون ویرایش شده به چشم میخورد. مقالات آن مشتمل بر طیفی از بحثهای گوناگون است، از ترجمه کامپیوتری و ماشینی گرفته تا ویرایش متون ترجمه شده و غیره.
ترجمه در ایران همچنان بخش مهمی از مطالعات دانشگاهی و کارهای حرفهای را که با زبانهای خارجی سر و کار دارد تشکیل میدهد، و به عنوان وسیلهای برای ارتباطهای اجتماعی، فرهنگی و ادبی بین ایران و بقیه جهان ـ بخصوص با توجه به تضییقات اخیر بر تجارت و مسافرت ـ نمودِ برجستهای پیدا کرده است. گرچه ترجمه [در ایران] ممکن است ظاهراً فاقد اصول راهنما و پشتیبانی سازمانی باشد اما هنوز فعالیت فرهنگی زنده و پرتحرکی است و احتمال دارد تا مدتی قابل پیشبینی در آینده همچنان ادامه یابد.
------------------------------------------------------------
پانوشتها:
1ـ در تقسیمات زبانهای ایرانی، گویش یا زبانی به نام مادی اوستایی (Median) وجود ندارد. فقط اوستایی دارای دو لهجه کاثی و جدیدتر است ـ م.
2ـ پازند نام الفبا نیست بلکه دقیقاً به زبان پهلویِ بدون هزوارش اطلاق میشده است. این زبان پس از حمله اعراب و شاید در قرون 2م و 3م نشأت گرفته است. در آن زمان لغات هزوارش (= کلمات آرامی که با تلفظ پهلوی خوانده میشده) را از متن پهلوی بیرون کشیدند و به جای آن لغات پارسی نهادند. (برای توضیح بیشتر، رجوع شود دایره المعارف فارسی، ذیل پازند و اوستا).
3ـ اُکَر، جمع اُکْرَه، به معنیِ کُره. در اصطلاح علمای اسلامی، هندسه کروی علمِ اُکَر (spherics، از Spherica) خوانده میشود.
4ـ Theodosius
5ـ Lilavati
6ـ Vija-Ganita
7ـ Fenelon
8ـ Le Sage
9ـ Bernardin de Saint-Piere
10- فصلنامه مترجم از سال 1370 در مشهد منتشر میشود و به هیچ سازمانی وابسته نیست. سردبیر.
برگرفته از: فصلنامه مترجم
منبع: شورای گسترش زبان فارسی
Read more: http://www.motarjemonline.com/forum/showthread.php?657-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%88-%D8%B3%D9%86%D8%AA-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86#ixzz2E9S0ypPi
Under Creative Commons License: Attribution Non-Commercial
درباره مسائل ترجمه در ایران |
۴ پرسش از ۴ مترجم |
در عصر جهانى سازى اتخاذ تصمیم هاى دقیق براى ترجمه به نظر الزامى مى آید. برخى نشانه ها که حاوى فرهنگ، ارزش و دانش غربى هستند به صورت هاى غیرقابل کنترلى از خلال رسانه ها، اینترنت و ماهواره به سرزمین ما منتقل مى شود. این نشانه ها در ماهواره و اینترنت به سختى قابل کنترل هستند. اما کتاب ها مى توانند به راحتى سامان داده شوند. چنانچه سیستمى واقع بین به سامان دادن وضع ترجمه دست ببرد وضعیت بهبود مى یابد. منتقل کردن بخش مفید فرهنگ و معرفتى که خارج از مرزهاى ما تولید مى شوند از جمله راه حل هاى فرهنگى محسوب مى شوند به همین خاطر با ۴ سؤال به سراغ مترجمان ایرانى رفتیم که از زبان هاى انگلیسى، عربى، اسپانیایى و فرانسوى متونى را به فارسى آورده اند. این سؤالات عبارتند از:
۱) کتاب ها و آثارى که ترجمه کرده اید را برچه اساسى انتخاب نمودید؟ ۲) مهم ترین مشکلات ترجمه در کشور ما چیست؟ ۳) چرا در ایران از یک کتاب چند ترجمه ارائه مى شود؟ ۴) آیا ما در ایران نقد ترجمه داریم چرا؟ و نقد ترجمه به چه کار مى آید؟
منیره احمد سلطانى ۱ـ براساس کتاب هایى که به دستم مى رسد. به عنوان مثال کتاب «فولکور جهان» را در نمایشگاه دیدم و یا کتاب «چگونه نقد بنویسیم» را به پیشنهاد دخترم ترجمه کردم. البته علاقه هاى شخصى نیز شرط است. خواندن کتاب «فولکور جهان» که یک کتاب ۶ جلدى شده است براى خودم بسیار جالب بود. حتى توضیحاتى درباره قسم هاى شیعیان به حضرت فاطمه(س) و حضرت اباالفضل در آن دیده مى شود. آشنایى با فرهنگ عامه مردم جهان آن هم با این دقت براى من خیلى مفید بود. ۲ـ یکى از مهم ترین مشکلات ما غیرفرهنگى بودن ناشران است. بیشتر به فروش کتاب فکر مى کنند. من مجبور شدم براى کتابى که گفتم [فولکلور جهان] ۸ سال کار کنم. چون نوشتن فرهنگ عامه احتیاج به توضیح، حاشیه و پاورقى زیاد دارد، اما به سختى ناشرى براى چاپ آن یافتم، در حالى که کتاب فال قهوه را به سرعت در تیراژ بالا منتشر مى کنند. الآن کتابى در مورد انواع فالگیرى هاى جهان در دست دارم اما حاضر به ترجمه آن نیستم. ولى مى دانم بلافاصله بعد از ترجمه به چاپ خواهد رسید. مسأله بعدى که بسیار مهم است نبودن ویراستاران خوب در بنگاه هاى نشر است. مترجم بعد از ترجمه تحت تأثیر متن اصلى است. گمان مى کند از عهده ترجمه برآمده است و به طور طبیعى نمى تواند قضاوت خوبى براى ترجمه خود داشته باشد. این وظیفه ویراستار است که اشتباهات مترجم را بگیرد. فقدان ویراستار در انتشارات موجب مى شود انواع اشتباهات در کتاب ها دیده شوند. ۳ـ زیرا ما جایى براى ثبت و اطلاع رسانى کارهاى ترجمه شده نداریم. من بعد از این که شعرهاى امیلى دیکینسون را ترجمه کردم متوجه شدم آقاى «سعیدپور» نیز آن را ترجمه کرده اند. ۴ـ به تازگى جدى گرفته شده است. فصلنامه علمى فرهنگى به نام «مترجم» چاپ مى شود که مجله وزینى است. به نظر مى رسد براى شروع خوب باشد.
|
عبدالحسین فرزاد ۱ـ انتخاب من براساس مسیرى است که انتخاب کرده ام. گرایش من بیشتر به ترجمه ادبیات متعهد است. زیرا هنوز ادبیات را مهم ترین حامل و انتقال دهنده فرهنگ مى دانم. این ادبیات است که به بهترین شکل تمدن را سامان مى دهد و سوء تفاهم را از میان برمى دارد. فلسطین مورد ظلم قرار گرفته است، کشورهاى ضعیف به دست کشورهاى بزرگ بلعیده مى شوند و کشتار گسترش مى یابد. این چیزى است که من به ادبیات منتقد آن مى پردازم. شعرهاى مورد توجه من شعرهاى پویا و جهت دار شاعران عرب است. محمود درویش، آدنیس، نزار قبانى و قاداه سمان. من چیزى را ترجمه مى کنم که فکر مى کنم موردنیاز جامعه و زمانه است. شاید براى شما جالب باشد بدانید هم اکنون در زندان هاى اسرائیل علاوه بر فلسطینى ها، برخى خاخام ها و دانشجویان یهودى که منتقد رفتار دولت اسرائیل هستند نیز به سر مى برند. موج تازه اى از گروه هاى جدید یهودیان مخالف با اسرائیل که به پست صهیونیسم (یا بعد از صهیونیسم) مشهور هستند هم اکنون فعالیت مى کنند. برخى از آنها در قالب گروه هاى موسیقى در اروپا مقابل سفارتخانه هاى کشورهاى عربى ترانه ها و آوازهاى عربى ـ عبرى مى خوانند و به هر دو زبان مخالفت خود را با خونریزى اعلام مى کنند. آنچه من ترجمه مى کنم بیشتر مربوط به حماسه مقاومت مى شود وگرنه کتاب عربى زیاد است. به عنوان مثال برخى کتاب هاى روانشناسى هاى عجیب و غریب و همچنین عرفان هاى عجیب و غریب که براى جوانان نیز مضر است وجود دارد که خوشبختانه ظاهراً دولت با انتشار آنها مخالفت مى کند. به نظر من چیزى باید ترجمه شود که جامعه و زمانه به آن نیاز دارد. ۲- نسلى که من به آن تعلق دارم مشکلات زیادى نداشت، مرحوم قاضى، احمد میرعلایى، شاملو، به آذین، افزون بر آشنایى با زبان خارجى به زبان مادرى خود تسلط داشتند. این امر سبب مى شود در معادل یابى موفق باشند. کسى که زبان فارسى را بفهمد، نرمش ها و توانایى هاى آن را بداند با ضرب المثل ها و تکیه کلام ها آشنا باشد زبان مبدأ را به خوبى تبدیل به زبان مقصد مى کند. فقدان این آشنایى نثر، ترجمه را بى نمک و بى رونق مى نماید. ما کتابهاى ادبیات کلاسیک را به دقت مى خواندیم. مثلاً از کتاب «نفس المصدور» نسوى که منشى جلال الدین خوارزمشاهیان بود گرفته تا مرزبان نامه را مى خواندیم. مواضه ها، سج ها و ظرایف این متون حیرت آور است. جایى در مرزبان نامه براى توصیف و ایرانى شهر مى خوانیم: «و دیوارهاى آن مانند مستان طافه [سیاه مست] سر در پاى یکدیگر نهاده بودند.» به زیبایى نثر توجه کنید. مترجم باید از این متون آگاه باشد تا بتواند آثار، شکسپیر، دون کیشوت و دیگران را ترجمه نماید. ۳- برخى از این ترجمه ها، ترجمه نیست بلکه ویرایش کتاب هاى دیگران است که باید درباره آن در مبحث «کتاب سازى» بحث کرد. گاهى در مقایسه دیده ام اگر ترجمه اول اشتباهى دارد، ترجمه هاى بعدى نیز همان اشتباه را تکرار مى کنند. برخى معتقدند هر نسلى براى خود زبانى دارد و بنابراین باید کتاب ها را به زبان نسل خود ترجمه کند. ولى تعداد زیادى از ترجمه هاى مجدد در ایران از این قاعده پیروى نمى کنند. ۴- به نظر من ما نقد ترجمه نداریم. فقط یک مجله است که گمان نمى کنم کافى باشد. به همین خاطر هم با آشفته بازارى در ترجمه رو به رو هستیم. یکى از ناشران قم ترجمه عربى کتاب «شرق شناسى» ادوارد سعید را به من نشان داد که به قلم «کمال ابودیت» برگردانده شده بود. اما با وجود این که گمان مى کنم بهتر است دوباره با توضیحات و ترجمه بهترى ارائه شود، قبول نکردم. زیرا وحشت داشتم دال بر کتاب سازى بشود و ایجاد سوءتفاهم کند. با این حال دوستان زیادى از من خواسته اند آن را دوباره ترجمه کنم. تردید من به خاطر جو ناسالمى است که وجود دارد اگر نقد علمى وجود داشت این گونه تردیدها به وجود نمى آمد.
|
احمد پورى ۱- براساس میل و سلیقه شخصى انتخاب مى کنم. تازمانى که از کارى لذت نبرم دست به ترجمه آن نمى برم. ۲- یکى از مهم ترین مشکلات در وهله نخست نداشتن منابع خوب است. دسترسى ما به مراجع بسیار دشوار است. هرچند پدیده اینترنت کمى به مرتفع شدن این مشکل کمک کرده است اما هنوز مترجمان از نداشتن منابع و محدودیت در انتخاب رنج مى برند. مسأله بعدى طولانى بودن زمان کسب مجوز انتشار کتاب است. در نتیجه مترجم نمى داند بعد از آماده کردن کتاب چقدر باید منتظر بماند. مشکل بعدى بازار کتاب است که وضع خوبى ندارد. ناشران نیز میل چندانى به چاپ کتاب هاى خوب ندارند. در این میانه کار براى مترجمان ناشناخته دشوارتر است. ۳- درخارج از ایران وقتى مشاور و ویراستار یک ناشر به این نتیجه برسند که باید ترجمه دیگرى از یک اثر ارائه شود، آنگاه سفارش انجام ترجمه را مى دهند. در کشور ما موضوع متفاوت است و چنین فرایندى دیده نمى شود. بنابراین تعدد ترجمه ها به علل دیگرى برمى گردد، یکى از آن علل نبودن یک مرکز اطلاع رسانى است. درواقع مترجمان از کار هم خبر ندارند. گاهى هم به ترجمه هایى برمى خوریم که از روى ترجمه دیگرى انجام شده است. یک بار به ترجمه اى برخوردم که بر اثر تصادف یکى از سطرهاى متن اصلى را جا انداخته بود. وقتى به ترجمه هاى دوم و سوم نگاه کردم دیدم آنها هم از روى آن سطر پریده اند. این نشان مى دهد که کار آنها رونویسى بوده است و نه ترجمه. حال اگر درجایى بگویى این رونویسى است حرف تو را به حساب کینه توزى مى گذارند. ۴- نقد ترجمه جدى گرفته نمى شود. در بهترین حالت به پیدا کردن چند کلمه اشتباه یا مقایسه دو اثر ختم مى شود. نقد ترجمه در جهان براساس تئورى هاى ترجمه صورت مى گیرد. این رشته مى تواند براى خود شاخه علمى دیگرى باشد. باید در آینده منتظر استعدادى باشیم که در این زمینه شکوفا مى شود. زیرا تا به امروز چیز قابل ملاحظه اى به نام نقد ترجمه و رشد وبسط تئورى هاى ترجمه نداشته ایم.
سعید آذین ۱- من تنها اشعارى را ترجمه مى کنم که احساس مى کنم با ترجمه آنها به فرهنگ کشورمان چیزى اضافه مى شود. شرط دیگر هم این است که آن اثر قابلیت شعر شدن در زبان فارسى را داشته باشد. ۲- مشکل ما این است که به دانستن زبان مبدأ بسنده مى کنیم. در حالى که ترجمه بستگى زیادى به فرهنگ کشور موردنظر دارد. من گمان مى کنم مترجم باید زیرآسمان کشورى که مى خواهد از آن اثرى را ترجمه کند قدم زده باشد و اگر چنین امکانى ندارد باید سعى کند تا حد ممکن اطلاعات بیشترى از وضعیت فرهنگى آنها کسب نماید. اینترنت مى تواند در این زمینه کمک خوبى باشد. باید بدانیم وقتى که «لورکا» از ماه گرانادا مى گوید، آن ماه چه تفاوتى با «ماه» ما در ایران دارد. مشکل بعدى این است که ترجمه ها بیشتر از روى زبان دوم، سوم و چهارم انجام مى شود. مترجم باید با زبان اصلى اثر آشنا باشد تا آن را از متن مستقیم در فرهنگ خود آن کشور درک کند. برخى از کلمات در اسپانیولى وجوددارند که در دیکشنرى یافت نمى شود. مردم در کوچه و خیابان از آن استفاده مى کنند و شاعران گاهى آنها را به کار مى برند. براى یافتن معادل هایى براى این کلمات حتماً باید به زبان اصلى و فرهنگ آن جامعه آشنا باشید. مسأله بعدى نداشتن یک انجمن مترجمان است. اگر جایى باشد که مترجمان گردهمایى داشته باشند و به طور منظم یکدیگر را ببینند مى توانند به هم کمک کنند. ۳ـ این موضوع به ناشران مربوط مى شود. چاپ کتاب با فروختن گوجه فرنگى متفاوت است. ناشر باید اطلاع کافى از وضعیت ترجمه ها داشته باشد و سفارش ترجمه هایى را بدهد که در بازار موجود نیست. بعضى از مترجم ها نیز صداقت و راستى ندارند. من ۱۵ شعر از «خوان رامون خیمنس» ترجمه کردم و در «بخارا» به چاپ رساندم. چندى بعد کتابى از مجموعه شعرهاى آمریکاى لاتین بیرون آمد که ۶ شعر از اشعار «خوان رامون خیمنس» که من ترجمه کرده بودم در آن بود. آیا «خیمنس» جز این ۱۵ شعر کتاب و شعر دیگرى ندارد. شاید به این خاطر باشد که گروهى مى خواهند از این راه کسب درآمد کرده زندگى کنند. با توجه به وضعیت نشر و فروش کتاب مجبور مى شوند دست به چنین کارهایى بزنند. ۴ـ خیر نداریم. زیرا کسانى که هم زبان اصلى را بدانند هم به زبان فارسى آشنا باشند و هم ترجمه را بشناسند وجود ندارند. یا بسیار کم هستند از طرف دیگر ما عادت کردیم دوستى و دشمنى را با کار اشتباه بگیریم به طورى که یک بار رضا سیدحسینى به من مى گوید: «چه حوصله اى دارید» ما باید تحمل نقد شدن را داشته باشیم. البته این دو مشکل تنها مربوط به حوزه نقد ترجمه نمى شود. در مورد نقد، عکاسى و نقاشى هم منتقدان کمى هستند که سبک ها را بشناسند و با مسائل و تئورى ها آشنا باشند. یکى از علت هاى آن نیز این است که در دانشگاه واحدى به نام واحد نقد وجود ندارد. در دانشکده هاى رشته مترجمى چند واحد نقد ترجمه سراغ دارید؟ وقتى این گرایش در دانشگاه پایه ریزى نشود، در مراحل بعدى با مشکل روبه رو مى شویم. |
http://www.iketab.com/index.php?Module=SMMPBPages&SMMOp=Articles&SMM_CMD=&ArticleId=1755
اربابی:
آیا ترجمه در ایران متولی دارد؟
خبرگزای آریا- بحث های مطرح شده در برخی مطبوعات در مورد وضعیت ترجمه و مترجمان در کشور و جدل لفظی بین انجمن مترجمان ایران و یک مترجم، تلنگری است تا جامعه ترجمه را تا حدی از خواب زمستانی طولانی خود بیدار و فضا را برای آسیب شناسی معضلات و مشکلات پیش روی آن باز نماید.
به گزارش خبرگزاری آریا، بی تردید طرفین مباحثه که ناخواسته در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند، نیتی جز ارتقای وضعیت و جایگاه ترجمه در کشور ندارند که اگر اینگونه نباشد، خود را از جامعه ترجمه جدا کرده اند.
اما آیا واقعاً اوضاع جامعه ترجمه و در یک کلام صنعت ترجمه در کشور به سامان است؟ آیا همه دست اندرکاران این صنعت به درستی به وظایف و تعهدات خود عمل کرده و می کنند؟ آیا صنعت ترجمه در کشور به واقع متولی دارد؟ آیا کلی گویی، راه اندازی یک وب سایت، شعار دادن و عضوگیری صرف همه آن کاری است که یک نهاد ترجمه، آن هم با ادعای متولی بودن در جامعه ترجمه می تواند انجام دهد؟ آیا اعضای جامعه ترجمه از وضعیت شغلی، علمی و اجتماعی خود واقعاً رضایت دارند؟ آیا متقاضیان ترجمه از عملکرد و کیفیت مترجمان و نهادهای ترجمه راضی هستند؟ آیا نهادهای ترجمه پوشش لازم برای فعالیت های خود را در اختیار دارند؟
پاسخ این سوالات و البته بسیاری سوالات ناگفته دیگر، می تواند وضعیت و جایگاه صنعت ترجمه در کشور را مشخص نماید که البته چندان امیدوار کننده نیست.
اربابی به عنوان کارشناس ارشد مطالعات ترجمه، مدیرعامل موسسه سپهر ترجمان اندیشه (تأسیس 1386)، کارشناس رسمی قوه قضاییه در رشته مترجمی زبان انگلیسی، مدرس دانشگاه در رشته ترجمه، مترجم آثاری از قبیل چهارگانه «مدیریت قراردادهای بین المللی ساخت» و به عنوان فردی که سال های بسیاری از عمر حرفه ای و سرمایه خود را صرف ترجمه کرده، در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی صنعت ترجه اعلام کرد: «من بر این باورم که ترجمه در ایران هنوز متولی ندارد. وجود جزیره های پراکنده با برخوردهای قبیله ای، هیچگاه نمی تواند ترجمه را صاحب جایگاه واقعی خود نماید. عدم برگزاری حتی یک نشست رسمی بین نهادهای ترجمه فعال در کشور به منظور تجمیع آرا و نظرات و استانداردسازی برنامه ها و اهداف، عدم وجود کار و پوشش رسانه ای مطلوب بر روی فعالیت های این عرصه، فاصله عمیق و بزرگ بین مترجمان و نهادهای ترجمه و در نهایت، عدم تلاش هدفمند و برنامه ریزی شده برای ایجاد جایگاه واقعی برای صنعت ترجمه در کشور همسو با سایر کشورها، خود نشانه ای است روشن از اینکه ترجمه در ایران هنوز متولی ندارد.
وی خاطر نشان کرد: «اینکه مترجمان با هم دوست هستند یا خیر، به نوبه خود حائز اهمیت است. اما مهمتر از آن اینست که راهی برای نزدیکتر و همسو کردن مترجمان انجام گیرد. اگر مترجمی ادعا می کند که مترجمان از هم فاصله دارند، نباید او را به بیگانگی با صنف متهم کرد. چون وجود صنف ترجمه در ایران هنوز یک ادعا بیش نیست و باید اذعان کرد که ترجمه در ایران هنوز متولی ندارد. هنوز یک مترجم نمی داند در صورت بروز یک مشکل شغلی، اجتماعی یا شخصی به چه نهادی باید مراجعه کند. یک مترجم نمی داند اگر بخواهد روی ترجمه به عنوان شغل اول خود حساب کند، چگونه می تواند از مزایای بیمه ای خاص مترجمان بهره مند گردد. یک مترجم هنوز نمی تواند از وجود امکانات رفاهی خاص مترجمان سرخوش باشد. اینها و بسیاری معضلات دیگر واقعیت جامعه ترجمه ماست.»
اربابی در ادامه با اشاره به تلاش های برخی فعالان عرصه ترجمه عنوان کرد: «اما نباید حرکت های خوب و دلسوزانه برخی فعالان عرصه ترجمه را نادیده گرفت. در گوشه و کنار این مجمع الجزایر، هستند گروه ها و افرادی که با تمام توان و به دور از شعار زدگی وارد میدان شده و به حق فعالیت های مثمر ثمری داشته اند که باید به ایشان دست مریزاد گفت.»
اربابی، در پایان همه اعضای جامعه ترجمه را به همگرایی بیشتر و به دور از شعار زدگی و نمایش، به منظور ایجاد، تثبیت و گسترش نقش و جایگاه صنعت ترجمه در کشور دعوت نمود.
کد خبر: 20120723144457828
|
||
|
||
چکیده جامعهشناسی، سیاست، اقتصاد و سایر حوزها است، چراکه تخصص مترجمین و شرایط هرمنوتیک حاکم بر زمانها از جمله عوامل تأثیرگذار بر ترجمه هستند که باعث شده مترجمین در وهله اول، نسبت به ترجمه متون احساس رقابت کنند و دیگر آنکه یک اثر در زمانهای مختلف دارای چندین ترجمه متفاوت باشد که در مواردی دارای اختلافات معنایی شوند. |
http://www.csr.ir/departments.aspx?lng=fa&abtid=05&depid=60&semid=524
اریخ و سنت ترجمه در ایران
منتشر شده در ۷م آذر ۱۳۹۰ توسط ا.عرفانیان در دسته مقالات آموزشی، مقالات ترجمه
زبان فارسی امروزی از شاخه های زبان هند و اروپایی به حساب می آید که بیش از هزار سال قدمت دارد. زبان فارسی در گذشته زبان کشورهایی زیادی مثل هند، قفقاز و دربارعثمانیان بود و در حال حاضر ایرانیان و تاجیکان، و اکثریتی از افغانان این زبان را به کار میبرند.
ترجمه به فارسی تاریخچهای طولانی دارد که باعث تکامل تمدنهای ایرانی و تمدنهایی که از ایران الهام گرفته اند بوده و در سراسر آسیای غربی و فراسوی آن نقش مهمی ایفا کرده است. اطلاعات درباره ترجمه پیش از ظهور اسلام ناچیز است. در ایران سدههای میانی، ترجمه میان زبان فارسی و عربی صورت می گرفت. در پیِ حملات مغول و تاتار واکنشهای تازهای میان فارسی از سویی و شماری از زبانهای هندی و ترکی، از سویی دیگر پدید آمد، و موجب پیچیده تر شدن تاریخچه مذکور شد. در سده سیزدهم قمری، ترجمه از زبان های اروپایی وارد کشورهای آسیای میانه گردید.
شاهنشاهی ایران باستان
پارسی باستان در هزاره دوم پیش از میلاد بر اثر امواج قبایل مهاجم استپهای سیبری و شمال اروپا به فلات ایران راه یافت، و سرانجام زبان هخامنشیان شد. با این همه، پارسی باستان عمدتاً در پرسیس، یعنی منطقه جنوب مرکزی ایران امروزی، که اکنون به فارس معروف است، صحبت میشد .ممکن است که ادبیات این زبان به طور شفاهی منتقل شده باشد چون هیچ سابقه مکتوبی از آن نداریم. البته ما اوستا را دراختیار داریم، و آن کتابی دینی نوشته شده به زبان اوستایی است، زبانی که پیوستگی نزدیکی با پارسی باستان دارد.
به تدریج در ایران باستان ،مادی و پارتی جای زبان پارسی باستان را . بنابراین، در سراسر دوره ی هخامنشیان و ساسانیان، اوستایی زبان اصلی دین و فرهنگ زرتشتی باقی ماند. اما شاهنشاهیِ هخامنشی چند زبانه بود، و بسیاری از اسناد آن نه تنها به زبانهای مختلف شاهنشاهی، بلکه به بابـِلی و عیلامی نیز نوشته میشد.
با تأسیس سلسله ساسانیان در ایران و ظهور فارسی پهلوی، رفته رفته اطلاعات درباره تبادل فرهنگی [بین گروههای زبانی] بیشتر می شود. از قسمتهایی از اوستا ترجمه هایی هر چند تحت اللفظی باقی مانده است . در اواخر دوره ساسانی، شمار این قبیل ترجمهها بیشتر می شود؛ بسیاری از ترجمههای باقی مانده از اوستایی به فارسی میانه دینی هستند و عناصر سامی به وفور در آنها یافت میشود. بعضی از آنها در بردارنده برگردانهایی از اوستا و دیگر کتب است که یا به الفبایِ اوستایی نوشته شده، یا در آن خط عربی به کار گرفته شده است.
شاهان ساسانی مشوق ترجمه از یونانی و لاتین بودند. بعد از حمله اسکندر ایرانیان منابع تاریخی خود را ازدست دادند اما در زمان ساسانیان به وسیله این ترجمه ها توانستند این اطلاعات را باز یابند. شاپور اول فرمان داد تا ترجمههای زیادی از آثار یونانی و هندی گرفته شود.
با گسترش ترجمه در ایران پیش از اسلام علومی مثل فلسفه از یونان وارد ایران شد .این امر باعث شد که شاهان بعدی در صدد به روز کردن کشور باشند . در این راه اوایل سده ششم میلادی، انوشیروان دستور تاسیس یک بیمارستان و یک مدرسه طب در شهر گُندی شاپور را داد. در آنجا فیلسوفان و پزشکان یونانی و سوری در کنار همکاران ایرانی خود به کار مشغول شدند. این پادشاه همچنین در زمینه ادبی دستور ترجمه کتاب پَنْجه تَنْتَره را به پهلوی داد، که بعدها به عربی ترجمه و باز به فارسی ترجمه شد و به صورت کلیله و دمنه در آمد.
ایران سدههای میانی
در نیمه دوم سده اول هجری، با گسترش اسلام روند ترجمه ها در ایران مسیر تازه ای گرفت .زبان فارسی ملموسترین حلقه اتصال میان فرهنگهای قبل و بعد از اسلام است. درست است که کنار گذاشتن خط پهلوی ـ و گزیدن خط عربی به جای آن ـ باعث تغییرات مهمی در زبانشناختی شد، اما خط جدید بسیار سادهتر و پیشرفتهتر بود. علاوه بر این ، هر جا خط عربی فاقد صامتهای فارسی بود، علائمی برای آنها به خط عربی اضافه شد.
در سده های بعد برخی از ایرانیان تلاشهایی کردند که متون ایرانی پیش از اسلام حفظ شود.در این راستا اسناد و کتابها را به زبان عربی ترجمه کردن تا باقی بماند. روزوه یا روزبه، که به نام اسلامیش عبدالله بن مقفّع کتاب پنجه تنتره و خوتای نامک (مجموعهای از داستانهای اسطورهای از شاهان و قهرمانان ایرانی) را به عربی ترجمه کرد .چنین متونی، که بعدها باز از عربی به فارسی نوین ترجمه شد، اساس مقدار زیادی اطلاعاتِ مربوط به فرهنگ پیش از اسلام گردید. در میان متون فارسی باقی مانده، سیاستنامه از سده پنجم هجری، و فارسنامه، از سده ششم هجری، به وضوح نشان میدهند که ترجمههایی از آثار کهنتری به فارسی، یا عربی بودهاند. در طول سدههای دوم و سوم هجری، که دوران نفوذ عرب بر حیات فرهنگی و سیاسی در فلات ایران بود، انگیزه فعالیتها در حوزه ترجمه فقط به دلیل حفظ تمدن کهن بود؛ چه بسا اگر این ترجمه ها نبود ما هم اکنون آگاهی کمی از فرهنگ ایران پیش از اسلام داشتیم.
سنت ترجمه در ایران موازی دو فعالیت است: ترجمههایی است که از متون بر جای مانده به عربی ترجمه و چندی بعد باز به فارسی برگردانده شد و گروه دیگر، تازه مسمانانی که به قصد انتشار اسلام دست به ترجمه قرآن زدند.
در سده چهارم هجری ترجمه زبانهای سانسکریت، عبری، عربی ،هندی و غیره به فارسی رونق گرفت و باعث پدید آمدن آثار ترجمه شده زیادی گردید ترجمه این آثار ارزشمند به زبان فارسی موجب پدید آمدن فرهنگی غنی در کلیه ممالک اسلامی شد و پس از آن پیشرفت های زیاد علمی صورت گرفت و باعث تربیت مترجمین متخصص شد. البته ترجمه متونی اهمیت بیشتری داشت که از نظر علمی برای جامعه مفیدتر می بود .
این روند ترجمه باعث شد اطلاعات زیادی برای ایرانیان جمع آوری شود . یکی از این محققان ابن سینا بود که دانشنامه علائی را آغاز کرد و شاگردش جوزجانی آن را تکمیل نمود.این کتاب به تمامی علوم پرداخته است علومی نظیر نجوم، فلسفه، الهیات، علم الاخلاق و عرفان.
با گسترش اسلام زبان عربی در سراسر مناطق اسلامی به صورت زبان مشترک درآمد.همه ی دانشمندان و محققان باید این زبان را علاوه بر زبان خود می آموختند و کتابهای علمی به این زبان نوشته می شد.البته به غیر از طبری، ابن سینا ، غزالی ،فخرالدین رازی، محمد طوسی که همچنان به زبان فارسی هم می نوشتند.این افراد بعضی اوقات از آثاری که اصلاً به عربی نوشته بودند ،خود ترجمه گونههای فارسی فراهم میکردند، یا شاگردان خویش را در انجام چنین کاری هدایت میکردند؛ این دلیلی است بر اینکه چرا مرزِ میان ترجمه و اصل، به شکلی که در آن فرهنگ تصور میشده، به نظر ما مبهم و نامشخص میرسد.این امر باعث شد که نویسندگان ایرانی هم در نوشتن و هم در ترجمه به اوج برسند.
مجموعه آثار فلسفی و علمی فارسی پر است از متون دو زبانه یا ترکیبات عربی ـ فارسی، و متونی که در آنها نوشته اصلی و تفسیر آن به دو زبان مختلف است. متون فراوان دیگری هم هست که خصلتی بینابین دارند؛ این قبیل آثار را هم میشود و هم نمیشود کتابهایی اصیل به شمار آورد زیرا بعدها تفسیرها یا ترجمههایی با حواشی و تعلیقات به آنها الحاق شده است. منشأ چنین آثاری را با توجه به شرایط ایران سدههای میانی، باید عربی دانست، مگر آن که عکس آن ثابت شود. این کتابها معمولاً در زمانهای بعد از فارسی به ترکی، اردو یا هندی ترجمه میشد.
در ادامه ترجمه نویسندگان ایرانی گاهی در حین ترجمه اثری آرا و نظرات خود را هم به متن اصلی اضافه می کردند که این خود یک رویکرد جدید در امر ترجمه به حساب می آمد.در سدههای میانی، فارسی از حیث اهمیت دومین زبان جهان اسلام بود. فارسی مهمترین زبانی است که از طریق آن علوم اسلامی به اروپا راه یافت، خصوصاً در دوره پس از هجوم مغول. در آن زمان، نوشتن کتابهای علمی اصلاً به زبان فارسی شروع، و بعدها به عربی ترجمه میشد.
دوران پس از مغول
تا پیش از سده هفتم هجری، فارسی به عنوان زبان علم دین، ادبیات، حقوق، و نیز وسیله ارتباط در هندوستان ،کاملاً جای خود را باز کرده بود و ترجمه شماری از آثار مهم از سانسکریت و دیگر زبانهای هندی به فارسی آغاز شده بود.
یکی از مراکز بسیار مهم ترجمه دربار امپراتور اکبر بزرگ در نیمه دوم سده دهم هجری بود. در ۹۹۰ هجری، وزیر اکبر، ابوالفضل، با صدور فرمانی فارسی را زبان رسمی دولتِ امپراتوری مغول اعلام کرد. در نتیجه، فارسی بر سرتاسر شبه قاره هند تا بنگال نفوذ کرد و کتابهای ادبی متعددی از سانسکریت به فارسی ترجمه شد. از مهمترین اینها ترجمههای عبدالقادر بدائونی از مهابهاراتا و رامایانا است. متقابلاً چندین کتاب مهم نیز از فارسی به سانسکریت ترجمه شده، و به این ترتیب فارسی دروازه ورود به علوم اروپایی نیز گردید.
بنا به دلایلی در سده های دهم و سیزدهم هجری مراکز فرهنگی فارسی خارج از ایران رونق بسیار پیدا کرد. با رسمی شدن مذهب تشیع ترجمه متون دینی در ایران افزایش یافت مثل نهجالبلاغه.
رویکرد ترجمه در ایران نسبت به زبان های دیگر آزادانه تر بود اما در هند به دلیل چند زبانی بودن ترجمه کمتر صورت می گرفت.این به نوبه خود موجد فاصلهای بین فارسی ایران به معنای اخصّ و فارسی هند و آسیای مرکزی گردید. به علاوه،در ایران نه تنها ازعربی بلکه از زبانهای هندی، ترکی و نیز انگلیسی و روسی ترجمه صورت میگرفت.
به دلیل ظهور تشیع در ایران تحولات گوناگون تاریخی باعث بوجود آمدن شکافهایی میان فارسی زبانان شد. انگلیسها در هند حرکتی را آغاز کردند که نتیجهاش عملاً محوِ فارسی از شبه قاره هند بود. همچنین، با افتادن آسیای مرکزی به دست روسیه تقریباً همه فعالیتهای مربوط به ترجمه در آسیای مرکزی فارسی زبان با زبانهای جَغَتایی (بعدها اوزبکی) و روسی هماهنگ گردید . که این موارد باعث ضعف ترجمه در ایران شد.
دوران جدید در ایران
در سالهای پایانی سده نوزدهم، پس از یک قرن و نیم بیثباتی سیاسی، در سلسله قاجار شاهد ظهور یک رنسانس ترجمه در ایران شدیم و ثباتی ظاهری در جامعه ایرانی برقرار شد. با اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا تماسهای فرهنگی منظم با اروپا آغاز شد. شیوه چاپ سنگی در ایران آغاز شد،وچاپ کتاب و روزنامه آغاز گردید. اینها همه منجر به آشنایی بیشتر با زبانهای اروپایی و رواجِ دوباره فعالیت ترجمه شد. اما این بار ترجمه یک نیاز بود به آموزش برای یادگیری علوم جدید دنیا نه برای حفظ متون کهن. در حکومت قاجار در پی اعزام دانشجویان به کشورهای خارجی مرکزی را در ایران تاسیس کردند به نام دارالفنون، که به سال ۱۲۶۸ق. در تهران بنیاد گذاشته شد، نقش بسیار مهمی در نوسازی ایران ایفا کرد. برای تدریس موضوعات مختلف، معلمان اروپایی استخدام شدند، و غالباً ایرانیان در مقام دستیار و مترجم با آنها همکاری میکردند. این معلمان همچنین شماری کتابهای درسی در علوم مختلف تدوین کردند که بیشتر مبتنی بر آثار علمی اروپایی بود. به این ترتیب، ترجمه کمکم نقش مهمی در تکامل فعالیتهای آموزشیِ ایران نوین پیدا کرد.
دانش آموختگان همین دارالفنون نخستین مترجمین آثار اروپایی بودند.مهمترین آنها محمد حسن خان بود که بیشتر به اعتمادالسلطنه معروف است .از ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۴ هجری، اعتمادالسلطنه رئیس اداره جدیدی در دولت موسوم به دارالترجمه بود که هدفش هماهنگ کردن و سرپرستیِ امور ترجمههایی بود که در عهده نظارت دولت بود. زیر نظر اعتمادالسلطنه، بسیاری از آثار مهم اروپایی در دسترس ایرانیان قرار گرفت، این ترجمهها غالباً از فرانسه صورت میگرفت و اکثر آنها ترجمه هایی آزاد بود که به اقتباس نزدیک بود.
مدتی نگذشت که ترجمه به طرف رشتههایی چون تاریخ، سیاست و ادبیات کشیده شد . افزون بر یک قرن بود که خاورشناسان اروپایی با شوق و علاقه به مطالعه ادبیات فارسی و تاریخ ایران اشتغال داشتند.
اکنون که پس از گذشت یک سده به ترجمههای فارسی اواخر سده نوزدهم مینگریم، این ترجمهها مخلوط غریبی از ایدهئولوژی و خیالپردازی، قصه و تاریخ به نظر میآید با وجود این، چنانچه به این پدیده با توجه به نیاز ایران به بازسازی و اصلاحات بیندیشیم، شاید برای ارزیابی نقشی که این قبیل آثار از لحاظ تاریخی ایفا کردهاند، در موضع بهتری قرار گیریم.
برگرفته از مقاله نوشته دکتر احمد کریمی حکّاک
ترجمه دکتر مجدالدین کیوانی
شأن و منزلت مترجم و نظریه پرداز در مطالعات ترجمه
23 اردیبهشت 1391 00:00:01 |
بر گرفته از: "شأن و منزلت مترجم و نظریه پرداز در مطالعات ترجمه"
هر مدرسی که در کلاس تدریس ترجمه عملی یا به گفته ای کارگاه ترجمه گام نهاده باشد، روزی از خود پرسیده است که خاستگاه بایدها و نبایدهای من کجاست؟ آیا صرف این که سنی از من گذشته است و با تکیه بر تجربه هایی که طی سال های گذشته در مقام معلمی به دست آورده ام و شاید هم یک یا چند مقاله و کتابی که ترجمه کرده ام، می توانم در چنان موضع مقتدرانه ای قرار داشته باشم که به ترجمه آموزان حاضر در کلاس درس بگویم چنین بنویس و چنان ننویس. یا اینکه خواندن این نظریه و اندیشیدن در مورد آن نظریه و بالاخره پسند نظریه ای دیگر است که به من در مقام معلمی این اجازه را می دهد که چنین آمرانه کلاس را اداره کنم. چنین پرسش هایی همیشه در گذشته در ذهن نگارنده مقاله حاضر نیز مطرح بوده است که رابطه میان نظریه و عمل در ترجمه از چه نوعی است و شأن و منزلت مترجم و نظریه پرداز در مطالعات ترجمه چیست؟ به یاد دارم روزی در یکی از جلسات درس "ارزشیابی ترجمه" که یکی از درس های دوره کارشناسی ارشد است، یکی از دانشجویان پرسشی بدین مضمون مطرح نمود که مگر این مترجم متبحر و آن مترجم بنام کوچکترین آگاهی از نظریه های مختلف ترجمه، مکاتب گوناگون زبانشناسی، تحلیل کلام، منظور شناسی یا نشانه شناسی داشته اند که توانسته اند چنین و چنان ترجمه کنند که حالا اصرار دارید حتماً این نظریه ها را بشناسیم و کامل بیاموزیم، گذشته از این زمانی که از هر مترجم حرفه ای یا تازه کار درمورد دیدگاه نظری او می پرسیم، روی بر می گرداند و حاضر نیست در این باره سخنی بگوید. مقاله حاضر تلاشی برای یافتن پاسخ به این گونه پرسش ها و همچنین یافتن شأن و منزلت مترجم و نظریه پرداز در حوزه مطالعات ترجمه است.
چسترمن در پاسخ به این پرسش که آیا نظریه ترجمه می تواند به مترجم کمک کند که بهتر ترجمه کند یا خیر، می پرسد که آیا اصولاً نظریه ترجمه باید چنین هدفی داشته باشد؟ آیا چنین پرسشی در زمینه علوم دیگر هم مطرح است؟ مثلاً آیا کسی می پرسد که نظریه شناخت موسیقی می تواند به آهنگسازان کمک کند که آهنگ های بهتری بسارند؟ آیا نظریه ادبی باید به نویسندگان و شاعران کمک کند که بهتر بنویسند؟ آیا نظریه جامعه شناسی الزاماً باید به افراد و گروه های مختلف اجتماعی کمک کند که شهروندان بهتری باشند؟ آیا نظریه های مطرح در زمینه مهندسی مکانیک و علوم سایبرنتیک باید به مهندسان این رشته ها کمک کند که روبات های بهتری بسازند؟ تصور نمی رود پاسخ به این پرسش ها یکسان باشد، ولی اگر بخواهیم در مقام مقایسه به این پرسش ها، پاسخ دهیم، پاسخ پرسش آخر شاید مثبت باشد.
به اعتقاد بسیاری از جامعه پژوهان، نظریه جامعه شناسی باید بتواند به کسانی مانند سیاستمداران کمک کند تا تصمیم های بهتر و سنجیده تری بگیرند. ولی در مورد تئوری موسیقی و نظریه ادبی وضعیت اندکی متفاوت است. بدین معنی که نظریه های ادبی و موسیقی به طور اعم باید بتوانند به دیگران کمک کنند که این هنرها را بهتر درک کنند و به طور اخص باید بتوانند به نظریه پرداز یاری رسانند که درک بهتری از هنر داشته باشد و مجموعه دانش و معرفت فرهنگی را گسترش دهد.
بنابراین در حوزه ترجمه پرسش این است که آیا نظریه ترجمه بیشتر شبیه تئوری موسیقی و نظریه ادبی است یا نظریه مکانیک و سایبر نتیک؟
از دید مترجمی که عملاً درگیر ترجمه است، نظریه ترجمه بیشتر شبیه نظریه مهندسی مکانیک است. بنابراین ارزش ترجمه ( و احتمالاً تنها ارزش آن) از دید مترجم، کاربرد و بهره دهی اجتماعی آن است. درست مثل این است که بگوییم نظریه مهندسی معدن داریم و عده ای معدنچی در عمق چند متری زمین مشغول استخراج از معدن هستند. در این صورت باید انتظار داشت که نظریه مهندسی معدن بتواند کار معدنچی را آسان تر کند و به او شیوه ای مؤثرتر و کارآمدتر را در استخراج از معدن معرفی کند.
در چنین شرایطی، نظریه پردازان در "آن بالا" قرار دارند، درست مانند معلمان و مدرسان ترجمه که نظریه ها را می شناسند و علم و معرفت و اطلاعات دارند و مترجمان که در "این پائین" قرار دارند که باید به آنها گفت چگونه ترجمه کنند و یا چگونه ترجمه بهتری ارائه کنند. چنین تصویری از حرفه مترجمی برای هیچکس تحت هیچ شرایطی پسندیده و برازنده نیست. (همانجا 2)
"اغلب ترجمه پژوهان عصر حاضر چنین دیدی ندارند. جای بسی شگفتی است اگر کسی امروزه چنین بیندیشد، زیرا چنین رویکردی بسیار قدیمی است که باید به دیگران گفت چگونه بنویسند و چکار کنند. چندین دهه است که جریان اصلی ترجمه پژوهی از چنین رویکردی غیر علمی و غیر تجربی فاصله گرفته است. نظریه پردازان حوزه ترجمه باید به دنبال توصیف، توضیح و تبیین باشند و تلاش کنند این نکته را دریابند که مترجمان واقعاً چکار می کنند و چگونه ترجمه می کنند و هرگز نباید به آنها بگویند که چه باید بکنند. اگر از این دید بنگریم مترجمان "آن بالا" قرار دارند و درگیر فعالیت و کنشی هستند که پیچیدگی آن بسیار شگفت آور است و نظریه پردازان "این پائین" هستند و تلاش می کنند دریابند که مترجمان چگونه ترجمه می کنند. از دید این گروه از نظریه پردازان، کار آنها ارائه دستورالعمل و نوشتن شیوه نامه ترجمه برای مترجمان نیست بلکه مطالعه مترجم و محصول کار او یعنی ترجمه است. پرسشی که از این منظر مطرح می شود این است که هدف تئوری ترجمه چیست؟ اصولاً در تئوری ترجمه موضوع تحقیق چه چیزی می تواند باشد؟ انتظار داریم نظریه ترجمه چه موضوعاتی را در بر گیرد؟" (همانجا)
منظور از مشاهده این است که نظریه ترجمه باید بتواند انواع ترجمه را بشناسد، صورت های مختلف ترجمه را که در طول تاریخ وجود داشته است، بازشناسد و انواع ترجمه را که امروزه در دنیا وجود دارد شناسایی کند.
منظور از تحلیل این است که حاصل تمام مشاهدات باید تبیین و ارائه چند اصل یا قانون کلی باشد شامل؛
الف- تعریف ترجمه و مقوله های اصلی آن؛
منظور از هدایت و رهنمود، ارائه مجموعه ای از اصول، ضوابط، قوانین و یا معیارهای بنیادین است که ناظر بر ترجمه هستند.
اگر نظریه ای درباره ترجمه بر اساس اصول بالا پرداخته شود، اولاً خوانندگان ترجمه دیگر مجبور نخواهند بود، خود دست به مشاهده و تحلیل بزنند و دوماً بین مترجمان و خوانندگان ترجمه و نظریه پردازان ترجمه زبان مشترکی به وجود می آید و در نتیجه معیارها و ضوابطی پدیدار و تدوین می شود که می تواند تا حدودی روشن کند که بر اساس نقش ترجمه در جامعه، از ترجمه چه انتظاری می توان داشت.
آنچه گفته شد کمترین شرایط لازم برای جامع نگر بودن نظریه ترجمه است. از این حد که بگذریم، نظریه ترجمه می تواند به موضوعاتی مانند ترجمه و قدرت، ترجمه و ایدئولوژی، ترجمه و ارتباطات، فرآیندهای ناظر بر تصمیم های مترجم، رابطه میان ترجمه و دیگر انواع متون (نظیر پیکره های موازی)، رابطه میان ترجمه و متن مبدأ (مانند پیکره های قابل مقایسه یا پیکره های دو زبانه)، تأثیر تغییرات زبانی در اثر گذشت زمان بر ترجمه (یعنی کهنه شدن ترجمه و ضرورت جایگزینی آن با ترجمه ای امروزی تر) و غیره بپردازد.
نظریه پرداز ترجمه باید از پایه ریزی نظریه خود بر اساس چند ترجمه ای که خود انجام داده است و یا از دیگران خوانده است، حتماً پرهیز کند. به همین دلیل است که در سه یا چهار دهه گذشته، نظریه پردازان ترجمه از رویکردهای تجویزی فاصله گرفته اند و تلاش کرده اند کاری را که مترجمان به طور عملی و واقعی انجام می دهند، درک کنند، توصیف کنند، توضیح دهند، تبیین کنند و چرایی و چگونگی آن را تشریح کنند.
از طرف دیگر در سه یا چهار دهه گذشته، نظریه هایی که ارائه شده است مبتنی بر حجم زیادی مشاهده بوده است ولی در عین حال باید اذعان نمود که بیش از همه و در اغلب موارد ترجمه های ادبی مد نظر قرار گرفته است. این امر به دو دلیل است: دلیل اول اینکه حجم زیادی ترجمه ادبی در دسترس است و بخش عمده ای از مباحث نظری درباره ترجمه بر اساس ادبیات تطبیقی و مطالعات فرهنگی نگاشته شده است. ترجمه ادبی همیشه شأن و منزلت والایی داشته است و از این گذشته، ترجمه های ادبی از لحاظ فرهنگی بسیار حائز اهمیت هستند. ولی در سال های اخیر کتاب ها و نوشته های متعددی درباره ترجمه فنی و تخصصی و ترجمه علوم یا آنچه که "ترجمه منظور شناختی" (Pragmatic Translation) نامیده می شود، نگاشته شده است و این یعنی مشاهده متن های غیر ادبی. برخی از این نوع نوشته ها برآمده از زبان شناسی متن و مطالعات ژانر است. موضوعاتی که در این نوع نوشته ها و پژوهش ها مطرح شده است، مواردی مانند مسائل ناشی از ترجمه متن راهنمای استفاده از دستگاه ها، ماشین آلات، مسائل مربوط به ترجمه کتابچه راهنمای جهانگردان، دشواری های ترجمه متون حقوقی، ویژگی های ترجمه چکیده مقالات و سخنرانی ها و خلاصه کتاب ها و ... را در بر می گیرد.
نطریه پردازان ترجمه در زمینه تحلیل هم فعالیت کرده اند، بدین معنی که مقوله های اصلی ترجمه و تعریف هر یک را به دست داده اند و محدودیت های ترجمه را بازشناخته اند. ولی در مورد "هدایت و ارائه رهنمود"، اتفاق نظر زیادی حاصل نشده است، چون اگر منظور از هدایت و اراده رهنمود این است که به مترجم بگویند چگونه ترجمه کند، همان طور که در بالا گفته شد این کار در سیطره اندیشه نظریه پرداز ترجمه نمی گنجد. ولی در یک مورد "هدایت" به معنی اخص کلمه صورت گرفته است و آن ارائه رهنمودهایی مشخص برای ترجمه متون مقدس یا متون آسمانی بوده است تا مترجمان نسل آینده بدانند که این گونه متون را چگونه باید ترجمه کنند. از متون حساس یا آسمانی که بگذریم دیگر نمی توان انتظار داشت که نظریه پرداز ترجمه "رهنمود" ارائه کند و دستورالعمل صادر نماید و بیشتر ترجیح می دهد از فرضیه های مختلف، قوانین کلی، جهانی ها یا همگانی ها و یا قانون احتمالات و هنجارها سخن بگوید. معنی این گفته این نیست که نظریه پرداز ترجمه نباید با مترجم کاری داشته باشد یا نمی تواند چیزی به او بیاموزد، بلکه منظور این است که بهترین کاری که نظریه پرداز ترجمه برای حفظ رابطه علمی میان خود و مترجم می تواند انجام دهد این است که رابطه موجود میان تصمیم های مختلف و راهبردهای گوناگون ترجمه ای را باز نماید و اثر هر تصمیم یا راهبرد را بر کارسازان (initiator) و خوانندگان و فرهنگ های گوناگون بیان کند. آگاهی از این گونه وابستگی ها و همبستگی ها و تأثیرات متقابل بین علت و معلول باید بخشی از دانش، معرفت، آگاهی و جهان بینی هر مترجم را تشکیل دهد تا بتواند به یاری آن در رویارویی با مشکلات عینی خود گزینه های گوناگون را محک زند و از میان آنها یکی را بر گزیند. به بیان دیگر اگر چنین باشد مترجم احتمالاً با خود می گوید اگر چنین کنم این احتمال وجود دارد که تحت شرایطی خاص و یا با توجه به نوع متنی که ترجمه می-کنم، تأثیر ترجمه من چنین و چنان باشد.
نظریه ترجمه نمی تواند حاصل تفکر و اندیشه یک نفر باشد. نظریه باید بر اساس مشاهده و تحلیل کارکرد باشد تا بتوان به چند اصل یا قانون کلی دست یافت که در حکم رهنمود باشد. سپس باید چنین اصولی را در عمل آزمود و رهنمودهای بهتری ارائه داد، بدین معنی که هر قدر توصیف بهتر باشد به همان میزان رهنمودهای بهتری حاصل می شود.
کلام آخر و نتیجه گیری
امروزه نظریه پرداز ترجمه از رویکرد تجویزی دست شسته است و خود را صرفاً در مقامی می بیند که بعد از مترجم وارد میدان می شود و محصول او را که طی فرآیندی پیچیده آفریده شده است، توصیف و تحلیل می کند و برای هر کاری که او به صورت ناخود آگاه و بدون اندیشه انجام می دهد، تعبیر و اصطلاحی وضع می کند.
Chesterman, A. & Emma Wagner (2002) Can Theory Help Translators? A Dialogue Between the Ivory Tower and the Wordface, St. Jerome Publishing. |
چالشهای ترجمه فیلم
24 فروردین 1391 --- |
فاطمه جبارزاده
ویرایش نهایی دکتر محمد شهبا
چکیده
بدین منظور ده فیلم ایرانی و آمریکایی زیرنویس شده به زبان انگلیسی مورد بررسی مقایسهای قرار گرفتند. از نظر پژوهشگران، حوزههای چالش برانگیز در ترجمه فیلم به چهار گروه قابل تقسیم است:
1. ترجمه گونههای زبانی
برای انجام دقیقتر محاسبات مقایسهای، برای تمامی چهار گروه بالا الگوهایی از نمونههای موجود در فیلمها تهیه گردید، سپس بسامد هر الگو درفیلمهای ایرانی و آمریکایی محاسبه و نتیجه گیریهای نهایی بر اساس یافتههای کمی انجام پذیرفت.
کلید واژهها: ترجمه، ترجمه فیلم، زیرنویس فیلم، دوبلة فیلم
مباحث نظری
1. ترجمه فیلم
1. وجوه تصویری و شنیداری دارد؛ (از تصویر و صدا به طور همزمان بهره میگیرد.)
بر اساس ویژگیهای بالا، از نظر وی فیلم دربرگیرنده عناصر زیر است:
1 ـ عناصر کلامی: گفتگوهای شخصیتها [و نیز صدای روی تصاویر و صدای راوی]
از نظر دلاباستیتا (1990)، ترجمه فیلم باید با درنظرگرفتن همة این ویژگیها و عناصر و علائم انجام پذیرد.
2. اهمیت ترجمه فیلم
در ارتباطات فرهنگی بین ملتها "فیلم" ارزانترین و قابل دسترسترین محصول محسوب میشود. دیازسینتاس (2004) اهمیت فیلم را این گونه بیان میکند: فیلم به جهت تصویری بودنش، قابلیت انتقال به طرق گوناگون را داراست (VCD، DVD، CD، مایکروفیلم و ماهواره)، در نتیجه در مقایسه با "متن نوشتاری "، که از پیشنیازهای آن باسواد بودن فرد است، افراد بیشتری را پوشش میدهد.
3. مدلهای ترجمه فیلم (گونهشناسی ترجمه فیلم)
3ـ 1 دوبله
3ـ 2 زیرنویسی
در مورد ارتباط اول، تفاوت زبان نوشتاری و گفتاری خود را در زیرنویس بیشتر نمایان میکند، زیرا زبان نوشتاری ماهیتاً تک بعدی است و با زبان گفتاری فیلم که وجوه چندگانه دارد ـ یعنی شامل صدا و تصویر و موسیقی است ـ متفاوت است.
در مورد ارتباط دوم، ارتباط میان زبان مبدا و مقصد دو نوع زیرنویس به وجود میآورد: «زیرنویس درزبانی» و «زیرنویس بین زبانی» که در بخش بعدی در مورد آن بحث خواهد شد.
در مورد ارتباط سوم، ارتباط ترجمه کامل و ناقص که زاییده تنگناهای ذاتی و مشکلات فنی فیلم بوده و بررسی بیشتر آن از حوصله این مقاله خارج است و خود به مقالهای جداگانه نیاز دارد.
با در نظر گرفتن تعاریف بالا، کوتاهترین و موجزترین تعریف از زیرنویس را کرامیتراوغلو (2005:5) این چنین ارائه مینماید: "زیرنویس فیلم، ترجمه نوشتاری گفتارهای فیلم است که به تصویر اصلی فیلم افزوده شده و معمولاً در پایین پرده قرار میگیرد". اگرچه در زیرنویس، همخوانی کلام و حرکت لبها (که از موارد ضروری در دوبله است) به طور کلی مطرح نیست، ولی زیرنویس باید با گفتگوها و تصاویر فیلم هماهنگ باشد. از ویژگیهای زیرنویس این است که مترجم میتواند در مواردی با افزودن جملات کوتاه و حتی یک کلمه ابهام موجود را برطرف نماید. گاتلیب (1998) این را ویژگی «افزایشی» زیرنویس مینامد.
3ـ 2 ـ 1 انواع زیرنویس فیلم
دوبله و زیرنویسی به عنوان دو نوع رایج از ترجمه فیلم، طرفداران و مخالفانی دارند؛ طرفداران دوبله معتقدند زیرنویس باعث عدم تمرکز تماشاگر شده و در نتیجه لذت بصری او را مختل میسازد. از نظر این عده، پیشفرض تماشای فیلم با زیرنویس، باسوادی تماشاگر است و در نتیجه افراد کمتری میتوانند از آن استفاده کنند. از سوی دیگر، طرفداران زیرنویس معتقدند دوبله باعث حذف صدای بازیگران اصلی فیلم و از دست رفتن بخشی از شخصیتپردازی میشود. به علاوه گاهی بین دوبله و ویژگیهای ظاهری و جسمانی بازیگر هماهنگی وجود ندارد. در مواردی هم دوبله باعث حذف موسیقی و صدای صحنه اصلی میشود. از نظر آنان هزینه دوبله بالاتر است زیرا باید از صداپیشگان استفاده کرد (برای بحثی کلی در این مورد نگاه کنید به: شهبا (1377)].
از نظر دیازسینتاس (2004)، استفاده از دوبله یا زیرنویس، در کشورهای مختلف به شرایط اقتصادی و جمعیتی آنان بستگی دارد. چنانچه در کشورهای کوچکتر و کمجمعیتتر اکثراً از زیرنویس استفاده میشود. در حالی که در کشورهای بزرگتر و پرجمعیتتر، دوبله بر زیرنویس ارجحیت دارد. امروزه در جوامع چندملیتی و چندزبانی، کشورها برای ایجاد وحدت ملی و جلوگیری از مرزبندیهای زبانی، زیرنویس را بر دوبله ترجیح میدهند.
3ـ 2 ـ 1 تنگناهای زیرنویس فیلم
مراحل عملی پژوهش
گزینش فیلمها
جمعآوری دادهها
پس از مشاهده دقیق فیلمها و استخراج نمونهها، چهارچوبهای نظری مورد نیاز برای طبقهبندی آنها تدوین گردید. همانگونه که ازعنوان پژوهش بر میآید، هدف، مطالعه چالشهای فراروی ترجمه فیلم و به طور اخص زیرنویس است. در نتیجه برای یافتن حوزههای چالش برانگیز، در آغاز میبایست این حوزهها تعیین و مشخص می گردید. از نظر دلاباستیتا (1990)، ترجمه فیلم بدون توجه به عوامل فنی و محدودیتهای تولید فیلم از یک سو و ماهیت چند بعدی فیلم از سوی دیگر، امکان فهم فیلم و لذت بردن کافی و وافی را از تماشاگر میگیرد. از نظر او مواردی که مترجم را به چالش وامیدارد عبارتند از:
• برگردان گونههای زبانی اعم از رسمی و غیررسمی،عامیانه، خیابانی و معیار؛
از میان موارد مذکور، پژوهشگران چهار مورد را به عنوان حوزههای چالشبرانگیز انتخاب و دادههای به دست آمده را بر اساس آنها طبقهبندی نمودند:
• گونههای زبانی؛
حوزههای چالش برانگیز
• ترجمه گونههای زبانی
• ترجمه عناصر تصویری ـ کلامی
• ترجمه موارد فرهنگویژه
1. مترجم میتواند موارد فرهنگویژه را در ترجمه حفظ نماید (غرابتزدایی)
کرامیتروغلو (1998) در این رابطه دو پیشنهاد ارائه میدهد: 1. مترجم مورد فرهنگویژه را چنان تغییر دهد که برای بیننده قابل فهم باشد، مثلا porridge به جای آش؛ 2. مترجم مورد فرهنگ ویژه را به طور کامل از ترجمه حذف کند (البته این مورد بویژه در ترجمه فیلم باید کاملا حساب شده و با دلایل کافی صورت پذیرد).
• ترجمه آوازها
تجزیه و تحلیل دادهها
گفتة اصلی ترجمه انگلیسی
نمونههایی از گونههای زبانی عامیانه و رسمی در فیلمهای آمریکایی:
گفتة اصلی زیرنویس
نمونههایی از گویشهای اجتماعی و محلی [لهجه] در فیلمهای ایرانی:
گفتة اصلی ترجمة انگلیسی
نمونههایی از گویشهای اجتماعی و محلی [لهجه] در فیلمهای آمریکایی:
در بررسی مثالها و موارد موجود در فیلمها مشخص گردید که مترجمان ایرانی (بیشتر) و آمریکایی (کمتر) به گویشهای محلی بیتوجه ماندهاند و از زبان معیار برای ترجمه آنها استفاده کردهاند. در مورد گونههای زبانی رسمی و عامیانه تفاوتی که بین ترجمه فیلمهای ایرانی و آمریکایی وجود دارد این است که مترجمان ایرانی از زبان رسمی به جای زبان عامیانه استفاده کردهاند در حالیکه در فیلمهای آمریکایی مترجمان تنها در برخی موارد از گونه رسمی به جای عامیانه استفاده کردهاند.
عناصر تصویری ـ کلامی موجود در فیلمهای ایرانی و آمریکایی و نحوه ترجمه آنها:
Darling now you can keep us both locked in your safe!
"The way of the Transgression is Hard"
گفتة اصلی ترجمه انگلیسی
موارد فرهنگویژه موجود در فیلمهای امریکایی و نحوه زیرنویس آنها:
همانگونه که از این نمونهها برمیآید مترجمان ایرانی از فنون مختلفی برای ترجمه موارد فرهنگویژه در زیرنویسی استفاده کردهاند:
مورد فرهنگ ویژه مناسبی را از زبان مقصد یافته و از آن برای جایگزینی مورد فرهنگ ویژة اصلی استفاده کردهاند مانند موارد 7-1
1. زبان رسمی جایگزین زبان عامیانه شده است؛
یافتههای پژوهش
نتیجه گیری
منابع : |
گاهی به تاثیرات متقابل فرهنگ و ترجمه
18 فروردین 1391 --- |
ویدا منتخب
در اواخر سال 1980، مطالعات ترجمه به آرامی راه خود را از تئوری های زبانشناسی جدا کرد و در مسیری نوین قرار گرفت. در سال 1990 ، ظهور کثرت گرایی و مطالعات پسا استعماری در مطالعات ترجمه موجب تسریع شکل گیری مفهومی فرایند گرا و پویا از فرهنگ به نام "چرخش فرهنگی" شد. مطابق این مفهوم که توسط سوزان بسنت و آندره لفور ، دو دانشمند مشهور ترجمه ارائه گردید به جای لغت و یا متن، فرهنگ به عنوان واحد عملیاتی ترجمه شناخته می شود. همچنین دیگر ترجمه تنها وسیله ای برای انتقال فرهنگ ها نبوده، بلکه عرصه ای است که می تواند حتی فرهنگ های نامتقارن و دور از هم را با یکدیگر ترکیب کرده و فضاهای جدیدی را ایجاد کند.
به تدریج با درک مراحل جهانی شدن و هویت های فرهنگی، راه برای آشتی بین مطالعات فرهنگی و مطالعات ترجمه هموار شد. در ادامه این مسیر، تئوری های معاصر به موضوع تولید دانش در یک فرهنگ و انتقال آن به زبان مقصد پرداختند. سپس ترجمه به طرق گوناگون در تولید اشکال جدید دانش، انواع مختلف متن و روابط جدید زبانی نقش خود را ایفا کرد و به عنوان وسیله ای برای درک مراحل انتقال فرهنگ اهمیت روزافزونی یافت.
چرخش فرهنگی موجب شد تا ترجمه از مرزهای لغات، عبارات و جملات فراتر رود و بافت فرهنگی و اجتماعی را نیز در بر گیرد. در مطالعات ترجمه با جهت گیری فرهنگی، به متن مبدأ و مقصد تنها به عنوان نمونه هایی از منابع زبانی نگاه نمی شود، بلکه مترجم امروز در ابتدا به بافت فرهنگی متن، سپس به وضعیت خاص متن و در انتها به ساختار زبانی متن توجه می کند.
در حقیقت موضوع ترجمه به عنوان عرصه ای که بیانگر ارتباطات فرهنگی است، سیستم پیچیده ای را ارائه می کند که از عناصری چون انتخاب یک متن برای ترجمه، نقش انتشارات و یا حامیان مالی و همچنین معیارهایی تشکیل شده است که استراتژی های ترجمه و وضعیت متن را در سیستم و بافت زبان مقصد مشخص می کنند.
از آنجائیکه معنای دقیق "فرهنگ" را باید در مراحل برقراری ارتباط، واقعیت های محلی، قالب های ادبی و تغییر هویت جستجو کرد ونه در واژه نامه ها، ارائه تعریفی جامع و شفاف از فرهنگ بسیار دشوار است. عصر نوین مطالعات فرهنگی ترجمه نیازمند آن است که مترجم با عرف های اجتماعی- فرهنگی که همواره در حال دگرگونی و تغییر است آشنایی داشته باشد.
همچنین با توجه به مفاهیمی مانند جهانی شدن و محلی شدن، هر جامعه ای نیازمند ارائه تعریف جامعی از هویت فرهنگی خویش است.
ترجمه نقش مهمی در شکل بخشیدن به نمادهای فرهنگ زبان مبدأ و مقصد بازی می کند. این مورد که آیا ترجمه ساختارهایی بومی گرا از فرهنگ مبدأ را شکل می دهد و یا آن ها را آنگونه که هست تفسیر میکند موضوعی است که باید در هر جامعه به صورت خاص مورد کنکاش قرار گیرد. به علاوه ترجمه همچنان که به بررسی تفاوت های زبانی و فرهنگی متن مبدأ می پردازد، می تواند موجب شکل بخشیدن به هویتهای فرهنگی و حفظ آنها شده و یا منجر به مقاومت فرهنگی، نوآوری و یا تغییر گردد.
|
|
||||||||
|
مصاحبه با دکترخورخه دیاز سینتاس
25 فروردین 1391 --- |
مصاحبه و ترجمه از: فاطمه جبارزاده
دکترخورخه دیاز سینتاس (Jorje Diaz-Cintas) استاد دانشگاه امپریال کالج لندن در رشته مطالعات ترجمه و به طور اخص ترجمه دیداری- شنیداری است. او همچنین در زمینه ترجمه فیلم، کتاب ها و مقالات بسیاری به رشته تحریر درآورده است. دکتر دیاز سینتاس به زبانهای اسپانیولی، انگلیسی و فرانسه آشنایی کامل دارد و مقالات و کتابهای خود را به این زبانها تالیف کرده است. او همچنین چندین فرهنگ دو زبانه (اسپانیولی-فرانسه، اسپانیولی- انگلیسی) منتشر کرده و سردبیر مجله تخصصی ترجمه می باشد. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد دکتر دیاز سینتاس می تو انید به این نشانی مراجعه کنید:
مقدمه
بر اهل فن پوشیده نیست که قدمت پنچاه ساله ترجمه فیلم در ایران تلاشی بیش و پیش از این را می طلبیده است. متأسفانه تاکنون مطلب جامعی در زمینه ترجمه فیلم چاپ نشده و منبع قابل اعتمادی در دسترس علاقه مندان به این موضوع وجود ندارد. ترجمه فیلم در هیچ رشته و گرایشی، چه رشته سینما و چه رشته زبانهای خارجی، تدریس نمی شود. بنابر این هر چه در عرصه ترجمه فیلم به بازار عرضه می شود از دو حالت خارج نیست: یا ترجمه ها توسط مترجمان فیلم که عموما ترجمه را به صورت تجربی فراگرفته اند انجام می شود یا مترجمان تازه کار و بعضا افرادی با توانایی پایین علمی مبادرت به ترجمه فیلم نموده اند که در هر دو صورت علاوه بر علمی نبودن مبنای کار ، ایرادات فراوانی هم بر آنها وارد است. توجه به موارد فوق نگارنده را بر آن داشت تا در قدم اول به صورت علمی و با مراجعه به مرجعی قابل اعتماد که سالها در این زمینه تحقیق و تدریس نموده است، اطلاعاتی در کم و کیف و چند و چون ترجمه فیلم به دست آورد.
در آغاز تقاضا می کنم تعریفی کوتاه و در عین حال جامع از ترجمه فیلم ( یا به عبارتی ترجمه دیداری- شنیداری) ارائه دهید؟
چرا علی رغم اهمیت ترجمه دیداری- شنیداری، خصوصا ترجمه فیلم، در دنیای امروز این نوع ترجمه هنوز در حاشیه است؟
به نظر شما کدام نظریه در مبحث ترجمه فیلم تاثیرگذار و کارساز بوده است؟
چرا برخلاف نیاز روز افزون به ترجمه تولیدات دیداری- شنیداری در هیچ دانشگاهی دوره تخصصی یا گرایشی به نام ترجمه فیلم وجود ندارد؟
دانشگاه لیدز
دانشگاه شفیلد
دانشگاه منچستر
دانشگاه ساری
همچنین در کشورهای اسپانیا، فرانسه و ایتالیا دوره های تخصصی ترجمه فیلم به شرح زیر برگزار می گردد :
دانشگاه مجازی آتونوما، بارسلون، اسپانیا
دانشگاه بولونیا، فورلی، ایتالیا
اطلاعات مربوط به دوره تخصصی ترجمه فیلم در فرانسه
چه روشی را می توان به عنوان بهترین روش تدریس ترجمه فیلم در نظر گرفت؟
آیا ترجمه فیلم مشمول قانون کپی رایت ( حقوق معنوی اثر) است؟ اگر جواب شما مثبت است، پس چرا شرکت های تولیدکننده، فیلم ها را زیرنویس شده وارد بازار نمی کنند؟ بسیاری از فیلم هایی که در ایران به دست ما می رسد در دبی زیرنویس می شوند و اغلب پر از اشتباه هستند!
فیلم هم مثل کتاب مشمول قانون حقوق معنوی اثر است. مسئله این است که شرکت های تولید کننده فیلم حقوق معنوی ترجمه فیلم را به شرکت ها و مؤسسات ترجمه فیلم که بعضا در کشورهای دیگر هستند، واگذار می کنند؛ مخصوصا در زمینه زیرنویسی، شرکت های چند ملیتی ای هستند که شعبات اصلی آنها در شهر های لندن و لس آنجلس و شعبات فرعی و اقماری آنها در دیگر نقاط دنیا قرار دارند. به همین دلیل گاهی اوقات یک فیلم دو یا چند بار ترجمه یا زیرنویس می شود. به عنوان مثال در حالی که بسیاری از فیلم های موفق آمریکایی در داخل آمریکا یا انگلستان به زبان های ایتالیایی و عربی زیرنویس شده اند، باز در داخل ایتالیا یا مصر به عربی یا ایتالیایی زیرنویس شده و برای نمایش در سینما یا تلویزیون عرضه می شوند. بنابراین، ملاحظه می کنید که بعضی فیلمها چند بار زیرنویسی می شوند. در مورد فیلم هایی که در ایران توزیع می شوند مطمئن نیستم که آیا این فیلم ها در دبی زیرنویسی می شوند. اگر این طور باشد، ممکن است توسط شعبات شرکت های اصلی که مسئولیت زیرنویسی و توزیع فیلم ها را در خاور میانه به عهده دارند صورت گرفته باشد.
به نظر شما چالش های ترجمه فیلم کدام ها هستند؟ می گویم چالش ها، چرا که گاهی مواردی پیش می آید که مترجم وا قعا با مشکل روبرو می شود؟
اصلی ترین دلیل چالش هایی که مترجم فیلم با آنها روبرو می شود این است که ارتباط تنگاتنگی بین آنچه گفته می شود و آنچه تماشاگر می بیند وجود دارد. اجازه دهید با یک مثال ساده این مسئله را توضیح بدهم. اگر در گفتگوی فیلمی شخصی بگوید "اشکالی دارد اگر در را باز کنم؟" دیگری سرش را به علامت نفی تکان دهد و بگوید "نه!" و آن شخص در را باز کند، این حالت خاص تایید با "نه" گفتن می بایست کاملا در ترجمه نمود پیدا کند. حال اگر همین عبارت در زبان مقصد (مثلا اسپانیولی) این طور ترجمه شود که "می شود در را باز کنم؟" یا "می توانم در را باز کنم؟" جوابش مسلمأ می شود "بله". در اینجا ترجمه از نظر معنایی درست است اما با تصویر همخوانی ندارد! پس این می شود یک مثال از چالش های ترجمه فیلم. گاهی ترجمه برخی فیلم ها و کلیپ ها تقریبا ناممکن می شود به عنوان مثال در انیمیشنی با نام Symphony in slang به کارگردانی تکس اوری ( 1951 ) تقریبا کل داستان بر مبنای طنز موقعیت و برداشت های لفظی عبارات می باشد، مثلا در جایی گفته می شود "بیرون باران شدیدی از سگ و گربه می آید!"(4) و در تصویر از آسمان سگ و گربه می افتند پایین! برای مشاهده این کلیپ می تو انید به سایت های زیر مراجعه کنید:
www.metacafe.com/watch/513494/silly_symphony_symphony_in_slang
ترجمه چنین مواردی برای مخاطبانی که با فرهنگ مبدأ (جایی که فیلم در آنجا ساخته شده) آشنایی ندارند تقریبا ناممکن است؛ بنابراین ترجمه طنز یکی دیگر از مشکلات و دردسرهای پیش روی مترجم است، چرا که لطیفه ها و بازی کلمات مستقیما به بافت برون زبانی(5) و موقعیتی که در آن اتفاق می افتند وابسته هستند. از دیگر موارد چالش برانگیز می شود به موارد فرهنگ ویژه ای(6) (نام فروشگاه، اساس افراد خاص و مشهور و غذا های خاص یک فرهنگ) اشاره کرد که برای مخاطب مقصد (خارجی) ناآشنا هستند. ممکن است جستجو برای یافتن معادل مناسب برای چنین مواردی تجربه ای جدید برای آشنایی با ملل و فرهنگ های دیگر باشد، اما در عین حال یافتن برابرنهاد (معادل) مناسب برای مترجم مشکل آفرین و چالش برانگیز است.
همان طور که می دانید معمولا فیلم ها را به دو روش ترجمه می کنند: یکی با استفاده از متن دیالوگ ها و دیگری به روش تماشای فیلم، به نظر شما کدام یک از این روش ها بهتر است؟
آیا مترجم فیلم باید دارای ویژگی های خاصی باشد؟ یا هر فردی که به دو زبان مبدأ و مقصد فیلم آشنایی داشته باشد می تواند بالقوه مترجم خوبی باشد؟
مترجم تا چه حد می تواند در ترجمه فیلم تغییر ایجاد کند یا به تعبیری آن را دست کاری کند؟
معمولا برای تمام علوم و زیر شاخه های آنها فرهنگ های مختص مترجمان آن رشته ها تدوین شده است، اما در حوزه ترجمه فیلم فرهنگی به نام فرهنگ ترجمه فیلم نداریم، دلیل این فقدان چیست؟
فرهنگ های مفید به زبان اسپانیولی:
و اما اگر مترجمی به فرهنگی نیاز داشته باشد که در برگیرنده ترجمه گفتگوهای فیلم باشد می تواند به فرهنگ اینترنتی Urban که شامل جدید ترین مدخل های اصطلاحات کوچه بازاری و محاوره ای استفاده شده در فیلم هاست مراجعه کند:
به عنوان آخرین سؤال پیش بینی شما برای تحولات و پیشرفت های آتی (چه در تئوری و چه در عمل) در زمینه ترجمه فیلم چیست؟
از نظر عملی (کمی) ترجمه فیلم از موقعیت قابل قبولی برخوردار است. با اختراع دی وی دی، زیرنویسی و دوبله چندین برابر رشد داشته است. همه روزه تعداد روزافزونی برنامه و تولیدات دیداری- شنیداری تولید و به بازارهای جهانی عرضه می شود. اینترنت هم می تواند زمینه رشد این نوع ترجمه را فراهم کند، چرا که بسیاری از شرکت ها پیام های تبلیغاتی یا حتی خود تولیدات دیداری- شنیداری را از طریق اینترنت ارائه می کنند. مواردی که به نظر من می بایست بیشتر مد نظر قرار گیرند استاندارد و کیفیت ترجمه است. همان طور که قبلا هم گفتم تاکنون در این دو مورد غفلت شده است. سرعت زیاد تولید فیلم و نیاز به ترجمه سریع آنها باعث افت کیفیت ترجمه ها مخصوصا زیرنویسی شده است. صاحب نظران این رشته با ایجاد تشکل هایی چون
انجمن زیرنویسی
و انجمن مترجمان تولیدات دیداری- شنیداری
در صدد رفع مشکلات و موانع هستند. من نیز امیدوارم چشم انداز روشنی در انتظار این نوع ترجمه باشد.
1) Polysystem theory
|
مشکلات ساختاری ترجمه در ایران
گفتگو با شهرام زرگر: مبحث ترجمه میتواند در توسعه علم در کشور بسیار مهم باشد، چرا که در دنیای مدرن و با وجود وسایل ارتباطی نوین دیگر مرزها شکسته شده و لزوم آشنایی هرچه بیشتر با دستاوردهای دیگر کشورها و فرهنگها بیش از پیش حس میشود. با این وجود این مبحث در ایران با مشکلاتی روبروست، که این مشکلات را در گفتگوی زیر بررسی کردهایم.
گفتگو از محمد آسیابانی
شهرام زرگر یکی از فعالترین مترجمهای نمایشنامههای روز دنیا و عضو هیئت علمی دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر میباشد. از جمله ترجمههای وی میتوان به: نینوچکا اثر "بیلی وایلدر"، پابرهنه در پارک اثر "نیل سایمون"، مادر ایکاروس اثر "سام شپارد"، اتاقی در هتل پلازا اثر "نیل سایمون"، بازرس نوشته "آنتونی شفر" و... اشاره کرد.
کتابی که بر اساس فرهنگ یک جامعهی خاص نوشته میشود چگونه قابلیت ترجمه به یک زبان دیگر را پیدا میکند؟
ابتدا باید مشخص کنیم که چه نوع متونی مدنظر ما است؛ طبیعتا متون علمی زبانی استاندارد دارد که در همه جا قابل فهم است، مثلا ً همه جا "شتاب" را شتاب و "کنش" را کنش میگویند. در این راستا عدهای در رشتههای مختلف علمی، در رابطه با لغات به توافق میرسند و فرهنگستانها هم روی آن خیلی کار میکنند. اما در حوزههای دیگر به ویژه علوم انسانی بحث متفاوت است؛ در این حوزه توافقی که یک نهاد آن را به شکل یک آییننامه به دیگران ارائه دهد و مترجمین خود را ملزم به اجرای آن بدانند، وجود ندارد. به همین دلیل در حوزهی علوم انسانی و در زمینههای مردم شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی و بویژه فلسفه کار مشکلتر است. در این حوزهها طبیعتا میبایست واژههایی توسط فرهنگستان پیشنهاد شود و این کار افرادی است که به دو زبان "مبدا" و "مقصد" آشنایی کامل دارند و دارای شناخت وافی روی آن حوزهی خاص و دیگر حوزههای بینارشتهای هستند. این افراد باید دارای درک و دریافت، سلیقه، دانش و جسارت ساخت واژه باشند. البته امروزه بسیاری از پیشنهادهای این افراد به عنوان یک واژهی متداول پذیرفته شده است، مثلا واژهی "گفتمان" به جای discourse"" یک نمونه از این گونه واژهها میباشد.
بحث دیگر مسئلهی ترجمهی متون ادبی است. در این حوزه سلیقه و ذوق فردی مترجم بیشتر از هر چیز دیگری در ماحصل آنچه که ترجمه نامیده میشود نقش خواهد داشت. در مقایسه ترجمههای مختلف از یک کتاب این قضیه مشهود است. به عنوان مثال ترجمهی "ایلیاد" از "سعید نفیسی" و ترجمهی "میر جلال الدین کزازی" را دقت کنید. وقتی به برگردان آقای کزازی نگاه میکنیم کاملا تاکید و استنباط ایشان را از زبان کلاسیک با کاربرد واژههایی که کاملا فارسی هستند میبینیم در حالیکه مرحوم نفیسی با تمام علاقهای که به ایران باستان داشت آنچنان اصراری به این تاکید و سرهنویسی نداشته است. بنابراین وقتی ترجمهی آقای کزازی را میخوانیم شاید حال و هوای بیشتری از یک اثر کلاسیک به ما منتقل میشود در حالیکه متن مرحوم نفیسی زود فهمتر و سریعالانتقالتر است.
کدام یک از این دو برگردان وفادارتر به متن اصلی هستند؟
ما مترجمی که یونانی کهن بداند و این متن را از زبان اصلیاش به فارسی ترجمه کند، نداریم و نداشتیم (که این یک ایراد اساسی است.) گویا مرحوم نفیسی از روی ترجمهی فرانسوی و دکتر کزازی از ترجمهی انگلیسی آن این اثر را برگرداندهاند؛ متون مختلفی که از آثار کلاسیک وجود دارد زمینههای متفاوتی با یکدیگر دارند. مثلا ترجمه فرانسوی آثار "شکسپیر" به برگردان شاعر معروفشان "ایو بونفوا" از ترجمههای بسیار مناسبی است که یک شاعر، شعر دراماتیک نابغهی بزرگ ادبیات نمایشی را ترجمه کرده است و آقای "بهآذین" هم نمایشنامهی "هملت" را از آن نسخه برگردانده است. ولی ممکن است مترجمهای دیگری هملت را از نسخههای دیگری ترجمه کنند که آن بن ِ مایهی شاعرانه را ندارد. در مورد این دو اثر من به همین بسنده میکنم که آن حال و هوای کلاسیک از ورای ِ متن آقای کزازی بیشتر منتقل میشود.
گفتید که ترجمه در این حوزهها به ذوق مترجم هم بستگی دارد، حال اگر مترجم (به هر دلیل) در زبان فارسی دست به ترکیب سازیهایی بزند و یا مثلا مصادر و ترکیبهایی جعلی بسازد، یا واژه را از زبانهای دیگر وام بگیرد، در این حالت آیا به ساختار زبان فارسی لطمهای وارد میشود؟
تیراژ کتاب در ایران آنقدر پایین است که این امر بعید مینماید. ولی در ادبیات و علوم انسانی معمولا کمتر دیده شده است که فردی عبارتی را پیشنهاد بدهد، بسازد یا حتی جعل کند و این مصطلح بشود. شاید در استادیومها و سریالهای "سَبُک" تلویزیونی واژهسازی به مراتب بیشتر پیشنهاد میشود. زبان معمولا خود را ترمیم میکند و هرجا که نیازی داشته باشد سریع به اعلام نیاز خودش پاسخ میدهد و یک دلیل این امر شاید این باشد که ادیبان اصولاً با طمانینه و صبر زیادی یک واژه پیشنهاد میکنند، بنابراین در زمان فکر کردن آنها بر یک واژه، دیگران پیشنهاد دادهاند و چه بسا که مقبول هم افتاده است. من در ترجمهی جدید خودم واژهی "عد" بکار بردم. شاید شنیده باشید که مثلا می گویند: "سنگ ِ قل خورد، قل خورد عد افتاد روی ماشین من!" این در حقیقت عبارتی است که عوام از مدتها قبل استفاده میکنند اما من در ترجمه ندیده بودم و حتی زمانی که میخواستم استفاده کنم املای صحیح آن را نمیدانستم! بعدها فهمیدم که شکل نگارشی آن "عدل" است به معنای درست، یعنی همان چیزی که انگلیسیها معادلش "just" را بکار میبرند.
اگر زبان آمریکاییها به نسبت انگلیسیها غنیتر شده است به این دلیل است که در قید این نبودهاند که ما نوادههای "شکسپیر"، "بنجانسون" و ... هستیم؛ بنابراین به خودشان اجازه دادهاند هرکجا که واژه کم آوردند، واژه سازی کنند و حتی عبارتهایی را در ترمینولوژی خودشان وارد کردهاند که انگلیسیها قطعا در استفاده از آنها واهمه دارند و به آنها نزدیک نمیشوند. حتی انگلیسیها از پذیرفتن واژههای بیگانهی مستعمرات خودشان هم طفره رفتند و البته زبانی که درهایش را به روی واژههای جدید میبندد و بسته عمل میکند دچار مشکل میشود در حالیکه کلاً واژه گرفتن از زبانهای دیگر که گناه نیست.
پس از نظر شما این واژه گرفتنها یا ترکیب سازیها به سود زبان مقصد میباشد؟
بله ولی به شرطی که این واژهها سلیقه و شناخت و زمان ِ زیادِ تحقیق و پژوهش مترجم پشتش باشد و واژه نامانوس و یا به اصطلاح پرت نباشد.
نظر شما در مورد واژهسازی فرهنگستان برای مصنوعات خارجی چیست؟ مثلا واژهی "چرخبال" که به جای "هلیکوپتر" پیشنهاد شده است.
در ابتدا این امر ممکن است خندهآور باشد. زمانی که هواپیما وارد ایران شد اکثراً به آن "ارپلن" میگفتند و بسیاری هم نام عربی "طیاره" را برای آن استفاده میکردند. احتمالا زمانی که واژهی "هواپیما" پیشنهاد شد، خیلی نامانوس بود، اما امروز دیگر کاملاً این واژه جا افتاده است. به مرور یک سری اسامی آشنا شده و به اصطلاح جا میافتد و استفاده از آن روال معمولی پیدا میکند. با توجه به این مسائل، در یک دورهای افراد دانشمندی این واژگان را ابداع کردند و فرهنگستان از 1314 شروع به پیشنهاد واژه گزینی کرده است که تا به امروز هم ادامه دارد.
در اولین سالهای تاسیس فرهنگستان واژهها بسیار فکر شده و سنجیده شده یافته میشد و سپس یک دورهی امتحانی برای لغات پیشنهاد شده و مصطلح داده میشد- ظاهراه پنج ساله- و مثلا اگر آن واژه جا نمیافتاد روی آن تجدید نظر میکردند. افراد دیگری هم خارج از فرهنگستان واژههای زیادی را در حوزهی علوم اجتماعی پیشنهاد دادهاند که مصطلح شده است مثل داریوش آشوری و امیر حسین آریانپور.
اما میشود گفت که پرونده این مقوله همچنان در انتظار تجدید نظر و پیدا شدن واژههای مناسبتر است و هیچگاه بسته نخواهد شد تا لغات مناسب جایگزین لغات غلط، اما مصطلح شوند، مثلاً یکی از این لغات غلط و اشتباه که متاسفانه بسیار مصطلح هم میباشد واژهی "کنکاش" است، حتی چندین مورد عنوان رسالههایی دانشگاهی هم بوده است مثلا یک مورد آن "کنکاشی در متون نمایشی" میباشد. کنکاش یک واژهی مغولی است که مشورت معنا میدهد. کند و کاوی که مورد نظر آن رسالهها بود چیز دیگری است.
در سالهای پیش واژهی "فرستی و نهستی" به جای "حضور و غیاب" در مدارس پیشنهاد شده بود، که متاسفانه با اینکه واژهی مناسبی بود، اما مصطلح نشد، همانطور که واژهی چرخبال هم مصطلح نشده است و فقط در تلویزیون و... استفاده میشود.
شاید این مسئله برگردد به شرایط حال حاضر جامعه، یعنی در دورهای که مدام صحبت از نزدیکی فرهنگها و مسائلی از قبیل دهکده جهانی، مطرح است آیا باز هم اینگونه واژهسازی کارآیی دارد؟ به هر حال مثلاً "هلیکوپتر" که در ایران ساخته نشده تا در ایران برایش اسم تعیین کنند.
بهتر این است که ما یک چرخبال بسازیم و اسمش را همین بگذاریم. وقتی چیزی را از هر فرهنگ دیگری میگیریم ناچاریم اسمش را هم قبول کنیم. آنها هم اجناسی را که ما میسازیم به اسم خودش میشناسند مثلا ً آنها برای "منبت" اسم دیگری انتخاب نکردهاند."مینیاتور" هم که یک هنر ایرانی است اسمش فرانسوی میباشد.
البته در جاهایی چون ارتش در زمان سیسماتیک شدن واژههای بسیاری جایگزین شدند که جواب هم دادند و متداول شدند ولی در مقولات دیگر ظاهرا واژههای برساخته توسط فرهنگستان با کمی تسامح به مرور همچنان جایش را به واژههای راحتتر یا حتی به واژهی اولیه خودش داده است.
گفتید که در مقولهی تئاتر و نمایش هم قرار بر واژهسازی است. آیا تا به حال کار خاصی در این زمینه انجام شده است؟
حدود 6 سالی است که اساتید در فرهنگستان زبان و ادب فارسی شروع به کار و واژه گزینی کردهاند و من هم حدود چند ماهی است که به آنها پیوستهام و هر جلسه روی دو الی سه واژه کار میشود.
مهمتربن این واژهها کدامند؟
آن واژهها در جزوههای فرهنگستان در آمده است. ببینید چندین فرهنگ مختلف در فرهنگستان روبروی ما قرار دارد و روی آنها کار میشود. البته خیلی از آنها امروزه کاربردی در تئاتر ایران ندارد، مثلا جمع کردن همه دکور و ابزار صحنه در آمریکا یک رسم است در حالیکه اینجا همچین چیزی وجود ندارد. یا تفاوتهایی که هنوز مابین درام و تئاتر هست. اینجا ما به هر دوی اینها یک معنا را اطلاق میکنیم در حالیکه متفاوت هستند. البته بنظر من واژهای که یک نفر ابداع کرده را باید به همان صورت بهکار برد و نباید معادلی برایش درست کرد. همچنانکه «بوطیقا» را کماکان بوطیقا میگوییم که معرب واژهی "poetic" است و البته یک قدمت شناخته شدهای هم از آن استنباط میشود.
جالب این است که «ابوبشرمتی» که برای اولین بار فن شعر ارسطو را از زبان "سریانی" به عربی ترجمه کرد واژه بوطیقا را به جای poetic به کار برد، که بسیار درست است، چون poetic در فرهنگ یونانی کاربرد دارد و با فرهنگ عرب هیچگاه سازگاری نخواهد داشت، به جهت آنکه در یونان هنر و شعر را زیر مجموعهی صنعت میدانستند، چیزی که در عرب همواره بر پایهی ذوق و قریحه بوده است. با این وجود حتی تا زمان حاضر این ایراد را به ابوبشر متی میگیرند که چرا این لغت را بوطیقا آورده است.
این از هوشمندی ابوبشرمتی است، به هر حال مهم در اینجا این است که این لغت تا به امروز متداول است.
تفاوت بین زبان ادبی و زبان علمی چیست؟
زبان ادبی روی خوش بیشتری به احساسات دارد اما در مورد زبان علمی این مسئله نسبت به معقولات و امور تجربه شده بیشتر مشاهده میشود. شما طبیعتا «صورخیال» را در حوزهی زبان ادبی راحتتر به کار میبرید. زبان کتب علمی باید یک زبان کاملاً روشن باشد، یعنی عدم ایجاد استنباطات متفاوت از ویژگیهای یک زبان علمی است اما در مورد زبان ادبی این الزام وجود ندارد و اتفاقا چند وجهی بودن است که قدرت و ارزش بیشتری به آن میدهد. به عنوان مثال عبارت "پشت هیچستانم" را اگر شما به 10 نفر انگلیسی زبان بدهید قطعا هر کس نسبت به درک خودش ترجمهی متفاوتی از آن ارائه میدهد، یک فیلسوف ممکن است این واژه برایش همان اتوپیا باشد، یک ادیب ممکن است تفسیر دیگری داشته باشد، جامعه شناس هم به همچنین و... به همین دلیل مسئلهی چند وجهی بودن یکی از خواص و اهداف زبان ادبی است.
زبان کتب فلسفی چگونه است؟ به زبان علمی نزدیک است یا زبان ادبی؟
زبان فلسفی نمیتواند از واژههای جعلی و بکار نرفته بهره ببرد زیرا همواره نظریات فلسفی روی دوش یک نظریهی دیگر استوار است. حتی برای کوبیدن یا اصلاح یک نظریه هم باید روی زبان و واژگان آن تامل کرد و با آن کنار آمد. مثلا "نئو فرویدیها" نمیتوانند از واژگان "فروید" صرف نظر کنند و در ادامه واژگان دیگری را پیشنهاد بدهند. یا مخالفین فروید نمیتوانند بجای عباراتی که او ابداع کرده است از واژههای دیگری برای مخالفت استفاده کنند. بنابراین در زمان صحبت کردن دربارهی فروید نمیتوان از دایره واژگان و اسامی فرویدی تخطی و عدول کرد؛ میتوان گفت که این گفتمان به عنوان یک گزارهی دو شرطی عمل نمیکند. شما میتوانید محتوا را نپذیرید اما فرم را نمیتوانید انکار کنید.
نظر شما در رابطه با ترجمههای مختلف از یک اثر در زمانهای مختلف چیست؟
زبان یک امر پویا است. ما امروز از خوانش برگردان "ناصرالملک" از "اتللو" لذت بایسته را نمیبریم اما کتابش را به عنوان اولین ترجمههای "شکسپیر" نگه میداریم. طبیعتا ترجمههای جدیدتر همراه خودشان یک لزومی داشتهاند که حداقل آن میتواند تفاوت در دایره واژگان و نوع عبارات باشد. ما "مولیر" را در ترجمههای دورهی ناصری و ترجمههای جمالزاده یکجور میخوانیم و امروزه میتوان به نوع دیگری آن را خواند، به ویژه اینکه نظریات متفاوت دیگری هم با ترجمهی جدید ارائه میشود.
نظر شما راجع به عناوینی که بعضی از مترجمین خودشان برای آثار انتخاب میکنند چیست؟
من با این کار مخالفتی ندارم چون خودم هم در ترجمه چند کتابی که انجام دادم با نام آنها به مشکل برخوردم. کلا ممکن است که کتاب نامی داشته باشد که آن نام قابلیت برگردان به فارسی را دارا نباشد. مثلاً فیلمی ساخته شده است با نام "cacht22" و این عبارتیست که در زبان کوچه بازاری استفاده میشود و مثل"خط 11" گفتن ما به پیادهروی است و معنی کلی آن یعنی در مخمصه افتادن و درگیر شدن و کلاً گرهی کور میباشد، اما مترجم این فیلم نامش را "ماده 22 را دریاب" گذاشته است. این نام بیربط نیست اما کلا معنای کاربردی "cacht22"نیست. "سالینجر" کتابی دارد بنام " catcher in the rye"، بسیاری که کتاب را نخوانده بودند نام آن را گذاشته بودند "گیرنده در چاودار"؛ آقای "احمد کریمی" این را به نام "ناطور دشت" ترجمه کرد. بعدها آقای "محمد نجفی" آن را ترجمه کرد و از همان اسم استفاده کرد. اسامی دیگری هم میشد استفاده کرد، همچنان که آقای "حمید میرمطهری" نام "بپای کشتگاه" را انتخاب کرد یا خود من اگر بودم نام "لولوی سر خرمن" را انتخاب میکردم. این نکته به نظر من غلط نیست.
آیا این مسئله به اثر ضربه نمیزند؟
معمولا کتاب شناسنامه دارد و در آخر عنوان میشود که این کتاب ترجمهای است از فلان اثر. خود من نمایشنامهای را ترجمه کردم به نام "دختر یانکی". ترجمهی تحت اللفظی این متن میشود "دختر پرچم پر ستاره آمریکا" اما من خواستم با این نامی که خودم انتخاب کردم مفهوم این عبارت را رسانده باشم.
مهمترین مشکلات ترجمه در ایران را چه میدانید و چه راه کارهایی برای بهبود آنها پیشنهاد میدهید؟
مهمترین مشکل ترجمه در ایران چاپ نشدن آن است. البته وضع کسانی چون بنده که از بخت داشتن ناشر خوب برخوردار هستند کمی بهتر است. مشکل دیگر هم پخش نامناسب کتاب و تیراژ بسیار پایین آن است و این بزرگترین ضربه به ترجمه به خصوص در حوزه ادبیات نمایشی است.
در مورد کمی تیراژ بعضی از کتب باید گفت که درست است که طیف خاصی از کتابها میتواند روی عامه مردم تاثیر بدی بگذارد، اما اینکه ما بیاییم و کتابهایی که طیف خاصی از مخاطب مثل دانشجویان تئاتر یا فلسفه را دارد، با سانسور شدید مواجه کنیم یا از چاپ آنها جلوگیری نماییم، به نظر کار اشتباه و غلطی است، به عنوان مثال در مورد نمایشنامه اگر متون روز دنیا چاپ نشود یک ضعف محسوب میشود. پیشنهاد شما برای این مسئله چیست؟
هر کسی در محدودهی کار خودش متوجه نارساییها است و این طور نمیشود دستور العملی به ادارهای داد که چه بکند و چه نکند! این کمی مربوط به ضرورت همان شاخهی هنری یا ادبی است. ببینید انواع و اقسام طالعبینیها از جمله هندی و چینی و... به صورت پیوسته چاپ میشوند اما در مورد هنر و ادبیات وضعیت بغرنج است. خب شاید دلیل چاپ کتبی مثل طالعبینی این باشد که ظاهرا جامعه نیاز به این امیدهای پوچ دارد و اینها این نیاز را برطرف میکنند. اما در شاخههایی چون هنر و فلسفه به نظر باید اساتید این رشتهها به لحاظ ممیزی نظر بدهند که این کتاب چاپ بشود یا نشود، یعنی آن ادارهی خاص در وزارتخانه در مورد چاپ یک کتابی باید وظیفهی خود بداند که با اساتید آن رشتهی خاص، (در مورد چاپ آن کتاب) رایزنی کند.
صاحب نظری گفته است که: «اصرار بر چاپ کتابهای ترجمهای با اصلاح الگوی مصرف منافات دارد» نظر شما در مورد این عقیده چیست؟
مسئلهی اصلاح الگوی مصرف چیزی است که در حال حاضر از مسائل مهم و عمدهی جامعهی ما است. ما واقعا در مقولهی انرژی خیلی اسراف داریم. اما در این حوزه نظر این شخص درست نیست. شاید ایشان آدمی است که از اقتصاد یا جای دیگری به حوزهی هنر آمده است. باید این نکته را دانست که کتاب ماندگار است و مورد مصرفِ دراز مدتی دارد.
ما در زمینه ترجمه خیلی ضعیف عمل کردهایم. کتب تاثیر گذاری در حوزهی فکر و اندیشه در دنیا وجود دارد که یا هنوز ترجمه نشدهاند یا اینکه خیلی دیر ترجمه شدهاند، به عنوان مثال: کتاب "هستی و زمان" اثر "مارتین هیدگر" و "جهان همچون اراده و تصور" اثر "آرتور شوپنهاور"، تازه در ایران ترجمه و چاپ شده است. حرف بر سر این است کتابی که بیخاصیت و بیمصرف (که متاسفانه در بازار کتاب کم نیستند) است به هر حال نباید چاپ شود، چه نویسنده ایرانی باشد چه خارجی، حال اینکه ما صرفا در مورد کتب ترجمهای اینگونه بخواهیم نظر دهیم به نظر اشتباه است، اشتباهی که ممکن است اثرات بدی از خود باقی بگذارد.
شاید منظور ایشان این است که ما تولید علم نداریم و وارداتش را داریم! اما خوب علم مرزی ندارد و هر چیزی حتی اگر آن طرف دنیا هم باشد اگر برای ما مفید است باید استفاده کنیم. و علم هم با بیاطلاعی از دستاوردهای دیگر کشورها هیچگاه تولید نخواهد شد.
|
|
http://www.mehr-vida.com/fa/index.php?option=com_content&task=view&id=97&Itemid=65
تاریخ و ترجمه در ایران بررسی شد
10 اسفند 1390 ساعت 15:32 |
شماره 166 «کتاب ماه تاریخ و جغرافیا» با رویکرد «تاریخ و ترجمه» به کوشش موسسه خانه کتاب منتشر شد و در دسترس علاقهمندان تاریخ ایران قرار گرفت. این ماهنامه تخصصی در این شماره به چند و چون تاریخ و ترجمه در ایران پرداخته است.-
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، میرحواس احمدزاده، دکترای تاریخ ایران دوره اسلامی در سرسخن این ماهنامه با عنوان «گذرگاه ترجمه و کارکرد اجتماعی آن در دوره قاجار» نوشته است: «به طور کلی توجه به ترجمه در ایران قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری آثار متعددی به بار آورد؛ نثر فارسی در اثر ترجمه به انواع جدید ادبی روی آورد و با قبول شیوههای گوناگون بیانی به مرز مشخصی از تفاوت گونههای ادبی و غیر ادبی منجر شد.»
در بخش گفتوگو، «تاریخ و ترجمه» در گفتوگو با استاد حسن انوشه، مترجم و پژوهشگر تاریخ و ادب فارسی و استاد مرتضی ثافبفر، مترجم و پژوهشگر تاریخ و جامعهشناسی آمده است.
انوشه معتقد است: «در ترجمه تاریخ، زیاد به معادلسازی نیاز نیست. معادلسازیها در علوم اجتماعی، فلسفه و حتی ادبیات هم موجود است اما به اعتقاد انوشه، معادلسازی در تاریخ نقشی ندارد. ترجمه عمدتا فن و هنر در آن کم است، یعنی ما در ترجمه، هنر را به کار نمیبریم و اصل کار در ترجمه امانت است.»
ثاقبفر نیز میگوید: «شما با بررسی در بازار نشر کتاب متوجه میشوید چقدر کتاب در حوزه تاریخ ایران، از باستان تا معاصر ترجمه شده است تا به نیازهای فرهنگی نسل جدید که در جستوجوی تعریف هویت خود هستند، پاسخ دهد. بنابراین باید گفت بین ترجمه متون تاریخی و وضعیت فرهنگی جامعه، ارتباط اساسی وجود دارد.»
در بخش نظرگاه، «بازخوانی سنت ترجمه متون تاریخی در سدههای میانه ایران دوره اسلامی» نوشته علی موذنی و «محاسن و نواقص کتابهای تاریخی ترجمه شده در ایران معاصر» نوشته کامران عاروان آمده است.
«گنجینه آثار ایران» نوشته دکتر فیروز مهجور، «نادرشاه: کشورگشای آسیا» اثر علی سلطانی شایان، «مسلمانان و اروپا» به قلم عباس جداری کریمیان، «روشنفکران و قدرت» به قلم نواب صیامیان گرجی و «گردش اقیانوس: نقش و تأثیر باد و فرایندهای مربوط به چرخه گرما و شوری (گردش ترموهالین)» نوشته ایمان روستا از بخشهای کنکاش ماهنامه تخصصی کتاب ماه تاریخ و جغرافیا است.
در بخش بازتاب هم مطالب «تصویر تاریخ در قاب ترجمه» به قلم مرضیه سلیمانی، «اسلام و اندیشه سیاسی» نوشته رقیه متانی، «مسافری از ژاپن» اثر رقیه فراهانی فرد، «استیلای اعراب» نوشته محمدحسین علیزاده، «جنگ جهانی اول و فارس» به قلم مسعود خاتمی و «باستانشناسی آسیای صغیر» نوشته سهیلا فیروزی آمده است.
«مسأله زمان» نوشته محمدحسین بهنامفر و «کشتیهای مسلمین» اثر نعمتاله علیمحمدی، «خیزش غرب» نوشته محمد ابراهیمی فیلوری و «هخامنشیان» به قلم فرهاد برادرشاد در بخش پرتوهای تلاش آمده است.
در این شماره، فرهاد برادرشاد، کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان کتاب «تاریخ سیاسی هخامنشیان» نوشته محمد داندامایف را با برگردان فرید جواهرکلام نقد و بررسی کرده است. منتقد این کتاب مینویسد: داندامایف پس از مدتها پژوهش و استفاده از منابع گوناگون، به نگارش این کتاب یعنی تاریخ سیاسی هخامنشیان پرداخته است. وی کار خود را از همان آغاز، یعنی تاریخ اقوام ایرانی پیش از شکلگیری امپراتوری هخامنشی شروع کرده و در 39 فصل، شخصیت کوروش و پیدایش این امپراتوری را مورد بحث قرار داده است.
همین ماه، کوتاه از تاریخ، پیشخان تاریخ و چکیده انگلیسی نیز پایانبخش این ماهنامه تخصصی هستند. شماره 166 کتاب ماه تاریخ و جغرافیا به سردبیری حبیبالله اسماعیلی همراه لوح فشرده فهرست کتابهای منتشر شده بهمن 90 با بهای 1200 تومان به کوشش موسسه خانه کتاب به چاپ رسیده است.
کد مطلب : 131341
http://www.ibna.ir/vdcay6n6649nee1.k5k4.html
روند ترجمه در ایران در نمایشگاه کتاب تهران مرور شد
تهران - نشست معرفی دوره هشت جلدی فهرست کتابهای فارسی شده چاپی، در سرای کارنامه نشر نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد.
به گزارش ایرنا، در این نشست جمشید کیانفر، محسن ناجی نصرآباد و فرشته ناصری حضور داشتند.
جمشید کیانفر، پیش از آغاز صحبت درباره این مجموعه، تاریخچه ترجمه در دورههای مختلف را بررسی کرد و دوره صفویه را دوره مهم و گمشده در بررسیهای تاریخی حوزه ترجمه عنوان کرد.
وی آغاز ترجمه را در این دوره به دلیل حضور سفیرانی دانست که به ایران سفر میکردند و با خود نامههایی به همراه داشتند.
کیان فر توضیح داد: این نامهها باید ترجمه میشدند و رفتوآمد به کشور نیاز به ترجمه را به وجود آورد. در این دوره ترجمه مکتوب هم وجود داشته که برخی از آنها در دستاند و نیز دهها کتاب دیگر هم وجود داشته که ترجمه شده اما منتقل نشدهاند. در این زمینه باید ناگفتههای دوره پیش از قاجار را بررسی کرد.
وی به کتابهایی که ترجمه و تالیف همزمان آنها صورت گرفته اشاره کرد و افزود: برای مثال دو سفرنامه در ایران وجود دارد که به رغم تالیفی بودند اما متون ترجمهشده زیادی در آنها به کار رفته است. سفرنامه میرزا صالح شیرازی و میرزا ابوالحسنخان ایلچی از این نمونهها هستند.
کیانفر همچنین از سه دوره تاریخی نام برد و ویژگیهای هر یک را برشمرد و افزود: نخستین کتابها توسط مترجمان فرنگی ترجمه میشد و حتما یک ادیب ایرانی، متن ترجمه شده را تحریر و پیرایش میکرد، به همین دلیل است که نمیتوان تخمین درستی درباره کیفیت توانایی ترجمه مترجمان زد. ترجمهها در این دورهها آزاد و وفاداری به متن مدنظر نبوده است.
این پژوهشگر به مقایسه ترجمههای دوره قاجار و سالهای اخیر اشاره کرد و گفت: حدود پنجاه مترجم در دوره قاجار حضور داشتند که آثار زیادی را ترجمه کردند و در مقایسه با امروز میتوان گفت که حداقل از لحاظ کمی بسیار بهتر و فعالتر از مترجمان دوره حاضر بودند.
کیانفر یکی از مشکلات مهم را برای تالیف آثار غنی و جامع، ضعف کار گروهی دانست و گفت: ما در کار فردی توفیقات بیشتری کسب کردهایم. برای مثال طبری به تنهایی اثری عظیم خلق و آقابزرگ تهرانی نیز به خوبی کتابشناسی شیعه را تدوین کرده است. با این حال یکی از ویژگیهای بارز این کتاب را تلاش گروهی برای تدوین آن دانست.
به گزارش ایرنا، ناجی نصرآباد نیز در این نشست گفت: در سال 1372 طرحی را شروع کردیم به نام فهرست کتابهای ترجمه شده به زبان فارسی، در ابتدا قصد داشتیم هر کتابی را که ترجمه شده بیاوریم، اما در جستوجوی آنها به ترجمههایی برخوردیم که هیچگاه منتشر نشده اند.
ناجی نصرآباد فرآیندنوشتن این مجموعه را بسیار دشوار و پرزحمت دانست و ا دامه داد: منابع اولیه برای تدوین این کتاب کافی نبود. ما از حدود 300 هزار کتاب فیشبرداری کردیم و این فیشها با فیشهای قدیمی مقایسه شدند اما عناوین بسیاری از کتابها در فیشها موجود نبود و برطرف کردن این مشکل نیازمند تلاش و زمان زیادی بود.
درنگی در آغاز ترجمه ادبیات نمایشی در ایران تاریخ ترجمه در ایران به قرنها پیش بازمیگردد. روزگاری که پادشاهان ایران، گاه در دفاع از مملکت و گاه در کشورگشاییهایشان مستقیماً با فرهنگ و زبانی دیگر رو در رو قرار میگرفتند. به سبب همین برخوردهای نظامی بوده است که بیش از هر زبان دیگری، آثار زبانهای لاتین و یونانی به فارسی برگردانده شده است. جنگهای صلیبی نیز باعث نیاز بیشتر به این تبادل زبانی شد. |
منوچهر اکبرلو پینوشت:
منابع |
http://www.hozehonari.com/Default.aspx?page=6654§ion=newlistItem&mid=36019&pid=53615&ln=fa
در سرای اهل اقلم
روند ترجمه در ایران در نمایشگاه بینالمللی کتاب مرور شد
14 اردیبهشت 1391 ساعت 20:00 |
نشست معرفی دوره هشت جلدی فهرست کتابهای فارسی شده چاپی، عصر پنجشنبه، 14 اردیبهشت 91 در سرای کارنامه نشر نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار و علاوه بر بیان مشکلات پیشروی تدوین کتاب، تاریخچهای از روند ترجمه در دورههای مختلف تاریخی ذکر شد./
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، به نقل از ستاد خبری سرای اهل قلم بیست و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، در این نشست جمشید کیانفر، محسن ناجی نصرآباد و فرشته ناصری حضور داشتند.
جمشید کیانفر، پیش از آغاز صحبت درباره این مجموعه، تاریخچه ترجمه در دورههای مختلف را بررسی کرد و دوره صفویه را دوره مهم و گمشده در بررسیهای تاریخی در حوزه ترجمه دانست.
وی آغاز ترجمه را در این دوره به دلیل سفرهای سفیرانی دانست که به ایران سفر میکردند و با خود نامههایی به همراه داشتند و در اینباره افزود: این نامهها باید ترجمه میشدند و رفتوآمد به کشور نیاز به ترجمه را به وجود آورد. در این دوره ترجمه مکتوب هم وجود داشته که برخی از آنها در دستاند و نیز دهها کتاب دیگر هم وجود داشته که ترجمه شده ولی منتقل نشدهاند. در این زمینه باید ناگفتههای دوره پیش از قاجار را بررسی کنیم.
کیانفر صحبتهایش را با بحث درباره ترجمه در دوره قاجار ادامه داد و گفت: ترجمه در دوره قاجار شباهت زیادی به ترجمه امروزی داشته و حتی ویراستاری هم در همین دوره انجام شده است.
این مصحح متون تاریخی ترجمه را به سه دوره تقسیم کرد و گفت: دوره نخست به پیش از شکلگیری مدرسه دارالفنون مربوط است که اغلب از زبانهای اروپایی به فارسی صورت میگرفت. بعد از این دوره روند ترجمه تغییر کرد و حتی کتاب درسی هم ترجمه شد. در دوره قبل، ترجمه بر اساس نیاز بود و جنبه نظامی داشت و مواردی چون آییننامههای نظامی ترجمه میشد.
کیانفردر ضمن اشاره به کتابهایی که ترجمه و تالیف همزمان آنها صورت گرفته، افزود: برای مثال دو سفرنامه در ایران داریم که گرچه تالیفی هستند اما متون ترجمهشده زیادی در آنها به کار رفته است. سفرنامه میرزا صالح شیرازی و میرزا ابوالحسنخان ایلچی از این نمونهها هستند.
وی برخی از ترجمههای دوره قاجار را ارزشمند و حیرتانگیز دانست و گفت: نکته جالب اینجاست که برخی از سلاطین آن دوره اکثر این ترجمهها را خواندهاند. برای مثال ناصرالدین شاه در ابتدای برخی نسخ کتاب، دستنوشتههایی از خود به جای گذاشته و درباره کتاب نظر داده و گاه اظهارنظرهای انتقادی نوشته است.
کیانفر در ادامه صحبتهایش بار دیگر از سه دوره تاریخی نام برد و ویژگیهای هر یک را برشمرد. و افزود: اولین کتابها توسط مترجمان فرنگی ترجمه میشد و حتما یک ادیب ایرانی، متن ترجمه شده را تحریر و پیرایش میکرد، به همین دلیل است که نمیتوان تخمین درستی درباره کیفیت توانایی ترجمه مترجمان زد. ترجمهها در این دورهها آزاد و وفاداری به متن مدنظر نبوده است.
خدمات امیرکبیر موضوع دیگری بود که در ادامه بحث، کیانفر بدان پرداخت و گفت: در دوره ناصرالدینشاه، هشت نفر به خارج از کشور فرستاده شدند تا آموزش ببینند و این روند به خوبی ادامه پیدا کرد.
وی در ادامه به عناوین کتابهای ترجمه شده در این دوره اشاره و از سختیهای کار تدوین و تهیه فهرست مثالهایی ذکر کرد و اظهار داشت: برای مثال اغلب این ترجمهها با دو عنوان وجود دارند و به سختی میتوان به اصل آن دست یافت. در این دوره میتوان در ترجمهها کلماتی دید که معادلی برایشان در فارسی نداشتیم و برای معادل آنها از کلمات غربی استفاده شده است. کلماتی که حتی با علایم جمع فارسی، جمع بسته میشوند.
کیانفر به مقایسه ترجمههای دوره قاجار و سالهای اخیر اشاره کرد و گفت: حدود پنجاه مترجم در دوره قاجار حضور داشتند که آثار زیادی را ترجمه کردند و در مقایسه با امروز میتوان گفت که حداقل از لحاظ کمٌی بسیار بهتر و فعالتر از مترجمان دوره حاضر بودند.
این مصحح متون تاریخی، بعد از بحث مفصلی که درباره تاریخجه ترجمه در ایران مطرح کرد، درباره ضعفها و قوتهای کار در این حوزه سخن گفت و سپس با اشاره به کتابشناسی دکتر ایرج افشار کتابشناسی سالانه، کتابشناسی ملی و تخصصی را ارایه کرد.
کیانفر یکی از مشکلات مهم را برای تالیف آثار غنی و جامع، ضعف کار گروهی دانست و گفت: ما در کار فردی توفیقات بیشتری کسب کردهایم. برای مثال طبری به تنهایی اثری عظیم خلق و آقابزرگ تهرانی نیز به خوبی کتابشناسی شیعه را تدوین کرده است. با این حال یکی از ویژگیهای بارز این کتاب را تلاش گروهی برای تدوین آن دانست.
بعد از سخنان مفصل کیانفر و پیشنهادهایش برای بهتر شدن کتاب، ناجی نصرآباد نکاتی را درباره اثر مورد بحث مطرح کرد؛ وی در این باره گفت: در سال 1372 طرحی را شروع کردیم به نام فهرست کتابهای ترجمه شده به زبان فارسی. در ابتدا قصد داشتیم هر کتابی را که ترجمه شده بیاوریم، اما در جستوجوی آنها به ترجمههایی برخوردیم که هیچگاه منتشر نشده اند.
ناجی نصرآباد فرایند نوشتن این مجموعه را بسیار دشوار و پرزحمت دانست و اظهار کرد: منابع اولیه برای تدوین این کتاب کافی نبود. ما از حدود 300 هزار کتاب فیشبرداری کردیم و این فیشها با فیشهای قدیمی مقایسه شدند اما عناوین بسیاری از کتابها در فیشها موجود نبود و برطرف کردن این مشکل نیازمند تلاش و زمان زیادی بود.
فرشته ناصری نیز یکی دیگر از دستاندرکاران تالیف این کتاب در صحبتهایش به مشکلات موجود اشاره کرد و گفت: منابعی که ما در ابتدا در دست داشتیم نه تنها کافی نبود بلکه اغلب تضادهایی هم با هم داشتند که کار را سختتر میکردند. در عنوان داستانهای کوتاه، مترجمان گاه عنوان را تغییر میدادند و در عنوانی که انتخاب کرده بودند گاه هیچ نشانی از داستان وجود نداشت تا بتوانیم به کمک آن به متن اصلی رجوع کنیم و این فرایند بسیار وقتگیر بود.
در این نشست یادی هم از ذبیحالله منصوی، مترجم، شد. ناصری با اشاره به خدماتی که این مترجم به ادبیات کشور کرده است گفت: وی از متن غیر فارسی که 30 صفحه بیشتر نبود ترجمهای 600 صفحه ارایه میداد و البته این کار فیشبرداری را دشوار میکرد.
وی در ادامه گلایههایی را از کتابخانه ملی عنوان کرد و افزود: بهتر است مسوولان کتابخانه ملی با ما همکاری بیشتری داشته باشند و بکوشند نواقص کارشان را برطرف کنند.
انتشار این کتاب در دو دوره صورت گرفته و چهار جلد نخست در سالهای گذشته و هشت جلد بعدی آن اخیرا منتشر شده است.
معرفی و نقد دوره هشت جلدی فهرست کتابهای فارسی شده چاپی از سال 1371 تا 1383 از ساعت 16 پنجشنبه در سرای کارنامه نشر نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد.
کد مطلب : 136194
رادیکالیسم زبانی در عرصه ترجمه در ایران
چکیده: اخیرا کتابی کم حجم به نام الهیات ترجمه، والتر بنیامین و رسالت مترجم به قلم امید مهرگان منتشر شده که خواندن آن برای همه مترجمان و صاحب نظران و علاقه مندان به ترجمه در ایران خالی از فایده نیست. در این کتاب 143 صفحه ای، نویسنده، ضمن اشاره به نکاتی هوشمندانه درباره وضعیت ترجمه در ایران، نظریه والتر بنیامین درباره ترجمه را شرح می دهد و شیوه بنیامینی در ترجمه یعنی لفظ گرایی بی حد و مرز یا، به قول نویسنده، رادیکالیسم زبانی را به عنوان شیوه درست ترجمه در شرایط سیاسی - تاریخی جامعه ایران تجویز می کند - شیوه ای که در شرایط زبانی و فرهنگی جامعه ای دیگر شکل گرفته و هرگز، حتی در کشوری که در آن شکل گرفته، در عمل طرفداری نیافته است. نویسنده، در دفاع از این نظریه، تا آنجا پیش می رود که کار مترجمان و آموزش ترجمه را عبث می داند و حکم به تعطیلی ترجمه در معنی عرفی آن می دهد پیش از بحث درباره این کتاب، لازم دیدم خلاصه ای از نظریه والتر بنیامین را بیاورم تا خوانندگان بهتر بتوانند بحث را دنبال کنند. نظریه ترجمه والتر بنیامین، که، در آن، لفظ گرایی بی حد و مرزی تجویز شده، نظریه منحصر به فردی است و بر پایه نظریه ای درباره زبان استوار است. نظریه بنیامین درباره زبان ریشه در عرفان یهود دارد. بنیامین، پیش از آنکه مقاله معروف خود «کار مترجم» را بنویسد، مقاله دیگری نوشته که در آن نظر خود را درباره زبان بشری و زبان الهی توضیح داده است. در آن مقاله، بنیامین میان دو ساحت بشری یعنی ساحت زبانی و ساحت فکری تمایز قایل شده است. از نظر بنیامین، مجموعه ای از مفاهیم کلی وجود دارد که ساحت فکری انسان را تشکیل می دهد. این ساحت فکری کاملا مستقل از ساحت زبانی است. این دو ساحت با یکدیگر مربوط اند اما ساحت زبانی ساحت مفاهیم را کاملا نمی پوشاند یعنی هر مفهوم لزوما به لفظ در نمی آید. زبان های بشری همگی ناقص اند چون هر کدام فقط بخشی از مفاهیم را به لفظ در می آورند.
منابع:
http://www.ensani.ir/fa/content/99280/default.aspx
پروندهای درباره تاریخ ترجمه جدید در ایران
[ شناسه مقاله: 1232 ] [ موضوع: پرونده ماه ] [ بازدید: ۲۵۸ ]
شماره ۷، آذر ۱۳۸۹
ممم
نهضت جدید ترجمه در ایران با عهد ناصری آغاز شد. میل به تغییر که پس از چشیدن طعم توپهای روسی و جنگ ایران و روس جوشیدن گرفته بود، به مرور زمان راه خود را در مسیر ترجمه هموار کرد. بدین ترتیب تاریخ تجدد در ایران را نمیتوان بیتوجه به تاریخ ترجمه و افکاری که از این راه به دل و ذهن ایرانیان راه یافت، مرور و بررسی کرد. اگرچه در این میان برخی نیز همچون جلال آل احمد ترجمه را «به قصد فرانسه یادگرفتن» در دستور کار خود قرار دادند و تعهدی را که باید، خرج کار خود نکردند. مرور نهضت جدید ترجمه در ایران و آشنایی با آسیبها و ضعفهای آن، روایتی است روشنگر از چگونگی پای گذاشتن ما در مسیر تجدد؛ و خود، پاسخی است به این پرسش که: چرا بار نوخواهی ما همچنان به منزل نرسیده است؟
1 در صفحات آغازین این پرونده پس از مرور گزارش یک مهمانی با حضور خشایار دیهیمی و عزتالله فولادوند و گپ و گفت ما با دیهیمی در حاشیه همین دیدار، پیش درآمدهایی به قلم عزتالله فولادوند، عبدالله کوثری و سعید حنایی کاشانی که سه مترجم از سه نسل پیاپی به حساب میآیند، خواهید خواند. پس از آن خواننده مقالهای از جلال توکلیان خواهید بود که ده ترجمه برتر را به انتخاب خود معرفی کرده و از اهمیت آنها به هنگام انتشارشان سخن گفته است.
2 فصل بعدی این پرونده به بررسی تاریخ ترجمه جدید در ایران و ورود افکار نو به واسطه تلاش مترجمان نواندیش میپردازد. در ابتدای متن میزگردی با حضور کامران فانی، خشایار دیهیمی و فرخ امیر فریار را خواهید خواند که دقیقا به سیر تاریخی ترجمه از عهد ناصری تا به امروز اختصاص دارد. دیدگاه کامران فانی و دیهیمی در خصوص تیزبینی و قابل اعتنا بودن مترجمان ایرانی البته ناسازگاریهایی با هم دارد اما هر دو تاکید دارند که اگر چه ترجمه در عهد ناصری به دوران جدیدی پای گذاشت اما ترجمه فکر نقش چندانی در انقلاب مشروطه بازی نکرد و این تاسیس انتشارات فرانکلین بود که دهههایی بعدتر به نقطه عطفی در تاثیرگذاری و جدی شدن ترجمه در ایران منجر شد. عبدالحسین آذرنگ نیز که علاوه بر سابقه مترجمی، پژوهشگر تاریخ نشر و ترجمه نیز هست، به پرسشهای ما در باب دارالترجمه در عهد ناصری و اولین ترجمههای جدید و اهمیت آنها پاسخ گفته است. غلامحسین میرزا صالح یاد میرزا حبیب اصفهانی را زنده نگاه داشته و از جایگاه او در تاریخ ترجمه در ایران یاد کرده است.
3 سومین فصل این پرونده به زبان ترجمه، ویرایش ترجمه و بررسی تجارب ما در این خصوص اختصاص دارد. داریوش آشوری در پاسخ به پرسشهای ما از نسبت زبان و تجدد سخن به میان آورده و رابطه زبان و تفکر را مورد بحث و بررسی قرار داده است. او به برخی انتقادها در خصوص نظریه زبان شناسانهاش نیز پاسخ گفته و از مترجمان محبوب خود که خدمتگزار زبان نیز بودهاند یاد کرده است. در این بخش هومن پناهنده هم که مترجم و ویراستار فلسفی است به پرسشهای ما در باب ویراستاری ترجمه پاسخ گفته و به آسیب شناسی ترجمههای امروزین از این حیث پرداخته است. در گفتوگویی که با رضا رضایی داشتهایم هم به بررسی وضعیت آموزش مترجمی در ایران پرداختهایم تا پاسخی به این پرسش دهیم که آیا مترجمی یک هنر است یا یک حرفه. رضابهاری مترجم و ویراستار نیز مقالهای درباره ترجمههای علمی نوشته و فاطمه مینایی مترجم آثار فلسفی هم با بررسی امکان راه یافتن اشتباه به ترجمه و اشاره به نمونههایی در آثار مترجمان شناخته شده، تاکید کرده که راه یافتن اشتباه به ترجمه نباید مساوی زیر سوال رفتن یک مترجم پنداشته شود. در ادامه این بخش سروش دباغ کارنامه مترجمانی را که به ترجمه آثار ویتگنشتاین در ایران پرداختهاند بررسی کرده و سپس محمد قائد در مقام یک مترجم به روایت مصائب و حاشیههای کار خود در ایران پرداخته است.
4 فصل چهارم این مجموعه به بررسی کارنامه مترجمان چپ در ایران اختصاص دارد. پرویز بابایی و محسن حکیمی که هر دو مترجم آثار چپ به حساب میآیند و از سابقه سیاسی چپ نیز برخوردارند به پرسشهای ما در نقد و بررسی کارنامه ترجمه و مترجمان چپ در ایران پاسخ گفتهاند و تاکید کردهاند که ترجمه چپ در ایران در سالهای پیش از انقلاب بیشتر تحت تاثیر خواست ایدئولوژیک شرکای روسی حزب توده بود و از این حیث آن را قابل نقد دانستهاند. بررس کارنامه مترجمی امیرحسین آریانپور توسط فرهنگ ارشاد و رسول نفیسی را نیز در ادامه این بخش خواهید خواند.
5 مترجمان ادبی سهمی تعیین کننده در تاریخ جدید ترجمه در ایران نیز داشتهاند و فصل پایانی این مجموعه نیز به بررسی ترجمه ادبی در ایران اختصاص دارد. منوچهر افسری درباره ترجمه ادبیات ایتالیایی در ایران نوشته است و سعید فیروزآبادی درباره ترجمه ادبیات آلمانی. همچنین در این بخش خاطرات مجید روشنگر از انتشار کتابهای جیبی را میخوانید. در گفتوگوهایی با بهمن شعلهور و سروش حبیبی از دیدگاهها و خاطرات آنها درباره ترجمه ادبی در ایران پرسیدهایم و سعید سعیدپور به پرسشهای ما درباره ترجمه شعر در ایران پاسخ داده است. در پایان نیز مقالهای از مهدی خزائیفر سردبیر مجله مترجم در باب سبک و ترجمه ادبی و مقالهای نیز از علیرضا اکبری درباره پدیده مترجم-منتقد در ایران خواهید خواند. پایانبخش این پرونده نیز خاطراتی است از عبدالرحیم جعفری بنیانگذار انتشارات امیرکبیر درباره تدوین یک فرهنگ دوزبانه و معرفی آریانپور توسط نجف دریابندری که نهایتا به انتشار فرهنگ آریانپور منجر شد.
دبیر تحریریه
بنگاه ترجمه و نشر کتاب
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
کتابخانه بنگاه ترجمه و نشر کتاب
نمونهای از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب
انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب - مجموعه آثار سیاسی
بنگاه ترجمه و نشر کتاب در سال ۱۳۳۳ به فرمان محمدرضا شاه پهلوی و با ابتکار احسان یارشاطر بنیان شد. این بنگاه هدفی فرهنگی داشت و سازمانی ناسودبر بود و بر اساس قانون تجارت اداره می شد. بنگاه ترجمه و نشر کتاب از سال ۱۳۴۱ به ریاست فرح پهلوی درآمد. در سال ۱۳۴۳ سرپرستی امور مالی بنگاه ترجمه و نشر کتاب به سازمان تازه بنیان شده بنیاد پهلوی سپرده شد.[۱] پس از انقلاب اسلامی بنگاه با تغییراتی زیر سرپرستی بنیاد علوی درآمد. [۲]
محتویات |
هدف، سازمان و مدیریت
هدف از بنیان این بنگاه این بود که از راه برگردان و چاپ کتابهای مهم جهان به زبان پارسی مردم کشور را از بهترین کارهایی که با انگیزه و اندیشه بشری در دورههای گوناگون آفریده شده برخوردار سازند تا این سبب نیرومند کردن فکر و برانگیختن خوانندگان گردد. با برگردان کتابهای ارزنده در راه گسترش و پیشرفت زبان فارسی بکوشد و آن را به کمک آثار و اندیشههای نو پربارتر کند. هم چنین از دیگر هدفهای بنگاه این بود که فن برگردان و نویسندگی را پیشرفت دهد و با ترجمه مقالات در پیشبرد پژوهشهای علمی سبب آشنایی مردم جهان با ایران با تاریخ و تمدن کهن ایران کوشا باشد. بنگاه برتری هدف خود را به برگردان کتابهای ادبی داد ولی بنا به شرایط ویژه، کتابهای علمی، فلسفی، اجتماعی و هم چنین کتابهای مربوط به ایران را چاپ می کرد.
رکنهای اصلی سازمان بنگاه ترجمه و نشر کتاب هیات مدیره، مدیر عامل و بازرس بود.
هیات مدیره از پنج نفر تشکیل می شد که چهار تن آنان از سوی نایبالتولیه که سمت ریاست هیات مدیره را داشت برگزیده می شدند و اداره بنگاه را بر عهده داشت. یک نفر از اعضای هیات مدیره از جانب نایبالتولیه به سمت مدیرعامل و یک نفر از بیرون به عنوان بازرس برگزیده می شد. وظایف هیات مدیره برآورده ساختن هدفها و راه و روش بنگاه و تصویب بودجه، برنامهها، و آیین نامههایی بود که از جانب مدیرعامل نگاشته می شد.
سازمان اداری و فنی بنگاه در برگیرنده مدیرعامل، مشاور عالی، بازرس، هیات همکاران بنگاه برای مرور و مقابله، امور چاپ، پخش و توزیع، حسابداری و دفتر بود.[۳]
سرمایه اولیه بنگاه، یک میلیون ریال بود، و سپس به پنج میلیون ریال، یا پنج هزار سهم هزار ریالی، افزایش یافت. بنگاه برای پیشبرد طرحها میبایست بخشی از بودجه خود را از فروش انتشارات تامین کند، هم چنین بنگاه از پشتیبانی مالی شرکت ملی نفت، بنیاد پهلوی و سازمان برنامه و بودجه برخوردار بود.[۴]
مدیران و همکاران
روسای هیات مدیره : اسدالله علم (سال ۱۳۴۲) و جعفر شریفامامی (سال ۱۳۴۵)
مدیرعامل : احسان یارشاطر
مشاوران : سید حسن تقیزاده ومحمد حجازی، محمد سعیدی و ابراهیم خواجهنوری
معاونین : بهرام فرهوشی، عبدالحسین زرینکوب، ایرج افشار، جعفر شعار، و عبدالله سیار
بازرس : ادوارد ژوزف (سال ۱۳۳۵)
نویسندگان و مترجمان : پرویز ناتل خانلری، پروفسور فضلالله رضا، عنایتالله رضا، جعفر شعار، سعید نفیسی، محمد علی جمالزاده، کریم کشاورز، سیدجعفر شهیدی، بهاءالدین خرمشاهی، جلال همایی، سیدصادق گوهرین، حسین خدیوجم، محمد پروینگنابادی، مسعود رجبنیا، داریوش آشوری، حسین معصومیهمدانی و. . .
فعالیتها
بنگاه ترجمه و نشر کتاب در چاپ نوشتههای با ارزش و گرانبهای فارسی و برگردان (ترجمه) کارهای نویسندگان بزرگ خارجی درباره ایران و ایرانشناسی و چاپ کتابهایی که در پرورش ذهنی طبقات گوناگون اجتماع به ویژه جوانان و نوجوانان اثر داشت همواره رل اساسی برعهدهداشت و هر مجموعه بر پایه پژوهشهای بسیار و طرحی ویژه طراحی می شد و در دوران فعالیت خود گامهای بلندی برای رسیدن به هدف خویش برداشته اشت.[۵]
انتشارات بنگاه در مجموعههای گوناگون در پاسخ به نیازهای ویژهای طراحی میشد. برای نخستین بار در ایران بنگاه برآن شد که برگردان (ترجمه) را با متن اصلی برای اطمینان از درستی و دقت آن انجام دهد. بنگاه استاندارهایی برای چاپ کتاب در ایران بنیان کرد که می توان نشانه بنگاه را نامه برد که آن گوزنی است که روی گلدان سرامیک که در خرابههای شوش پیدا شدهبود نقش داشت که بیش از ۶۰۰۰ سال از قدمت آن می گذرد به عنوان علامت ویژه بنگاه طراحی شد، هم چنین بنگاه صفحه شناسایی کتاب را که دربرگیرنده نام نویسنده، حق مولف، چاپخانه و تیراژ چاپ و شمار صفحات، کدامین ویرایش و چاپ را نیز در چاپ کتاب خود بکار برد که دیگر ناشران آنرا دنبال کردند. کتابهای چاپ شده بنگاه با لفافهای رنگی به بازار آمد که موجی از نوآوریهایی را به وجود آورد.
بنگاه اجازه چاپ یادداشت اهدائیه یا پیشگفتارهایی با این مضمون را در ابتدای کتابها نمیداد و این واکنشی بود در برابر مقدمههای طولانی و غیرضروری که در آن زمان معمول بود، بدینروی از ۱۳۳۶ تنها عبارت «به فرمان محمدرضاشاه پهلوی» بر صفحه سفید جداگانهای، مشابه صفحات پیش از متن، چاپ میشد. از سال ۱۳۴۶ فرانام رسمی "آریامهر" نیز بدان افزوده شد.
مجموعههای عمده انتشارات بنگاه عبارت بود از :
- ۱ - مجموعه ادبیات خارجی مشتمل بر ۷۱ جلد که در ۱۳۳۳ با ترجمه آثاری چون ویلهلم تل ترجمه، محمدعلی جمالزاده، روایت ژوزف بدیه از تریستان و ایزولد ترجمه، پرویز ناتل خانلری و پنج رساله افلاطون، ترجمه محمود صناعی آغاز شد. نشر این مجموعه با بهرهگیری از حسن شهرت مترجمان، کیفیت تولید و چاپ و فقدان اشتباهات چاپی، تأثیر قابل ملاحظهای بر ناشران و خوانندگان ایرانی نهاد. شماری از ترجمههای این مجموعه در چارچوب «مجموعه آثار برگزیده » یونسکو قرار گرفت .
- ۲ - ادبیات کودکان و نوجوانان که ابتدا شامل سه مجموعه بود: مجموعه کودکان (برای گروه سنی ۴۷ سال در ۲۴ جلد)؛ مجموعه نوجوانان (برای گروه سنی ۸ ۱۱ سال در ۲۷ جلد)؛ و مجموعه جوانان (برای گروه سنی ۱۲- ۱۵ سال در ۴۷ جلد) و بعدها چهار مجموعه دیگر در این چارچوب قرار گرفت : چهره ملل (۳۱ جلد)؛ داستانهای ملل (۱۸ جلد)؛ سرگذشت بزرگان (۵ جلد) و آیینه ایران (۳ جلد).
- ۳ - مجموعه ایرانشناسی (۶۸ جلد) مشتمل بر ترجمه آثار خاورشناسان غربی و نویسندگان کلاسیک و ایرانشناسان روسی که کمتر در دسترس خوانندگان فارسی زبان بود.
- ۴ - مجموعه متون فارسی (۴۸جلد) که به چاپ انتقادی متون چاپنشده فارسی اختصاص داشت.
- ۵ - مجموعه معارف عمومی (۱۳۸ جلد) از دانستنیهای عمومی.
- ۶ - کتابشناسیها، مهمترین اثر این مجموعه فهرست کتابهای چاپی فارسی خانبابا مشار و دومین اثر از این مجموعه کتابشناسی موضوعی ایران (سالهای ۱۳۴۳- ۱۳۴۸).
- ۷ - دانشنامه ایران و اسلام، مشتمل بر ترجمه ویرایش دوم «دائرهالمعارف اسلام» به فارسی، با مقالات تکمیلی ویژه برای مدخلهای ایران.
کتابفروشیهای تهران و شهرستانها انتشارات بنگاه را در سطح کشور پخش می کردند، ولی به سبب اندک بودن شمار آنان، کتابهای چاپ شده زود نایاب میشد و بنگاه نیز به سبب محدودیت چاپخانههای طرف قرارداد و کمبود سرمایه لازم، نمیتوانست جوابگوی تقاضاها باشد، و در عین حال از حق انتشار خود نیز صرف نظر نمیکرد تا نویسندگان بتوانند آثارشان را برای چاپ مجدد به ناشران دیگر بسپارند.
بنگاه به زبانهای دیگر نیز انتشاراتی داشت که شامل این مجموعهها بود:
الف ) مجموعه میراث ایران (۳۶عنوان)، این مجموعه براساس پیشنهاد یارشاطر و برنامه یونسکو برای ترجمه آثار برگزیده فارسی آغاز شد. در ۱۳۴۰، یونسکو با حضور شماری از شرقشناسان، از جمله مورگنستیرنه، آربری، ماسه، گرونبام، باوزانی و مقامات یونسکو، موافقتنامه مجموعه تازهای با عنوان میراث ایران را تنظیم کرد. کتابهای این مجموعه آثار ادبی، تاریخی، فلسفی و عرفانی به انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی و ژاپنی را شامل میشد؛
ب ) مجموعه مطالعات ایرانی شامل تکنگاریهای تحقیقی در زمینه مطالعات ایرانی (دوازده جلد منتشر شده است)؛
ج ) مجموعه ادبیات نوین فارسی (هشت جلد)؛
د ) ایرانیکا: در ۱۳۵۰، یارشاطر از طریق دانشگاه کلمبیا، به سازمان موقوفه ملی آمریکا برای علوم انسانی پیشنهادی برای تألیف دانشنامه ایرانیکا ارائه کرد. انتشار این اثر با حمایت مالی نهاد مذکور و سازمان برنامه آغاز شد که اکنون تنها از حمایت نخستین مرکز برخوردار است؛
ه ) طرح ترجمه طبری، ترجمه این اثر در ۱۳۴۹ برای ملاحظه به کمیسیون عرب یونسکو پیشنهاد شد اما کمیسیون به اولویتهای دیگر نظر مساعد داشت و بنابراین، با تصویب یونسکو، بنگاه تعهد کرد که این کار را پیش ببرد و انتشار آن در چهل جلد از جمله دو جلد فهارس و ضمائم در ۱۳۶۳ پس از حدود ده سال تدارک آغاز شد.
انقلاب اسلامی
پس از انقلاب اسلامی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب با تغییراتی تحت سرپرستی بنیاد علوی قرار گرفت . در سال ۱۳۵۹ سازمانی وابسته به بنیاد علوی و بنیاد مستضعفان شد. در پایان سال ۱۳۶۰ با تغییراتی که در سازمان بنگاه ترجمه و نشر کتاب صورت گرفت به مرکز انتشارات علمی و فرهنگی تغییر یافت. [۶]
منابع
- ↑ انتشارات دفتر مخصوص شهبانو، تهران ، ۱۳۵۴، ص. ۸ - ۱۲
- ↑ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
- ↑ انتشارات دفتر مخصوص شهبانو، تهران ، ۱۳۵۴، ص. ۸ - ۱۲
- ↑ . ویرایش دانشنامه ایرانیکا.
- ↑ انتشارات دفتر مخصوص شهبانو، تهران ، ۱۳۵۴، ص. ۸ - ۱۲
- ↑ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
به نام خدا
خانم «شبنم سعادت» یکی از مترجمین کم کار ولی خوش سبک ایرانی هستند که تاکنون آثار مختلفی را در ژانر های داستانی ادبیات به فارسی برگردانده اند . ایشان فارق التحصیل کارشناسی ارشد زبان انگلیسی هستند و از مشهورترین ترجمه هایشان می توان به مجموعه «عطش مبارزه» و «نماد گمشده» اشاره کرد .
کتاب «نماد گمشده» با ترجمه خانم شبنم سعادت چندین بار تجدید چاپ شده و از آن استقبال بسیار خوبی شده است .
در ادامه مصاحبه اختصاصی وبسایت طرفداران فانتزی را با این مترجم مطالعه خواهید کرد ...
- برای شروع لطفاً خودتون رو در یک جمله معرفی کنید.
خوب چون محدود به یک جمله کردید شبنم سعادت هستم.
- ترجمه حرفه ای رو از کِی آغاز کردید ؟
با اینکه کارشناسی و کارشناسی ارشدم را در رشته ترجمه گرفته بودم ولی تا سال ۸۸ و ترجمه نماد گمشده دست به ترجمه نزده بودم. همیشه تصورم از مترجم محمد قاضی و نجف دریابندری بود و جسارت این کار را نداشتم. شاید خیلی کمالگرا هستم. بهنظرم برای ترجمه فقط آشنا بودن به زبان مبدأ و مقصد کافی نیست. از سویی ترجمه نقش مهمی در احیا یا از بین بردن زبان بازی میکند. چه بسا با ترجمه نادرست عبارتهایی بیمعنا و نامناسب وارد زبان و مصطلح میشود. متأسفانه نمونههای از این دست فراوان دیدم و بیشتر مصمم شدم ترجمه کتاب را شروع کنم و خودم را محک بزنم.
- به صورت تمام وقت کار می کنید و یا ترجمه رو به صورت پاره وقت انجام می دید و به کار دیگری هم همزمان شاغل هستید ؟
در حال حاضر دانشجوی دکترای ترجمه و مطالعات میان فرهنگی هستم و فرصت چندانی برای ترجمه ندارم. البته ترجمه علاقه و بخشی از زندگیام شده و هر روز حتی شده دو یا سه صفحه ترجمه میکنم.
- علاقه شما به چه نوع ادبیاتی بیشتر هست ؟ ترجمه های شما فقط در سبک ادبیات داستانی است یا کار های دیگری هم داشتید ؟
ادبیات داستانی و رمان را بیشتر دوست دارم. البته سال ۸۹ وقتی کتاب جدید راندا برن (قدرت) منتشر شد اولین ترجمه را من انجام دادم که البته مجوز ترجمه من و هشت(!) ترجمه دیگر با هم آمد. با ترجمه این کتاب در زمینه روانشناسی متوجه شدم علاقه چندانی به این نوع کار ندارم. متن بسیار ساده و کسلکننده است. در حالیکه در ادبیات داستانی دستوپنجه نرم کردن با جملات و پیدا کردن اصطلاحات فارسیتر و مناسبتر برایم لذتبخش است. شاید بشود گفت نوعی ورزش ذهنی.
اولین رمان فانتزی ای که خوندید رو یادتون هست ؟
اگر کتابهای ژول ورن را در سبک علمی تخیلی قرار دهیم فکر کنم یازده سالم بود بیستهزار فرسنگ زیر دریا و بقیه آثار ژول ورن را خواندم. برادر بزرگم یک کتابخانه بزرگ آبیرنگ داشت که هربار درش را برایم باز میکرد تا یک کتاب بردارم برایم مثل در گنجینهای اسرارآمیز بود. وقتی ما بچه بودیم اینقدر تنوع کتابهای ژانر فانتزی وجود نداشت.
- فکر می کنید چرا اکثر بزرگسالان به ادبیات فانتزی و علمی تخیلی رغبتی نشون نمیدن ، درست در حالی که در خارج از کشور این طور نیست ؟
بهنظرم چون از قضاوت شدن میترسیم. میترسیم به ما برچسبهایی بزنند که خودتان بهتر میدانید. ترجیح میدهیم ساراماگو و کافکا و مارکز را توی دستمان ببینند و روشنفکر و فیلسوف بهنظر برسیم تا اینکه یک کتاب فانتزی جذاب و سرگرمکننده بخوانیم و کمی به خودمان استراحت بدهیم. بهنظرم من هر دو لازم هستند. من بههمان اندازه که از آثار سورآلیستی هاروکی موراکامی لذت میبرم داستانهای فانتزی هم میخوانم.
- از ترجمه ی نماد گمشده دن براون شروع می کنیم ، همون طور که می دونید ترجمه های با کیفیت و بی کیفیت زیادی از این اثر در ایران به چاپ رسید و تقریباً از همه ی این ترجمه ها استقبال شد. آیا در انتخاب این اثر برای ترجمه به جنبه تجاری و فروش این کتاب توجه داشتید ؟
نه بههیچوجه. مگر یک مترجم یا نویسنده چقدر توی ایران میتواند درآمد داشته باشد؟ البته هستند مترجمهایی که کیفیت را فدای کمیت میکنند و از این رهگذر درآمدی هم دارند. من فقط این کتاب را همان روزی که منتشر شد خریدم و برایم مهم بود اثری را ترجمه کنم که مخاطب زیادی داشته باشد و افراد زیادی کارم را بخوانند.
- در زمان ترجمهی نماد گمشده دو جلد قبلی مجموعه رو خونده بودید و داستان رو دنبال می کردید ؟
فیلم راز داوینچی را دیده بودم و برایم بسیار جذاب بود. با رابرت لانگدن آشنا بودم (تأکید میکنم لانگدن! نه لنگدان، چون در آواشناسی فارسی ما تمایل به تبدیل اً به آ داریم مثل اسم آن یا آنا). معمولاً ترجیح میدهم کتابی را ترجمه کنم که در وهله اول برای خودم جذابیت داشته باشد.
- به نظر شما چرا به این مجموعه ی دن براون تا این حد اقبال نشون داده میشه و نوجوانان و جوانان زیادی از این مجموعه استقبال کردند ؟
بهنظرم بهخاطر اطلاعات جالبی است که در حین روایت یک اثر مهیج به خواننده میدهد. در واقع خواننده را غافلگیر میکند. نمیدانم چند درصد ما میدانستیم که بعضی از بناهای واشنگتن نمونهای از رم باستان هستند؟ من خودم نمیدانستم و مواردی از این دست خواننده را مجذوب اثر میکند.
- ترجمه ی نماد گمشده با این حجم بالا چقدر زمان شما رو گرفت ؟
حدود یک ماه و نیم، بهطور متوسط روزی ۱۲ ساعت کار کردم چون علاوه بر ترجمه باید جستجو میکردم و برای مواردی که در کتاب مطرح میشد ارجاعات و پانوشت مینوشتم.
- به نظر شما ترجمه ی یک اثر فقط باید توسط یک مترجم انجام شود یا خیر ؟ چند ترجمه از یک اثر در بازار کتاب خوب است یا بد ؟
پاسخ این سؤال برمیگردد به مسأله کپی رایت. اگر رعایت شود ناشر هم سعی میکند اثری که بابتش حق و حقوق نویسنده اصلی را پرداخت کرده به مترجم کاربلد بسپارد. در اینصورت یک ترجمه خوب کفایت میکند. اما با این اوضاع فعلی وقتی ترجمههای ضعیف هم منتشر میشود، بهنظرم حق خواننده است بتواند بابت مبلغی که میپردازد بهترین ترجمه را انتخاب کند و این مستلزم وجود چندین ترجمه هست.
- هر کدوم از مترجمان چند ترجمه ای که از نماد گمشده منتشر شده بود پرسیده شده بود ترجمه ی خودشون رو بهترین می دونستن ، نظر شما درباره ترجمه ی خودتون چیه ؟
آدم خودپسندی نیستم که چنین حرفی را بزنم و همیشه هم اعتراف میکنم چون اولین تجربهام بوده عاری از کاستی نیست. ولی بازخوردها را دیدم، وقتی بدون اطلاع من و ناشر در هفتهنامه همشهری جوان چهار ترجمه موجود را مقایسه کردند و در نهایت ترجمه من را پیشنهاد دادند یا روی اینترنت دیدم کاربرها در جاهای مختلف نظر مثبت دادند پاسخم را گرفتم و به ادامه کار دلگرم شدم. من قضاوت در مورد کارم را به خواننده میسپارم.
- به نظر شما مخاطب وقتی با چند ترجمه متفاوت روبرو میشه چطور و با توجه به چه چیزی می تونه بهترین ترجمه رو انتخاب کنه ؟
خوب بهترین کار این است که بدون توجه به نام مترجم یا ناشر یکی دو صفحه از کتاب را بخوانند. البته ترجمه خوب را از ترجمه ناشیانه میشود تشخیص داد. بهعنوان مثال در فارسی وقتی شناسهی فاعلی به آخر فعل میچسبد دیگر لزومی به آوردن ضمیر فاعلی در ابتدای جمله نیست. مترجم ناشی تحتتأثیر متن مبدأ قرار میگیرد و در نتیجه جمله فارسی کلمات اضافی دارد. بهجای «من به اتاقش رفتم.» خیلی راحت میشود نوشت «به اتاقش رفتم.» تفاوت یک ترجمه روان از موارد جزیی اینچنینی شروع میشود تا به عبارت و جمله میرسد.
- همکاری شما با نشر افراز از کجا شروع شد ؟
کاملاً اتفاقی. دو روز قبل از اینکه نماد گمشده در انگلیس منتشر شود از روی اینترنت شماره چند ناشر را پیدا کردم و تلفن زدم. اتفاقی خانم افراز خودشان توی دفتر بودند و خیلی خوشبرخورد از من دعوت کردند بروم دفترشان. من هم همان روزی که کتاب منتشر میشد بعدازظهر به ایران پرواز داشتم. صبح کتاب را خریدم و روز بعد خانم افراز با روی گشاده من را پذیرفتند.
- آیا به نظر شما وابستگی به متن اصلی در ترجمه احترام به مخاطب محسوب میشه و همیشه لازمه ؟ آیا تا به حال پیش اومده که مجبور بشید برای درک بهتر مخاطب تغییراتی در اصل متن بدید ؟
بحث احترام به مخاطب نیست. در واقع احترام به نویسنده اثر است. تا حد ممکن باید به متن اصلی و سبک و لحن نویسنده وفادار بود البته این به معنای ترجمه لفظ به لفظ نیست چون با توجه به تفاوتهای زبانی و فرهنگی غیرممکن است. اما میشود میانه را نگه داشت. بهعنوان مثال در متن اصلی داریم
his right arm was paining him like a thousand devil
اما اگر چنین عبارتی را لفظ به لفظ ترجمه کنیم جمله فارسی چندان مناسبی نیست. میشود همین زبان استعاری را حفظ کرد تا به سبک و لحن متن اصلی لطمه نخورد و از طرفی در فارسی هم روان باشد. در چنین موردی بهعنوان مثال میشود نوشت «از درد بازوی راستش مثل مار به خودش میپیچید.» تغییر در همین حد اصطلاحات را مجاز میدانم. تابهحال تغییر در متن ندادهام اما برای درک بهتر مخاطب یک کلمه اضافه کرده ام.
- به نظر شما یک مترجم برای فروش بیشتر یا ارتباط عمیق تر مخاطب با کتاب و یا هر دلیل دیگری حق تغییر در عنوان یک کتاب رو داره ؟
برای فروش بیشتر خیر. ولی در صورتیکه معادل لفظبهلفظ عنوان در زبان مقصد چندان معنادار و زیبا نباشد این حق برای مترجم محفوظ است. این اتفاق در زبانهای دیگر به کرات میافتد ولی در فارسی به علت موضعی که در مقابل زبان خارجی میگیریم اگر مترجم چنین کاری بکند سریع متهم به بیسوادی یا سودجویی میشود. فکر کنم با این سؤال به تغییر عنوان «عطش مبارزه» اشاره دارید. هر کسی که اندکی آشنایی با زبان انگلیسی داشته باشد متوجه معنای لفظبهلفظ میشود پس برچسب بیسوادی به مترجم زدن واقعا مضحک هست. گرچه پاسخ این سؤال طولانی میشود ولی برای توضیح به شما و بقیه، یادداشتی که در روزنامه اعتماد منتشر کردم را اینجا هم نقل میکنم.
تغییر عنوان کتاب یا فیلم در ترجمه پدیده غریبی نیست. گاهی مترجم با توجه به محتوا و مضمون و گاهی با توجه به شرایط جامعه دست به تغییر عنوان میزند. شاید دردسترسترین نمونه عنوان فیلم The Sound of Music باشد که در فارسی با نام "اشکها و لبخندها" معروف شد. در عنوان انگلیسی بار تاکیدی بیشتر روی موزیکال بودن فیلم و نقش پررنگ آن بود درحالیکه در جامعهی ایرانیِ آن زمان انتظارات و ویژگیهای اجتماعی بیشتر تمایل بهسمت پررنگتر شدن اتفاقات تلخ و درنهایت شیرین فیلم داشت.
انتخاب عنوان فارسی کتابThe Hunger Games نیز از این قاعده مستثنی نبود. با توجه به این که عنوان کتاب برگرفته از عنوان برنامهی زندهی تلویزیونی داستان هست که در آن بیستوچهار نوجوان برای زنده ماندن مبارزه میکنند. حکومت مرکزی در تبلیغ این مسابقات از طریق مراسمها و برنامههایی پرطمطراق سعی در القای شور و هیجانِ مردم دارد که البته برای مردم چیزی جز مرگ فرزندانشان نیست. ولی چنین نمایشی نیاز به عنوانی دارد که متناسب با تبلیغات دروغین باشد, عنوانی که القا کننده شور و هیجان مردم نیز باشد. معادل لفظ به لفظ در اینجا کاربرد ندارد زیرا hunger در فارسی به معنای گرسنگی هست و معنای منفی القا میکند و مناسب یک نمایش تلویزیونیِ بهظاهر مطلوبِ همگان نیست و صد البته مقابله با گرسنگی تنها بخش کوچکی از چالش مسابقات است که شاید تنها تعدادی از شرکتکنندگان با آن دستوپنجه نرم کنند. از سوی دیگر در انگلیسی به عنوان مثال عبارت hunger for fame را داریم که ترجمه واژهبهواژه آن در فارسی همنشینی مناسب ندارد بنابراین در فارسی معادل "عطش شهرت" موردپسندتر و برای فارسیزبانان آشناتر است. اگر هم تنها به عنوان "بازیها یا مسابقات عطش" بسنده میشد این سوال در ذهن خواننده ایجاد میشد عطش چه؟ ولع چه؟ پس باید در کنار کلی بودن پاسخ سوالات را هم داد: عطش مبارزه برای زنده ماندن از دید مردم. و عطش مبارزه برای شهرت و ثروت از دید تبلیغات حکومت مرکزی.
البته ناگفته نماند این اتفاق تغییر عنوان در ترجمههای آلمانی و فرانسوی این کتاب هم افتاده است. در نسخه آلمانی جلد اول باجوخراج پانم: مسابقات مرگبار, جلد دوم باجوخراج پانم: خشم شعلهور, و جلد سوم باجوخراج پانم: عشق خطرناک ترجمه شده است. در نسخه فرانسوی جلد دوم ناآرامی و جلد سوم شورش ترجمه شده است. و در فارسی عناوین بهترتیب: جلد اول عطش مبارزه, جلد دوم عطش مبارزه: اشتعال و جلد سوم عطش مبارزه: زاغ مقلد ترجمه شده که دو جلد آخر با عنوان انگلیسی انطباق واژگانی دارد.
- آثار کدوم نویسنده خارجی رو دوست دارید ؟ ( نویسنده ای که اکثر آثارش رو دنبال کرده باشید )
اعتقاد ندارم که تمام کارهای یک نویسنده خوب و خواندنی است. نویسندهها هم فراز و فرود دارند. از تمام نویسندهها میخوانم. اما نوع نوشتن موراکامی را دوست دارم. در عین سادگی گیراست. عادیترین و روزمرهترین مسایل را طوری مینویسد که خواننده مسحور میشود. البته من ژاپنی بلد نیستم و باید مترجمش جی رابین را تحسین کرد که به شیوایی به انگلیسی ترجمه کرده است. فانتزی هم میخوانم. استفنی مهیر و تخیلش را دوست دارم. کتابهایش را خواندهام.
- چی شد که به فکر ترجمه ی مجموعه عطش مبارزه افتادید ؟ کتاب رو دفتر انتشارات به شما معرفی کرد یا خودتون به انتشارات پیشنهاد دادید ؟
کتابهایم را خودم انتخاب میکنم. وقتی این مجموعه را دیدم جلد سوم هنوز منتشر نشده بود و حتی حرفی از ساختن فیلم کتاب اول هم نبود. داستانش برایم جذاب بود و از طرفی در اروپا و آمریکا بسیار محبوب و پرفروش بود. دوست داشتم جامعه کتابخوان ایران هم به این کتاب دسترسی داشته باشد.
- آیا خود شما هم مثل اکثر مخاطبان از داستان و ماجراجویی های عطش مبارزه لذت بردید یا صرفاً از دید یک مترجم به کتاب ها نگاه می کنید ؟
من کتابها را از دید یک خواننده انتخاب میکنم و در وهله اول باید برای خودم جذابیت داشته باشد تا بتوانم ترجمه درخور و مناسبی داشته باشم. مترجم در واقع خودش خواننده متن مبدأ است و از دید مترجم نگاه کردن برایم مفهومی ندارد.
- عطش مبارزه رو متعلق به چه رده سنی ای می دونید ؟ ( به قول معروف این کتاب برای 9 تا 99 ساله هاست یا فقط برای قشر خاصی مناسبه ؟ )
هر گروه سنی میتواند برداشت خودش را از داستان داشته باشد. کتابی سرگرمکننده یا اشارهای غیرمستقیم به دنیای پر از جنگ و خشونت امروز. این کتاب حتی خوانندههای میانسال هم داشت و مشتاقانه از من سراغ جلد دوم را میگرفتند.
- فکر می کردید ترجمه این کتاب در ایران تا این حد مورد استقبال مواجه بشه ؟ در ترجمه ی کتاب اول در جریان بودید که فیلم سینمایی این کتاب هم ساخته خواهد شد ؟
در واقع با اقبال جهانی این مجموعه انتظار استقبالی خیلی بیشتر از این را داشتم. مطمئن بودم خواننده خودش را پیدا میکند. موقعی که ترجمه کتاب اول را تمام کردم فیلم در مرحله انتخاب کارگردان و بازیگر بود.
- خودتون فیلم سینمایی «عطش مبارزه» رو دیدید ؟ به نظرتون این فیلم به حد کافی خوب ساخته شده ؟
بله. رفتم سینما دیدم. فیلم را خوب ساختهاند ولی اگر کسی کتاب را نخوانده باشد شاید کمی برایش گنگ باشد. زیاد به جزییات نپرداخته روایتی سرسری و شتابزده است. ولی اگر کتاب را خوانده باشید از فیلم لذت میبرید. صحنهای که بیشترین لذت را بردم زمانی بود که با لباسهای مخصوص سوار بر ارابه وارد میدان شدند.
- کدام جلد از عطش مبارزه رو شخصاً دوست دارید ؟
هر سه جلد به هم مرتبط هستند و هرکدام ماجراهای خاص خودش را دارد که در نتیجه اتفاقات جلد قبل است. ولی خوب تازگی داستان در جلد اول خواننده (خودم را از خواننده جدا نمیدانم) را مسحور داستان میکند و دنبال خودش میکشد تا جلدهای بعدی را بخواند.
- کار ترجمه ی کدام جلد بیشتر بود ؟ سطح کار رو در چه حد می بینید ؟
از نظر حجم هر سه کتاب تقریباً یک اندازه هستند. بهعلت تخیلی و آیندهگرا بودن داستان نویسنده واژههای تازهای ساخته بود و من هم ناگزیر دست به ساخت چند واژهی جدید زدم. البته سعی کردم متن به حد کافی گویا باشد و برای خواننده گنگ نباشد. اینکه تا چه حد از عهدهاش برآمدهام قضاوت را بهعهدهی خواننده میگذارم.
- چرا فاصله انتشار کتاب اول و دوم مجموعه ی عطش مبارزه تا این حد زیاد شد ؟
بهفاصله چند ماه بعد از انتشار جلد اول، ترجمه جلد دوم را برای اخذ مجوز فرستادیم ارشاد. در واقع تمام این مدت در ارشاد منتظر مجوز بود.
- از طرح جلد ( کاور ) ترجمه های مجموعه راضی هستید ؟ طرح جلد تا چه حد می تونه در فروش یک کتاب مؤثر باشه ؟
بله. ترجیح دادیم از طرح جلد نسخه منتشر شده در آمریکا استفاده کنیم. طرح این سه جلد در واقع داستانی را روایت میکند. طرح جلد در جذب مخاطب بیتأثیر نیست. در واقع مثل ویترین فروشگاه است اولین چیزیست که نظر جلب میکند.
- ترجمه ی جلد سوم عطش مبارزه در چه وضعیتی است ؟
در مراحل پایانی هست. انشالله بهزودی منتشر میشود.
- خیلی از دوستداران ادبیات قیمت کتاب در ایران رو بالا می دونن ، به نظر شما در مقایسه با کشور های خارجی کتاب در ایران گران است یا ارزان ؟
اگر تخفیفی که در کشورهای خارجی روی قیمت اصلی کتاب میدهند را در نظر بگیریم تقریباً هم قیمت هستند. البته منظورم الان است که قیمت کاغذ و به تبع آن کتاب در ایران بالا رفته است.
- به نظر شما مترجمی می تواند یک منبع درآمد باشد و یا چشم داشت به درآمد در ترجمه ممکن است اثر را بازاری کند ؟
در ایران خیر. البته اگر بخواهی به چشم منبع درآمد نگاه کنی باید خیلی پرکار باشی و نتیجه آن ترجمههای شتابزده و بیدقت میشود.
- به نظرتون چرا مترجمان زن در ایران بسیار موفق ظاهر شدند و حتی در بعضی موارد از مترجمان مرد جلو زدند ؟
واقعاً؟
- خودتون به کدام ترجمه تون بیشتر علاقه دارید ؟
خدمتکار.
- نظرتون رو در یک عبارت کوتاه درباره هر یک از کلمات زیر بگید :
* ترجمه اینترنتی : بیتجربه و ناشیانه
* دن براون : پر از اطلاعات غافلگیرکننده
* نمایشگاه کتاب : شلوغ و لذتبخش
* حق الترجمه : گاهی فراموش میکنم
* آدامس خرسی : عکسبرگردون چاپی
* اقتباس سینمایی : روایت شتابزده و جویدهجویده
* مجوز کتاب : هفت خوان رستم
* غذای روح : سوپ مرغ؟ (اینکه شوخی بود! برای من کتاب و ترجمه)
* جی کی رولینگ : مادرخواندهی دنیای جادو و جادوگری مدرن
* کتاب الکترونیک : دارم ولی کیف نمیده بوی کاغذ رو بیشتر دوست دارم.
* سفر در زمان : شگفتانگیز
* کپی رایت : راحت میشیم.
* طرفداران فانتزی : نوجوانان پر از هیجان و تخیل
* مترجم گوگل : سوتی زیاد میده
* کتابفروشی : نوستالژی کودکیهام، به بستنیفروشی ترجیح میدادم
* استیون کینگ : استاد تخیل و نویسندگی
* فردوسی : عجم زنده کرده است بدین پارسی
* هری پاتر : جادوگر عینکی؟
* کرم کتاب : با من بودید؟
* ایران : سرای من است.
* تیراژ بالا : رویای دستنیافتنی ناشران ایرانی
* سوزان کالینز : زنی دوستداشتنی و بیادعا با قدرت تخیل شگفتانگیز
* سوء استفاده : سرقت ادبی
* طرح جلد : ویترین
* کیمیاگر : پائولو کوییلو
* ترجمه بازاری : بیکیفیت و فراوان
* خودباوری : کتابهای تکراری و بیمحتوایی که بازار رو اشباع کرده
* گرگ و میش : تبش همهی دنیا رو گرفته بود
* انتقاد : مؤدبانه و منصفانهاش خوبه
* جوان کتاب خوان : این روزها کیمیاست
* والت دیسنی : کارتونهای قشنگ کودکیهام
* ژول ورن : اولین تجربه ورودم به دنیای کتابهای نوجوان و بزرگسال
- تا به حال ارتباطی با نویسندگان کتاب هایی که ترجمه کرده اید داشتید ؟ ( از طریق ایمیل و ... )
دو بار سعی کردم ولی متأسفانه موفق نشدم.
- شما اخیراً کتابی به نام «خدمتکار» ترجمه کردید که این اثر یکی از پرفروش ترین آثار سال های اخیر محسوب میشه و فیلم سینمایی بسیار موفقی هم از این اثر اقتباس شده ، توضیحی درباره این اثر به مخاطبانتون می دید ؟
این کتاب را خیلی دوست داشتم. در واقع کتابی بود که به صدرنشینی نماد گمشده خاتمه داد و جای آن را گرفت. لحن خاصی داشت، لحنهای مختلف داشت که تفاوت شخصیتها را نشان میداد. برای همین از ترجمهاش لذت بردم. طنز خاصی دارد که گاهی موقع ترجمه با صدای بلند میخندیدم. نسخه سینمایی با وجود موفقیت باز هم روایتی شتابزده است و بعضی از کاراکترها بهخوبی در نیامده است. مینی جکسون کتاب شخصیتی حاضرجواب و طنزآمیز دارد اما مینی جکسون فیلم عاصی و بدقلق است. البته در خارج از ایران وقتی اقتباس سینمایی کتابی اکران میشود کتاب دوباره به صدر پرفروشها برمیگردد، کسانی که کتاب را نخواندهاند مشتاقاند کتاب را هم بخوانند اما متأسفانه در ایران برعکس است مردم ترجیح میدهند فیلم را ببینند و چشمهای نازنین را با کتاب خسته نکند. استاکت در داستان «خدمتکار» خواننده را به دنیایی میبرد که دیگر وجود ندارد، چندان دور نیست اما فضایی کاملا متفاوت از جامعهی آمریکا را به تصویر میکشد، چنان ناعادلانه است که غیرقابلباور مینماید، میسیسیپی سال ۱۹۶۲. زمانیکه خدمتکارهای سیاهپوست بچههای سفیدپوست را بزرگ میکردند و در مقابل مورد تبعیض و تهمت قرار میگرفتند، حق استفاده از سرویسهای بهداشتی و فروشگاههای سفیدپوستها را نداشتند، مجبور بودند سرویسهای ظروف نقرهی سفیدپوستها را برق بیندازند و همیشه در مظان اتهام دزدی قرار داشتند.
سه زن داستانی جذاب را روایت میکنند، اسکیتر سفیدپوستِ آرمانگرا، ایبیلینِ خوشقلب، و مینیِ حاضرجواب، هرکدام با لحن و شیوهی خاص خودشان داستان را روایت میکنند. خواننده با ایبیلین همدردی میکند، از حاضرجوابیها و کارهای مینی با صدای بلند میخندد، و تلاش و ارادهی اسکیتر برای ایجاد تغییری هرچند کوچک در آن جامعهی نابرابر و پر از تبعیض را تحسین میکند. استاکت سه شخصیت داستانی را در بطن حوادثی واقعی و شروع جنبش مدنی سیاهپوستان خلق کرده است.
- اگه ایران یه روزی به کنوانسیون حق کپی رایت بپیونده و نویسنده ها به حق قانونی خودشون برسن ، در وضعیت کتاب و کتابخوانی تغییری حاصل میشه ؟
خوب فکر میکنم اینطوری شاید ترجمهها بهتر و باکیفیتتر بشوند و از طرفی وقتی فروش یک کتاب در انحصار یک ناشر باشد برای ناشر هم بهتر است. البته اینها همه مستلزم داشتن جامعهای کتابخوان است، افرادی که حداقل به اندازه هزینهی یک پیتزا برای غذای روحشان هم هزینه میکنند.
- چرا ناشران کتاب ها رو با وسواس بالا و تیراژ خیلی کم منتشر می کنند ؟
شاید دلیل اصلی فروش کم کتاب باشد. این روزها مردم زیاد دغدغه کتاب ندارند.
- میشه گفت شما جزو مترجمین کم کار به حساب میاید ، دلیلش چی هست ؟
بعد از انتشار نماد گمشده کمکار نبودم در واقع هر سه ماه یک کتاب ترجمه کردم. اما متأسفانه دو تا از کتابهایم پشت سر هم مجوز نگرفت و سه تای بعدی با تأخیر زیاد منتشر شد. کمی دلسرد شدم و صبر کردم تا تکلیف کارهایی که منتشر نشده روی هم جمع میشد روشن شود. البته الان مشغول نوشتن تز دکترا هستم برای همین شاید تا مدتی بیشتر از سالی یک یا دو کتاب نتوانم ترجمه کنم.
- از همکاری تون با انتشارات افراز راضی هستید ؟
انتشارات افراز به نظر و انتخاب مترجم احترام میگذارد و تا حد امکان سعی میکند بدقولی نکند، فکر میکنم همین برای رضایت کافی باشد.
- قصد و برنامه ترجمه ی کتاب خاصی رو در آینده دارید ؟ می تونیم منتظر ترجمه های جدیدی از شما در آینده باشیم ؟
اجازه بدهید اسامی کتابها فعلاً محفوظ بماند. قصد دارم بعد از عطش مبارزه یک کتاب ادبیات داستانی که نیمهکاره مانده را تمام کنم. البته به ادبیات فانتزی علاقه دارم و بنا دارم از هر دو ژانر ترجمه کنم. انتخاب کتاب سخت است چون باید پیشبینی کرد قابلچاپ هستند یا نه. بیشتر ترجیح میدهم از نویسندههایی مثل سوزان کالینز که در ایران ناشناخته ماندهاند ترجمه کنم.
- و حرف آخر ؟ در پایان چه صحبتی برای خوانندگان ترجمه هاتون دارید ؟
از توجه و لطف شما سپاسگزارم. بهلطف اینترنت از نظرات و بازخوردها مطلع هستم و از شنیدن نظرات و انتقادات استقبال میکنم. به مخاطب بینهایت اهمیت میدهم و بسیار خوشحالم که انتخاب مجموعه «عطش مبارزه» مورد توجه شما قرار گرفته است.
- از زمانی که برای مصاحبه با وبسایت طرفداران فانتزی اختصاص دادید از شما کمال تشکر رو داریم . با امید به اینکه در آینده ترجمه های بیشتری از شما به دست مخاطبان و طرفداران فانتزی در ایران زمین برسد ، برای شما آرزوی موفقیت و کامیابی داریم .
http://www.fantasyfans.org/modules/news/article.php?storyid=1264
آرمان: ندا شادنظر و کم و کیف ترجمه در ایران / کتابهای تکراری با موضوعات کلیشهای
از هادی حسینینژاد
دربرقراری ارتباط بین نویسندگان ما و آثار شاخص ادبیات داستانی جهان، مسئولیت خطیر ایجاد این ارتباط به عهده مترجمان بوده است. در چنین شرایطی؛ مترجم میتواند با شیوه کاری خود تا حدود فراوانی بر سبک و قلم نویسندگان تاثیر داشته باشد. مضاف بر اینکه ترجمههای نه چندان مناسب، میتواند مخاطبان و نویسندگان را گمراه کند. ندا شادنظر که سابقه ترجمه برخی رمانهای مشهور را در کارنامه اش دارد، معتقد است ترجمه خوب، ترجمهای ویرایششده، روانو سلیس استکه ساخت زبان و شیوه نگارش نویسنده در آن رعایت شده باشد.
در ادامه با او هم صحبت شدیم ...
لطفا برای شروع، کمی درمورد فعالیت حرفهای خود در مقام مترجم و سوابقی که در این حوزه داشته اید بگویید.
اولین کتاب من با عنوان طالعبینی چینی چاپ انتشارات گل مریم، در سال 1379 چاپ شد و در نمایشگاه کتاب آن سال شرکت کرد. در آن زمان نوزده ساله بودم واز طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهعنوان جوانترین مترجم سال هم انتخاب شدم.بعد از آن، چون در رشته مترجمی زبان ایتالیایی در دانشگاه آزاد اسلامی تحصیل میکردم، فعالیتم را بهطور جدیتر در هر دو زبان انگلیسی و ایتالیایی ادامه دادم و برای مجله سمرقند که در چهار کشور فارسی زبان چاپ میشد، چندین مقاله ادبی به زبان ایتالیایی ترجمه کردم. در زمان دانشجویی ترجمه کتابهای روانشناسی را آغاز کردم و در کنار ترجمه این آثار، از دوسال پیش، بهطور جدی در زمینه ادبیات داستانی کودک و نوجوان و بزرگسال، شروع به کار کردم و سال گذشته، یکی از کتابهایم با عنوان هفتتیرکش از آثار استیون کینگ، چاپ انتشارات افراز، کاندیدای جایزه بهترین ترجمه سال در جشنواره گمانهزنی شد.
به نظر شما روند ترجمه آثار داستانی در کشور، طی دههها و سالهای اخیر چه موقعیتی داشته و تا چه حد این جریان رو به رشد بوده؟
بهنظر من، در سالهای اخیر در زمینه ترجمه ادبیات داستانی قدمهای جدی و خوبی برداشته شده است و شاهد کارهای جدید و بهروزتری از مترجمهای جوان بودهایم. اما مسلم است که هنوز در انتخاب کتابهایی که به فرهنگ ما نزدیک باشند و در ترجمه این آثار ضعفهایی دیده میشود و شرط امانتداری که بهنظر من، در ترجمه آثار حرف جدی و اول را میزند، چندان رعایت نمیشود و آن هم شاید به دلیل کمبود اطلاعات و دانش بعضی از مترجمها هنگام ترجمه و رقابتی بودن بعضی از آثار و عدم رعایت کپیرایت باشد.
به نظر شما ترجمههای امروزی در حوزه ادبیات داستانی، چه جایگاهی دارند و در مجموع چقدر میشود به یک ترجمه امروزی اطمینان کرد؟
با استناد به دلایل فوق که عرض کردم، برخی از ترجمهها جایگاه متوسطی دارند و نمیتوان کاملاً به آنها اطمینان کرد. البته ترجمههای خوب و خلاقانه هم کم نداریم، اما در این زمینه هنوز باید خیلی کار کنیم.
یک مترجم آثار داستانی، به جز آشنایی با زبان مبدا و مقصد، چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا مترجم موفقی به شمار بیاید؟
بهنظر من، باید با فرهنگ و آداب و رسوم کشور زبان مقصد و مبدأ هم آشنایی داشته باشد و هنگام ترجمه، دقت و سرعت عمل داشته باشد و در انتخاب کلمهها و جملهها خلاقیت داشته باشد تا ترجمه بهتری ارائه دهد و شرط امانتداری را نیز رعایت کند.
بارزههای یک ترجمه خوب چیست؟
ویرایششده، روانو سلیس باشد و ساخت زبان و شیوه نگارش نویسنده در آن رعایت شده باشد.
آنطور که اطلاع دارم، شما ترجمههایی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان نیز داشته و در دستور کار دارید. ممکن است بگویید ترجمه کودک و نوجوان چه بارزهها و ویژگیهایی نسبت به ترجمه بزرگسال دارد؟
کار در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بسیار متنوعاست و بعضاً دشوارتر است. از آنجایی که دنیای کودکان و نوجوانان، پیچیدگیها، لطافت، شیرینی، صمیمیت و زیباییهای خاص خود را دارد، کتابهای حوزه ادبیات داستانی کودک و نوجوان هم از تمام این ویژگیها برخوردار است و علاوه بر این، مترجم، هنگام ترجمه این آثار، باید خود را جای مخاطب کودک یا نوجوان بگذارد و با رعایت تمام اصول مربوط به ترجمه، شروع به کار کند، چون برقراری ارتباط با مخاطب کودک یا نوجوان، اهمیت بسیار زیادی دارد.
برای ترجمه چطور کتاب انتخاب میکنید؟ چه ویژگیهایی شما را به ترجمه یک کتاب ترغیب میکند؟
معمولاً به سایت معروفترین و بهترین ناشرین خارج از کشور مراجعه میکنم و با در نظر گرفتن نیاز مخاطب، کتابها را بر اساس زیبا و جذاب بودن داستان آنها، پرفروشبودنشان، نزدیک بودن به فرهنگمان و اینکه از آثار کدام نویسنده هستند، انتخاب میکنم و معمولاً بعد از خواندن خلاصه داستان و نقدهایی که درباره آن وجود دارد و مروری بر آثار نویسنده داستان، کتاب را انتخاب میکنم.
مشکلات اصلی یک مترجم در روزگار ما و کشور ما چیست؟
با توجه به تفاوتهای فرهنگی کشورها که تأثیری مستقیم در نگارش کتابها دارد کار مترجمها در ایران بسیار سخت است. گاهی مجبور میشویم با توجه به تفاوتهای فرهنگی، بخشهایی از کتاب را حذف کنیم یا آنها را تغییر بدهیم که این همان رعایت نکردن عامل امانتداری در ترجمه آثار است که بهناچار گاهی مجبوریم به آن تن بدهیم.
به نظر شما در حال حاضر چه انتقادهایی به حوزه ترجمه و نشر آثار ترجمهای وارد است؟
گاهی در انتخاب کتابها و ترجمه آثار، دقت، خلاقیت و دلسوزی چندانی نمیبینیم. در ایران قانون کپیرایت رعایت نمیشود. در بازار کتاب، کتابهای تکراری با موضوعات کلیشهای زیاد میبینیم. گاهی چندین ناشر، در رقابتی تنگاتنگ، یک کتاب را چاپ میکنند و همین در فروش و عرضه کتاب تأثیری منفی دارد. در زمینه چاپ و پخش و عرضه کتاب ضعفهای بسیاری دیده میشود و گاهی به دلیل ضعف و کمکاری در تبلیغات، کتابهای بسیارخوبی از دید مخاطب پنهان میمانند.
بدون شک برای ارتقاء و پیشرفت در هر حوزهای، به بستری برای نقد سالم نیاز است. آیا ترجمه در کشور ما دردورههای مختلف از چنین امکانی بهره مند بوده و هست؟
بهنظر من خیر. هنوز بستر نقد سالم، در حوزه فرهنگ و ادبیات در کشور ما جا نیفتاده است و امیدواریم که این اتفاق فرخنده هرچه زودتر رخ بدهد، چون نقد سالم و سازنده در بالا رفتن کیفیت آثار و عرضه آنها و ارتقای کیفیت کار افرادی که در این حوزه مشغول به کار هستند، تأثیر مثبتی میگذارد.
به نظر شما آثار ترجمهای که طی دهههای اخیر در کشورمان منتشر شده اند، تا چه حد بر آثار تالیفی نویسندگان ما تاثیر گذار بوده اند؟
تأثیر زیادی داشته است و در بسیاری از آثار تألیفی میتوان این تأثیر را بهوضوح دید، چون مؤلفین میتوانند از سوژه کتابهایی که در دنیا و کشورمان پرفروش بودهاند، الهام بگیرند و با توجه به فرهنگ و نیاز جامعهمان وبا استفاده از خلاقیتها و هنر نویسندگیخود، افکار خود را بهروزتر و نوتر کنند آثار جذابتری ارائه بدهند. اما این تأثیر فقط مثبت نبوده است. گاهی متأسفانه میبینیم که بعضی از آثار تألیفی با فرهنگ ما فاصله گرفتهاند و بهنظر من این امر بهدلیل تأثیر فرهنگ غرب روی افکار بعضی از نویسندههاست.
گاهی این بحث مطرح میشود که تاکید زیاد بر ترجمه، میتواند فضای ادبیات داستانی ما را دچار مشکل بکند و احیانا نویسندگان ما را از هویت و فرهنگ ایرانی در آثارشان دور کند. آیا شما تراز یا میزانی خاص برای میزان انتشار کتابهای ترجمهای در کشور قایل هستید؟
نمیتوان تراز مشخصی را برای انتشار آثار ترجمهای در نظر گرفت، چون آثار ترجمهای و تألیفی هر کدام اهمیت خاص خود را دارند و مخاطب امروزی به هر دوی آنها نیاز دارد، اما این مورد را که آثار ترجمهای روی افکار بعضی از نویسندگان و آثار آنها تأثیر داشته و آنها را از هویت ایرانی دور کرده است، نمیتوان کتمان کرد و بهنظر من، نویسندهها باید در این زمینه بیشتر کار کنند.
شما آثار نویسندگان مشهوری نظیر استیون کینگ را در کارنامه خود دارد. به عنوان شخصی که به دلایل حرفهای به ادبیات غرب نظر دارد، فاصله بین ادبیات داستانی ما با ادبیات پیشرو جهان را تا چه حد میبینید؟
ادبیات داستانی ما فاصله نسبتاً زیادی با ادبیات غرب دارد. آثار آنها سوژههای جدیدتر و بهروزتری دارد، در حالیکه هنوز هم در بسیاری از کتابهای تألیفی کشورمان، سوژهها کلیشهای و تکراری است. علاوهبراین، در بسیاری از کتابهای ترجمهای، عنصر هیجان، جذابیت و زیباییشناسی، خلاقیت، آداب و رسوم فرهنگی، گرهخوردگی زندگی انسان با پیشرفتهای علمی و تکنولوژی پررنگتر دیده میشود.
اگر تمایل دارید کمی درمورد فعالیتهای اخیر و آتی خود بگویید.
امسال هم مانند دو سال قبل، عمده کارهایی که در دست دارم، در زمینه ادبیات کودک و نوجوان است. علاوه بر دو مجموعه جدیدی که قرار است امسال کار کنم، کتابهای جدیدی در ادامه مجموعههای قبلی که کار کردهام، مانند مجموعه نگهبانان دروازه، قدرتهای سیاه، خاطرات بیعرضه و مدرسه متروکهرا در دست ترجمه دارم.
و در پایان؛ فکر میکنید برای بهبود فضای ترجمه آثار داستانی، چه تمهیداتی باید از سوی مترجم و ناشر مورد نظر قرار بگیرد؟
همانطور که قبلاً اشاره کردم، مترجمها و ناشرها هر کدام در حیطه وظایف خود، باید بیش از پیش، در انتخاب و چاپ و عرضه کتابها، نهایت دقت، خلاقیت و دلسوزی را به خرج بدهند و نیاز مخاطب خود را در نظر بگیرند، در انتخاب آثار، فرهنگ و هویت ایرانی را فراموش نکنند و در زمینه تبلیغات و فروش کتابها بیش از قبل کار کنند. بهنظر من، علاوه بر تبلیغ دهانبهدهان، باید از انواع دیگر تبلیغات، بهخصوص تبلیغات اینترنتی، بیشتر استفاده کنیم تا آثاری که با زحمت فراوان ترجمه و چاپ میشوند، بهتر و سریعتر مخاطبان خود را پیدا کنند.
منبع : نشر افراز
http://www.fantasyfans.org/modules/news/article.php?storyid=1389
سیر ترجمه در ایران و معرفى کتاب (فهرست کتاب هاى فارسى شده چاپى )
پژوهندگان ایرانى و فارسى زبان براى آگاهى از جایگاه تمدن خود در دوره اسلامى و نیز در دوران معاصر, ناگزیرند ادوار گوناگون ترجمه را در زبان فارسى بشناسند. شناخت ادوار ترجمه در زبان فارسى, اسلوب ها و روش هاى مترجمان در دوره هاى گوناگون, توجه مستقیم یا باواسطه به آثار و نگارش هاى زبان ها و تمدن هاى دور و نزدیک, انگیزه ها و دلایلى که ترجمه را در زبان فارسى موضوعیت بخشیده است و تجزیه و تحلیل این موارد با توجه به عوامل اقتصادى, سیاسى, اجتماعى و فرهنگى موجب مى شود تا بتوان به سودمندى و در برخى از دوره ها به زیانمندى ترجمه در زبان فارسى پى برد و جایگاه جامعه ایرانى را در تمدن اسلامى و نیز در تمدن معاصر تصویر و تصدیق کرد.
بى گمان پدیده ترجمه در میان ایرانیان در نخستین سده هاى اسلام با برگردان قرآن کریم به فارسى درى به میان مردم راه یافته است. گرچه در این اوان هنوز ترجمه شکل نظام مندى نداشته است, ضرورت ایجاب مى کرده است توده مردم براى آشنایى و آگاهى از کتاب مقدسى که به آن ایمان آورده اند, مفاهیمى را دریابند و آن را حس کنند. اگرچه گروهى نخستین ترجمه فارسى قرآن مجید را مربوط به قرن چهارم هجرى در عصر سامانیان مى دانند, شاهفور اسفراینى نخستین برگردانِ پارسى قرآن را از آنِ سلمان فارسى مى داند. وى مى گوید:
ونیز… ـ صلى اللّه علیه وآله وسلم ـ فرمود: بعثتُ الى الثَقَلَیْن, مرا فرستیدند به جمله جنّ و انس. و ترسانیدن عجم و آگاه کردن ایشان را به فارسى شاید کرد. ناچار بود که قرآن را ترجمه باشد به زبانى دیگر تا اهل لغت آن را بدانند و ترهیب ایشان بدان حاصل شود و از بهرِ این معنى بود که سلمان فارسى از مصطفى(ص) دستورى خواست تا قرآن به پارسى به قوم خویش نویسد. وى را دستورى داد. چنین گفتند که وى قرآن بنبشت و پارسى آن اندر زیرِ آن بنبشت, آن گه به آخر آن بنبشت: هذا القرآن الّذى اُنزل على محمّد, این است قرآن که فرو فرستیده آمده است به محمّد(ص).1
انبوه نسخه هاى کهن قرآن مجید که متضمن ترجمه فارسى نیز هست, حاکى از آن است که ترجمه مردمى و غیر رسمى قرآن بى تردید از پایان سده دوم هجرى در زبان فارسى پدیده اى شناخته شده بوده است. از این رو مى توان گفت پدیده ترجمه در زبان فارسى مبناى عقیدتى دارد و با ترجمه هاى قرآن مجید شکل یافته است.
از میانه سده هاى دوم تا سده پنجم هجرى, زبان عربى به مثابه زبان علم و فرهنگ جهان اسلام شناخته شد و جامعه فارسى زبان در حوزه نگارش آثار خویش تنها به زبان عربى مى نوشتند. در اوایل قرن پنجم براى این که شمول استفاده از کتاب ها بیش تر شود و جامعه فارسى دان نیز از منافع کتاب ها بهره برد, برخى از کتاب هاى سیره به زبان فارسى برگردانده شد. نجم الدین محمود راوندى زنده به سال 577 یا 585 کتاب شرف النبى ابوسعید واعظ خرگوشى را لفظ به لفظ به پارسى نقل کرد:
(پس مترجم این کتاب, امام عالم ربانى بارع ناسک متورع نجم الدین محمود بن على الراوندى ـ رحمةاللّه علیه رحمة واسعة ـ این کتاب را نقل کرد از زبان تازى به پارسى لفظاً بلفظ تا خوانندگان عجم را از آن فایدت حاصل باشد و فایدت و منفعت آن عام و شامل شود و نقل کننده را به دعاى خیر یاد دارند….)2
اندک مدتى پس از آن رفیع الدین اسحاق بن محمّد همدانى کتاب سیرة رسول اللّه محمّد بن اسحاق را به فارسى ترجمه مى کند و هدف خویش را چنین باز مى گوید:
(بعد از تمهید این مقامات… از حسن اعتقاد به حکم زیارت و تبرک نسخه سماع که این ضعیف داشت بر دست گرفت و در آن نظرى مى کرد و بر لفظ اشرف براند که این کتاب را ترجمه اى باید تا مطالعت ما را بشاید… پس التزام نمودیم خاص حضرت وى را که از حوادث محروس یابد و عام نفع مسلمانان را, کتاب سیرت پیغمبر(ع) ترجمه ساختن و از لفظ تازى با زبان پارسى آوردن.)3
دانشیان علاوه بر ترجمه قرآن, عنایتى بسزا به ترجمه احادیث نیز مبذول داشته اند که از آن جمله مى توان از ترجمه شهاب الاخبار تألیف قاضى قضاعى نام برد. گویا این کتاب پیش از سال 567ق به فارسى برگردانده شده است.4
حمله مغول, تصرّف ایران و شکل گیرى حکومت مغولان سبب شد که کشور ما براى مدتى طولانى از سرزمین هاى عربى زبان جدا شود و ارتباطى را که از نخستین سده هاى اسلامى به بعد با آن ها داشت, از دست بدهد. این گسیختگى به کم رونق شدن بازار تألیف و تصنیف به زبان عربى و رواج بیش تر تدوین کتاب به زبان فارسى انجامید.
در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجرى, سنّت دیرینه ترجمه از عربى همچنان دنبال شد. ابوسعید حسن بن حسین شیعى سبزوارى مؤلف کتاب راحة الارواح و مؤنس الاشباح, کتاب هایى را نیز به فارسى ترجمه کرده است; از آن جمله: ترجمه کشف الغمّة, بهجة المباهج (ترجمه و تلخیص مباهج المهج فى مناهج الحجج) قطب الدین کیدرى و مصابیح القلوب (ترجمه 53 حدیث نبوى).5 همچنین مترجمان فارسى زبان در حوزه ترجمه به زبان هاى دیگر از جمله چینى توجه کردند و با عنوان (کلمه چى) ـ یعنى کسى که گفته دیگرى را به زبان دیگرى بگوید ـ زیر نظر خواجه رشیدالدین فضل اللّه در ربع رشیدى, نگارش هاى پزشکى چینى را به فارسى برگرداندند.6
از سده دهم هجرى به بعد پدیده ترجمه در مقام یک نهضت فرهنگى در تاریخ زبان فارسى با تثبیت قدرت دولت صفویه شناخته شد; به طورى که نه تنها در حوزه سیاسى جامعه ایرانى, بلکه در قلمرو گسترده فارسى زبانان به ویژه در شرق جهان اسلام, روزنه هاى تازه اى به روى دانش پژوهان گشود. در ایران دوره صفوى تشیع به عنوان دین رسمى شناخته شد و بسیارى از دانشمندان فارسى زبان عربى دان بر آن شدند که براى رواج شناخت آثار شیعى, مؤلفات مربوط به علوم قرآنى, حدیث, کلام و فقه را به فارسى برگردانند. از دگرسوى عده اى دیگر از فاضلان و دانشمندان این دوره به ترجمه امهات منابع تاریخ, جغرافیا, علوم فلسفى و پزشکى پرداختند. براى شناخت مترجمان عصر صفوى و آگاهى از آثار مترجم آن ها تحقیقى جامع و کامل لازم است تا سیر تحول و نقاط ضعف و قوت آن در عهد صفوى مورد مداقّه قرار گیرد.7
در این عهد مترجمانْ بیش تر به ترجمه آزاد مى پرداخته اند. با این همه در نقل موضوع به زبان فارسى دقیقاً به متن مورد نظر وفادار بوده و اگر موضوعاتى افزون بر متن اثر وارد ترجمه مى کردند, به گونه اى آن را تبیین و تصریح کرده و با ضبط تعابیرى چون (مترجم گوید) یا (ناقل گوید) افزوده هاى خود را از متن اثر ممتاز داشته اند. بسیارى از علماى طراز اول این عصر وارد عرصه ترجمه شده اند, کسانى چون: شیخ بهایى, شیخ نورالدین على بن حسین کرکى, ملا عبدالعلى بیرجندى, ملا على بن حسن زواریى, ملا فتح اللّه کاشانى, ابن خاتون عاملى, جمال الدین محمد خوانسارى, محمد هادى مترجم پسر محمد صالح مازندرانى, حزین لاهیجى, علامه مجلسى و…. از این میان براى نمونه به معرفى مختصرِ تعدادى از آن ها و آثار فارسى شده ایشان اشاره مى کنیم:
ـ کمال الدین حسین بن خواجه عبدالحق الهى اردبیلى
وى علاوه بر تألیف کتاب هایى به فارسى, مانند تفسیر الهى, منهج الفصاحة فى شرح نهج البلاغة و تاج المناقب فى فضائل الائمة الاثنى عشر, بعضى از آثار گذشتگان را به فارسى ترجمه کرده است; از آن جمله: خلاصة الفقه, ترجمه ارشاد الاذهان علامه حلّى,8 ترجمه مهج الدعوات سید بن طاووس و ترجمه رساله امامت.9
ـ فخرالدین ابوالحسن على بن حسن زواره اى
وى فاضلى دانشمند, مفسّرى فقیه و محدثى معروف است و از شاگردان غیاث الدین جمشید زوارى مفسر و شیخ على بن عبدالعالى کرکى است. او از سید امیر عبدالوهاب بن على حسینى استرآبادى که در اوایل دولت صفویه شهرتى بسزا داشت, روایت کرده است. از آثار او است: ترجمة الخواص ترجمه و تفسیر قرآن مجید, ریاض الابرار, ترجمه و شرح نهج البلاغه, ترجمه کشف الغمه على بن عیسى اربلى به نام ترجمة المناقب, وسیلة النجاة فى ترجمة الاعتقادات که ترجمه فارسى رساله اعتقادات ابن بابویه قمى است, ترجمه تفسیر حضرت امام حسن عسکرى به فرمان شاه طهماسب, ترجمه کتاب مکارم الاخلاق فرزند شیخ ابوعلى طبرسى به نام مکارم الکرائم به خواهش شاه طهماسب, کتاب مفتاح النجاح در ترجمه کتاب عدةالداعى ابن فهد حلّى, ترجمه کتاب احتجاج شیخ طبرسى, ترجمه اربعین شهید اوّل و طراوة اللطائف ترجمه طرائف سید بن طاووس.10
ـ ملا فتح اللّه کاشانى
مفسر معروف متوفاى 988ق, وى علاوه بر تألیف کتاب هایى به فارسى, مانند تفسیر منهج الصادقین, خلاصه المنهج, تنبیه الغافلین و تذکرةالعارفین (در شرح نهج البلاغه),بعضى از آثار گذشتگان را نیز به فارسى ترجمه کرده است; مانند کشف الاحتجاج (ترجمه احتجاج طبرسى) و ترجمه قرآن (و این به جز سه تفسیر وى بر قرآن است).11
ـ ملا محمدصالح بن محمدباقر قزوینى روغنى
وى علاوه بر تألیف شرح فارسى نهج البلاغه, آثارى را به فارسى ترجمه کرده است; از آن جمله: برکات المشهد المقدس (ترجمه عیون اخبار الرضا(ع)), ترجمه صحیفه سجادیه, ترجمه عهدنامه مالک اشتر و ترجمه توحید مفضل که تاریخ فراغت از آن 1080ق بوده است.12
ـ آقا حسین محقق خوانسارى, متوفاى 1099ق
وى افزون بر تألیف شرح هیأت فارسى قوشچى, داراى ترجمه هایى است, از آن جمله: ترجمه قرآن و ترجمه صحیفه سجادیه.13
ـ علامه محمدباقر مجلسى, متوفاى 1110ق
وى از بزرگ ترین علماى دوره صفوى به شمار مى رود, و صاحب تألیفات متعددى است; از جمله در عربى: مرآةالعقول و بحارالانوار, و در فارسى: اختیارات الایام, اوقات الظهر والعصر, تحفةالزائر, جلاء العیون, حق الیقین, حلیةالمتقین, حیاةالقلوب, زادالمعاد, عین الحیاة, مشکاةالانوار و مقباس المصابیح. آثارى را نیز به فارسى ترجمه کرده است, از آن جمله: ترجمه باب حادى عشر, ترجمه توحید مفضل, ترجمه حدیث جبر و تفویض, ترجمه حدیث سعد بن عبداللّه, ترجمه حدیث رجاء بن ابى ضحّاک, ترجمه حدیث عبداللّه بن جندب, ترجمه حدیث ستّه اشیاء لیس للعباد فیها صنع, ترجمه دعاى المباهله, ترجمه دعاى سمات, ترجمه دعاى کمیل, ترجمه الرسالة الذهبیّة (معروف به طب الرضا(ع)) ترجمه زیارت جامعه, ترجمه صحیفه سجادیه, ترجمه عهدنامه مالک اشتر, ترجمه فرحةالغرى سید ابن طاووس و ترجمه قصیده دعبل خزاعى.14
ـ آقا هادى مترجم
فرزند ملا محمّدصالح مازندرانى متوفاى 1120ق. وى علاوه بر تألیف کتاب هایى به فارسى, مانند شرح شرح شمسیه و شرح معالم, صاحب ترجمه هایى است, از آن جمله: ترجمه قرآن, ترجمه صحیفه سجادیه, ترجمه شافیه و ترجمه کافیه از ابن حاجب.15
ـ آقا جمال محمد بن حسین خوانسارى متوفاى 1125ق
وى علاوه بر تألیف کتاب هایى به فارسى, مانند شرح غررالحکم آمدى, جبر و اختیار, شرح احادیث طینت, نیّت و اخلاص و مبدأ و معاد, برخى از آثار را نیز به فارسى ترجمه کرده است, از آن جمله: موائد الرحمن فى ترجمة القرآن (معروف به تاج التراجم), ترجمه الفصول المختارة, ترجمه مفتاح الفلاح شیخ بهائى, ترجمه الصلاة و اذکارها و ترجمه صحیفه سجادیه.16
ـ سیّد على بن محمّد بن اسداللّه امامى اصفهانى
معروف به مترجِم, متوفاى حدود 1130ق. وى کتاب هایى را به فارسى ترجمه کرده است, از آن جمله: خصال, کمال الدین و تمام النعمة, عیون اخبار الرضا(ع), امالى صدوق, مهج الدعوات, مصباح المتهجد, مصباح کفعمى ـ که مجموعاً به هشت بهشت معروف است17 ـ ترجمه شفاى ابن سینا و ترجمه شرح اشارات خواجه نصیرالدین طوسى.
در همین دوره در شبه جزیره هندوستان نیز ترجمه نگارش هاى عربى به فارسى رواج یافت و متونى چون معجم البلدان یاقوت حموى, الملل والنحل شهرستانى و تیسیر القارى فى شرح صحیح البخارى فارسى شد. افزون بر ترجمه نگارش هاى عربى در شبه قاره, باب ترجمه متون و آثار مربوط به تمدن و تفکر هندى از سانسکریت به فارسى گشوده و متونى چون اوپانیشاد, مهابارات, پنجاتنترا و راج ترنگینى (تاریخ کشمیر) فارسى شد. گشایش این باب ترجمه در تاریخ ترجمه و تراجم فارسى حائز اهمیت فراوان و درخور جُستارى جداگانه است.
با روى کار آمدن حکومت قاجار در ایران بیش ترین توجه مترجمان به آثار و نگارش هاى تمدن و تفکر غرب معطوف شد. مسافرت هاى شاهان قاجار و دیگر سردمداران حکومتى به اروپا, آمد و شد هیأت هاى اروپایى به ایران و نیازهاى سیاسى, ادارى و فرهنگى کشور در زمینه هاى نظامى, علمى و جغرافیایى سبب شد تا کتاب هایى از زبان هاى انگلیسى, فرانسه, روسى و ترکى به فارسى ترجمه شود. در این میان عباس میرزا نایب السلطنه و وزیر دانشمند دوره قاجار قائم مقام فراهانى نقش بسزایى داشتند. در بررسى کتاب هاى ترجمه شده به فارسى در دوره قاجار تعداد قابل توجهى کتاب ملاحظه مى شود که از ترکى عثمانى به فارسى درآمده اند. نخستین این ترجمه ها حوادث نامه نام دارد که به سال 1222ق توسط محمد رضى تبریزى به فارسى ترجمه و به عباس میرزا اهدا شد. موضوع این کتاب جنگ هاى ناپلئون پادشاه فرانسه با دول نمچه (اتریش) و روسیه در سال 1220ق است. این کتاب پس از شکست عباس میرزا از سپاه روسیه به فارسى درآمده است. جیمز کمل کتاب تاریخ اسکندر را به دستور عباس میرزا در سال 1228ق به فارسى ترجمه کرد. عباس میرزا تنها به ترجمه کتاب هاى تاریخى توجه نداشت, بلکه به ترجمه کتاب هاى نظامى و بهداشتى نیز هم عنایت داشت. کتاب تعلیم نامه در اعمال آبله زدن را که دکتر کرمیک به انگلیسى نگاشته بود, میرزا محمد بن عبدالصبور خویى طبیب, به فارسى ترجمه کرد و در سال 1245ق در باصمه خانه دارالسلطنه تبریز به چاپ رسید.18
با افتتاح دارالفنون در سال 1268ق و توجه خاص ناصرالدین شاه به آن از یک سو, و آمدن اساتید خارجى به دارالفنون از دیگرسوى, ترجمه در ایران شتابى بیش تر یافت. در گزارشى که رؤساى دارالفنون در 1282ق براى ناصرالدین شاه ارسال کردند, توجه دارالفنون به امر آموزش و ترجمه زبان هاى خارجى نمایان است.
…[در این مدرسه] السنه مختلف از فرانسه و انگلیسى و رومى به متعلمین مى آموزند و بعضى به درجه کمال رسیده و واضح است در آنچه عرض شد, احدى را مجال انکار نیست… دیگر آن که چون بعضى از معلمین هر روز دو درس مى گویند و تا غروب متوقف مدرسه مى باشند و تهیه درس هاى روز بعد را مى نمایند و اغلب به سرکشى و امتحان متعلمین در اطاق هاى درس گردش مى کنند و شب را نیز تا چند ساعت مشغول ترجمه و تألیف و تصنیف هستند….19
مترجمان دوره قاجار را مى توان به سه گروه تقسیم کرد:
الف. گروهى از آنان کارشناسان اروپایى بودند که به دلایل سیاسى, نظامى و علمى در ایران مقیم شدند. اینان زبان فارسى را در ایران آموخته بودند و بنابر تقاضاى شخصیت ها و رجال قجرى و بعضاً بر اثر نیاز حلقه هاى آموزشى در دارالفنون به ترجمه نگارش هاى زبان هاى بیگانه اهتمام ورزیده اند. ژول ریشار از مشهورترین این مترجمان است. او کتاب هاى تاریخ ناپلئون, تاریخ اسکندر, جلوس نیکلاى اوّل و مملکتدارى او را ترجمه کرد. جیمز کمل تاریخ اسکندر را به دستور عباس میرزا از کتاب هاى مختلف ترجمه و گردآورى کرد. مادروس داود خانف کتاب تاریخ روسیه از سرگى سلویف را در سال 1282ق و روزنامه ژورنال دوسن پطرزبورگ در سال 1296ق براى ناصرالدین شاه به فارسى ترجمه کرد. بارون نورمان, تاریخ بیزمارک (بیسمارک) دکتر موریتس بوش آلمانى را به فارسى برگرداند. همچنین میرزا آنتوان خان کتابى در فنّ عکاسى از زبان فرانسه به فارسى ترجمه کرد. اوانس خان هم سفرنامه استانلى به افریقا را ترجمه و به ناصرالدین شاه اهدا کرد.20
ب. گروه دیگر از مترجمان دوره قاجار, ایرانیانى بودند که براى تحصیل به اروپا سفر کردند و در آن جا زبان هاى خارجى را آموختند. افزون بر ایشان گروهى به واسطه خدمت در سفارتخانه هاى غربى و یا همکارى با کارشناسان غربى, با زبان هاى اروپایى آشنا شدند و به کار ترجمه آثار تمدن غرب مبادرت کردند.
میرزا رضا مهندس باشى از نخستین افرادى بود که به تشویق عباس میرزا براى تکمیل تحصیلات به اروپا سفر کرد. وى پس از بازگشت, کتاب هایى چون تاریخ تنزّل و خرابى دولت روم, تاریخ ناپلئون اوّل, صواعق النظام و رساله در فشنگ را به فارسى ترجمه کرد.21 میرزا عیسى خان گروسى از دیگر مترجمان پرکار این دوره است که چندین سفرنامه خارجى را چون سفرنامه شارل ژلیه, سفرنامه سوماترا از مسیو وت, سفرنامه شام دکتر لرت (لرته) و سفرنامه مونتگرو اثر شارل ایریارت را به فارسى ترجمه کرد. مترجم دیگرى به نام على مترجم به ترجمه روزنامه ها و اخبار آن براى ناصرالدین شاه اقدام مى کند و ترجمه هایى از چند شماره روزنامه سن پطرزبورغ, روزنامه علمى ینگى دنیا و سفرنامه موزر از او موجود است. میرزا محمّدطاهر نیز تعدادى از رمان هاى مشهور آن دوره چون سه تفنگدار و پس از بیست سال الکساندر دوما را ترجمه کرد.22
پ. سومین گروه از مترجمان عصر قاجار, دانشیان و دانشمندانى بودند که با زبان هاى اروپایى آن دوره آشنایى نداشتند, اما طبق سنت دیرینه, بیش تر به ترجمه آثار عربى در زمینه هاى دین و فرهنگ اسلامى اهتمام ورزیدند. کسانى چون میرزا عبداللطیف طسوجى تبریزى مترجم کتاب الف لیلة ولیلة, میرزا حسین نایب الصدر صاحب ترجمه الباب الحادى عشر, آقا نجفى اصفهانى مترجم توحید الصدوق و ثواب الاعمال, شیخ حسن بن محمّد ولى ارومى مترجم کتاب الثالث عشر من البحار از جمله آن مترجمان هستند که فرهنگ ترجمه را استمرار بخشیدند.
ترجمه در این دوره کمک بسیارى به ساده نویسى نثر فارسى کرد و در حقیقت زبان نیز به سادگى و خلوص گرایید. بیانْ هرچه گرم تر و صمیمى تر شد و از پیرایه هاى لفظى و هنرنمایى هاى شاعرانه که به نام فصاحت و بلاغت به کار مى رفت, به مقدار زیادى کاسته شد. ترجمه هاى رمان از زبان هاى فرانسه, انگلیسى, ترکى و عربى در این میان نقش بسزایى داشت. على خان ناظم العلوم, تلماک اثر فنلن را و سپس شاهزاده محمّدطاهر میرزا اسکندرى چندین اثر از الکساندر دوما با عناوین: کنت دومونت کریستو, سه تفنگدار, لوئى چهاردهم و رمان لومیستر دوپارى اثرِ اوژن سو را از فرانسه به فارسى روان ترجمه کرد.23
نهضت مشروطه در تحول و تغییر جامعه ایرانى سهمى مهم داشت و در بیش تر شؤون زندگى و انگاره هاى فرهنگى کشور تأثیر گذاشت. بر اثر جریان هاى سیاسى, اقتصادى و اجتماعى عصر مشروطیت ذهن ایرانیان با مفاهیم و پدیده هاى نوین جهان غرب بیش تر آشنا شد و فراگیرى زبان هاى غربى در میان ایشان شتاب بیش ترى گرفت; به گونه اى که سهم کتاب هاى فارسى شده در مقایسه با کتاب هاى تألیفى اندک اندک رو به همسانى و در دهه اخیر رو به افزایش نهاد. از این رو شایسته است که پدیده ترجمه پس از مشروطه تا دهه اخیر به مثابه علمى از علوم مورد تحقیق و بررسى قرار گیرد تا جامعه فارسى زبان به لحاظ شناخت و شناسایى تاریخ تفکر و تمدن خویش و یافتن جایگاه خود در قلمرو فرهنگ بشرى به نتایج مستند و مستدل دست یابد. همچنین براى دستیابى به این اهداف توجه و نگرش به سوى آثارى که از زبان فارسى به زبان هاى دیگر ترجمه شده است, لازم مى آید.
اهالى زبان هاى منطقه اى و محلى نیز که در مجاورت فارسى زبانان قرار داشتند, براى ادامه حیات فرهنگى خود به ترجمه آثار فارسى احساس نیاز مى کردند. از این رو آنان بسیارى از نگارش هاى فارسى را به زبان خویش برگرداندند; به طورى که امروزه در زبان هاى ترکى, اردو, ازبکى, پشتو و… انبوهى از آثار مترجم وجود دارد که از زبان فارسى ترجمه شده است.24
فرهیختگان متفکر غرب از سده نوزدهم میلادى به بعد, در مراکز شرق شناسى توجه ویژه اى به نگارش هاى عربى و فارسى داشتند. ایشان ارزنده ترین آثار تاریخى, ادبى و عرفانى فارسى را به زبان هاى انگلیسى, فرانسه, آلمانى, روسى و دیگر زبان هاى غربى و اروپایى ترجمه کردند. با پیدا شدن اندیشه (ایران شناسى) این روند شتاب گرفت; به طورى که امروزه انبوهى از آثار فارسى را مى توان به شکل ترجمه شده آن در زبان هاى اروپایى سراغ گرفت.25
دانشمندان شرق جهان اسلام نیز برخى از آرا و افکار خویش را به زبان فارسى بیان مى کردند. این امر سبب شد که پاره اى از این آثار فارسى به عربى ترجمه شود که لغویان و کتاب شناسان عرب زبان اصطلاح تعریب را براى آن وضع کردند.
*
در چند دهه اخیر به دلیل گسترش علوم مختلف و پیشرفت رو به تزاید فنّاورى در همه عرصه ها و به منظور پرهیز از ارائه ترجمه هاى مکرر از یک اثر که موجب ابطال وقت و انرژى مى شود, جامعه اهل قلم ایرانى در زمینه شناسایى کتاب هاى فارسى شده چاپى, نیاز بیش ترى احساس کرد. این امر سبب شد تا کوشش هاى مفیدى در مورد شناسایى نگارش هاى فارسى شده صورت گیرد. ثمره برخى از این کوشش ها تاکنون به صورت مدون فراهم آمده که اکنون مورد استفاده پژوهندگان و مترجمان است. فهرست آن ها بدین قرار است:
1. فریدون بدره اى. فهرست ترجمه هاى فارسى از 1345 تا پایان 1349. تهران: دانشگاه تهران, دانشکده علوم تربیتى, 1350. 302«29ص.
این فهرست پایان نامه فوق لیسانس آقاى بدره اى است. در این مجموعه, فهرست 1492 اثر ترجمه شده از سال 1345 تا پایان 1349 به صورت الفبایى نام خانوادگى نویسندگان آمده است. نمایه نام لاتین مؤلفان به همراه عنوان اصلى کتاب ها در پایان کتاب ضمیمه شده است.
2. عربعلى رضایى. فهرست ترجمه هاى فارسى و بررسى آن ها از 1350 تا پایان 1354. تهران: دانشگاه تهران, دانشکده علوم تربیتى, 1355. 409«33ص.
این پایان نامه, فهرست 1841 اثر ترجمه شده را دربر دارد که براساس رده بندى دیویى تنظیم شده است. از این رو پاره اى از کتاب ها به دلیل آن که به دو موضوع مربوط است, در دوجا تکرار شده است. افزون بر آن, کتاب هاى ناشران دولتى و کتاب هاى کودکان و نوجوانان در این فهرست جایى ندارد. در پایان فهرست نام کسان, عنوان کتاب ها و نیز فهرست لاتین نام خانوادگى مؤلفان به همراه عنوان اصلى آثار فراهم آمده است.
3. داود نوابى. تاریخچه ترجمه از فرانسه به فارسى در ایران از آغاز تاکنون. کرمان: داود نوابى, 1363, 289ص.
مؤلف در این کتاب به بررسى و نقد و تحلیل سیر ترجمه کتاب هاى فرانسه در ایران از آغاز تا سال 1363 پرداخته است. این اثر سه محدوده زمانى را در بر دارد: الف. از آغاز تا مشروطه; ب. از مشروطه تا جنگ جهانى دوم; پ. از جنگ جهانى دوم تا سال 1363. مؤلف در پایان, فهرست توصیفى حدود 700 اثر ترجمه شده از فرانسه به فارسى را ارائه کرده است.
4. فرشته مولوى. کتابشناسى داستان کوتاه ایران و جهان. تهران: نیلوفر, 1371, 509ص.
در این اثر, سیاهه اى از داستان هاى کوتاه ترجمه شده به فارسى که در کتاب ها, مجلات, جُنگ ها و گاهنامه هاى ادبى چاپ شده, ارائه شده است. کتاب بنا بر نظم الفبایى نام خانوادگى نویسندگان تنظیم شده, و شامل 6773 مدخل است. فهرست عنوان داستان به فارسى, نام و نام خانوادگى مترجمان, نام و نام خانوادگى نویسندگان فرنگى به لاتین و عنوان داستان هاى فرنگى به لاتین از پیوست هاى کتاب است.
5. فاطمه کناره سرى. کتابشناسى رمان و مجموعه هاى داستانى مترجم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, 1377, 2ج.
هدف از تدوین این اثر, گردآورى همه رمان هایى است که از زبان هاى دیگر به فارسى ترجمه شده است. به همین رو هر رمان یا هر داستان که از روزگار مشروطیت تا سال 1373 به فارسى ترجمه شده در این کتاب شناسى معرفى شده است.26
بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى نیز با توجه به لزوم آگاهى مترجمان و ناشران از عناوین کتاب هاى فارسى شده از سال 1365 طرح گسترده اى را در زمینه تدوین فهرست کتاب هاى فارسى شده در دو ساختار جداگانه دنبال کرده است:
الف. فرهنگ مترجمان فارسى
این فهرست متضمّن ترجمه هاى فارسى از نخستین قرون ایران دوره اسلامى تا پایان عصر قاجار 1320ق و مبتنى بر احوال مترجمان, نگاهى به اسلوب کار آنان, آثار فارسى شده آن ها و بازنمایى نسخه هاى خطى و چاپى آنان به لحاظ تاریخ ترجمه آن ها در حال تدوین و تألیف است.27
ب. فهرست کتاب هاى فارسى شده چاپى
این فهرست دربردارنده کتاب هاى فارسى شده چاپى از اوان چاپ و نشر تا سال 1370 است. تدوین کنندگان این فهرست با رایزنى هاى بسیار و استفاده از پیشنهادهاى سازنده اساتید, کوشیده اند فهرستى ارائه دهند که تا حد امکان عارى از کاستى هاى کتاب شناسى هاى موجود دیگر باشد. فهرست حاضر در حدود بیست وپنج هزار مدخل را در همه موضوعات از زبان هاى مختلف شامل مى شود.
روش گردآورى اطلاعات
همان گونه که پیش تر گفته شد تدوین این فهرست, ابتدا در سال 1365 به صورت طرحى از سوى بنیاد پژوهش هاى اسلامى مطرح شد. در مرحله نخست, کتاب شناسان و کتابداران این بنیاد وظیفه گردآورى و یادداشت بردارى اطلاعات کتاب شناختى کتاب هاى ترجمه شده را از آغاز صنعت چاپ تا پایان سال 1366 زیر نظر جناب آقاى دکتر رحمت اللّه فتاحى و آقاى حسین خیامى مدیر وقت کتابخانه بنیاد بر عهده گرفتند. این گروه با مراجعه به برخى از کتابخانه ها و کتاب شناسى ها به تهیه فیش هاى لازم اقدام کردند. حاصل کار این گروه که شامل فهرست کتاب هاى فارسى شده تا پایان سال 1366 بود, در اواخر سال 1370 آماده نشر شد; اما پس از بررسى کار, بنیاد پژوهش هاى اسلامى بر آن شد تا از یک سو ساخت و اسلوب آن را دگرگون سازد و از سوى دیگر تعدادى از افتادگى ها, کاستى ها و کمبودهاى آن را مرتفع سازد. به این منظور پس از مراجعه به فهرست ها و کتاب شناسى هاى معتبر, نسخ خطى و چاپى و نیز بررسى کتابنامه ها و مجلات ادوارى که به اطلاع رسانى و معرفى کتاب مى پردازند, حدود سه هزار اثر فارسى شده دیگر نیز به همراه چاپ ها و نشرهاى مکرر آثار فارسى شده و پاره اى از ترجمه هاى ناشناخته متون مربوط به همان دوره زمانى یاد شده به کار افزوده شد. آن گاه براى آن که محدوده کار تا پایان سال 1370 را دربرگیرد, گروهى به شناسایى کتاب هاى فارسى شده آن سال ها پرداختند. در این مرحله همه مدخل هاى ارائه شده قبلى و جدید دوباره در مخزن اصلى کتابخانه آستان قدس رضوى, کتابخانه مرکزى و مرکز اسناد دانشگاه فردوسى, برخى از کتابخانه هاى تهران و چندین کتابخانه مرکزى و مرکز اسناد دانشگاه فردوسى, برخى از کتابخانه هاى تهران و چندین کتابخانه معتبر شخصى رویت شد و اطلاعات کتاب شناسى و کتاب شناختى آن ها بر مبناى رویت و استفاده از منابع معتبر به کمال رسید.
شیوه تنظیم اطلاعات
شیوه تنطیم فهرست بنابر ضرورت و سهولت کار محققان, مترجمان, ناشران و کتابداران به ترتیب نام خانوادگى مؤلفان و نویسندگان بنا نهاده شد. به این ترتیب, تمام آثار ترجمه شده نویسندگان در ذیل نام آن ها به شیوه الفبایى آمده است. براى پرهیز از تکرار نام نویسندگان در قسمت سرشناسه (مدخل اصلى) از تیره بهره گرفته شد. همچنین براى اختصار و اجتناب از تکرار, کلمه ترجمه در تمام مدخل ها حذف شد. از آن جا که نام هر نویسنده ممکن است به سلیقه مترجمان و ناشران به صورت هاى گوناگون تلفظ و به فارسى برگردانده شده باشد, براى پرهیز از پراکندگى آثار نویسندگان در این فهرست براى هر اسم یک شکل واحد و مستند مطابق با آخرین ویرایش فهرست مستند اسامى مشاهیر و مؤلفان انتخاب و از دیگر شکل هاى رایج به نام اصلى با نشانه ارجاع داده شده است.28 در صورتى که کتاب داراى دو یا چند مؤلف باشد, نام نویسندگان همکار پس از عنوان کتاب با عبارت (با همکارى) آمده, با این توضیح که براى تسهیل در بازیابى اطلاعات در جاى خود از نویسندگان دوم و سوم به نویسنده اول با ذکر عنوان کتاب ارجاع داده شده است.
گفتنى است که از اسامى غیرمستند با حروف نازک به اسامى مستند ارجاع داده شده است. بنابراین هر کتاب فقط در زیر نام خانوادگى نویسنده اول فهرست شده است و با مراجعه به ردیف الفبایى مؤلفان مى توان از نویسندگان دیگر به نویسنده اصلى و کتاب مورد نظر دسترسى پیدا کرد و اطلاعات کامل کتاب شناسى/ نسخه شناسى آن را به دست آورد.
پس از نام خانوادگى و نام مؤلف, عنوان فارسى شده کتاب بر مبناى صفحه عنوان چاپ نخست کتاب ضبط شده است. در صورتى که عنوان کتاب در چاپ هاى بعدى تغییر کرده و یا عنوان کتاب در پشت جلد با صفحه عنوان همسانى نداشته در بخش توضیحات این مطلب بیان شده است.
نام مترجم کتاب و اطلاعات و مشخصات کتاب شناختى اثر شامل ناشر, محل نشر, سال نشر, تعداد جلد و صفحات و آن گاه عنوان اصلى کتاب از دیگر اطلاعات این فهرست است. عنوان اصلى کتاب هاى فارسى شده به ویژه پیش از دهه شصت یکى از اهداف اساسى طرح بود که نیل به آن, دشوارى هاى فراوانى را به همراه داشت; زیرا همچنان که مى دانیم گاه مترجمان به واسطه عوامل فرهنگى ـ سیاسى و حتى اقتصادى از عنوان اصلى کتاب در ترجمه دور شده اند. این امر در مواردى سبب شده که برخى از مترجمان یا ناشران به ترجمه هاى مجدد غیرضرور رو آورند. از این رو ذکر عنوان اصلى کتاب در چنین فهرست هایى, اصلى بسیار مهم و قابل اعتناست.
از دگر سوى ذکر عنوان اصلى کتاب روشن کننده این مهم است که آثار فارسى شده از زبان اصلى ترجمه شده یا ابتدا به زبانى دیگر ترجمه و سپس به فارسى برگردانده شده است. با توجه به نکته هاى مذکور, جست وجوى عنوان اصلى کتاب ها از جمله تلاش هاى ارزنده تدوین کنندگان فهرست حاضر بوده که در وهله نخست با مراجعه به کتابخانه هاى مختلف و رؤیت اصل کتاب و در صورت عدم دستیابى به آن با استفاده از فهرست ها, زندگینامه ها و در مواردى دائرةالمعارف هاى معتبر از جمله فهرست جهانى N.U.C29 و بسیارى از کتاب شناسى هاى معتبر دیگر ـ که در بخش مآخذ مى آید ـ فراهم آمده است.
با این همه هنوز جایگاه پاره اى از عناوین اصلى کتاب ها در این فهرست بیاض مانده است, به آن امید که در چاپ هاى آینده شناسایى و به فهرست افزوده شود.
براساس نظام کتابدارى و اطلاع رسانى در مورد کتاب هایى که بیش از یک ترجمه فارسى دارند و مترجمان, یک اثر واحد را در وقت ها و جاى هاى متفاوت ترجمه کرده اند, هریک از آن ها را به مثابه نسخه اى مستقل تلقى کرده و با در نظر گرفتن عنوان الفبایى کتاب براى هریک مدخلى جداگانه در نظر گرفته ایم. براى آشنایى با شیوه کار, یکى از مدخل هاى فهرست را ذکر مى کنیم و توضیحات لازم را در زیر آن به ترتیب خواهیم آورد:
جانسون, ویکى ام. Johnson, Vicki M راهنماى آموزش گام به گام نوزادان و کودکان عقب مانده. با همکارى روبرتا اِى. ورنر. حسام گوهرى, شهین بیضاوى. تهران: ایران یاد, 1363; رودکى, 1369, 230ص.
* در صفحه عنوان نویسنده اول روبرتا اِى. ورنر آمده است.
A Step by Step Learning Guide for Retarded
الف. نام مؤلف به فارسى بر مبناى مستند مشاهیر, جانسون, ویکى ام.
ب. نام لاتین مؤلف: Johnson, Vicki M
پ. عنوان فارسى شده در صفحه عنوان: راهنماى آموزش گام به گام نوزادان و کودکان عقب مانده.
ت. نام نویسنده همکار, پس از عبارت (با همکارى) روبرتا اِى. ورنر.
ث. نام مترجم: بر مبناى صفحه عنوان, حسام گوهرى
ج. نام مترجم همکار: شهین بیضاوى.
چ. نام محل نشر: تهران.
ح. نام ناشر نخست: ایران یاد.
خ. سال چاپ: 1363.
د. نام ناشر دوم: رودکى.30
ذ. سال چاپ دوم: 1369.
ر. تعداد صفحات: 230ص.
ز. توضیحات: در صفحه عنوان نویسنده اول روبرتا اِى. ورنر آمده است.
ژ. عنوان اصلى کتاب: A Step by Step Learning Guide for Retarded
شایان ذکر است که در برخى موارد که کتاب اصلى از مجموعه اى از مقاله ها یا داستان هاى کوتاه تشکیل شده و شکل فارسى شده آن نیز از سوى مترجم یا ناشر در قالب یک کتاب منتشر شده است, هریک از مقاله ها و داستان هاى کوتاه مندرج در کتاب به صورت مدخلى مستقل ارائه شده و در این صورت, عنوانِ اصلى آن ها در بین گیومه () و پس از آن کلمه در داخل قلاب [در] آورده شده و سپس عنوان اصلى کتاب فارسى شده آمده است; مثال:
آربرى, آرتور جان, 1905ـ1969.
Arberry, Arthur John
(تاریخنگارى عهد تیمورى) [در] تاریخنگارى در ایران: مجموعه مقالات. یعقوب آژند. تهران: گستره, 1360, ص85 ـ93.
* ترجمه برگرفته از کتاب زیر است:
Persian Classic Literature.
تدوین کنندگان فهرست براى سهولت دستیابى به اطلاعات کتاب شناختى نمایه هاى زیر را فراهم آورده اند:
الف. نمایه لاتین نام نویسندگان.
ب. نمایه عناوین به فارسى.
پ. نمایه مترجمان.
ت. نمایه عناوین اصلى کتاب ها.
ث. نمایه موضوع.
ج. نمایه ناشران.
پاورقی ها:
1. شهفور بن طاهر اسفراینى, تاج التراجم فى تفسیر القرآن للاعاجم, به کوشش نجیب مایل هروى, على اکبر الهى خراسانى. تهران: میراث مکتوب, علمى و فرهنگى, 1375, ج1, ص8.
2. ابوسعید خرگوشى, شرف النبى, ترجمه نجم الدین محمود راوندى, به کوشش محمّد روشن. تهران: بابک, 1361, ص2.
3. ابن هشام, سیرت رسول اللّه, ترجمه و انشاى رفیع الدین اسحاق بن محمّد همدانى قاضى ابرقوه, به کوشش اصغر مهدوى, تهران: بنیاد فرهنگ ایران, 1360, ص6 ـ7.
4. این کتاب محتوى کلمات قصار پیامبر(ص) است و در میان خاصه و عامه شهرت دارد. گروهى از علما به ترجمه و شرح آن پرداخته اند که از آن جمله سه ترجمه اى است که توسط مرحوم محدث ارموى و آقایان دانش پژوه و محمد شیروانى به طور جداگانه چاپ شده است.
5. محمدعلى مدرس, ریحانةالادب, تهران: خیام, 1374. ج3, ص338; عبداللّه افندى اصفهانى, ریاض العلماء و حیاض الفضلاء, به کوشش سید محمود مرعشى, قم: مطبعه خیام, 1401, ج1, ص177.
6. رشیدالدین فضل اللّه, تنکسوق نامه یا طب اهل ختا, با مقدمه مجتبى مینوى, تهران: دانشگاه تهران, 1350.
7. درباره مترجمان عصر صفوى و آثار مترجم آنان در بنیاد پژوهش هاى اسلامى طرحى در دست اجرا است.
8. ریاض العلماء, ج2, ص102.
9. ریحانةالادب, ج1, ص168.
10. عبداللّه افندى اصفهانى, ریاض العلماء و حیاض الفضلاء, ترجمه محمدباقر ساعدى, مشهد: بنیاد پژوهش هاى اسلامى, 1374, ج3, ص447ـ 465.
11. آقابزرگ تهرانى, الذریعه, ج4, ص174.
12. الذریعه, ج3, ص83; ج4, ص91, 112, 119.
13. ریحانةالادب, ج5, ص241.
14.الذریعه, ج4, ص83 به بعد.
15. همان, ج4, ص108, 112, 127, 129.
16. ریحانةالادب, ج1, ص54; الذریعه, ج4, ص113, 122, 138.
17. الذریعه, ج4, ص121.
18. جمشید کیهان فر, (ترجمه در عهد قاجار, از آغاز تا دوره ناصرالدین شاه), نشر دانش, س10, ش1, ص23ـ 28.
19. ابراهیم صفایى, مدارک تاریخى (دهمین کتاب اسناد سیاسى), تهران: انجمن تاریخ, 1355, ص58.
20. سید عبداللّه انوار, فهرست نسخ خطى کتابخانه ملّى ایران, تهران: کتابخانه ملى, 1371, ج4.
21. کیهان فر, جمشید, (ترجمه در عهد قاجار از آغاز تا دوره ناصرالدین شاه), نشر دانش, س10, ش1, ص23ـ 28.
22. سید عبداللّه انوار, همان, ص108.
23. یحیى آریان پور, از صبا تا نیما, تهران, کتاب هاى جیبى, فرانکلین, 1357, ج2, ص237.
24. اختر راهى, ترجمه هاى متون فارسى به زبان هاى پاکستانى, اسلام آباد, مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان, 1365.
25. Index translation National bibliography, Paris, Unesco, 1945.
26. براى آشنایى بیش تر با این اثر به مقاله: (کتاب شناسى متفکرانه یا برگه آرایى شتابزده/ نگاهى به کتاب کتاب شناسى رمان و مجموعه هاى داستانى مترجم), مجله مشکوة, ش67 تابستان 1379, ص132ـ141.
27. این فهرست زیر نظر استاد بزرگوار نجیب مایل هروى در گروه تصحیح متون بنیاد پژوهش هاى اسلامى به واپسین مراحل تألیف رسیده است که امیدواریم با تلاش ایشان به پایان آید.
28. در این خصوص البته استثناهایى وجود دارد که تدوین کنندگان از فهرست مزبور تبعیت نکرده و با توجه به منابع و مآخذ دیگر نام و نشان مؤلفان را جسته اند و معروفیت آنان را در قلمرو فرهنگ فارسى بر پایه ضبط هاى کتاب شناسانه دیگر مدخل اصلى قرار داده اند.
29. The National Union Catolog.
30. چون انتشارات رودکى در تهران فعالیت مى کند, تهران براى مرتبه دوم پیش از انتشارات رودکى تکرار نشده; اما اگر این انتشارات در شهر دیگرى غیر از تهران بود, نام آن شهر قبل از کلمه رودکى مى آمد.
منابع:
http://ensani.ir/fa/content/51924/default.aspx
تاریخ و سنت ترجمه در ایران
تاریخ و سنت ترجمه در ایران
دکتر احمد کریمی حکّاک
ترجمه ی دکتر مجدالدین کیوانی
زبان فارسی که امروز در ایران، افغانستان و بخش هایی از آسیای مرکزی صحبت میشود یکی از شاخه های هند و آریایی خانواده ی هند و اروپایی زبان ها، و دنباله ی مستقیم فارسی باستان و میانه است. افزون بر هزار سال، این زبان وسیله ی عمده ی گفتار روزانه و همچنین زبان علم، هنر و ادبیات در سرزمین ایران بوده است. پیش از سلطه ی استعمار، فارسی زبان تشکیلات دولتی، قضا، و فرهنگ در شبه قاره ی هند نیز بود. در زمان های گوناگون طی دوران های گذشته، فارسی در بخش هایی از قفقاز و در دربارهای عثمانیان زبان ادبیات بوده است. در حال حاضر، همه ی ایرانیان و تاجیکان، و اکثریتی از افغانان این زبان را به کار میبرند. همچنین به دنبال انقلاب سال 1357 ایران، جنگ داخلی در افغانستان، و فروپاشیِ اتحاد شوروی، فارسی به تدریج به صورت زبان جمعیت عظیم ـ و در حال رشدی ـ از مهاجران فارسیزبان در میان ملت های دیگر درآمده است.
ترجمه به فارسی تاریخچهای دراز و پرماجرا دارد و در تکامل تمدن های ایرانی و ایرانی شده در سراسر آسیای غربی و فراسوی آن نقش مهمی ایفا کرده است. اطلاعات درباره ی ترجمه پیش از ظهور اسلام در سده ی هفتم میلادی بسیار ناچیز است. در ایران سدههای میانی، داد و ستد میان عربی و فارسی، ویژگی اصلی و تعیینکننده ی فعالیت های مربوط به ترجمه بود. در پیِ یورش های مغول و تاتار در سدههای هفتم تا نهم هجری کنش و واکنش های تازهای میان فارسی از سویی و شماری از زبان های هندی و ترکی، از سویی دیگر، پدید آمد، و موجب پیچیده و گونهگونتر شدن این تاریخچه شد. از میانههای سده سیزدهم قمری، چه در ایران چه در سرزمین های فارسی زبان خارج از ایران، ترجمه از زبان های اروپایی بخش جدانشدنی از برنامههای گوناگون امروزیسازی بوده است.
شاهنشاهی ایران باستان
طبق دقیقترین اطلاعات ما، پارسی باستان در هزاره ی دوم پیش از میلاد بر اثر امواج گونهه های مهاجم استپ های سیبری و شمال اروپا به فلات ایران راه یافت، و سرانجام زبان هخامنشیان شد، سلسله ی پادشاهانی که بزرگترین و نیرومندترین امپراتوری را در دنیای قدیم بنیاد نهادند. با این همه، پارسی باستان عمدتن در پرسیس، یعنی منطقه ی جنوب مرکزی ایران امروزی، که اکنون به فارس معروف است، صحبت میشد. تصور میرود که ادبیات این زبان به طور شفاهی منتقل شده است، چون هیچ سابقه ی مکتوبی از آن نداریم. البته ما اوستا را دراختیار داریم، و آن کتابی دینی نوشته شده به زبانی است که پژوهشگران آن را اوستایی نامیدهاند، زبانی که پیوستگی نزدیکی با پارسی باستان دارد. گرچه اوستا در سده ی چهارم پیش از میلاد نگاشته شده است، دربردارنده ی پارهای سرودهای زرتشتی است که گمان میرود به زبان های ایرانی کهنتری است.
به تدریج پارسی باستان جای خود را به زبان های دیگر، از جمله پارتی و مادی (?) داد. با این حال، در سراسر دوره ی میان هخامنشیان و ساسانیان، اوستایی زبان اصلی دین و فرهنگ زرتشتی باقی ماند. شاهنشاهیِ هخامنشی چند زبانه بود، و بسیاری از اسناد آن نه تنها به زبان های گوناگون شاهنشاهی، بلکه به بابـِلی و عیلامی نیز نوشته میشد. باز هم اطلاعات ما درباره ی فعالیت های ویژه ی مربوط به ترجمه در میان این زبان ها آن اندازه کم و ناقص است که امکان هیچ بحث فراگیری در زمینه ی روندها و الگوهای ترجمه را نمیدهد.
با بنیادگذاری سلسله ی ساسانی در ایران و ظهور فارسی میانه، معروف به پهلوی، رفته رفته آن اندازه اطلاعات درباره ی تبادل فرهنگی [میان گروههای زبانی] به دست میآوریم که میتوانیم بحث و بررسی های بسیار انجام دهیم. از پارهای بخش های اوستا ترجمههایی به فارسیِ میانه در دست داریم، هر چند که این ترجمهها تحتاللفظیاند و در برخی جاها ابهام دارند. در اواخر دوره ی ساسانی، شمار این گونه ترجمهها بسیار افزایش یافت؛ این شاید یکی از راه های مقابله با ظهور گرایش های انحرافی در آیین زرتشتی بود. بسیاری از ترجمههای باقی مانده از اوستایی به فارسی میانه خصلت دینی دارند و عنصرهای سامی به وفور در آن ها یافت میشود. برخی از آن ها در بردارنده ی برگردان هایی از اوستا و دیگر کتاب ها است که یا به الفبایِ اوستایی معروف به پازند (?) نوشته شده، یا به خط عربی که در سدههای بعدی به کار گرفته شد.
همچنین میدانیم که شاهان ساسانی مشوق ترجمه از یونانی و لاتین بودند. ایرانیان اطلاعات تاریخی بسیاری را که در نتیجه ی هرج و مرجِ پس از فتح ایران به دست اسکندر از دست داده بودند، از طریق این ترجمهها باز به دست آوردند. شاپور اول فرمان داد تا ترجمههای زیادی از آثار یونانی و هندی صورت گرفته، در مجموعههایی از متن های دینی گنجانده شود. شاپور دوم بر پایه ی اوصاف ارایه شده توسط تاریخ نویسان یونانی، مدعی بخش هایی از امپراتوری رم شد.
مهمتر این که رواج گسترده ی فلسفه و علوم یونان در ایران درست پیش از ظهور اسلام میتواند در اصل نتیجه ی ترجمههایی باشد که اکنون به طور عمده از میان رفته است. در اوایل سده ی ششم میلادی، خسرو اول معروف به انوشیروان به تأسیس یک بیمارستان و یک مدرسه ی پزشکی در شهر گُندی شاپور فرمان داد. در آن جا فیلسوفان و پزشکان یونانی و سوری در کنار هم کاران ایرانی خود به کار مشغول شدند. این پادشاه همچنین دستور داد پَنْجه تَنْتَره به پهلوی ترجمه شود؛ این مجموعه حکایت های هندی پایه ی آثار بیشماری در ادبیات ایران پس از اسلام قرار گرفت.
بعدها، این اثر، شاید از راه ترجمهها یا تلخیصهای متأخرتری که به سریانی صورت گرفته بود، بنیاد داستان های فراوانی در اروپای قرون وسطا شد. دایره المعارف های عربی و وقایع نامهها نام چندین منبع مهم را که دارای اطلاعاتی تاریخی درباره ساسانیان است آورده، و اطلاعات مندرج در آن ها را ضمیمه ی اطلاعات خود کردهاند. بر طبق این منابع، در اوایل سده ی اول هجری بسیاری از آثار ادبی هندی نیز به فارسی میانه برگردانده شد. افزون بر پَنْجه تَنْتَره، که بعدها در آن تغییرهایی داده شد و به صورت کلیله و دمنه در آمد. این آثار هندی ، افزون بر حکایت های متعدد دیگر، شامل دو کتاب از کتاب های سندباد نیز بود.
ایران سدههای میانی
در نیمه ی دوم سده ی اول هجری، اسلام به تدریج ولی پیوسته و بیوقفه در سرتاسر فلات ایران گسترش یافت. این رویداد نه تنها به لحاظ دینی، بلکه از نظر فرهنگی و زبانی نیز در زندگی ایرانیان نقطه ی عطف بینظیری است. زبان فارسی ملموسترین حلقه ی اتصال میان فرهنگ های پیش و پس از اسلام است. درست است که فرو گذاشتن خط پهلوی ـ و گزیدن خط عربی به جای آن ـ به تغییرهای مهم زبانشناختی انجامید، خط جدید بسیار سادهتر و پیش رفتهتر بود. افزون بر آن، هر جا خط عربی دارای حرف های بی صدای فارسی نبود، نشانه هایی برای آن ها به خط عربی افزوده شد. خلاصه، گزینش خط عربی برای فارسی، آن گونه که برخی اصلاحطلبان نوگرا گمان کردهاند، باعث گسستگی های قابل ملاحظهای نشد.
طی دو سده بعد، گروهی از ایرانیان فرهیخته تلاش هایی را در حوزه ترجمه رهبری کردند که هدفش حفظ متن های ایرانی پیش از اسلام بود. آنان مهمترین سندهای پهلوی ـ ادبی، دینی و جز آن ـ را به عربی برگرداندند به امید آن که مندرجات آن سندها را در تنها شکلی که احتمال باقی ماندنش وجود داشت، محفوظ نگه دارند. روزوه یا روزبه، که به نام اسلامی اش عبدالله بن مقفّع (کشته شده در حدود ??? ق) بیش تر شهرت دارد، پنجه تنتره و خوتای نامک (مجموعهای از داستان های استورهای از شاهان و قهرمانان ایرانی) را به عربی ترجمه کرد. به احتمال زیاد، او مسؤول ترجمه ی گزارش های مربوط به مزدک، اصلاحگرای سده ی ششم، و گزارش های مربوط به پی روانش، به عربی نیز هست.
چنین متن هایی، که بعدها باز از عربی به فارسی نوین ترجمه شد، پایه ی شمار زیادی اطلاعاتِ مربوط به فرهنگ پیش از اسلام، به ویژه متن های آن، گردید. در میان متن های فارسی باقی مانده، سیاستنامه از سده ی پنجم هجری، و فارس نامه، از سده ی ششم هجری، به روشنی نشان میدهند که ترجمههایی از آثار کهنتری به فارسی، یا عربی بودهاند. آن متن های قدیمتر، که اکنون بیش ترشان مفقوداند، احتمالن خودْ برگردان هایی از فارسی میانه بودهاند. بنابراین، در طول سدههای دوم و سوم هجری، که دوران سیطره ی عرب بر حیات فرهنگی و سیاسی در فلات ایران بود، انگیزه ی فعالیت ها در حوزه ی ترجمه شوق به حفظ تمدن کهن بود؛ میتوان آگاهی هایی را که درباره ی فرهنگ ایرانی پیش از اسلام حاصل کردهایم مرهون همین فعالیت ها دانست.
فارسی، که افزون بر هزار سال در پهنه ی فلات ایران به آن سخن گفته شده، تغییرهای کمی پذیرفته و اساسن در مرحله ی واجشناختی ثابتی باقی مانده است. نزدیکی زبان های همسایه که متعلق به خانوادههای زبانی متفاوتی هستند (تأثیر قویتر عربی در غرب ایران، و ازبکی و دیگر زبان های ترکی در شرق ایران)، کشمکش های ملیگرایانه، و ?? سال تجربه ی الفبای سریلی در تاجیکستان شوروی اثرِ ناچیزی بر پیوستگی های ساختاری در میان گونههای گوناگون این زبان داشته است. البته، از لحاظ معناشناسی، این گونههای گوناگون بازتاب دهنده ی فرایندهای پیچیدهای از جذب و دخل و تصرف های زبانشناختی هستند. با وجود این، هیچ کدام از این فرایندها چندان قابل ملاحظه نبوده که زبان جدیدی خلق کنند.
هر بحثی از سنت ترجمه در زبان فارسی باید با رابطه بسیار پر پیچ و خم و چند جانبه ی عربی و فارسی در سدههای دوم و سوم هجری آغاز شود. در این بحث باید دو فعالیت موازی را در نظر داشت. نخست، همانگونه که پیش تر ذکر شد، شامل یک رشته ترجمههایی است که از متن های بر جای مانده به عربی ترجمه، و چندی بعد باز به فارسی برگردانده شد. دومین فعالیت که تازه مسلمان های ایرانی آن را بر عهده گرفتند، به طور عمده به صورت نگارش شرح هایی بر قرآن ظاهر شد. قرآن، به عنوان کلام خداوند، غیر قابل ترجمه به شمار میرفت. پس، مسلمانان فارسی زبان متن های مهمی عرضه کردند تا پیام الاهی را به مؤمنانی که عربی نمیدانستند ابلاغ کنند. این متن ها، گرچه از لحاظ فنی تفسیر به شمار میآمد، دارای شمار زیادی ترجمههای لفظ به لفظ بود. شارحان مسلمان ساختار جمله ها و نحو آیه های قرآنی را کما بیش دست نخورده نگه میداشتند و آن ها را با تفسیرها و توضیح های زیادی تکمیل میکردند. این گونه ترجمهها اغلب احساس بیگانگی در خوانندگان میآفرید، و خصلت ناآشنای زبانی را که خداوند پیام خود را به آن نازل کرده بود، نشان میداد.
کهنترین متن های باقی مانده به زبان فارسی، افزون بر نخستین نمونههای سنت نوشکفته ی شعری، شامل شماری ترجمه است. از جمله ی این ها میتوان دو سند مهم را برشمرد که با خط هایی جز از خط عربیِ اصلاح شده و برای نگارش فارسی نوشته شده است. یعنی: شرحی بر کتاب حزقیال نبی به خط عبری و ترجمهای از مزامیر داوود به خط سریانی.
افزون بر این ها، ترجمه ی کتاب های غیردینی از عربی بود که از همه ی نمونههای قدیم اهمیت بیش تری داشت. مثلن، حدود العالم، کتاب کهن بسیار مهمی از مؤلفی ناشناس، ترجمهای است از برخی بخش های تاریخ طبری. این گونه آثار، از لحاظ لغوی مرز مجاز برای کاربرد واژگان عربی را در فارسی تعیین کردند، و به عنوان متن های ترجمه شده الگویی از نثرنویسی به دست دادند که سده ها بعد مورد استفاده بود.
در سدههای چهارم تا ششم، ترجمه به فارسی شتاب زیادی گرفت، و از این رهگذر مجموعه ی بسیار بزرگی از رشتههای گوناگون دانش، از پزشکی، نجوم، جغرافیا گرفته تا تاریخ و فلسفه دراختیار خوانندگان فارسی زبان قرار گرفت. فضای تحمل دینی و بحث و جدال های نظری که به همت خلیفه های عباسی در بغداد ایجاد شد، الگویی به دست حکم رانان محلی در بخش های گوناگون ایران، به ویژه در منطقه های شمال شرقی یعنی خراسان و ماوراءالنهر، داد. در سایه ی پشتیبانی دربارهای سلطنتی، آثاری از یونانی، لاتین، سریانی، آرامی، حتا چینی و سانسکریت ـ اغلب از راه منابعی که قبلن به عربی ترجمه شده بود ـ رفته رفته به فارسی درآمد.
در همه ی این فعالیت ها، کتاب ها را با توجه به سودی که داشتند، با دیدی مصلحتگرایانه ترجمه میکردند. مترجمان به ترجمه ی آثاری که لازم، مهم یا سودمند میدیدند می پرداختند؛ این کار را هم بیجار و جنجال و بدون خودنمایی انجام میدادند. متن ها دستخوش تغییرهایی قرار میگرفتند: به بیانی سادهتر بازنویسی میشدند، افزوده هایی بر آن ها نوشته میشد، کوتاه میشدند، به کمک تکملههایی اصلاح هایی در آن ها صورت میگرفت، یا به گونه ای جرح و تعدیل میشدند که مناسب نیازهای ویژه ی خوانندگان جدید بشوند. مترجمان متن های غیردینی بیش از مترجمان قرآن و دیگر متن های اسلامی، به ویژگی های دستوری فارسی توجه نشان میدادند. در نتیجه، دو رویکرد نسبتن متفاوت به ترجمه رونق گرفت، یکی مناسبِ گفتارهای دینی و فلسفی و دیگری، که رویکردی آزادتر بود، مناسب ترجمههای علمی.
نمونههای نوع اخیر به اندازه ای زیاد است که نمیتوان آن ها را شمارش کرد، ولی دو مورد از آن ها در این جا شایان ذکر است. در میان سال های ???ـ??? هجری، محمد بن منصور گرگانی، معروف به زرّیندست، برپایه ی کتاب عربیِ تذکره الکحّالین از دانشمندی مشهور به علی بن عیسی، کتابی راهنما در چشم پزشکی با عنوان نورالعیون نوشت. مترجم برای آن که این اثر را برای خوانندگان فارسیزبان سودمندتر سازد، اصل عربی کتاب را در قالب جدیدی از پرسش و پاسخ ریخت. وی همچنین اطلاعات زیادی که بر اثر تجربه ی عملی در رشته ی جراحی های چشم پیدا کرده بود به این کتاب افزود. همین طور، هنگامی که پژوهشگر سده ی ششمی ابونصر احمد قُبادی سرگرمِ ترجمه ی تاریخ بخارا، تألیف نَرشَخی (سده ی چهارم هجری) به فارسی بود، این اثر را با افزودن ضمیمهای روزآمد کرد. این هر دو کتاب بعدها از میان رفت و فقط گریده هایی از اثر دوم (ترجمه فارسی) که پس از مرگ مؤلف به کتاب دیگری پیوست شده، بر جای مانده است.
این رویکرد به ترجمه، اطلاعات علمی فراوانی برای ایرانیان سدههای میانی فراهم آورد. شاید به ترین نمونه دانش نامه ی علایی، اثر دایره المعارفگونه است که به دست پزشک نام دار، پور سینا، آغاز و به کوشش شاگردش، جوزجانی، کامل شد. این کتاب دانش نامهای است کوتاه از رشتههای گوناگون که به علوم متمایلتر است تا به ادبیات و هنر. دانش نامه ی علایی، به شیوهای کم و بیش نظاممند، به هر حوزه ی قابلِ تصور از فعالیت های بشری میپردازد، از نجوم و شاخههای گوناگون آن گرفته تا فلسفه، الاهیات، علم الاخلاق و عرفان؛ و نیز دارای اطلاعاتی است درباره خاصیت های اجسام انسانی و حیوانی، گیاهان و اشیاء، سم ها، پادزهرها و پیش گوییها و نوادر و غرایب بیشمار. به لحاظ تاریخی، دانش نامه ی علایی، نخستین نمونه از آثار دایره المعارفگونه ی متعدد فارسی است که کوشش میکنند ترکیب یا سنتزی از دانش های موجود، چه نظری چه عملی، به دست دهند. پدید آمدن چنین آثاری بدون وجود سنت ترجمه، آزاد از محدودیت های مربوط به انتساب [آثار به مؤلفان آن ها] و عرف و آداب اجتماعی، احتمالن ناشدنی بوده است.
عربی، در ایران سدههای میانی، همچون در دیگر نقاط جهان اسلام، زبان مشترک بود. تقریبن همه ی نویسندگان و دانشمندان ایرانی دو زبانه بودند، و شمار بسیار زیادی از اهل دانش و فیلسوفان، همگی یا عمدتن همچنان به عربی مینوشتند. به جز طبریِ مورخ و پور سینای پزشک و فیلسوف، سه تن از بزرگترین دانشمندان دینی ـ فقیه شیعی، محمد توسی ، اصلاحگر سنّی، غزالی و زمخشریِ معتزلی مشرب که نحوی و لغوی بزرگی نیز بود ـ همچنین فقیه و فیلسوف معروف فخرالدین رازی را میتوان در زمره ی این گروه شمرد. این افراد برخی اوقات از آثاری که اصلن به عربی نوشته بودند خود ترجمه گونههای فارسی فراهم میکردند، یا شاگردان خویش را در انجام چنین کاری هدایت میکردند؛ این دلیلی است بر این که چرا مرزِ میان ترجمه و اصل، به شکلی که در آن فرهنگ تصور میشده، به نظر ما مبهم و نامشخص میرسد.
این انعطافپذیری به دانشمندان و فیلسوفان ایرانی امکان داد تا هم زمان هم نویسندگانی مبتکر باشند هم مترجم. نبود نگرانی بابت حق مالکیتِ اثر در آن روزگاران پایه ی تلاش هایی را که امروزه برای متمایز کردن تألیف از ترجمه میشود سست میکند. اعمال اقتباس، جرح و تعدیل و انتحال به شیوههایی صورت میگرفت که در مقولهبندی های امروزی نمیگنجند. مجموعه ی آثار فلسفی و علمی فارسی پر است از متن های دو زبانه یا ترکیب های عربی ـ فارسی، و متن هایی که در آن ها نوشته ی اصلی و تفسیر آن به دو زبان گوناگون است. متن های فراوان دیگری هم هست که خصلتی بینابین دارند؛ این گونه آثار را هم میشود و هم نمیشود کتاب هایی اصیل به شمار آورد زیرا بعدها تفسیرها یا ترجمههایی با حاشیه و افزوده به آن ها الحاق شده است. منشأ چنین آثاری را با توجه به اوضاع ایران سدههای میانی، باید عربی دانست، مگر آن که عکس آن ثابت شود. این کتاب ها معمولن در زمان های بعد، از فارسی به ترکی، اردو یا هندی ترجمه میشد.
شاید بتوان به گرایشی در این جا اشاره کرد: پیش از یورش مغول در سده ی هفتم هجری، فارسی اساسن زبان ادبیات و عربی عمدتن زبان دانش بود. ایرانیان سدههای میانی را، که عمومن به عربی مینوشتند، میتوان متولیان و وارثان سه سنت پیش از اسلام در نگارش های علمی شمرد: ایرانی باستانی، یونانی هلنیستی، و هندی. آنان آثار علمی را از عربی ترجمه میکردند و آراء خود را به آن میافزودند. بدین ترتیب نصرالدین طوی درس نامههای اصلی ریاضی و هندسه، از جمله اصول اقلیدس و اُکَر (?) تئودوسیوس (?) ، را به عربی برگرداند، و احکام نجوم بطلمیوس را از عربی به فارسی ترجمه کرد. او در هر مورد، آرا خود را به ترجمهها افزود. خواجه نصیر نیز بر پایه ی آثاری هندی که بر ما ناشناخته است، چند رساله ی فارسی در حساب نوشت.
و بدین ترتیب دومین روند [در تاریخچه ی ترجمه] دیده میشود: در سدههای میانی، فارسی از حیث اهمیت دومین زبان جهان اسلام بود، مرتبهای که تاکنون آن را حفظ کرده است. فارسی مهمترین زبانی است که از طریق آن دانش های اسلامی به اروپا راه یافتند، به ویژه در دوره ی پس از هجوم مغول. در آن زمان، نوشتن کتاب های علمی اصلن به زبان فارسی آغاز، و بعدها به عربی ترجمه میشد. در فهرست این نوع آثار میتوان آن کتاب های نجومی را جای داد که بر مشاهده های مستقیم استوار است و در آذربایجان سده ی هفتم هجری به امر هلاکو، یا زیر نظارت الغ بیگ، فرمان روای دانشمند سمرقندی در سده ی نهم هجری، ثبت و ضبط شد. هر چه بر اهمیت این روند در تکامل ترجمه در شبه قاره ی هند تأکید شود ، نمیتواند زیاده از حد باشد.
دوران پس از مغول
تا پیش از سده ی هفتم هجری، فارسی به عنوان زبان علم، دین، ادبیات، حقوق، و نیز وسیله ی ارتباط در هندوستان کاملن جای خود را باز کرده و ترجمه ی شماری از آثار مهم از سانسکریت و دیگر زبانهای هندی به فارسی آغاز شده بود. سده ها سلطه استعماری بریتانیا در هند و اعتلای نوگرایی و ایدئولوژی های ملیگرایانه در ایران و دیگر جاها در جهانِ فارسی زبان، باعث شده است اهمیت این آثار شناخته نشود. با این حال، پارهای از ترجمههای مهمتر برای ما شناخته شده است. از جمله ی آن ها به این موردها میتوان اشاره کرد: ترجمه ی عزیز نوری دهلوی از کتاب نجومیِ وَرَهْرا مِهِرا (د. ??? م) که در سده ی هشتم هجری صورت گرفت؛ ترجمهای از لیلاواتی (?) (رسالهای در حساب و هندسه تألیف دانشمند سده ی ششمی هندی بهاسکارا)، و رسالهای در باب جبر با نام ویجا گانیتا (6)، ترجمه شد. به ده ها ترجمه ی کماهمیتتر نیز میتوان اشاره کرد، که معروفترین آن ها رساله ی در جبر و مقابله از نجمالدین ککوراوی است.
یکی از مرکزهای بسیار مهم ترجمه دربار امپراتور اکبر بزرگ در نیمه ی دوم سده ی دهم هجری بود در ??? هجری، وزیر اکبر، ابوالفضل، با صدور فرمانی فارسی را زبان رسمی دولتِ امپراتوری مغول اعلام کرد. در نتیجه، فارسی بر سرتاسر شبه قاره ی هند تا بنگال سیطره یافت و کتاب های ادبی بسیاری از سانسکریت به فارسی ترجمه شد. از مهم ترین این ها ترجمههای عبدالقادر بدائونی از مهابهاراتا و رامایانا است که انجام گرفت. متقابلن چندین کتاب مهم نیز از فارسی به سانسکریت ترجمه شده، و بدین ترتیب فارسی دروازه ی ورود به دانش های اروپایی نیز شد.
به چند دلیل، میان سدههای دهم و سیزدهم هجری مراکز فرهنگی فارسی خارج از ایران رونق بسیار پیدا کرد. رسمی شدن تشیع در ایران در سده ی دهم هجری کانون توجه در ترجمه را باز به متن های دینی منتقل کرد، به ویژه متن های مربوط به سنت های پیامبر و سخنان امامان. نهجالبلاغه مظهری از کمال مطلوب در فصاحت و بلاغت شد که سخنان حکیمانه ی آن در بردارنده ی صنایع بلاغی گوناگونی است که حفظ آن ها در ترجمه بسیار مشکل است. در شبکه ی در حال گسترشِ حوزههای علمیه شیعی در قم، اصفهان، و دیگر شهرهای ایران، ترجمه ی نهجالبلاغه و متن های شیعیِ مشابه به زبان فارسی نه تنها اوج توفیق ادبی بلکه خدمتی بزرگ به امت اسلامی به شمار میآمد.
در هند، رویکرد به ترجمه با آن چه در ایران رواج داشت بسیار متفاوت بود. چند زبانگی در هندوستان به مراتب گستردهتر از ایران بود، و این وضعیت در رویکردهای ترجمه بازتاب داشت. تبادل کلمه ها میان فارسی و زبان های دیگر آزادانهتر صورت میگرفت، و مقداری آسان گیری نسبت به کاربردهای مخلوط پیدا شد. این به نوبه ی خود فاصلهای میان فارسی ایران و فارسی هند و آسیای مرکزی پدید آورد. افزون بر این، نه فقط از عربی بلکه از زبان های هندی، ترکی و نیز انگلیسی و روسی نیز ترجمه صورت میگرفت.
سرانجام، تحول های گوناگون تاریخی به یک دلیل اصلی، یعنی پیدایش تشیع در ایران که قبلن اشاره رفت، به ایجاد شکاف هایی میان فارسی زبانان انجامید.. استعمار بریتانیا در هند و دست درازی روس ها به داخل آسیای مرکزی نیز کماهمیتتر نبود. در هند . انگلیس ها حرکتی را آغاز کردند که نتیجهاش عملن محوِ فارسی از شبه قاره ی هند بود. همچنین، با افتادن آسیای مرکزی به چنگ روسیه در اواخر سده ی نوزدهم، تقریبن همه ی فعالیت های مربوط به ترجمه در آسیای مرکزی فارسی زبان، با زبان های جَغَتایی (بعدها اوزبکی) و روسی هماهنگ شد.
این ها همه بر کار ترجمه در ایران تأثیر گذاشت، و ویژگی بینالمللی این زبان را سخت ضعیف کرد. این وضعیت در عصر جدید در نتیجه ی چندین عامل وخیمتر شده است؛ از جمله ی این عامل ها قرار گرفتن فارسیِ آسیای مرکزی، که روس ها نام آن را به تاجیکی تغییر دادند، در ارتباطی جدید با زبان های ازبکی و روسی و پیدایش جنبش اصلاح زبان در ایران است که هیچ توجهی به عواقب بیانیهها و اقدامات خود در مورد فارسی نداشته است. نتیجه ی چنین وضعی، بروز بحرانی در تفاهمِ زبانیِ متقابل بوده است و انبوه عظیم ترجمههای انجام شده به فارسی امروزیِ ایران را در بیرون از مرزهای این کشور تقریبن بیثمر کرده است. با توجه به این واقعیت که در سده ی اخیر، هیچ حرکت مهمی در حوزه ی ترجمه در افغانستان یا در بخش های فارسی زبانِ آسیای مرکزی شکل نگرفت، میتوان گفت که در پایان سده ی بیستم سرنوشت فارسی به عنوان زبانی بینالمللی در نقطه ی حساسی قرار گرفت که همچنان ادامه دارد.
دوران جدید در ایران
در سال های پایانی سده ی نوزدهم، شماری از تحول ها به پیدایش یک رنسانس ترجمه در ایران انجامید. پس از یک سده و نیم بیثباتی سیاسی، سلسله ی قاجار در اوایل این سده ثباتی ظاهری در جامعه ی ایرانی برقرار کرده بودند و با فرستادن دانش جویان ایرانی به اروپا، کم و بیش تماس های فرهنگی منظم با اروپا آغاز شد، و این، نیاز فوری به برقراری تماس میان دولت ها را تشدید کرد. شیوه ی چاپ سنگی راه خود را به ایران یافت، به دنبال آن مطبوعات فارسی و صنعت نوپای تولید کتاب آغاز شد و این ها همه به آشنایی بیش تر با زبان های اروپایی و رواجِ دوباره ی کار ترجمه انجامید.
انگیزه ی جنبش جدید ترجمه اساسن نیازی بود که برای دست یابی به علوم و فنآوری اروپایی احساس میشد. دولت قاجار که علاقهمند به نوسازی ارتش و نظام اداری ایران بود، در پی اعزام گروههایی از دانش جویان به خارج دارالفنون را که بر پایه ی الگوی مراکز آموزش عالی اروپایی طرحریزی شده بود، . در تهران بنیاد نهاد که نقش بسیار مهمی در نوسازی ایران ایفا کرد. برای آموزش موضوع های گوناگون، آموزگاران اروپایی استخدام شدند، و ایرانیان غالبن در مقام دستیار و مترجم با آنان همکاری میکردند. این آموزگاران همچنین شماری کتاب های درسی در دانش های گوناگون تدوین کردند که بیش تر بر آثار علمی اروپایی استوار بود. به این ترتیب، ترجمه نیز کمکم نقش مهمی در تکامل فعالیتهای آموزشیِ ایران نوین پیدا کرد.
بسیاری از نخستین مترجمان آثار اروپایی دانشآموختگان دارالفنون بودند. مهم ترین آنان محمد حسن خان بود که به اعتمادالسلطنه معروف است و این آخرین لقبی بود که دربار به وی داد. اعتمادالسلطنه رییس اداره ی جدیدی در دولت با نام "دارالترجمه" بود که هدفش هماهنگ کردن و سرپرستیِ کار ترجمههایی بود که در عهده ی نظارت دولت بود. زیر نظر اعتمادالسلطنه، بسیاری از آثار مهم اروپایی در دسترس ایرانیان قرار گرفت، این ترجمهها غالبن از فرانسه صورت میگرفت و بیش تر آن ها برگردان های آزادی بود که به اقتباس نزدیک بود.
دیری نپایید که ترجمه به سوی رشتههایی چون تاریخ، سیاست و ادبیات کشیده شد و بخش لازمی از برنامههای گوناگون نوسازی شد. تقریبن همیشه ترجمه با این نیت انجام میگرفت که ایرانیان را با عنایت به گذشته ی شکوهمند خود، متوجه ی عقب افتادگی اشان بکنند. بیش از یک سده بود که خاورشناسان اروپایی با شوق و علاقه به مطالعه ی ادبیات فارسی و تاریخ ایران اشتغال داشتند. گویندگان رمانتیک، فرهنگ و تمدن ایرانی، به ویژه ایران باستان را میستودند. اگر قرار بود ایرانیان شکوه فرهنگ کهن خویش را باز یابند، میبایستی از این گونه آثار [اروپاییان] با خبر میشدند.
جنبش جدید ترجمه از لحاظ تأثیر فرهنگی دست کم به اندازه ی خود دانشی که منتقل یا خلق میکرد اهمیت داشت. در میان مجموعه ی متنوع کتاب هایی که در دهههای آخر سده ی نوزدهم به فارسی ترجمه شد میتوان به داستان های تاریخی ولتر در باره ی اسکندر کبیر، پتر کبیر، شارل دوازدهم، کتاب های مردم گریز و طبیب اجباری مولیر، تاریخ ایران مَلکُم و نیز آثاری از برخی از معروفترین نویسندگان آن زمان اروپا، از جمله دومای پدر، فنلون (?) ، لوساژ (?) ، برناردن دو سَن پیر (?) ، ژولورن و دانیل دُفو اشاره کرد. وجود این گونه کتاب ها رفته رفته بر همه ی جنبههای فرهنگ ایرانی، از سبک نگارش گرفته تا موقعیتِ زنان در جامعه، تأثیر گذاشت.
اکنون که پس از گذشت یک سده به ترجمههای فارسی اواخر سده ی نوزدهم مینگریم، این ترجمهها مخلوط عجیب و غریبی از ایدئولوژی و خیالپردازی، قصه و تاریخ به نظر میآید با وجود این، چنان چه به این پدیده با توجه به نیاز ایران به بازسازی و اصلاحات بیاندیشیم، شاید برای ارزیابی نقشی که این گونه آثار از لحاظ تاریخی ایفا کردهاند، در موضع به تری قرار بگیریم.
از لحاظ کیفیت زیباشناختی، در میان همه ی ترجمههای سده بیستم، یک اثر برجستگی بیش تری دارد: ترجمه ی میرزا حبیب اصفهانی از"ماجراهای حاجی بابا اصفهانی" The Adventures of Haji Baba Esfahani نوشته ی جیمز موریه. این کتاب موریه، نوشته شده است، از جامعه ی ایرانی بسیار تند انتقاد کرده و به عنوان اثری واقعگرایانه هیچگاه مورد پذیرش ایرانیان نبوده است. ترجمه ی حبیب اصفهانی که در ????م از متن فرانسوی صورت گرفته از بسیاری جهات بی مانند است. مترجم با استفاده از انواع تکنیک به این اثر حال و هوای بومی داده است: متن را به سبک محاورهای نوشته و ضربالمثلهای فارسی بسیار به کار برده و در جای جای اثر، شعر و طنز فارسی گنجانده است. این شیوه ی کار چنان موفق بود که پس از اندک زمان این نظریه پیدا شد که کار موریه احتمالن بر پایه ی اصل فارسی نوشته شده است. از آن جایی که این نظریه این تسکین خاطر را به ایرانیان میداد که انتقاد موردنظر شاید از سوی یک ایرانی صورت گرفته باشد، قوت و اعتباری پیدا کرد. این نظریه اکنون به کلی ردّ شده است.
تا پیش از پایان سده ی نوزدهم بخش قابل ملاحظهای از علوم و هنرهای اروپایی از طریق ترجمه در دسترس ایرانیان قرار گرفت، و ترجمه ی ادبیِ آثار اروپایی به حرکت های تازهای با هدف امروزی ساختن ادبیات فارسی انجامید. بدین ترتیب، ایران با اشتهای سیریناپذیرش برای ترجمه که به سبب تشنگی شدید برای بازسازی نظام حکومتی، اجتماع و فرهنگ از نوع الگوهای اروپایی پدید آمده بود، وارد سده ی بیستم شد. شرح و وصف های انقلاب فرانسه که به فارسی ترجمه شده بود نقشی مهم در جنبش مشروطیت ایفا کرد و ترجمه ی فارسیِ قانون اساسیِ بلژیک به عنوان سندی در پیشنویس قانون اساسی ایران به کار رفت. و متن های ترجمه شده گوناگونی از اصل اروپایی و آمریکایی ـ از فانون های طبیعت و آداب اجتماعی گرفته تا مقررات حقوقی، اسناد سیاسی و آیین های اداری ـ نقش های مشابهی در ایران ایفا کردهاند.
به بیانی کلیتر، ترجمه مبنای بسیاری از پژوهش های فلسفی، دوراندیشی فرهنگی، فعالیت های اجتماعی و برنامههای سیاسیِ ایران در سرتاسر سده ی بیستم قرار گرفته است. ترجمه ابزار اصلی آشناسازی ایرانیان با اندیشههای نو، مکتب های فکری و روندهای ادبی، و نیز از مؤلفههای لازم حرکت به سوی تجددگرایی بوده است؛ در نتیجه، ترجمه با اشتیاق و جدیتی بیسابقه در تاریخ زبان فارسی دنبال شده است. امروزه، تقریبن همه ی آثار مهم تمدن غربی از ارستو و افلاتون تا نمونههایی از آخرین روندهای جاری در قصهنویسی آمریکایی و فرانسوی به صورت ترجمه در دسترس ایرانیان قرار میگیرد.
ترجمه گاه نیز راهی آسان، اگر نه برای رسیدن به ثروت که، برای دستیابی به شهرت بوده است، به ویژه در علوم اجتماعی و ادبیات. گرچه ترجمه استعدادهای زیادی را به سوی خود جلب کرده، ولی گهگاه نیز تأثیری منفی بر تکامل فرهنگ داشته و مانع تلاش هایی شده است که برای کشف قابلیت ها و امکان های پیشرفت سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی که با الگوهای غربی سازگاری ندارد، باید صورت گیرد. با همه این ها، اهمیت ترجمه به عنوان فعالیتی فرهنگی تقریبن همه ی روشنفکران برجسته ایرانِ معاصر را ترغیب کرده که مهارت خود را در این کار بیازمایند. اینان به ندرت در رشتههایی از گونه ی ادبیات و علوم اجتماعی تخصص یافتهاند. در عوض، به نظر میرسد شوق و کشش به ترجمه در شخص پس از زمانی پیدا میشود که مناسبتی برای آن بیابد یا آن را برای تقویت یا توجیهِ صلاحیت سیاسی، یا هنری خود ضروری تشخیص دهد.
با وجود این، میان ترجمههای قدیمتر و ترجمههایی که از زمان جنگ دوم جهانی تاکنون رواج داشته، میتوان تمایزی قایل شد. در دوره ی نخست، ترجمه به ترین شیوه برای آشنا ساختن ایرانیان با غرب به شمار میآمد. مترجمان ترجمه را وسیلهای برای شتاب دادن به حرکت ایرانیان به سوی امروزیسازیکی نگریستند. آنان ترجمه را، چه ادبی چه فلسفی چه تاریخی، ابزاری برای تحول اجتماعی و فرهنگی میپنداشتند. ترجمه در نظر آنان اساسن وسیلهای برای آموزش و پرورش و ابزاری برای توسعه ی کشور و انسجام فرهنگی بود.
تقریبن همه ی مترجمان آن زمان ـ از جمله، یوسف اعتصامالملک، محمدعلی فروغی، عباس اقبال آشتیانی و سعید نفیسی ـ اساسن علاقه داشتند که با نشان دادن موقعیت های فرهنگی اروپاییان به خوانندگان ایرانی، به فرهنگ ایران خدمت کنند. تقریبن تمام وسایل نشر افکار ـ صنعت کتاب، مجلههای ادبی و سیاسی، و نیز مؤسسات آموزش عالی در دورهای متأخرتر ـ به منظور فرهنگبخشی و روشن کردن افکار ایرانیان باسواد، مقداری فعالیت های مربوط به ترجمه در برنامههای خود گنجاندند. به عنوان مثال میگوییم که مجله های ایرانی ـ مانند: بهار، دانشکده، ارمغان، وفا و آینده ـ برای آگاه ساختن ایرانیان از تاریخ، سیاست و امور جاری ملت های اروپایی بر ترجمه تکیه میکردند، و خواسته ی آشکار آنان این بود که این موردها را الگوهایی نشان دهند تا ایرانیان از آن ها پی روی کنند. آنان با این کار به خلق سبک نگارشی جدید، وسایل و روش های جدید ارتباطات، و نهایتن سنت ادبی تازهای کمک کردند.
پس از جنگ دوم جهانی، انگلیسی رفته رفته در دبیرستان های ایران جای فرانسه را گرفت و ترجمهها نیز دیگر عمدتن از زبان انگلیسی صورت میگرفت. هم زمان با این تحولات، اندیشه های مارکسیستی، از طریق ترجمههایی که توسط حزب توده ایران هدایت میشد، رفته رفته در ایران رونقی یافت. چندی نگذشت که آمریکاییها هم که قدرت را در ایران از دست انگلیس ها گرفته بودند، وارد صحنه شدند. در اواخر دهه شصت میلادی ترجمه به مرحله تازهای پای نهاد، زیرا نیروهای سیاسی رقیب برنامههای خود را از طریق ترجمه نیز به پیش میبردند.
در سال ???? شمسی، "بنگاه ترجمه و نشر کتاب"، با ابتکار جوانی دانشمند و تحصیلکرده ی غرب به نام احسان یار شاطر در تهران بنیاد نهاده شد. این بنگاه، تحت نظارت دربار، تلاش هایی را در حوزه ی ترجمه هدایت کرد که نتیجهاش انتشار چندین رشته کتاب بود، از جمله رشته کتاب های ادبی خارجی، رشته کتاب های کودکان و نوجوانان، رشته کتاب های ایرانشناسی و متن های فارسی. اگر چه این بنگاه دامنه ی انتشارات مبتنی بر ترجمه را به اندازه ی زیادی گسترش داد، اهمیت تاریخی آن در حقیقت در معیارهایی است که برای تأمین اصالت، دقت و ویراستاری کتاب ها مقرر کرده بود. این موسسه الگویی نیز برای کارهای مشابه به دست داد که از همه برجستهتر مؤسسه فرانکلین ایران، یک شرکت انتشاراتی آمریکایی بود که در سال ????شمسی بنیاد نهاده شد. چنین سازمان هایی از جمله می کوشیدند تا دولت ایران را متقاعد کنند قرارداد "کپی رایت" ژنو را امضا کند، شرایطی را برای حق انحصاری چاپ ترجمهها وضع و معیارهایی برای ویرایش متن های ترجمه شده تعیین کند. این تلاش ها چندان موفقیتآمیز نبود، چون ایران سودی در پیوستن به قرارداد بینالمللی کپی رایت نمیدید.
در ضمن، ترجمه همچنان یکی از مؤلفههای مهم زبانآموزی، به ویژه در سطح دانشگاه، باقی ماند. ولی این کار به شیوههایی نسبتن سنتی دنبال میشد که همیشه به تربیت مترجمان لایق و حرفهای نمیانجامید. کار عمده شامل ترجمههای عملی بود، و بحث چندانی از مبانی نظری یا اصولی که بر فرایند نگارش متن حاکم است به میان نمیآمد، محصلان ترجمههای خود را ارایه میکردند، پس از آن بحث هایی صورت میگرفت و در پایان متنی به عنوان به ترین ترجمه ممکن از فلان متن اصلی پیشنهاد میشد.
طی سال های ????ـ ???? شمسی، کوشش هایی در دانشگاه تهران، مدرسه عالی ترجمه و جاهای دیگر صورت گرفت تا ترجمه ی ادبی از انگلیسی به فارسی و برعکس به روش تازهای آموزش داده شود. تدریس اساسن بر پایه ی بررسی ترجمههای موجود و بحث درباره حسن و عیب های نسبی آن ها بود و هدف آن هم این بود که دانش جو شباهت ها و تفاوت های زبان ها و متن های مورد بررسی را درک کند. بحث های مفصل درباره ی سبک، شیوه ی بیان و بافت هر متن جای گزین شرط خلق متن [ادبی] شد. آموزش روش های ترجمه، با همه ی اهمیتی که دارد، هرگز به صورت مؤلفه بسیار مهمی در کار ترجمه موردنظر قرار نگرفته است.
در سال ???? شمسی تا چند سال پس از آن ، به عنوان بخشی از تلاش های دولت جمهوری اسلامی به منظور گرداندن جهت نظام آموزشی ایران به سوی ایدئولوژی خود، کمیتهای به نام "کمیته ی ترجمه، انشاء و ویراستاری" در ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد. این ستاد با استفاده از فرصتی که به دنبال تعطیل شدن موقت دانشگاه های کشور فراهم شده بود، به تهیه ی متن های درسی که اصول عقاید را به تر بازتاب می دهد، مبادرت کرد. حوزههای علوم و معارف به حدود ?? رشته ی گوناگون تقسیم شد و کتاب های درسی دانشگاهی، که اغلب از انگلیسی و فرانسه ترجمه میشد، برای هر رشته آماده شد. بدین ترتیب، یک رشته کتاب های درسی، که اساسن ترجمه و گردآوری از کتاب های اروپای غربی بود، تهیه گردید. این کتاب ها از آن زمان تاکنون روزآمد شده و هنوز در نظام آموزشی ایران استفاده میشود.
در حال حاضر، تدریس روش های ترجمه و فعالیت های مربوط به ترجمه ی نوشتاری و ترجمه ی شفاهی به هم آمیختهاند، و هیچ مؤسسه ی ویژه ای که تعیین برنامه ها و کارهای مربوط به ترجمه را هدایت کند وجود ندارد. در سال ??6? شمسی، انتشار مجلهای حرفهای به نام "مترجم" در دانشگاه فردوسی مشهد آغاز شد.(??) این نخستین تلاش برای برانگیختن بحث های علمی درباره ی ترجمه بود. طی پنج سال انتشار نامنظم، این مجله یک رشته ملاحظات نظری و راهنماییهای عملی برای علاقهمندان حرفه مترجمی ارایه کرده است. همچنین، به منظور راهنمایی تازه کاران گهگاه در آن مصاحبههایی با مترجمان حرفهای و معرفی متن های ویرایش شده به چشم میخورد. مقاله های آن دربرگیرنده ی طیفی از بحث های گوناگون است، از ترجمه ی کامپیوتری و ماشینی گرفته تا ویرایش متن های ترجمه شده و غیره.
ترجمه در ایران همچنان بخش مهمی از مطالعات دانشگاهی و کارهای حرفهای را که با زبان های خارجی سر و کار دارد تشکیل میدهد، و به عنوان وسیلهای برای ارتباط های اجتماعی، فرهنگی و ادبی میان ایران و بقیه جهان ـ به ویژه با توجه به تنگناهای اخیر بر تجارت و مسافرت ـ نمودِ برجستهای پیدا کرده است. گرچه ترجمه [در ایران] ممکن است ظاهرن دارای اصول راهنما و پشتیبانی سازمانی نباشد، ولی هنوز فعالیت فرهنگی زنده و پرتحرکی است و تا مدتی قابل پیشبینی در آینده همچنان ادامه خواهد داشت.
- - -
پی نوشتها:
1ـ در تقسیم های زبان های ایرانی، گویش یا زبانی به نام مادی اوستایی (Median) وجود ندارد. فقط اوستایی دارای دو لهجه کاثی و جدیدتر است ـ م.
3- پازند نام الفبا نیست بلکه دقیقن به زبان پهلویِ بدون هزوارش اطلاق میشده است. این زبان پس از تازش عرب ها و شاید در سده های دوم م و سوم میلادی نشأت گرفته است. در آن زمان لغات هزوارش (= کلمه های آرامی که با تلفظ پهلوی خوانده میشده است) را از متن پهلوی بیرون کشیدند و به جای آن واژه های پارسی نهادند. (برای توضیح بیش تر، نگاه کنید به دایره المعارف فارسی، ذیل پازند و اوستا.)
3- اُکَر، جمع اُکْرَه، به معنیِ کُره. در اصطلاح دانشمندان اسلامی، هندسه کروی علمِ اُکَر( spherics، ازSpherica) ) خوانده میشود.
4ـ Theodosius
5- Lilavati
6ـ Vija-Ganita
7- Fenelon
8ـ Le Sage
9- Bernardin de Saint-Piere
10- فصل نامه ی مترجم در مشهد منتشر میشود و به هیچ سازمانی وابسته نیست. سردبیر.
برگرفته از: فصل نامه مترجم- شماره ی بیست و نهم
از: شورای گسنرش زبان فارسی
http://www.torbatjam.ws/new/node/5788
مدیر پروژه مجموعه کتابهای ترجمه "آموزش داستان نویسی": نقد ترجمه در ایران جایگاه مناسبی ندارد
دوشنبه, 18 اردیبهشت 1391 ساعت 16:58
گروه فرهنگی: به گفته مدیر پروژه مجموعه کتابهای ترجمه "آموزش داستان نویسی" نقد ترجمه در ایران جایگاه شایسته و مناسبی ندارد.
محسن سلیمانی با انتقاد از مشارکت نکردن مترجمان حرفهای در پروژه مجموعه کتابهای ترجمه "آموزش داستان نویسی" گفت: مترجمان حرفهای به ترجمه متون فنی و حرفهای به دلیل سختی و نداشتن اجر دنیوی کمتر میپردازند.
این مترجم و استاد دانشگاه اظهار داشت: 10 عنوان کتاب آموزش داستاننویسی توسط انتشارات سوره مهر در دست چاپ است که دو عنوان "بازنویسی و ویرایش داستان" و "زندگینامه خودتان را بنویسید" تا پایان اردیبهشت ماه توزیع خواهد شد.
وی ضمن اشاره به ادوار گذشته آثار داستانی در کشور ما گفت: اولین کتابی که در ایران پیرامون داستان نویسی منتشر شد کتاب هنرهای داستان نویسی بود. از آن زمان تا به امروز 65 سال سپری می شود و قبل از انقلاب چند کتاب و چند نویسنده شاخص بیشتر نداشتیم.
به گفته این مترجم از ابتدا مشکلاتی درباره آثار داستان نویسی داشتیم چرا که اینگونه کتاب ها مخاطبانشان مشخص نبود و معمولا کتابهایی که نوشته می شد سه گروه مخاطب را در بر می گرفت نخست داستان نویسان و مخاطبان. گروه دوم منتقدان و گروه سوم افرادی که می خواستند داستانها را شناخته انتخاب کنند و بخوانند.
وی افزود: این سه گروه مخاطب کتاب بودند اما کتابهایی که مشخص اند برای داستان نویسان به عنوان درسنامه باشد نداشتیم؛ پس از انقلاب اسلامی بنده چند کتاب در این حوزه منتشر کردم اما باز هم مشکلاتی را داشتیم زیرا خواننده این کتاب ها مشخص نبود چرا که هم می توانست منتقد باشد و هم داستان نویس اما کم کم وارد کتابهایی شدیم که به آموزش داستان نویسی می پرداخت.
سلیمانی ضمن اشاره به آموزش آکادمیک حوزه داستان نویسی تصریح کرد: پس از انقلاب اسلامی به سوی درسنامه در دانشگاه ها حرکت کردیم و سپس در ایران مولفان و مترجمان ما با موضوعی چون حضور کلاس ها و رشته هایی به نام نویسندگی خلاق در خارج از کشور (دانشگاه ها) آشنا شدند که در این کلاس ها فیلمنامه نویسی، نمایشنامه نویسی، و زندگینامه نویسی تدریس می شود. استادانی در این دانشگاه ها حضور داشتند و نویسندگان قابل توجهی که کتاب تالیف کردند. در نهایت حاصل این کلاس ها و مخاطب آن مشخصا داستان نویسان بودند. در این کلاس ها کتاب هایی تولید و منتشر می شد.
وی در ادامه تاکید کرد: از این رو ما رفتیم سراغ این کتابها حاصل این کلاس ها صدها کتاب درباره زندگینامه نویسی فیلمنامه نویسی و داستان نویسی است. به این فکر افتادیم که این آثار را بررسی و انتخاب کنیم و برترین آنها را به دست مترجمان دهیم.
سلیمانی اضافه کرد: ابتدا قرار بود نمایشنامه نویسی هم در این کلاس ها باشد اما تنها در بخش داستان نویسی توجه کردیم. مشکل کار با مترجمان حرفه ای این است که کثرت کاری و سرعت بالایی ندارند اما برخی کارآمد هستند. خوشبختانه از این پروژه حدود 5 کتاب در دست است که سه عنوان به زودی منتشر می شود و دو عنوان دیگر این ماه روانه چاپخانه خواهد شد.
اخبار فرهنگی/عبدالله کوثری: پایههای ترجمه در کشور ما درست قرار داده شده است
عبدالله کوثری: پایههای ترجمه در کشور ما درست قرار داده شده است
اخبار فرهنگی - یکی از بهترین ترجمههای ما، ترجمه کتاب «حاجی بابا اصفهانی» است یا ترجمه «کنت مونت کریستو» و این شانس بزرگی است که پایههای ترجمه ما درست قرار داده شده است.
ایسنا: به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در خراسان رضوی، این مترجم پیشکسوت در جشن بیستسالگی فصلنامه «مترجم» که عصر روز گذشته (دوشنبه، هشتم خرداد) در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، اظهار کرد: در ایران بعد از اسلام، دو نهضت ترجمه داریم که نخستین آنها در قرنهای چهار و پنج و شش، به رویدادی ختم میشود که بسیاری دوست دارند آن را رنسانس اسلامی بنامند و دومین نهضت ترجمه حدود ۱۰۰ سال پیش شروع شد که به ایجاد جنبش تجددطلبی در ایران ختم شد.
او در ادامه با اشاره به بیستسالگی فصلنامه «مترجم» عنوان کرد: اینکه نشریهای تخصصی در جایی غیر از مرکز کشور ۲۰ سال چاپ شود، اتفاق بزرگی است که به جای خودش جای تبریک دارد.
کوثری سپس با اشاره به اینکه امروز در این نشست بر آن هستم که به نقش ترجمه در تاریخ ایران بپردازم؛ زیرا پیشینه ترجمه به پیشینه فرهنگ میرسد، گفت: ما در ایران بعد از اسلام دو نهضت ترجمه داریم؛ نخست قرن سوم که مسلمانان برای تکمیل دانش خود دست به ترجمه میزدند که طبیعتا اولویت آن با آثار یونان است و حاصل آن اتفاق بزرگی است که در قرنهای چهار و پنج و شش شکل میگیرد و بعضیها دوست دارند آن را رنسانس اسلامی بنامند و بزرگانی مثل بوعلی سینا و خیام از دل آن بیرون میآیند.
او در ادامه اظهار کرد: برای پی بردن به ارزش و اهمیت این واقعه باید ببینیم اگر نهضت آغازین و بازیابی دوباره تمدن یونانی نبود، چه اتفاق ناگواری میافتاد؟ پس از شکست ایران از روسیه، در دوره قاجار نیز این سؤال که مزایای روسیه نسبت به ما چیست، سبب میشود تا یک نهضت آگاهانه ترجمه در ایران شکل بگیرد.
این مترجم گفت: آنچه در دوره قاجار از تمدن ایران اسلامی باقی مانده بود، بیشتر شبیه کاریکاتوری از تمدن قرنهای پنج و شش ایران بود و این مسأله باعث شد تا نهضت جدید ترجمه به راه بیفتد و در همین دوره است که ایرانیان شروع به ترجمه میکنند و فکر جدید جنبش تجددطلبی از این طریق وارد ایران میشود.
او خاطرنشان کرد: ورود رمان به عنوان یک ژانر مرهون همین امر است و همینطور نمایشنامه و داستان کوتاه و از طرف دیگر، آنچه که به عنوان نقد جدید مطرح است، نیز از این طریق وارد ایران شد که البته این امر از تحشیهنویسی متفاوت است که ما آن را در ایران داشتهایم.
کوثری اظهار کرد: در طی این ۱۰۰ سال، این ژانرها در ادبیات ما جا افتادهاند و از حدود ۱۳۲۰ به بعد میتوانیم رد پای رمان ایرانی و داستان کوتاه ایرانی را به صورت مستقل ببینیم، شبیه داستانهای کوتاه صادق هدایت یا رمان «چشمهایش» بزرگ علوی.
او در ادامه یادآور شد: یکی از بهترین ترجمههای ما، ترجمه کتاب «حاجی بابا اصفهانی» است یا ترجمه «کنت مونت کریستو» و این شانس بزرگی است که پایههای ترجمه ما درست قرار داده شده است.
کوثری تصریح کرد: امروز ما زبان روایت جدیدی داریم که نشأتگرفته از ترجمه است، شبیه آن چیزی که در زبان هوشنگ گلشیری و سیمین دانشور و سایرین میبینیم.
http://bookcity.org/news-1839.aspx
نسبت ادبیات ایران با سایر ملل؛ تاثیرگذاری و تاثیرپذیری/6
اربابی: تأسیس مرکزی برای ساماندهی ترجمه در ایران ضروری است
خبرگزاری فارس: عطیه اربابی مدرس دانشگاه الزهرا (س) گفت: مسأله ترجمه با تأسیس مرکز ترجمه و یک برنامهریزی اساسی و دقیق برای ساماندهی در ایران تا حدودی حل میشود.
به گزارش خبرگزاری فارس «نسبت ادبیات ایران با سایر ملل؛ تاثیرگذاری و تاثیرپذیری» مسالهای است که نقطه هدف بسیاری از مقالات، کتابها، گزارشها، گفتگوها و یادداشتها بوده و خواهد بود. چه این نسبت؛ نه تنها بیانگر میزان تاثیرگذاری و تاثیرپذیری فرهنگ ایرانی (پیش و پس از اسلام تا دوران معاصر) بر سایر ملل است؛ بلکه فراز و فرودهای فرهنگ در ایران را هم نمایان میکند. از این رو قرار است در سلسله گفتگو، یادداشت و گزارشهایی در خبرگزاری فارس این نسبت را مورد واکاوی قرار دهیم. از این سلسله گفتگوها به سراغ دکتر «عطیه اربابی» رفته و در این باب نظرات او را به مخاطبان منتقل خواهیم کرد؛ فارس: خانم اربابی همانگونه که مطلع هستید؛ اساساً فرهنگ ملتها پدیدهای است که با دیگر ملتها به تقابل یا تعامل میپردازد؛ ادبیات هم به عنوان یکی از مصادیق فرهنگ از این قضیه مستثنی نیست. ادبیات ایران در این تعامل یا تقابل با فرهنگهای دیگر (ادبیات عرب) به زعم شما چگونه بوده است؟ اربابی: بله؛ همانگونه که در پژهشهای مختلف هم مورد بررسی قرار گرفته، ارتباط و تعامل بین ایران و عرب از دیرباز در زمینه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، دینی، ادبی و لغوی وجود داشته است؛ مثلا شعر حماسی و پهلوان نامههای ملی در ایران و پیش از سلام از محبوبیت خاصی برخوردار بوده و در ادبیات عرب نیز تاثیر گذار بوده است؛ ولی از زمان بعثت آخرین پیام آور الهی حضرت محمد مصطفی(ص) و با ورود دین مبین اسلام، این تعامل و ارتباط شکل تازهای به خود گرفت و ایرانیان بر زبان عربی آغوش گشودند و آن را به عنوان زبان اسلام و دین (و نه به عنوان زبانی جدید) به خوبی آموختند و برای توسعه و نشر آن کوشیدند؛ از این رهگذر میبینیم که دانشمندان و نویسندگان بزرگ ایرانی در شکلدهی ادبیات عرب نقش پررنگی داشتهاند و دانشهای مختلفی را به زبان عربی در زمینه صرف و نحو، ادبیات، بلاغت، عروض، تاریخ، جغرافیا، حدیث، تفسیر، طب، شیمی، فلک، حساب و ... از خود به جای گذارند. فارس: درباره شعر حماسی و پهلوان نامههای ملی در ایران و پیش از سلام فرمودید و اینکه این پهلوان نامهها در بین اعراب از محبوبیت خاصی برخوردار بوده؛ آیا میتوانید دورهای را شرح دهید که ادبیات ایران به خوبی به ملل دیگر رسیده شده باشد؟ اربابی: البته؛ میتوان گفت از سال 21 هجری یعنی همان سال سقوط حکومت ساسانیان به دست لشگریان اسلام تا پیش از سقوط بغداد سال 656 هجری زبان عربی در ایران زبان دینی، علمی و ادبی شد؛ که البته در دورههای مختلف فراز و فرودهایی هم داشته ولی آنچه شایان ذکر است اینکه در این دوره اندیشمندان و دانشمندان بزرگ ایرانی که دست توانایی در زبان و ادبیات عربی داشتهاند، تالیفاتی به این زبان در زمینههای مختلف به دست دادند. دست کم 15 نویسنده بزرگ ایرانی در شکلدهی ادبیات عرب نقش داشته که خدمات بینظیری نه تنها به جامعه اسلامی و عرب بلکه به جامعه بشریت کردهاند. فارس: نام این مولفان در ذهن دارید؟ اربابی: بله؛ نام تعدادی از افراد شاخص را در ذهن دارم. مثلاً از میان مولفان میتوان ابتدا به «عبدالله بن مقفع» (روزبه پسر دادویه) اشاره کرد که از پیشگامان ترجمه است که به زبان پهلوی و عربی تسلط کامل داشته و او را به «کلیله ودمنه»اش میشناسیم که از پهلوی به عربی برگردانده است. دیگری؛ سیبویه شیرازی (180 هجری) است، صاحب جامعترین کتاب نحو «الکتاب» که از بهترین کتب جهان در فن خود تلقی میشود. «عبدالقاهر جرجانی» هم در این لیست جای میگیرد؛ او از بزرگترین چهرههای نقد ادبی و از پایهگذاران بلاغت است که در قرن پنجم هجری میزیسته. از میان نامهای دیگر میتوان به «بدیع الزمان همدانی» اشاره کرد؛ او اولین کسی که نثر مسجع عربی و ساخت و سبک مقالهنویسی را بوجود آورد، وی از ادبای قرن چهارم هجری است. فرد تاثیرگذار دیگر؛ «اصطخری فارس» است؛ نامدار در جغرافیا و نقشهکشی، صاحب کتاب امسالک و المالک که در قرن چهارم میزیسته است. در میان این لیست نام «زکریای رازی» را هم باید بگذاریم؛ حکیم و طبیب سده سوم هجری، او را به کاشف الکل میشناسیم؛ البته وی فقط در علم کیمیا (شیمی) تبهر نداشت بلکه در فلسفه، طب، ریاضیات و نجوم و ادب نیز سرآمد بود. ابوعلی سینا؛ صاحب کتاب «القانون» در طب و «شفا» در فلسفه؛ وی صاحب 240 کتاب و رساله است که در قرن 4 میزیسته. محمدابنکلینی رازی؛ صاحب معتبرترین کتاب حدیث شیعه «اصول کافی» که در حدود شانزده هزار حدیث از اصول عقاید گرفته تا اخلاقیات و فروع را گرد هم آورده، وی نیز در قرن 4 میزیسته. نام دیگر معلم ثانی است؛ ابو نصر فارابی؛ از بزرگترین فیلسوفان ایرانی که در قرن 4 میزیسته و تالیفات بسیاری دارد همچون کتاب النفس،فصوص الحکم و... . ابوالفتوح رازی هم در میان این نامها قرار میگیرد؛ مفسر و عالم بزرگ شیعه سده ششم هجری، استاد شیخ صدوق (ابن بابویه) و صاحب تفسیر روض الجنان رازی و دیگر اندیشمندان ایرانی که برای اینکه اطاله کلام نباشد به همین بزرگان اکتفا میکنیم. البته ذکر این نکته را هم ضروری میدانم که برخی از نامها همانگونه که تخصصشان بر میآید به طور مستقیم در حوزههای فرهنگ و ادبیات نبودهاند اما از آن جهت که اساساً فرهنگ به شکل عمومی مدنظر بود نام آنها را آوردیم. فارس: با توجه به تخصصی که حضرتعالی در ادبیات عرب دارید غنای فرهنگی ادبیات ایران را در مقایسه با عرب چگونه میبینید؟ اربابی: ببینید؛ اگر بخواهم به اجمال ذکر کنم باید بگویم؛ زبان عربی وقتی به ایران آمد به تدریج با زبان لطیف آریایی و تمدن ایرانی ترکیب شد و توسط سخنوران بزرگ ایرانی سدههای چهارم و پنجم و ششم برای ما زبانی وجود آورد که لایق بیان همه مطالب شد. در واقع میتوان گفت هیچ دو زبانی را چنان تاثیر و تاثری نیست که در میان زبان های فارسی و عربی هست؛ که به قول بعضی اندیشمندان زبان فارسی و عربی همچون «شیر و شکر» در هم آمیختهاند، این اختلاط در زندگی، فکر و اندیشه هم به صورت عملی بوجود آمد بهطوریکه گاهی در شکل زبانی ما کلماتی را میبینیم که تصور میکنیم عربیاند ولی ریشه در زبان فارسی کهن دارند؛ مثل «استیناف» که از بکار بردن کلمه «نو» در قالب استفعال عربی واژهای ساخته شده که در عربی از آن فعل ساختهاند،«استیف»، «یستینف» به معنی «ازسرگیری». یا واژه «نظر» از «نگر» که نظر، ینظر، منظر، منظار، نظاره و... از آن در عربی ساخته شد، حتی در قرآن هم واژههایی داریم که اصل آنها فارسی است مثل غلمان که بوده :«گلمان» به معنای «جوانان گلرو». البته ساخت واژههای جدید بیشتر هنر ایرانیان مسلطی بوده که کلمات فارسی را در قالب عربی میگذاردند و از آن اشتقاق واژه جدید میگرفتند و این غنا و پرمایگی ادبیاتی را بوجود آوردند و البته میتوانیم تبلور آن را در اشعار حافظ، سعدی، مولانا و ناصرخسرو مشاهده کنیم. فارس: با توجه به بررسیهایی که شما داشتهاید ادبیات ایران در بین اعراب غیر از چند شاعر و نویسنده چقدر شناخته شده است؟ اربابی: بدیهی است که شناخت وجود دارد ولی قابل توجه نیست و بیشتر همانگونه که فرمودید در حد آشنایی با ادبیات کلاسیک و شعرای نامدار کهن همچون خیام، حافظ، مولانا، سعدی، فردوسی است، با تحقیقاتی که در طول زمان تحصیلم در لبنان داشتم بیشتر به این مسئله پیبردم که از ادبیات معاصر جز اندکی، آن هم به صورت پراکنده، شناخت قابل ذکری وجود ندارد. البته ناگفته نماند رسالههای دانشگاهی در زمینه ادبیات تطبیقی رو به رونق هستند هرچند کمتر به مرحله نشر میرسند لذا باعث شناخت نمیشوند. فارس: برویم سراغ ترجمه؛ واردات فرهنگی ما در حوزه ادبیات به نسبت میزان صدور ادبیات به سایر زبانها و ملل آیا وضعیت مساوی دارد؟ اربابی: اگر بخواهیم واقع گرایانه بررسی کنیم در حوزه ادبیات و در دوره معاصر هم صادرات و هم واردات ما بسیار ضعیف عمل کرده، در روند قابل تاملی که در تعامل دو ملت ایران و عرب وجود دارد ما درگیر چالشهایی در زمینه ترجمه هستیم؛ اما با این وجود شاید بتوانیم بگوییم صادرات موفقتری داشتهایم به چند دلیل؛ یکی اینکه کتابهای ادبی ما معمولا به زبانهای پر مخاطب انگلیسی، عربی و فرانسه ترجمه میشود؛ لذا در بعضی کشورهای عربی از ترجمههای فرانسه یا انگلیسی شعرای ما را میشناسند؛ ولی در ایران بیشتر مخاطب، متقاضی ترجمه به زبان فارسی است. دلیل دیگر اینکه در حوزه ادبیات فارسی برنامهها و کنفرانسهایی در زمینههای مختلف ادبی مثل حافظ شناسی در کشور مصر یا مولاناشناسی در لبنان و شناخت فردوسی در کشور دیگری برگذار میشود ولی آیا ما از ادبا و شعرای کشورهای دیگر در ایران برنامهای داشتهایم؟ از ادبای عرب «جبران خلیل جبران» کمی شناخته شده است؛ آن هم با اثر «پیامبر» و البته آن هم در چند سال اخیر کتابهایی که ترجمه شده متاسفانه هدفمند نیستند، چون مترجمان خوب ما انگشت شمارند، با این حال بعضی مترجمان ما حتی همکاران خود را در این زمیه نمیشناسند و مرکز، سازمان یا کمیته ترجمه و یا حتی نظارتی بر ترجمه وجود ندارد، ما ناشران اختصاصی برای کتب ترجمه شده نداریم که متقاضی بداند کجا باید مراجعه کند. من در لبنان زبان فارسی هم تدریس میکردم بسیاری از دانشجویانم، فارسی، زبان پنجم و یا ششم آنها بود و علاقه بسیار زیادی به این زبان و یادگیری آن نشان میدادند اما در خلال تدریس عربی در ایران، علاقه دانشجویانم آن گونه نیست چون شناخت آنها از عربی بسیار سطحی و کم رنگ است. فارس: آیا فکر میکنید اگر مرکزی برای ترجمه در کشور توسط وزارت ارشاد تاسیس شود بتواند این مشکلات را تاحدودی مرتفع کند؟ اربابی: بله طبیعتاً میتواند؛ ما در حوزه ترجمه مستقیماً با نبود مرکزی مشخص مواجهیم؛ به بیان دیگر میتوان گفت ما به یک مرکز ترجمه و یک برنامهریزی اساسی و دقیق برای ساماندهی به مساله ترجمه در ایران نیاز داریم؛ که البته با حمایت دولت و سازمانی مختص به ترجمه آثار با برنامهریزی دقیق، بودجه مناسب، آموزش ترجمه تخصصی و تعیین ناشران مشخص در این زمینه راهی را برای پیشرفت ترجمه هموارمی کند. همچنین نقد اثر پس از ترجمه توسط افراد متخصص میتواند گامی مثبت در جهت اهداف باشد. (در کشورهای عربی بلافاصله پس از نشر کتاب جلسه نقد کتاب مطرح است این باعث میشود هم نویسنده یا مترجم کارش دقیق تر و علمیتر باشد و هم خواننده با آگاهی بیشتری از آن بهرهمند میشود) فارس: با توجه به نبود مرکزی که بتواند آثار مناسب را به شکلی فراگیر انتحاب و ترجمه کند شما به عنوان یک مدرس؛ متخصص و مترجم در حوزه ادبیات عرب برای ترجمه اثر به چه ویژگیهایی توجه میکنید؟ اربابی: برای انتخاب اثری که میخواهم ترجمه کنم یک سری اصول و یک سری معیارهای متغیر دارم و اقتصاد و بازار نشر برای من شخصا اولویت نیست؛ هرچند که بی اهمیت هم نیست ولی آنچه که مهم است ارزشمند بودن اثر است که شناسنامه علمیام را کامل میکند؛ لذا با دقت و وسواس خاصی پیش میروم تا بتوانم همزهی وصلی باشم تا بین دوزبان نه تنها اثر بلکه حس نهفته در آن به خوانندگان انتقال یابد. -------------------------- گفتگو: حسن گوهرپور -------------------------- انتهای پیام/و/11
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8910040166
احمد پوری، نام آشنای بسیاری از
کتا بهای شعر خارجی است. او سا لهاست
که به عنوان مترجم تخصصی شعر شاعران
خارجی از آنا آخماتوآ و ناظم حکمت گرفته تا
مارگارت ا توود و پابلو نرودا در حوزه ادبیات
ایران معرفی شده و در میان آثار پرشمارش
در زمینه ترجمه شعر، گه گاه داستان و رمان
نیز منتشر کرده است. در اسپرسوی امروز به
سراغ این مترجم کهنه کار رفت هایم تا در کنار
احوالپرسی و خبر گرفتن از کارهای جدیدش
در مورد آسی بشناسی ترجمه آثار ادبی به ویژه
شعر در ایران نیز گپ بزنیم. این گف توگو را
در پی م یخوانید:
چند سالی است که بازار کتاب پر شده
از آثار ترجمه و این شاید به دلیل تربیت
مترجمان نر مافزاری باشد. به این معنا که
نر مافزارهای آنلاین و آفلاین امکان ترجمه
را برای بسیاری از افراد مهیا کرده باشد. شما
این فضا را چگونه ارزیابی م یکنید؟
البته این شیو ههای ترجمه شاید در ترجمه
نثر و داستان جواب بدهد اما قطعا در ترجمه
شعر نم یتواند موثر باشد بنابراین من خیلی
نگران نیستم که این جور کارها راه را بر کارهای
موثر و فاخر ببندد.
یعنی معتقدید که این کتا بها در
بازار دیری نم یپایند و مخاطب آنها را
حذف م یکند؟
به هر حال ما در حوزه ادبیات با یک ذوق
عام در بین جماعت کتابخوان مواجه هستیم.
این ذوق عام کار اصلی را به کار جعلی
ترجیح م یدهد و قدرت تمیز دادن بین
آنها را دارد. این جور نگاه کردن به
موضوع ترجمه که شما م یگویید،
یعنی ترجمه گوگلی، قبلا هم سابقه
داشته، آن زمان ولی کامپیوتر نبود،
ابزارهای دیگری بود بنابراین من از
این زاویه م یگویم
نگران نیستم
چون
ترجمه خوب راه خودش را باز میکند و
دیده میشود.
به کار مترجمان جوان هم امیدوار
هستید؟ کار آنها را دنبال م یکنید؟
بله. ص دد رصد. من کارهای بسیار خوبی در
نسل جوان دیده و خواند هام. ما خوشبختانه
مترجمان جوان خوبی در حوزه شعر
داریم که من به کار آنها امیدوارم.
مثلا خود من کارهای پیمان
خاکسار یا فواد نظیری را در یک
نسل قب لترا ز خاکسار م یپسندم.
این معن یاش این نیست که ما افراد
دیگری در بین جوانان نداریم. من
در این فاصله این دو نام
به نظرم آمد. این را هم بگویم که به موازات
کارهای خوب و قابل استناد، کارهای ضعیف
و سطح پایین هم متاسفانه زیاد است.
از کارهای جدید خودتان برایمان
بگویید. کتاب جدید در دست ترجمه چه
دارید؟
به دنبال استقبالی که از کتاب اشعار آنا
آخماتوآ در سا لهای قبل شد در نظر دارم
یک کتاب مفصل با شعرهای این شاعر ترجمه
و منتشر کنم. این کتاب حدود 500 صفحه
م یشود. یکسری کارهای دیگر هم هست که
متاسفانه هنوز موفق نشدم مجوز چاپ آنها را
بگیرم، چند ترجمه هم به تجدید چاپ نزدیک
شد هاند و به زودی تجدید چاپ م یشوند. از
جمله آنها کتاب تو را دوست دارم همچون نان
و نمک، اثر ناظم حکمت یا هوا را از من بگیر
خند هات را نه از نرودا هست.
طولانی شدن ممیزی ها فکر کنم
کمی روی انتشار آثار فاخر و سطح بالا
هم تاثیر گذاشته است؟
طبیعی است. وقتی در حال حاضر شمار
آثار خوب اینقدر پایین آمده بخشی از مشکل
به همین طولانی شدن ممیز یها و اعتماد
نکردن به اهالی ادبیات است.__
http://archive.jahanesanat.com/pdf/1391/5/22/16.pdf
ترجمه. از جمله معانی این کلمه تفسیر، تعبیر، و گزارش کردن است و در اصطلاح زبانشناسی به بیان کردن و برگرداندن کلامی از زبانی به زبان دیگر گفته میشود. این واژه در پهلوی بهصورت ترگمان (مترجم) بهکار رفته و در نوشتههای آشوری بهصورت ترگومانو دیده شده است.
تاریخچه
قدیمیترین ترجمه مکتوب متعلق به سه هزار سال قبل از میلاد مسیح و مربوط به دوره فراعنه است. از حدود سال 300 ق.م.، با تسلط رومیان بر یونان، ترجمه رونق یافت. از برجستهترین مترجمان این عصر میتوان به لیویوس آندرونیکوس [1]، سیسرون [2]، و هوراس [3] اشاره کرد. عالمان دین یهود در دوره باستان در ترجمه کتاب مقدس و متون دینی توجهی به نظریه ترجمه نداشتند و قائل به ترجمه واژهبهواژه بودند. این شیوه تا قرن 4م. ادامه داشت. در این زمان جروم [4] قدیس به ترجمه مفهومی کتاب مقدس دست زد. با شروع قرون وسطی، بسیاری از مفاهیم و تعاریف مربوط به ترجمه تغییر یافت. در سال 714 م. دومینیکوس گوندیسالینوس [5]مدرسه زبانشناسی را در شهر تولدو بنا نهاد و مدرّسانی را برگزید که به زبانهای عبری، عربی، یونانی، و لاتینی تسلط داشتند. ترجمه نسخههای عربی آثار ارسطو به لاتینی در این مرکز آغاز شد. مهمترین ویژگیهای ترجمههای قرون وسطایی وفاداری به متن اصلی، بهرهگیری از واژگان و اصطلاحات بیگانه بهجای واژهسازی، بیتوجهی به نظریه ترجمه، و نارسایی ترجمههای منظوم بوده است. در این عصر، دو دیدگاه متفاوت درباره ترجمه کتاب مقدس وجود داشت؛ کاتولیکها به وفاداری کامل مترجم نسبت به متن و ترجمه دقیق واژهبهواژه توجه داشتند، و پروتستانها ترجمه آزاد و روان را توصیه میکردند. جان ویکلیف [6]، نخستین کسی که کتاب مقدس را به انگلیسی ترجمه کرد، روش پروتستانها را برگزید.
در سدههای 16 و 17 م.، بسیاری از صاحبنظران نظریه ترجمه مانند مارتین لوتر، ویلیام تیندل [7]، و اتین دول [8] به بسط و تبیین اندیشههای خود پرداختند؛ و بدین ترتیب، ترجمه متون دینی و ادبی و نیز آثار ادبی یونانی رواج بسیار یافت. در سدههای 18 و 19 م.، موازنهای میان ترجمه واژهبهواژه و ترجمه آزاد پدید آمد و بسیاری به چاپ و انتشار ترجمههای فنی پرداختند. فزونی ترجمه کتابهای ادبی، تجلی میهندوستی در ترجمهها، آرامش خیال مترجمان (که قرن 18 را به عصر طلایی ترجمه تبدیل کرد)، و بحث مداوم درباره نظریه ترجمه از ویژگیهای دیگر این دوره است.
در قرن بیستم، بهسبب رشد فنآوری و ارتباطات جهانی و گسترش علم زبانشناسی، تحولات چشمگیری در نظریه ترجمه پدید آمد. از صاحبنظران این عصر باید به یوجین نایدا [9]، پیتر نیومارک [10] ، و جی.سی.کتفورد [11] اشاره کرد.
نخستین ترجمهها به زبان عربی در زمان خالدبن یزیدبن معاویه (85 ق.) انجام گرفت. وی در مصر دانشمندان را به ترجمه آثار یونانی به عربی تشویق میکرد. اوج نهضت ترجمه عربی را باید در دوره خلافت عباسیان دانست. در زمان مأمون، بیت الحکمه که مرکز تجمع ادیبان و دانشمندان و مترجمان بود به نهایت شکوفایی خود رسید و آثار بسیاری در طب و کیمیا و سایر علوم یونانی به عربی برگردانده شد. مسلمانان، بیش از سه قرن، سخت سرگرم ترجمه آثار علمی، فلسفی، ادبی، و مذهبی تمدنهای کهن از زبانهای عبری، سریانی، پهلوی، هندی، لاتینی، و یونانی به عربی بودند.
تاریخچه در ایران
سابقه ترجمه در ایران به روزگار هخامنشیان میرسد (559-321 ق.م.). وسعت این امپراتوری و ارتباطات گسترده آن با سرزمینهای بیگانه ترجمه را امری الزامآور ساخته بود. کتیبههای هخامنشیان معمولاً به سه زبان پهلوی، اکدی، و عیلامی نوشته میشد. در زمان ساسانیان، در مراکز علمی آن عصر مانند سلوکیه، تیسفون، و گندیشاپور آثار فراوانی از زبانهای سانسکریت، یونانی، لاتینی، و سریانی به پهلوی ترجمه میشد. نخستین ترجمه ایران را متعلق به عصر خسرو اول انوشیروان ساسانی میدانند. از معروفترین آثاری که در این دوره ترجمه شد باید به ترجمه پنچه تنتره یا کلیله و دمنه از سانسکریت به پهلوی اشاره کرد. در آغاز تمدن اسلامی ترجمههای متعددی از کتب فلسفی و علمی یونانی به پهلوی موجود بود.
در دوره اسلامی، کار ترجمه در زبان فارسی با ترجمه قرآن مجید آغاز شد و، پس از آن، ترجمه کتابهای دینی و تفاسیر و همچنین آثار تاریخی ایران باستان از عربی به فارسی دنبال شد. از ترجمههای متقدم قرآن و تفاسیر باید به ترجمه قرآن قدس و ترجمه تفسیر طبری اشاره کرد. بعضی از مشهورترین مترجمان ایرانی در سه قرن اول هجری عبارتند از: جورجیسبن بختیشوع، ربنالطبری (اوایل قرن سوم)، ابن مقفّع (142 ق.)، و حنینبن اسحاق (298ق.) و پسرش. ترجمه از عربی به فارسی در دورههای بعد نیز ادامه یافت و، پس از تسلط حکومتهای ترک بر ایران، ترجمه از زبان ترکی به فارسی نیز معمول گردید.
گسترش روابط ایران با کشورهای اروپایی در عصر صفوی موجب رواج ترجمه از زبانهای اروپایی شد. در همان زمان، در عهد حکومت اکبر شاه و جانشینانش در هند، بسیاری از شاهکارهای ادبیات هند به فارسی برگردانده شد. ولی نهضت ترجمه به مفهوم امروزی آن از اواسط دوره قاجار با ورود هیأتهای نظامی و علمی خارجی، بهخصوص فرانسوی، به ایران آغاز شد؛ تا آنجا که عباس میرزا چاپخانهای در تبریز ساخت و به ترجمه آثار برگزیده عربی همت گماشت. با تأسیس دارالفنون در دوره ناصرالدین شاه نهضت ترجمه به بالاترین درجه رشد و تکامل خود تا آن زمان رسید. دارالطباعه و دارالترجمه همایونی به طبع و نشر ترجمه داستانهای سرگرمکننده اروپایی میپرداخت که مترجمان دارالفنون ضمن برگرداندن آنها به فارسی، اشعار و کلمات قصار را نیز در ضمن، ترجمه میآوردند. از مترجمان برجسته این عصر میتوان به اعتمادالسلطنه، محمد طاهر میرزا، میرزا حبیب اصفهانی، و فتحعلی آخوندزاده اشاره کرد.
با استقرار حکومت مشروطه و دگرگونی در نظام آموزشی کشور و افزایش سواد عمومی، و همزمان با ترویج روزنامهخوانی، مترجمان همهپسند و پاورقینویسان عرصه گستردهای یافتند و ترجمه متون عاشقانه و پلیسی رونق فراوان یافت. با آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی و همزمان با تشکیل احزاب مختلف سیاسی و گرایش مردم به مسائل سیاسی - اجتماعی، مترجمان به ترجمه متون سیاسی روی آوردند که بخش عمده این ترجمهها از زبانهای روسی، فرانسوی، و انگلیسی صورت میگرفت. در دهههای 1330 و 1340، به دنبال آشنایی مترجمان با سبکهای گوناگون، آثار ارزشمند و ماندگاری ارائه شد.
نظریههای ترجمه
با رشد ترجمه در سدههای پایانی قرون وسطی در اروپا، نظریهپردازان بسیاری به شرح روشها و نگرشهای متفاوت درباره ترجمه پرداختند. برجستهترین چهرههایی که در شکلگیری و گسترش نظریه ترجمه تلاش بسیار کردند عبارتند از:
1. مارتین لوتر، مصلح دینی و کشیش آلمانی (1483-1546 م.)، که وی معتقد بود در ترجمه کتاب مقدس سادگی، بیپیرایگی، و همهفهم بودن باید رعایت شود. لوتر در یافتن معادلهای مناسب برای اصطلاحات بیگانه از روشهایی مانند تغییر در ساخت جملات و جابهجایی واژهها، بهکارگیری افعال کمکی، ترجمه واژه به عبارت، و تغییر عبارات استعاری به غیراستعاری و برعکس استفاده کرد. وی بر آن بود که بهرهگیری از سبکهای روان و معمولی ضامن خلق ترجمههای موفق است.
2. ویلیام تیندل انگلیسی (1492-1536 م.)، که عهد جدید را از یونانی و عهد عتیق را از عبری به انگلیسی برگرداند و سبک او در این کار تأثیر فراوانی بر مترجمان بعدی کتاب مقدس گذاشت. نظر تیندل آن بود که هیچ دلیل منطقی و قطعی برای غیرعملی بودن ترجمه از یونانی به انگلیسی وجود ندارد و این دو زبان همانندیهای بسیار دارند.
3. اتین دوله فرانسوی (1509-1546 م.)، که حاصل بررسیهای نظری خود را درباره ترجمه در سال 1540 م. منتشر کرد. بعضی از مهمترین نظریات او عبارتند از: لزوم آگاهی کامل مترجم از محتوای متن اصلی، تسلط کامل وی بر زبان مبدأ و مقصد، پرهیز از ترجمه واژهبهواژه و بهکارگیری زبان گفتاری در ترجمه.
4. الکساندر پوپ انگلیسی [12] (1688-1744 م.)، که بر آن بود ترجمه باید ساده و صحیح باشد و نیز معنی و مفهوم را از آنِ نویسنده و شیوه تحریر و سبکآرایی را متعلق به مترجم میدانست.
از میان صاحبنظران مسلمان، سخن جاحظ در الحیوان قابل توجه است. به نظر او، مترجم باید در آنچه ترجمه میکند توانا بوده و خود نیز صاحب همان دانشی باشد که مؤلف دارد. باید هم در زبانی که از آن ترجمه میکند و هم در زبانی که به آن ترجمه میکند تبحر داشته باشد، بهقسمیکه، هر دو زبان را به یک اندازه و آن هم بهنهایت بداند... باید از ساختمان کلام و عادات مردم و اسباب تفاهم میان آنان آگاه باشد و معانی و بیان و بدیع بداند.
نظریهپردازان قرن بیستم، با استفاده از اصول علم زبانشناسی، تحولاتی در نظریه ترجمه پدید آوردند.ساختارگرایان معتقدند که مترجم، در جریان ترجمه یک متن، اثری را دوباره میآفریند تا در میان خوانندگان عکسالعملی مشابه خوانندگان متن اصلی ایجاد کند. طرفداران الگوی حالت مفهومی [13]نیز از این اندیشه حمایت میکنند که ترجمه باید متناسب با قراین و مفاهیم اجتماعی باشد که متن اصلی از آن گرفته شده است.
انواع ترجمه
از دیرباز، تقسیمبندیهای متفاوتی برای انواع ترجمه قائل شدهاند. چنانکه گفته شد در اواخر قرون وسطی ترجمه را شامل ترجمه لفظبهلفظ و ترجمه آزاد یا تفسیری میدانستند. رومن یاکوبس [14] (1896-1982 م.) به سه نوع ترجمه معتقد است:
1) درونزبانی، یعنی درک پیام در یک زبان و بیان آن با واژگان و عبارات دیگر در همان زبان؛
2) میانزبانی که همان نوع متداول و شناخته ترجمه است؛
3) میاننشانهای، یعنی تغییر نظام متن اصلی و بیان آن در نظام دیگر، مانند تبدیل رمان به فیلمنامه.
جی. سی. کتفورد ترجمه را با توجه به گستره آن به انواع کلی و جزئی تقسیم میکند. وی، بر اساس مرتبه واحد ساختمانی زبان، انواع ترجمه را شامل ترجمه آزاد، ترجمه تحتاللفظی و ترجمه واژهبهواژه میداند.جدیدترین تقسیم بندی انواع ترجمه از آنِ پیتر نیومارک است. وی به دو نوع ترجمه اشاره میکند: یکی ترجمه ارتباطی که مبتنی بر ایجاد تأثیر بر خوانندگان از طریق بهکارگیری معانی رایج میان آنان و نه معانی رایج در زبان مبدأ است، و دیگری ترجمه معنایی، که در آن عین معنای بافتی متن مبدأ به زبان مقصد برگردانده میشود.
مآخذ:
1) آرینپور، یحیی. از صبا تا نیما. تهران: زوّار، 1372؛
2) اته، هرمان. تاریخ ادبیات فارسی. ترجمه صادق رضازاده شفق. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2563 = 1356؛
3) بدوی، عبدالرحمان. "فن ترجمه و انتقال فلسفه یونانی به جهان اسلام"، ترجمه اسماعیل سعادت، در نصرالله پورجوادی. درباره ترجمه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1365، ص 57-78؛
4) دهخدا، علیاکبر. لغتنامه، ج 4. ذیل "ترجمه"؛
5) صفا، ذبیجالله. تاریخ ادبیات ایران. تهران: فردوسی، ؛1366
6) صفارزاده، طاهره. اصول و مبانی ترجمه. تهران: نشر همراه، 1370؛
7) صلحجو، علی. "بحثی در مبانی ترجمه"، در نصرالله پورجوادی. درباره ترجمه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1365، ص 37-53؛
8) فانی، کامران. "بیتالحکمه و دارالترجمه". در نصرالله پورجوادی. درباره ترجمه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1365، ص 103-107؛
9) قاسمنژاد، علی. "ترجمه". دانشنامه ادب فارسی. (2): فرهنگنامه ادبی فارسی، ص 339-351؛
10) کت فورد، جی.سی. یک نظریه ترجمه از دیدگاه زبانشناسی، رسالهای در زبانشناسی کاربردی. ترجمه احمد صدارتی. تهران: نشر نی، 1370؛
11) کزّازی، جلالالدین. ترجمانی و ترزبانی، کندوکاوی در هنر ترجمه. تهران: جامی، 1374؛
12) لنگرودی، شمس. تاریخ تحلیلی شعر نو. تهران: نشر مرکز، 1370؛
13) مذکور، ابراهیم. "نهضت ترجمه در جهان اسلام"، ترجمه اسماعیل سعادت، در نصرالله پورجوادی. درباره ترجمه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1365، ص 79-98؛
14) همایی، جلالالدین. تاریخ ادبیات ایران. تهران: فروغی، 1340؛
15) Amos, Flova Ross. Early Theories of Translation. New York: Columbia University Press, 1920;
16) Miremadi, Ali. Theories of Translation and Interpretation. Tehran: SAMT, 1371;
17) Nida, Eugene. A. Toward a Science of Translation. Leiden: E.J. Brill, 1964.
پی نوشت:
[1] Livius Andronicus
[2] Cicero
[3] Horace
[4] Jarome
[5] Dominiciao Gundisolvi
[6] John Wyclifse
[7] William Tyndale
[8] Etienne Dolet
[9] Eugene Nida
[10] Peter Newmark
[11] J.C. Catford
[12] Alexander pop
[13] Contextual situation
[14] Roman Jakobson
● برگرفته از دایرة المعارف کتابداری و اطلاعرسانی، http://portal.nlai.ir/daka نوشته پگاه خدیش
http://www.bashgah.net/fa/category/show/57245
جمادی، در نقد «هستی و زمان»:
در ایران نقد ترجمه وجود ندارد
جمادی با اشاره به اینکه در ایران نقد حرفه ای ترجمه وجود ندارد و کسی به طور حرفه ای این امر را دنبال نمی کند، در دفاع از حذف رد پای مترجم در اثر ترجمه شده، اظهار داشت: مترجم میانجی محو شونده است.
سیاوش جمادی، نویسنده و مترجم آثار فلسفی و ادبی، در نشست نقد و بررسی ترجمه «هستی و زمان» به قلم دکتر عبدالکریم رشیدیان که در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد، درباره وضعیت فن ترجمه در ایران به ایراد سخن پرداخت.
وی در ابتدای سخنانش با بیان اینکه بعد از ترجمه اثر هستی و زمان توسط در سال 1386 دیگر لزومی ندارد تا درباره ترجمه خودش سخنی بگوید، اظهار داشت: در این مرحله دیگر بار مسئولیت بر عهده نقادان و متخصصان این عرصه است که با پیشنهادها و انتقادات خود راه را برای ترجمه های بهتر هموار کنند.
جمادی با این ادعا که در کشور ما نقد ترجمه وجود ندارد، گفت: در کشور ما کسی به عنوان منتقد ترجمه که دارای این حرفه باشد، وجود ندارد و حتی می توان گفت منتقد فیلم حرفه ای هم نداریم. نقد ترجمه مستلزم به میان کشاندن متن اصلی و تطابق آن با فضای اثر اصلی است.
وی که بر این باور بود که ساختار زبان فارسی گویی برای عصر پیش مدرن ساخته شده است و مطمئنا این اسلوب ترجمه آثار مدرن را به این زبان دشوار می کند، ادامه داد: ترجمه من از کتاب هستی و زمان هایدگر، جرقه ای برای ترجمه این اثر بود که کار آقای رشیدیان باعث شد که اشکالات کار من بسیار برایم آشکار شود.
جمادی در همین باره افزود: آقای رشیدیان در طول کار خودشان مرتب با من تماس داشتند و این باعث می شد که اشکالات ترجمه من گوشزد شود و این بهترین نقد برای کار من بود؛ چرا که شخصیتی مانند ایشان گویی تمام اثر من را با متن اصلی تطبیق داده اند و اشکالات آن را درآورده اند.
وی ادامه داد: متخصصین بزرگ ترجمه، ترجمه ای را خوب می دانند که کم غلط باشد، اما متاسفانه ترجمه هایی که در ایران از کتاب های مختلف می شود، مصیبت بار بوده و می توان گفت که به طور جدی به بحث ترجمه پرداخته نشده است و این در حالی که بوده که صرفا مثلا هستی و زمان آماج حملات قرار گرفته است.
جمادی که خبر از انتشار ویراست چهارم اثر خود از ترجمه هستی و زمان داد، گفت: در این ویراست سعی کرده ام که تمام اشکالاتی که در این سال ها به نظرم وا رد می آمده است را تصحیح کنم. علاوه بر اینکه در این مدت در بسیاری از موارد نقدهای مغرضانه ای نیز به اثرم وارد شد که من همگی را شنیدم.
وی در ادامه سخنانش از نقد تندی که از اثر او در سال 86 در نشریه پژوهش های فلسفی، شماره 12، شده بود اشاره کرد و گفت: متاسفانه علی رغم جوابیه ای که من به این نقد، بنا به خواست گردانندگان این نشریه دادم، هنگامی که در اینترنت این مباحث را جستجو می کنیم، صرفا این مقاله می آید و گویی جوابیه من اصلا دیده نشده است.
جمادی که مدعی بود در این جوابیه حتی روش نقد را نیز بررسی کرده است، گفت: ما دو نقد نقد داریم: نقد فنومنولوژیک و نقد ایدوئولوژیک. در نقد ایدئولوژیک، حاشیه، متن را می بلعد و در خودش ادغام می کند.
وی در بخش پایانی سخنانش با الهام از سخن هگل، و با اشاره به اینکه مترجم صرفا یک میانجی محو شونده است، گفت: تفکر اساسا کشمکش است. تفکرا تکرار و شرح نیست. تتبع و پژوهش نیست. تفکر یعنی اینکه من در وضعیت اینجا و اکنون قیام کنم. اگر این امر صورت نگیرد، من هم یکی از ریگ های همسان و همشکل دیگرانی هستم که نیروهایی من را به این سو و آن سو می برنند. تفکر، قیام در مقابل قدرت است.
گفتنی است که جلسه نقد و بررسی ترجمه «هستی و زمان» به همت گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، در تالار مولوی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی و با حضور دکتر سیاوش جمادی، دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر عبدالکریم رشیدیان، برگزار شد.
منبع خبر:خبرگزاری شبستان
http://www.samantarjomeh.ir/index.aspx?siteid=283&pageid=29741&newsview=578694
ترجمه معکوس، راه حل قطعی صدور ادبیات ایرانی است
به گزارش خبرگزاری مهر، علی زارعی نجفدری، مدیرعامل انتشارات علمی و فرهنگی که در شصت و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت شرکت کرده است با اعلام این مطلب افزود: ادبیات داستانی و مطالب فرهنگی، هنری، سیاسی و اقتصادی ایران که نتیجه تلاشهای مفید نامآوران ایرانی است، ظرفیتهای بالایی برای ترجمه به زبان سایر کشورها دارد.
وی تأکید کرد: این اقدام از لوازم اصلی تحقق دیپلماسی فرهنگی است.
زارعی نجفدری با اشاره به اینکه غالب کشورها برای معرفی آثار مفاخر و نویسندگان خود سرمایهگذاریهای هنگفتی، انجام میدهند، ادامه داد: هزینههای بالای ترجمه، کمبود مترجم و ویراستار و مسائل مربوط به توزیع و هزینههای آن از جمله چالشهای مربوط به ترجمعه معکوس است که هزینههای تمام شده ناشران را افزایش و سرعت انجام کار مفید در این حوزه را به شدت کاهش میدهد.
مدیر عامل انتشارات علمی و فرهنگی، تعیین سیاستهای تشویقی و حمایت از ناشرانی که مبادرت به ترجمه معکوس میکنند، توسط سازمانهای مسئول را ضروری دانست و یادآور شد: برنامهریزی، مدیریت صحیح منابع و توسعه ارتباطات فرهنگی و بینالملی ناشران، لازمه اخذ نتایج مثبت از سیاستهای تدوین شده در زمینه ترجمه معکوس است.
انتشارات علمی و فرهنگی ۱۲۰ عنوان کتب جدید خود را در شصت و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت عرضه کرده که از این میان ۱۰ عنوان کتاب به زبانهای انگلیسی، فرانسه و عربی ترجمه شده است.
نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت به عنوان بزرگترین رویداد جهانی در زمینه کتاب، تا ۱۴ اکتبر برپاست.
منبع: ترجمه معکوس، راه حل قطعی صدور ادبیات ایرانی است – جدیدترین اخبار ایران و جهان ممتاز نیوز
ایران، ترجمه و مترجمانش
نسل جدید ترجمه، اهمیت نقش مترجم و ترجمه نشدن برخی از آثار در ایران از زبان کاوه میرعباسی
کاوه میرعباسی کسی است که ید طولایی در زمینه ی ترجمه دارد، مردی که در شناخت آثار نویسندگان بزرگ جهان به ما ایرانیان نقش پر رنگی داشته و دارد. در رومانی سینما خوانده، عاشق سینماست اما در حال حاضر علاقه اش را صرف نوشتن داستان و ترجمه ی داستان می کند.
نسل جدید ترجمه:
درباره ی نسل جدید ترجمه خود را صاحب نظر نمی داند چرا که به گفته ی خود خیلی کم کتاب های ترجمه را می خواند.
برخی از ترجمههای نسل جوان را خواندهام که آثار خوبی هم در بینشان هست. مثلا میتوانم از امید نیک فرجام و امیرمهدی حقیقت اسم ببرم. البته مترجمهای دیگری هم هستند که میتوان از آنها نام برد، اما از آن جا که من کار این دو را خواندهام، میتوانم در موردشان نظر بدهم. باید به این نسل فرصت داد تا خودشان را نشان بدهند و اثبات کنند.
باید به مترجم اعتماد پیدا کرد. وقتی خودم میتوانم کتابها را به زبان اصلی بخوانم، نیازی به خواندن ترجمه حس نمیکنم. البته گاهی خواندن ترجمهها هم خالی از لطف نیست. مثلا وقتی میخواهم از ادبیات روسیه کتابی بخوانم، حتما به ترجمهای از سروش حبیبی مراجعه میکنم، چرا که خودم زبان روسی نمیدانم و از سویی به ترجمه سروش حبیبی هم اعتماد دارم.
اهمیت نقش مترجم:
شاید بتوان گفت مترجمان جریان های ادبی ما را رقم زدند چرا که اکثر نویسندگان ما بر خلاف نویسندگان مطرح غرب با زبانهای دیگر آشنایی ندارند. طبعا نویسندگان برای آن که بتوانند با جریانهای ادبیات غرب آشنا شوند، محتاج مترجمها هستند. مثلا جریانی همچون رئالیسم جادویی توسط مترجمان به ادبیات ایران معرفی شد.
البته باید بگویم ما هنوز هیچ جریان ادبی ای که بتوانیم به تمامی آن را ایرانی بدانیم، نداریم. مثلا ما شاید توانسته باشیم رئالیسم جاودیی را بومی کنیم، اما هنوز نتوانستهایم ادبیاتی مبتنی بر سنتهای خودمان داشته باشیم. شاید مهمترین دلیل آن باشد که ما سنت ادبی رمان نداشته ایم و مترجمان این آن را به ما شناساندهاند. در صورتی که در شعر خودمان سنت ادبی داشتهایم.
شاید یکی از دلایل آن عدم داد و ستد با زبان های دیگر باشد، این ترجمه ای که ما می کنیم تا حد زیادی یک طرفه است، یعنی تنها ماییم که به عنوان مثال از زبان آلمانی داستان و یا شعر ترجمه می کنیم و آیا در آلمان به اندازه ی ما از نگاشته های ما استفاده می کنند؟! و این درحالی است که ادبیاتی پویاست که مردمان آن کشور به یک میزان و دو طرفه با هم در داد و ستد باشند. نتیجه میگیریم که یک رابطه ادبی برابر بین ما و آنها وجود ندارد، در حالی که در آن کشورها، چنین رابطهای وجود دارد.
به طور قطع وقتی از شناختن نویسنده حرف میزنیم، منظورمان شناخت اسم او یا مثلا جایگاهش نیست. برای شناخت هر نویسنده باید آثارش را خواند و این اتفاق در ایران همواره از مسیر مترجمان انجام شده. مترجمان در ایران همواره جریان ساز بودهاند و تاثیر به سزایی بر ادبیات در ایران داشته اند.
مترجمان در سرنوشت ادبیات ایران به شدت موثر بوده اند و این درحالی است که مترجم در غرب چنین جایگاهی را ندارد.
به طور قطع وقتی از شناختن نویسنده حرف میزنیم، منظورمان شناخت اسم او یا مثلا جایگاهش نیست. برای شناخت هر نویسنده باید آثارش را خواند و این اتفاق در ایران همواره از مسیر مترجمان انجام شده. مترجمان در ایران همواره جریان ساز بودهاند و تاثیر به سزایی بر ادبیات در ایران داشته اند.
مترجم بخشی از جایگاه خود را از نویسندهای که کارش را ترجمه میکند، می گیرد. مثلا شما لوکلزیو و بارگاس یوسا را در نظر بگیرید. این دو نویسنده برنده جایزه نوبلاند و مترجمی که کار آنها را ترجمه میکند به دلیل همین اعتبار است و گاهی همین اعتبار نامش را مطرح می کند. کدام نویسنده در این سطح است.
وقتی سروش حبیبی «جنگ و صلح» را ترجمه می کند، یک شاهکار جهانی را ترجمه کرده است. کدام اثر است که بتوانیم آن را با این کتاب مقایسه کنیم. یعنی مترجم اعتبار خود را از اسم نویسندهای که اثر او را ترجمه میکند، میگیرد و به همین دلیل گاه همطراز و گاه بالاتر از نویسندگان ایرانی .
محروم ماندن خوانندگان ایرانی از برخی آثار خارجی:
دلایل این محرومیت بسیار زیاد است. عنواین کتابها، علاقه مردم به کتاب خوانی و دلایلی بسیاری مطرح میشوند. به طور کلی ما باید در این زمینه کار کنیم، اما در این مورد هم باید متخصص داشته باشیم.
بحث ادبیات عامه پسند ما و آنها و ارتباط آن هم بحث جالبی است. من هم ادبیات عامه پسند ایرانی را خواندهام و هم ادبیات عامه پسند غربی را. نکتهای که در مورد کینگ و حتی در مورد رابرتس وجود دارد این است که این نویسندگان صنعت گرند، تکنیک های داستان نویسی را هم بلدند. یعنی ممکن است کارشان کلیشهای باشد اما نمی لنگد. کارشان شبیه نجاری است که هر چند اثر هنری خلق نمیکند، اما اثری کابردی میسازد. یک نجار باید فوت و فن کار خودش را بلد باشد.
البته یک نوع دیگر از ادبیات عامه پسند هم داریم که چنین نیست. میتوان آن را ادبیات عامه پسند مبتذل دانست. مردم معمولا این آثار را نمیخوانند یا اگر بخوانند خیلی زود فراموش میکنند. مردم ادبیات عامه پسند آبرومند را میخوانند.
به عنوان مثال رمان «ربکا» ی دافنه دوموریه یک رمان جریان ساز بود. از 1934 نسخههای سینمایی زیادی از این رمان ساخته شده است. حتی یک سریال ایرانی با بهره گیری از تم داستانی آن ساخته شدهاست. دافنه دو موریه قصه گوی خوبی بود. مشکل ما این است که در ادبیات عامه پسند ما، در 90 درصد ، تکنیکهای داستانی رعایت نمی شود. یعنی نویسنده حرفه ای نداریم.
نویسندگی هنوز در کشور شکل حرفهای پیدا نکردهاست. در زمانی که پاورقی نویسی در ایران رواج داشت ، نویسندگی شکلی حرفهای در ایران داشت. آنها سلیقه مردم روزگار را میشناختند و براساس آن مینوشتند. کارشان چندان خوب نبود، اما حرفه ای بود. حالا سریالها جای این پاورقیها را گرفته اند.
نظام مند شدن ترجمه در ایران
من فکر می کنم که شرط لازم این است که ما به قانون جهانی کپی رایت بپیوندیم. البته این شرط کافی نیست. تا وقتی که ما عضو کپی رایت نباشیم، وضعیت کپی رایت در ایران بهبود پیدا نمیکند. یعنی با ترجمههای متعدد روبرو هستیم و از طرفی با این نکته روبروییم که مترجم نا اهل به سراغ کتابها میرود. بسیاری از مسایل با پذیرفتن حق کپی رایت حل میشود. ما میتوانیم آثارمان را در سطح جهانی عرضه کنیم. نمیتوانیم بگوییم ادبیات ایران هیچ چیزی ندارد. ما دست کم نویسندگانی در حد ادبیات ترکیه داریم یا میتوانیم داشته باشیم. آن ها ارتباطهای ادبی خوبی با جهان دارند. البته با پیوستن به کپی رایت همه مشکلات ما حل نمیشود، اما بدون پیوستن به آن هم هیچ مشکلی حل نخواهد شد.
ما امروز در بسیاری از موارد با ترجمههای بد روبروییم. مثلا در مورد کتاب « هری پاتر» هیچ کدام از ترجمه ها در حد اصل اثر نیست. من به این نکته کاری ندارم که این کتاب چقدر ارزش ادبی دارد، اما میدانم هیچ کدام از ترجمهها حق مطلب را ادا نکرده است. ترجمهها به صورت مسابقه ای ارایه شده و انگار فقط سرعت مهم بوده است. مثلا من نمی توانم بفهمم که یک کتاب 800 صفحهای چطور در 2 ماه ترجمه شده است. این را از زبان خود مترجم شنیده ام، با تاکید بر این که این کتاب را با دقت ترجمه کردهاست.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=162164
در این بخش به معرفی اساتید و بزرگان گرانقدر در زمینه ترجمه میپردازیم...
بخش اول: اساتید ترجمه
*دکتر حسین ملانظر
*پروفسور پیتر نیومارک
*دکتر فرزانه فرح زاد
*استاد هوشنگ توانگر
*دکتر محمد شهبا
*دکتر علی خزاعی فر
بخش دوم: بزرگان ترجمه
*سروش حبیبى
*ابوالحسن نجفی
*کریم امامی
*رضا سید حسینی
*نجف دریابندری
*محمد امامی قاضی
K H A T E R E H
2012-Aug-08, 23:27
بخش اول: اساتید ترجمه
دکتر حسین ملانظرhttp://www.translationstudies.ir/cms/images/stories/scholars/h.mollanazar.jpg
تحصیلات
دیپلم ریاضی، دبیرستان بزرگمهر و دبیرستان مروی تهران، ١۳۵۴–١۳۴٨
کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه تهران، ١۳۵٨–١۳۵۴
کارشناسی ارشد آموزش زبان انگلیسی، دانشگاه تربیت مدرس، ١۳٦٩–١۳٦٦
دکترای تخصصی مطالعات ترجمه، دانشگاه واریک، انگلستان، ١۳٨٠–١۳۷۵
عناوین پایان نامه کارشناسی ارشد و رساله دکترا
The Role of Collocation in Translationese, MA Thesis, University of Tarbiat Modaress, ۱۹۹۰
Naturalness in the Translation of Novels from English into Persian. University of Warwick, UK, ۲۰۰۱.
مشاغل اجرایی و علمی
کارشناس مترجم اداره کل مطبوعات و رسانه های خارجی، ١۳٦٦–١۳٦١
کارشناس روابط بین الملل دانشگاه تهران، ١۳٦٩–١۳٦٦
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، ١۳۷۴–١۳۷0
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، از ١۳۷۴
صاحب امتیاز و مدیر مسئول مجله علمی پژوهشی مطالعات ترجمه، از تاریخ ١۳٨١
مدیر گروه ترجمه سازمان مطالعه و تدوین کتب درسی علوم انسانی (سمت)، از مهر ١۳٨۲
رئیس مرکز پژوهشهای ترجمه از ١۳٨۴
مدیر گروه مترجمی زبان انگلیسی از ١۳٨۵
عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ ادبیات تطبیقی دانشگاه آزاد، از سال ١۳٨٦
مرتبه علمی: استادیار پایه ۲٠
علائق پژوهشی
مطالعه هنجارهای فرهنگی ـ اجتماعی در ترجمه
دیرینه شناسی ترجمه به فارسی
ادبیات فارسی در ترجمه
کاربرد رایانه در ترجمه
کارهای پژوهشی منتشر شده
تألیف
اصول و روش ترجمه (تهران: انتشارات سمت، ١۳۷٦، چاپ ششم ١۳٨۳)
حسین ملانظر و دیگران. انگلیسی دامپروری ١، تألیف بخشهای ترجمه و نگارش (تهران: شرکت جهاد تحقیقات و آموزش، ١۳۷٩)
ترجمه
National Youth Policy (سیاست جوانان ایران) (ترجمه به انگلیسی) (تهران: دبیرخانه شورای عالی جوانان، ١۳۷٨)
هیلاری پیلکینتون، فرهنگ جوانان روسیه (لندن: روتلیج، ١٩٩۴)؛ ترجمه حسین ملانظر (تهران: سازمان ملی جوانان،١۳٨٠)
کاتالوگ کتابهای منتشره به زبان انگلیسی، انتشارات سروش، ١۳٨١
ترجمه زیر نویس کتاب پوسترهای آقای وزیران (به انگلیسی)، ١۳٨١
ویرایش
دهقان، عبدالباقی، زبان انگلیسی (عمومی)، مؤسسه فرهنگی شریف (وابسته به جهاد دانشگاهی)، ١۳۷١
Iranian Youth Today، دبیرخانه شورای عالی جوانان ریاست جمهوری، ١۳۷٨
مقالات
«شباهت واژه ها در زبانهای فارسی و انگلیسی»، زبان و ادب، مجله دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی،١٠–٩ (١۳۷٨)، صص ١۴١–١۳۵
'Doublets in Translation' (”ترجمه کلمات قرینه“)، زبان و ادب، مجله دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی، ١۲ (١۳۷٩)، صص ۷۳–۵٨
«مطالعات ترجمه: فرهنگ، زبان و ادب»، مجله مطالعات ترجمه، ١ (١۳٨۲)، صص ۳٠–۷
«کتابشناسی ترجمه: کتابهای انتشار یافته در ایران»، مجله مطالعات ترجمه، ١ (١۳٨۲)، صص ۷٨–۷١
«وضعیت کنونی آموزش ترجمه در ایران»، مجله مطالعات ترجمه، صص ۲٦–۷
«گزیده ای از منابع و پایگاههای اینترنتی ترجمه»، مجله مطالعات ترجمه، ۳ (١۳٨۲)، ٩۲–۷۷ انگلیسی
«مطالعات ترجمه و موانع آن»، در مجموعه مقالات دو هم اندیشی ترجمهشناسی، به کوشش فرزانه فرحزاد (تهران: انتشارات یلداقلم، ١۳٨۳)
«نهضت ترجمه»، مجله مطالعات ترجمه، ٦ (١۳٨۳)، صص ۵۴–۴۳
«راهبردهای همزمان در ترجمه شعر خطاب به مارگریت ــ دنباله»، مقاله مشترک، مجله مطالعات ترجمه، ٩ (١۳٨۴)، صص ۴۳–۲٩
'The Holy Qur'an: Translation and Ideological Presuppositions' (قرآن مجید: ترجمه و پیش فرضهای عقیدتی)، مقاله مشترک، مجله مطالعات ترجمه، ١١ (١۳٨۴)، ۵٩–٦۷
سخنرانی ها و شرکت در همایش ها
سخنرانی های خارج از کشور
'"You" Translated into Persian' در کنفرانس تحصیلات تکمیلی دانشگاه واریک انگلستان، ١٩٩٩
'Cultural Approaches to Translation' کنفرانس ترجمه دانشگاه واریک، انگلستان، جولای ۲٠٠١
سخنرانی های داخل کشور
”Doublets in Translation“، دانشگاه تهران، ١۳۷۳
”Communicative Language Teaching“، اولین سمینار مدرسان زبان جهاد سازندگی در اصفهان، ١۳۷۲
«مشکلات مدرسان زبان در آموزش به شیوه ارتباطی» در دومین سمینار مدرسان زبان جهاد سازندگی در مشهد، ١۳۷۳
«دیدگاه زبانشناسی به ترجمه» در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی، اردیبهشت ١۳٨0
«ترجمه رمان پس از انقلاب اسلامی: تحلیل هنجارهای فرهنگی ـ اجتماعی ترجمه»، در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی، اسفند ١۳٨0
«مطالعات ترجمه و موانع آن»، در اولین هماندیشی ترجمهشناسی، دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۳۸۲
«نام و حوزه مطالعات ترجمه»، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب، ١۳٨۲
«تغییر لفظ در ترجمه»، دانشگاه امام حسین (ع)، ١۳٨۲
«چشم انداز آینده مطالعات ترجمه»، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز، ١۳٨۳
«حوزه مطالعات ترجمه و چشم انداز آینده آن»، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خمین، ١۳٨۴
«Translation Tools» ، دانشگاه علامه طباطبایی، دومین همایش دانشجویان تحصیلات تکمیلی، اسفند ١۳٨۵
«روشهای تحقیق در مطالعات ترجمه»، دانشگاه اصفهان، ١۳٨٦
تجربیات تدریس
کاربرد رایانه در ترجمه
دیرینه شناسی ترجمه در ایران
نظریه های ترجمه
فرهنگ و جامعه شناسی در ترجمه
مدلهای ترجمه
زبان شناسی کاربردی و ترجمه
اصول و روش ترجمه
اصول و مبانی نظری ترجمه
ترجمه متون ادبی
ترجمه متون ساده
ترجمه پیشرفته
ترجمه متون اقتصادی
راهنمایی پایان نامههای کارشناسی ارشد در رشته مطالعات ترجمه
فریده شعبانی، Culture-specific Items in Translation، دانشگاه علامه طباطبایی، خرداد ١۳٨۳
سید محمد محقق، The Impact of Translators' Ideological Presuppositions on the Translation of the Holy Qur'an، دانشگاه علامه طباطبایی، تیر ١۳٨۳
مصطفی کمیلی، Explicitation of Cohesive Markers: A Feature of the Translation Process and Product، دانشگاه علامه طباطبایی، شهریور ١۳٨۳
علیرضا کربلایی حاجی اوغلی، Persian-to-English Translation in Iran after the Islamic Revolution (۱۹۷۹–۱۹۸۹)، دانشگاه علامه طباطبایی، اسفند ١۳٨۳
بهروز کروبی، Uncovering Ideology in Translation: An Ideological Study of Gender Translation، دانشگاه آزاد اسلامی تهران علوم و تحقیقات، اردیبهشت ١۳٨۴
بهنام کلیلی، Translation Vs Localization of Advertising Slogans، دانشگاه علامه طباطبایی، شهریور ١۳٨۴
علی بیکیان، An Evaluation of the Output Quality of Two Prevalent English-Persian Machine Translation Programs: Pars Translator and Padideh Translator، دانشگاه علامه طباطبایی، شهریور ١۳٨۴
مریم وتر، Translation Strategies: A Gender–Based Analysis، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، بهمن ١۳٨۴
یوسف مرادپور، Omission as a Procedure in Subtitling، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، خرداد ١۳٨۵
رباب منتخب،A Survey of Foreignization and Domestication Strategies in English-Persian Literary Translations، دانشگاه تربیت معلم، شهریور ١۳٨۵
امیر لزگی، Subtitling Norms in Iran، دانشگاه علامه طباطبایی، شهریور ١۳٨۵
محمد رضا حسینی، A Comparative Study of Translation at Colonial and Post-colonial Periods in Iran، دانشگاه علامه طباطبایی، شهریور ١۳٨۵
محمود فارسیانی، A Survey of Orientalist and Religious Approaches in English Translations of Avestan Scriptures، دانشگاه علامه طباطبایی، بهمن ١۳٨۵
گلرخ محمدیان مهر، A Corpus-based Study on Norm-Governed Strategies of Dialogue Translation in Persian Translated Novels. دانشگاه علامه طباطبایی، ١۳٨٦
منصوره عبداللهی، Performability in Persian Translation of English Theatre Texts. دانشگاه علامه طباطبایی، ١۳٨٦
امیر خادم الله، On the Possibility of Having a Natural/Acceptable and Adequate Translation Studies، دانشگاه علامه طباطبایی، ١۳٨٦
لیلا سادات حسینی، Domestication vs. Foreignization Procedures in English-Persian, Persian-English Translation of Novels، دانشگاه علامه طباطبایی، ١۳٨٦
زهرا ثمره، Censorship Strategies and Norms in Translation: A Case Study of Milan ***dera's Novels، دانشگاه علامه طباطبایی، ١۳٨٦
علی کازرونی زند، The Most Common Persian Language Capabilities in Terminology: A case study of terms approved by the Academy of Persian Language and Literature (APLL)، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، ١۳٨٦
مهسا زارع، Translation of Advertisements in Media ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، ١۳٨٦
فلورا منوچهری مقدم، Catford’s Shifts in English-Persian Translation of Dialogues in Novels, ، دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۸۷.
زهره مصطفوی، Universality of Collocational Clashes in Translation: A Persian Case، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، ۱۳۸۷.
هاجر محمدنیا، Translating Register and Politeness in English-Persian Dubbed Films، دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۸۷.
همایون محمدشاهی، Professional and Non-professional Translation Processes: A Process-oriented Approach to the Investigation of Translation Problems and Strategies، دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۳۸۷.
سایر فعالیتهای پژوهشی (مصاحبه، برگزاری همایش، کارگاه، ...)
عضو کمیته انتخاب کتاب دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، ١۳٨١
عضو هیئت داوری هشتمین دوره انتخاب پایان نامه های دانشجویی کشور، ١۳٨۳
عضو کمیته علمی اولین همایش ملی آموزش زبان انگلیسی برای اهداف ویژه و دانشگاهی (خرداد ١۳٨۴)، سازمان سمت
عضو هیئت علمی مرکز پژوهشهای ترجمه، دانشگاه علامه طباطبایی، از ١۳٨۴
برگزاری کارگاه آموزشی ترجمه (یک روزه) در دانشگاه تربیت مدرس، خرداد ١۳٨۵
برگزاری کارگاه آموزشی ترجمه (یک روزه) در دانشگاه آزاد اسلامی (مرکز مطالعات و آموزش نیروی انسانی)، تیر ماه ١۳٨۵
برگزاری دومین همایش دانشجویی تحصیلات تکمیلی مطالعات ترجمه تحت عنوان 'IT and Translation Tools' در دانشگاه علامه طباطبایی، ١۵–١۴ اسفند ١۳٨۵
عضو کمیته برگزارکننده سومین همایش دانشجویی تحصیلات تکمیلی مطالعات ترجمه تحت عنوان «همایش مسائل فرهنگى-اجتماعى در ترجمه»، دانشگاه شهید بهشتى، خرداد ٨٦
برگزاری اولین کارگاه آموزشی ترجمه (یک روزه) در پژوهشکده بین المللی نور، مرکز جهانی علوم اسلامی، آبان ١۳٨٦
برگزاری دومین کارگاه آموزشی ترجمه (یک روزه) در پژوهشکده بین المللی نور، مرکز جهانی علوم اسلامی قم، اسفند ١۳٨٦
اجرای طرح تدوین برنامه دکتری مطالعات ترجمه ٨٦–١۳٨۵
طراحی و راه اندازی مرکز پژوهشهای ترجمه ١۳٨۷–١۳٨۲
مصاحبه با روزنامۀ ایران، "رگ فرهنگ زیر تیغ مترجم"، دی ١۳٨٦
مصاحبه با روزنامۀ ایران، "وفاداری در ترجمه شوخیای بیش نیست!"، مهر ١۳٨۷.
K H A T E R E H
2012-Aug-08, 23:29
گفت وگو با دکتر حسین ملانظر
رشته مطالعات ترجمه به دلیل ماهیت بین رشته ای خود ابزارهای کارآمدی جهت فهم و تفسیر وقایع فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی پیرامونمان به دست می دهد. شاید نوبت آن رسیده است اتفاقات مهم اجتماعی- سیاسی را از دیدگاه ترجمه و تعامل این حوزه ها با یکدیگر بررسی و تحلیل کنیم. به همین منظور با دکتر حسین ملانظر، استاد مطالعات ترجمه دانشگاه علامه طباطبایی به گفت وگو نشستیم.
وی را به واسطه مدیرمسئولی مجله مطالعات ترجمه، رئیس گروه ترجمه انتشارات سمت و تاسیس مرکز پژوهش های ترجمه می توان یکی از پیشگامان حوزه «مطالعات ترجمه» در ایران برشمرد.
آیا می توان گفت که مطالعات ترجمه ماهیتاً پدیده ای پست مدرن است، به این معنی که متعاقب نیازهای دهکده جهانی و دنیایی که به سمت کوچک تر شدن پیش می رود شکل گرفته است؟
یکی از ویژگی های پست مدرن بودن چندگانگی و تکثر آن است، این چندگانگی در طبیعت ترجمه وجود دارد. تئوری ترجمه هم قطعیت گرا نیست. نباید منتظر یک تئوری ترجمه واحد بود که با آن بتوان ترجمه را به راحتی توضیح داد. به همین دلیل است که بد قلق ترین موضوع در زبان شناسی، مطالعات ادبی، فلسفه و آموزش زبان، ترجمه است. چراکه قطعیت گرا نیست و نمی توان مرز مشخصی برایش گذاشت. از این جهت پست مدرن است یعنی یک شکل و یکدست نیست. به نوعی عدم تعین و عدم قطعیت در خود دارد. مثل یک صخره مرجانی چند وجهی است و نمی توان برایش ابعادی گذاشت. دنیای پست مدرن هم دنیایی نامشخص و مبهم است که نمی توان تعریفش کرد و برایش قانون گذاشت.
همان طور که نظام سرمایه داری، اقتصاد جهانی را به سمت و سوی خاصی هدایت می کند گفته می شود که رشته مطالعات ترجمه هم یکی از پیامدهای سرمایه داری جهانی است. آیا به نظر شما مطالعات ترجمه یک ترفند جدید پسااستعماری است؟
ترجمه خاصیتی دارد که هر جریانی می تواند آن را به سمت و سویی خاص بکشاند. احتمالاً مطالعات ترجمه هم همین حالت را دارد و ممکن است در خدمت یک ایدئولوژی، مذهب یا سیاست قرار بگیرد. نمی شود منکر شد که مطالعات ترجمه می تواند در خدمت مثلاً فمینیزم باشد، به این صورت که تئوری های فمینیزم از طریق چارچوب های مطالعات ترجمه مطرح شود و بی سر و صدا در جوامع مختلف جا بیفتد.
وقایع اجتماعی- سیاسی تا چه میزان، مطالعات ترجمه را تحت الشعاع قرار می دهد به عنوان مثال آیا واقعه ۱۱ سپتامبر تغییری در روند ترجمه ها ایجاد کرد به طوری که تاثیرگذار در تئوری های ترجمه باشد؟
به نظر می رسد در دو زمینه تغییراتی حاصل شده است، یکی نیاز به زبان های کشورهای اسلامی مثل پشتو، فارسی، عربی، اردو، کردی و سایر زبان های مسلمانان بیشتر شد. تعداد زیادی از مترجمان این زبان ها در وزارت دفاع امریکا استخدام شده اند و این زبان ها آموزش داده می شوند. دوم اینکه بحث دستکاری در ترجمه به نفع یک ایدئولوژی رواج پیدا کرده، به وضوح ملموس است که ترجمه در خدمت اهداف استکباری ابرقدرت ها قرار گرفته است. یعنی اینکه این قدرت ها موقعیت و بافت خاصی ایجاد می کنند که ترجمه را به خدمت خود درآورده و جهان سوم و مسلمانان را تحت فشار قرار دهند. همه این ها در تئوری ترجمه تاثیرگذار بوده است. زندانیان متعددی که از افغانستان و عراق به اسارت گرفته شدند، مهاجرانی که از این کشورها به کشورهای غربی فرار کردند، سربازهای انگلیسی و امریکایی که در عراق و افغانستان هستند، همه نیاز به ترجمه کتبی و شفاهی را بیشتر کردند. در نتیجه نگاه غرب به اسلام دقیق تر شده چون در صد سال اخیر بیشتر از انگلیسی به این زبان ها ترجمه می شد، حالادوره ای پیش آمده که جریان برعکس شده است.
آیا ترجمه قابل سیاستگذاری است؟
نکته این است که جهان سوم آرام آرام درک کرده که در تئوری ترجمه بحث وفاداری از نظر غربی ها یک شوخی بیش نیست لذا سراغ بحث های ایدئولوژی، دستکاری و سانسور می رود تا شناخت و شفافیت بیشتری نسبت به بحث های فرهنگی پیدا کند. به نظر می رسد تحولاتی که در پی ۱۱ سپتامبر پیش آمده باعث باز شدن چشمان مسلمانان شده که موج را علیه غربی ها و اسرائیل برمی گرداند. نمود آن در ترجمه این است که فهمیدیم در مطالب ترجمه شده ممکن است تغییرات زیادی داده شود، فهمیدیم که بحث بومی سازی، دستکاری، سانسور و «دروازه بانی خبر» داریم. بسیاری از مسائل به اسم ترجمه حذف و بسیاری از پاراگراف ها سانسور می شوند با این هدف که جهان سوم را کانالیزه کنند. جهان سوم این را درک می کند و می فهمد که مطالبش تحریف می شود.
این مسئله می تواند زمینه ای برای بسط تئوری ترجمه جهان سوم یا تئوری ترجمه خاورمیانه باشد؟
به نظر می رسد جنبه هایی از مطالعات ترجمه می تواند توسط خاورمیانه بسط پیدا کند. مثلاً در مطالعات ترجمه بحث چندانی درباره نهضت ترجمه نمی بینید. نهضت ترجمه مفهومی است که در خاورمیانه رشد کرده و غربی ها خیلی راجع به آن صحبت نمی کنند. این می تواند یکی از جنبه های خاص مطالعات ترجمه در شرق باشد. این تئوری، تئوری شرق است و می توان آن را نهضت ترجمه شرق نامید.
می توان امیدوار بود که به عنوان یکی از اهداف کلان در این رشته شاهد پیدایش تئوری خاص مباحث مطالعات ترجمه در ایران باشیم که بشود آن را «مطالعات ترجمه ایرانی» نامید؟
این منوط به این است که در جنبه های مختلف مسائل ترجمه در ایران تحقیقات زیادی صورت بگیرد. چون به لحاظ تاریخی خاص هستیم می توانیم تئوری ترجمه ایرانی داشته باشیم. مثلاً گونه های ادبی که از طریق ترجمه به ایران منتقل شده، تاثیر ترجمه بر زبان فارسی، تاثیر ترجمه بر روشنفکری ایرانی مباحثی است که می توانند در این رابطه مطرح شوند. مثلاً اگر بخواهیم ببینیم زنان ایرانی چگونه ترجمه می کنند یا به عبارتی بخواهیم تئوری ترجمه برای زنان ایران داشته باشیم، تحقیقات است که منجر به این تئوری ها می شود.
طبق یک نظر، در ورای خوانش ها و گفتمان های مختلف خواه ناخواه یک ایدئولوژی نهفته است. آیا مترجم می تواند فارغ از ایدئولوژی و کاملاً عینی به ترجمه نگاه کند؟
تئوریسین های ترجمه در این مورد خیلی بحث کرده اند و چند نظر وجود دارد. نظر آنتونی پیم این است که مترجمان می توانند در یک فضای بین فرهنگی به عنوان فضای بی طرف زندگی کنند. برخلاف وی نظر ماریا تیموکزو این است که مترجم تنها می تواند یک موضع داشته باشد. بنده نظرم این است که هر دو درست می گویند، بسیاری از مترجمان در فضایی بین فرهنگی، جایی که مخلوطی از دو فرهنگ وجود دارد زندگی می کنند. آنها در این فضا می توانند بدون موضع یا به قول هومی بابا «درمیان» باشند. از طرفی بسیاری از مترجمان هم موضع خاصی دارند.
در مبحث مترجمان بدون مرز به نظر می رسد استراتژی های زبانی که مترجم با توجه به زبان سوم یا زبان جهانی اتخاذ می کند به خشک کردن یا گرفتن مزه و شیرینی زبان منجر می شود. نظر شما چیست؟
یکی از زیان های ترجمه همین است که شما اشاره می کنید. متن اصلی تنوع و رنگ و بوی زیادی دارد. این مسئله به ویژه در مورد متون ادبی صادق است که اصولاً زیبایی شان به فرهنگ مداری، استعاره، ایهام، تصویرسازی و ارائه های ادبی آنهاست که در ترجمه از تنوعشان کاسته می شود. این بخاطر «ساده سازی» یا «استانداردسازی» است که از جهانی های ترجمه هستند.
مهدی مشایخی/ هدی زمانی
منبع: روزنامه ایران
K H A T E R E H
2012-Aug-08, 23:32
گفت و گو با دکتر حسین ملانظر پیرامون مسائل و مصائب ترجمه: رگ فرهنگ زیر تیغ مترجم
رشته مطالعات ترجمه که عمری بیش از ۳۰-۲۰ سال در جهان ندارد در ایران نورسیده ای ۶-۵ ساله است که تأکید ویژه ای بر «فرهنگ» دارد. دکتر حسین ملانظر از دانش آموختگان این رشته از دانشگاه واریک انگلستان است. وی اکنون مدیر گروه مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه علامه طباطبایی و صاحب امتیاز و مدیر مسئول فصلنامه علمی- پژوهشی «مطالعات ترجمه» است. «اصول و روش ترجمه» ازجمله آثار مشهور اوست که به عنوان کتاب درسی در دانشگاه ها تدریس می شود.در حال حاضر، دکتر ملانظر طرح «مرکز پژوهش های ترجمه» را در دست اجرا دارد. با وی پیرامون این طرح و مسائل و مصائب ترجمه در ایران به گفت و گو نشستیم که می خوانید:
جناب دکتر ملانظر، می خواهیم بحث را با ارائه «مفهوم نهضت ترجمه» آغاز کنید.
از «اوج گیری حرکت ترجمه» به مثابه نهضت ترجمه یاد می شود.
در دوره هایی یک جامعه «به شدت» علاقه و نیاز به ترجمه پیدا می کند که عموماً این دوره ها با تماس های علمی - فرهنگی همراه می شود. نهضت ترجمه به خودی خود اهمیتی ندارد. دلیل اهمیت آن، از این امر ناشی می شود که پس از نهضت ترجمه دانش، علم و فرهنگی دیگر به طور وسیعی بومی می شود و تحت سیطره دانشمندان آن جامعه قرار می گیرد.
در تاریخ در چه دوره هایی شاهد نهضت ترجمه بوده ایم و چه کشورهایی متولی این نهضت ها بوده اند؟
در چند دوره تاریخی در جهان نهضت ترجمه را شاهد بوده ایم، یک دوره مربوط به زمانی می شود که در ایران با تأسیس دانشگاه جندی شاپور همراه بوده است. در زمان ساسانیان، نسطوریان سریانی زبان و هندی ها در مرکزی علمی به نام گندی شاپور در خوزستان گردآمدند و با ترجمه متون مختلف و شدت یافتن کار ترجمه توسط این دانشمندان نهضت ترجمه ای شکل گرفت. بعدها در دوره اسلامی عباسیان تحت تأثیر جندی شاپور و با الگوبرداری از آن نهضت ترجمه بغداد را ایجاد کردند. تحت تأثیر همین جریان بود که دانش یونان و هند به ایران انتقال یافت. اما بعد از شکست صلیبیون در جنگ های صلیبی این جریان انتقال دانش وارونه شده و به اروپا سرازیر می شود. در جریان این شکست اروپائیان متوجه می شوند که به لحاظ علمی از مسلمانان عقب هستند. بنابراین دست به ترجمه آثار مسلمانان می زنند. بدین ترتیب پس از خاموش شدن نهضت ترجمه بغداد، اسپانیا متولی انتقال دانش از کشورهای اسلامی به اروپا می شود. به تدریج اروپا از طریق نهضت ترجمه اسپانیا، نهضت علمی - فرهنگی وسیعی را پیش می برد که دو- سه قرن ادامه پیدا می کند و منجر به رنسانس اروپا می شود. البته یک نهضت ترجمه هم در چین داشته ایم. در دوره اخیر، حرکتی را که در دوره قاجاریه در پی ارتباط با غرب صورت گرفت و با تحول و اوج گیری در ترجمه همراه بود نیز نهضت ترجمه نامیده اند.
قاعدتاً در هر دوره و زمانی ما شاهد کارهای ترجمه ای هستیم اما شما فرمودید زمانی که حرکت ترجمه در یک جامعه «شدت» و «اوج» پیدا می کند، از آن به نهضت ترجمه تعبیر می شود. حال می خواهیم بدانیم شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و عللی که باعث این اوج گیری می شود، چیست؟
«تماس های فرهنگی» می تواند یکی از علت های اوج گیری حرکت ترجمه در یک جامعه باشد.
در دوره هایی «اعتقادات» حاکم درآن جامعه باعث این اوج گیری در حرکت ترجمه می شد. به عنوان مثال در دوره ساسانیان حرکت ترجمه از این اعتقاد نشأت می گرفت که علم از طریق زرتشت به انسان منتقل شده است و پس از حمله اسکندر، نوادگان اسکندر که سلوکیان بودند، علم را از چنگ ایرانیان درآوردند و به یونان و مقدونیه بردند. ساسانیان که زرتشتی بودند بر پایه این اعتقاد خود، سعی بر این داشتند که این علمی را که از آنان ربوده و در دنیا پراکنده شده است دوباره در گنجینه خود در اوستا گردآورند و از این رو دست به ترجمه می زدند. در دوره اسلامی با این اعتقاد که بر هر مسلمان واجب است که به دنبال علم برود، به دنبال جمع آوری و ترجمه دانش بودند.
سومین علت اوج گیری در حرکت ترجمه، «حامیان ترجمه» هستند. مثلاً خانواده برمکیان که پرورده دو فرهنگ یونان و هند بودند، با نفوذی که بر خلیفه عباسی داشتند او را به این مسیر هدایت کردند که قدرت را با دانش تلفیق کند و بدین منظور علم و دانش را از جاهای دیگر می گرفتند و دست به ترجمه آن می زدند.
«تقابل اسلام با ادیان مسیحی و کلیمی» یکی از دلایلی است که برای اوج گیری حرکت ترجمه در بغداد ذکر می شود. مسلمانان در این دوره سعی می کردند با ترجمه کتاب های فلسفی و منطقی به دانش و استدلالی دست پیدا کنند تا بتوانند در برابر دیگر ادیان ادله و منطق کافی و قوی اقامه کنند. یکی از دلایلی که عباسیان به ترجمه روی آوردند این بود که عباسیان با رومیان در جنگ بودند و برای مقابله فرهنگی با روم کتاب های یونانی را از سرزمین های رومی می آوردند و ترجمه می کردند. چرا که سیطره بر دانش و دراختیار داشتن علم به آنان در مقابل مخالفانشان ابزار استدلالی می داد و موجب قدرت آنان می شد. در دوره قاجاریه تماس با غرب و شکست ما از روسیه موجب یأس فلسفی شدید بین روشنفکران شد و آنان تنها راه چاره را در به دست آوردن دانش، فناوری و فرهنگ غربی از راه ترجمه دانستند.
گاهی «نیاز» فرهنگی - علمی یک جامعه آن را به سمت ترجمه هدایت می کند. مثلاً در دوره قاجاریه تماس ما با غرب باعث ایجاد نوعی نیاز شد و این نیاز ما را به سوی ترجمه سوق داد. اما نکته اینجا است که گاهی یک نیاز واقعی است و گاهی نیاز، نیازی کاذب است که از سوی دیگران این نیاز برای جامعه ای طراحی و ساخته و برنامه ریزی می شود. به نظر می رسد در دوره قاجاریه، نیازی که به ترجمه احساس می شد صرفاً درونی و بومی نبود بلکه یک احساس نیازی را نیز غرب بر ما تحمیل می کرد.
بنابراین اگر بخواهم فهرست وار برخی علل اوج گیری ترجمه را که منتهی به نهضت ترجمه می شود برشمارم، این موارد است:
۱- نیاز، ۲- اعتقادات، ۳- بستر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حاکم، ۴- حامیان ترجمه، ۵- تماس و ارتباطات فرهنگی، دینی، ۶- دست یافتن به قدرت از طریق دراختیار گرفتن دانش.
عصر طلایی ترجمه در ایران مربوط به چه دوره ای است؟ خیلی ها معتقدند این اوج گیری در دوره ساسانیه اتفاق افتاد.
خیر. به نظر می رسد که دوره نهضت بغداد عظیم تر و طولانی تر بوده است. نهضت ترجمه بغداد نزدیک به ۳۵۰ سال طول کشید در حالی که نهضت ترجمه دوره ساسانی حدود ۱۰۰ سال دوام داشته است و حجم ترجمه ای هم که در این دوره انجام شده بسیار کمتر بوده است. در این رابطه سه عامل محوری را باید در نظر داشت: ابتدا مدت زمانی که حرکت ترجمه جریان داشته و سپس حجم مطالبی که مورد ترجمه قرار گرفته و سوم نوع مطالبی که ترجمه شده است. باید کتاب های بنیادین و مطالب اساسی و ضروری مورد توجه قرار گیرد تا به حساب نهضت ترجمه گذاشته شود. اما اگر هزاران هزار کتاب و مطالب بی اثر ترجمه شود که تأثیرگذار و جریان ساز در فرهنگ و علم جامعه نباشد نمی توان آن را نهضت ترجمه به شمار آورد.
به این اعتبار، می توان «نهضت ترجمه» را مقدمه ای برای «نهضت تولید علم» دانست؟
بله، قطعاً ترجمه می تواند مقدمه ای برای تولید علم باشد. در واقع با ترجمه ما پا روی داشته های دیگران می گذاریم. داشته های دیگران می تواند پله هایی برای رشد و تولید علم بومی ما باشد. دستیابی به علم و دانش و گنجینه معنوی دیگران می تواند مقدمه ای برای تولید داخلی باشد. از طریق ترجمه و انتقال این دانش می توان آمادگی اولیه را حاصل کرد. البته نباید تنها به انتقال این دانش و علم اکتفا کرد و آنها را در فضای فکری خود خام نگه داشت.
پس از انتقال علم و دانش، چگونه می توان آن را بومی کرد برای ما تولید علم به زبان فارسی چه ضرورتی دارد؟
آنگاه که به تولید علم برسیم می توان گفت که به علم بومی دست یافته ایم. با ترجمه تنها می توان مواد خام را به دست آورد. پرورش و قوام آن براساس حال و هوا و بستر فکری- فرهنگی جامعه بر عهده دانشمندان جامعه ماست.
آیا اکنون برای جامعه علمی- فرهنگی ما لزوم نهضت ترجمه احساس می شود؟
هیچ جامعه ای در هیچ زمانی از نهضت ترجمه بی نیاز نیست. در مورد جامعه ما نیز این امر صادق است. نهضت ترجمه ما در دوره قاجاریه ناقص و ناتمام بود. بعد از انقلاب اسلامی ما این نهضت را دوباره پی گرفته ایم.
اهمیت «زبان» در تولید علم و دانش چیست؟ به نظر می رسد تا ما نتوانیم دانش و علمی را به زبان خود درک کنیم و با آن زبان فکر کنیم و درباره آن به زبان خود حرف بزنیم و پیرامون آن دانش، مفهوم سازی کنیم به تولید آن علم و دانش خاص نرسیده ایم و آن را بومی نکرده ایم. در واقع می خواهیم به ارتباط عمیق «فکر» و «زبان» اشاره کنید.
اتفاقاً من می خواهم بگویم که بسیاری از مواقع ما با درک یک علم به زبان اصلی آن، به موفقیت رسیده ایم. گاهی یک علم یا دانش در بستر زبانی خودش بهتر درک و فهم می شود یا بعضی از علوم که بسیار تخصصی هستند شاید نیازی نباشد که برای جامعه فارسی زبان و برای عموم ترجمه شود. اما در این صورت آن علم خیلی محدود خواهد شد و آسیب جدی تری که در پی خواهد داشت، عدم رشد زبان فارسی و به حاشیه رانده شدن آن در جامعه علمی و آکادمیک خواهد بود. شاید دلیل کسانی هم که از یادگیری علم و دانش به همان زبان اصلی و تولید شده اش، دفاع می کنند این باشد که در ترجمه ممکن است به دلیل نقص ترجمه و جداشدن از «بافت» Context بدفهمی ایجاد شود. به همین دلیل از این که «علم ترجمه نشود» دفاع می کنند. اما این دفاع باعث می شود که آن علم در انحصار دانشمندان همان علم باقی بماند و بومی نشود.
ترجمه تا چه حد ظرفیت فرهنگ سازی را دارد؟
فرهنگ سازی یکی از وظایف ترجمه است. خیلی از ملت ها فرهنگ خود را بر ترجمه استوار می کنند و به این اعتبار بر فرهنگ وارداتی تکیه دارند. ترجمه می تواند در خدمت سایر علوم هم باشد. از دو کانال و مسیر می توان به پیشرفت علم و دانش دست یافت. هم می توان علم را از بیرون وارد کرد و هم این که آن را در درون تولید کرد. ترجمه می تواند در خدمت هردو کانال قرار گیرد.
برای نقش فرهنگ ساز ترجمه نمونه ای عرض کنم؛ بین سال های ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ با حمایت های مالی انتشارات فرانکلین در ایران، بیش از یک هزار عنوان کتاب ترجمه و منتشر شد. چندین ناشر از انتشارات فرانکلین پول می گرفتند تا کتاب های موردنظر را ترجمه کنند(!) پیش از آن، انجمن دوستی ایران و روسیه چنین وظیفه ای را برای خود احساس می کرد(!!) در واقع در این مقاطع عوامل خارجی به سود خود از این طریق می خواستند نبض فرهنگی- علمی جامعه ما را به دست گیرند. این نمونه ای از اهمیت و نقش ترجمه در شکل دهی فضای فکری- فرهنگی یک جامعه است. در واقع این «گزینش» در ترجمه است که چنین قدرت شکل دهی به آن می دهد.
هدف و سیاستگذاری رشته «مطالعات ترجمه» چیست؟
رشته «مطالعات ترجمه» با تأکید ویژه ای بر فرهنگ، تأثیرات ترجمه، بحث های فرهنگ تطبیقی و زمینه های فرهنگ سازی از طریق ترجمه را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. به عنوان مثال این که فرایند و فرآورده های ترجمه چیست و ترجمه چه ارتباطی با سایر علوم دارد. «رشته مطالعات ترجمه» در جهان عمری بیش از ۳۰-۲۰ سال ندارد و در ایران بسیار نوپا است. در چندسال اخیر ما سعی کرده ایم در دانشگاه ترجمه را از زبان و ادبیات خارجی جدا کنیم و با بخشیدن هویتی مستقل به آن و با تأکید بر فرهنگ، رشته ترجمه را به دانش «مطالعات ترجمه» نزدیک تر کنیم.
در مثالی که ذکر کردید این نکته را متذکر شدید که گزینش اثر برای ترجمه است که قدرت فرهنگ سازی را در خود نهفته دارد. به این اعتبار، این رصد بر عهده چه کسی یا چه نهادی است که اثر خوب از بد یا تفکر مفید را از مضر تشخیص دهد؟
بی شک بخش اعظمی از این امر به «تعهد مترجم» برمی گردد. البته ناشران، مراکز پژوهشی و نهادهای نظارتی هم در این گزینش ها بی تأثیر نیستند. مترجم باید به این امر آگاه باشد که با این گزینش خود، تفکر و دانش و فرهنگی را به جامعه خود وارد می کند به این اعتبار باید اصیل ترین، بنیادی ترین و جدیدترین آثار را گزینش کند. اگر مترجم به نقش خود در این انتقال دانش و به اهمیت کارش در بسترسازی جامعه آگاه باشد قطعاً دقیق تر و با حساسیت بیشتری این انتخاب را انجام می دهد.
شما به نقش مراکز پژوهشی و نهادهای نظارتی هم اشاره کردید. اگر چنین رصد و گزینش و یا حتی سفارش ترجمه ای از سوی چنین مراکزی انجام شود، آیا ممکن نیست که مورد این اتهام قرارگیرند که اعمال سلیقه و سانسور از سوی آنها انجام می شود؟
به هرحال ترجمه یکی از عوامل تأثیرگذار در ساخت فرهنگ یک جامعه است. بنابراین متولیان فرهنگی کشور حتماً باید ناظر و هدایت کننده باشند. اما این نظارت و هدایت نباید به گونه ای باشد که جلوی ورود فکر و اندیشه ای گرفته شود. این سازمان ها علاوه بر ورود باید بر خروج فکر و فرهنگ داخلی هم نظارت و برنامه ریزی داشته باشند که این بازنمایی فکر و اندیشه و چهره داخلی نیز از کانال مترجم و ترجمه آثار داخلی برای کشورهای دیگر انجام می شود.
آیا در حال حاضر مرکز سازمان یافته ای داریم که با رصد آخرین دستاوردهای جهانی، نیاز جامعه را بسنجد و بر آن اساس، برای ترجمه آثار برنامه ریزی کند؟
ما طرحی را با نام «مرکز پژوهش های ترجمه» ارائه کردیم که اکنون در مراحل پایانی اجرایی شدن است. این مرکز علاوه بر پرورش مترجم متخصص و حرفه ای و گرفتن سفارش ترجمه از مراکز پژوهشی در بخشی مجزا به «سیاستگذاری در ترجمه» می پردازد. این مرکز علاوه بر این که گروهی از متخصصان و صاحبنظران را به منظور مشاور به کار خواهدگرفت از مشاوره سازمان های پژوهشی و سفارشات آنان نیز استقبال می کند. وقتی یک مرکز پژوهشی یا یک دانشگاه کتابی را برای ترجمه به «مرکز پژوهش های ترجمه» سفارش می کند حتماً نیاز جامعه و لزوم ترجمه آن اثر را سنجیده است و این مرکز با اعتماد به آن انتخاب اثر را به سفارش آنان توسط متخصصانی که زیر نظر همین مرکز آموزش دیده اند، ترجمه خواهدکرد. هدف ما از این طرح، ساماندهی به امر ترجمه علاوه بر افزایش در دقت و صحت ترجمه بوده است. در این مرکز «بانک اطلاعات ترجمه» خواهیم داشت و از این طریق از ترجمه های تکراری و غیرضروری و آثار دسته چندم خودداری خواهدشد.
در مجموع این مرکز سه هدف اساسی را دنبال می کند: اول: ترجمه و ویراستاری اثر (یعنی خدمات ترجمه)، دوم: تحقیق در ترجمه، سوم: آموزش های کوتاه مدت ترجمه تخصصی.
آیا این مرکز این دغدغه را هم دارد که آثار برجسته فارسی از جمله کتاب های برگزیده سال جمهوری اسلامی و... را به زبان های دیگر ترجمه کند؟
بله، این مورد هم در سیاستگذاری های ما در نظر گرفته شده است. البته بستگی به این امر هم دارد که مراکز مختلف تا چه حد این کتاب ها را به «مرکز پژوهش های ترجمه» سفارش دهند. مثلاً ارشاد به این مرکز سفارش دهد که ۲۰ عنوان کتاب برگزیده سال به چهار یا پنج زبان در این مرکز ترجمه شود. بودجه این کار از سوی وزارت ارشاد تأمین شود، نیروی متخصص و کار هدفمند و دقیق و صحیح از جانب این مرکز انجام خواهد شد.
«سیاست ایجاد نیاز» یکی از استراتژی هایی است که غرب برای انتقال فرهنگ خود به دیگر کشورها به کار می گیرد. و این امر را با بسترسازی تبلیغاتی پیش می برد. ما چرا این احساس نیاز را در بیرون از مرزها برای فرهنگ و علم خود ایجاد نمی کنیم. یکی از راه ها همین ترجمه علم و دانش و هنر خود به زبان آنان است. وقتی این آشنایی صورت گیرد نیاز را هم در پی خواهد داشت. آیا در این زمینه تاکنون ضعیف عمل نکرده ایم؟
نکته ای که اشاره کردید، درست است. گاهی ما این نیاز را در خارج از کشور تولید نمی کنیم و قبول دارم که در این زمینه کوتاهی می شود. با یک برنامه ریزی هدفمند «مرکز پژوهش های ترجمه» می تواند این کمبود را جبران کند. البته ناگفته نماند که در برخی از موضوع ها مثل موضوع های دینی- مذهبی این نیاز وجود دارد و ما هم متقابلاً در عرضه کارها کوتاهی نکرده ایم. در چند ماه گذشته، ستاد انقلاب فرهنگی با حمایت های وزارت ارشاد طرح «حمایت از ترجمه در خارج» را تصویب کرد و مرکزی هم مسئول اجرایی شدن این طرح شد. اتفاقاً این نیاز در شرایط ما بیش از هر زمان دیگری است. اکنون ما نوع فکری را به دنیا القا می کنیم که همین امر باعث می شود در دیگران این حس نیاز برای شناخت فکر و فرهنگ ما ایجاد شود. الگوی حکومتی ای را ارائه کرده ایم که جهان خواهان شناخت آن است. همه اینها در خارج ایجاد اشتیاق و نیاز می کند و ما هم باید از طریق ترجمه پاسخگوی این اشتیاق ها باشیم. هرچند که کارهایی انجام شده اما متمرکز نبوده است. به همین دلیل الآن شما احساس می کنید در عرضه فکر و فرهنگ خودمان چندان قوی عمل نکرده ایم.
ما مشکل مترجم تخصصی نداریم؟ یعنی دانشجویان مترجمی ما در طی تحصیلات آکادمیک خود قابلیت ترجمه تخصصی را پیدا می کنند؟
البته سال ها بود که سیستم آموزش مترجم در ایران دچار نقص بود و دانشجویان مترجمی اغلب ترجمه ادبیات خارجی را می آموختند و کسی صحبت از ترجمه مهندسی، ترجمه فلسفی، ترجمه مذهبی و... نمی کرد. بنابراین اکثر مترجمان بر طبق علایق و ممارست خودشان به مهارت ترجمه تخصصی دست می یافتند. اما اکنون آموزش ترجمه در دانشگاه ها متحول شده و آموزش ترجمه تخصصی نیز کم کم جزو دروس آموزشی قرار می گیرند. هرچند که «مرکز پژوهش های ترجمه» اساساً برای پرورش مترجمان تخصصی پی ریزی شده است.
از این نکته هم نباید غافل شد که اگر مترجمان درآمد مناسبی داشته باشند قطعاً به سمت تخصصی تر شدن هدایت می شوند. اما اگر مترجمی نتواند از این راه تأمین مالی شود، ممکن است با نخستین پیشنهاد در هر حیطه ای دست به ترجمه بزند که این مترجم را از تخصصی شدن دور نگه می دارد.
لیدا فخری
منبع: روزنامه ایران
K H A T E R E H
2012-Aug-08, 23:35
گفت و گو با دکتر حسین ملانظر، مدیر گروه مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر مرکز پژوهش های ترجمه ایران درباره تفاوت های ترجمه ها، ترجمه در ژانرهای مختلف و نیاز جامعه به اشکال گوناگون ترجمه در زمان های مختلف.
تماس فرهنگی و توجه به ذائقه مخاطب، دو قطب اصلی ترجمه
آغاز نهضت جدید ترجمه در ایران همزمان با تجدد ادبی و بازگشت گروه تحصیل کرده ها به وطن است. این ترجمه ها همراه با اقتباس هایی آغاز می شود که بیشتر در جهت ایرانی کردن آن آثار است تا انتقال مفاهیم. به عقیده شما این شروع ناموفق چه تأثیری در شکل گیری و خط سیر ترجمه در ایران داشته است؟
ما در تقسیم بندی خود، رواج ترجمه در ایران را به دو دوره قبل و بعد از اسلام تقسیم می کنیم. قبل از اسلام در دوره ساسانیان و بعد از آن در دوره عباسیان نیز نمونه های متعددی وجود داشته است. پس از آن یک موج ترجمه از زبان عربی به زبان لاتین به وجود می آید و بعد در دوره معاصر هم یک نهضت ترجمه شکل می گیرد که به آن اشاره کردید. در بررسی همه اینها، توجه به این نکته ضروری است که این نهضت همیشه در زمانی به وجود آمده که ملت یا کشوری به تبادل فرهنگی و سرمایه گذاری در این زمینه نیاز پیدا کرده است. به طور مثال در نهضت ترجمه دوره قاجار که مورد سؤال شما است، شرایط فرهنگی و اجتماعی به گونه ای بود که کشور نیاز شدیدی به تبادلات فرهنگ، ادب و هنر پیدا کرد و روشنفکران نسبت به آنچه در دیگر کشورها اتفاق می افتاد احساس عقب ماندگی کردند. پس صرف احساس نیاز و تمایل به پیشرفت، زمینه تماس با فرهنگ های دیگر و... ماهیت این حرکت شد و سعی کردند خلئی را که در جامعه وجود دارد پر کنند. اما اینکه آیا ترجمه در آن دوره نصفه نیمه بوده، اقتباسی بوده، اصلاً آیا برای رفع آن نیازی که اشاره کردیم، کفایت می کرده یا خیر، بحثی جدا و بسیار طولانی است. آنچه مهم است این است که با توجه به ملاحظات جامعه، روشنفکران یا کسانی که سواد این کار را داشتند ترجیح دادند اقتباس را انتخاب کنند.
امروز بسیاری از منتقدان بر این باورند که این انتخاب و گزینه، بسیار درست بوده است. این ساده سازی به برقراری ارتباط بهتر و سریع تر مردم با آثار کمک مؤثری کرد. حتی برای این ارتباط موفق مترجم ها گاه شرح و تفسیر خود را هم ضمیمه کار می کردند. این را هم تأکید می کنم که معلوم نیست عدم موفقیت، یا رشد کند و نیمه کاره ترجمه تماماً به علت اقتباس ها بوده باشد، ممکن است دلایل دیگری مثل کمبود امکانات چاپ و تکثیر، و هجوم محصولات فرهنگی وارداتی وجود داشته باشد. اصولاً ما در ایران همیشه نصفه نیمه به سمت غرب می رویم؛ نه خیلی به سمت آن می رویم و نه خیلی غرب زده هستیم. به همین دلیل نهضت ترجمه ما هنوز نصفه نیمه مانده است! گویا این دوره 150 ساله از تجدد و قاجار تاکنون به اتمام نرسیده و ما در زمینه علمی، فرهنگی و ادبی، هنوز داریم می رویم که به غرب برسیم.
در میان این احساس نیاز به تبادلات فرهنگی، چه اتفاقی می افتد که نمایشنامه ها دیرتر از سایر گونه های ادبی و مکتوب وارد بازار ترجمه می شود؟ بنا بر روایات موجود نخستین کتاب های ترجمه شده از زبان های اروپایی به فارسی، کتاب های درسی درباره علوم نظامی و دیگر علوم جهت استفاده دانشجویان دارالفنون و دیگر مراکز آموزشی بوده، بعد از آن هم کتاب های تاریخی مورد توجه قرارمی گیرد، سپس رمان و بعد نمایشنامه.
کاملاً درست است. من باز محور سخنم را بر احساس نیاز می گذارم. طی جنگ هایی که ایران با روسیه داشت، عباس میرزا برای هدایت ارتش و رفع مشکلاتش نیاز به راهنمایی و اطلاع از تجربه دیگران داشت، بنابراین نیاز به ترجمه کتاب های نظامی باعث ترجمه این کتاب ها شد. پس از جنگ ،مثلاً کتاب های پزشکی و جغرافیا مورد توجه قرار گرفتند. پس نیازهای آنی جامعه و حامی ای که برای این کار پول خرج می کرد جریان ساز شد. در دوره قاجار پادشاهان و شاهزادگان به کتاب های تاریخی علاقه مند شدند، تاریخ هم به تدریج پای رمان را به میان کشید. در زمانی که دارالفنون تأسیس شد، در کنار واحدهای مختلف، دارالترجمه هم داشت (هنوز هم نام بسیاری از مراکز ترجمه «دارالترجمه» است). این دارالترجمه ها کنار خود «دارالمطبعه» یعنی چاپخانه هم داشتند. هم زمان با این جریان نشر روزنامه (وقایع اتفاقیه) نیز آغاز شد. حالا باز در دارالفنون تماشاخانه نیز به سبک غربی راه اندازی شد. اگرچه این تماشاخانه در ابتدا جایی برای تفنن شاه و خانواده اش بود اما به هر حال نیاز به نمایش بود. اولین ترجمه هایی هم که در این تماشاخانه ها اجرا شد، ترجمه آثار کمدی مولیر بود که باز بنا به نیاز جامعه و مخاطب صورت گرفت. یعنی جامعه آن موقع خواهان نمایش های طنز و درام های خانوادگی بود که بار آموزشی و پند و اندرز هم داشت. حالا کمی به عقب تر و ترجمه رمان ها برگردیم. ترجمه رمان ها غالباً با ترجمه رمان های تاریخی بود. اینکه به طور مثال به دستور عباس میرزا رمان زندگی پطر کبیر ترجمه می شود، شاید می خواسته به پادشاه بفهماند که دیگران در امور سیاست، دفاع یا جنگ چه ترفندهایی به کار می برند و رمز موفقیت و یا دلیل شکست هایشان چه بوده است؛ یا بعدتر انقلاب فرانسه و لشکرکشی های ناپلئون که بر روشنفکران ایرانی تأثیرات زیادی گذاشت، تا آنجا که روشنفکران ما خود را انقلابی و ادامه دهنده راه انقلابیون فرانسه می دانستند.
وفاداری به متن باید در چه حدی باشد؟
وفاداری به متن در تعریف دشوار است، چون عقاید متعددی هست که مثلاً آیا باید به کل متن وفادار بود یا به مفاهیم آن و یا به تک تک کلمات ...
کدام صحیح است؟
وفاداری به تک تک کلمات درست نیست. به کرات دیده شده که خود نویسنده هم به مترجم اعتراض کرده که تو فقط ادای من را در آوردی و با ابزاری که داشتی اصلاً نتوانستی هدف و اندیشه من را منتقل کنی. ضمن آنکه ترجمه تک تک کلمات به فارسی (به طور مثال) در بسیاری موارد معانی عجیب و غریب به وجود می آورد.
از دیگر پیامدهای منفی وفاداری به کلمات، فاصله از زبانی روان که لازمه تئاتر است و نزدیک شدن به واژ ه های کتابی و سنگین است که به ارتباط با تماشاگر لطمه زده است.
بله دقیقاً. رواج یک زبان کتابی نامعلوم که مدام باید سعی کنید ببینید منظورش چه بوده و تا بخواهید این مسئله را درک کنید اصل ماجرا و موضوع را از دست داده اید.
با این حساب این اصل نقد کلاسیک که واقع نگری و صداقت لازمه کار ادبی است امروزه به دلایل مختلف رنگ می بازد.
صداقت با وفاداری بیش از حد همخوانی ندارد. اگر بخواهیم بیش از حد به اصول فرموله شده پایبند باشیم تئاتر و اجرایی که شده و تأثیر آن کمرنگ می شود. فکر کنید برای یک کارگردان و گروه اجرایی چقدر بد است که یک بیننده یا کل بیننده هایشان برای درک یک جمله سر در گم باشند و بعد آنها بخواهند به ناچار با توجیه های دیگر آن را رفع و رجوع کنند. من خاطره ای دارم که هیچ وقت فراموش نمی کنم. در یک ارگان خارجی خبرنگاری گفته بود اینکه رزمندگان می روند به جبهه و می جنگند به دلیل کلید بهشتی است که به آنها می دهند. بعد خبرنگار از مترجم پرسید آن چیست که آن آقا توی جیبش گذاشت؟ مترجم گفت: مفاتیح الجنان و در جواب معنای آن هم گفت: کلیدهای بهشت. خلاصه تا 10 - 15 سال خبرنگارها راجع به کلیدهای بهشت می نوشتند! در تئاتر ما هم اصل قضیه که درست ترجمه کردن است دارد فراموش می شود. ما که به طور مستقیم دستی در تئاتر نداریم و گاهی به عنوان یک مخاطب به دیدن آن می رویم یا اخبار را پیگیری می کنیم، چندان تغییر و تحول خاصی در کارهای اجرایی نمی بینیم، حالا چه برسد به ترجمه ها. مثلاً چند سال قبل یکی از دانشجویان ما تصمیم گرفت پایان نامه اش را در مورد ترجمه تئاتر کار کند، اما در مراجعه به مراکزی مثل تالار وحدت یا تئاتر شهر اطلاعات جمع آوری شده ای راجع به متون ترجمه شده که به روی صحنه رفته اند ندید. بنابراین هدف ما که بررسی گرایش ها، ترجمه ها و اجراها در دوره های مختلف بود بی نتیجه ماند. یعنی هیچ وقت در این کشور، دلسوزی و احساس نیازی برای راه اندازی چنین آرشیوی و حل نقایص آن نبوده است.
مسئله این است که تمام این مشکلات در ترجمه از زبانهای دیگر به فارسی خلاصه نمی شود. ترجمه متن های ما از فارسی به دیگر زبانهای رایج هم گاه آنچنان که باید، موفق نیست. البته عده ای معتقدند این
به ویژگی های زبان فارسی برمی گردد که بسیار دامنه لغات آن گسترده است و از طرف دیگر آنچه با عنوان دغدغه زبان برای نویسندگان ما وجود دارد، در برگرداندن به زبان های دیگر به خوبی انعکاس نمی یابد.
گویا دانشگاه های ما در ترویج لفظ گرایی (ترجمه کلمه به کلمه) بیش از حد پافشاری کرده اند که حالا اگر کسی کمی آن طرف تر از این چارچوب عمل کند، احساس گناه می کند. این مسائل هم مشکل زبان فارسی نیست، مشکل بیان ما در برگرداندن مطالب است. مشکل، مترجم ها هستند که در ترجمه های خود به تفاوت سبک نگارش مؤلف ها توجه نمی کنند و در نهایت آنچه به دست یک خارجی می رسد فقط یک متن ترجمه شده از فلان مترجم است. مثلاً یک نفر 14 نمایشنامه از 14 نویسنده مختلف ترجمه کرده است ولی همه یک حال و هوا دارند.
نتیجه می شود اینکه پس از این همه سال و حتی تجربه های موفقی که شده است، شناخت آنها از ما هنوز حول و حوش هزار و یک شب و آثار مولانا می چرخد.
من می گویم یک سری از این مسائل را خارج از دنیای ترجمه هم ببینیم. در بسیاری موارد آنها دوست دارند تصویری را که می خواهند ببینند خودشان انتخاب کنند. یعنی دوست دارند که این گونه ببینند، نه آنکه مشت نمونه خروار باشد.
این را که زبان فارسی پر از اصطلاح و ضرب المثل و اسطوره و افسانه هایی است که خاص فرهنگ ما است و مابازای بیرونی برای ترجمه ندارد، چگونه می شود حل و فصل کرد؟
آنچه مسلم است ما از آثار غربی زیاد ترجمه می کنیم و غربی ها به ندرت از آثار ما استفاده می کنند. نکته دوم این است که از میان این همه آثار هم آنچه که خودشان دلشان بخواهد ترجمه می کنند. پس این خودش یک مانع برای انتقال پیشرفت های فرهنگی ما است. از طرف دیگر تصویری که غرب از ایران دارد در طی 300 سال گذشته ساخته شده است. آنها شرقی ها را آدم هایی اهل عرفان، صوفیگری و احساس و عاطفه می دانند و نمی خواهند درک کنند که اینها دانشمند و فرهیخته هم دارند. باور کرده اند که ما قدیمی و سنتی هستیم و اگر بگوییم ما تجدد خواه هم هستیم، شوخی تلقی می کنند. خود من یک بار به یک خارجی گفتم ما در کشورمان دموکراسی داریم: گفت: مگر آنجا دموکراسی کفر نیست؟! اما در مورد ضرب المثل هایی که اشاره کردید ،باید بگویم که درست است، زبان فارسی پر از ضرب المثل و تلمیح هایی است که ترجمه آنها بسیار دشوار است؛ به ویژه آنهایی که به ادبیات دوران های کهن تر ما مربوط می شود. اینها همه نکات فرهنگی است که یک تاریخ طولانی همراه خود دارد که نمی شود آن را در ترجمه منتقل کرد. اصولاً نباید انتظار داشت که سمبل ها یا مفاهیم خاص و اسطوره ای و حتی تکیه کلام ها به راحتی به زبان دیگری منتقل شوند.
در خاتمه ارزیابی شما از روند ترجمه در وضعیت فعلی چیست؟
ترجمه های فعلی همه بستگی به این دارند که توسط چه سازمانی، با چه اهدافی و برای چه نوع مصرف و مصرف کننده ای انجام شده باشد؛ آیا قرار است چاپ های متعدد داشته باشد یا خیر. ترجمه هایی که در معرض آزمون و نقد و بررسی قرار دارند شانس بیشتری برای دیده شدن دارند و در نهایت مسائل اقتصادی هم نقش بسیار تعیین کننده و جریان سازی دارند.
بهاره برهانی
برگرفته از: آینه خیال - شماره 10
K H A T E R E H
2012-Aug-22, 21:27
بخش اول: اساتید ترجمه
پروفسور پیتر نیومارک
Interview with Peter Newmark, pioneering theoretician in scientific translation
David Shea
http://www.motarjemonline.com/com/img/trans/newmark.jpg
The following is a recent interview with Peter Newmark (http://www.motarjemonline.com/forum/tags.php?tag=peter+newmark), professor emeritus of University of Westminster, where he lectured on translation
and translation theory from 1958 to 1981.
Since 1981, Professor Newmark has taught Principles and Methods of Translation at the Centre for Translation Studies on a part-time basis at the University of Surrey at Guildford. He is one of the most important theoreticians in the field of translation and a prolific reader and writer. Indeed, the classification of “semantic” and “communicative” translation in his influential Approaches to Translation was a landmark in the history of translation studies when it was published in 1981. A Textbook of Translation published later in that same decade also provided a platform for discussion for subsequent scholarship.
What some may not know is that Newmark has continued to write prolifically ever since. Indeed, this interview actually began as an animated conversation over lunch in Surrey in early December 2004 and was completed by phone in March. It is difficult for Peter Newmark to find time to chat because he is so active even in semiretirement and well into his eighth decade.
His regular column entitled “Translation Now” in the London-based journal The Linguist covers a variety of translation and linguistic topics, including ethics, aesthetics and medicine. Though these essays often take a hitting-to-all-fields style, they are always full of valuable insights and food for thought for translators and linguists. For the purposes of Panace@, it is interesting to note that Newmark was a pioneer in the sense that he freed translation theory from the clutches of strictly literary circles. As Brazilian translator Danilo Nogueira wrote recently, Newmark’s Approaches to Translation is “one of those marvellous books by someone who knows not all translation studies should by restricted to literary translation”.
Newmark himself does not accept this tribute, believing that Eugene Nida should receive most of the credit. It is interesting that Nida heaped similar praise on Newmark in a recent article where he writes that “no one has been so outspoken and so generally right as Newmark, who has never been known to put up with nonsense” (Anderman and Rogers 1999:79).
Newmark was born in Brno, Czechoslovakia, a city he planned to revisit in spring 2005 with his son as a sort of return to his roots, since he left Czechoslovakia at age five and settled in England. He read Modern Languages at Cambridge University, where he received an honours degree in French and German and also English literature. In addition to learning two foreign languages formally, he is proud to have learned Italian “on the ground”, in his words. As a British solder during World War II, he was stationed for three and a half years in Italy. Newmark fondly recalls how, when his regiment would take an Italian town, Newmark the recruit would scour any library he could find for books and dictionaries he could cull, take back to Allied lines and study.
In short, Peter Newmark (http://www.motarjemonline.com/forum/tags.php?tag=peter+newmark) is a fascinating and engaging personality. Although very much the polite, well-spoken gentleman, his strong opinions, fuelled by years of careful study and debate, fire his speech. Mention any serious scholar in linguistics or translation (or most any other major discipline, come to that) of the past century and Newmark will have a salient comment. So it was that I brought up the Sapir-Whorf Hypothesis, relating thought and language, as a starting point for our interview.
Newmark was, of course, well versed in the writings of anthropologist Edward Sapir and his student Benjamin Whorf (the latter, in Newmark’s opinion, was far more radical). It is interesting to note that Newmark is also extremely humble and often qualifies his comments with “this is just off the top of my head” or “as I remember this work” and “mind you it’s been a while since I read that”. Having said this, he generally delivers a most precise description of the matter at hand, as in the case of Sapir and Whorf. Although Sapir based his theories on work with the Hopi tribes in the Southwest United States, I proposed to apply his theories to Spanish doctors working with International English. An outlandish proposition, perhaps, but I wanted to try it out on Newmark.
David Shea: As a medical translator working mainly with doctors and researchers in Spain who want to publish their research findings in English, I am faced with an interesting conundrum. These Spanish speakers use a language which many of them can not speak but must write and read at an extremely high register. I think Sapir’s work, from the 1920s, might be useful to describe my dilemma. Sapir explicitly approached language from the point of view of speech (as the title of his renowned book Language: An Introduction to the Study of Speech makes clear), whereas medical language must be rooted in written texts. What is more, with English as the undisputed lingua franca of medical writing, for a large proportion of the writers and readers of these texts the language they use is not their own. Sapir describes a speaker’s native language as “their mother-tongue, the formal vesture of their inmost thoughts and sentiments”.
Peter Newmark: It’s been a long time since I read about this, but in its simplest terms the Whorfian (or Sapir-Whorf) hypothesis states that our thoughts are defined by our language and we are prisoners of language. In simpler terms, the thoughts we construct are based upon the language that we speak and the words that we use. In a sense, linguistic determinism can be interpreted as meaning that language determines thought.
I believe that thinking is the basic element in language and written language arises directly from thinking. Spoken language is more spontaneous and social whereas written language is primarily individual and not social and thus deeper than social language. So medical language comes from thinking not speaking. Everyone knows that the sun does not rise yet we use that expression to describe it. That is a social reaction. So I disagree with Sapir though I feel some of the hypothesis has its value.
D. S.: These medical researchers use English constantly as their working language. So in line with Sapir, perhaps it is not too fanciful to consider it a “temporary” mother-tongue in that, for the time that they spend working on the formulation of their theories and reporting their findings, English becomes, to quote Sapir, “the formal vesture of their inmost thoughts”. They may even find it difficult to express themselves on these topics in their own language. Of course some see international English, the language of science, as threatening other languages. Sapir offers comfort: while recognizing
that languages influence each other considerably for a variety of reasons and through many channels, he points out that this influence is restricted to lexical borrowings and that some languages are more prone to these than others. Those who believe that an expression like “un parking” is the tip of a linguistic iceberg or the beginning of a process of linguistic globalization may feel reassured by how languages influence each other in Sapir’s assessment: “Language is probably the most self-contained, the most massively resistant of all social phenomena”.
P. N.: As you say, when Sapir talks about language, he is talking about speaking and this medical terminology is words rather than thinking. In that sense, speech facilitates communication.
D. S.: Anyway, let’s focus on your own work. I would like to limit the scope of this interview to medical translation. In your Textbook of Translation, you organize language into academic, professional and popular. Do you feel these categories could be applied to the different challenges facing medical translators?
P. N.: Yes on the whole, the academic language sphere is the medical faculty professor using Greco-Latin terms as they are, while the general professional would use the standard English word. If you consult one of the major medical dictionaries, such as the Dorlands, you will find perhaps three different terms for each entry, starting with the Greco-Latin. An example of this level would be icterus as a term for jaundice. At the second level, terms like hepatitis. Then they tend to provide the popular term for illnesses such as “runs” for diarrhoea. So you could say that medical translators should know all three registers of terms (not always three but sometimes two), recognize the proper register for each situation, and feel confident about when to employ the different terms or expressions.
D. S.: Regarding the latter point, my final-year translation students often struggle to distinguish between the “formal terms used by experts” you describe in your Textbook (p. 153) and other registers. Communication between surgeons obviously differs from the way surgeons communicate with nurses and patients. Would you like to comment on this point? Also how do you feel about medical staff using languages that the patient does not understand to keep from causing undo worry?
P. N.: When medical personnel use difficult language to keep information from a patient, we refer to this process as “blinding with science”. Doctors don’t want to worry their patients but it would worry me even more to hear mumbo jumbo.
D. S.: In one of your more recent essays, you quote the Russian theorist Kornei Chukovsky that “translation is concerned not with words nor sense, but with impressions”. Does this have any application in the field of medical translation?
P. N.: I don’t think this is particularly germane to medical translation. A good translator should have a good feel for how a medical prescription should sound, how an experiment report should read. In many cases the theory of Chukovsky doesn’t apply. I think if this quotation does apply overall, it is in the general feeling rather than one specific area. There might be some overt general impression. For example, the use of the term hazard or risk __is this favorable or unfavourable? Hazard is “riskier” than risk, if we use the semantic differential which states that poison is unfavourable and honey is favourable.
D. S.: You have also written in The Linguist (reproduced in Paragraphs on Translation, p. 159) that “translation is not merely a dualistic process. It has to take account of five medial factors: ethics, reality, logic, ‘pure language’ and aesthetics, of which only aesthetics is not exclusively universal”. Could you relate medical translation to this quote?
P. N.: This is the easiest to answer of all your questions. I can easily relate medicine to all these concepts. First ethics is particularly important in medical translation__not only that you translate the text accurately but also you have to ensure that you do not injure or kill the patient. This is more important than the author or the reader. If the author gives instructions that are unethical, the translator must have sufficient knowledge to warn the reader, or to correct the situation. All translators need to be temporary experts in the sense they must have access to experts or check the medical aspect of the translation.
As regards reality, this means what is happening__not the language but what the language is describing. Medical translators have to visualize what is happening. They need to ensure that this is realistic. The point about logic is that the text is causally and temporally logical, or sequentially so that if you get words like “therefore” and “then” they have to be appropriate to what is happening.
Aesthetics in medical translation means that your text is agreeably written. By that I mean, clear, concise and sounds nice. It mustn’t be over-heavy, it should read as well as it sounds. It would be nice if it were written in an attractive way.
The language of thought means that a word is missing in the source language but you find an expression in the target language. All language has gaps but our thoughts do not have these same gaps. In German there is a common expression that literally means “I wish you a happy hand", but you would generally render the expression as “I wish you luck", which perhaps suggests “I hope your turn is coming".
D. S.: Now that you have mentioned the German language, how do you think closer European links will affect the future of medical translation?
P. N.: Basically, English will be used as a lingua franca and medical translation will disappear (laughs). Of course, that’s meant to be a joke. But it is likely that 80%–90% of medical literature (in Europe) will soon be exclusively published in English.
D. S.: And the English that is used may be quite different from what native English speakers write or at least speak, as Sapir might observe were he alive today.
P. N.: I quite agree; it will be international English. Nevertheless, it will be a form of English.
D. S.: As a technical and scientific translation instructor I am often asked who is better qualified to translate medical documentation, the medical professional who is interested in translation or the translator who wishes to specialize in translation. What would your opinion be on this subject?
P. N.: The person who is a doctor would produce a better result. She would make sure the text makes sense, then a non-specialist could touch up the work. Generally I prefer the doctor but of course we are talking in generalizations. If a doctor is a natural linguist, then she might produce a good translation. By that I mean she would be a person with an intuitive gift for writing and composing. But colloquial language, being full of metaphor, tends to skip over details and that might be a disaster.
D. S.: Many translation teachers recommend a graduate course in translation which would build on a four-year undergraduate programme of scientific or technical skills. In other words, take advantage of the technical expertise and then develop the translation skills at graduate level. Do you agree?
P. N.: The obvious four-year degree would be in chemistry or biology if it was something with some relevance to medicine; in theory that might be a good idea. The problem is this is too theoretical. Would they have any language background? The graduate in chemistry or biology would have to have a background in at least two or three languages. The University of Bradford (UK) has offered a graduate programme with these features.
D. S.: Others feel that a team effort linking medical personnel and translators would enhance this type of work by ensuring excellence in documentation. This would seem crucial given the increasingly specialized nature of modern medicine. A brain surgeon might not be a useful source for translating a case report on skin grafts, for example.
P. N.: The translator would be placed as a stagiaire or intern, to use the American expression, with the medical staff. A one-year postgraduate course might be required beforehand. This period would be imbedded in this course but could lead to permanent employment, one would hope.
D. S.: Thank you very much for sharing these thoughts with the readers of Panace@.
P. N.: Not at all, I have enjoyed discussing these matters.
Acknowledgements: I would like to express my gratitude to Professor Peter Newmark for his time. Thanks also to Professor Jeremy Munday of the University of Surrey for inviting me to teach a graduate course in medical translation at his department and also for introducing me to Peter Newmark. I acknowledge the technical review of this text by Dr. W. K. Chong, Honorary Senior Lecturer in Radiology and Physics and Consultant Neuroradiologist in Radiology at the Great Ormond Street Hospital for Children, London.
Bibliography for Peter Newmark
This listing is not comprehensive but should provide readers with a starting point. In addition to conference papers, courses and workshops presented all over the world, Newmark has also contributed to a number of festschriften, or collections of learned articles or essays as a tribute to scholars and colleagues.
Approaches to translation. Oxford: Pergamon Press, 1981.
A textbook of translation. New York: Prentice Hall, 1988. [Spanish version translated by Virgilio Moya: Manual de traducción. Madrid: Cátedra, 1992.]
About translation. Clevedon (Avon, UK): Multilingual Matters, 1991.
Paragraphs on translation. Clevedon: Multilingual Matters, 1993.
More paragraphs on translation. Clevedon: Multilingual Matters, 1998.
Also: Anderman G, Rogers M, eds. Word, text, translation: liber amicorum for Peter Newmark. Clevedon: Multilingual Matters, 1999.
Source: medtrad.org/panacea.html
K H A T E R E H
2012-Aug-22, 21:30
مصاحبه با پیتر نیومارک،
نظریهپرداز پیشتاز ترجمۀ علمی
آنچه اینجا میخوانید مصاحبۀ جدیدی است با پیتر نیومارک، استادِ ممتازِ دانشگاهِ وستمینیستر، جایی که او از 1958 تا 1981 ترجمه و ترجمهشناسی (نظریۀ ترجمه) تدریس کرده است.
از 1981 بدینسو، پروفسور نیومارک در مرکزِ مطالعاتِ ترجمۀ دانشگاهِ سوری در گیلدفورد بهصورتِ پارهوقت اصول و روشهایِ ترجمه را تدریس کرده است. او یکی از پراهمّیّتترین نظریهپردازانِ قلمروِ ترجمه و پژوهشگر و نویسندهای پرکار است. در حقیقت، طبقهبندیِ ترجمه به دو گونۀ «معنایی» و «ارتباطی» در اثرِ برجستۀ او «رویکردهایی به ترجمه» وقتی در 1981 منتشر شد نقطۀ عطفی در تاریخِ مطالعاتِ ترجمه به شمار رفت. «درسنامۀ ترجمه» که از پیِ آن در همان دهه به انتشار رسید نیز بستری را برایِ مباحثاتِ بعدی فراهم آورد.
آنچه برخی شاید ندانند این است که نیومارک از آن هنگام تا اکنون نگارش پرکارانه را ادامه داده است. در واقع، این مصاحبه عملاً در شکل مکالمهای زنده بر سر میز ناهار در سوری در اوایل دسامبر 2004 آغاز شد و در ماه مارس با گفتگوهای تلفنی کامل شد. برای پیتر نیومارک یافتن وقتی برای گپزدن دشوار است زیرا او حتا در نیمهبازنشستگی و در هشتمین دههی زندگی بسیار پرکار است.
ستون همیشگی او در ژورنال لندنی لینگویست با عنوان «اکنونِ ترجمه» رنگینکمانی از مباحث ترجمه و زبانشناسی را زیر نگاه خود دارد، که از آن جمله است علم اخلاق، زیباییشناسی و پزشکی. این مقالات هرچند اغلب سبک پرداختکننده به همهی موضوعات را به خود میگیرند، همواره آکنده از رهیافتهایی پرارزش و خوراکی برای اندیشهورزی مترجمان و زبانشناسان هستند. همسو با مقاصد پاناسئا، جالب است به این نکته توجه شود که نیومارک از این نظر پیشتاز است که ترجمهشناسی را از چنگال محافل اکیداً ادبی رهانید. چنان که مترجم برزیلی دانیلو نوگوئیرا بهتازگی نوشته است، رویکردهایی به ترجمه، اثر 1981 نیومارک، «یکی از آن کتابهای شگفتیبرانگیز است به قلم کسی که میداند همهی مطالعات ترجمه نمیباید به ترجمهی ادبی محدود باشد».
خود نیومارک این تکریم را نمیپذیرد و معتقد است بخش اعظم این قدرشناسی میباید متوجه یوجین نایدا باشد. جالب است که نایدا در مقالهای اخیر ستایش همسنگی را نثار نیومارک میکند آنجا که مینویسد «هیچ کس به اندازهی نیومارک چنین صریحاللهجه و چنین درستاندیش نبوده است، نیومارکی که هرگز با بیمعنانگاری سر آشتی نداشته است» (آندرمن و راجرز، 1999:79).
نیومارک متولد برنو در چکسلواکی است، شهری که او، از وقتی این کشور را در پنج سالگی وداع گفت و در انگلستان مقیم شد، در بهار 2005 بهعنوان نوعی بازگشت به ریشهها همراه با پسر خود به دیدار دگربارهی آن میرود. در دانشگاه کمبریج «زبانهای مدرن» خواند، دانشگاهی که از آن درجاتی افتخاری در زبان فرانسوی و آلمانی و نیز ادبیات انگلیسی دریافت کرد. افزون بر فراگرفتن دو زبان خارجی بهصورت رسمی، مفتخر است که ایتالیایی را، بهگفتهی خود، «بین مردم کوی و برزن» آموخته است. در مقام سربازی بریتانیایی، سه سال و نیم در ایتالیا مستقر بود. نیومارک با شیفتگی به خاطر میآورد که، وقتی هنگ او میرفت تا شهری ایتالیایی را زیر چکمههای خود آورد، چگونه این سرباز جوان هر کتابخانهای را که میتوانست بیابد زیر و رو میکرد تا بتواند کتابها و لغتنامههایی را از آن گلچین کند و به خطوط متفقین بازگردد تا آنها را بخواند.
کوتاه سخن این که، پیتر نیومارک شخصیتی دلربا و مسحورکننده است. هرچند نجیبمرد خوشبیان بسیار بسیار مؤدبی است، عقاید مستحکمش، شعلهگرفته از سالها مباحثه و مطالعهی پردقت، کلامش را آتشین میکند. از میان اندیشهورزان مجّد سدهی گذشتهی زبانشناسی یا ترجمه ( یا هر کارزار اندیشهای عمدهی مرتبط با آن) نامی را برشمار و نیومارک نقطهنظر برجستهای را دربارهی او ارائه خواهد کرد. از این روست که فرضیهی ساپیر ـ ورف، پیونددهندهی اندیشه و زبان، را بهعنوان نقطهی آغاز مصاحبهمان پیش کشیدم.
نیومارک، البته، خبرهی نوشتارهایِ ادوارد ساپیرِ آنتروپولوژیست و شاگردش بنیامین ورف است (ورف، به باورِ نیومارک، بسیار رادیکالتر بود). جالب است به این نکته توجه شود که نیومارک بهغایت فروتن نیزهست و اغلب نقطهنظرهای خود را در چارچوب عبارتهایی مانند «به نظرم چنین میرسد که» یا «تا آنجا که این اثر را به خاطر میآورم» و «خاطر نشان کنم که از آن هنگام که این مطالب را خواندم زمان زیادی سپری شده است» مینشاند. چنان که درسخن از ساپیر و ورف میبینیم، او، با طرح این چارچوب، عموماً دقیقترین توصیف را از موضوع مورد بحث ارائه میدهد. هرچند ساپیر نظریههای خود را برپایهی پژوهش دربارهی قبایل هوپی جنوبغرب ایالات متحده مینهد، پیشنهاد کردم نظریههای او را دربارهی دکترهای اسپانیایی که با انگلیسی بینالمللی کار میکنند به کار بندیم. پیشنهادی ناجور، شاید، اما میخواستم آن را با نیومارک بیازمایم.
دیوید شی: بهعنوان یک مترجم پزشکی که در اسپانیا عموماً با پزشکان و پژوهشگرانی کار میکند که میخواهند یافتههای پژوهشی خود را به انگلیسی منتشر کنند، با معمّای جالبتوجهی رویارو هستم. این اسپانیاییزبانها زبانی را به کار میگیرند که بسیاری از آنها نمیتوانند به آن سخن بگویند اما میباید در ترازی بسیار بالاتر به آن بنویسند و از آن بخوانند. فکر میکنم کار ساپیر، از دههی 1920، میتواند برای توصیف معضل من سودمند باشد. ساپیر آشکارا از منظر گفتار به زبان مینگرد (چنان که عنوان کتاب پرآوازهاش زبان: مقدمهای بر مطالعهی گفتار این نکته را تصریح میکند)، حال آن که زبان پزشکی میباید در متنهای نوشتاری، متون مکتوب، ریشه داشته باشد. علاوه بر این، وقتی انگلیسی زبانِ میانجیِ بلامنازعِ نوشتار پزشکی است، برای عدهی زیادی از نویسندگان و خوانندگان این متنها زبانی که ایشان به کار میگیرند زبان خود آنان نیست. ساپیر زبان بومی گوینده را بهصورت «زبان مادری او، جامهی رسمی حسها و اندیشههای او» توصیف میکند.
پیتر نیومارک: از آن هنگام که این مطالب را خواندم زمان زیادی سپری شده است، اما، در سادهترین بیان، فرضیهی ورف (یا ساپیر ـ ورف) بر آن است که فکر ما را زبان ما تبیین میکند و ما زندانیان زبان هستیم. به عبارتی سادهتر، اندیشههایی که برپا میکنیم مبتنی هستند بر زبانی که به آن سخن میگوییم و واژههایی که به کار میبندیم. جبرگرایی زبانشناختی (یا «دترمنیسم لینگویستیک») را، به بیانی، میتوان بدین معنا تعبیر کرد که زبان اندیشه را میجبرد. معتقدم که اندیشیدن عنصر بنیادی زبان است و زبان نوشتاری بهگونهای بیواسطه از اندیشیدن برمیخیزد. زبان گفتاری خودجوشتر و اجتماعیتر است حال آن که زبان نوشتاری عمدتاً فردی است و اجتماعی نیست و از این رو ژرفتر از زبان اجتماعی است. پس زبان پزشکی از اندیشه برمیخیزد نه از گفتار. همگان میدانند که خورشید بالا نمیآید ولی ما این عبارت را به کار میگیریم تا آن پدیده را توصیف کنیم. این نوعی واکنش اجتماعی است. بنابراین من با ساپیر موافق نیستم هرچند حس میکنم بخشی از آن فرضیه ارزش خاص خود را دارد.
د. ش.: این پژوهشگران پزشکی دائماً از انگلیسی بهعنوان زبان کاری خود استفاده میکنند. بنابراین همسو با ساپیر، شاید چندان خیالپروری نباشد آن را نوعی زبان مادری «موقت» بدانیم از این نظر که، برای مدتی که آنها سرگرم کار صورتبندی نظریههای خود و گزارشدهی یافتههایشان هستند، انگلیسی به قول ساپیر «جامهی رسمی درونیترین اندیشههای آنان» میشود. شاید حتا برای آنها بیان این مطالب به زبان خودشان دشوار باشد. البته برخی انگلیسی بینالمللی، زبان علم، را تهدیدکنندهی زبانهای دیگر میدانند. ساپیر آسودهکننده است: با پذیرش این نکته که زبانها به دلایل متنوع و از مجاری بسیار بهگونهای چشمگیر بر یکدیگر تأثیر میگذارند، او اشاره میکند که این تأثیر به استقراض لغت محدود است و برخی از زبانها بیش از دیگران مستعد این وامستانی هستند. آنهایی که معتقدند عبارتی مانند “un parking” قلّهی یک کوه یخ زبانشناختی یا آغاز نوعی فراگرد جهانیشدن زبانشناختی است شاید از دانستن چگونگی تأثیرگذاری زبانها بر هم در ارزیابی ساپیر اطمینان خاطری مجدد بیابند: «زبان احتمالاً خودبسندهترین و مقاومترین همهی پدیدههای اجتماعی است».
پ. ن.: چنان که گفتید، وقتی ساپیر دربارهی زبان حرف میزند، دربارهی گفتار حرف میزند و این اصطلاحگان پزشکی لغتها هستند نه اندیشه. در آن تعبیر، گفتار ارتباط را تسهیل میکند.
د. ش.: در هر حال، اجازه دهید بر کارهای خود شما متمرکز شویم. مایلم دامنهی این مصاحبه را به ترجمهی پزشکی محدود کنم. شما، در درسنامهی ترجمه، زبان را در سه مقولهی آکادمیک، حرفهای و همگانی سازمان میدهید. آیا حس میکنید این مقولات را بتوان در مورد چالشهای مختلف فراروی مترجمان پزشکی به کار بست.
پ. ن.: بله در کلّ، سپهر زبان آکادمیک همانا استاد دانشکدهی پزشکی است که اصطلاحات یونانی ـ لاتینی را چنان که هستند به کار میگیرد، حال آن که پیشهور عمومی از لغت انگلیسی استاندارد استفاده میکند. اگر به یکی از لغتنامههای بزرگ پزشکی، مثلاً دورلند، مراجعه کنید برای هر مدخل شاید سه اصطلاح مختلف را خواهید یافت، که با یونانی ـ لاتینی آغاز میشود. مثالی برای این تراز میتواند ایکتروس در برابر یرقان باشد. در تراز دوم، اصطلاحهایی مانند هپاتیت جای دارند. سپس اصطلاح عامیانه یا همگانی برای ناخوشیهایی مانند شکمروش، در برابر اسهال، ارائه میشوند. بنابراین میتوانید بگویید که مترجمان پزشکی میباید این هر سه گونهی اصطلاحات (نه همواره سه گونه بلکه گاه فقط دو گونه) را بدانند، گونهی مناسب هر موقعیت خاص را تشخیص دهند، و وقتی عبارتها یا اصطلاحهای مختلف را به کار میگیرند در گزینش خود احساس اطمینان کنند.
د. ش.: در خصوص این نکتهی اخیر، دانشجویان سال آخر ترجمهی من اغلب تقلا میکنند میان «اصطلاحهای رسمی بهکاررفته توسط خبرگان» که در درسنامهیتان (ص 153) توصیف میکنید و گونههای دیگر تمایز قائل شوند. ارتباط میان جرّاحان آشکارا متفاوت از شیوهای است که جرّاحان با پرستاران و بیماران ارتباط برقرار میکنند. آیا در این باره توضیحی دارید؟ همچنین نظرتان در این باره چیست که کادر پزشکی زبانهایی را به کار میبندند که بیمار نمیفهمد تا از نگرانی بیمورد اجتناب شود؟
پ. ن.: وقتی پرسنل پزشکی زبان متفاوتی را به کار میگیرند تا اطلاعات را از بیمار مخفی کنند، ما به این فرایند میگوییم «کورکردن با علم». دکترها نمیخواهند بیمارانشان را نگران کنند اما شنیدن آن الفاظ قلمبهسلمبه میتواند مرا بیشتر نگران کند.
د. ش.: در یکی از جدیدترین مقالاتتان، از نظریهپرداز روسی کورنی چوکوفسکی نقل قول میکنید که «ترجمه نه دغدغهی واژهها را در سر دارد و نه دغدغهی معنا را، بلکه به تأثیرها میپردازد». آیا این نکته در قلمرو ترجمهی پزشکی کاربردی دارد؟
پ. ن.: فکر نمیکنم این مطلب ربط خاصی به ترجمهی پزشکی داشته باشد. مترجم خوب میباید حسّ خوبی در این باره داشته باشد که یک نسخهی پزشکی چگونه میباید جلوه کند یا یک گزارش آزمایش چگونه میباید قرائت شود. در بسیاری از موارد نظریهی چوکوفسکی کاربرد ندارد. فکر میکنم اگر این پرسش رویهمرفته جایی برای مطرحشدن داشته باشد، جایگاه آن همانا حسّ کلّی است تا این یا آن حوزهی اختصاصی. شاید نوعی تأثیر کلّی آشکار مطرح باشد. برای نمونه، استفاده از دو اصطلاح مخاطره و ریسک – این یک آیا مطلوب است یا نامطلوب؟ اگر افتراق معناشناختی را به کار ببندیم که میگوید زهر نامطلوب است و عسل مطلوب، مخاطره پرریسکتر از ریسک است.
د.ش.: همچنین در لینگویست نوشتهاید (و در پاراگرافهایی دربارهی ترجمه، ص 159 تجدید چاپ شده است) که "ترجمه صرفاً فرآیندی دووجهی نیست. میباید پنج عامل واسط را به حساب آورد که عبارتاند از علم اخلاق، واقعیت، منطق، «زبان یکدست»، و زیباییشناسی، که از این مجموعه فقط زیباییشناسی منحصراً جهانی نیست". آیا میتوانید ترجمهی پزشکی را به این نقل قول ربط دهید؟
پ. ن.: از میان همهی پرسشهای شما پاسخدادن به این یک آسانترین است. بهآسانی میتوانم پزشکی را به همهی این مفهومها ربط دهم. نخست، علم اخلاق در ترجمهی پزشکی اهمیتی ویژه دارد –– نه تنها چنین است که متن را دقیق ترجمه میکنید بلکه میباید تضمین کنید که به بیمار آسیب نمیزنید یا باعث مرگ او نمیشوید. این مهمتر از نویسنده یا خواننده است. اگر نویسنده دستورالعملهایی بدهد که غیراخلاقی باشند، مترجم میباید دانش کافی داشته باشد تا خواننده را بیاگاهاند، یا آن دستورالعملها را تصحیح کند. لازم است همهی مترجمان متخصصان موقت باشند به این معنا که میباید به متخصصان دسترسی داشته باشند یا جنبهی پزشکی ترجمه را وارسی کنند.
در ارتباط با واقعیت، بدین معناست که چه چیزی روی میدهد –– نه زبان بلکه آنچه زبان توصیف میکند. مترجمان پزشکی میباید آنچه را که روی میدهد تجسم کنند. لازم است اطمینان داشته باشند که این تجسم واقعبینانه است. دربارهی منطق چنین است که متن از نظر علت و معلول و تقدم و تأخر زمانی منطقی است، یا زنجیرهوار است به گونهای که اگر واژهها و عبارتهایی مانند «پس» و «از این رو» یا «بنابراین» را به کار میبندید این واژهها یا عبارتها میباید متناسب با آن چیزی باشند که روی میدهد.
زیباییشناسی در ترجمهی پزشکی بدین معناست که متن شما چنان نگاشته شود که رأی اهل فن را با خود داشته باشد. یعنی، منظورم این است که، روشن، مجمل، و خوشلحن باشد. نمیباید بیش از اندازه سنگین باشد، میباید در عین بامعنابودن قابل خواندن باشد. خوب میبود اگر میشد به سبکی پرجاذبه نوشته شود.
زبان اندیشه بدین معناست که واژهای در زبان مبدأ مفقود است اما در زبان مقصد برای آن عبارتی مییابید. همهی زبانها خلاءهای واژگانی دارند اما اندیشههای ما چنین خلاءهایی ندارند. در زبان آلمانی عبارتی رایج هست با این معنای لفظ به لفظ که «دست خوبی برایت آرزو میکنم»، اما عموماً این عبارت را چنین تعبیر میکنید که «برایت اقبال بلند آرزومندم»، که شاید حاکی از این باشد که «امیدوارم نوبت به تو نیز برسد».
د.ش.: اکنون که صحبت زبان آلمانی را پیش کشیدید، فکر میکنید پیوندهای نزدیکتر اروپاییان چه اثری بر آیندهی ترجمهی پزشکی خواهد داشت؟
پ. ن.: اساساً، انگلیسی در مقام زبان بلامنازع به کار خواهد رفت و ترجمهی پزشکی رخت از میان خواهد بست (خندههای حضار). البته، مقصود این جمله آن بود که یک لطیفه باشد. اما محتمل آن است که 80 تا 90 درصد نوشتارهای پزشکی (در اروپا) در آیندهی نزدیک منحصراً به زبان انگلیسی منتشر شوند.
د.ش.: و انگلیسییی که به کار میرود میتواند کاملاً متفاوت باشد از آنچه سخنوران بومی انگلیسیزبان بدان مینویسند یا دستکم بدان میگویند، چنان که ساپیر میتوانست شاهد باشد اگر که امروز زنده میبود.
پ. ن.: کاملاً موافقم؛ آن انگلیسی «انگلیسی بینالمللی» خواهد بود. با این حال، آن انگلیسی گونهای از زبان انگلیسی است.
د.ش.: در مقام یک آموزگار ترجمهی فنی و علمی اغلب از من پرسش میشود چه کسی بیشتر صلاحیت ترجمهی متنهای پزشکی را دارد، حرفهایهای پزشکی که به ترجمه علاقه دارند یا مترجمی که میکوشد در ترجمه تخصص یابد. نظر شما در این باره چیست؟
پ. ن.: او که دکتر است احتمالاً محصول بهتری را به دست خواهد داد. او میتواند این اطمینان را بیافریند که متن بامعناست، و بدین ترتیب یک غیرمتخصص خواهد توانست کار را حک و اصلاح کند. عموماً من دکتر (پزشک) را ترجیح میدهم، اما البته داریم در کلیات حرف میزنیم. اگر دکتری زبانشناس فطری باشد، پس احتمالاً ترجمهی بهتری پدید خواهد آورد. با این سخن منظورم این است که او میباید شخصی با موهبت فطری نگارش و تألیف باشد. اما زبان محاوره، که پر از استعاره است، میکوشد از جزئیات بگریزد و این میتواند فاجعهبار باشد.
د.ش.: بسیاری از مدرسان ترجمه یک دورهی فوقلیسانس ترجمه را توصیه میکنند که میتواند بر پایهی یک دورهی چهارسالهی لیسانس یکی از رشتههای علمی یا فنی مبتنی باشد. به بیان دیگر، از مزیت تخصص فنی دورهی کارشناسی (لیسانس) استفاده شود تا سپس مهارتهای ترجمه در مقطع کارشناسی ارشد (فوقلیسانس) تکوین یابد. آیا موافق هستید؟
پ. ن.: این دورهی چهارسالهی بدیهی اگر قرار است مرتبط با پزشکی باشد میتواند در شیمی یا زیستشناسی باشد؛ در تئوری این شاید ایدهی خوبی باشد. مشکل این است که این ایده بیش از حد تئوریک است. آیا آنان میباید پسزمینهای از زبان داشته باشند؟ لیسانس شیمی یا زیستشناسی میباید در دست کم دو یا سه زبان پسزمینهای داشته باشد. دانشگاه برادفورد (پادشاهی متحده) یک برنامهی دورهی لیسانس را با این ویژگیها ارائه داده است.
د.ش.: دیگران معتقدند که نوعی کوشش تیمی پیونددهندهی پرسنل پزشکی و مترجمان میتواند از راه تضمین کیفیت اسناد این نوع کار را ارتقا بخشد. با توجه به ماهیت تخصصی فزایندهی پزشکی مدرن این نگرش شاید حیاتی باشد. برای مثال، جراح مغز شاید منبع سودمندی برای ترجمهی یک گزارش موردکاوی مربوط به پیوند پوست نباشد.
پ. ن.: مترجم را میتوان بهعنوان استاژیر یا انترن، اگر بخواهیم از اصطلاح آمریکایی استفاده کنیم، به کار گماشت. یک دورهی یکسالهی فوقلیسانس شاید پیشاپیش لازم باشد. این دو را شاید بتوان با هم ادغام کرد اما امید آن است که به اشتغال دایمی بیانجامد.
د.ش.: بسیار بسیار متشکرم از این که این اندیشهها را با خوانندگان پاناسئا به اشتراک گذاشتید.
پ. ن.: اصلاً قابل شما را نداشت؛ از بحث در این موضوعات لذت بردهام.
قدردانی: مایلم سپاسگزاری خود را از پروفسور پیتر نیومارک بهخاطر وقتی که به این مصاحبه اختصاص دادند ابراز کنم. همچنین سپاسگزارم از پروفسور جرمی موندی از دانشگاه سوری بهخاطر دعوت از من برای تدریس یک دورهی لیسانس ترجمهی پزشکی در دپارتمان ایشان و نیز بهخاطر معرفی من به پیتر نیومارک. قدردان زحمات دکتر و. ک. چونگ، استاد ارشد افتخاری رادیولوژی و فیزیک و نورورادیولوژیست مشاور بیمارستان کودکان گریت اورموند استریت، لندن، هستم که این متن را از نظر فنی بازبینی کردند.
کتابشناسی پیتر نیومارک
این فهرست جامع نیست اما میتواند نقطهی آغازی برای خوانندگان باشد. افزون بر مقالات کنفرانسها، دورههای آموزشی و کارگاهها، نیومارک در پدیدآوری مجموعههایی از رسالهها و مقالات پرمحتوا سهیم بوده است که به صاحبنظران و همکاران پیشکش شدهاند.
Approaches to translation. Oxford: Pergamon Press, 1981.
A textbook of translation. New York: Prentice Hall, 1988.
About translation. Clevedon (Avon, UK): Multilingual Matters, 1991.
Paragraphs on translation. Clevedon: Multilingual Matters, 1993.
More paragraphs on translation. Clevedon: Multilingual Matters, 1998.
Anderman G, Rogers M, eds. Word, text, translation: liber amicorum for Peter Newmark. Clevedon: Multilingual Matters, 1999
.
مترجم: مجتبی ابراهیمزاده غیاث
برگرفته از: dynamolex.com
vBulletin v4.1.5, Copyright © 2000-2006, Jelsoft Enterprises Ltd
http://www.daneshju.ir/forum/sitemap/t-166884.html
دکتر محمود شکیب انصاری: 9010-15780-5 کد خبر |
عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز گفت: پیشنهاد من برای چاپ آثار ترجمهای این است که بانکها به مترجمان وام کم بهره برای چاپ کتاب بدهند و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز مقدار زیادی از کتابهای خوب را خریداری کند.
دکتر محمود شکیب انصاری در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در خوزستان بیان کرد: ترجمه از عربی به فارسی برای اولین بار در تاریخ دو ملت و دو زبان ترجمه تحتاللفظی قرآن کریم بود که در نیمه دوم قرن چهارم هجری به دستور منصور بن نوح امیر سامانی انجام گرفت. در عهد غزنویها نیز رودکی، شاعر نامور، کتاب کلیله و دمنه که ابنالمقفع آن را در قرن دوم هجری از فارسی به عربی ترجمه کرده بود از عربی به نظم فارسی درآورد.
وی افزود: در عهد سامانیها نیز تاریخ طبری به فارسی ترجمه شد و تحت عنوان "تاریخ بلعمی" در اختیار فارسی زبانان قرار گرفت. رفیع الدین، متوفای سال 623 هجری، سیره پیامبر تالیف ابن هشام را به طور آزاد به فارسی برگرداند و جامی شاعر زمان غزنویها قصیده "برده" در مدح پیامبر را به فارسی درآورد. البته از اواخر عهد اموی تاکنون کتابهای بسیاری از فارسی به عربی، به ویژه در قرن سوم و چهارم هجری، در عصر جدید ترجمه شد.
استاد زبان و ادبیات عرب دانشگاه شهید چمران اهواز در خصوص ترجمه از عربی به فارسی در دوران معاصر گفت: میتوان از ترجمه کتب تفسیر و قرآن، کتب تاریخ اسلام، کتب کلام و فقه و علوم قرآن و حدیث نام برد. همچنین مترجمان معاصر به ترجمه کتابهای دینی و فرهنگی و کتابهای ادبی و داستان نیز توجه داشتهاند. به عنوان مثال برخی از این ترجمهها در زمینه حکمت و کلام اسلامی ترجمه شرح التجرید خواجه نصرالدین طوسی مترجم شیخ ابوالحسن شعرانی، ترجمه اکثر کتابهای شیخ الرییس ابوعلی سینا، آثار سید محمدباقر صدر، فلسفتنا و اقتصادنا و الینک الاریوی فی الاسلام، آثار سید قطب مصری مانند خصائص الاسلامی مترجم حضرت آیتالله العظمی سید علی خامنهای و التصویر الفنی فی القرآن ترجمه عابدینی و المستقبل لهذا الدین و مشاهد القیامه فی القرآن و النظام الاجتماعی فی الاسلام و تفسیر فی ظلال قرآن ترجمه دکتر خرمدل، استاد دانشگاه کردستان و کتاب الیقظه الاسلامیه تالیف عمد تالیف و ترجمه صباح زنگنه میباشند.
وی اظهار داشت: البته کتابهای تفسیر قرآن مانند تفسیر فخر رازی، تفسیر مجمع البیان طبرسی، تفسیر تبیان شیخ طوسی و اخیرا تفسیر کشاف و تفسیر میزان علامه طباطبایی به زبان فارسی برگردانده شده است. در زمینه ادبیات عربی نیز آثار جبران خلیل جبران و توفیق الحکیم و چند دیوان شعر کهن عربی مانند دیوان ابوالعلا معری با ترجمه دکتر محمود ابراهیمی، استاد دانشگاه کردستان، به فارسی برگردانده شد. همچنین بعضی از دیوانهای شعر معاصر در زمینه شعر نو از سوی شاعران فلسطینی و سوری ترجمه شده است.
دکتر شکیب انصاری در خصوص به روز بودن ترجمه متون عربی به فارسی گفت: مترجمان فارسی زبان آثار عربی و به ویژه ادبی را به زبان روز ترجمه میکنند اما ترجمه قرآن کریم استاد محترم دکتر ابوالقاسم امامی به زبان چند قرن پیش ترجمه شده که البته ترجمه ایشان نیاز به ترجمه و توضیح دارد.
وی، درباره این که معمولا چه متونی بیشتر از زبان عربی به فارسی ترجمه میشود، اظهار کرد: هماکنون بیش از 20 کشور عربی در 2 قاره آسیا و آفریقا وجود دارد و هر کشوری چندین دانشگاه، صدها شاعر و ادیب و دانشمند و مجله و نشریه و موسسه پژوهشی دارد. این کشورها در زمینههای گوناگون علم و ادب تولید آثار خوب و بد میکنند. ما در ایران ضابطهای برای ترجمه نداریم و هر مترجمی بر اساس میل و علاقه خود ترجمه میکنند.
او تاکید کرد: دانشجویان و دانشگاهیان رشته زبان و ادبیات عرب که امروزه هم در دانشگاههای دولتی و هم غیردولتی گسترش یافتهاند به ترجمه متون ادبی و علوم اسلامی نیاز دارند. به نظر بنده ترجمه کتابهای عربی به مخصوص در زمینه شعر و ادب و داستان باید خوراک فرهنگی سالم برای خوانندگان ایرانی فراهم کند؛ نه هر ادبیات مبتذلی که خود عربها دیگر توجهی به آن ندارند چراکه رویکرد امروز به فرهنگ ناب انسانی و اسلامی است.
وی در خصوص چگونگی استقبال ناشران از چاپ آثار ترجمه شده از عربی به فارسی اظهار داشت: رویکرد خوانندگان بیشتر به متون درسی و ادبی و همچنین متون فرهنگی است. البته برخی از مترجمان ایرانی پیرو اهداف سیاسی و ایدئولوژیکی خود هستند و میکوشند که آثار هممسلکان خود را از عربی به فارسی ترجمه کنند و ابتذال را گسترش دهند و ذهن خوانندگان را با ایسمهایی که به تاریخ پیوسته پر کنند. این وظیفه انسانی و شرعی مسؤولان فرهنگی کشور است که از چاپ کتابهای مبتذل سیاسی و ادبی جلوگیری کنند.
عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز گفت: ناشران به فکر سود و نفع خودشان هستند و از کتابی که فکر میکنند سودش بیشتر است استقبال میکنند. در ایران 2 حوزه دانشگاه و مدارس دینی وابسته به متون علمی هستند. چنان چه متون عربی حوزه و دانشگاه با دقت ترجمه شوند میتوان از آن ترجمهها به عنوان کمک درسی استفاده کرد. اما در خصوص عامه مردم میتوان گفت متون فرهنگی و دینی شعر و قصه و رمان مورد توجه آنها است. *** دکتر شکیبانصاری کتابهای «وحی و پیامبری در دیدگاه قرآن» و «ایدئولوژی قرآنی؛ بایدها و نبایدها» را از جمله آثار در حال نگارش خود نام برد که در حال به پایان رساندن متن پژوهشی آنها است. دکتر محمود شکیب انصاری سال 1331 در نعمانیه عراق متولد شد. وی که از کُردهای کشور عراق است. سال 1350 پس از اتمام تحصیل در مقطع کارشناسی به ایران آمد و تحصیلات خود را در ایران ادامه داد. وی اکنون استاد تمام رشته زبان و ادبیات عربی دانشگاه شهید چمران اهواز است. از جمله تالیفات منتشر شده این دانشآموخته علوم قرآنی در دانشکده اصول دین بغداد میتوان به کتابهای «تعلیم المحادثة العربیة»، «مباحث فی علم الصرف»، «علم النحو و الاعراب»، «فن الترجمة بین العربیة و الفارسیة»، «تطوّر ادبیات معاصر عربی»، «نصوص مترجمة بین العربیة و الفارسیة»، «بررسی علمی خداشناسی در قرآن» و «دروس فی فقه اللغة العربیة» اشاره کرد. |
http://khouzestan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=21599
[3] عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
[9] دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه باقرالعلوم
[14] عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه سیستان و بلوچستان
[20] دانشجوی دکتری زبانشناسی دانشگاه تهران.
[24] کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی
[25] کارشناس ارشد زبان و ادبیات عرب دانشگاه تربیت مدرس