(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

فرهنگ عامه مردم تنکابن

مریم یدالله زاده تبری
 عامه مردم تنکابن.jpg

فرهنگ عامه مردم تنکابن، مولف: جهانگیر (عباس) دانای علمی، انتشارات آرون، چاپ اول : 1389.
این کتاب شامل دوازده فصل است که از جغرافیا و اماکن گردشگری شهرستان تنکابن گرفته تا رسوم و عقاید مردمان آن منطقه صحبت کرده است. زبان این کتاب از قول نویسنده و سوم شخص مفرد است.

در فصل اول کتاب، مختصری از جغرافیای تاریخی، اقتصاد، اماکن تاریخی، زیارتی، گردشگری و همچنین وجه تسمیه و تاریخ تنکابن صحبت شده است.

وجه تسمیه و مختصری از تاریخ آن

در رابطه با معنی نام تنکابن و علت نامگذاری آن قابل قبول ترین نظریه این بود که تنکابن به معنی"پائین دژ" یا زیر "قلعه تنکا" است که تنکا قلعه ای بوده در حوالی "قلعه گردن". همچنین در زمان رضا شاه نام "شهسوار" جایگزین نام قدیمی تنکابن گردید. علامه دهخدا شهسوار را مخفف شاه سوار، سوارکار دلاور و پهلوان معنا کرده است. در حال حاضر حدود فعلی شهرستان تنکابن از شرق به نمک آبرود و از غرب به رودخانه جالکرود محدود شده است.

در فصل دوم اجرای چند مراسم آئینی فصل بهار در شهرستان تنکابن را معرفی شده که شامل دو قسمت است:

قسمت اول: آداب قبل و بعد از عید

-عاروس گلی یا غولی یا پیر بابو: در گذشته شخصی به نام پیر بابو با خانواده اش زندگی می­کرد و گاو خود را به همراه عروس خود به صحرا برد. در مسیر غولی در آن حوالی زندگی می کرد که رفته رفته عاشق عروس پیربابو شد. روزی غول در راه عروس پیر بابو را می دزدد و پیر بابو زمانی که متوجه دزدیده شدن عروسش می شود به جنگ با غول می رود و بر آن پیروز می شود و عروسش را از چنگ غول بیرون می کشد. قبل از عید چند نفر از جوانان در نقش عروس و دیو و یک فرد پیر با چند راس گاو و گوسفند ظاهر می شوند و در جلوی در خانه های مردم این نمایش را اجرا می کنند. صاحب خانه علاوه بر پول، برنج با تخم مرغ هم باید به آنها می داد و اگر این کار را انجام نمی داد اجرا کنندگان آنقدر این کار را تکرار می کردند تا بالاخره صاحب خانه به آنها تخم مرغ بدهد. نگارنده انجام این مراسم را به خاطر پیروزی بهار بر زمستان یا جایگزینی فصل بهار به جای زمستان می داند.

در این قسمت همچنین مراسم دیگری از قبیل رابچری، نوروز سلطان یا نوروز نو سال، آداب صبح روز عید، مراسم پنجک واز و آداب «سینزده بدر» نام برده و تشریح شده اند.

 

قسمت دوم: از بز پوشلی تا ساخت و ساز محلی گاگور

بز پوشلی و گاگور دو نوع ساز محلی است که جوانان منطقه کوهپایه تنکابن بعد از به پایان رسیدن عید نوروز بر آن می شوند تا ماه به اتمام نرسیده، از فرصت استفاده نمایند و از پوست تازه و شاداب درخت بید، توسکا یا کوال برای خود این سازها را که نوعی سوت است درست نمایند.

 

در فصل سوم درباره آداب و باورداشتهای کشاورزی مردم تنکابن صحبت کرده است.

یکی از مهمترین و اصلی ترین محصولات کشاورزی در این شهرستان برنج است که مردمان این منطقه آداب و باورداشتهای مخصوص در رابطه با این محصول دارند؛ اول اینکه در فصل بهار باید زمین را شخم بزنند، درباره ساعت کشت محصول اعتقادی که دارند این است که انجام این کار در آن روز و در آن ساعت باید آمد داشته باشد؛ به همین دلیل قبل از کشت نزد روحانی ده یا شیخ یا پیرمردی که دارای تجربه است می­رفتند؛ آن مرد پس از نگاه کردن به تقویم نجومی و خواندن قرآن به آنها عنوان می­کرد که چه روزی برای آن کار مناسب است و کشاورز بعد از انتخاب «توم جار» و سبز شدن آنها، بذرها را در زمین نشا می­کرد. از نشا محصول تا برداشت آن  مراحل مختلفی وجود دارد که هر کدام نیز نیازمند آفتاب و باران است که مردم تنکابن در ارتباط با هر کدام از اینها مراسمی دارند.

 

مراسم خرده تابی یا آفتاب خواهی و بند آوردن باران

این مراسم برای خواستن آفتاب و بند آمدن باران از خدا است. این مراسم با خواندن چندین شعر و دعا برای آفتاب خوردن محصول اجرا می شود.

 

مراسم باران خواهی

زمانی است که ساقه های برنج به آب جان افزا احتیاج دارند و اگر باران نباشد محصول نابود می­شود. بنابراین مردم روستا به اعتقاد خویش چهار راهی را گل کاری می­کنند و بعد سوره یاسین را با آب می­شویند و سپس آن را در چهارراهی قرار می دهند تا باران ببارد.

 

در فصل چهارم درباره با باورداشت هایی که مردم تنکابن از تخم مرغ و مرغ و خروس دارند صحبت کرده است.

 

 آداب تخم مرغ یا مرغانه

الف. نماد تخم مرغ: در بیشتر مراسم آئینی در نواحی تنکابن برای عید نوروز انجام می شد، صاحب خانه حتماً به کسانی که مجری این مراسم بودند و به خانه اش وارد می شدند تخم مرغ عیدی می داد.

ب. برکت مرغانه: به کوچکترین تخم مرغی که در لانه مرغ دیده می شد، برکت مرغانه می گفتند و صاحب مرغ آنرا در درون برنج قرار می داد؛ زیرا آنرا نشان وفور نعمت و خوشی و برکت می­دانست.

ج. دعای مخصوص تخم مرغ: دارای دو دعای مخصوص بود که یکی از آنها برای فردی بود که صاحب بچه یا صاحب پسر نمی شد. این فرد را پیش دعانویس می بردند و پس از به دنیا آمدن این فرزند، این فرد حق نداشت که دیگر از تخم مرغ و مرغ خود به دیگری بدهد یا بفروشد که به آن «دعای دلبند» می­گفتند.

 

آداب مرغ و اصطلاحات و عقاید آن

در رابطه با مرغ هم اصطلاحات و عقاید خاص خودشان را دارند. به طور مثال اگر مرغ روی خاکستر یا خاک روبروی درب خانه خودش تکان دهد می گویند: «بار بیرده»، یعنی مهمان همراه با سوغاتی می آید.

 

در فصل پنجم در رابطه با آداب گالش ها و بعضی از اصطلاحات آنها در تنکابن صحبت کرده است.

گالش ها مردمانی ساده و بی پیرایه بودند که در نواحی کوهپایه ای شهر تنکابن زندگی می کردند. گالش ها بر حسب نوع مسئولیت به گاو گالش یا «گو گالش» و «گولین گالش» تقسیم می شدند و بیشتر آنها نیز زیر نظر فردی به نام «سر گالش» وظایف خود را انجام می دادند. این وظایف در خصوص نگاهداری دامها و محصولات دامهاست. آنها نیز برای گوسفندان و گاوها بر حسب رنگ، جنسیت، سال و گوشت آنها نامگذاری می­کردند که هر کدام نام به خصوصی داشتند. خانه های آنها بیشتر از کاهگل یا چوب ساخته می شد و همچنین غذای­شان اغلب از برنج و لبنیات و گوشت تشکیل می شده و وسایل آنها نیز مسی یا گلی بود که از خاک رس تهیه می شد.

 

فصل ششم در رابطه با عروسی، تولد، مرگ و درمان بیماری شهرستان تنکابن صحبت کرده است.

 

مراسم قبل و بعد عروسی

اگر جوانی قصد ازدواج داشت و ما بین چند نفر از دخترانی که از طرف والدین انتخاب شده بودند در شک و تردید بود که کدام را به همسری انتخاب کند، راهی قدیمی برای باز شدن گره خود انتخاب می نمود. بدین منظور او یک کفش­دوزک را می گرفت و شعری می خواند و آنرا رها می کرد. کفش دوزک به هر سمتی که پرواز کرد، بدین معنی بود که به جهت خانه آن دختر رفته و در نتیجه آن دختر را انتخاب می کرد و بعد از آن مراسم خاستگاری شروع می شد. پس از قبول کردن خانواده عروس، آنها هم با خوشحالی و شعف به نزد خانواده داماد می رفتند و به پایکوبی و شادی می پرداختند و نزد یک ملا برای گرفتن تاریخ عقد و عروسی می رفتند. در این حین، خانواده داماد وسایلی نظیر طلا، گوشواره، انگشتر، پارچه و غیره برای عروس فراهم کرده و به وی هدیه می دادند. بعد از آن مراسم عقد کنان توسط خانواده داماد در خانه عروس اجرا می شند. پس از خاتمه یافتن مراسم، آشنایان دور و نزدیک منزل عروس را ترک می کردند و فقط داماد به مدت چند روز در منزل عروس می ماند. مراحل مراسم عروسی به ترتیب عبارت بود از:

1.عروس وینی و دست بار 2.کاربافی یا بافت چادر 3.خیاط سری 4. پخش کارت عروسی 5.قصابی نمودن گاو برای عروس 6. حمام بردن عروس 7.پیرایش و حمام رفتن داماد 8.شب حنا بندان 9 . مراسم پا تختی 10.پاگشا

 

تولد

پیش از تولد، آزمایشی سنتی برای تشخیص جنسیت بچه انجام می دادند؛ بدین ترتیب که در هنگام درست کردن کله پاچه، فک بالا و پائین گوسفند را جدا می کردند. اگر گوشت قسمت انتهای فک بالا حالت ارتجاعی یا کشیدگی داشت می گفتند دختر است، زیرا آن تا نشانی از گیس دختر قلمداد می شده و در غیر این صورت پسر بوده است.

با به دنیا آمدن کودک زیر گوش وی اذان می خواندند و او غسل می دادند.

 

آئین مرگ

مردم آن زمان رسم داشتند که تمام همسایه ها، فامیل و آشناها برای دلداری خانواده عزادار تا چند روز آنجا بمانند تا آنها احساس تنهایی نکنند.

 

درمان سنتی بیماری ها

اغلب درمانهای آن زمان به صورت سنتی و گیاهی بوده است؛ به طور مثال:

زخم یا بریدگی و چرک: اگر بخشی از اعضای بدن چرک یا بریده می شد، ابتدا مدفوع خشک شده گاو را روی آتش  قرار می دادند تا دود می کرد. سپس اعضای دیگر مانند دست زخمی شده را روی دود قرار می دادند تا چرک آن کشیده شود.

یرقان: برای درمان یرقان که به زردی معروف است به بیمار شیر گاو زرد یا شیر بز زرد می دادند. همچنین گاهی به بیمار ماهی های ریز برای بلعیدن آن می دادند تا بیمار درمان می شد.

 

فصل هفتم در رابطه با خانه، پوشاک، خوراک مهمانی و بازار صحبت کرده است.

 

خانه سازی و یاری نمودن

در زمان گذشته مصالح ساختمان سازی آنها اغلب شامل گل، نی، چوب، الیاف و غیره بوده است. شیب بام را بسیار زیاد می گرفتند و در ساختن خانه ها، اهالی آن منطقه به صاحب خانه کمک می کردند.

 

صنایع دستی و هنرهای بومی

شامل گلدوزی، قلاب بافی، رویه کفش دوزی، پاتاوه، شال بافی، چادر شب و غیره می شد که عمدتاً در گذشته از ارامنه به فرا گرفته بودند.

 

بازارهای محلی

که در روزهای مختلفی برگزار و بر اساس آن بازار نامیده می شود. مانند جمعه بازار، دوشنبه بازار، چهارشنبه بازار.

 

پوشاک

در منطقه تنکابن بعضی از وسایلی که برای پوشیدن یا حفاظ در برابر سرما استفاده می شده عموما مورد توجه مناطق دور یا نزدیک قرار می گرفت. بعضی از مردم منطقه که کار آنها فروشندگی بود. بخشی از دوخته ها یا ساخته های خود را که شامل: دامن، پاچین، پاتاوه، چوخا یا چوغا، شلوار، بند کمر و کفش یا پموش در بازارهای محلی به فروش می رساندند.

 

خوراک

 به واسطه داشتن رطوبت و رشد و نمو انواع گیاهان در شمال ایران، بیشتر غذاها بر اساس خوراک گیاه و سبزی ها پخته و آماده می شد. بنابراین مردم تنکابن در غذاهای­شان اغلب از سیر، گردو، بادمجان و تخم مرغ استفاده می کنند. از مهمترین غذاهای­شان می توان سرجاب، آغوذ خوروش، قورابیجی، ترشه تره، سیر تره، سیب زمینی تره، ترشه کباب و غیره نام برد.

 

در فصل هشتم درباره مراسم مذهبی ماه محرم و اعتقاد به درختان نظر کرده توضیحاتی ارائه شده است. مردم تنکابن مسلمان و متدین هستند که بر اساس رسوم خودشان هر ساله مراسم تاسوعا و عاشورا را برپا می ساختند. معمولا قبل از این ایام برنامه ریزی ای توسط بزرگان مسجد محل صورت می گرفت و هر خانواده ای بر اساس وسع مالی و توان خود سعی می کرد به این مراسم کمک کرده و شرکت کند. این مراسم عموما در مساجد، امام زاده ها و یا حسینیه ها صورت می گرفت و هر کس هر نذری نیت و یا خیراتی داشت در این دو روز ادا می کرد. عده ای از مردم تنکابن بر این عقیده اند که هر فرد در شب عاشورا تا حد امکان نباید بخوابد و به دنبال این عده ای در طول شب خود را برای قمه زدن که به آنها گروه قمه زنان می گفتند، آماده می کردند. همچنین در صبح عاشورا بیشتر زنان تنکابن مشغول پخت و پز و فراهم نمودن نذر و خیراتشان بودند تا در بین مردم پخش کنند. به این غذاها اصولا "مال امام" می گفتند.

یکی از باورهایی که مردم این منطقه درباره این روزها داشتند، ذوالجناح بود . بدین صورت که در مواردی مانند شفای فرزندشان که در دهه اول محرم بر تنشان سیاه می پوشاندند و در روز عاشورا آن را سوار بر ذوالجناح می کردند و یا اینکه برای باز شدن بخت پسرها و دخترهایشان مقداری از گل پای ذوالجناح را به آنها می دادند تا بخورند.

همچنین مردم تنکابن اعتقاد شدیدی به درختان نظر کرده دارند و بسیار آن را مقدس می دانند. نویسنده در اینجا به این اشاره کرده که در گذشته چندین درخت بود که مردم باور داشتند این درختان در روزهای تاسوعا و عاشورا از ریشه شان خون تراوش می کنند و یا اینکه شیری در حوالی این درخت بیرون می آید و سپس محو می شود. این درختان عموما در نزدیکی امام زاده ها و اماکن مقدس به چشم می خورد.

 

در فصل نهم درباره آداب پاییز و زمستان مردم تنکابن توضیح داده است. نویسنده در این فصل این موضوع را به دو بخش کلی تقسیم کرد: الف- پائیز و آداب تیر ماه سینزه ب- زمستان و شب چله

آداب پاییزی آنها بیشتر مربوط به آرش کمانگیر است که در آبان ماه برای بزرگداشت آن جشن می گیرند. مردم تنکابن آرش را به واسطه فدا کردن جان خویش برای وطنش، با برپا کردن مراسم بسیار، ارج می نهند. اگر بخواهیم در اینجا یکی از مهم ترین این مراسم را نام ببریم، باید به "لال شوش" اشاره کنیم. این مراسم به گونه ای است که در روز دوازدهم آبان ماه جوانان روستایی به جنگل می روند و تکه چوبهایی  که نشانی از تیر آرش است را جمع آوری می کنند تا در مراسم شرکت نمایند. در غروب آن روز جوان ها بدون اینکه حرفی بزنند به خانه های مردم می روند و با ایما و اشاره به صاحب خانه می فهمانند که "لال شوش" هستند. سپس با آن چوب بر بدن صاحب خانه می زنند که از صاحب خانه و یا هر فرد دیگری که در آنجا حضور داشته هدایایی دریافت کنند. بعد از دریافت هدایا توسط جوانان، هدایای دریافتی بین افراد بی بضاعت پخش می شود. مشابه این رسم در بین مردمان تنکابن بسیار دیده می شود که در اینجا میتوانیم به؛ تیر ماه سینزه و تب نوبه، تیر ماه سینزه و درخت گردو، امیری خوانی در تیر ماه سینزه که مربوط به اشعاری درباره آرش و گرامی داشتن وی می شود و همچنین بازی هایی که در شب تیر ماه سینزه برپا می شود، اشاره کنیم.

آداب زمستانه آنها نیز همان شب چله یا شب یلدا است که با جمع شدن دور هم و خوردن تنقلات آن شب را جشن می گیرند. یکی از عقاید آنها در این شب این بود که می بایست هر فرد چهل رقم از خوردنی ها را در طول شب بخورد. یکی از مهم ترین آنها هندوانه بود؛ چرا که بر آن باور بودند در اثر خوردن هندوانه در آن شب از گزند سرما مصون خواهند ماند.

 

در فصل دهم بازی های محلی و شکار و چند باور و داستان درباره حیوانات را نام برده است که در قسمت بازیها بیشتر به انواع بازی و طریقه آن اشاره کرده است. از مهمترین بازی های محلی آنها می شود به گرگ بازی یا همه گرگه، خر پلیس، خر بیست، سه سنگی، کل بازی، هارو هارو، کلنگ بازی و غیره اشاره کرد. علاوه بر این در این بخش درباره شروع بازی توضیحاتی داده که بیشتر این کار را از طریق شیر و خط، خشک و تر انجام می دادند. به طور کل بیشتر بازی های مردمان تنکابن ریشه در تاریخ یا افسانه های گذشته داشت که اغلب به وسیله چوب، سنگ یا اشیاء دست ساز توسط جوانان صورت می گرفت.

در بخش بعدی این فصل، نویسنده به چند آداب و اعتقاد شکارچیان اشاره کرده است که یکی از جالب ترین آنها اعتقاد به عدد صد بود. شکارچیان بر این باور بودند که اگر تعداد شکار یک فرد به عدد صد برسد، باید شکار را کنار بگذارد زیرا بر این باور بودند که برایش عاقبتی نخواهد داشت.

همچنین در بخش بعدی این فصل به باورها و داستانهایی که مردم تنکابن درباره حیوانات دارند اشاره کرده که بیشتر آنها مربوط به افسانه ها و داستان های خیالی ای بوده که مردمان از گذشته آن را به ارث برده اند و همچنان به آن اعتقاد دارند. برای نمونه می توان به حکایت سگ و گربه اشاره کرد. سگ به گربه بدهکار است؛ برای همین وقتی سگ به گربه حمله می کند، گربه دستش را بالا می گیرد و صدای فش فش مانندی را در می آورد. در این هنگام که سگ در کنار گربه می ایستد، مردم می گویند که گربه بدهکاری سگ را به رخش می کشد. مانند این داستانها در این بخش به کرات مورد اشاره قرار گرفته است.

 

فصل یازدهم به قصه ها، تمثیل و مثل، اعتقاد و اشعار محلی مردم تنکابن اشاره کرده است که در بخش اول به قصه های مردمان این منطقه می پردازد. اگر به طور کل تمام قصه های منطقه شمال ایران را در کنار هم قرار دهیم، می بینیم که بیشتر حکایات شبیه به هم بوده و فقط در بعضی از قسمت های جزئی قصه اندکی با هم تفاوت دارند. این قصه ها اغلب از طریق پیرمرد و پیرزن هایی گفته می شود که عمری را در این مناطق سپری کرده اند و وقتی که پای سخنانشان می نشینیم، چنان به زیبایی قصه را حکایت می کنند، انگار که خود در غم و غصه خود قهرمان شرکت  داشته اند. در اینجا نویسنده به چند داستان مرسوم که در گذشته بین مردمان این منطقه باب بوده، اشاره می کند؛ اما قبل از این توضیحاتی درباره این داستان ها به خواننده می دهد که یکی از جالب ترین آنها این است که در بیشتر روایتها، کچل یا کل، نقش اساسی دارد؛ چه در آن هنگام که در قصه ای قهرمان داستان اوست و با درایت و هوش خود مشکلات را از راه خود کنار می کشد و چه در آن هنگام که نقش منفی را در قصه دارد که باز هم تیزهوشی او عملا نسبت به دیگران نشان شده است و عموما روند قصه بر اساس نقش آفرینی او رو به جلو می رود. بعد از آن نویسنده به معرفی چند داستان و حکایت می پردازد که در اینجا می توان از داستان های: خواهر و برادر، قصه کره اسب، پسر پادشاه و کچل، داستان کل علی، مادر و هفت پسر،کَترا و کلیز (katra-keliz) یاد کرد.

در قسمت بعدی این فصل از کتاب درباره اعتقادات و باورهای مردم تنکابن نوشته شده است. نویسنده در این قسمت به این اشاره کرده که بسیاری باورهای مردمان این منطقه ریشه در فرهنگ و جغرافیای خاص خودشان دارد که شاید برای دیگر مناطق قابل درک نباشد. اما به طور کل با رخ دادن برخی رویدادها که در گذشته یا در تاریخ در آن منطقه به وقوع پیوسته، باعث به وجود آمدن آن اعتقادات و باورها شده که نسل به نسل منتقل شده است. در این قسمت نویسنده به 16 مورد از باورهای مردم تنکابن درباره چیزهای مختلف اشاره کرده که از جارو، جن، لکه روی ماه گرفته تا کفش، خواب، و کسوف را در بر می گیرد.

همچنین در بخش های بعدی این فصل توضیحاتی درباره مثلها، چیستانها و اشعار محلی تنکابن داده است که در بخش مثلها به شصت و یک مورد مثل اشاره کرده که نویسنده ریشه این مثلها و چیستانها را در وقایعی می پندارد که بیان کننده روحیات مردمی مردمان این منطقه اند. در قسمت چیستانها نیز به بیست و یک چیستان اشاره کرده که قبل از آن توضیحی درباره پیدایش چیستان در بین آنها داده است و آن اینکه روستائیان در گذشته به مناسبت های مختلف دور هم جمع می شدند و از هر دری صحبت می کردند که اینها را پیشتر از پدران خود به ارث برده بودند. چیستانها برای نشان دادن توان فکر و اندیشه و آگاهی خود درباره وسایل یا موضوعات مختلف است.

در قسمت اشعار محلی نیز ابتدا تاریخچه ای از این اشعار گفته شده است که بیشتر در مناطق کوهپایه و یا دشتها به مناسبت های گوناگون خوانده می شد و سپس به قهرمانان شعرها اشاره کرده است. نویسنده در این بخش تمام اشعار را به زبان محلی مردمان گیلکی نوشته و همانجا نیز ترجمه فارسی اش را قرار داده است. در انتهای این بخش نیز برخی از این اشعار را دآوانگاری کرده است.

در فصل آخر یا همان فصل دوازدهم، نویسنده به طنز، هجو و هزل در زندگی روستایی مردم تنکابن اشاره کرده است. وی در این فصل چند هجو و طنز از روستائیان اشاره کردکه تمامشان جنبه داستانی داشته و ریشه در گذشته و تاریخ این مردمان دارد. در بعضی از قسمت های این بخش نویسنده داستان ها را به هر دو زبان محلی و فارسی بیان کرده است. موضوعات این داستانها درباره موارد گوناگونی همچون رشوه، خیانت در امانت، آب در نفت ریختن، درد فقیر، میزبان خسیس، ادعای مرد شیلان کش و... است.

همچنین در این فصل، نویسنده به ذکر چند نمونه از خاطراتی که در طول نگارش این کتاب در روستاهای شهرستان تنکابن داشت، پرداخته که هدفش نشان دادن فرهنگ آن مردم بود.

 

مریم یدالله زاده تبری، دانشجوی کارشناسی مدیریت جهانگردی در موسسه آموزش عالی مازیار است و این معرفی کتاب به عنوان بخشی از کار کلاسی درس فرهنگ عامه انجام شده است.

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.