(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

نقد و بررسی کتاب«مردم نگاری سفر»:تصویری ازفرهنگ آموزش

زهرا نیک نام
travel_world_wide_destinations.jpg

کتاب «مردم نگاری» سفر با بیست فصل، و 792 صفحه، حاصل گزارش مردم نگارانه نویسنده در ایام تحصیلات دکتری در لندن و برخی سفرهای او در آن مقطع، برای سیاحت یا شرکت در مجامع علمی است. کتاب مبتنی بر «تجارب زیستة» نویسنده است. او در برخی فصول از روش «مردم نگاری خودزندگی نامه ای»  (autobiographical ethnography) برای نگارش سود می برد و در برخی دیگر از سبک روایی تحلیلی. تاکید بر تجربة زیسته، موجب شده کتاب، منحصر و مقید به یک حوزه محدود و خاص دانش انسانی و اجتماعی نباشد و به همین دلیل می توان آن را از منظرهای متعددی مورد بحث و بررسی قرار داد. از این رو کتاب ویژگی «چند رشته ای» دارد. به تعبیر دیگر کتاب مرزهای رشته های دانشگاهی و تخصص های معرفتی را در می نوردد و فراتر از این گونه قید و مرزها، مستعد آن شده است که از منظرهای متعدد مورد بحث و بررسی قرار گیرد. با توجه به این مطلب، مرور و بررسی کتاب را از منظر «یادگیری و آموزش»، پی می گیریم.
اما پیش از آن لازم است، توضیح مختصری درباره نسبت میان مردم نگاری سفر و «آموزش و یادگیری» ارائه شود، زیرا ممکن است در وهله اول،در ذهن خواننده پرسش از سنخیت میان یادگیری با «مردم نگاری» و «سفر»، دو کلیدواژة سازنده عنوان کتاب، مطرح شود. در توضیح چگونگی این ارتباط، باید گفت، اساساً یادگیری،«سفر» است، سفری درونی به تازه ها و دنیای پیشتر تجربه ناکرده. همان گونه که سفر به مکان جدید همراه با طی مسیرهای ناآزموده و تازه، لذت بخش و هیجان آفرین است، یادگیری حقیقی و اصیل نیز شوق آفرین و مهیج است. مسافران برجسته دنیای یادگیری،پیشتازان و طلایه داران وادی هنر و اندیشه و فکرندکه از پیمودن مسیرهای تازه و بکر اسقبال می کنند. بر این اساس می توان گفت کتاب مردم نگاری سفر «مردم نگاری یادگیری»های نویسنده است. وجه دیگر تناسب میان انتخاب یادگیری و آموزش به عنوان زاویه دیدی برای تحلیل کتاب آن است که اساساً نویسندة کتاب، تجارب زیستةدوران تحصیل دکتری خود را دستمایه اصلی نگارش قرار داده است. او توصیفات قویم و غنی ای از مراحل اولیه بورس تحصیلی دوره دکتری خود، بیم ها و امیدهایش درباره اداره اعزام دانشجو، خوابگاه بین المللی دانشجویی در لندن، شرکت در اردوهای فرهنگی دانشجویان ایرانی خارج از کشور، مرکز مطالعات شرق و آفریقای دانشگاه لندن، فرهنگ دانشگاهی سواس، جلسه دفاع از رساله دکتری، شرکت در همایش ها و انجمن های بین المللی مطالعات ایرانی در آمریکا و اروپا، و نظایر آن ارائه می کند که همگی حاکی از آن دارد که موضوع یادگیری وآموزش از مؤلفه های اصلی تشکیل دهنده نگاه فاضلی برای نگریستن به غرب و بریتانیا بوده است.
با این مقدمه، بحث اصلی خود را با طرح این پرسش آغاز می کنم که درکتاب «مردم نگاری سفر» فرهنگ آموزش و یادگیری در بریتانیا ( البته  دقیق تر آن است که گفته شود فرهنگ آموزش مرکز مطالعات شرق و آفریقای دانشگاه لندن)، چگونه بازنماشده است. این سؤال به طور ضمنی متضمن پرسش از فرهنگ آموزش در کشور بومی نویسنده است. اما پیش از همه، برای پاسخ به این پرسش باید به  مفهوم «فرهنگ یادگیری و تلقی فرهنگی از آموزش» اشاره ای داشته باشیم.
رویکرد فرهنگی به آموزش به عنوان یک نگاه کل گرا به مقوله-ای پیچیده یاددهی-یادگیری، ازپیامدهای توسعه «نگرش بین رشته ای» درمقابل«نگرش تخصصی» درحوزه آموزش است. به طور خلاصه نگاه فرهنگی را می توان در دو مطلب بیان کرد: الف- آموزش به مثابه فرهنگ است، و ب- فرهنگ نیز به مثابه آموزش عمل می کند.
اولی به پیامدهای فرهنگی درون نظام آموزشی سروکار دارد. به عبارت دیگر آموزش چه در سطح عمومی و چه در سطح تخصصی و دانشگاهی در طول سالیان متمادی، مجموعه وسیعی از هنجارها، و الگوهای فرهنگی را خلق کرده است. در مطالعات آموزش این گونه مباحث ذیل عناوینی مانند «فرهنگ رشته»، «فرهنگ دانشگاه/مدرسه»، «فرهنگ کلاس درس» بررسی می شود. به تعبیر دیگر آموزش برگرفته از الگوها و سنتهای فرهنگی رشته های تحصیلی و نظام دانشگاهی/ مدرسه ای است. موضوعات و پرسش های مانند اهداف و مأموریتهای آموزش، برای فرد و جامعه چیست؟، چه نقشی برای معلم/استاد و دانش آموز/دانشجو تعریف می شود؟، روش ها و شیوه های آموزش کدامست؟، برنامه ریزی درسی و ارزشیابی چگونه دیده شود؟. اینگونه مطالب متاثر از الگوهای فرهنگی و هنجارهای خلق شده توسط نظام آموزشی است.
در دومی، فرهنگ به مثابه آموزش، «زمینه های فرهنگی» آموزش مطرح است، باورها و تلقی های شکل گرفته در هر کشور در طول تاریخ نسبت به علم، یادگیری، مدرسه، دانشگاه و نظایر آن. این موارد را می توان پیشفرض های فرهنگی مؤثر برآموزش در یک کشور دانست. این باورها و تلقی ها، تشکیل دهنده جهان بینی زیست شده افراد آن جامعه و فرهنگ است که ناخودآگاه سمت و سوی فعالیتهای افراد دخیل در امر آموزش را متاثر می کند. در جریان آموزش، اقدامات و کنش های افراد را نمی توان فهم کرد، مگر آنکه این وجوه زیرین و ناپیدا در تفسیر اعمال آنان لحاظ شود. به همین نحو می توان گفت ابعاد ظاهری و اقدامات عملی آموزش در صورتی منتهی به آموزش موثر می شوند که مبتنی بر پیشفرض های فرهنگی در این خصوص باشد.
«رویکرد فرهنگی به آموزش» در همه جای کتاب و به ویژه در  فصل دوازدهم ، «سیری در سواس»، دیده می شود. برای مثال، نویسنده ماجرای اولین دیدار و گفتگوی خود با استاد راهنمای خود را بیان می کند. استاد به او می گوید:
 «... در دانشگاه های غرب، استاد و دانشجو رابطة برابری دارند و بین آنها رابطه سلسله مراتبی وجود ندارد. ... . بنابراین اولاً مرا به اسم کوچکم، ریچارد، صدا کن و من هم تو را نعمت صدا می زنم. ... .». احساس و برداشت فاضلی، دانشجویی متعلق به فرهنگ غیر غربی، از این موضوع دستمایه تجزیه و تحلیل زمینه فرهنگی آموزش در کتاب شده است: او این حرف استاد را نمی تواند به سهولت بپذیرد و دلیل آن را «توهین» دانستن خطاب استاد با اسم کوچک ذکر می کند. در این جا تفاوت در معانی و برداشتهای مختلفی که میان استاد و دانشجو وجود دارد خود را نشان می دهد. استاد و دانشجو متعلق به دو دنیای فرهنگی مختلف، با ارزشها و هنجارها  و سبک های تعامل اجتماعی متفاوت اند. محقق در این جا صرفاً به نشان دادن تفاوت در آداب و رسوم و هنجارهای فرهنگ دانشگاهی، بسنده نمی کند، بلکه باورها و ارزش های زیر ساز آنها را مورد توجه قرار می دهد. به عبارت دیگر فاضلی انسان شناس «خطاب کردن، و نامیدن افراد» را در بافت و زمینه دو کشور مورد توجه قرار می دهد:
«در جامعه فردی شده، فردگرایی به اوج خود رسیده است، افراد دوست دارند با آنچه معرف فردیتشان است شناخته شوند و نه آنچه اجداد، سنت ها و اجتماعشان را معرفی می کند. علاوه بر آن در یک جامعه دموکراتیک که فرایند دموکراسی به لایه های اجتماعی نفوذ کرده است، به تدریج کنیه ها و القاب که برای تعیین مرزهای اجتماعی و تعلقات گروهی و طبقاتی وضع شده اند، اهمیت خود را از دست می دهند، ... . نفوذ باورهای سنتی و روابط کمتر دموکراتیک تمایل به القاب و کنیه ها را بیشتر می کند [همانطور که] در دوره قاجار تمام صاحب منصبان القاب دوله و سلطنه و غیره داشتند» (همان، ص 408)
در واقع نویسنده ضمن نشان دادن معنا و مفهوم  «خطاب کردن به اسم کوچک» در بستر و زمینه اجتماعی آن، برای فهم بهتر دست به مقایسه می زند و نگاه تطبیقی او تاریخ و گذشته فرهنگی کشورمان در این باره را می کاود. بر این اساس فعالیتها و اقدامات استاد/دانشجو متفاوت از آنچیزی است که در فرهنگ غیر غربی انجام می شود. در بخش «کلاس درس سواس» آمده است: «کلاس درس سمینارمانندی درباره مردم نگاری در قرن بیستم است، ... نقش دکتر استوارت تامپسون، استاد کلاس، سازماندهی و مدیریت کلاس است، او مانند منشی نظرات دانشجویان را روی تخته می نویسد. ... . در زمان استراحت و بریک تایم نقش استاد تغییر می کند و در تهیة چای و قهوه و پذیرایی از دانشجویان مشارکت دارد» (صص، 422-421). نقش ها و فعالیت های استاد و دانشجو در فرهنگ سواس بر گرفته از الگوهای فرهنگی دانشگاه بریتانیایی است. فاضلی چهره کلاس درس سواس را با ذکر چند مطلب ترسیم می کند: دانشجو محور، آموزش مشارکتی، آموزش دموکراتیک، آموزش دوستانه و توجه به حواس مختلف (بصری بودن). او نتیجه می گیرد، بنا به این دلائل(تجانس میان باورها و پیشفرض های فرهنگی درباره آموزش با اقدامات و فعالیت های جاری و مرسوم در دانشگاه ها) آموزش در بریتانیا در مقایسه با آموزش در کشورمان موثرتر است.
نویسنده کتاب تلاش داشته است درتوصیفاتی که از فرهنگ آموزش بریتانیا ارائه می کند نگاه کل نگر داشته باشد. برای مثال در خصوص فرهنگ دانشگاهی سواس، آموزش در ارتباط با اقتصاد، فرهنگ، ویژگی های تاریخی، سیاسی بریتانیا دیده شده است: «فرهنگ آموزش هر جامعه ای پاره ای از نظام فرهنگی آن جامعه است، ... . در جوامع آزاد، آموزش نیز دموکراتیک است. ... . از طرف دیگر وضع کنونی دانشگاه های بریتانیا شدیداً متاثر از اقتصاد سیاسی و صنعت علم است. ... .»(ص 423). در مجموع می توان گفت این کتاب، از منظر آموزش و یادگیری، اگرچه همه مسائل مهم و قابل مداقه را مورد توجه قرار نداده است (از جمله بحث ارزشیابی و سنجش دانشجویان در فرهنگ بریتانیا)، لیکن رویکرد فرهنگی اتخاذ شده در آن بسیار نوآورانه و جدید است. این رویکرد قابلیت آن را دارد که در بررسی مسائل مطرح در آموزش فراتر از جزء نگری های محدود در دیدگاه های شناخت-گرایانه،  به درهم تنیدگی آموزش و فرهنگ توجه کند و از تقلیل آموزش و یادگیری به اموری صرفاً شناختی بکاهد.
اساسا این کتاب می تواند نوعی کتاب آموزشی، نه در معنای متن درسی، در نظر گرفته شود. زیرا یادگیرنده و دانشجو به واسطه آن می تواند شیوه ای از زندگی و زیست دانشگاهی را ببیند. فاضلی انسان شناس، در این کتاب براساس  تجربة زیسته دوران دانشجویی اش می نویسد: «دانشجویی تنها ثبت نام در دانشگاه، و داشتن کارت دانشجویی یا موفقیت در آزمون و کسب نمره نیست، بلکه نوعی شیوه زندگی  و بودن است. این شیوه زیست در کتابخانه، محوطه دانشگاه، کافه تریا، خوابگاه، پشت میز کامپیوتر، ... تبلور و عینیت می یابد»  (فاضلی، ص 431).
رویکرد فرهنگی به یادگیری و آموزش نیز بر این مطلب صحه می گذارد، زیرا در این رویکرد، یادگیری «اکتساب فرهنگی» دانسته می شود. به عبارت دیگر یادگیری یک موضوع یا رشته دانشگاهی، نیازمند مشارکت در فرهنگ و کسب ارزشها، هنجارها و قواعد عمل در آن رشته است. بر این اساس می توان گفت دانشجو در خلال خواندن این کتاب می تواند دنیای زیسته نویسندة آن را از درون بنگرد و ارزش ها و باورهای زیرساز زندگی مولد دانشگاهی را کسب کند. بدون تردید اکتساب فرهنگ دانشگاهی، تلازمی با اکتساب شیوه و زندگی چهره های علمی دارد. از این رو  این کتاب می تواند به دانشجو در جهت کسب  فرهنگ علم و شیوه زیست دانشگاهی نقش  تسهیل گر داشته باشد. به نظر می رسد اگر نویسنده در این کتاب برخی از لحظات زندگی خود را که در بدو امر قرین موفقیت نبوده و همراه با شکست های آموزنده بوده است به تصویر می کشید، بر جاذبه و بار آموزشی کتاب خود  می افزود. علاوه بر دانشجویان و علاقمندان مباحث آموزش، این کتاب حداقل برای دو دسته دیگر نیز می تواند سودمند و جذاب باشد:
1- مخاطب عام که در اوقات فراغت به کتاب و کتاب خوانی توجه و علاقه دارد.
2- پژوهشگران و کسانی که علاقمند به فهم بهتر و عمیق تر پژوهش های کیفی  و انجام آن هستند.
در خصوص مخاطب عام و بهره او از این کتاب، فاضلی در مقدمه کتاب می نویسد، هنگام نگارش کتاب، نقل قولی از جمالزاده را در ذهن داشته است. او می نویسد: تلاش داشته کتاب را «عوام بفهمند و خواص بپسندند». از اینرو او سبک تحلیلی و روایی را برای این منظور سودمند دانسته و سعی کرده است تا آن دو را با هم درآمیزد. تا اثر هم ویژگی تحلیلی متون و نوشته های علمی را داشته باشد و هم سازگار با بیان روایی به کار گرفته شده در ادبیات. از این رو او تلاش داشته که به خلق اثری زیبایی شناختی بپردازد تا ذائقه هر دو دسته را تامین کند و بتواند لذت متن را برای هر انسانی با هر درجه از  دانش و سواد تامین کند. او در این کتاب از انواع مختلف ظرائف ادبی و نکته پردازی های کلامی، تمثیل ها و اشعار و صناعات ادبی استفاده می کند تا کتاب چهره ای عبوس و گرفته به خود نگیرد و رغبت خواننده نیمه متخصص را برای خواندن جلب کند. از طرف دیگر او انبوهی از مفاهیم و رویکردهای انسان شناختی و مطالعات فرهنگی را به خدمت می گیرد تا به توصیف قویم آنچه تجربه و مشاهده کرده بپردازد. به نظر می رسد این تلاش فاضلی به میزان قابل توجهی قرین موفقیت بوده است، اگرچه در برخی فصول و صفحات توصیفات طولانی و توأم با جزئیات مکان ها بدون آنکه  ربط و انسجامی روایی در کار باشد، موجب نقض غرض شده، و خواننده را وادار به پرش از آن مطالب می کند. با این حال می توان گفت در مجموع نثر و بیان کتاب برای خواننده عمومی نیمه متخصص لذت بخش و خواندنی است.
بعلاوه استفاده نویسنده از راوی اول شخص در زندگینامة خود و بیان صمیمانه و صادقانة او نه تنها موجب همراهی خواننده با کتاب را فراهم نموده است، بلکه می تواند شوق نوشتن را در او برانگیزد. ضعف در نوشتن و نگارش مشکلی است که دامنگیر بسیاری از افراد جامعه ماست. دلیل این مساله به ضعف نظام آموزشی ما در مجال ندادن به افراد در استفاده از نگارش برای نوشتن متنی به دلخواه و علاقة خود مربوط می شود. مدرسه از همان سالهای اولیه تحصیل، دانش آموزان را وا می دارد تا در نوشتن انشا قالب های نگارشی یا موضوعاتی را به کار گیرند که «خود» دانش آموز در آن غائب است. این مساله موجب می شود نوشتن تبدیل به امری غیرشخصی و رسمی و دشوار شود. از اینرو دانش آموز و دانشجوی ما غالباً در نظام آموزشی نمی آموزد که چگونه از نوشتن و کلام مکتوب به عنوان ابزاری برای بیان و «ابراز خود» بهره گیرد. ابراز خود ارتباط مستقیمی با تحقق و شکل گیری «من» و فردیت دانش آموز دارد. زیرا خود در ارتباط با دیگری شکل می گیرد و ساخته می شود و زبان خواه در قالب مکتوب و  خواه در شکل شفاهی آن، ابزار و وسیله ای برای ارتباط با دیگری اجتماعی و تحقق خود است. بر این اساس می توان گفت این کتاب به لحاظ تولید متنی خواندنی و روان بر اساس تجارب شخصی، متنی است ترغیب کننده نوشتن و نگارش. خواننده با خوانده آن احساس می کند او هم دوست دارد بنویسد، از این رو کتاب دارای ویژگی آموزشی است.
مخاطب احتمالی دیگر این کتاب، پژوهشگران علاقمند به پژوهش های کیفی هستند. کتاب برای آنان چه دستاورد و ارزشی دارد؟ در سالهای اخیر به دنبال تحولات معرفت شناختی و به تبع آن روش شناختی که در حوزه علوم انسانی اجتماعی روی داده است، تغییر پارادایمی محسوسی از نگاه های اثباتگرایانه به دیدگاه های تفسیری به چشم می خورد. این مساله موجب شده است که توجه پژوهشگران روز به روز به روش ها و فنون کیفی انجام پژوهش بیشتر شود. حجم قابل توجهی از کتب موجود در بازار به توضیح روش های گردآوری داده ها، شیوه های تجزیه و تحلیل آنها و طرق ارائه یافته های پژوهش های کیفی اختصاص دارد، مؤید این مطلب است. اگرچه در برخی از این کتب نمونه ها و مثالهایی از پژوهش های کیفی ارائه شده است، اما به دلیل آنکه پژوهش کیفی غالباً مرتبط با بافت فرهنگی اجتماعی کشور  انجام آنهاست، غالباً  مثالها و مصداق های ذکر شده برای خواننده ایرانی چندان ملموس و قابل استفاده نیست. در کتاب مردم نگاری سفر، اگر خواننده از نقطه نظر اصول پژوهش کیفی به کتاب نگاه کند، بسیاری از آنها را با توجه به موردهای ایرانی و آشنا در می یابد. «بافتمند سازی»، «داشتن دیدگاه درونی»، «اتخاذ نگاه کل گرایانه»، «مقایسه گرایی» و «توصیف قویم و غنی» که برای پژوهش های مردم نگارانه ضروری است در این کتاب به کار گرفته شده است. این امر آن را مستعد می کند کتاب آموزش عملی انجام پژوهش های کیفی باشد.

زهرا نیک نام، دکتری مطالعات برنامه درسی و آموزش
Z_niknam@yahoo.com

 

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.