همشهری جوان/شماره 422
وقتی دولت دکتر حسن روحانی برای رای اعتماد به مجلس معرفی شد، یکی از سایت های خبری به مزاح کابینه یازدهم را به «ریش پروفسوری ها» تشبیه کرد. اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور، محمد نهاوندیان رئیس دفتر ریاست جمهوری، محمد علی نجفی رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری،عباس آخوندی وزیر مسکن و شهرسازی و محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه همگی در این دسته قرار می گرفتند.
اما این وسط تکلیف این آخری از دیگران جدا بود. دکتر ظریف علاوه بر ظاهر خاصش، توانست با نطق جالبش هم رای بالا بیاورد، هم چشمها را به سمت خودش بگرداند. اتفاقی که بعدا در اولین حضور تلویزیونی اش در برنامه دیروز، امروز و فردا هم تکرار شد. حالا همه از هم درباره او میپرسند.
اما از زندگی خصوصی وزیر امور خارجه 54ساله ایران اطلاعات زیادی، به غیر از آنچه که در کتاب تازهمنتشرشده «آقای سفیر» آمده در دست نیست. او در همین کتاب می گوید به ازدواج در سنین پایین معتقد است برای همین خودش در 19سالگی ازدواج کرده و دخترش را در 17سالگی به خانه بخت فرستاده و پسرش را هم در 19سالگی داماد کرده است.
شاید این صداقتها، در کنار آن لحن و صحبتهای جذاب، باعث شده جوان ها نسبت به این مرد ریش پروفسوری کنجکاو بشوند. کسی که او را میتوانند به صورت غیرحضوری، هر روز در صفحه اختصاصی فیس بوکش ببینند و با او حتی در مورد عکس کاور پیج اش کلنجار بروند. همه اینها شد بهانه یک پرونده همشهری جوانی. این وسط فقط جای خالی مصاحبه با آقای وزیر به چشم می خوردکه با توضیحات سردبیر در ستون مقابل متوجه می شوید تلاش زیادی برای مصاحبه با او صورت گرفت، اما به دلیل سفر مهم پادشاه عمان به کشورمان این مصاحبه به تاخیر افتاد و آقای وزیر، وعده کرد در روزهای آینده پذیرای تیم تحریریه همشهری جوان باشد.
الو، آقای وزیر؟
وقتی دارم شماره را میگیرم، خیلی امید ندارم حتی موبایلش روشن باشد. فقط شانسم را امتحان میکنم. روشن است. بوق میخورد. آیا جواب میدهد؟ چرا باید این کار را بکند؟ ساعت نه و نیم شب است و روی صفحه گوشیاش شمارهای افتاده که نمیشناسد. اگر این نکته کوچک را هم حساب کنیم که تفاوتش با خیلیهای دیگر که همین الان دارد گوشیشان زنگ میخورد در این است که وزیر خارجه ایران است، تقریبا دلیلی برای امیدواری به پاسخگویی باقی نمیماند.
بوقها قطع میشود. حالا کسی پشت خط است. کی ممکن است باشد؟ مسئول دفتر؟ دستیار؟ راننده؟ بارها با چنین موقعیتی روبهرو شدهایم. اینکه شماره مدیر یک مرکز یا موسسه کوچک را هم که میگیری، باز هم به خود طرف دسترسی نداری. همیشه کس دیگری هست.
کس دیگری برای اینکه چک کند آیا کاری که داری به اندازه کافی «ضروری» هست که وقت آقای مدیر محترم بابتش گرفته شود؟ میگویم «سلام. آقای دکتر ظریف؟». همان صدای موقر که دو هفته پیش در مجلس شنیده بودیم، با لحنی که خستگی درش مشهود است جواب میدهد «سلام. بله بفرمایید».
و به سادهترین شکل ممکن، دور از همه پیشفرضها و عادتهایی که از صحبت با مدیران طراز اول در ذهنم شکل گرفته است، گفتوگوی کوتاه ما پای تلفن آغاز میشود. برایش توضیح میدهم که میدانیم روزهای شلوغی دارد اما میخواهیم جلد این شماره را به او اختصاص بدهیم و چه خوب میشد اگر شده حتی نیم ساعتی به ما وقت بدهد. همه را گوش میکند، بعد هم مودبانه عذر میخواهد و توضیح میدهد که رسیدگی به امور تشریفات مهمان خارجی (آقای سلطان قابوس) که مسئولیتش با اوست، قرار برای این هفته را نشدنی میکند و قول میدهد برای هفته آینده قرار بگذاریم.
واقعیت این است که از این اتفاق خوشحال و هیجانزدهام. خوشحالیام از این است که برایم چیزی به اثبات رسیده. حالا میدانم کسی که در برنامه «دیروز امروز فردا» تصویر آدم منطقی و مسلطی را در ذهن بینندهها ساخت که در حرف زدنش بینهایت دقت داشت و نگاهش به دنیا نگاه آمیخته با عقلانیت و استدلال بود، مردی که خوش اخلاق ولی در عین حال صادق بود و مردی که در آن تصویر توانسته بود به شکل معجزهآسایی بیاطوار و باورپذیر و جذاب به نظر برسد، تنها در مقابل دوربینها اینطور نیست.
خوشحال و هیجانزدهام چون میبینم او کسی است که باور دارد شفاف بودن شکل درستتری از زندگی است. برای همین هم فرقی ندارد جلوی دوربین باشد، یا جلوی نمایندههای مردم در مجلس، یا پشت خط تلفنش در حال حرف زدن با کسی که نمیشناسد. همه جا یکجور است و همانجوری است که دوست دارد باشد.
بدون ادا، بدون تعارف و شفاف. دیپلمات باتجربهای که میداند آنقدر تجربه و اعتبار دارد که لزومی به اثبات خودش نداشته باشد. او به کاری که باید بکند، کاملا آگاه است. میداند که مسیر آسانی پیش رویش نیست اما روش طی کردن این مسیر را میداند. پس دلیلی برای پنهانکاری یا دو پهلو حرف زدن وجود ندارد.
آنقدر بهروز هست که بداند دنیای امروز هم دقیقا دارد به همین طرف میرود. به سمت شفافیت. او میداند که در دنیای امروز نمیشود از پاسخگویی در مقابل حرفی که میزنید یا کاری که میکنید فرار کرد. شبکههای رسانهای و ارتباطی هر حرکت شما را میبینند و درباره شما قضاوت میکنند. خیلی زودتر و سریعتر از آنکه فکرش را بکنید.
اگر ندانید حضور در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی چه اهمیتی در دنیای امروز دارد، کارتان ساخته است. پس یک صفحه شخصی در فیسبوک راه میاندازد تا نشان دهد که اهمیت این چیزها را میداند. جایی که او مستقیما میتواند با مردم، با کسانی که دوستش دارند، یا ندارند، یا به او انتقاد دارند، یا چه میدانم میخواهند درد دل! کنند ارتباط داشته باشد، بدون واسطههای رسمی همیشگی و کاغذبازیهای مرسوم.
این سالها یاد گرفتهایم خیلی زود جوگیر نشویم. این تصویر نه به همه دولت جدید قابل تعمیم است و نه درباره خود دکتر ظریف در طول زمان. اما همچنان خوشحال و هیجانزدهام. بیایید به این فکر کنیم که چند وقت بود با چنین تصویری از یک سیاستمدار ایرانی مواجه نبودهایم؟
چند وقت بود که مسائل سیاست خارجی دیوارهای بلندی داشتند که حتی فکر کردن به اتفاقات پشت آن هم کار بیهودهای بود؟ این اتفاقات ما را دلگرم میکند. شفافیت، ما جوانهای ایرانی را دلگرم میکند. برای همین هم دوست داریم صادقانه برای وزیر خارجه کشورمان آرزوی موفقیت کنیم و فکر کنیم که کنارش هستیم و هر وقت که لازم باشد حمایتش میکنیم. تا هر وقت که همینقدر شفاف و صادق و محکم باشد. همینقدر شبیه تصویر کاورفوتوی صفحهاش باشد. شبیه دماوند.
اصول ظرافت
«تقدیم به دشمن قابلاحترامم، محمدجواد ظریف». این جملهای است که در ابتدای کتاب «دیپلماسی» سیاستمدار کهنهکار آمریکایی، «هنری کیسینجر» نقش بسته است. شاید همین نوشته او کافی باشد تا نگاه دیپلماتهای غربی به وزیر امورخارجه کشورمان مشخص شود.
مطرح شدن نام «محمدجواد ظریف» از سوی «حسن روحانی» موجی از گزارش و تحلیل در رسانههای خارجی به راه انداخت که برای کمتر وزیر ایرانیای سابقه داشته است. مثلا خبرگزاری «رویترز» در مطلبی که در همین رابطه منتشر کرد وزارت «ظریف» بر امورخارجه ایران را انتخابی معنادار دانست: «اگر حسن روحانی رئیسجمهور منتخب ایران، در پی بهبود روابط خارجی ایران با غرب است، انتخاب محمدجواد ظریف به عنوان وزیر امورخارجه بهترین انتخاب است.» «مارکوس جورج» و «پل تیلور» نویسندههای این گزارش ظریف را فردی معرفی میکنند که «در دانشگاه «دنور» دکترای خود را اخذ کرده، به زبان انگلیسی مسلط است و در چندین مذاکره مهم حضور داشته است»
اما چه دلیلی باعث شده است که تا این حد وزیر امور خارجه کشورمان موردتوجه غربیها قرار بگیرد؟ بیشتر از هرچیز این راه و رسم و منش و تحصیلات ظریف است که حسابی به مذاق دیپلماتهای کشورهای دیگر خوش آمده است. رسانههای جهان، دیپلماتها و آنهایی که با او حشر و نشر داشتهاند، ظریف را فردی «خوش صحبت، منطقی، مستحکم و نرمخو» میدانند که راه و رسم دیپلماسی را به خوبی بلد است.
مثلا یک دیپلمات ارشد غربی درمورد وزیر امور خارجهمان میگوید: «در مذاکراتی که ظریف شرکت داشت، همه تلاش خود را میکرد تا طرفین به راههای روشن و هوشمندانه برسند.» ظریف مدت زیادی یعنی از سال ۲۰۰۲ میلادی تا سال ۲۰۰۷ میلادی به مدت پنج سال نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد بوده است.
علاوه بر این او با سیاستمدارانی مثل «جو بایدن» معاون رئیسجمهور آمریکا و «چاک هیگل» وزیر دفاع و مقامات امنیت ملی آمریکا سروکله زده است. همه اینها یعنی اینکه هم غربیها به خوبی ظریف را میشناسند، هم ظریف به پیچ و خمهای رفتارهای سیاسی آنها تسلط دارد.
«دنیس راس» دیپلمات و مشاور سابق باراک اوباما در امور خاورمیانه در سال ۲۰۱۱، ظریف را «دیپلماتی نرمخو» و «با حسن نیت» میداند که البته به هیچوجه برای منافع ملی ایران پا پس نمیکشد یا مثلا «برنت اسکوکرافت»، مشاور امنیت ملی «جورج دبلیو بوش» رئیسجمهور سابق ایالاتمتحده هم ظریف را فردی «معقول» میداند. علاوه بر این ظریف در مجامع علمی جهان نیز چهره معتبر و شناختهشدهای است.
«لوموند» هم در معرفی وزیر امور خارجه حسن روحانی، ضمن پرداختن به سوابق تحصیلی و کاری وی، به نوشته «هنری کیسینجر» در ابتدای کتاب «دیپلماسی» اشاره کرده و «محمدجواد ظریف» را «دیپلماتی قابل» معرفی میکند. تحلیلها درمورد «ظریف» و وزارت او البته به رسانههای غربی منحصر نمیشود و رسانههای خبری منطقه نیز مطالبی درمورد روی کار آمدن این دیپلمات کهنهکار منتشر کردند.
مثلا یکی از روزنامههای عربی، از «ظریف» به عنوان «دیپلماتی کارکشته و فردی بسیار قابلاحترام» یاد میکند. تلویزیون NBC، خبرگزاری شینهوا، آسوشیتدپرس و روزنامه فرانسوی فیگارو هم از دیگر رسانههایی بودند که اخبار و تحلیلهایی درمورد کابینه روحانی و در راس آن محمدجواد ظریف به عنوان وزیر امورخارجه ایران منتشر کردند. به نظر میرسد باتوجه به آینده پرحادثه و حاشیه سیاست خارجی، «محمدجواد ظریف» همچنان «با احترام» درصدر رسانههای جهان باقی خواهد ماند.
هنوز ۲ هفته نشده که ظریف، سکان سیاست خارجی را در دست گرفته اما در همین مدت کوتاه، مورد توجه جهانی قرار گرفته است. جدا از جایگاه خاص ایران در منطقه و جهان، شخصیت خود ظریف هم در این جلب توجه موثر بوده است. ظریف در این چند روز تقریبا با اکثر همتاهای خارجیاش تلفنی حرف زده که خبرسازترین آنها گفتوگو با کاترین اشتون بود که کلی جملات طنز به راه انداخت.
از طرفی نمایندگی پنج ساله ایران در سازمان ملل باعث شد تا جفری فلتمن، معاون آمریکایی دبیرکل سازمان ملل و سفیر سابق آمریکا در لبنان، سه شنبه هفته پیش به تهران بیاید؛ آن هم در روزی که ظریف به فرودگاه مهرآباد رفته بود تا از سلطان قابوس، پادشاه عمان که اولین مهمان رسمی دولت روحانی بود، استقبال کند.
ضمن اینکه مراسم معارفه او از معدود مراسمهایی بود که ترک کننده کرسی وزارت هم راضی بود چون صالحی بلافاصله رئیس سازمان انرژی اتمی شد. ظریف ۵۳ ساله، ۳۵ سال است که پلهپله دستگاه سیاست ایران را بالا آمده و میتوان گفت او یک دیپلمات یقهسفید است. او از ۲۸ سالگی وارد سیاست شده و چنان خودش را مقید به ضوابط دیپلماتیک پرورش داده که همه حرفهایش در تمام طول شبانهروز، فکر شده است.
این ویژگی ظریف اصلا به مذاق خبرنگاران و روزنامهنگاران خوش نمیآید چون او هوشمندانه گزکی دست آنها نمیدهد تا از آن تیتری جنجالی بسازند. حتی اگر کاملا غیررسمی و دوستانه با او صحبت کنید، احساس میکنید او دارد با یک مقام سیاسی مذاکره میکند چون شمرده، مودبانه و تعاملی با شما حرف میزند. حضور مقتدرانه و متنوع ظریف در مجامع سیاسی و دانشگاهی آنقدر پررنگ بوده و هست که لیسا آندرسون، رئیس موسسه امورعمومی و بینالمللی دانشگاه کلمبیا به او تکه انداخته که نمیخواهی کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا بشوی؟
ظریف به «دیپلماسی رسمی» تسلط دارد. به قواعد رابطههایی که او در طول سالها کار در تیم سیاست خارجی دولتهای مختلف با دولت و دولتمردان خارجی برقرار کرده. حالا او در کنار ارتباط با دولتها و سیاسون کشورهای دیگر، «دیپلماسی عمومی» را هم کلید زده. ارتباط مستقیم یک دولتمرد با افکار عمومی را. ارتباطی که سیاسون و دستگاههای زیادی خواسته و ناخواسته از آن فرار میکنند.
شاید به خاطر همین است که وقتی ظریف، بعد از شش سال به ساختمان آجری و زیبای وزارت امور خارجه در خیابان سیتیر برمیگردد، در یکی از اولین اقداماتش برای زنده کردن دیپلماسی عمومی، حضورش در فضای مجازی را فعال میکند. یک دیپلمات، قواعد کار را بلد است و میداند کی و چگونه باید مردم را در جریان اخبار و اطلاعات قرار دهد و با آنها ارتباط مستقیم برقرار کند.
مخاطبان صفحه شخصی او هم که این روزها به مرز ۱۰۰ هزار نفر رسیدهاند، فارغ از شگفتزدهشدن در روزهای اول، از خواندن گزارشکارهای روزانه او لذت میبرند و جزییترین نظرات خودشان را بیواسطه به مرد شماره یک دستگاه دیپلماسی خارجی کشور منتقل میکنند. او هم قول میدهد روزانه و مستمر این نظرات را رصد کند.
حتی اگر به تک تک آنها پاسخ ندهد؛ «از اینکه به دلیل گرفتاری هفته اول کاری نتوانستم بیشتر در خدمت شما باشم پوزش میخواهم. به هرحال، تلاش میکنم نظرات شما را مرور کنم و اگر فرصت پاسخ پیدا نکردم، امیدوارم با نگاه خطاپوش خود مرا ببخشید.» این ارتباط در طول چند روز آنقدر شفاف و صادقانه میشود که وقتی آقای وزیر در صفحهاش، تصویر برج میلاد را قرار میدهد، به دلیل اعتراض مخاطبان به تهرانیزه شدن دولتمردان، یک روز بعد تصویر را عوض و عکس قله دماوند را جایگزین میکند.
کار و وظیفه رسمی او به ظاهر مثل وزارتخانههایی مثل اقتصاد و صنعت و معدن ارتباط مستقیم با مردم ندارد و شاید از دور به نظر برسد فقط ارتباطات سیاسی در دستور کار او و وزارت متبوعهاش است، اما ظریف حالا وظیفهای سنگین را بر دوش خودش احساس میکند؛ «من با استعانت از خداوند بزرگ و به امید به خدمت به مردم، اعتلای نام ایران و ایرانی و بهبود شرایط بینالمللی در جهت کاستن از فشار اقتصادی بر مردم عزیز این مسئولیت سنگین را پذیرفتهام.»
آقای وزیر آداب رفتار در فضای مجازی را هم مثل قواعد دیپلماتیک خوب بلد است و این مهارت و اخلاق را در مسائلی مثل ماجرای مخالفت قاضیپور نماینده مجلس نشان داده. او به راحتی میتواند قید مخاطرات این ارتباط مستقیم را بزند و صورت مساله را پاک کند. مثل همه نهادها و شخصیتهایی که در بهترین حالت، وبسایتهایی را برای این کار راهاندازی کردهاند اما در عمل اتاقهایی متروکه و بیرفتوآمد هستند.
ظریف اما با وجود بالا بودن مشغلههای کاریاش کوتاه نمیآید و روزانه گزارش کار میدهد و عکسهایی از دیدارهای خودش و دولت را منتشر میکند. حتی اگر خودش فرصت نکند و این کار را به دو پسرش بسپارد. مردم هم متقابلا به راحتی درباره رنگ و مدل کفش، لباس و ریش او تا برنامههای دولت و استراتژیهای خارجی نظام نظر میدهند. کامنتهایی که تعداد آنها در بعضی موارد از مرز ۲ هزار تا هم میگذرد. تعداد لایکهای هر پست او هم که قابل شمارش نیست و بعضی مواقع به ۲۰ هزار نفر هم میرسد. او همچنان دوست دارد این دیپلماسی عمومی ادامه پیدا کند.
«اگر میخواهید یک مقدار از وقت وزیر بهداشت را هم به شما بدهیم چون خطیب خوبی هستید...» وقتی کسی چون علی لاریجانی -با آن سابقه طولانی در سخنرانی- این «تحشیه» را بر نطق وزیر پیشنهادی امورخارجه بزند، یعنی «محمدجواد ظریف» موفق شده اهالی بهارستان را با همه مخالفتهای ظاهری و باطنیشان برای رای اعتماد بالا مجاب کند.
نسل ما چندان شناختی از ظریف ندارد (شاید تا قبل از این، وقتی با چنین نامخانوادگیای مواجه میشدیم، یاد لیبروی ریزنقش تیم ملی والیبال میافتادیم تا وزیر امورخارجه!)، نه سخنرانیهایش را شنیده و نه ارتباط نزدیک و ملموسی با او داشته. سن و سالدارهای ما، خیلی که به ذهنشان فشار بیاورند، نهایتا تصویر صامتی از او در سازمان ملل متحد یادشان هست که با یک گوشی بزرگ در گوش، بیلبخند و مسلط حرف میزند. همین! ولی در همین مدت کوتاه، از جلسه رأی اعتمادش تا حضور در برنامه «دیروز، امروز، فردا» تازه متوجه میشویم که چرا درباره او میگویند خطیب توانا، چرا سخنرانیاش در سازمان ملل متحد (پس از اولین قطعنامه علیه ایران) باید برای دیپلماتهای انگلیسی تدریس شود.
ظریف آرام، متین و سنجیده حرف میزند، هیجانزده نمیشود، صدایش جز به ضرورت متنی (مثلا در همان نطق رای اعتماد) از حدی بالاتر نمیرود، لحنش خوابآور نیست، تسلط و اعتماد به نفس را از مدل نشستناش میتوان فهمید (همان Body language خودمان) طوری که مجری همیشه حراف برنامه را هم وادار کند به سکوت و همراهی. در انتخاب کلمات دقیق است و تا جایی درباره هر موضوع توضیح میدهد که طرف مقابل را کاملا توجیه کند (البته این نکته آخری شاید از نقطهضعفهایش باشد!). اینها توصیفاتی است که از تمام مدت حضور او در قاب تلویزیون دیدهایم و شنیدهایم
مردی که همراه همه این توصیفات، اعتمادبرانگیز است و حتی وقتی درباره مسائل ریز شخصی و خصوصیاش مثل «رانندگی ویلچر مادربزرگ» ش حرف میزند، صداقت را نمیتوان ندید گرفت: «با پوزش از ملت عزیز ایران که وقت آنها را با این مسائل مصرف میکنم...».
و میماند یک تأسف خودمانی که بهانه تیترِ این متن هم هست (از دیالوگ پرویز پرستویی در فیلم آدم برفی)؛ حالا که همه میخ حرفهایش میشوند در تلویزیون و تعداد علاقهمندانش در اینترنت ساعت به ساعت بالاتر میرود، حسرتی بزرگ رخ نشان میدهد. وقتی مملکت ما در همه این سالها، آدمِ حسابی و مرد لایقی چون محمدجواد ظریف دارد، چرا باید خانهنشین باشد؟ چرا دیپلماسی ما باید سراغ آزمون و خطا برود؟ بگذریم!