(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

پرونده ی توران میرهادی

87-25.jpg

تهیه و تنظیم: سارا قطبی راوندی
توران میرهادی، از پدری ایرانی به نام سید فضل‌الله که ریشه و تبار تفرشی داشت و مادری آلمانی به نام گرتا دیتریش در شمیران به دنیا آمد. توران چهارمین فرزند این خانواده بود که روی هم پنج فرزند دختر و پسر داشتند. پدرش که دانش آموختهٔ مهندسی مکانیک ماشین‌آلات و راه و ساختمان از آلمان بود

 

فهرست:

- زندگی نامه       

ویکیپدیا                 

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

کتابک                                               

http://ketabak.org/tarvij/node/807    

 

بانک مقالات آموزشی و فرهنگی

http://www.rasatous.com/mh1342/index.php?option=com_content&view=article&id=212&Itemid=68

 

- کتابشناسی

آدینه بوک

http://www.adinebook.com/gp/search/951-4654096-2209858?searchalias=books&field-keywords=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86+%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C&Go.x=14&Go.y=6&Go=Go

 

ویکیپدیا 

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

- آثار

سرگذشت نامه

http://iranak.org/data/node/3177

جستجو در راهها و روش های تربیت

http://iranak.org/data/node/2884

- سخنرانی ها

کتابک

آموزش وپرورش باید انسان بپروراند

http://ketabak.org/tarvij/node/2290

پیام توران میرهادی برای روز جهانی کودک

http://ketabak.org/khabar/node/2905

 

بگذاریم امسال کودکان با تجربه های ناب شان قصه ساز ما شوند

  http://ketabak.org/khabar/node/3346

 

- آثار دیگران درباره توران میرهادی

 مصاحبه ها 

ایرانک                                                               http://iranak.org/data/node/769

جام جم آنلاین

http://www.jamejamonline.ir/newstext2.aspx?newsnum=100871895231   

 

همشهری آنلاین                                                                                                           

http://new.hamshahrionline.ir/details/16495

  نور مگز

گفتگو با توران میرهادی                                                                                           

 URL: http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=281013

 

با توران میرهادی-چون شاگرد خوبی هستم,خسته نمی شوم

URL : http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=157164

 

کتاب وادبیات کودکان در ایران وجهان

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/280957?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B... %87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

   

مدرسه و مسائل آن در فرهنگ دانش و سیاست

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/14643?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

 

 

- بزرگداشت ها

 

  گزارش تصویری/ انجمن زنان پژوهشگر تاریخ                                                 

http://wahr.ir/node/757

  خبرگزاری کتاب ایران

http://www.ibna.ir/vdcgyz9q3ak9wz4.rpra.html

 

- فعالیت ها

 

مدرسه فرهاد

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87_%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF

 

جایزه آسترید لیندگرن

http://ketabak.org/khabar/node/3558   

 

توران میرهادی

 

 

توران میرهادی- عکس از موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان  http://koodaki.org/node/658

 

زندگینامه

ویکیپدیا

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

توران میرهادی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

توران میرهادی (خمارلو) (۱۳۰۶) استاد ادبیات کودکان، نویسنده و متخصص آموزش و پرورش یکی از شخصیت‌های برجستهٔ فرهنگی است که بیش از شصت سال در گسترهٔ آموزش و پرورش، فرهنگ کودکی و ادبیات کودکان کوشیده و در این روند یکی از چهره‌های تاثیرگذار سدهٔ کنونی ایران بوده است. در این راه او به همراه همسر و همراهش محسن خمارلو به مدت ۲۵ سال مجتمع آموزشی تجربی فرهاد یا مدرسه فرهاد را از از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۹ اداره کرد. این مجتمع یکی از آموزشگاه‌های تجربی و الگووارهٔ ایران بود که هدف‌ها و کارکردهای آموزش و پرورش مدرن در آن تجربه و ارزیابی می‌شد. همچنین او یکی از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک است[۱]  و از سال ۱۳۵۸ تا کنون سرپرستی تدوین و تالیف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را نیز برعهده داشته است.

محتویات:

۱. زندگی و خانواده

۲. آموزش و تجربه‌اندوزی

۳. برگشت از اروپا و فعالیت‌های پراکنده

۴. فعالیت در عرصهٔ آموزش و پرورش

۵. از پایه‌گذاران نظام نهاد کودکی در ایران

۶ .ادبیات کودکان و نوجوانان

۷. هدایت و راهبری فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

۸ .کتاب‌شناسی

۹ .گفتاوردها

۱۰. پانویس

۱۱. منابع

۱۲. پیوند به بیرون

 

زندگی و خانواده

توران میرهادی، از پدری ایرانی به نام سید فضل‌الله که ریشه و تبار تفرشی داشت و مادری آلمانی به نام گرتا دیتریش در شمیران به دنیا آمد. توران چهارمین فرزند این خانواده بود که روی هم پنج فرزند دختر و پسر داشتند. پدرش که دانش آموختهٔ مهندسی مکانیک ماشین‌آلات و راه و ساختمان از آلمان بود،‌ یکی از تکنوکرات‌های برجستهٔ ایران در دورهٔ رضا شاه به شمار می رفت و در پروژهٔ ساختمان و راه‌اندازی راه آهن سرتاسری ایران مورد اعتماد شاه بود. مادرش گرتا که دانش‌آموختهٔ آموزش هنر از دانشگاه مونیخ بود، نقاشی و مجسمه‌ساز می کرد. او پس از مدتی زندگی در ایران، افزون بر خانه‌داری در هنرستان کمال الملک به کار پرداخت و به هنرجویان مبانی هنر و مجسمه‌سازی آموزش می‌داد. توران میرهادی از هنگام کودکی با دو فرهنگ آلمانی و ایرانی زیست و بزرگ شد.

 

آموزش و تجربه‌اندوزی

توران در سال ۱۳۱۱ آموزش بیرون از خانه را آغاز کرد. نخست برای شش ماه به مدرسهٔ آلیانس فرانسه در خیابان ژاله تهران رفت. پس از آن با تصمیم مادر که آموزش با سه زبان آلمانی در خانه و فارسی و فرانسه در دبستان را برای او سخت می پنداشت، به دبستان آذر در سرچشمه تهران منتقل شد و سال‌های ابتدایی را در این دبستان به پایان برد. پس از آن در سال ۱۳۱۷ به دبیرستان نوربخش در خیابان قوام السلطنه رفت و تا سال ۱۳۲۴ در این دبیرستان آموزش دید. با پایان دبیرستان در همین سال در رشتهٔ علوم طبیعی ( زیست شناسی ) دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همین دوره او نخست با جبار باغچه‌بان که طرح سوادآموزی بزرگسالان را پیش می‌برد، آشنا شد. حضور در کنار جبار باغچه‌بان به او اهمیت آموزش سواد پایه را یادآوری کرد. در کنار این کار او به عنوان دانشجوی آزاد به کلاس‌های درس محمدباقر هوشیار در دانشکده ادبیات می‌رفت که علوم تربیتی و اصول آموزش و پرورش درس می‌داد. تجربه‌هایی که او از این دو استاد به دست آورد سبب شد که تصمیم بگیرد در راهی دانش بیاموزد که علاقه‌اش را داشت. به این سبب از تحصیل در رشته علوم طبیعی انصراف داد و تصمیم گرفت برای آموزش در زمینهٔ علوم تربیتی و روان‌شناسی به اروپا برود. نخست قصد رفتن به سوئد را داشت، اما در نهایت در پاییز ۱۳۲۵ از پاریس سردرآورد. در این هنگام یک سال از پایان جنگ جهانی دوم گذشته بود و اروپا ویرانه‌ای بود که از داغ جنگ و گرسنگی می‌سوخت. ارادهٔ توران برای آموختن سبب شد که این دشواری‌ها مانعی در راه هدف او نشود. خود را با وضعیت ناگوار پس از جنگ در اروپا سازگار کرد. با جیره خوراک روزانه می‌ساخت و حتا در پروژه‌های بازسازی بخش‌های گوناگون اروپا که با همیاری دانشجویان اجرا می‌شد مشارکت می‌کرد. با این هدف یک بار به هرزگوین و یک بار هم به کوه‌های تاترا چکسلواکی رفت و در بازسازی راه‌آهن آن مناطق شرکت کرد. این سفرها و دیدن چهرهٔ اروپا پس از این جنگ ویرانگر چنان تاثیر عمیقی بر او گذاشت که از همان هنگام به نقش آموزش و پرورش در پاسداری از ارزش‌های انسانی یا ویران کردن آن پی برد. در این دوره او نخست رشتهٔ روانشناسی تربیتی را در دانشگاه سوربن به پایان رساند و پس از آن رشتهٔ آموزش پیش دبستان را در کالج سوونیه ادامه داد. شانس بزرگ او در این دوره این بود که توانست در کلاس‌های درس هنری والون که با ژان پیاژه دو غول روان شناسی و شناخت‌شناسی کودک در سدهٔ بیستم بودند، حضور یابد. موضوع نظریه‌های رشد هنری والون و ژان پیاژه در این دوره حتا در اروپا تازه بود و میرهادی فرصتی نادر داشت که این دیدگاه‌ها را بیاموزد و در ایران به کار ببندد. در همین دوره بود که او در جریان آموزش‌های خود با آموزشگران بزرگ اروپا و امریکا همچون فریدریش فروبل، هاینریش پستالوزی، اوید دکرولی، جان دیوئی، سلستین فرنه و ماریا مونته سوری آشنا شد. در میان این استادان او بیش از دیگران به روش و رویکرد اوید دکرولی پزشک و آموزشگر بلژیکی گرایش نشان می‌داد و دلبستهٔ آن شد. همچنین در شیوهٔ اداره مدرسه او وابسته به نظریه‌های سلستین فرنه بود.

 

برگشت از اروپا و فعالیت‌های پراکنده

توران میرهادی در زمستان ۱۳۳۰ به ایران بازگشت. در آن هنگام ایران خود در در کشمکش نیروهای سیاسی و کشورهای قدرتمند جهانی گرفتار آمده بود. فضا برای فعالیت‌های فرهنگی مناسب نبود. نخستین کار او در این دوره حضور در کودکستان بهار و انتقال دانش و تجربه‌هایی بود که در اروپا آموخته و از آن سرشار بود. پس از چندی نیز در دبیرستان نوربخش که زمانی در آن درس خوانده بود، به کار آموزش زبان فرانسه پرداخت. اما این‌ها او را راضی نمی‌کرد. در این سال‌ها او مانند بسیاری از جوانان روشنفکر ایرانی که شیفته و نگران سرنوشت ایران بودند خود را درگیر جنبش ملی شدن نفت و پیامدهای آن کرده بود. در سال ۱۳۳۱ این فعالیت‌ها او را با جوانی به نام سرگرد جعفر وکیلی که از افسران روشنفکر زمانه خود بود آشنا کرد. این آشنایی به ازدواج کشید، اما پس از کودتای نفتی سال ۱۳۳۲ با اعدام این افسر جوان رشتهٔ زندگی مشترک کوتاه‌شان گسسته شد. میوهٔ این زندگی پسری به نام پیروز است.

 

 

فعالیت در عرصهٔ آموزش و پرورش

فعالیت متمرکز میرهادی در عرصهٔ آموزش و پرورش از سال ۱۳۳۴ با پایه‌گذاری کودکستان فرهاد آغاز شد. پدر و مادرش پشتیبان‌های بزرگ او در این کار بودند. پدر محل کودکستان را که خانه‌ای خالی بود در اختیار او گذاشت و افزارهای آموزشی مانند نیمکت و غیره را برای او ساخت و مادر با گرفتن پروانهٔ کودکستان به یاری او شتافت. محل این کودکستان ابتدا در خیابان ژالهٔ تهران قرار داشت. طولی نکشید که روش کار میرهادی با استقبال والدین ایرانی روبرو شد و او توانست از سال ۱۳۳۶ دبستان فرهاد را در کنار کودکستان پایه بگذارد. از این دوره به بعد همسر دومش محسن خمارلو همکار و همراه همیشگی او در ادارهٔ کودکستان و دبستان شد. مدرسهٔ راهنمایی فرهاد نیز از سال ۱۳۵۰ کارش را آغاز کرد. از سال ۱۳۵۶ این مجتمع که بیش از ۱۲۰۰ دانش‌آموز داشت در ساختمانی بزرگ در خیابان سهروردی نزدیک سیدخندان به کار ادامه داد. در بیشتر سال‌های دههٔ ۴۰ و ۵۰ مدرسه فرهاد به واحد تجربی تعلیمات عمومی تبدیل شد و پیشرفته‌ترین دیدگاه‌های درون آموزش و پرورش ایران نخست در این مجتمع بررسی و تجربه و در صورت کسب اعتبار در نظام آموزش و پرورش جاری می‌شد. مدرسه فرهاد از همان آغاز به صورت مختلط اداره می‌شد.

 

از پایه‌گذاران نظام نهاد کودکی در ایران

شکل‌گیری نظام نهاد کودکی در ایران مانند همهٔ کشورهایی که این دوره را پیموده‌اند، فرایندی پیچیده و تودرتو را دربرمی‌گیرد. در ایران هسته‌های اولیهٔ این نظام از دوره مشروطه و با کوشش کوشندگان فرهنگ کودک در عرصه‌های گوناگون، بهداشت کودکی، آموزش و پرورش، حقوق کودک، ادبیات کودکان، زیست افزارهای کودکی آغاز شد و در عصر پهلوی اول با کوشش‌های بعدی کسانی مانند جبار باغچه‌بان، محمدباقر هوشیار و نام‌های بسیار دیگر در عرصهٔ پزشکی و بهداشت و به ویژه جنبش زنان شکل اولیهٔ خود را به دست آورد.

از دهه ۱۳۳۰ چندین عامل موازی به شکل‌گیری شتابان این نظام نهادین کمک کرد. نخست گسترش جامعه شهری ایران و تغییر نسبت جمعیت شهرنشین نسبت به جمعیت روستایی بود که روز به روز به سود جامعهٔ شهری تغییر می‌یافت. در کنار آن با پایه‌گذاری صندوق کودکان سازمان ملل (یونیسف) که پس از جنگ جهانی دوم برای کمک به کودکان جنگ‌زده پایه‌گذاری شده بود و کم‌کم با دور شدن از سال‌های جنگ، بهداشت و آموزش عمومی کودکان را هدف می‌گرفت و نقشی که در این زمینه در ایران برعهده گرفته بود، زمینه‌های تحول در درک از نهاد کودکی در جامعه فرهنگی و طبقات میانه جامعه جا می‌افتاد. همین دگرگونی‌ها سبب شد گروه‌های دانشگاهی و دانش‌آموختگان ایرانی در عرصه‌های گوناگون علوم زیستی و انسانی عوامل لازم برای استقرار و تثبیت نظام نهاد کودکی را در ایران پیدا کنند.

توران میرهادی در کنار نام‌هایی مانند لیلی ایمن، معصومه سهراب، توران اشتیاقی و بسیاری کسان دیگر که بیشتر هم از زنان دانش‌آموخته و فرهنگی جامعه ایران بودند، در سپهری که یک سوی آن دولت بود و سوی دیگر آن نهادهای اجتماعی و فرهنگی، گام به گام شالوده‌های نظام نهاد کودکی را می‌ریختند و پیش می‌بردند. این گروه در عرصهٔ آموزش و پرورش در نقش مشاوران برجسته، به تحول نظام آموزشی کمک می‌رساندند، در عرصه ادبیات کودکان، ناشران بزرگ را تشویق به انتشار کتاب‌های کودکان می‌کردند، در گفت و گو و مشاوره با دولت سرانجام توانستند طرح راه‌اندازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را که یکی از برجسته‌ترین و کاراترین نهادهای فرهنگی دورهٔ پهلوی دوم بود، به تصویب برسانند. در عرصهٔ آموزش کودکان روستایی با پایه‌گذاری سپاه دانش به آموزشیاران این نهاد آموزش و مشاوره می‌دادند و با فراگیر شدن آموزش ابتدایی و راه‌اندازی نشریه های پیک که شامل پیک دانش آموز، پیک معلم، پیک خانواده بود، توانستند محتوای آموزشی را با فعالیت‌های خلاق و فرهنگی پیوند دهند. همچنین این گروه با کار در نشریه‌های سرتاسری مانند روزنامه‌ها و مجله‌ها و رسانه‌های عمومی مانند رادیو و تلویزیون توانستند اندیشهٔ تغییر نگاه به کودکان را در جامعه بزرگسالان جا بیاندازند. تغییر نگاه بزرگسالان به کودکان سبب شد که نیازهای آن‌ها مانند بازی و سرگرمی و ورزش و همچنین زیست افزارهای ویژهٔ کودکی به رسمیت شناخته شود و در این زمینه بازار گسترده اقتصادی ایجاد شود. همچنین فعالیت گسترده حقوقدانانی مانند مهرانگیز منوچهریان از چند دهه پیش‌تر و تاج زمان دانش در همین دوره سبب شد که در دههٔ ۴۰ دادگاه اطفال به جای دادگاه های عمومی و کانون اصلاح و تربیت به جای زندان‌های عمومی و پرورشگاه‌ها به جای بنگاه صغار بنشیند. چنین بود که از نیمه‌های دههٔ ۴۰ به بعد با این کوشش‌ها جامعهٔ ایران اندک‌اندک نگاهش را به کودکان و نیازهای آنان تغییر داد. روندی که همچنان در همهٔ سطوح ادامه دارد.

 

ادبیات کودکان و نوجوانان

توران میرهادی سبب گرایشش به ادبیات کودکان را علاقه ای می داند که در کودکی و در خانواده پیدا کرد. دو کتاب به زبان آلمانی به نام فیدل استارماتس و مایا دختر گریزان از کندو داستان هایی هستند که برای یک عمر روی او تاثیر گذاشتند. داستان اول که سرگذشت پسرکی در جنگ جهانی اول است در او روحیه صلح طلبی و ضد جنک را پدید آورد و داستان دوم انگیزه های کار برای جامعه را در او کاشت. در کنار این ها خدمتکاران خانه برای او افسانه های و ترانه های عامیانه می گفتند که همواره منبعی سرشار از لذت و آگاهی را برای او می ساختند. میرهادی خود براین باور است که گروهی که به همراه او ادبیات کودکان را در ایران گسترش دادند، همگی در خانواده هایی رشد کردند که در آن ها کتاب هایی برای کودکان وجود داشت.

پس از آن توران میرهادی ادبیات کودکان را هنگامی از جنبه علمی و اجتماعی شناخت که در فرانسه بود. در این کشور و در چارچوب نظام آموزشی به نقش بدون جانشین ادبیات و هنر کودکان در رشد اجتماعی و فرهنگی کودکان پی برد و پس از آن هنگامی که به ایران برگشت، این تجربه ها را در قالب گفت و گوهایی با دوست دوران نوجوانی خود لیلی ایمن در میان گذاشت. پس از آن از سال ۱۳۳۲ این دو در کنار آذر رهنما که مجله سپیده فردا را منتشر می کرد قرار گرفتند و نتیجه کارشان این بود که در سال ۱۳۳۵ نخستین نمایشگاه کتاب کودک را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار کردند. این نمایشگاه از آن جهت اهمیت دارد که موضوع کمبود کتاب کودک و کتابخانه های ویژه کودکان را به جامعه فرهنگی آن روزگار یادآوری کرد. پس از این کار بود که جنبشی در گسترش ادبیات کودکان راه افتاد که تا زمان پایه گذاری شورای کتاب کودک در سال ۱۳۴۱ به طور غیر رسمی و پراکنده ادامه یافت.

راه اندازی شورای کتاب کودک در ایران به معنای رسمیت یافتن نهاد ادبیات کودکان در ایران است. از هنگام پایه گذاری این نهاد تا اکنون که نیم سده از این رخداد می گذرد، توران میرهادی نقش برجسته ای را در هدایت و راهبری ادبیات کودکان ایران در عرصه ملی و بین المللی داشته است. تسلط او به زبان های آلمانی، فرانسه و انگلیسی او را فراتر از مرزهای ملی برده است و همواره از او چهره ای فرامرزی ساخته است. توران میرهادی در سال های دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در کنگره های بین المللی ادبیات کودکان و ژوری جایزه جهانی هانس کریستین آندرسن مشارکت داشته است.

 

هدایت و راهبری فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

ایده فرهنگنامه کودکان و نوجوانان به دومین سمینار ملی ادبیات کودکان که در سال ۱۳۴۶ در باشگاه معلمان برگزار شد باز می گردد.[۲]. در این سمینار کسانی چون ایرج افشار، فریدون بدره ای، اسماعیل سعادت و توران میرهادی شرکت داشتند. همگی شرکت کنندگان در این سمینار بر تدوین و تالیف فرهنگنامه ای بومی که نیازهای کودکان و نوجوانان ایرانی را برآورده سازد، تاکید کردند. توران میرهادی این ایده را همواره در ذهن داشت تا این که در سال ۱۳۵۸ حرکت اجرایی برای تالیف و تدوین این اثر ملی با کمک های مالی محسن خمارلو آغاز شد. از آن پس تاکنون هدایت گروه تالیف و تدوین این اثر با توران میرهادی است و در کنار خود کسانی مانند نوش آفرین انصاری، ایرج جهانشاهی، هوشنگ شریف زاده، محمود محمودی، اسماعیل سعادت، و ایران گرگین را داشته است.

 

کتاب‌شناسی

آن که رفت، آن که آمد. ت‍وران‌م‍ی‍ره‍ادی‌ (خ‍م‍ارل‍و)؛ نقاشی از مهرنوش معصومیان. تهران: فاطمی (واژه)، ۱۳۷۷.

تعلیمات اجتماعی تاریخ، جغرافی و تعلیمات دینی چهارم دبستان. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌، با همکاری لیلی آهی(ایمن)، ثمینه باغچه بان(پیرنظر)، علی اصغر مهاجر. تهران: وزارت فرهنگ ، ۱۳۴۳.

تعلیمات اجتماعی سوم دبستان. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌. تهران: سازمان کتابهای درسی ایران، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۴۷.

تعلیمات اجتماعی و چهارم برای کلاس چهارم دبستان. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌، با همکاری لیلی آهی(ایمن)، ثمینه باغچه بان(پیرنظر)، علی اصغر مهاجر. تهران: وزارت آموزش و پرورش،[بی نا[.

ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌. ت‍ه‍ران‌: دی‍ب‍ای‍ه‌،۱۳۸۶ .

ج‍س‍ت‍ج‍و در راه‍ه‍ا و روش‍ه‍ای‌ ت‍رب‍ی‍ت. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌ (خ‍م‍ارل‍و). ت‍ه‍ران‌: آت‍ل‍ی‍ه‌،۱۳۶۲.

دو گ‍ف‍ت‍ار: ک‍ت‍اب‍خ‍ان‍ه‌ آم‍وزش‍گ‍اه‍ی‌ و ن‍ق‍ش‌ آن‌ در ای‍ج‍اد ع‍ادت‌ ب‍ه‌ م‍طال‍ع‍ه. ت‍وران‌ خ‍م‍ارل‍و (م‍ی‍ره‍ادی‌). [ب‍ی‌ ج‍ا: ب‍ی‌ ن‍ا]،۱۳۵۷ .

راهنمای تدریس کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان.تهران: سازمان کتابهای درسی ایران، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۵۲.

ف‍ره‍ن‍گ‍ن‍ام‍ه‌ ک‍ودک‍ان‌ و ن‍وج‍وان‍ان‌. پ‍دیدآورن‍ده‌ ش‍ورای‌ ک‍ت‍اب‌ ک‍ودک‌؛ زی‍رن‍ظر ت‍وران‌م‍ی‍ره‍ادی‌ (خ‍م‍ارل‍و)، ای‍رج‌ ج‍ه‍ان‍ش‍اه‍ی‌. ت‍ه‍ران‌: ش‍رک‍ت‌ ت‍ه‍ی‍ه‌ و ن‍ش‍رف‍ره‍ن‍گ‍ن‍ام‍ه‌ ک‍ودک‍ان‌ و ن‍وج‍وان‍ان‌،۱۳۷۱.

فهرست کتاب‌های مناسب برای کودکان و نوجوانان. تهران: شورای کتاب کودک، ۱۳۴۷.

ک‍ت‍اب‌ فارسی اول. م‍ول‍ف‍ان‌ ث‍م‍ی‍ن‍ه‌ ب‍اغ‍چ‍ه‌ب‍ان‌، ج‍ه‍ان‍گ‍ی‍ر ش‍م‍س‌آوری‌؛ ه‍م‍ک‍اران‌ ت‍وران‌م‍ی‍ره‍ادی‌، ی‍ح‍ی‍ی‌ ف‍ی‍وض‍ات‌؛ ن‍ق‍اش‍ی‌ از م‍ح‍م‍د زم‍ان‌ زم‍ان‍ی‌، پ‍روی‍ز ک‍لان‍ت‍ری‌، ن‍ورال‍دی‍ن‌ زری‍ن‌ ک‍ل‍ک‌؛ خ‍طاطی‌ از س‍ی‍ف‌ ال‍ل‍ه‌ ی‍زدان‍ی‌. ت‍ه‍ران: ف‍ران‍ک‍ل‍ی‍ن‌، وزارت‌ آم‍وزش‌ و پ‍رورش‌ ، س‍پ‍اه‌ دان‍ش‌،۱۳۴۲ ،۱۳۴۴ .

ک‍ت‍اب‌ ک‍ار م‍رب‍ی‌ ک‍ودک‌: ب‍رن‍ام‍ه‌ ک‍ار س‍الان‍ه‌ م‍رب‍ی‌ در م‍ه‍د ک‍ودک‌ وک‍ودک‍س‍ت‍ان. ن‍وش‍ت‍ه‌ ت‍وران‌ خ‍م‍ارل‍و (م‍ی‍ره‍ادی‌). ت‍ه‍ران‌: آگ‍اه‌،۱۳۷۰ .

گ‍ذری‌ در ادب‍ی‍ات‌ ک‍ودک‍ان‌. ت‍ال‍ی‍ف‌ ل‍ی‍ل‍ی‌ ای‍م‍ن‌ (آه‍ی‌)، ت‍وران‌ خ‍م‍ارل‍و(م‍ی‍ره‍ادی‌)، م‍ه‍دخ‍ت‌ دول‍ت‌آب‍ادی‌.ت‍ه‍ران‌: ش‍ورای‌ ک‍ت‍اب‌ ک‍ودک‌،۱۳۵۷ .

م‍ادر و خ‍اطرات‌ پ‍ن‍ج‍اه‌ س‍ال‌ زن‍دگ‍ی‌ در ای‍ران‌. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌ و س‍ی‍م‍ی‍ن‌ض‍راب‍ی‌. ت‍ه‍ران‌: ن‍ش‍ر ق‍طره‌،۱۳۸۳ .

 

گفتاوردها

«به نظر من هنوز باید امور فرهنگی بر بعد اقتصادی توسعه ارجحیت داشته باشد.» [۳]

«بزرگترین خطری که امروز آموزش و پرورش کشور ما را تهدید می‌کند، عامل اسارت‌بار رقابت است که همه‌گیر شده‌است و با وجود این عامل، نمی‌توانیم انسانهایی سازنده را به جامعه تقدیم کنیم… بیایید این رقابت را به همکاری، همیاری و مشارکت بدل کنیم تا فرزندان ما بتوانند به حداکثر توانایی‌های خود برسند و احساس آرامش بکنند.»

 

پانویس

۱.پوران فرخزاد.

۲.کسانی که جامعه را می سازند.۵۸.=صفحه کتاب

 ۳.۰۳۰ ۳٫۱ صادقی، محمد. «درباره کتاب «توران میرهادی»/پایه گذار فرهنگ و دانش». روزنامه اعتماد، ۱۵ اسفند ۱۳۸۶. صفحه ۱۱ (کتاب). بازبینی‌شده در ۱ اکتبر ۲۰۰۸.

 

منابع

میرهادی، توران. جستجو در راه‌ها و روش‌های تربیت، دفتر نشر چاپ آتلیه، تهران ، ۱۳۶۲

توران میرهادی و سیمین ضرابی، مادر در ایران و پنجاه سال زندگی، نشر قطره، تهران ، ۱۳۸۳

محمدی، محمدهادی، توران دختر ایران ،‌ موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، تهران ۱۳۸۵

تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد پنجم، محمدهادی محمدی، زهره قایینی، نشر چیستا، تهران ، ۱۳۸۱، ص های ۲۱۳ تا ۲۱۷

کسانی که جامعه را می سازند: توران میرهادی، استاد برجسته ی آموزش و پرورش در ایران، نشر دیبایه، تهران ، ۱۳۸۶،

ویولت رازق پناه، زنده باد ایران، ناشر مولف، تهران ۱۳۷۸

شالبافان، محمدرضا. «در مراسم تجلیل از بنیانگذار مدرسه فرهاد عنوان شد؛ رقابت، مدارس را از کیفیت می‌اندازد». روزنامه قدس. بازبینی‌شده در ۱ اکتبر ۲۰۰۸.

صادقی، محمد. «درباره کتاب «توران میرهادی»/پایه گذار فرهنگ و دانش». روزنامه اعتماد، ۱۵/۱۲/۸۶. صفحه ۱۱ (کتاب). بازبینی‌شده در ۱ اکتبر ۲۰۰۸.

فرخ‌زاد، پوران. کارنمای زنان کارای ایران (از دیروز تا امروز). تهران: نشر قطره، ۱۳۸۱. ۸۲۵. ISBN 964-341-116-8.

 

کتابک

http://ketabak.org/tarvij/node/807                   ...

یکشنبه...1.12.1387

 

مشخصات

توران میرهادی استاد برجسته ادبیات کودکان ایران، در سال ۱۳۰۶ش. در خانواده‌ای فرهیخته در تهران زاده شد. پدر او از دانشجویان اعزامی به خارج از کشور بود و در رشته مهندسی راه و ساختمان و مکانیک در راه‌ آهن در آلمان درس خوانده بود. مادرش آلمانی بود و مجسمه‌سازی و نقاشی می‌کرد.

خانواده میرهادی برای پیشگیری از دچار شدن فرزندشان به بیماری‌های واگیر که در آن زمان بسیار فراوان بود، تابستان‌ها به شمیران می‌رفتند و در چادر زندگی می‌کردند. توران میرهادی در یکی از این چادر‌ها به دنیا آمد و سه ماه از دوران نوزادی خود را زیر چادر، در گهواره گذراند. مادرش که موسیقی نیز می‌دانست، شعرها و ترانه‌ها و قصه‌های کودکان آلمانی،‌ از جمله برادران گریم را برای او می‌خواند. گیس سفید و کدبانوی خانه نیز برایش متل‌ها و قصه‌های ایرانی را باز می‌گفت. مادر توران دوستدار فرهنگ و ادبیات ایران بود و برای آشنایی فرزندان خود با ادبیات فارسی نشست‌هایی با شرکت شاعران و نویسندگان برگزار می‌کرد. توران در ۱۳ سالگی زندگینامه ژاندارک را خواند و در ۱۷ سالگی با خواندن شاهنامه فردوسی با آن پیوند ناگسستنی پیدا کرد. او افزون بر آموزش زبان و ادبیات فارسی، از مادر زبان آلمانی را نیز فراگرفت. توران میرهادی پس از یادگیری زبان آلمانی به فرا گرفتن زبان‌های فرانسه و انگلیسی پرداخت. مادرش که در هنرستان کمال الملک درس تاریخ هنر می‌داد، پایه‌های هنر نقاشی را نیز به فرزندانش آموخت. میرهادی افزون بر نقاشی با موسیقی و ورزش‌های گوناگون نیز آشنایی داشت. پس از پایان دوره دبیرستان در سال ۱۳۲۴ش. در رشته طبیعی دانشکده علوم به تحصیل پرداخت. در این هنگام، مبارزه با بی‌سوادی در ایران تازه آغاز شده بود و آموزگاران برجسته‌ای همچون جبار باغچه‌بان و محمد باقر هوشیار،‌ جوانان را به کار سوادآموزی فرا می‌خواندند. توران میرهادی از آن ها روش سوادآموزی را فرا گرفت و با مقوله آموزش و پرورش آشنایی یافت. با پایان گرفتن جنگ دوم جهانی، در سال ۱۳۲۵ش. در هنگامه ویرانی و گرسنگی در اروپا، به فرانسه رفت و در رشته روانشناسی تربیتی در «سوربن» و همزمان در رشته آموزش پیش از دبستان و ابتدایی در کالج «سوینه» پاریس درس خواند. بزرگ ترین دستاورد این آموزش‌ها، دستیابی به نگرشی نو به آموزش و پرورش کودکان بود. پس از بازگشت به ایران ازدواج کرد. سپس به کار در کودکستان و زبان‌آموزی پرداخت. در سال ۱۳۳۴ش. به نام برادر از دست رفته‌اش، کودکستان فرهاد و بعدها، دبستان و راهنمایی فرهاد را بنیاد نهاد. کتاب «جستجو در راه ها و روش های تربیت» گردآمده‌ای از تجربه‌های او در درازای ۲۵ سال سرپرستی مدرسه ی فرهاد است. میرهادی در کلاس‌های تربیت مربی کودک در شهرهای مشهد، تبریز، رشت و تهران درس می‌داد و با «اداره مطالعات و برنامه‌های وزارت آموزش و پرورش» و «سازمان کتاب‌های درسی» در زمینه آزمایش کتاب‌های درسی نو در مدرسه فرهاد و تدوین کتاب‌های درسی و برنامه ریزی درسی دوره ابتدایی همکاری داشت. با یاری مجله ی «سپیده فردا» و با شرکت فعال توران میرهادی، سه نمایشگاه از کتاب‌های کودکان در سال‌های ۱۳۳۵، ۱۳۳۷ و ۱۳۳۹ش. برگزار شد. در پی برگزاری این نمایشگاه‌ها شورای کتاب کودک با تلاش توران میرهادی و همفکران او، برای گسترش و پیشبرد هرچه بیشتر امر ادبیات کودکان در سال ۱۳۴۱ش. تاسیس شد.

توران میرهادی همچنین بنیادگزار و مسئول طرح فرهنگنامه ی کودکان و نوجوانان، اولین کتاب مرجع ایرانی برای کودکان و نوجوانان است (۱۳۵۸( .

 

از آثار او می‌توان به:

دو گفتار درباره کتابخانه‌های آموزشگاهی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه، کتاب کار مربی کودک، برنامه کار سالانه مربی در مهد کودک و کودکستان، جستجو در راه‌ها و روش‌های تربیت، تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، راهنمای تدریس کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، دو گفتار (کتابخانه آموزشگاهی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه)، آنکه رفت، آنکه آمد،اشاره کرد.

توران میرهادی در نگارش کتاب‌های تعلیمات اجتماعی، تاریخ، جغرافی و تعلیمات دینی چهارم دبستان، تعلیمات اجتماعی و دینی برای کلاس چهارم دبستان و گذری در ادبیات کودکان همکاری داشته است.

او کتاب‌ها و مقاله‌های زیر را نیز ترجمه کرده است:

افسانه چینی برای کودکان، گنجشک کوچولو، رفتار والدین ما باید چگونه باشد، تفاهم بین المللی به وسیله کتاب‌های کودکان و نوجوانان، آنچه از کنگره آموختیم، در باب افسانه‌ها و اسطوره‌ها برای کودکان و نوجوانان (با همکاری ثریا قزل ایاغ)و مقاله‌هایی در مجله ی "سپیده فردا"، "ماهنامه آموزش و پرورش"، نشریه‌ها و گزارش‌های شورای کتاب کودک به چاپ رسیده است.

   بانک مقالات آموزشی و فرهنگی                                                                                       

http://www.rasatous.com/mh1342/index.php?option=com_content&view=article...

 

از جبار باغچه بان تا توران میرهادی

توران میرهادی در سال 1306 در تهران زاده شد. پدرش مهندس میرهادی از جمله دانشجویانی بود که در سال 1290 به اروپا اعزام شدند. مهندسی راه و ساختمان و مکانیک راه‌آهن آموخت. با یک بانوی هنرمند آلمانی ازدواج کرد و در سال 1299 به ایران بازگشت. وی در سازندگی کشور بویژه در ساختن راه‌آهن سراسری نقش مؤثر داشت. مادر توران اگر چه آلمانی بود اما فرزندانش را ایرانی بارآورد. آنها را به چهار زبان فارسی، آلمانی، انگلیسی و فرانسه آشنا و مسلط کرد و به آنان هنر موسیقی و نقاشی آموخت. نقش تربیتی مادر، مانند تابش نور خورشید در عمق دریاچه بود و نقش پدر در این بستر تربیتی، آموزش استقامت مثل کوه

           

آموزش و تحصیلات:

در تهران به دبستان رفت. در مدرسه نوربخش دورة دبیرستان را گذراند در سال 1324 به دانشگاه رفت. در کلاس درس دکتر حسابی و دیگر استادان به آموختن علم زیست‌شناسی پرداخت. در همان سال بود که با دکتر محمدباقر هوشیار و جبار باغچه‌بان آشنا شد و از آنها عشق به تعلیم و تربیت و روش تدریس آموخت. از فلسفه ارزش‌ها و چگونگی ارتقای انسان از مرحله غریزی به مرحله عرفانی سخن شنید و متوجه نقش بسیار مهم تعلیم و تربیت شد و دریافت که این مسیر چقدر می‌تواند برای هر انسانی سازنده و تکامل بخش باشد. در کلاس درس دکتر هوشیار لذت آموزش و پرورش و تربیت انسان را احساس کرد و برای تحصیل روانشناسی و تعلیم و تربیت پیش از دبستان راهی فرانسه شد. چهار سال در «سورین» تحصیل و یک سال در آلمان کار کرد. در سال 1330 به ایران بازگشت و همچنان به یادگرفتن ادامه داد و آموزنده مادام‌العمر شد.

 

زندگی خانوادگی

خانم میرهادی در سال 1331 با جعفر وکیلی ازدواج کرد. حاصل این زندگی مشترک «پیروز» بود. گرچه زندگی مشترک‌شان بیش از دو سال نپایید، اما جعفر تأثیر عمده‌ای بر توران داشت که همواره توران به نیکی از آن یاد می‌کند و می‌گوید: یک روز به من گفت: توران تو بنشین و تمامی نقطه ضعف‌های خود را روی کاغذ بنویس. من هم آنها را نوشتم. بعد گفت: حالا اینها را بگذار جلو میز تحریرت، هر شب که می‌خواهی مطالعه کنی، یک نگاه هم به این پندارها بینداز و ببین خودت با خودت چه کرده‌ای؟ اصلاً خودت برای این نقطه ضعف‌ها کاری کرده‌ای یا نه؟ این روش بسیار مؤثر بود. این روشی است که در اصطلاح فرنگی‌ها به آن می‌گویند: «خود تربیت‌کردن» و به قول انگلیسی‌ها self Education. روشی که عرفای ما قرن‌ها و قرن‌ها درباره‌اش حرف زده و تمرین کرده‌اند. ‌آنها بسیار خوب با ضعف‌هایشان مبارزه می‌کردند و آنها را از بین می‌بردند. این ضعف‌ها می‌تواند غرور باشد، جاه‌طلبی باشد، مال‌دوستی باشد و هر چیزی می‌تواند باشد. عرفای ما می‌دانستند چگونه بر آنها مسلط بشوند و خودشان را تبدیل به انسان‌های فرهیخته و زلال کنند یعنی شفاف‌شونده. سال‌ها بعد من در کتاب «صدمیدان» خواجه عبدالله انصاری تعمق کردم و دیدم که او دقیقا این روش را در مورد خودش به کار برده است. این تکنیک را جعفر به من آموخت.

توران میرهادی در سال 1335 با محسن خمارلو ازدواج کرد. حاصل این ازدواج کاوه، پندار، و دلاور شد. کاوه شش ساله بود که در سفر شمال همراه سه نفر دیگر از همسفرانشان از بالای پل شکسته به رودخانه افتاد و غرق شد. توران چون شنا می‌دانست نجات یافت تا نجات‌بخش تمامی کودکان دیگر باشد. وی در این باره گفته است: «رفتن کاوه سبب شد که هر چیز دیگر را کنار بگذارم و در بست در خدمت همشاگردی‌های کاوه و بچه‌های دیگر باشم. من کاوه را در بچه‌های دیگر پیدا کردم هنوز این حالت را دارم. کاوه را در تمامی بچه‌ها می‌بینیم

همسر دوم هم در سال 1357 بیمار شد و یک سال بعد درگذشت. از آن پس توران اعتقادش به خدمت مردم و زندگی در خاطره‌ها بیشتر شد. خاطره‌ها را الهام‌بخش خود کرد و بر تقویت روحیه، تحمل و مقاومتش افزود.

 

کار و خدمت

خانم میرهادی مؤسس و مدیر مجموعه آموزشی فرهاد، برپاکننده نخستین نمایشگاه کتاب کودک، از پایه‌گذاران شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، مؤلف کتاب‌های آموزشی و تربیتی است. در سال 1334 کودکستان فرهاد را با دو کلاس تأسیس کرد، در سال 1350 دبستان و مدرسه راهنمایی فرهاد بر آن افزوده شد و ظرفیتش به 21 کلاس و 700 نفر دانش‌آموز رسید. این مؤسسه آموزشی که الگویی برای تعلیم و تربیت جدید در ایران بود و مرتب از نظر کمی و کیفی توسعه یافت و فعالیتش تا سال 1358 ادامه یافت.

 

مدرسه فرهاد مکان مناسبی بود برای آن که استاد بزرگ تعلیم و تربیت ایران دانش و بینش و روش خود را به مرحلة عمل درآورد. وی مدرسه را مانند موجود زنده‌ای که نفس می‌کشد، تغذیه می‌شود و رشد و حرکت دارد می‌دانست. مدرسه از علوم، فنون و اندیشه‌های جدید تنفس و تغذیه و با آموزش آنها را جذب و هضم می‌کرد و رشد می‌یافت ذهن بچه‌ها را طوری موشکاف و حساس بارآورده بودیم که محیط نتواند آنها را آلوده سازد. این کار از طریق نقد داستان و کتاب و نقاشی شروع می‌شد و به نقد عمل و رفتارهای گوناگون ختم می‌شد. بزرگترها هم در این جمع شرکت می‌کردند. اما معلم‌های کتابخوانی، هنر و تعلیمات دینی در این زمینه فعالیت بیشتری داشتند... بچه‌ها خود مشغول کار خود شدند، از درختکاری و نظافت تا تعمیر کتاب‌های کتابخانه، اداره مدرسه، برف روبی، اره‌کشی، دوختن، بافتن و غیره.

خانم توران میرهادی مدرسه فرهاد را به صورت تک الگو و نمونه درآورد. دانش‌آموزان در آنها مهارت یادگیری و زندگی می‌آموختند و نه فقط برای آینده آماده می‌شدند بلکه در همان سن و سال بدون دغدغه و ترس از آینده زندگی می‌کردند.مدرسه برای خانم میرهادی یک آزمایشگاه برای شناختن کودکان و به دست ‌آوردن تجربه بود. تجربه‌هایی که لازم بود تمامی بچه‌های ایران از آن استفاده کنند. او برای گسترش دستاوردهای خود همزمان به نوشتن کتاب و همکاری با سازمان کتاب‌های درسی پرداخت.

وی در مورد همکاری با سازمان کتاب درسی می‌گوید: همکاری ما با اداره مطالعات و برنامه‌های وزارت آموزش و پرورش و با سازمان کتاب‌های درسی ایران از آغاز تأسیس آن [سال 1341] شروع شد و تا پایان کار من در مدرسه فرهاد [سال 1358] همچنان ادامه داشت. این همکاری از چند طریق انجام می‌شد. نویسندگان کتاب‌های درسی دستنوشته‌های خود را در کلاس‌های ما به تجربه می‌گذاشتند. معلمان ما با نویسندگان همکاری می‌کردند و ما خود عهده‌دار کتاب‌های درسی می‌شدیم. کتاب‌های تعلیمات اجتماعی چهارم ابتدایی در یک دوره و سوم ابتدایی در دورة دیگر کار معلم‌های مدرسه فرهاد بود. کار دیگر، شرکت در برنامة درسی دورة ابتدایی از سال 1388 بود. پس از آن در تلاش برنامه چهار ساله و پس از تغییر نظام در برنامه‌ریزی درسی دورة پنج‌ساله ابتدایی شرکت مؤثر داشتیم در سال 1356 طرح بازسازی تهیه برنامه‌های درسی ابتدایی را مطرح کردیم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با کمک کارشناسان مدارس تجربی، طرح بازسازی نظام آموزش و پرورش ایران را ارائه دادیم.

دکتر محمدباقر هوشیار شیرازی (1283 ـ 1336) یک مربی نمونه بود. با بیان جمله‌ای و یا با رفتار غیرمنتظره‌ای در دل دانشجو ـ معلم آتش شوق و اندیشه می‌افروخت و به تماشا می‌نشست. او آموزش و پرورش را علم می‌دانست و برای آن اصول نوشت و به کنجکاوی در مسائل کودکان و جوانان پرداخت و افق‌های تازه‌ای را به روی رهروانی چون خانم توران میرهادی گشود. در نمایشگاه سال 1335 صحبت کرد و صحبت او انگیزه‌ای شد تا مجله «سپیده‌فردا» که در دانشسرای عالی منتشر می‌شد شماره مخصوص کودکان را منتشر کند. گرچه چراغ عمر دکتر هوشیار بسیار زود خاموش شد، اما شعله‌ای که بر افروخته بود توانست چراغ‌های دیگر را برافروزد و گروهی را متوجه رشد و پرورش کودکان کند. این توجه، انتشار مجله برای کودکان را سبب شد. شورای کتاب کودک را در سال 1341 بنیان گذاشت و جریانی از فعالیت‌های کودک‌محوری با حضور جمعی حدود 40 نفر در شورا آغاز شد و ادامه یافت.

شورای کتاب کودک جمعی از نویسندگان، هنرمندان، مربیان بودند که می‌کوشیدند ویژگی‌های کودکی و کودکان را کشف کنند، نیازهای واقعی آنها را بشناسند و صداقت و معصومیت کودکان را نمادی از انسانیت بدانند. شورای کتاب کودک، ادبیات کودکان را رونقی تازه بخشید برپایی کانون پرورش فکری کودکان را سبب شد و فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را پی افکند.

فرهنگنامه کاری بزرگ برای کودکان و نوجوانان است که خانم توران میرهادی با بهره‌گیری از روابط انسانی و مدیریت آگاهانه خود بیش از 200 نفر نویسنده، هنرمند و پژوهشگر عاشق به ایران و پیشرفت این اثر ماندنی را به جای گذاشته است. او در این راه از تمامی سرمایه‌های مادی و معنوی خود استفاده کرده است. خود می‌گوید: همسرم محسن خمارلو که به سال 1358 جهان میرا را ترک گفت در نامه‌ای که برای من به جای گذاشت، از من خواست با بهره‌گیری از بخشی از دارایی‌هایش کاری برای مردم انجام دهم. خواسته‌ای که انجامش سخت می‌نمود. در نهایت و باتوجه به عشق و علاق‌ای که او به نسل جوان این کشور داشت، این مبلغ سرمایه اولیه فرهنگنامه کودکان و نوجوانان شد.

فرهنگنامه کودکان و نوجوانان مجموعه‌ای است منسجم از انواع آگاهی‌های علمی، ادبی، هنری، تاریخی و غیره از دستاورد بشری که به زبان شیرین فارسی به ترتیب الفبایی و با رعایت اصول یادگیری برای کودکان و نوجوانان ایرانی تألیف شده است. این مجموعه ارزشمند معرف توان بالا و والای مدیری عاشق و خردمند و نویسندگان و پژوهشگرانی آگاه ودلسوز است که توانسته‌اند گامی بزرگ در راه فرهنگ و علم و ادب ایران بردارند و رهرو راهی باشند که رشدیه، باغچه‌بان، دهخدا، صدیق، آریان‌پور، حسابی، آرام، بیرشک، هوشیار و کاردان و دیگران گشودند و رفتند. امید آن داریم که این کاروان و کاروان‌‌سالار آن همچنان نیرومند و سازنده و پایدار بماند و بتواند فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را به رسانه‌ای هماهنگ با زمان و اثربخش تبدیل کند که هر کودک و نوجوان بتواند با انواع دستاوردها و کشف و اختراعات بشری از راه زبان شیرین فارسی آشنا شود، مهارت یابد و به کمال انسانی برسد.

 نوشته شده در  یکشنبه 30 خرداد1389

 

قسمتی ازاین مقاله  که در رابطه با جبار باغچه بان و... بود به دلیل بی ربط بودن حذف شد

 

کتابشناسی

آدینه بوک

http://www.adinebook.com/gp/search/951-4654096-2209858?searchalias=books&field-keywords=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86+%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C&Go.x=14&Go.y=6&Go=Go

 

کتاب › توران میرهادی   

1.توران میرهادی

پدیدآورنده: توران(خمارلو) میرهادی، شیوا حریری (ویراستار)                                

ناشر: دیبایه – 27 بهمن، 1386

در حال حاضر این کتاب در سایت عرضه نشده است.

2.زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد توران میرهادی

پدیدآورنده: ویولت رازق پناه (تهیه و تنظیم)، شهلا افتخاری (تهیه و تنظیم)

ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی – 10 اردیبهشت، 1386

قیمت پشت جلد:  8500 ریال

در حال حاضر این کتاب در سایت عرضه نشده است.

3.کتاب کار مربی کودک: برنامه کار سالانه مربی در مهد کودک و کودکستان

پدیدآورنده: توران(خمارلو) میرهادی

ناشر: آگاه – 01 مهر، 1388

قیمت پشت جلد:  62000 ریال

4.کتاب کار مربی کودک: برنامه کار سالانه مربی در مهد کودک و کودکستان

پدیدآورنده: توران(خمارلو) میرهادی

ناشر: دیدار – 15 اسفند، 1390

قیمت پشت جلد:  62000 ریال

این کتاب از 2 فروشگاه قابل تهیه می باشد.

5.مادر و خاطرات پنجاه سال زندگی در ایران

پدیدآورنده: توران(خمارلو) میرهادی، سیمین ضرابی

ناشر: قطره – 11 مرداد، 1390

قیمت پشت جلد:  55000 ریال

در حال حاضر این کتاب در سایت عرضه نشده است  

5.فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

پدیدآورنده: شورای کتاب کودک، توران(خمارلو) میرهادی (زیرنظر)، ایرج جهانشاهی (زیر نظر)

ناشر: شرکت تهیه و نشر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان – 24 دی، 1385

قیمت پشت جلد:  180000 ریال

در حال حاضر این کتاب در سایت عرضه نشده است  

7.فرهنگنامه کودکان و نوجوانان: چ – ح: چاپ – حیدریان

پدیدآورنده: شورای کتاب کودک، توران(خمارلو) میرهادی (زیرنظر)، ایرج جهانشاهی (زیرنظر)

ناشر: شرکت تهیه و نشر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان – 18 بهمن، 1389

قیمت پشت جلد:  350000 ریال

این کتاب از 1 فروشگاه قابل تهیه می باشد

8.فرهنگنامه کودکان و نوجوانان: خ: خائف – خیمه‌شب‌بازی

پدیدآورنده: شورای کتاب کودک، توران(خمارلو) میرهادی (زیرنظر)، ایران گرگین (زیرنظر)

ناشر: شرکت تهیه و نشر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان – 27 دی، 1390

قیمت پشت جلد:  350000 ریال

این کتاب از 1 فروشگاه قابل تهیه می باشد

9.فرهنگنامه کودکان و نوجوانان (آ – ج): پیوست – نمایه

پدیدآورنده: شورای کتاب کودک، توران(خمارلو) میرهادی (زیرنظر)، ایرج جهانشاهی (زیرنظر)

ناشر: شرکت تهیه و نشر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان – 18 بهمن، 1389

قیمت پشت جلد:  300000 ریال

این کتاب از 1 فروشگاه قابل تهیه می باشد

10.انشادرمانی در درمان افسردگی

پدیدآورنده: ملک تاج خزائلی، توران(خمارلو) میرهادی (مقدمه)

ناشر: لوح زرین – 14 آبان، 1385

قیمت پشت جلد:  17000 ریال

در حال حاضر این کتاب در سایت عرضه نشده است

           

ویکیپدیا

 http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

آن که رفت، آن که آمد. ت‍وران‌م‍ی‍ره‍ادی‌ (خ‍م‍ارل‍و)؛ نقاشی از مهرنوش معصومیان. تهران: فاطمی (واژه)، ۱۳۷۷.

تعلیمات اجتماعی تاریخ، جغرافی و تعلیمات دینی چهارم دبستان. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌، با همکاری لیلی آهی(ایمن)، ثمینه باغچه بان(پیرنظر)، علی اصغر مهاجر. تهران: وزارت فرهنگ ، ۱۳۴۳.

تعلیمات اجتماعی سوم دبستان. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌. تهران: سازمان کتابهای درسی ایران، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۴۷.

تعلیمات اجتماعی و چهارم برای کلاس چهارم دبستان. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌، با همکاری لیلی آهی(ایمن)، ثمینه باغچه بان(پیرنظر)، علی اصغر مهاجر. تهران: وزارت آموزش و پرورش،[بی نا[.

ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌. ت‍ه‍ران‌: دی‍ب‍ای‍ه‌،۱۳۸۶ .

ج‍س‍ت‍ج‍و در راه‍ه‍ا و روش‍ه‍ای‌ ت‍رب‍ی‍ت. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌ (خ‍م‍ارل‍و). ت‍ه‍ران‌: آت‍ل‍ی‍ه‌،۱۳۶۲.

دو گ‍ف‍ت‍ار: ک‍ت‍اب‍خ‍ان‍ه‌ آم‍وزش‍گ‍اه‍ی‌ و ن‍ق‍ش‌ آن‌ در ای‍ج‍اد ع‍ادت‌ ب‍ه‌ م‍طال‍ع‍ه. ت‍وران‌ خ‍م‍ارل‍و (م‍ی‍ره‍ادی‌). [ب‍ی‌ ج‍ا: ب‍ی‌ ن‍ا]،۱۳۵۷ .

راهنمای تدریس کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان.تهران: سازمان کتابهای درسی ایران، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۵۲.

ف‍ره‍ن‍گ‍ن‍ام‍ه‌ ک‍ودک‍ان‌ و ن‍وج‍وان‍ان‌. پ‍دیدآورن‍ده‌ ش‍ورای‌ ک‍ت‍اب‌ ک‍ودک‌؛ زی‍رن‍ظر ت‍وران‌م‍ی‍ره‍ادی‌ (خ‍م‍ارل‍و)، ای‍رج‌ ج‍ه‍ان‍ش‍اه‍ی‌. ت‍ه‍ران‌: ش‍رک‍ت‌ ت‍ه‍ی‍ه‌ و ن‍ش‍رف‍ره‍ن‍گ‍ن‍ام‍ه‌ ک‍ودک‍ان‌ و ن‍وج‍وان‍ان‌،۱۳۷۱.

فهرست کتاب‌های مناسب برای کودکان و نوجوانان. تهران: شورای کتاب کودک، ۱۳۴۷.

ک‍ت‍اب‌ فارسی اول. م‍ول‍ف‍ان‌ ث‍م‍ی‍ن‍ه‌ ب‍اغ‍چ‍ه‌ب‍ان‌، ج‍ه‍ان‍گ‍ی‍ر ش‍م‍س‌آوری‌؛ ه‍م‍ک‍اران‌ ت‍وران‌م‍ی‍ره‍ادی‌، ی‍ح‍ی‍ی‌ ف‍ی‍وض‍ات‌؛ ن‍ق‍اش‍ی‌ از م‍ح‍م‍د زم‍ان‌ زم‍ان‍ی‌، پ‍روی‍ز ک‍لان‍ت‍ری‌، ن‍ورال‍دی‍ن‌ زری‍ن‌ ک‍ل‍ک‌؛ خ‍طاطی‌ از س‍ی‍ف‌ ال‍ل‍ه‌ ی‍زدان‍ی‌. ت‍ه‍ران: ف‍ران‍ک‍ل‍ی‍ن‌، وزارت‌ آم‍وزش‌ و پ‍رورش‌ ، س‍پ‍اه‌ دان‍ش‌،۱۳۴۲ ،۱۳۴۴ .

ک‍ت‍اب‌ ک‍ار م‍رب‍ی‌ ک‍ودک‌: ب‍رن‍ام‍ه‌ ک‍ار س‍الان‍ه‌ م‍رب‍ی‌ در م‍ه‍د ک‍ودک‌ وک‍ودک‍س‍ت‍ان. ن‍وش‍ت‍ه‌ ت‍وران‌ خ‍م‍ارل‍و (م‍ی‍ره‍ادی‌). ت‍ه‍ران‌: آگ‍اه‌،۱۳۷۰ .

گ‍ذری‌ در ادب‍ی‍ات‌ ک‍ودک‍ان‌. ت‍ال‍ی‍ف‌ ل‍ی‍ل‍ی‌ ای‍م‍ن‌ (آه‍ی‌)، ت‍وران‌ خ‍م‍ارل‍و(م‍ی‍ره‍ادی‌)، م‍ه‍دخ‍ت‌ دول‍ت‌آب‍ادی‌.ت‍ه‍ران‌: ش‍ورای‌ ک‍ت‍اب‌ ک‍ودک‌،۱۳۵۷ .

م‍ادر و خ‍اطرات‌ پ‍ن‍ج‍اه‌ س‍ال‌ زن‍دگ‍ی‌ در ای‍ران‌. ت‍وران‌ م‍ی‍ره‍ادی‌ و س‍ی‍م‍ی‍ن‌ض‍راب‍ی‌. ت‍ه‍ران‌: ن‍ش‍ر ق‍طره‌،۱۳۸۳ .

 

آثار

 ایرانک                                                                                                   

http://iranak.org/data/node/769

«سرگذشت‌نامه»

میرهادی، توران (خمارلو(

1385,7,2

 

عنوان         میرهادی، توران (خمارلو(

گونه:         سرگذشت نامه

نام و نشان:  میرهادی(خمارلو), توران

تاریخ تولد – وفات:  ١٣٠٦ش

سال انتشار:  مشخص نیست

زبان انتشار:           فارسی

نقش:            استاد و کارشناس ادبیات کودکان/ نویسنده/ معلم/ مدیر مدرسه

کلیدواژه ها:           آموزگار, توران میرهادی(خمارلو), سرگذشتنامه, سرگذشتنامه مستند, نویسنده      

 

چکیده        

در خانواده‌ای به دنیا آمدم که از دو فرهنگ متأثر می‌شد. مادرم آلمانی و پدرم ایرانی و هردو تحصیلکرده بودند. در خانه، ما با مادر به آلمانی صحبت می‌کردیم و با پدر به زبان فارسی. پنج خواهر و برادر بودیم و ضرورتاً کارهای خانه به عهده‌ی چند خدمتکار بود. مادرم که موسیقی می‌دانست با ما اشعار و ترانه‌های ‌کودکان را به زبان آلمانی می‌خواند. قصه‌های برادران گریم را نقل می‌کرد و کتاب‌های تصویری کودکان آلمانی مثل Struwelpeter یا Moritz und Max را در اختیار ما می‌گذاشت. او با قصه‌های ساده شده‌ی انجیل به ما درس آلمانی داد و زمانی که خواندن و نوشتن آلمانی را آموختیم، کتاب‌های کودکان و نوجوانان آلمانی را در اختیار ما گذاشت، مانند کتاب فریدل اشتارماتس (Starmatz Friedl ) و مایا (Maya ). بعدها ما خود با ادبیات آلمانی و آثار نویسندگانی چون گوته و شیللر آشنا شدیم‌. در این فاصله داستان‌های ماجرای May Karl، روزگار نوجوانی را بسیار هیجان‌انگیز کرد. خدمتکاران برای ما داستان‌ها و افسانه‌های عامیانه مثل حسن کچل، هفت درو بستی نمکی‌، یک درو نبستی نمکی،‌ قصه‌ی غول و دیو و در آخر قصه‌های امیر‌ارسلا‌ن می‌گفتند. بزرگتر که شدیم برادرها، جزوه‌های‌ تارزان، نات پنکرتون، آرسن لوپن را کرایه می‌کردند. آن‌ها می‌خواندند و بعد من می‌خواندم. بعضی وقت‌ها فیلم آن‌ها را نیز در سینما می‌دیدیم. در نوجوانی در دبیرستان مشغول خواندن کتاب‌های حسینقلی مستعان ‌شدم‌، شوریده، فتنه و ... یک روز برادر بزرگم آن‌ها را در دست من دید و یک جا همه را در بخاری ذغال سنگی سوزاند و مرا با کتاب‌های رمان واقعی آشنا کرد. در دبیرستان آن قدر با زبان انگلیسی آشنا شده بودم که بتوانم "بر باد رفته" را در حد فهمیدن ماجراها بخوانم‌. پدرم به ادبیات فارسی علاقه‌مند بود. وقتی خواهر و برادر بزرگتر به سطح دبیرستان رسیدند، معلمی ‌برای ادبیات فارسی برای‌شان در نظر گرفت. آن دو در این زمینه از همشاگردی‌های خود جلو افتادند و حالا‌ در خانه ‌بحث از حافظ و سعدی و شاهنامه پیش می‌آمد. مادر هم جلسه‌هایی با بعضی استادان ادب فارسی مثل دکتر رضازاده شفق ترتیب می‌داد. همین سبب شد که در یک تابستان خلا‌صه‌ی شاهنامه فردوسی کار محمدعلی‌ فروغی را بخوانم. مادر کتابخانه‌ای هنری و ادبی داشت و پدر، کتابخانه‌ای فنی و مهندسی. ورق زدن کتاب‌های آن‌ها نیز از کارهای دایمی ما بود. اگر بخش آلمانی تجربه ما را کنار بگذارید، می‌توانم بگویم کودکان و نوجوانان تهرانی کم و بیش افسانه‌های ‌عامیانه را در خانه می‌شنیدند و پس از خواندن کتاب‌های درسی، مثل ما به جزوه‌های تارزان و ... روی می‌آوردند. دخترها هم به کتاب‌های "شوریده" و امثالهم. کتاب‌های ژول ورن نیز به تدریج ترجمه می‌شدند. کتاب‌های‌ "پاردایانها"، "سه تفنگدار" هم در دست نوجوانان دیده می‌شد. ادبیات کودکان خود ما در حد امیرارسلان، حسین‌کردشبستری، "خواندنیهای کودکان افسانه‌هاست‌" (علینقی وزیری) مانده بود. فکر می‌کنم صبحی تازه، کار خود را آغاز کرده بود. بارها عنوان کرده‌ام که دو کتاب "مایا" و "فریدل اشتارماتس"، در شکل‌گیری‌ اندیشه و احساس و بعضی‌ عقاید من مؤثر بوده‌اند. فریدل اشتارماتس داستان پسر کوچکی است که در جنگ جهانی اول، زمانی که شهر تخلیه می‌شد، گم‌ شد و سر از جنگلی درآورد. جنگلبانی او را یافت و از او همراه فرزندانش نگهداری کرد. فریدل بسیار دلبسته‌ی ‌لباس‌های دوران کودکی خود بود و حاضر نبود از آن‌ها جدا شود و نهایتاً با همین لباس‌ها توانست پدر و مادر خود را بیابد. مایا هم داستان زنبور عسل بازیگوشی است که از کندو می‌گریزد تا به سیر و سیاحت بپردازد. پس از ماجراهایی اسیر زنبورهای بزرگ می‌شود. سپس برای نجات کندوی خود از حمله زنبورهای خرمایی فرار می‌کند و خود را به موقع برای اعلا‌م خطر به کندو می‌رساند. در پاییز ۱۳۲۵ به فرانسه رفتم. در آغاز در رشته روان‌شناسی تربیتی در سوربن تحصیل کردم و سپس ‌همراه آن در رشته آموزش پیش از دبستان و ابتدایی در کالج سوینه پاریس مشغول تحصیل شدم. بزرگترین دستاورد تحصیلی من، دستیابی به نگرش دیگری به آموزش و پرورش به طور کلی است‌: آموزش‌و پرورش آزاد از قید و بندهای سیاسی حکومت‌ها و...

این متن در سایت به همین جا ختم شده است.

ج‍س‍ت‍ج‍و در ر‌ا‌ه‍‍ه‍‍ا و روش‍‍ه‍‍ا‌ی‌ ت‍رب‍ی‍ت                            http://iranak.org/data/node/2884

1385,12,5

عنوان         ج‍س‍ت‍ج‍و در ر‌ا‌ه‍‍ه‍‍ا و روش‍‍ه‍‍ا‌ی‌ ت‍رب‍ی‍ت

گونه            کتاب

شماره دسترسی                                   ٢١٥

پدیدآورندگان                   میرهادی(خمارلو), توران

تاریخ تولد - وفات                                ١٣٠٦-

 

ناشر                        آتلیه

مکان انتشار                          ت‍‍ه‍ر‌ان‌

سال انتشار                             1362

تعداد صفحه                             ٢٤٩ص

پدیدآورندگان               توران میرهادی (خمارلو)

 

کلیدواژه ها  آتلیه, توران میرهادی (خمارلو), دبستان ها, مدرسه غیردولتی, مدرسه فرهاد, مدرسه ها, کتاب, کودکستان غیردولتی

عنوان کوتاه  ‌از ت‍ج‍رب‍ه‌‌ه‍‍ا‌ی‌ م‍درس‍ه‌ ف‍ر‌ه‍‍اد؛ ۳

نوبت چاپ           چاپ دوم: ١٣٦٢

 

چکیده        

شرح تجربه های اداری، آموزشی و پرورشی توران میرهادی در کودکستان، دبستان و راهنمایی فرهاد از سال ۱۳۳۱.شرح تجربه های اداری، آموزشی و پرورشی توران میرهادی در کودکستان، دبستان و راهنمایی فرهاد از سال ۱۳۳۱.

 

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/57952?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1...

گنجینه هایی از تجربه ها و اندیشه های کارساز و ارزنده برای امروز و فردا

نویسنده: میرهادی،توران

نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کتاب ماه کلیات » فروردین 1384 - شماره 88

(2 صفحه - از 30 تا 31)

گنجینه‌هایی از تجربه‌ها و اندیشه‌های‌ کارساز و ارزنده برای امروز و فردا

(به تصویر صفحه مراجعه شود)توران میرهادی

دبیر اجرایی فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

دو کتاب مجموعه‌ مقالات دربارهء کتاب و کتابداری و دو گفتار دربارهء کتابخانه آموزشگاهی و ایجاد عادت به مطالعه و نقش خانم انصاری،این‌ استاد گرانمایه را در یک یک فعالیت‌هایی که ما را به این نیمه راه رسانده‌ است،نشان داد

دو کتاب در برابر من روی میز است:یکی مجموعه مقالات دربارهء کتاب و کتابداری نوشتهء نوش‌آفرین انصاری که در سال 1354 منتشر شده است و حاوی 10 مقاله دربارهء مطالب زیر است:

«کتاب و اجتماع،کتابدار و اجتماع،انتخاب کتاب در کتابخانه‌های دانشگاهی،چرا ما رانگاناتان‌ نداریم؟،تاریخچهء تربیت کتابدار آموزشگاهی در ایران،نامهء سرگشاده به آقای شهردار،کتابدار کودک،برنامه‌ریزی ملی خدمات کتابخانه‌ها در ایران،مسائل کابخانه‌های دانشگاهی در ایران‌ و تشکیل کتابخانه در روستا».دیگری دو گفتار دربارهء کتابخانه آموزشگاهی و ایجاد عادت به‌ مطالعه،کتاب اول از تجربه‌های مدرسهء فرهاد است،که چاپ اول آن مربوط به سال 1358 است و اخیرا با عنوان کتابخانهء آموزشگاهی تجدید چاپ شده است.

فکر کردم آیا مسائل طرح شده در این دو کتاب هنوز هم در کشور ما مسأله هستند؟آیا همهء مدارس‌ ما کتابخانه فعال دارند؟آیا عادت به مطالعه در دانش‌آموزان ما بوجود آمده است؟آیا بیشتر روستاهای‌ ما کتابخانهء عمومی دارند؟آیا این همه تلاشی که سازمان‌های دولتی و غیردولتی می‌کنند نتیجه داده‌ است؟آیا تیراژ کتاب بالا رفته است؟آیا زمان کتاب‌خوانی مردم ما قابل پذیرش است؟این دو کتاب‌ خاطرات بسیاری از گذشته را در من بیدار کرد و نقش خانم انصاری،این استاد گرانمایه را در یک یک‌ فعالیت‌هایی که ما را به این نیمه راه رسانده است،نشان داد.

برمی‌گردم،به بهمن ماه سال 1335 شمسی و آغاز کار در حوزهء کتاب برای کودکان و نوجوانان،نخستین‌ نمایشگاه ادبیات کودکان در دانشکده هنرهای زیبا و نشان دادن کتاب‌های انگشت شماری که توانسته بودیم‌ جمع‌آوری کنیم.سپس به نمایشگاه سال 1337 و پرسش‌های کودکان و نوجوانان و کمبود کتاب برای جواب‌ به این پرسش‌ها در همهء زمینه‌های دانش بشری،و بالاخره طرح تجربی تأسیس کتابخانه مدرسهء فرهاد بدون داشتن امکانات مالی،کتاب،کتابدار و فضا که با 50 کتاب اهدایی دانش‌آموزان آغاز به‌کار کرد در سال‌ 1359،زمانی که بازنشسته شدم،بیش از 14000 کتاب و مخزنی جالب توجه از نقشه،تصویر،کتاب آسان،کتاب‌ دست‌ساز و وسایل کمک آموزشی داشت و به نیازهای بیش از 1200 دانش‌آموز پاسخ می‌داد.

این طرح چگونه اجرا شد و چگونه به بار نشست؟عامل اصلی موفقیت آن را می‌توان در همیاری‌ دانش‌آموزان،والدین،معلمان و دانشجویان و استادان،و نگاه خاص خانم انصاری به کتاب و کتابخانه و کتابداری دانست.کتابخانهء مدرسهء فرهاد در یک زیرزمین،انباری خانه‌ای قدیمی،قرار داشت.درس‌ عملی دانشجویان کتابداری خانم انصاری،در این زیرزمین برقرار می‌شد.دانشجویان کتاب‌ها را بررسی،طبقه‌بندی و برگه‌نویسی می‌کردند و به مجموعهء کتابخانه طبق استانداردهای علمی شکل‌ می‌دادند.رفت‌وآمد دانش‌آموزان ابعاد کار معلمی را که نقش کتابدار داشت به آنها نشان می‌داد. دانشجویان زیرنظر خانم انصاری به کتابدار و دستیاران دانش‌آموز او شیوهء ادارهء کتابخانه،و امانت دادن، یافتن کتاب مناسب و آماده‌سازی کتاب را می‌آموختند و خود در این زمینه شناخت و مهارت لازم را به دست‌ می‌آوردند.

به خاطرم آوردم که وقتی«شورای کتاب کودک»نخستین کارگاه کتابداری را در سال 1342 در مدرسه‌ روش‌نو برگزار کرد،و من هم یکی از شرکت کنندگان بودم،برای کار عملی به کتابخانه عمومی پارک‌ خیام رفتیم و خانم انصاری همین کارها را به ما آموختند و کتابخانه را برای مراجعه‌کنندگان سامان‌ دادند.

باز به یاد آوردم چگونگی تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را،و جلساتی که در آغاز در ساختمانی در کنج خیابان بهار و انقلاب و سپس در نزدیکی ورزشگاه شهید شیرودی در خیابان‌ بهار داشتیم و برنامه‌های کار کانون را در زمینهء تأسیس کتابخانه‌های عمومی برای کودکان در تهران‌ و در سراسر ایران مدون می‌کردیم و از آموخته‌های استاد بهره می‌بردیم.بعدها که کارگاه‌های کتابداری‌ شورا در مدرسه فرهاد برگزار شد و خانم انصاری در ایران نبودند،مسؤولان کانون به کمک ما آمدند. حاصل تلاش خانم انصاری برای تشکیل کتابخانه در روستا خود حکایتی جداگانه است،که با هدایت سپاهیان دانش در سال 1342،آغاز شد(کتاب تشکیل کتابخانه در روستا،1343)و کسانی‌ که در مکتب این استاد کتابداری آموخته بودند،پس از انقلاب اسلامی آن را در جهادسازندگی ادامه‌ دادند و شمار قابل توجهی از روستاهای ایران صاحب کتابخانه عمومی شدند.

طاقت نیاوردم،مراجعه کردم به کتاب خاص انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با عنوان زندگینامه و خدمات‌ علمی و فرهنگی استاد فرهیخته و کتابدار برجسته نوش‌آفرین انصاری،که برای مراسم بزرگداشت ایشان‌ در تیرماه 1383 تهیه شده بود.در این اثر نام بسیاری از بزرگان رشتهء کتابداری سرزمین ما آمده است،بزرگانی‌ که یا دانشجو و یا همکار خانم انصاری بوده‌اند و در ساختن این رشته از دانش بشری،در تأسیس‌ کابخانه‌ها،در به وجود آوردن منابع علمی،طبقه‌بندی‌های لازم برای منابع فارسی،دائرةالمعارف‌ کتابداری و گسترش این رشتهء تحصیلی در سطح دانشگاه،تأسیس کتابخانه‌های جدید و بسیاری کارهای‌ ضروری نقش فعال داشته و دارند.فهرست 3 کتاب انتشار یافته،60 مقاله در مطبوعات کشور،6 مقالهء ترجمه شده،16 مقاله به زبان انگلیسی،5 اثر چاپ نشده و 30 گفت‌وگوی چاپ شده،و راهنمایی 98 پایان‌نامه در پایان این کتاب نشانی از فعالیت گسترده نوش‌آفرین انصاری دارد که مطالعهء هر یک هنوز هم می‌تواند راهگشا باشد.

فکر کردم پدیدآوردن این مجموعه ارزنده را نمی‌توان دست‌کم گرفت با استفاده از آنها -همه مدرسه‌های ما می‌توانند،با کمک و همیاری دانش‌آموزان و معلمان و والدین کتابخانه‌های مجهز و فعال دشته باشند.

-همهء محله‌های ما می‌توانند با کمک و همیاری اهل محل و گنجینه کتاب‌هایی که در زندان‌های کتاب‌ در خانه‌ها وجود دارند،کتابخانه عمومی داشته باشند.

-همهء مؤسسه‌ها می‌توانندبا همین روش کتابخانه‌های تخصصی و عمومی تشکیل دهند.

-دانشجویان کتابدار ما می‌توانند در سازماندهی این کتابخانه‌ها شرکت کنند و آموخته‌های خود را در اختیار همه بگذارند.

-روستاهای ما می‌توانند با همکاری مساجد،شوراهای اسلامی و استفاده از تجربه‌های جهادسازندگی‌ کتابخانه عمومی و برنامه‌های فرهنگی داشته‌باشند.

در تأسیس کانون‌ پرورش فکری کودکان و نوجوانان و برنامه‌های کار کانون،در زمینهء تأسیس‌ کتابخانه‌های عمومی‌ برای کودکان در تهران و در سراسر ایران از آموخته‌های خانم‌ انصاری بهره می‌بردیم

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/58014?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن

نویسنده: میرهادی،توران

نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کتاب ماه کلیات » خرداد و تیر 1384 - شماره 90 و 91

(2 صفحه - از 87 تا 88)

یادداشتی بر کتاب‌ ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن

ثریا قزل ایاغ،ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج‌ خواندن(مواد و خدمات کتابخانه‌ای برای کودکان و نوجوانان)،تهران:سازمان مطالعه و تدوین کتب‌ علوم انسانی دانشگاه‌ها(سمت)،1383،چاپ‌ اول،408 صفحه،وزیری،شومیز.

چندین سال بود که منتظر چنین کتابی بودیم.نیاز به آن در بیست سال اخیر،با رشد و توسعهء ادبیات کودکان و نوجوانان، افزایش نشریات و منابع در حوزهء ادبیات کودکان،افزایش‌ شمار نویسندگان و تصویرگران،نظرها و نقدها و برداشت‌های‌ متفاوت از آنچه که می‌توانست باشد،هر روز بیشتر احساس‌ می‌شد و تألیف آن نیز در خود توجه!مسلما فردی می‌توانست‌ به چنین کاری دست بزند که نه تنها احاطه کامل به موضوع، (به تصویر صفحه مراجعه شود)توران میرهادی‌ ناظر و دبیر اجرایی فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

جامعیت،روزآمد بودن و نگرش تحلیلی نویسنده‌ به موضوع همراه با نثر روان و محکم او را می‌توان از امتیازهای این‌ کتاب برشمرد بلکه شناخت و تجربهء لازم از ایران و جهان داشته باشد.

اکنون چنین اثری پایه‌ای را در دست داریم.اثری که حاثل‌ بیش از سی سال تدریس و تجربه وسیع و مداوم خانم ثریا قزل‌ ایاغ در زمینهء ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران و جهان‌ است.

کتاب در سه بخش و پانزده فصل تنظیم شده است.

بخش اول در چهار فصل به معرفی کودک و نوجوان‌ (مخاطب)کتاب و خواندن می‌پردازد.

بخش دوم در هشت فصل ادبیات کودکان و روند رشد آن را در جهان و در ایران و انواع آن می‌پردازد.

بخش سوم در سه فصل،کتاب کودک و انواع رسانه‌ها و ترویج کتاب و خواندن را در بر می‌گیرد.

ساختار هر فصل نیز نشان از تجربه‌ای عمیق و گسترده از موضوع دارد.این ساختار معمولا شامل مقدمه تاریخ و ویژگی‌ها و سایر بحث‌های ضروری،سپس خلاصهء فصل، فعالیت‌های پیشنهادی و کتابنامه می‌شود.این تقسیم‌بندی‌ هم به مدرس دانشگاهی و غیردانشگاهی و هم‌چنین به کسی امتیاز دیگر این کتاب را باید درآوردن‌ نمونه‌هایی از تصویرهای هنرمندان‌ ایرانی و خارجی دانست.نویسنده با آوردن خلاصه‌ای از داستان و نشان‌ دادن یک تصویر نمونه مسأله را برای‌ خواننده روشن و نکته‌های ضروری را مطرح می‌کند.

که خود می‌خواهد مستقلا به مطالعه موضوع بپردازد،کمک‌ می‌کند که برنامهء کار و تمرین را تنظیم و کامل کند.

در انتها کتاب دارای دو پیوست است.در پیوست اول‌ مؤسسه‌های ملی و بین المللی ادبیان کودکان و نوجوانان و در پیوست دوم نمایشگاه‌ها و جوایز ملی و بین المللی کتاب کودک‌ معرفی می‌شوند.نمایهء موضوعی نیز به خواننده کمک می‌کند به آسانی به مطالب مورد نظر خود دسترسی یابد.

جامعیت،روزآمد بود و نگرش تحلیلی نویسنده به‌ موضوع همراه با نثر روان و محکم او را می‌توان از امتیازهای‌ این کتاب برشمرد.

ادبیات کودکان و نوجوانان،همهء زمینه‌های ادبیات،هنر و علوم محض و کاربردی در مسیر زمان در بر می‌گیرد.تألیف‌ اثری که جامعیت زمانی،مکانی و محتوایی را هم زمان داشته‌ باشد توانایی و تجربه خاض می‌خواهد.کتاب در این زمینه‌ بیانی اصولی،جامع و روشن دارد.در نیم قرن اخیر بحث‌های‌ نظری گوناگونی در زمینهء ادبیات و به ویژه ادبیات کودکان و نوجوانان در کتاب‌ها،پژوهش‌ها،همایش‌ها و گفت و گوها،در بررسی‌ها و نقدها مطرح شده است.آوردن پرسش‌های اصلی‌ این مباحث نظری را می‌توان از ویژگی‌های مهم این اثر دانست،مانند این بحث که آیا کتاهای تصویری مانع تخیل‌ خلاق کودک نمی‌شوند؟یا تأثیر متقابل رسانه‌ها و ادبیات تا چه حد محدود کننده تخیل آزاد کودکان است؟

در هر فصل به آثار گذشتگان و نظرهای بنیان‌گذاران‌ ادبیات کودکان معاصر ایران توجه شده است،مثلا در مبحث‌ شعر کودک به مشکلی که در تعریف شعر کودک از گذشته‌ تاکنون وجود داشته است و همچنان وجود دارد،اشاره شده و از نشیب و فراز این زمینه سخن گفته شده است.این خود انگیزه‌ای است برای مطالعه و تفکر و بحث بیشتر.

امتیاز دیگر این کتاب را باید درآوردن نمونه‌هایی از تصویرهای هنرمندان ایرانی و خارجی دانست.نویسنده با آوردن‌ خلاصه‌ای از داستان و نشان دادن یک تصویر نمونه مسأله را برای‌ خواننده روشن و نکته‌های ضروری را مطرح می‌کند.فردی که‌ این فصل کتاب را می‌خواند،توانایی نگاه عمیق‌تر به تصویرهای‌ کتاب‌های کودکان را می‌یابد و در ارزیابی از کار هنرمندان گامی به‌ پیش برمی‌دارد.این ویژگی در یکایک فصل‌های کتاب این اثر را در جایگاهی ممتاز و سازنده قرار می‌دهد.

در پایان سخن به همهء کسانی که دست‌اندرکار ادبیات‌ کودکان و نوجوانان هستند،از آفرینندگان و پدیدآورندگان‌ (نویسنده،مترجم و تصویرگر،ویراستار و حتی ناشر)گرفته تا مروجان کتابخوانی و کتابداران،بررسان و منتقدان با تجربه و کم تجربه خواندن دقیق این کتاب ارزشمند را توصیه می‌کنم.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/527386?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B...

برنامه تجربی یک ساعت مطالعه در هفته

نویسنده: میرهادی،توران

نشریه: روان‌شناسی و علوم تربیتی » آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) » آذر 1345 - شماره 367

(7 صفحه - از 90 تا 96)

توران میرهادی

برنامهء تجربی یک ساعت مطالعه در هفته

-2- کلاس دوم

مهرماه بحث درباره کتابهائیکه شاگردان در تابستان خوانده‌اند.

نشان دادن کتاب و قسمتهای مختلف آن طرز بوجود آمدن یک کتاب.نوشتن‌ داستان توسط خود دانش‌آموزان.

آبان ماه شناختن یک نویسنده-شرح حال و آثار او و معرفی کشور او و کتابهای او برای نمایشگاه هفتهء کتاب برای این کلاس گردآورندگان افسانه‌های‌ فولکوریک به نحو زیر انتخاب شدند:

شارل پرو-از فرانسه.برادران گریم-از آلمان.صبحی از ایران.

آذرماه خواندن داستان بابونهء هفتگونه و بحث دربارهء آن معرفی یک‌ کتاب علمی(حیواناتی که میشناسیم).

دی‌ماه نشان دادن تصویر و ساختن داستانی دربارهء آن و خواندن بهترین‌ آنها در کلاس.معرفی کتاب ابر و باران و برف و انجام آزمایشهای آن و تهیهء گزارش‌ دربارهء آزمایش‌های آن.

بهمن‌ماه خواندن کتاب پیتر و گرگ با صفحهء آن.بحث و کار دربارهء:

کتاب‌هائی که از کتاب‌خانه می‌گیرید چگونه می‌خوانید.بحث دربارهء مقررات‌ کتابخانه.

اسفند ماه داستانهائی از کلیله و دمنه.قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب‌ (جلد اول).بحث دربارهء داستانهای حیوانات.

فروردین ماه بحث دربارهء مجلهء کودکان-معرفی مجله بیک دانش‌آموز و درست کردن یک مجله در کلاس.خواندن کتاب دخترک دریا با استفاده‌ از صفحه.

اردیبهشت ماه جمع‌آوری پرسش‌های گوناگون دانش‌آموزان با یک‌ سؤال،یاد دادن طرز پیدا کردن جواب این پرسش‌ها در کتاب‌های مختلف.استفاده‌ از فهرست مطالب و سایر مشخصات کتاب.معرفی پروین اعتصامی و شعر«ای مرغک» معرفی و خواندن کتاب«فری به آسمان میرود»خواندن و تشریح یکی از افسانه‌های‌ سرخ‌پوستان.

 

کتاب سوم

مهر ماه بحث دربارهء کتابهائیکه شاگردان در تابستان خوانده‌اند.

یک کتاب چگونه بوجود میآید.معرفی نویسنده و طرز کار او-آنچه‌ نویسنده از آن الهام میگیرد.

آبان ماه شناختن یک نویسنده و شرح حال و آثار او.خواندن و بحث‌ دربارهء این آثار و مختصر کردن و معرفی آنها و کشورشان برای نمایشگاه‌ هفتهء کتاب.

برای کلاسهای سوم این نویسندگان انتخاب شدند:

برتاموریس پارکر از آمریکا.هانس کریستیان اندرسن از دانمارک.کارلو- کولودی از ایتالیا.

آذر ماه خواندن داستانی از کتاب همراه آفتاب و بحث دربارهء افسانه‌های‌ فولکوریک ملل مختلف.

معرفی کتابهای نخستین روزهای جهان و نخستین مردم جهان.

دی ماه نشان دادن تصویر و ساختن داستانی دربارهء آن و خواندن‌ بهترین داستان‌ها در کلاس.انتخاب یک شعر مناسب و حفظ کردن و به نمایش‌ درآوردن آن.

بهمن ماه داستانی از شاهنامه فردوسی.خواندن و بحث دربارهء داستان‌های‌ تاریخی.نمایش با سه عروسک خیمه‌شب‌بازی و اختراع داستانی از روی این‌ عروسکها.

اسفند ماه داستانهای مجله پیک و مطالب علمی آن.بحث دربارهء مجلات‌ کودکان که چگونه باید از آنها استفاده کرد.

فروردین ماه خواندن شرح حال ادیسون بطور دسته‌جمعی.

ادریبهشت ماه بحث دربارهء طرز استفاده از کتابخانه و کتابهایی که از کتابخانه گرفته و خوانده‌اند.بحث دربارهء شعرای ایرانی که اشعار آنها در کتاب درسی‌ آمده است.شرح حال آنها.

کلاس چهارم

مهر ماه در تابستان چه خواندید؟بهترین کتابهائی را که خوانده‌اید نام ببرید، دربارهء چه موضوعهائی میخواهید کتاب بخوانید؟پرسش و بحث دربارهء جوابهای‌ شاگردان معرفی و طرز کار کار کتابخانه.

آبان ماه شناختن یک نویسنده،شرح حال او،خواندن آثار او و معرفی‌ او و کشورش.برای نمایشگاه هفتهء کتاب.برای کلاسهای چهارم،دو نویسنده:

مهدی آذریزدی از ایران و کنتس دوسگور از فرانسه انتخاب شدند.

آذر ماه انتخاب یک شعر و به نمایش درآوردن آن(طوطی و شکر از پروین‌ اعتصامی).

خواندن داستانی از داستانهای ایران باستان.

دی ماه بحث دربارهء کار نویسنده،چگونه نویسنده با الهام از مسائل

مختلف کتاب مینویسد.شاگردان خود نویسنده شده و یکی از خاطرات خود را نوشتند. خواندن این خاطرات در کلاس.

بهمن ماه انتخاب سه کتاب غیر داستان-معرفی این سه کتاب بشاگردان. خواندن قسمت‌هائی از آن برای مسابقهء کتابهای غیر داستان.این سه کتاب عبارت‌ بوده‌اند از:پیوند دو اقیانوس-جنگلهای جهان-ماژلان.

اسفند ماه ادامهء کار دربارهء این سه کتاب غیر علمی و بحث دربارهء مطالب هریک.

مسابقه کتابهای غیر داستان و معین کردن برنده‌ها و دادن جوائز آنها.جایزه‌ این شاگردان کتاب خرافه یا علم بود.

فروردین ماه و اردیبهشت نوشتن داستان از روی تصویر.افسانه‌ای از یک‌ قاره.خواندن و به نمایش درآوردن این داستان توسط خود شاگردان.شاگردان‌ خود در نوشتن نمایشنامه و انتخاب افراد و روی صحنه آوردن تمام قسمتهای آن‌ شرکت کردند.

این افسانه‌ها بمنظور تفاهم بین‌المللی و روز بین‌المللی کتاب کودکان روی‌ صحنه آورده شد.

کلاس پنجم

مهر ماه تابستان چه کتابهائی خواندید؟پنج کتاب که بیش از همه دوست‌ داشته‌اید نام ببرید.جای کدام قهرمان از کدام کتاب میخواهید باشید؟دربارهء چه‌ موضوعهائی میخواهید کتاب بخوانید؟جمع‌آوری جواب این پرسشها.بحث دربارهء آنها و عضویت کتابخانه و طرز استفاده از آن.

آبان ماه شناختن یک نویسنده،شرح حال و خواندن آثار او،معرفی‌ نویسنده و آثار و کشور او برای نمایشگاه هفتهء کتاب.برای کلاس پنجم‌ دو نویسنده:

ژول ورن از فرانسه،مارک تواین از امریکا انتخاب شدند.

آذر ماه نویسنده شوید و داستان کوتاهی از زندگی خود بنویسید-نوشتن‌ این داستان و خواندن آنها در کلاس درس.خواندن کتاب مامان کوچولو بطور دسته‌جمعی.

دی ماه ادامه خواندن کتاب مامان کوچولو بطور دسته‌جمعی و تشویق‌ شاگردان بدرست کردن دفترچهء خاطرات و یاد دادن طرز درست کردن و نوشتن آن.

بهمن ماه و اسفند ماه خواندن کتاب پنج سفر علمی و بحث دربارهء هریک از این سفرها با استفاده از نقشه.معین کردن کتاب علمی و به مسابقه‌ گذاشتن آن.

این کتابها را قرار شد شاگردان بخوانند و بعد به سه سؤال از هر کتاب‌ جواب دهند.در ساعات مطالعه از این پنج کتاب معرفی شده قسمت‌هائی خوانده‌ می‌شد و اشکالات شاگردان مطرح می‌گردید.انجام مسابقات و معین کردن برندگان‌ جایزه کتاب«خرافه یا علم»بود.کتابهای غیر داستان کلاس پنجم عبارت‌ بودند از:

پاستور-تلفن-جهان گلها-جهان جانوران-اتومبیل.

فروردین و اردیبهشت ماه دو افسانه از 2 قاره،این افسانه‌ها در کلاس خوانده‌ شد و شاگردان آن را بصورت نمایشنامه درآوردند و به تمرین و روی صحنه آوردن آن‌ پرداختند.خواندن کتاب«مادر»اثر چنگیز آنیلوف-درست کردن دفترچه برای‌ جمع‌آوری شرح حال نویسندگان و شعرا.

کلاس ششم

مهر ماه عین پرسشنامهء کلاس پنجم در کلاس ششم نیز مطرح گردید و دربارهء کتابها-نوع کتابهائی که شاگردان کلاس ششم باید بخوانند بحث شد.عضویت کتابخانه‌ و طرز استفاده از آن مطرح گردید.

آبان ماه شناختن چهار نویسنده،شرح حال و آثار ایشان-معرفی نویسنده

و آثار او برای نمایشگاه هفتهء کتاب.

شاگردان کلاس به چهار گروه تقسیم شدند و هر گروه نویسنده‌ای انتخاب‌ کرد و با مصاحبه و تحقیق،شرح حال و آثار آنها را بدست آورد.

این چهار نویسنده عبارت بودند از:دکتر زهرا خانلری-دکتر احسان‌ یار شاطر-چارلز دیکنس ورل استیونسن.

آذر ماه نویسنده شوید و داستانی از مشاهدات خود در کوچه و خیابان‌ بنویسید دربارهء طرز کار نویسنده و اینکه چگونه مطالب کتاب خود را ابتدا جمع‌آوری‌ میکند و سپس مینویسد عملا بحث و کار شد.

دی ماه و بهمن ماه نوشتن یک داستان بطور مستقل بدون دخالت بزرگترها یا کس دیگر.داستان میبایست اصالت کامل داشته باشد و در عین حال شرح حال مادام کوری‌ بطور دسته‌جمعی خوانده شد.

دی و بهمن ماه خواندن شرح حال مادام کوری اثر ایو کوری و بحث دربارهء هریک از قسمتهای آن.اینکار در تمام ماه بهمن و اسفند ادامه داشت و شاگردان با خصوصیت اخلاقی یک کاشف و عالم آشنا شدند.

اسفند ماه ادامهء کار روی شرح حال مادام کوری.

فروردین ماه یک افسانه از یک قاره-معرفی آن-نوشتن آن به صورت‌ نمایشنامه توسط خود شاگردان-انتخاب افراد و تمرین دربارهء نمایشنامه.

اردیبهشت ماه ادامهء کار روی نمایشنامه.

آشنائی با یک نویسنده و کتاب او(عباس لارودی-نویسندهء نابغهء شرق).

 

 

 

4-ارزش‌یابی و نتایج کار

تمام این نامه تقریبا بطور کامل اجرا گردید و فقط برنامه پنج افسانه‌ از پنج قاره که بمناسبت روز بین‌المللی کتاب کودکان(دوم آوریل-مصادف با روز سیزدهم فروردین)تعیین شده بود و می‌بایست به صورت پنج نمایشنامه‌ کوچک درآید به علت عدم تعیین روز بین‌المللی کتاب کودکان از طرف شورای

کتاب کودک به آخر سال موکول گردید و آن هم با پیش آمدن امتحانات اجرا نگردید.معهذا زمینه تجربی بسیار جالبی برای طرز کار در مورد نمایشنامه در دبستان بود و تا حدودی نحوهء همکاری تمام کلاس را در یک کار تقریبا خلاقه‌ نشان داد.

1-از نظر شاگردان.

الف-در سال‌های گذشته با وجود تبلیغ و داشتن برنامه‌های جالب و متعددی که از طرف کتابخانه در دبستان ترتیب داده می‌شد تعداد اعضاء کتابخانه‌ به میزان سال تحصیلی 1345-1344 نمی‌رسید و تمام شاگردان را در بر نمی‌گرفت.

آمار اعضاء کتابخانه در دبستان در چند سال اخیر خود گویای این واقعیت‌ است که تقریبا اکثریت قریب به اتفاق شاگردان علاوه بر برنامه ذکر شده از مطالعهء آزاد نیز استفاده می‌کردند و در منزل به مطالعهء کتب مناسب سن خود سرگرم بودند.این امر باعث شد که قدرت خرید و تهیه کتاب برای کتابخانه‌ نیز بیشتر شود و کتاب‌های بهتر و بیشتری را در دسترس شاگردان و معلمان‌ قرار دهد.

تعداد اعضاء کتابخانهء دبستان‌\42-1341\43-1342\44-1343\45-1344

163 نفر\205 نفر\276 نفر\304 نفر

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/52532?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1...

مدیریت نشر دایرة المعارف

گزارشگر: میرهادی،توران

نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کتاب ماه کلیات » آذر 1377 - شماره 12

(1 صفحه - از 3 تا 3)

مدیریت نشر دایرةالمعارف

*توران میرهادی‌ دبیر اجرایی فرهنگنامه کودکان و نوجوان‌ بودن دایره‌المعارف کودکان و نوجوانان در جمع دانشمندان‌ و علما در اینجا در واقع یک فرصت مغتنم است برای اینکه‌ خیلی کوتاه شمه‌ای از این دایره‌المعارف گفته شود.ابتدا از فرق این دایره‌المعارف با دایره‌المعارفهای دیر صحبت‌ می‌شود.اختلاف عمده این دایره‌المعارف است.مخاطب ما کودکان 10 تا 16 سال هستند و کودکان این سرزمین هستند که دانش خود را از کتابهای درسی می‌گیرند و در واقع‌ فرهنگنامه کودکان و نوجوانان باید به کنجکاوی‌ها و اطلاعات‌ مورد درخواست آنها و پرسش‌هایی که دارند جواب بدهد.

دایره‌المعارف ما،یعنی فرهنگنامه،یک فرهنگنامه‌ عمومی است و شاید از این نظر بیشتر از سایر دایره‌المعارفها به دایره‌المعارف فارسی شباهت پیدا کند.ما در 37 رشته از دانش بشری به بچه‌ها پاسخ می‌دهیم و این یک نوع حرکت‌ و فعالیت خاص و یک مدیریت بسیار متفاوت با دایره‌المعارفهای‌ دیگر را طلب می‌کند.تفاوت دیگری که فرهنگنامه دارد این‌ است که سازمانی مثل شورای کتاب کودک،یعنی سازمان‌ داوطلبی بدون داشتن هرگونه پشتوانه مالی چنین اثری را تهیه می‌کند.بنابراین ما کارمند نداریم،نویسنده و مولف و مترجم نداریم و هر آنچه که به سمت فرهنگنامه کودک‌ و نوجوان می‌آید به صورت کار داوطلبانه و اهدایی است و این‌ خود برای یک دایره‌المعارف مسائل خاص مدیریتی را به‌وجود می‌آورد.

ما از سال 1358 کار را شروع کردیم با عشق شروع کردیم،باایمان به اینکه در خدمت بچه‌های این سرزمین باشیم و آنچه‌ را که کتابها،مجلات و حتی کتابهای درسی از آنها دریغ می‌کند در اختیار آنها بگذاریم و آن شناخت ایران،فرهنگ ایران،اسلام‌ و هویت ایرانی با همه جوانبش است.از 6 هزار مقاله،نیمی‌ درباره ایران و فرهنگ این سرزمین است؛تاریخ،جغرافیا، مردم‌شناسی،ادبیات و غیره.برای این کار در واقع با دست‌ خالی هم از نظر مالی و هم از نظر نویسندگانی که بتوانند مقالات این فرهنگنامه را تهیه کنند شروع کردیم.استادان، کارشناسان و مشاوران فرهنگنامه مطلقا از نظر هدایت کوتاهی‌ نکردند تا گروهی جوان نویسنده برای این فرهنگنامه تربیت‌ کنند.

وقتی شما با دست خالی حرکت می‌کنید و وقتی که با نیروی داوطلب حرکت می‌کنید باید یک سیستم مدیریتی را به‌کار بگیرید که دائم مجاب کند،تشویق کند،آموزش بدهد و این کار را ما زمانی شروع کردیم که خودمان هم تجربه‌ مدیریت شورا فقط با تشویق،هدایت‌ و آموزش بوده است که توانسته‌ تاکنون 4 جلد فرهنگنامه را در اختیار کودکان و نوجوانان بگذارد و 2 جلد دیگر را نیز امیدواریم بتوانیم در سال 77 به‌ حوزه تولید بسپاریم.

زیادی نداشتیم.ای‌کاش از کسانی که با دکتر مصاحب کار کرده بودند چند نفری در میان ما بودند ولی بودن آقای جهانشاهی، شریف‌زاده و محمود محمدی که سالها برای کودکان و نوجوانان‌ قلم‌زاده بودند یک برکت بزرگی بود و ما در واقع در کلاسی که‌ آنها ایجاد کرده بودند آموزش نوشتن برای فرهنگنامه کودکان‌ و نوجوانان را دیدیم.

آنچه که در واقع باید گفته شود این است که طی این زمان‌ یعنی 19 سال،فرهنگنامه آرام‌آرام شکل گرفت.ما در حال‌ حاضر 25 گروه کار موضوعی داریم که مقالات هر رشته‌ای را تهیه می‌کنند.این مقالات از صافی‌های بسیار متعدد می‌گذرد و در تمام این مراحل مدیریتی که در شورا وجود دارد کار را هدایت می‌کند.مدیریت شورا فقط با تشویق،هدایت و آموزش بوده است که توانسته تاکنون 4 جلد فرهنگنامه را در اختیار کودکان و نوجوانان بگذارد و 2 جلد دیگر را نیز امیدواریم‌ بتوانیم در سال 77 به حوزه تولید بسپاریم.سازمان فرهنگ از سه بخش اصلی تشکیل شده که عبارتند از بخش تحقیقاتی، بخش پشتیبانی و بخش اداری.هماهنگ کردن هر سه‌ بخش نیز به‌عهده شورای اجرایی فرهنگنامه است که هم در حوزه اداری و هم در حوزه علمی از صلاحیتهای لازم برخوردار هستند.من نیز به‌عنوان مجری تصمیمات این شورای‌ اجرایی هستم.

آنچه که باید عرض کنم این است که فرهنگنامه برای ما یک دانشگاه بزرگ،یک موسسه تحقیقاتی و یک فضای‌ مشاورزه مداوم شده برای آنچه که نسل جوان می‌خواهد و آنچه که ما باید در اختیارش بگذاریم.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/331962?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B...

نظرخواهی پاسخ های کارشناسان، نویسندگان و مترجمان به پرسش هایی درباره تبعیض جنسی در ادبیات کودک

 نویسندگان: آدینه پور،طاهره - برآبادی،محمود - قزل ایاغ،ثریا - گرگانی،گیتا - میرهادی،توران - داورپناه،فروزنده - شریف زاده،منصوره - شیخی،مژگان - قندهاری،شقایق - وکیلی،نسرین

نشریه: زبان و ادبیات » پژوهش نامه ادبیات کودک و نوجوان » بهار 1382 - شماره 32

(22 صفحه - از 14 تا 35)

پاسخ‌های کارشناسان،نویسندگان و مترجمان‌ به پرسش‌هایی دربارهء تبعیض جنسی در ادبیات کودک

1.به نظر شما تصویری که از زنان و دختران در ادبیات کودک‌ و نوجوان ارائه می‌شود،چگونه‌ است،چگونه باید باشد و چه‌ تفاوت‌هایی با تصویر واقعی‌ مردان و پسران دارد؟

2.برخی معتقدند که در آثار مؤلفان زن نیز تصویر زنان و دختران تصویر مطلوبی نیست‌ و اغلب با کلیشه‌های تبعیض‌ جنسی روبه‌رو است،نظر شما چیست؟

3.به نظر شما ریشه‌های روانی‌ یا اجتماعی وجود کلیشه‌های‌ تبعیض جنسی در ادبیات کودک‌ و نوجوان کشورمان چیست؟

4.برخی معتقدند که طرح‌ کلیشه‌های تبعیض جنسی در ادبیات کودک و نوجوان به‌ ترویج رفتار تبعیض‌آمیز در مخاطبان می‌انجامد،درحالی‌که‌ برای نشان دادن چهره منفی‌ تبعیض‌ها نیازمند طرح آن‌ هستیم،نظر شما چیست؟

5.آیا در میان آثار کهن یا جدید ادبیات کودک و نوجوان ایران و جهان نمونه‌هایی را سراغ دارید که با این موضوع ارتباط داشته‌ باشد؟

6.اگر نظر دیگری دارید،بفرمایید.

کلیشه در ادبیات جا ندارد

توران میرهادی

1.اگر قبول داشته باشیم که‌ ادبیات،از احساس و اندیشهء والای‌ انسانی و تجربه‌های ناب انسانی‌ سرچشمه می‌گیرد و چهره‌های (به تصویر صفحه مراجعه شود) نو و ژرفی از واقعیات روزمره و خاص زندگی گذشته و حال‌ انسانی را به زبانی هنرمندانه و تأثیرگذار ارائه می‌دهد،باید بگویم‌ در ادبیات واقعی کودک و نوجوان‌ این مرز و بوم،با چهره‌های والای‌ مردان و زنان بسیاری روبه‌رو شده‌ام که الهام‌بخش و برانگیزاننده شور و شوق بوده‌اند. مثلا نگاه کنیم به دختران‌ خورشیدی،هفت دختران آرزو، قصهء کوچ،سارا،شیر سپیدبال و بلیناس جادوگر،همه از آثار محمد رضا یوسفی.زنان و مردان‌ این آثار چنان واقعی هستند که اثر آن‌ها یک عمر در دل و جان هر خواننده‌ای باقی می‌ماند.به نظر من،در ادبیات نمی‌توان«باید»به‌ کار برد.بایدی در کار نیست. نویسنده است و تجربه‌اش و آن‌چه او را به نوشتن وامی‌دارد که معمولا در ادبیات،انگیزه‌ای‌ واقعی و والاست.

2.منظور از کلیشه‌های‌ تبعیض جنسی چیست؟اگر تقسیم کار میان زنان و مردان‌ است که سابقه‌ای به قدر عمر بشر زمینی دارد.کافی است که به زنان‌ روستایی،زنان ایلیاتی و زنان‌ کارگر خودمان در شهرها نگاهی‌ بیندازیم و ببینیم با چه صلابت و پشتکاری بخشی از کار را به عهده‌ می‌گیرند و همراه مردان خود، امور زندگی را پیش می‌برند. حرکت استوار آن‌ها در ادبیات‌ واقعی سرزمین ما همواره نشان‌ داده شده است.اگر منظور زن، مادر و مدیر خانه و خانواده است‌ که در بیرون از خانه کار نمی‌کند، نقش او نیز به عنوان گردانندهء اقتصاد خانواده،پایداری و تعلیم‌ و تربیت فرزندان،دست کمی از زنانی که کار بیرون از خانه دارند، ندارد.به نظر من،نخست لازم‌ است کلیشه‌ها را مشخص و سپس به چنین دیدگاهی توجه‌ کرد.

3.باز هم داستان‌ کلیشه‌هاست و مرا به یاد بحثی‌ می‌اندازد که قبل از انقلاب،با نمایندگان سازمان زنان،در سازمان کتاب‌های درسی داشتیم. اعتراض داشتند که چرا در تصویر کتاب درسی،زن مشغول‌ رخت پهن کردن است،همواره در آشپزخانه تصویر می‌شود و مشغول آش پختن است و از این‌ دست نمونه‌ها.چرا در اداره نیست‌ و چرا در کارخانه مدیریت‌ نمی‌کند و چرا به نجاری و آهنگری نمی‌پردازد؟و از این‌ دست‌نمونه‌ها.جوابی که شنیدند، این بود،زنی که مشغول رخت‌ پهن کردن در خانه روستایی است، شوهری دارد که با یک پشتهء عظیم‌ علوفه،پای پیاده از بالای کوه‌ سرازیر شده است تا برای‌ گوسفندان علوفه زمستانی تهیه‌ کند.حاضرید جای این دو را عوض کنید؟زنی که در خانه با شوق غذای ظهر را آماده می‌کند، می‌داند که فرزندانش از دست‌پخت‌ او لذت خواهند برد.چرا اجر او را دست‌کم می‌گیرید؟کار،کار است؛ چه در خانه و چه در بیرون از خانه و هرکدام ارزش خود را دارد.

بنابراین،اجازه بدهید کلیشه‌ها را کنار بگذاریم و به همت و شجاعت‌ و کاردانی زنان و مردان ایرانی‌ بپردازیم.اگر پدری در امور آشپزی‌ به همسرش کمک می‌کند،بدانید که از این کار لذت می‌برد و به‌ خاطر رفع تبعیض جنسی نیست.

4.چنان‌که در پاسخ پرسش‌ اول نیز متذکر شدم،چنین‌ کلیشه‌هایی در ادبیات جای ندارند تا تأثیرگذار باشند یا نباشند. اصولا کلیشه متعلق به ادبیات‌ نیست.ممکن است در کتاب درسی، کمک‌درسی یا حتی در خواندنی‌ها برای کودک،زن و مرد نمونه، صفاتی را مشخص کنند و دربارهء آن داستانی بسازند،ولی این نوع‌ کار ادبیات نیست.

5.در ادبیات کهن ایران،زنان‌ همپای مردان چهره‌هایی والا، خردمند،شجاع و مقاوم داشته‌اند. نگاهی به چهره زنان در شاهنامه‌ فردوسی،چنین منظری را روشن‌ می‌سازد.به جز سودابه که منشأ شر می‌شود،سایر زنان شاهنامه، چهرهء روشن و پرتوان انسانی‌ دارند،نگاه کنید به منیژه، فرنگیس،تهمینه،رودابه و بسیاری دیگر.نگاهی به‌ داستان‌های دل‌انگیز ادبیات‌ فارسی،کار خانم دکتر زهرا خانلری(کیا)،چهره‌های والایی از زنان به دست می‌دهد که جای أمل و تحسین بسیار دارد در ادبیات جهان،تنها کتاب‌ تلخکامی‌های سوفی،اثر خانم‌ کنتس دوسگور است که سعی‌ دارد آداب اشرافی را توجیه کند. شاید هم با حوادثی که می‌آفریند. بیهودگی آن را نشان می‌دهد و نقش وارونه می‌زند.

درهرحال،ادبیات چون از عشق به زندگی الهام می‌گیرد، جای این‌گونه بحث‌ها نیست.

1.به نظر شما تصویری که از زنان و دختران در ادبیات کودک‌ و نوجوان ارائه می‌شود،چگونه‌ است.چگونه باید باشد و چه‌ تفاوت‌هایی با تصویر واقعی‌ مردان و پسران دارد؟

2.برخی معتقدند که در آثار مؤلفان زن نیز تصویر زنان و دختران تصویر مطلوبی نیست‌ و اغلب با کلیشه‌های تبعیض‌ جنسی روبه‌رو است،نظر شما چیست؟

3.تجربه شخصی خودتان در این زمینه چیست آیا در نوشتن‌ یا سرودن برای کودکان و نوجوانان چنین دغدغه‌ای‌ داشته‌اید؟با ذکر مصداق‌ توضیح دهید.

4.برخی معتقدند که تبعیض‌ جنسی در جامعه ما واقعیتی‌ اجتماعی است.و طبیعی است که‌ این واقعیت خود را به صورت‌ کلیشه‌هایی در ادبیات کودک و نوجوان نشان دهد.درحالی‌که‌ برخی معتقدند به خاطر اثر تربیتی ادبیات به‌خصوص‌ کودک و نوجوان باید در طرح‌ کلیشه‌های تبعیض جنسی دقت‌ و تأمل به خرج داد.نظر شما چیست؟

5.اگر نظر دیگری دارید، بفرمایید.

ازین مقاله فقط قسمتی که مربوط به توران میرهادی بوده آورده شده

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/255590?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B...

 

سرگذشت یک کتابخانه

گزارشگر: میرهادی،توران

نشریه: روان‌شناسی و علوم تربیتی » آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) » دوره سی و سوم، آذر 1342 - شماره 10

(5 صفحه - از 38 تا 42)

توران میرهادی

سرگذشت یک کتابخانه

ما در ایجاد کتابخانه در دبستان پیشقدم نیستیم.دیگران سالها قبل‌ دست به این کار زدند.ولی،این سرگذشت واقعی از کتابخانه‌ای که بدون‌ بودجه،محل،و کتابدار بوجود آمد پاره‌ای از موانع را در راه ایجاد کتابخانه در دبستان از میان برمی‌دارد.و بهمین منظور نوشته می‌شود. باشد تا از مرحلهء حرف به مرحلهء عمل نزدیک شویم.

*** هفت سال پیش،هنگامی که مؤسسهء کوچک ما دومین سال کار خود را آغاز کرد،در ما آموزگاران‌ ومربیان،اندیشهء ایجاد کتابخانه در دبستان نیرو گرفت.هدف مؤسسهء ما برپایهء این سخنان حضرت‌ علی(ع)استوار بود:«فرزندان خود را برای دنیایی غیر از دنیای خود تربیت کنید چه آنها در زمانی‌ غیر از زمان شما خواهند زیست.»عملی ساختن این حقیقت غیر قابل انکار تربیتی فکر و کار و وسایل‌ فراوان می‌خواهد که کمی از اساسی‌ترین آن،کتابخانهء مجهز است.چگونه می‌توان طفلی را برای‌ دنیای آینده آماده ساخت اگر ریشه‌های دانش او در گذشته و حال پابرجا نباشد؛کنجکاوی‌های علمی‌ او،پاسخ لازم نیافته باشد،نیازمندیهای عاطفی او در زندگی قهرمانان بزرگ و کوچک میهن‌ خود و دنیا ارضا نشده و بالاخره با شناسائی ملل و مناطق مختلف جهان احساس همبستگی و مسؤلیت‌ بشر امروزی در او پدید نیامده باشد.

پس جای درنگ نبود.نخستین مشکل ما تهیهء کتاب بود.در آن سال(1335)بیش از شصت کتاب مناسب به زبان فارسی برای کودکان دبستانی نیافتیم زیرا ناشران و نویسندگان و مترجمان‌ هنوز این احتیاج را احساس نمی‌کردند.مانند امروز نبود که بتوان فهرست در حدود 350 کتاب‌ مفید و مناسب را برای کودکان و نوجوانان در اختیار مدارس قرار داد.(فهرست شورای کتاب کودک‌ شهریور 1342).اما این تعداد اندک مانع از آغاز کار نگردیدهء.و ما از همین شصت کتاب موجود شروع کردیم.به شاگردان دبستان اطلاع دادیم که می‌خواهیم کتابخانه‌ای برایشان بوجود بیاوریم. حق عضویت سالیانهء آن اهدای یک کتاب مناسب خواهد بود.فهرست کتابها به خط خوش و خوانا روی صفحات بزرگ کاغذ نوشتیم و در راهرو دبستان گذاشتیم.محل فروش کتابها را نیز مشخص‌ ساختیم.بدین‌ترتیب هم پای پدران و مادران به کتابفروشی‌ها باز شد،و هم ما تعداد کتاب مناسب‌ برای کتابخانه دریافت کردیم.چون بهای کتابها بتفاوت بود هر خانواده‌ای توانست بفراخور حال خود کتابی تهیه کند.ما بهیچوجه عضویت کتابخانه را اجباری نساخته بودیم،زیرا به تجربه دریافته‌ بودیم که کارهای اجباری در دبستان نیمی از اثر تربیتی خود را از دست می‌دهند.

برای جلب و علاقه‌مندی دانش‌آموزان جلسات کوچک بحث و ساعات کتاب خواندن را در کلاسها ترتیب دادیم.

مشکل دیگر ما تهیهء جا برای کتابخانه بود:از یک طاقچه با چند طبقه‌بندی در اطاق‌ دفتر شروع کردیم.کتابخانهء ما در نداشت و هرگز قفل بخود ندیده،از همان روزهای اول‌ دانش‌آموزان احساس کردند که کتابخانه به خودشان تعلق دارد و در اختیارشان است.بهمین دلیل‌ کتابی گم نشد.کسانی هستند که دراین‌باره شک دارند ولی اگر بجای عدم اطمینان به اطفال، از راه عمل اندیشهء خود را بیازمایند به بیهودگی شک و تردید خود پی خواهند برد.شاگردی که‌ می‌تواند کتاب برای مطالعه به منزل ببرد و پس از بازگرداندن آن،کتابی دیگر بگیرد چرا کتاب را پنهان کند و نگهدارد و باز ندهد؟

در گام بعدی به مشکل طرز تنظیم کتابها و ادارهء کتابخانه برخورد کردیم:اطلاعاتی نداشتیم‌ و نمی‌دانستیم چه کنیم فقط از این وحشت داشتیم که مبادا این کتابها نیز در قفسه‌ای باقی بماند و دست به دست‌ شاگردان نگردد،و ما فقط ظاهر کتابخانه را داشته باشیم.ولی با در حدود صد مجلد کتاب هم نمی‌توانستیم‌ کار مهمی انجام دهیم.پس از بحث و مشورت تصمیم کردیم کتابها را از لحاظ تناسب با سن دانش‌آموزان‌ و موضوع،از هم جدا سازیم.یک طبقه را برای شاگردان کلاسهای اول و دوم،طبقهء دیگر را برای‌ شاگردان کلاسهای سوم و چهارم،و بالاخره آخرین طبقه را برای شاگردان کلاسهای پنجم و ششم‌ گذاشتیم.از یک سمت کتابهای داستان و افسانه را چیدیم و از سوی دیگر کتابهای علمی و آموزشی‌ را.به این ترتیب هر شاگردی می‌دانست کجا پی کتاب مورد نظر خود بگردد.

هنگامی که کتابها چیده شد دو دفتر تهیه کردیم.در یکی فهرست کتابهای هرطبقه را نوشتیم و در دیگری نام کتابهایی را که بتدریج به کتابخانه می‌رسید وارد کردیم.بعدها فهمیدیم که کتابخانه‌های‌ بزرگ دنیا دفتر خرید و دفتر ردیف دارند و ما ندانسته پیروی کرده‌ایم.

مسألهء آموزگار کتابدار پیش آمد:یکی از مربیان قبول کرد کار کتابخانه را بعهده گیرد مشروط بر اینکه همه به او کمک کنیم.نخستین و تنها خرجی که کردیم چاپ کارت‌های عضویت بود. این کارت چهار قسمت داشت.در قسمت اول:نام،نام خانوادگی-شمارهء کارت و تاریخ عضویت‌ و مهر و امضای کتابدار دیده می‌شد.در پشت همین قسمت تعهد نامهء زیر چاپ شده بود که شاگرد پس از خواندن و قبول کردن و امضای آن می‌توانست خود را عضو کتابخانه بداند:تعهد می‌کنم که:

1-هر کتابی را که از کتابخانه می‌گیرم پاکیزه در موقع تعیین شده به کتابخانه برگردانم.

2-هر کتابی را که گرفتم با دقت بخوانم.

3-کمک کنم تا کتابخانهء دبستان توسعه یابد.

در قسمت سوم و چهارم چند ستون خطکشی شده بود که در آن:شمارهء ردیف،نام کتاب، تاریخ خروج،تاریخ بازگشت قید شده بود.در بالای این ستونها مجددا نام و نام خانوادگی-شمارهء کارت و کلاس و نشانی شاگرد نوشته شده بود.قسمت اول و دوم را به شاگرد می‌دادیم و قسمت سوم‌ و چهارم را خود در کتابخانه حفظ می‌کردیم.چند سال بود هنگامی که با طرز ادارهء کتابخانه‌های‌ عمومی و مدارس سایر نقاط جهان آشنا شدیم سبک کار خود را بهتر شمردیم و آن را ادامه دادیم زیرا با کارت‌های موجود در کتابخانه بفوریت و بطور مداوم توانستیم ارزش‌یابی کنیم که:

1-هر دانش‌آموزی چند کتاب خوانده است.

2-چه کتابهایی خوانده است.

3-برای خواندن هر کتاب بطور متوسط چقدر وقت لازم داشته است.

4-چه وقفه‌هایی در کار کتاب خواندن او پیش آمده است.

5-در طی دوران تحصیل در دبستان میزان علاقه‌مندی او به کتاب و مطالعه چگونه‌ افزایش یافته است.در صورتی که در کتابخانهء عمومی استحراج چنین آمار انفرادی بسیار مشکل‌ است فقط می‌توان فهمید هر کتابی چندبار خوانده شده است.

استقبال شاگردان از کتابخانه بسیار خوب بود.تقریبا سه‌چهارم شاگردان هر کلاس عضو کتابخانه شدند.طبقه‌های کتابها عموما خالی بود زیرا شاگردان کتابها را برای مطالعه به منزل‌ می‌بردند،برای گرفتن پاره‌ای از کتابها مانند داستانهای شاهنامه از مدتها قبل نزد کتابدار اسم‌نویسی‌ می‌کردند.آموزگار کتابدار ما گرچه در آغاز اطلاعی از فن کتابداری نداشت ولی در کار خود ساعی بود.در هفته مجموعا چهار ساعت از وقت خود را صرف کتابخانه می‌کرد.اگر زمانی کارش زیاد می‌شد همه به او کمک می‌کردیم.با شاگردان مهربان ولی بسیار جدی بود.اگر شاگردی کتابی را پاره بازمی‌گرداند نمی‌گرفت و او را وادار می‌کرد که آن را درست کند،بچسباند و یا کتاب جدیدی‌ بجای آن به کتابخانه بدهد.از همهء شاگردان می‌خواست کتاب را بمحض گرفتن از کتابخانه جلد کنند و حتی هنگام باز گرفتن می‌بایست جلد روزنامه‌ای آن را در مقابل او بردارند تا کتاب زود از دست نرود.

در هر کلاس یک نمایندهء کتابخانه معین کرد.اگر شاگردی در پس دادن کتاب تأخیر داشت‌ نمایندهء کتابخانه هرروز صبح نام او را در کلاس اعلام می‌کرد.بتدریج کار ادارهء این کتابخانهء کوچک‌ را همین نمایندگان بعهده گرفتند و آموزگار کتابدار ما دیگر از ما کمک نخواست.

ولی ما هم از میدان در نرفتیم.هرجا تقویم یا عکس جالب و مناسبی می‌دیدیم می‌گرفتیم. تصاویر خوب علمی و اجتماعی را جمع‌آوری می‌کردیم.حتی پاره‌ای از کتابهای مصور خارجی‌ را گرفته جملات زیر آن را ترجمه کرده به فارسی می‌نوشتیم و زیر آن می‌چسباندیم.با کمک تصاویر و کتابهای خارجی کتاب‌های مصور جدیدی برای کتابخانه تهیه کردیم.

هر تصویر مفید،هر تابلو مناسب و هر مطلب خواندنی سالم برای ما وسیله‌ای برای توسعهء کتابخانه گردید.

تکالیف دوران تعطیل عید شاگردان را عموما خواندن یک یا دو کتاب تعیین می‌کردیم.این‌ هم تفریح بود و هم کار.فهرستی از کتابهای مفید برای هر کلاس معین کردیم تا شاگردان با عیدی‌های‌ خود این کتابها را تهیه کنند.مقداری از این کتابها در سالهای بعد بعنوان حق عضویت سالیانه‌ به کتابخانه رسید.

بدین منوال کتابخانهء دبستان تشکیل شد و توسعه یافت.دیگر سه طبقه جای کتاب کافی نبود و یک‌ قفسهء بزرگ بدون در و قفل برایش با وسایل بسیار ارزان تهیه کردیم.ولی باز این مشکلات سر راه‌ ما قرار گرفت:

1-پس از سه سال کار به این نتیجه رسیدیم که شاگردان همه به مطالعه علاقه‌مندی لازم را ندارند و این رغبت باید بطور مرتب و طبق برنامهء پیش‌بینی شده‌ای در آنها برانگیخته شود.بهمین‌ دلیل هر سال در آبان ماه،هفتهء کتاب کودک را برقرار می‌سازیم.کارهای تشویقی در نظر می‌گیریم. با جشن و تنظیم مسابقات سعی می‌کنیم بر تعداد اعضای کتابخانه بیفزاییم.به این دلیل هر سال پی‌ روش‌های تازه و کارهای جدید برای بالا بردن میزان مطالعهء شاگردان می‌گردیم.

2-مشکل دیگر ما آموزگاران کلاسهای آخر دبستان بودند و هستند.سنگینی برنامه در این کلاسها،بسیاری از اوقات از عضویت شاگردان در کتابخانه جلوگیری می‌کرد و آنان را از کتاب خواندن خارج از برنامهء دبستان بازمی‌داشت.اگر شاگردی در یکی از دروس ضعیف بود گاهی‌ علت آن را مطالعهء خارج از برنامهء درسی می‌دانستند.این خطای بسیاری از آموزگاران است.چه آنها هنوز هم توجه ندارند که مطالعهء کتابهای مفید و سرگرم‌کننده،علاوه بر بسیاری نتایج نیکوی دیگر، فن خواندن،درک مسائل،شناسایی کلمات تازه،و درک مفاهیم جدید را برای دانش‌آموزان آسان می‌سازد و آنچه شاگرد در کتابی که بطور آزاد مطالعه می‌کند یاد می‌گیرد خیلی بهتر از مطالبی که حفظ می‌کند و در کلاس جواب می‌دهد بخاطر می‌سپارد.و چنانکه به اثبات رسیده است مطالب کتاب جزیی‌ از عقیده،دنیابینی،و احساس خود مطالعه‌کننده می‌گردد.

شاید طفل دبستانی نتواند تمام داستانی را که خوانده است بازگو کند ولی مفهوم انسانی و قهرمانی آن را بخودش تعلق گرفته است.این نوع مطالعه تأثیرش در پرورش و آموزش به مراتب بیشتر از نوع درس خواندنی است که دسته‌ای از آموزگاران صحیح می‌پندارند.(یعنی درس بدهند،طفل‌ آن را از بر کند و طوطی‌وار جواب گوید).

در مقابل این مشکل ما چند راه حل یافتیم:

یکی آنکه کتابهایی مطابق با برنامهء درسی کلاسهای دبستان در کتابخانه یافتیم و فهرست‌ آن را در اختیار آموزگاران هر کلاس قرار دادیم و از آنها خواستیم خواندن این مقالات و کتابها را به شاگردان خود توصیه کنند،و آن را در کلاس به بحث بگذارند.

دیگر آنکه کوشش کردیم شکل کار درسی را در کلاسها تغییر دهیم و کلاس را به جلسهء بحث و تفحص دسته‌جمعی تبدیل کنیم تا شاگردان بتوانند کتابی را که خوانده‌اند مورد بحث‌ قرار دهند.

از آموزگاران خواستیم موضوعهای زیر را برای انشای شاگردان معین کنند:داستانی از یک‌ کتاب،مختصر کتابی که خواندم،معرفی بهترین کتابی که تاکنون خوانده‌ام،می‌خواهم جای‌ کدام قهرمان کدام کتاب باشم.شکی نیست که کتابدار ما این انشاءها را دقیقا می‌خواند تا نوع مطالعهء شاگردان را بررسی کند.

بالاخره کتابهایی مطابق با برنامهء کلاسها،در محل معرفی کتابهای جدید گذاشتیم تا آموزگاران از در آشتی با کتابخانه درآیند.بدین ترتیب تا حدودی این مشکل را از راه برداشتیم. ولی باید گفت که بزحمت چنین کتابهایی پیدا می‌کردیم زیرا دربارهء ایران،ادبیات و فرهنگ‌ ایران و زندگی مردم آن بسیار کم برای دانش‌آموزان کتاب نوشته شده است.

3-و اما شاگردانی هستند که از ابتدا به مطالعهء کتابها و مطالب خوب عادت نکرده‌اند، سینما و تله‌ویزیون و مجلات هفتگی مبتذل انحرافی در نوع مطالعهء آنها پدید آورده است.

ما چنانچه بایدوشاید در کتابخانهء دبستان فقط کتابهای مفید و سالم داشتیم:در نتیجه این‌ قبیل شاگردان کتابهای مورد پسند خود را پیدا نمی‌کردند.عضو نمی‌شدند و گاه‌وبیگاه متوجه‌ می‌شدیم چه نوع مجلاتی در دست دارند.بعضی ازین مجلات حس قهرمانی این کودکان را جلب‌ می‌کرد اما قهرمانان مورد نظر این کودکان،ماجراجو بودند.برای اینگونه شاگردان داستانهای‌ پرماجرا ولی مفید انتخاب کرده‌ایم و در ساعت کتابخانه این کتابها را با آب‌وتاب فراوان خواندیم. «ماجرای‌پینتو»،«امیل و کارآگاهان»،«قهرمانان کوچک»،«پسران شکارچی»،«تام‌سایر»،«هاکل‌ بری فین»کتابهائی بودند که در این زمینه به ما کمک فراوان کردند.

باری حیات و رشد کتابخانهء ما هنوز ادامه دارد،و بزودی به کتابخانه‌ای برای تمام کودکان‌ و نوجوانان محل،تبدیل خواهد شد ولی آنچه تجربهء این چند سال به ما آموخت این بود که:

1-دبستان بدون کتابخانه نمی‌تواند نقش واقعی تربیتی و آموزشی خود را داشته باشد.

2-می‌توان بدون بودجه،بدون کتابدار و بدون محل مشخص و حاضر و آماده،در دبستان‌ کتابخانه بوجود آورد.و اینست آنچه در این راه بیش از هر چیز دیگر لازم بنظر می‌رسد:

1-اعتقاد به لزوم کتابخانه در دبستان.

2-اطمینان به شاگردان و کمک گرفتن از آنان.

3-حل مشکلات توسط شاگردان و آموزگاران بطور مشترک،اتکاء به دیگران.

4-مداومت و ایستادگی در کار توسعهء کتابخانه.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/194293?sta=%D8%AA %D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9  %87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

کودکان‌ با موسیقی‌ می‌توانند احساس و اندیشه خود را صیقل دهند

توران میرهادی

خانم توران میرهادی،رئیس و مدیر شورای کتاب‌ کودک از جمله بنیانگزاران اموزش موسیقی است.خانم‌ فاخرهء صبا نیز از اولین معلمین موسیقی کودک هستند که‌ فرصت دیدار و صحبت با ایشان به دست نیامد.

آنچه که این دو شخص و بسیاری دیگر از فعّالان‌ قدیمی موسیقی کودک را به هم ربط می‌دهد، کودکستان و دبستان فرهاد است که در مقاله آقای‌ امیر اشرف آریانپور و آقای احمد رضا احمدی نیز به آن‌ اشاره شده است.

این کودکستان در سال 1334 تأسیس شد.دو سال بعد نیز دبستان آن افتتاح شد.از مسایل قابل توجه‌ این کودکستان و دبستان تقویت توجه کودکان به‌ صداهای اطرافشان از صداهای طبیعت،مردم و اشیاء پیرامونشان تا صداهای موسیقی است.

بازیهای اوازی کودکانه مثل اتل‌متل‌توتوله، دویدم‌ودویدم،عمو زنجیرباف،جمجمک برگ‌ خزون و بسیاری ترانه‌های محلی از همان ابتدا جزء تفکیک‌ناپذیر مراحل آموزشی آن بود.

محیط خانوادگی خانم میرهادی در ایّام کودکی، توجه مادرشان به صدای اذان و صوت خوش آواز سنتی‌ نوجوان آوازخوان محل،تا توجه پدر به آشنا شدن انها با فرهنگ موسیقی دنیا و سازهای موسیقی و بسیاری‌ موضوعات دیگر در این نوشته تقدیم دوستان علاقمند می‌شود.

موسیقی،بسیار مهم و بیشتر اوقات مستقلا تأثیرگذار است،ولی گاه نیز با سایر هنرها همراه‌ می‌شود و بر تأثیر آنها می‌افزاید.امروزه می‌توانیم‌ در ادبیات کودکان،موسیقی با لالایی‌های مادران‌ و ترانه‌های توأم با حرکت آغاز می‌شود و با بازیهای‌ کودکانه ادامه پیدا می‌کند،ولی در مرحله‌ای که ادبیات‌ بیشتر به صورت کتاب تصویری قصّه و افسانه و شعر ظاهر می‌شود،موسیقی راه جداگانه‌ای در پیش‌ می‌گیرد و تنها در ضرب آهنگ کلام،وزن و قافیه با ادبیات توأم می‌شود.البته نوارهای قصّه و شعر از موسیقی به‌عنوان زمینه استفاده می‌کنند،ولی الزامی‌ نیست.

بگوییم که همه در بستر موسیقی زندگی می‌کنیم،زیرا رادیو و تلویزیون در تمام مدت شبانه‌روز از موسیقی‌ برای زمینه،برنامهء جداگانه و نشانه استفاده می‌کنند. سینما و تئاتر را نمی‌توان بدون موسیقی همراه تصوّر کرد.

رابطهء موسیقی با ادبیات کودکان را بیشتر در زمینهء ادبیات عامّه می‌توان دید.کودک حتی در دورهء جنینی به‌ موسیقی،صداها و هماهنگی صداها حساس است،به‌ همین سبب امروزه به مادران توصیه می‌کنند در دورهء بارداری به موسیقی آرام و دلنشین گوش بدهند و از موسیقی تند،هیجان‌آور و گاه دلهره‌انگیز بپرهیزند تا بر سلامت جنین اثر تخریبی نداشته باشد.

می‌دانم که بازیهای کودکان را در سراسر ایران‌ جمع‌آوری کرده‌اند و اکنون تحقیق گسترده‌ای در این‌ زمیه در دفتر پژوهشهای فرهنگی وجود دارد.در این‌ تحقیق بازیهای کودکان مانند اتل‌متل‌توتوله،یا جمجمک برگ خزان و عمو زنجیرباف که بازیهای توأم‌ با شعر و ریتمیک هستند،وجود دارند(من ریتم را با واژه ضرب آهنگ فارسی بیان می‌کنم)ولی این بازیها آهنگ خاصی ندارند.نمی‌دانم آیا درباره لالایی‌های‌ توأم با آهنگ و ترانه‌های کودکان منطقه‌های مختلف‌ ایران تحقیقی شده است یا نه.اگر نشده،مانند جمع‌آوری قصّه‌ها و افسانه‌ها کاری بسیار ضروری‌ است چون رسانه‌های گرهی بزودی آنها را یا پس‌ خواهند راند یا محو خواهند کرد.

موسیقی عامهء ایرانی و موسیقی کلاسیک ایرانی، هر دو بسیار غنی هستند.ویژگیهای منطقه‌ای آنها تأثیر آنها را صدچندان می‌کند.در مقایسه با ادبیات عامه و ادبیات فارسی می‌توان از تأثیرگذاری هم‌تراز سخن‌ گفت.به موسیقی منطقهء خراسان،بلوچستان،جنوب‌ ایران،کردی و آذربایجانی و گیللانی و مازندرانی گوش‌ کنیم،و به قطعه‌های نواخته‌شده در دستگاههای‌ مختلف گوش کنیم و قبول داشته باشیم که غنای انها سحرانگیز است.امیدوارم همّتی بشود و ترانه‌های‌ کودکان را نیز بتوان از منطقه‌های گوناگون جمع‌آوری‌ کرد.

در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان تلاش کرده‌ایم تا اطلاعاتی در زمینهء موسیقی،سازهای ایرانی، موسیقیدانان و آهنگسازان ایراین ذکر کنیم و با آوردن‌ نمونه‌هایی از لالایی‌های و اشعار،مراجعه‌کنندگان به‌ فرهنگ و ادبیات انها آشنا کنیم،ولی این کار محدود است،چون فرهنگنامه کتاب تخصصی در یک رشته‌ نیست،بلکه کتاب مرجع است.

دربارهء آشنایی و علاقهء من به موسیقی باید بگویم که‌ هر فردی در زندگی با این رشته از هنر آشنا می‌شود،گاه‌ زودتر و گاه دیرتر.موسیقی در خانهء ما موضوعی بسیار جدی بود.پدر و مادرم هر دو به این هنر علاقمند بودند.هر دو اعتقاد داشتند که همه مردم استعداد موسیقی دارند،بعضی شنوندگان خوبی هستند و بعضی‌ نوازندگان و بعضی آهنگسازان خوب،به همین سبب‌ در خانه،گرامافون و صفحه‌های موسیقی کلاسیک‌ داشتیم.پدر و مادرم،برادر و خواهر بزرگترم را بیشتر به سمت ادبیات فارسی و برارد دوم و مرا به سمت‌ نواختن ویولن و پیانو سوق دادند.

مادرم در کودکی ترانه‌های بسیار زیبایی را برای ما می‌خواند که من هنوز آنها را به یاد دارم و گاه حتی در این سن‌وسالی که هستم،با انها سیر و سیاحتی به‌ فضاهای دوردست دارم.برادرم ویولونیست خوبی شد و کار را ادامه داد تا زمانی که مچ دستش شکست و نرمش لازم را برای نواختن از دست داد.من از هشت‌سالگی پس از یک اتمام حجّت،درسها را قطع‌ کرد.در هفده سالگی فهمیدم چه اشتباهی کردم و از این‌ بابت خود را بسیار سرزنش کرده‌ام و می‌کنم.

در گذشته مثل امروز موسیقی در اختیار همه نبود.

(به تصویر صفحه مراجعه شود) رادیو،تلویزیون و ضبطصوت وجود نداشت،به همین‌ سبب گاه پدر و مادر که خود دوستدار موسیقی بودند، نوازندگانی را به خانه دعوت می‌کردند و اتاق پذیرایی ما به سالن کنسرت تبدیل می‌شد و ما شنوندهء موسیقی‌ مجلسی و تکنولوژی‌های ویولن و یولن‌سل و پیانو و گاه تار و سنتور می‌شدیم.

در خانه ما رسم بر این بود که هنگام اذان ظهر و مغرب سکوت کامل برقرار باشد.مادرم صدای اذان را بسیار دوست می‌داشت و این سکوت را می‌طلبید.آن زمان‌ این همه عمارتهای بلند نبود و صدای اذان از منارهء مسجد سپه‌سالار(شهید مطهری)به خانهء ما می‌رسید. بعدها که تابستانها در تجریش سکونت داشتیم،مادرم‌ این سکوت را به هنگام آواز خواندن نوجوانی به نام تقی‌ عسگری که همسایهء ما بود،برقرار کرد.تقی عسگری‌ که دوست و همبازی دوران کودکی برادران من بود، هنگام غروب،کوزه به دوش می‌گرفت و از چشمهء مقصودبیک،در نزدیکی سرپل تجریش آب آشامیدنی‌ برای خانوادهء خود می‌آورد.وقتی به سمت خانه (به تصویر صفحه مراجعه شود) برمی‌گشت،آوازی سرمی‌داد شفاف و زیبا که هنوز در گوش دارم.از چه کسی اموخته بود،نمی‌دانم.او پس‌ از بلوغ و تغییر صدا دیگر نخواند.بعدها قهرمان شیرجه‌ کشور شد و اکنون پدر سه فرزند است ودر گوشه و کنار کشور ایران به کار و سازندگی مشغول است.

درهرحال آن اشتباه دوران کودکی و این تأثیر سحرانگیز سبب شد که با عهد کنم که در کار تعلیم‌ و تربیت،به موسیقی بسیار توجه کنم و آن را در برنامهء کار همهء کودکان مدرسهء فرهاد قرار بدهم.

شاید ذکر خاطرهء دیگری نیز لازم باشد.من در سال 1326 هـ.ش.یا 1327 هـ.ش.دانشجوی رشتهء روان‌شناسی و تعلیم و تربیت در دانشگاه سوربن پاریس‌ بودم.رسم ما دانشجویان این بود که برای ناهار به شهر دانشگاهی،که رستورانی ارزان‌قیمت برای دانشجویان‌ داشت،برویم.در یکی از روزها،گروهی از دانشجوی‌ ایرانی به دور خواننده‌ای جمع شدند که با صدای بسیار زیبا ترانه‌های گیلکی می‌خواند.در اواز کوراشیم او همهء دلتنگی‌های ما برای وطن و مردم وطن احساس‌ می‌شد.او خواند و همه ما دانشجویان ایرانی بشدّت‌ منقلب کرد.می‌دانم دیگران با خود چه عهدی بستند، ولی می‌دانم که در ان لحظات با خود عهد بستم تا عمر دارم به مردم وطنم خدمت کنم.

همه اینها و بسیاری تجربه‌های کوچک و بزرگ‌ دیگر سبب شدند که در برنامهء مدرسهء فرهاد،کودکستان‌ (تأسیس 1334 هـ.ش)،دبستان(تأسیس 1336 هـ.ش)و مدرسه راهنمایی(تأسیس 1350 هـ.ش)به‌ شکلی بسیار جدی پرداخته شود.

بنیانگزار آموزش موسیقی در دبستان فرهاد،خانم‌ فاخرهء صبا،هنرمند و استاد موسیقی مهربان بودند. بعدها آقای امیر اشرف آریانپور،استاد موسیقی،کار ایشان را دنبال کردند و سپس سیمین قدیری،خواننده و آهنگساز ترانه‌های کودکان شکل نهایی این برنامه را در مدرسه بر پایهء تجربه‌های این استادان کامل کرد.این‌ کار،25 سال طول کشید و ثمره‌های گوناگون به همراه‌ داشت.

در کودکستان،کودکان سه تا شش سال پذیرفته‌ می‌شدند.موسیقی و ترانه‌خوانی تمام برنامه‌های آنها را همراهی می‌کرد.ما به همهء کودکستانهایی که قبل از ما تأسیس شده بودند،سر زدیم و آهنگها و ترانه‌ها و برنامه‌های موسیقی را جمع‌آوری کردیم. کودکستانها اقلیت ارامنه در این زمینه بهتر از سایرین‌ کار کرده بودند.این ترانه‌ها سرآغاز مجموعه‌ای بود که‌ بتدریج بزرگتر و گسترده‌تر می‌شد و اجازه می‌داد، موسیقی،با همهء برنامه‌ها درهم بافته شود.مربیان برای‌ تغییر هر نوع فعالیتی ترانه‌ای داشتند.استراحت ظهر کودکان با گوش کردن به موسیقی آرام توأم بود.داستان‌ چگونی پیدایش سازها را یکی از مربیان می‌گفت و نمی‌دانم آیا درباره لالایی‌های توأم با آهنگ و ترانه‌های کودکان منطقه‌های‌ مختلف ایران تحقیقی شده است یا نه.اگر نشده،مانند جمع‌آوری قصّه‌ها و افسانه‌ها کاری بسیار ضروری است چون‌ رسانه‌های گروهی بزودی آنها را یا پس‌ خواهند راند یا محو خواهند کرد.

گوش کردن دقیق به موسیقی طبیعت،آب،باد و باران، صدای پرندگان،موسیقی لجتماعی،همهمه محیط و صدای فروشندان دوره‌گرد،و بازی معمایی«اگر گفتی‌ ز چه ساخته شده است؟»(با زدن بر تخته،فلز،شیشه‌ و غیره)از کارهای روزمره به‌شمار می‌امد.

در این دوره زنده‌یاد عباس یمینی‌شریف،پروین‌ دولت‌آبادی و محمود کیانوش سرودن شعر را برای‌ کودکان پیش می‌بردند.سیمین قدیری و بعدها دیگران روی این اشعار آهنگ گذاشتند و گروه‌ همسرایان(کر)کودکستان و بعدها مدرسه شکل‌ گرفت.

برنامه در دبستان شکل دیگری داشت.سرود صبحگاهی ما«ای ایران»بود.هر کلاسی در هفته یک‌ ساعت موسیقی داشت.در این یک ساعت گوش کردن‌ به یک آهنگ کلاسیک،سلفژه و تمرین صدا(سازی که‌ همه به آن مجهزند)تمرین ترانه و سرود آشنایی با آهنگسازان و تاریخ موسیقی و بالاخره خواندن و تمرین‌ روی خط موسیقی جزیی از برنامه بود و معلم با ارگ، صفحه،نوار ضبطصوت،ساز جداگانه با دانش‌آموزان کار می‌کرد.این برنامه که در آغاز بیشتر به‌ سوی موسیقی کلاسیک گرایش داشت،بتدریج تغییر جهت داد و به سمت موسیقی کلاسیک ایرانی و ترانه‌های محلّی برگشت،طوری که دانش‌آموزان در کلاس سوم ابتدایی شممّه‌هایی از تاریخ وسیقی در ایران‌ را می‌شنیدند و با آن آشنا می‌شدند.همه کلاسها و همه‌ دانش‌آموزان در گروههای همسرایان کلاس شرکت‌ داشتند.آهنگسازی نیز در سالهای آخر جزیی از برنامه‌ موسیقی مدرسه شد.

در این فاصله یعنی از 1334-1350 هـ.ش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان(تأسیس‌ 1345 هـ.ش)دست به کاری بسیار ارزنده زد و آن تهیه‌ نوارهایی از سرود و شعر شاعران،ترانه‌های کودکان، شرح حال بزرگان موسیقی همراه با قطعه‌هایی ار آثار و صفحه‌هایی دربارهء موسیقی کلاسیک ایرانی بود. سیمین قدیری همراه با چند خوانندهء معروف دیگر و شاعران کودک در این زمینه کانون را یاری دادند.این‌ کار زیر نظر آقای احمد رضا احمدی شاعر نوپرداز و مبتکر و نویسندهء آثار کودکان و نوجوانان شکل گرفت و پیش رفت.کاری که برای ما در مدرسه فرهاد بسیار مغتنم بود و از همهء مجموعهء آن بسیار استفاده کردیم.

معمولا در پایان کلاس پنجم ابتدایی خانم قدیری‌ گزارشی از شاگردان مستعدتر برای اموزش موسیقی‌ می‌داد،و ما طی نامه‌ای به والدین اطلاع می‌دادیم که‌ طبق مطالعات ما فرزندشان استعداد خاص موسیقی دارد و می‌تواند نواختن ساز مورد علاقهء خود را شروع کند.

البته بعضی از والدین پیش از اظهارنظر ما اموزش‌ نواختن ساز را آغاز کرده بودند،ولی بسیاری نیز پس از آن،به این استعداد توجه کردند.

مهمترین مساله برای ما این نبود که دانش‌آموزان‌ نوازنده یا اهنگساز شوند،بلکه می‌خواستیم شنوندگان‌ خوبی شوند،موسیقی را بفهمند و از ان لذّت ببرند،از آن کمک بگیرند،احساس و اندیشهء خود را صیقل‌ بدهند و زندگی غنی‌تر و مثمرثمرتری داشته باشند.

این تجربه‌ها را من به‌طور بسیار خلاصه در کتاب‌ «جستجو در راهها و روشهای تربیت»که کتاب سوم از تجربه‌های مدرسه فرهاد است(صفحه‌های 168، 169 و 170)آورده‌ام.برنامهء تدوین‌شدهء 5 کلاس‌ ابتدایی نیز در سالهای آخر کار مدرسه فرهاد را نیز در دست دارم.به کمک بعضی از دانشجویان که در زمینهء آموزش موسیقی در مدارس ما تحقیق کرده‌اند نیز رفته‌ام،ولی واقعا جا دارد به این حوزه از آموزش که‌ تأثیر بسیار عمیقی در تلطیف روان کودک و نوجوان، کسب هویت فرهنگی و درک زیبایی‌های طبیعت دارد، توجه بیشتری شود و از همه تلاشهایی که در گذشته و حال در این زمینه انجام شده و می‌شود،بهره گرفته‌ شود.درحال حاضر جای موسیقی در نظام آموزش و پرورش خالی است.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/278809?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B...

پاسخ به شش پرسش درباره پشتوانه های تاریخی

مصاحبه کننده: میرهادی،توران

نشریه: زبان و ادبیات » پژوهش نامه ادبیات کودک و نوجوان » زمستان 1385 - شماره 47

(3 صفحه - از 72 تا 74)

پاسخ به شش پرسش‌ درباره پشتوانه‌های تاریخی

 

توران میرهادی

*پرداختن به پشتوانه‌های تاریخی ادبیات‌ کودک و نوجوان،چه ضرورتی دارد و چه نتایج‌ و فایده‌هایی می‌تواند برای ادبیات کودکان و نوجوانان امروزمان درپی داشته باشد؟

*آثار هنری به طور کلی و ادبیات به اخص‌ زمان نمی‌شناسند؛ماندگارند و تأثیرگذار در همه‌ زمان‌ها.گنجینه‌هایی هستند لایزال از توانایی‌ درک و بینش واحساس انسانی؛چه ادبیات‌ کودک باشد،چه ادبیات بزرگسال.شناختن و شناساندن آن‌ها نسل جوان را به عمق زمان و مکان می‌برد؛پیوند انسانی او را با سرزمین و مردم‌ خود محکم می‌کند،او را می‌سازد و از اندیشه و احساس غنی می‌کند.

چون تنها آثار ارزشمند هنری و ادبی ماندگارند، کودک و نوجوان با خواندن و درک این آثار توانا می‌شود و آثار زودگذری که چند صباحی درخشش‌ دارند،او را شگفت‌زده نمی‌کند.

تاریخ گنجینه‌ای است از تجربه‌ها و هرچه‌ شناخت تاریخی در هررشته‌ای عمیق‌تر و گسترده‌تر باشد،درک زمان معاصر و پدیده‌های گوناگون آن‌ و نشیب‌ها و فرازها آسان‌تر می‌شود.هر انسانی در هرشرایطی،یک پدیده تاریخی است.

*تجربه‌های انجام شده در کشورمان را چگونه ارزیابی می‌کنید و فضاهای خالی این‌ حوزه کدامند؟

*جمع‌آوری آثار تحقیقی و نوشتن تحلیل تاریخی‌ از آثار هنری و ادبیات در کشور ما،کاری است‌ نه چندان قدیمی.البته پدیدآوردن آثاری چون‌ تذکرة الاولیا و مجموعه‌های شرح حال از شاعران‌ و اندیشمندان گذشته و همزمان با گردآورنده اثر، سابقه دارد،ولی این آثار خط تحلیلی-تاریخی‌ مشخصی ندارند.تنظیم تاریخ ادبیات ایران و نگاه‌ تاریخی و تحلیل به آن در حوزه بزرگسالان، کاری است مربوط به حدود 120 سال اخیر و تنظیم‌ تاریخ ادبیات کودکان به صورت جداگانه،کاری‌ است سترگ که در 15 سال اخیر به ثمر نشسته و ما اکنون 7 جلد آن را در اختیار داریم و جلدهای‌ بعدی در راه است(تاریخ ادبیات کودکان ایران: محمد هادی محمدی و زهره قایینی،تهیه شده در بنیاد پژهشی تاریخ ادبیات کودکان ایران،تهران، چیستا(1379).این اثر قدمت ادبیات کودکان را در ایران،به حدود سه هزار سال پیش می‌برد(عصر عیلام)و می‌کوشد ابعاد گوناگونی این سیر تحول‌ را همراه با نمونه‌های گوناگون وقابل درک نشان‌ دهد.

گذشته از آن،آثاری چون فرهنگ افسانه‌های مردم ایران،کار علی اشرف درویشان و رضا خندان‌ مهابادی(71 جلد)،تاریخ نشریات،مجموعه‌های‌ شرح حال و مقالات تحلیلی در این حوزه،شناخت‌ دست‌اندرکاران ادبیات و کودکان(پدیدآورندگان، مدرسان،کتابداران و...)را وسعت داده،نادرستی‌ این نظریه را که ادبیات کودکان در کشور ما پدیده‌ای است که از خارج وارد ایران شده،نشان‌ می‌دهد.البته در بخش ادبیات و فرهنگ عامه، لالایی‌ها،قصه‌ها و ترانه‌ها و بازی‌ها و...تلاش‌ برای جمع‌آوری،بازشناسی،تنظیم و در دسترس‌ گذاشتن آن‌ها هنوز کار فراوان باید انجام شود.

*از تجربه‌های کشورهای دیگر در این‌ زمینه چه می‌دانید و فکر می‌کنید چه تفاوتی با تجربه‌های ایرانیان دارند؟

*تقریبا در همه کشورهای اروپایی،حرف اول‌ را در حوزه تاریخ ادبیات کودکان،گردآورندگان‌ قصه‌ها و افسانه‌ها می‌زنند؛مانند برادران گریم‌ و شارل‌پرو.بعدها بازنویسی اسطوره‌ها و حماسه‌های کهن نیز رایج شد.اهمیت یافتن‌ قصه‌ها و افسانه‌های بومیان قاره‌های آمریکا، آفریقا،استرالیا و اقیانوسیه پدیده‌ای است‌ مربوط به نیمه دوم قرن بیستم؛یعنی زمانی که‌ بازشناسی ارزش فرهنگ‌های متفاوت رسمیت‌ یافت و فرهنگ چیره استعماری رنگ باخت.

تاریخ کهن و خلق آثار هنری و ادبی تقریبا بدون انقطاع،حتی در سخت‌ترین شرایط تاریخی‌ و اجتماعی در سرزمین ایران،دوران تأثیرپذیری‌ ایرانیان را از فرهنگ استعماری اروپا تا حدودی‌ کوتاه کرد و بیش‌تر سبب جلب سیاحان،ادیبان و پژوهشگران اروپایی شد که هم‌چنان ادامه دارد.

شیفتگی گروهی بسیار محدود از مردم که‌ تاریخ،هنر و ادبیات سرزمین خود را نمی‌شناسند، نسبت به آثار هنری کشورهای دیگر،ملاک‌ داوری نمی‌تواند باشد.

*فکر می‌کنید چه ضرورتی دارد برای کودکان‌ و نوجوانان ایرانی تاریخ نوشت؟

*نسل جوان امروز ما،هرچه سرزمین و مردم‌ ایران،طبیعت و ویژگی‌های طبیعی و نشیب و فراز و تاریخ آن را بیش‌تر بشناسند،انسانی والاتر،وارسته‌تر، مصمم‌تر و مقاوم‌تر می‌شود.مهم‌ترین مسئله در ارائه تاریخ به نسل جوان،صداقت تاریخی است. بزرگ‌نمایی،کوچک نمایی،اطلاعات ناصحیح، درست جلوه‌دادن اشتباهات،تعریف و تمجید جایی‌ در تاریخ ندارند.گرچه نمی‌توان وقایع تاریخی را به‌ صورت مکتوب و صد درصد درست ارئه داد؛زیرا در هرحال بازسازی کامل گذشته امکان‌پذیر نیست، می‌توان نگرش تارخی و تفکر تاریخی را در نسل‌ جوان تقویت کرد تا از زود و یک جانبه قضاوت‌ کردن بپرهیزند؛دقیق شوند،گوش به نظرهای‌ متفاوت بدهند،بسنجند و راه مناسب را در روزگار خود انتخاب کنند.سرگذشت تاریخی هرملتی را می‌توان از زوایای مختلف بررسی کرد.نسل جوان‌ بخشی از تاریخ زمان خود است که باید بتواند و این‌ توان تصمیم‌گیری با شناختن تجربه‌های تاریخی‌ به دست می‌آید.

*متن‌های تاریخی چه فایده و نتیجه‌ای برای‌ کودکان و نوجوانان امروز دارند؟

*این سؤال را در پرسش قبل جواب داده‌ام. متن‌های تاریخی حکم شناسنامه فرد را دارند.من‌ که هستم؟در کجا به دنیا آمده‌ام؟به چه خانواده‌ای‌ تعلق دارم؟سرزمین من کجاست؟به چه مردمی‌ وابسته هستم؟به چه زبانی تکلم می‌کنم؟عقاید من چیست؟از کجا آن‌ها را به دست آورده‌ام؟ آداب و رسوم من چگونه پدید آمده؟می‌خواهم‌ چگونه زندگی کنم؟به چه کسانی احترام می‌گذارم‌ و چرا؟هدف من در زندگی چیست؟می‌خواهم در خدمت که باشم؟می‌خواهم در خدمت چه باشم؟

بخش عمده‌ای از هویت هرانسانی را تاریخ، خانواده،مردم و سرزمین او می‌سازند.

*متن‌های تاریخی برای کودکان و نوجوانان‌ باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند؟

*تاریخ را به صورت روایت وقایع،داستان‌ پرنشیب و فراز،توصیح چهره تاریخی و تحلیلی‌ از یک روزگار می‌توان به کودکان و نوجوانان‌ ارائه داد.آن چه مهم است،توانایی نویسنده در بازسازی واقعی روزگار گذشته است.

فرق است میان کاری که ما در فرهنگ‌نامه‌ کودکان و نوجوانان می‌کنیم و کاری که یک‌ نویسنده خلاق می‌کند.در فرهنگ‌نامه می‌کوشیم‌ اطلاعات درست و دقیق درباره فراز و نشیب هر سلسله،وقایع مهم هردوره،نظام کشورداری زندگی‌ و کار مردم و فرهنگ آن‌ها بدهیم و تغییرات مهم را در زندگی اقتصادی و اجتماعی هردوره مشخص‌ کنیم.صفت به کار نمی‌بریم و داوری نمی‌کنیم، بزرگ‌نمایی و کوچک نمایی نمی‌کنیم؛در حالی که‌ نویسنده‌ای خلاق،مانند محمد رضا یوسفی با تخیل‌ و اطلاعات گسترده خود،صحنه‌های کوچ و استقرار قوم آریایی را در پهنه ایران زمین،آن چنان‌ بازمی‌سازد که هرخواننده جوانی خود را یکی از افراد این قوم می‌شمارد و لحظه‌های سرگذشت‌ آن‌ها را زندگی می‌کند متن‌های تاریخی در حوزه‌ ادبیات کودکان،باید ضمن صحت،از این ویژگی نیز برخوردار باشند؛کاری که آرمان آرین،در پارسیان‌ و من انجام می‌دهد و در یک کتاب،نوجوان امروزی‌ را به روزگار ضحاک،کاوه و فریدون می‌برد و در کتاب دیگر،سیاوش می‌شود و همراه رستم هفت‌ خوان را طی می‌کند.

 

مصاحبه ها

نور مگز

URL: http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=281013

 

مصاحبه شونده: میرهادی،توران

نشریه: فرهنگ و هنر » کلک » تیر 1370 - شماره 16

12صفحه - از 14 تا 138

عنوان مقاله: گفتگو با توران میرهادی(2)

نویسنده : میرهادی، توران

- فکر می‏کنم در آثارتان هم منعکس باشد که اصولا شما معتقدید به احتیاط بیشتر در مورد طرح سیاست و فرهنگ سیاسی در کتابهای کودکان و ادبیات کودک؛یعنی در واقع دادن پیام و شعارهای خیلی صریح سیاسی را صلاح نمی‏دانید.خواهش می‏کنم در این خصوص توضیح بیشتری بدهید و روشن کنید که آیا اصولا ما می‏توانیم ادبیّات سیاسی‏ برای کودکان داشته باشیم؟

بگذارید این‏طور مطرح کنم.ما یک سیاست روزمرّه داریم،این می‏آید،آن می‏رود، این یک جوری حرف می‏زند،آن جور دیگری،امروز این مخالف است و آن موافق و فردا بالعکس.این،سیاست مد روز و مسألهء روز است،روزمرّه است.یک سیاست میان مدّت هم‏ داریم که در واقع مسیری است که یک کشور در فاصلهء زمانی معیّنی طی می‏کند.و به«روز» کار ندارد.مثال می‏زنم:این که ما تلاش کنیم تا منابع و ذخایر معدنی‏مان را در این کشور زیر سلطه بگیریم و نگذاریم دست بیگانگان بدان دراز شود،این-به نظر من-یک سیاست میان- مدت است.بعد یک سیاستی داریم که می‏توانیم به آن بگوییم سیاست جامعهء بشری که در واقع‏ همهء جهانیان را دربرمی‏گیرد.ادبیّات سیاسی کودکان»باید خیلی دورتر،گسترده‏تر و فراتر از اینها باشد و در خدمت جامعهء بشری باشد.توجّه کردید؟این نوع ادبیات،در مسیرخودش،باورهای منحّط جا افتاده-مثل تبعیض نژادی-را فرو می‏ریزد و از هم می‏پاشد و برعکس در تحکیم جامعهء بشری حرکت می‏کند.ادبیّات و اصولا هنر،در این حوزه است. «خواندنی‏ها»را می‏شود جزو میان مدّت‏ها قلمداد کرد.در مورد سیاست روز هم که بیشتر، مجلّه‏ها و روزنامه‏ها عمل می‏کنند.من در واقع نفی‏شان نمی‏کنم ولی آنها را اصلا ادبیّات یا هنر نمی‏دانم.برای میان‏مدت،خواندنی‏ها را می‏گذارم و بهشان هم جا می‏دهم ولی حوزهء ادبیّات را از این چیزها جدا می‏شناسم.آن چیزی را ادبیات و هنر می‏دانم که کّل جامعهء بشری‏ را در بر بگیرد.

-کلیّاتی که فرمودید،قابل درک است امّا دوست داریم برای ما و خوانندگان ما از مصادیق و نمونه‏ها هم حرف بزنید.

بگذارید یک نمونه از تجربهء خودم را در هیأت داوران جایزهء آندرسن بگویم.ما در آن‏ جا با یک خانم نویسندهء استرالیایی برخورد کردیم به نام خانم«پاتریشیا رابنسون».بعد از این‏ که آثار این خانم که خیلی پیر و با موهای سفید بود،خواندیم با خود او هم روبرو و آشنا شدیم.این نویسندهء گرانقدر و بزرگ،وارد حوزهء زندگی بومیان استرالیا شده و عقاید آنها، برداشتهایشان از زندگی،برخوردشان با تغییراتی که جامعهء استرالیا دارد می‏کند،رابطه‏شان با طبیعت و...را تصویر کرده.به خصوص یک کتاب سه جلدی دارد که دنبال هم است و بسیار زیباست.کتابهای زیادی در این زمینه دارد امّا در آن سه جلدش،آن قدر زیبا وارد زندگی‏ بومیان استرالیا شده بود که انسان را می‏لرزاند.او وارد دانشگاه عقاید آنها،فرهنگ‏ ارتباطی شان،نگاهشان به طبیعت و انس‏شان با آن،برداشتشان از این سفید پوستهای مهاجری‏ که آن روبرو هستند و به قول خودشان Folk هستند،یعنی مردم شاد و بی‏خیال،و این که چطور این مردم صبح تا شب جان می‏کنند،زحمت می‏کشند و هرچه پول درمی‏آورند،صرف‏ عرق‏خوری می‏کنند و توی خیابان عربده می‏کشند،و بعد هم می‏گیرند می‏خوابند!آن‏ سفیدهای مهاجر.آن‏چنان وقاری از این بومیان در کنار رجّالگی این مهاجران تصویر کرده که‏ انسان دیوانه می‏شود.این کار را باید ببیند،خیلی زیباست.

حالا شما اگر بگویید این سیاست نیست،من می‏گویم هست.یکی از دلایلی که ما- متفق اّلقول-به این خانم برای جایزهء آندرسن رأی دادیم،این بود که او پلی می‏زد بین زندگی‏ بومی بدوی و عالی‏ترین افکار جامعهء بشری.من خودم کمتر یک بومی استرالیایی دیده‏ام،ولی‏ اگر یک وقت در مجلّه‏ای به عکس آنها برخورد کنم یا درباره‏شان خبری بشنوم،یک دفعه فکر می‏کنم: وای!اینها همانهایی هستند که با کف پاهایشان طبیعت را می‏خوانند؛اینها همانها هستند که دستهایشان به سنگ که می‏خورد می‏فهمند که هوا چه جوری خواهد شد؛همانهایی هستند که توی رودخانه چیزهایی را می‏بینند که ما نمی‏بینیم؛همانهایی هستند که زندگی را از اعماق زمین می‏فهمند؛می‏دانند که چرا-مثلا-چشمه خشک می‏شود؛چرا آبش زیاد می‏شود؛چرا این پرنده این‏جوری می‏خواند و مانند اینها.من خواننده احساس می‏کنم که روحا به آنها چقدر نزدیکم.درست است که بچه‏ها باید از سیاست روز آگاهی داشته باشند،چون در مسیر سیاست میان‏مدت زندگی می‏کنند باید بدانند که وضع چگونه است و در چه مقطعی به سرمی‏برند،بله؛امّا اینها ادبیّات نیست،خواندنی است و طبعا لازمشان می‏دانم و نفی‏شان هم‏ نمی‏کنم.امّا آن چیزی که کودکان را پیش خواهد برد که ارزشهای زمانی محدود را در نوردند،آدم شوند،انسان شوند،اینها است که به عنوان مبنای ارزشی نگاهشان می‏کنم و برایشان ارج قائلم.

-چندی پیش«کلک»گفتگویی داشت با آقای بهمن‏پور،مسئول بخش کتاب‏ کودک وزارت ارشاد.در آن‏جا در مورد ضرورت با عدم ضرورت«بررسی»یا«نظارت» یا«سانسور»یا«ممیّزی»کتاب کودک بحث شده بود.نظر شما در این مورد چیست؟

من این چهار تعبیر را برمی‏دارم و می‏گویم«هدایت».ارشاد تلاش کرده که سمتی‏ بدین کار بدهد.ما شاهد حضور بعضی از ناشران در شورا بودیم که از ما کمک می‏خواستند. ارشاد یا حوزه‏ای که آقای بهمن‏پور در آن کار می‏کنند،تلاش دارند که ناشران را به سمت‏ نویسندگان و تصویرگران خوب ببرند و در واقع کیفیت‏های پایین را به سوی تعالی جهت‏ بدهند.بعضی از این ناشران به پیشنهاد آقای بهمن‏پور برای مشاوره به شورا می‏آمدند.ما برای‏ این ناشران خیلی زحمت کشیدیم؛به شکلهای گوناگون:برای مطالعه،منابع در اختیارشان‏ گذاشتیم،نویسنده بهشان معرفّی کردیم،تصویرگر بهشان معرّی کردیم و خلاصه سعی کردیم‏ آنها را به جهتی صحیح راهنمایی کنیم و به آنها تفهیم کنیم که اگر شما خودتان این حوزه را به‏ خوبی نمی‏شناسید،یک کارشناس داشته باشید که او برای شما این بخش را اداره کند،کتاب‏ انتخاب کند،با دست نوشته‏ها و تصویرها برخوردا کند و...حاصل ساعتها کار و تلاش سرانجام‏ به دور ریخته شد.

اینها بیشتر کاسب‏اند.هر چه می‏خواهیم به اینها بگوییم که این،کار شما نیست، نمی‏فهمند.دوستانی هم بودند که مستقلا تلاش کردند و به اصطلاح سنگ روی یخ شدند،هم‏ نویسنده و کارش روی دستشان ماند و هم تصویرگر.ناگریز شدند براساس تعهّدی که داشتند، سازمان انتشاراتی راه بیندازند.به نظر من شرایطی باید برای ناشران در نظر گرفت که‏ عمده‏ترین آن سواد و فرهنگ است.اگر ناشری،شرایط لازم را داشته باشد،دیگر به بررسی و سانسور و این چیزها نیازی نیست.این ناشر اگر فنّ باشد یا دست‏کم باهوش باشد می‏داند که با برنامه‏ای دراز مدّت،حتّی از نظر مادی نیز سود خواهد کرد.اگر 4 تا کار خوب‏ در هر سال ارائه دهد،در بیست سال نشر خود را صاحب گنجینه‏ای خواهد کرد که می‏تواند سالها جز تجدید چاپ کار دیگری نکند.چنین ناشری در وهلهء اول به این که نویسنده و تصویرگر چقدر از او پول می‏خواهند،فکر نخواهد کرد.بچه‏ها به دنیا می‏آیند.بزرگ‏ می‏شوند و کتاب می‏خواهند.بچه‏های یک نسل با این کتابها بزرگ می‏شوند و بچه‏های نسل‏ بعد هم به همان کتابها نیاز دارند.

وقتی ناشری که 6 کلاس سواد دارد و اصلا فرقی بین آدامس فروشی و نشر کتاب قابل‏ نیست و در این فکر است که آیا سرمایه‏اش را در بانک بگذارد و سود بگیرد،عایدی بیشتری‏ دارد یا این که کار فرهنگی کند به صحنه می‏آید و مدّعی هم هست،دیگرچه انتظاری دارید؟ به نظر من یک سیاست جدّی باید در این امر دنبال شود که مثلا کسانی بتوانند در حوزهء نشر کتاب کودکی وارد شوند که سطح تحصیلات مشخصّی داشته باشند،دوره‏هایی را بگذرانند،از نظر فرهنگی بدانند با چه مسئولیتی روبرو هستند،بعد هم امکانات و امتیازاتی در اختیارشان‏ قرار گیرد.می‏شود بدین سمت هدایتشان کرد و بعد آزادشان گذاشت تا بقیهء کار را جامعه با آنها بکند:سازمانهایی که بررسی می‏کنند،منتقدان،مجله‏ها و...توجّه کردید؟چنین کاری‏ لازم است وگرنه هی بررسی کن و هی بگو که آقا باید این را تغییر بدهی،تصویر را عوض‏ کنی،نویسندگی کتاب اشکال دارد و از این قبیل.آخر تا کی می‏شود این‏طور کار کرد؟

نکتهء دیگری که به نظرم رسید این است که بعضی از همان ناشرانی که آن قدر در موردشان زحمت کشیدیم،معلوم شد که ناشر نیستند،کاغذ فروش‏اند!اینها مثلا برای 50 هزار کتاب کاغذ می‏گیرند،بعد 5 هزار تا چاپ می‏کنند و بقیهء کاغذ را در بازار آزاد به فروش‏ می‏رسانند.واقعا ممکن است یک ناشر خوب،تخصّص فوق العاده‏ای نداشته باشد امّا بداند که‏ از کارشناس باید استفاده کند.با چنین ناشری هم مشکل نخواهیم داشت.

- خانم میر هادی!مستحضرید که اخیرا عدّه‏ای از مسئولان-آقای بهمن‏پور و دوستانشان-اهتمام و وسواسی به خرج می‏دهند در مورد تصویرسازی کتاب کودک؛ شرکت فعّالی هم در نمایشگاه بولونیا داشتند.نمایشگاه تصویر گران کتاب کودک که سال‏ گذشته برگزار شد،نسبتا موفقیت‏آمیز ارزیابی شد که دوّمین آن در شکلی وسیع‏تر در پاییز امسال در تهران برگزار خواهد شد.اینها نشان دهندهء جدّی بودن اهتمام است.به نظر شما در این خصوص چه شیوه‏ای باید اتّخاذ کرد که نتایج خوبی داشته باشد؟آیا شما می‏توانید ملاک و معیار کلی قابل تعمیم و گسترشی در مورد ارتباط مفاهیم با تصاویر و به هر حال مسأله تصویرسازی کتاب کودک بیان بفرمایید؟

ببینید؛نمایشگاه اولّ بسیار موفقیت‏آمیز بود.تعداد آثار،برنامه‏های جنبی این‏ نمایشگاه و کیفیت اقبال شرکت‏کنندگان،جماعتی را به نمایشگاه کشاند که قبلا به«موزهء هنرهای معاصر»نمی‏آمدند.موزهء هنرهای معاصر باید خیلی از این بابت متشکّر باشد.در نمایشگاه اوّل،تا آن‏جایی که من اطلاّع دارم،آن قدر زیاد کار ارائه شده بود که مجبور شدند از هر فردی فقط 4 تصویر بگیرند،یعنی همهء آثار را نمی‏توانستند داشته باشند؛که در همین‏ حدّ هم یک معرفی از سبک و شیوه و موضوع کار در آن‏جا به دست آمد.کاتولوگ هم در این‏ زمینه کمک مؤثری بود و خیلی هم خوب تهیّه شده بود.

نمایشگاه دوّم که آسیایی شده،لازم است که قدمی فراتر از این برود و طبعا کار بسیار دشواری خواهد بود؛برای این که تعداد تصویرگران ما در فاصلهء این دو سال خیلی زیاد شده. بنابراین لازم است که یک مقداری ضابطه‏های انتخاب مشخصّ‏تر بشود و اگر این کار در مورد دست نوشته یا کتاب تا حدودی مأنوس است،در مورد تصویر خیلی سخت‏تر است.علتّش هم‏ روشن است؛تصویرگر،در ارائهء سبک آزادی دارد یعنی در تصویرگری کتاب بچه‏ها،همهء سبک‏ها-بلا استثنا-جا دارد.شما می‏توانید از انتزاعی‏ترین سبک به سمت طبیعی‏ترین و ناتورالیستی‏ترین سبک‏ها حرکت کنید.این است که تبحّر فوق العاده‏ای در انتخاب باید داشت.مثلا باید در آثار انتزاعی ملاکهای انتزاعی سنجیده شود و در آثار رئالیستی کیفیت‏ رئالیسمی که عرضه شده بررسی شود.به‏هرحال،این مسألهء مهمی است که از هر تصویرگری‏ باید بهترین اثرش بیاید.خوب،ددر این دو سال نمی‏دانم فلان تصویرگر چند تا کار کرده؛باید بهترین اثری که قابل ارائه در نمایشگاه باشد،ازش تحویل گرفته شود.تجربه‏ای که من از نمایشگاه تصویرگران بولونیا دارم این است که آنها با هیچ کسی در واقع شوخی ندارند،اگر کار در سطح بالایی نباشد پس می‏دهند.در این نمایشگاه دومّ که در پیش داریم،باید ضوابط دقیق‏تر باشد و این امر تصویرگر را هم خیلی جّدی‏تر به کار خواهد گرفت.ممکن است‏ بعضی‏ها بروند و بگویند که چرا کار مرا ارائه ندادید،بگویند که خاصه خرجی کرده‏اند، استثنا گذاشته‏اند و از این قبیل حرفهایی که در مملکت ما معمول است.اینها مهم نیست و باید خیلی جدّی با این مسأله برخورد کرد و بهترین آثار را گرفت.این،در تحّول تصویرگری کتاب‏ بچه‏ها تأثیر زیاد خواهد گذاشت.

مسألهء دیگری است که حتما باید درباره‏اش تذکرّی بدهم؛در نمایشگاه گذشته، سمیناری هم با نمایشگاه همراه بود؛خیلی هم پربار بود امّا سخنرانیهای دور و درازی هم بود خارج از موضوع.این بار سمینار باید بیشتر به هدف بزند.

- یعنی تخصصّی‏تر باشد؟

نه،آموزشی‏تر باشد.یعنی جنبهء هدایت‏کننده برای تصویرگران جوان ما داشته باشد. اکثر تصویر گران ما جوان‏اند و این سمینار باید جنبهء ارائهء تجربه‏اش قوی‏تر بشود.من نمی‏گویم‏ که مثلا استاد دانشگاه حتما بیاید آن‏جا،بلکه تجربه‏های ارزنده مورد بحث قرار بگیرد که‏ جرقه بزند در ذهن تصویرگران.ما اخیرا بحثی داشتیم با تصویرگران زن کتابهای کودکان و وزارت ارشاد.آخر جلسه رسیدیم به مسألهء هویت؛بعد همه‏مان احساس کردیم که در این زمینه‏ به اندازهء کافی باهم صحبت نکرده‏ایم.این واقعا از آن مسایلی است که زد و خورد لازم دارد و هرچند در ظاهر نتیجه ندهد ولی هرکس از این زد و خورد و تقابل اندیشه برداشت خودش را می‏کند.از این برخوردها در احساس،دید و تفکّر نباید ترسید.

این که این نمایشگاه چقدر آسیایی خواهد شد،نمی‏دانم و هیچ هم نگران نیستم.آرام‏ آرام راهش را باز می‏کنیم که یک بی‏ینال آسیایی داشته باشیم که تصویرگران آسیا بتوانند آثارشان را ارائه دهند.ولی باید توجّه کنیم که بعد ایرانی‏اش خیلی بیشتر تقویت شود.پیشنهاد من به‏طور مشخصّ این است که آسیایی شدنش در حدّی نباشد که تصویرگران ایران نتوانند آثارشان را عرضه کنند.یک نگرانی‏ام این است که ما تحت الشّعاع کارهای ژاپنی‏ها قرار بگیریم؛آنها هم چاپ خیلی خوب دارند و هم تصویرگران خیلی خوبی دارند ولی دارند از هویت‏شان دور می‏شوند.فعلا این نباید برای ما مطرح باشد که دیگران چه می‏کنند؛برای ما بچه‏های ایرانی مطرح‏اند،میلیونها بچهء ایرانی.حالا فلان ناشر خارجی اثری از ما چاپ نکند، مهّم نیست.حالا باید دید که این نمایشگاه تا چه حّد آسیایی خواهد بود؛و به‏هرحال باید حدود سه چهارم جا به تصویرگران ایرانی اختصاص داده شود.من فکر می‏کنم که آسیایی شدن‏ این کار یک خورده زود بود.

- نکتهء حساسی به نظرم رسید که خیلی‏ها را به بیراهه کشانده و آن،نقش افسانه و خیال در ادبیّات کودکان است.در همان روزهای اول پس از پیروزی انقلاب،گویندهء برنامهء کودک پس از هر انیمیشن یا بخش که پخش می‏شد،توضیح و هشدار می‏داد که بچه‏ها! چیزهایی که می‏بینید،مثلا حرف زدن حیوانات و از این قبیل،واقعیت ندارد و...بعدها به‏ تدریج این توضیحات حذف شد و گویا نتیجه گرفتند که کار درستی نبوده.به‏هرحال به‏ نظر می‏رسد نظر واحدی در این خصوص مطرح نبوده است.الان استدعا می‏کنم در این‏ خصوص دیدگاه و نظرتان را خیلی دقیق بیان بفرمایید.

این که چقدر واقعیت،زندگی واقعی و واقعیات طبیعت باید در ادبیات کودکان جای‏ اصلی را به خودش اختصاص بدهد،فکر نکنید که فقط سؤال بعضی از کسانی است که به ادبیات کودکان توجّه دارند؛این اصلا یک بعد جهانی دارد.بعد از انقلاب اکتبر،عدّه‏ای در شوروی،بالکلّ افسانه‏ها را نفی کردند و آنها را خرافه دانستند و بعد سعی کردند که بچه‏ها را فقط با داستانهای واقعی آشنا کنند.خیلی تند و تیز هر آن‏چه در واقع از زاویه‏ای‏ «غیر ممکن»به مسایل نگاه کرده بود،حمله کردند.بعد از سالها به اشتباه خودشان پی‏بردند و شاید بعضی از آن اشخاص،هیچ وقت به اشتباه خودشان پی نبردند.نسل بعدی نویسندگان که‏ در حال رشد بود،با ادبیّات عوام و فولکلور روبرو شد.می‏دانید که حدود یکصد ملیّت در شوروی وجود دارد و هریک از اینها فولکلور ویژهء خود ر دارند.خوب،اینها می‏خواستند با مادر بزرگها و پدر بزرگهایی که این قصّه‏ها را برای بچه‏هایشان می‏گفتند،چه کار کنند؟ آرام آرام این سؤال نضج گرفت که آیا ما اشتباه نمی‏کنیم با آن چیزی که مردم خلق می‏کنند، مخالفت می‏کنیم؟اگر مضرّ است،چرا قرنها می‏ماند؟چرا نسل‏اندر نسل انتقالش مداومت‏ دارد؟این شد که بعدا مبحث ضرورت افسانه وارد حوزه‏های تحقیق شد.خود اهالی شوروی‏ تحقیقاتی کردند و دیگران هم،هر یک به نحوی مثلا روانشناسها از دید خودشان و جامعه شناسها از منظری دیگر،روی این مسأله کار کردند و نهایتا به این نتیجه رسیدند که زبان‏ افسانه برای کودکان هم جذاّب است و هم لازم.در درون هر افسانه واقعیّتی است،حکمتی است‏ که بچه‏ها آرام و به تدریج-و در واقع نامرئی-به آن دسترسی پیدا می‏کنند.این واقعیت‏ها و حکمت‏ها از طریق افسانه،انتقال طبیعی‏تری پیدا می‏کنند تا از طریق یک داستان واقعی.فرض‏ کنید اگر یک داستان واقعی بخواهد ضررهای دروغگویی را مشخص بکند،خیلی خشک و بی‏معنا می‏شود؛یک نوع پندآموزی سرد و بی‏اثر.ولی همین امر را شما در«پینوکیو»نگاه‏ کنید یا مفهوم فریب را در افسانه‏های مربوط به روباه و خروس.بچه خیلی راحت،مفهوم را به کودک منتقل می‏شوند.پس افسانه‏ها نوعی ضرورت‏اند و همان قدر که در گذشته ضرورت‏ داشتند،حالا هم ضرورت دارند.به همین دلیل است که«افسانه‏های نو»به وجود می‏آیند.

- افسانه‏های نو؟

بله،افسانه‏های نو آنهایی هستند که نویسندهء مشخّصی دارند.می‏شود گفت که‏ نویسنده‏ها و پدید آورندگان افسانه‏های عامیانه مشخّص نیستند؛همان افسانه‏هایی که زمان در مسیر خودش آنها را متحوّل کرده.روی افسانه‏های نو تحولّی صورت نمی‏گیرد،چون به همان‏ شکلی که به وجود آمده‏اند،در اختیار بچه‏ها قرار می‏گیرند.

- مثل کارهای آندرسن؟

مثل کارهای آندرسن و بعد از آندرسن و خیلی‏های دیگر که آمدند و حتّی رمان افسانه‏ای نوشتند،یعنی افسانه‏های بلند.به عنوان نمونه داستان بلند«برادران شیر دل»نوشتهء خانم لیندن گرن را مثال می‏زنم که خیلی خوب به فارسی هم ترجمه شده.در این داستان،بچه‏ها با نوعی زندگی پس از مرگ مواجه می‏شوند و این تجربه را مشهود می‏کنند که بعد از این که‏ رفتی آن دنیا،در آن‏جا هم باید علیه ظلم بجنگی؛از آن‏جا هم باز به جای دیگر می‏روی که‏ ضدّ ظلم است.توجّه کردید؟به طرز بسیار زیبایی بچه‏ها را متوجّه این می‏کند که درهرحال، این تلاش و تکاپوی مثبت باید ادامه یابد.«مومو»داستان دیگری است که در واقع رمان قرن‏ ماست؛نوشتهء میشل‏انده نویسندهء آلمانی که به فارسی هم ترجمه شده و خیلی هم خوب ترجمه‏ شده.فیلمش را هم شنیدم در جشنواره نشان داده‏اند.در این رمان،آدمها وقتشان را توی بانک‏ جمع‏آوری می‏کنند.یک آدمهای خاکستری پوش هستند که این وقت‏ها را جمع می‏کنند. برای همین هیچ فرصتی نیست که کسی با کسی حرف بزند یا درد دل کند.همه‏اش می‏دوند، برای این که وقت‏هایشان را به بانک داده‏اند.دخترک ژنده پوشی در میان اینهاست که دایم در این فکر است که چرا آدمها این‏جوری شده‏اند.این است که می‏رود وقت‏ها را آزاد کند تا مردم دوباره زندگی کنند.

حالا مسأله این است که در دنیای تعلیم و تربیت و روانشناسی و ادبیّات،نهایتا به این‏ نتیجه رسیده‏اند که بی‏افسانه و تخیّل،کار پیش نمی‏رود.شما ببیند برای درک ریاضی،درک‏ فیزیک،درک اخترشناسی،درک علوم دقیق باید بچه از تخیّل قوی برخوردار شود.شما نمی‏توانید یک قضیهء هندسه را بدون تخیّل حل کنید.هیچ اختراع بزرگی بدون تخیّل امکان‏ ندارد.بدین ترتیب خوشبختانه سدّهایی که در برابر افسانه و داستانهای تخیّلی بود،برداشته شد و دیگر به‏طور قطع اثر اینها در باروری ذهنی کودکان به‏طور کامل بارز و مشخّص شده است‏ و اگر الآن کسی در این حقیقت شک کند،به دلیل بی‏اطّلاعی و کم دانشی او است که هنوز اطلاّع ندارد در این زمینه چقدر کار شده و به کجاها رسیده.حالا ما کاری نداریم که در ابعاد روانکاوانهء افسانه چه تحقیقاتی شده که همه آکادمیک است.بچه‏ها با این تحقیقات کاری‏ ندارند،آنها افسانهء خوب می‏خواهند و خیلی هم خوب در برابرش واکنش نشان می‏دهند.

- فکر نمی‏کنم بی‏ارتباط با موضوع مورد بحث نباشد اگر خواهش کنم در خصوص‏ نقشی که مرحوم«صبحی مهتدی»در جمع‏آوری افسانه‏های ما داشته،صحبت کنید و به‏ ویژه بیان بفرمایید که در معیارهای شما تلاشهای او چه جایگاهی دارد؟

خوب،صبحی گردآورنده و قصّه‏گوی خیلی خوبی بود.مثل هدایت،خیلی ابعاد تحقیقی‏ به کارش ندارد ولی در عین حال دور از روش هم نبود.مثلا از یک افسانه،روایتهای مختلف را متذکّر می‏شد.در شرایط کنونی که ما در دنیای دگرگونی‏ها زندگی می‏کنیم و افسانه‏های اصیل ما در حال از بین رفتن‏اند،نقش صبحی را به عنوان یک گردآورنده-مثلا در حدّ گریم‏ -نمی‏شود دست‏کم گرفت.او در واقع تعدادی از این افسانه‏ها را از مرگ نجات داد و خوب، دستمایه‏ای شد که خیلی از نویسنده‏ها می‏توانند روی آن کار کنند و آثاری ارائه دهند. تلاشهای دیگری هم شده،انجوی شیرازی کار کرده،مرکز مردمشناسی کار می‏کند ولی‏ مجموعهء آثار صبحی را باید از بایکوت ناشر نجات داد که معلوم نیست چرا چاپ نمی‏کند! خوب،او دو جلد«افسانه‏ها»،دو جلد«افسانه‏های کهن»،«دژ هوش‏ربا»و«دیوان بلخ»را دارد که به صورت یک مجموعهء آثار کلاسیک ادبیات کودکان ایران باید چاپ شود.

- در مورد کار عظیم تهیهء«فرهنگنامه»چند سؤال داریم.اوّل این که همکاران شما در این کار چه افراد و گروههایی و با چه صلاحیّتهایی بوده‏اند؟

فرهنگنامه،موضوعی تهیّه می‏شود و در 35 رشتهء دانش بشری مقاله‏های بلند،متوسّط و کوتاه دارد.ولی 5000 مقالهء آن به صورت الفبایی-پشت سر هم-قرار می‏گیرد.کار نوشتن‏ مقاله‏ها را از سال 1361 شروع کردیم ولی کار مقدّماتی برای تهیّهء مدخلها یعنی عنوانهای‏ مقاله‏ها از پاییز 1358 آغاز شد.از همان زمان،سعی شورا بر این بوده است که از متخصّصان‏ رشته‏های مختلف کمک بگیرد.این متخصّصان از میان هیأتهای علمی دانشگاهها و مؤسسّات‏ آموزش عالی،مراکز تحقیق وزارتخانه‏های مختلف،مراکز اسناد و مدارک علمی در ایران‏ دعوت به همکاری شدند و الحق باید گفت که در این زمینه نهایت مساعدت کردند تا مقاله‏هایی که برای هر رشته تنظیم می‏شود،جامعیّت داشته باشد.حالا هم همکاران فرهنگنامه را می‏توان به چند دسته تقسیم کرد:دستهء اوّل متخصّصان و نویسندگانی که به صورت گروهی کار می‏کنند و جلسه‏های منظّم دارند و تک‏تک مقاله‏ها را تهیه می‏کنند،دستهء دوّم متخصّصانی که‏ تهیهء مقاله‏های یک رشته را به‏طور کامل به عهده دارند و به صورت فردی کار می‏کنند و دستهء سومّ نویسندگان جوان‏تری که مقاله‏های ساده‏تر را طبق طرح تنظیم شده پدید می‏آورند.در جلد اوّل فرهنگنامه که منتشر خواهد شد،نام همکاران را آورده‏ایم.

- گستردگی کار در چه حدّی است و چه روابطی را ایجاب کرده است؟

گرچه این فرهنگنامهء 16 جلدی که جلد شانزدهم آن راهنمای مقاله‏هاست،تنها 5000 مقاله و در حدود 1000 مدخل ارجاعی دارد امّا طبق آماری که تاکنون به دست آورده‏ایم،به‏ بیش از 30000 سؤال پاسخ می‏دهد.این رقمی است که ما براساس مقاله‏های 5 جلد اوّل‏ تخمین زده‏ایم و امکان دارد خیلی بیشتر شود.بنابراین می‏توان گستردگی کار را از همین جا حدس زد.علاوه بر آن یک چهارم کلّ 6000 صفحهء فرهنگنامه به تصویر،نقشه،نمودار و جدول اختصاص دارد و همین سبب شده است که ما بیشتر مراکز و آرشیوهای تصویر را در موسسّه‏های مختلف شناسایی کنیم و کار تهیّه نقشه‏های جغرافیایی را به بررسی‏های دقیق‏ بگذاریم تا به درست‏ترین و دقیق‏ترین منابع دسترسی پیدا کنیم.آرزوی ما این بود که امکان‏ تهیّهء عکس و تصویر و نقشه‏های اختصاصی این فرهنگنامه را می‏داشتیم ولی با شرایط کنونی،به‏ وجود آوردن یک چنین مرکز تحقیقی تصویر و نقشه،احتیاج به منابع مالی بزرگ دارد و قیمت‏ تمام شدهء جلدهای فرهنگنامه را که هم اکنون زیاد است،چندین برابرمی‏کند.بنابراین مجبور هستیم در چاپ اوّل،از نظر تصویر به منابع تصویری،موجود تکیه کنیم که همیشه در کیفیّت‏ مطلوب و موردنظر ما نیست.در حال حاضر سازمان فرهنگنامه در شورای کتاب کودک با بیشتر مراکز علمی و فرهنگی و تحقیقی و مطبوعاتی در ارتباط است و سعی دارد از تجربه‏ها،اطّلاعات،منابع و تحقیق‏های این مراکز به صورت مستقیم و یا به صورت مشاوره بهره بگیرد.

- چه مراحلی از کار فرهنگنامه طی شده است و چه مراحلی هنوز انجام نشده؟

کار تدوین فرهنگنامه در حال حاضر این مراحل را پشت سر گذاشته است:

-تنظیم کلیّهء مدخلها(عنوانهای مقاله‏ها)از الف تا ی.البتّه بازبینی مدخلها و افزودن و کاستن از آنها تا آخرین جلد ادامه خواهد یافت؛زیرا مقاله‏ها،به قول دست اندرکاران،عموما مدخل‏زا هستند و ضرورت وجود مقاله‏های دیگر و حذف تعدادی از آنها را مطرح می‏کنند.

-تهیهء نزدیک به 1800 مقاله از مجموع 5000 مقاله.

-تمام کردن مجموعهء کار جلد اوّل که هم اکنون توسّط شرکت تهیه و نشر فرهنگنامهء کودکان و نوجوانان زیر چاپ است.

-تحویل جلد دوّم به شرکت،برای تهیهء مقدّمات چاپ...

-کارهای نهایی روی جلد سوّم و تهیّه و ویرایش آخرین مقاله‏های آن.

-کار متمرکز گروههای تحقیق روی جلد چهارم و پنجم و جلدهای بعد.

همزمان با این کارها،سازمان فرهنگنامه شکل گرفته است.مراحل کار هر مقاله‏ مشخّص شده است.کارگاههایی برای انتقال تجربه به نویسندگانی که جدیدا به کار فرهنگنامه‏ می‏پیوندند،تشکیل می‏شود.مرکز منابع فرهنگنامه مرتّبا غنی می‏شود و ابزار کاری چون‏ برگه نویسی همهء کتابهای درسی و همهء مقاله‏های فرهنگنامه تهیّه می‏شود. برنامه‏ریزی فرهنگنامه به صورت تهیهء 5 جلد همزمان است.اگر بتوان نویسندگان و ویراستاران بیشتری را به کار فرهنگنامه دعوت کرد،امکان سرعت بخشیدن به کار اکنون وجود دارد؛زیرا طرح یا الگوی بیش از 4000 مقاله در رشته‏های مختلف به دست آمده است.حدود 1000 مقاله است که دشواریهای خاصّی دارد و لازم است طرح و نحوهء ارائهء آن در اثر جستجوی‏ مشترک متخصّصان رشته و کسانی که در کار با کودکان و نوجوانان ده تا شانزده ساله تجربه‏ دارند،به دست آید.در این زمینه گروه مشورتی کودکان و نوجوانان که در آن بیش از 20 کودک و نوجوان ده تا شانزده ساله عضویت دارند،نویسندگان را یاری می‏دهند.این گروه با جلسه‏ها و نظرهای خود تاکنون به مقاله‏های آموزش و پرورش،فلسفه،انسان،افسردگی و بسیاری مقاله‏های دیگر شکل داده است.

- بین عدّه‏ای مطرح است و به تعبیری این شایعه دامن زده می‏شود که مبنای این‏ فرهنگنامه همان کار«برتا»و«موریس پارکر»است.در این مورد توضیحی بفرمایید.

به هیچ وجه!این فرهنگنامه از بن و اساس با توجّه به نیازها،محیط و ضرورتهای شناختی‏ کودک و نوجوان ایراین تهّیه می‏شود.فرهنگنامهء 18 جلدی که قبل از انقلاب اسلامی ایران‏ ترجمه شد و نویسندگان آن برتا و موریس پارکر هستند و سازمان انتشارات فرانکلین یک جلد اطلاّعاتی دربارهء ایران بدان افزود،براساس نیازهای کودکان دبستانی ایالات متّحدهء آمریکا پدید آمده است و بدیهی است که همهء مقاله‏های آن بر محور آن‏چه دانستن آن برای کودکان‏ آن کشور لازم است،تهیّه شده است.پایه و اساس آن از صحّت علمی لازم برخوردار نیست، اطلاّعات آن قدیمی شده است و کمبودهای فراوان دارد.فرهنگنامهء کودکان و نوجوانان بیشتر برای دانش آموزان دورهء راهنمایی و سالهای اوّل و دومّ دبیرستان تهیّه می‏شود.بیشتر مقاله‏های آن،تألیف است و تعدادی نیز حاصل تحقیق هستند و برای نخستین بار تهیّه می‏شوند.

- تا چه حدّ این فرهنگنامه به فرهنگ ایران پرداخته است؟

نیمی از مجموع 5000 مقالهء آن به ایران،اسلام،ادبیّات فارسی،هنر و آثار تاریخی‏ ایران،بزرگان دین و عرفان و علم و فلسفهء ایران و جهان اسلام،گیاهان و جانوران ایران،تاریخ‏ و جغرافیای ایران،مردم سرزمین ما و آداب و رسوم آنها اختصاص دارد.علاوه بر آن در سایر مقاله‏ها نیز کوشش بر این است که از ایران،به منطقه و جهان نگاه کنیم.محتوای بسیاری از مقاله‏ها در اثر این کوشش دگرگون می‏شود.عموما منابع اروپایی و آمریکایی در کم جلوه- دادن تأثیر تمدّن مصر باستان و تمدّن چین و هند و تمدّن اسلام،بر تمدّن اروپایی اصرار دارند؛ در نتیجه از آوردن اطلاّعات لازم در تاریخ تحوّل یک رشته علمی،از بیان این تأثیر،خودداری می‏کنند و چنین به کودکان و نوجوانان خود وانمود می‏کنند که آغاز همهء هنرها و علوم و فلسفه،یونان بوده است.بدیهی است وقتی از ایران به جهان نگاه کنیم تأثیر تمدّنهای مصر، بین النهّرین،ایران،چین و هند در سیر تحوّل اندیشه و دانش بشر،به یونان پیشی می‏گیرند و تصویر درست‏تری به کودک و نوجوان ایرانی ارائه می‏شود.به همین سبب نیز کار این‏ فرهنگنامه در نوع خود دشواریها و تازگیهای بسیار دارد.به خصوص که همهء آگاهیهایی که‏ داده می‏شود باید مستند به منابع معتبر باشد و به زبان و بیانی ارائه شود که خوانندهء نوجوان‏ احتیاج به کمک معلّم،مربی،و پدر و مادر نداشته باشد؛یعنی ساده و کاملا منطبق با دانش‏ پایهء نوجوان باشد.

- اطلاعات علمی و دانشهایی که در این فرهنگنامه آمده،متکی به چه منابعی است؟

سعی ما بر این بوده است که آخرین چاپ منابع معتبری چون«بریتانیکا»،هم‏ «ماکروپدیا»و هم«مایکروپدیا»و«ورلدبوک»(دایرة المعارفی عمومی برای جوانان)را در اختیار داشته باشیم که هم اکنون چاپهای 1986 و 1989 هر دوی آنها منبع کار ماست.ولی‏ متخصّصان هر رشته،خود نیز منابع معتبر دیگری در اختیار دارند که ذیل مقاله‏های خود معرّفی‏ می‏کنند.معرّفی مجموعهء منابع را در جلد آخر در نظر گرفته‏ایم و ذیل هر مقاله چاپ‏ نمی‏کنیم؛زیرا قابل استفادهء کودک و نوجوان نیست.

- در ارتباط با کار فرهنگنامه چه روابط فرهنگی،دانشگاهی و علمی در ایران و خارج‏ از کشور برقرار نموده‏اید؟

در ایران با بنیادها،مؤسسه‏های تحقیقات علمی و فرهنگی،مرکز نشر دانشگاهی و بیشتر از همه با متخصّصان رشته‏های مختلف در تماس و مشورت هستیم.رابطهء ما با مراکز علمی خارج از کشور بسیار محدود است،و کوشش ما بیشتر در این زمینه بوده است که با انواع دایرة المعارفهای کودکان و نوجوانان در کشورهای گوناگون آشنا شویم.مثلا در سفری‏ که به خارج داشتم،چهارده نوع دایرة المعارف برای کودکان و نوجوانان را در آمریکا و کانادا مورد مطالعه قرار دادم؛با دو نوع دیگر در چکسلواکی آشنا شدم و انواع دایرة المعارفهای‏ یک جلدی را در اتریش و سویس بررسی کردم و بعضی نمونه‏ها را مناسب کار فرهنگنامهء شورا دیدم که سفارش داده شد و رسید.

URL: http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=157164

 

با توران میرهادی چون شاگرد خوبی هستم، خسته نمی شوم

مصاحبه کنندگان: عطار چی،سمر - میرزایی،بهزاد مصاحبه شونده: میرهادی،توران

نشریه: زبان و ادبیات » چیستا » اردیبهشت و خرداد 1380 - شماره 178 و 179

(11 صفحه - از 640 تا 650)

- از خودتان بگویید:

من در سال 1306 در تهران،یا دقیق‏تر بگویم در روستای تجریش‏ متولد شدم.تحصیلات دبستان و دبیرستان را در تهران پایان بردم و سال اول دانشگاه را هم در دانشکده‏ی علوم دانشگاه تهران‏ گذراندم.سال بعد برای ادامه‏ی‏ تحصیل به فرانسه رفتم.در آن‏جا در حوزه روان‏شناسی و تعلیم و تربیت‏ پیش از دبستان و ابتدایی،لیسانس‏ گرفتم و بعد به ایران برگشتم.از سال‏ 1332 معلم بودم و هنوز هم هستم‏ ولی در حوزه‏های مختلف.در آغاز مربی کودکستان بودم و مدیریت‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) کودکستان فرهاد را به عهده داشتم،بعد دبستانی را تاسیس کردیم که اداره‏ی آن به من سپرده‏ شد.آن‏جا هم مدیر و معلم بودم.بعد در سال 1350 دوره‏ی راهنمایی را هم تاسیس کردیم و یاد گرفتم دبیر راهنمایی هم باشم.هم‏زمان در حوزه‏ی ادبیات کودکان،در دانش‏سرای عالی و دانشگاه ابوریحان امروزی تدریس کردم.در سال 1356 این سه واحد کودکستان،دبستان و راهنمایی را به صورت مجموعه‏ی آموزشی درآوردیم و با انتقال مدرسه از خیابان ژاله به خیابان‏ سهروردی امروز،اداره‏ی واحد تعلیمات عمومی را شروع کردیم.از ابتدای تاسیس شورای کتاب‏ کودک در سال 1341 عضو هیات‏مدیره بودم.این هیات مسوولیت‏های مختلفی را به من تفویض می‏کرد.ولی از سال 1358 به‏طور ویژه کار فرهنگ‏نامه‏ی کودکان و نوجوانان را در شورای کتاب کودک عهده‏دار شدم و سعی کردم این کار سنگین را با همت همه‏ی همکاران‏ به سرانجامی برسانم.6 جلد از این مجموعه چاپ شده است و مشغول کار روی 16 جلد باقیمانده‏ هستیم.به این ترتیب می‏توانم بگویم در تمام عمرم هم شاگرد بوده‏ام و هم معلم.آن‏چه را بلد بوده‏ام،یاد می‏دادم و آن‏چه بلد نبودم یاد می‏گرفتم.و این جریان هنوز هم ادامه دارد.

 

-اجازه بدهید از اولین اتفاق مهم زندگی‏تان شروع کنیم،یعنی سفر به خارج برای ادامه‏ی‏ تحصیل.آن زمان شما چند ساله بودید؟

19  ساله بودم.یعنی در سال 1325 درست یک سال بعد از جنگ جهانی دوم.

-آیا پذیرفتن این‏که شما به تنهایی به یک کشور خارجی سفر کنید-آن هم در آن سن و سال و درست یک سال بعد از اتمام جنگ جهانی-برای خانواده سخت نبود؟

نحوه‏ی تربیت خانواده‏ی ما،ما را آدم‏های مستقلی بار آورده بود.یعنی پدر و مادرم به این‏که‏ ما را آدم‏های توانایی بار بیاورند،خیلی توجه داشتند.مشکلی که من در جوان‏های امروز می‏بینم‏ -به‏ویژه در دخترها که به زحمت می‏توانند راهشان را پیدا کنند-برای ما مطرح نبود.

-بسیارخوب حتا اگر پدر و مادر مانع نمی‏شدند،خود شما به خوبی می‏دانسته‏اید که‏ شرایط اورپا در آن زمان اصلا مساعد نیست،پس به چه دلیل تصمیم گرفتید به اروپا سفر کنید؟

بله،شرایط اروپا بسیار به‏هم‏ریخته بود ولی مساله این بود که ما با دانش مشکل پیدا کرده‏ بودیم-مشکلی که هنوز هم در دانشگاه‏های ما به چشم می‏خورد؛یعنی ما که از دبیرستان وارد دانشگاه شده بودیم انتظار داشتیم دانشگاه روش تدریس دیگری داشته باشد.ولی برخلاف‏ تصورمان استاد می‏آمد سر کلاس و مطالب را به ما دیکته می‏کرد.ما معترض شده بودیم.چون از دانشگاه انتظار کار پژوهشی و آزمایشگاهی داشتیم.من به جای دیکته کردن حرف‏های استاد می‏توانستم همان کتاب مرجع استاد را بخوانم.تنها شیوه‏ی دو استاد در سال اول رشته‏ی‏ علوم طبیعی درست بود.یکی دکتر ید الله سحابی-عمرش دراز باد-که کنفرانس می‏داد از ما کار می‏خواست،ما را به گردش علمی می‏برد و خلاصه با ما مانند دانش‏جو رفتار می‏کرد.دیگری‏ استاد شیمی،دکتر فروتن بود.بقیه‏ی استادها با ما مانند دانش‏آموز رفتار می‏کردند و این سخت‏ بود.احساس می‏کردیم پیشرفتی نداریم.البته پدرم با رفتن من موافق نبود اما قبول کرد که اگر خودم از عهده‏ی کارهای مربوط به رفتن به خارج از کشور و تحصیل در دانشگاه برآیم،اجازه دهد. که خوب من هم برآمدم.درباره‏ی وضعیت آن‏جا باید بگویم که سخت بود.خیلی سخت بود.در اروپا قحطی بود و ما به‏عنوان دانش‏جو جیره‏ی غذایی خیلی کمی داشتیم و خودمان را با بلوط بوداده سیر می‏کردیم.اما درنهایت احساس می‏کردیم آموختنی است.کتاب‏خانه‏ی عظیم، امکانهای عظیم،کتاب به زبان‏های مختلف،استادانی که اعتبار دانش‏جو برایشان مطرح بود و در نهایت این‏که ما احساس می‏کردیم در فضای علم تنفس می‏کنیم.همین بود که جاذبه‏ای خاص‏ داشت.

-شما در ایران در رشته‏ی علوم طبیعی تحصیل می‏کردید.وقتی به فرانسه رفتید رشته‏ی‏ تعلیم و تربیت را انتخاب کردید.دلیل این تغییر رشته چه بود؟

حکایتش جالب است.ببینید در آن زمان رشته‏ی اختصاصی زیست‏شناسی که مورد علاقه‏ی من بود در هیچ دانشگاه اروپایی تدریس جداگانه نداشت.یعنی باید رشته‏ی علوم‏ طبیعی را می‏خواندیم.بیولوژی برای خودش شعبه‏ی جداگانه نبود.

برای هرکسی در زندگی فرصت‏های خودشناسی به وجود می‏آید.این فرصت‏ها در ایران برای‏ من به وجود آمده بود و درواقع دکتر هوشیار و آقای جبار باغچه‏بان به من فهماندند که اهل تعلیم‏ و تربیت هستم.الان هم همین‏طور است.بچه‏ها در دبیرستان همه‏چیز می‏خوانند ولی فرصت‏ این‏که بفهمند«ماهی کدام آبند»را پیدا نمی‏کنند.بنابراین شما خیلی‏ها را پیدا می‏کنید که در رشته‏ای تحصیل می‏کنند که دوستش ندارند.ولی من این شانس را داشته‏ام که بفهمم ماهی آب‏ تعلیم و تربیت هستم و بهتر است در این رشته تحصیل کنم.بنابراین وقتی رسیدم فرانسه علوم‏ طبیعی را کنار گذاشتم و آمدم به حوزه روانشناسی تعلیم و تربیت.همان‏جا بود که متوجه شدم‏ اگر ایراد دانشگاه‏های ما این بود که استادها با ما مانند دانش‏آموزان ابتدایی رفتار می‏کردند،ایراد استادهای دانشگاه سوربن این بود که تنها تئوری می‏گفتند.این تئوری‏های زیاد در کسانی مانند من وحشتی نسبت به کودک به وجود آورده بود و من در اولین فرصتی که پیش‏آمد،شروع کردم‏ به کار عملی با بچه‏ها.دوره اختصاصی ابتدایی و آموزش پیش از دبستان را دیدم در مدارس‏ ابتدایی و کودکستان‏های شهر پاریس کارآموز شدم.این دوره‏های کارآموزی به‏اضافه دروس‏ عملی به‏اضافه درس دانشگاه،در کل توانایی‏های خوبی را در من به وجود آورد که هنوز هم از آن‏ها استفاده می‏کنم.توانایی دیدن واقعیت و غرق نشدن در تئوری.البته من تئوری را نفی‏ نمی‏کنم،اما موقعیت‏ها همیشه چهره خاصی از یک تئوری هستند و اگر انسان آن چهره خاص را درک نکند،تئوری به دردش نمی‏خورد.فهمیدم که نقش معلم چه می‏تواند باشد و او چه می‏تواند بکند،چه توانایی‏هایی باید داشته باشد و چگونه باید پیش رود.

-در چه سالی به ایران بازگشتید؟

زمستان 1330 برگشتم.

-و این مصادف بود با پایان دوره‏های تحصیلی شما؟

بله

-یعنی از زمانی که از ایران رفتید به فکر«رفتن و ماندن»نبودید؟

ما به هیچ‏وجه حالتی را که اکنون در دانشجویان می‏بینیم،نداشتیم.

-یعنی این فکر عمومیت نداشت؟

نه،اصلا عمومیت نداشت.برای ما تصور برنگشتن وجود نداشت.آن‏قدر به مردم و سرزمین‏مان عشق می‏ورزیدیم و آن‏قدر معتقد بودیم که باید توان خود را در راه پیشرفتش به کار بگیریم که«رفتن و برنگشتن»قابل تصور نبود.

-اجازه بدهید به چندسال جلوتر بیاییم،وقتی درباره‏ی زندگی شما تحقیق می‏کردم‏ دیدم زندگی‏تان پر از پیش‏آمدهای ناگوار است که هر کدام به تنهایی برای اینکه یک انسان را از پای‏ درآورد کافی است.شما چگونه با این مسایل برخورد کردید و توانستید بعد از هربار زمین‏ خوردن بایستید و قامت راست کنید؟

خوب،این مطلب را شاید من در جای دیگر هم گفته باشم.من توانم را در زندگی مدیون‏ مادرم هستم.چون مادرم درواقع نه به صورت گفتار بلکه در عمل به ما نشان داد که چگونه‏ می‏شود با سختی‏ها جنگید.در دوران بسیار سخت زندگی یعنی دورانی که پدرم در اسارت‏ متفقین بود،ما شاهد توانایی بالای مادرمان بودیم.یا زمانی که مادرم به دلیل بیماری سختی سه‏ ماه بستری بود،می‏دیدم که چگونه با بیماری می‏جنگید و به خوبی فهمیدم انسان تا چه حد می‏تواند استوار باشد.من به‏واقع مدیون او هستم.او می‏گفت:آدم از شادی‏ها یک جور نیرو می‏گیرد،از غم‏ها جوری دیگر.هیچ دلیلی ندارد نیرویی که انسان از غم‏های بزرگ می‏گیرد کم‏تر از نیرویی باشد که از شادی‏ها می‏گیرد.فراموش نمی‏کنم که کتابی درباره‏ی موسیقی‏دان‏های‏ بزرگ در اختیار من گذاشت که بخوانم.من در این کتاب دیدم که عشق‏های بزرگ چگونه‏ زاینده‏ی کارهای بزرگ می‏شوند و البته برای من عجیب بود.چون هیچ تصوری از عشق‏های‏ بزرگ نداشتم.ولی بعدها همیشه این را در ذهن داشتم که چگونه احساس فوق العاده شدید به جای اثر مخرب می‏تواند سازنده باشد و این بستگی به خود آدم دارد.یعنی انسان می‏تواند این‏ توان را در خود به وجود آورد.

-پیش‏آمد بعدی تاسیس کودکستان است در سال 1334.درگذشت برادرتان فرهاد باعث پایه‏گذاری این مدرسه می‏شود و این خود نمونه دیگری است از آن‏چه شما به آن اشاره‏ کردید یعنی تبدیل اندوه به امید برای زندگی و فعالیت اجتماعی.چرا ابتدا از کودکستان شروع‏ کردید؟آیا چنین کاری در آن زمان سابقه داشت یا نه؟

بله،در آن زمان هم کودکستان وجود داشت.افراد نازنینی کوشش می‏کردند به نوعی‏ آموزش پیش از دبستان را حرکت دهند و حرکت هم دادند.اما باتوجه به دروسی که خارج از ایران خوانده بودم،معتقد بودم آموزش پیش از دبستان در ایران باید ویژه ایران باشد.باید زاییده‏ی محیط و شرایط ایران باشد و این درواقع هدف ما شد برای تاسیس کودکستان.همین‏ گونه دبستان و مدرسه راهنمایی.یعنی همیشه تلاشمان این بود که روش کار را با شرایط ایران با بن‏مایه‏های فرهنگی ایران و با انتظاری که خانواده‏های ایرانی ممکن است داشته باشند، منطبق کنیم.از روز اول تاسیس کودکستان تا روز آخر،سعی‏مان این بود روشی را پیدا کنیم که قابل تعمیم باشد.نه به دنبال روش تجملی رفتیم،نه روش‏های اختصاصی و نه روش‏های‏ تقلیدی از خارج.

-چندسال در کودکستان فعالیت کردید و چندسال در دبستان و راهنمایی؟

در مجموع کودکستان 25 سال،دبستان 23 سال و راهنمایی تا زمان بازنشستگی که البته‏ این‏ها هم‏زمان و در امتداد هم بود.

-پسرانه بودن مدرسه فرهاد به چه دلیل بود؟

ما درواقع دبستان مختلط داشتیم.البته به من اعتراض کردند که قوانین شرعی را بلد نیستم.درحالی‏که من قوانین شرعی را می‏دانستم و می‏دانستم که سن بلوغ برای دختران در ایران منطبق با 9 سال نیست،بلکه سن بالاتری است حدود 11 تا 13 سال.جدا کردن دخترها و پسرها،آن‏ها را برای هم به صورت معضل درمی‏آورد.در صورتی که آن‏ها همه بچه‏اند.ممکن‏ است ویژگی‏های مختلفی داشته باشند ولی وقتی باهم تعلیم می‏بینند حاصل کار این است که‏ هر کدام ویژگی‏های مثبت یکدیگر را کسب می‏کنند.برای نمونه دخترها مرتب‏تر از پسرها هستند.درعوض پسرها روبازتراند و راحت‏تر حرف دلشان را می‏زنند.زیاد حرفشان را نمی‏پیچانند و لاپوشانی هم نمی‏کنند.حالا نظم دخترها را به صراحت پسرها اضافه کنید،آن‏ وقت بچه‏هایی پیدا می‏کنیدکه هم حرفشان را می‏زنند و هم زندگی‏شان آشفته نیست.وقتی‏ بچه‏ها در دبستان به صورت یک خانواده باهم بزرگ می‏شوند،درنهایت هیچ اختلافی باهم‏ احساس نمی‏کنند.الان هم اگر 100 نفر از بچه‏های فرهاد را کنار هم جمع کنید،حتا یک نگاه‏ نامطلوب بین آن‏ها نمی‏بینید،همه مانند خواهر و برادراند در همکاری‏شان،در همفکریشان و در زندگی‏شان.

-آیا در مدرسه‏ی فرهاد برای پذیرفتن بچه‏ها صافی خاصی وجود داشت؟

به هیچ‏وجه،ما قرار بود کار تجربی کنیم و اگر می‏خواستیم بچه‏ها را انتخاب کنیم،دیگر کار تجربی نبود.نه معلم‏ها را از فیلتر رد می‏کردیم نه بچه‏ها را یعنی هر بچه‏ای با هر شرایطی حق‏ داشت به مدرسه فرهاد بیاید و به همین گونه هر معلمی.ما تنها یک پرسش با معلم‏ها مطرح‏ می‏کردیم،می‏پرسیدیم اهل کار هستی یا نه؟

در مدرسه هزاران هزار مورد تربیتی وجود دارد،اما از نظر من چیزی‏که-دست‏کم در کشور ما-بسیار مهم است،تنبیه و تشویق است.من به‏عنوان یک پسر به یاد دارم که به‏ویژه در سال‏های آخر دبستان و دوره راهنمایی هیچ روزی بدون تنبیه نمی‏گذشت.شما با این مورد چگونه برخورد می‏کردید؟

ما مدرسه‏ای داشتیم با تنبیه که بعد تبدیل شد به مدرسه‏ای بدون تنبیه.من نمی‏گویم در ابتدای کار تنبیه نبود ولی تنبیه بدنی نه!تنها تنبیه بدنی،چک‏هایی بود که بعضی وقت‏ها بچه‏ها از همسر دوم من که همکارم بود می‏خوردند و آن زمانی بود که بی‏انضباطی‏های شدید می‏کردند.

عادت کلی این بود که پسرها را صدا می‏کردیم،می‏آمدند به دفتر،با آن‏ها صحبت می‏کردیم و بعد صورتشان از دو طرف لمس می‏شد!و چون این تنبیه بود،بچه‏ها خوششان نمی‏آمد و من به این‏ فکر افتادم که آیا می‏شود،مدرسه‏ای بدون تنبیه داشت؟یعنی هیچ نوع تنبیهی؟

-خوب، شد؟

بله،شد.ولی طول کشید تا شد.یعنی زمان برد تا بچه‏هامتوجه شدند که قرار نیست روابط تهدیدی،تنبیهی باشد.قرار است روابط مشارکتی باشد.و این در محیطی که خانواده و جامعه‏ حالت تنبیهی دارند و معلم هنوز بلد نیست بدون تنبیه حرکت کند،خیلی مشکل بود ولی شد. یعنی درواقع باید بگویم در سه سال آخر،تنبیه دیگر وجود نداشت.دو،سه اصل کلی داشتیم. برای نمونه به بچه‏ها گفته بودیم راست‏گویی شرط اول است.هرکس راست بگوید به هیچ‏وجه‏ تنبیه نمی‏شود.بچه‏ها باید عادت کنند به این‏که اعتماد کنند و راست بگویند.البته ممکن است‏ به خاطر کارهای نادرست مورد تذکر یا توجه قرار بگیرند اما تنبیه وجود نداشت.بعد هم بچه‏ها خودشان مقرراتی را برای خود وضع کردند.برای دعواهایی که باهم انجام می‏دادند یا برای انجام‏ ندادن تکالیف یا برای نمونه برای حرف زشت زدن،خودشان قانون‏هایی وضع کردند.ما هم طبق‏ آن قانون‏ها عمل می‏کردیم.اسم آن را هم تنبیه نمی‏گذاشتیم.بچه‏ها این‏طور معین کرده بودند: اگر کسی تکلیفش را انجام نمی‏داد،معلم او را دعوا نمی‏کرد.زیر تکلیفش می‏نوشت:«یک نوبت». تا به سه نوبت به او تذکر می‏دادند.نوبت چهارم می‏آمد به دفتر،زنگ تفریح کارش را انجام می‏داد.دو نوبت هم این‏طور عمل می‏شد.اگر فایده نمی‏کرد،نوبت ششم اطلاعیه‏ای می‏فرستادیم برای‏ خانواده‏اش که به چه دلیل،تکلیف شبش را انجام نمی‏دهد.باز اگر درست نمی‏شد،بار نهم یا دهم‏ به دفتر فراخوانده می‏شد و به او می‏گفتند که این‏جا محیط کار است و ما مهمان نمی‏توانیم‏ بپذیریم.و او درواقع دعوت می‏شد به خانه خود برای مهمانی!و بعد اگر کارش را انجام می‏داد برمی‏گشت به مدرسه!برای مسایل دیگر هم همین‏طور بود.اگر باهم دعوا و کتک‏کاری‏ می‏کردند،مرحله اول تذکر شفاهی بود،بعد تذکر کتبی و بعد هم باز مرحله‏های دیگر.اما اگر همه‏ این‏ها فایده نمی‏کرد،در مرحله آخر می‏رفتند به دادگاه دانش‏آموزان.

-دادگاه داشتند؟

بله،ولی دادگاه در کل دوران مدرسه تنها یک بار تشکیل شد.آن دادگاه هم به این دلیل‏ تشکیل شده بود که یکی از بچه‏ها کار بسیار زشتی انجام داده بود و به هیچ کدام از تذکرها توجه‏ نکرده بود.آخرسر هم که دادگاه تشکیل شد و نماینده‏های دانش‏آموزان نشستند و ما هم‏ به‏عنوان منشی نشستیم گوشه سالن،بچه‏ها تصمیم گرفتند او خودش تنبیه را معین کند.کلافه‏ شده بود.می‏پرسید:یعنی‏چه که من تنبیه خودم را معین کنم.

-و درنهایت چه شد؟

خوب،دست به دامن همه شده بود و با التماس می‏خواست برای او تنبیه معین کنند.اما

-دانش‏آموزان اصرار داشتند که خودش تنبیه خودش را معین کند.

-برگردیم به چندین سال قبل،یعنی سال 1341.سال تاسیس شورای کتاب کودک.چه‏ عاملی باعث شد که شما این شورا را تاسیس کنید؟

من معتقد هستم که نیازهای جامعه در جاهای مختلف بروز می‏کند و به صورت جزیره‏های‏ کوچکی درمی‏آید.بعد اگر این جزیره‏ها به هم بپیوندند از مجموع آن‏ها یک حرکت اجتماعی‏ به وجود می‏اید.من در این‏جا کتابی دارم که درواقع بانک اطلاعاتی سازمان‏های غیردولتی ایران‏ است.سازمان‏هایی که مردم برای هدف خاصی به وجود آورده‏اند.این سازمان‏ها به‏واقع همان‏ جزیره‏های نیاز هستند.شورای کتاب کودک هم یکی از این‏ها است.گروه ما تشکیل شده بود از مدارس مختلف،نویسندگانی که می‏خواستند برای بچه‏ها کتاب بنویسند.تعدادی مترجم، گروهی اهل تعلیم و تربیت و یکی،دو ناشر.ما به این فکر می‏کردیم که آیا بچه‏های ما کتاب برای‏ خواندن دارند؟کاری که ما با تشریک مساعی توانستیم بکنیم این بود که در سال 1335 نمایشگاهی ترتیب دادیم که در آن کتاب نبود و این نشان می‏داد که ما برای بچه‏ها خیلی کم‏ کتاب داریم.در سال 1337 نمایشگاه دیگری ترتیب دادیم که این‏بار تعدادی کتاب در آن وجود داشت.این نمایشگاه نقش کتاب را از خانواده تا اجتماع در مراحل مختلف تحصیل نشان می‏داد. در سال 1339 نمایشگاه سوم را تشکیل دادیم.درواقع در این نمایشگاه مشخص شد که در چه‏ زمینه‏هایی کتاب داریم و در چه زمینه‏هایی با کمبود کتاب روبه‏رو هستیم.بازدیدهایی که انجام‏ می‏شد،نشان می‏داد،زمان آن رسیده که سازمانی به وجود آید و این کار را به عهده بگیرد.در نتیجه شورا در سال 1341 تاسیس شد.40 نفر موسس داشت که 10 نفر آن‏ها مدیران و موسسان مدارس بودند و بقیه هم ناشران، نویسندگان، تصویرگران،شاعران و...من در آن‏جا یک کاتالیزور بودم،در همین حد.

-هسته‏ای اولیه از نظر مالی چگونه توانست شورا را تامین کند؟

شورا به‏عنوان یک سازمان غیردولتی غیروابسته کار را شروع کرد.چون 10 نفر از موسسان‏ شورا،مدیران مدارس بودند،فضاهای مدارس را در اختیار داشتیم و از نظر جا مشکلی نداشتیم. از نظر مالی هم،داوطلبان کمک می‏کردند،در شورا نه کسی حقوقی می‏گرفت و نه به جای خاصی‏ نیاز بود که هزینه‏ای دربر داشته باشد.من به یاد دارم که ما اولین سمینار را در یک روز یخ‏بندان‏ در مدرسه نوربخش سابق تشکیل دادیم.دبیرستان را به راحتی در اختیار ما گذاشتند و ما توانستیم جلسات را در آن‏جا تشکیل دهیم.در سمینار،ناهار به همه ساندویچ دادیم و سعی‏ کردیم با حداقل هزینه حرکت کنیم.

-سمینار در چه سالی برگزار شد؟

سال 1342

(به تصویر صفحه مراجعه شود) -این حرکت ادامه پیدا می‏کند و فرهنگنامه از دل شورای کتاب به وجود می‏آید؟

بله،ما دو اصل را خیلی خوب رعایت کردیم که توانستیم پایدار بمانیم.اول-رعایت اصل‏ عدم وابستگی،که بسیار بسیار مهم است.دوم-پایبندی به اساسنامه‏ی شورا.ما حتا یک قدم‏ خلاف اساسنامه برنداشتیم و معتقد بودیم همه کارها باید به صورت مشورتی انجام بگیرد و اگر قرار است همه تصمیم‏گیری‏ها به عهده هیات‏مدیره باشد،هیچ فردی حق تصمیم‏گیری شخصی‏ ندارد همه‏چیز با تصویب هیات‏مدیره حرکت می‏کند.و وظایف اشخاص را هیات‏مدیره مشخص‏ می‏کند.

-شما در شورای کتاب،سمت رییس هیات مدیره را داشتید؟

نه ما در هیات‏مدیره رییس نداریم،بلکه دبیر داریم.درمورد مسایل قانونی و ثبت شورا، خانم نوش‏آفرین انصاری،رییس هیات‏مدیره هستند،البته خودشان هیچ‏وقت برای خود مقام‏ ریاست شورا را قایل نبودند و خود را دبیر شورا می‏دانستند.

-شیوه‏ی مدیریت شورا به چه شکل است؟آیا همان شکل هرمی معروف است؟

نه،همه در یک سطح هستند و هیچ‏کس دستور نمی‏دهد.

-بسیار خوب بپردازیم به فرهنگنامه،فکر اولیه‏ی فرهنگنامه از کجا آمد؟

فکر اولیه فرهنگنامه از همان جزیره‏های نیاز بوجود آمد.یعنی از سال 1341.ما از قبل‏ به این فکر بودیم و از خیلی‏ها هم خواستیم ولی انجام ندادند،البته انتشارات فرانکلین،این کار را انجام داد ولی ما با روش آن‏ها موافق نبودیم و بعد در سال 1358 که سال بعد از انقلاب بود،تصمیم گرفتیم خودمان این کار را انجام دهیم.مساله‏ی قابل تامل همین سال 1358 است،اولین سال بعد از انقلاب که فضای‏ نابسامانی بر جامعه حاکم بود.البته چون ما به جایی وابسته نبودیم،تشویشی هم نداشتیم.می‏دانستیم که تنها در ارتباط با کتاب‏های کودکان فعالیت می‏کنیم و فعالیت دیگری نداریم.البته بودند کسانی که فکر می‏کردند،شاید بتوانند از شورا به‏عنوان پایگاهی برای کارهای دیگر استفاده کنند،ولی‏ نتوانستند،چون ما سیاسی نبویم.

-از نظر مالی گویا سرمایه اولیه از مبلغی که همسرتان برای این کار می‏گذارند فراهم‏ می‏شود که مبلغ کمی بود.

بله،آن مبلغ خیلی زود تمام شد.البته مبلغ کمی نبود،چون او یک‏سوم دارایی‏اش را برای‏ این کار گذاشته بود ولی کار بسیار بزرگ بود.من عقیده دارم که مردم ایران خیلی خوب هستند. تنها کافیست به کسی اعتماد کنند و بدانند شخصی که کمک مالی گرفته،در همان مسیری که‏ به خاطرش کمک گرفته،حرکت می‏کند.برای چاپ فرهنگنامه شرکت تهیه و نشر بوجود آمد.40 ناشر به همراه تمام اعضای شورا در این شرکت سرمایه‏گذاری کردند.مدتی بعد گروه دیگری در کار فرهنگنامه وارد عمل شد.با نام دوستداران فرهنگنامه و شورا.این گروه توانست کمک‏های‏ مردمی را جذب کند.سرآغاز این حرکت را هنرمندان شکل دادند.به این ترتیب که در اولین‏ نمایشگاه،هر هنرمند تابلویی را به فرهنگنامه هدیه کرد که با فروخته شدن تابلوها،اندوخته‏ای‏ برای کار فرهنگنامه فراهم شد،یا آقای علیزاده،چهار شب کنسرت داشتند و نیمی از درآمد کنسرت را به شورای کتاب هدیه کردند و به این ترتیب برای طبقه سوم این ساختمان اثاثیه‏ خریداری شد.آقای کرباسچی بخشی از هزینه‏های جلد سوم و چهارم را هدیه کردند.جلد پنجم‏ هدیه‏ی یک گروه دیگر است.هزینه جلد ششم را خانواده‏ای فرهنگی تقبل کرده‏اند و به همین‏ شکل کمک‏ها ادامه دارد.

-اگر مایل هستید کمی درباره‏ی شیوه‏ی کار و شیوه‏ی تدوین صحبت کنید.

تنها توضیحی که من می‏توانم در این‏باره به شما بدهم این است که روش صحیح کار در فرهنگنامه مانند هر کاری دیگری در طول زمان به دست آمد.ما در خیلی موارد به روش آزمایش و خطا پیش رفتیم تا راه‏کار را پیدا کردیم و یاد گرفتیم که به چه ترتیب می‏توان فرهنگنامه کودکان‏ و نوجوانان را تنظیم کرد.در طول این 20 سال چندین بار شیوه‏ی کار عوض کردیم و اکنون در سال 1380 می‏خواهیم که آخرین روش کار را آزمایش کنیم.شاید اگر یکی از ما از پیش در مراحل تدوین یک فرهنگنامه کار کرده بود،اینقدر نوسان نمی‏داشتیم یا شاید اگر به بودجه‏ی‏ منظمی متکی بودیم،کار راحت‏تر پیش می‏رفت.البته حضور افرادی مانند خانم انصاری یا خانم‏ عماد که از کتابداران بسیار خوب کشور هستند،در پیشرفت کار بسیار موثر بود.ولی با این حال تهیه یک فرهنگنامه از پایه برای بچه‏های این سرزمین کار بسیار مشکلی است.ما در فرهنگنامه‏ حتا یک ترجمه نداریم و همه مطالب از بن نوشته می‏شود.همه‏ی مطالب بر پایه تحقیق تهیه‏ می‏شود و برای این‏که بتوانیم این کار را پیش ببریم،با توانایی‏های اندکی که داشتیم،شروع‏ کردیم و آرام‏آرام شروع به جذب نیروهای جدید کردیم.البته کسی را استخدام نکردیم،بلکه‏ همه‏ی کارها داوطلبانه انجام شد.البته وقتی شما با نیروی داوطلب کار می‏کنید،نمی‏توانید از آن‏ها کار تخصصی بگیرید.نوشتن برای بچه‏ها کار بسیار دقیق و دشواری است و به مطالعه‏ی‏ زیاد نیاز دارد.دیروز،همین‏جا،من و 3 نفر دیگر،دو ساعت و نیم باهم کلنجار رفتیم تا مقاله‏ تحریم تنباکو را به سامان برسانیم،چراکه اسنادی که در اختیار داشتیم در بعضی موارد باهم‏ مغایر بود.ما با کودک و نوجوان امروزی طرف هستیم و نمی‏توایم هر مطلبی را بی‏پایه و اساس‏ به او منتقل کنیم.مقاله باید استدلال قوی داشته باشد.البته ما تا سال 1380،بیش‏تر تاکیدمان‏ بر حوزه‏های ویرایش بود و از سال 1380 به‏بعد بر حوزه‏ی تالیف بیش‏تر تکیه خواهیم کرد و برای این کار یک سال تغییر و تحول پیش‏بینی کرده‏ایم.

-از نوجوانان در طول کار تهیه مقاله چگونه استفاده می‏کنید؟

از روز اول در حدود 50 تا 80 نفر نوجوان همراه ما بودند که حالا همگی بزرگ شده‏اند. بچه‏ها از اول در حوزه خواندن مقاله‏ها و اظهارنظر درباره‏ی آن‏ها و پیدا کردن عنوان مقاله‏ها به ما کمک کردند.البته آن‏ها مدرسه دارند و به همین دلیل ما هر دو ماه یک بار برای بچه‏ها جلسه‏ می‏گذاریم.پرسش‏ها مشخص است.به بحث با بچه‏ها می‏نشینیم و نظر آن‏ها را می‏شنویم.

-و مدام این جریان ادامه دارد،یعنی هنوز بچه‏های جدید می‏آیند و...

بله،به عده‏ی قبلی می‏گوییم خداحافظ،شما حالا بزرگ شده‏اید،به دانشگاه می‏روید و دیگر در شورای مشورتی ما جایی ندارید ولی می‏توانید به گروه‏های کاری ما بیایید.

-شما در جایی گفته‏اید:«دیدگاه ما در تهیه مقاله برای فرهنگنامه نگاه ایرانی است‏ به جهان.»در این‏باره توضیح دهید.

ما به ناچار به دلیل این‏که در حوزه‏ی پژوهش بسیار تازه‏کار هستیم،روی نظرهای‏ ایران‏شناسانی که درباره‏ی ایران تحقیق کرده‏اند،بسیار تکیه می‏کنیم،برای نمونه نگاه می‏کنیم‏ در فلان منبع راجع به تاریخ افغانستان یا پاکستان چه گفته شده،ولی وقتی با این دید به موضوع‏ نگاه می‏کنیم،می‏بینیم افغانستان و پاکستان همسایه‏های ما هستند و درنتیجه بچه‏های ما باید رابطه‏ی ایران و افغانستان و ایران و پاکستان را بشناسند.ما با این کشورها تاریخ مشترک‏ داریم و در این تاریخ مشترک،فرهنگ مشترک و بزرگان مشترک و غیره داریم.از این دید ما مشترکاتی را که با کشورهای همسایه و دیگر کشورها داریم،برجسته می‏کنیم. به‏طورکلی تلاش می‏کنیم بچه‏ها روی واقعیت‏ها تکیه کنند نه روی نظرها.بنابراین شما در فرهنگنامه داوری نمی‏بینید و تنها با اطلاعات برخورد می‏کنید.

-آیا تابه‏حال پیش‏آمده است که کاری کرده باشید و بعد احساس کنید اشتباه کرده‏اید؟

بله،اشتباه پیش می‏آید و هرکسی که اشتباهاتمان را گوشزد کند،از او متشکر می‏شویم. البته اشتباه بی‏سند را قبول نداریم.یعنی اگر کسی به ما بگوید در جایی اشتباه کرده‏ایم از او سند می‏خواهیم.چون ما پشت مطالبی که می‏نویسیم سند داریم.برای نمونه درباره‏ی موضوع‏ «آقامیرک»نقاش،تجربه‏ی بسیار جالبی داشتیم.در توضیح این موضوع اشتباه بزرگی پیش‏آمده‏ بود که بعد از چاپ اول کتاب،شخصی ما را متوجه این اشتباه کرد که در چاپ دوم جلد اول این‏ اشتباه تصحیح شد.مشابه این مشکل را درباره‏ی جزیره‏ی ابوموسا داشتیم که دوستان ما در علوم سیاسی تذکر دادند و تصحیح شد.البته در هر دو مورد از آن‏ها برای اثبات حرفشان سند خواستیم.شما می‏توانید ببینید،هر کدام از این زونکن‏ها اظهارنظر افراد مختلف است روی‏ جلدهای مختلف فرهنگنامه که آن‏ها را در ویرایش‏های بعدی اعمال خواهیم کرد.

-آیا تجربه کتاب گویا متعلق به شورا است؟

نه،متعلق به شورا نیست.یعنی به نام شورا ثبت نمی‏شود.ولی شورا یک گروه کتاب ویژه‏ دارد که برای ناشنوایان،نابینایان،کم‏توان‏های ذهنی و کودکان بیمارستانی-یعنی برای چهار گروه کودکان ویژه-کتاب در نظر می‏گیرد.به دسته‏ای از این کتاب‏ها گویا می‏گویند.کتاب گویا را تمام سازمان‏های نابینایان دارند.ولی این گروه در شورا برای کودکان،در حدود 120 کتاب گویا از بهترین کتاب‏های برگزیده شورا باتوجه به استاندارهای بین‏المللی تنظیم کرده است.گروه‏ بسیار فعالی هستند.استودیو در اختیارشان قرار داده می‏شود.در آن‏جا از روی کتاب‏ها می خوانند و با موسیقی هم همراه می‏کنند و برای بچه‏های نابینا آماده می‏کنند.البته همه‏ی‏ بچه‏ها به‏ویژه بچه‏های نابینا می‏توانند از این کتاب‏ها استفاده کنند.

-یعنی کتاب گویا مجموعه‏ی بزرگ‏تری است که شورا در بخشی از کار به آن‏ها کمک‏ می‏کند؟

بله،آن‏ها همیشه نسخه‏ی مادر کتاب گویا را به مرکزی برای تکثیر می‏دهند و آن مرکز برای‏ تمام مراکز نابینایان تکثیر می‏کند.

-شما در روز چند ساعت کار می‏کنید؟

حدود ساعت 5/8 صبح این‏جا هستم تا ساعت 5/7 بعد ازظهر.ولی چون شاگرد خوبی‏ هستم و بسیار می‏آموزم،خسته نمی‏شوم.

-متشکرم از این‏که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/280957?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9    %87%D8%A7%D8%AF%DB%8C    

 

گفتگو: کتاب و ادبیات کودکان در ایران و جهان (گفتگو با خانم توران میرهادی نویسنده و کارشناس مسایل کودکان و عضو شورای کتاب کودک)

مصاحبه شونده: میرهادی،توران

نشریه: فرهنگ و هنر » کلک » اردیبهشت و خرداد 1370 - شماره 14 و 15

(11 صفحه - از 200 تا 210)

کتاب و ادبیات‌ کودکان در ایران و جهان

گفتگو با توران میرهادی نویسنده و کارشناس مسایل کودکان‌ و عضو شورای کتاب کودک

خانم میرهادی!جدا از حضور فعّالنان در«شورای کتاب کودک»،شما را در مسایل کودکان و نوجوانان صاحب‌نظری می‌شناسیم که علم و تجربه را در کوران‌ مسئولیتهای گوناگون اجتماعی و آموزشی،درهم آمیخته و در انتقال آن اهتمامی کم‌نظیر بروز داده است.«مدرسهء فرهاد»که شما آن را اداره می‌کردید،از نمونه‌های درخشان‌ آموزش و پرورش در کشور ما است و خوشبختانه جمع‌بندیهای منتشر شده از تجارب آن‌ دوره از تلاش شما و همکارانتان،همواره می‌تواند راهنما و روشنگر باشد.شورای کتاب‌ کودک،با حضور شما و دوستان دانشمندتان ار جمله خانم دکتر نوش‌آفرین انصاری‌ (محقّق)دبیر شورا،کارنامهء پرباری داشته است که کم‌وبیش از آن آگاهیم.تحقیقا هیچ‌ بررسی و کنکاشی در زمینهء مسایل مربوط به کودک و نوجوان در ایران،به ویژه در حوزهء ادبیات،بدون ملحوظ داشتن نظرات شما و همکارانتان نمی‌تواند جدّی باشد.برخوردهای‌ منفی،تک‌بعدی،غیرتخصصی،معاندانه و خالی از کیفیّتی هم که با شورا شده-به زعم ما -گذرا و غیرقابل اعتنا است.

با توجّه به این مقدّمات،به خود اجازه دادیم گفتگویی با شما داشته باشیم و از لطفتان ممنون و سپاسگزاریم.اوّلین سؤال ما مربوط به مشکلات ادبیّات کودکان در ایران‌ پس از انقلاب است.از نظر شما راههای دستیابی به یک ادبیات جهانی و قابل طرح چیست و چرا کمتر مطرح بوده‌ایم؟

آفرینش هنری همیشه به زمان نیازمند است؛زمان برای پخته شدن،شکل گرفتن،عمق- محتوا پیدا کردن و زمان برای برخورد با آرا و عقاید.برای آن‌که نویسنده یا تصویرگر راه‌ خودش را پیدا کند،به زمان نیازمندیم.هیچ هنرمندی یک شبه هنرمند نمی‌شود و هیچ کتابی‌ هم یک شبه به وجود نمی‌آید.ما احتیاج به یک زمان رشد داریم که می‌توانم بگویم از دوران‌ پیش از انقلاب آغاز می‌شود.در دوران پس از انقلاب،این سیر به دست جوانانی می‌افتد که‌ پیش از انقلاب شروع کردند به بزرگ شدن و انقلاب را هم تجربه کردند؛ولی جوان‌اند و همین جوان بودن ادبیّات ما از مسایلی است که کمتر اجازه می‌دهد حضوری کاملا پخته و عالی‌ در حوزهء بین المللی داشته باشیم.ما معمولا با تک کارها حضور پیدا می‌کنیم؛فرض کنید که‌ «نوما»به کارهایی از کشور ما جایزه می‌دهد یا بعضی از تصویرگران ما در«بولونیا»توفیقاتی‌ به دست می‌آورند و یا در فهرست کتابهای ممتاز که از طرف دفتر بین المللی جایزهء«آندرسن» هر دو سال یک‌بار منتشر می‌شود،نام نویسنده و مصور و مترجم ما می‌آید.اینها همه مقطعی‌ است و در واقع هنوز زمان آن نرسیده که بگوییم نویسندگان و تصویرگران مطرح در سطح‌ جهانی داریم.فرصت و زمان برای تکامل هست؛عدّه‌ای جوان‌اند و در حال تجربه و جمعی هم به‌ آن مرتبهء کمال هنوز نرسیده‌اند.

ما در آخرین جلسهء هیأت مدیرهء شورا بررسی جامعی روی کار آقای«هوشنگ مرادی‌ کرمانی»کردیم و به این نتیجه رسیدیم که به ایشان فرصتی دهیم تا به نوعی در سطحی جهانی‌ مطرح شود.دلیلش این است که کار آقای مرادی کرمانی در واقع گوشه‌ای از ادبیّات کودکان‌ جهان را بارور می‌کند.توضیح دهم که جایزهء آندرسن به نویسنده و تصویرگری داده می‌شود که سهمی پایدار در ادبیّات کودکان جهان داشته باشد.این امر خیلی جدّی است و از یک اثر نمی‌توان سخن گفت؛مجموعهء آثار است که جایزه می‌گیرد.ما فکر کردیم طرح زندگی‌ بچه‌های سرزمین ما،کودکان روستایی و بچه‌های کارگر ما در«قصّه‌های مجید»،با آن طنز گزنده و در عین حال لطیف،بعدی از این سهم پایدار را دارد.تا جایی که من به یاد دارم،چهرهء بچه‌های روستایی کشورهای آسیایی،آفریقایی و آمریکای لاتین،تاکنون خیلی کمتر در ادبیات جهان طرح شده است و شاید کتابهای مرادی کرمانی بتواند این زمینهء خالی را در ادبیّات کودکان جهان پر کند.به همین دلیل کاندیدا شد و الان همهء کارهای لازم برای معرفی‌ و ترجمهء کتابهایش-تا حدّ امکان-و فرستادن آنها انجام شده که خوب شورا مشغول این کار است.این واقعا اوّلین بار است-چه قبل و چه بعد از انقلاب-که ما یک نویسندهء کاندیدا داریم.

پیش از انقلاب«فرشید مثقالی»جایزهء آندرسن را به خود اختصاص داد ولی خوب‌ تصویرگری کتابهای بچه‌ها کار اصلی‌اش نبود.آثار او باید می‌رفت تا در این زمینه کامل‌تر و کامل‌تر شود.همان‌طور که مثقالی کارهای خیلی خوب دارد،کارهای ضعیف هم دارد و به‌ خصوص پس از گرفتن آن جایزه،کارهای ضعیفی ارائه داد که حتّی برای ما هم مقداری‌ مسأله‌ساز شد.وقتی نویسنده یا تصویرگری یک جایزی جهانی را به خود اختصاص می‌دهد،در واقع تعّهد خیلی‌خیلی عمیق‌تری را نسبت به دنیای ادبیّات کودکان می‌پذیرد و اگر چنین‌ پذیرشی در توان او نیست،بهتر است جایزه را هم نگیرد.این از جمله مشکلات ما در این زمینه‌ است و می‌بینید که برای یک حضور جهانی،خیلی مطالعه و سنجیدگی لازم داریم تا بتوانیم مورد تأیید کلّ ادبیّات کودکان جهان قرار بگیریم.به جز نویسنده و تصویرگر،که گفتم شرایط ویژه‌ای باید داشته باشند،البتّه ما متخصصّان ادبیّات کودکان داشته‌ایم که مثلا دوبار در دفتر بین المللی جایزهء آندرسن عضو هیأت مدیره بوده‌اند،یک‌بار عضو هیأت مدیره‌مان نایب دفتر شد،دو نوبت هم من در هیأت داوران این جایزه بودم و حالا هم خانم«قزل‌ایاغ»کار خودشان‌ را آغاز کردند.

پس این‌طور هم نیست که ما حضور نداشته باشیم.از طرف دیگر باید گفت که ایران‌ در دنیای کتابهای کودکان وجهی کاملا اختصاصی دارد؛من«بولونیا»را دوبار-خیلی دقیق‌ -مطالعه کردم به این نتیجه رسیدم که ایران گرچه از نظر کثرت تنوّع و تعدّد کتاب در سطح کشورهای صنعتی نیست ولی مطلقا نمی‌توان با کشورهای در حال رشد و توسعه‌ همطرازش دانست و خیلی از آنها بالاتر است.ایران به خصوص در دنیای تصویرگری کتابهای‌ کودکان خیلی پربار است؛از نظر نویسندگی چنین وضعی نداریم ولی راحت می‌گویم که در تصویرگری،با تصویرگران طراز اوّل دنیا می‌توانیم پهلو بزنیم.هنگامی که نمایشگاه بولونیا بیست و پنجمین سال گشایش خود را جشن می‌گرفت-در دفعهء آخری که من آن‌جا بودم- در بخشی اختصاصی،تمام کتابهایی را که جایزه گرفته بودند،به نمایش گذاشته بود؛ایران، مثل کشورهای پیشرفته،دست‌کم 6-7 نمونه داشت که دیگر کشورهای در حال رشد نداشتند.

به زغم من،ما باید از حضور جهانی بهره‌برداری تجربی کنیم،مجموعهء کارهایی را که‌ در دنیا انجام می‌شود،ببینیم و بشناسیم تا کیفیّت کار خود را تکامل بخشیم.ما باید نفس‌ شرکت کردن-و نه برنده شدن-را مدّ نظر قرار دهیم.

شما دوبار عضو هیأت ژوری جایزهء آندرسن بوده‌اید.دیدگاههای این داوران در مورد ادبیّات کودک در کشورهایی مثل ما چیست و اصولا شما چه کشورهایی را در آن‌جا مطرح‌تر دیده‌اید؟

سابقهء کار کشورهای اروپایی باعث شده که گروهی نویسندهء زبده داشته باشند.آنها 300-200 سال است که دارند کار می‌کنند و در این مدّت تجربه‌های عظیمی کسب‌ کرده‌اند و عملا راه خودشان را یافته‌اند.مثلا به‌طور قطع و یقین می‌دانند که هیچ نوع آمزش‌ مستقیم در ادبیّات کدکان راه ندارد،نمی‌تواند و نباید راه پیدا کند.ادبیّات نین آنها بیشتر مستقیما ملهم است از زندگی،همان‌جور که زندگی است و اصولا ابعاد روشن و صریح‌ آموزشی ندارد.آنها کل آن چیزی را که به عنوان«صرفا آموزشی»1مطرح است،تجربه کرده‌ و کنار گذاشته‌اند.نمونه‌ای از گذشته،خانم«کنتس دوسگور»است در فرانسه که سعی کرده‌ اصول اخلاقی را به بچه‌ها یاد بدهد،به آنها آداب معاشرت بیاموزد و در واقع نمونه‌هایی‌ بسازد از بچه‌هایی که برای جامعهء بورژوازی فرانسه خیلی جالب و مورد تأییدند:پیانویشان را بزنند،موهای مرتّبی داشته باشند،لباسشان تر و تمیز باشد و ادب و احترام را هم رعایت کنند. آنها این تجربه را کردند و بعد بوسیدند و کنار گذاشتند و به این باور رسیدند که اینها معیارهای مطلق ادبیّات هنر نیست.در مقابل،مثلا،خانمی دانمارکی است به نام«سیسیل‌ بوتکر»که برندهء جایزهء آندرسن است و خود من هم در برنده شدن او سهم داشتم.این نویسنده، پسر بچه‌ای را خلق کرده«فیلمش را در تلویزیون ایران هم نمایش دادند)که اسب سیاهی دارد و تمام معیارها را می‌شکند،تمام ضوابط زندگی تر و تمیز مسلطّ شسته رفته را؛به دلیل این‌که‌ اصلا زاویهء دیدش با شهرنشینهای رفاه‌طلب فرق دارد.ضمنا شهامتش،برخورد انسانی‌اش و تلاش خستگی‌ناپذیرش هم خیلی پررنگ تصویر شده.خوب،طبیعی است که این خانم برنده‌ می‌شود.

اگر ممکن است توضیح بیشتری در مرد زیرپاگذاشتن معیارها بدهید تا سوء تفاهمی پیش نیابد.

یعنی همهء آن چیزهایی که در مورد بچهء خوب بورژوا می‌شناسیم؛این‌که سلامش را به‌ موقع بکند،ادبش را داشته باشد،اهل تعارف و مداهنه باشد،همیشه تر و تمیز و اطو کشیده‌ دیده شود،فقط با بچه‌های خوب-مثل خودش-معاشرت کند،حرف مامان و بابا را گوش‌ دهد و...این پسر بچه،در واقع،یک نیروی مقابله با ظلم است که در عین حال انسانی نرم و فداکار است،همین‌طور زرنگ است و می‌داند چگونه گلیم خود را از آب بیرون بکشد،حاضر نیست اسبش را از دست بدهد و زیر بار حرف زور برود.من دقیقا این دو نمونه را از خانم‌ سگور و بوتکر آوردم تا متوجّه تفاوت مسأله باشید.الان در واقع آمده‌اند ادبیّاتی را عرضه‌ کرده‌اند که معیارهای مسلمّی را می‌شکند.مثال دیگری می‌زنم:از اوّلین کسانی که جایزهء آندرسن را به دست آورده است،خانم«لیند گرن»سوئدی است.یکی از شخصیتهای بسیار معروف ایشان،دختر بچهء عجیب و غریبی است که تنها زندگی می‌کند،یک اسب و یک میمون‌ دارد و زندگی‌اش را به تنهایی تنظیم می‌کند،پدرش ناخدای یک کشتی است که معمولا در دریا است،مادر هم ندارد و خلاصه باید گلیم خودش را تنها زا آب بیرون بکشد.در همسایگی‌اش دختر و پسر بچه‌ای به سر می‌برند که پدر و مادر دارند،زندگی خوب و متعارفی‌ دارند و مسایل او را ندارند.این سه تا باهم دوست‌اند و بسیاری از ماجراها را هر سه باهم‌ می‌آفرینند.یک روز این دختر،به توصیهء مادر دوستانش به اتفّاق آنها،برای اوّلین بار به مدرسه‌ می‌رود و در کلاس درس می‌نشیند.معلّم درس را آغاز می‌کند و بعد در مورد همان درس از شاگردان می‌پرسد.دختر از مدرسه بیرون می‌زند و می‌گریزد و در توضیح کار خود می‌گوید: «من به مدرسه‌ای نمی‌روم که کسی سئوالی که جوابش را می‌داند،می‌پرسد»!ببینید خانم لیند گرن با خلق این دختر بچه که در جامعهء شهری محل زندگی‌اش بسیار سنّت‌شکن است،همهء آن‌ چیزهایی را که ما معمولا خیلی راحت پذیرفته‌ایم و جزو اصول موضوعه‌مان شده است،زیر سؤال‌ می‌برد و...

در واقع ارزشهای ما بزرگترها را زیر سؤال برده است.

بله،ارزشهای شناخته شدهء اجتماعی را که اغلب صحیح و همچون وحی می‌پنداریم.در کتابی که از آن سخن می‌گوییم تمام این واکنشهای به ظاهر احساسی و گذرا تبدیل می‌شود به‌ یک رشته واکنشهای واقعی پر از کیفیّت.

و قابل پذیرش؟

و قابل پذیرش برای این دختر بچه و دیگر بچه‌هایی که نیاز به چنین دگرگونی کیفی‌ دارند.خوشبختانه سایر آثار این خانم هم به همین ترتیب قابل توجّه است و اغلب به صورت فیلم‌ هم درآمده که بچه‌های ایران هم فرصت دیدن بعضی از آنها را داشته‌اند.بله،اینها راههایی‌ است که آنها طی کرده‌اند.یکی از آخرین کسانی که جایزهء آندرسن را گرفته،نویسنده‌ای‌ نروژی است.او وارد حوزه‌ای شده که شاید کمتر نویسنده‌ای به خود جرأت ورود به آن را بدهد و آن،حوزهء درون بچه‌ای است که پدر و مادرش در برخورد و ارتباط دچار اشکال‌اند. این بچه باید با توجّه به مسایل و مشکلات اجتماعی دیگر،به نوعی مسایل والدینش را حلّ‌ کند.این،خیلی تازه است.

بدون این‌که نوعی تحمیل هم در این قضیه احساس شود؟

این اثر در واقع پرداختن به زاویهء دید،احساس و تفکر بچه‌هایی است که جامعه،پدر و مادرشان را دارد خرد می‌کند.اینها باید بتوانند خود بایستند و والدین را هم نگه‌دارند.چطور ممکن است؟!حوزهء خیلی سختی برای نویسنده است؛واقعا مشکل است و همین جرأت ورود به‌ این حیطه،قابل احترام است.از بزرگسال و جوان تا نسل گذشته و نسل اکنن زیاد حرف‌ می‌زنند،عدّه‌ای هم سعی می‌کردند ثابت کنند که اختلاف بین این دو نسل خیلی طبیعی است و در واقع جدایی نسلها را تبلیغ می‌کردند.ما در رژیم گذشته می‌دیدیم که سخت به این امر دامن می‌زدند؛آنها می‌خواستند این فاصله را در مفهوم جدایی بچه‌ها از سنتّها و فرهنگشان به‌ عینیّت درآورند،برای این‌که آنها را در اختیار چیز دیگری قرار دهند.این،مرا زیاد مشکوک‌ می‌کرد که این جوانها و بچه‌ها،بردهء چه چیزی خواهند شد.الان،برخلاف گذشته،می‌بینید در آثار ادبی مربوط به این گروه حرکت بدین سمت است که آنها را به پدر و مادرها نزدیک‌تر کند.این نکته‌ای ظریف و بسیار مشکل است.

اینها همه به دنبال تجربه‌های پیشین است که این حوزه‌ها غنی‌تر شده است.نویسنده‌ای‌ که جرأت می‌کند به این وادی نزدیک و وارد شود،در کودکی و نوجوانی و جوانی‌اش خوانده‌ و خوانده تا بدین جا رسیده است.به همین دلیل با ظرافت می‌تواند از جامعه یا انسانهایی که‌ اطراف او زندگی می‌کنند،برداشتهای مناسب کند و به قضایا وسعت بیشتری بخشد.حالا بچه‌های ما چه می‌خوانند؟چه تجربهء انسانی‌ای پیدا می‌کند؟

از قضا می‌خواستم پیرامون این مسأله سؤال کنم.شما فرمودید که علّت عمدهء مطرح نبودن ما در سطح جهان در زمینهء ادبیات کودکان و نوجوانان،جوان بودن آثار و ورد افراد کم‌تجربه به این حیطه است.ما ظاهرا شاهد رشد کمّی کتاب کودک و نوجوان‌ در ایران هستیم؛با توجّه به این ارتقای کمیّت،چه تصویری می‌توانید از این وضع ترسیم‌ کنید؟آیا قوّتی در این کار می‌بینید؟اگر به ضعفهایی قایلید،کدام‌اند؟در واقع خود شما به ما پاسخ دهید که بچه‌های ما چه می‌خوانند؟

حوزهء کتاب-به‌طور اعّم-با حوزهء ادبیات متفاوت است.ما الان از نظر کمّی در حالت پیشرفت مداوم هستیم.اگر آمار ماهانهء وزارت ارشاد را ملاحظه کنید،کتاب کودک و نوجوان پس از کتب دینی،بیشترین تعداد و تیراژ را داشته‌اند.این یک حرکت است ولی همه‌ در حیطهء ادبیّات نیست و از کیفیّت مطلوب هم برخوردار نیست.در میان این مجموعه،کتابهایی‌ هست که ما به آنها«آموزشی»نام می‌دهیم و بررسی نمی‌کنیم.اینها مثل کتابهای درسی‌اند که ضوابط خاصّ خود را هم دارند:کتاب شکلی دارد،مقدّمه و مؤخّره‌ای دارد و وضعیت‌ ویژه‌ای می‌طلبد.کتابهایی هم هستند«کمک درسی»یا«کمک آموزشی»؛اینها مثلا در موضوعی وارد می‌شوند برای این‌که یک رشته آگاهی بدهند،تمرینهایی با بچه‌ها داشته باشند. کتابهایی هم هستند که نام آنها را دقیقا می‌گذاریم«خواندنی»ها.نویسنده‌ای-فی المثل- نشسته کتابی نوشته که سلام کردن را به بچه‌ها یاد بدهد.کتاب«سلام»،کتابی قشنگ و زیبا است ولی ادبیّات نیست.این کتاب و مشابه آن،یک هدف خاص آموزشی یا اخلاقی را دنبال‌ می‌کند.با این کتابها بسیار هم موافقیم و معتقدیم که پس از انقلاب،خواندنیها رشد و توسعهء خوبی داشته‌اند و بچه‌ها در واقع مثل نان روزانه با آنها برخورد می‌کنند.امّا کتابهایی که‌ بتوانیم آنها را از مقولهء ادبیّات بشماریم،کم‌اند.کتابهایی که برای نسلها باقی بمانند و از آن‌چنان ارزش و کیفیّتی برخوردار باشند که زمان را کناب بگذارند و به درد همهء نسلها بخورند،کم داریم.

من به‌طور کلّی وضع کتاب کودک و نوجوان را در یک نوسان دایمی می‌بینم؛امّا نسانی رو به صعود نه نزول.یعنی به نظر من شرایط کنونی،زایندهء نویسنده‌هایی قوی خواهد بود.این نوسان در واقع بعضی‌ها را از میدان بیرون می‌کند،غربال می‌کند؛یعنی می‌گوید تو اهل این کار نیستی،برو در رشته‌ای دیگر کار کن؛فلسفهء زندگی‌ات هنوز مشخص نیست، عمق نداری،این کار را کنار بگذار.عدّه‌ای را هم در تمرین نگاه می‌دارد که باز جستجو و تحقیق کنند،زحمت بکشند و سرانجام راهشان را بیابند.نهایتا بین اینها نویسنده‌هایی پیدا می‌شوند که کمال مطلوب را دارند و چه بسا که جوان‌ترها بکشند بالا.به‌هرحال این نوسان را رویه پیشرفت می‌بینم ولی برای تداوم آن،وظایف سنگینی به عهدهء تمام سازمانهایی است که در کار ادبیات و کتاب کودکان کار می‌کنند،از دولتی و غیر دولتی.

بد نیست در این‌جا توضیح دهید که کارنامهء کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را پس از انقلاب چگونه می‌بینید؟

ما تمام چاپهای اوّل را به بررسی دقیق می‌گیریم که حاصلش در شورا،دو فهرست است. در کنار آن،آمار ناشرها را هم داریم.نتیجهء بررسی ما این شده که دریافتیم کانون،هم از نظر کمیّت و هم از نظر کیفیت در ردیف اوّل قرار می‌گیرد.تذکّر بدهم که برای این انتخاب،هیچ‌ نوع شرایطی بر ما تحمیل نمی‌شود،یعنی طی جلسات متعدّد و با بحثهای کافی به این نتایج می‌رسیم.بسیاری از اوقات،نام کانون ما را نسبت به کتاب حساس‌تر هم می‌کند و بیشتر آن را زیر منگنه می‌گیریم؛برای این‌که کانون حق ندارد نقطهء ضعفی در کارهای خود داشته باشد یعنی همیشه باید کار بهتر ارائه دهد.اگر این‌طور نباشد،جای سؤال است چون اصلا برای این‌ کار به وجود آمده و با ناشران دیگر که کتاب کودک را ضمن کارهای دیگرشان منتشر می‌کنند،فرق دارد.با این‌همه،احساس شخصی من این است که کانون،حوزه‌های تازه را واگذاشته و باید به سمت حوزه‌ها و عناوینی برود که دیگر ناشران کمتر می‌توانند به سوی آن‌ خیز بردارند؛برای این‌که زمان،امکانات و میدان تحقیق گسترده‌تری می‌طلبد که در توان‌ کانون هست.

در مورد این حوزه‌ها و عناوین بیشتر حرف بزیند.

این حوزه‌ها دقیقا به ایران مربوط می‌شوند.خوب،کانون،مجلّه یا جنگ«کاوش»را که مجموعه‌ای از مقالات ترجمه شده بسیار خوب است،منتشر می‌کند؛اگر این تلاش را بگذارد و به من کتابی راجع به سیستان و بلوچستان و زندگی بچه‌های آن بدهد و ایران را در واقع به بچه‌های ایرانی بشناساند،از شادی در پوستم نمی‌گنجم!کانون می‌تواند این کارها را بکند؛هم عکاسش را دارد،هم محقّقش را دارد،هم امکاناتش را دارد و هم کیفیّت چاپش را دارد.کانون باید راهش را به سمت این دسته از کتابها پیدا کند.

با اجازهء شما،به عنوان تبصره اضافه کنم که این کار،تفاهم و نزدیکی بین کودکان‌ ایران را تحقّق می‌بخشد.

بله؛الان خیلی چیزها در جامعهء ایران آرام‌آرام دارند ویژگیهای‌شان را از دست‌ می‌دهند،ویژگیهای فرهنگی دارند از دست می‌روند.کانون-به نوعی-وظیفه دارد در زمینهء انتقال فرهنگ در این گسترهء جغرافیایی کار کند،در زمینهء هنر این سرزمین آثاری بیرون دهد. سالها می‌گذرد از آن وقتی که کانون مثلا در مورد«قلمکار»و«گلاب»اثری عرضه کرده‌ است.از فرانسه برای من نوشتند که ما داریم نمایشگاهی از کتابهای غیر داستانی خوب به وجود می‌آوریم...

برای کودکان؟

بله؛وقتی من این نوع کتابها را در این‌جا بررسی کردم فقط هشت تا کتاب به زور توانستم پیدا کنم که یکی«پستانداران ایران»مال محیط زیست بود؛سه تا کتاب هم از کانون‌ فرستادم.حال چرا چنین پروژه‌هایی را متوقّف می‌کنید؟کانون می‌داند که چگونه کتابی را مثلا در زمینهء صنایع دستی برای بچه‌ها فراهم کند که راحت خوانده و فهمیده شود،جاذبه داشته‌ باشد و خوب عرضه شود.کانون می‌تواند از منابع صدا و سیما،که کارهای خوبی در این‌ زمینه‌ها دارند،استفاده کند.

باز به ادبیات برگردیم.مدّتها است که همهء استفاده از منابع ادب فارسی را برای‌ کودکان و نوجوانان مطرح می‌کنند ولی صحّت و انسجامی در اغلب کارهایی که در این‌ میدان عرضه شده،دیده نمی‌شود.در این مورد چه نظری دارید و فکر می‌کنید کانون چرا در این حوزه کم کار می‌کند؟

ما در طول سالهای پیش از انقلاب،تعدادی بازنویسی از متون داشتیم.امّا باید دید چه‌ کسانی این کار را می‌کردند؟خانم دکتر زهرا خانلری‌2یا افراد خود ساخته‌ای مثل مهدی‌ یزدی‌3.اینها در بازنویسی‌شان،هم امانتدار بودند و هم تغییراتی را که می‌دادند در مقدّمهء کار خود روشن می‌کردند.در سالهای بعد از انقلاب،تعداد بازنویس‌ها زیاد شد؛حمله بردند به‌ منابع ادبی،و خیلی خرابی به بار آردند.از داستانهای کلیله و دمنه،شاهنامه،متون عرفانی و... از قضا از مسئول کتابهای درسی پرسیدیم که سال 1369 را چگونه می‌بینی؟او دست گذاشت‌ روی کارهایی که روی بازنویسی شاهنامه انجام شده.

شما کار آقای گلسرخی را هم دیدید؟

مستقیما ندیدیم ولی دو تا از قصه گویی‌هایشان را شنیدم؛فکر می‌کنم جای خیلی سؤال‌ در مورد کار ایشان باز باشد.درهرحال،مسأله این‌جا است که این ادبیّات بسیار غنی چگونه‌ و توسّط چه کسی منتقل شود؛چقدر صلاحیّت دارد...

این سؤال همین جا پیش آمد که آیا صرف تبحّر در استادی زبان و ادبیّات فراسی‌ برای این مسأله کافی است؟داشتن فرهنگ و زبان انتقال چقدر می‌تواند مهّم باشد؟

خب،مثلا خانم دکتر خانلری هر دو را داشت.وقتی ایشان«داستانهای دل‌انگیز ادبیّات فارسی»را برای نوجوانان ما می‌نویسند،از تجربهء تدریس همین‌ها در مدارس‌ برخوردارند،بچه‌ها را می‌شناسند،توان و دانش و سلیقه و ظرافت این کار را دارند.این انتقال، زمینه‌ای که کانون فوق العاده جدّی می‌تواند روی آن کار کند.نمی‌شود تنها به کاری که شورا کرده(سمینار بازنویسی ادبیّات)اکتفا کرد؛تلاش بیشتری می‌طلبد و کانون کمتر به آن‌ پرداخته.

شما و شورا گهگاه به نحوهء ارائه کتابهای مذهبی برای کودکان انتقاد داشته‌اید و آنها را ضعیف دانسته‌اید.شاید این مقوله هم برگردد به همان حوزهء آموزش و انتقال‌ صریح و مستقیم که با آن موافق نیستید.به‌طور دقیق،مبانی انتقادهای شما در این زمینه‌ چیست؟

مسأله بسیار مهمّی را طرح کردید.فکر می‌کنم جواب من باید دو بخش داشته باشد: چرا این آثار ضعیف است و چه معیارهایی باید داشته باشد؟

اصولا شما انتشار کتابهایی برای بچه‌ها را که مستقیما به مذهب برمی‌گردد،لازم‌ می‌دانید یا نه؟اگر باید چنین آثاری باشد،معیارهای قوّت آنها چیست؟

حوزهء کتابهای دینی و مذهبی،بسیار گسترده است و می‌توانیم این حوزه را زیر این‌ عناوین تقسیم‌بندی کنیم:

-خداشناسی

-زندگینامه‌ها

-تاریخ

-قصص قرآن

-روایات

اگر ما مجموعهء کتب اسلامی را بررسی کنیم(آن کتبی که باید مورد بهره‌برداری برای‌ ادبیّات باشند)به‌طور خاص نمی‌توانیم با عناوین و انواعی به نام داستان یا نمایشنامه برخورد کنیم.ما مثلا تفسیرها را داریم،با دیدگاههای مختلف؛زندگینامهء امامان و احادیثشان را داریم؛مباحث تاریخی را داریم که حوزهء بسیار گسترده‌ای است.خوب،صحبت این است که آیا لازم است برای کودکان از چنین موادّی استفاده شود؟حتما.مردم ما در طول 14 قرن،در دستگاه تفکّر،ساختار زندگی،آداب و رسوم و بسیاری دیگر از وجوه فرهنگی-اجتماعی‌ حیات خویش،از اسلام تغذیه کرده‌اند تمام دستگاه اعتقادی‌شان بر این اساس پایه‌گذاری‌ شده.بیشتر میراث ادب فارسی که زیبایی احساس و اندیشه در ان موج می‌زند،چه منظوم و چه‌ منثور،متخذّ از این فرهنگ است؛به خصوص آنچه به حوزهء عرفان می‌پیوندد و از قضا قوی‌ترین‌ و گسترده‌ترین سوژه‌ها را برای ادبیات کودکان دارد.

شما پرداخت حکایت و ورایات عرفانی برای کودکان را در حوزهء ادبیّات مذهبی‌ می‌دانید یا عواملی برمی‌شمرید که می‌توانند این حوزه را بارور کنند؟

ما نمی‌توانیم به خود اجازه دهیم که اینها را از هم جدا کنیم؛از طرف دیگر وقتی این‌ وحدت را قایل باشیم دیگر صحبت از بارور کردن معنی نمی‌دهد.متون این بخش از منابع ما آنقدر غنی و بارورند که خود پاسخگو هستند.آثار عطّار و مثنوی مولوی را نگاه کنید؛شما در برابر اینها با یک نظام فکری مواجهید که فوق العاده متعالی است و رسیدن به آن سهل نیست.به‌ نظر من این وجوه آن‌چنان با فرهنگ این ملّت درهم آمیخته و بافته شده است که هیچ انتقال فرهنگی‌ای نمی‌تواند بدون شناخت و همراهی با آن صورت گیرد.

حالا ببینید بعد از انقلاب با این مقوله چه کرده‌اند.فقط تخریب و تخریب.در واقع مثل‌ کالای مصرفی و مد روز با آن برخورد شده؛یک جو فرهنگ و شعور در آن نیست.ما مثلا شرح حال پیغمبری را می‌خوانیم که نویسنده،موضوع را با فیلم هندی یکی دیده.ما ملاکها و ضوابط استفاده از کتابهای دینی را برای ادبیّات کودکان مشخّص کرده‌ایم که قبل از هر چیز مستند بودن و دور از خیالبافی بودن آن است.خیالباف جدّا در این امر قدغن است.

خیالبافی از برداشتهای شخصی جدا است یا این دو را یکی می‌دانید؟ ببینید،شاخ و برگهای اضافی،غیرضروری و غلط.برداشت شخصی را اگر قدرت و توان ابتکار در پرداخت مناسب بدانیم،صحیح است ولی اگر نویسنده‌ای بخواهد افزون بر مواد کلّی،اصل و ارزشی را که خودش می‌بیند و دوست دارد وارد کند،نقض غرض است و دیگر نباید اجازه داد از نام و عنوانی دینی سوءاستفاده شود.در موردی ما یک بازنویسی را بررسی‌ می‌کردیم.بررس را فرستادیم به دنبال اصل و مأخذ آن‌که فرض می‌کنیم اصول کافی است؛ دیدیم اصل مطلب،زیباتر از آن چیزی است که بازنویسی شده.از طرف دیگرتصاویر بدی که‌ در این‌گونه کتابها از آنها استفاده می‌شود،شرم‌آور است.به نظر می‌آید قصدشان فقط پول‌ است و سودجویی.

شما فرض کنید نویسنده‌ای می‌خواهد از منابع ادب فارسی اثری را بازنویسی کند. مسلّم است که باید در ادبیّات فارسی تبحّر کامل داشته باشد و حتّی زبان ادبی عربی را هم‌ خوب بشناسد؛علاوه بر این باید زبان کودکان را هم بداند.در مورد کتابهای دینی،مسأله‌ حساس‌تر است؛نویسنده تقریبا باید مجتهد باشد تا بتواند از عهدهء کار برآید.

ضمن این‌که در ادبیّات هم باید مجتهد باشد.

بله،و بداند چه کار می‌کند.همین جا برمی‌گردیم به کار«مهدی آذریزدی»،آن‌ انسان خودساخته،که قصص قرآن را با استفاده از روایتهای مستند و جالب بازنویسی کرد.اینها واقعا خون دل خوردند تا موفّق شدند.

(1). Didactism

(2).«داستانهای دل‌انگیز ادبیّات فارسی»

(3).مجموعهء«قصّه‌های خوب برای بچه‌های خوب»

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/609024?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B...

 

مدرسه و مسائل آن در فرهنگ، دانش و سیاست

مصاحبه شوندگان: میرهادی،توران - ماشینی،فریده - نجفی،محمدعلی - حاجی،مرتضی - ستاریفر،محمد - مهر محمدی،محمود - دانش،فخرالدین - زندیه،حیدر - عبادی،رحیم - عبداللهی،شیرزاد - خانیکی،هادی

نشریه: جامعه شناسی و علوم اجتماعی » آیین » آبان 1389 - شماره 32 و 33

(14 صفحه - از 26 تا 39)

 

"مدرسه‌"و مسائل آن در فرهنگ،دانش و سیاست

میزگرد آیین

تنظیم:سید حمید سیدی-

مساله‌"مدرسه‌"در ایران از جمله مسائلی است که فارغ از هر گرایش و دیدگاه،نیاز به بررسی و بازکاوی عمیق دارد.نگرش‌های مختلفی که از ابتدای انقلاب‌ اسلامی تاکنون در مسند مسئولیت قرار گرفته‌اند،هر یک قرائتی از مساله آموزش و تعلیم و تربیت داشته‌اند که براساس آن قرائت،در این حوزه سیاستگذاری‌ نموده‌اند.برای بررسی این مهم و شناخت مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد،میزگردی در"آیین‌"برگزار شد که در آن خانم‌ها توران میرهادی(صاحب‌نظر و بنیان‌گذار مدرسه فرهاد)،فریده ماشینی(معلم و پژوهشگر سابق پژوهشگر سابق پژوهشکده تعلیم و تربیت)و آقایان دکتر محمد علی نجفی و مرتضی حاجی(وزرای‌ پیشین آموزش و پرورش)،دکتر محمد ستاریفر(استاد و محقق حوزه توسعه و رییس اسبق سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور)،دکتر محمود مهر محمدی‌ (استاد و محقق عرصه آموزش و پرورش و تدوین‌کننده سند تحول راهبردی آن)،دکتر فخر الدین دانش و حیدر زندیه و(صاحب‌نظران آموزش و پرورش‌ و مدیران مدارس نوین در ایران)،دکتر رحیم عبادی(صاحب‌نظر مدارس مجازی و معاون اسبق پرورشی وازرت آموزش و پرورش)،شیرزاد عبد اللهی‌ (کارشناس و روزنامه‌نگار حوزه آموزش و پرورش)و دکتر هادی خانیکی(سردبیر آیین و استا و محقق حوزه ارتباطات و معاون پیشین فرهنگی وزارت‌ علوم،تحقیقات و فناوری)به بررسی مسائل‌"مدرسه‌"و"آموزش و پرورش‌"در ایران امروز پرداختند.آنچه در پی می‌آید،مشروح این گفت‌وگوست.

هادی خانیکی:آیین از ابتدا سعی کرده است که به مسائل مبتلا به جامعه در ابعاد نظری و آینده‌نگرانه بپردازد و میان سه حوزه و ساحت تاثیرگذار اجتماعی یعنی روشنفکران و فرهنگ،سیاست‌ورزان و مدیریت و حوزه‌ دانشمندان و آکادمی که در جامعه ما زمینه‌ها و تجربه‌های گفت‌وگو را کمتر داشته‌اند،امکان طرح مساله و گفت‌وگو بر سر آن را فراهم کند.در واقع آیین به دنبال آن است که نگاه‌های آکادمیک،فرهنگی و سیاسی‌ با همدیگر تلاقی‌هایی پیدا کنند و مساله‌ای را که مساله امروز جامعه یا جهان ماست،به اشتراک بگذارند و مورد بررسی قرار دهند.به عبارت دیگر آیین در پی آن نیست که صاحب‌نظران این سه حوزه چگونه‌ فکر می‌کنند،بلکه به دنبال آن است که درباره چه فکر می‌کنند و البته با همدیگر در آن‌باره گفت‌وگو کنند تا فهم چاره مشترک از آن میان بیرون آید.هیچ‌وقت فکر نمی‌کنیم بتوانیم به همه ابعاد مسائلی‌ که مطرح می‌کنیم،بپردازیم و یا عمیق و تخصصی وارد آن شویم،می‌خواهیم بگوییم این مساله‌ وجود دارد و باید به آن پرداخت.حال می‌خواهد مساله جدید باشد یا مساله قدیم،مهم‌ آن است که‌"مساله‌"باشد.براین‌اساس یکی از موضوعاتی که به جد از نظر ما اهمیت دارد،مساله‌"مدرسه‌"و یا نهاد آموزش و پرورش است؛منظور از نهاد فراتر از مباحث تخصصی و جزئی و حتی رویکردهای نظام آموزش و پرورش نظیر مدرسه‌محوری،معلم‌محوری و دانش‌آموزمحوری است.حدود یکی دو سال پیش‌ به مساله دانشگاه پرداختیم،به این معنا که دانشگاه به عنوان یک نهاد جدید در کجای فرهنگ و سیاست ما قرار دارد و چقدر به یک نهاد تبدیل شده است؟ نظیر چنین کاری پیش از انقلاب هم انجام شده بود،در پژوهشکده علوم ارتباطی‌ و توسعه ایران،در آستانه اجرای برنامه ششم توسعه و در سال 6531،کمیته‌هایی‌ تخصصی شکل گرفته بود که بعدها نتایج آن‌ها را در قالب نشست‌ها و ویژه‌نامه‌هایی‌ منتشر کرده بودند که از جمله در زمینه بحران دانشگاه آمده بود:"ریشه‌های بحران‌ کنونی دانشگاه‌های ایران را باید در سیر تحول نظام آموزش عالی جستجو کرد" و"تحمیل مصلحت سیاسی روز بر مصالح عالی‌تر دانشگاه‌ها توسط دولت‌ها"را موجب‌"مختل و حتی محال کردن چاره‌اندیشی و برنامه‌ریزی در این حوزه‌"دانسته‌ بود و"اتحاد مثلث میان دانشجوی تنبل،استاد بی‌سواد و مدیریت نالایق‌"را در مدارس و دانشگاه‌ها که دارای منافع مشترک در تحمیل سکوت است،موجب پیدایش‌ این وضعیت به شمار آورده بود(نامه پژوهشکده،شماره سوم،سال دوم،پاییز 5731، ص 7).ما نیز در آن شماره ویژه به مساله دانشگاه در این زمان پرداختیم و اکنون‌ احساس می‌کنیم بر همان اساس یکی از مباحثی که جای آن خیلی خالی است و نیاز به طرح دارد،مدرسه و آموزش و پرورش و نسبتی است که با ابعاد گوناگون توسعه پیدا می‌کند.شاید سوال محوری ما این باشد که جایگاه و نقش مدرسه در میان اندیشه‌های‌ روشنفکرانه،دانشمندانه و سیاست‌ورزانه کجاست.با این مبنا مزاحم دوستانی شدیم‌ که خود از نزدیک با این مساله روبه‌رو بودند تا به این مبحث بپردازند که چرا مدرسه آموزش و پرورش در جایگاه مناسب خود یا در کانون توجهات‌ فرهنگی،سیاسی و علمی قرار ندارد؟چرا مدرسه از نوعی تاخر توسعه‌ای‌ در جامعه ما رنج می‌برد و حتی چرا در بعضی زمینه‌ها نسبت به گذشته‌ عقب‌گرد می‌کند؟زمانی کسانی که به لحاظ علمی، سیاسی یا فرهنگی احساس مسئولیت بیشتری‌ می‌کردند،می‌رفتند معلم می‌شدند،یعنی در فضاهای‌ انقلابی و سیاسی کشور ما،رفتن معلم به روستاها و مدارس جنوب شهر از جمله برنامه‌هایی بود که از سوی‌ نخبگان جامعه مورد توجه بود.ولی الآن به آن‌گونه‌ در میان آنان اولویت ندارد،یعنی امروز اگر معلمی بتواند از آموزش و پرورش بیرون بیاید،حتی الامکان بیرون‌ می‌آید.این یک نمونه است که می‌توان نمونه‌های‌ دیگری را هم در میان ساخت دانش‌آموزی آن،نظام‌ تعلیم و تربیت،اقتصاد آموزش و پرورش،فرایند اجتماعی شدن،آموزش و پرورش و جهانی شدن و مدسه و نهادهای دیگر جامعه و نظایر آن‌ها ملاحظه‌ کرد.در این‌جا نمی‌خواهیم وارد مسائل جزئی آموزش‌ و پرورش بشویم،اگرچه هر بحثی ممکن‌ است به یکی از این موضوعات نیز ارجاع شود.بحث اصلی ما در این‌ نشست،یکی نسبت مدرسه با توسعه همه‌جانبه کشور است و این که چرا در این میان آموزش و پرورش نقش‌ و جایگاه مناسبی ندارد و دیگر این که این نهاد در درون‌ خود از چه مسائلی رنج می‌برد.آیا می‌توان گفت دکترین‌ آموزش و پرورش ما چیست؟یعنی می‌توان گفت‌ آموزش و پرورش در ایران برای چه کار می‌کند؟مثلا می‌خواهد دانش‌افزایی کند یا مهارت زندگی را بالا ببرد؟یا توانمندی‌های اجتماعی و تربیت شهروندی‌ را تقویت کند،یا خلاقیت و تفکر انتقادی بیاموزد؟ امروزه بیشتر به نظر می‌رسد که مدرسه می‌خواهد همه را به گونه‌ای تربیت کند که در کنکور قبول بشوند. این‌ها را فقط برای این که ذهن‌ها کمی به هم نزدیک‌تر شود گفتم.

شیرزاد عبد اللهی:جمع حاضر،افرادی صاحب‌نظر در حوزه آموزش و پرورش هستند و خوشبختانه خیلی‌ از آن‌ها در حوزه اجرایی هم با مسائل دست و پنجه‌ نرم کرده‌اند و احتمالا نظرات‌شان انتزاعی و صرفا تئوریک نخواهد بود.لازم است‌ گوشه چشمی به واقعیت‌های امروز آموزش و پرورش داشته باشیم،فکر می‌کنم راهکارهایی هم از دل این‌ صحبت‌ها بیرون بیاید.یکی از بحث‌هایی‌ که در سطح کلان کشور مطرح است، این است که‌ نهاد آموزش و پرورش مدرن در ایران از آغاز براساس‌ یک الگوی بومی شکل نگرفته و صرفا تقلیدی از آموزش و پرورش کشورهای غربی بوده.زمانی هم‌ که انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و نظام سیاسی‌ تغییر کرد،قرار این بود که آموزش و پرورش دچار تحول‌ شود،اما گرفتاری‌ها و مشکلات بزرگ‌تر،فرصت این‌ کار را از مسئولان گرفت و کار به این‌جا کشیده شد که امروز هیچ‌کس از عملکرد دستگاه تعلیم و تربیت‌ راضی نیست.این تحلیل‌ها را مرتب می‌شنویم.امروز از دید کسانی که در آموزش و پرورش حرف اول و آخر را می‌زنند،ما آموزش و پرورش داریم غرب‌زده که‌ بومی نیست و براساس اعتقادات اسلامی شکل نگرفته‌ و به جای تربیت انسان‌تر از اسلامی،انسان‌تر از غربی‌ تربیت می‌کند و خروجی‌اش اصلا مورد پسند نیست‌ و نیاز به یک تحول انقلاب گونه دارد.در این‌ مورد،سند مکتوبی هم به نام سند ملی‌ آموزش و پرورش تهیه شده که آقای دکتر مهر محمدی درباره‌اش توضیح خواهند داد.تهیه این سند از سال 28 توسط آقای مرتضی حاجی کلید خورد و ادامه‌ پیدا کرد تا حدودا (به تصویر صفحه مراجعه شود)

یکی دو ماه پیش که متن نهایی‌اش در شورای عالی‌ آموزش و پرورش تصویب شد و به امضای آقای‌ احمدی‌نژاد رسید و به شورای انقلاب فرهنگی فرستاده‌ شد.واقعا مشکل آموزش و پرورش ما چیست؟من‌ صحبت‌های مسئولان و مقامات بلندپایه را در مورد تحول اساسی مطالعه کرده‌ام.کلیاتی است در همین‌ حد که من گفتم.سیستم غرب‌زده و بد است و بر مبنای الگوی اسلامی شکل نگرفته،اما جنبه ایجابی‌ صحبت‌ها قوی نیست و راهکار مشخصی ارائه‌ نمی‌شود.دست آخر یک سری راه‌حل‌های عادی‌ مطرح می‌کنند که ربطی به کلیات موردنظرشان ندارد. مثلا ما باید معلم تربیت کنیم،باید به رشته‌های فنی‌ و حرفه‌ای توجه کنیم،می‌بایست کتاب‌های درسی را به روز کنیم و...الگوی اسلامی و مشخصات انسان‌ تراز اسلامی که می‌گویند و در بخش اعتقادی و فلسفی‌ سند ملی هم آمده،عینا در سندی به نام اهداف و وظایف‌ آموزش و پرورش ایران که در سال 6631 تصویب‌ شده وجود دارد؛پس چرا آموزش و پرورش ما با داشتن‌ اهداف عالی انسانی و اسلامی پیشرفت نکرده؟چرا همه از آن ناراضی‌اند؟

مرتضی حاجی:این که چرا آموزش و پرورش با وجود همه توجهاتی که در این سال‌ها به آن شده،باز هم‌ عملکرد یا برون‌داد راضی‌کننده‌ای ندارد،حتما عوامل‌ متعددی داشته است.من فکر می‌کنم یک آرمانگرایی‌ عمیق نسبت به آموزش و پرورش وجود دارد،یعنی‌ به طور رسمی و غیر رسمی،توقعات فوق طاقتی برای‌ این سازمان تعریف شده که در عمل،خیلی آسمانی‌ و دور از دسترس است و چون حاصل نمی‌شود،در مقایسه توقعات و آنچه برون‌داد این مجموعه است، می‌گویند محصول،محصول خوبی نبوده و توقعات‌ را برآورده نکرده،بنابراین دستگاه خوب عمل نکرده‌ و دچار مشکل است،نظام آموزشی مشکل دارد یا از غرب وارد شده و بومی نشده،یا علت‌های مختلف‌ دیگری برای آن برمی‌شمرند.به نظر من این بومی‌ نبودن از حرف‌هایی است که اگر 03،04 سال پیش‌ جایی برای طرح داشت،الآن موضوعیتی ندارد.مثل‌ لباسی که به تن ماست،این کت و شلوار،لباس ایرانی‌ نبوده است،ولی هیچ‌کس هم نمی‌گوید که این لباس‌ بومی ما نیست و به درد ما نمی‌خورد.بنا نیست راه‌هایی‌ را که دنیا طی کرده،رها کنیم و بخواهیم مثلا از نو چرخ را اختراع کنیم و بعد براساس آن پیش برویم. همان‌طور که آقای عبد اللهی به سند اشاره کردند،در سال 76 ستاد تغییرات بنیادی آموزش و پرورش،اگر اشتباه نکنم 55 هدف برای آموزش و پرورش برشمرد که هر بند از آن هدف‌ها 4،5 موضوعی را که خودشان‌ می‌توانند یک هدف باشند،در خود گنجانده بود.در آن مجموعه به قول معروف از شیر مرغ تا جان آدمیزاد وجود داشت.اهداف اعتقادی،اهداف قتصادی،اهداف‌ علمی،اهداف اجتماعی،اهداف فرهنگی-هنری، اهداف سیاسی-نظامی و...اما در عمل چه اتفاقی‌ افتاد؟مثلا در اهداف سیاسی-نظامی گفته شده بود که دانش‌آموختگان مدرسه‌ها بایستی روحیه‌ای پیدا کنند که با دیگر مسلمانان دوستی و مودت و تعهد برادرانه داشته باشند،اتحاد و ائتلاف سیاسی و نظامی‌ داشته باشند.در همان حال جنگ ایران و عراق اتفاق‌ افتاد و همان دانش‌آموخته یا دانش‌آموز یا معلمی که‌ باید آموزش بدهد و آن هدف را محقق کند،تفنگ‌ در دست می‌گیرد و علیه مسلمان دیگری جنگ‌ می‌کند.حتی همان کسانی که این هدف را نوشته و تصویب کرده بودند،برخلاف آنچه که به عنوان هدف‌ تعلیم و تربیت شمرده شده بود،ناگزیر از اقدام شدند. این نشان می‌دهد هدفگذاری واقعی نبوده و در تعیین‌ اهداف به بسیاری از واقعیت‌های جهان توجه نشده‌ بود.یا مثلا گفته شده بود اقتصاد باید راهی باشد برای‌ رسیده به تکامل معنوی،ولی در عمل رقابت‌های‌ اقتصادی چنان افراد را به جان یکدیگر می‌اندازد که‌ همه معنویت،اخلاق و اعتقادات را به بازی می‌گیرند تا به هدف اقتصادی برسند.

عبد اللهی:یعنی شما معتقدید سند سال 66 یا اول‌ انقلاب،براساس فلسفه اسلامی یا آموزش و پرورش‌ نوشته شده،ولی در عمل اجرا نشده؟

حاجی:من می‌گویم اصلا قابل اجرا نیست،یعنی آن‌ بلندپروازی و آرمانگرایی که در تدوین هدف‌ها بوده، امکان اجرایی شدن را از آن‌ها گرفته.برای آموزش‌ و پرورشی که باید این 67 اصل را رعایت کند،باید امکاناتی هم فراهم شود،به نظر من توقعات فراتر از امکانای است که کل کشور دارد.

عبد اللهی:جناب آقای دکتر نجفی،شما به مدت‌ 9 سال در دوره جنگ و بعد از جنگ،وزیر آموزش‌ و پرورش بودید.درباره این که گفته می‌شود آموزش‌ و پرورش ما غربی و وارداتی بوده و بعد از انقلاب‌ هم فرصتی پیدا نشده که اهداف آموزش و پرورش‌ براساس فلسفه اسلامی نوشته شود و آنچه وجود دارد،وصله و پینه و مونتاژ بوده(اصطلاحی که آقای‌ فرشیدی به کار برد)و الآن بایستی یک تحول بنیادین‌ صورت بگیرد،چه نظری دارید؟

محمد علی نجفی:صحبت‌های آقای حاجی مورد تایید من هم هست.من فکر می‌کنم مساله آموزش‌ و پرورش آن‌قدر پیچیده و دقیق است که هر مساله‌ کوچک آن،نیاز به بحث‌های بسیار طولانی و مستوفی‌ دارد.معتقدم تعابیری که در مورد آموزش و پرورش به‌ کار برده شده،چندان درست نیستند.مثلا آموزش و پرورش ما حاکی از غرب‌زدگی است؟

عبد اللهی:گفته می‌شود از نظر مبانی شناختی،این‌ آموزش و پرورش غرب‌زده است.

نجفی:این‌طور نیست؛یا مثلا این که انسان‌تر از غربی‌ تربیت می‌کند،ای کاش این کار را می‌کرد.چون از نظر اخلاقی و تربیتی،انسان‌تر از غربی بالاتر از چیزی‌ است که ما در جوامع خودمان تربیت می‌کنیم.بنابراین‌ من فکر می‌کنم روی همه آن ادعاها و ایرادهایی که‌ از آموزش و پرورش گرفته می‌شود،جای بحث وجود دارد.زمانی آقای ترکان،وزیر راه بودند.به ایشان انتقاد می‌کردند که شما راه‌هایتان استاندارد نیست.گفت که‌ راه‌های ما با استانداردهای کجا نمی‌خواند؟گفتند با استاندارهای اروپا و آمریکا.گفت خوب مگر پیکانی‌ که شما می‌سازید،با استانداردهای اروپا و امریکا همخوانی دارد که راه ما با آن استانداردها نمی‌خواند؟ تازه اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم،راه‌های کشور به آن استانداردها نزدیک‌تر است تا صنایع کشور، بخصوص صنعت خودروسازی.در مورد آموزش و پرورش،به نظر من،حرف اول این است که شما از نظر تربیت نیروی انسانی آموزش و پرورش را با استاندارهای کجا مقایسه می‌کنید؟ببینیم که فاصله‌ آن با استاندارها بیش از فاصله صنعت با استانداردهای‌ همان کشورها درایران است یا کمتر؛اگر کمتر است، آموزش و پرورش در دوره قبل و بعد از انقلاب،یا حداقل‌ در این 03 سال به طور نسبی موفق بوده.اما من فکر می‌کنم اشکال کار آموزش و پرورش این است که ما اندیشه روشنی در خصوص تعلیم و تربیت نداریم.زمانی‌ پویر در مورد هایدگر گفته بود که اگر اندیشه روشنی‌ داشت،قطعا می‌شد فهمید که چه می‌گوید،اما چون‌ خودش اندیشه روشنی نداشت،آدم هرچه می‌خواند نمی‌فهمد او چه می‌گوید.در مورد تعلیم و تربیت و آموزش و پرروش هم همین‌طور است.ما در طول‌ 13 سال گذشته مرتب از طریق سعی و خطا عمل‌ کرده‌ایم،تصمیماتی گرفته‌ایم،بخش عمده‌ای از آن‌ برنامه‌هایی را که مطرح کردیم،نتوانسته‌ایم اجرا کنیم. بخشی را هم که اجرا کرده‌ایم،نسبت به هدفی که از ابتدا داشته‌ایم،نتیجه معکوس داده و این‌ها،همه ناشی‌ از آن است که آموزش و پرورش یک اندیشه روشن‌ ندارد.چند سال پیش وزیر دوم آموزش و پرورش دولت‌ آقای احمدی‌نژاد از ما دعوت کرد تا در جلسه‌ای در مورد این که در آموزش و پرورش چه باید کرد،نظراتی‌ بدهیم.رفتیم آن‌جا و دیدیم وقت جلسه حدود یک‌ ساعت و نیم است و نزدیک به 03 نفر را هم دعوت‌ کرده‌اند.حدود 04 دقیقه معاون پرورشی وزارتخانه‌ توضیح داد که می‌خواهند چه کارهایی بکنند.05 دقیقه‌ زمان برای 03 نفر آدم باقی ماند.بعد یک مجموعه‌ای‌ از سوالات را هم گذاشتند جلوی ما و گفتند می‌خواهیم‌ پاسخ شما را بدانیم.من آن برگه را نگه داشته‌ام که به‌ نظر من به طور کامل نشان می‌دهد اندیشه روشنی در آموزش و پرورش وجود نداشته و ندارد و دچار یک‌ سردرگمی تمام عیار است.02 تا سوال مطرح کرده‌ بودند.سوال اول این بود و ما و هم به عنوان فرهیختگان‌ و مدیران ارشد و با سابقه قرار بود در مورد این موضوعات‌ توضیح بدهیم:"فلسفه تعلیم و تربیت در جمهوری‌ اسلامی ایران و اهداف بنیادی آن در مقایسه با مکاتب‌ فکر مطرح در دنیا کدام هستند؟نگرش ایرانی- اسلامی،حاکمیت آموزه‌های وحیانی و به کارگیری‌ دستاوردهای دانش بشری در حوزه‌های مختلف آموزش‌ و پرورش چه تحولاتی را الزامی می‌کند؟"تازه این سوال‌ اول بود.در پایان هم نوشته بود لطفا سایر موضوعات‌ اولویت‌دار نیز در پاسخ مدنظر باشد.این نشان می‌دهد که ما واقعا حتی در طرح سوال و تشکیل جلسه،اندیشه‌ روشنی در خصوص مسائل آموزش و پرورش و پیچیدگی‌های آن نداریم و چون این اندیشه روشن وجود ندارد،در مورد کارکردهای آموزش و پرورش هم درک‌ درستی نداریم و همان‌طور که آقای حاجی می‌فرمایند، چون در مواردی انتظارات حداکثری داریم،از انتظارات‌ حداقلی هم غفلت می‌کنیم.مثلا از یک طرف انتظار داریم که در مسائل سیاسی و نظامی،آموزش و پرورش‌ افرادی را تربیت کند که فلان وضعیت را داشته باشند. از طرف دیگر در ارتباط با خلاقیت و این که دانش‌آموز را به تفکر همراه با خلاقیت دعوت کند،از موضوعات‌ مهم غفلت می‌کنیم.

در یک تقسیم‌بندی کلی می‌شود برای آموزش و پرورش کارکردهای سه گانه‌ای را در نظر گرفت.در کارکرد اول،آموزش و پرورش ابزاری است برای ایجاد آرامش معنوی و درونی در زندگی افراد و کمک به‌ تعامل و تعادل شخصیت فرد؛انسان بدون تعلیم و تربیت کافی نمی‌تواند به مراحل تکامل انسانی دست‌ یابد.در این بحث،نهاد دین و اخلاق نقش غالب را دارد شاید چون کشور ما یک کشور ایدئولوژیک است، می‌توان گفت آموزش و پرورش هم وضعیت‌ ایدئولوژیک پیدا می‌کند و نهاد دین نقش غالب را ایفا خواهد کرد.در کارکرد دوم،آموزش و پرورش وسیله‌ای‌ است برای سازگاری انسان و جامعه و ایجاد تعامل‌ مثبت و سازنده میان فرد و اجتماع.این که انسان به‌ دیگران اعتماد پیدا کند،بتواند اعتماد آن‌ها را جلب‌ کند،به حقوق دیگران احترام بگذارد،توانایی دفاع از خود را داشته باشد و به عنوان یک شهروند،بتواند خودش را با جامعه تطبیق دهد و سازگار کند.در این جا نقش غالب،با نهاد فرهنگ و تربیت است.در کارکرد سوم،آموزش و پرورش نهادی برای بالا بردن توان‌ ملی از نظر اقتصادی،علمی،فنی و...است.همان‌ چیزی که باید برای تولید سرمایه انسانی و توسعه و رشد از آن استفاده کرد.این‌جا نهاد دانش و تکنولوژی‌ نقش غالب را دارد.اگر این سه کارکرد را بررسی کنیم، اتفاقا در کارکرد اول بیشترین ضعف را داریم،یعنی‌ آن‌جا که باید دانش‌آموزان و فراوردهای آموزش و پرورش را اخلاقی بکنیم،از نظر ایدئولوژیک دچار ضعف جدی بوده‌ایم.دانش‌آموز احساس می‌کند در مدرسه یک چیز به او می‌گویند،ولی در حدی که به‌ عقل او می‌رسد،وقتی به جامعه از بالا تا پایین نگاه‌ می‌کند،می‌بیند که همه چیز برخلاف آن است.مثلا حجم دروغ‌هایی که از سرانه ملی به خورد مردم‌ می‌دهند و مردم هم این دروغ‌ها را می‌فهمند.بعد شما می‌خواهید در آموزش و پرورش از دروغگویی به‌ عنوان یک رذیلت اخلاقی صحبت کنید.کارکرد دوم‌ هم که باز می‌گردد به تربیت و فرهنگ،به نظر من‌ ضعیف بوده،ولی نسبت به اولی بهتر است.باز هم‌ ملاحظه می‌کنید در برنامه‌ریزی آموزش و پرورش و اجرای برنامه‌ها،اتکای شما بیشتر به بخش‌های بیرون‌ آموزش و پرورش است تا درون آن و چون بخش‌های‌ بیرون لنگ می‌زده،نتوانسته‌ایم کارکرد قابل قبولی‌ داشته باشیم.کارکرد سوم،بهترین کارکرد آموزش و پرورش بوده.یعنی نیروهایی تربیت کرده که وقتی به‌ دانشگاه می‌روند و حتی در دوره لیسانس فارغ التحصیل‌ می‌شوند،خیلی از دانشگاه‌های تراز اول دنیا آن‌ها را به راحتی می‌پذیرند و بورس می‌کنند.به نظر من‌ آموزش و پرورش در مسائل فنی و حرفه‌ای نقش‌ تعیین‌کننده و مثبتی ایفا کرده.در مجموع اگر بخواهیم‌ آموزش و پرورش را درست کنیم،باید ابتدا یک اندیشه‌ روشنی در مورد آموزش و پرورشی و کارکردهایش داشته‌ باشیم و براساس آن سیستم را تنظیم مجدد بکنیم‌ و برنامه‌ها را پیش ببریم.

عبد اللهی:شما در مورد نقش نهاد دولت در آموزش‌ و پرورش و رابطه بین دو نهاد دولت و آموزش و پرورش چطور فکر می‌کنید؟دامنه دخالت دولت‌ها در مسائل آموزش و پرورش چقدر باید باشد؟ظاهرا حد یقفی برای آن وجود ندارد.

نجفی:دقیقا.به نظر من یکی از ایرادهای اصلی‌ آموزش و پرورش در کشور ما همین مساله است. درست است که آموزش و پرورش یک پایه‌ای در دولت‌ دارد،اما به نظر من باید به عنوان بخشی از جامعه‌ مدنی تلقی شود و یک حلقه یا نهاد واسط بین مردم‌ و حاکمیت باشد.زمانی بود که وقتی ما می‌گفتیم‌ مدرسه غیر انتفاعی،همه دادشان به هوا می‌رفت که‌ می‌خواهند آموزش و پرورش را خصوصی بکنند و خصوصی‌سازی هم یعنی خلاف عدالت و...در حالی که اگر با این دیدی که من به آن نگاه می‌کنم، به مساله نظر کنید،درخواهید یافت برای این که آموزش‌ و پرورش یک نهاد و بخشی از جامعه مدنی بشود، دولت باید اقداماتی بکند،از آن نوع مسائلی که تحت‌ عنوان تشکیل شوراهای آموزش و پرورش مطرح بود، مطرح شد،این‌ها همه اقداماتی در این جهت بودند، هر چند قوت چندانی نداشتند.

عبد اللهی،احتمالا منظور شما این نیست که دولت‌ هزینه‌های آموزش و پرورش را پرداخت نکند.

نجفی:نه.منظور این است که واقعا آموزش و پرورش‌ به سمت یک نوع دموکراتیزاسیون پیش برود،به نحوی‌ که معلم،دانش‌آموز و مردم در تصمیم‌گیری‌های‌ آموزش و پرورش دخیل باشند و وقتی شما می‌خواهید به آموزش و پرورش وزن بدهید،به عنوان یک نهاد جامعه مدنی سنگین‌تر از وزن آموزش و پرورش به‌ عنوان یک نهاد دولتی باشد.

00رحیم عبادی:من فکر می‌کنم یکی از چالش‌های‌ اصلی نهاد آموزش و پرورش،بخصوص بعد از انقلاب‌ این بود که هیچ وقت از منظر تفکر و نگرش و مبانی‌ نظری به آن نگاه نشد.به همین خاطر آموزش و پرورش‌ به لحاظ نظری تقریبا نهاد سرگردانی بود،به این معنا که دیگران برای آن سیاست و خطمشی تعیین‌ می‌کردند،گرچه در درون خود تلاش‌های زیادی کرد تا خودش را به روزرسانی کند،ولی چون شرایط خاصی‌ داشت،شرایطی مثل حجم مسئولیت‌ها از یک طرف‌ و از طرف دیگر،تعهدات اجتماعی در سطح جامعه بر اساس نرخ رشد جمعیت بالای 4/8،هم نگاه آرمانگرایانه‌ و فقدان تئوری و راهنمای عمل،این چند مساله باعث‌ می‌شد که در چرخه مسائل اجرایی گرفتار بماند و هیچ‌ وقت نتواند به مسائل اصلی بپردازد.به نظر من آن‌ چالشی که آموزش و پرورش را هم به لحاظ اعتقادی، هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ تاثیر،از فرهنگ‌ غرب متاثر می‌بیند،از یک منظر درست است.البته‌ به این معنا که آموزش و پرورش غرب‌زده است و دانش‌آموز را در تراز غربی تربیت می‌کند،به نظر من‌ این یک اعوجاج فرهنگی است که بعد از سی سال ادعا کنیم مدارس و دانشگاه‌هایمان محصول غرب‌اند،این‌ یک نوع فرافکنی برای فراز از پاسخگویی است.کارکرد آموزش و پرورش هم مثل کارکرد جمهوری اسلامی‌ است،یعنی آیینه واقعی آن چیزی که در کلیت نظام‌ جمهوری اسلامی بعد از انقلاب اتفاق افتاده با یک‌ تفاوت‌های محدودی در آموزش و پرورش تجلی پیدا کرده است.با این تفائت که ما در جمهوری اسلامی‌ یک سند راهبردی به نام قانون اساسی داریم که همچنان‌ می‌تواند راهنمای عمل باشد که البته معمولا کمتر به‌ آن توجه می‌شود،اما در آموزش و پرورش فاقد آن‌ هستیم.از زمان شهید رجایی تلاش شد در آموزش‌ و پرورش تغییر بنیادی صورت گیرد که مسئولیتش به‌ آقای دکتر نائینی واگذار شد.بعد در زمان دکتر اکرمی‌ بحث تدوین سند نظام بنیادین آموزش و پرورش مطرح‌ شد.در زمان آقای دکتر نجفی تلاش شد آن سند عملیاتی شود که منجر به تغییر نظام آموزش متوسطه‌ شد.در زمان آقای حاجی تلاش شد سند ملی راهبردی‌ برای آموزش و پرورش نوشته شود و در اصل یک‌ راهنمای عملی برای دست‌اندرکاران آموزش و پرورش‌ تدوین گردد.ولی به نظر من به دو دلیل عمده این‌ خلا همچنان وجود دارد:

یک دلیل همان است که در کلیت نظام سیاسی هم‌ یک آشفتگی تئوریک و فقدان نظریه راهبردی برای‌ عمل وجود دارد.دقت فرمایید آموزش و پرورش هم‌ مثل جمهوری اسلامی متاثر از سه چهار مولفه یا نظریه‌ فرهنگی و تئوری است. یک مولفه فرهنگی که از قبل‌ از انقلاب و از زمان نظام شاهنشاهی به ارث برده بودیم، تاثیر خودش را گذاشته و بخشی از باورهای جامعه را شکل داده است.مقوله دوم،فرهنگ غرب است که‌ آن هم تاثیرگذار بوده.بالاخره جامعه ما در یک سیر تاریخی و طبیعی،بخشی از ارزش‌ها و باورهای فرهنگ‌ غرب را در درون خود جای داده است.مولفه سوم،دین‌ و ارزش‌های انقلاب اسلامی است که بویژه بعد از انقلاب،به عنوان یک عرصه فرهنگی همه چیز را متاثر کرد.شاید مولفه چهارمی را هم بتوان اضافه کرد و آن‌ یک سری قواعد خاص به نام نظام سیاسی که گاه‌ بنیان‌های دینی هم ندارند و بیشتر رویه‌هایی هستند که بویژه به نام دین در آموزش و پرورش اعمال می‌شوند، آموزش و پرورش مهم‌ترین نهادی است که از این‌ مولفه‌های فرهنگی تاثیر پذیرفته و در نتیجه تراز محصول‌ تربیت شده آموزش و پرورش،محصول این مولفه‌های‌ فرهنگی است.شاید انحراف از آن‌جا آغاز شد که مقوله‌ آموزش و پرورش بیشتر به جای این که از منظر علمی‌ و تخصصی بررسی شود،از منظر کاملا دینی یا سیاسی‌ دیده شد.این روند در سال‌های اول انقلاب شتاب‌ بیشتری داشت.در صورتی که ما باید بپذیریم آموزش‌ و پرورش یک حوزه تخصصی است.تعلیم و تربیت‌ مثل بسیاری از حوزه‌ها آداب و مقرارتی دارد،صاحب‌ علم،تجربه و پیشینه‌ای است و قطعا مثل همه حوزه‌ها (به تصویر صفحه مراجعه شود) بایستی این امکان بشود که متخصصان تعلیم‌ و تربیت در بسیاری از سیاست‌ها،فرایندها،برنامه‌ها، منابع و محتواها مداخله کنند و این امری است که‌ اختصاص به غرب ندارد،گرچه آموزش و پرورش به‌ معنای نهاد جدیدی که ما داریم،محصول تمدن غرب‌ است،ولی اگر ریشه‌یابی کنیم،تمدن غرب هم در فلسفه‌ یونان باستان ریشه‌دارد که سقراط بنیانگذار اول آن بود، بعدها افلاطون و ارسطو آمدند و آن را دنبال کردند. اتفاقا خیلی از علمای صاحب نام در تعلیم و تربیت‌ اسلامی،مثل فارابی،ابو علی سینا و خواجه نصیر افتخار می‌کنند که شاگردان ارسطو هستند.بنیان آموزش و پرورش بر مبنای خرد و عقلانیت اصولا در یونان باستان‌ و توسط فیلسوفان بزرگی همچون سقراط نهاده شد که نقطه مقابل سوفسطائیان بود و به جای سفسطه و روش منولوگ از فلسفه و خردگرایی و پرسشگری و دیالوگ و گفت‌وگو بهره برد و بنیاد آموزش و پرورش‌ تخصصی و مبتنی بر عقلانیت را پایه‌گذاری کرد.آنچه‌ در آموزش و پرورش ما،بویژه در سال‌های اخیر می‌گذرد، قبل از این که از اندیشه بلند فلاسفه تعلیم و تربیت مبتنی‌ بر خردگرایی متاثر باشد،متاثر از آموزش و پرورش دوران‌ قرون وسطی است که اتفاقا به نام دین منشا بسیاری‌ از نارسایی‌ها و آشفتگی‌های تربیتی و آموزشی شد؛شاید امروز زمان آن رسیده باشد که برای بازنگری از این‌ منظر به آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی بنگریم.

عبد اللهی:منتقدان معمولا اشاره می‌کنند به رنسانس‌ و مکتب اومانیسم.می‌گویند که مکتب اومانیسم در تقابل با مکاتب الهی قرار دارد و معتقدند ما نباید بر اساس الگوهای غربی که نشات گرفته از اومانیسم‌ است،عمل کنیم،بایستی براساس الگوهای اسلامی‌ برنامه‌ریزی کنیم.

عبادی:به قول جناب دکتر نجفی،باید مستنداتی برای‌ این ادعاها ارائه کرد.بالاخره آن‌هایی که فلسفه غرب، بویژه فلسفه آموزش و پرورش را بنیانگذاری کردند، شخصیت‌هایی مثل ژان ژاک روسو و کانت بودند و شاید اولین کسانی بودند که بحث کارکرد اخلاقی و اجتماعی آموزش و پرورش را به عنوان یک نهاد موثر مطرح کردند و اتفاقا این شخصیت‌ها افرادی بودند که وجه تمایز افکار و اندیشه‌شان،بعد اخلاقی و توجه‌ به ابعاد تربیتی و آموزش و پرورش بود.کانت به عنوان‌ یک معلم اخلاق مطرح است و بسیاری از عالمان‌ امروز افتخار می‌کنند که شاگرد او هستند.او سعی‌ می‌کند کلیت آموزش و پرورش را در فرایندی از تربیت‌ انضباطی ترسیم کند و اوج تعلیم و تربیت را تربیت‌ اخلاقی می‌داند و می‌گوید"ایده خداوند در تعلیم و تربیت کودکان باید هر بار که به زبان می‌آید،جان ما را از احترام سرشار کند،این نام باید به ندرت بر زبان‌ آید و هیچ‌گاه سبک گرفته نشود"؛یا روسو می‌گوید: "تربیت دینی به هیچ‌وجه،آموختن آداب و احکام نیست. تربیت دینی بیدار کردن محبت و ستایش خدا ست در انسان‌".بعد از تمدن یونان باستان و ورود مسیحیت‌ انحرافی به جامعه از قرن چهارم و پنجم تا تقریبا قرون‌ چهاردهم و پانزدهم،انحرافی در پوشش دین از جمله‌ در مقوله آموزش و پرورش اتفاق افتاد که اصطلاحا همان دوران قرون وسطی است.در آن زمان‌ روش‌هایی به نام دین به کار گرفته شد که متاسفانه‌ خیلی از آن‌ها امروز در جامعه به نام دین انجام می‌شود. آن روش‌ها یعنی استفاده ابزاری از دین و به اصطلاح‌ تغییر کارکرد آموزش و پرورش و تبدیل شدن به ابزاری‌ برای حکومت برای تفتیش عقاید،جلوگیری از آزادی‌ اندیشه،آزادی فکر و به زندان بردن اندیشمندان و سوزاندن کتاب‌ها و بسیاری از اتفاقاتی که به‌ شکل‌گیری زنسانس منجر شد.بنیانگذاران رنسانس‌ کسانی مثل روسو بودند که اصلاحات اجتماعی را از منظر آموزش و پرورش دنبال کردند.همین نکته‌ ظریفی که آقای دکتر نجفی به آن اشاره کردند،نقش‌ دولت را به عنوان یک نقش مدنی در فرایند آموزش‌ و پرورش بازسازی می‌کند.چیزی که امروز در غرب‌ در خیلی زمینه‌ها اتفاق افتاده،در اصل نهاد دولت یک‌ نهاد پشتیبان است،نه قیم.

عبد اللهی:جناب دکتر ستاریفر،تخصص شما در بحث توسعه است.این که آموزش و پرورش در توسعه‌ جوامع نقش مهمی دارد،یک امر بدیهی است.در سازمان برنامه دوره شما،آموزش و پرورش یک سازمان‌ مصرف‌کننده بود،در حالی که نگاه به آموزش و پرورش‌ باید یک نگاه سرمایه‌گذاری باشد.در آن دوره حدود 3 تا 4 هزار میلیارد تومان به آموزش‌ و پرورش اختصاص می‌دادید،البته‌ الآن با احتساب تورم رسیده به حدود 11 هزار میلیارد تومان یا 11 میلیارد دلار.تولید ناخالص ملی ما حدود 003 میلیارد دلار است و ما حدود 3 درصد تولید ناخالص ملی را به آموزش و پرورش اختصاص می‌دهیم.سهم‌ آموزش و پرورش از تولید ناخالص‌ در اتحادیه اروپا حدود 7-6 درصد و میانگین جهانی حدود 5 درصد است. نکته جالب این که سرانه دانش‌آموزی‌ در ایران حدود 009 هزار تومان و در اتحادیه اروپا 01 هزار دلار است.

محمد ستاریفر:با عرض معذرت،آمار و ارقامی که‌ دادید شاتباه است.ببینید GNP محصول کل کشور است.اگر دولت مثلا %4 خرج آموزش و پرورش بکند، خانوارها نیز در ایران حدود 01 الی 51 درصد از درامد خود را صرف تحصیل فرزندان خود می‌کنند.ازاین‌رو این شاخص که به آن اشاره کردید،شاخص خوبی‌ نیست.شاخص دیگر این است که بودجه دولت‌ها چقدر رویکرد در آموزش و پرورش دارد.در سال‌های گذشته‌ حدود 51 الی 71 درصد بودجه عمومی دولت به‌طور مستقیم به آموزش و پرورش اختصاص یافته که در سطح جهان و در بین دولت‌ها درصد بالایی است.از طرف دیگر،بیش از آنچه که دولت خرج آموزش و پرورش می‌کند،خانوارها از طریق فرزندان خود خرج‌ آموزش و پرورش می‌کنند که با احتساب آن،رقم‌ها به‌ شدت دگرگون می‌شوند.اما برگردم به آن سال‌هایی‌ که فرموده بودید و سوالی که از دو وزیر سابق داشتید؛ مشکل ما به آموزش و پرورش ما باز می‌گردد.به نحوه‌ نگاه یا روش‌شناسی‌ای که در رابطه با جایگاه آموزش‌ و پرورش،کشور و جامعه و بخصوص مجموعه دولت‌ها در این سی سال و حتی قبل از انقلاب وجود داشته و دارد.استحضار دارید که در بحث آموزش و پرورش، تقریبا همه کشورهای جهان اعلام می‌کنند که ما دچار بحران هستیم،البته ماهیت این بحران‌ها در هر کشوری‌ متفاوت است،هرچند این بحران‌ها موازین ثابتی نیز دارند.مهم‌ترین چالش‌ها و بحران‌های پیش روی‌ آموزش و پرورش این است که آموزش باید کجا باشد، چه آموزش بدهند تا توسعه شکل گیرد و متقابلا از توسعه چه چیزی باید به آموزش و پرورش برسد.برای‌ مثال،ما از آموزش و پرورش چه می‌خواهیم؟فرایندهای‌ شکل‌گیری توسعه آن هم در وجوه مختلف آن؛جامعه‌ جهانی از آموزش و پرورش انتظاراتی دارد،این که آموزش‌ و پرورش نسبت به پرورش عقل سلیم و آدم باخرد جهت اصلاح رفتار و کردار و قضاوت‌ها برای ساختن‌ جامعه‌ای با رویکرد حقیقت،زیبایی و خوبی اقدام کند. این تعریف یونسکو است.البته این تعریف،فقط متوجه‌ دستگاه آموزش و پرورش نیست،بلکه مخاطب آن‌ فرد،خانواده،جامعه و دولت است.اما در این مورد خطاب‌ قرار گرفتن دولت،بسیار بنیادین و اساسی و تعیین‌کننده‌ است.سوالی مطرح شد:آیا آموزش و پرورش ایران‌ شکست خورده و نتوانسته خود را با موازین دینی و اسلامی هماهنگ و سازگار سازد؟به نظر من باید بر اساس یک روش‌شناسی علمی،جواب را یا در"بایدها" پیدا کنیم یا در"هست‌ها".در اسلام بحث‌"بایدها"است. در این‌صورت باید گفت آموزش و پرورش‌ما نمی‌تواند فقط در این بایدها خلاصه شود،بلکه تابعی از میزان‌ مسلمانی فعلی ماست و مسلمانی ما که در پندارها، گفتارها،کردارها،عادت‌ها و رفتارهای ما خلاصه شده، سازنده بسیاری از ویژگی‌های آموزش و پرورشی است‌ که اکنون داریم،مسلمانی امروز ما هم تا حد زیادی‌ تابعی از اسلام نیست.آموزش و پرورش دستگاه خاصی‌ است که بخش مهمی از وظایف دستگاه آدم‌سازی کشور به عهده او ست،اگرچه کلیت جامعه و دولت نیز این‌ وظیفه را دارند.اگر جواب در"هست‌ها"باشد،بحث به‌ جاهای خوبی می‌رسد،زیرا می‌توانیم به جایگاه آموزش‌ و پرورش،ساختار و کارکردهای آن بپردازیم.می‌خواهم‌ بگویم کشوری می‌تواند از کلیت آموزش و پرورش خود نمره قابل قبولی بگیرد که بحث آموزش و پرورش و تولید آدم‌سازی آن را متعلق به کلیت جامعه و دولت‌ بداند،نه وزارت آموزش و پرورش.در این‌صورت‌ بسیاری از قوت‌ها و ضعف‌ها در نظام آموزش و پرورش‌ متوجه کل جامعه و دولت می‌شود،نه یک دستگاه‌ خاص.در سی سال گذشته حداقل نزد دولت‌ها،این‌ تولید اجتماعی و آموزش و پرورش به صورت یک کلیت‌ بوده و با نظامات آموزش رسمی و غیر رسمی و در گستره‌ فرد،خانواده،جامعه،کشور و رسالت‌هایی به صورت‌ مستقیم و غیر مستقیم بر عهده همگان در برپایی یک‌ نظام آموزش و پرورش پویا،بالنده،جامع،باکفایت، توسعه‌گرا و توسعه‌ساز مورد توجه جدی و پایدار قرار نگرفته است.نظامات ایران در نیم قرن گذشته‌ نتوانسته‌اند به یک نحوه دید،گفتمان و روش‌شناسی‌ جامع،توسعه‌ای،فراگیر،باکفایت،صریح مشخص‌ در رابطه با آموزش و پرورش دست یابند.آنچه دنیا از آموزش و پرورش توقع دارد،هم کسب رویکردهای‌ نظری توسعه و هم موفقیت در سطح اقتصاد و تجارب‌ توسعه است؛توسعه فردی و اجتماعی منوط به انسان‌ آموزش دیده است.آموزش سنگ زیرین شکل‌گیری‌ سرمایه‌ها ست،آن هم سرمایه‌های بنیادین، بالنده، فرایندی و پایدار همچون منابع انسانی،سرمایه انسانی‌ و سرمایه اجتماعی؛اگر این سه در انسان محقق شود، توسعه فرهنگی،توسعه اجتماعی،توسعه اقتصادی، توسعه زیست‌محیطی و به تبع این‌ها،توسعه پایدار شکل‌ خواهد گرفت.با این رویکرد،وزارت آموزش و پرورش‌ بخش کوچکی از این آموزش را عهده‌دار است.اگر امروز آموزش و پرورش ما از کارایی و اثربخشی لازم‌ برخوردار نیست،این عدم کارایی هم متوجه درون سازمان‌ آموزش و پرورش و هم متوجه کلیت جامعه است.چه‌ بسا این دستگاه نسبت به مسئولیتی که بر عهده گرفته‌ و ابزاری که داشته،حد قابل قبولی داشته باشد،در حالی‌ که محصول آن نتوانسته جوابگوی مسائل توسعه ما باشد.استحضار دارید نظام آموزش و پرورش در سطح‌ اولیه،مسئولیت آموزش‌های اولیه را بر عهده دارد:در دروه ابتدایی،خواندن و نوشتن.بعد داده‌هایی را باید از حوزه دین،علوم،تکنولوژی،فرهنگ عمومی کشور و مملکت بگیرد و آن را کاربست خود کند و سپس در سطح بالاتر در دبیرستان‌ها باید بتواند در سطح قابل‌ قبولی انسان آموزش دیده اولیه را تحویل دانشگاه و جامعه‌ بدهد.به دلیل ضعف در دید و گفتمان و متدولوژی که‌ در اندیشه به آموزش و پرورش داریم،در قبل و بعد از انقلاب با این حوزه مهم آدم‌سازی،در فرایندهای نظامات‌ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری به شکل انفعالی نه فعال، موردی نه پایدار،جزئی نه تسلسلی و پسماند نه اصلی‌ برخورد شده است.

عبد اللهی:یعنی شما معتقدید توقعاتی که الآن در جامعه‌ از دستگاه رسمی آموزش و پرورش وجود دارد،خیلی‌ زیاد است و همه متعلق به آموزش و پرورش نیست؛ من خودم احصاء کردم،آموزش و پرورش وظیفه حدود 21 دستگاه مختلف را انجام می‌دهد:وزارت علوم، وزارت مسکن،وزارت بهداشت،شهرداری،سازمان‌ تبلیغات اسلامی،بهزیستی و...

ستاریفر:حسب هر روش‌شناسی،هر آموزش و پرورشی از ساختار و کارکردی برخوردار است. مجموعه‌ای از دستگاه‌ها محصولات خود را به عنوان‌ داده به آموزش و پرورش می‌دهند و ستانده‌ای‌ می‌گیرند.اگر بخواهیم ستانده انسان آموزش دیده‌ و توسعه‌گرا باشد،باید نوسازی و بازسازی گسترده‌ای‌ در ساختار آموزش و پرورش صورت گیرد.اکنون‌ ما در هر سه سطح داده‌ها،ساختار و کارکردها مشکل‌ داریم.مهم‌ترین مشکل بنیادین ما حداقل درسی‌ سال گذشته و در بخش داده‌ها و سانده‌ها ست،در حالی که بیشتر به ساختار آموزش و پرورش و نحوه‌ طبقه‌بندی امور آن ایراد می‌گیریم.

یکی از رویکردهای مهم در توسعه،تحقق رویکرد"کار بدون آموزش نه و آموزش بدون کار نه‌"است.باید نگریست که امروز چه میزان از این رویکرد دور هستیم‌ و تا چه میزان هم‌پیوندی عمیق بین صنایع،خدمات‌ و کشاورزی با آموزش و پرورش وجود دارد تا ساختار آموزش و پرورش بتواند فرایند فنی و حرفه‌ای خود را پویا سازد.امروز بین آموزش و پرورش از نوع رسمی‌ و غیر رسمی‌اش،وزارت آموزش و پرورش با آموزش عالی، وزارت آموزش و پرورش با بازار کار،وزارت آموزش و پرورش با فرهنگ عمومی،آموزش و پرورش با نهاد خانواده،فرد،اولیا و مربیان،هم‌پیوندی لازم به صورت‌ ارگانیک،سیستمی،تعاملی و در راستای تحقق اهداف‌ توسعه پایدار شکل نگرفته است.

حاجی:این که آقای دکتر ستاریفر اشاره کردند،انتزاعی‌ بودن و به نوعی منزوی بودن آموزش و پرورش در نظام مدیریتی و تصمیم‌گیری کشور،مشکلی است‌ که سال‌ها احساس شده؛سند راهبردی مطرح شد تا سند ملی آموزش و پرورش باشد،یعنی سندی که‌ همه بخش‌های اجرایی،اداری،مدیریتی و کشوری‌ را با آموزش و پرورش پیوند بدهد.اشاره کردند به‌ این که آموزش و پرورش نتوانسته پیوند لازم را با آموزش عالی ایجاد کند.لازم است که یک پیوند عمومی بین آموزش و پرورش و همه عوامل‌ تصمیم‌گیر کشور ایجاد شود و این احتیاج به یک سند دارد.شاید اولین قدم برای ایجاد تحول در آموزش و پرورش‌این است که این ارتباطات را درست تعریف‌ کنیم و جایگاه آموزش و پرورش در نظام تصمیم‌گیری‌ و مدیریتی کشور مشخص شود.

نجفی:از فرمایش آقای دکتر ستاریفر این‌طور فهمیدم‌ که نهاد آموزش دستگاه‌های مختلفی را شامل می‌شود، یکی از این دستگاه‌ها که البته شاید مهم‌ترین هم باشد، خود آموزش و پرورش است.مساله ما این است که‌ دستگاه‌هایی که باید در دل نهادها ایفای نقش‌ می‌کردند،یا به درستی ایفای نقش نکردند یا کارهایی‌ کردند که در مغایرت و حتی تعارض و نتاقض با سایر دستگاه‌هایی عضو این نهاد بوده،مثلا مجموعه رسانه‌ها، نهاد خانواده و نهاد دین که البته از جهت دیگری سعی‌ می‌کند داده‌های سیستم را تامین بکند.مجموعه این‌ دستگاه‌ها که باید در نهاد آموزش نقش ایفا می‌کردند یا اصلا برای خودشان نقشی قائل نبودند یا کاری کردند که حتی آثار مثبت فعالیت آموزش و پرورش در دل‌ این نهاد هم خنثی شود.

ستاریفر:یک شوخی با آقای دکتر نجفی بکنم. ایشان هم وزیر آموزش و پرورش بودند و هم رییس‌ سازمان برنامه و بودجه.چرا به آموزش و پرورش‌ بودجه کم دادند؟

نجفی:قرار ما با آقای خاتمی این بود که حضور من‌ در سازمان برنامه و بودجه با حفظ سمت در آموزش‌ و پرورش باشد.

فریده ماشینی:بخشی از مشکلی که در نظام‌ آموزش و پرورش وجود دارد،توجه به نهاد آموزش‌ و پرورش،اعم از کلیه دستگاه‌هایی است که در موضوع‌ آموزش دخالت دارند و حتی با دیگر نهادها مثل نهاد دین و خانواده نیز همپوشانی دارند.نمی‌دانم چقدر می‌توان با قاطعیت گفت سایر نهادها درست عمل‌ نکردند و مثلا آموزش و پرورش درست عمل کرده، چرا که هیچ‌گاه مطالعه‌ای همه‌جابنه در این مورد انجام‌ نشده است.شاید این رابطه به درستی تعریف نشده و همان‌طور که آقای دکتر نجفی هم اشاره کردند،به‌ طور طبیعی رفتارهایی از این جزایر پراکنده سر می‌زند که ممکن است در تایید یکدیگر نباشند و چه بسا در تضاد با هم باشند.البته گاهی اتفاق افتاده که نهادهای‌ مختلف دور هم جمع می‌شوند و برنامه‌های مشترک‌ می‌نویسند،اما واقعیت این است که این عزم هیچ‌گاه‌ منجر به شکل‌گیری یک برنامه جامع و روشن با تعیین‌ حدود و ثغور نشده.معمولا هم این‌طور است که آموزش‌ و پرورش ازنظر اقتصادی به عنوان یک نهاد مصرف‌کننده شناخته شده،یک تعداد دهان باز،به عنوان‌ دانش‌آموز و تعداد دیگر به عنوان معلم وجود دارند که همیشه به عنوان سرباری در بودجه کشور دیده‌ شده‌اند.هیچ‌گاه به آموزش و پرورش به عنوان یک‌ نهاد مولد نگاه نشده و همیشه مشکلی در تامین اعتبار آن وجود داشته.اولین چیزی که در بحث اهداف نظام‌ آموزش و پرورش،گاهی اوقات به کارکردها هم تعمیم‌ پیدا می‌کند،این است که نه تنها رسالت و ماموریت‌ نظام آموزش و پرورش بسیار آرمانگرایانه نوشته شده، بلکه کمتر نسبتی با واقعیت‌های موجود دارد.علاوه‌ بر آن،اهداف نیز از همین ویژگی برخوردارند.انواع و اقسام اهداف وجود دارد که آن‌ها را در سطوح و مقاطع‌ مختلف تحصیلی می‌بینیم که گاه جنسیتی نیز هستند. انگار این سندها نوشته می‌شوند که در جاهایی بایگانی‌ شوند،کمتر به این فکر می‌شود که چقدر کاربردی و عملیاتی هستند نکته دومی که در این مقوله با آن‌ مواجهیم، (به تصویر صفحه مراجعه شود) ایدئولوژیک شدن نظام آموزش است.من فکر می‌کنم‌ مجله آیین بنا به خاستگاه خود باید به این دسته از نکات توجه بیشتری داشته باشد.هرچقدر می‌گذرد، این نظام بیشتر ایدئولوژیک می‌شود.جامعه‌شناسی‌ آموزش و پرورش در شناسایی این مساله می‌تواند کمک‌ شایان توجهی نماید.معمولا در مطالعاتی که درباره‌ آموزش و پرورش می‌کنیم،به وجه جامعه‌شناختی آن‌ توجهی نمی‌شود.پدیده یکپارچه‌سازی و هژمونی در آموزش و پرورش مشهود است.در واقع آموزش و پرورش تلاش می‌کند سربازان مورد نظر حاکمیت را تربیت کند،دولتی بودن و تمرکزگرایی نیز به این مساله‌ دامن می‌زند.بویژه در سال‌های اخیر،افزایش شکاف‌ دولت-ملت و ناهمگونی نظام تربیتی خانه و مدرسه‌ و همچنین برنامه‌های مدرسه با واقعیت‌های موجود دانش‌آموزی،بر عدم موفقیت برنامه افزوده و طبعا منجر به وقوع پدیده مقاومت یا خیلی خوش‌بینانه،بی‌اعتنایی‌ شده است.بچه‌ها به خوبی نظام ایدئولوژیک را شناخته‌اند و جالب است با شیوه‌های خودشان از برنامه‌ها و شعارهای موجود رمزگشایی می‌کنند.آن‌ها آن‌گونه‌ عمل می‌کنند که خودشان باور دارند و مورد علاقه‌ آن‌ها ست.مثالی می‌زنم:در شرایطی که ما با استقبال‌ قابل توجه دختران به آموزش مواجهیم و در شرایطی‌ که در همه دنیا بر مشترکات انسانی به دور از بزرگنمایی‌ تفاوت‌های جنیستی تاکید می‌شود،هر چند توجه به‌ تفاوت‌ها اعم از فردی و غیر آن در یادگیری یک اصل‌ پذیرفته شده است،ما با طرح مباحث بیشتر ایدئولوژیک‌ و سلیقه‌ای،مثل جداسازی نظام آموزشی دختران و پسران و یا سهمیه‌بندی گوناگون جنسیتی، بومی و...روبرو هستیم.

عبد اللهی:البته در سند ملی که‌ آقای دکتر مهر محمدی و دوستان‌ تهیه کرده‌اند و بخشی از آن در شورای عالی آموزش و پرورش به تصویب رسیده،اشاره شده که نظام آموزش‌ و پرورش ما ایدئولوژیک نیست.شاید چیزی که بیشتر به چشم می‌خورد،سوء استفاده سیاسی دولت‌ها از مدارس است.

ماشینی:در هدف این‌گونه نیست.مثلا می‌گوید دانش‌آموز دختر باید عفیف و دانش‌آموز پسر دوره‌ راهنمایی باید شجاع و متدین باشد.تعریفی که با اهداف‌ واعتقادات نظام در سال 6631 منطبق است.امروز این تعارض و چالش خودش را نشان می‌دهد.دانش‌آموز چیزی را می‌بیند که نظام آموزشی از ا انتظار دارد،در حالی که واقعیت‌های موجود زندگی او کاملا با آن‌ متفاوت است.شما به طور مرتب یک سلسله شعارهایی‌ را از بلندگوهای مدارس می‌شنوید که بدون هیچ‌گونه‌ تغعییری تکرار می‌شوند،در حالی که دنیای بچه‌ها دائما در حال تغییر و دگرگونی است.این عدم هماهنگی و ناهمخوانی بین اهداف و کارکردها و واقعیت‌های موجود، منجر به تعارضاتی می‌شود.در آخرین تحقیقی که در رابطه با بحث دینداری دانش‌آموزان انجام دادم،عمده‌ تعارضات و میزان انطباق آن با اهداف نظام آموزش و پرورش و انتظارات اولیای مدرسه مورد بررسی قرار گرفت.ما در ابعاد پیامدی و مناسکی دین با عدم انطباق‌ مواجهیم.به این دلیل که نظام آموزش و پرورش‌ همچنان بر بعدها و پیام‌های مناسکی از دین که امروز برای دانش‌آموز قابل درک و لمس نیست،اصرار می‌کند. در آموزش و پرورش یک تعارض جدی اتفاق افتاده و چالشی پنهان بین خانواده‌ها و حکومت به وجود آمده‌ است.حکومت می‌خواهد آموزش و پرورش را به نفع‌ خود مصادره کند،همان کارکرد ساختن‌ نگهبان و پاسدار نظام.خانواده‌ مساله‌اش اصلا این‌ نیست.

مساله‌اش دانش‌آموز و مشکلات عینی و واقعی اوست. مشکلات تربیتی اخلاقی و مشکلات آموزشی فرزندش‌ است،پدیده اعتیاد است،ناهنجاری‌های اجتماعی است‌ و بسیاری موارد دیگر.اتفاقی که در واقعیت افتاده، چیست؟نظام آموزش و پرورش حتی نمی‌تواند مربی‌ پرورشی خودش را به این نحو مصادره کند.چون‌ واقعیت‌های عینی که معلم،مربی و مدیر مدرسه با آن‌ مواجهند،متفاوت با چیزی است که در دنیای آرمانی‌ تبلیغ می‌شود.امروز یکی از اساسی‌ترین مشکلات‌ آموزش و پرورش،فاصله گرفتن بخشنامه‌ها،دستورات‌ و حتی آموزش ضمن خدمت با عینیات موجود در این‌ مجموعه،اعم از معلم و دانش‌آموز است.این شکاف‌ می‌تواند منجر به شکل‌گیری مشکلات جدیدی شود. توران میرهادی:اجازه می‌خواهم به مشاهداتی که در وجود ما تغییری را به وجود آورد تا شیوه خاصی از آموزش‌ را در مدرسه فرهاد به اجرا بگذاریم،اشاره کنم،مشاهداتی‌ که نگاه ما به آموزش و پرورش نه تنها ایران،بلکه‌ کشورهای جهان را تغییر داد.خیلی کوتاه بگویم زمانی‌ که بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان دانشجو در اروپا درس می‌خواندم،با این سوال بسیار بزرگ روبرو شدم‌ که آدم‌ها چه‌طور به جایی می‌رسند که یکدیگر را می‌کشند؟چرا بر سر هم بمب می‌ریزند؟چرا بازداشتگاه‌ درست می‌کنند؟چرا مزرعه‌های هم را آتش می‌زنند؟ مگر فرهنگ ندارند؟مشاهدات من تقریبا سراسر اروپا را در برگرفت.در نهایت وقتی در جست‌وجوی علت‌ها بودم،به این نتیجه رسیدم که مشکل‌ در نظام آموزش و پرورش است. نظام آموزش و پرورشی که‌ انسان تربیت نمی‌کند، سرباز و آدم‌ مطیع‌ تربیت‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود) می‌کند.انسانی که باید به دستورات گوش دهد و دائم‌ سعی کند بزرگ‌ترهای خود را راضی نگه دارد.این‌ سرآغاز تجربه‌ای شد که از سال 4331 تا 8531 در مدرسه فرهاد داشتیم؛نظامی که در آن دستور حاکم‌ نیست.تصمیم به عهده دانش‌آموزان و معلمان است. کسی دستور نمی‌دهد،رقابتی وجود ندارد،هرچه هست، خود مدیریت است.زمانی که مدرسه هشتصد نفری ما تبدیل شد به یک مدرسه هزار و دویست نفری با کودکستان و دبستان و مدرسه راهنمایی،توانستیم راه‌حل‌ این مساله را در مدرسه فرهاد پیاده کنیم.مهم‌ترین‌ مساله،احساس انسانی بچه‌ها در همیاری و همفکری‌ دائم آن‌ها با هم بود.نمره و رقابت را از مدرسه برداشتیم، شاگرد اول و دوم را برداشتیم.مساله،پیشرفت همگانی‌ بچه‌ها بود و همکاری با هم.بچه‌ها قوانین مدرسه را تنظیم کردند و ما معلم‌ها شدیم تابع قوانینی که بچه‌ها تنظیم کرده بودند و خودشان هم به عنوان شورای‌ دانش‌آموزان،مجری این قوانین بودند.برنامه‌های بسیار دل‌انگیزی داشتیم،وقتی با کتاب دور دنیا را می‌گشتیم، سعی می‌کردیم جامعه بشری را بهتر بشناسیم.وقتی‌ بچه‌ها پیشنهاد کردند این بار بگذارید روی زمینی که‌ در آن زندگی می‌کنیم،کار کنیم،داستان محیط زیست‌ مطرح شد.در آن سال‌ها بچه‌های ما حفاظت از طبیعت‌ و محیط زیست را یکی از کارهای اصلی خود می‌دانستند.مدرسه‌ای که بچه‌ها نسبت به محیط اطرافش حساس بودند و اگر مشکلی پیش می‌آمد، سعی می‌کردند راه‌حل آن را پیدا کنند و به همین‌ نسبت با مدارس‌ دیگر و با سازمان‌هایی که دور و بر مدرسه بودند،همیاری و هم‌فکری داشتند.ما سیستمی به وجود آوردیم که در آن والدین،بچه‌ها و معلم‌ها همه با هم همکاری‌ می‌کردند.بعد از آن که بازنشسته شدم.سعی کردم‌ حاصل این تجربه‌ها را در کتاب جست‌وجو در راه‌ها و روش‌های تربیت در اختیار عموم بگذارم،چون حافظه‌ معلمان بودم و این به من تعلق نداشت و مربوط به‌ جامعه ایران بود.الآن که در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان‌ یک دانشجوی تمام وقت هستم و با همکارانم دائم کار می‌کنیم تا یک کتاب مرجع را در اختیار بچه‌های این‌ مملکت بگذاریم و آن‌ها را با فرهنگ بسیار غنی خودشان‌ آشنا کنیم،وقتی به مسابقات نگاه می‌کنم،به تست‌های‌ هوش و المپیادها،به خودم می‌گویم که دورش را خط بکش و ولش کن و بگذارش کنار.چرا؟به دلیل این‌ که الآن سیستمی در آموزش و پرورش دارد شکل‌ می‌گیرد که نخبه‌ها باید تربیت شوند برای این کار در خدمت قدرت باشند.بچه‌های باهوش مدرسه فرهاد در خدمت بقیه بچه‌ها و در خدمت کلاس بودند.اما نه تنها در ایران،بلکه وقتی به کشورهای مختلف جهان‌ نگاه می‌کنم،باز این احساس به من دست می‌دهد که‌ نظام‌های آموزش و پرورش،برده‌های جدید پرورش‌ می‌دهند و دستگاه‌هایی که می‌سازند،دانشمندان و وسایل جنگی که می‌سازند و تسلطی که از طریق لوازم‌ الکترونیک به مغز پیدا می‌کنند و تمام این‌ها را تنظیم‌ می‌کنند،برای این که جوری احاطه پیدا کنند.این‌ سیستم در کشورهای مختلف و تا حدی هم‌ در کشور ما سبب می‌شود که این سوال‌ در سیستم آموزش و پرورش از نو مطرح شود.چه انسانی حاصل‌ نظام آموزش و پرورش ماست؟ آن کسی که دنبال پول‌ است،دنبال قدرت‌ است،دنبال‌ شهرت‌ است،آیا دنبال‌ خدمت‌ هم هست؟آیا دوست دارد که به بشریت خدمت کند؟ آیا در این زمینه،فکری در وجودش هست؟آیا زمان، انرژی و توانش را برای پیشرفت بشریت به کار می‌گیرد، نه برای تسلط عده‌ای؟این‌ها مسائلی است که در این‌ جلسه فقط می‌شود طرح‌شان کرد یافتن پاسخ نیاز به‌ مطالعه وسیع دارد.هر از گاهی بچه‌های مدرسه فرهاد از جاهای مختلف دنیا می‌آیند سری به من می‌زنند که‌ ببینند این پیرزن وضعیتش چطور است.یکی از آن‌ها، که استاد دانشگاه کالیفرنیا ست،گفت آمده‌ام که بمانم، نتوانستم تحمل کنم.گفت ما آن‌جا در زیست‌شناسی، موجودات زنده را برمی‌داریم و از آن‌ها وسایلی می‌سازیم‌ برای این که کنترلی روی سیستم اعصاب آدم‌ها داشته‌ باشیم.من نتوانستم تحمل کنم و برگشتم.گفتم خوب‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود) حالا چه کار می‌خواهی بکنی؟ گفت غصه نخورید، می‌شوم معلم زبان.در دلم گفتم تو برای سوسک هم‌ ارزش قائل شدی،برای عنکبوت هم ارزش قائل شدی، چون آن‌ها را دارای حق حیات می‌دانی.خیلی ساده‌ خدمت شما بگویم که این لحظه‌ها به من می‌گویند که راه را اشتباه نرفته‌ام.بچه‌های مدرسه فرهاد انسان‌های وارسته‌ای شده‌اند که در خدمت بشریت‌اند. خاطرتان هست که یک بار در جنوب تهران سیل آمد، بچه‌های مدرسه فرهاد هر کدام هر روز یک صبحانه‌ با خود می‌آورند،صبحانه‌ها را جمع می‌کردند و سه‌ چهار نفری راه می‌افتادند و به منطقه سیل‌زده می‌رفتند، برای این که به بچه‌هایی که آن‌جا هستند،صبحانه‌ بدهند.شخصا فکر می‌کنم مدرسه یک فرصت‌ فوق العاده به همه بچه‌ها،معلم‌ها و خانواده‌ها می‌دهد که دنیای بسیار خوبی را تجربه کنند.ببخشید من قدیمی‌ هستم.

خانیکی:من تاکید دارم که خیلی بحث را محدود به‌ حوزه دولتی نکنیم.پرسش اصلی این است که بالاخره‌ مدرسه با چه مسائل و چالش‌هایی درگیر است؟

عبد اللهی:اخیرا سند ملی آموزش و پرورش در شورای‌ عالی آموزش و پرورش تصویب شد و به امضای آقای‌ احمدی‌نژاد رسید و برای تصویب نهایی به شورای عالی‌ انقالاب فرهنگی ارسال شد.یک سند مفصل حدود 07 صفحه با ده‌ها سرفصل و عنوان.به نظر می‌رسد بخش‌هایی از این سند فوق العاده آرمانگرایانه باشد، مثلا یکی از اهداف سند به عنوان هدف اول،این است: تربیت انسانی مومن و متخلق به اخلاق اسلامی، پرسشگر و فکور،خلاق و کارآفرین،سالم و با نشاط، انتخابگر و آزادمنش،قانونگرا و نظم‌پذیر،عدالتخواه‌ و صلح‌جو،وطن‌دوست و استقلال‌طلب،ظلم‌ستیز و جبرگرا و جهانی‌اندیش،خودباور و مقتصد،امیداور و منتظر،دانا و توانا،شجاع و ایثارگر،پاکدامن و باحیا، مسئولیت‌پذیر و وظیفه‌شناس،آماده ورود به انواع تربیت‌ تخصصی و شغلی،واجد شایستگی‌های پایه در ساحت‌های شش‌گانه تربیت براساس معیار اسلامی. این انتظار حداکثری از انسان و آموزش و پرورش است، واقعا شاید تربیت چنین انسانی وظیفه دستگاه آموزش‌ و پرروش نباشد.چون آموزش و پرورش با انسان‌های‌ متوسط سروکار دارد و همان‌طور که آقای حاجی و دوستان دیگر فرمودند،وقتی هدف را آن‌قدر بزرگ‌ گرفتیم،رسیدن به آن دشوار می‌شود.

میرهادی:به به نظر من سه چهارم آنچه این‌جا نوشته‌اند، در بچه‌ها وجود دارد.

حاجی:این اهداف با آن 55 هدف سال 66 خیلی‌ متفاوت است.

محمود مهرمحمدی:پس چرا می‌گویند آرمانی است؟ چرا می‌گویند دست‌نیافتنی است؟اتفاقا نکته‌ای که شما می‌فرمایید،درست است.اگر مصداق آرمانی بودن‌ این‌ها ست،من فکر می‌کنم باید یک مقدار در تعریف‌مان‌ از آرمانگرایی در آموزش و پرورش تجدیدنظر کنیم. به نظر من آرمانگرایی در ذات آموزش و پرورش است. چون آموزش و پرورش با مساله تربیت و کمال سروکار دارد،اما مهم این است که ما این چشم‌انداز را هم‌ واقع‌بینانه و متناسب با ویژگی‌های انسان و شرایط و بستر اجتماعی که در آن زندگی می‌کند،در نظر بگیریم‌ و هم این که بتوانیم برای تحقق آن‌ها خلاقانه و فکورانه‌ راهکارهای و روش‌هایی را پیش‌بینی کنیم.به نظر من‌ تفاوت آموزش و پرورش موفق با آموزش و پرورش‌هایی‌ که ناموفق می‌دانیم،در میزان آرمانگرایی‌شان نیست، تفاوت در روش‌ها و راهکارهایی است که برای تحقق‌ اهداف به کار می‌گیرند.در مباحث تخصصی آموزش‌ و پرورش،باید در سه سطح هدف تعریف کنیم، هدف‌های آرمانی،هدف‌های کلی و هدف‌های خرد. هدف‌های آرمانی اهدافی هستند برخاسته از نظام ارزشی‌ حاکم بر جامعه و حاکمیت سیاسی،همه جوامع هم به‌ نوعی با آن سروکار دارند و به تعریف آن می‌پردازند. این‌ها را در سطوح بعدی خرد می‌کنند به هدف‌های‌ کلی که مبین انتظارات نظام آموزشی از خروجی‌های‌ هر یک از دوره‌های تحصیلی است تا برسد به‌ مقوله‌های عینی‌تر که بتوان متناسب با آن‌ها روش‌هایی‌ را به کار گرفت و زمینه تحقق‌شان را به تدریج فراهم‌ کرد.پس مشکل با انعکاس آرمان‌ها در تعریف ماموریت‌ آموزش و پرورش نیست.مشکل در این است که در همان سطح آرمانی رها می‌شود و ما گمان می‌کنیم‌ با معجزه‌ای به شکل کن فیکونی محقق خواهد شد. به این نکته توجه کنید که آموزش و پرورش به خاطر ذات و رسالتش لاجرم آرمانگر است. اما این آرمانگرایی به نظر من نمی‌تواند مذموم تلقی شود.نکته دیگر این که‌ تا چه اندازه این سند را ایدئولوژیک‌ می‌بینیم،مضامینی را که به عنوان‌ هدف کلان شماره یک برای آموزش‌ و پرورش در نظر گرفته‌ایم و بخشی‌ از آن خوانده شد،تا چه اندازه با تعریف‌ ایدئولوژیک بودن و ایدئولوژیک دیدن‌ سازگار است؟آموزش و پرورش ما انسان پرسشگر و فکور را که این‌جا قید شده،می‌خواهد چطور تربیت کند؟ این سیستم واقعا فرصت تربیت انسان‌ پرسشگر را فراهم می‌کند یا نه؟انسان خلاق و کارآفرین‌ و انتخابگر و آزادمنش و قانونگرا را چطور؟ما سعی‌ کردیم این واژه‌ها را با دقت انتخاب کنیم.سرکار خانم‌ میرهادی فرمودند،به خود این واژه‌ها یا به خود این‌ اهداف ایرادی وارد نیست،در این سند قرار نیست فرایند تعلیم و تربیت ما یک فرایند ایدئولوژیک باشد.فرهنگ‌ ایدئولوژیک که نمی‌تواند آدم آزادمنش بار بیاورد؛فرایند ایدئولوژیک به آن معنا نمی‌تواند آدم خلاق،پرسشگر و فکور بار آورد،آدم استقلال‌طلب و ظلم‌ستیز و امثال‌ این‌ها را بسیار بعید است که بتواند بار بیاورد.رویکرد ما در آموزش و پرورش،رویکرد هنجاری است،رویکرد ارزشی است.آموزش و پرورش در تمام دنیا با تعریف‌ انسان مطلوب و زیست مطلوب سروکار دارد.اما ایدئولوژیک به آن معنا که باب هرگونه تفکر و تعقل‌ را ببندد و حکایت از یک فرایند تحمیلی و القایی برای‌ تحقق ارزش‌هایش بکند،بحث دیگری است.من فکر می‌کنم آموزش و پرورشی که ما ترسیم می‌کنیم و اهدافی که برای آن در نظر می‌گیریم،نمی‌تواند ایدئولوژیک تلقی شود به معنایی که در نظام‌های چپ‌ و مارکسیسم یا در نظام‌های فاشیستی و توتالیتر وجود دارد.در سند ملی سخن از اصل ارزشمداری آگاهانه‌ به عنوان یک اصل و کلید واژه به میان آمده است. بگذارید از یک زاویه دیگر هم به این موضوع بنگریم. آقای دکتر نجفی فرمودند ما اندیشه روشنی برای هدایت‌ آموزش و پرورش نداریم.یکی از مصیبت‌های آموزش‌و پرورش در کشور ما همین است.از آقای حاجی تشکر می‌کنم که بانی این کار شدند.به نظر من رسالت و هدف تدوین سند ملی آموزش و پرورش این بود که‌ آن اندیشه روشن به دست بیاید یا نمونه‌ای را عرضه‌ کند تا حداقل ما بعد از سی سال بگوییم یک بار توانستیم‌ تلاش کنیم یک مبنای نظری و دکترین مشخص برای‌ آموزش و پرورش ذیل جمهوری اسلامی ایران تعریف‌ کنیم.در اقدامات مشابه اقدام موسوم به سند ملی که‌ در گذشته انجام شده بود،در دهه 06،مبانی نظری به‌ شکلی که اکنون بتوانیم بگوییم از یک دکترین یا رهنامه‌ آموزش و پرورش صحبت می‌کنیم،به دست نیامد. آن تلاش در جای خودش تلاش موفقی بود،اما کیفیت‌ کاری که در این‌جا و در قالب سند ملی آموزش و پرورش‌ انجام شد،در گذشته اتفاق نیفتاده بود.یکی از مهم‌ترین‌ اتفاقات برای رسیدن به یک اندیشه صحیح و قابل‌ دفاع درباره آموزش و پرورش،این بود که به تعریف‌ تربیت دست پیدا کنیم.اصلا آموزش و پرورش یعنی‌ چه و ماهیت این مقوله چیست؟یکی از مولفه‌های‌ اندیشه یا چارچوب نظری یا دکترینی که ارائه کردیم، تعریف آموزش و پرورش است.البته مسأله اصلی این‌ است که آموزش و پرورش را باید ذیل یک نظام دینی‌ تعریف کنیم،این را می‌فهمیم.به همین خاطر، ایدئولوژیک برخورد کردن با مقوله تربیت مطرح می‌شود. ما می‌فهمیم که تعریف امر تربیت چقدر دشوار است، تربیت در ذات خود یک تغییر و تحول درونی و به تعبیر ما،هویتی و البته برآمده از تجربه در یک نظام دینی‌ است که مجموعه‌ای از آموزه‌ها و گزاره‌های ثابت و قطعی یا محکمات و مسلمات را با خود دارد.در مطالعات نظری رویکردی از دین اسلام و مذهب تشیع‌ سرلوحه کار قرار گرفت که در آن،عقلانیت و انسانیت‌ در اوج است و جزمیت و خشونت جایگاهی ندارد.ما همان قرائت را مبنا قرار دادیم.به همین خاطر فکر می‌کنم بریا اولین بار در تعریف تربیت چنان عمل‌ کردیم که فاعلیت و عاملیت دانش‌آموز در این فرایند به هیچ‌وجه مخدوش نشود،ضمن این که وجود بستر مساعد معلم،مربی و مدرسه،به عنوان یک عامل معین‌ و ممد و پشتیبان به رسمیت شناخته شود.هیچ‌گاه‌ مفهوم تربیت را به گونه‌ای تعریف نکردیم که حکایت‌ از نگاه ایدئولوژیک داشته باشد.فکر هم می‌کردیم و می‌کنیم که غیر از نگاه دین‌شناسانه،مقوله تربیت منهای‌ تعقل،تدبر،آزاداندیشی و داشتن اختیار عمل،معنا ندارد. در این تربیت‌شناسی توجه داشتیم اتفاقی که منهای‌ این ویژگی رخ می‌دهد،تربیت حقیقی نیست،کاذب‌ است.تکوین و تعالی هویت برای دستیابی به زندگی‌ پاک یا حیات طیبه تعریف ما از تربیت است.باورمان‌ این است که تمام مضامین،بویژه مضامین دینی باید در بستر عقلانی که همان بستر صحیح و اصیل تربیتی‌ است،به دانش‌آموزان منتقل شود.این عاملیت و فاعلیت‌ اگر از جانب مربی نباشد،تربیت انجام نمی‌شود،این‌ پیش فرض اساسی ما بوده است.سند ملی آموزش و پرورش از آن جهت کار بی‌سابقه‌ای در جمهوری‌ اسلامی ایران تلقی می‌شود و با کارهایی که در گذشته‌ انجام شده،تمایز دارد که در درجه اول کوشیدیم یک‌ بار و البته نه برای همیشه،مبانی نظری خودمان و فلسفه تربیتی تعلیم و تربیت اسلامی را تعریف کنیم؛ یکی از وجوه آن همان تعریف مقوله تربیت است که‌ من بر آن تاکید کردم.البته اصول و کارکردها و اهداف‌ و ...هم در آن آمده است.سند ملی آموزش و پرورش‌ با اتکا به این مبنای نظری یک برنامه راهبردی برای‌ توسعه آموزش و پرورش یا به تعبیر امروزی‌ها،برای‌ تحول در آموزش و پرورش در چشم‌انداز بیست ساله‌ ارائه داد.یعنی برای این که آن مبنای نظری بتواند در چارچوب سند چشم‌انداز توسعه کشور برای بخش‌ آموزش و پرورش راهگشا باشد،یک برنامه راهبردی‌ ارائه کردیم.به همین خاطر اسم آن شده سند تحویل‌ راهبردی.این سند نشان می‌دهد ما می‌خواهیم در بیست سال آینده به چه چشم‌اندازی از آموزش و پرورش‌ برسیم و برای رسیدن به آن وضعیت آرمانی قابل وصول‌ یا چشم‌انداز،با چه چالش‌هایی روبرو هستیم،برای‌ رویارویی با آن چالش‌هایی روبرو هستیم،برای‌ رویارویی با آن چالش‌ها چه راهبردهایی وجود دارد و برای تحقق آن راهبردها از چه راهکارهایی می‌توان‌ استفاده کرد.این سند توسعه راهبردی یا تحول راهبردی‌ آموزش و پرورش،خروجی نهایی سند ملی است که‌ مبتنی بر فلسفه و رهنامه است.یعنی اگر قرار باشد در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران آن مبانی‌ عملیاتی شود،چه باید کرد.تدوین سند راهبردی برای‌ تحول در آموزش و پرورش‌و توسعه آن،هیچ‌وقت در گذشته اتفاق نیفتاده بود.تکلیف خیلی چیزها روشن‌ شد.همان‌طور که عرض کردم،مبانی نظری را عملیاتی‌ کردیم.مثلا مبنای نظری به ما می‌گوید که آموزش‌ و پرورش،دوره تربیت رسمی و عمومی است نه دوره‌ تربیت تخصصی،به همین خاطر ما با آموزش فنی و حرفه‌ای در آموزش و پرورش فعلی به طور جدی مشکل‌ داریم.کار اصلی آموزش و پرورش در درجه اول، ملت‌سازی است.منظورم یکدست کردن همه با یکدیگر و با یک میزان بدون توجه به تفاوت‌ها نیست.بلکه‌ من در ملت شدن،فرایند یکی شدن و یک طور شدن‌ را می‌بینم.آحاد افراد متعلق به یک ملت،در ابعاد مختلف‌ اشتراک‌های جدی دارند؛آنان به دلیل این اشتراکات‌ یا هویت مشترک است که به یک ملت تعلق دارند. آموزش و پرورش در وهله اول باید زمینه تحقق و تقویت‌ این بعد از هویت را فراهم کند.ولی یک ملت زنده در عین حال به اختصاصات و تفاوت‌ها هم باید به عنوان‌ یک سرمایه بالقوه بنگرد.ازاین‌رو،در فرایند building Nation باید زمینه پرورش استعدادهای ویژه هم فراهم‌ شود.با این توضیح ما صبغه اصلی آموزش و پرورش‌ را عمومی می‌بینیم.بنابراین نمی‌توانیم با تربیت‌ تخصصی کنار بیاییم؛به نظر ما آموزش و پرورش در نهایت باید بسترهایی فراهم کند تا افراد بتوانند در دوره‌های بعدی یا بعد از خروج از آموزش و پرورش به‌ زمینه‌های مهارت‌های شغلی یا قابلیت‌های لازم شغلی، یا اگر می‌خواهند به دانشگاه بروند،به قابلیت‌های لازم‌ علمی در یک رشته یا تخصص خاص دست یابند.با این دید،تزی تحت عنوان تخصص‌گرایی نرم در آموزش‌ و پرورش را مطرح کردیم که آموزش‌های فنی و حرفه‌ای به شکل کنونی و خصوصا کار و دانش،هیچ‌ کدام را برنمی‌تابد.این‌ها را توضیح دادم برای این که‌ بگویم ما براساس دلالت روشنی که از مبنای نظری‌ سند ملی دریافت می‌کردیم،به این سمت رفتیم.اما بد نیست به این واقعیت هم اشاره داشته باشم که مدیران‌ و مسئولان نسبت به مقولاتی از این دست که از یک‌ چرخش جدی در ماموریت‌های آموزش و پرورش‌ حکایت دارند،طبیعتا حساسیت‌هایی دارند که در جای‌ خودش محترم است و البته جای بحث درباره آن این‌جا نیست.این حساسیت‌ها مشمول نوع نگاه ما به مقوله‌ فنی و حرفه‌ای هم می‌شود،برای همین در مصوبه‌ شورای عالی آموزش و پرورش،آموزش‌های فنی و حرفه‌ای به همین شکل کنونی باقی ماند و آن تز تخصصی‌گرایی نرم با تمام استدلال‌هایی که داشتیم، مورد قبول واقع نشد.از توجهات دیگرمان برای حذف‌ ماموریت آموزش‌های فنی و حرفه‌ای یا آموزش‌های‌ ناظر به تربیت شغلی از پیکره آموزش و پرورش یا از ماموریت‌های آموزش و پرورش،همان نگاه‌ چابک‌سازی بوده است که در بحث‌های دوستان هم‌ به نوعی مطرح شد.این که طیف مسئولیت‌های آموزش‌ و پرورش را این‌قدر گسترده نبینیم و اجاره بدهیم به‌ وظایف اصلی و اساسی‌اش بپردازد.اگر تربیت کارگر ماهر یا تربیت تکنیسین نیاز جامعه است که هست،اما تربیت آن وظیفه تخصصی دستگاه دیگری است،اجازه‌ بدهیم آن دستگاه تخصصی به این کار بپردازد.برای‌ برخورد با مساله آرمانگرایی یک راهبرد هم این است‌ که دامنه مسئولیت‌های آموزش و پرورش،را محدود کنیم تا بعدا در ارزیابی از آموزش و پرورش،دچار انواع‌ و اقسام نسبت‌های ناروا به آموزش و پرورش نشویم. اصلا از ابتدا واگذاری برخی مسئولیت‌ها به آموزش و پرورش،محل تردید است.

عبد اللهی:مساله این است که اجرای چنین سندی، الزام‌آور نیست.در نتیجه وزرا براساس سلیقه خودشان‌ عمل می‌کنند،چنان که نه تنها آموزش و پرورش به‌ آموزش‌های فنی و حرفه‌ای ادامه می‌دهد،بلکه الآن‌ مساله تربیت معلم و دخالت در آموزش عالی،تاسیس‌ دانشگاه و...هم دارد در دستور کار آموزش و پرورش‌ قرار می‌گیرد،حتی صحبت از این است که مراکز تربیت‌ معلم توسعه پیدا کند.

ستاریفر:باید از آقای دکتر مهرمحمدی تشکر کرد که زحمت کشیدند؛من به این سند اعتراضی ندارم،اما باید چند نکته را بگویم.خودتان بهتر می‌دانید که در دنیای امروز،وظایف آموزش و پرورش نسبت به قبل، غیر مستقیم‌تر می‌شود در این سند پیشنهادی، نقش‌های غیر مستقیم کجا هستند؟در برنامه چهارم‌ توسعه و سند چشم‌انداز گفته شده دستگاه‌ها،استان‌ها و وزارتخانه‌ها مکلف هستند نسبت به سند توسعه ملی‌ خود در چارچوب سند چشم‌انداز 02 ساله اقدام کنند.

در قانون گفته شده است که اسناد توسعه ملی، وزارتخانه‌ها و استان‌ها باید با یکدیگر تلفیق شوند و بعد از آن کل کشور باید به آن ملتزم شود.در دولت‌ آقای خاتمی،هنگام تصویب سند چشم‌انداز 02 ساله‌ و برنامه توسعه چهارم،در جلسه‌ای در حضور مقام‌ رهبری بحث الزام عملی و تعهد رهبران حاکمیت به‌ تحقق اسناد برنامه چشم‌انداز و برنامه چهارم تایید شد. حال باید پرسیده شود نظام تدوین شده برای آموزش‌ و پرورش تا چه میزان با سایر برنامه‌های دستگاه‌های‌ دیگر در تعامل و هم‌پیوندی قرار گرفته و این سند تا چه میزان برگ تاییدیه خود را از سند تلفیق برنامه توسعه‌ کل کشور گرفته است؟مثلا وقتی می‌گوییم می‌خواهیم‌ دانش‌آموز ارزش‌مدار،شجاع و راستگو در وزارت آموزش‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود) و پرورش بار بیاوریم،اما صدا و سیما مثلا برنامه‌ها و سریال‌هایی درست کند که مغایر این‌ها ست و همه‌ مردم را بد می‌داند و فقط یک نفر را خوب معرفی می‌کند، آیا می‌توان گفت بین متولی اصلی آموزش رسمی(صدا و سیما)هماهنگی وجود دارد؟اسناد ملی توسعه یک‌ وزارت،هنگامی اعتبار دارد که با سایر برنامه‌های توسعه‌ تلفیق شود و مورد التزام عملی کل حاکمیت قرار گیرد. بحث ما قانون است.وقتی در دولت‌های نهم و دهم‌ گفته می‌شود که سند تحول چشم‌انداز 02 ساله و برنامه‌ چهارم کار آمریکا ست و تفکرات غیر خودی دارد،آن‌ هم قانون مصوب نظام،باید گفت کشور دارد بدون‌ برنامه و به صورت روزمره و دلبخواهی اداره می‌شود. آیا در چنین فضایی،این سند توسعه آموزش و پرورش‌ از احترام و التزام لازم برخوردار خواهد بود؟در مصاحبه‌ای‌ گفتم ای کاش دولت حداقل به نظرهای خودش معتقد باشد،به لایحه بودجه‌اش هم معتقد نیست،مصوبات‌ مجلس را قبول ندارد.برای چه الآن در کشور یک فضای‌ قانون‌گریزی وجود دارد؟در یک فضای قانون‌گریز نیاز به اسناد ملی توسعه کجا ست؟نیاز به این سند توسعه‌ آموزش و پرورش که بسترها و التزام‌های خودش را می‌خواهد،کجا ست؟

مهرمحمدی:من از فرمایش شما استفاده می‌کنم و می‌گویم تا زمانی که به آموزش و پرورش به عنوان‌ یک عامل اساسی توسعه نگاه نکنیم و همه دست به‌ دست هم ندهیم و یک عزم ملی به وجود نیاید،همواره‌ در همین وضعیتی که الآن داریم،باقی خواهیم ماند. یکی از وجوه اهتمام اساسی ما در تدوین سند ملی‌ آموزش و پرورش،دقیقا همین بوده.خصوصا مجموعه‌ مطالعاتی که تحت عنوان مطالعات محیطی انجام دادیم، یعنی بررسی مجموعه فرصت‌ها و تهدیدهایی که از ناحیه بخش‌های دیگر جامعه و نهادهای دیگر متوجه‌ آموزش و پرورش است.آقای مهندس نفیسی،از چهره‌های باسابقه برنامه و بودجه که معرف حضور شما هستند،عهده‌دار مسئولیت این مجموعه مطالعات‌ بودند.برای اولین بار بود که چنین مطالعاتی در کشور انجام می‌شد.سوال این بود که در حال حاضر فرهنگ‌ عمومی دارای چه مشخصاتی است و این فرهنگ چه‌ نوع فرصت‌ها و تهدیدهایی را برای تحقق آموزش و پرورش از بیرون رقم می‌زند تا برای آن چاره‌ای اندیشیده‌ شود.رسانه،آموزش عالی یا محیط علمی،محیط سیاسی،محیط قضایی،حوزه فرهنگ،خانواده و محیط بین المللی چه نوع فرصت‌ها و تهدیدهایی را در مقابل‌ آموزش و پرورش قرار می‌دهند؟آنچه که در نهایت‌ به عنوان چالش‌های آموزش و پرورش و سرانجام به‌ عنوان هدف‌ها استخراج کردیم،به شکل بسیار محسوسی متاثر از مجموعه فرصت‌ها و تهدیدها بوده‌ است.نتایج ما به هیچ‌وجه منحصر به درون آموزش‌ و پرورش نیست،برای خیلی جاهای دیگر تعیین تکلیف‌ کردیم و اسم آن را هم گذاشتیم تقسیم کار ملی،یاد آقای مهندس باقریان هم بخیر.این تعبیر از ایشان‌ است که اصلا سند ملی،ملی است،به خاطر این که‌ متکی به تقسیم کار ملی است.

عبادی:آموزش و پرورش حداقل از ابتدای انقلاب یک‌ خلا نظری در این زمینه داشته.این خلا نظری در سال 66 در قالب سند تغییر بنیادین نظام هم دیده‌ می‌شود؛در آن زمان هم آموزش و پرورش فاقد یک‌ بنیان نظری بود،جبران این فقدان در قالب تبیین فلسفه‌ آموزش و پرورش عملی شد،گرچه به دلیل آن که با یک‌سری ملاحظات جانبی همراه شد،نتوانست جایگاه‌ خود را پیدا کند،ولی به نظر می‌آید یکی از کارهای‌ بزرگ و اساسی،همان بومی کردن که آقای عبداللهی‌ می‌گفتند،سعی شده از این منظر به مساله نگاه شود. ولی مشکل مربوط به کل فرایند است.معمولا در فرایندهای تدوین سند سیاست‌ها"عرضه محور"و "تقاضا محور"بوده‌اند،به این معنی که جمعی از نخبگان‌ می‌نشستند و متناسب با شرایط زمان تصمیم می‌گرفتند، شرایط زمانی که تغییر می‌کرد،سند خودبه‌خود به‌ حاشیه می‌رفت،چنان که الآن هم با همه تلاشی که‌ انجام شده،عنوان آن به راحتی تغییر کرد.در مقوله‌های‌ فرهنگی،اجتماعی و آموزشی،اگر سیاست‌ها به راحتی‌ تقاضا محور باشند و تقاضاهای اجتماعی مبنای کار قرار گیرند و براساس آن فراتر از کار کتابخانه‌ای و مستندسازی،فرایندسازی بشود،خودبه‌خود تاثیرگذار خواهد بود.مثلا در دولت آقای خاتمی که در بسیاری‌ از عرصه‌ها،از جمله در عرصه آموزش و پرورش یک‌ سری رویکردهای مترقی و مبتنی بر اندیشه وجود داشت، سعی کردیم برای این رویکردها بستر اجتماعی تعریف‌ کنیم.مثلا ایشان می‌گفتند یادگیری یک امر کاملا مشارکت‌جویانه است و مادامی که یادگیرنده در این فرایند مشارکت نداشته باشد،یادگیری محقق نخواهد شد. برای این نظر،بستر اجتماعی تعریف می‌شد،بخشی‌ از آن در حوزه‌های آموزشی و در برنامه‌های درسی‌ بسترسازی می‌شد،بخشی در قالب پرسش و پاسخ و یا پرسشگری که نهاد پرسش مهر بنیانگذاری شد،یا سعی می‌شد در فرایندهای آموزشی تغییراتی انجام شود یا در حوزه‌های اجتماعی،بویژه دانش‌آموزی به مشارکت‌ دانش‌آموزان تبدیل می‌شد که شوراهای دانش‌آموزی، مجلس دانش‌آموزی و سازمان دانش‌آموزی نماد این‌ تفکر بوده‌اند.این که دانش‌آموز در فرایند اجتماعی شدن‌ یا در فرایند یادگیری یا بسیاری از مولفه‌های دیگر، خودش بتواند نقش داشته باشد،با فراهم شدن یک‌ بستر طبیعی،ظرفیت بالقوه‌ای را ایجاد کرد که حتی‌ امروز با همه تغییرات به وجود آمده در آموزش و پرورش، این فرایند و نهادهای برآمده از آن همچنان حضور دارند و تغییرات در آن‌ها تاثیرگذار نبوده،حتی آقای احمدی‌ نژاد خود را موظف می‌داند از سازمان ملل برای پرسش‌ مهر امسال،طرح پرسش نماید.

آقای دکتر ستاریفر به نکته ظریفی اشاره کردند که من‌ دوست دارم بیشتر به آن بپردازم،چون در برنامه چهارم‌ واقعا به عنوان یک رویکرد کلان و راهبردی دیده می‌شود

و آن جایگاه و کارکرد آموزش و پرورش در جامعه و در سطح ملی است.از این منظر،آموزش و پرورش به‌ عنوان یک نهاد فرابخش دیده می‌شود و این نگاه باعث‌ می‌شود بسیاری از مسائل آموزش و پرورش در تعامل‌ با سایر نهادها حل و فصل شود،چرا که بسیاری از مسائل آموزش و پرورش در درون آن،قابل حل و فصل‌ نیستند.با همین نگاه بود که در شورای عالی آموزش‌ و پرورش مثلا رییس شورای عالی آموزش و پرورش‌ به جای وزیر آموزش و پرورش،عالی‌ترین مقام کشور یعنی رییس جمهور است و اعضای این نهاد هم‌ مجموعه‌ای از اعضای تاثیرگذار در سطح ملی هستند، از جمله سازمان مدیریت،وزارت آموزش عالی،وزارت‌ کار و اقتصاد دارایی و...و چون در آموزش و پرورش‌ یک نظام تصمیم‌گیری ناقص وجود داشت و آموزش‌ و پرورش نمی‌توانست برای دیگران تصمیم بگیرد،در برنامه چهارم تلاش شد،این رویکرد اصلاح و نهادینه‌ شود تا آموزش و پرورش صرفا یک نهاد سازمانی نباشد، بلکه یک نهاد اجتماعی با کارکردهای متنوع باشد و این کارکردهای متنوع بتوانند حیات و بقای آموزش و پرورش را تضمین نمایند.من فکر می‌کنم این سند و بسیاری از اقداماتی که همه ما در این سال‌ها انجام‌ داده‌ایم،به دلیل این گسیختگی و چند پارگی نظام‌ تصمیم‌گیرنده مسائل آموزش و پرورش،منجر به تبدیل‌ آن به یک نهاد تاثیرگذار در عرصه اجتماعی نشده است. فرایند تدوین سند باید به نحوی باشد که خودبه‌خود بتواند این مفاهمه را ایجاد کند،مفاهمه‌ای که حتی بین‌ ما وجود ندارد.زمانی که مرحوم علاقه‌مندان،معاون‌ پژوهشی بود و من معاون پرورشی،بحث ساعت‌های‌ پرورشی مدراس و دانش‌آموزان را برنامه‌ریزی می‌کردیم؛ هرچه تلاش کردیم،دیدیم به نتیجه نمی‌رسد،بالاخره‌ هر دو نشستیم و با هم تفاهم‌نامه‌ای امضاء کردیم که‌ همکاری کنیم،چون ساختار آموزش و پرورش مثل‌ لوگوی همشهری مقطع است و ارتباط معناداری بین‌ آن‌ها وجود ندارد.دقیقا همین نسبت بین آموزش و پرروش با سایر نهادها وجود دارد،به علاوه یک راهبری‌ آموزشی نیز در سطح نهاد آموزش و پرورش وجود ندارد، در نتیجه تصمیماتی کاملا از هم گسیخته و گاه موازی، هم در درون آموزش و پرورش و هم بیرون،گرفته‌ می‌شوند و این امر به‌طور طبیعی به آشفتگی در نظر و عمل ختم می‌شود.

حاجی:بحث به جای خوبی رسیده است.من از سند دفاع می‌کنم،البته این دفاع به آن معنا نیست که نسبت‌ به آن انتقادی ندارم،از این جهت که سند از یک پشتوانه‌ خوب پژوهشی و مطالعاتی برخوردار است و دوستانی‌ که برای تهیه این سند زحمت کشیده‌اند،به عنوان‌ متخصص و کارشناس و با نگاه علمی مسائل را بررسی‌ کرده‌اند و به جمع‌بندی رسیده‌اند که به نظرم،در مقایسه‌ با آنچه قبلا به عنوان سند تغییر بنیادین مطرح شد، بسیار متفاوت و زمینی‌تر و قابل دسترس‌تر است.بر این موارد،باید توقعات و انتظارات مراکز قدرت رسمی‌ و غیر رسمی را نیز افزود.این توقعات چیزهایی نیستند که تعریف معینی از آن‌ها شده باشد،هر کس بر حسب‌ تشخیص و حوزه قدرت و میزان نفوذش توقعاتی از آموزش و پرورش دارد و سعی می‌کند اعمال قدرت و تاثیرگذاری کند.ممکن است دولت‌ها بخواهند آموزش‌ و پرورش،توجیه‌کننده کارهای‌شان باشد یا کسان دیگری‌ گاهی هم دلسوزانه،ولی بدون شناخت کافی و توجه به‌ واقعیت‌ها در آموزش و پرورش دخالت می‌کنند.امیدوارم‌ در نهایی شدن این سند منطق علمی،مقهور قدرت‌ نشده باشد یا لااقل‌"دستورات‌"محدود و کم اثر باشند. به هر حال الآن معیاری وجود دارد که می‌توان عملکرد آینده آموزش و پرورش را با آن سنجید و تطبیق داد. طبیعتا باید سندهای دیگری هم تدوین شوند،اما به‌ نظر من الآن باید قوانین،مقررات،آیین‌نامه‌ها، دستورالعمل‌ها و روش‌هایی که در آموزش و پرورش‌ ساری و جاری است،با این سند مطابقت داده شوند، چون بالاخره قانون هم به حکم توان قانونی،خودش‌ اعمال قدرت می‌کند.نکته دیگر،مصوبات شورای عالی‌ انقلاب فرهنگی است،منظورم از قانون،چیزی است‌ که مجلس تبصویب می‌کند،چون شورای عالی انقلاب‌ فرهنگی مصوباتی دارد که زورشان کمتر از قانون نیست. نمی‌دانم در تدوین این سند شورای انقلاب فرهنگی‌ قانع شده است یا نه.این که اشاره کردند توقع و انتظاراتی‌ که سند از بقیه دستگاه‌ها دارد،مشخص شده،خبر خوبی‌ است،ولی تمکین دستگاه‌ها نسبت به آن تا کجاست؟ این نکته که سند ملی باید به معنی سند ملی توسعه‌ کشور،نه سند ملی فقط توسعه آموزش و پرورش باشد، آیا جایی در دستور کار هست؟اگر نیست حداقل دیگران‌ پذیرفته‌اند با آن همراهی و پشتیبانی کنند یا نه؟لازم‌ است از آقای دکتر مهر محمدی تشکر کنم،واقعا با سختی کار را پیش بردند و دوستان و همکارانشان کار بسیار خوب و ارزنده‌ای انجام دادند،اگر اراده‌ای بر اجرای‌ آن باشد،گرچه در شورای عالی آموزش و پرورش و در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم تغییراتی بکند یا بعد از آن برود مجمع تشخیص مصلحت و آن‌جا هم تغییراتی‌ بکند،ولی حداقل ملاک و معیاری است که هم می‌توان‌ عملکرد دستگاه‌ها را نسبت به آموزش و پرورش با آن‌ سنجید و هم عملکرد خود دستگاه را؛اگر هم وزیری‌ دلسوز آموزش و پرورش باشد و بخواهد این سند را محقق بکند،حداقل چیزی برای استناد کردن دارد.

فخر الدین دانش:من می‌خواهم مساله را از موضع‌ مدرسه‌داری مطرح کنم.نسبت به سند،آیین‌نامه و هماهنگی دستگاه‌ها و همه این موارد،یک سوال مطرح‌ می‌کنم:فرض کنید کشور ایده‌آلی دست ما باشد که‌ در آن همه با هم هماهنگ بودند،اتفاقا معتقدم آموزش‌ و پرورش اصلاح نمی‌شد،چرا؟نمی‌گویم آن پارامترها اساسی نیستند،اما از چیزی که غافلیم،این است که‌ هرگاه بخواهیم در نظام آموزش و پرورش اصلاحی‌ بکنیم،از بالا به پایین برنامه‌ریزی می‌کنیم.چیزی که‌ هیچ کجا اتفاق نیفتاده؛اگر به قول آقای دکتر نجفی، آموزش و پرورش یک نهاد عمومی و اجتماعی است، باید استراتژیک عمل کردن آن و راهبردها و تاکتیک‌های‌ آن هم مردمی باشد.تا زمانی که ما این تفکر را داشته‌ باشیم که کسانی در صدر بنشینند و این نهاد مدنی‌ را راهبردی کنند،کارمان اشتباه است.اشکال کار این‌ است که همیشه در یک سند مطالب خیلی خوبی‌ نوشته می‌شود،اما اتفاقی که در یک مدرسه می‌افتد، با آنچه در سند است،بسیار متفاوت است.مساله‌ آموزش و پرورش در مدرسه،با آیین‌نامه حل نمی‌شود. اداره مدرسه اصلا بخش‌نامه‌ای و دستورالعملی نیست. اشتباه ما این است.از اول انقلاب و حتی پیش از انقلاب،اکثر بخش‌نامه‌های آموزش و پرورش‌ مساله‌ای از مسائل مدرسه را حل نکرده‌اند.تمام وقت‌ مسئولان سر بخش‌نامه‌ها گرفته شده،در حالی که‌ هیچ کدام اثربخش نبوده و بیشتر جنبه دخالت در حوزه‌ اختیارات مدرسه را داشته است.تصور مسئولان از مدرسه مانند یک واحداداری است و مشکل هم همین‌ است.اگر از مسئولان و مدیران مدرسه بپرسید ماموریت مدرسه چیست،می‌گویند مدرسه خوب آن‌ است که کلاسش به راه باشد،معلمش خوب باشد، محیطش تا حدودی سالم باشد و در نهایت بچه‌ها در دروس فیزیک‌شان،شیمی‌شان،ریاضی‌شان، ادبیات‌شان و دینی‌شان موفق باشند.چند هفته پیش، یکی از دوستان ما به کارگاه آموزشی موسسه‌ای‌ سوئیسی که روندهای آموزش را استانداردسازی‌ می‌کند،رفته بود.از مسئول آن‌جا پرسیده بود که اگر دانش‌آموزی ریاضی‌اش خوب نباشد،چه کار می‌کنید؟ گفته بود این وظیفه مدرسه نیست،برود معلم خصوصی‌ بگیرد.چرا؟برای این که اصلا تعریف ماموریت مدرسه‌ در دنیا عوض شده است.همان چیزی که یونسکو شعار می‌دهد:مدرسه،مدرسه زندگی است.ما باید انسانی تربیت کنیم که بتواند در جامعه خوب زندگی‌ کند.این ماموریت مدرسه است.برنامه‌های ما چقدر با این هدف تطبیق دارند؟

براساس ادبیاتی که وجود دارد،ما سه نوع آموزش‌ تعریف می‌کنیم.یکی از آن‌ها formal education است.مثل همین مدلی که ما از آموزش فرانسه اقتباس‌ کرده‌ایم.مدل دیگر unformal education است‌ که آموزش‌های ضمن خدمت چیست؟کسی که می‌خواهد مهارتی پیدا کند و خودش احساس نیاز کرده است، متناسب با آن احساس نیاز،آموزش می‌بیند.متاسفانه‌ داخل سیستم ما این مدل هم تحکمی و از بالا به پایین‌ بوده و اثربخشی نداشته است.یک مدل دیگر آموزش‌ informal education است.یعنی مراحل‌ یادگیری در مسیر زندگی شکل بگیرند.الآن دنیا به‌ این سمت می‌رود.آموزش و پرورش،دولت و حکومت‌ موظف‌اند بسترهایی را فراهم کنند که یادگیری‌ دانش‌آموز در آن بستر محقق شود،نه این که یادگیری‌ دانش‌آموز در آن بستر محقق شود،نه این که دانشی‌ از بالا منتقل شود.امروزه در مدارس ما فقط انتقال‌ اطلاعات صورت می‌گیرد.در حالی که با امکانات‌ آموزش مجازی این انتقال اطلاعات حتی ممکن است‌ بهتر از مدرسه انجام شود.بنابراین این نحوه آموزش‌ رسمی تقریبا مطرود شده است.در واقع مدارس ما به‌ موسسات آموزشی و آموزشگاهی تبدیل شده‌اند و جالب‌ است که آموزشگاه‌ها نیز در یاد دادن یا بهتر بگویم،در انتقال اطلاعات،نسبت به مدارس عملکرد بهتری دارند. اگر بنا باشد فیزیک و شیمی یاد بگیرند،آن‌جا بهتر یاد می‌گیرند.حق التدریس معلمی در آموزش و پرورش‌ با حق التدریس آموزشگاهی بسیار تفاوت دارد.آیا ماموریت مدرسه این است که ریاضی و فیزیک و شیمی‌ یاد بدهد؟من نمی‌خواهیم این را نفی کنم،اما اشکال‌ این‌جا ست که صرف آموزش دروس،آن هم به این‌ نحور،هدف اصلی مدارس ما ست.چنین نگاهی باعث‌ می‌شود تربیت انسان خوب فراموش شود.محورهای‌ شناخت خویش و دیگران،کشف و فهم دیگران،احترام‌ قائل شدن برای دیگران،داشتن ظرفیت تحمل، تفاوت‌ها و حل تعارض‌ها از طریق گفت‌وگو،یادگیری‌ چگونگی زیستن در موقعیت‌های فرهنگی متفاوت، یادگیری رابطه میان انسان،طبیعت و محیط زیست، از جمله موضوعاتی هستند که باید در راستای ماموریت‌ واقعی مدرسه،در برنامه‌ریزی‌ها لحاظ شوند.ما اصلا از این مسائل غافلیم.میزان تحقق این موارد،بازمی‌گردد به نگاه معلم و بستری که مدرسه برای فرایند یادگیری‌ فراهم می‌کند.آزاداندیشی با چنین نگاهی به مدرسه‌ شکل می‌گیرد.اگر از بالا به آن‌ها دیکته کنند،خلاقیت‌ به وجود نمی‌آید.وقتی به دانش‌آموز این ذهنیت القا می‌شود که در کلاس درس،باید هر آنچه را معلم‌ می‌گوید،یاد بگیرد یا بهتر بگویم،باید حفظ کند و درباره آن چون و چرا نکند،روحیه پرسشگری در دانش‌آموز شکل نمی‌گیرد.ما باید این فرهنگ را تغییر دهیم.در بحث توسعه هم،در برنامه آموزش و پرورش‌ باید طوری عمل شود که محصول آن تربیت انسان‌ کارآفرین باشد.یکی از خصوصیات انسان کارآفرین‌ می‌تواند تخصص علمی باشد،اما در فرایند تربیت در مدرسه،خصوصیاتی که ذکر کردم،باید محور برنامه‌ها قرار گیرند.چرا امروزه فارغ التحصیل دبیرستان نمی‌تواند کار کند؟چرا ورود به دانشگاه تنها راه اوست؟چون‌ مهارت لازم برای اشتغال را ندارد.البته وضعیت برای‌ فارغ التحصیل دانشگاهی هم همین طور است،نظام‌ آموزش عالی هم ادامه همین رونداست.اخیرا بعضی‌ اولیا فرزندانشان را در مدراس رسمی آموزش و پرورش‌ ثبت‌نام نمی‌کنند،مدارسی هستند که خارج از نظام‌ آموزش و پرورش کار می‌کنند.برای این که احساس‌ می‌کنند این سیستم به جای این که بستری برای بروز خلاقیت و نوآوری،آزاداندیشی و تفکر خلاق در دانش‌آموز به وجود آورد،متاسفانه با داشتن برنامه‌ریزی‌ متمرکز،دستورالعمل‌های کلیشه‌ای و شیوه‌های سنتی‌ آموزش،محیطی عاری از نشاط و شادابی،پویایی،تفکر خلاق،تعقل و نیز محیطی دارای استرس و فشار برای‌ او به وجود آورده است.این‌ها مسائلی هستند که معتقدم‌ باید مسئولان بیشتر به آن‌ها بپردازند.مسئولان باید اجازه دهند اولیای دانش‌آموزان و مربیان،متناسب با نیاز روز،مدرسه را اداره کنند.دوران برنامه‌ریزی‌های‌ متمرکز و دستورالعمل‌های یکسان برای کل کشور و حتی منطقه سپری شده است.باید اجازه دهیم برنامه‌ مدارس در چارچوب سیاست‌های کلی نظام و با مشارکت‌دادن معلمان و اولیای دانش‌آموزان و مسئولان‌ محلی،تدوین شود.

مهرمحمدی:نمی‌توان هر تصمیم کلانی را به اعتبار کلان بودنش،دارای روح کنترلی دانست.اتفاقا ممکن‌ است تصمیمات راهبردی از جنسی به سیاستگذاران‌ القا شود و برایشان انشا شود که منجر به برطرف شدن‌ نظام کنترلی از بالا به پایین شود.مثلا اگر بسیاری‌ از مضامینی که آقای دکتر دانش به عنوان استراتژی‌ در مدارس خودشان عنوان کردند،در سطح ملی تصویب‌ شوند و سند ملی دربرگیرنده آن‌ها باشد،باز همان‌ قضاوت را خواهند داشت؟ما با اندیشه کار داریم.این‌ اندیشه‌ها اگر درست هستند،تعمیم یافتن آن‌ها و نهادینه شدن‌شان هم درست است،اگر درست نیست، اجرا شدن‌شان در یک مدرسه هم درست نیست،نظام‌ آموزشی از داشتن سیاست و سیاستگذاری ناگزیر است.

ماشینی:بحث مشارکت است؛یعنی مشارکت مردم‌ در تدوین سندها و نه صرفا مشارکت نخبگان و از بالا. مهرمحمدی:الگوی مدیریت کلان مدرسه که در سند ملی تولید شده،یک الگوی رقابتی است.یعنی آموزش‌ و پرورش به هیچ‌وجه نباید در عرصه اجرا و ارائه خدمات‌ آموزشی وارد شود.آموزش و پرورش نباید مدرسه‌داری‌ کند،آموزش و پرورش اصلا نباید معلم استخدام کند. معلم و مدرسه در یک فضای رقابتی و عرضه و تقاضایی‌ باید بتوانند مشتریان‌شان را که والدین هستند،جلب‌ کنند.ما داریم سعی می‌کنیم آزادسازی را در قالب یک‌ سند بالادستی در آموزش و پرورش قانونی کنیم.

ماشینی:ولی ما نمی‌توانیم اندک تجربیات موفقمان‌ را تعمیم دهیم.امروز دنیا به این سمت می‌رود که برنامه‌ با مشارکت خود مردم نوشته شود.الآن در خیلی جاهای‌ دنیا بار آموزش افتاه روی دوش سازمان‌های غیر دولتی. آن‌ها چگونه عمل می‌کنند؟با روش‌هایی مثل روش‌ پی.آر.ای،از طریق مشارکت خود مردم،نیازها مشخص‌ و به بالا منتقل می‌شوند.اما این‌جا معمولا نخبگان ما برنامه‌ریزی می‌کنند و برنامه می‌نویسند و این برنامه‌ می‌رسد به دست مردم.

ستاریفر:سند ملی آموزش و پرورش آن نیست که‌ تعدادی نخبه آن را بنویسند،حتی سازمان برنامه کشور آن را بنویسد،این که سند نیست،یک پیشنهاد است. وقتی می‌گوییم سند ملی،یعنی جامعه و نظام و حاکمیت‌ مطالب آن را پذیرفته باشند و به آن عمل کنند.زحماتی‌ که برای تدوین سند نظام آموزش و پرورش کشیده‌ شده،طراحی و پیشنهاد موزائیکی از توسعه است که‌ باید در کنار سایر موزاییک‌های کل اسناد ملی کشور جواب دهد.کودک که وارد مدرسه می‌شود،وارد محیطی می‌شود که با خانه‌اش بسیار متفاوت است. ارزش‌ها،پندارها،کردارها و عادات در منزل یک‌طور و در محیط کتاب و تربیت کلاس طور دیگری است، گاه هم با هم متضاد هستند.در خانه در عمل به او دروغ و چند رنگی یاد می‌دهیم و در آموزش و پرورش‌ می‌خواهیم او فکور،شجاع،آزادیخواه و میهن‌پرست‌ بار بیاید.اگر فکر و اندیشه با فطرت فرد،آگاهی فرد و درون او سازگار شود و با شرایط محیطی مطابقت‌ یابد و امکان‌سنجی عملی پیدا کند،می‌توان به آن گفت‌ سند ملی توسعه آموزش و پرورش.مرحوم دکتر شریعتی‌ می‌گوید حرف حق در جغرافیای باطل،قاتل خویشتن‌ است.اکنون سند پیشنهادی توسعه آموزش و پرورش‌ در جغرافیای فعلی کشور،غیر قابل اجرا است.چرا؟چون‌ در کشوری که قانون‌گریز است،دانشگاه‌ها و مدرسه‌اش‌ بیش از گذشته کنترلی و امنیتی شده،همخوانی ندارد. سید جمال می‌گوید در اروپا گشتم،اسلام ندیدم، مسلمانی دیدم،اما در مصر،ترکیه و ایران اسلام را دیدم،مسلمانی ندیدم.این بحث‌ها شرایط محیطی‌ خاص خود را می‌خواهد.شرایطی همچون برخورداری‌ از آرامش،آزادی،عدالت،امنیت فردی و اجتماعی، مقبولیت و مشروعیت حاکمیت‌ها،تفاهم همه‌جانبه‌ بین ملت و دولت،قانون‌پذیری،برنامه‌ریزی و... که متاسفانه ما هر روز در این حوزه‌ها،به جای این که‌ مدارج بالاتری کسب کنیم،عدم پایبندی و تزلزل‌ خود را نشان می‌دهیم.سند چشم‌انداز که نزد مقام‌ رهبری رفت و بندبند آن امضا گشت،برعکس‌ دارد اجرا می‌شود.ای کاش این حرف‌های گفتار نیک و پندار نیک مطرح نمی‌شد،چون کارکردهای‌ نادرست ما این پندارها و گفتارها و اسناد قانونی را در مدیریت،مضحکه کرده است.

حیدر زندیه:من می‌خواهم کمی از فضای مدرسه‌ بگویم.در فضای کنونی مدارس،دانش‌آموزان نسبت‌ به مسئولان خوش‌بین نیستند.اگر در یک فضای‌ غیر رسمی با دانش‌آموزان صحبت کنید،خواهید دید که حرف‌هایشان با آن چیزی که در فضای رسمی‌ می‌گویند،متفاوت است.همین نگاه را معلم‌ها نیز نسبت‌ به مسئولان اداری دارند و به همین نگاه را معلم‌ها نیز نسبت‌ به مسئولان اداری دارند و به همین ترتیب بدبینی‌ها به صورت سلسله مراتبی به مسئولان بالادستی وجود دارد.علت این است که همه طرح‌ها و برنامه‌ها از بالا به پایین است و معلمان هیچ نقشی در تدوین آن‌ها ندارند و فقط باید مجری آن‌ها باشند.سندی که آقای‌ مهرمحمدی می‌گویند،خوب است.ولی با این فضای‌ دستوری از بالا به پایین و غیر دموکراتیکی که وجود دارد،اصلا فکر نمی‌کنم بتوان آن را اجرایی کرد.در سند آمده است که می‌خواهیم دانش‌آموز شجاع تربیت کنیم. آیا در فضای فعلی یک دانش‌آموز می‌تواند شجاعانه‌ حرف‌های خود را بزند؟آیا اگر نیازهای خود را مطرح‌ کند،توجهی به آن‌ها می‌کنیم؟

در کجای مدرسه فضایی را آماده کرده‌ایم که دانش‌آموز حرف‌هایش را بزند؟ما و برنامه‌هایمان را نقد کند؟ اگر می‌خواهیم فضای مدرسه برای دانش‌آموزان‌ دلنشین و دوست‌داشتنی شود و بازدهی مدراس بالا رود و مطالبی که دانش‌آموزان در مدرسه یاد می‌گیرند، در جامعه به دردشان بخورد،باید طرح‌ها و برنامه‌ها با نظر صاحبان اندیشه و آحاد معلمان و با توجه به نیاز دانش‌آموزان تدوین شود.باید از تدوین برنامه‌ها و طرح‌های آمرانه از بالا به پایین پرهیز کرد.مدارس‌ خودمان را با مدارس کشورهای توسعه یافته مقایسه‌ کنید.خواهید دید تمام چیزهایی که مدراس پیشرفته‌ دارند،ما هم داریم:شورای معلمان،شورای مدرسه، انجمن اولیا و مربیان،مشاور و...پس چرا مدارس‌ ما بازدهی لازم را ندارند؟چرا آن‌ها موفق‌اند،ولی ما همچنان درجا می‌زنیم؟متاسفانه ویژگی ما این است‌ که بهترین طرح‌ها و برنامه‌ها را می‌گیریم و از محتوا خالی و بی‌اثر می‌کنیم.نقدی که به سخنان آقای دکتر مهرمحمدی دارم،این است که سند چون از دل مدارس‌ بیرون نیامده،دیر یا زود همانند سایر طرح‌ها و برنامه‌ها از محتوا تهی و بی‌خاصیت خواهد شد.

مهرمحمدی:جناب زندیه،برای این که فضای جامعه‌ از وضع موجود به فضای دموکراتیک تحول پیدا کند، آیا آموزش و پرورش می‌تواند و باید نقشی ایفا کند یا نه؟یا باید منتظر باشیم که اول فضای جامعه‌ دموکراتیک شود؟یعنی در یک فضای غیر دموکراتیک، نباید مروج آموزش و پرورش دموکراتیک باشیم؟یا باید باشیم؟چون فکر می‌کنیم در آینده همین مدرسه‌ می‌تواند فضای جامعه را هم دموکراتیک کند؟عنایت‌ داشته باشید که رابطه آموزش و پرورش با جامعه‌ یکسویه نیست.اتفاقا آموزش و پرورش موفق،آموزش‌ و پرورشی است که شرایط را تحت تاثیر قرار دهد،نه‌ این که آن را استمرار بخشد.من فکر می‌کنم آموزش‌ و پرورش باید به گونه‌ای سامان پیدا کند که خروجی‌اش‌ حاکمیت روح و منش مردم‌سالاری بر بچه‌ها باشد. اگر فضای جامعه مردم‌سالاری نیست،بچه‌ها باید بتوانند به شیوه‌های مدنی در جهت تغییر و اصلاح‌ حرکت کنند و اگر هم هست،باید بتوانند آن شرایط را استمرار ببخشند.در این جهت اگر سوال شود مهم‌ترین ویژگی تربیتی مدرسه دموکراتیک چیست، عرض می‌کنم امکان تجربه مشارکت و نقد را به‌ دانش‌آموزان دادن.ویژگی مهمی که بچه‌ها باید داشته‌ باشند،تفکر انتقادی است.تفکر انتقادی بن مایه‌ مردم‌سالاری است.برای همین به نظر من آموزش‌ و پرورش باید بر پرورش تفکر انتقادی تاکید کند،چون‌ در سایه تفکر انتقادی می‌توان شرایط غیر مطلوب را مطلوب کرد و آن را استمرار ببخشید.

زندیه:عرض من این نبود که این سند خوب نیست‌ یا نمی‌تواند به آموزش و پرورش کمک کند.همان‌طور که مستحضرید،در شصت سال گذشته تقریبا هر دوازده‌ سال یک بار نظام آموزشی عوض شده است.الآن‌ هم می‌خواهند نظام جدید را تغییر دهند؛فعلا امسال‌ اسم پیش‌دانشگاهی حذق شده و به جای آن چهارم‌ دبیرستان را قرار داده‌اند.در حالی که در آموزش و پرورش ژاپن،بیش از سی سال است که یک نظام را اجرا می‌کنند و از آن نتیجه هم می‌گیرند.چون فضای‌ آموزش و پرورش ما غیر دموکراتیک و آمرانه و از بالا به پایین است و معلمان هیچ نقشی در تدوین آن ندارند، سرانجام تمام طرح‌ها و برنامه‌ها محکوم به شکست‌ است.متاسفانه در سی سال گذشته هر وزیری که‌ آمده،طرحی داده و رفته و وزیر بعدی طرح قبلی را لغو کرده و طرح جدیدی ارائه داده و معلمان هم فقط نظاره‌گر و غیر فعال بوده‌اند.در نتیجه هیچ طرحی خوب اجرا نشده،به نظر من سرنوشت این سند هم همانند سایر طرح‌ها در سی سال گذشته خواهد بود.

مشکل دیگر آموزش و پرورش ما سیاست‌زدگی‌ است.در مدارس به جای این که فضای نقد،گفت‌وگو و مشارکت دانش‌آموزان را فراهم کنیم و دانش‌آموزان‌ را برای شرکت فعال در جامعه آماده سازیم؛یک‌ سری تفکرات خاص سیاسی را به آن‌ها القا می‌کنیم‌ که نتیجه خاصی هم نمی‌دهد.

مهرمحمدی:من فکر می‌کنم داشتن برنامه راهبردی، یکی از خواصش این است که از این سیاست‌زدگی‌ جلوگیری می‌کند.یعنی وزرا را متعهد می‌کند نسبت‌ به این چارچوب‌ها پایبند باشند؛برنامه راهبردی از ایجاد شوک‌های مقطعی به سیستم جلوگیری می‌کند و در نتیجه بهره‌وری سیستم را افزایش می‌دهد.

خانیکی:به نظرم بحث پایانی،شروع خوبی بود.دو نکته خیلی مهم در بحث‌ها وجود داشت؛یکی این که‌ به آموزش و پرورش باید از حوزه غیر دولتی نگریست، یعنی از حوزه مدنی.دوم این که فرایند اجتماعی شدن‌ آموزش و پرورش هم باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد.باید بررسی کنیم که آیا با پدپده‌ای به اسم مدرسه‌ ثابت مواجه هستیم یا با پدیده‌ای به اسم مدرسه متغیر؟ به نظر من،در ایران،چه در نگاه مسئولان و چه در نگاه مدیران و حتی در دیدگاه اولیای دانش‌آموزان،با پدپدهب‌ا به نام مدرسه ثابت مواجه هستیم.اما سویه‌ دیگر واقعیت،جهان متغییر ما ست.یعنی تمام عوامل‌ موجود،از فناوری‌ها تا روندهای مختلف جهانی و اجتماعی،همه معطوف به این است که بپذیریم مدرسه‌ به شدت در حال تغییر است.من فقط به پنج نکته‌ اشاره می‌کنم که ببینم چرا باید مدرسه را در حال‌ تغییر ببینیم.یعنی بدانیم چالش‌های مدرسه در جامعه‌ و جهان کنونی ما جدی است.یکی این که مدرسه‌ دیگر مکان انحصاری نشر دانش و تعلیم نیست.من‌ این جمله مارک تواین را خیلی در خور توجه می‌دانم‌ که می‌گوید"سعی می‌کنم دیگر مدرسه مانع‌ تحصیلاتم نشود"؛در واقع مدرسه امروز،می‌تواند مدرسه‌ای باشد که مانع تحصیلات هم بشود.بحث‌ فناوری‌های جدید ارتباطی و اطلاعات و ضرورت‌ بازنگری در رویکردهای آموزشی در همین جا مطرح‌ می‌شود.نکته دوم این است که نقش مدرسه در ارتباط با خانواده و محیط کار در معرض تغییر قرار گرفته‌ است.نکته سوم این که مفهوم مهارت‌های اجتماعی‌ و توانمندی‌سازی دانش‌آموزان در به دست آوردن‌ اطلاعات،محدود به انتقال دانش نمی‌شود و استفاده‌ عملی آن‌ها در جامعه با پدیده‌های جدیدی مواجه‌ است که پدپده جهانی شدن آموزش و پرورش،از زمینه‌های آن است.نکته چهارم این است که اساسا آموزش‌ زندگی در جامعه چند فرهنگی،یعنی در وضعیتی که‌ با تغییر مراجع تاثیرگذار مواجه است،آثاری دارد که‌ پذیرش متفاوت بودن از نتایج آن است.نکته پنجم‌ هم تغییر شیوه‌های فراگیری دانش برای جوانان است، یعنی خود پدپده جوانان که در جامعه‌شناسی جوانان‌ هم مطرح است،در آموزش اهمیت ویژه‌ای یافته است. در واقع ما امروز با جوانانی غیر یکدست،شالوده‌شکن‌ و ضد انقیاد مواجهیم.آموزش آن‌ها با گذشته متفاوت‌ است.بحث آقای دکتر مهرمحمدی خیلی خوب بود، ولی این را باید به عنوان صورت مساله ببینیم و این‌ که به هر حال ما کلیشه‌هایی داریم که همه در جهان‌ واقعی به هم ریخته‌اند.من از حوزه تخصصی خودم، یعنی ارتباطات،می‌گویم.از اولین کارهای هنری آقای‌ مهران مدیری که حتما دوستان به خاطر دارند،"نوروز 27"بود.ایشان در این برنامه به کارهای مستندی‌ ارجاع داده بود که کلیشه‌ها را به خوبی نشان می‌داد. در این مجموعه کارگردان سراغ مسافران فرودگاه رفته‌ بود و از آن‌ها سوالات نامفهوم و بی‌معنا می‌پرسید، یعنی حتی جملات سوال،گزاره‌های درستی نبود،اما جواب‌هایی که دریافت می‌کرد،کلیشه‌هایی یکدست‌ بود؛آن‌ها می‌گفتند"ما تازه آمده‌ایم،نمی‌دانیم چه‌ چیزی گذشته است‌".چرا چنین بود؟برای این که‌ آنچه در ذهن پرسش شنوندگان می‌گذشت،این بود که می‌پرسند"ایران نسبت به گذشته چه تغییری کرده‌ است؟در حالی که سوال اصلا این نبود،ولی پاسخ‌ها یکسان بودند.بر این اساس طرح تحول برنامه‌های‌ راهبردی یا هر چیز دیگری را باید بر پایه میزان پذیرش‌ تغییر کلیشه‌ها دانست.با این کلیشه‌ها باید بگوییم‌ حتی اگر بخواهیم سراغ گفت‌وگو در آموزش و پرورش‌ برویم،با گفت‌وگویی روبه‌رو خواهیم بود که باز یک عدم گفت‌وگو ست.برای همین می‌گویم هنوز آن صورت مساله مدرسه در جامعه باقی است.ما در علوم اجتماعی می‌گوییم تعریف درست مساله،نیمی‌ از راه‌حل است.پس بیشتر باید به تعریف درست مساله‌ توجه کنیم.یعنی چه دولت به عنوان دولت پردامنه، حتی با نیت خیر،اگر بخواهد با زور و سازوکارهای‌ بیرونی،آموزش و پرورش را درست کند،چه جامعه‌ مدنی که جایگاه اصلی تحول درآموزش و پرورش‌ است،به درستی ابعاد مساله را ندانند که چه تغییری‌ در مفاهیم،مقوله‌ها و متغییرهای آموزش و پرورش‌ رخ داده است،حکایت همچنان باقی خواهد بود.باید بپذیریم که به یک دنیای معرفتی جدید وارد شده‌ایم، اما نگاهمان همان نگاه‌های کهنه است و فکر می‌کنیم‌ چون یک سابقه دیرین و درخشان در اسلام مهم‌ است،مسائل پیش روی ما هم آسان و امتداد همان‌ پیشینه و فهم قدیم است.این صورت از فهم گفتمانی‌ کفایت نمی‌کند،بلکه باید پارادایم شیفت‌ها یا به‌ اصطلاح چرخش‌های گفتمانی را در مورد ساخت و بافت و نقش و کارکرد مدرسه لحاظ کنیم.

http://www.jamejamonline.ir/newstext2.aspx?newsnum=100871895231

 

با توران میرهادی، بنیانگذار شورای کتاب کودک و مسوول فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

ادبیات کودک ایران در جهان مطرح است

جام جم آنلاین: 1. توران میرهادی، استاد برجسته ادبیات کودکان ایران در سال 1306 ش. در خانواده‌ای فرهیخته در تهران زاده شد. پدر او از دانشجویان اعزامی به آلمان بود و در رشته مهندسی راه و ساختمان و مکانیک در راه‌ آهن درس خوانده بود. مادرش آلمانی بود و مجسمه‌سازی و نقاشی می‌کرد.

میرهادی در 13 سالگی زندگینامه ژاندارک را خواند و در 17 سالگی با خواندن شاهنامه فردوسی با آن پیوند ناگسستنی پیدا کرد. او افزون بر آموزش زبان و ادبیات فارسی، از مادر زبان آلمانی را نیز فراگرفت.

 

توران میرهادی پس از یادگیری زبان آلمانی به فرا گرفتن زبان‌های فرانسه و انگلیسی پرداخت. مادرش که در هنرستان کمال الملک درس تاریخ هنر می‌داد، پایه‌های هنر نقاشی را نیز به فرزندانش آموخت.

در سال 1325 به فرانسه رفت و در رشته روان‌شناسی تربیتی در سوربن و همزمان در رشته آموزش پیش از دبستان و ابتدایی در کالج سوینه پاریس درس خواند. بزرگ ترین دستاورد این آموزش‌ها، دستیابی به نگرشی نو به آموزش و پرورش کودکان بود. در سال 1334 به نام برادر از دست رفته‌اش، کودکستان فرهاد و بعدها، دبستان و راهنمایی فرهاد را بنیاد نهاد. کتاب «جستجو در راه‌ها و روش‌های تربیت» گردآمده‌ای از تجربه‌های او در درازای 25 سال سرپرستی مدرسه فرهاد است.

توران میرهادی همچنین بنیانگذار و مسوول طرح فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، اولین کتاب مرجع ایرانی برای کودکان و نوجوانان است.

از آثار او می‌توان به دو گفتار درباره کتابخانه‌های آموزشگاهی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه، کتاب کار مربی کودک، برنامه کار سالانه مربی در مهد کودک و کودکستان، جستجو در راه‌ها و روش‌های تربیت، تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، راهنمای تدریس کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، دو گفتار (کتابخانه آموزشگاهی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه)، آن که رفت، آن که آمد، اشاره کرد.

توران میرهادی در نگارش کتاب‌های تعلیمات اجتماعی، تاریخ، جغرافی و تعلیمات دینی چهارم دبستان، تعلیمات اجتماعی و دینی برای کلاس چهارم دبستان و گذری در ادبیات کودکان همکاری داشته است.

2- هر چقدر که بخواهید در مورد زندگی شخصی و دغدغه‌های روزمره توران میرهادی بدانید او مساله را به وضع و حال کودکان و نوجوانان مرتبط می‌کند. پاسخ هایش حتی به برخی پرسش‌های نامربوط من چنان دقیق و گویا و مهم است که دیگر پیگیر سوالات بعدی ام نمی‌شود. می‌گذارم تا این بانوی خستگی ناپذیر همچنان به کندوکاو خاطرات و نقدش به وضعیت آموزش در ایران و تجربه‌های شگفتش از آموزش به کودکان و نوجوانان و بالاخره فعالیت‌های بی شمارش در تهیه و تدوین فرهنگنامه بپردازد.

3-  توران میرهادی حالا 83 ساله است، اما هنوز عقربه‌های ساعت به 8 صبح نرسیده هر روز در دفتر کارش در شورای کتاب کودک و نوجوان حاضر می‌شود تا از نزدیک پیگیر کار همکاران و دوستانش باشد در تدوین فرهنگنامه کودک و نوجوان؛ فرهنگنامه‌ای که برای این بانوی خستگی ناپذیر دغدغه این روزهایش است.

دغدغه این روزهای شما چیست؟

دغدغه من مثل همیشه برای کودکان و نوجوانان خودمان بوده است، چون من تمام عمرم را در خدمت بچه‌های این سرزمین بودم باید تمام امکاناتی که ممکن هست را به وجود بیاوریم برای این‌که کودکان و نوجوانان انسان‌های متعادل و فرهیخته و بیشتر از همه صاحب عمق انسانیت باشند. یعنی بیشترین دغدغه ام این است که آنها ابزار نشوند تا در خدمت قدرت قرار بگیرند و انسان‌های فرهیخته آزاداندیش و مسلط بر خود بشوند تا بتوانند زندگی شان را آن طور سامان بدهند که با هدف‌های متعالی خودشان هماهنگ و همسو باشد.

این دغدغه‌ها تنها به وسیله انتشار فرهنگنامه محقق می‌شود؟

مسلما ما اینها را محدود نمی‌کنیم به انتشار فرهنگنامه برای کودکان و نوجوانان. در هر زمینه‌ای در آموزش و پرورش و در رسانه‌ها اگر بتوانیم خدمتی کنیم به آموزش و پرورش کشور انجام می‌دهیم. هم از طریق کتابخانه‌ها و آموزش کتابداری و علاقه‌مند کردن به کتابخوانی و هم گسترش اطلاعات و دید واقعی برای آنها. در واقع این یک بخش بزرگ ماست و تا جایی که بتوانیم در خدمت آموزش و پرورش هستیم و فرهنگنامه در واقع یکی از اجزایی است که با این هدف حرکت می‌کند و پیش می‌رود.

من معتقدم جمع کار را پیش می‌برد نه فرد. فرد می‌تواند نقش هماهنگ کننده داشته باشد، بنابراین در هر 3 زمینه تنها نکته‌ای که بتوانم به حساب خود بگذارم، پیدا کردن راه‌های کار ثمربخش گروهی بود. چه در مدرسه فرهاد و جمع مربیان، معلمان و دانش آموزان، چه در شورای کتاب کودک و جمع علاقه‌مندان به این زمینه از کار و چه اکنون که در جمع گروه‌های تخصصی و مولفان و ویراستاران فرهنگ نامه کودکان و نوجوانان. کار گروهی برای من بسیار شیرین و آموزنده است.

شما نقدهایی هم در این زمینه به آموزش و پرورش داشتید؟

بله. یکی از روش‌های تخریبی که در نظام آموزش و پرورش ایران در زمان حاضر به کار گرفته می‌شود، مقایسه است. مقایسه دانش آموزان با یکدیگر، به وجود آوردن زمینه مداوم رقابت، ارزشیابی دائم از طریق نمره و تعیین جایزه برای هر کار، نسل جوان ما را به بند کشیده است. وقتی صحبت از برتر و برترین می‌شود چه کسی می‌تواند چنین ادعایی کند؟

در نظام آموزش و پرورش کار با یک مجموعه آزمون‌های سست و بی پایه، گروهی از دانش آموزان را استعدادهای درخشان می‌نامند و در موسسه‌های جداگانه امکانات تحصیلی بهتری برای آنها تهیه می‌کنند. گروهی را با عنوان المپیادهای علمی آموزش اختصاصی می‌دهند. این گروه در مسابقه‌های بین‌المللی شرکت می‌کنند. از نخبگان صحبت به میان می‌آید.

یک مطالعه اولیه در نمودار جمعیتی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه خاستگاه و هدف‌های این گونه برنامه‌ها را بخوبی نشان می‌دهد. کم شدن آمار زاد و ولد در کشورهای توسعه یافته، ضرورت جذب نیروهای کار را از کشورهای دیگر پدید آورده است. نگاهی به طرح استعدادهای درخشان، آزمون‌های گوناگون و المپیادها و نتایج نشان می‌دهد این نیروها از کشورهای در حال توسعه جذب کشورهای توسعه یافته می‌شوند، بنابراین زحمت از ما و برداشت از آنها!

اشاره‌ای به آفت شدن رقابت در سیستم آموزشی کشور داشتید. شما اعتقاد به عدم کاربردی شدن رقابت در آموزش دارید؟

رقابت در جهان امروز انگیزه‌ای ویرانگر شده است. ظاهرا هم چنین استدلال می‌شود که رقابت سبب تلاش بیشتر می‌شود. رقابت، ماهیت هر کار را دگرگون می‌کند و آن را از هدف اصلی دور می‌سازد. در ورزش، در تحصیل، در کار به جای هدف اصلی که سلامت، کسب دانش و تولید محصول مادی یا معنوی است، جلو زدن از دیگری یا دیگران مهم می‌شود و در عمل نه تنها کیفیت هر تلاش نزول می‌کند، بلکه فرد اسیر رقابت می‌شود.

مطالعات گسترده من در زمان دانشجویی سبب شد بیشتر در کار آموزش و پرورش دقت کنم و به مساله راه‌های رشد واقعی انسان و انسانیت فکر کنم.

با توجه به نگاه دولت نسبت به سازمان‌های مردم نهاد مثل شورای کودک و نوجوان همکاری شما با وزارت آموزش و پرورش چگونه است ؟

ما یک سازمان غیر دولتی تازه تاسیس نیستیم. این شورا 47 سال پیش تشکیل شده است، بنابراین تجربه این سال‌ها را داریم و نشیب و فراز‌های گوناگون را طی کردیم، بنابراین حوزه کاری و همکاری خودمان را محدود کردیم به کتاب کودک و نوجوان و کتابخوانی کودک و نوجوان و به کتابخانه‌های کودک و نوجوان یعنی بیشتر در حوزه کتاب و ادبیات نوجوان کار می‌کنیم. در واقع ما خودمان ناشر نیستیم و فرهنگنامه را در سال 1358 آغاز کردیم، به دلیل این‌که توان این کار را در سایر موسسات و ناشران هم ندیدیم.

منظورتان در همان سال هاست؟

بله. حالا هم که اگر برخی کتاب‌های مرجع منتشر می‌شود همه اش ترجمه است.

یعنی در این حوزه همچنان کار تالیفی نداریم؟

تلاش‌هایی انجام شده، ولی جامعیت فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را ندارد و بیشتر در حوزه‌های محدود تلاش‌هایی صورت گرفته است که هر تلاشی در جهت بالا بردن سطح دانش کودکان و نوجوانان این کشور باشد از نظر ما قابل تقدیر است.

فارغ از فرهنگنامه کودکان و نوجوانان در حوزه ادبیات کودک و نوجوان جایگاه ما چگونه است؟

من به‌ جوان‌ها بسیار امیدوارم. همیشه هم به آنها گفته‌ام که ایران امروز را، ایران دیروز نبینید. به دانشگاه‌ها نگاه کنید همه اینها تحول بسیار ارزنده‌ای است که باید تجربه همراهش شود و فرهنگمان در این تغییر و تحول از نو شکل بگیرد

در حوزه ادبیات کودک و نوجوان آنچنان رشدی داشتیم که غیر قابل تصور است. یعنی هر سال وقتی کتاب‌هایی را که برای کودکان و نوجوانان منتشر می‌شود فهرست می‌کنیم، اسامی بسیار زیاد هستند. نکته مهم تر این‌که این کتاب‌ها اغلب خوانده می‌شود. این کتاب‌ها در گروه‌های تالیف، ادبیات کهن، شعر، کتاب‌های علمی و... هستند که اغلب آنها خوانده می‌شود. البته نکته‌ای هم هست و آن این‌که ما به کتاب‌های درسی و کمک درسی کاری نداریم. هر سال چیزی نزدیک به 600 تا 700 کتاب می‌خوانیم و فهرست نویسی جامع می‌کنیم به طوری که هر مدرسه ای، هر کتابداری و هر موسسه فرهنگی‌ای می‌تواند از این فهرست استفاده کند و کتاب‌های مورد نظرش را انتخاب و تهیه کند و به بچه‌ها برساند.

این رشد شگفت انگیزی که شما اشاره کردید از لحاظ کمی است یا در محتوا هم ما با رشد قابل قبولی روبه‌رو بودیم؟

بله کاملا. الان ما نویسندگان و تصویرگران بسیار توانایی در ایران داریم. برخی از آنها درگذشته‌اند ولی نویسندگان جوان‌تری رشد کرده‌اند و همچنان فعالیت می‌کنند. یعنی ادبیات کودک سرزمین ما یکی از حوزه‌هایی است که در سطح جهان مطرح است.

در هر کشوری وقتی بعضی مسائل اقتصادی پیش می‌آید و به قولی « بازار» مطرح می‌شود، ما با افت کیفی کتاب‌های کودکان و نوجوانان هم روبه‌رو می‌شویم. یعنی بیشتر مسائل اقتصادی و خرید و فروش و جلب توجه هم مطرح می‌شود، درست مثل بقیه مسائل؛ این نکته را در شورای کودک و نوجوان بررسی می‌کنیم، اما در کنار آن حرکت‌های بسیار زیبایی در نویسندگان و تصویرگران جوانمان است که واقعا باید به جامعه شناسانده شود.

نسل شما در تربیت کودکان و نوجوانان نسل‌های بعدی نقش خیلی مهمی داشته است. فکر می‌کنید نویسندگان و پژوهشگران این حوزه در حال حاضر هم بتوانند چینن نقشی داشته باشند؟

من به این جوان‌ها بسیار امیدوارم. همیشه هم به آنها گفته‌ام که ایران امروز را، ایران دیروز نبینید. ما طبقه متوسط تحصیلکرده داریم. شما به دانشگاه‌ها و سطح سواد آنها نگاه کنید، همه اینها تحول بسیار ارزنده‌ای است که باید تجربه همراهش شود و فرهنگمان را در این تغییر و تحول از نو شکل بگیرد.

به عنوان مثال، در فرهنگ ما همیشه می‌گویند باید مواظب همسایه باشیم. این فرهنگ هنوز منتقل نشده است، ولی دارد منتقل می‌شود به این آپارتمان‌ها یعنی اهالی این آپارتمان‌های چندین طبقه به نوعی دارند این فرهنگ را در بخشی از زندگی شان می‌سازند.

شما آنقدر امیدوارانه صحبت می‌کنید که جرات نمی‌کنم در خصوص مشکلات سوال کنم.

ما مشکلات بسیاری داشتیم و داریم. اما در این 30 سال یاد گرفتیم به مشکلات نگاه کنیم و راه حل‌ها را بیابیم. یک مشکل ما این است که از هیچ جا حمایت نمی‌شویم.

که البته فکر می‌کنم زیاد هم بد نباشد!

شاید. نیرویی که در اینجا داریم نیروی داوطلب است. بتازگی وقتی رسیده ایم به 30 سالگی شورا، نگاه کردیم دیدیم 250 نفر در کار فرهنگنامه با ما کار کردند که یک ریال هم نمی‌گیرند. در 35 گروه تخصصی، مقالات را تهیه می‌کنند، ویرایش می‌کنند و شکل می‌دهند و تا لحظه‌های پایانی کار این گروه همواره همراه ماست. این همکاران که همه شان در رشته خود تخصص دارند، ساعات زیادی کار و مطالعه برای فرهنگنامه اختصاص می‌دهند. کجای دنیا چنین اتفاقی می‌افتد که با عشق کار شود؟ همین مساله سبب شده است ما به جای این‌که جلد جلد کار کنیم، چند جلد به چند جلد کار می‌کنیم.

یکی از دغدغه‌های من این است که تجربه این 30 سال را به این همکاران جوانم منتقل کنم. چون از ابتدای این کار بوده ام تا الان بنابراین می‌دانم مشکلات را چگونه باید حل کرد و چگونه باید عمل کنیم که بتوانیم اطلاعاتی درست و به زبان ساده به کودکان این سرزمین بدهیم و با دید فرهنگ این سرزمین به مسائل نگاه کنیم و این کار آسانی نیست.

برای معرفی فرهنگنامه چه کردید؟

این یکی از مهم ترین دغدغه‌های شورای کتاب کودک است؛ مشکلی که اغلب اعضا هم روی آن تاکید دارند و بر این باورند که یکی از مشکلات مهم شورا این است که باید فرهنگنامه به دست کودکان برسد و همچنین این موضوع به تهران محدود نشود و این‌که در تمام کتابخانه‌های کشور در دسترس باشد. از مسوولان مدارس هم خواهش می‌کنم این فرهنگنامه در ویترین این مدرسه‌ها قرار نگیرد و قفل نشود. بلکه هم معلمان و هم دانش‌آموزان بتوانند در کتابخانه برای اطلاعاتی که می‌خواهند و پژوهش‌هایی که انجام می‌دهند از آن استفاده کنند.البته شورا یک گروه ترویج هم دارد که این گروه تا جایی که بتواند سعی می‌کند بچه‌ها را با این اثر آشنا کند، ولی کافی نیست.

کتابی برای همه کودکان ایران

فرهنگنامه کودکان و نوجوانان از انواع دایره‌المعارف‌های عمومی است که اطلاعات پایه علوم مختلف و دستاوردهای گوناگون بشری را با توجه به صحت علمی با بیانی ساده و همراه با تصویر، نقشه، نمودار و جدول در اختیار خوانندگان 10 تا 16 ساله قرار می‌دهد.

این فرهنگنامه شامل 5 هزارمدخل است که قرار است در 26 جلد منتشر شود. مدخل‌های فرهنگنامه با بررسی کتاب‌های درسی دوره ابتدایی و راهنمایی، دایره‌المعارف‌های فارسی و انگلیسی مختلف و با توجه به نیازها، دانش پایه، زبان کودکان و نوجوانان نوشته شده است.

هر کدام از مطالب فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، با توضیح مختصر، مفید و جامعی در چند خط شروع می‌شود که به نوعی تعریف مختصر و کاملی است برای مخاطبان تا هم با مطلب مورد نظر آشنا شوند و هم به‌سرعت به پاسخ برسند. در ادامه، موضوع بسط و گسترش می‌یابد و توضیحات تقریبا تخصصی را نیز شامل می‌شود. هم برای نوجوانانی که نیاز به توضیحات بیشتری درباره مطلب مورد نظر دارند و هم برای والدین آنها تا با خواندن توضیحات بتوانند آنها را ساده‌تر بیان کنند.

تصاویر کتاب بسیار متنوع است. دیدن عکس‌ها در فهم مطلب کمک می‌کند و توضیح کوتاه کنار عکس‌ها نیز تعریفی است مختصر و کلی از مطلب مرتبط به آن. شکل‌ها، تصاویر، نقشه‌ها، جدول‌ها و توضیحات کنار آنها علاوه بر جذاب کردن مطالعه کتاب، نه‌تنها کمک زیادی به فهم مطلب می‌کنند، بلکه باعث می‌شوند مخاطب تصور دقیقی از توضیحات کتاب داشته باشد.

توضیحات کتاب بسیار جامع و در عین حال مختصر است؛ مثلا وقتی درباره کشوری توضیح می‌دهد، نه‌تنها شکل پرچم، مساحت، جمعیت و نقطه جغرافیایی آن را، بلکه تاریخ مختصری از کشور، اقتصاد، منابع طبیعی، آب و هوا، فرهنگ، مشاهیر، آیین رسمی و آداب و رسوم آن کشور را نیز توضیح می‌دهد.

میثم اسماعیلی

گروه فرهنگ و هنر

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/14643?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1...

فرهنگنامه ها باید ملهم از فرهنگ خودی باشند

مصاحبه کننده: کیهان فرهنگی مصاحبه شونده: میرهادی،توران

نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کیهان فرهنگی » خرداد و تیر 1375 - شماره 127

(3 صفحه - از 125 تا 127)

فرهنگنامه‌ها باید ملهم از فرهنگ‌ خودی باشن

گفتگو با توران میرهادی‌ (دبیر اجرایی فرهنگنامهء کودکان و نوجوانان)کیهان فرهنگی:«فرهنگنامهء کودکان و نوجوانان»چگونه شکل گرفت؟

توران میرهادی:در شورای کتاب کودک کسانی‌ گرد هم آمده‌اند که سالیانی بسیار با بچه‌های این‌ سرزمین کار کرده‌اند،در مدرسه‌ها تدریس و مدیریت‌ کرده‌اند و کمابیش با نیازهای کودکان و نوجوانان‌ ایرانی آشنایی دارند.برای نمونه من از سال 1331 تا 1358 به طور رسمی با بچه‌ها کار کرده‌ام و در خلال‌ این مدت همواره با آنها به شکلهای گوناگون تربیتی، آموزشی و...سر و کار داشته‌ام.شاید توجه به همین‌ نیازهای کودکان در دوره‌های گوناگون کار با آنها و نبود کتابی مرجع برای آنان بود که ما را بر آن داشت تا از سال 1341 طی نشستهایی در زمینهء پدید آوردن‌ کتابی مرجع برای کودکان این مرز و بوم تصمیماتی‌ بگیریم.خیلی تلاش کردیم که مؤسساتی را علاقه‌مند کنیم تا چنین کاری انجام دهند و ناشرانی را تشویق‌ کنیم که در راه نشر چنین فرهنگنامه‌ای سرمایه‌گذاری‌ کنند.دستاورد تلاش ما به صورت دایرة المعارف هجده‌ جلدی«فرانکلین»-که ترجمه‌ای از دایرة المعارف‌ «برتا و موریس پارکر»است-و دایرة المعارفی تک‌ جلدی کار یکی از مؤلفان نشر یافت.انتشار این دو دانشنامه بیشتر دردآور بود تا راضی کننده،زیرا یکی‌ تنها به نیاز کودکان آمریکایی پاسخ می‌گفت و دیگری‌ به قدری در هم و مغشوش بود که کسی نمی‌توانست از آن استفاده کند.بنابر این تدوین فرهنگنامه‌ای برای‌ کودکان و نوجوانان ایرانی همچنان به شکل‌ آرزو در ذهن ما باقی ماند.باز هم‌ تلاش کردیم تا با مراکز و مؤسساتی چون‌ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفتگو کنیم و آنها را تشویق نماییم که در این راه گام بردارند اما در عمل کاری از پیش نبردیم.خود من هم در مدرسه‌ای‌ که بودم تلاش کردم تا بچه‌ها را وادارم فرهنگنامه‌ای‌ برای خود پدید آورند.این کار می‌توانست کاری بسیار جالب باشد.به هر کدام از بچه‌ها به عنوان تکلیف شب‌ نوروزی موضوعی پیشنهاد کردیم تا در این مدت دربارهء آن تحقیق کنند و مطالب خود را از منابع گونه‌گون به‌ دست آورده،آن را تنظیم کنند و مقاله‌ای در خور خود بنویسند.حالا که به آن روز فکر می‌کنم می‌بینم چقدر جرأت و جسارت کردیم و چه خانواده‌هایی را که به‌ دردسر نینداختیم!مثلا من و پسرم که باید دربارهء «ترکمن صحرا»تحقیق می‌کرد،جستجوی بسیار کردیم تا اطلاعاتی درست دربارهء آن از کتب تاریخی و جغرافیایی پیدا کنیم.وقتی که نتیجهء کار او را خواندم‌ دیدم چه امکان خوبی برای تهیهء چنین فرهنگنامه‌ای‌در اختیار داریم.این انگیزه ما را بر آن داشت که با خود بگوییم:حالا که کسی چنین کاری انجام نمی‌دهد، خودمان دست به کار تهیه و تدوین آن می‌زنیم.در واقع‌ پایهء کار و گرد هم آوردن گروهی برای تدوین فرهنگنامهء کودکان از همین زمینه سرچشمه گرفت.

کیهان فرهنگی:سرمایهء چنین کاری‌ چطور فراهم شد؟

میرهادی:همسرم که به سال 1358 جهان میرا را ترک گفت در نامه‌ای که برای من به جا گذاشته بود خواسته بود با بهره‌گیری از بخشی از دارایی او«کاری‌ برای مردم»انجام دهم؛خواسته‌ای که انجامش بسیار سخت می‌نمود.در نهایت با توجه به عشق و علاقه‌ای‌ که او هم به نسل جوان این کشور داشت،این هزینهء «کاری برای مردم»شد سرمایهء اولیهء فرهنگنامهء کودکان و نوجوانان.آن زمان بسیار خام‌ بودم.گمان می‌کردم می‌توان با دو میلیون‌ و پانصد هزار تومان سرمایهء اولیهء او فرهنگنامه را طی سه چهار سال منتشر کرد در حالی‌ که با آن تنها می‌شد کار را شروع کرد.چنان که طی‌ پنج سال آغاز کار،آن سرمایه در راه نشر فرهنگنامه‌ هزینه شد اما فرهنگنامه‌ای بر پیشخوان کتابفروشیها ننشست!بنابر این به اتفاق خانم انصاری کوشیدیم با جلب موافقت برخی کارگزاران و مسؤولین منبعی برای‌ هزینه‌های بعدی پیدا کنیم.کاری سخت بود ولی با شیوهء خانم انصاری در تشویق اشخاص خیّر به کمک در این راه،شرکت تهیه و نشر فرهنگنامهء کودکان و نوجوانان پدید آمد که آن هم کمک بسیار در این زمینه‌ به ما کرد.البته دست‌اندرکاران و اشخاصی که ما را یاری می‌کنند و مقاله می‌نویسند یا در بخشهای‌ گوناگون فرهنگنامه کار می‌کنند به صورت داوطلب و بی‌چشمداشت حق الزحمه و دستمزد بدین کار می‌پردازند؛چه آنها که در شورا بودند و چه آنها که‌ بعدها به جمع اعضای فرهنگنامه پیوستند.اکنون هم‌ با کمک شهرداری کمابیش می‌توانیم تمام ذهنمان را روی پدید آوردن فرهنگنامه متمرکز کنیم و دیگر مدتی‌ است که آن«کاسهء گدایی»را با توجه شهرداری به این‌ مقوله کنار گذاشته‌ایم،هر چند که هنوز هم بسیاری از کارها به شیوهء داوطلبانه و بی‌چشمداشت حق الزحمه‌ انجام می‌گیرد.بگذارید اینجا پاسخ یکی از اشخاص را که دوست می‌داشتیم حق الزحمه‌اش را قبول کند و در پذیرفتن آن اصرار بسیار کردیم چون می‌دانستیم نیاز دارد،برای شما باز گویم.ایشان در پاسخ به اصرار ما گفت:«هر گاه شما توانستید برای عشق بهایی در نظر بگیرید این پول را قبول می‌کنم».فرهنگنامه نویسی‌ عشق است.برای عشق نمی‌توان بهایی گذارد.

کیهان فرهنگی:انگیزهء اصلی‌ همسرتان آقای محسن خمارلو در کنار گذاشتن بخشی از دارایی‌اش برای‌ خدمت به مردم چه بود؟

میرهادی:او آدمی بسیار مردم دوست بود که طی‌ عمر کوتاهش خدمت بسیار به بچه‌های این مرز و بوم‌ کرد.اگر او نمی‌بود ما نمی‌توانستیم کاری را که‌ سالهاست بدان می‌پردازیم انجام دهیم.زیرا همهء توان‌ و دانش و بینش خود را در راه پرورش و آموزش کودکان‌ و نوجوانان ایران صرف کرد و آرزویش آن بود که‌ مدرسه‌ای به واقع شایستهء بچه‌های ایرانی بسازد،اما دست اجل مجال چنین کاری را به او نداد.ولی‌ همچنان که می‌دانید با بنیانگذاری این فرهنگنامه،نه‌ یک مدرسه که هزاران مدرسه ساخته شد.

کیهان فرهنگی:چارچوب سازمانی‌ فرهنگنامه،روند کارها و ویرایش مقالات‌ چگونه است؟

میرهادی:سازمان فرهنگنامه در یک هستهء مرکزی‌ اداری به اضافهء گروههای بسیار گستردهء داوطلب‌ تشکیل شده است.هستهء مرکزی که در شورا مستقر است شامل کتابخانهء پژوهشی(منبع تحقیقاتی)، دبیرخانه و دو بخش بایگانی(تصویری و محتوایی) است.هستهء مرکزی هماهنگ کنندهء کار همهء گروهها و تعیین کنندهء مسیر حرکت هر مقاله است؛از زمانی که‌ نگارش مقاله به نویسنده سفارش داده می‌شود تا زمانی‌ که آن را امضا می‌کنیم و برای چاپ آماده می‌سازیم.به‌ عبارت دیگر،این هستهء مرکزی یک سر تصمیم گیرنده‌ به نام هیأت اجرایی دارد و یک سر نظارت کننده به نام‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود) هیأت مدیرهء شورا.به دلیل آنکه ما هنوز در بخش‌ انتقال تجربیات هستیم خانم عنقایی یک بخش از گروههای داوطلب یا کاری را هدایت می‌کند و من یک‌ بخش دیگر از آنها را.هر کدام از ما،ده گروه موضوعی‌ را در اختیار داریم و چون هر دو از سابقهء کار بیشتری‌ نسبت به دیگران برخورداریم و این تجربه،هم به صورت‌ مکتوب و هم به صورت ذهنی بیشتر از دیگران در اختیار ماست،هدایت اصلی این گروهها به عهدهء ما گذاشته شده است تا این تجربیات را به تعداد زیادی از افراد متخصص و کارشناس منتقل کنیم.البته کسان‌ دیگری نیز همپای ما اداره کنندهء گروههای دیگری‌ هستند ولی تعداد گروههای هیچ کدام به تعداد گروههای ما دو تن نمی‌رسد.افزون بر آن ما به عنوان‌ هستهء مرکزی سازمان دهندهء گروههای ویرایشی نیز هستیم و مقالات سه بار ویرایش می‌شوند.زمانی که‌ فهمیدیم علت کندی کارها هم مربوط به آن است که شورای ویراستاری،در ویرایش نخست مقاله‌ها وقت بسیار می‌گذارد.گروههای ویرایش جدید برای مقاله‌ها به وجود آوردیم. تجربهء ما نشان می‌دهد که شورای ویراستاران باید شکل نهایی مقاله را ویرایش کند و آن را از صافیهای‌ متعدد کاری-چه زبانی و چه موضوعی-رد کند.اما ویرایش نخست را خود گروهها و با همکاری گروههای‌ ویرایشی انجام دهند.بنابر این،در واقع اکنون ویرایش‌ نخست به عهده گروههای کاری گذاشته شده است و ویرایش دوم و سوم به عهدهء دو شورای ویراستاری که‌ یکی بیشتر متمرکز است روی علوم انسانی و اجتماعی، و دیگری روی علوم تجربی،گذاشته شده است.ما هشت گروه ویرایش اول داریم که کارشناسان و نیروهای تخصصی در آن کار می‌کنند.مقاله پس از ویرایش نخست برای اظهار نظرهای گوناگون در اختیار هیأت مدیره و هیأت اجرایی قرار می‌گیرد و آنگاه برای‌ *میرهادی:سرزمین ما از نظر فرهنگنامه‌نویسی پیشینهء هزار ساله دارد؛از«رسائل‌ اخوان الصفا»شروع کنید-که‌ نوعی دایرة المعارف است-تا آخرین آن که«دایرة المعارف‌ فارسی»دکتر مصاحب است.

*میرهادی:هرچه‌ ایرادگیری از فرهنگنامه بیشتر باشد ما بهتر می‌توانیم بفهمیم‌ که کجا اشکال داریم تا در ویرایشهای بعدی به تصحیح آن‌ بپردازیم.

*میرهادی:نشانه‌های‌ تعصب در فرهنگنامه،علمی‌ بودن آن را نابود می‌کند.

ویرایش نهایی به دو شورای ویراستاری تحویل می‌شود. ساده‌تر بگویم در ویرایش نخست کار محتوایی صورت‌ می‌گیرد و در ویرایش دوم و سوم کل مقاله‌ها با یکدیگر هماهنگ و یکدست شده،به طور دقیق از نظر سندیت‌ و صحت و درستی بازبینی می‌شود.آنچه طی این مدت‌ فهمیدیم آن بود که لزومی ندارد مقالات جلد به جلد جلو بروند و اکنون گروههای کاری از شورای‌ ویراستاری جلوترند و در حدود نیمی از پنج هزار مقالهء فرهنگنامه تهیه شده و همکاران همچنان در حال تهیه‌ بقیه‌اند.گروه کارش را انجام می‌دهد و به این کاری‌ ندارد که هستهء مرکزی در چه مرحله‌ای است.مقاله‌ نوشته می‌شود.از صافی ویرایش می‌گذرد و در بایگانی‌ نگاهداری می‌شود تا هنگام چاپ آن فرا برسد.

کیهان فرهنگی:منابع آماری و اطلاعاتی فرهنگنامه چگونه فراهم‌ می‌شود؟

میرهادی:آمار و ارقام ایران را از«مرکز آمار»به‌دست می‌آوریم مگر در مواردی بسیار نادر که در مرکز آمار اطلاعاتی در آن زمینه پیدا نشود یا آمار آن جدید و به روز نباشد(برای نمونه در زمینه حمل و نقل و به ویژه‌ راه آهن میزان و تناژ حمل و نقل را به دست آوردیم ولی‌ هرچه گشتیم مسافت و مقدار کیلومتری راه آهن ایران‌ را نیافتیم).در این موارد به وزارتخانه‌های مربوط به آن‌ مراجعه می‌کنیم و از گزارشها،مجلات داخلی یا آمار آنها که به صورت مکتوب و مستند در اختیارمان قرار گیرد استفاده می‌کنیم؛یعنی راضی نمی‌شویم که این‌ آمار را تلفنی به دست آوریم بلکه سند مکتوب را پایهء کارمان قرار می‌دهیم.اطلاعات آماری خارجی خود را نیز از کتابهای سال«بریتانیکا»و نیز سازمان ملل متحد به دست می‌آوریم.در صددیم در تجدید چاپها آمار را به‌ صورتی زنجیره‌وار روزآمد کنیم تا وقتی که به پایان کار برسیم.آنگاه همهء آمار را یکباره به روز خواهیم کرد. البته توجه دارید که این کار،آسان نیست.

کیهان فرهنگی:آیا اطلاعات و آماری‌ را که از«بریتانیکا»و«برتا و موریس‌ پارکر»به دست می‌آورید،صحیح و موثق‌ می‌دانید؟

میرهادی:«برتا و موریس پارکر»را به هیچ وجه برای‌ این کار قبول نداریم.«برتا...»کاری است که برای‌ بچه‌های آمریکایی تدوین شده است،نه کودکان و نوجوانان ایرانی یا جایی دیگر.«بریتانیکا»با بیش از دویست سال سابقه و داشتن گروهی مجهز با اطلاعات‌ بسیار گسترده و دقیق،اثری است که تا حدودی مورد استفادهء ما قرار می‌گیرد،زیرا تجدید نظر در اطلاعات‌ آن از گردش منظم برخوردار است.بقیهء دایرة المعارفهایی هم که جاودان ماندند و راه و کارشان‌ را ادامه دادند مانند«نالیج»و«ورلد بوک»و دیگر آثاری‌ که از آنها بهره می‌گیریم تجربیاتی اندوخته‌اند و کارهایی انجام داده‌اند و هر سه یا چند سال به طور مرتب مجموعهء خود را کامل می‌کنند و پیش می‌روند. به طوری که اکنون می‌توان«بریتانیکا»ی سال 1995 را تهیه کرد،اما بخاطر صرفه‌جویی در هزینه‌ها فقط از کتابهای سال آن استفاده می‌کنیم.این آثار چون بهتر به آمار صحیح دسترسی داشته‌اند و نوع برخوردشان با بیشتر مسایل بهتر از دیگر آثار بوده است،با تکیهء ما بر آمارشان رو به رو شده‌اند.فرض کنید ما می‌خواهیم‌ اعداد و ارقامی دربارهء نقطهء ذوب و میعان یا عدد اتمی و عناصر شیمیایی و این دست آگاهیها ارائه دهیم،در این زمینه به«بریتانیکا»مراجعه می‌کنیم اما وقتی از ایران و آمار و ارقام آن می‌خواهیم آگاهیهایی به دست‌ دهیم«دایرة المعارف فارسی»را به دلیل دقت بسیار زیاد دکتر مصاحب در آن،چه از نظر سالهای تاریخی و چه حتی در زمینهء ارقام و اطلاعاتی که خیلی تغییر نمی‌کنند(مانند فرمولهای فیزیک و غیره)حکم‌ می‌کنیم.این آگاهیها در«دایرة المعارف فارسی»دکتر مصاحب،هم مستدل‌تر و هم منظم‌تر گرد آمده‌اند. سرزمین ما از نظر فرهنگنامه نویسی پیشینهء هزار ساله‌ دارد.از«رسایل اخوان الصفا»شروع کنید که نوعی‌ دایرة المعارف است تا آخرین آن که«دایرة المعارف‌ فارسی»دکتر مصاحب است،چه به صورت انفرادی و چه به صورت گروهی در زمینهء دایرة المعارف نویسی‌ کار شده است.یکی از خدمات بسیار بزرگی که‌ مصاحب در تنظیم«دایرة المعارف فارسی»کرد،آن بود که زیر بار ترجمه نرفت.می‌دانید که طرحی بود تا «وایکینگ»را کشورهای گوناگون ترجمه کنند.مصریها در شمار کسانی بودند که چنین کردند اما ایرانیها گفتند ما در زمینهء فرهنگ و دانشنامه به ترجمه نیازی‌ نداریم و باید آن را با توجه به نیاز مردم خودمان تألیف‌ کنیم.در«دایرة المعارف فارسی»دربارهء فلان روستا هم‌ می‌توان مطلبی یافت،در حالی که مصاحب‌ می‌توانست بگوید نیازی به آن نیست،ولی اطلاعاتی‌ دربارهء آن ارائه می‌دهد.هم مقالات پایه‌ای خیلی محکم‌ دارد و هم مقالات ریز پر از اطلاعات درست.در نهایت‌ شاید مصریها پنج ساله کارشان را به پایان رساندند و ایرانیها پس از شانزده-هفده سال تنها جلد اول‌ فرهنگنامهءشان را از زیر چاپ درآوردند،اما این‌ ماندگارتر،مورد نیازتر و کارآمدتر است و پایهء دایرة المعارف عمومی شد.

کیهان فرهنگی:به نظر شما که‌ دست‌اندرکار این فرهنگنامه هستید، آیا اشکالی در این مجموعه وجود دارد؟

میرهادی:با همهء دقتهایی که منتقدین و ایراد گیران طراز اول این مملکت در فرهنگنامه می‌نمایند، ایرادهای کمی در آن پیدا شده است.نمی‌گویم ایراد و اشکالی در آن نیست،ولی خیلی کم است.هر چه‌ بیشتر ایراد گرفته شود ما بهتر می‌توانیم بفهمیم که‌ کجا اشکال داریم تا در ویرایشهای بعدی به تصحیح آن‌ بپردازیم.خوشبختانه ایرادگیران و منتقدین فرهنگنامه‌ حسن نیّت دارند و هنگامی که ما برای ایشان‌ می‌نویسیم که منبع و سند ایرادتان را ذکر کنید تا درست کنیم،آن را در اختیارمان می‌گذارند.

کیهان فرهنگی:آیا در گردآوری‌ مدخلها مشکلی نداشتید؟

میرهادی:بر حسب اتفاق چرا.ما سه سال زحمت‌ کشیدیم و از اینجا و آنجا با مراجعه به کتابهای درسی و غیر درسی و هر طور که بود مداخلی را آماده کردیم و به صورت الفبایی فهرست کردیم اما پس از سه سال‌ دیدیم این فهرست و مدخلها به کارمان نمی‌آیند! بنابر این پا در پلهء اول گذاشتیم،اما این بار از متخصصان،کارشناسان و استادان بسیار دعوت کردیم‌ تا بیایند و نظر بدهند و ما را در این راه یاور شوند.وقت‌ بسیار برد تا آنکه پنج هزار مدخل کنونی با تغییرات، «اهم و فی الاهم»کردن،کنار گذاشتن برخی مداخل و افزودن برخی مداخل دیگر فراهم شد.اگر در دل‌ مقاله‌ای دربارهء مطلبی به اندازهء کافی سخن گفته شده‌ باشد نیازی نیست که آن مطلب دگر باره با مدخلی‌ جدید نمود یابد.اما اگر ضمن نوشتن مقاله‌ای به این‌ نتیجه برسیم که باید اطلاعاتی دربارهء فلان موضوعی‌ که هم اینک به آن رسیده‌ایم نیز به طور جداگانه ارائه‌ دهیم،مدخلی جدید به مداخل فرهنگنامه خواهیم‌ افزود.البته مداخل کنونی تا حد زیادی تثبیت شده‌اند و تنها حدود پنج درصد امکان تغییر یا افزایش و کاهش‌ در آنها هست.برای نمونه قرار است هنگام تجدید ویرایش و چاپ مجدد جلد نخست چند مقالهء بسیار کوتاه با عنوان مداخل تازه به آن افزوده شود.البته باید توجه داشت که«فرهنگنامهء کودکان و نوجوانان»به‌ بزرگی«دایرة المعارف بزرگ اسلامی»یا«تشیع»نیست‌ که قرار باشد هر چه مدخل است آورده‌ شود بلکه آنچه مورد نیاز خواهد بود در آن به چاپ می‌رسد.در واقع در ابتدای‌ کار هر کدام از پدیدآورندگان برای خود پرسشهایی‌ طرح می‌کنند و با پاسخگویی به پرسشهای خود در نظر می‌گیرند که آیا این مدخل یا مقاله برای کودکان و نوجوانان مفید است یا خیر،طول آن چقدر باید باشد،کوتاه یا بلند؟از این مسأله باید اطلاعات دقیقتری ارائه‌ داد یا از آن مسأله،نیاز کودک به این آگاهی بیشتر است یا به آن آگاهی،آیا نوشتهء مرا درک می‌کند یا خیر و...از این دست پرسش و پاسخها.شیوهء کار پدید آورندگان در«صد و یک نکته»که راهنمای نویسندگان‌ و ویراستاران فرهنگنامه است آمده و پدید آورندگان‌ ملزمند ابتدا آن را بخوانند.خوب است اشاره کنم که ما ابتدا می‌خواستیم در همان سطرهای اول مطلبمان را به اصطلاح قلاب بیندازیم در ذهن خوانندهء کودک و نوجوان و او را تا آخر مقاله با خود همراه کنیم،اما بعد دیدیم این کار مناسب فرهنگنامه نویسی نیست زیرا معمولا همهء افراد تنها زمانی که سؤالی دارند آن هم در حد رفع نیاز به فرهنگنامه مراجعه می‌کنند.بنابر این کوشیدیم تا به‌ گونه‌ای کوتاه،دقیق و فشرده،مهمترین اطلاعات را در همان بند نخست بیان کنیم و بقیه را به اختیار خواننده‌ بگذاریم که اگر وقت داشت یا نیازش رفع نشد ادامهء آن‌ را بخواند.

کیهان فرهنگی:این مداخل از میان‌ فرهنگنامه‌های دیگر بیرون کشیده‌ شده‌اند یا از دل زندگی ملموس و پیرامونی افراد؟

میرهادی:از هر دو جا.بررسی فرهنگنامه‌های‌ دیگر برای گزینش مداخل کاری است معمول،اما مانند برخی اشخاص دیگر ذهنیت ما هم ذهنیت‌ فرهنگنامه‌ای شده است!بدین گونه که هر گاه به رادیو گوش می‌دهیم یا به صفحهء تلویزیون چشم می‌دوزیم‌ مترصدیم که از خلال آن مطلبی برای فرهنگنامه در نظر بگیریم!روزنامه‌ها کمتر از رادیو و تلویزیون با این‌ نگاه ما رو به رو می‌شوند،اما به طور معمول هر آنچه‌ پیرامونمان روی می‌دهد جرقه‌ای است برای این سؤال‌ که«آیا این موضوع به درد فرهنگنامه می‌خورد؟».

 

کیهان فرهنگی:نظارت اصلی شما بر محتوا و درونمایهء فرهنگنامه و مقالات‌ آن است،بفرمایید مقالات جدا از آنچه‌ در خلال گفته‌هایتان اشاره کردید چه‌ ویژگیهای دیگری باید داشته باشند؟

میرهادی:ببینید،هدف ما این است: «فرهنگنامه‌ای پدید بیاوریم که منبعی معتبر و موثق‌ باشد برای دستیابی به آگاهیهای درست و مستند. چنین فرهنگنامه‌ای باید با دیدگاهی علمی،مردمی و الهام گرفته از تاریخ و فرهنگ ایران و منطقه تهیه شود و مطالب آن شوق انگیز و برانگیزاننده به مطالعهء بیشتر بوده،بهره‌گیری از آن نیز آسان باشد».حق نداریم‌ اطلاع و آگاهی‌ای نادرست را در آن منتشر کنیم. مستند بودن برای ما اهمیت بسیار دارد.یعنی‌ ما مستندات شفاهی،منابع غیر معتبر،و تک منبع را نمی‌پذیریم.برای نمونه خوب است اشاره کنم به‌ داستان«سربه‌داران»که گوشه‌ای از تاریخ ایران است. یکی از همکاران بر پایهء یک کتاب،مقالهء سربه‌داران را نوشته بود.از همین رو استفاده از آن مردود اعلام شد؛ زیرا دست کم باید از شش-هفت کتاب برای نگارش‌ آن بهره گرفت.چرا که هر تحلیل‌گری از زاویه دید خود به موضوع نگاه می‌کند،در حالی که ما می‌خواهیم‌ آنچه ارائه می‌دهیم درست و موثق باشد و کمتر دستخوش تحلیل و نظر نویسنده گردد.دقت کنید که‌ در بیان هدفمان گفته‌ایم فرهنگنامه باید با دیدگاهی‌ علمی تهیه شود،یعنی آنکه به اندازهء کافی سند ارائه‌ شود و مقاله از راه درست و اصولی نوشته شده باشد تا ایرادگیری از آن به کمترین حد برسد؛درست ماننددانشمندی که اگر می‌خواهد فرضیه‌ای ارائه دهد باید به اندازهء کافی آزمایش کند تا به صحت فرضیهء خود آگاهی یابد.منظورم این است که اعتبار علمی اثر خدشه‌ناپذیر باشد و حرف و میل کسی در آن راه نیافته‌ باشد.یکی از ویژگیهای دیگر،مردمی بودن آن است. مگر زندگی مردم چیست؟آبیاری،شهر،صنعت،کار، مالیات و...اینهاست دیگر.در کتابهای تاریخی این‌ اطلاعات نیامده.می‌گویند طاهر ذو الیمینین چه کار کرد؛یعنی وقایع نگاری.ما ضمن آنکه به بیان وقایع‌ می‌پردازیم،از زندگی مردم نیز غافل نیستیم.از ادبیات‌ نمونه‌ای بیاورم:اگر در بیشتر تذکره‌ها نگاه کنید، نوشته است فلان شاعر در فلان تاریخ به دنیا آمد و مدح فلانی را گفت و در این تاریخ هم از دنیا رفت! خوب،چرا مدح گفت،چه نیازی داشت،چه دیدگاهی‌ داشت،جهان بینی او چه بود،افکار و علایقش چگونه‌ بودند،چرا شعر گفت،چرا این گونه گفت و...جز چند نمونه مانند«تاریخ ادبیات»دکتر ذبیح الله صفا که تا حدودی موقعیت شاعر و نویسندهء آن روز را مشخص‌ می‌کند،آثار دیگری از این دست نمی‌توان یافت.برای‌ خیلیها این مسأله که فلان شاعر به مدح چه کسی‌ پرداخته مهم است،اما برای ما خیر.مداحی کرده است‌ صلهء خود را گرفته و رفته است.درآمدش را از این راه‌ تأمین می‌کرده.اما ذهن او در چه زمینه‌ای حرکت‌ می‌کرده،عقایدش چه بوده،روزگار را چگونه می‌دیده، با مردم چه ارتباطی داشته و...برای مقالات ما ویژگی‌ مهمی است.می‌خواهیم مقالاتمان الهام گرفته از کشور و یا منطقهء خودمان باشد.دایرة المعارفهای‌ خارجی‌ای که در کتابخانهء اینجا می‌بینید همگی از غرب به ایران می‌نگرند.حالا ما می‌خواهیم از ایران به‌ غرب بنگریم،یعنی ابعادی دیگر به کار می‌دهیم.نباید تحلیل ایران شناسی را همین طوری پذیرفت،چون او از آنجا نگریسته است و ما از اینجا می‌نگریم؛چه در زمینه جامعه شناسی،چه در زمینه‌های انسان شناسی، گیاه شناسی و...بنابر این مقالات فرهنگنامه باید بدون‌ تعصب،به نیاز ایرانیان به ویژه کودکان آنها پاسخ دهد. تعصب،علمی بودن آن را نابود می‌کند.در همین‌ سالنامهء«بریتانیکا»نیز مقالاتی به ویژه دربارهء ایران‌ دیده می‌شود که تعصب به آن راه یافته است و ما سعی‌ می‌کنیم ضمن استفاده از آن مراقب تعصبات‌ گردآورندگان آن هم باشیم.تعصب نباید در فرهنگ نویسی راه یابد.

در بحث محتوا با این دشواریها رو به روییم و بسیار دقت می‌کنیم که مقالات این گونه باشند

کیهان فرهنگی:به«شوق انگیز و برانگیزاننده»بودن هدفتان رسیده‌اید؟

میرهادی:از جهاتی بله و از جهاتی نیز نه!ما خیلی از ابعاد این هدف را روشن کردیم،ولی هنوز در خط آن حرکت می‌کنیم.بسیار با شرکت بحث کردیم تا میزان تصویر را بیشتر کنیم.یعنی گمان کردیم که‌ مطلب در کنار تصویر-که تصوری عینی به بچه‌ها می‌دهد-می‌تواند بنشیند.اول تصویر یا جدول‌ مخاطب را به سوی خود می‌کشد،بعد زیرنویس و آنگاه‌ مطلب.ما شاهد بوده‌ایم که در نمایشگاه بین المللی‌ کتاب بچه‌هایی به پدرشان گفته‌اند فرهنگنامه را برایم‌ بخر دیگر چیز دیگری نمی‌خواهم بخری!ولی از این‌ سو یعنی اضافه کردن تصاویر و جداول و رنگها و... برای شوق انگیز کردن آن و نیز کارهایی برای سودمند و آسان نمودن آن در نظر داریم.

 

سخنرانی ها

http://ketabak.org/tarvij/node/2290

توران میرهادی: آموزش و پرورش باید انسان بپروراند!

سه شنبه ... 1390.02.27

 توران میرهادی، یک شنبه ۲۵ اردیبهشت، به مناسبت روز جهانی خانواده مهمان مهدکودک ویستا بود.

در این برنامه، والدین کودکان عضو مهد ویستا، به پای سخنان خانم میرهادی نشستند. همچین عکس ها و اسنادی از زندگی توران میرهادی به تماشا گذاشته شد. این اسناد، در موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان گرد آوری شده و نگه داری می شود.

توران میرهادی، سخنان خود را این گونه آغاز کرد: "شما هم لابد اخبار دنیا را گوش می دهید و روزنامه ها را ورق می زنید. من الان ۸۴ سال دارم. اما به نوزده، بیست سالگی ام برگشته ام. همان دختر جوانی شده ام که دارد اروپا را می گردد و دائم ازخودش می پرسد چرا؟ من الان دائم دارم از خودم می پرسم چرا؟ چرا؟ چرا؟

روزنامه را باز می کنم, می بینم که در انفجاری در پاکستان چندین کودک کشته شده اند. کتابی که می خوانم درباره کودکان عراقی است که بمب ها نابودشان می کند. نگاه کنید به ثروتی که صرف ساختن سلاح و جنگ می شود. ما مگر که هستیم؟ چرا زمین را داریم این طور از بین می بریم؟ چرا طبیعت را نابود می کنیم؟ من الان شده ام همان دختر جوانی که وارد بازداشتگاه های آلمانی می شود و کوره های آدم سوزی را می بیند. همه ذهن من دنبال این است که مسئله ما کجاست؟ ما دچار چه مشکلی هستیم؟"

او ادامه داد: "من در حدود سال های ۱۳۳۲، ۳۳ در مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که ریشه این فساد و اشتباه رفتن، در آموزش و پرورش است. به این نتیجه رسیدم که تمام تلاشم را متوجه آموزش و پرورش بکنم. همیشه سعی کرده ام تلاش کنم تا آموزش و پرورش، برده بار نیاورد و انسان بار بیاورد. ما در مدرسه فرهاد همیشه در این تلاش بودیم که بچه ها بتوانند خودشان باشند، فکر کنند و بیندیشند. ما مدرسه فرهاد را دادیم دست بچه ها. آن ها قوانین مدرسه را نوشتند و مدرسه را اداره می کردند و ما در کنارشان قرار گرفتیم. شما می توانید تصور کنید که کتک کاری و رقابت از مدرسه حذف شد و بچه ها همیار شدند. به کمک هم رفتند، نمره از مدرسه حذف شد، کسی دنبال گرفتن نمره بیست نبود. هر ماه برای ارزیابی میزان پیشرفت بچه ها، پرسشی مطرح می شد و بچه ها جواب می دادند. ما می نشستیم به تحلیل کردن و نتیجه می گرفتیم که بچه ها این مطالب را کامل فهمیده اند، آن مطالب را نفهمیده اند. به این ترتیب معلم ها هر ماه تحلیل می کردند و بین بچه ها هم در یادگیری کارگروهی وجود داشت. بچه های قوی تر به بچه های ضعیف تر کمک می کردند. مدرسه بی شاگرد اول، بی نمره و بدون بیست بود. برای تشویق هم گاهی بچه ها را به گردش دسته جمعی می بردیم.

تمام توجه ما در مدرسه فرهاد این بود که این ها ذهن و دل انسانی داشته باشند و به هم کمک کنند و بدانند چه نقشی می خواهند داشته باشند تا خدمت بکنند. حالا این بچه ها بسیار موفق هستند و شخصیت شکل گرفته دارند. یکی از شاگردانم چند وقت پیش آمده بود پیش من و می گفت من نیستم! گفتم چه نیستی؟ او اکنون استاد زیست شناسی دانشگاه کالیفرنیا است. گفت می خواهند از بدن موجودات زنده مواد شیمیایی سمی درست کنند، من حاضر به همکاری نیستم. گفتم من هم جای تو بودم همین کار را می کردم. ببینید مسئله ای که الان هم مطرح است، این است که چکار کنیم تا انسان بار بیاوریم و انسانیت را پرورش دهیم."

بنیان گذار شورای کتاب کودک گفت: "هنگامی که سعدی می گوید بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند، من باید بدانم که با دیگران فرقی ندارم. این روزها همه مشغول جمع آوری مال هستند. چرا؟ چه انگیزه ای باید وجود داشته باشد که آدم ها فقط به حساب بانکی شان توجه کنند؟ شاید هیچ چیزی در جهان امروز برای من عزیزتر از اشعار مولانا نیست  که زندگی را با آن وسعت و بی نهایت بودنش به شکل شعر ساده در اختیار ما می گذارد که ما درک کنیم. داشتم کتابی درباره اخترشناسی را نگاه می کردم. عکس هایی از فضا بود. به خودم گفتم وای چه وسعتی و ما فقط بخش کوچکی از این دنیای بزرگ هستیم. ما نعمت بزرگی داریم که باید حفظش کنیم. اول از همه باید زمین مان را حفظ کنیم تا بتوان در آن زندگی کرد. این با سیستم کنونی آموزش و پرورش ما اصلا تطبیق نمی کند. آن وقت ها برده ها را تنبیه می کردند. حالا، برای برده سازی نمره صفر می دهند، تنبیه می کنند و مسئله مسابقه را مطرح می کنند که اصلا در آموزش و پرورش جایی ندارد که آدم بتواند به آن فکر کند."

او گفت: "من خواهشم این است که بچه های تان را با بچه های دیگر مقایسه نکنید. هر انسانی یک مورد خاص خودش است. بهتر و بدتر نداریم. بین بچه ها دوستی و همکاری را پرورش بدهیم. اجازه بدهیم از کمک کردن به هم لذت ببرند و در کنار هم باشند و بتوانند در مسائل زندگی و روزمره، در کنار هم باشند. من وقتی که نگاه می کنم به بچه های مدرسه فرهاد و نگاهی که معمولا در چشم های شان می بینم، به خودم می گویم: خدا را شکر کن! تو توانستی محبت را در فکر و ذهن شان بکاری. روز پنج شنبه گذشته، از من خواستند که درباره کتابخانه آموزشگاهی در نمایشگاه کتاب صحبت بکنم. من مطلبی که آن جا گفتم این است که شما فکر می کنید برای کتابخانه مدرسه باید پول داشته باشید؟"

"تجربه ما درمدرسه فرهاد در این مورد جالب است. ما به بچه ها گفتیم می خواهیم کتابخانه مدرسه را درست کنیم. هر کدام یک کتاب بیاورید و کارت کتابخانه تان را بگیرید. تابستان هم کتابخانه باز بود. روزی که من مدرسه را تحویل دادم ما شانزده هزار جلد کتاب داشتیم. برای همه گروه های سنی. یک بار به بچه ها گفتیم بچه ها، کلاس اولی ها کتاب ندارند. بیایید برای شان کاری کنیم. کلاس پنجمی ها گفتند چکار کینم؟ گفتیم کاری ندارد برایشان کتاب می نویسیم. کلاس پنجمی ها برای کلاس اولی ها به اندازه حروفی که خوانده بودند کتاب نوشتند، نقاشی کردند و بهشان دادند. آنقدر بچه ها پراز فکر و پیشنهاد بودند که ما می دانستیم کافی است موضوعی را با بچه ها مطرح کنیم، تا آن ها راهنمایی مان کنند. مثلا یک بار شهره نورصالحی، کتابدار آن زمان مدرسه فرهاد، از بچه ها پرسید بچه ها برنامه بزرگ سال آینده مان چه باشد؟ بچه ها گفتند خانم نمی شود برویم سفر؟

گفت چرا می شود و من یادم است که به بچه ها گفتیم امسال می خواهیم برویم سفردور دنیا. شب والدین به من زنگ زدند که چطور می خواهید این ها را ببرید؟ گفتیم کاری ندارد. ما با کتاب و فیلم و تصویر و ترتیب دادن نمایشگاه رفتیم به کشورهای دور دنیا. این برنامه یکسال طول کشید. صبح روزهای شنبه که بچه ها می آمدند نقشه دنیا روی دیوار بود، کتابی داشتیم، فیلمی پخش می شد و گاهی هم مسافری از کشورهای مختلف به مدرسه می آمد و برای بچه ها از آن کشور می گفت. هرهفته به یک کشور سفر کردیم و درباره اش خواندیم و لذت بردیم و آموختیم. این برنامه یکسال طول کشید و بچه ها به این ترتیب دور دنیا را سفر کردند.

شما می توانید مدرسه را یک چیز خیلی خشک ببینید و می توانید مدرسه را دنیایی از تجربه های مختلف ببینید. تجربه های بچه ها، آموزگاران و والدین. این ها هیچ کدام به من تعلق نداشت و وقتی که در سال ۵۹ بازنشسته شدم، تصمیم گرفتم این تجربه معلم ها را به اثری قابل استفاده تبدیل کنم. به این ترتیب، ما کتاب کار مربی را تهیه کردیم، این کتاب شامل تجربه بیشتر از۱۵۰ معلم است.  کتابخانه آموزشگاهی هم تجربه ۳۰ کتابخانه است که نشان می دهد تنها با همکاری خود دانش آموزان می توان کتابخانه مدرسه تاسیس کرد."

او در بخش دیگری از سخنانش درباره فرستادن کودکان به مدرسه های پرهزینه چنین گفت: "بعضی وقت ها ما ازبچه ها استفاده می کنیم برای فخرفروشی. وقتی بچه ها را می خواهند در مدرسه ثبت نام کنند، هرکس به من مراجعه می کند من بهش می گویم تصمیم بگیر. آیا می خواهی بچه ات درمیان مردم بزرگ شود یا در میان قشر مشخصی؟ سیاست هر خانواده ای را پدر و مادر تعیین می کنند. در زندگی خیلی مهم است که ما با مردم بزرگ بشویم. سیستمی که من و همسرم برای حل این مسئله به کار بردیم، خیلی ساده بود. ما از اواسط تیر تا شهریور مرخصی داشتیم. می رفتیم یک روستا انتخاب می کردیم و می رفتیم یک ماه ونیم آن جا می ماندیم. به این ترتیب، بچه ها می توانستند با کودکان روستایی دوست بشوند و بازی کنند. الان بچه های من با بچه های روستا هنوز دوست بسیار نزدیک هستند. به این می گویند دوستی بین مردم. در مردم بزرگ شدن. مردم را فهمیدن. این با در میان مردم زندگی کردن به دست می آید." 

پس از پایان سخنان خانم میرهادی، نشست به شکل پرسش و پاسخ ادامه پیدا کرد. میرهادی در پاسخ به پرسشی درباره این که چگونه کمک کنیم تا بچه ها از این وضعیت رقابت با همکلاسی ها و فکر کردن به امتحان های مختلف رها شوند؟ گفت: "شما به عنوان والدین، میتوانید بسته به موقعیت خانوادگی بین بچه ها دوستی به وجود بیاورید. روحیه کمک کردن به دیگران را در وجود آن ها شکل بدهید. ما قدرت برداشتن کنکور را نداریم، اما می توانیم بخواهیم که بچه ها، به جای رقابت، باهم برای کنکور کار کنند. یک محیط گرم تعامل و همکاری مشترک به وجود بیاوریم. بچه ها نباید از این دریغ کنند که به دیگران کمک کنند و به موفق شدن آن ها کمک کنند."

در این برنامه، کتابک و گروه ترویج فرهنگنامه کودک ونوجوان شورای کتاب کودک برای ترویج فعالیت های شان حضور داشتند.

http://ketabak.org/khabar/node/3346

 

بگذاریم امسال کودکان با تجربه های ناب شان قصه ساز ما شوند

یکشنبه ... 1391.01.20

گروه خبر کتابک

۱۴ فروردین، روز جهانی کتاب کودک در شورای کتاب کودک، شعبه ملی دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان در ایران برگزار شد.

 این برنامه که با دیدار نوروزی اعضای خانواده شورای کتاب کودک همراه بود با گزارش کوتاهی از فعالیت های شورا در سال گذشته آغاز شد.

سپس توران میرهادی از بنیانگذاران شورای کتاب کودک و نوش آفرین انصاری دبیر شورای کتاب کودک پیام های نوروزی خود را ارائه کردند. میرهادی سال نو را تبریگ گفت و برای همگان آرزوی سلامتی، شادی، کارهای ثمربخش و "احساس شیرین انسان خدمتگزار بودن" کرد. او در ادامه سخنانش این صورت مسئله را مطرح کرد که "چگونه کودکان را از بردگی و اسارت بازی های کامپیوتری نجات دهیم؟"

 خانم میرهادی در این باره چنین گفت: "بازی های کامپیوتری نه ذهن را می پروراند نه تخیل را. تکنولوژی در شکل جدیدش دنیای کودکان را محدود می کند." او پیشنهاد کرد:‌ "در خانه های خودمان این دستگاه ها را کنار بگذاریم و فرزندمان را به طبیعت ببریم و به سراغ درخت ها و گنجشگ ها و آدم های دیگر برویم. پس از برگشتن به آن ها بگوییم آیا می توانی از چیزهایی که امروز دیدی یک قصه برای من بگویی؟ می شود برای من یک قصه بسازی و تشویق شان کنیم برای آن که تخیل و تفکرشان را بارور کنند و هر آن چه که دوست دارند هر آن چه که می بینند و هر آن چه که تجربه می کنند و هر آن چه که می شنوند به صورت قصه، نقاشی و بازی ها مختلف نمایش دهند."

توران میرهادی از همه خواست با خانواده خود به چنین تجربه ای دست بزنند و نتیجه آن را با دیگران سهیم شوند. او گفت اجازه دهیم امسال بچه ها با تجربه های ناب شان قصه ساز ما بشوند.

نوش آفرین انصاری دبیر شورای کتاب کودک نیز با اشاره به این که پیامی غیر از آن چه که در رفتار و کردار و شیوه برخورد افرادی که در NGO ها فعالیت می کنند نمی تواند وجود داشته باشد پیام نوروزی خود را برای حاضران خواند:

نگهبان چشمه

سال ها پیش ،

چشمه ام کوچک کوچک بود،

شاد و بازیگوش و بی پروا.

اما امروز چشمه ام بزرگ و بزرگتر شده،

با آب های جاری، خزه های پر غمزه و سنگ های رنگ و وارنگ.

به چشمه ام نگاه می کنم،

نگاهم مانند چشمه است، مرطوب مرطوب.

و دعا می کنم که

خدایا، در سال نو و سال های دراز پس از آن

چشمه ام را همچنان سرزنده و پوینده نگاه دار.

 

انصاری همچنین چاره و درمان دوری کودکان از آزادی، خلاقیت، طبیعت، زندگی شخصی و ارتباط های انسانی را که خانم میرهادی در سخنانش به آن اشاره کرده بود، ترویج کتابخوانی دانست.

خواندن پیام روز جهانی کتاب کودک ۲۰۱۲، معرفی ماریا ترزا آندروتو و پیتر سیس، دو برنده جایزه هانس کریسیتن اندرسن در سال ۲۰۱۲، پخش نماآهنگی از زندگی و آثار محمدعلی بنی اسدی، نامزد ایران برای دریافت جایزه اندرسن در سال ۲۰۱۲ (ساخته مسعود ناصری)، معرفی طرح مبادله فرهنگی بین اصفهان و فرایبورگ (آلمان) از سوی فهیمه آکوش از خانه کودک و نوجوان اصفهان، معرفی کتاب "یاد مهرگان: مجموعه مقاله درباره نادر ابراهیمی" از سوی فرزانه منصوری و ارائه گزارشی تصویری از نمایشگاه – موزه "زندگی کودکان در گذرگاه تاریخ" در مجموعه تاریخی کاروانسرای سعد السلطنه قزوین از دیگر برنامه های جشن روز جهانی کتاب کودک سال ۱۳۹۱ در شورای کتاب کودک بود.

http://ketabak.org/khabar/node/2905

 

پیام توران میرهادی برای روز جهانی کتاب کودک!

شنبه ... 1390.01.20

گروه خبر کتابک

توران میرهادی بنیان گذار شورای کتاب کودک به مناسبت روز جهانی کتاب کودک پیامی نوشته است. این پیام در مراسم جشن انجمن نویسندگان کودک و نوجوان به مناسبت روز جهانی کتاب کودک خوانده شد. این مراسم پنجشنبه ١٨ فروردین در محل انجمن نویسندگان کودک و نوجوان برگزار شد. پیام را درزیر بخوانید:

"نویسندگان، تصویرگران، مترجمان و ناشران گرامی کتاب‌های کودکان و نوجوانان:

هرگز فکر کرده‌اید دنیای معاصر چه محیطی برای رشد نسل جوان ساخته است؟ نگاهی به فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی، مطبوعات و بسیاری از کتاب‌ها، نشان می‌دهد که ادبیات و هنر روز به روز بیشتر و بیشتر در خدمت ثروت اندوزی، شهرت و تخریب اندیشه و احساس انسانی قرار گرفته‌اند. آیا باید تسلیم شویم؟ بزرگان سرزمین ما به ما آموخته‌اند که می‌توان در سخت‌ترین شرایط راه دیگری پیش گرفت و خصلت و صفات انسانی را در اندیشه‌ها و عواطف رشد داد و پیش برد.

یک بار دیگر زمان آن رسیده است که با تمام وجود به این مسئله بیندیشیم که در کلام و تصویر به عمق وجود انسانی بپردازیم و راهی برای طرح عشق و محبت به همه موجوات زنده، به طبیعت و به انسان‌ها بیابیم. خودمان باشیم و همه گونه بندهای اسارت را از اندیشه و تخیل و کلام خود دور سازیم. روز جهانی کتاب کودک فرصتی است برای نگاه مجدد به کودک و نوجوان به دنیای هنر و ادبیات و به خودمان و همه آنچه می‌خواهیم با فرزندان این آب و خاک سهیم شویم."

 

توران میرهادی،مهمان ویژه جشن روز جهانی کودک شد

کتاب  > مناسبت- همشهری‌آنلاین:

توران میرهادی،چهره پیش‌کسوت عرصه ادبیات وکتابخوانی کودکان و نوجوانان در روز جهانی کتاب کودک حضور یافت و درباره اهمیت کتاب و کتابخوانی برای رشد شخصیت کودکان و نوجوانان گفت.

به گزارش همشهری‌آنلاین به نقل از ایسنا ،در  این مراسم که به همت شورای کتاب کودک و برای بزرگداشت برای روز جهانی کتاب کودک  در محل این نهاد برگزار شد ،توران میرهادی ـ پیشکسوت ادبیات کودک و نوجوان ـ با تبریک سال نو، از مزایای بردن بچه‌ها به طبیعت و تلاش برای قصه‌سازی توسط بچه‌ها حرف زد و گفت: می‌شود با بردن بچه‌ها به طبیعت، تخیل آن‌ها را بارور کرد و از آن‌ها خواست هر آن‌چه را که شنیده و دیده‌اند، بنویسند.

او ادامه داد: من از دوستان تقاضا می‌کنم در خانواده همراه با بچه‌ها تجربه‌هایی از این دست را داشته باشند و بچه‌ها قصه‌ساز ما باشند.

همچنین در این مراسم، نوش‌آفرین انصاری ـ دبیر شورای کتاب کودک ـ پیام تبریک نوروزی شورا را با عنوان «نگهبان چشمه» خواند که در آن آمده بود: «سال ها پیش، چشمه‌ام کوچک کوچک بود، شاد و بازیگوش و بی‌پروا. اما امروز چشمه‌ام بزرگ و بزرگ‌تر شده، با آب‌های جاری، خزه‌های پر غمزه و سنگ‌های رنگ و وارنگ. به چشمه‌ام نگاه می‌کنم، نگاهم مانند چشمه است، مرطوب مرطوب. و دعا می‌کنم که خدایا، در سال نو و سال‌های دراز پس از آن، چشمه‌ام را همچنان سرزنده و پوینده نگاه دار.

در ادامه، با توجه به این موضوع که امسال پوستر و پیام روز جهانی کتاب کودک در مکزیک آماده شده است‌، ترجمه‌ی این پیام با عنوان « روزی، روزگاری همه‌ی زمینی‌ها» خوانده شد‌.

در بخشی از این پیام آمده بود: «قصه‌ها‌ مانند موجودات زنده‌ای نیستند که روزی زاده شوند‌، رشد کنند و سرانجام مرگ‌شان فرارسد. قصه‌ها در باروری پیوسته‌ی خود جاودانه‌اند، بویژه قصه‌های محبوب قومی که در هر جایی و هر زمانی که بازگو شوند، یا دوباره نوشته شوند،‌ شکل تازه‌ای از آن زمان و مکان را به خود می‌گیرند. قصه‌هایی که ما را با هر بار شنیدن یا بر زبان آورده شدن‌، در آفرینش دوباره‌ی خود سهیم می‌کنند. قصه‌ها از مرزهای سرزمین من‌، مکزیک‌، فراتر می‌روند. می‌روند تا مخاطبان خود را بیابند و نقش خود را در ساختن جامعه‌، خانواده و پرورش انسان‌ها بازی کنند؛ انسان‌هایی که در پی‌ یافتن خوشبختی‌اند

همچنین در بخشی از این مراسم، فرزانه منصوری ـ همسر نادر ابراهیمی ـ به معرفی کتابی شامل مجموعه‌ی مقاله‌‌‌هایی برای نادر ابراهیمی پرداخت و بخشی از نوشته‌های این نویسنده‌ی فقید را درباره‌ی بچه‌ها خواند.

سپس کلیپی درباره‌ی محمدعلی بنی‌اسدی، تصویرگری که اسم او در بین پنج کاندیدای نهایی جایزه‌ی هانس کریستین اندرسن حضور دارد، پخش شد.

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/294417?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

 

. شخص تا آنجا آزاد است که به دیگری و به خودش صدمه نزند

نشریه: روان‌شناسی و علوم تربیتی » مکتب مام » اسفند 1354 - شماره 75

(3 صفحه - از 81 تا 83)

در جلسه دانش‌آموزان و اولیای مدرسه راهنمائی منوچهری،خانم‌ توران میرهادی گفت:

شخص تا آنجا آزاد است که‌ بدیگری و به خودش صدمه نزند

در دی‌ماه گذشته،به پیشنهاد مدرسه راهنمائی منوچهری(یکی از مدارس اداره آموزش‌ و پرورش ناحیه 2 تهران)و موافقت«مرکز آموزش خانواده»انجمن ملی اولیا و مربیان ایران، دو جلسه در تالار فرهنگ تشکیل شد که در آن 350 تن دانش‌آموزان و مربیان اعضاء انجمن‌ خانه و مدرسه و آقای جوشنی رئیس مدرسه و معاونین ایشان حضور یافتند.

در نخستین جلسه،یک حلقه فیلم بنام«فرار»که بوسیله انجمن ملی اولیا و مربیان‌ تهیه شده،بنمایش گذاشته شد و خانم توران میرهادی،عضو هیأت جهانی داوران جایزه‌ اندرسن و متخصص تعلیم و ترتبیت و رئیس مؤسسه فرهنگی فرهاد،سخنرانی بسیار جالی و جامعی تحت عنوان«راهنمائی کودکان و نوجوانان در سن بحرانی بلوغ»ایراد کردند،و آنگاه‌ به پرسش‌های شرکت کنندگان در جلسه پاسخ دادند.

در این جلسه 100 پرسش کتبی مطرح شده بود،که خانم میرهادی با مطالعهء آنها، پاسخ‌های جامعی دادند.در اینجا خلاصه پاسخ خانم میرهادی را منعکس می‌کنیم:

همه باهم یاد بگیریم

فرزندان عزیز،دانش‌آموزان مدرسه راهنمائی تحصیلی منوچهری پرسشهای شما را خواندم و از اینکه مشکلات خود را در میان گذاشته بودید خوشحال‌ شدم بیشتر آنها درباره چند مطلب بود.

1.معلمان شما و طرز تدریس و رفتار آنان با شما

2.والدین و رفتار آنها با شما

3.ورزش و ساعات ورزش

4.مسائل مربوط به مدیر و مشاور

5.مسائل آموزش و پرورش

قبل از هرچیز و هر جواب باید بگویم که بیشتر مسائل شما از این واقعیت ناشی میشود که شما دیگر نه بچه هستید که احتیاج به راهنمائی و مراقبت زیاد داشته باشید و نه آنقدر بزرگ شده‌اید که بتوان اختیار همه کارها را بدست شما سپرد و شما را کاملا آزاد گذاشت.

سعی کنید معنای کلمه آزادی را درک کنید،آزادی هرج و مرج نیست،بی‌بند و باری‌ نیست.هرچه دلم خواست می‌کنم نیست.بلکه نظمی است که هر شخص می‌پذیرد و آن را قبول دارد.حد آزادی،حق و حقوق و اختیار دیگری است یعنی شخص تا آنجا آزاد است که‌ به دیگری و به خودش صدمه نزند.

دوران نوجوانی دوران حساسی است که اگر با راهنمائییهای والدین و مربیان و معلمان‌ شما خوب و پر ثمر طی شود پایه‌های اصلی پیشرفت و سعادت شما استوار و محکم است.

بنابراین بگذارید شما را راهنمایی کنند.فکر نکنید هر حرف معلم یا مربی یا پدر و مادر برای محدود کردن آزادی شماست،یا بزرگترها بشما اطمینان ندارند.

خود شاهد حوادث غم‌انگیز در جامعهء ما هستید.بنابراین به بزرگترها حق بدهید که‌ با علاقه‌ایکه به سرنوشت شما دارند شما را حمایت کنند تا کاملا بزرگ شوید.

اکثر معلمان شما افراد علاقه‌مند و زحمتکشی هستند که با تمام قوا کوشش دارند شما پیشرفت کنید.قبول داشته باشید که اداره کردن گروهی پسر و یا دختر پر جنب‌وجوش و پر سر و صدا کار آسانی نیست و معلم مجبور است برای ایجاد تمرکز حواس و دقت سختگیر باشد و متوقع و از شاگرد کار فراوان و دقیق بخواهد.

در دنیای امروز انسانهای کم کار،آسایش‌طلب،آنهایی که دانش سطحی دارند نه‌ تنها کاری از پیش نمی‌برند،بلکه سربار دیگران می‌شوند و محیط خود را به رکود می‌کشند. از کار سخت،از سختگیری،از زحمت زیاد،از درس خواندن و تلاش فراوان نترسید. خودتان را به آن عادت دهید.

همیشه سخت‌ترین کارها را انتخاب کنید و داوطلب انجام آن بشوید.کار سخت شما را نیرومندتر خواهد کرد.

هستند کسانی که نام معلم دارند ولی واقعا معلم نیستند.ما همه در طی تحصیل به‌ این افراد برخورد کرده‌ایم.شما هم در طی سالهای تحصیلی با آنها آشنا خواهید شد.اینها افراد آسایش‌طلب هستند که از قبول مسئولیت واهمه دارند و در مکتب راحت‌طلبی و سمبل- کاری بزرگ شده‌اند.

درس ان گونه افراد را خود بخوانید و خودآموزی کنید تا مثل آنها نشوید.

حکایت معروف لقمان را بیاد آورید که گفت«ادب از که آموختی،از بی‌ادبان که‌ هرچه از ایشان در نظام ناپسند آمد از آن پرهیز کردم

دربارهء معلمانتان و پدر و مادرتان زود قضاوت نکنید.هر انسانی معایبی دارد و محاسنی.سعی کنید بیشتر محاسن افراد را ببینید و در علت رفتارهای بزرگترها بیشتر دقت‌ کنید.

والدین شما از صمیم قلب خود را مسئول سرنوشت شما می‌دانند.آنها می‌بینند چگونه‌ در اثر تأثیر فیلمها،مجلات و دوستان ناباب زندگی نوجوانی از بین می‌رود.شما حاضرید گیاهی را بکارید هرروز آن مواظبت کنید و بعد کسی آن را لگدمال کند؟

از سختگیری پدر و مادر نهراسید،بلکه از جان و دل آن را قبول کنید،سعی کنید بفهمید چه می‌گویند و چرا می‌گویند.

و اما ورزش که مورد علاقه شماست هنوز مانده است که همهء مدارس ما مجهز به‌ زمین ورزش شوند.برایتان گفتم تهیهء جا و معلم و تجهیزات برای هفت میلیون دانش‌آموز کار آسانی نیست.همه در تلاشند شما هم باید از آنچه در اختیار عموم است استفاده کنید.

مثلا از زمینهای ورزش پارک فرح که نزدیک شماست.از کتابخانه کانون پرورش‌ فکری کودکان و نوجوانان پارک فرح و از زمینهای وسیع پارک.

سؤالات شما را در مورد مدیر و مشاور با آنها در میان گذاشتم و امیدوارم در جلساتی‌ که با شما دارند و خواهند داشت مشکلات انفرادی شما را تا جایی که امکان دارد حل کنند.

این خوب است که ما همیشه با دیدی انتقادی به مسائل نگاه کنیم ولی بهتر است‌ فقط به انتقاد اکتفا نکنیم،بلکه آستینها را بالا بزنیم و کمک کنیم تا به نتیجه برسیم.

در پایان خوب است بدانید که مسائل آموزش و پرورش ما فوق العاده زیادند بخصوص‌ که هدف بر این است که همهء بچه‌های سرزمین ما بمدرسه بروند و از تعلیم و تربیت خوب و مناسب سن برخوردار شوند.این کار ساده‌ای نیست.بنابراین باید هنوز چندین سال با... .

این مقاله در نورمگز تا همین جا قرار داده شده است

http://iranak.org/data/node/3177

گفت و شنودی با خانم توران میرهادی مدیر مجتمع آموزشی فرهاد درباره اصل سوم اعلامیه جهانی حقوق کودک

1386,2,5

گونه: مقاله

نویسندگان: ضرابی, سیمین

ناشر:         پیک معلم و خانواده

سال انتشار: 1357

تاریخ نشر:

نیمه اول آبان ماه ١٣٥

شماره : دوره ١٥ ش ٢

زبان انتشار: فارسی 

شماره صفحه : 5-8

وضعیت رنگ

مصور، (عکس سیاه و سفید)

پدیدآورندگان          

گزارشگر: سیمین ضرابی

چکیده        

گفت و گویی با توران میرهادی درباره ی اصل سوم اعلامیه ی جهانی حقوق بشر که می گوید: کودک باید از همان لحظه تولد نام و ملیتی داشته باشد. میرهادی به لزوم اجرای این اصل و سودمندی های آن برای کودکان اشاره می کند.

 

فعالیت ها

 http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87_%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF

مدرسه فرهاد

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مدرسه فرهاد

مدیر:توران میرهادی

نوع مدرسه:غیر انتفاعی

سال‌های تحصیلی:کودکستان تا راهنمایی

سال بنیانگذاری:۱۳۳۴

نشانی:      تهران، خیابان سهروردی، کوچه شریف

مدرسه فرهاد (۱۳۳۴-۱۳۵۹)[۱] یکی از مدرسه‌های پیشگام در ایران بود که به دست توران میرهادی، روان‌شناس ایرانی بنیان گذاشته شد. او پس از تاسیس مدرسه، کودکستان، دبستان و مدرسه راهنمایی فرهاد را به یک واحد جامع تجربی تعلیمات عمومی تبدیل کرد[۲]. این مدرسه شخصیتهای شاخص بسیاری را پرورش داده است[۳]. این مدرسه غیردولتی و مختلط بود

میرهادی در زمانی که سنت شکنی بسیار دشوار بود، سیستم آموزشی مدرسه فرهاد را با ساختارشکنی نظام آموزشی «معلم محور» ایجاد کرد. در این مدرسه کتابخانه بسیار مهم انگاشته می‌شد و کتاب غیردرسی رابط معلم و دانش آموز محسوب می‌شد. به این ترتیب توران میرهادی سعی داشت تفکر علمی را در نسل کودک و نوجوان و در جامعه تثبیت کند

برای ایجاد عادت و علاقه به مطالعه در کودکان، هفته‌ای یک ساعت برنامه کتابخوانی در مدرسه برگزار می‌شد

توران میرهادی درباره سیستم آموزشی این مدرسه می‌گوید:

بزرگترین خطری که امروز آموزش و پرورش کشور ما را تهدید می‌کند، عامل اسارت‌بار رقابت است که همه‌گیر شده‌است و با وجود این عامل، نمی‌توانیم انسانهایی سازنده را به جامعه تقدیم کنیم.

ویژگی اصلی مدرسه فرهاد رقابتی نبودن آن بود. در آن مدرسه رقابت، جایزه و رتبه‌بندی وجود نداشت و هر کسی با توانایی‌های خودش سنجیده می‌شد و اگر شاگردان مدرسه فرهاد به درجات والا رسیدند به این دلیل بود که خودشان شدند. رقابت، مدارس ما را از کیفیت می‌اندازد ولی امروز تمام طرح‌های آموزش و پرورش به طرحهای رقابتی بدل شده‌است.

بیایید این رقابت را به همکاری، همیاری و مشارکت بدل کنیم تا فرزندان ما بتوانند به حداکثر توانایی‌های خود برسند و احساس آرامش بکنند.

 

منابع

کارﻫﺎی مهمی که ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩﺍید ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ؟

صادقی، محمد. «درباره کتاب «توران میرهادی»/پایه گذار فرهنگ و دانش». روزنامه اعتماد، ۱۵/۱۲/۸۶. صفحه ۱۱ (کتاب). بازبینی‌شده در ۱ اکتبر ۲۰۰۸.

۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ شالبافان، محمدرضا. «در مراسم تجلیل از بنیانگذار مدرسه فرهاد عنوان شد؛ رقابت، مدارس را از کیفیت می‌اندازد». روزنامه قدس. بازبینی‌شده در ۱ اکتبر ۲۰۰۸.

«کتابخانه مدرسه فرهاد (در بخش توصیفگر عکس)». بانک اطلاعات فرهنگ و ادبیات کودکان ایران. بازبینی‌شده در ۱ اکتبر ۲۰۰۸.

«گزارش برنامه تجربی یک ساعت مطالعه در هفته برای تمام کلاسهای دبستان فرهاد سال تحصیلی ۴۵ – ۱۳۴۴ (چکیده مقاله)». بانک اطلاعات فرهنگ و ادبیات کودکان ایران. بازبینی‌شده در ۱ اکتبر ۲۰۰۸

http://ketabak.org/khabar/node/3558 جایزه آسترید لیندگرن                     

نام توران میرهادی در میان نامزدان جایزه آسترید لیندگرن درنمایشگاه کتاب فرانکفورت اعلام شد.

چهارشنبه ... 1391.07.26

گروه خبر کتابک

فهرست نامزدان دریافت جایزه جهانی یادبود آسترید لیندگرن برای سال ۲۰۱۳ منتشر شد. این فهرست در جریان نمایشگاه کتاب فرانکفورت که از ۱۹ تا ۲۳ مهر در فرانکفورت آلمان برپا بود اعلام شد

امسال از ایران، شش نامزد برای دریافت جایزه معرفی شده اند. فرشید مثقالی و محمدعلی بنی اسدی، تصویرگر، موسسه پژوهشی کودکان دنیا، نهاد پژوهشگر در زمینه کودکان، احمدرضا احمدی و مصطفی رحماندوست، نویسنده ادبیات کودک، از سوی شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نامزد شده اند. موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان نیز امسال توران میرهادی، از بنیان گذاران شورای کتاب کودک و یکی از کوشندگان تاثیرگذار در زمینه ادبیات کودک در ایران را نامزد دریافت این جایزه کرده است

از میان نامزدان ایرانی، احمدرضا احمدی، مصطفی رحماندوست و موسسه پژوهشی کودکان دنیا در سال ۲۰۱۲ نیز نامزد دریافت جایزه بودند. توران میرهادی نیز پیش از این در سال ۲۰۰۶ از سوی موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان نامزد دریافت این جایزه شده بود.

امسال، ۶۷ کشور، ۲۰۷ نامزد را برای دریافت این گران ترین جایزه ادبیات کودک جهان معرفی کرده اند. به نقل از وب سایت رسمی این جایزه، شمار نامزدان امسال، بسیار بیشتر از تعداد آن ها در سال گذشته است. دست اندرکاران جایزه لیندگرن این افزایش قابل توجه را ناشی از علاقه کشورها به معرفی کوشندگان برتر خود در زمینه ادبیات کودک در سطح بین المللی دانسته اند.

نویسندگان، تصویرگران، قصه گویان و نهادها و افراد مروج ادبیات کودک که فعال و یا زنده باشند می توانند برای این جایزه نامزد شوند. نامزدهای هر کشور را نیز سازمان هایی که از سوی برگزار کنندگان جایزه برای این کار تایید شده باشند معرفی می کننددر میان فهرست نامزدان امسال، به نام های مشهوری چون روبرتو اینوچنتی، تصویرگر مشهور ایتالیایی، اریک کارل، نویسنده و تصویرگر آمریکایی، آن پلوسکی و پیتر سیس نویسندگان آمریکایی به چشم می خورند. از کشور انگلستان نیز شمار زیادی از نام های مشهور ادبیات کودک این کشور مانند دیوید آلموند، برنده جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن در سال ۲۰۱۰، کوانتین بلیک، تصویرگر مشهور کتاب های رولد دال، بنیاد ترویج کتابخوانی بوک تراست، مایکل روزن، شاعر، مایکل مورپورگو و ایدن چمبرز نویسنده معرفی شده اند.

جایزه آسترید لیندگرن، با جایزه نقدی ۵ میلیون کرون سوئد، گران ترین جایزه ادبیات کودک جهان است. این جایزه از سوی دولت سوئد، در یادبود آسترید لیندگرن، نویسنده محبوب ادبیات کودک سوئد از سال ۲۰۰۳ به این سو هر سال اهدا شده است.

 

بزرگداشت ها

http://www.ibna.ir/vdcgyz9q3ak9wz4.rpra.html    

  خبر گزاری کتاب ایران

  قدر دانی از توران میرهادی، نوش‌آفرین انصاری و کتایون مزداپور

29 بهمن 1390 ساعت 10:46

موسسه فرهنگی هنری جمشید جاماسیان، در مراسمی که عصر جمعه (28 بهمن) برگزار شد از توران میرهادی، نوش‌آفرین انصاری و کتایون مزداپور، به سبب کوشش‌های آن‌ها در گسترش فرهنگ ایران و پیشگامی در عرصه پژوهش، قدردانی کرد.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، توران میرهادی، نویسنده کودکان در ابتدای مراسم گفت: من برای همه چیز شکرگزارم. برای سرزمینم، خانواده‌ام و معلمانم و برای همه کسانی که سعی دارند برای کشور کاری انجام بدهند. تعداد آن‌ها کم نبوده و نیست.

وی افزود: در این جا باید از فرهنگنامه کودکان و نوجوانان یاد کنم که تاکنون توانسته‌ایم 13 جلد آن را چاپ کنیم و جلد چهاردهم برای کسب مجوز به ارشاد فرستاده شده است. در این کار، من یک دانشجوی تمام وقتم. این کار یک نفر نیست. در تهیه این فرهنگنامه 250 نفر داوطلبانه کار می‌کنند، تا این اثر به دست بچه‌ها برسد و بدانند چه گنجینه و ثروتی در طول تاریخ برای آن‌ها باقی گذاشته شده است و با آن رشد کنند و بتوانند انسان‌هایی وارسته بشوند.

میرهادی اظهار کرد: بچه‌ها نزد ما می‌آیند و با پرسش‌هایشان به ما می‌گویند که چه مطالبی باید در فرهنگنامه بیاید. چنین کاری در هیچ جای دنیا نمی‌تواند انجام شود. عشق مردم به این سرزمین و تاریخ و فرهنگ خودشان است که سبب می‌شود این کارها انجام بشود. این عشق است که باعث شده ایران استوار و پایدار بماند.

وی افزود: من و بقیه همکارانم شاگردان جهانشاهی و شریف‌زاده بوده‌ایم. شاگردانِ استادان دانشگاه بوده‌ایم و هدایت قدم به قدم آن‌ها بود که کار را به ما یاد داد. در این سال‌ها تلاش ما این بوده که آن چه را یاد گرفته‌ایم، به بقیه ارایه بکنیم. در گذشته هر چهار سال یک‌بار می‌توانستیم یک جلد از فرهنگنامه را منتشر کنیم اما اکنون چهار جلد آن، هم زمان آماده انتشار است.

این نویسنده کودکان گفت: من همیشه فکر می‌کنم که اگر یک روز من نباشم، نباید این کار رها بشود. پس هیچ چیز متکی به من نیست. فرهنگنامه دانشگاهی کوچک است که سعی می‌کند اندوخته‌های عظیم این سرزمین را در اختیار بچه‌ها بگذارد. خوشحالم که هنوز سرپا هستم و می‌توانم کار کنم و یاد بگیرم.

نقش زنان در تدوین فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

سپس نوش‌آفرین انصاری گفت: مادران این سرزمین، بیش از هر زمان دیگر در آموزش کودکان نقش دارند. پس آن‌ها باید بیشتر بخوانند و یاد بگیرند و محیطی را فراهم کنند که کودکان در آن رشد کنند و با خواندن کتاب آشنا بشوند. ما از کودکان بسیار سخن می‌گوییم.

وی افزود: اما آیا به راستی دوستدار کودکان هستیم؟ یکی از ملاک‌های دوست داشتن کودکان این است که بیشتر بدانیم و بستر مناسب برای آموزش آن‌ها فراهم کنیم. این را هم باید اضافه کنم که نقش زنان در تدوین فرهنگنامه کودکان و نوجوانان بسیار زیاد است.

مادران ایرانی پرچم‌دار فرهنگ ایرانند

کتایون مزداپور، متخصص فرهنگ و زبان‌های باستانی گفت: خوشحالم از این که نه در کنار، بلکه در حضور توران میرهادی و نوش آفرین انصاری قرار می‌گیرم. تلاش و بقای جامعه ایرانی مدیون تلاش‌ها و کوشش‌های زنان ایران است. مادران ایرانی به راستی تجسمی از امشاسپندان (جاودانان مقدس) هستند. آن‌ها پرچم‌دار فرهنگ ایران به‌شمار می‌روند.

وی افزود: زنان و مردان ایرانی هستند که میراث گرانبهای این سرزمین را نگهداری کردند. یک نمونه آن اوستایی است که در خانواده موبد مهربان و فریدون زرتشتی نگهداری می‌شود و کهن‌ترین اوستای شناخته شده جهان است. استاد روانشاد ایرج افشار نام این دستنویس را «اوستای 976» گذاشته بود. چون در سال 976 کتابت شده است.

همواره سخن از فرهنگنامه کودکان و نوجوانان می‌گوییم

پایان‌بخش برنامه نیز از دکتر مهدی محقق خواسته شد که هدیه و لوح سپاس همسرش، نوش‌آفرین انصاری، را او اهدا کند و درباره همسرش سخن بگوید. محقق گفت: خوشحالم از این که امروز در این مجلس حاضر شدم و به یاد استاد بزرگی افتادم که پنجاه سال پیش در نزد او می‌آموختم، یعنی استاد ابراهیم پورداوود. او بود که برای نخستین بار ما را با ادبیات زرتشتی آشنا کرد و سبب شد با کتاب‌های یسنا و یشت‌ها و متون زبان پهلوی آشنا بشویم. من هنوز هم در تحقیقاتم از این آثار استفاده می‌کنم.

وی افزود: از من خواسته شد که درباره همسرم، نوش آفرین انصاری، سخن بگویم. ما هر دو علاقه‌مند به فرهنگ این مملکت بودیم و با آن که از دو خانواده مختلف بودیم، اما فرهنگ ایران ما را با هم آشنا کرد. در منزل ما به جز علم و کتاب و فرهنگ چیز دیگری نیست. به ویژه همواره سخن از فرهنگنامه کودکان و نوجوانان است. خوشحالم از این که از او و توران میرهادی که هر دو در تدوین و تهیه فرهنگنامه کوشش‌های بسیار کرده‌اند، تجلیل و تکریم می‌شود.

کد مطلب : 130096

کتایون مزداپور، نوش‌آفرین انصاری، توران میرهادی

خبرنگار : آناهید خزیر

گزارش تصویری از مراسم نکوداشت توران میرهادی

http://wahr.ir/node/757

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/212430?sta=%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C

تجلیل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی از توران میرهادی خبر

گزارشگر: اسکویی،شهین

نشریه: حقوق » حقوق زنان » اسفند 1379 - شماره 19 و 20

8- صفحه - از 12 تا 19

انجمن آثار و مفاخر فرهنگی طی مراسمی از خدمات علمی،فرهنگی توران میرهادی تجلیل‌ کرد

توران میرهادی موسس شورای کتاب کودک تاکنون‌ چندین جلد کتاب از جمله:گذری در ادبیات کودکان(به‌ صورت تألیف مشترک)کتاب کار مربی کدک(جستجو در راه‌ها و روش‌های تربیت و آنکه رفت و آنکه آمد) تعلیمات اجتماعی،تاریخ،جغرافی و تعلیمات دینی‌ چهارم دبستان(تألیف مشترک)و...را نوشته است.

توران میرهادی در سال 1306 در خانواده‌ای اهل‌ علم و هنر در تهران متولد شد.پدرش از دانشجویان‌ اعزام شده به آلمان بود که در آلمان با بانویی هنرمند به‌ نام گرتا دیترش ازدواج کرد.توران میرهادی پس از یادگیری زبان آلمانی،زبان فرانسه را نزد معلمی توانا آموخت و زبان انگلیسی را در دبیرستان نوربخش‌ فراگرفت.وی در سال‌های 1323 و 1324 که مبارزه با بی‌سوادی در کشور شکل می‌گرفت توسط دکتر باغچه‌بان و دکتر محمد هوشیار با روش تدریس آشنا شد.وی سپس به فرانسه رفت و در رشته‌ی‌ روان‌شناسی و تعلیم و تربیت پیش از دبستان تحصیل‌ کرد و در سال 1341 شورای کتاب کودک را تأسیس‌ کرد و با تلاشی خستگی‌ناپذیر و پشتکار مداوم توانست‌ شورای کتاب کودک را به مرحله‌ای برساند که اکنون به‌ عنوان نهادی شناخته شده در سطح ملی و بین المللی‌ مطرح است.

قسمت های دیگر این نوشتار که مربوط به توران میرهادی نبود در اینجا حذف شده است

 

سارا قطبی راوندی           ysghr@yahoo.com

تاریخ دسترسی به سایت ها : آذر 1391

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.