سه نک: هیچ کس در فکر آن نیست که به خوبی زندگی بکند، در حالی که خوب زندگی کردن در دسترس همگان است، اما زندگی طویل، نه!
سعید منافی و سینمای شاعرانه و مدرن کیارستمی
کیارستمی بدون اغراق معروفترین فیلمساز ایران در جهان است که عمری در تجسس دردهای اجتماعی و به تصویر درآوردن آن بوده، و بیشتر هم عالم کودکان ـ چه رنجشان در مدرسه و چه مظالم دنیای کار ـ را کاویده است. کیارستمی به دغدغههای تکراری انسانی نگاهی ژرف دارد، به عشق، ناکامی، حسرتِ نبودن، پدیدة مرگ و رفتن. قدر این فیلمساز و هنرمند و شاعر را هنردوستان غیرایرانی شاید بیشتر میدانند. از این رو زحمت دکتر سعید منافی در نگاشتن کتاب عباس کیارستمی، سینمای شاعرانه و مدرن (اولین کتاب کامل دربارة کیارستمی به زبان آلمانی) و معرفی عمیق این فیلمساز به جهان آلمانیزبان ارزش بسیار دارد. منافی خود فیلمساز و کارگردان است و سالها به جمعآوری اسناد و مدارک دربارة تاریخچة فعالیت و کار کیارستمی پرداخته است. کتاب حاضر که حاصل آن پژوهشها و زحمات است، برای علاقهمندان هنر سینما و تاریخ سینمای ایران و بویژه برای پژوهشگران آیندة فیلم و هنر صحنه، مرجع بسیار بااهمیتی است. دانشکدة هنرهای زیبای وین در قدردانی از کار پرارزش دکتر سعید منافی و برای رونمایی از کتاب او، تاریخیترین محل خود را در اختیار گذاشت. برنامة رونمایی در 14 مارچ 2013 (24 اسفند 1391) با سخنرانی رئیس این دانشگاه و استاد واگنر آغاز شد. بعد از آن، هنرپیشة شهیر «بورگ تئاتر» وین، فرانک هوفمان صفحاتی چند از کتاب را نمونهوار برای حاضران خواند. هنرمندان ایرانی در وین، برنامه را با نغمههای زیبای ایرانی روح و رنگ بیشتر بخشیدند.
به مناسبت انتشار این کتاب ارزشمند، گفتوگویی با دکتر سعید منافی انجام دادم که مشروح آن در زیر آمده است. این نکته حایز اهمیت و شایان ذکر است که کتاب عباس کیارستمی، سینمای شاعرانه و مدرن روشمند و آکادمیک تنظیم شده است که جدای از ارزش تاریخی و تحلیلی آن از این منظر هم قابل دقت و بررسی است.
• زاون قوکاسیان: چطور اولین جرقه زده شد و تصمیم گرفتید راجع به کیارستمی یک کتاب کامل و اساسی تهیه کنید؟
- سعید منافی: این اولین کتابی است که در مورد کیارستمی، و به طور کلی سینمای مدرن و شاعرانة ایران، به همراه زندگینامة کیارستمی و تاریخ سینمای ایران، به زبان آلمانی (در حدود 440 صفحه) نوشته شده است. تصمیم به چنین کاری، فی البداهه نبود. این کاری است که بیست، سی سال است با آن درگیر هستم. من در تمام تدریسهای دانشگاهی، سمینارها و کارگاه ها به هر مناسبت نمونههایی از کارهای کیارستمی را برای دانشجویان به نمایش میگذاشتم، و قبل از او هم کارهای شهید ثالث را؛ و در مورد آنها صحبت و بحث میکردیم. اولین فیلمی که از کیارستمی به دستم رسید «مشق شب» بود، که هنوز زیرنویس نشده بود. آن را به زبان فارسی دیدم. پس از آن با فیلم «خانة دوست کجاست» به صورت جدی با کارهای کیارستمی آشنا شدم و آن را در دانشگاه نمایش دادم و آنالیز کردم. یادم هست که این فیلم را پخشکننده ای به نام فیلم لادن، یعنی « دکان فیلم»، ارائه داد که آنجا زیرنویس آلمانی شده بود. از آنجا من شروع کردم. یک مسئلة جالب اینکه در دانشگاه فیلم آکادمی وین، جایی که کار میکردم، درست عین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، یک بخش فیلم وجود داشت به نام SHB-FILM یعنی سمعی و بصری. بخشی بود که در آن فقط برای مدارس، فیلم میساختند. من آنجا ده، پانزده سال کار کرده بودم. آن جا شباهت جالبی با کانون پرورش فکری دوران اول انقلاب، و قبل از شروع به کارش در زمینة فیلمهای سینمایی، داشت. کانون اصلا ً برای مدارس و آموزش و پرورش درست شده بود. حتی یادم هست که رئیس همان مرکز سمعی و بصری، دکتر هوبالک، به ایران هم رفته بود. اولین یا دومین دورة جشنوارة فیلم کودک بود که آمده بود و تعریف هم میکرد که در ایران جایی درست شده عین سازمان ما و فیلمهایی برای کودک و نوجوان میسازند. آن زمان پروژکتورهای سوپر 8 را در اتریش شرکتی به نام eumig میساخت. از این شرکت پروژکتورهای 8 میلیمتری را خریده و به مدارس اتریش برده بودند. برای من خیلی جالب بود وقتی که با دختر عمویم که معلم بود به ایران رفتیم و دیدیم که آنجا چند تا از فیلمهای سوپر 8 ما را ـ که برای مدارس اتریش ساخته بودیم ـ دارند. ما فیلمهای 16 یا 35 میلیمتری درست میکردیم، بعد آنها تبدیل به سوپر 8 میشد. اسم آن را هم singel conzept unterricht film گذاشته بودند، یعنی فیلمهای کوتاه برای تعلیم و تربیت. مال وزارت فرهنگ و هنر بود. از فلسفه، مذهب، فیزیک، شیمی، ریاضیات هر چه که میخواستید در این فیلمها بود. فرقی که این سازمان با کانون داشت در کارهای هنری بود. شروع کار کانون با فیلمهای سینمایی برای بچهها. ما فیلمهای هنری و سینمایی برای بچه ها درست نمیکردیم، فقط مستند علمی بود، بعدها هم مسائل سیاسی شد، چون اتریش خیلی به تاریخ خودش نیاز داشت؛ به تاریخ نازیها. میدانید که 1938 سال ورود نازیها به اتریش بود و 1945 سال خاتمة آن. این فیلمها جزء یکی از وسیعترین برنامههایی بود که ما برای مدارس در زمینة تاریخ درست میکردیم.
• کارهای مستند میساختید یا کارهایی که بازسازی باشند؟
ـ نه، تمام این ها مستند بود، ما یک صحنة بازسازی هم نداشتیم. حتی من برای SHB- FILM وزارت فرهنگ و هنر که مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران بود، فیلمی درست کردم به نام « 1938 ابتدای فاجعه» بود. این زمانی است که نازیها و هیتلر، که خودش هم اتریشی بود، به وین آمدند. البته اتریش بعدها گفت ما اولین قربانی نازیها بودیم ولی تاریخ نشان میدهد و در همان مستندها هست که میلیونها وینی در خیابانها ایستاده بودند با دستهای بالا گرفته و داد می زدند: «هیتلر به وطن خوش آمدی». ما هیچ بازسازی نکردیم. من در این فیلمها، هم قربانی فاشیستها را نشان دادم و هم مجریان این ماجرا را.
خیلی برای من جالب بود، چون آن زمان در ایران هم شیروانلو در کانون چنین فعالیتی را آغاز کرده بود و من آن موقع فقط یک اسمی از او شنیده بودم و بعدها کتابی از شیروانلو به دستم رسید؛ ترجمة کتابی که اولین رهبر کمونیست اتریش و وزیر فرهنگ نوشته بود. بعدها من در قسمت فیلم این وزرات خانه کار کردم. رابطة خیلی قشنگی بود. این همان موقعی است که کانون، کیارستمی را دعوت به همکاری کرد.
رئیس ادارةما هم که جزء همان ادارههای وزارت فرهنگ بود، بعد از بازگشت از ایران خیلی از کانون پرورش فکری تعریف میکرد. ولی فیلمی به دست ما نرسید، چون ظاهراً آن موقع اولین فستیوال فیلم کودک و نوجوان بود و جرقهای از همان فیلمهای خارجی که به کانون رسید بود زده شده بود. چون آنها دوست داشتند دفعة بعد فیلمهای خود کانون در فستیوال نمایش داده شود.
دکتر هوبالک چند تا از فیلمهایی را که همکاران من برای مدارس درست کرده بودند با خودش به ایران برده بود. این رابطة قسمت فیلم وزارت فرهنگ و هنر اتریش با کانون بود که انگیزهای برای من شد تا کانون را بشناسم. بعد عاشق این «پرنده»ی کانون شدم، آن نشانهای که روی تمام کتابها بود، و چند تا فیلمی که برای من آمد. برای من خیلی جالب بود که بعدها فهمیدم یکی دو نسل با این پرندة کانون بزرگ شدند. من از هر جوانی که میپرسم آن را می شناسد. یک نقاش در وین هست که کارهای کلاژ انجام می دهد. یک بار در نمایشگاهش دیدم که در یکی از تابلوهایش آن گوشة کلاژ، پرندة کانون جا دارد. میدیدم که کتابها و فیلمهای کانون چقدر عمیق بر جوانها تأثیر گذاشته است. چون میدیدند که این فیلمها خیلی فرق دارد با فیلمهای ایرانی در آن زمان.
من نسبت به این چیزها کنجکاو شدم و از همان زمان علاقهمند به فیلمهای کانون بودم. شهید ثالث هم چند سال قبل از من در آکادمی فیلم تحصیل میکرد و دو سال هم در اتریش بود. این موضوع اصلاً نه در تاریخ سینمای ایران و نه اتریش مطرح شده است. برای اینکه اسم او در دانشگاه و آکادمی فیلم و در بین فارغالتحصیلان نیست، چون او مستمع آزاد بود. امتحان ورودی نتوانست بدهد، چون زبان بلد نبود ولی دو سال در آکادمی فیلم وین بود (سه ماه با هم در بخش هفت وین زندگی میکردیم) و خصوصاً پیش یک خانمی تحصیل میکرد به نام خانم دکتر بلیر برودی که تاریخ سینما و آنالیز فیلم درس میداد. شهید ثالث عاشق این پیرزن شده بود و خانم هم همین طور. این خانم پروفسور یک پروژکتور 35 میلی متری داشت که در آشپزخانهاش گذاشته بود و برای دانشجویانی که حوصلة سرکلاس آمدن را نداشتند آبگوشت میپخت و با پروژکتور فیلم نمایش میداد . شهید ثالث بود، بعدها ما هم بودیم. فیلمهای «طبیعت بیجان» و «یک اتفاق ساده» اولین بار که به دست من رسید زمانی بود که این نوع سینما در اتریش خیلی شناخته شده بود و ما شیفتة این نوع سینما بودیم. به عقیدة من برای خیلی از فیلمسازان دوران بعد از شهید ثالث، این فیلمها خیلی مهم بود و به سینمای بعد از آن منجر شد.
کمکم من علاقة زیادی به کانون پیدا کردم. حالا من در کانونی نشسته بودم در وین که مانند کانون برورش کودکان و نوجوانان تهران بود؛ کانونی که خانم امیرارجمند، آقای شیروانلو، آقای کیارستمی و آقای زرین، یکی از شخصیت های مهم بعد از انقلاب در کانون، در آن حضور داشتند. من به صورت ذهنی با اینها دوست بودم، وگرنه هیچ کدام را نمیشناختم و ندیده بودم. من به صورت ذهنی خودم را همکار آنها میدانستم، انگار خودم آنجا بودم. هرکسی هم که قرار بود از ایران بیاید و میپرسید چه میخواهی؟ پسته، گز ...؟ میگفتم: نه. بروید از کانون چند تا از کاستها و کتابهایشان را بگیرید و بیاورید.
به صورت جدی کار بر روی آثار و فیلمهای کیارستمی و آنالیز و تدریس آنها در دانشگاه را بعد از دیدن «خانة دوست کجاست» شروع کردم. دیگر تمام فیلمهای قبل از آن را هم پیدا کردم و دیدم. این فیلمها حتماً باید بر پردة سینما دیده میشد، برای همین در اروپا هر جا فیلمهای او را نمایش میدادند من میرفتم. در وین گاهی در آرشیو فیلم و گاهی موزة فیلم نمایش میدادند.
خلاصه اینطور نبود که یک مرتبه تصمیم بگیرم راجع به کیارستمی چیزی بنویسم، پیشینة آشنایی با آثار او را از بیست، سی سال پیش داشتم . بعد از دانشگاه فیلم، خودم در مؤسسات و در دانشگاههای مختلف درس میدادم و بعداً هم دکترایم را آنجا گرفتم. تز دکترای من هم راجع به سینمای کیارستمی بود. راجع به فیلمهایی که مربوط میشدند به پرتره و بیوگرافی کیارستمی که اسم آن را در کتاب، گذاشتم: عباس کیارستمی، سینمای شاعرانه و مدرن. این عنوان از خودم نبود. یک نویسندة آلمانی به نام Rebhandl این اسم را بر روی آن گذاشته است. همان زمانی که در سمینارها و در تدریسهایم این بحثها را مطرح میکردم مواد تز دکترا را هم داشتم. وقتی کار پایاننامة دکترای من تمام شد، مدتها روی آن کار کردم، اضافه کردم، عوض کردم و آمد تا رسید به فیلم «شیرین» که کیارستمی در سال 2008 ساخت. میخواستم کار را تمام کنم که شنیدم اُپرایی را در فرانسه به کیارستمی دادهاند تا کارگردانی کند. خود او هم اول که شنیده بود شوکه شده بود و گفته بود من سررشتهای در این کار ندارم. اول نمی خواست قبول کند، ولی بعد قبول کرد و اجرا شد. وقتی شنیدم کتاب را تمام نکردم. خوانده بودم که کیارستمی بسیار فیلم «شیرین» دوست دارد، حتی آرزو کرده بود که دیگر بعد از آن فیلمی نسازد. پس گفتم حتماً «شیرین» باید در کتاب باشد، منتظر این شدم که در سینمای وین نمایش بدهند که نشد. پاریس نتوانستم بروم و خیلی طول کشید تا DVD آن بیرون بیاید. از تهران قرار بود DVD آن به دستم برسد که نرسید و مدتها منتظر آن شدم. بعد از آن هم که صحنت از فیلم «کپی برابر اصل» به میان آمد. باز منتظر این فیلم شدم. تأخیر افتاد. منتظر شدم تمام بشود و در سینما دیدم و بعد DVD آن به دستم رسید. توانستم آن را آنالیز کنم و منتظر آخرین فیلم او در ژاپن شدم. بعد به خاطر جریانات سونامی و ... تأخیر افتاد. 2010 بود که «کپی برابر اصل» در مونیخ هم جایزه گرفت که به آنجا هم رفتم و دیگر گفتم همین جا قطع میکنم. از 1970 که اولین فیلم او « نان و کوچه» بود شروع کردم و 2010 با فیلم «کپی برابر اصل» خاتمه دادم. 40 سال کار کیارستمی در 40 فیلم آنالیز شد. این کتاب برای عرضه به دانشگاه خیلی مناسب است. قرار بود انتشارات کتابخانة دانشگاه آن را چاپ کند. استادان قول داده بودند این کار را بکنند ولی من مجبور بودم جلد کتاب را آن گونه که آنها میخواستند تنظیم کنم که درست برعکس سلیقة خودم و برعکس فیلمهای کیارستمی بود. اصلاً امکان نداشت برای کتابی که در بارة شخصیت و فیلمهای کیارستمی بود من چنین جلدی را انتخاب کنم. نمیتوانستم. گفتم من میخواهم خودم جلد کتاب را انتخاب کنم. آنها هم گفتند نمیشود. در نتیجه با ناشر دانشگاه هنرهای زیبای وین کار نکردم و ناشر دیگری کتاب را منتشر کرد. این کتاب تازه منتشر شده و هنوز بوی چاپخانه از آن میآید. اولین نسخة آن را هم تقدیم کردم به تو زاون عزیز!
• اگر ممکن است تقسیم بندی و فصلهای کتاب را هم توضیح بدهید.
ـ این کتاب ده فصل است. قسمت اول مقدمه است و قبل از آن دکتر مانفرد واگنر، رئیس دانشگاه هنر، پیشگفتار کتاب را نوشته است. چون کار علمی است و باید متد و روش داشته باشد، متدولوژی آن را نوشتم و بعد از آن برای آشنایی با سینمای ایران لازم دانستم که مختصری از تایخ سینمای ایران بنویسم، چون خوانندة کتاب اتریشی، آلمانی و سوئیسی است و به ویژه دانشجویان سینما و هنر هستند.
من خودم تعجب کردم. خیال میکردم که حداکثر ده، بیست صفحه در این باره مینویسم. ولی یکباره کتابهایی با حجم زیاد به دستم رسید که شش ماه برای مطالعه زمان برد. چکیدهای از فارسی، انگلیسی، فرانسه و خیلی کم آلمانی در آوردم که 40 صفحه شد و تصویری از سینمای ایران را به خوانندگان میدهد. از عکاسباشی شروع کردم تا اسکار2012 که به سینمای ایران تعلق گرفت. بعد از تاریخ سینمای ایران، زندگینامة کیارستمی را شروع کردهام که به سه، چهار بخش تقسیم شده است. یکی دوران کودکی و مدرسة کیارستمی است که خیلی داستان قشنگی دارد. ماجراهای این دوران، در آن جوّ سیاسی ایران، خیلی جذاب است. قسمت دوم، دانشگاه و شروع به کار است. کیارستمی همزمان با دانشگاه کار میکرد. از 18سالگی از خانه رفت و مستقل شد. قسمت سوم، شروع کار با سینماست که با تبلیغات برای سینما آغاز میکند، و بعد هم شروع به کار او با آقای شیروانلو است. بعد بخشی تحلیلی میآید که راجع به تکامل هنر یک هنرمند از ابتدا تا اکنون است. آنالیز خیلی جالبی است. بعد شروع کردم به آنالیز فیلمهایش:
از 1970 با اولین فیلمش تا « کپی برابر اصل».
عنوان اولین بخش این است: فیلمهای کیارستمی قبل از انقلاب در کانون
بخش دوم : فیلمهای کیارستمی بعد از انقلاب در کانون
بخش سوم: زمانی که کیارستمی کانون را ترک میکند
این ها راجع به فیلمهایش است. در بخش دیگری کارهای غیر سینمایی کیارستمی را بررسی میکنم. مثلاً:
1. کیارستمی به عنوان شاعر
2. کیارستمی به عنوان عکاس و نقاش
3. کیارستمی به عنوانinstlatio kunst ، یعنی چیدمان هنری
4. ارتباط و روایتهایی از کیارستمی راجع به شاعرانی چون حافظ، خاقانی و ...
5. کیارستمی به عنوان کارگردان اُپرا
کیارستمی علاوه بر طرفدارانش، منتقدانی هم دارد. یکی از آنها دوستی آلمانی است که او را میشناسید. اینها در هر موقعیتی در مخالفت با او مطلب مینوشتند. مثلاً این شخص در جایی نوشته بود که آقای کیارستمی در خدمت فلانی است. من در آن جلسهها بودم و دعوایمان هم شد. من در این کتاب ثابت کردم که اینها نه تنها حق ندارند و دروغ میگویند بلکه به عقیدة من کیارستمی در خدمت هیچ کس نیست، فقط در خدمت هنر است. کیارستمی خودش میگوید که فیلمهای سیاسی نمیسازد. به عقیدة من فیلمهای او نه سیاسی، بلکه شاعرانه است و از عشق صحبت میکند. به نظر من فیلمهای کیارستمی بیشتر جنبة اجتماعی و فلسفی دارد تا سیاسی. پشت جلد کتاب هم یکی از استادان دانشگاه فلسفة مانفرد واگنر جمله ای نوشته که ترجمة آن می شود: عباس کیارستمی در فیلمهایش استادانه، جواب سؤال کانت را می دهد که انسان چیست؟
این جمله را از نامهای انتخاب کردم که او بعد از دیدن فیلمهای کیارستمی و خواندن کتاب برای من فرستاد. بعد از این بخش من یک فیلموگرافی دارم که از صفحة 357 شروع می شود و تا صفحة 370 ادامه دارد. تمام منابعی که استفاده شده به آلمانی، فارسی، انگلیسی و فرانسوی آورده شده است. پس من فهرست فیلمها و فیلموگرافی و تمام جوایز و فستیوالها را دارم.
در خاتمه هم سالشمار تاریخ سینمای ایران از 1911 تا 2012 و مروری بر تاریخ ایران را آوردهام. در آخر هم یک صفحه و نیم بیوگرافی خودم هست.
• این کتاب حاصل چند سال از زندگی و کار شماست؟
ـ من 6 سال روی این کتاب کار کردم. به طور مستقیم با کیارستمی نه در برلین، نه در پاریس و نه در لندن هیچ تماسی نگرفتم. فقط در تعدادی از کنفرانسها شرکت کردم، بدون آنکه خودم را معرفی کنم. میخواستم رودربایستی و دوستی نداشته باشم. البته در بخش زندگینامه بود چون نتوانستم به ایران بیایم از تو تقاضا کردم که سؤالاتی از او بپرسی و تو هم لطف کردی نوارهای کاست را پرکردی و برایم فرستادی. البته این کار خیلی حُسن داشت. چون کیارستمی با تو آشناست و به تو علاقه و اعتماد دارد، خیلی راحت به سؤالها جواب داد. از دوران کودکی و چیزهایی که در مصاحبههای دیگر نگفته بود، برای تو گفت. برای من خیلی مهم بود. چون شخصیت دوران کودکی هر انسان خیلی مهم است، به خصوص در مورد هنرمندان. یعنی خاطرات کودکی، چشمهای است که انسان از آن، همیشه و تا آخر عمر نیرو میگیرد. من داستانهایی که کیارستمی از دوران کودکی تعریف کرده را به صحنههایی از فیلمهایش ارجاع دادم. مثلاً آن توصیف شب مهتاب را که داشت با گلهای حیاط بازی میکرد درست در صحنه هایی از « زیر درخت زیتون» میبینیم. اینها نتیجة سؤالهای تو بود. البته سال 2005 در لندن یکی از مهمترین بزرگداشتها را برای کیارستمی گذاشتند که هم کارگاه (ورک شاپ) بود و هم از 40 دانشگاه مختلف، اساتیدی سخنرانی کردند. آنجا هم جلسة پرسش و پاسخ با کیارستمی برپا بود که من بدون اینکه خودم را معرفی کنم سؤالهایی از او پرسیدم. قسمتی که تو مصاحبه کرده بودی را در صفحة 26 کتاب آوردم و این را که چطور این مصاحبه به وجود آمده توضیح دادم. از بین عکسهای متعدد موجود، یک عکس را که در تهران در گالری گلستان با کیارستمی گرفته بودم در صفحه آخر گذاشتم و نوشتم: با تشکر از ایشان که صبورانه جواب سؤالات را دادند
هرچه باشد، خوب یا بد، کار کتاب تمام و منتشر شده است. البته هنوز کسی آن را نخوانده است. چند تا استاد دانشگاه که کتاب را خواندهاند خیلی خوششان آمده است. فکر میکنم این کتاب خیلی به درد دانشگاه میخورد. چون خواننده نه تنها در مورد کیارستمی میخواند، بلکه آگاه میشود که در چه جوّی، در چه زمانی، در چه مکانی، در چه اجتماعی و چرا این فیلمها ساخته شدهاند.
این مطلب در چارچوب همکری انسان شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.
پرونده ی « عباس کیارستمی» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/4167
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
http://anthropology.ir/node/11294