(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

خاستگاه نامگذاری در ذهنیت انسان ابتدایی

ليلا عسگري
cueva_caballos_tirig_t1200578.jpg_1306973099.jpg

زبان صورت نمادینی از ذهنیت انسان است. بررسی این صورت همچون بررسی دیگر صورت‌های نمادین مانند  تصویرهای هنری یا بررسی مفاهیم آیین‌ها، باورها و اسطوره‌های اقوام ابتدایی شیوة تفکر و خاستگاه‌های شناخت انسان از پدیده‌های پیرامون‌اش را میسر می‌سازد. پیوند زبان با  دیگر صورت‌های نمادین و با نظام فرهنگی و بنیادهای اعتقادی که مفاهیم واژه‌ها در آنها شکل گرفته می‌تواند خاستگاه نامگذاری نزد اقوام ابتدایی را نشان ‌دهد.

دربارة ذهنیت اقوام ابتدایی و تفاوت آن با شیوة تفکر دانش‌اندیشان امروز، تحقیقات مهم و ارزنده‌ای صورت گرفته است، که در این مقاله  مبانی نظری مربوط به ذهنیت و شیوة تفکر اقوام ابتدایی، تنها بر نظریه‌های لوی برول (Lucin Levy Bruhl)  و کاسیرر(Ernst Cassirer) استوار است. لوی برول، با مطالعة بازنمایی‌ها جمعی اقوام ابتدایی شیوة تفکر آنان را تحلیل کرده است. به نظر او ذهنیت ابتدایی قایل به اصل امتناع تناقض نیست، و سرشتی آمیخته دارد که آن را ذهنیت پیش‌منطقی و عرفانی خوانده است. بدین قرار در ذهن پیش‌منطقی این اقوام، پدیده‌ها و اشیا و موجودات می‌توانند هم خودشان باشند هم چیز دیگر. این اقوام پدیده‌های طبیعی مانند برف، باران، رود‌ها و کوه‌ها و صخره‌ها را به آن صورت که اکنون درک می‌شوند درک نمی‌کردند. این پدیده‌ها در نظرآنان، از قدرت و خصلت مقدسی برخوردار بوده‌اند.

کاسیرر اصطلاح اندیشة اسطوره‌ای را به جای ذهنیت پیش‌منطقی لوی- برول به کار می‌برد، او بر خلاف لوی‌برول خصوصیات ذهنیت پیش منطقی را حاصل اندیشة اسطوره‌ای می‌داند و نه اندیشة بازنمایی‌های جمعی. به نظر او در اندیشة اسطوره‌ای مرزی میان جزء و کل نیست و ذهن توانایی آن را نداشته که پدیده‌ای را در بستگی با پدیده‌های دیگر درک کند (← کاسیرر13672ص 45). کاسیرر  این نگرش را حالت مجموعه خوانده است. به نظر کاسیرر اسطوره اندیشی نخستین تلاش انسان برای شناخت جهان و به منزلة نوعی آگاهی و بینش و صورتی از اندیشة است. زبان و اندیشه نیز از یکدیگر جداناشدنی و هر دو نمودار دریافت عقلی اقوام ابتدایی‌اند.

با توجه به این نگرش، تاثیر اندیشة اسطوره‌ای اقوام ابتدایی و ویژگی خاص ذهن آنها در شناخت هستی و پدیده‌های آن در واژه‌های زبان قابل مطالعه و رد گیری است. زمانی که انسان بر اساس باورهای خود به شناخت پدیده‌ای دست می‌یافته آن را به نام می‌خوانده، و همة پدیده‌هایی را که به نوعی به باور او مربوط می‌شده همسان نام‌‌‌ گذاری می‌کرده است؛ زیرا در تفکر اسطوره‌ای نام با ذات شیء رابطه‌ا‌ی درونی و ضروری دارد.  به نظر اوزنر[1] نیز همة اصطلاحات عام زبان می‌بایست مرحله‌ای اسطوره‌ای را پشت سر گذاشته باشند (← کاسیرر 1367)

بنابر این، بر پایه نظریة کاسیرر، می‌توان نام‌ها را، که از عناصر بنیادی زبان‌اند، به حیث نماد بررسی کرد.  هدف این مقاله یافتن الگوی نام‌گذاری بر اساس نظریة برخاسته از نمادین بودن خاستگاه زبان، تفسیر معنای نام در قلمرو بینش اسطوره‌ای اقوام ابتدایی، شناخت مؤلفه‌های نمادین هر نام به ویژه در رابطه با صور نمادین دیگر و، تا حد امکان بازسازی بافت آغازینی است که نام در آن پدید آمده است.

برای شناخت خاستگاه و نخستین الگوی‌های نام‌گذاری اقوام ابتدایی، واژه‌های گویشی متعلق به دو پدیدة زمستان و تابستان اختیار شد که، با صورت‌های آوایی مشابه، طیفی از معانی متنوع را تشکیل می‌دهند. دلیل انتخاب واژه‌های گویشی توانایی گویش‌ها در حفظ واژه‌های بسیار کهن آنهاست که گاه خاستگاه بسیاری از نام‌ها را به منشاء اولیة هند و اروپایی می‌رساند، از این رو بسیاری از داده‌ها حتی کهن‌تر از متون نوشتاری مانند اوستا هستند.

ریشة شناسی نام‌های زمستان و تابستان

در بیشتر زبان‌های هند و اروپایی، واژه‌های دال بر زمستان و تابستان از دو ریشة  *ĝheim-*ĝhiōm   «زمستان، برف» و *sem- « تابستان» برگرفته شده است.  بر اثر تحولات آوایی مانند تحول  واج *g و *gh هند و اروپایی به z  *یا *d در زبان‌های ایرانی باستان و یا  تحول واج  *s  هند و اروپایی  به h  در زبانی مانند سنسکریت در  ریشة *sem « تابستان»،  واژه‌هایی با صورت‌های آوایی  مشابه  اما از نظر معنایی متفاوت از آن دو ریشه پدید آمدند، دسته‌ای از آنها  به مفهوم سرما یا مربوط به سرما و دستة دیگر به مفهوم گرما یا در رابطه با گرما.

زمستان

همانگونه که در بالا یاد شد واژة فارسی زمستان برگرفته از هند و اروپایی *ĝheim-*ĝhiōm   « زمستان، برف» است، که برای نمونه با لاتینی hiems/hiemis «زمستان؛ توفان»، پروسی کهن  semo  «زمستان»، لیتوانیایی  žiemâ « زمستان»، روسی zima «‌زمستان» ،ارمنی jiwn  «برف»، هیتیایی giemi « در زمستان»،gimmant، اوستایی zyâ « زمستان»، سنسکریت héman «در زمستان»، hemantá « در زمستان»، تخاریA  śárme (‹*śämre )  هم‌ریشه است. (Mallory,1997: ;Dagamer, 2008:163)

تابستان

واژة فارسی تابستان نیز برگرفته از ریشة هند و اروپایی تابستان  *sem-  « تابستان، فصل گرم»،‌  اوستایی amš ham- «تابستان»، سنسکریتsámā-  «فصل، سال»، ختنی hamāna- « تابستان»، انگلیسی کهن sumor «تابستان»، ایرلندی میانه sam، ارمنی am « سال»، تخاریA  sme (en- hl semeha  ) « تابستان»، تخاریB  smaye « تابستان»، «تابستان»‌، ولزی کهن ham  « تابستان»، اسکاندیناویایی کهن  sumar « تابستان»،  ژرمنی علیا  sumar  « تابستان» است، (; Mallory 1997:504;Matasović,R 2009:321  ،1904: 1773 Bartholomae,C ).

داده‌های گویشی

داده‌هایی در گویش‌های ایرانی مربوط به گرما و سرما یافت شد که با دو ریشه و نام‌های زمستان و تابستان در زبان‌های هند و اروپایی کاملا مطابقت دارد، مانند:

سرما: دوانی sum (سلامی،ص142)، فارسی    zam (لغت‌نامة دهخدا)، رابری بافت zemherir ( فرهادی‌راد، ص 146).

شبنم: دوانی sum  (سلامی،ص296 ).

یخبندان: گاوکشکی sum ( موسوی،ص66) شهر بابکی zeman ( حسینی،موسی ص 171)، سروستانی sum (همایونی، ص 569)

شعلة، آتش و زبانة آتش: گیلکی zәm/vәl « زبانة آتش» ( نیک نفس دهقانی، 126)، بندر عباسی  zom « حرارت خورشید، شعلة آتش» ( سایبانی،ص 299) فارسی sām « آتش». ( لغت نامة دهخدا). و ...

بتابراین در کنار واژه‌های هند و اروپایی مربوط به زمستان و تابستان فهرستی از واژه‌های گویش‌های ایرانی با صورت‌های آوایی مشابه و تمایز معنایی در اختیار داریم،  مانند واژة sum در هفت معنی« سرما، برف، شبنم، یخبندان، سوز سرما، هوای سرد» یا zem/zam/zom به معنی «آتش، مشعل، شعلة آتش، ... » که در گویش‌های گوناگون موجود است. در برخی موارد نیز، نمونه‌هایی مشاهده می‌شود که یک واژه در یک گویش در دو یا سه معنی آمده است؛ یا واژه‌هایی نیز دیده می‌شود که در عین حال، بر پدیده‌ای فرهنگی، شیئی مادی و پدیده‌ای طبیعی اطلاق می‌شود؛ مانند zamharir که به معانی  «مکان سرد، تودة هوای سرد، آذوقة زمستانی» و، در زبان کردی، « نام خواهر یا مادر چله‌های بزرگ و کوچک زمستان» است، که به آنها خاتون زمهریر گفته می‌شود (←سلیمی، ص 236).  واژه‌های گویشی یاد شده را با توجه به تحولات آوایی، زیر ریشة  *ĝheim-*ĝhiōm «زمستان، برف» و یا  *sem-  « تابستان»، می‌توان جای داد. بدین قرار واژه‌هایی مانند sum  « سرما » در گویش دوانی و zam «سرما » در فارسی بی‌تردید از یک ریشه‌اند.

 گذشته از مطالعات زبان‌شناختی، همسانی این واژه‌ها بر پایة نظریة کاسیرر در بافت‌های فرهنگی، از نوع داستان‌های اسطوره‌ای و آیین‌ها، به شیوة تطبیقی بررسی و کوشیده شده  نظامی که این واژه‌ها در آن خلق شده‌اند نیز بازسازی شود. از این رو نخست به خاستگاه باورهای اقوام هند و اروپایی کهن در ارتباط با زمستان و تابستان و نیز ایزدان و آیین‌های آنان با ذکر نمونه پرداخته شده است.

خاستگاه باورهای اقوام هند و اروپایی کهن در ارتباط با زمستان و تابستان

زمستان، برف، بوران، سرما و پدیده‌های مربوط به آنها نزد اقوام ابتدایی پدیده‌هایی طبیعی تلقی نمی‌شده‌اند. در شناخت اسطوره‌ای، پژمردن گیاهان و رویش مجدد آنها همچنین دگرگونی‌های دیگر طبیعت تنها با تصور آنها به صورت موجود زنده و با خصایص انسانی قابل درک بوده است. بدین قرار، فصل زمستان از نیرو و قدرت عظیمی برخوردار بوده و او را همچون ایزد یا ایزد بانو و یا دیو خدایی مجسم می‌کردند و مقدس می‌شماردند. از این رو در فرهنگ‌های هند و اروپایی و غیر هند و اروپایی، برای تابستان و  زمستان ایزدان متعددی شناخته شده‌اند و در اسطوره‌های بسیاری زمستان با تاریکی و مرگ و در برخی فرهنگ‌ها با یخ، آتش و ماه، و تابستان با باروری،  رویش گیاه  و در دین‌های اقوام ابتدایی با خورشید و آتش پیوند دارد (Stone 1976:147).

ایزدان زمستان و تابستان

در اندیشة اسطوره‌ای، هراندازه پدیده‌ها به حاکمیت خدایان درآورده شود جهان فهم‌پذیرتر می‌شود(کاسیرر3: 124). دو فصل زمستان و تابستان نیز مشمول این حکم‌اند و در فرهنگ‌های کهن، ایزدان بسیاری وجود دارند که خاص سرما و زمستان یا گرما و تابستان اند – ایزدانی که آورندة تاریکی و مرگ گیاه در زمستان و روشنایی و رویش و حاصلخیزی و باروری گیاه در تابستان‌اند.

در فولکلور کشور‌های هند و اروپایی؛ ایزد زمستان به صورت ساحره و عفریته‌ای به رنگ سفید یا زن برفی، که اوج قدرت او در فصل زمستان است ظاهر می‌شود (Gimbutas 1991:305).  در این مقام، تاکید ما بر ایزدانی است که نام آنها دقیقا با نام زمستان و تابستان و داده‌های گویشی مربوط به آنها هم‌ریشه است.

Zyam در اوستا به معنی «زمستان» دیو خدایی است که در وندیداد به شکل اهریمن ظاهر شده است (Gray 1925:219).

Semargla/Zimtserla «ایزد سرما و شبنم یخ‌زده»یکی از مهم‌ترین ایزد بانوان اسلاوی کهن است به نظر برخی محققان روس در میان ایزدان باستانی، تنها هفت ایزد اصلی وجود دارد که ایزد سرما و شبنم یخ زده یکی از مهم‌ترین آنهاست. (Hastings1908-1927. vol. 11, p 593)

ایزد بانوان تابستان ویژگی مادرانه دارند که گویای زمین حاصلخیز است. این ایزد بانوان معمولا با تغذیة گیاهی مربوط اند که مادُة آن در تابستان به ثمر می‌نشیند (Monaghan 2004:5).

نام بیشتر ایزدان تابستان نیز با نام تابستان مشابه و هم‌معنی است. در این میان دو نام در منابع اوستایی و متن اِدا آمده که کاملا با داده‌های گویشی و ریشة نام تابستان منطبق است:

 Maiδyōi-šam «نیمة تابستان» درمتن‌‌‌های اوستایی ایزد شش ماه دوم سال است. (Gray, 1925:151) صفت این ایزد vāstrō-dātainya- (هنگام درو علف) است که در متن ویسپرد (کردة 2 بند 2) به آن اشاره شده.

 Sumar در متن ادا نیز از شخصیت‌های اسطوره‌ای و نماد تابستان است. واژة sumar، در ایسلندی کهن، نیز به معنی «تابستان» است و این نماد در هیئت موجودی تصور شده که باد جنوب پدر اوست.

در صورت‌های دیگر نمادین مانند آیین‌ها و داستان‌های اسطوره‌ای نیز  اینهمانی نام‌ها جلوه‌گر است.  در این بخش به بررسی اینهمانی نام‌ها و استمرار آنها در نظام های نمادین دیگر مانند منابع نوشتاری اسطوره‌ای دینی و آیینی پرداخته شده است.

داستان‌های اسطوره‌ای

داستان‌های اسطوره‌ای بیانگر تسلط صورت‌های نمادین بر اندیشة انسان برای درک و توضیح جهان‌اند، و  آفرینش از مهم‌ترین آنهاست که با آیین‌ها و مراسمی پیوند یافته که اصیل‌ترین آنها آیین قربانی است. در ریگ ودا (دفتر دهم، سرود ششم) داستانی روایت شده که به قربانی شده پوروشا و آفرینش جهان اختصاص دارد.  خدایان این غول را قربانی می‌کنند و از هر پارة او آفریده‌ای پدید می‌آید. هنگامی که خدایان پوروشا را قربانی می‌‌‌‌کردند بهار روغن قربانی‌، تابستان چوب آن و پاییز خود آن بود (Pike, 1930: 250 ). در تفسیر سرود ششم آمده : خدایان این غول را برای آفرینش جهان قربانی می‌کنند و آتش یکی از عناصر اصلی هر قربانی است. در این آیین بزرگ بهار همچون روغن درخشان است که بر آتش ریزند تا درخشان‌تر بسوزد و ترکه‌ها، غذای آتش‌اند تا آن را فروزان‌تر سازند. این ترکه‌ها یا هیزم‌های نیم‌سوخته تابستان‌اند.

بر اساس این داستان اسطوره‌ای نسبت‌های پیچیدة انتزاعی در رسم قربانی کردن پورورشا بیان می‌شود و ملموس می‌گردد. بدین قرار، ربط مفاهیم اسطوره‌ای تابستان با چوب، آتش و شعله و دلایل اینهمانی نام پدیده‌های جدا و مستقل از یکدیگر آشکار می‌گردد.

آیین‌ها

آیین‌ها اعمالی نمادین‌اند که هر جزء آنها از نظر معنایی دارای ارزشی خاص و بیان نمادین غیر کلامی بازتاب اندیشة سطوره‌ای است. در سرتاسر سرزمین‌های هند و اروپایی آیین‌های گوناگونی در رابطه با آغاز و نیمة فصل ها برگزار می‌شده و می‌شود که آتش و هیزم و زمان برگزاری از اجزای مهم آن است. در اوستا و منابع معتبر دیگر از آیین‌هایی یاد شده که نام آنها با نام ایزدان همسان و با نام‌های زمستان و تابستان هم‌ریشه است؛ مانند جشن فصلی   Maiδyōi-šam در اوستا و Samhin در منابع سلتی.

گاهنبار میذوشم (« نیمة تابستان») و نام ایزد تابستان برگرفته از ریشة هند و اروپایی sem- و اوستایی sǎm /sam است (Bartholome 1904, s.1773).

Samhain  « نیمه تابستان» در تقویم بُرنزی کولینی متعلق به پایان قرن دوم میلادی و یکی از منابع بسیار کهن و نماد غنی سلتی نام شش ماهة دوم سال است، که نام نخستین ماه تابستان در این تقویم نیز samon است. شش ماهه نخست سال نیز geimhredh «نیمة زمستان» و نام نخستین ماه زمستان giamon است که این نام‌ها با نام فصل‌ها همانند و هم‌ریشه است. (Hastings 1908-19027 vol. 3 pp. 79-80).

جشن زمستانیSamhain «پایان تابستان» ( برگرفته از هند و اروپایی کهن *sem-  « تابستان» + fuin « پایان») و جشن تابستانی بلتین Beltane/Beltaine « Bel یا Bil نام ایزد آتش + ایرلندی کهن tene « آتش») آیین‌هایی بودند که در این دو نیمة سال برگزار می‌شده‌اند. نکتة بسیار جالب نام دیگر این جشن تابستانی است که در منابع نوشتاری به صورت Cetsamain ( cet  از ریشة *kentu « آغاز» + *samon  « تابستان») آمده، که به معنی « آغاز تابستان» است (Matasovic 2009:201) پژوهشگران این صورت را کهن‌تر از بلتین می‌دانند.

از دیگر جشن‌های مهم لتونیائی Ziemassvetki است این واژة کهن لتونیائی مرکب است از دو جزء ziema  «زمستانی» و svētki « جشن». این جشن هم‌اکنون در لتونی، از غروب 24 دسامبر ، مطابق با تولد Dives از مهم‌ترین ایزدان اسطوره‌های لتونیائی، آغاز می‌شود. در این آیین برای  Dives پشته‌های آتش برپا می‌دارند و این آتش باید تا پایان جشن روشن نگاه داشته شود. خاموشی آتش در پایان مراسم نماد به آخر رسیدن غم و ناخوشی سال گذشته است.

جشن ودائی Vijaya Dasami، که با پیروزی و چیرگی نیکی بر اهریمن ربط دارد، نیز آیینی فصلی است. Dasami را «ده روز بعد از ماه پُر» معنی کرده‌اند. به نظر برخی از محققان ریشة da به معنی دادن و sami نام سنسکریت درخت انجیر است (peepal) (bhakthinivedana.org →) در متن‌های ودایی و داستان‌های اسطوره‌ای، از این درخت نام برده شده است. با توجه به ریشة  *sem- و معانی آن، این نظر باید معتبرتر باشد. توصیف فریزر از یکی از آیین‌های ودایی نیز این نظر را تقویت می‌کند. در  این آیین کاهنان برای فراهم آوردن آتش نو  از ترکه‌های چوب درختی به نام sami استفاده می‌کند. سوندار نیز در ترجمة متن اصلی قربانی کردن پوروشا، چوب نیم‌سوخته را sami نامیده است.   ramanuja.org)(   

تطبیق ریشه‌شناسی نام ها با اسطوره‌ها

بازنمائی نام‌ها و عناصر زبانی نمادین زمستان و تابستان در بافت‌های اسطوره‌ای-دینی و آیین‌های مربوط به آنها نمودار نظام فکری است که، بر پایة آن، توضیح پیدایش شباهت‌های آیین و اسطوره با نام و کلام میسر می‌گردد. در اینجا، زنجیره‌ای از نام‌های ایزدان، آیین‌ها، عناصر اسطوره‌ای، و نام‌های ماه و سال و فصل را شاهدیم که هم‌ریشه‌اند و تکرار یک نام را برای پدیده‌های گوناگون نشان می‌دهد. در پژوهش حاضر مشخص گردید که نام بسیاری از پدیده‌ها و اشیائی که، بر اساس باورها و اندیشة کهن، با زمستان و سرما و تابستان و گرما مربوط‌اند از همین دو ریشة *sem-  « تابستان» و  *ĝheim-*ĝhiōm  « زمستان، برف» هند و اروپایی برگرفته شده‌اند. مطابقت عناصری از گویش‌های ایرانی با نام ایزدان و آیین‌های زمستانی و تابستانی در زبان‌های هند و اروپایی مُهر تاییدی بر این نظر است. برای نمونه zyam نام ایزد زمستان و نام فصل زمستان در اوستا؛ zimtserla ، ایزد سرما و شبنم یخ‌زده و zima، فصل زمستان، در زبان‌های اسلاوی و ... با همة داده‌های گویشی مانند zam«سرما» در فارسی، زمهریر zemherir « سرمای سخت و شدید» ر رابری بافت،  zәm  « برف» در وخانی، zamhar « آرد ذخیرة زمستانی» در کردی، جملگی در تناظر‌اند. همین تناظر میان داده‌های گویش‌های ایرانی و نام ایزدان، آیین‌ها، و ریشة هند و اروپایی تابستان وجود دارد.

بحث و تفسیر

اسطوره و زبان همزادند. زبان صورت اسطوره‌ای اندیشه را در بیان نمادین و صورت تعقلی آن را در بیان منطقی نشان می‌دهد. ادراک‌های شهودی و حسی و نیز تصورات انسان ابتدایی در کهن‌ترین صورت‌های لفظی و واژه‌های زبان منعکس شده است. از این‌رو تفسیر آنها به بازسازی نظامی نیاز دارد که نام و واژه در آن شکل گرفته.

در این پژوهش، برپایة نظریة کاسیرر دایر بر نمادین بودن زبان، واژه‌هایی از گونه‌‌های گویشی ایرانی با صورت‌های مشابه و معانی متفاوت انتخاب شدند تا به حیث نماد تفسیر شوند و ارزش‌های نمادین آنها تحلیل شود. این تحلیل نشان داد که در شناخت اسطوره‌ بنیاد، همة نام‌ها از قدرت و نیروی مرموز برخوردارند و نام از شیء و نیز از ایزد یا ایزد بانویی که منشاء قدرت شناخته می‌شده متمایز نیست و آنچه در اندیشة اسطوره‌ای واقعیت انگاشته می‌شود در همة صور نمادین دیگر از جمله زبان جلوه می‌یابد.

با تحول ذهنیت بشر، پیوستگی بین اسطوره و زبان سست گشته و آن اینهمانی که در مراحل آغازین میان شیء و مستقل از هر گونه صورت نمادین اسطوره‌ای، صرفا نقش دلالت‌کننده یافته است. در فرایند تکامل زبان، نام، که همان مفهوم اسطوره‌ای بوده، با تغییر باورها، تغییر ماهیت داده و از گذشته و پیشینة خود بریده شده است.     

 

منابع در انسان شناسی و فرهنگ محفوظ است

نمونه ای از این مقاله با عنوان "تاثیر ذهنیت و باور‌های اقوام ابتدایی بر نام‌گذاری پدیده‌ها  بر پایة شواهدی از واژه‌ها و گویش‌های ایرانی"، درمجله نامه فرهنگستان شماره 48 سال 1390، به چاپ رسیده است.

 

ویژه نامه «زبان و متن»  انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/18342

 

 

 

 

 

دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
http://anthropology.ir/node/11294

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1] Hermann Karl Usener

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.