(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

تبت در رویای دیگران

اسلاوی ژیژک / شروین احمدی / گروه مترجمان

مسیر ترجمه فرانسه - فارسی و عربی و انگلیسی

متن زیر از ژیژک درباره وقایع تبت از روزنامه معتبر لوموند دیپلماتیک انتخاب شده است. به دنبال متن عربی، متون فارسی به ترجمه شروین احمدی، و متون فرانسه و انگلیسی همین مقاله نیز در این صفحه و در صفحات فرهنگ انگلیسی و فرانسه برای تمرین ترجمه می آیند.

متن فارسی

گرایش روحانی هدونیسم * « نیو ایج» (New Age)

تبت در رویای دیگران

نوشته Slavoj ZIZEK ترجمه شروین احمدی
 
گزارش های خبری تمام رسانه ها به ما نوعی تصویر را تحمیل می کنند که چنین خلاصه می شود. جمهوری خلق چین که بطور غیر قانونی تبت را از سال ١٩٥٠ اشغال کرده ، دهها سال است که به نابودی خشن و منظم مذهب و حتی هویت اهالی تبت بمثابه ملتی آزاد کمر بسته است. تظاهرات اخیر در شهر «لهاسا» بر علیه اشغالگران چینی به صورتی خشن و با قدرت سرکوب شد. از زمانی که پکن بازی های المپیک تابستان آینده را سازماندهی می کند تمام مدافعان دمکراسی و آزادی موظفند که به چین فشار آورند تا این کشور به مردم تبت آنچیزی را که از آنها ربوده بازگرداند. ملتی که تا این اندازه حقوق افراد را لگد مال می کند حق ندارد تصویرش را با نمایش شریف المپیک بیآراید.

و چه خواهند کرد دولت های ما ؟ آیا مثل همیشه در مقابل واقع بینی اقتصادی عقب نشینی می کنند و یا قدرت آنرا خواهند داشت تا از ورای منافع اقتصادی کوتاه مدت از بالاترین ارزش های اخلاقی و سیاسی ما دفاع کنند ؟
حتی اگر روشن است که مسئولین چینی در تبت در موارد بسیاری دست به عملیات ایجاد وحشت و سرکوب زدند با اینهمه نکات بسیاری وجود دارد که تصویر ساده شده « نیک ها بر علیه خبیث ها » را مخدوش می کند. به هنگام تعمق در مورد وقایع اخیر، ٩ مورد زیر را باید در نظر داشت.
١) تبت که تا سال ١٩٥٠ استقلال داشت ، یک شبه به یک کشور اشغال شده تبدیل نشد. روابط آن با چین بسیار طولانی و پیچیده است و چین مدتها نقش یک حامی را برای تبت بازی کرده است( کافی است به خاطر آوریم که کیومینتانگ ضد کمونیست نیز بر روی حق حاکمیت چین بر تبت اصرار داشته است). حتی خود نام دالایی لاما نیز شاهدی است بر این ارتباط دوجانبه که از ترکیب «دالایی» مغولی (اقیانوس) و« بلاما» تبتی بوجود آمده .
٢) قبل از سال ١٩٥٠ ، تبت در زیر یوغ فئودالیسمی اجباری ، در چنگال فقر ( امید زندگی از ٣٠ سال تجاوز نمی کرد) ، با فسادی مزمن و چندین جنگ داخلی دست به گریبان بود( آخرین آنها بین دو شاخه مذهبی در سال ١٩٤٨ به وقوع پیوست در حالیکه ارتش سرخ درست در آستانه مرزهای کشور قرار داشت) . رهبران تبت از وحشت هرج و مرج و فرو پاشی اجتماعی، هرنوع توسعه صنعت را ممنوع کرده بودند تا آنجا که حتی کوچکترین قطعات فلزی باید از هند وارد می گردید. اما اینها باعث نمی شد که همین رهبران فرزندانشان را به مدارس انگلیسی در هند بفرستند و سرمایه هایشان را به بانک های انگلیسی باز هم مستقر در هند منتقل کنند.
٣) انقلاب فرهنگی که معابد تبت را در سال های ١٩٦٠ ویران کرد تنها یک پدیده « وارداتی» چینی نبود: در آنزمان تعدادی کمتر از صد گارد سرخ به این کشور وارد شدند و جوانانی که معبد را می سوزاندند انحصارا تبتی بودند.
٤) از آغاز سال های ١٩٥٠ سازمان سیا (Central Intelligence Agency) بصورتی دائمی و منظم به دنبال ایجاد آشوب های ضد چینی در تبت بوده است از اینرو نگرانی چینی ها از تلاش های خارجی برای ایجاد نا آرامی در تبت بهیچ وجه «غیر منطقی» نیست.(١)
٥) همانگونه که تصویرهای تلویزیونی گواهی می دهند، حوادث تبت تنها یک اعتراض «مذهبی» و صلح جویانه راهبان بودائی نبوده ( آنچنانکه یک سال پیش در برمه رخ داد) بلکه شامل عملیات باندهائی می شده است که به کشتار مهاجرین ساده چینی و به آتش کشیدن محل های کسب و کار آنها دست زده اند. بدین ترتیب باید در باره تظاهرات تبت مانند تمام تظاهرات خشونت آمیزدیگر قضاوت کنیم : اگر اهالی تبت می توانند به مهاجرین چینی در کشورشان حمله کنند به چه دلیل فلسطینی ها نباید رفتاری مشابه با مهاجرنشین های ( کولون) اسرائیل در کرانه باختری رود اردن داشته باشند ؟
٦) این یک واقعیت است که چینی ها وسیعا برای توسعه اقتصادی تبت، و هم چنین برای زیر ساختارها ، سیستم آموزش و درمان و بهداشت آن سرمایه گذاری کرده اند . علی رغم آزاری غیر قابل انکار، سطح زندگی فعلی اقشار متوسط تبت هرگز به این خوبی نبوده است. میزان فقر درمناطق روستائی توسعه نیافته غرب چین به مراتب بیشتر است.
٧) در سال های اخیر ، چینی ها استراتژی شان را در مورد تبت تغییر داده اند: آنها مذهبی « غیر سیاسی شده » می خواهند که زین پس نه تنها تحمل بلکه تشویق نیز می شود. چینی ها بیشتر بر روی نوعی مستعمره سازی قومی و اقتصادی تکیه می کنند که به سرعت شهر «لهاسا» را به نوعی غرب وحشی چینی سرمایه داری تبدیل می کند با کافه های « کارااوکه»(KARAOKE) و « پارک های بازی بودائی » به شکل دیسنی لند با هدف جذب توریست های غربی. در یک کلام آنچه در پس تصاویر سرکوب راهبان بودائی توسط سربازها و پلیس های خشن چینی در پرده قرار می گیرد همین تغییرات اجتماعی- اقتصادی تبت به شیوه امریکائی است. امری که بسیار وحشتناک تر است : در کمتر از دو دهه اهالی تبت به همان سرنوشتی دچار خواهند شد که سرخپوستان و بومیان ایالات متحده.
بنظر می رسد که کمونیست های چینی بالاخره به خوبی درس خود را فرا گرفته باشند: چه فایده از قدرت سرکوب پلیس مخفی ، زندان و گارد سرخ در نابودی ابنای گذشته در مقایسه با توان سرمایه داری لجام گسیخته در از بین بردن بافت های اجتماعی سنتی ؟ به سخن دیگر، چین در حال اجرای همان اعمالی است که دولت های غربی و دیگران در تمام طول تاریخ انجام داده اند، از برزیل در مورد آمازون گرفته تا روسیه در مورد صربی ، و ایالات متحده در غرب وحشی اش.
٨) علت تمام این تظاهرات در غرب بر علیه چین قبل از هر چیز ایدئولوژیک است : بودیسم تبتی که مستقمیا توسط دالائی لاما ترویج می شود یکی از یایه های مذهبی هدونیسم* « نیو ایج» (New Age) است که در حال تبدیل شدن به شکل مسلط ایدئولوژی است. شیفتگی ما نسبت به تبت از این کشور یک پدیده اسطوره ای می سازد که ما فانتاسم های خود رادر آن می جوئیم. بدین ترتیب وقتی از نابودی اصالت زندگی تبتی گلایه می کنیم در واقع اهالی تبت را به فراموشی سپرده ایم و از آنها می خواهیم که به جای ما از لحاظ فکری و روحی اصیل باقی بمانند تا ما بتوانیم در زندگی مصرفی افراطی خود غرق شویم .
ژیل دوولوز (Gilles DELEUZE) ، فیلسوف ، می نویسد: « اگر شما در رویای فرد دیگری محبوس شوید ، نابود شده اید». کسانی که بر علیه چین تظاهرات می کنند باید به یاد داشته باشند که در حال زندانی کردن تبتی ها در رویای خویش هستند که تنها یک رویاست از میان بسیاری دیگر.
٩) و بالاخره اگراحساس ناخوشایندی نسبت به آینده وقایع اخیرپدید می آید، ریشه آن در جای دیگری است. در مقابل انفجار رونق سرمایه داری چین بسیاری از ناظران از خود می پرسند که دمکراسی سیاسی که « طبیعتا » جزئی از سرمایه داری محسوب می شود کی ظهور خواهد کرد.
دوسال پیش جامعه شناس رالف دارندوف (Ralf DAHRENDOF) در یک مصاحبه تلویزیونی بین شکست رو به افزایش دمکراسی در کشورهای کمونیستی سابق اروپا و اینکه پس از هر دگرگونی بنیادی راه به سوی رونق و ثروت از میان « دره ای از اشک ها» می گذرد ارتباط قائل شده بود: « پس از فروپاشی سوسیالیسم نمی توان مستقیما به دورانی پربرکت در یک اقتصاد بازار ثروتمند وارد شد. حمایت اجتماعی و امنیت سوسیالیستی که محدود، اما واقعی بودند باید از میان برداشته شود و این مراحل آغازین بی شک رنج آورند».
برای دارندوف ، این گذاررنج بار از « دره ای از اشک ها» بیش از فاصله متوسط بین انتخابات ( دمکراتیک) طول می کشد تا آنجا که وسوسه برای عقب انداختن تغییرا ت به دلیل انتخابات کوتاه مدت افزونی می یابد. به همین ترتیب فرید زکریا (Fareed ZAKARIA) سردبیر نیوزویک بین الملل (Newsweek International) اثبات می کند(٢) که چگونه دمکراسی فقط می تواند در کشورهای از لحاظ اقتصادی توسعه یافته « پایه » بگیرد: « در کشورهای در حال توسعه ای که " زودرس " دمکراتیزه شده اند نوعی پوپولیسم رشد می کند که سرانجامی جز ویرانی اقتصادی و استبداد سیاسی ندارد. جای تعجب نیست که سه کشور جهان سوم که از لحاظ اقتصادی پویاترین هستند ( تایوان، کره جنوبی، شیلی ) فقط پس از یک دوران استبداد به دمکراسی دست یافتند».
اما در این میان تناقض دیگری نیز وجود دارد: اگر پس از دوران استبدادی گذر از « دره ای از اشک ها» ، آن شرائط دمکراتیک وعده داده شده سر نرسد ، چی ؟ این همان موضوع بسیار نگران کننده امروز در مورد چین است. می توان به این نتیجه رسید که شاید سرمایه داری استبدادی، فقط بازمانده گذشته ما نباشد، یعنی همان روند تمرکز سرمایه که در اروپا بین قرن پانزدهم تا نوزدهم ادامه داشت ، بلکه نشانه ای از آینده ما باشد .
چه می شود اگر « اتحاد هولناک شلاق آسیائی و بورس اروپائی» از لحاظ اقتصادی موثر تر از سرمایه داری لیبرالی عمل کند ؟ شاید نماد دمکراسی ، آنچنان که ما آنرا می فهمیم دیگر شرطی لازم و موتوری برای رشد اقتصادی نباشد و بیشتر یک مانع به حساب آید ؟
* Hédonisme خوشی پرستی
١) Lire à ce propos l’étude détaillée de Kenneth Conboy et James Morrison, The CIA’s Secret War in Tibet (L’histoire secrète de la CIA au Tibet), University Press of Kansas, lieu de publication, avril 2002.
٢) The Future of freedom. Illiberal democracy, W.W. Norton & Company, lieu de publication, 2003
اسلاووی ژیژک فیلسوف و محقق در دانشگاه لیوبلیانا ( اسلوونی) ، نویسنده کتاب اروپا بدنبال چیست ؟ انتشارات کلیما پاریس ٢٠٠٤

 

متن عربی

سلافوج جیجیک
حلم الآخر یقبض على التیبیت
روحانیة المُتعة على طریقة العصر الجدید
تفرض علینا التقاریر المنشورة فی کافة وسائل الإعلام الصورة التالیة: أنّ جمهوریة الصین الشعبیة، التی احتلت التیبت بشکلٍ غیر قانونیّ عام 1950، قد تکفّلت منذ عقود بتدمیرٍ عنیفٍ ومنهجیّ للدین ولهویّة التیبتیین أنفسهم کشعبٍ حر. وأنّ المظاهرات الأخیرة المناهضة للاحتلال الصینی فی لهاسا قد سُحِقَت بالقوة؛ وأنّه منذ أن بدأت بکین التحضیر لتنظیم الألعاب الأولمبیة فی الصیف المقبل، قد بات على کلّ المدافعین عن الدیمقراطیة والحریّة واجب ممارسة الضغوط لکی تعید الصین للتیبتیین ما أخذته منهم. إن أمّة تهزأ لهذه الدرجة من حقوق الإنسان لا تتمتّع بحقّ إعادة تجمیل صورتها من خلال استعراض الألعاب الأولمبیة النبیل.
وما الذی ستفعله حکوماتنا؟ هل ستخضع، کالعادة، للواقعیّة الإقتصادیة أم هل ستجد القوّة لرفع أعلى قیمنا الأخلاقیة والسیاسیة فوق المصالح الاقتصادیة قصیرة المدى؟
ولکنّه، حتى ولو السلطات الصینیة قد ارتکبت فی التیبیت، من دون شکّ، العدید من الأعمال الإرهابیة والتدمیر، فهناک عدة عناصر تعکّر هذه الرؤیة المبسطة للـ "الأخیار ضد الأشرار". وهاکم 9 نقاط یجدر استحضارها لدى التأمل بما شهدناه من أحداث.
1) لم تقع التیبت، المستقلّة حتى عام 1950، تحت الإحتلال بین لیلةٍ وضحاها. إذ أنّ علاقتها بالصین طویلة ومعقّدة، وغالباً ما لعبت الصین دور السید الحامی - ویکفی هنا أن نذکّر بأنّ الغومیندانغ المناهض للشیوعیة قد أصرّ بدوره على سیادة الصین على التیبت. ویشهد مصطلح الدالای لاما نفسه على هذا التفاعل عبر ربط تعبیر الـ"دالای" المنغولی (المحیط) بتعبیر "البلا- ما" التیبتی.
2) قبل سنة 1950، کانت التیبت تحت سلطةٍ إقطاعیة شرسة، وکانت تعانی من الفقر (إذ أنّ معدّل الإعمار لم یکن یتعدّى الـ 30 سنة)، ومن الفساد المحلّی والکثیر من الحروب الأهلیة (آخر الحروب وقعت فی عام 1948 بین عصبتین رهبانیّتین، بینما کان الجیش الأحمر على أبواب البلاد!). وخوفاً من الفوضى والتفکّک الإجتماعی، قامت النخبة الحاکمة التیبتیة بمنع کل تطوّرٍ صناعیّ، إلى درجة أن أیّ قطعة حدید قد وجب استیرادها من الهند. لکن ذلک لم یمنع النخبة من إرسال أولادها إلى المدارس البریطانیة، فی الهند، ومن تحویل الرسامیل إلى المصارف البریطانیة فی الهند أیضاً.
3) لم تکن الثورة الثقافیة التی دمّرت الأدیرة التیبتیة فی الستینات مجرّد "مستوردة" من الصین: ففی تلک الحقبة، لم یکن قد توجّه إلى التیبت سوى أقلّ من مئة عنصر من الجیش الأحمر، والسکّان الذین أحرقوا الصومعات کانوا تیبتیین حصراً.
4) منذ بدایة الخمسینات، بذلت وکالة المخابرات الأمیریکیة (CIA) جهداً مستمرّاً ومنهجیّاً لإثارة إضطرابات معادیة للصین فی التیبت؛ هکذا فالمخاوف الصینیة من محاولات خارجیة لزعزعة الاستقرار فی التیبت لیست غیر "عقلانیة" بالکامل [1].
5) کما دلّت الصور التی بثّتها وسائل الإعلام، لم تکن أحداث التیبت ابنة معارضة "روحیّة" سلمیة خاصّة بالرهبان التیبتیین (کما فی بورما منذ ثمانیة أشهر)، إنّما (أیضاً) تحرّکات زمرٍ تقتل المهاجرین الصینیین العادیین وتحرق محلاتهم. علینا إذاً الحکم على المظاهرات التیبتیة کما على أیّ مظاهرات عنیفة: فإذا کان یحقّ للتیباتیین مهاجمة الصینیین فی بلادهم نفسها، فلماذا لا یقدِر الفلسطینیون أن یفعلوا الشیء ذاته فی مواجهة المستوطنین الإسرائیلین فی الضفة الغربیة ؟
6) من الثابت أن الصینیین استثمروا بشکلٍ واسع فی تطویر الاقتصاد فی التیبت، کما فی البنى التحتیة، والتعلیم، والخدمات الصحیة، إلخ. فلنتکلّم بصراحة: بالرغم من القمع الواضح، لم یکن مستوى حیاة التیبتیین قط بهذه الجودة من قبل. وتبقى الأقالیم الریفیّة غیر النامیة فی غرب الصین أکثر فقراً بکثیر.
7) فی السنوات الأخیرة، بدّل الصینیون استراتیجیتهم فی التیبت: فمنذ ذلک الحین لقیَ الدین "المجرّد من السیاسة" تساهلاً، بل حتى تشجیعاً. وقد فضّل الصینیّون الاعتماد على استعمارٍ إثنی واقتصادی، فجعَلوا من لهاسا، وبسرعة، البدیل الصینی للغرب الأقصى far west الرأسمالی مع حانات الـ"کاراوکیه" و"مدن الاستمتاع البوذیة" على طراز والت دیزنی. باختصار، إن ما حجبته صور الجنود والشرطة الصینیة العنیفة التی ترعب الرهبان البوذیین هو التحوّل الاجتماعی-الاقتصادی على النسق الأمیریکی فی التیبت. وهذا التحوّل هو الأکثر مدعاةً للقلق: فخلال عقدٍ أو إثنین، سیتحوّل التیبتیون إلى نفس وضعیة الهنود الحمر، أهل البلد الأصلیین، فی الولایات المتحدة.
یبدو أن الشیوعیین الصینیین قد تعلّموا الدرس أخیراً: فما فعالیّة السلطة القمعیة للشرطة السریة، والمعتقلات والحرس الأحمر الذین یحطّمون الآثار القدیمة، مقارنةً مع قوّة الرأسمالیة المنفلتة فی تدمیر کلّ النسیج الإجتماعی التقلیدی؟ وبصورةٍ أخرى، یفعل الصینیون الیوم ما قام به الغرب وما یزال على امتداد التاریخ، على غرار البرازیل فی الأمازون، أو روسیا فی سیبیریا، دون التطرّق إلى الولایات المتحدة فی غربها الأقصى.
8) یأتی تعدّد المظاهرات فی الغرب ضد الصین من أسبابٍ عقائدیة بشکلٍ أساسیّ: فالبوذیّة التیبتیّة، التی نشرها الدالای لاما بمهارة، هی أحدى السمات الأساسیة لمذهب الروحانیة المتعیّة New Age (العصر الجدید)، والتی هی فی طور التحوّل إلى الشکل المهیمن على العقیدة. إن انبهارنا بالتیبت یجعل من هذا البلد کیاناً أسطوریاً نُسقِط علیه أوهامنا. هکذا، فإنّنا حین نتباکى على اختفاء نمط حیاة التیبت الأصلیّ، فنحن ننسى التیبتیین الحقیقیین: وما نریده منهم، هو أن یکونوا روحانیّین أصیلین من أجلنا، بدلاً عنا، کی نتمکّن من الاستمرار فی لعبتنا الاستهلاکیة المطلقة العنان.
کتب الفیلسوف جیل دیلوز: "إذا قبض علیکم حلم الآخر، فقد قضی علیکم". إن الذین یتظاهرون ضد الصین علیهم أن یعوا بأنّهم یسجنون التیبتیین فی حلمهم الخاص، الذی لیس سوى واحداً من بین أحلامٍ کثیرة.
9) أخیراً، إذا ثمّة نذیر شؤمٍ یبرز من الأحداث الحالیة، فهو موجودٌ فی مکانٍ آخر. إذ فی مقابل انفجار الرأسمالیة الصینیة، یتساءل المحلّلون عن متى سنشهد قیام الدیمقراطیة السیاسیة هناک، فهی تلازم "طبیعیاً" الرأسمالیة.
منذ سنتین، قام عالم الإجتماع رالف داهریندورف، خلال مقابلة متلفزة، بمقاربة بین الحذر المتزاید حیال الدیمقراطیة فی بلدان ما بعد الحقبة الشیوعیة فی أوروبا الشرقیة، وحقیقة أن بعد کلّ انقلابٍ ثوری، یمرّ المسار نحو ازدهارٍ جدید دائماً فی "وادٍ من الدموع". فبعد انهیار الاشتراکیة، لا یمکن الإنتقال مباشرة إلى حقبة الوفرة فی اقتصاد سوقٍ مزدهر.و بما أنّه لا بد من تفکیک الحمایة الإجتماعیة والأمن الإشتراکی، المحدودین إنّما الحقیقیین، فإنّ هذه المراحل الأولى هی بالضرورة مؤلمة.
بالنسبة لداهریندورف، یطول العبور الصعب لـ "وادی الدموع" أکثر من الفترة المتوسطة بین دورتی انتخابات (دیمقراطیة)، بشکلٍ تقوى معه النزعة لتأجیل التغییرات الصعبة لأسبابٍ انتخابیة قصیرة النظر. هکذا فسّر فرید زکریا [2] لنا کیف لا یمکن للدیمقراطیة أن "تترسّخ" إلاّ فی البلدان المتطوّرة إقتصادیاً: فقد أنتجت البلدان النامیة التی تتمّ دمقرطتها "قبل أوانها" شعوبیةً تنتهی إلى کارثةٍ اقتصادیة ودکتاتوریّة سیاسیة. ویجب ألاّ نندهش من أن تکون بلدان العالم الثالث السابقة الثلاث الأکثر حیویّةً اقتصادیاً (تایوان، کوریا الجنوبیة، وتشیلی) قد تبنت الدیمقراطیة فقط بعد حقبةٍ سلطویة.
لکن هناک أیضا مفارقةٌ آخر: فماذا سیجری إن لم تأتی الحقبة الدیمقراطیة الموعودة أبداّ بعد عبور "وادی الدموع" ؟ وهذا هو ربّما العنصر الأکثر إثارةً للقلق بالنسبة للصین الیوم. إذ یمکننا أن نفکّر أن رأسمالیّتها السلطویّة لیست بکل بساطة من رواسب ماضینا، وإعادة سیرورة التراکم الرأسمالی التی دامت، فی أوروبا، من القرن السادس عشر حتّى القرن الثامن عشر، إنّما هی علامة عمّا سیکون المستقبل.
وماذا سیحدث إذا تبیّن بأن "التزاوج الفاسق بین السوط الآسیوی والبورصة الأوروبیة" هو أکثر فعالیّة اقتصادیاً من الرأسمالیّة اللیبرالیة؟ هل هذه إشارة إلى أنّ الدیمقراطیة، کما نفهمها، لم تعُد شرطاً ومحرّکاً للنمو الاقتصادی، بل عائقاً فی وجهه؟

 
* فیلسوف، باحث فی جامعة لوبلیانا (سلوفینیا). من کتاباته: Fragile absolu: ou pourquoi l’héritage chrétien vaut-il d’être defend?, فلاماریون، باریس، 2008.
 
[1] إقرأ فی هذا الخصوص دراسة مفصلة لکنث کونبوی وجایمس موریسون، The CIA’s Secret War in Tibet (الحرب السریّة لوکالة الاستخبارات المرکزیّة الـ CIA فی التیبت)،University Press of Kansas، نیسان 2002.
[2] The Future of freedom. Illiberal democracy, W.W. Norton & Company, نیویورک، 2003.

 

 

 

متن فرانسه 

Spiritualité hédoniste New Age
Le Tibet pris dans le rêve de l’autre
Les reportages diffusés par les médias nous imposent une certaine image qui se décline ainsi : la République populaire de Chine, qui a occupé illégalement le Tibet en 1950, s’est engagée depuis des décennies dans une destruction brutale et systématique de la religion et de l’identité même des Tibétains en tant que peuple libre ; les récentes manifestations de Lhassa contre l’occupation chinoise ont été réprimées par la force ; depuis que Pékin prépare les futurs Jeux olympiques d’été, tous les défenseurs de la démocratie et de la liberté ont le devoir d’exercer des pressions pour que la Chine rende aux Tibétains ce qu’elle leur a volé. Une nation qui bafoue à ce point les libertés n’a pas le droit de redorer son image avec le noble spectacle olympique.
Que vont faire nos gouvernements ? Vont-ils céder, comme d’habitude, au pragmatisme économique, ou trouver la force de mettre nos plus hautes valeurs éthiques et politiques au-dessus des intérêts économiques à court terme ?
Même si les autorités chinoises au Tibet ont, de toute évidence, commis de nombreux actes de terreur et de destruction, beaucoup d’éléments perturbent la vision simpliste (« les bons contre les méchants »). Voici neuf points qu’on peut avoir à l’esprit lorsqu’on médite sur ces récents événements.
1. Indépendant jusqu’en 1950, le Tibet n’est pas devenu du jour au lendemain un pays occupé. Sa relation avec la Chine est longue et complexe, et cette dernière a souvent joué le rôle d’un suzerain protecteur — il suffit de rappeler que le Guomindang anticommuniste avait, lui aussi, insisté sur la souveraineté chinoise sur le Tibet. Le terme même de dalaï-lama témoigne de cette interaction en associant le dalai mongol (« océan ») au bla-ma tibétain.
2. Avant 1950, le Tibet était sous le joug d’un féodalisme féroce, pâtissant de la pauvreté (l’espérance de vie ne dépassait pas 30 ans), d’une corruption endémique et de plusieurs guerres civiles (la dernière, entre deux factions monastiques, a eu lieu en 1948, alors que l’Armée rouge était déjà aux portes du pays !). Craignant le désordre et la désintégration sociale, l’élite dirigeante tibétaine a interdit tout développement de l’industrie, de sorte que le moindre bout de métal devait être importé d’Inde. Cela n’a pas empêché cette élite d’envoyer ses enfants dans des écoles britanniques, en Inde, et de transférer des capitaux dans des banques britanniques, en Inde également.
3. La Révolution culturelle qui a ravagé les monastères tibétains dans les années 1960 n’a pas été simplement « importée » par les Chinois : à cette époque-là, moins d’une centaine de gardes rouges s’étaient rendus au Tibet, et les populations qui brûlaient les monastères étaient presque exclusivement tibétaines.
4. Depuis le début des années 1950, la Central Intelligence Agency (CIA) s’est constamment et systématiquement appliquée à fomenter des troubles antichinois au Tibet ; ainsi, les craintes chinoises de tentatives extérieures de déstabilisation du Tibet n’ont rien d’« irrationnel » (1).
5. Des images télévisées en témoignent, les événements du Tibet ne sont pas une protestation « spirituelle » pacifique de moines tibétains (comme en Birmanie, il y a huit mois), mais sont (aussi) des manœuvres de bandes tuant des immigrants chinois ordinaires et brûlant leurs magasins. On devrait donc juger les manifestations tibétaines comme n’importe quelle manifestation violente : si les Tibétains attaquent les immigrants chinois dans leur propre pays, pourquoi les Palestiniens n’en feraient-ils pas autant contre les colons israéliens de Cisjordanie ?
6. C’est un fait que les Chinois ont largement investi dans le développement économique du Tibet, ainsi que dans les infrastructures, l’éducation, les services de santé, etc. Pour parler franchement : en dépit d’une indéniable oppression, le niveau de vie actuel des Tibétains moyens n’a jamais été aussi bon. La pauvreté est bien plus importante dans les provinces rurales non développées de l’ouest de la Chine.
7. Ces dernières années, les Chinois ont changé de stratégie au Tibet : une religion « dépolitisée » est dorénavant tolérée, voire encouragée. Ils s’appuient davantage sur une colonisation ethnique et économique, transformant rapidement Lhassa en une variante chinoise du Far West capitaliste, avec bars à karaoké et « parcs à thèmes bouddhistes » à la Disney. Bref, ce que dissimulent les images de soldats et de policiers chinois terrorisant les moines bouddhistes, c’est la transformation socio-économique à l’américaine du Tibet. Celle-ci est bien plus redoutable : dans une ou deux décennies, les Tibétains seront réduits au même statut que celui des indigènes aux Etats-Unis.
Les communistes chinois semblent avoir finalement appris la leçon : que sont le pouvoir répressif de la police secrète, les camps et les gardes rouges détruisant des monuments anciens, comparés à la capacité d’un capitalisme débridé de déchirer tout le tissu social traditionnel ? Autrement dit, la Chine est en train de faire ce que les Etats occidentaux et d’autres font et ont fait tout au long de l’histoire, à l’instar du Brésil dans l’Amazonie ou de la Russie en Sibérie, sans parler des Etats-Unis dans leur Far West.
8. S’il y a tant de manifestations en Occident contre la Chine, c’est essentiellement pour des motifs idéologiques : le bouddhisme tibétain, adroitement diffusé par le dalaï-lama, est un des principaux repères de la spiritualité hédoniste New Age, en passe de devenir la forme prédominante de l’idéologie. Notre fascination pour le Tibet fait de ce pays une entité mythique sur laquelle nous projetons nos fantasmes. Ainsi, lorsqu’on se lamente sur la disparition d’un mode de vie tibétain authentique, on oublie les vrais Tibétains : ce que l’on veut d’eux, c’est qu’ils soient authentiquement spirituels pour nous, à notre place, afin que nous puissions continuer notre jeu consumériste effréné.
Le philosophe Gilles Deleuze a écrit : « Si vous êtes pris dans le rêve de l’autre, vous êtes foutu. » Ceux qui manifestent contre la Chine devraient se rendre compte qu’ils emprisonnent les Tibétains dans leur propre rêve, qui n’en est qu’un parmi tant d’autres.
9. Enfin, si un mauvais présage émerge des actuels événements, il se trouve ailleurs. Face à l’explosion du capitalisme chinois, les analystes se demandent quand la démocratie politique, qui va « naturellement » de pair avec le capitalisme, verra le jour.
Il y a deux ans, le sociologue Ralf Dahrendorf avait fait, au cours d’une interview télévisée, un rapprochement entre la défiance croissante, dans les pays postcommunistes d’Europe de l’Est, à l’égard de la démocratie et le fait que, suivant chaque bouleversement révolutionnaire, la voie vers une nouvelle prospérité passe toujours par une « vallée de larmes ». Après l’effondrement du socialisme, on ne peut directement arriver à une période d’abondance dans une économie de marché prospère. La protection sociale et la sécurité socialistes, limitées mais réelles, devant être démantelées, ces premières étapes sont nécessairement douloureuses.
Pour Dahrendorf, cette difficile traversée de la « vallée de larmes » dure plus longtemps que la période moyenne entre les élections (démocratiques), de sorte que la tentation est grande de repousser les changements difficiles pour des raisons électorales à court terme. Fareed Zakaria a expliqué ainsi (2) comment la démocratie peut « prendre » uniquement dans des pays économiquement développés : les pays en développement « prématurément » démocratisés engendrent un populisme qui se solde par une catastrophe économique et le despotisme politique. Il n’est pas étonnant que trois des ex-pays du tiers-monde les plus dynamiques sur le plan économique (Taïwan, Corée du Sud, Chili) n’aient épousé la démocratie qu’après une période autoritaire.
Mais il y a encore un autre paradoxe : qu’adviendra-t-il si la phase démocratique promise après la traversée de la « vallée de larmes » n’arrive pas ? C’est, peut-être, l’élément le plus inquiétant à propos de la Chine d’aujourd’hui. On peut penser que son capitalisme autoritaire n’est pas un simple reste de notre passé, la répétition du type d’accumulation capitaliste qui, en Europe, a perduré du XVIe au XVIIIe siècle, mais une préfiguration de l’avenir.
Que se passera-t-il si la conjugaison vicieuse du knout asiatique et de la Bourse européenne se révèle être économiquement plus efficace que le capitalisme libéral ? Est-ce un signe que la démocratie, telle que nous la comprenons, n’est plus une condition et un moteur du développement économique, mais un obstacle à ce dernier ?

Slavoj Žižek
Philosophe, chercheur à l’université de Ljubljana (Slovénie). Auteur notamment de Fragile Absolu. Pourquoi l’héritage chrétien vaut-il d’être défendu ?, Flammarion, Paris, 2008 ; Que veut l’Europe ?, Climats, Paris 2004 ; Lacrimae Rerum, Editions Amsterdam, Paris, 2005.
( 1 ) Lire à ce propos l’étude détaillée de Kenneth Conboy et James Morrison, The CIA’s Secret War in Tibet (« La guerre secrète de la CIA au Tibet »), University Press of Kansas, Lawrence, 2002.
( 2 ) The Future of Freedom. Illiberal Democracy at Home and Abroad, W. W. Norton & Company, New York, 2003.

متن انگلیسی

What if China now is our past and future?
Tibet: dream and reality
The West is projecting not only its own spiritual fantasies upon Tibet, but its own economic fears upon China, imagining a power struggle quite different from that which has actually happened in Tibet. We have to learn to look at Tibet as it is – and China too.
by Slavoj Zizek
All the media reports impose an image which goes like this: the People’s Republic of China, which illegally occupied Tibet in 1950, engaged for decades in brutal and systematic destruction not only of the Tibetan religion, but of the identity of Tibetans as a free people. Recently the protests of the Tibetan people against Chinese occupation were again crushed with brutal police and military force. Since China is organising the 2008 Olympic games, it is the duty of all of us who love democracy and freedom to put pressure on China to return to the Tibetans what it stole from them. A country with such a dismal human rights record cannot be allowed to whitewash its image with the noble Olympic spectacle.
What are our governments going to do? Will they, as usual, cede to economic pragmatism, or will they gather the strength to put our highest ethical and political values above short-term economic interests? While the Chinese authorities did no doubt commit many acts of murderous terror and destruction in Tibet, some things disturb this simple “good guys versus bad guys” image. Here are nine points which anyone passing judgment on recent events in Tibet should bear in mind:
1. Tibet, an independent country until 1950, was not suddenly occupied by China. The history of its relations with China is long and complex, with China often acting as a protective overlord – the anti-Communist Kuomintang also insisted on Chinese sovereignty over Tibet. (The term “Dalai Lama” bears witness to this interaction: it combines the Mongolian dalai – ocean – and the Tibetan bla-ma.)
2. Before 1950 Tibet was no Shangri-la, but a country of harsh feudalism, poverty (life expectancy was barely 30), corruption and civil wars (the last, between two monastic factions, was in 1948 when the Red Army was already knocking at the door). Fearing social unrest and disintegration, the ruling elite prohibited any development of industry, so all metal had to be imported from India. This did not prevent the elite from sending their children to British schools in India and transferring financial assets to British banks there.
3. The Cultural Revolution which ravaged the Tibetan monasteries in the 1960s was not imported by the Chinese. Fewer than a hundred of the Red Guards came to Tibet with the revolution, and the young mobs burning the monasteries were almost exclusively Tibetan.
4. Since the early 1950s there has been systematic and substantial CIA involvement in stirring up anti-Chinese troubles in Tibet, so Chinese fears of external attempts to destabilise Tibet are not irrational (1).
5. As television images show, what is going on now in Tibetan regions is no longer a peaceful “spiritual” protest of monks as in Burma over the last year, but also gangs burning and killing ordinary Chinese immigrants and their stores. We should measure the Tibetan protests by the same standards as we measure other violent protests: if Tibetans can attack Chinese immigrants, why can’t the Palestinians do the same to the Israeli settlers on the West Bank?
6. The Chinese invested heavily in Tibetan economic development, as well as infrastructure, education and health services. Despite undeniable oppression, the average Tibetan has never enjoyed such a standard of living as today. Poverty is now worse in China’s own undeveloped western rural provinces than in Tibet.
7. In recent years the Chinese changed their strategy in Tibet: depoliticised religion is now tolerated, often even supported. The Chinese rely more on ethnic and economic colonisation, rapidly transforming Lhasa into a Chinese capitalist Wild West with karaoke bars and Disney-like “Buddhist theme parks” for western tourists. What the media image of brutal Chinese soldiers and policemen terrorising the Buddhist monks conceals is a far more effective American-style socioeconomic transformation. In a decade or two Tibetans will be reduced to the status of Native Americans in the United States.
It seems the Chinese Communists finally learned the lesson: what is the oppressive power of secret police, camps and Red Guards destroying ancient monuments, compared to the power of unbridled capitalism to undermine all traditional social relations? The Chinese are doing what the West has always done, as Brazil did in the Amazon or Russia in Siberia, and the US on its own western frontiers.
8. A main reason why so many in the West have taken part in the protests against China is ideological: Tibetan Buddhism, deftly spun by the Dalai Lama, is a major point of reference of the New Age hedonist spirituality which is becoming the predominant form of ideology today. Our fascination with Tibet makes it into a mythic place upon which we project our dreams. When people mourn the loss of the authentic Tibetan way of life, they don’t care about real Tibetans: they want Tibetans to be authentically spiritual on behalf of us so we can continue with our crazy consumerism.
The philosopher Gilles Deleuze wrote: “If you are snagged in another’s dream, you are lost.” The protesters against China are right to counter the Beijing Olympics motto of “one world, one dream” with “one world, many dreams”. But they should be aware that they are imprisoning Tibetans in their own dream. It is not the only dream.
9. If there is an ominous dimension to what is going on now in China, it is elsewhere. Faced with today’s explosion of capitalism in China, analysts often ask when political democracy, as the “natural” political accompaniment of capitalism, will come.
Valley of tears
In a television interview a couple of years ago, the sociologist Ralf Dahrendorf linked the growing distrust of democracy in post-Communist east European countries to the fact that, after every revolutionary change, the road to new prosperity leads through a valley of tears. After the breakdown of socialism, one cannot directly pass to the abundance of a successful market economy. The limited but real socialist welfare and security have to be dismantled, and these first steps are necessarily painful.
For Dahrendorf, this painful passage lasts longer than the average period between (democratic) elections, so that the temptation is great to postpone the difficult changes for the short-term electoral gains. Fareed Zakaria, editor of Newsweek International, pointed out (2) that democracy can only catch on in economically developed countries: if developing countries are prematurely democratised, the result is a populism which ends in economic catastrophe and political despotism. No wonder the three formerly third world countries that are the most successful economically – Taiwan, South Korea, Chile – embraced full democracy only after a period of authoritarian rule.
There is a further paradox: what if the promised democratic second stage that follows the authoritarian valley of tears never comes? This is the most unsettling thing about China. There is the suspicion that its authoritarian capitalism is not merely a reminder of our past, the repetition of the process of capitalist accumulation which in Europe went on from the 16th to the 18th century, but a sign of the future. What if the “vicious combination of the Asian knout and the European stock market” proves economically more efficient than our liberal capitalism? Might it signal that democracy, as we understand it, is no longer a condition and motor of economic development, but an obstacle?

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.