اپیکتت
آزادی نه با ارضای تمایلات ، بلکه با تخریب میل به دست می آید( گفتگو ها، جودود 130 میلادی)
ابوالقاسم لاهوتی و نوشتههایی از پژوهشگران تاجیک دربارة او و شعرش
ابوالقاسم لاهوتی شاعر بلند آوازة ایرانی که در سال 1300خ / 1922م مجبور به جلای وطن شد، نخست از راه جلفا به جمهوری خودمختار نخجوان در اتحاد جماهیر شوروی سابق رفت و سپس در سال 1925 به تاجیکستان آمد و تا زمانی که مجبور به رفتن به شهر مسکو شد در آنجا زیست. اما او هیچگاه روابط خود با تاجیکستان و ادیبان و پژوهشگران آنجا را قطع ننمود.
اساساً لاهوتی نقش بهسزایی در رشد و گسترش زبان و ادب فارسی و شکلگیری کانونهای فرهنگی و ادبی و روزنامههای پس از انقلاب اکتبر، در تاجیکستان داشته و همراه با صدرالدین عینی، نسلی از ادیبان و فرهیختگان ممتاز تاجیک را پرورانده، به کمال رسانده است. پژوهشگران تاجیک بارها و بارها در نوشتههای خود به این مسئله اشاره و از او با احترامی ژرف یاد کرده و میکنند.
سالی که آخرین ماه آن را سپری میکنیم برابر است با یکصد و بیست و پنجمین زادروز این شاعر برجسته. به همین مناسبت در نوشتار حاضر چند اثر از پژوهشگران تاجیک دربارة لاهوتی و شعرش را معرفی و در کنار آنها اشارهای هم به «ایران نامه» لاهوتی که در همین اواخر برای نخستین بار در تاجیکستان با الفبای سیریلیک به چاپ رسیده خواهیم داشت.
با این یادآوری که همة آثار معرفی شده از سال 1380 / 2001 تا حال منتشر شدهاند. آنچه در اینجا معرفی میشود به حتم همة نوشتههای منتشر شده دربارة لاهوتی نیست و تنها آنهایی است که ما بدانها دست یافتهایم.
1. «یاد وطن در اشعار ابوالقاسم لاهوتی». خورشیده آتاخانوا. پیوند، نامة انجمن تاجیکان و فارسی زبانان جهان، شمارة 3. بهار 2001 / 1380 خورشیدی.
این مقاله همانگونه که از نام آن پیداست دربارة مهر و عشق بیاندازة لاهوتی به میهنش است. آتاخانوا با بیان اینکه لاهوتی مهر دو مملکت ایران و تاجیکستان را در دل خود جای داده و تا آخر عمر آن را چون جان عزیز داشته، به سرودههای او در وصف ایران و دوریاش از آنجا اشاره میکند.
نویسندة مقاله یادآور میشود که تاکنون ــ زمان نگارش مقاله در سال 2001 ـ سه اثر معروف لاهوتی هنوز در تاجیکستان به چاپ نرسیده است و آن سه اثر عبارت است از: «ایران نامه»، «نوروزنامه» و «لآلی لاهوتی». البته یک گروه کاری در جریان کار تهیة «کلیات علمی لاهوتی» ــ که به غیر از کلیات شش جلدی چاپ شدة او است ــ به نسخههای «ایران نامه» و «لآلی» دست یافته است، اما «نوروزنامه» پیدا نشده است.
خانم آتاخانوا مینویسد یکی از پژوهشگران تاجیک به نام شهلا صفراوا که «رسالة نامزدی علوم» خود را با عنوان «سیاست اشعار لیریکی لاهوتی» نوشته است، «ایراننامه» و «نوروزنامه» را یک اثر دانسته است (ص 98). خود آتاخانوا نیز در توضیحی دربارة «نوروزنامه» نوشته: پیداست که قصیدة «نوروزیه» در مجموعة «نوروزنامه» بوده، نام مجموعه یقیناً به همین قصیده مربوط است (همانجا). که البته چنین نیست و «نوروزیه» در سال 1297 خ سروده شده و میان این دو قصیده سه سال فاصله است.
لازم به یادآوری است که «نوروزنامه»ی لاهوتی، مسمطی است که لاهوتی آن را در سال 1300 خ سروده و به نام خانملک ساسانی، مستشار سفارت ایران در استانبول، آن را در جشنی به مناسبت نوروز همان سال خوانده است و به گفتة محمد امین ریاحی، لاهوتی در این مسمط تجددی دارد و اندیشههای ایرانی را با مضامین تازهای بیان کرده است.
نویسنده در ادامة مقاله با بررسی نگاه لاهوتی به وطن، به رقابتهای ناسالم برخی ایرانیان و فعالیت آنان علیه یکدیگر و به ویژه لاهوتی و مشکلاتی که در این زمینه برای او ایجاد شده بود اشاره میکند. ظاهراً کار چنان بالا گرفته که کمیسیون نظارت بینالمللی، قراری در این باره صادر میکند که در روزنامة پراودا به چاپ میرسد. در این قرار از ایرانیان خواسته شده که از بدگویی، سخنچینی و توطئه علیه لاهوتی اکیداً خودداری کنند.
مقاله به زبان فارسی و با هر دو الفبای سیریلیک و فارسی چاپ شده است.
2. مکاتبة صدرالدین عینی و ابوالقاسم لاهوتی. به چاپ حاضرکننده و مؤلف توضیحات: خورشیده آتا خانوا. (نشر دوم با تکمیل و علاوهها) آکادمی علمهای جمهوری تاجیکستان، انستیتوی زبان و ادبیات به نام رودکی. دوشنبه، 2003. 140 ص.
کتاب حاضر یک بار در سال 1978 به شکل منتخب و به عبارت دقیقتر سانسور شده، به مناسبت بزرگداشت یکصدمین زادروز صدرالدین عینی منتشر شد، اما آن زمان امکان چاپ نامههای این دو استاد به یکدیگر، بهویژه نامههای رد و بدل شده میان آن دو در سالهای 1937 – 1938 وجود نداشت. چرا که در میان آن، نامههایی وجود داشت که بازتابدهندة جوّ سنگین و خفقانآور آن سالهای دهشتانگیز بود که یکی از بزرگترین تراژدیهایی است که در تاریخ معاصر، در حیات سیاسی ــ اجتماعی بشر رخ داده است. تا این که ده سال پس از چاپ کتاب در سال 1988، دو نامة دیگر از این دو ادیب را محمد عاصمی، رئیس پیشین آکادمی علوم تاجیکستان ــ که در دوران جنگهای داخلی تاجیکستان آماج تیرهای جهل و نادانی قرار گرفت ــ در روزنامة تاجیکستان ساویتی به چاپ رساند و اصل نامهها را نیز به بایگانی انستیتوی زبان و ادبیات رودکی سپرد.
چاپ کنونی کتاب در مجموع 87 نامة مبادله شده میان عینی و لاهوتی را شامل میشود و افزون بر آن توضیحاتی نیز از سوی گردآورنده داده شده که به روشن شدن پارهای از ابهامات کمک میکند.
با خواندن چند نامه از این مجموعه و به ویژه نامة شمارة 24 روشن میشود که عینی در نتیجة توطئههایی که از سوی محافل پانترکیست علیه او صورت گرفته، به عنوان طرفدار مناسبات کهنة پیشین و خواهان بازگشت شاهان شناخته شده است. استناد آنان نیز به چاپ کتاب نمونههایی از ادبیات تاجیک بوده که نخستین چاپ آن به کوشش لاهوتی و با حروفچینی خود او در سال 1926 منتشر شده است. در آن کتاب در جایی که عینی دربارة رودکی سخن گفته، شعر «بوی جوی مولیان آید همی» را به عنوان نمونهای از اشعار رودکی در کتاب گنجانده و ابیات بعدی آن شعر یعنی: «میر ماه است و بخارا بوستان / سرو سوی بوستان آید همی»، مورد استناد ازبکگرایان و پانترکیستها قرار گرفته و از این راه عینی را در تنگنا قرار میدهند. عینی نیز از ناچاری و از سر استیصال دست به دامان لاهوتی میگردد. لاهوتی تا جایی که در توانش بوده از عینی در برابر این جوّسازیها دفاع کرده، بیگناهی او را اثبات نموده، مقامات را متقاعد میسازد که چنین اتهامی از بُن و پایه نادرست است.
همین کوششهای لاهوتی، عینی را از سرنوشتی تیره و تار و چه بسا مرگبار رهانیده است. این نیز یکی از دلایلی است که بر قدر و منزلت و جایگاه لاهوتی در میان تاجیکان افزوده است.
کتاب به زبان فارسی و با حروف سیریلیک چاپ شده است.
3. «از تاریخ نشر آثار لاهوتی در ایران». در عالم ایرانشناسی. میرزا ملااحمد. دوشنبه: دیوشتیج، 2005.
مقالة حاضر یکی از مقالههایی است که در این کتاب به چاپ رسیده و اختصاص دارد به بررسی چاپ دیوانهای لاهوتی در ایران. مؤلف مقاله پروفسور میرزا ملااحمد، ایرانشناس نامدار تاجیک است که تاکنون مقالات و کتابهای زیادی از وی در تاجیکستان و ایران چاپ و منتشر شده است.
نویسنده مقاله با بحثی کوتاه در خدمات لاهوتی به جنبشهای خلقی، به نشر بیشترین آثار او در کشور دومش ــ تاجیکستان ــ اشاره نموده و سپس به دیوان اشعار لاهوتی چاپ محمد عباسی [م. محمدلوی عباسی] که در سال 1941 / 1320 خ در شهر تبریز منتشر گردیده اشاره کرده است.
اما نوشتة نویسنده در این باره در حد اشارهای است سه سطری و در این باره که در این چاپ کدام یک از اشعار لاهوتی چاپ شده و آیا این چاپ مقدمهای دارد یا نه و اصلاً مأخذ کار گردآورنده چه بوده، هیچ آگاهی داده نشده است.
دومین چاپی که نویسنده به آن توجه نموده، کلیات ابوالقاسم لاهوتی است که به کوشش بهروز مشیری و با نوشتهای از نصرتالله نوح دربارة شعر لاهوتی، در سلسله انتشارات توکا در سال 1357 در تهران به چاپ رسیده است. اما در این باره نیز نویسنده آگاهیهایی افزون برآنچه که غلامحسین صدری افشار در معرفی این اثر در مجلة آینده (ش4 – 6، تیر ـ شهریور 1358) نوشته، در اختیار خواننده قرار نمیدهد و در اصل از نوشتة نویسنده در این باره چنین پیداست که او خود به هنگام نگارش مقاله این چاپ از کلیات را در اختیار نداشته و مأخذ نوشتة او همان مقالة صدری افشار بوده است.
سومین چاپی که میرزا ملااحمد در این مقاله به آن پرداخته، دیوان ابوالقاسم لاهوتی به کوشش احمد بشیری است که در سال 1358، انتشارات امیرکبیر آن را چاپ و روانة بازار نمود. برخلاف دو کتاب دیگر، نویسنده تمام بخشهای این چاپ، از مقدمه، شعرها، ضمیمهها و حتی تصاویر را هم از نظر دور نداشته و به تفصیل به شرح آنها پرداخته است. تا جایی که تنها یک دهم مقاله به آن دو چاپ و نه دهم باقی مانده به این یکی اختصاص دارد.
4. «استادان عینی و لاهوتی رمز تاجیکستان بودند». خداینظر عصازاده. صدای شرق. شمارة4. سال 2008.
مقالة حاضر اگرچه تنها دربارة ابوالقاسم لاهوتی نیست، اما در جایجای آن به لاهوتی و نقش او در بسط و گسترش زبان و ادبیات «فارس ـ تاجیک» و سهم مهم او در شکلدهی و جهتدهی فرهنگ و ادب تاجیکان و آموزش و پرورش نسلی از ادیبان تاجیک در بعد از انقلاب اکتبر و ایجاد نهادهای فرهنگی و برپانمودن روزنامهها در تاجیکستان پرداخته شده است.
نویسنده مقاله را با مقایسهای میان زندگانی لاهوتی و صدرالدین عینی و چگونگی رشد و بالیدن آنان در عرصة شعر و ادب آغاز کرده، و در ادامه به مناسبات این دو میپردازد. شرح آشنایی و سپس دوستی میان آنان که به گفتة نویسندة مقاله، کتاب نمونة ادبیات تاجیک باعث آن بوده و به برادرخواندگی میان این دو تن انجامیده، از دیگر نکات مورد توجه نویسندة مقاله است. این مقاله در بردارندة نکاتی است تازه و درخور توجه دربارة زندگی لاهوتی ــ دست کم برای خوانندة ایرانی ــ و روشنگر پارهای ابهامات دربارة او.
به نوشتة نویسنده، لاهوتی پس از ورود به شوروی یک سال در مدرسة مارکسیسم ــ لنینیسم آموزش دیده و سپس از اعضای فعال کمینترن شده است. لاهوتی در سال 1925 براساس نامة چیچرین به محیالدینوف، برای آماده ساختن زمینههای تأسیس جمهوری سوسیالیستی تاجیکستان، فعالیت در زمینههای فرهنگی و راهاندازی روزنامه به تاجیکستان فرستاده میشود.
به نوشتة عصازاده فردی به نام آستروف، رابط پنهانی لاهوتی بوده که دستورات را به او میداده یا میرسانده است. در ازای انجام چنین خدماتی نیز قرار بر این بوده که به هنگام وقوع انقلاب کمونیستی در ایران، لاهوتی به عنوان رهبر، ساختار نوین دولت ایران را برپا سازد.
نویسنده احتمال داده که لاهوتی خود عضو «اُ.گ. پ. او» شده یا او را به آن سازمان پیوند دادهاند. آستروف به لاهوتی هشدار داده بود که در سرودههایش رعایت سیاست حاکم را کرده، فقط در زمینة رئالیسم سوسیالیستی شعر بسراید. به گفتة نویسنده، مقامات شوروی با در نظر گرفتن پیشینة انقلابی لاهوتی و اینکه تاجیکستان جزئی از « ایرانزمین» بوده و لاهوتی نیز خود را نسبت به مردم آنجا بیگانه نمیدیده، او را برای انجام دگرگونیها در تاجیکستان مناسب تشخیص دادهاند.
عصازاده همچنین به پشیمانی لاهوتی از سرودن شعر برای استالین سخن گفته است و این که پس از مرگ او، لاهوتی دچار عذاب وجدان شده که چرا در زمان حیات استالین در وصف او شعرهایی سروده است. مقاله با اشاره به گرفتاریهایی که برای عینی به وجود آمده و نقش لاهوتی در رهانیدن او از این گرفتاریها که حتی میتوانست به مرگ عینی نیز بینجامد به پایان میرسد.
مقاله به زبان فارسی و با حروف سیریلیک به چاپ رسیده است.
5. «لاهوتی و اقبال». رستم وهاب. صدای شرق. شمارة 8. سال 2008.
در این شماره از صدای شرق با اعلان این خبر که «استاد لاهوتی 120 ساله شد»، اشاره به برگزاری نشستهایی در این زمینه در دانشگاه ملّی تاجیکستان و اتحادیة نویسندگان تاجیکستان شده است. در این نشستها مقالاتی از سوی ادیبان و پژوهشگران ارائه و قرائت شده و مقالة حاضر نیز یکی از آنهاست.
نویسندة مقاله با اشاره به اینکه در نگاه نخست چنین به نظر میرسد که این دو سخنور توانا به دلایل فکری و عقیدتی در دو قطب متضاد با یکدیگر قرار دارند نوشتة خود را آغاز کرده است. اما او در ادامة نوشتهاش به وجوهی از شباهتهای این دو در سرودههایشان اشاره کرده است.
نوآوری و سنّتشکنی در حوزة شعر و ادبیات، توجه به اصلاحات سیاسی و اجتماعی، مخالفت با غرب و توجه به فرهنگ شرق، بیداری تودههای در خواب بیخبری، اصلاح فکر و نگرش خوانندة شعرهایشان، تأکید بر استقلال و هویت که در هر دو شاعر با مبالغة بسیار و حتی تلخگویی نسبت به مخاطبان همراه است، برخی از وجوه اشتراک میان لاهوتی و اقبال است.
6. «استقبال لاهوتی از خیام». عبدالحی محمد امینوف. صدای شرق. شمارة 9. سال 2008.
در این مقاله نویسنده با بیان اینکه لاهوتی «استاد نظم انقلابی» است، او را کسی دانسته که در آثارش از سرچشمههای ادبیات کلاسیک فارس و تاجیک سود جسته و در همة مراحل شعرسراییاش با نگاهی انتقادی به ادبیات کلاسیک فارسی، به دنبال ایجاد مضامین نو و تازه بوده است. به باور نویسنده، لاهوتی با استفاده از میراث ادبی گذشتگان، زمینههای دگرگونیهای بنیادی در جهت نوآوری در ادبیات تاجیکان را پیریزی کرده است.
امینوف نوشته: لاهوتی با مطالعة مستمر و دائمی رباعیات خیام، خود نیز در اینگونه از شعر طبعآزمایی نموده و با استفاده از این قالب کهن توانسته مضامین جدید سیاسی ــ اجتماعی را متناسب با نیازها و خواستههای جامعة آن روزی شوروی در سرودههای خویش بگنجاند. طبیعی است که شباهتهای زیادی نیز میان پارهای از رباعیهای او و خیام وجود دارد مانند:
در کارگه توانگری بودم دوش / دیدم دو هزار دیگ در جوش و خروش
در هر دیگی به چشم عبرت دیدم / خون دو هزار کارگر بود به جوش
که لاهوتی در سرودن آن به این رباعی از خیام توجه داشته:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش / دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش / کو کوزهگر و کوزه خر و کوزه فروش
مقاله به زبان فارسی و با حروف سیریلیک و چاپ شده است.
7. «آخرین کلام لاهوتی، (حکایهای [حکایتی] واقعی)» قاسم نور بادف. صدای شرق شمارة 6. سال 2010.
دست اندرکاران مجلة صدای شرق در ابتدای این حکایت آوردهاند:
«زندگی شاعر پرشور انقلابی ابوالقاسم لاهوتی یک داستان پرسوز و عبرتآموزی است که رمز و راز زیادی را در خود نهفته است. یکی از صحیفههای آخر این داستان زندگی لحظة وفات ایشان میباشد. در یادداشتهای زیادی، در این خصوص نقل میشود که پرستاران روسزبان وی چند جمله را که استاد لاهوتی در لحظههای جان دادن به زبان آورده است نفهمیدهاند. در این حکایه [حکایت] نویسندة ترکمن به طور مؤثر [به] همین نکته باز میگردد».
این حکایت که به ظاهر براساس واقعیت شکل گرفته، دربارة آخرین روزهای زندگی لاهوتی است که در بیمارستانی در شهر مسکو بستری بوده است. داستان از این قرار است که پرستار روس لاهوتی متوجه میشود که او در بستر، زیر لب چیزهایی را زمزمه میکند. اما پرستار از گفتههای لاهوتی که به زبانی غیر از روسی و فارسی بوده سر در نمیآورد.
میان پرستار و لاهوتی که آخرین لحظههای هستیاش را سپری میکند، پرسش و پاسخهایی رد و بدل میشود. پرستار به گمان اینکه او میخواهد شعری بسراید به لاهوتی میگوید که آیا قلم و کاغذ میخواهی و او پاسخ منفی میدهد.
ساعاتی بعد، حال لاهوتی رو به وخامت میگذارد و چون با به صدا درآوردن زنگ کنار تختش پرستار را خبر میکند، پرستار بر بالین لاهوتی حاضر میشود. لاهوتی دست پرستار را در دست خود میگیرد و لحظاتی بعد در همان حال چشم از جهان فرو میبندد.
بانو، همسر لاهوتی که از مرگ شوهرش آگاه میشود به بیمارستان میآید و پرستار ماجرا را برای او باز میگوید. همسر لاهوتی هرچه از پرستار میپرسد که او در لحظههای آخر چه گفت، پرستار به خاطر نمیآورد.
با اصرار و پیگیریهای بانو، ناگهان پرستار میگوید: کلماتی از آن سخنان را که لاهوتی زمزمه میکرده به خاطر آورده. واژگانی چون «رسول» و «محمد» و از بانو میپرسد که آیا شما صاحبان این نامها را میشناسید؟ سرانجام با کمک بانو، پرستار با خوشحالی میگوید که بخشهای دیگری از گفتههای لاهوتی را به خاطر آورده و لاهوتی زیر لب کلماتی بر زبان آورده شبیه: «اش... اشهد...». سرانجام روشن میگردد که لاهوتی سه بار زمزمه کرده: «اشهد ان لاالهالاالله و اشهد ان محمداً عبده و رسوله».
اما همسر لاهوتی در فیلم مستندی که در سال 1389 در تاجیکستان دربارة لاهوتی تهیه شده، در این باره میگوید متاسفانه لاهوتی در لحظات آخر حیات خود چیزهایی به زبان فارسی تاجیکی گفت که هیچ کس نفهمید و این مانند جراحتی برای همیشه در دل من باقی ماند.
8. «ایران نامه»، ابوالقاسم لاهوتی. صدای شرق. شمارة 8. سال 2011.
«ایراننامه» لاهوتی یکی از معروفترین سرودههای لاهوتی است که در سال 1338 ﻫ.. ق. به هنگام اقامت لاهوتی در شهر استانبول چاپ شده است. این منظومه که از 837 بیت تشکیل شده تاکنون با حروف سیریلیک چاپ نشده بود و این نخستین باری است که به این حروف برگردانده شده و در این شماره از صدای شرق به چاپ رسیده است.
لاهوتی مقدمهای بر این سرودة خویش نوشته و انگیزة خود از سرایش «ایران نامه» را باز گفته که به گوشههایی از آن اشاره میکنیم:
چو نام نامهام را خامه بنوشت / نخستین بخش ایراننامه بنوشت
پنج سال است که از ایران دور و از ندیدن یاران دیار رنجورم. گرچه دلم از ناسازگاری جهان خون و پریشانی روزگارم از اندازه بیرون است...
باز هم چنین میاندیشم که مرد نباید گرفتاری روزگار را بهانة تنبلی ساخته، یکباره از اندیشة زاد بوم خویش کناره گیرد.
گرچه راه کوشش و فداکاریام را بسته و از این ماتم جانم را به سختی خستهاند باز یزدان را سپاس، خامهام نشکسته و اندیشهام درست است. این است که در پنجمین دی ماه پارسی، دل بدان گماشتهام که از گاه نشست کیومرث تا این روزگار (اندک داستان) ایران را به هم پیوسته و بسته سازم. به گونهای که خردسالان ایران بتوانند از آن سود برند.
...
پانزدهم روز بهمن ماه پارسی 3298 فریدونی،
1338 هجری، 1289 یزدگردی
لاهوتی کرمانشاهی
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید.
http://anthropology.ir/node/11294