مونتنی: چه کسی می داند؟ وقتی من دارم سرم را با گربه خودم، گرم می کنم، شاید آن گربه باشد که دارد سرش را با من گرم می کند ( مقالات، دو، 12)
عکسوارههای بیانجـام(1)(حامد یغمائیان، زمستان ١٣٨٥)
فکوهی
هر روز که روزنامه را باز کنیم, کودکی و یا زنی دیگر نیست. چند خط نوشتهاند که او مرده است. عکسهای من دربارهی این کودکان و زنان شکنجهدیده, زخمخورده و فراموششده است که مردهاند و خاطرهی آنها هم در خاطر کسی نیست. عکسها بازسازی شدهاند
, با پارههایی از روزنامههای دیروز, امروز و یا فردا و چهرههای دوستان من که هنوز زندهاند, اما خواستند تا تصاویر محو آنان خاطرهی خشونتی را که همه روزه شاهد آن بودهایم, دوباره و دوباره زنده کند.
«عکسـوارههای بیانجـام»، تکرار مکرر لحظههایی از همین زندگی است که میکنیم؛ هنوز هم گهگاه اگر خواستید روزنامهای را بازکنید، عکسی دیگر آنجا، نشسته است.