(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

نگرش فمنیست‌ها نسبت به خانواده

نسرین قوامی
برابری

بی تردید مهم‌ترین پدیده تأثیرگذار بر نظریه‌پردازی در مورد خانواده، پدیده فمینیسم بوده است. نظریات فمینیستی به طور خاص تحولات صورت گرفته در هویت و نقش‌های زنانه، و اثرات آن بر روابط و نقش‌های جنسیتی در خانواده را مد نظر دارند. دیدگاه‌های فمینیستی بسیار متنوعی وجود دارد؛ اما به طور کلی همه آن‌ها به لحاظ توجه به موضوع فرودست بودن زنان و تعهد به خاتمه دادن به نابرابری زن و مرد اشتراک نظر دارند.

فمینیسم به معنای مجموعه‌ای از ایدئولوژی، تفکرات، جهت‌گیری‌ها و استراتژی‌های خاص است که در پی بسط و توسعه جنبش‌های زنان به منظور احقاق حقوق این جمعیت انسانی است. این نهضت با امواج سه‌گانه خود در صدد ایجاد ساختارهای جدید برای زنان است تا بتواند پاسخ‌گوی نیازهای آنان بوده و ارزش‌های تازه‌ای را به آنان القاء نماید.

نحله‌های مختلف فمینیستی با هدف ارتقای موقعیت زنان، هر یک در صدد تبیین وضعیت زنان در خانواده و جامعه بوده‌اند و راه‌کارهای متفاوتی را برای برون‌رفت از شرایط فرودستی زنان و بهبود وضع آنان ارائه داده‌اند.

 

یک. فمینیسم لیبرال

محور اصلی این شاخه از فمینیسم، برابری کامل زنان و مردان و برخورداری زنان از حقوق سیاسی و اجتماعی است. در فلسفه سیاسی لیبرال، انسان‌ها ذاتاً از یک جنس هستند و تفاوت فیزیکی نباید توجیه‌کننده رفتار متفاوت با آن‌ها باشد. تلاش لیبرال‌ها برای نقد وضع موجود در کتاب مری ولستون کرافت تحت عنوان «دفاع از حقوق زنان» انعکاس یافته است که از آن به عنوان نقطه عطفی در تاریخ فمینیسم یاد می‌شود. وی نگاه تحقیرآمیز مردان به زنان را مهم‌ترین مسئله فرودستی آنان می‌داند و تلاش زنان برای ایده‌آل بودن در نظر مردان را نوعی حقارت تلقی می‌کند.

لیبرال‌ها با تأکید بر ستم بر زنان، نقش‌های همسری و مادری را منشأ این ظلم می‌دانند. بیشترین تلاش لیبرال‌ها برای تساوی حقوق زنان با مردان بوده است. بنا بر استدلال آنان، حقوق زن نباید تحت تأثیر جنسیت وی باشد، زیرا زنان نیز از قوه تعقل کامل برخوردار هستند. مطابق این نظریه، تفاوت زن و مرد نتیجه اجتماعی شدن متفاوت آن‌ها است و القائات اجتماعی از بدو تولد بر کودک (دختر یا پسر) تأثیر می‌گذارد تا رفتارهای متفاوتی را بر اساس جنسیت و تمایزات آن بروز دهند.

فمینیست‌های لیبرال معتقدند به دلیل تبعیض جنسی است که زنان از همان دوران کودکی محدود می‌شوند تا نقش‌هایی را در بزرگ‌سالی پذیرا شوند که محرومیت آن‌ها از کرامت انسانی را به دنبال دارد. این نقش‌ها زنان را به موجودات وابسته‌ای تبدیل می‌کند که به صورت ناخودآگاه از افسردگی رنج می‌برند. آن‌ها معتقدند که مردان از بیشترین پاداش‌های زندگی، که همان پول، قدرت و منزلت اجتماعی است، سود می‌برند و زنان را به حریم محدود خانه سوق می‌دهند. آن‌ها بار مسئولیت‌های عرصه خصوصی زندگی را به گردن زنان می‌اندازند و اجازه نمی‌دهند که زنان به عرصه فعالیت‌های عمومی، که منبع بزرگ‌ترین پاداش‌های اجتماعی است، راه یابند. به عقیده فمینیست‌های لیبرال، زنان و مردان قابلیت‌های مشابهی دارند و تنها در صورتی برابر می شوند که از فرصت‌های مشابه در خانواده برخوردار باشند.

 

دو. فمینیسم مارکسیسم

توجه اصلی مارکسیسم معطوف به مسئله ستمگری طبقاتی بوده است، اما به ستمگری جنسی نیز توجه نشان داده‌اند. بر اساس نظریه مارکسیستی لغو مالکیت خصوصی موجب می‌شود تا مسئولیت‌هایی مانند نگهداری از سالمندان و کودکان و تغذیه به کل جامعه محول شود و آزادی زنان از مسئولیت‌های خانواده منجر به فروپاشی سیستم پدرسالاری و اسارت خانوادگی زنان می‌شود و آن‌ها می‌توانند به عنوان عضوی از جامعه، ظرفیت‌های خلاق و مولد خود را گسترش دهند.

فمینیست‌های مارکسیست با گسترش نظریه مارکس در حوزه مسائل زنان سعی داشتند تا حذف زنان از قلمرو عمومی و حضور بخش عظیم کارگران بدون مزد در قلمرو خانگی را توضیح دهند. این گروه فمینیستی معتقد است مبارزه بین دو جنس را نمی‌توان به مبارزه طبقاتی تقلیل داد، اما هم‌چنان برای مبارزه طبقاتی اولویت قائل می‌شوند. به زعم آنان وجه مشخصه جوامع امروزی سرمایه‌داری است که زنان در آن در معرض نوع خاصی از ستم قرار دارند که عمدتاً به سبب محرومیت آنان از اشتغال مزدی و نقشی است که در بازآفرینی مناسبات تولید در قلمرو خانگی بازی می‌کنند. یعنی خدمات بی‌جیره و مواجب زنان در مراقبت از نیروی کار و پرورش نسل آینده کارگران به سود سرمایه‌داری است و برای تداوم آن ضرورت دارد. سرمایه‌داری از کار رایگان زنان بهره می‌گیرد،‌ هرچند که تا حدودی تک تک مردان نیز از این کار سود می‌برند.

به عقیده فمینیست‌های مارکسیست نابرابری میان زن و مرد را بیشتر از همه در طبقه مسلط سرمایه‌دار می‌توان دید. درون این طبقه، مردان مالکیت منابع تولید صنعتی، کشاورزی و بازرگانی را در اختیار دارند. حال آن‌که زنان این طبقه نه تنها مالکیتی ندارند، بلکه خودشان هم ملک مردان به شمار می‌آیند. هم‌چنین در میان طبقه کارگر و پایین، زنان مزد بگیر به خاطر تبعیض‌هایی که ساختارهای کلان جامعه سرمایه دار بر آن‌ها تحمیل می‌کنند، توانایی آن را ندارند که در بازار کار، مزدی برابر با مردان دریافت کنند. آن‌ها به هیچ‌گونه اتحادیه و یا سازمانی وابسته نیستند، تا از طریق آن‌ها از حقوق کارگری‌شان دفاع کنند. بنابراین آن‌ها همیشه ذخیره کار ارزانی را برای کارفرمایان تشکیل می‌دهند و سرمایه‌داران با استفاده از نیروی آماده به کارشان هم می‌توانند سود بیشتری از استخدام آن‌ها ببرند و هم می‌توانند از آن‌ها برای مبارزه با اعتصاب‌های کارگری استفاده کنند. آن‌ها همچنین در خانه نیز خدمات رایگانی به نیروی کار مورد استفاده کارفرمایان ارائه می‌کنند که برای ترمیم نیروی کار کارگران بسیار ضرورت دارند. این خدمات برای کارفرمایان نیز بسیار سودمند است ولی کارفرمایان و نیروی کار در قبال این خدمات مزدی به زنان خانه‌دار نمی‌پردازند.

به همین دلیل است که سرمایه‌داران از خانه‌نشین بودن زنان نیز سود می‌برند، زیرا زنان بدون هیچ مزدی به پرورش نیروی ذخیره کار در محیط خانه می‌پردازند و خانه را به محیطی امن برای استراحت و آرامش و تجدید نیرو برای کارگران مرد تبدیل‌می‌کنند. همچنین، زنان با زایش، پرورش و تربیت نیروی کار در جهت سود آن‌ها کار می‌کنند. در نتیجه تشکیل خانه و خانواده بیشتر از آنکه در خدمت زنان باشد، به سود جامعه سرمایه‌دار متشکل از مردان است. خانواده به ابزاری در دست مردان بدل می‌شود تا بر زنان ستم وارد آورند. در اینجاست که فمینیسم‌های مارکسیست اذعان می‌کنند که راه حل نابرابری جنسی را باید در از میان بردن ستمگری طبقاتی جستجو کرد.

 

سه. فمینیسم سوسیالیسم

در دیدگاه این نحله فکری، تعابیری چون جنس، جنسیت، قومیت، نژاد، طبقات اجتماعی، مرزبندی‌های بین‌المللی و نظام‌های اقتصادی، پدیدآورنده ستم علیه زنان هستند. فمینیست‌های سوسیال نیز همچون مارکسیست‌ها، نظام سرمایه‌داری را عامل سوق دادن زنان به سوی دستمزد کمتر و حضور در تولید و کار نابرابر دانسته‌اند که نتیجه آن روی آوردن آنان به ازدواج برای تأمین زندگی و پذیرش نقش‌های مادری و همسری است که آن‌ها را محدود می‌نماید و به طور غیر مستقیم با تمایز حیطه‌های خصوصی و عمومی، به تحکیم نظام مردسالاری می‌انجامد.

این موضع فمینیستی که اغلب «ثنویت‌گرا» نامیده می‌شود، می‌کوشد تحلیلی مبتنی بر پذیرش وجود دو نظام، نظام اقتصادی و نظام جنسی/ جنسیتی، ارائه دهد. مردسالاری مقوله‌ای فراتاریخی تلقی می‌شود و مردان در همه جوامع اعمال قدرت می‌کنند. اما به نظر فمینیست‌های سوسیالیست هر نظریه بسنده‌ای باید بپذیرد که مردسالاری در جوامع سرمایه‌داری شکل مشخصی به خود می‌گیرد و باید نظریه‌ای درباره مردسالاری سرمایه‌دار به وجود آید که شناخت نحوه شکل‌گیری نظام سرمایه‌داری به وسیله سلطه مردانه را ممکن سازد.

آگوست ببل در کتابی تحت عنوان «زن و سوسیالیسم» به رنج زنان در نظام خانواده و تحت سلطه همسر می‌پردازد که بعدها از پایه‌های فکری بزرگ‌ترین حزب سوسیالیستی، یعنی حزب سوسیال دموکرات آلمان، شد و استراتژی‌های بلندمدتی همچون تقویت اتحادیه‌های کارگری و تقویت مراکز حمایت اجتماعی زنان مانند مهدکودک‌ها، بنیادهای کاریابی، بیمه زایمان، رواج پانسیون‌های شبانه‌روزی و تصویب قوانین سیاسی پی‌گیری گردید. ببل سلطه مردان در خانواده را نتیجه ضعف فیزیکی و کارویژه زن و مادر عنوان می‌کند، اما این دلایل طبیعی را توجیه‌کننده انقیاد زنان ندانسته و لازمه رهایی زنان را حق انتخاب زنان بین مادری تمام‌وقت و کار خارج از خانه می‌داند. برخی سوسیال فمینیست‌ها با اشاره به بارداری ناخواسته زنان و مباحثی چون سقط جنین و تسلط بر بدن خود تحت لوای «حق بدن»، به عنوان یکی از مظاهر آزادی، معتقدند یک زن باید هر زمان که بخواهد بدن خود را برای هر استفاده‌ای که لازم بداند به کار گیرد. بنابراین بر اساس ساختارهای فمینیسم سوسیال، ازدواج و تشکیل خانواده مجرای مناسبی برای تأمین نیازهای جنسی و عاطفی زنان نیست و آنان می‌توانند در برخوردهای آزادانه، روابط خاص خود با مردان را مطالبه نمایند. بر همین اساس ملاک تمایز فرد در جوامع سوسیالیستی تأهل یا تجرد وی نیست و خانواده در این اجتماعات مبنای سازنده جامعه نبوده و ازدواج امری شخصی و فاقد ارزش اجتماعی است.

 

 

چهار. فمینیسم رادیکال

این شاخه از فمینیسم یکی از تأثیرگذارترین نظریات بر روند شکل‌گیری نظام فکری زنان بوده است و بسیاری از پدیده‌های جدید و ساختارشکن، در نگرش زنان نسبت به اجتماع و بازخوردهای جامعه نسبت به آنان، حاصل تأثیرات فمینیسم رادیکال می‌باشد که برای اولین بار «فرهنگ زنانه» را به عنوان قالبی برای شاخصه‌های فرهنگی مطرح نمود.

به عقیده این دسته از فمینیست‌ها مردان در همه‌ی قلمروهای زندگی زنان تسلطی نظام‌مند اعمال می‌کنند و تمام روابط میان مردان و زنان را باید بر اساس روابط قدرت میان دو جنس تحلیل کرد که موضوع مناسبی برای تحلیل سیاسی است. هدف فمینیست‌های رادیکال نمایاندن شیوه‌های اقتدار مردانه در همه ی حوزه‌های زندگی از جمله روابط شخصی نظیر بچه‌داری، خانه‌داری ، ازدواج و همه‌ی انواع روابط جنسی مانند تجاوز، فحشا، آزار جنسی و آمیزش جنسی است.

فمینیست‌های تندرو با فرض بی‌نیازی زنان از مردان به ترسیم فضای جدیدی می‌پردازند که با وعده‌هایی چون رفع سلطه مردان و رفع خشونت علیه زنان همراه است. آن‌ها مردان را از نظر زیست‌شناسی خشن و موجوداتی سلطه‌جو می‌دانند که به طور طبیعی میل به اعمال خشونت علیه زنان دارند. طبق نگرش فمینیستی بنیادگرایانه، مردان به گونه‌ای تربیت می‌شوند که تمایلات جنسی داشته باشند و احساس کنند حق داشتن شریک مورد علاقه‌شان را دارند، در حالی‌که زنان به گونه‌ای پرورش می‌یابند تا تمایلات آنان را برآورده سازند و مفعولیت جنسی را بپذیرند.

فمینیست‌های رادیکال در استراتژی‌های خود برای تعریف هویت، از نظریه‌های اصول‌گرایانه استفاده نمودند و زنان را در طبیعت، موجود برتر می‌دیدند و برای ایجاد هویت جدیدی که بتواند زن را موجودی مستقل و آزاد از ستم جنسی و روحی مردان نماید، به محو ارزش‌ها و طراحی باورهای جدید و آزمون آن‌ها در عرصه واقعی اجتماع پرداختند. آن‌ها اخلاق سنتی و قیود خانوادگی را زاییده تفکرات مردسالاری دانسته و نسبت به هرگونه نظامی که توسط مردان هدایت شود، موضع گرفتند. رادیکال فمینیسم، مردان را موجوداتی می‌داند که به دنبال تملک زنان هستند و از طرق ایدئولوژیکی، اقتصادی، حتی فیزیکی برای تصاحب جنسی زنان تلاش می‌کنند و از این طریق آنان را برده خود می‌نمایند. این نحله فکری به دنبال ایجاد فضاهای زنانه مستقل از هجوم و دخالت مردان است.

رادیکال‌ها شاخص اصلی خانواده را ستمگری نسبت به زن می‌دانند و مهم‌ترین ساختار نابرابری اجتماعی را در پدرسالاری حاکم در خانواده می‌بینند. در کانون این تحلیل، تصویری از پدرسالاری وجود دارد که با اعمال خشونت مردان و سازمان‌های تحت تسلط مردان علیه زنان مشخص می‌شود، که خشونت‌های خانوادگی مصداق بارز گفته فمینیست‌های رادیکال است. این نوع از خشونت ممکن است که به صورت بی‌رحمی جسمانی آشکار تجلی یابد و به صورت پنهانی‌تر و پیچیده‌تر استثمار و اعمال نظارت بر زنان به صورت معیارهای روانی، اقتصادی و جنسی صورت گیرد.

به عقیده فمینیست‌های رادیکال، خشونت جنسی آخرین حربه دفاع از پدر سالاری است و راه حل شکست پدرسالاری را در این می‌بینند که در نخستین گام باید از خانواده آغاز کرد؛ چراکه زیرساخت این نظام از خانواده نشأت می‌گیرد. باید ذهن زنان را در خانواده به گونه‌ای اساسی بازسازی کرد تا آن‌که هر زن ارزش و توانایی‌اش را تشخیص داده و فشارهای پدرسالارانه را از ذهن خود بردارد. بدین طریق، دیگر خود را ضعیف، وابسته و دست دوم نمی‌پندارد. سپس باید با زنان دیگر ارتباطی سرشار از اعتماد و حمایت و دفاع برقرار کند. این امر سبب انسجام و اتحاد میان زنان می گردد.

 

 

  • آبوت، پاملا و والاس، کلر (1380)؛ جامعه شناسی زنان؛ ترجمه منیژه نجم عراقی؛ تهران: نشر نی
  • برناردز، جان (1384)؛ درآمدی به مطالعات خانواده؛ ترجمه حسین قاضیان؛ تهران: نشر نی
  • فرهمند، مریم و بختیاری، آمنه (1385)؛ واگردهای فمینیستی در ازدواج؛ فصل نامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان؛ شمار 31؛ بهار 1385؛ صص 85- 115
  • مشیرزاده، حمیرا (1382)؛ از جنبش تا نظریه اجتماعی، تاریخ دو قرن فمینیسم؛ تهران: نشر شیرازه

 

پرونده ی «فمینیسم» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/6623
 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

 

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.