(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

نگاهی به برخی مسائل اخلاقی و اجتماعی پروژه های ژنوم و تنوع ژنوم انسان

علی مهدوی
BA1FA211-D1E8-D704-796509F20DE29FAE_1.jpg

از زمان کشف ساختار مولکول DNA در سال 1953 توسط واتسون و کریک که با اطمینان می‌توان از آن به عنوان یک انقلاب بزرگ علمی نام برد، علم ژنتیک با سرعت سرسام‌آوری در مسیر آینده و در پی کشف هرچه بیشتر رموز هستی در حرکت بوده است، حرکتی که در ابتدا با هدف بهبود در تشخیص و درمان بسیاری از بیماری‌ها و ناهنجاری‌ها و روشن نمودن اسرار تکامل انسان و دیگر اشکال حیات صورت گرفت. اما شاید مانند هر دستاورد (انسانی) دیگری، علم ژنتیک نیز با تکیه بر توانایی‌ها و پتانسیل‌های صرفاً تکنولوژیک و علمی خود و بدون توجه به دیگر جوانب  می‌تواند از مسیر ابتدایی و هدف اولیة خود دست کم به صورت ناخواسته منحرف شود که در این صورت پیامدهای وخیم و ویرانگر و به قول یورگن‌ هابرماس نقطة تلاقی حقایق تجربی و ملاحظات اخلاقی آن(هابرماس،1380) متوجه خود انسان، یعنی خالق و بوجود آورندة علم مورد نظر خواهد بود.
پروژه ژنوم انسان نیز که یک تحقیق علمی بسیار بزرگ و بین‌المللی در زمینة ژنتیک محسوب می‌شود از این قاعده مستثنی نیست، پروژه‌ای که به قصد مشخص کردن توالی بیش از سه میلیارد باز شیمیایی تشکیل دهندة DNAو همچنین ترسیم نقشه 20 تا 25 هزار ژن مربوط به ساختار کلی ژنتیکی انسان یعنی ژنوم در اواخر دهة 1980 و اوائل دهة 1990 و در جهت نیل به پیشرفتهایی در علم پزشکی آغاز و تا حدود سال 2003 طرح آن تکمیل شد(URL1). اما به نظر می‌رسد این پروژه علمی در بطن خود دارای مسائل و موضوعات اخلاقی، اجتماعی و حقوقی است که در این مبحث به طور خلاصه و از سه منظر فردی، اجتماعی و انسانی که البته متمایز کردن این سه سطح به طور کامل ناممکن می‌نماید به مسائل اخلاقی و اجتماعی آن می‌پردازیم.

منظر فردی و خانوادگی:

پروژه ژنوم انسان و پیامدهای احتمالی آن در قدم اول متوجة افراد و چارچوب‌های خانوادگی و خویشاوندی آنان بوده بطوریکه آزمایشهای ژنتیکی به طور کلی و پروژه ژنوم انسان به طور خاص و پیش‌بینی‌هایی که این آزمایشها بدست می‌دهند در مورد تصمیم گیری در رابطه با انتخاب همسر، تولد فرزند و روابط شخصی و خانوادگی چالش‌ها و نگرانیهای به نسبت مخربی را ایجاد می کند. بطور مثال این آزمایش‌ها می‌توانند در مورد خطرات و ریسک‌های احتمالی فرزندان یک زوج و در واقع بیماریها و ناهنجاریهایی که ممکن است در آینده نصیب فرزند آنها شود براساس آزمایش ژنتیکی والدین مسائلی را مطرح سازند که در اینجا نه تنها در مورد فرزند هنوز متولد نشده آنها بلکه خود والدین نیز نسبت به بیماری‌ها و مشکلاتی که شاید در آینده گریبانگیر آنها ‌شوند آگاه می شوند که در این جا فرد با یک چالش جدی روبروست: احساسوظیفه برای روشن ساختن این ریسک احتمالی از یک طرف و از طرف دیگر نیاز به حفظ حریم خصوصی در جهت جلوگیری از هرگونه تبعیض(گریلی،1998). البته این‌گونه موارد در رابطه با بیماری‌های جدی و مهلکی مثل تایـ سش (Tay-sachs) که مثلاً در میان بعضی از جوامع اشکنازی یهودیان بسیار رایج است و به سرعت منجر به مرگ نوزاد می‌شود کمتر بحث برانگیز است و حتی می‌توان گفت که تشخیص بیماری قبل از شروع آن برای انتخاب راههای پیش رو برای تشکیل خانواده می‌تواند مفید باشد(همان). اما سوال مهم این است که در مورد احتمال بیماری‌هایی مانند آلزایمر در اواخر عمر و یا احتمال 50% ابتلا به سرطان سینه که شاید هیچ‌گاه اتفاق نیافتند،  باچالشهای مربوط به نگهداری یا سقط جنین چگونه باید روبرو شد؟ و از طرفی در رابطه با اضطراب، نگرانی، ناامیدی و احساس ضربه‌پذیری و شکنندگی که نصیب والیدن می‌شود چه راهکارهایی پیش روست؟ و یا اصولاً تشخیص بیماری قبل از یافتن راه درمان آن زیان بار و یا بی‌فایده نیست؟ به عنوان مثال ژن بیماری کم‌خونی داسی شکل در سال 1956 تشخیص داده شد اما اکنون پس از گذشت بیش از 50 سال هنوز برای آن راه درمان قطعی یافت نشده است(آناس،الیاس،1992).
مورد دیگر که در واقع همپوشانی دو سطح فردی و اجتماعی است جلب رضایت فردی و گروهی ست که از آنجا که این تشخیص‌های ژنتیکی هیچ پیامد آنی مثل مرگ یا فلج شدن ندارد این پرسش‌ها مطرح می‌شوند که آیا اساساً جلب رضایت ضروری است؟ و این که آیا رضایت شخصی ست، خانوادگی ویا گروهی است؟ و اگر گروهی است، چگونه مرزهای یک گروه مثلاً قومی و فرهنگی را می‌توان تعیین کرد؟ و موضوع دیگر مسئلة تحمیل گروه بر فرد است و این پرسش در این رابطه مطرح می‌شود که چگونه رضایت خاطر در دنیای غرب که تأکید آن بر فردیت و استقلال فردی است را می‌توان همسو با نوع و تعریف رضایت در برخی از جوامع قبیله‌ای و وابسته‌تر قرار داد؟(URL1) برای سؤالاتی از این دست به نظر می‌رسد که هنوز پاسخ‌های روشن، قطعی و قانع‌کننده‌ای ارائه نشده و شاید در آینده نیز جوابی قطعی و مورد قبول همگان را برای آنها نتوان یافت.

منظر اجتماعی:

یکی از مواردی که در سطح اجتماعی و کلان می‌توان به آن اشاره کرد در ارتباط با سیاستهای تبعیض آمیز شرکت‌های بیمه و مراکز استخدامی است که بر پایة اطلاعات ژنومیک افراد می‌تواند صورت گیرد. در واقع باید گفت که در صورت رواج آزمایش‌های ژنتیکی و پروژه ژنوم انسان شرکتها و مراکز مذبور این حق را برای خود قائل می‌شوند که از مشتریان و افرادی که به آنها مراجعه می‌کنند بخواهند که اطلاعات ژنتیکی خود را در اختیار آنها قرار داده تا بر اساس آن تصمیماتی اتخاذ شود که عمدتاً به نفع شرکتهای بیمه و به زیان افرادی است که بر اساس این سیاستها مورد تبعیض واقع می شوند(گریلی،1998). در اینجا این سوال مطرح می‌شود که با تکیه بر احتمالات آماری و اطلاعات ژنتیکی، ناتوانی و بیماری را چگونه و براساس چه معیارهایی می‌توان تعریف نمود و اساساً این شرکتها تا چه حد می‌توانند بر این اطلاعات تکیه کنند؟
و پرسش دیگر اینکه مراجع و مراکز قابل اعتماد ذی صلاح برای انجام این آزمایش‌ها کدامند و مدیریت و کنترل ژنها و بانکهای DNA در رابطه با استفاده از آنها در آینده چگونه است؟ از طرف دیگر سؤ استفادة دولتها را نیز در مورد همین سیاستهای تبعیض آمیز نباید از یاد برد. در واقع این اطلاعات ژنتیکی در مسائل عادی زندگی مانند فرصتهای تحصیلی و شغل، انتخاب مدرسه و محل زندگی و غیره می تواند مورد سوء استفاده دولتها و سیاستگذاران قرار گیرد. در سطحی بزرگ‌تر نیز می‌توان شاهد مواردی در جامعه  مثل نهضتهای به گزینی(Eugenics) در گذشته بود که در کشورهایی مثل آمریکا، آلمان و سوئد منجر به عقیم شدن افرادی شد که خصوصیاتی مثل بزهکاری و کم هوشی را به آنان نسبت می‌دادند(گریلی،1998) و یا مسائلی که در رابطه با  حمایت از به گزینی به شکلی دیگر در دولت فاشیستی هیتلر در اوایل قرن بیستم شاهد آن بودیم.
از طرفی دیگر پروژه جانبی ژنوم انسان یعنی پروژة تنوع ژنوم انسان (Human Genome Diversity project) که با هدف ترسیم نقشة تفاوتها و چندگونگی‌های ژنتیکی در گروه‌های قومی و نژادی آغاز به کار کرده است نیز می‌تواند پیش‌بینی‌هایی را این بار در سطح گروهی و اجتماعی در مورد پتانسیل یک گروه قومی در رابطه با یک بیماری خاص و همچنین تفاوتها و شباهتهای ژنتیکی اقوام و نژادهای مختلف و ردپاهای مهاجرت‌های اولیة انسان به نقاط مختلف را بدست دهد. در اینجا با توجه به زیرساختهای ناخودآگاه مردم در مورد مفهوم نژاد و قوم در میان جوامع که در مسائلی چون انتخاب همسر، انتخاب محل سکونت و تحصیل و تصمیمات کاری و شغلی و غیره تا حدودی قابل مشاهده و ملموس هستند و عمدتاً نیز براساس باورهای قومی، مذهبی و اسطوره‌ای شکل گرفته‌اند(آناس،الیاس،1992؛تروی،2002) این پروژه می‌تواند از لحاظ اجتماعی و فرهنگی به شکستن و اضمحلال این باورها و اسطوره‌ها و بدتر از آن تبیعض‌های قومی و نژادی اما در اینجا نه در سطوح ریخت شناختی، مورفولوژیک و فنوتیپی بلکه در سطح مولکولی و از نقطه نظر ژنتیکی، ژنویتپی بیانجامد. در واقع برتری سیاسی جای خود را به برتری بیولوژیک می‌دهد و به نوع دیگری از نژادپرستی (در سطح ژنتیکی و سلولی) دامن زده شده و به پایه‌های غیر علمی قبلی آن مشروعیت می‌بخشد، نژادپرستی که در نظریات مردم شناختی نژادی و در نزد کسانی چون چمبرلین، دولاپوژ و غیره که به یک تفکیک نژادی براساس خصوصیات ظاهری معتقد بودند و از نظریات افراطی تطورگرایی ریشه می‌گرفتند در سالهای دور دیده شده است (فکوهی،1381).

مسائل مربوط به نوع انسان:

به غیر از پیامدهایی که پروژه های ژنوم  و تنوع ژنوم انسان در رابطه با افراد و گروهها و جوامع به همراه خواهند داشت موضوعاتی نیز در یک چارچوب کلی‌تر و در رابطه با نوع انسان مطرح می‌شوند که اولین موردی که می‌توان به آن اشاره کرد تعریف بهنجاری و سلامت در برابر ناهنجاری و بیماری است که براساس اطلاعات ژنتیکی و ساختار کلی ژنوم ارائه می‌شوند که در بخش مربوط به سیاست‌های شرکت‌های بیمه و مراکز استخدامی و دولتی به آن اشاره‌ای شد. در واقع موضوع مطرح شده در این بحث نبود یک نمونة اصیل و نهایی است، بدین معنی که تفاوت ژنتیکی بین همة افراد (به جز دوقلوهای همسان) وجود دارد و هیچ توالی ژنتیکی یا الگوی قطعی و بی‌چون و چرایی را نمی‌توان مشخص کرد(آناس،الیاس،1992) که در نتیجه بتوان با تکیه بر آن شکل طبیعی و نرمال ژنوم و مرزهای بین بیماری و عدم بیماری، توانایی و یا ناتوانایی را تعیین نمود. در حقیقت پرسشی که پیش می‌آید این است که اساساً داشتن ژن غیرطبیعی به چه معناست؟ سؤالی که به نظر می‌رسد پاسخهای متعدد و عمدتاً متناقضی را (در فرهنگ‌های مختلف) و در محافل علمی گوناگون به همراه خواهد داشت.
مسئله بعدی دستکاری و تغییر ژنوم انسان است که در واقع بعد از مشخص شدن نوع بیماری و تعریف آن مطرح می شود که البته در اینجا نیز در مورد درمان‌های ژنتیکی که برای جابجایی و انتقال ژن‌های بیماری‌زا و موارد پزشکی خاص استفاده می‌شوند موضوع کمتر محل مناقشه است اما در موارد دیگر بسیاری بر این عقیده‌اند که جابجایی ژن انسان به طور کلی و انتقال ژن حامل DNA انسان به بدن دیگر جانداران به طور خاص توهین به موقعیت و منزلت انسانی است و در واقع دست بردن و دخالت در نظم طبیعی و فرآیند انتخاب طبیعی است(آناس،الیاس،1992) که این موضوع نوعی از نگرش به انسان به عنوان کالاو شئ را به طور ضمنی بیان می‌کندکه نه تنها در تضاد با بسیاری از باورهای مذهبی قرار می‌گیرد( که در واقع ژن را چیزی جدا از جوهرة روح مقدس انسان نمی‌انگارند)، بلکه این موضوع در مورد رحم‌های اجاره‌ای و پیوند و قاچاق اعضا بدن نیز تجربة روشن و امیدبخشی را به دست نمی‌دهد. در واقع ما می‌توانیم شاهد نوع دیگری از بردگی (مدرن) باشیم که نسخه ای دیگر از بردگی به شکل سنتی است و فرد ( و همچنین حیات و ابزار تولیدش) در تملک شخص یا اشخاص دیگر است و سلب اختیار، ابهام در آگاهی نسبت به خود(هابرماس،1380) و فهم صحیح از خود پیامدها و نتایج این امر هستند. اگر به این موضوع از زاویه‌ای دیگر نگاه کنیم با مسائلی نظیر انتخاب و گزینش جنسیت ، رنگ پوست، رنگمو، قد و قامت، رنگ چشم و دیگر خصوصیات ژنتیکی برای فرزندان از جانب والدین روبرو هستیم که در مورد ویژگیهای پیچیده‌تری مثل میزان هوش و نوع شخصیت (البته اگر ژنی برای آنها معین شود) موضوع جدی‌تر است زیر در اینجا یک نوع به گزینی مطرح می‌شود،این بار از سوی والدین(گریلی،480:1998). به طوریکه والدین می‌توانند پیش از تولد یک برتری اجتماعی، فرهنگی و یا حتی فیزیولوژیک را به فرزندان خود اعطا کنند که بدون شک از تفاوتهایی که در محیط عادی و بر اثر جایگاه متفاوت اجتماعی، اقتصادی  والدین نصیب افراد می‌شود متفاوت است و این نکته را نیز باید یادآور شد که این گزینش و به گزینی و به طور کلی آزمایشهای ژنتیکی و تشخیص در درمان بیماریها در اختیار کسانی قرار می‌گیرد که در رابطه با اولویت درمان و فرآیندهای آن و یا گزینش‌های گفته شده به قدرت سیاسی دسترسی بیشتری دارند و یا از توان اقتصادی لازم و کافی برخوردارند که این به نوبة خود می‌تواند شکلی جدی در رابطه با عدالت اجتماعی، برابری اجتماعی و غیره باشد(گریلی،1998).
اما شاید بتوان از تقدیس و تقلیل‌گرایی ژنتیکی و به دنبال آن جبرگرایی ژنتیکی به عنوان پیامدهای ناخوشایند دیگر و بسیار کلی‌تر پروژه ژنوم انسان نام برد(گریلی،1998؛آناس،الیاس،1992)که عمیقاً در رابطه با نوع و گونة انسان است. بحث در مورد تقدیس و تقلیل‌گرایی از آن جهت که ما به این امر واقف هستیم که ما چیزی بیش از ژنهای خود هستیم و این تمرکز افراطی و اهمیت بیش از حد بر این مولکول بلند و طویل یعنی DNA است که موجب تقدس ژن و تقلیل دادن نوع انسان (و شاید دیگر موجودات) به تنها اجزایی تشکیل یافته از ژن می‌شود که در نتیجه عوامل دیگری مثل محیط، خانواده، جامعه و عناصری از این دست اگر به طور کامل فراموش نشوند دست کم به حاشیه رانده می‌شوند، مانند افراد 47 کروموزمی که زمانی در اثر صرفاًهمان یک جفت کروموزم اضافه انواع بزهکاری را به آنها نسبت می‌دادند(آناس،الیاس،1992). به دنبال این تقلیل‌گرایی ما به ناچار با نوع دیگری از جبرگرایی روبرو می شویم که می‌‌توان آنرا از نوع ژنتیکی نامید و در واقع در مقابل جبرگرایی ماوراءالطبیعی و متافیزیکی قرار می‌گیرد که قرنها انسانها را در چنگال خود اسیر کرده بود به طوریکه انسانها  سرنوشت خود را در دستان نیروهای آسمانی و ماوراءالطبیعی جستجو می‌کردند و امروزه این پتانسیل دیده می‌شود که این نوع جبرگرایی مولکولی و در مقیاس بسارکوچک ومیکروسکوپی بتواند جایگزین جبرگرایی سنتی شود. بدین صورت که افراد عناصر و کنش‌گرایی دست و پا بسته و بی‌اختیار هستند که لاجرم باید از طرح و نقشة از پیش تعیین شدة ژنتیکی خود که محکوم به آن هستند پیروی کنند، در حالیکه حداقل در مورد خصوصیات شخصیتی مانند ریسک‌پذیری، همجنس‌گرایی و غیره به طور قطع نمی‌توان تنها عوامل ژنتیکی را بدون توجه به عوامل دیگر در نظر گرفت (حداقل تا به امروز و براساس دست‌آوردهای امروزی چنین بوده است).
در آخر به عنوان یک جمع بندی کلی و بطور خلاصه می توان گفت دو پروژه ژنوم و تنوع ژنوم انسان علاوه بر فراهم نمودن اطلاعاتی سودمند در زمینه مطالعات مربوط به تکامل و همچنین به موازات نتایج مفیدی که در حوزة پزشکی، تشخیص و درمان بیماریهایی مانند سرطان، دیابت، آلزایمر و غیره خواهد داشت، پیامدها و دست‌آوردهای اجتماعی ـ فرهنگی آنها نیز دست کم تا حدودی و(نه اغراق آمیز) هشدار دهنده و تهدیدآمیز به نظر می‌رسند. در واقع مسائل اخلاقی و اجتماعی که شاید منحصر به این دو پروژه نباشد و باید آنرا مربوط به علم ژنتیک دانست. به هر حال با توجه به کوششهای قبلی بشر در جهت کنترل نیروی هسته‌ای، قاچاق اعضای بدن، گسترش بیماری ایدز و ... که همه نسبتاً بی‌نتیجه ونافرجام بوده‌اند و با توجه به نمود کلی تجربة تاریخی انسان در مورد تبعیض، نژادپرستی،جنبش های به گزینی و غیره در این دو پروژه به طور خاص تدابیر و راهکارهایی جهت حفظ حقوق فردی، اجتماعی و انسانی لازم و ضروری به نظر می‌رسد، تدابیری که خود قسمتی جدا نشدنی از این علوم مدرن بوده و مسیر رشد علمی را همراه با آرامش فردی - اجتماعی هموار می‌سازد.

منابع انگلیسی:

-    Greely,HenryT.,(1998),Legal,EthicalandSocialIssuesInHumanGenome Research, Annual Review of Anthropology,vol.27, pp.473-502
-    Annas,GeorgeJ.;Elias,Sherman,(1992),TheHumanGenomeProject:Social PolicyResearchPriorities,PoliticsandTheLifeSciences,vol.11,no.2,pp.245-249
-    Troy,Duster,(2002),SociologicalStrangerInTheLandofHumanGenome Project, Context:1,no.3, pp.69-70
-    URL1:http://en.wikipedia.org/wiki/Human_Genome_Project

منابع فارسی:

-    فکوهی،ناصر(1381)،تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی،تهران،نشرنی.
-    هابرماس،یورگن(1380)،جهانی شدن و آینده دموکراسی:منظومه پساملی،ترجمه کمال پولادی،تهران،نشرمرکز.

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.