نیچه: رنج دیگری، چیزی است که باید آن را دریافت و هرگز نمی توان به صورت کامل این کار را انجام داد
نگاهی بر شکنندگی رابطه عاشقانه در ایران با تکیه بر نظریه باومن
نقد و بررسی «مدرنیتة سیال»، گفتوگو با زیگموند باومن
(برگرفته از کتاب گفتوگوهایی درباره انسان و فرهنگ)، 1389، ترجمه ناصر فکوهی، ناشر فرهنگ جاوید
اگر اشتباه نکرده باشم، از طریق تفکر ژیل دلوز بود که با اصطلاح و مفهوم سیالیّت آشنا شدم. آنهم در رابطه با
نظریة ریزوم؛ آن زمان (اوایل دهه 1370) در جامعة ایران، چند ساحتی بودنِ زیستگاههای فرهنگی ـ موقعیتی و نیز امکانهای اختلاط و جابهجاییهای روان و سیال در آن، هنوز چندان روشن و آشکار نبود. به بیانی، نه تنها فضاهای مجازیِ اینترنت و استفاده از امکانات ارتباطیِ ماهوارهها، در آن زمان برای عموم مردم ناشناخته بود، بلکه پدیدة اختلاط هنوز خود را بدینسان مرئی نکرده بود. اگر بخواهیم از ادبیات کاستلز استفاده کنیم باید بگوئیم «جامعة شبکهای» هنوز اینگونه واقعی و مرئی در ایران شکل نگرفته بود. بعدتر در کتاب «افسون زدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار» (شایگان، 1380)، دوباره به طور جدی با نظریه و اندیشه سیالِ دولوز مواجه شدم. اما به دلیل فقدان تجربه عینی در جامعة ایران، همچنان برای پذیرش این نظریه به عنوان توصیف وضع موجودِ جهان دچار مشکل بودم از اینرو صرفاً آنرا نظریهای اغراق شده بر علیه مدرنیتهای میدیدم که مطالبات اجتماعی و سیاسیاش، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. بنابراین نسبت به موقعیت «سیالِ» مورد توصیفیِ دلوز، کاملا احساس ناامنی میکردم .
برای خواندن متن در زیر کلیک کنید: