(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

مطالعات قومی و نژادی در قرن بیستم

شایسته مدنی
Ketab- motaleat ghomi va nejadi aks.jpg

نویسنده: مارتین بالمر و جان سولوموز(1381)، مطالعات قومی و نژادی در قرن بیستم، ترجمه  پرویز دلیر پور و سید محمد کمال سروریان، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 388 صفحه.
این مجموعه مقاله می کوشد مساله قوم گرایی و نژاد را در محیط روشنفکری معاصر به اجمال بررسی کند.

امروزه مسائل نژاد، قومیت و جنسیت، به میزان زیادی جایگزین مطالعات مربوط به طبقه و اقتصاد شده و به صورت محور اصلی مباحث درآمده است. در سال 1902 دبلیو. ای. بی. دوبویس پیش بینی کرد که رنگ پوست، مساله اصلی قرن بیستم خواهد بود. در واقع هر چه از ابتدای قرن به پایان آن نزدیک می شویم مباحث نژادی و قومیتی در بسیاری از متون نمود بارزتری پیدا می کنند.
این کتاب می خواهد چرایی و چگونگی دگرگونی مطالعه نژاد و قومیت را در گستره ای از حوزه های علمی و چگونگی ارتباط این دگرگونی ها با رهنمودهای پژوهشی جدید و تحولات سیاسی و اجتماعی در جوامع معاصر را محور کار خود قرار دهد. محور دیگر مباحث کتاب، پرسش از شهروندی و چیستی مرزهای یک جامعه است. تعریف حقوقی یا سیاسی و اجتماعی شهروندی از حیث شمول، تمام یا بخشی از اعضای فرقه های مشخص قومی و نژادی در جوامع مختلف بوده است. سوال این است که وضعیت شهروندی مهاجران و بازماندگان مهاجران به چه صورت است؟
نژاد و قومیت مرز ثابتی ندارند و عضویت در آنها نیز خالی از مناقشه نیست. گروههای قومی و نژادی را همانند ملتها، گروههای اجتماعی می دانند. این گروهها که درکوران مبارزه و تلاش پدید می آیند و تحول می یابند، هویت ایدئولوژیک دارند. گروههای قومی و نژادی تشکیلاتی گفتمانی دارند که بر اساس تفاوتهای زبانی که یک شاخص اجتماعی محسوب می شود، نامگذاری و تبیین می شوند. اما آنچه در کار مطالعه نژاد و قومیت برای ما در مقام پژوهشگران اجتماعی مهم است این است که چنین نگرشهایی برای کسانی که این عقاید را دارند یا بدین عقاید باور ندارند، نیز پیامدهای عینی به همراه دارد.
مباحث این کتاب:
در برخی از فصول این کتاب این بحث مطرح است که در رابطه با چگونگی پژوهش و آموزش مسائل نژاد و قوم گرایی تفاوتهای سیاسی و نظری بنیادین وجود دارد.
این نکته را دیوید ماسون در فصل یک در توصیف زیبای خود از دستور کارهای در حال تغییر جامعه شناسی برای آنچه تحت عنوان کلی نژاد و قوم گرایی تدریس می شود، بهتر از همه تبیین کرده است. گزارش ماسون نه تنها اهمیت نگرش جامعه شناختی برای تجزیه و تحلیل همه جانبه ریشه ها و چهره های معاصر روابط قومی و نژادی را مورد تاکید قرار می دهد بلکه تلاش می کند مرزهای دگرگون شونده تحلیلهای جامعه شناسی را در این حوزه برجسته سازد.
در فصل دوم، لیندا مارتین آلکوف این بحث را مطرح می کند که نژاد دارای هیچ اعتبار معناشناختی، پایه و اساس زیست شناختی یا مشروعیت فلسفی نیست و در عین حال نژاد یا هویتهای نژادی شده دارای اهمیت فراوان سیاسی، جامعه شناختی و اقتصادی بوده و هستند. مقولات سیاهی و سفیدی جوهر نیستند بلکه مبارزات و تلاشهای سیاسی و تاریخی بر سر معنا و مفهوم آنها معرفشان می باشند.
در فصل سوم، کارولین نولز با توجه به کاربردهای تاریخ نگاری در نگارش داستانها و گزارشهای مربوط به نژاد و ملت در تاریخ کانادا، بعد خاصی از این فرایند را بررسی می نماید. و به این پرسش اساسی تر می پردازد که چگونه ایده های نژادی محصول فرایندهای خاصی هستند که به آنها معانی مشخصی می بخشند. وی در پی آن است تا با تلفیق شواهد تاریخی و نظریه پردازی جامعه شناختی نشان دهد که ایده های نژادی اساسا در مقام بیان، تفاوت میان افراد هستند. از این منظر مقولاتی از قبیل نژاد و قومیت به بهترین وجه به عنوان هویتهای سیاسی تلفیق می شوند که هم گروههای مسلط پیشرو و هم گروههای پیرو، برای مشروعیت بخشیدن و تقویت هویتهای اجتماعی و منافعشان از آنها استفاده می کنند.
در فصل چهارم، پانیکوس پانایی یک منظر تطبیقی پیش روی ما می نهد و دوره های متحول پژوهش تاریخ نگاری درباره مهاجرت و نژاد در بریتانیا و ایالات متحده را بررسی می کند.
در فصل پنجم، گارجی بهاتاچاریا گزارش تجربیات آموزشی خود از تدریس نژاد در مطالعات فرهنگی را با این نظر آغاز می کند که رشته ی مطالعات فرهنگی نه تنها یکنواخت نیست بلکه باتلاق علوم اجتماعی و رویه های علوم انسانی ست. او اهمیت بازنمایی را در ساخت بندی نژادی به عنوان مقوله ای اجتماعی گوشزد می کند. از نگاه او نژاد و قومیت صورت بندی های گفتمانی بوده و گویای وجود نوعی زبان هستند که به واسطه آن جایگاه علمی و اجتماعی تفاوتها بر هم منطبق می شوند.
ضرورت درک قومیت و نژاد در بسترهای فرهنگی خاص نیز مضمونی است که از منظر مردم شناسی، توسط ریچارد جنکینز در فصل ششم مورد بررسی قرار می گیرد
در فصل هفتم، کارن هنوود و ان فونیکس برخی استفاده ها از مفهوم نژاد در پژوهشهای روان شناختی و تاثیر این کاربردها بر مباحث مربوط به چگونگی آموزش مسائلی مانند ضریب هوشی، تعصب و تبعیض، و پرسشهای مربوط به آن را بررسی می کنند.
ساختارهای سیاسی نژاد و قوم گرایی، محور مباحث فصل هشتم است که به قلم روپرت تایلور نگاشته شده است. او تصویری اجمالی از شیوه های کار دانشمندان علوم سیاسی از منظرهای گوناگون و تلاش آنها در جهت افزایش نقش مسائل نژاد و قومیت در این رشته ارائه می دهد.
گزارش ماریا لارت در فصل نهم درباره تاثیر نژاد و قوم گرایی در حوزه مطالعات انگلیسی، با برجسته کردن نقش فمینیسم و مطالعات فرهنگی در تکامل و تحول پژوهش و آموزش در این حوزه است.
در فصل دهم، آلاستیر بونت دستاوردها و محدودیتهای پژوهشها در مطالعه نژاد و قوم گرایی در رشته جغرافیا ترسیم می کند. او می کوشد اهمیت بعد مکانی ساخت هویتهای قومی و نژادی را نشان دهد.
سرانجام در فصل یازدهم، سیان جونز از باستان شناسی گزارشی ارائه می دهد. او ادعا می کند که باستان شناسی از بسیاری جهات حوزه ای مطالعاتی است که از همان ابتدا با انتساب برچسبهای نژادی و قومی به آثار باستانی همراه بوده است. او تاریخ شیوه های باستان شناختی رده بندی را از قرن نوزدهم بررسی می کند و نشان می دهد که ریشه بسیاری نگرشها و دیدگاههای این رشته درباره گوناگونی نژادی و قومی را می توان در مراحل تکوینی توسعه باستان شناسی به عنوان یک حوزه مطالعاتی جستجو کرد.
شاید یکی از استنتاجهایی که می توان از مباحث مطرح شده در فصول این کتاب به عمل آورد ضرورت توجه به این معضل باشد که برای آموزش یا پژوهش راجع به مسائل قومی و نژادی چه باید کرد.

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.