(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

اسب ترکمن

پرویز رجبی
Ketab- Asbe torkman.jpg

اسب ترکمن تالیف علی گلشن
مقدمه کتاب
برنامهء کتاب کوچکی که در دست داریم، آشنایی با اسب ترکمن است، که علی گلشن به خوبی از عهدهء آن برآمده است. واقعیت این است که به رغم سابقهء دیرین اسب در ایران، جز در قابوس نامه که عنصرالمعالی آن را در آغاز نیمهء دوم سدهء پنجم هجری نوشته است، تا روزگار ما به ندرت به این شناسهء کهن ایرانی پرداخته شده است.

اسب ترکمن تالیف علی گلشن
مقدمه کتاب
برنامهء کتاب کوچکی که در دست داریم، آشنایی با اسب ترکمن است، که علی گلشن به خوبی از عهدهء آن برآمده است. واقعیت این است که به رغم سابقهء دیرین اسب در ایران، جز در قابوس نامه که عنصرالمعالی آن را در آغاز نیمهء دوم سدهء پنجم هجری نوشته است، تا روزگار ما به ندرت به این شناسهء کهن ایرانی پرداخته شده است.در این میان کار خوب استاد پورداود ستودنی است.
 اینک که با معرفی اسب ترکمن در آغاز راهی بلند، به اعتراف خود مولف گامی کوتاه برداشته می شود، در کنار کارهایی مانند نوشتهء ارجمند پورداود، پرداختی دیگر به نقش اسب در نزد ایرانیان می تواند برای خوانندهء این کتاب که دسترسی چندانی به معدود نوشته های خوب ندارد، سودمند باشد.
ایرانیان دورهء باستان در باور ها و نیز در زندگی روزمره خود چنان اسب را پذیرفته بودند که چهره های گوناگون فرهنگ آنان با یاد اسب همراه بود.  حضور عنصر اسب از جای جای اوستا و ادب پهلوی گرفته تا سنگنبشته های شاهان هخامنشی، و از داستان های به فراموشی سپردهء آفرینش تا افسانه های هزاران ساله و هنوز زندهء سیاوش و شبدیز به دید می آید.
پیوند جادویی میان اسب و مرده را می توان تا مرز های پیش از تاریخ قوم های هند و ایرانی بازگرداند. بی گمان فرهنگ ایرانیان مستقیما زیر نفوذ این پیوند جادویی بوده است. زرتشت در اوستا از اهورا مزدا می خواهد که آنچنان نیرویی در پا و بازو، شنوایی در گوش، تندرستی و بینایی به او ببخشاید که به اسب داده است. زیرا که اسب در شب تیره اگر بارن ببارد، ژاله بریزد و یا تگرگ بیفتد توانایی آن را دارد، که موی یال یا دمی را، که بر زمین افتاده است بازشناسد.
حتی اگر نام نیاکان زرتشت نام هایی تاریخی نباشند، وجود پسوند اسب در نام چند تن از آنان جالب توجه است. از آن میان پدر زرتشت پوروشسپ (پر اسب، دارندهء اسبان زیاد). پوروشسپ دارای یک گردونهء چهار اسبه بود. خود زرتشت وقتی که همراه پدر با گردونه ای دو اسبه در راه آزمایش گام می نهد، در میان راه با این اندیشه که اگر به اسبان آب ندهد روانش افزونی نمی یابد، به آن ها آب   می دهد.
بهرام، ایزد پیروزی است، که هفت بار به پیکر جانوران گوناگون برزرتشت پدیدار شد، بار سوم به پیکر اسب سراپا سفید و زیبایی که گوش های زرین و لگام زربفت داشت و در پیشانیش دلیری هویدا بود.
روایت معجزهء زرتشت و دین آوردن کی گشتاسب، پادشاه معاصر و پشتیبان زرتشت، گویای اهمیت اسب برای ایرانیان است: چهار دست و پای اسب سیاه و محبوب کی گشتاسب فلج می شود و او مایوس از فروماندن ستورپزشکان، ناچار تن به چهار شرط زرتشت که به توطئهء دشمنان در زندان بود می دهد. زرتشت ضمن تقاضای آزادی خود، شرط می کند که پس از بهبود اسب، گشتاسپ دین او را بپذیرد، اسفندیار پشتیبان دین باشد، هوتوس همسر گشتاسب و مادر اسفندیار به دین او بگرود و توطئه گران رسوا و مجازات شوند. آنگاه زرتشت با نیایش به در گاه اهورمزدا اسب را شفا می دهد. شاه شادمان همراه همسر و فرزندش اسفندیار به پیامبری زرتشت ایمان می آورند و به او می گروند. به این ترتیب درمان اسب، سبب حمایت بی پایان کی گشتاسب از زرتشت و گسترش آیین او می شود. زرتشت خود در گات ها از اهورمزدا خواستار ده مادیانی است که همراه جفت به او وعده شده است.

اسب در سراسر ادب در پیوند با ایران باستان از دوره پس از اسلام نیز، مانند شاهنامهء فردوسی، اغلب دربافت و پرداخت افسانه ها و حماسه ها، عنصری تعیین کننده است. در ادب زرتشتی می آید که تهمورث دیوبند، اهریمن را به شکل اسب درآورد و به مدت 30 سال بر او سوار شد و به دو کرانه زمین تاخت. در تاریخ بلعمی از تهمورث به نام کسی که آیین بر اسب نشستن و زین برنهادن را آورده است یاد می شود.
زریر و اسب سیاه آهنین سمش که دقیقی آن را سمند می نامد، شبدیز، رخش، و نیز داستان سیاوش (سیاه اسب) که حکایت عبور او از آتش با اسب سیاه است، همگی نمونه هایی از این دست اند، که هیچ کدام از آن ها را نمی توان از ادب باستانی ایران جدا کرد.
میترا یکی از بزرگ ترین ایزدان ایران باستان، در اوستای متاخر اغلب به عنوان دارندهء دشت های فراخ و اسبان تیزرو نمایانده شده است. گردونهء زرین چرخ میترا را چهار اسب سفید یگرنگ جاودان می کشند، که از چراگاهی مینوی تغذیه می کنند. اسبانی که سم های پیشین آن ها زرین و سم های پسینشان سیمین است. هنگامی که میترا، ایزد پیمان، که خورشید اسب نیز خوانده می شود، در پی پیمانشکنان می تازد، اسب های پیمان شکنان در زیر بار سوار خود خیره سری می کنند و از جای نمی جنبند.
جالب توجه است که ایزد سروش نیز دارای گردونه ای با چهار اسب تکاور سفید است. اسبان سپید رنگ گردونهء سروش، درخشان، پاک و بی سایه در جایگاه مینوی قراردارند. سم های آنان زرآراست و تیزترند از دیگر اسب ها، تندروتر از بادها، تندتر از مرغان تیزپرواز و تیزتر از تیر رها شده. هرکه را دنبال گیرند، در رسند و کسی را از پی، یارای رسیدن به آنان نیست، از هند خاور تا سرزمین باختر، اگر در پی کسی باشند، گرفتارش می کنند و برش می اندازند.
در اوستا هرجا سخن از پیکار و دلیری می رود، نقش اسب فراموش نمی شود. اسب نماد پیروزی است. همین همسنگ بودن یاد اسب با پیروزی و نقش اسب در نبردهای ایرانیان برای دفاع از میهن و تاختن بر دشمن است که اصطلاح سپاه، نام عام همهء نیروهای رزمی، از اسب برگرفته شده و فرمانده سپاه اسپهبد خوانده شده است.

اندیشه نفرین اسب بر سوارکار، به خوبی نشان می دهد که ایرانیان باستان پیروزمندی اسب را امری    بی چون و چرا می دانسته اند. اسب نفرین می کند سوارانی را که نکوشند، تا اسبان بتوانند شایستگی و توانایی خود را در میدان تکاوری و اسبریس نشان دهند.
دور نیست که نیایش ارتشتاران و رزمیان برزین اسب برای تندرستی بیشتر خود و همچنین افزایش زور اسبشان در رویارویی با دشمن در پیوند با همین نفرین بوده باشد. پس از گرویدن کی گشتاسب به زرتشت، در جنگی مذهبی که میان ایرانیان مزدیسنا و تورانیان دیویسنا روی می دهد، زریر، برادر  کی گشتاسب نیز که برای دین نو جانفشانی می کرد، بر پشت اسب، جنگ کنان، 100 اسب قربانی   می کند که بی گمان همراه نیایش بوده است.
در اوستای متاخر، اهورمزدا، برای ناهید، ایزد آب، از باد، بارن، ابر و تگرگ، چهار اسب می سازد تا از آنان همواره باران، برف، ژاله و تگرگ فروریزد. روی یک ظرف سفالی از سدهء 10 تا 9 پیش از میلاد، که در تپهء سیلک به دست آمده است به نقشی از مردی برمی خوریم که سوار بر اسبی بالدار است که به سوی دنیای دیگر می شتابد. دور نیست که هنرمند نقاش این ظرف آبخوری قصد نشان دادن پیوند میان تیشتر (ایزد آب) و آب را داشته است. کوزه ای به شکل اسب از سدهء 9 تا 8 پیش از میلاد که در املش پیدا شده است نیز می تواند اشاره ای به پیوند میان آب و اسب در فرهنگ ایران باستان باشد. از این نوع جام آب دو نمونهء زیبای دیگر نیز یکی در ماکو و دیگری در شوش پیدا شده است. این دو جام نیز، که هردو به شکل اسب ساخته شده و محل کشفشان حدود 2000 کیلومتر از یکدیگر فاصله دارند، به ویژه در نقش و نگار روانداز ها و زین و برگ، پیام های هنری و آیینی سودمندی را همراه دارند.
ماساگت ها، که علی گلشن یادی از آن ها می کند، برگستوان اسبان را با زر می آراستند و برای خدایشان خورشید، اسب قربانی می کردند. زیرا بر این باور بودند که برای چالاک ترین خدایان باید چابک ترین جانوران را قربانی کرد. این برداشت ماساگت ها پیوند تنگاتنگی با این باور ایرانیان باستان داشت که اسب را مظهر خورشید می دانستند.
در میان اشیاء به دست آمده در زیویه، در 40 کیلومتری شرق سقز(سکایی)، به نمونه های خوبی از زین و برگ اسب از سدهء هفتم پیش از میلاد بر می خوریم. از 11 زنگوله ای که در یکی از گور ها پیدا شده است چنین بر می آید که دست کم 11 اسب در این گور دفن شده بوده اند. روی صفحه های مدور فراوانی، که مربوط به زین و برگ اسب بوده اند، اسب هایی در حال تاخت به تصویر در آمده اند. در افساری که در این جا پیدا شده است، آن بخشی که بر روی گونهء اسب قرار می گیرد و محل تلاقی دو قطعه چرم است، با دندان گراز که از استخوان تراشیده شده، تزیین شده است. این شیوهء از تزیین ریشهء سکایی دارد. شاید ترکیب محتویات گور یک شاه نیرومند سکایی بهترین نمایشگر نقش اسب در زمان خود باشد. پس از مرگ شاه اورا در یک اتاق و در اتاق دوم یکی از همسران، ساقی، آشپز، میرآخور، پیشخدمت خاصه و مخبر او را، که به منظور تنها نماندن شاه خفه کرده بودند، همراه اسبان و نمونه هایی از علائق مادیش دفن می کردند.

از فرهنگ دفن مردگان با اسب و یا ابزار اسب کارنامه های فراوانی در دست داریم. اشیاء به دست آمده در حفریات لرستان،  مانند لگام اسب و مجسمه های کوچک اسب، تک یا جفت، برای بستن به گردونه، که همراه مردگان دفن شده اند، تصویر خوبی از آیین های دینی و باور های مردم سده های 8 تا 7 پیش از میلاد در اختیار می گذارند. در این فرهنگ، اسب یاور مرده برای رسیدن به دنیای دیگر است. ساکنان آن زمان لرستان امروزی مردگان خود را با اسب دفن نمی کردند. در این منطقه از فلات ایران شاید به ملاحظات اقتصادی به جای اسب از نشانه ای از آن، مانند لگام برنزی، که زیر سر مرده قرار می گرفت استفاده می شد. از این روی دهقانان و یا حفاران غیرمجازی که این لگام ها را به دست می آورند آنرا زیر سری می نامند. نامی که امروز برای لگام های گور ها مقبولیت یافته است. این زیر سری ها، بی آنکه نیازی به دفن اسب باشد، مردگان را به سرای جاویدان هدایت می کردند. از بیشماری از زیر سری های به دست آمده چنین بر می آید که از این لگام ها هرگز برای اسب استفاده نشده است و ساخت آن ها تنها به منظور دفن با مردگان بوده است. نقش های این زیر سری ها کلا تکیه بر اساطیر و باورهای دینی دارند. ظاهرا با بالی که به این اسب ها می چسباندند می خواستند امکان هرچه سریع تر رسیدن روح را به دنیای بالا فراهم آورند.

اسب در زمان هخامنشیان آن چنان با فرهنگ ایرانیان در آمیخته است که از آن می توان به عنوان نمادی آیینی نام برد. شاهان هخامنشی در نبشته های خود به فراوانی بر این حقیقت بالیده اند که فرمانروای کشوری هستند که ((اسبان خوب)) دارد. روایت معروف به فرمانروایی رسیدن داریوش از زبان هرودت نیز، حتی اگر افسانهء محض باشد، بیشتر گویای ارجمندی اسب در فرهنگ ایران باستان است. هفت تنانی که گئومات مغ، غاصب احتمالی فرمانروایی  هخامنشیان را به قتل می رسانند، بنا را بر این می گذارند که در روزی معین، به هنگام بر آمدن خورشید، اسب هرکدام که زودتر شیهه بکشد پادشاه ایران شود. اسب داریوش زودتر از اسبان همپیمانان شیهه می کشد و داریوش فرمانروای سرزمینی می شود که ((اسبان خوب)) دارد. جالب توجه است که روزآ، پادشاه اوراتو، نیز تاج و تخت شاهی را به کمک اسب ها و رانندهء گردونه اش به دست آورد.
با نگاره های دو تابوت سنگی از گزانتوس و سیدون صیدا دو پردهء بسیار خوب و رسا از  نمایش نیاز به کمک اسب به روح متوفی، از زمان هخامنشیان، در دست است. در نگارهء روی سنگ قبر گزانتوس که حدود 470 پیش از میلاد کنده شده است یک ایرانی سوار بر گردونه در راه سرای دیگر است و اسب او، همراه مهترش در جلو اسب گردونه قرار گرفته است. نگارهء دوم از آن تابوت سنگی مشهور به تابوت ساتراپ از اواسط سدهء 4 پیش از میلاد است. در نگارهء تابوت ساتراپ، متوفی در مرکز پرده قرار گرفته و در حال تماشا و یادآوردن صحنه ای از یکی از شکارهای هنگام زنده بودنش است. در این جا ظاهرا مهتر متوفی، اسب را وادار به تامل کرده است. حضور آیینی اسب مقدس در میان جلوداران سپاه ایران نیز نشانه ای است از تقدس و نقش این حیوان. به گزارش هرودت پیشاپیش گردونهء سرپوشیدهء خشایارشا ده اسب مقدس نسایی و پشت سر این اسب ها گردونهء مقدس 8 اسبه حرکت می کرد. این اسب ها که از نسا بودند فوق العاده پیراسته و به تیمار بودند. نخست آتش مقدس در یک آتشدان زرین قرار می گرفت، بعد گروه مغان سرودخوان، سپس 365 جوان با جامهء ارغوانی به شماره روز های سال، به دنبال اینان گردونهء اهورمزدا را، که هشت اسب سفید آن را می کشیدند و سرانجام اسب درشت اندامی که اسب خورشید نامیده می شد و لگامدارانش  جامه ای سپید بر تن داشتند.
نگهبانی آرامگاه کورش از روزگار کمبوجیه به مغان سپرده شده بود که از شاه روزی یک گوسفند و مقداری آرد می گرفتند و هر ماه برای کورش یک اسب قربانی می کردند. مجسمه های فراوانی از اسب در دست است که از آن ها برای هدیه به معبد ها، به رسم میمنت و یا زینت خانه و پایهء مبل استفاده می شده است.
در میان اشیا زینتی بانوان نیز اسب جای ویژهء خود را دارد. یکی از نمونه های گران بهای این اشیا گیسوآویزی است که بخش اصلی آن که روی شقیقه ها قرار می گرفته از دو اسب با یک زین درست شده است.
اشکانیان فقط روی زین اسب بود که خود خویش را می یافتند. اشکانیان همواره سوار بر اسب بودند، با اسب به کارزار می شتافتند، با اسب به مهمانی می رفتند، به کارهای اجتماعی و شخصی خود         می رسیدند و با اسب دادوستد می کردند و با یگدیگر سخن می گفتند. سرزمین ماد برای مردمش و همچنین اسبانش بر جاهای دیگر برتری داشت و اسب مادی در سراسر آسیا بهترین اسب به شمار
می آمد. از این روی پرورشگاه اسبان شاهی نیز در ماد است.

گودرز اشکانی با قربانی کردن برای خدایان محلی، ایزد بهرام را سرور خدایان می نامد. خدایی که در فواصلی معین به خواب روحانیان می آید و به آن ها هشدار می دهد که شماری از اسبان را در کنار معبد او برای شکار آماده نگه دارند. این اسب ها با ترکش ها ی پر تیر (بی سوار) برای شکار به جنگل های سرسبز رها می شوند و شب هنگام، در حالی که ترکش هایشان خالی است از شکار باز می گردند. در رویای شبانهء دوم ایزد دیوان و ددان کشته شده را که در مسیر اسبان بر زمین افتاده بودند به روحانیان نشان می دهد.

در نقش برجستهء پیروزی فیروزآباد، با سقوط اردوان پنجم از اسب به ضرب نیزهء اردشیر ساسانی، فرهنگ اسب نیز دستخوش یک دگرگونی می شود. از این پس اسب، بیشتر مظهر برتری است و نقشی نمایشی و دنیوی دارد و در زندگی فقط یک وسیلهء روزمره است و در میدان هنر پیکری زینت بخش. به عبارت دیگر هرچه از نقش فرهنگی اسب در زندگی روزمره کاسته می شود بر نقش و حضور مدنی آن افزوده می شود.

سرانجام این که در فرهنگ ایران باستان اسواری مترادف بود با نجیب زادگی، بزرگ منشی و جوانمردی. شوالیه گری اروپایی میراثی است از ایرانیان، که جنگ های صلیبی واسط انتقال این میراث بود. اسم جمع ((اسواره))، با همین بار معنی به قلمرو فرهنگ عرب ها نیز راه یافته است.  با آرزوی توفیق برای علی گلشن، امیدوارم که او هرگز از کار زیبایی که برای خود برگزیده است، خسته نشود. تردیدی نداریم که خوانندگان بی شماری به یاری او برخواهند خواست.

دکتر پرویز رجبی
بهار 1384                         
      
 
اشاره

باید به علی گلشن برای تهیهء چنین کتابی در باره اسب ترکمن در ایران تبریک گفت. این کتاب که با عکس های زیبایی تزیین شده است، علاوه بر نگارش مناسب، بیانگر مسائل و واقعیت هایی در باره اسب ترکمن است. خواندن چنین کتابی که اطلاعات مفیدی  در ارتباط با این اسب منحصر به فرد دربر دارد،  بسیار مسرت بخش است. اسبی که خود پایه و منشاء اصلی به وجود آمدن اسب شرقی بوده است و هم اکنون در خطر انقراض قرار دارد. همچنین این کتاب کمک مهمی است به درک صحیح ما از رابطه ای که بیش از 5000 سال میان انسان و اسب وجود داشته است.

                    لوئیز فیروز
                            قره تپه شیخ، بهار 1384

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.