(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

پرونده اینترنتی محمد قاضی

محمد قاضی

محمد قاضی فرزند میرزا عبدالخالق قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد به دنیا آمد. ایشان در کتاب سرگذشت خود به نام خاطرات یک مترجم می‌نویسد: پدر من ابتدا یک فررند به نام محمد داشت که فوت کرد سپس یک دختر داشت آن هم فوت کرد ولی به دلیل اینکه پدرم به نام محمد علاقه داشت من را محمدثانی نامید. میرزا عبدالخالق، امام جمعه مهاباد بود.

 

محمد قاضی (۱۲۹۲-۱۳۷۶) مترجم برجسته کرد ایرانی، و مترجم آثاری چون دن کیشوت و زوربای یونانی به زبان فارسی است.
 

زندگی
محمد قاضی فرزند میرزا عبدالخالق قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد به دنیا آمد. ایشان در کتاب سرگذشت خود به نام خاطرات یک مترجم می‌نویسد: پدر من ابتدا یک فررند به نام محمد داشت که فوت کرد سپس یک دختر داشت آن هم فوت کرد ولی به دلیل اینکه پدرم به نام محمد علاقه داشت من را محمدثانی نامید. میرزا عبدالخالق، امام جمعه مهاباد بود. محمد قاضی آموختن زبان فرانسه را در مهاباد نزد شخصی به‌نام آقای گیواز کردان عراق آغاز کرد. قاضی در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی خود میرزا جواد قاضی که از آلمان دیپلم حقوق گرفته بود و در وزارت دادگستری کار می‌کرد، به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت. در سال ۱۳۱۸ دورهٔ دانشکده حقوق دانشگاه تهران را در رشتهٔ قضایی به پایان برد. او در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود. از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ دورهٔ خدمت نظام را با درجهٔ ستوان دومی در دادرسی ارتش گذراند.

محمد قاضی در مهرماه ۱۳۲۰ به استخدام وزارت دارایی درآمد. در سال ۱۳۵۵ از خدمت دولتی بازنشسته شد.

از ابتدای دههٔ ۱۳۲۰ با ترجمهٔ اثری کوچک از ویکتور هوگو به نام کلود ولگرد، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یک سال‌و نیم وقت برای ترجمهٔ جزیره پنگوئن‌ها اثر آناتول فرانس، به‌زحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما سه سال بعد که این اثر انتشار یافت، به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بی‌بازار که کتابشان را در انبار کتاب‌فروشان در ایران خاک می‌خورد به درآمد. در این باره نجف دریابندری در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت. در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو نوشتهٔ سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمهٔ دورهٔ کامل دن کیشوت اثر سروانتس در سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزهٔ بهترین ترجمهٔ سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد.[۱]

محمد قاضی پس از بازنشستگی به فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت که حاصل این دوره ترجمهٔ کتاب‌های باخانمان از هکتور مالو، ماجراجوی جوان از ژاک ژروند و زوربای یونانی از نیکوس کازانتزاکیس است.

محمد قاضی در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد و هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، بیماری تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، به‌علت از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمی‌توانست سخن بگوید و از دستگاهی استفاده می‌کرد که صدایی ویژه تولید می‌کرد. با این حال کار ترجمه را ادامه داد، و ترجمه‌های جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار می‌یافت. وی ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت و نتیجه تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است. از آثار مهم ترجمه‌شده توسط او می‌توان به دن کیشوت اثر سروانتس، نان و شراب اثر اینیاتسیو سیلونه، آزادی یا مرگ، و در زیر یوغ نام برد. وی بیشتر از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه می‌کرد. او در مقدمه کتاب زوربای یونانی، خود را "زوربای ایرانی" نامیده‌است.

محمد قاضی در سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در ۸۴ سالگی در تهران درگذشت. همسر وی، «ایران» پیش از او درگذشته بود. محمد قاضی در شهر زادگاه خود مهاباد به خاک سپرده شد.

در فروردین ۱۳۸۶ خورشیدی در کوی دانشگاه مهاباد از تندیس محمد قاضی به بلندی چهار متر پرده‌برداری شد.[۲]

آثار

ترجمه

از آثار مهم ترجمه‌شده توسط محمد قاضی می‌توان از این کتب نام برد:

    جزیره پنگوئن‌ها، نوشتهٔ آناتول فرانس
    چهل روز موسی داغ، نوشتهٔ فرانتز ورفل، ۱۳۷۳
    درد ملت (ترجمه با همکاری احمد قاضی از رمان کردی «ژانی گه‌ل» نوشته ابراهیم احمد)
    دن کیشوت، نوشتهٔ میگل سروانتس، ۱۳۳۶
    زوربای یونانی، نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس
    شازده کوچولو، نوشتهٔ آنتوان دو سنت‌اگزوپری، ۱۳۳۳
    صلاح‌الدین ایوبی، نوشتهٔ آلبر شاندور
    قلعه مالویل، نوشتهٔ روبر مرل
    کمون پاریس
    مسیح بازمصلوب، نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس
    نان و شراب، نوشتهٔ اینیاتسیو سیلونه
    آخرین روز یک محکوم، نوشتهٔ ویکتور هوگو
    آدم‌ها و خرچنگ‌ها
    آزادی یا مرگ، نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس
    ایالات نامتحد، نوشتهٔ ولادیمیر پوزنر
    باخانمان، نوشتهٔ هکتور مالو
    بردگان سیاه
    پولینا چشم و چراغ کوهپایه، نوشتهٔ آناماریا ماتوته
    تاریخ ارمنستان
    تاریخ مردمی آمریکا، نوشتهٔ هاروی واسرمن
    تاریک‌ترین زندان، نوشتهٔ ایوان اولبراخت
    خداحافظ گری کوپر، نوشتهٔ رومن گاری
    داستان کودکی من، نوشتهٔ چارلی چاپلین
    در زیر یوغ، نوشتهٔ ایوان وازوف
    در نبردی مشکوک، نوشتهٔ جان اشتاین بک
    زن نانوا، نوشتهٔ مارسل پانیول
    ساده‌دل، نوشتهٔ ولتر، ۱۳۳۳
    سپیددندان، نوشتهٔ جک لندن، ۱۳۳۱
    سرمایه‌داری آمریکا
    سگ کینه‌توز
    سمرقند
    شاهزاده و گدا، نوشتهٔ مارک تواین، ترجمه ۱۳۳۳
    غروب فرشتگان، نوشتهٔ پاسکال چاکماکیان
    فاجعه سرخ‌پوستان آمریکا
    کرد و کردستان، نوشتهٔ واسیلی نیکیتین
    گاندی، نوشتهٔ رومن رولان
    کلود ولگرد، نوشتهٔ ویکتور هوگو، ۱۳۱۷
    کلیم سامگین، نوشتهٔ ماکسیم گورکی
    کوروش کبیر، نوشتهٔ آلبر شاندور
    ماجراجوی جوان
    مادر، نوشتهٔ ماکسیم گورکی
    مادر، نوشتهٔ پرل باک
    درباره مفهوم انجیل‌ها، نوشتهٔ کری ولف
    نیه توچکا، نوشتهٔ فئودور داستایوسکی
    آزادی یا مرگ، نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس

تالیف

    خاطرات یک مترجم
    سرگذشت ترجمه‌های من
    زارا، عشق چوپان
    طلا، نوشتهٔ ب‍ل‍ز س‍ان‍درار

منابع

    ادبستان
    بدرالسادات رئوفی، یادواره بزرگان: محمد قاضی، از شازده کوچولو تا زوربای یونانی، در: رادیو زمانه، تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۸۷.

    ↑ بدرالسادات رئوفی، یادواره بزرگان: محمد قاضی، از شازده کوچولو تا زوربای یونانی، در: رادیو زمانه، تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۸۷.
    ↑ کتاب نیوز، بازدید: اوت ۲۰۰۹

 

بررسی آثار استاد محمد قاضی به مناسبت سالگرد درگذشت این مترجم
تهران ـ شبکه سراسری رادیو فرهنگ در برنامه «بوتیقا» به مناسبت سالگرد درگذشت استاد «محمد قاضی» از این مترجم تأثیرگذار و نام‌آشنای کُردستان و ایران یاد کرد.

به گزارش خبرنگار بخش رسانه خبرگزاری بین‌المللی کُردپرس، شبکه سراسری رادیو فرهنگ در ساعت 30/21 شب پنج شنبه بیست و نهم دی ماه جاری در برنامه زنده «بوتیقا» به معرفی زندگی و آثار استاد «محمد قاضی» مترجم تأثیرگذار و نام‌آشنای کُردستان و ایران در سالگرد درگذشتش پرداخت.

در برنامه «بوتیقا» که از شبکه سراسری رادیو فرهنگ در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران تولید و پخش می شود، ترجمه‌های خوب و خاطره‌انگیز «محمد قاضی» و آثار ارزشمند، وزین و ماندگار این نویسنده و مترجم مطرح بررسی شد.

در این برنامه رادیویی، زندگی نامه کامل استاد «محمد قاضی» خوانده شد و از نگاه «عبدالله ‌کوثری« و «مهدی غبرایی» در سالگرد درگذشت محمد قاضی، به نقش و جایگاه والای این مترجم تأثیرگذار و سرشناس و تأثیرش بر ادبیات ایران پرداخته شد.

«محمد قاضی» در روز 12 مردادماه سال 1292 در شهر مهاباد متولد شد و به‌رغم این‌که هیچ‌گونه تحصیلات آکادمیکی را طی نکرد؛ اما به‌صورت تجربی زبان‌های انگلیسی و فرانسه را آموخت.

او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «کلود ولگرد» ویکتور هوگو در سال 1317 اولین اثری است که قاضی ترجمه کرد. «زارا» (داستان تألیفی) در سال 1319، «سپیددندان» جک لندن در سال 1331، «جزیره‌ پنگوئن‌ها»ی آناتول فرانس در سال 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین در سال 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری در سال 1333، «ساده‌دل» ولتر در سال 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس نیز از جمله آثار او هستند.

استاد «محمد قاضی» که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، در روز 24 دی‌ماه سال 1376 در شهر تهران درگذشت. این مترجم توانا قبل از درگذشتش در گفت و گویی با «مناف ایران پناه» که از صداو سیمای جمهوری اسلامی ایران مرکز مهاباد پخش شد، گفته بود که همواره به کُرد بودن خود افتخار می کند و آروزمند است وقتی که درگذشت، در شهر مهاباد به خاک سپرده شود. به همین منظور بر اساس وصیت خودش پیکر پاک این مترجم پس از انتقال به زادگاهش با حضور شمار زیادی از هموطنان و همزبانان وفادارش در مقبره الشعرای شهر مهاباد در کنار استادان «هه ژار» ، «هیمن» ، «خاله مین» و «ماملی» در خاک کُردستان آرام گرفت.

در این برنامه «عبدالله کوثری» با اشاره به جایگاه «محمد قاضی» در ادبیات ترجمه، گفت: سرآغاز ترجمه ادبی ما به اواسط دوره قاجار و نیمه عصر ناصری برمی‌گردد که ما در آن زمان ترجمه‌های خوبی چون ترجمه میرزا حبیب اصفهانی از «حاجی‌بابا» و ترجمه محمدطاهر قاجار از «سه تفنگدار» و «کنت مونت کریستو» و «اتللو» با ترجمه ناصر‌الملک قراگوزلو را می‌بینیم که این‌ها نسل اول ترجمه‌اند. بعد که جلوتر می‌آییم، در اواخر قاجار و اوایل پهلوی، ترجمه رمان زیاد نیست که شاید به دلیل جو موجود باشد. قاضی از اواخر دوره رضاشاه شروع به ترجمه می‌کند و اولین کتاب او در سال 1317 منتشر می‌شود که رمان «کلود ولگرد» از ویکتورهوگوست.

این مترجم ترجمه این رمان را خاطره‌انگیز خواند و گفت: ‌من این رمان را وقتی یازده‌ساله بودم، خواندم و یقین دارم یکی از کارهایی که مرا به رمان و ادبیات ترجمه تشویق کرد، همین کتاب بود. بسیاری از نویسندگان و مترجمان نسل من همین خاطره را از قاضی دارند؛ بنابراین یکی از مهم‌ترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتاب‌خوان کرد.

کوثری عنوان کرد: مهم‌ترین ویژگی محمد قاضی این بود که خیلی راحت حال و هوای کتاب را در زبان اصلی درمی‌یافت و می‌توانست آن را به زبان مقصد بازگرداند. این در حالی بود که در زمانی که قاضی ترجمه می‌کرد، از نقد ترجمه و شیوه‌ها و تئوری‌های ترجمه خبری نبود؛ اما او با شمی که داشت، به خوبی می‌توانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمه‌هایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.

وی علت جذب شدن مخاطب به ترجمه‌های قاضی را هم‌خوانی زبان او با متن خواند و گفت: یکی از چیزهایی که مخاطب را به آثار او جذب می‌کرد، جدا از شیوایی و فاخری زبانش، این بود که در آثار او زبان با متن هم‌خوانی پیدا می‌کرد و خواننده را زده نمی‌کرد. خواننده‌ای که اهل کتاب باشد، می‌فهمد که مترجم زبان کتاب را پیدا کرده است یا نه. من هنوز برخی از صحنه‌های کتاب «کلود ولگرد» را یادم هست؛ بی‌آن‌که از زمانی که آن را خوانده‌ام، نگاهی دوباره به آن انداخته باشم.

کوثری افزود: قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی می‌دانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها می‌کرد و فارسی می‌شد.

این مترجم همچنین تأکید کرد: یکی از ویژگی‌های مترجمان نسل قبل از ما یعنی کسانی چون محمد قاضی‌، رضا سیدحسینی‌، نجف دریا‌بندری‌ و ابوالحسن نجفی این بود که در تربیت سنتی که داشتند، فارسی‌خوان و فارسی‌دان می‌شدند؛ یعنی همه آن‌ها فارسی را به خوبی می‌دانستند. بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آن‌چه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل می‌کند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.

کوثری سپس با اشاره به ترجمه‌های محمد قاضی گفت: قاضی 70 ترجمه دارد که من 45 کار او را خوانده‌ام و کم‌تر کسی است که من این‌قدر آثار او را خوانده باشم. قاضی آثار بسیاری ترجمه کرده و با توجه به این‌که شغل اصلی او ترجمه نبوده و کارمند بوده، از بیش‌تر مترجمان حرفه‌ای، کارهای بیش‌تری را ترجمه کرده و دلیلش این بوده است که وقتی قلم بر کاغذ می‌گذاشت، می‌دانست چه می‌خواهد بنویسد و تسلط داشت.

او در ادامه درباره‌ تأثیر قاضی بر ادبیات ما گفت: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. او دامنه گزینش کتاب‌هایش خیلی وسیع است. من با یک نگاه خیلی شتاب‌زده به اسامی نویسندگانی که ترجمه کرده و در کتاب «دمی با قاضی» نام آن‌ها آمده است، می‌توانم بگویم او از مترجمانی با ملیت‌هایی چون فرانسوی،‌ آمریکایی‌، چک‌، ایتالیایی‌، ارمنی‌، دانمارکی‌، انگلیسی‌، یونانی‌، اسپانیایی‌، اتریشی‌، روس‌، برزیلی و لهستانی ترجمه کرده است و این نشان می‌دهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که می‌پسندیده، ترجمه می‌کرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.

عبدالله کوثری گفت: بخشی از این 70 کتاب، کتاب‌های درجه یکی نیستند. بسیاری از این کتاب‌ها متوسط هستند. البته او کارهای بسیار خوبی چون «زوربای یونانی»، «آزادی و مرگ» و «مسیح بازمصلوب» را از نیکوس کازانتزاکیس ترجمه کرده است. اما اگر قاضی مترجمی بود که هدفمند‌تر ترجمه می‌کرد و با توجه به این‌که او از فرانسه بازمی‌گرداند، اگر صرفا در ادبیات فرانسه متمرکز می‌شد، ما امروز 70 کتاب از ادبیات فرانسه داشتیم؛ چون یکی از مشکلات ترجمه ما همین پراکندگی در انتخاب آثار است. ما هنوز بسیاری از آثار کلاسیک فرانسه در قرن 17 و 18 را ترجمه نکرده‌ایم؛ در حالی‌که که اگر قاضی روی همین ادبیات فرانسه متمرکز می‌شد، با شیوایی نثری که داشت،‌ گنجینه بزرگی به دست ما می‌داد. سلیقه قاضی در ترجمه خیلی بالا و پایین دارد. البته او در مصاحبه‌هایش گفته که من به پیام کتاب توجه می‌کنم و کتابی که ترجمه می‌کنم، باید پیامی اجتماعی و انسانی داشته باشد. این نوع نگاه سبب شده که برخی از کتاب‌های او از صرف ارزش ادبی داشتن دور شود و برخی از کتاب‌هایش خیلی درخشان نباشد. برای مثال، قاضی سراغ کسانی چون آندره مالرو نرفت و به جای آن، کارهایی از چک یا لهستان را ترجمه کرده است.

این مترجم همچنین گفت: البته گفتن این‌که همه‌ کارهایی که قاضی انجام داده، کارهای درجه یکی نیستند، به این معنا نیست که او آثار اثر‌گذاری را ترجمه نکرده است. برای مثال، ترجمه او از «مفهوم انجیل‌ها» برای من خیلی اثرگذار بود و قاضی آگاهانه و ناآگاهانه بر روی مترجمان بعد از خودش اثر داشت. نثر شفاف و روان او بود که ما آثار را می‌خواندیم و لذت می‌بردیم.

کوثری همچنین خاطرنشان کرد: در سال‌های 51 ‌ـ 52 که من تصمیم به ترجمه گرفتم، هیچ تئوری ترجمه‌ای نخوانده بودم؛ اما می‌دانستم ترجمه چیست. کسی هم روی کارهایم اثر نگذاشت که ایراد بگیرد که بخشی را باید این‌گونه می‌نوشتی. این از آن‌جا بود که ما کارهای کسانی چون رضا سیدحسینی‌، نجف دریا بندری‌ و محمد قاضی را خوانده بودیم. من فارسی نوشتن را از خلال خواندن همین کارها یاد گرفته بودم. آن‌ها ما را با فارسی خوب آشنا کرده بودند و ذوق فارسی خواندن را بالا برده بودند. وقتی شما کار درجه دو بخوانید، کارتان افت می‌کند و من خوشبخت هستم که بگویم در شانزده‌سالگی می‌فهمیدم اثری در ترجمه خوب است یا نه. این‌ها به برکت نوشته‌های قاضی و به‌آذین بود. چیزی که امروز دارد از یاد می‌رود و با تئوری‌های عجیب و غریب توجیه می‌شود، دست کم گرفتن زبان فارسی است که برخی در شعر و داستان و ترجمه می‌گویند ما نمی‌خواهیم به استبداد زبان تن بدهیم؛ این مانند جُک می‌ماند. کسانی چون قاضی از «تاریخ بیهقی» خوانده بودند و زبان‌شان استعداد آفرینش ادبی داشت.

در ادامه این برنامه «مهدی غبرایی» هم درباره‌ محمد قاضی گفت: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشم‌گیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران می‌کرد.

این مترجم درباره‌ آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده است، گفت: ‌قاضی بیش‌تر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده است؛ چون خود او هم در مصاحبه‌هایش گفته که شعر نو فارسی را به حساب نمی‌آورد و در ترجمه‌ هم سلیقه‌اش بیش‌تر متوجه متن‌های روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشان‌ترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستان‌گویی در آن اهمیت زیادی دارد، یا برای مثال، او به سراغ جک لندن رفته یا از نیکوس کازانتزاکیس ترجمه کرده است که داستان در آثار آن‌ها اهمیت زیادی دارد و از کسانی چون مارگریت دوراس یا آلن رب گریه که در آثارشان پیرنگ اهمیت ندارد و رنگ‌آمیزی کلمات مهم است، ترجمه نکرده است.

او همچنین درباره زبان محمد قاضی در آثارش گفت:‌ وقتی مترجم بتواند فضا و لحن متن اصلی را درک کند، هرچه فارسی‌نویسی‌اش شیواتر و سلیس‌تر و روان‌تر باشد، خواننده را بیش‌تر جذب می‌کند. قاضی با تسلط به زبان فارسی و شیرین‌زبانی خاص خودش مخاطب را جذب می‌کرد. شخصیت او هم همین ویژگی شیرین‌زبانی را داشته است.

غبرایی افزود: قاضی به گفته خودش، به متن اصلی وفادار بوده است. من ترجمه‌های او را با متن اصلی مقایسه نکرده‌ام؛ اما ترجمه او از «سپیددندان» را دستم گرفتم بخوانم، که شاید دوباره آن را ترجمه کنم؛ ولی دیدم او آن‌قدر این کتاب را شیوا و روان ترجمه کرده که لازم نیست با متن اصلی مقایسه کنم و دلیلی هم برای ترجمه دوباره آن وجود ندارد. ترجمه محمد قاضی، ترجمه معتبری است. اما در کارهای متأخر او به دلیل بالا رفتن سن، درجه دقتش کمی پایین می‌آید. برای مثال، من ترجمه او را از کتاب «حلقه سوم» از نظر ترجمه کار برجسته‌ای ندیدم و این کتاب به خوبی و اعتبار کارهای دیگرش نیست. نسل ما بعد از نسل مترجمانی چون محمد قاضی‌،‌ رضا سیدحسینی و ابوالحسن نجفی است و حلقه‌ی واسط ما با آن‌ها نجف دریابندری و سروش حبیبی هستند و بعد از آن‌ها، من، عبدالله کوثری، مهدی سحابی و‌ منوچهر بدیعی هم بعد از این نسل قرار داریم. کسانی چون فرزانه طاهری و نیره توکلی هم ترجمه‌های خوبی انجام داده‌اند. ما از سنین نوجوانی و جوانی هرچه دست‌مان رسیده، خوانده‌ایم؛ رمان، فلسفه، علوم اجتماعی، سیاست و شاخه‌های علوم انسانی. من معتقدم کسی که علاقه‌مند است، هرچه بخواند، بهتر می‌تواند ترجمه کند. مترجم باید با فرهنگ و آداب ملتی که از آن ترجمه می‌کند، آشنا باشد؛ با سینما‌، موسیقی و نقاشی آشنا باشد؛ وگرنه کار او خوب از آب در نمی‌آید. اگر آشنایی با فرهنگ مبدأ نباشد، برداشت درستی از اثر انجام نمی‌شود.

به گزارش کُردپرس، شبکه سراسری رادیو فرهنگ در ساعت 30»2 ظهر روز شنبه دهم دی ماه جاری در برنامه «نیستان» به معرفی استاد «حسن کامکار» و گروه موسیقی کامکارها به سرپرستی موسیقیدان سرشناس کُرد «هوشنگ کامکار» پرداخت. در برنامه «نیستان» که از شبکه سراسری رادیو فرهنگ در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تولید و پخش می شود، گورانی های فولکلوریک کُردی «گه لاویژ» و «سنجانه» از آثار ارزشمند و ماندگار گروه موسیقی کامکارها با تنظیم و صدای «ارسلان کامکار» پخش شد. «ارسلان کامکار» آهنگساز، خواننده و نوازنده عود گروه موسیقی کامکارها و نوازنده ویولن اول ارکستر سمفونیک تهران و سرگروه نوازندگان ارکستر سمفونیک می باشد.

http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=20886#Title=%0A%09%09%09%09%09%09%09%09%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C%20%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%20%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D9%82%D8%A7%D8%B6%DB%8C%20%D8%A8%D9%87%20%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA%20%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF%20%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%20%D8%A7%DB%8C%D9%86%20%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%0A%09%09%09%09%09%09%09

 

شیطنت و شاعری محمد قاضی http://www.khabaronline.ir/Images/Kind/1.png

طنز - نام‌ کتاب‌هایی چون سپیددندان، شازده‌کوچولو، شاهزاده‌وگدا، مادام بوواری، نان‌وشراب، ناپلئون، ایالات‌نامتحد، دن‌کیشوت، سقوط پاریس، تلماک،... و ده‌ها کتاب دیگر در ایران مترادف است با نام «محمدقاضی»، مترجم فقید و نام‌آشنا. شاید برای خیلی از مردم که روزگاری با ترجمه‌های او جوانی و میانسالی خود را گذراندند، نوشتار طنز آن‌هم از قاضی کمی بعید به نظر برسد اما باید گفت که اتفاقا، محمد قاضی در کنار تسلط بالایی که بر حوزه ادب و ترجمه داشت، بسیار شوخ‌طبع، حاضرجواب و البته شاعر مسلک بود. خاطرات‌شفاهی بسیاری ک

نام‌ کتاب‌هایی چون سپیددندان، شازده‌کوچولو، شاهزاده‌وگدا، مادام بوواری، نان‌وشراب، ناپلئون، ایالات‌نامتحد، دن‌کیشوت، سقوط پاریس، تلماک،... و ده‌ها کتاب دیگر در ایران مترادف است با نام «محمدقاضی»، مترجم فقید و نام‌آشنا. شاید برای خیلی از مردم که روزگاری با ترجمه‌های او جوانی و میانسالی خود را گذراندند، نوشتار طنز آن‌هم از قاضی کمی بعید به نظر برسد اما باید گفت که اتفاقا، محمد قاضی در کنار تسلط بالایی که بر حوزه ادب و ترجمه داشت، بسیار شوخ‌طبع، حاضرجواب و البته شاعر مسلک بود. خاطرات‌شفاهی بسیاری که اهالی اندیشه و فرهنگ از قاضی نقل می‌کنند آن‌چنان جذاب و شنیدنی‌ست که، شنونده‌گان بعد از شنیدنش، افسوس می‌خورد که چه زود قاضی از کنار ما کوچ کرد
با این پیش‌زمینه، بد نیست نگاهی بیندازیم به بخشی از خاطرات جوانی محمدقاضی. آنجا که تقریبا جوانی 16 ساله است و دوره متوسطه را به سفارش و اجبار عمویش در رشته علمی می‌گذراند، اما دلش قلبا برای رشته ادبی می‌‌تپد و...

آخر سال چهارم متوسطه در درس ریاضیات تجدید شدم و با این‌که عمو معلم سرخانه هم برای من گرفته بود، چون در امتحانات تجدیدی شهریور در سه درس ریاضی نمره ضعیف قبولی گرفته و در یک درس رد شده بودم، رفتن به کلاس یازدهم مشکل شد. ناچار مدرسه را عوض کردم و به دبیرستان معرفت که به خانه آن‌وقت‌مان نزدیک‌تر بود رفتم. در آن دبیرستان مرا در کلاس یازدهم پذیرفتند ولی باز دلم چرکین بود از این‌که رشته علمی رشته دلخواه من نیست و از آن کامیاب بیرون نخواهم آمد. آن‌جا نیز آخر سال در پنج درس ریاضی تجدید شدم. رفیق با ذوق و شاعری در دبیرستان معرفت پیدا کرده بودم به اسم گودرزلو که بسیار  به هم علاقه‌مند شده بودیم. او نیز هم‌درس و همدرد من بود و مثل من در درس ریاضی تجدیدی داشت. هردو در شهریورماه امتحان درس تجدیدی را دادیم و در چهار درس از آن پنج درس نمره قبولی آوردیم، لیکن در درس هندسه رقومی[دسکریپتیو] کمتر از هفت گرفتیم. رفتن به کلاس ششم مشکل به نظر می‌رسید و چه خوب می‌شد اگر در همان پنجم می‌ماندیم، کار می‌کردیم و حسابی دل به درس می‌دادیم.
برای تعیین تکلیف ما دو نفر که در تاریخ مدرسه کمتر نظیر پیدا کرده بود انجمن کردند. انجمن پس از یکی دو جلسه بحث و شور نظر داد که ما را با اخذ تعهد به کلاس ششم ببرند، لیکن در ثلث اول سال ششم باز همان تک‌درس رقومی را امتحان بدهیم. اگر قبول شدیم که چه بهتر و ما به طور قطع شاگرد کلاس ششم خواهیم بود ولی اگر باز رد شدیم ما را به کلاس پنجم برگردانند. بیشتر هم‌کلاس‌ها و حتی برخی از  معلم‌ها دلداری‌مان می‌دادند و دلگرم‌مان می‌کردند که این تعهدها اغلب صوری و تشریفاتی است و تاکنون سابقه نداشته است که کسی را از کلاس بالاتر به کلاس پایین‌تر برگردانند. ما با توجه به این دلگرمی‌هال و حرف‌ها یقین کردیم که دیگر خرمان از پل گذشته است و حال باید سعی کنیم که در کلاس ششم شاگرد خوبی باشیم و خوب کار بکنیم تا در امتحان نهایی قبول بشویم و دیپلم متوسطه را که در آن زمان جواز معتبری برای ورود به صحنه زندگی بود بگیریم.
ایام می‌گذشت تا این‌که نزدیک به وسط های سال بود که روزی یقه من و رفیقم را گرفتند و ما را به دفتر مدرسه احضار کردند تا برطبق تعهدی که سپرده بودیم درس تجدیدی هندسه رقومی را امتحان بدهیم. ما که اصلا آن تعهد و درس را پشت گوش انداخته بودیم و هنوز فکر می‌کردیم که این امتحان تشریفاتی است، یعنی باری به هر جهت نمره ای به ما خواهند داد تا پرونده‌مان ناقص‌ نباشد. مسائل امتحانی مشکل بودو ما نمره قبولی نیاوردیم. وقتی سه روز بعد من و رفیقم را به کلاس پنجم برگرداندند و دیدیم اوضاع شوخی نبوده است پی بردیم که ضربه شدیدی خورده ایم. زیرا در کلاس پنجم نیز که دیگر نیمی از سال گذشته بودنمی‌توانستیم با شاگردان دیگر همراهی و برابری کنیمو به اصطلاح از آنجا رانده و از اینجا مانده شده بودیم. ضربت وارده چنان اثری در ما کرد که گفتی در خواب سنگینی بوده‌ایم و اینک با یک سطل آب یخ که روی سرمان ریخته‌اند بیدار شده‌ایم. اعتراض کردیم ترتیب اثر ندادند. شکایت به وزیر فرهنگ بردیم و حتی من شعر رقت‌انگیزی به صورت مخمس‌مستزاد خطاب به آقای علی‌اصغرحکمت وزیر وقت ساختم که در آن شرح‌حال خود و رفیقم را با ستم‌ها و بی‌انصافی‌هایی که در حق ما کرده بودند به تفصیل بیان کردم و داد خواستم و بد نیست که این‌جا دو سه بندی از آن را برای نمونه بیاورم:
حضرت حکمت اگر نامه من برخوانی
شرح احوال دو بیچاره مضطر خوانی
داستان دو ستمدیده ابتر خوانی
پس از آن قصه جور دو ستمگر خوانی
گر نوانی چه از این بهتر و خوشتر خوانی؟
از سلیمان نشود حشمت کم
گر به مورش نظر افتد ز کرم

اول مهر چو تعطیل به پایان برسید
هردو بودیم سر درس رقومی تجدید
لیک از بعد هزاران قسم و وعد و وعید
التزامی بگرفتند ز ما با تشدید
تا برفتیم کلاس ششم سال جدید
شد مقرر که به ماه آذر
امتحان دگری گیرد سر

امتحان آخر دی از من و او چون کردند
امتحانی نه به انصاف و به قانون کردند
دل ما را به یکی نمره «شش» خون کردند
نقشه اتیه ما همه وارون کردند
این ستم‌ها که به ما شد نه به مجنون کردند
زین سبب هر دو چو مجنون شده‌ایم
خود نفهمیم که ما چون شده‌ایم

هرچه گفتیم که وعده سر آذر بوده
کسب تکلیف نه در موقع دیگر بوده
این ستم‌ها به خدا بی‌حد و بی‌مر بوده
تازه گویند نه ما، چرخ ستمگر بوده
که معلم سر آذر به عزا در بوده
در خراسان بُده و راهش دور
ورنه در وعده نمی‌رفت فتور

گر معلم پدرش مُرده، خدا ما چه کنیم
رخت از این دار فنا برده، خدا ما چه کنیم
پسرش را به غم اسپرده خدا ما چه کنیم
کاو در این حادثه غم خورده خدا ما چه کنیم
گل امیدش پژمرده خدا ما چه کنیم
ما نه مسئول طبیعت باشیم
که در این ننگ و فضیحت باشیم

تنها اثر شعر من این شد که بازرسی آمد و به اصطلاح رسیدگی کرد، ولی از خود ما کسی چیزی نپرسید و حتی یکبار هم ما را برای شنیدن حرف‌هایمان احضار نکردند. خود بریدند و دوختند و گفتند آنچه شده درست بوده و خطایی بر قلم مدیران و دبیران نرفته است.
در بازگشت به کلاس پنجم ما دیگر دو شاگرد جدی و درسخوان نبودیم، بلکه به سیم اخر زدیم. دو هوچی شریر و ناراحت شدیم که گروهی از لشوش ته کلاس را نیز با خود همراه کردیم و آرام و آسایش از معلمان ربودیم. دیگر اذیتی نبود که نکنیم. کلکی نبود که نزنیم و روزی نبود که ازسر کلاس بیرونمان نکنند. چه صحنه‌ها  که می‌ساختیم و چه بازی‌ها که درمی‌آوردیم و تازه شرح آن صحنه‌ها و آن بازی‌ها را من به شعر در می‌آوردم و در کلاس با صدای بلند می‌خواندم و همه را غش‌غش به خنده می‌انداختم. فریبرز صدای هدهد درمی‌اورد و عدالت صدای بزغاله. خسرو کبوتر زیر لباسش قایم می‌کرد و در سر کلاس می‌پراند. و آن وقت ما بیعاران ته کلاس همه یکدفعه از پشت میزها به هوا می‌جستیم و می‌خواستیم حیوان زبان‌بسته را بگیریم. بیچاره معلمان که می‌خواستند در چنین بازار شام یا چنین باغ‌وحشی درس شیمی یا ریاضی بدهند!
تنها معلمی که بسیار جدی و موقر و به راستی هم محبوب و محترم بود و هیچ‌کس در سر کلاسش شلوغ نمی‌کرد شادروان دکتر تقی ارانی معلم فیزیک و مبارز مشهور بود. دکتر ارانی آن‌قدر فضل و دانش داشت که هم درس‌هایش قابل استفاده بود و هم صحبت‌های چندان شیرین و جذابی از شگفتی‌های جهان دانش و از اوضاع و احوال اجتماع می‌کرد که بچه‌ها حاضر بودند ساعت‌ها بنشینند و گوش بدهند، و هیچ دلشان نمی‌خواست که ساعت درس او به آخر برسد.

 

محمد قاضی، از پیشکسوتان ترجمه در ایران است. تلاش وی در طول بیش از نیم قرن در جهت آشنایی خوانندگان ایرانی با بزرگان ادبیات جهان باعث شد که هر کسی که در کار کتاب باشد ولو کم و گهگاه با نام محمد قاضی آشنا باشد.

کارنامه‌ی ترجمه‌های وی نزدیک به 70 اثر، از جمله: مادر، از پرل باک؛ دن کیشوت، از سروانتس؛ سپید دندان؛ از جک لندن؛ شاهزاد ه و گدا از مارک تواین؛ شازده کوچولو از آنتون دو سنت اگزوپری، و زوربای یونانی از کازانتزاکیس را در بر می‌گیرد

محمد قاضی در ۱۲ مرداد ماه سال ۱۲۹۲ هجری شمسی در مهاباد به‌دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در سال ۱۳۰۷ در آن شهر به پایان رساند و چون در آن زمان در مهاباد دبیرستان وجود نداشت به شغل آموزگاری مشغول شد. در همان اوان با شخصی به نام عبدالرحمان گیل که از کردستان عراق به مهاباد بازگشته بود آشنا شد. او دو زبان عربی و فرانسه را می‌دانست و قاضی با تلاش فراوان نزد او الفبای زبان فرانسه را آموخت.

او خود در این‌باره می‌گوید: «تحصیل زبان فرانسه در مهاباد آن زمان گناه کوچکی نبود. مردم آن عصر هنوز آنقدر خرافاتی و کهنه‌پرست بودند که تحصیل زبان ملت‌های غیر مسلمان را مجاز نمی‌دانستند. من می‌بایست ماهی ۵ تومان حق‌التدریس می‌دادم که نداشتم و هیچ روزنه‌ی امیدی هم نبود که مرا به این آروز رهنمون شود. نمی‌دانم التماس‌های معصومانه‌ی من باعث شد که گیل، دلش نرم شود و مرا مجاناً بپذیرد یا خود او می‌ترسید که اگر این شاگرد را هم رد کند کم‌‌کم زبان فرانسه فراموشش شود.»

در سال ۱۳۰۸ به تهران آمد و در سال ۱۳۱۸ موفق به اخذ دانشنامه‌ی لیسانس از دانشکده حقوق در رشته قضایی شد. او در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود

در همان زمان با ترجمه‌ی اثری کوچک از ویکتور‌هوگو به نام کلود ولگرد، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و یک‌سال بعد فیلمنامه‌ای از دن‌کیشوت را ترجمه کرد و پس از آن ۱۰سال ترجمه را کنار گذاشت

وفور ترجمه‌های نارسا و مبهم موجود در سال‌های دهه‌ی ۲۰ انگیزه‌ای برای پایان دادن به وقفه‌ی ۱۰ ساله‌ی قاضی در ترجمه ادبی بود. در آن زمان به دلیل ترجمه‌های سنگین و مشکل آثار فلسفی نویسنده‌ی نامدار فرانسوی آناتول فرانس، نوشته‌های وی در ایران خواننده‌هایی نداشت

در سال ۱۳۲۹، پس از صرف یک سال‌و نیم وقت روی کتاب جزیره‌ی پنگوئن‌ها از آناتول فرانس، قاضی برای یافتن ناشری برای چاپ این ترجمه دچار مشکلات فراوان شد. چون هیچ ناشری حاضر نبود فروش خود را با چاپ اثر از نویسنده‌ای که در ایران طرفداری نداشت به مخاطره بیاندازد.

تلاش قاضی برای چاپ این اثر بعد از سه سال نتیجه داد و این ترجمه به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، شناخت متفاوتی از آناتولی فرانس به مردم ایران ارایه کرد. در واقع با این ترجمه آناتولی فرانس به یک‌باره از ردیف نویسندگان بی‌بازار که کتابشان را در انبار کتاب‌فروشان در ایران خاک می‌خورد درآمد. در این‌باره نجف‌دریابندری در روزنامه‌ی اطلاعات آن‌زمان مطلبی با عنوان مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد نوشت.

در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو نوشته‌ی دوسنت‌اگزوپری را ترجمه کرد که تا سال ۱۳۶۹ سیزده بار تجدید چاپ شد.

در سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ با ترجمه‌ی دوره‌ی کامل دن کیشوت از شاهکارهای ادبیات جهان موفق به اخذ جایزه‌ی بهترین ترجمه‌ی سال از دانشگاه تهران شد.

محمد‌علی‌ جمالزاده، در مورد این ترجمه گفته است: اگر سروانتس فارسی می‌دانست و می‌خواست دن کیشوت را به فارسی بنویسد از این بهتر نمی‌شد.

در نمونه‌ای از شیوایی کلام و روانی قلم قاضی در این ترجمه می‌خوانیم:
«من عاقبت خواهم مرد و برای اینکه توفیقی مطلوب نه در حیات و نه در ممات نداشته باشم در اندیشه‌ی خویش لجوج و پابرجا خواهم ماند. یعنی خواهم گفت که عشق ورزیدن همیشه بر حق بوده و هست و آزادترین دل آن دل است که بیش از همه طوق بندگی بندگان عشق را به گردن دارد. سلطان عشق با درد و رنجی که به ما روا می دارد امپراطوری خود را در امن و امان می دارد.».

از مشخصات کار قاضی می‌توان از دقت، تعهد و وسواس وی در انتخاب آثار نام برد. معیار وی در انتخاب آثار ادبی روشنگری فکر خواننده بود. یعنی این‌که یک اثر بتواند مردم را با افکار نو و انسان‌دوستی و آزادی خواهی و مبارزه با خرافات و استبداد آشنا کند.

از دیگر ویژگی‌های کار وی امانت‌داری در نگه داشتن سبک مولف در عین وفاداری به متن اثر است. این مساله با توجه به تنوع زیاد ترجمه‌های وی دارای اهمیت فوق العاده‌ای است. چرا که قاضی معادل فارسی سبک نویسندگان بیشماری از نیکوس‌کازانتزاکیس که نویسنده‌ای شوخ‌طبع و شیرین‌بیان است تا رومن رولان که نویسنده‌ای خشک و جدی بود را یافته بود.

این موفقیتی بود که کمتر مترجمی به آن دست یافته است. ارایه‌ی ترجمه‌ی آثار نویسندگان مختلف با سبک‌های گوناگون غالبا به نحوی بوده که سبک نگارش همه یکی بوده و گویی که همه‌ی این کتاب ها را یک نویسنده نگاشته است. قاضی اما زبان مناسب ترجمه‌هایش را یافته بود. چنان که کوچکترین شباهتی بین ترجمه‌ی شازده کوچولو از دوسنت اگزوپری و ترجمه‌ی مهاتما گاندی از رومن رولان دیده نمی‌شود. چرا که در همه یک سبک و سیاق و شیوه نگارش و سبک نویسنده حفظ شده است.

پس از بازنشستگی قاضی به فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت که حاصل این دوره ترجمه‌ی کتاب‌های با خانمان از هکتور مالو، ماجراجوی جوان از ژاک ژروند و زوربای یونانی از نیکوس‌کازانتزاکیس است.

او بیش از نیم قرن، تلاش خود را در راه ترجمه ادامه داد و با اینکه از سال ۱۳۵۴ به دلیل سرطان حنجره از سخن گفتن محروم شد و تنها به وسیله‌ی دستگاه حرف می‌زد ولی کار ترجمه را ادامه می‌داد. خود می‌گفت:«روزی که ترجمه نکنم، آن روز مرده‌ام.» قاضی در طول حیات فردی پر‌تلاش، سرزنده، سرخوش و فروتن بود.

در پایان مقدمه زوربای یونانی پس از شرح شمه‌ای از شیطنت‌های زوربای یونانی خود نتیجه می‌گیرد که: حق این بود در پشت جلد کتاب به جای زوربای یونانی ترجمه محمد قاضی بنویسند: زوربای یونانی به ترجمه زوربای ایرانی.

محمد قاضی در ۲۴ دیماه ۱۳۷۶ در سن ۸۵ سالگی چشم از جهان فروبست و در شهر زادگاهش مهاباد به‌خاک سپرده شد. یادش گرامی و روانش شاد.

برگرفته از:
سرگذشت ترجمه‌های من، از: محمد قاضی
دمی با قاضی و ترجمه، از: عرفان قانعی‌فرد

 

ایبنا نوجوان: نام «محمد قاضی» برای خیلی‌ها آشناست. بزرگترها اگر اهل کتاب و کتاب‌خوانی باشند دست کم یکی از کتاب‌هایی را که قاضی ترجمه کرده است، خوانده‌اند و شما نوجوانانِ کتاب‌خوان حتی اگر کتاب‌های این مترجم را هم نخوانده باشید حتماً نامش را شنیده‌اید.
 

محمد قاضی یکی از کسانی است که ترجمه‌ی کتاب‌های خارجی در ایران را با تحول روبه‌رو کرد و با ترجمه تعداد زیادی کتاب از زبان‌های انگلیسی و فرانسه باعث شد مردم کتاب‌خوان‌تر شوند؛ آن هم در زمانی که ترجمه‌های موجود در بازار کتاب کم تعداد بودند و خیلی از مردم کتاب‌های ترجمه شده را به خاطر زبان سنگین و پیچیده‌شان نمی‌خواندند. تا سال‌ها قبل هم ترجمه‌های «قاضی» تنها نسخه‌های فارسی بعضی از کتاب‌های مهم جهان در ایران بود

آنچه خواندید اگرچه دلایلی است که نشان می‌دهد «قاضی» نقش مهی در ترجمه‌ی کتاب‌ها به زبان فارسی داشته اما دلیل اصلی معرفی او به بهانه‌ی سال‌روز تولدش این است که این مترجم مشهور از جمله نخستین کسانی است که کار ترجمه‌ی کتاب‌های ویژه‌ی نوجوانان را به زبان فارسی را انجام داده است

محمد قاضی 99 سال پیش، در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد به دنیا آمد. او تحصیلات دبستان را در مهاباد گذراند و در همان زمان به دلیل علاقه‌‌ی خاصی که به زبان‌آموزی داشت، آموختن زبان فرانسه را هم با کمک شخصی به‌نام «گیل»، که از کردهای عراق بود، آغاز کرد

قاضی بعدها به تهران آمد و در سال ۱۳۱۸ موفق به اخذ دانشنامه‌ی لیسانس از دانشکده حقوق در رشته قضایی شد. او در طول این دوران همیشه جزء بهترین شاگردان زبان فرانسه بود و در سال 1317 نخستین کتابش به نام «کلود ولگرد» اثر ویکتور ‌هوگو را ترجمه کرد. او یک‌سال بعد هم فیلمنامه‌ای را ترجمه کرد اما بعد از این دو ترجمه به مدت ۱۰سال کار ترجمه را کنار گذاشت. 

بالاخره در سال ۱۳۲۹، قاضی طلسم ده ساله را شکست و کتاب «جزیره‌ی پنگوئن‌ها»، نوشته‌ی آناتول فرانس را به فارسی ترجمه کرد. البته این مترجم بعد از سه سال موفق شد کتابش را منتشر کند و بعد از این اثر در سال ۱۳۳۳ کتاب «شازده کوچولو» نوشته‌ی دو سنت ‌اگزوپری را ترجمه کرد که تا سال ۱۳۶۹ سیزده بار تجدید چاپ شد

محمد قاضی کارمند وزارت دارایی بود و پس از بازنشستگی فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را آغاز کرد. در این دوره‌ی کاری، قاضی چندین کتاب برای نوجوانان ترجمه کرد. کتاب‌های «با خانمان» اثر هکتور مالو، «ماجراجوی جوان» نوشته‌ی ژاک ژروند چند کتابی هستند که قاضی در این دوره برای نوجوانان ترجمه کرده است

محمد قاضی عاشق بچه‌ها بود. او در کتاب «محمد قاضی کیست و چه کرد؟» نگاه این مترجم به بچه‌ها و تربیتشان آورده شده است: «هر وقت بچه‌های جامعه نه به یک فرد، بلکه به همه‌ی جامعه تعلق یافتند و کشور تماماً به صورت خانواده‌ی واحد درآمد، آن وقت می‌توان امیدوار بود که همه‌ی بچه‌ها در زیر چتر حمایت جامعه، از بیماری و جهل، رهایی یابند

قاضی با ترجمه کتاب‌هایی مانند «شاهزاده کوچولو»، «در آغوش خانواده»، «ماجراجوی جوان»، «پولینا چشم و چراغ کوهپایه»، «داستان کودکی چارلی چاپلین»، «با خانمان»، «پنج قصه از کریستسن آندرسون»، «پسرک روزنامه فروش» سعی کرد به رهایی بچه‌های ایرانی از جهل کمک کند. او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند.

محمد قاضی در ۲۴ دی‌ماه ۱۳۷۶ در سن ۸۵ سالگی از دنیا رفت و در شهر زادگاهش مهاباد به‌خاک سپرده شد. http://www.ibna.ir/vdcgxt9qxak9t34.rpra.html

 

درگذشت مترجم شهیر معاصر استاد "محمد قاضی" (1376 ش)

استاد محمد امامی قاضی که بعدها به محمد قاضی تخفیف شهرت داد، در مردادماه 1292ش در مهاباد به دنیا آمد. وی پس از اخذ لیسانس به کارهای متنوع اداری و دولتی روی آورد و به دلیل تسلط به زبان فرانسه، به ترجمه آثار برجسته ادبی و تاریخی جهان پرداخت که بی‏شک آشنایی نسل کنونی با حجم عظیمی از رمان‏های مشهور غرب، مرهون تلاش و ذوق‏ورزی‏های محمد قاضی است. نثر ترجمه‏های او چنان شیوا و رسا و بدون تعقید و گره است که آثارش را به واقع سرمشقی برای دیگر مترجمان ساخته است. قاضی به جز ترجمه آثاری از قبیل: دُن کیشوت، سپید دندان، جزیره پنگوئن‏ها، تاریک‏ترین زندان و مهاتما گاندی و... که جزو برترین آثار ادبی جهان محسوب می‏شوند، چند داستان و نیز کتابی درباره سرگذشتِ ترجمه‏هایش و کتابی با عنوان خاطرات یک مترجم دارد که در آن با بیانی بسیار جذاب از دوران کودکی و زندگی خود سخن گفته است. محمد قاضی گرچه بیش از سی سال از آخر عمر خود را تنها با عینک می‏دید و با سمعک می‏شنید و با صوتک سخن می‏گفت، اما تا واپسین روزهای عمر، از کار و خلاقیت باز نایستاد و بر گنجینه نفیس آفرینش‏های ادبی خویش گوهری دیگر می‏افزود. این استاد مترجم، سرانجام پس از تحمل سال‏ها بیماری، در 24 دی ماه 1376 ش در 84 سالگی دارفانی را وداع گفت و پیکرش بنا بر وصیت او در زادگاهش مدفون گردید.

http://www.rasekhoon.net/calender/show-1597.aspx

 

مردادماه هم‌زمان است با سالگرد تولد محمد قاضی، مترجم فقید ادبیات.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، محمد قاضی 12 مردادماه سال 1292 در مهاباد متولد شد. در سال 1307 گواهی‌نامه ششم دبستان را گرفت و چون مهاباد در آن زمان دبیرستان نداشت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار می‌کرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال 1315 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال 1318 در رشته حقوق قضایی دانش‌آموخته شد. از سال 1320 اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال 1307 که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کرد‌های عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علا‌قه‌مند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سال‌های 1317- 1318 به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.

او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) 1319، «سپیددندان» جک لندن، 1331، «جزیره‌ی پنگوئن‌ها»ی آناتول فرانس، 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، 1333، «ساده‌دل» ولتر، 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشده‌ی این مترجم هستند.

قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، 24 دی‌ماه سال 1376 در تهران درگذشت.

عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفت‌وگویی با ایسنا، ترجمه‌های محمد قاضی را برای خود خاطره‌انگیزمی‌خواند و خواندن‌ «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمه‌ی قاضی را برای خود در سن یازده‌سالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان می‌کند.

کوثری می‌گوید: یکی از مهم‌ترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتاب‌خوان کرد.

او مهم‌ترین ویژگی ترجمه‌های محمد قاضی را در زمانی که هنوز از نقد ترجمه‌ها، شیوه‌ها وتئوری‌های ترجمه خبری نبود، دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی و بازگرداندن آن به زبان مقصد می‌داند و ادامه می‌دهد: او به خوبی می‌توانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمه‌هایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.

کوثری همچنین اظهار می‌کند که قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی می‌دانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها می‌کرد و فارسی می‌شد.

این مترجم یکی از ویژگی‌های مترجمان نسل قبل از خود مانند محمد قاضی‌، رضا سیدحسینی‌، نجف دریا‌بندری‌ و ابوالحسن نجفی را در تربیت سنتی آن‌ها می‌داند که به واسطه این تربیت، فارسی‌خوان و فارسی‌دان می‌شدند و می‌گوید: وقتی همه آن‌ها فارسی را به خوبی می‌دانستند، بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آن‌چه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل می‌کند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.

کوثری درباره‌ی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتاب‌های او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیت‌هایی چون فرانسوی،‌ آمریکایی‌، چک‌، ایتالیایی‌، ارمنی‌، دانمارکی‌، انگلیسی‌، یونانی‌، اسپانیایی‌، اتریشی‌، روس‌، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان می‌دهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که می‌پسندیده، ترجمه می‌کرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.

مهدی غبرایی هم در گفت‌وگویی با خبرنگار ایسنا درباره‌ی محمد قاضی می‌گوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشم‌گیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران می‌کرد.

این مترجم درباره‌ی آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده، معتقد است: ‌قاضی بیش‌تر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده و در ترجمه‌ سلیقه‌اش بیش‌تر متوجه متن‌های روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشان‌ترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستان‌گویی در آن اهمیت زیادی دارد، یا برای مثال، او به سراغ جک لندن رفته یا از نیکوس کازانتزاکیس ترجمه کرده است که داستان در آثار آن‌ها اهمیت زیادی دارد و از کسانی چون مارگریت دوراس یا آلن رب گریه که در آثارشان پیرنگ اهمیت ندارد و رنگ‌آمیزی کلمات مهم است، ترجمه نکرده است.

او همچنین درباره زبان قاضی می‌گوید:‌ وقتی مترجم بتواند فضا و لحن متن اصلی را درک کند، هرچه فارسی‌نویسی‌اش شیواتر و سلیس‌تر و روان‌تر باشد، خواننده را بیش‌تر جذب می‌کند. قاضی با تسلط به زبان فارسی و شیرین‌زبانی خاص خودش مخاطب را جذب می‌کرد. شخصیت او هم همین ویژگی شیرین‌زبانی را داشته است.

http://isna.ir/fa/news/91051307649/%D9%8A%D8%A7%D8%AF%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%82%D8%A7%D8%B6%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%B4

یادی از محمد قاضی مترجم پرآوازه

یادی از محمد قاضی مترجم پرآوازه

مترجم برجسته ونامدار محمد قاضی روز چهار‌شنبه ۲۴ دیماه ۱۳۷۶ (۱۳ ژانویه ۱۹۹۸) دراثر سرطان حنجره درتهران درگذشت. وی که بهنگام مرگ ۸۵سال داشت مترجمی پرکاربود که نزدیک به پنجاه سال ازعمرخود را صرف ترجمه مجموعه‌ای کتاب ازمیان برجسته‌ترین آثار ادبی، سیاسی و تاریخی نویسندگان جهان نمود. محمدقاضی درطول زندگی پرثمرخویش نزدیک به ۷۰ اثر اعم از ترجمه و تألیف ازخود بجای گذاشته‌است و بدین ترتیب بهمت و تلاش وی کتابخوانان فارسی‌زبان به بخشی ازگنجینه ادبی جهان بانثری شیوا و روان دسترسی‌پیداکردند.

داشتن ذوق واستعداد درزمینه شعر ونثر، به‌محمدقاضی این امکان راداد که متون خارجی را با مهارت تمام وبا بکارگیری واژه‌هایی آهنگین و فصاحتی کم‌نظیر به‌فارسی برگرداند. وی براین باور بود که درکارترجمه لازمست که: مفهوم متن اصلی را برساند، لحن نویسنده حفظ‌شود، زبان خاص متناسب بامتن را بیابد، واژه‌های دقیق وخوش‌آهنگی انتخاب‌شود، دستورزبان رعایت‌ گردد، طول‌کلام ویا ایجاز نویسنده‌اصلی رعایت شود وبالاخره اینکه به نقطه‌گذاری اهمیت لازم داده‌شود.
محمدقاضی که بسال ۱۲۹۱ درمهاباد کردستان متولدشد، خود درباره شرح حال خویش چنین مینویسد:
«. . . پدرم امام جمعه مهاباد بود وبادختری از نوه عموهای خود بنام آمنه ازدواج کرد. پدرم سخت آرزومندبود که‌ثمره این وصلت پسری باشد ونامش را محمد بگذارد. . . ازقضا آرزویش برآورده شد وآمنه خانم پسری برایش آورد که اورا محمد نام نهادند. لیکن چندماهی بیش زنده نماند وبه‌بیماری سرخک ویاشایدهم آبله‌مرغان درگذشت وخانواده راداغدارکرد. اندوه پدر درماتم گنج بربادرفته‌اش بیحد واندازه‌بود وآنقدر غصه‌خورد وعذاگرفت تا خدادلش سوخت وباردیگر همسر را حامله کرد. . . پدرکه ازخوشحالی سرازپانمیشناخت، باوجود مخالفت شدید مادر، اسم این پسررانیز محمد گذاشت. مادرمعتقدبود که این اسم خوش‌یمن نیست کمااینکه برای بچه اول نبود. ولی پدر به‌اطمینان اینکه خدادلش راراضی کرده‌است که یک پسر محمدنام به‌او رواببیند، اصرارداشت که هرچه‌باداباد، نام این پسر نیز محمدباشد.

محمدثانی نیز بعداز هفت هشت‌ماه، نمیدانم چرا عمرخودرا به‌شماداد و زبان ملامت مادر رابه‌روی پدر گشود. . . دوسالی گذشت وازبچه خبری نبود تادراوایل سال سوم باز آثارحاملگی درمادر به‌ظهور رسید. بازدوران نشاط وشادی آمدو بی‌تابی برای دیدار پسرسوم به‌درجه‌ای بود که کم‌کم کار از روزشماری به‌ساعت‌شماری رسید. لحظه موعود که همه بابیصبری انتظار آنرامیکشیدند فرارسید وخداوند بادادن دختری به امام، مردحسرت به‌دل را بورکرد. انگار خداهم شوخی‌اش گرفته‌بود! بااینکه اسم‌گذاری این بچه دیگرمسئله‌ای نبودکه دربرنامه خانواده مطرح باشد، معلوم نبود به‌قصد یا برحسب تصادف اسمش راخدیجه‌(خه‌جی) گذاشتند. ولی دریغ که یک سال نگذشته خدیجه نیزبه‌دنبال آن دومحمد درگذشت، لیکن مرگش چندان غم وماتمی درخانه به‌بارنیاورد. . .

یکی دوسال پس‌ازمرگ خدیجه، آمنه خانم برای بارچهارم حامله‌شد. چه‌میشدکرد! شبهای زمستان درازبود وقلندربیکار وپیدابود که امام هنوز ازتلاش خود برای رسیدن به آرزویش دست‌برنداشته است. . . . این یکی پسربود وگرچه ظاهرا تصورمیشد که امام دیگر به‌گرد نام محمد نخواهدگشت وحتما ازدوضایعه پیشین به قدرکافی عبرت‌گرفته‌است، ولی اوهردو پایش رادریک کفش کرد واصرار ورزید که الا وللا اسم این یکی هم باید محمد باشد وبه‌هیچ قیمت حاضر نشد ازخر شیطان پایین بیاید. مادربیچاره که کم‌کم پی‌میبرد به‌اینکه مخالفتش بیشتر اثرمعکوس دارد وامام دست ازیکدندگی خود برنمیدارد به ناچار تن‌به‌رضاداد ونام محمد را به‌اکراه پذیرفت. این محمد ثالث منم . . . دریغ من شش یاهفت ساله بودم که او(پدر) مرد ونتوانست ازداشتن پسری محمدنام چندان که باید لذت ببرد. . .

تحصیلات ابتدایی‌ام‌را درشهر مهاباد درسال ۱۳۰۷ به‌پایان بردم. عمویی داشتم که تحصیلاتش را درآلمان کرده‌بود. درزمان "داور" که‌وزیر دادگستری ایران بودند ایشانرا ازآلمان آوردند ایران. ایشان‌هم اولادی نداشتندو من برادرزاده‌اش بودم. من‌را آورد به‌تهران وفرستاد به مدرسه دارالفنون. تحصیلات خودم رادرمدرسه دارالفنون درسال ۱۳۱۵ بپایان آوردم، دیپلم ادبی گرفتم و از آن به‌بعد وارددانشکده حقوق شدم. در اواخر خرداد ۱۳۱۸ به‌اخذ گواهینامه لیسانس ازدانشکده حقوق دررشته قضایی نایل آمدم. »

نخستین اثر محمد قاضی داستان کردی کوتاهی است بنام "زهرا عشق‌چوپان" که‌آنرابزبان فارسی برشته تحریر درآورد. این داستان اخیرا بزبان کردی نیز منتشرشده‌است. بعلاوه کتاب "خاطرات یک مترجم" درباره دوران کودکی وزندگی خویش، و "سرگذشت ترجمه‌های من" رانوشته‌است.

محمد قاضی کار ترجمه را با«کلودولگرد» اثر ویکتورهوگو شروع کرد وبدنبال آن توانست طی حدود۶۰سال نزدیک به ۷۰کتاب ترجمه کند. کتاب جزیره پنگوئن‌ها را درسال ۱۳۲۹ ترجمه‌کرد. درمورد این ترجمه برای جلب نظرناشران دچار مشکل شد چراکه‌ بنظرآنها آناتول فرانس برایشان بازار نداشت! تنها مقدمه‌ای از استاد سعیدنفیسی توانست این کتاب را بزیرچاپ ببرد.

ترجمه دن کیشوت که دوره کامل آن درسال ۱۳۳۷ _ ۱۳۳۶ بچاپ‌رسید جایزه‌بهترین ترجمه سال را ازطرف دانشگاه‌تهران بخود اختصاص‌داد.

ازمیان دیگر آثار ترجمه‌شده توسط محمد قاضی میتوان کتابهای زیر رانام‌برد:
ناپلئون، کمون پاریس، مسیح بازمسلوب، آزادی یامرگ، نان وشراب، سپیددندان، زوربای یونانی، ایالات نامتحد، آمریکای دیگر، سرمایه‌داری آمریکا، بیست کشور آمریکای لاتین، پاریس‌زمان‌ما، مادام بواری، گلیم سامگین، فاجعه سرخ‌پوستان، شاهزاده وگدا، دیویدکاپرفیلد، داستان‌درشهر، کردوکردستان(نوشته بازیل نیکیتین). . .

محمد قاضی درسال ۱۹۸۰ کتاب "ژانی‌گه‌ل" نوشته شاعر ونویسنده سرشناس کردستان عراق ابراهیم احمد را از کردی به‌فارسی برگردان (انتشارات آگاه)
محمد‌قاضی سالیان دراز از ناراحتی حنجره‌رنج‌میبرد وسرانجام دراثر ابتلا به‌سرطان حنجره درگذشت. وی فردی خوش‌مشرب بود. هنگامیکه برای معالجه این بیماری به‌ آلمان رفت پزشک متخصصی که‌‌امرمعالجه اورا برعهده‌میگیرد، بوی اطلاع میدهد که بعدازعمل وی دیگر قادر به‌صحبت‌کردن نخواهدبود.

محمدقاضی جواب میدهدکه «مهم نیست! من ازکشوری میآیم که حرف‌زدن ممنوع است!» 
هنگامیکه بیانیه «ما نویسنده‌ایم» توسط ۱۳۴ نویسنده در اکتبر ۱۹۸۵ منتشرشد، نام محمد قاضی نیز درمیان امضاکنندگان بود. رژیم تلاش گسترده‌ای بکارگرفت تا بهروسیله‌ای که شده عده‌ای را وادار کند تاامضایشان را پس‌بگیرند. ازآنجائیکه به‌جایگاه واهمیت نام محمد قاضی در این لیست واقف‌بودند، ویرا برروی تخت بیمارستان ناچارکردند امضایش راپس بگیرد. اما درهرحال وی کسی نبود که در جمهوری اسلامی بهنگام مرگش ازوی تجلیل شود. تاجاییکه یکی ازنشریاتی که درکردستان چاپ ومنتشرمیشود، ضمن گزارش مراسم تشییع جنازه باشکوه وی در مهاباد، طی سرمقاله‌ای تحت عنوان «سکوت مطبوعات درمقابل بزرگمرد ترجمه ایران» از جمله از " نابسامانی در قضای فرهنگی کشور " سخن میگوید.

احمد اسکندری
۱۳مارس ۱۹۸۸
باسپاس ازدوست گرامی حسن قاضی که‌اطلاعات کافی برای نوشتن این مطلب دراختیارم قرارداد.

احمد اسکندری

 
     

 

     
     
     
     
     
     

 

 

Categories

 
 

Farsi

آغاز
ترجمه‌
سی سال
گفتار

 
     

 

 
 

http://www.ashigolan.com/link_farsi.asp?pidFars=15

 دو ترجمه محمد قاضی از آثار خالق «زوربای یونانی» در نمایشگاه

19 اردیبهشت 1387 ساعت 12:47

انتشارات خوارزمی ترجمه زنده‌یاد محمد قاضی از دو اثر «زوربای یونانی» و «آزادی یا مرگ» اثر نیکوس کازانزاکیس (نویسنده یونانی) رااخیرا تجدید چاپ کرده و در نمایشگاه کتاب به متقاضیان عرضه می‌کند./

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دو ترجمه محمد قاضی از دو اثر ماندگار نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده یونانی اخیرا تجدید چاپ شده و در بیست و یکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به مخاطبان عرضه می‌شود.

این دو کتاب که «زوربای یونانی» و «آزادی یا مرگ» نام دارند در غرفه نشر خوارزمی واقع در سالن ناشران عمومی در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

انتشارات خوارزمی در هفته گذشته و در آستانه برگزاری نمایشگاه این دو کتاب را تجدید چاپ کرده است.

از نیکوس کازانتزاکیس به عنوان نویسنده‌ای نام می‌برند که دغدغه جامعه بشری رابه کلمات تبدیل کرده و به تحلیل آنها می‌پرداخته است.

این نویسنده، شاعر، خبرنگار،‌ مترجم و جهانگرد یونانی، در تاریخ ۱۸ فوریه ۱۸۸۳ میلادی در هراکلیون کرتای یونان زاده شد. او ناظر جنگ‌های داخلی اسپانیا بود و به کشورهای چون چین و ژاپن، مصر و بیت‌المقدس، ایتالیا و انگلستان، اتریش و قبرس و فرانسه مسافرت کرد. آثارش به اکثر زبان‌ها ترجمه شده‌است.

کازانتزاکیس به تناوب تحت تاثیر جریان‌های مختلف و زمان‌های متفاوت قرار گرفت که از میان آنها می‌توان از مسیحیت، بودیسم، فلسفه فریدریش نیچه، هانری برگسن، هنری جیمس، آرتور شوپنهاور نام برد.

وی ۵۰ سال پیش در ۲۶ اکتبر ۱۹۵۷ میلادی، در فرایبورگ آلمان، دیده از جهان فروبست. اما آثارش همچنان در جای‌جای جهان مطرح است و از «زوربای یونانی» بیش از ۵ ترجمه فارسی وجود دارد

کتاب کوچک و صدصفحه‌ای «سیر و سلوک» که در سال ۱۹۲۳ منتشر شد، اساس تفکرات فلسفی این نویسنده ‌است، آنچنان که سی و دو سال بعد کازانتزاکیس می‌نویسد:" کتاب سیر و سلوک مانند دانه‌ای بود که رویِش دیگر آثارم را باعث شد و پس از آن هرچه نوشتم تفسیر و تصویری از آن بود."

«زوربای یونانی» که فیلمی نیز به همین نام از روی آن ساخته شد، عنوان یکی دیگر از آثار جهانی او است. برخی دیگر از آثار او همچون «آخرین وسوسه‌های مسیح» و «آنکه باید بمیرد» نیز به فیلم‌های سینمایی پرفروشی تبدیل شده‌اند.

در ایران مترجمانی چون:محمد قاضی،محمود مصاحب،تیمور صفری، صالح حسینی و محمود سلطانیه، بیش از ۱۰ کتاب از آثار او را به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند.

از «زوربای یونانی» که در ایران و بسیاری دیگر از کشور‌های دیگر مطرح‌ترین رمان این نویسنده است،بیش از ۵ ترجمه فارسی وجود دارد.

http://www.ibna.ir/vdcgnt9q.ak9y74prra.html

محمد قاضی در سال 1292 در شهر مهاباد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را در تهران در رشته حقوق در سال 1318 به پایان رسانید. در طول سا لهایی که به مشاغل مختلف مشغول بود به شعر گفتن و ترجمه می پرداخت. از سال 1352 با کانون پرورش قکری کودکان و نوجوانان همکاری و به ترجمه کتابهایی در این زمینه پرداخت.نخستین ترجمه قاضی , کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو در سال 1317 منتشر شد.
والدین و انساب : پدر قاضی ملا و پیشنماز بود و به گفته خودش مادری سخت متعصب و مقید به سنن آباء و اجدادی داشت. نام پدرش , میرزا عبد ا لخالق قاضی , فرزند حاجی شیخ جلال , امام جمعه شهر مهاباد بود و مادرش آمنه دختر عموی پدرش بود.
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : قاضی درپنج سا اگی پدر خود را از دست داد و مادرش نیز پس از مرگ همسر , او و تنها خواهرش را ترک کردو با یکی از خوانین منطقه به نام فیض الله بیگی , ازدواج کرد. محمد دوران کودکی را ت حت سرپرستی مادر بزرگش در روستای چاغرلو گذراند ولی از هفت سالگی به مهاباد رفت وتحت سرپرستی قاضی علی , پدر زنده یاد قاضی محمد -قهرمان قرار گرفت.
تحصیلات رسمی و حرفه ای : محمد قاضی در دبستان سعادت مهاباد به تحصیل پرداخت. او در سال 1307 , دبستان را به پایان رساند وشاگرد اول شد, اما چون در آن زمان مهاباد دارای دبیرستان نبود , برای مدتی از تحصیل باز ماند. در سال 1308 به نزد عمویش دکتر جواد قاضی آمد و در دبیرستان دارالفنون به تحصیل پرداخت. در سال 1315 دیپلم خود را در رشته ادبی دریافت کرد و در همان سال وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد. قاضی در سال 1318 در همین رشته فارغ التحصیل شد.
خاطرات و وقایع تحصیل : قاضی علا قمند بود که برای تحصیل به دانشکده ادبیات رفته و در آنجا نام نویسی کند , لیکن این امر به دلیل مخالفت عمویش تحقق نیافت و وی ناچار وارد دانشکده حقوق شد. از جمله خاطرات خوش قاضی در دوران دانشجویی و افسری ارادت و آشنایی گرمی بود که با شاعره ارجمند خانم پروین اعتصامی داشت.
فعالیتهای ضمن تحصیل : قاضی در مهاباد شاگردعبد الرحمن گیو که از کردستان عراق به مهاباد آمده بود شد تا نزد او به کاری مشغول شود. به گفته خود قاضی , پایه های فن ترجمه زبان فرانسه و عشق به ترجمه در کنار گیو , در نهادش جان گرفت.
همسر و فرزندان : در فروردین سال 1342 قاضی با دختری گیلانی به نام فاطمه ازدواج کرد ولی او همیشه وی را ایران صدا می کرد.
وقایع میانسالی : قاضی در روز چهارم تیر ماه سال 1342 برای معالجه قلب همسرش عازم لندن شد و این عمل با موفقیت انجام شد ولی پزشکان از انجام عمل دیگری بر قلب مهسرش در آینده خبردادند که حداقل می بایست با یک فاصله چند سا له از عمل اول انجام می گرفت , در سال 1347 برای انجام عمل دوم آماده اعزام به لندن بود که همسرش بدرود حیات گفت. در تابستان 1345 به اتفاق برادران مادریش سفری به اروپا کرد که در این سفر به یاد ماندنی او با نویسنده مشهور آن زمان , بزرگ علوی که در برلین زندگی می کرد , ملاقات نمود.
مشاغل و سمتهای مورد تصدی : قاضی همزمان با تحصیل در دانشگاه تهران , در اداره بایگانی وزارت امور خارجه به صورت پاره وقت مشغول به کار گردید و پس از به پایان رساندن خدمت سربازی همزمان با ورود متفقین به ایران و فرار رضا شاه , در اداره بودجه اقتصادی وزارت دارایی به کار پرداخت. در اداره تصفیه املاک واگذاری به سمت رییس دفتد دکتر رضا کاویانی مدیر کل کارگزینی وزارت دارایی منصوب گردید و بعد از آن مامور اداره جیره بندی قند و شکر و چای تهران شد. همچنین چند ماهی نزد دوستش محمد علی مفرح در بانک صادرات کار کرد و پس از آن به عنوان مترجم در شرکت کامپاکس نزد آقای انوشیروان به فعالیت پرداخت.
فعالیتهای آموزشی : در اواسط سال 1352 به پیشنهاد سیروس طاهباز مدیر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری با این کانون را شروع کرد و به ترجمه کتابهایی در این زمینه پرداخت.
مراکزی که فرد از بانیان آن به شمار می آید : محمد قاضی در سال 1292 در شهر مهاباد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را در تهران در رشته حقوق در سال 1318 به پایان رسانید. در طول سا لهایی که به مشاغل مختلف مشغول بود به شعر گفتن و ترجمه می پرداخت. از سال 1352 با کانون پرورش قکری کودکان و نوجوانان همکاری و به ترجمه کتابهایی در این زمینه پرداخت.نخستین ترجمه قاضی , کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو در سال 1317 منتشر شد.
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : قاضی علاوه بر کارهای اداری به شعر گفتن و ترجمه نیز می پرداخت ولی خود اومعتقد بود که ؛؛ من پیش از پرداختن به کار ترجمه , شعر هم می سرودم, اما صادقانه این احساس به من دست داده بود که من هر چه شعر بگویم , هیچ وقت یک شاعر طراز اول نخواهم شد , این امید را داشتم که اگر بهترین مترجم نیز نشوم روزی در صف مترجمان خوب و عامه پسند قرار خواهم گرفت و من مترجم خوب و بنام بودن را بر شار بد و یا حتی متئسط بودن ترجیح می دادم.
جوائز و نشانها : به ابتکار دکتر خانلری مدیر مجله ادبی سخن , هر ساله مسابقه ای برای تعیین بهترین تالیف و ترجمه ترتیب می یافت و قاضی با ترجمه کتاب ؛؛ جزیره پنگوئن ها ؛؛ که تازه از زیر چاپ در آمده بود در آن شرکت کرد و مقام دوم را بعد از ترجمه شجاع ا لدین شفاء کسب کرد . کتاب ؛؛ دن کیشوت ؛؛ توانست جائزه نخست را در سال 1336 کسب کند.

http://www.iran-forum.ir/thread-2307.html

مردادماه هم‌زمان است با سالگرد تولد محمد قاضی، مترجم فقید ادبیات.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، محمد قاضی 12 مردادماه سال 1292 در مهاباد متولد شد. در سال 1307 گواهی‌نامه ششم دبستان را گرفت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار می‌کرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال 1315 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال 1318 در رشته حقوق قضایی دانش‌آموخته شد. از سال 1320 اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال 1307 که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کرد‌های عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علا‌قه‌مند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سال‌های 1317- 1318 به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.

او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) 1319، «سپیددندان» جک لندن، 1331، «جزیره‌ی پنگوئن‌ها»ی آناتول فرانس، 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، 1333، «ساده‌دل» ولتر، 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشده‌ی این مترجم هستند.

قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، 24 دی‌ماه سال 1376 در تهران درگذشت.

عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفت‌وگویی با ایسنا، ترجمه‌های محمد قاضی را برای خود خاطره‌انگیزمی‌خواند و خواندن‌ «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمه‌ی قاضی را برای خود در سن یازده‌سالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان می‌کند.

کوثری می‌گوید: یکی از مهم‌ترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتاب‌خوان کرد.

او مهم‌ترین ویژگی ترجمه‌های محمد قاضی را در زمانی که هنوز از نقد ترجمه‌ها، شیوه‌ها وتئوری‌های ترجمه خبری نبود، دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی و بازگرداندن آن به زبان مقصد می‌داند و ادامه می‌دهد: او به خوبی می‌توانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمه‌هایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.

کوثری همچنین اظهار می‌کند که قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی می‌دانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها می‌کرد و فارسی می‌شد.

این مترجم یکی از ویژگی‌های مترجمان نسل قبل از خود مانند محمد قاضی‌، رضا سیدحسینی‌، نجف دریا‌بندری‌ و ابوالحسن نجفی را در تربیت سنتی آن‌ها می‌داند که به واسطه این تربیت، فارسی‌خوان و فارسی‌دان می‌شدند و می‌گوید: وقتی همه آن‌ها فارسی را به خوبی می‌دانستند، بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آن‌چه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل می‌کند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.

کوثری درباره‌ی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتاب‌های او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیت‌هایی چون فرانسوی،‌ آمریکایی‌، چک‌، ایتالیایی‌، ارمنی‌، دانمارکی‌، انگلیسی‌، یونانی‌، اسپانیایی‌، اتریشی‌، روس‌، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان می‌دهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که می‌پسندیده، ترجمه می‌کرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.

مهدی غبرایی هم در گفت‌وگویی با خبرنگار ایسنا درباره‌ی محمد قاضی می‌گوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشم‌گیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران می‌کرد.

این مترجم درباره‌ی آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده، معتقد است: ‌قاضی بیش‌تر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده و در ترجمه‌ سلیقه‌اش بیش‌تر متوجه متن‌های روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشان‌ترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستان‌گویی در آن اهمیت زیادی دارد، یا برای مثال، او به سراغ جک لندن رفته یا از نیکوس کازانتزاکیس ترجمه کرده است که داستان در آثار آن‌ها اهمیت زیادی دارد و از کسانی چون مارگریت دوراس یا آلن رب گریه که در آثارشان پیرنگ اهمیت ندارد و رنگ‌آمیزی کلمات مهم است، ترجمه نکرده است.

او همچنین درباره زبان قاضی می‌گوید:‌ وقتی مترجم بتواند فضا و لحن متن اصلی را درک کند، هرچه فارسی‌نویسی‌اش شیواتر و سلیس‌تر و روان‌تر باشد، خواننده را بیش‌تر جذب می‌کند. قاضی با تسلط به زبان فارسی و شیرین‌زبانی خاص خودش مخاطب را جذب می‌کرد. شخصیت او هم همین ویژگی شیرین‌زبانی را داشته است.

 http://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6812-yadi-az-mohammad-ghazi-dar-salgard-tavalodash.html

مردادماه هم‌زمان است با سالگرد تولد محمد قاضی، مترجم فقید ادبیات. وی 12 مردادماه سال 1292 در مهاباد متولد شد.
در سال 1307 گواهی‌نامه ششم دبستان را گرفت و چون مهاباد در آن زمان دبیرستان نداشت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار می‌کرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال 1315 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال 1318 در رشته حقوق قضایی دانش‌آموخته شد. از سال 1320 اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال 1307 که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کرد‌های عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علا‌قه‌مند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سال‌های 1317- 1318 به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند. او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) 1319، «سپیددندان» جک لندن، 1331، «جزیره‌ی پنگوئن‌ها»ی آناتول فرانس، 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، 1333، «ساده‌دل» ولتر، 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشده‌ این مترجم هستند. قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، 24 دی‌ماه سال 1376 در تهران درگذشت. عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفت‌وگو با ایسنا، ترجمه‌های محمد قاضی را برای خود خاطره‌انگیزمی‌خواند و خواندن‌ «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمه‌ قاضی را برای خود در سن یازده‌سالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان می‌کند. کوثری می‌گوید: یکی از مهم‌ترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتاب‌خوان کرد. وی درباره‌ی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتاب‌های او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیت‌هایی چون فرانسوی،‌ آمریکایی‌، چک‌، ایتالیایی‌، ارمنی‌، دانمارکی‌، انگلیسی‌، یونانی‌، اسپانیایی‌، اتریشی‌، روس‌، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان می‌دهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که می‌پسندیده، ترجمه می‌کرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد. مهدی غبرایی هم درباره‌ محمد قاضی می‌گوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشم‌گیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران می‌کرد.

http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=102600به گزارش سه نسل، محمد قاضی ۱۲ مردادماه سال ۱۲۹۲ در مهاباد متولد شد. در سال ۱۳۰۷ گواهی نامه ششم دبستان را گرفت و چون مهاباد در آن زمان دبیرستان نداشت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار می کرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال ۱۳۱۵ از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال ۱۳۱۸ در رشته حقوق قضایی دانش آموخته شد. از سال ۱۳۲۰ اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال ۱۳۰۷ که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کرد های عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علا قه مند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سال های ۱۳۱۷ ۱۳۱۸ به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.

او در مجموع نزدیک به ۷۰ کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) ۱۳۱۹، «سپیددندان» جک لندن، ۱۳۳۱، «جزیره ی پنگوئن ها»ی آناتول فرانس، ۱۳۳۰، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، ۱۳۳۳، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، ۱۳۳۳، «ساده دل» ولتر، ۱۳۳۳ و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشده ی این مترجم هستند.

قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، ۲۴ دی ماه سال ۱۳۷۶ در تهران درگذشت.

عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفت وگویی با ایسنا، ترجمه های محمد قاضی را برای خود خاطره انگیزمی خواند و خواندن «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمه ی قاضی را برای خود در سن یازده سالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان می کند.

کوثری می گوید: یکی از مهم ترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتاب خوان کرد.

او مهم ترین ویژگی ترجمه های محمد قاضی را در زمانی که هنوز از نقد ترجمه ها، شیوه ها وتئوری های ترجمه خبری نبود، دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی و بازگرداندن آن به زبان مقصد می داند و ادامه می دهد: او به خوبی می توانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمه هایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.

کوثری همچنین اظهار می کند که قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی می دانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها می کرد و فارسی می شد.

این مترجم یکی از ویژگی های مترجمان نسل قبل از خود مانند محمد قاضی ، رضا سیدحسینی ، نجف دریا بندری و ابوالحسن نجفی را در تربیت سنتی آن ها می داند که به واسطه این تربیت، فارسی خوان و فارسی دان می شدند و می گوید: وقتی همه آن ها فارسی را به خوبی می دانستند، بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آن چه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل می کند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.

کوثری درباره ی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتاب های او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیت هایی چون فرانسوی، آمریکایی ، چک ، ایتالیایی ، ارمنی ، دانمارکی ، انگلیسی ، یونانی ، اسپانیایی ، اتریشی ، روس ، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان می دهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که می پسندیده، ترجمه می کرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.

مهدی غبرایی هم در گفت وگویی با خبرنگار ایسنا درباره ی محمد قاضی می گوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشم گیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران می کرد.

این مترجم درباره ی آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده، معتقد است: قاضی بیش تر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده و در ترجمه سلیقه اش بیش تر متوجه متن های روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشان ترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستان گویی در آن اهمیت زیادی دارد، یا برای مثال، او به سراغ جک لندن رفته یا از نیکوس کازانتزاکیس ترجمه کرده است که داستان در آثار آن ها اهمیت زیادی دارد و از کسانی چون مارگریت دوراس یا آلن رب گریه که در آثارشان پیرنگ اهمیت ندارد و رنگ آمیزی کلمات مهم است، ترجمه نکرده است.

او همچنین درباره زبان قاضی می گوید: وقتی مترجم بتواند فضا و لحن متن اصلی را درک کند، هرچه فارسی نویسی اش شیواتر و سلیس تر و روان تر باشد، خواننده را بیش تر جذب می کند. قاضی با تسلط به زبان فارسی و شیرین زبانی خاص خودش مخاطب را جذب می کرد. شخصیت او هم همین ویژگی شیرین زبانی را داشته است.

ایسنا

http://www.3nasl.com/contents/view/four-six-four-nine-one.aspx

یادی از محمد قاضی مترجم توانای ایرانی

بیست‌و‌چهارم دی‌ماه برابر با سال‌روز درگذشت «محمد قاضی»  مترجم برجسته ایرانی و مترجم آثاری معروفی چون «دن کیشوت» و «زوربای یونانی» به زبان فارسی است. وی زاده سال 1292 خورشیدی بود و در سال 1376 پس از پنجاه سال کار ترجمه و نوشتن که نتیجه تلاش او شصت‌و‌هشت اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است، درگذشت.

«محمد قاضی» فرزند «میرزا عبدالخالق قاضی» در دوازدهم مرداد سال ۱۲۹۲ خورشیدی در شهر مهاباد به دنیا آمد. قاضی در شانزده سالگی  با کمک عموی خود «میرزا جواد قاضی» که خود از آلمان دیپلم حقوق گرفته‌ بود و در وزارت دادگستری کار می‌کرد، به تهران رفت و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون و در رشته ادبی دیپلم گرفت و سه سال بعد دوره دانش‌کده حقوق دانش‌گاه تهران را در رشته قضایی به پایان برد. او در طول این دوران همیشه جزو به‌ترین شاگردان زبان فرانسه بود زیرا در نوجوانی زبان فرانسه را آموخته بود.

محمد قاضی از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ به مدت دو سال دوره خدمت نظام را با درجه ستوان دومی در دادرسی ارتش گذراند و در مهر ماه همان سال به استخدام وزارت دارایی درآمد و در نهایت  در سال ۱۳۵۵ از خدمت دولتی بازنشسته شد.

محمد قاضی کار ترجمه را از ابتدای دهه ۱۳۲۰ با ترجمه اثری کوچک از «ویکتور هوگو» به نام «کلود ولگرد»، آغاز کرد

وی در سال ۱۳۳۳ کتاب «شازده کوچولو» نوشته «سنت اگزوپری» را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. او هم‌چنین با ترجمه دوره کامل «دن کیشوت» اثر «سروانتس» در سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزه به‌ترین ترجمه سال را از دانش‌گاه تهران از آن خود کرد.

قاضی که در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شده بود برای معالجه به آلمان رفت، اما بیماری تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، به‌ علت از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمی‌توانست سخن بگوید و از دست‌گاهی استفاده می‌کرد که صدایی ویژه تولید می‌کرد. با این حال کار ترجمه را ادامه داد و ترجمه‌های جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار می‌یافت.

محمد قاضی سرانجام در سحرگاه چهارشنبه بیست‌چهارم دی‌ماه سال ۱۳۷۶ در سن ۸۴ سالگی در تهران درگذشت و در شهر زادگاه خود مهاباد به‌ خاک سپرده شد. ده سال بعد یعنی در فروردین‌ سال ۱۳۸۶ خورشیدی از تندیس وی به بلندی چهار متر در کوی دانش‌گاه مهاباد پرده‌برداری شد.

از آثار مهم ترجمه ‌شده توسط محمد قاضی می‌توان از این کتاب‌ها نام برد: جزیره پنگوئن‌ها، چهل روز موسی داغ اثر فرانتز ورفل، درد ملت، دن کیشوت اثر میگل سروانتس، زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس، شازده کوچولو، صلاح‌الدین ایوبی، قلعه مالویل اثر روبر مرل، کمون پاریس، مسیح بازمصلوب اثر نیکوس کازانتزاکیس، نان و شراب، آخرین روز یک محکوم اثر ویکتور هوگو، آدم‌ها و خرچنگ‌ها، آزادی یا مرگ اثر نیکوس کازانتزاکیس، ایالات نامتحد اثر ولادیمیر پوزنر، باخانمان، بردگان سیاه، پولینا چشم و چراغ کوهپایه، تاریخ ارمنستان، تاریخ مردمی آمریکا، تاریک ترین زندان، خداحافظ گری کوپر، داستان کودکی من اثر چارلی چاپلین، در زیر یوغ، در نبردی مشکوک، زن نانوا اثر مارسل پانیول، ساده‌دل، سپیددندان، سرمایه‌داری آمریکا، سگ کینه‌توز، سمرقند، شاهزاده و گدا، غروب فرشتگان، فاجعه سرخ‌پوستان آمریکا، کرد و کردستان، گاندی، کلود ولگرد، کلیم سامگین، کوروش کبیر، ماجراجوی جوان، مادر اثر ماکسیم گورکی، مادر اثر پرل باک، درباره مفهوم انجیل‌ها، نیه توچکا اثر فئودور داستایوسکی و آزادی یا مرگ.

http://www.neyestane.com/fa/index.php?option=com_content&view=article&id=968:1390-10-25-14-21-32&catid=46:-90&Itemid=656

 

خاطره محمد قاضی از ترجمه «شازده کوچولو»

کتاب عاریه‌ای را بدون اجازه صاحبش در دو هفته ترجمه کردم

خبرگزاری فارس:محمد قاضی که از روی یک علاقه کودکی زبان فرانسه را فرا گرفت، در طول 50 سال ترجمه آثار ادبی نزدیک به 70 اثر را ترجمه کرد. اما در میان این آثار کتاب «شازده کوچولو» ارج و قرب دیگری دارد و قاضی خاطره خواندنی از آن دارد.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، محمد قاضی در میان اهالی ادبیات چهره شناخته شده‌ای است و نیاز به توضیح ندارد. نزدیک به 15 سال است که دیگر قاضی در میان ما نیست اما ترجمه‌های وی همچنان منتشر می‌شوند. وی در طول 50 سال فعالیت ترجمه نزدیک به 70 اثر را به فارسی برگرداند. در میان آثار وی «شازده کوچولو» ترجمه دیگری است؛ زیرا قاضی برای اولین بار ایرانیان را با آنتوان دو سنت اگزوپری آشنا کرد. در ادامه خاطره محمد قاضی از انتشار این کتاب که به زبان خودش نقل شده آورده می‌شود.   

داستان آشنان شدن من با کتاب «شازده کوچولو» داستان شیرینی است. آن هنگام که در اداره حقوقی وزارت دارایی به خدمت مشغول بودم، یکی از دوستان با ذوق و با سواد که تحصیلاتش را در فرانسه انجام داده بود و زبان فرانسه را خوب می‌دانست، روزی در اداره به من گفت کتابی از فرانسه برایش رسیده است که بسیار شیرین و جذاب است و از خواندن آن کلی لذت برده است، به حدی که علاقه‌مند شده است و خیال دارد آن را به فارسی ترجمه کند.

من خواهشم کردم که اگر ممکن است آن را چند روزی به من امانت بدهد تا من نیز آن کتاب مورد پسند وی را بخوانم و سپس به او برگردانم. او با لطف و محبتی که به من داشت پذیرفت و روز بعد کتاب را آورد و برای مدت یک هفته به من سپرد که پس از آن حتما کتاب را به او برگردانم. تشکر کردم. وقتی به عنوان پشت جلد کتاب نگریستم، دیدم نام کتاب شازده کوچولو و اثر نویسنده‌ای به نام آنتوان دو سنت اگزوپری است. بار اول بود که با چنین کتابی برخورد می‌کردم. قول دادم که در ظرف همان یک هفته آن را بخوانم و سپس به او پس بدهم.

آن وقت، که سال 1333 بود، منزل من در خیابان امیریه، در چهارراه معزالسلطان واقع بود. از اداره که به خانه برمی‌گشتم، در میدان توپخانه، سوار اتوبوس می‌شدم و یکراست می‌رفتم در آن چهارراه پیاده می‌شدم و به خانه‌ام که در سیصد قدمی آنجا بود می‌رسیدم.

آن روز با کتاب دریافتی پس از تعطیل اداره، طبق معمول به توپخانه رفتم و سوار اتوبوس شدم و در همان جا، که در کنار پنجره نشسته بودم، کتاب را گشودم و شروع به خواندن کردم. چند صفحه‌ای که پیش رفتم به راستی آن قدر کتاب را جالب توجه و شیرین و دلنشین یافتم که اصلا متوجه نشدم کی اتوبوس از مسافر پر شد و کی به راه افتاد؛ و فقط وقتی به خود آمدم  که به انتهای خط، یعنی به ایستگاه راه‌آهن رسیده بود و شاگرد شوفر خطاب به من که تنها مسافر مانده در اتوبوس بودم گفت: آقا اینجا ته خط است، چرا پیاده نمی‌شوید؟

سرم را از روی کتاب برداشتم و اعتراض کردم که: ای آقا، من می‌خواستم در چهارراه معزالسلطان پیاده شوم، چرا حالا به من می‌گویید؟ گفت: آنجا هم اعلام کردیم که چهارراه معزالسلطان است دو، سه نفری پیاده شدند ولی شما پیاده نشدید. لابد در آنجا هم مثل حالا سرتان با کتاب گرم بود و نفهمیدید.

دیدم حق با او است، ناچار پیاده شدم و بیش از یک کیلومتر راه را پیاده رفتم. باری، کتاب شازده‌کوچولو را چندان زیبا و جالب توجه یافتم که دو روزه قرائت آن به پایان آوردم و تصمیم گرفتم که با توجه آن بپردازم. البته، دوست بنده نیز اظهار علاقه به ترجمه آن کرده بود، ولی چون تا به آن دم نه کتابی ترجمه کرده و نه چیزی با نام او به چاپ رسیده بود که مردم او را بشناسند و با نامش آشنا باشند، من حرفش را جدی نگرفتم و شروع به ترجمه کتاب کردم.

هفته موعود به پایان رسید و او کتابش را از من خواست. من، به عذر این که گرفتاری‌های خانوادگی مجال نداده است کتاب را به پایان برسانم و اکنون به نیمه‌های آن رسیده‌ام، خواهش کردم که یک هفته دیگر هم به من مهلت بدهد. او اعتراض کرد و جدا کتابش را خواست؛ ولی، چون من اصرار ورزیدم، پذیرفت و تاکید کرد که دیگر مهلت تمدید نخواهد شد و باید حتما در آخر هفته کتابش را به او پس بدهم. من، بی‌آن که بگویم به ترجمه آن مشغولم، قول دادم که حتما تا آخر هفته کتاب را پس خواهم داد و دیگر همه وقت خود را صرف ترجمه آن کردم تا در پایان دوازده روز دیگر کارم به پایان رسید. آن وقت کتاب را بردم و پس دادم دوستم با این که از خلف وعده من کمی دلگیر شده بود خوشحال کردم. ولی وقتی گفتم که آن را ترجمه هم کرده‌ام سخت مکدر شد و گفت: من خودم می‌خواستم این کار را بکنم، شما به چه اجازه‌ای و به چه حقی چنین کاری کرده‌اید؟ من که کتاب را برای ترجمه به شما نداده بودم.

گفتم:‌شما که تا به حال به کار ترجمه دست نزده‌اید، و من به همین جهت حرفتان را جدی نگرفته بودم. به هر حال، اگر از یک کتاب دو ترجمه در دست باشد مهم نیست و عیبی نخواهد داشت. اگر هم موافق باشید من حاضرم ترجمه کتاب را به نام هر دو مان اعلام کنم و ضمنا ترجمه خودم را هم به شما بدهم که، اگر با هر جای آن موافق نباشید، به سلیقه خودتان آنجا را عوض کنید و سپس بدهید تا کتاب به نام هر دومان چاپ شود.

گفت: خیر، من می‌خواستم فقط به نام خودم آن را ترجمه کنم و دیگر شازده کوچولو برای من مرده است. خندیدم و گفتم: اگر برای شما مرده است، من او را برای همه فارسی زبانان زنده کرده‌ام.

انتهای پیام/و

http://www.ghatreh.com/news/nn10609780/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%82%D8%A7%D8%B6%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%EF%BF%BD%D8%B4%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D9%88%DA%86%D9%88%D9%84%D9%88%C2%BB-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B9%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B2%D9%87

محمد قاضی از مترجمان برجسته دوره معاصر ایران است. وی ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت و نتیجه تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است. از آثار مهم ترجمه ‌شده توسط او می‌توان به دن کیشوت اثر سروانتس، نان و شراب اثر ایناتسیو سیلونه، آزادی یا مرگ و در زیر یوغ نام برد. او بیشتر از زبان فرانسه به فارسی ترجمه می‌کرد. محمد قاضی فرزند میرزا عبدالخالق قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد به دنیا آمد. میرزا عبدالخالق، امام جمعه مهاباد بود. محمد قاضی آموختن زبان فرانسه را در مهاباد نزد شخصی به ‌نام آقای گیواز کردهای عراق آغاز کرد . قاضی در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی خود میرزا جواد قاضی که از آلمان دیپلم حقوق گرفته‌ بود و در وزارت دادگستری کار می‌کرد، به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت. در سال ۱۳۱۸ دورهٔ دانشکده حقوق دانشگاه تهران را در رشتهٔ قضایی به پایان برد. او در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود. از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ دورهٔ خدمت نظام را با درجهٔ ستوان دومی در دادرسی ارتش گذراند. محمد قاضی در مهر ماه ۱۳۲۰ به استخدام وزارت دارایی درآمد ودر سال ۱۳۵۵ از خدمت دولتی بازنشسته شد.از ابتدای دههٔ ۱۳۲۰ با ترجمهٔ اثری کوچک از ویکتور هوگو به نام کلود ولگرد، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یک سال‌ و نیم وقت برای ترجمهٔ جزیره پنگوئن‌ها اثر آناتول فرانس، به ‌زحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما سه سال بعد که این اثر انتشار یافت، به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بی‌بازار که کتابشان را در انبار کتاب ‌فروشان در ایران خاک می‌خورد به درآمد. در این‌ باره نجف‌ دریابندری در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت. در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو نوشتهٔ سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمهٔ دورهٔ کامل دن کیشوت اثر سروانتس در سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزهٔ بهترین ترجمهٔ سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد. محمد قاضی پس از بازنشستگی به فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت که حاصل این دوره ترجمهٔ کتاب‌های باخانمان از هکتور مالو، ماجراجوی جوان از ژاک ژروند و زوربای یونانی از نیکوس کازانتزاکیس است. محمد قاضی در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد و هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، بیماری تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، به‌علت از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمی‌توانست سخن بگوید و از دستگاهی استفاده می‌کرد که صدایی ویژه تولید می‌کرد. با این حال کار ترجمه را ادامه داد، و ترجمه‌های جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار می‌یافت. محمد قاضی در سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در ۸۴ سالگی در تهران درگذشت. همسر وی، «ایران» پیش از او درگذشته‌ بود. محمد قاضی در شهر زادگاه خود مهاباد به‌ خاک سپرده شد. در فروردین‌ سال ۱۳۸۶ از تندیسی به بلندی 4 متر از محمد قاضی در کوی دانشگاه مهاباد پرده‌برداری شد.

http://negah.irib.ir/media/show_podcast/3771

درگذشت محمد قاضی؛ مترجم مشهور
محمد قاضی، مترجم شهیر معاصر در چنین روزی از سال ۱۳۷۶ هجری شمسی درگذشت.
محمد قاضی فرزند میرزاعبدالخالق قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ش در شهر مهاباد بهدنیا آمد. میرزاعبدالخالق، امام جمعه مهاباد بود. قاضی، آموختن زبان فرانسه را در مهاباد نزد شخصی به‌نام گیواز کردان آغاز کرد. قاضی در سال ۱۳۰۸ش با کمک عموی خود میرزاجواد قاضی که از آلمان دیپلم حقوق گرفته ‌بود و در وزارت دادگستری کار می‌کرد، به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ش از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت.
در سال ۱۳۱۸ش دوره دانشکده حقوق دانشگاه تهران را در رشته قضایی به پایان رساند. او در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود. از سال ۱۳۱۸ش تا ۱۳۲۰ش، دوره خدمت نظام را با درجه ستوان دومی در دادرسی ارتش گذراند. محمد قاضی در مهرماه ۱۳۲۰ش به استخدام وزارت دارایی درآمد و در سال ۱۳۵۵ش از خدمت دولتی بازنشسته شد.
از ابتدای دهه ۱۳۲۰ش با ترجمه اثری کوچک از ویکتور هوگو بهنام «کلود ولگرد»، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن حدود ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ش پس از صرف یک سال ‌و نیم وقت برای ترجمه «جزیره پنگوئن‌ها» اثر آناتول فرانس، به ‌زحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما سه سال بعد که این اثر انتشار یافت، بهدلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بی‌بازار که کتابشان در انبار کتاب‌فروشان در ایران خاک می‌خورد، بیرون آمد. در این‌ باره، نجف‌ دریابندری در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت.
در سال ۱۳۳۳ش کتاب «شازده کوچولو» نوشته سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمه دوره کامل «دن کیشوت» اثر سروانتس در سال‌های ۱۳۳۶ش تا ۱۳۳۷ش، جایزه بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد.
پس از بازنشستگی، قاضی به فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول شد که حاصل این دوره، ترجمه کتاب‌هایی همچون «باخانمان» نوشته هکتور مالو، «ماجراجوی جوان» نوشته ژاک ژروند و «زوربای یونانی» نوشته نیکوس کازانتزاکیس است.
قاضی در ۱۳۵۴ش به بیماری سرطان حنجره دچار شد. وی هنگامی برای معالجه به آلمان رفت که بیماری، تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، به‌علت از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمی‌توانست سخن بگوید و از دستگاهی استفاده می‌کرد که صدایی ویژه تولید می‌کرد. با این حال، کار ترجمه را ادامه داد و ترجمه‌های جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار می‌یافت.
وی ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت و نتیجه تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است. از دیگر آثار مهم ترجمه ‌شده توسط او می‌توان از «آدم‌ها و خرچنگ‌ها»، «نان و شراب»، «آزادی یا مرگ»، «خداحافظ گری کوپر» و «در زیر یوغ»، «سپیددندان»، «شاهزاده و گدا»، «گاندی» و «مادر» نام برد. او بیشتر از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه می‌کرد.
محمد قاضی، سرانجام در تاریخ بیست و چهارم دیماه سال ۱۳۷۶ هجری شمسی در سن هشتاد و چهار سالگی بیمارستان دی تهران بدرود حیات گفت. قاضی در زادگاه خود، مهاباد به‌ خاک سپرده شد. در فروردین‌ ۱۳۸۶ش از تندیس محمد قاضی به بلندی چهار متر در کوی دانشگاه مهاباد پرده‌برداری شد.

http://tebyan-zn.ir/detailed-papers/hasantaleb/282754/%DB%B2%DB%B4+%D8%AF%DB%8C%E2%97%8F+%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA+%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D9%82%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D8%9B+%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85+%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1/default.html

اَمرداد ۱۲۹۲ زاد روز محمد قاضی یکی از مترجمان برجسته در حوزه ادبیات است.

محمد قاضی دانش آموخته حقوق قضایی بود، وی در شهر مهاباد زاده شد. در سال ۱۳۰۷ که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کُردهای عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت.

نخستین ترجمه‌ی او برای کودکان و نوجوانان، در سال ۱۳۳۳ بود از کتاب "شازده کوچولو" اثر سنت اگزوپری است. او با ترجمه "شازده کوچولو"  وارد دنیای ادبیات کودک شد. این کتاب از سوی مترجمان زیادی به فارسی برگردانده شده است اما ترجمه محمد قاضی هنوز از بهترین ها به شمار می رود و هر سال باز چاپ می شود.

همکاری با کانون
در سال ۱۳۵۴ به دعوت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به همکاری با کانون پرداخت. در کانون، هم به ویراستاری کتابهای ترجمه شده برای کودکان و نوجوانان می‌پرداخت و هم خود به ترجمه آنها دست می‌‌زد. او همچنین در ترجمه گفتارهای صفحه‌های موسیقی آهنگسازان بزرگ‌، با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری داشت.

برخی از آثاری که او برای کودکان و نوجوانان ترجمه کرده است عبارتند از:
شاهزاده و گدا از مارک تواین ، ماجراجوی جوان از ژاک سرون ، پولیانا روشنایی کوهستان از آناماریا، ماتوته داستان کودکی من از چارلی چاپلین ، باخانمان از هکتور مالو ، سگ‌کینه‌توز آلبرتو واسکز فیگه‌روا، گروه پنج نفره و کولیها از انید بلا‌یتن، خرگوش کوچولو و زنبور از ابوالحسنی همراه با متن فارسی‌، ترکی، کردی، بی‌ریشه از نیکلا‌ی هایتون ، کره اسب آتشین از ولا‌دیمیر مایاکوفسکی.

قاضی در ۲۴ دی سال ۱۳۷۶ در پی سرطان حنجره در‌گذشت.

http://koodaki.org/ghazi

 

شاید هیچ گاه ، هیچ کس به اندازه ی کسی که موضوعی را به واقع لمس می کند نتواند سخن بگوید و از نقاط ضعف و قوت آن و جزئیات پنهانی آن پرده بردارد. ترجمه هم از این قاعده مستثنا نیست. و بدیهی ست که در مورد ترجمه نیز ، هیچ کس بهتر از یک مترجم خبره نمی تواند به خوبی سخن براند. بدین جهت سراغ یک ترجمه ی خوب را از محمد قاضی گرفتیم. وی ویژگی های یک ترجمه ی خوب ادبی را به هفت بخش تقسیم کرده اند.

 

 

از نظر همه ی اهل فن، ترجمه ی خوب و موفق ادبی آن ترجمه ای است که بتواند به پرسش های هفتگانه ی زیر پاسخ مثبت بدهد:

 

۱- آیا ترجمه، مفهوم متن اصلی را رسانده است؟

 

پاسخ درست به این پرسش در درجه ی نخست بستگی به این دارد که مترجم نه تنها به زبان خود از دید ادبی وارد باشد تا بتواند مفهومی را که از متن خارجی گرفته است به طرز درستی به زبان خود بیان کند، بلکه باید چه با معلومات اکتسابی خود در تحصیل زبانی که از آن ترجمه می کند و چه از راه کمک گرفتن از کتاب های فرهنگ، مفهوم درست متن را دریابد.

به عنوان مثال درست است که واژه ی "گره ناد" در زبان فرانسه به معنی انار و "گره نادیه" به معنی درخت انار است، ولی اولی به معنی نارنجک و دومی به معنی نارنجک انداز هم هست و مترجمی جمله ای فرانسوی را چنین ترجمه کرده بود: «دو درخت انار در راه فرانسه خشک می شدند» و حال آن که منظور نویسنده این بود: «دو نارنجک انداز به فرانسه برمی گشتند». اشتباه گرفتن نارنجک انداز با درخت انار باز محملی دارد، ولی روشن نیست چرا مترجم فعل فرانسوی "برگشتن" را به "خشک شدن" ترجمه کرده است؟ لابد فکر کرده بوده که درخت که نمی تواند برگردد، پس منظور از برگشتن درخت، خشک شدن آن است. دیگر فکر نکرده بود که در راه فرانسه درخت اناری وجود ندارد.

 

۲- آیا لحن نویسنده حفظ شده است؟

 

نویسندگان همه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان به تناسب ویژگی های روحی و فکری و اخلاقی شان با هم فرق می کند. نیکوس کازانتساکیس نویسنده ی یونانی، آدمی بوده است شوخ و بذله گو و خوش طبع و خوش بیان. رومن رولان نویسنده ی فرانسوی آدمی بوده است خشک و جدی. آناتول فرانتس مردی بوده است شیرین زبان ولی همیشه در گفته هایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمی کرده است. نویسنده ای مانند سنت اگزوپری (نویسنده ی شازده کوچولو) طبعی حساس و شاعرانه داشته است و دیگری چنین خصوصیاتی نداشته است.

این ویژگی های روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بی شک در نوشته های آنان بازتاب می یابد. و به عنوان مثال اگر شما به آثار نیکوس کازانتساکیس مانند "آزادی یا مرگ" یا "مسیح باز مصلوب" یا "زوربای یونانی" نگاه کنید پی می برید که شوخ طبعی و لوندی از سر تا پای کلمات او می ریزد.

بر عکس، اگر کناب "مهاتما گاندی" اثر رومن رولان یا یکی دیگر از کارهای او را بخوانید، می بینید که آن بزرگوار اندک لحن شوخی و مسخرگی یا شیرین زبانی و طنز گویی در گفتار و قلمش نیست و عین مطلب مورد نظرش را خشک و بی پیرایه به روی کاغذ آورده است. یا اگر "جزیره ی پنگوئن ها"ی آناتول فرانس را بخوانید، می بینید که آن مرد چه اندازه طنز و تمسخر در گفتار و در نوشته هایش دارد.

مترجم موفق آن است که در ترجمه اش بتواند همان خصیصه های گفته شده ی مربوط به هر نویسنده را حفظ کند و لحن ترجمه اش در ترجمه ی اثری از مثلن آناتول فرانتس با مارسل پروست فرق داشته باشد.

مترجم ممکن است متن را فهمیده باشد، ولی لحن کلام را درنیافته باشد. ما در فارسی مثلی داریم که می گوییم بفرما و بنشین و بتمرگ هر سه به یک معنی است، ولی میان لحن کلام "بفرما" با لحن "بتمرگ" زمین تا آسمان فرق است. حال اگر مترجم محترم "بفرما" را "بنشین" یا "بتمرگ" یا برعکس، ترجمه کند، مفهوم متن را رسانده ولی لحن متن اصلی را مراعات نکرده است.

 

۳- آیا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریافته است؟

 

نویسنده ای چون سروانتس که چهار صد سال پیش می زیسته یا چون بوکاچیو که هم دوره ی حافظ و مولانا عبید بوده است، یا رابله ی فرانسوی یا شکسپیر انگلیسی در زمان هایی می زیسته اند که نثر آن ها با نثر امروزی فرق داشته است. چنان که نثر مرزبان نامه یا کلیله و دمنه یا گلستان سعدی با نثر معاصر ما مثلن با نوشته های محمد حجاری یا بزرگ علوی یا جمال زاده فرق دارد. من اگر "دن کیشوت" سروانتس که مربوط به چهار سال پیش است یا "دکامرون" بوکاچیو که در ششصد سال پیش نوشته شده است را با همان نثر و زبانی ترجمه کرده بودم که مثلن "شازده کوچولو"ی سنت اگزوپری یا "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه را ترجمه کرده ام، بدون شک ترجمه ی موفقی نمی شد. این جا است که مترجم توانا آقای نجف دریابندری در یکی از نوشته هایشان به این نکته اشاره کرده و گفته است که: «محمد قاضی در ترجمه ی "دن کیشوت" زبان خاص متناسب با متن را دریافته است». حتا در میان آثار نویسندگان هم دوره نیز اختلاف زبان وجود دارد.

یک نویسنده ادبی و کتابی می نویسد، دیگری عامیانه یا به اصطلاح "آرگو" می نویسد. یکی نثرش زیبا و شاعرانه است و دیگری خشک و روزنامه ای است. مترجم باید حواسش را جمع کند و زبان متناسب با نوشته ی اصلی را بیابد. رعایت این نکات است که ترجمه را از حالت فن و حرفه ی صرف بودن در می آورد و به آن جنبه ی هنری می دهد و بدین ترتیب هر خواننده ای از خواندن این ترجمه ها پی می برد که زبان نویسندگان مختلف با هم فرق داشته است.

4- آیا مترجم واژه های درست و دقیق و خوش آهنگی به جای واژه های متن اصلی برگزیده است؟

 

واژه ها در زبان های خارجی نیز همچون در زبان فارسی معنی های متعدد دارند و گاه برعکس، برای یک معنی واحد واژه های گوناگون هست. در "دن کیشوت"، سروانتس با لحن خاص خود آن پهلوان پنبه را به صورت کسی توصیف کرده است که همیشه قیافه ی غم زده و محزونی دارد و من آن را به صورت "پهلوان افسرده سیما" آوردم که به گمانم از "پهلوان غمگین چهره" یا "محزون قیافه" خوش آهنگ تر است. برگزیدن واژه های خوش آهنگ و درست و دقیق یکی از جنبه های هنری کار ترجمه است که بر ارج و قدر آن به اندازه ی زیادی می افزاید.

 

۵- آیا منرجم در ترجمه ی خود، دستور زبان را رعایت کرده است؟

 

درست بودن هر نوشته بسته به آن است که در آن اصول و قاعده های دستور زبان رعایت شده باشد، وگر نه، آن نوشته غلط و از دید ادبی بدون ارزش خواهد بود. به کار بردن واژه هایی که از نظر دستوری نادرست هستند نیز مشمول این شرط است. در ترجمه ای به واژه ی "گزارشات" برخوردم که دلم به هم خورد. جمع بستن "گزارش" که یک واژه ی زیبای فارسی است با "ات" عربی از آن کج سلیقگی های زننده است و نیز اغلب دیده ام که در نرجمه رعایت فعل ها به مقتضای زمان نشده است یا این که ضمیر "آن ها" که ویژه ی اشیاء است برای اشخاص به کار رفته است و به جای آن که بنویسد: "آنان" یا "ایشان" رفتند، نوشته است: آن ها رفتند. این مراعات نکردن دستور زبان نیز که به درست نویسی مربوط می شود، در پایین آوردن ارزش ترجمه و هر نوشته ی دیگری بسیار موثر است.

 

٦- آیا طول کلام یا برعکس، ایجاز نویسنده ی اصلی رعایت شده است؟

 

این مساله به امانت در ترجمه مربوط می شود. گاه پیش می آید که نویسنده ی اصلی مطلبی را در یک کلمه یا در یک جمله ی کوتاه بیان کرده است. ولی می بینیم که مترجم آن را برای ادای مقصود کافی ندانسته و به شرح و بسط آن می پردازد که البته به خود نویسنده ربطی ندارد و مترجم از خودش آورده است.

پیدا است که چنین کاری از رعایت امانت به دور است و اگر به راستی هم آن واژه یا آن جمله نیاز به شرح و بسط بیش تری داشته باشد، مترجم خوب است که در پاورقی یا پی نوشت به شرح و تفسیر آن بپردازد و بنویسد که مثلن در این جا منظور نویسنده چنین و چنان است. مترجم معروفی که نیازی به نامیدن او نیست، گاه بوده که یک کتاب ششصد صفحه ای را در یک صد یا یک صد و بیست صفحه آورده و گاه برعکس، از یک اثر صد صفحه ای کتابی به حجم و قطر سیصد چهار صفحه ساخته است. پیدا است که در هر دو مورد ترجمه وفادار نیست و ربطی به متن اصلی ندارد و از این رو نمی توان ارزشی برای آن قایل شد.

در ادبیات خودمان نیز می بینیم که مثلن خیام یا سعدی یا حافظ یک دنیا مطلب را در یک بیت یا رباعی یا یک قطعه گنجانده اند، حال اگر مترجم فرانسوی یا انگلیسی یا هر زبان دیگری از آن بیت یا رباعی یا قطعه کتابی بنویسد، این دیگر ترجمه نیست، تفسیر است.

 

۷- آیا به نقطه گذاری (نشانه های نگارشی) اهمیت لازم داده شده است؟

 

در زبان فارسی کلاسیک، نقطه گذاری ِ مرسوم در نوشته های خارجی، وجود نداشت و از این رو مثلن یک متن پرسشی را به لحن عادی می خواندند و یا معلوم نبود که جمله در کجا به پایان رسیده یا نرسیده و این مساله مشکلات بسیاری را در کار خواندن پیش می آورد. اصول نقطه گذاری و به کارگیری نشانه های نگارشی از هنگام آشنایی با ادبیات خارجی، در نوشته های فارسی نیز وارد شده و لازم است که مترجم در متن خود آن ها را رعایت کند تا جمله های پرسشی از جمله های تعجبی و تحسینی تمیز داده شود و معلوم شود که جمله در کجا به پایان رسیده یا نقل قول از کیست و همه ی نکات دیگر "نقطه گذاری" punctuation تامین شود.

از مجموعه ی اصول و قاعده هایی که در بالا گفتیم و رعایت آن ها را در ترجمه شرط لازم برای کام یابی و توفیق در این کار دانستیم، چنین نتیجه می گیریم که به طور کلی کار ترجمه دارای دو بخش بنیادی است:

 

۱- یافتن مفهوم و پیام بیان شده در متن مورد ترجمه.

 

۲- یافتن لحن و سبک نویسنده و بازتاب دادن آن در متن ترجمه.

 

بخش نخست را "معادل مفهوم" و بخش دوم را "معادل سبک" می نامند و مجموع آن ها "معادل کامل متن اصلی" خوانده می شود.

در متن های ادبی، سبک شامل ویژگی هایی مانند لحن سخن، طنز و لطیفه، زبان ادبی یا عامیانه، انتخاب وازه ها، بازی با کلمات، فشرده یا بسیط بودن یا کوتاه و بلند بودن جملات و نقطه گذاری است.    

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/1379-2012-02-08-08-38-09.html

وی از مترجمین بنام جهان بوده است.

   
 

 

* قاضی ، محمد برای شرح احوال ابن مترجم بزرگ از نوشتة خود که در آغاز کتاب " سرگذشت ترجمه های من " به خط خود مترجم درج شده سود می جوییم . پدرش میرزا عبدالخالق و جدش آقا شیخ جلال هر دو قاضی و امام جمعة مهاباد بودند به همین علت ابتدا نام خانوادگی اش را امامی قاضی برگزید اما بعد این نام را فقط به " قاضی " بدل ساخت .
در خردسالی پدرش را از دست داد و مادرش با یکی از خوانین فیض الله بیگی ازدواج کرد . دوران کودکی اش را نزد مادر و ناپدری خود در روستا گذرانید ولی از هفت سالگی به بعد به مهاباد برگشت و تحت سرپرستی مرحوم قاضی علی پدر قاضی محمد بزرگ قرار گرفت . تحصیلات ابتدایی را درسال 1307 به پایان رسانید ولی چون در مهاباد دبیرستان وجود نداشت ناچار بیکار ماند و مرتباً به عموی خود میرزا جواد قاضی که دکتر حقوق شده و از آلمان به تهران برگشته بود نامه می نوشت که برای ادامة تحصیل او را به نزد خود ببرد .
سرانجام عمویش او را به تهران خواست و او در مرداد ماه سال 1308 به تهران رفت و در دبیرستان دارالفنون وارد شد و تحصیل خود را در رشتة ادبی به اتمام رسانید و درسال 1315 به دانشکدة حقوق راه یافت . در سال 1318 بعد از اخذ لیسانس در رشتة حقوق به خدمت سربازی فراخوانده شد و با درجة افسری در دادرسی ارتش به خدمت مشغول گشت . بعد از اتمام سربازی به استخدام وزارت دارایی در آمد و در سال 1322 با یک دختر رشتی ازدواج کرد .
وی در سال 1354 به بیماری سرطان حنجره مبتلا شد و تارهای صوتی خود را از دست داد و در اثر ناراحتی به تقاضای خود بازنشسته شد .
وی کار ترجمه را از همان دوران جوانی یعنی از سال 1317 آغاز کرد و تا پایان حیاتش که بیست و چهارم دی ماه هفتاد و شش دار فانی را وداع گفت در حدود هفتاد ترجمه و تألیف ارزنده از خود به یادگار گذاشت . دو کتاب ( خاطرات یک مترجم ) و ( سرگذشت ترجمه های من ) حسب حال و خاطرات خود اوست .
خدمات این مترجم بزرگ در خور تقدیر فراوان است . از میان آثار متعدد وی به موردی چند اشاره می شود . " کلودولگود " اثر ویکتورهوگو که نخستین ترجمه او است . " دن کیشوت " اثر سروانتیس " جزیره پنگوئن ها " اثر آناتول فرانس " سپید دندان " اثر جک لندن " شاهزاده و گدا " اثر مارک تواین " ساده دل " اثر ولتر . " مرده ریگ مادر " اثر پرل باک " آخرین روز یک محکوم " اثر ویکتورهوگو ... " زارا " داستانی است واقعی که خود قاضی آن را نوشته و ترجمه نیست .
بیشتر ترجمه های وی بارها تجدید چاپ شده است . مرحوم قاضی در شعر نیز ذوق خوبی داشت . در رثای پروین اعتصامی ترکیب بندی دارد که بند اول آن این است :
تا بنفشه دمید و لاله شکفت   
تا صبا زلف سنبلان آشفت
تا زمستان سرد و افسرده    
چهره از پرتو بهار نهفت
تا مهین اوستاد فروردین    
گوهر گوش ارغوان را سفت
تا نسیم سحر ترانة عشق    
صبحگاهان به گوش بلبل گفت
تا جهان شد ز خواب دی بیدار   
چشم پروین اعتصامی خفت
گفتی از رنج و غم خدای سخن   
ریخت از دیده قطره ای روشن

منابع : ( سرگذشت ترجمه های من ، محمد قاضی آغاز کتاب )
(
تاریخ فرهنگ و ادب مکریان صص 211-207 )
(
کیست و چه کرد محمد قاضی ، سید علی صالحی صص 33-28 )
(
مصاحبه با آقای احمد قاضی )

http://www.arturmia.ir/Default.aspx?page=13318&section=pfitem&mid=39932&id=27211

دوران جدید، دوران ترجمه:

مردم سرزمینی که امروزه ایران نامیده می‌شود هزاران سال در تنگنایِ باورهایِ طایفه‌ای و سنت‌هایِ خرافی گرفتار بودند. حاکمان دوران قاجار تلاشِ صمیمانه و موفقی در گسترشِ طایفه‌گری و آیین‌های خرافی در میان مردم داشتند. پایان حاکمیت فئودالیسم و گسترش شهرنشینی و ورود مفهومِ «آزادی» به ذهن و زبان ایرانیان حکومتِ قاجار را از میان برد. سال‌های پس از 1300 جامعه‌یِ ایران دچار دگرگونی سریع و شتابنده بود. پیدایش نهادهایِ نوین آموزشی مانند مدرسه و دانشگاه در ایران یکی از دگرگونی‌های شگرفِ تاریخ فرهنگی ایرانیان است. همزمان با دگرگونی فرهنگی، ترجمه در ایران پدیدار شد. بیشتر مترجمان، نویسندگانِ بزرگی بودند که کتاب‌های نویسندگان غربی را به خوانندگان ایرانی معرفی کردند. مترجمان نویسندگانِ متعهدی بودند که هدفشان گسترش آگاهی در میان خوانندگان بود. مردان بزرگی همچون محمد قاضی، نجف دریابندری، ابوالحسن نجفی، بهمن شعله‌ور، استاد حسن شهبازی، پرویز لشکری، ذبیح‌الله منصوری، پرویز داریوش، کریم امامی، م. الف. به‌آذین (محمود اعتمادزاده)، اسدالله امرایی، عزت‌الله فولادوند، کریم کشاورز، محمد مختاری، صفدر تقی‌زاده، جلال ستاری، کاظم فیروزمند و بسیاری دیگر زندگی خود را صرفِ ترجمه‌ی کتاب‌های نویسندگان بزرگ کردند. این بزرگان فرهنگِ کشور در تنگنایِ فرهنگی حاکم تلاشِ صمیمانه‌ای انجام داده‌اند تا صدای مردان و زنان اندیشمند جهان را به گوشِ خوانندگان ایران برسانند. مترجم‌ها روش‌های بیانگری و اندیشه‌های انسان‌های غربی را به ایرانیان معرفی کردند.

جایگاهِ محمد قاضی:

در میانِ مترجمان، محمد قاضی جایگاه بالایی دارد. محمد قاضی پنجاه‌و هفت کتاب از اندیشه‌های انسانی نویسندگان و اندیشمندان طراز اول چهار از گوشه جهان: ویکتور هوگو، آناتول فرانس، هکتور مالو، ولتر، گوستاو فلوبر، رومن رولان، بلز ساندرا، گی دو مو پاسان، ژول رومن، ولادیمیر پوزنر، ماریان دوبوزی، مارسل پانیول، فنلن واتین کابه از فرانسه؛ جک لندن، لئون برتن، آنتوان دوسنت اگزوپری، پیرل باک، کایل آنستوت، دی براون، جان اشتاین بک،  ا.ج.دمیب نیک و هاروه ی واسرمن  از ایلات متحده آمریکا؛ فیودر داستایوسکی، کری ولف، تارله، ژلوبوفسکایا، آ.ولکوف، واسیلی نیکیتین، ماکسیم گورگی و ایلیا ارنبورگ از اتحاد جماهیر شوروی؛  میگل دوسروانتس، ساوه درا، ژاک سرون و آنا ماریا ماتوته از اسپانیا؛ اینیا تسیوسیلونه، مالاپارته و بوکاچیواز ایتالیا؛ چارلز دیکنز و چارلی چاپلین از انگلستان؛ نیکوس کازانتزاکیس و گوستاس تاکتسیس از یونان؛ نیکلای هایتوف و ایوان وازوف از بلغارستان؛ مارسل نیدرگانگ از آلمان؛ ایوان اولبراخت از چکسلواکی؛ جرزی کوزینسکی از لهستان؛ هانس کریستین اندرسون از دانمارک؛ ابراهیم احمد از عراق؛ هراند پاسورماجیان از ارمنستان؛ امین مالوف از لبنان و فرانتز ورفل از اتریش  را ترجمه کرد. این کارنامه‌یِ درخشان برای یک مترجم شایسته‌یِ تحسین است.

محمد قاضی در ایران زندگی می‌کرد و در ایران نویسنده و مترجم را همیشه فردی بیگانه می‌پندارند. حکومتِ واپسگرای شاه با مترجم‌ها به روش بسیار غیرانسانی رفتار می‌کرد. بسیاری از مترجم‌ها مدتی را در زندان رژیم شاه سپری کردند. رژیم شاه بر  زندگی مترجم‌ها و نویسندگان سخت‌گیری میکرد، و سرانجام جهان بر خود او سخت گرفت: شاه همچون جانوری زخمی در جهانی به این بزرگی جایی را برای مُردن پیدا نمی‌کرد. امروزه دگرگونی‌های بزرگ سیاسی فضا را برای مترجم‌ها بهتر نکرده است. مترجم‌ها همچنان نادیده گرفته می‌شوند. در تبلیغاتِ گسترده‌یِ تلویزیون سخنی از نویسنده و مترجم نیست. بجای آنها، به فوتبالیست‌ها می‌پردازند. زمانی که برای زندگی، کژرفتاری‌ها، زشت‌گویی‌ها و مشکلات یک فوتبالیست در تلویزیون صرف می‌شود، بسیار بیشتر از زمانی است که صرف ادبیات و ترجمه می‌شود. قاضی در چنین فضایی «بزرگ» شد. در خلوتِ خانه‌یِ خویش ترجمه کرد و سرانجام در میان سکوتِ رسانه‌ای درگذشت.  محمد قاضی در 24 دی ماه 1376 درگذشت. شصت‌وسه روز پس از درگذشت محمد قاضی، یک فوتبالیست بنام سیروس قایقران در 18 فروردین 1377 درگذشت. مرگ محمد قاضی در تهران با سکوت رسانه‌ای و خاکسپاریش در مهاباد با دشواری برگزار شد. مرگِ قایقرانِ فوتبالیست با چنان گستردگی رسانه‌ای روبرو شد که گروه فراوانی به اشتباه فکر کردند براستی یک شخصیتِ تاریخی و فرهنگی مهمی مُرده است. تلویزیون ساعت‌ها به قایقران پرداخت. در مرگ محمد قاضی، سخنی از او و ترجمه در تلویزیون شنیده نشد. در فضای امروز هم، جوانی بنام محمد قاضی در یک تیم اصفهانی فوتبال بازی می‌کند. تبلیغات تلویزیونی برای این فوتبالیست چنان زیاد است که گاهی نامش جانشین نام محمد قاضی مترجم می‌شود. با تمام این سخنان، محمد قاضی نامی ماندگار در تاریخ ترجمه‌یِ ایران است.   

ترجمه و سانسور:

محمد قاضی در فضایِ حکومتِ کودتایی به کار ترجمه پرداخت. فشار و سانسور بر نویسندگان و کتاب درکشور حاکم بود. حکومتِ پوسیده‌یِ شاه نویسندگان و مترجمان را در زندان‌ها سرکوب می‌کرد. دستگاه سانسور اجازه نمی‌داد هر کتابی چاپ شود.  کاربردِ واژه هایی همچون «گل سرخ»، «لاله خونین»، «رفیق»، «مبارزه»، «خلق»، محروم»، «فقر» و بسیاری ممنوع بود. محمد قاضی کتابِ «داستانی از انسان‌ها و خرچنگ‌ها» اثر خوزه دوکاسترو، نویسنده‌یِ کشور برزیل را ترجمه کرده بود. هنگامی که نویسنده در سال 1342 به ایران سفر کرد، از قاضی پرسیده بود: «شنیده‌ام در ایران سانسور خیلی شدید است، شما چگونه کتاب‌هایتان را از سانسور دستگاه حاکم دور نگه می‌دارید؟» قاضی گفته بود:«... ما اینجا نمی‌توانیم از بدبختیها و بی‌عدالتی‌های رایج در کشورمان مستقیم سخن بگوییم، چون سرو کارمان با ساواک و زندان و زجرو شکنجه خواهد بود. ولی اگر نویسنده ای -  مثل شما -  دردها و بدبختی های مردم ستم‌کش کشورش را در کتابی عرضه کرده باشد و ما حس کنیم که آن چه بر سر مردم کشور ما می‌آید، درست همان است که در آن کتاب تشریح و توصیف شده است؛ به ترجمه آن می‌پردازیم تا تسکینی به درد دل خود بدهیم. اگر مورد اعتراض و تعقیب دستگاه سانسور قرار گرفتیم؛ می‌گوییم: اینها مربوط به فلان کشور عقب‌مانده است و ربطی به کشور پیشرفته و مهم ما ندارد. به عبارت دیگر، ما در پناه نام شما «حرف های خودمان را می زنیم.» (سرگذشت ترجمه های من، 345)

قاضی هرگز از روی تفنن و یا به خاطر سفارش ترجمه نکرد. قاضی نخست باید خود را راضی می‌کرد. قاضی بر این باور بود که آثار باید روشنگر باشند و واقعیت‌های زندگی و راه و رسم انسانیت را به همگان بیاموزد. قاضی کتابهایی را انتخاب می‌کرد که به گمان خویش باید به منافع محرومان، دمکراسی، صلح و دوستی میان انسانها و ملت ها متعهد باشند و نیازهای جامعه را برآورده سازند.

شهرت محمد قاضی:

محمد قاضی مترجمی متعهد بود. تعهد قاضی سرشتی از نوع تعهد «ژان پل سارتر» داشت. قاضی در «میدان خالی فرهنگ نوشتاری» و به دلیل انتخابِ کتاب‌های متعهد در ایران معروف شد. قاضی تا پایان عمر به اندیشه‌یِ «خدمت به مردم از راه ترجمه» اعتقاد داشت. مهم نیست که این باور قاضی تا چه پایه درست به نظر برسد، مهم آن است که قاضی تا پایان عمر به آن باور پایبند ماند. محمد قاضی را با ترجمه‌یِ «دُن کیشوت» (در سال 1336) رمانسِ نویسنده‌یِ اسپانیایی «سروانتس» در ایران شناختند. دُن کیشوت سرگذشت غمبار انسانی است که خودش را در کتاب‌هایش غرق کرده بود. دن کیشوت شب‌ها از تاریک‌روشن غروب تا سپیده‌دم و روزها از طلوع آفتاب تا وقتی هوا تاریک‌تر می‌شد سرگرم خواندن بود؛ و در نتیجه از کم‌خوابی و مطالعه‌یِ زیاد مغزش خشک و عقلش زائل شد. «دن کیشوت» درباره‌یِ «تراژدی خواندن» است. دن کیشوت، قهرمان زیاده‌روی در خواندن است. مسأله تنها در بد بودن کتابها نیست، بلکه در میزان خواندن دن کیشوت است. خواندن تنها تخیل او را منحرف نکرده، بلکه آن را ربوده است. فکر می‌کند دنیا درون کتاب است. دن کیشوت در اثر «کتاب‌زدگی» از رسوایی یا گمراهی فراتر می‌رود. دیوانه،  ژرف‌اندیش، قهرمان و براستی بلند‌نظر می‌گردد. «دن کیشوت» دلش می‌خواهد حتا کاغذ‌پاره‌هایی  را هم بخواند که در خیابان‌ها ریخته‌اند.

«دن کیشوت» نخستین و مهم‌ترین رویداد درباره‌یِ اعتیاد به خواندن ادبیات است. دن کیشوت هم نکوهش نهاد ادبیات و هم پیامی پرشور به ادبیات است. «دن کیشوت» کتابی بی‌پایان است که موضوعش همه‌چیز( تمام دنیا) و هیچ‌چیز( درون ذهن یک نفر- یعنی دیوانگی) است. رمان سروانتس بی‌پایان، طولانی، خودویرانگر، انعکاسی، شادی‌آور، غیر‌مسئولانه، حجیم و همانند‌سازی خود است. تصویر دقیقی از آن بی‌پایان باشکوهی است که ادبیات نام دارد. دن کیشوت هذیان شکننده‌ای است که بنیادش، نویسندگی و گستردگی جنون‌آمیز آن است. نویسنده در درجه اول خواننده است؛ خواننده‌ای که اختیار از کف داده، خواننده‌ای خودسر، خواننده‌ای گستاخ که ادعا دارد می‌تواند کار را بهتر انجام دهد. با این همه وقتی بزرگ‌ترین نویسنده دوران خود، داستان روشنگر خود را درباره‌یِ کار نویسندگی نوشت، به درستی نویسنده‌ای متعلق به آغاز سده‌یِ بیستم را خلق کرد که تصمیم گرفته بود در بلندپروازانه‌ترین اقدام خود بخش‌هایی از « دن کیشوت» را بنویسد. «دن کیشوت» بیشتر از هر کتابی که تاکنون نوشته شده، ادبیات است.

دن کیشوت بعد از انجیل پرخواننده‌ترین  کتاب دنیای باخترزمین است. سروانتس با نگارش دن کیشوت، کتاب را در ردیف بزرگترین کتاب‌های جهان و خود را به نام یکی از بزرگترین نویسندگان جهان درآورده است. دن کیشوت زینت فرهنگ اسپانیاست.

خلاصه‌یِ «دن کیشوت»:

در روستایی واقع در استان مانش در اسپانیا نجیب‌زاده‌ای بی‌چیز و گوشه‌نشین بنام «آلونزو کیشانو»  زندگی می‌کرد. دراتاق ویرانِ خود تنها به خواندن کتاب‌هایی در مورد افسانه‌های شوالیه‌ها و قهرمانان رزم‌آور مشغول بود. آلونزو پس از ماههاا چنان در ژرفای ادبیات خیال‌انگیز فرو رفت که رفته رفته خود را در گمان و خیال خودش، سلحشوری توانا و شکست ناپذیر پنداشت. یک روز زره فرسوده پدربزرگ را بر تن کرد، یابویی نیمه جان سوار شد، نام خود را دن کیشوت نهاد و برای کمک به رنج‌دیدگان و مبارزه با ظالمان سفرش را آغاز کرد. آلونزو برای اینکه آیین شوالیه‌گری را براستی انجام دهد، یک دختر روستایی را بعنوان دلدار خود در نظر گرفت و «سانچو پانزای» ده‌نشین را که در سفاهت و ابلهی مشهور بود بعنوان دستیار خود انتخاب کرد و در وادی سفر گام نهاد. داستان رمانس، روبرو شدن دن کیشوت و دستیار او با واقعیت‌های دنیای بیرونی است که هیچ شباهت ونزدیکی با آرمان‌هایی ندارد که دن‌کیشوت و دستیارش در سرمی‌پرورانند. رودررویی دن کیشوت با رویدادهای محیط بیرون را سروانتس آنچنان استادانه به تصویر کشیده که خواننده هنگام خندیدن بر حماقت و خام‌اندیشی دن کیشوت، برای سرنوشت او دل می‌سوزاند و غمگین می‌شود .

در یکی از صحنه‌های داستان، دن‌کیشوت و دستیارش با دو راهب مفلوک برخورد می‌کنند. راهب‌های بینوا در کنار کالسکه حرکت می‌کردند و در کالسکه بانویی نشسته بود. دن‌کیشوت بی‌درنگ به دستیار خود سانچو رو کرده و اعلام می‌کند که این‌بار دشمنان سفاک، شاهزاده خانمی را به اسارت گرفته‌ و می‌برند و او که رزم‌آوری دلیر است باید شاهزاده خانم را نجات بخشد. نتیجه این حمله دلاورانه به کالسکه آن است که سانچو از بیم کتک‌خوردن به سویی می‌گریزد و دن‌کیشوت نالان به سویی حرکت می‌کند. سانچو پانزا در ادامه داستان بخاطر اشتباهات ارباب خود توسط صاحب یک مسافرخانه به اسارت گرفته‌ می‌شود. صاحب مسافرخانه سانچو را در یک پتو پیچیده و در گوشه‌ای از مسافرخانه بعنوان گروگان نگه می‌دارد. در نبردی دیگر دن کیشوت و سانچو به رمه‌ای یورش می‌برند. آنان رمه را دشمنان خود می‌پندارند. پایان این سلحشوری نیز جز کتک خوردن او و دستیارش نیست..

در بخش‌های پایانیِ داستان دن کیشوت و دستیارش در شهر بارسلون درمیان ساختمان‌های بلند و لنگرگاه‌ها حضور پیدا می‌کنند.  در بارسلون دن کیشوت به مبارزه‌ای می‌پردازد و از آن پیروز بیرون می‌آید. دن کیشوت اطمینان یافته که شوالیه‌ای بی‌مانند و بی‌رقیب است. سرانجام دون‌کیشوت و دستیارش به روستای خود باز‌می‌گردند. دن کیشوت پس از سفرهای طولانی، پیر و خسته به بستر مرگ و بیماری می‌افتد. پایان کار دن کیشوت با آن آرمان‌های سلحشورانه‌اش بسیار اندوهناک است.

درونمایه‌یِ «دن کیشوت»:

داستان دن کیشوت سفر شخصیتی آرمانگرا در دنیایی است که آرمانها را نادیده می‌گیرد و برای تفریح و شادی با عاملِ آرمانها بازی می‌کند. دن کیشوت دارای دو سویه‌یِ معنایی است. از سویی، داستان به انسان‌هایی اشاره دارد که با ابزار ناکارآمد گذشته و با باورهای روزگار گذشته تلاشِ صمیمانه‌ای دارند تا دنیایی نو را بسازند. این سویِ داستان، سبب خنده‌یِ خواننده می‌شود.  از سویِ دیگر، دن کیشوت انسانی است که در راهش پایداری بی‌پایانی دارد. پایداری در باورها، دن کیشوت را انسانی می سازد که خواننده در اندوهش اندوهناک می‌شود. دن کیشوت آشکارگی شادی و اندوه همزمان در دنیای ادبیات است.

زندگی و مرگ:

 محمد قاضی فرزند میرزا عبدالخالق قاضی در 12 مرداد 1292 در شهر مهاباد به دنیا آمد و در 24 دی ماه 1376 در تهران درگذشت. قاضی را در گورستان شهر مهاباد به خاک سپردند.

http://www.tebyan-zn.ir/up/bagerihamidi/284865/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%82%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D8%8C_%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%DB%8C_%D9%85%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF/default.html#.ULyD0oYX7IU

خلاصه : محمد امامی قاضی در سال 1292 شمسی ، در شهر مهاباد متولد گردید. پس از مدتی در درمهاباد در سال 1308 به تهران نزد عمویش رفته و در دبیرستان دارالفنون به تحصیل پرداخت. در سال 1315 دیپلم خود را در رشته ی ادبی دریافت کرد و در همان سال وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال 1318 فارغ التحصیل گردید. قاضی پس از خدمت نظام به کارهای متنوع اداری و دولتی روی آورد.آشنایی تسلط به زبان فرانسه ، آرام آرام او را وارد کارترجمه نمود و تا پایان زندگی ، وقت عمر خویش را صرف ترجمة آثار برجسته ی ادبی و تاریخی ساخت . استاد محمد قاضی پس از سال ها تحمل بیماری سرطان ، در روز 24 دی ماه سال 1376 چشم از جهان فروبست.
گروه : علوم انسانی
رشته : حقوق
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : محمد امامی قاضی در پنج سالگی پدر خود را از دست داد و مادرش نیز پس از مرگ همسر خود تنها خواهرش را ترک کرد و با یکی از خوانین منطقه ، به نام فیض الله بیگی ، ازدواج کرد. محمد دوران کودکی را تحت سرپرستی مادر بزرگش در روستای چاغرلو گذراند ، ولی از هفت سالگی به مهاباد رفت و تحت سرپرستیِ قاضی علی قرار گرفت.
تحصیلات رسمی و حرفه ای : محمد امامی قاضی در دبستان سعادت مهاباد به تحصیل پرداخت. در سال 1307 دوره ی دبستان را به پایان رساند و چون مهاباد فاقد دبیرستان بود ، برای مدتی از تحصیل بازماند. وی در سال 1308 به تهران نزد عمویش دکتر جواد قاضی رفت و در دبیرستان دارالفنون به تحصیل پرداخت. در سال 1315 دیپلم خود را در رشته ی ادبی دریافت کرد و در همان سال وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال 1318 تحصیلات خودرا به اتمام رساند.
فعالیتهای ضمن تحصیل : نخستین درخشش های ادبی محمد امامی قاضی در طبع آزمایی های وی در دوران تحصیل در دارالفنون نمایان شد و او چنان توان ادبی خودرا به شمارش نهاد که توانست درهمان زمان نام خود را درفهرست شاعران جوان خطه کردستان قرار دهد .
وقایع میانسالی : محمد امامی قاضی از سال 1328 به کار ترجمه پرداخت و این زمانی بود که خفقان و سانسور رژیم ، کارِ نویسندگی را بسیار سخت نموده بود ؛ وی در شرایطِ به وجود آمده دست از کار نکشید و همین امر باعث زندانی شدن او گردید.
بیماری سرطان حنجره از جمله وقایع دیگری بود که قاضی دچار آن شد؛ او در سال 1354 جهت معالجه به آلمان سفر کرد و متأسفانه پس از عمل جراحی قدرت سخن گفتن را ازدست داد و به وسیله ی یک بلندگوی ویژه ، که در حنجره نهاده شده بود ، حرف می زد.
زمان و علت فوت : محمد امامی قاضی پس از سال ها تحمل بیماری سرطان ، در روز 24 دی ماه سال 1376 چشم از جهان فروبست.
فعالیتهای آموزشی : محمد امامی قاضی پس از خدمت نظام به کارهای متنوع اداری و دولتی روی آورد.
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : محمد امامی قاضی آشنایی و تسلطی قاضی به زبان فرانسه ،زمینه ترجمة شفاهی و نیز کتبی بعضی آثار را برای اوفراهم ساخت و این مسأله موجب شد که اندک اندک در خود توانِ قریحه ی ترجمه را کشف کند و تا پایان زندگی ، هم خویش را صرف ترجمه ی آثار برجسته ی ادبی و تاریخی سازد.
آرا و گرایشهای خاص : محمد امامی قاضی در پاسخ به اینکه وی چگونه شیوه های گوناگونی را که هر متن لازم دارد ، در می یابد و به فراخور هر قسمت ، نثری متناسب با آن قسمت می آورد ، چنین اظهار نظر می کند: « من شخصاً در این مورد معتقدم که نثر اثری که مترجم در کار ترجمه ی آن است ، بهترین راهنمای او در انتخاب ناخودآگاه نثری است که باید برای ترجمه بیاورد ، و من همیشه در ترجمه های خود پای بند به این اصل اساسی بوده ام که نثر نوشته را متناسب با لحن و سبک و زمانِ نوشته اثر و خصوصیات روحی نویسنده انتخاب می کنم.
 

آثار :
    1  
ترجمه ی آخرین روز یک محکوم
      ویژگی اثر : تألیف : ویکتور هوگو ، چاپ هشتم.

2  ترجمه ی آدم ها و خرچنگ ها
      ویژگی اثر : تألیف : خوزوئه دو کاسترو ، چاپ پنجم.

3  ترجمه ی آزادی یا مرگ
      ویژگی اثر : تألیف : نیکوس کازانتساکیس ، چاپ ششم.

4  ترجمه ی ایالات نامتحد
      ویژگی اثر : تألیف : ولادیمیر پوزنر ، چاپ چهارم.

5  ترجمه ی باخانمان
      ویژگی اثر : تألیف : هکتور مالو ، چاپ سوم.

6  ترجمه ی بردگان سیاه
      ویژگی اثر : تألیف : کایل آنستوت ، چاپ دوم.

7  ترجمه ی بیست کشور آمریکای لاتین
      ویژگی اثر : تألیف : مارسل نیدرگانگ ، چاپ دوم ، در سه مجلد.

8  ترجمه ی پسرک روزنامه فروش
      ویژگی اثر : تألیف : دمی نیک.

9  ترجمه ی پنج قصه
      ویژگی اثر : تألیف : هانس کریستیان آندرسن ، چاپ اول.

10  ترجمه ی پولینا ، چشم و چراغ کوهپایه
      ویژگی اثر : تألیف : آناماریا ماتوئه ، چاپ هفتم.

11  ترجمه ی تاریک ترین زندان
      ویژگی اثر : تألیف : ایوان اولبراخت ، چاپ چهارم.

12  ترجمه ی تپلی ( مکمل مرده ریگ )
      
ویژگی اثر : تألیف : گی دو موپاسان ، چاپ ششم.

13  ترجمه ی جزیره ی پنگوئن ها
      ویژگی اثر : تألیف : آناتول فرانس ، چاپ ششم.

14  ترجمه ی حلقه ی سوم
      ویژگی اثر : تألیف : کوستاس تاکتیس ، چاپ اول.

15  ترجمه ی داستان کودکی من
      ویژگی اثر : تألیف : چارلی چاپلین ، چاپ دوم.

16  ترجمه ی در آغوش خانواده
      ویژگی اثر : تألیف : هکتور مالو ، چاپ چهارم.

17  ترجمه ی در زیر یوغ
      ویژگی اثر : تألیف : ایوان وازوف ، چاپ اول.

18  ترجمه ی در نبردی مشکوک
      ویژگی اثر : تألیف : جان اشتاین بک ، چاپ دوم.

19  ترجمه ی درباره ی مفهوم انجیل ها
      ویژگی اثر : تألیف : کری ولف ، چاپ پنجم.

20  ترجمه ی دکامرون
      ویژگی اثر : تألیف : بوکاچیو ، در دو مجلد.

21  ترجمه ی دکتر کنوک
      ویژگی اثر : تألیف : ژول رومن ، چاپ چهارم.

22  ترجمه ی دوره ی کامل دن کیشوت
      ویژگی اثر : تألیف : سروانتس ، چاپ چهارم ، در دو مجلد.

23  ترجمه ی دوریت کوچک
      ویژگی اثر : تألیف : چارلز دیکنز ، چاپ سوم ، با شرکت آقای رضا عقیلی.

24  ترجمه ی زارا یا عشق چوپان
      ویژگی اثر : تألیف : محمد قاضی ، چاپ اول.

25  ترجمه ی زمین و زمان
      ویژگی اثر : تألیف : آولکوف ، چاپ اول.

26  ترجمه ی زن نانوا
      ویژگی اثر : تألیف : مارسل پانیول ، چاپ دوم.

27  ترجمه ی زوربای یونانی
      ویژگی اثر : تألیف : نیکوس کازانتساکیس ، چاپ اول.

28  ترجمه ی ژانی گل
      ویژگی اثر : تألیف : ابراهیم احمد ، ترجمه از کردی ، چاپ اول ، با شرکت آقای احمد قاضی.

29  ترجمه ی ساده دل
      ویژگی اثر : تألیف : ولتر ، چاپ پنجم.

30  ترجمه ی سپیددندان
      ویژگی اثر : تألیف : جک لندن ، چاپ دهم.

31  ترجمه ی سرمایه داری آمریکا
      ویژگی اثر : تألیف : ماریان دوبوزی ، چاپ اول.

32  ترجمه ی سگ کینه توز
      ویژگی اثر : تألیف : آلبرتو واسکز فیگه روا ، چاپ دوم.

33  ترجمه ی سناریوی دن کیشوت
      ویژگی اثر : تألیف : سروانتس ، چاپ اول ، در دو مجلد.

34  ترجمه ی شازده کوچولو
      ویژگی اثر : تألیف : سنت اگزوپری ، چاپ دهم.

35  ترجمه ی شاهزاده و گدا
      ویژگی اثر : تألیف : مارک تواین ، چاپ هشتم.

36  ترجمه ی طلا
      ویژگی اثر : تألیف : بلز ساندرا ، چاپ دوم.

37  ترجمه ی عروج
      ویژگی اثر : تألیف : جرزی کوزینسکی ، چاپ اول ، با شرکت آقای میرزاصالح.

38  ترجمه ی فاجعه ی سرخپوستان آمریکا
      ویژگی اثر : تألیف : دی براون ، چاپ دوم.

39  ترجمه ی قربانی
      ویژگی اثر : تألیف : مالاپارته ، چاپ سوم.

40  ترجمه ی قلعه ی مالویل
      ویژگی اثر : تألیف : روبر مرل ، چاپ اول.

41  ترجمه ی کرد و کردستان
      ویژگی اثر : تألیف : واسیلی نیکیتین.

42  ترجمه ی کلود ولگرد
      ویژگی اثر : تألیف : ویکتور هوگو ، چاپ هشتم.

43  ترجمه ی کلیم سامگین
      ویژگی اثر : تألیف : ماکسیم گورکی ، چاپ اول ، در چهار مجلد.

44  ترجمه ی کمون پاریس
      ویژگی اثر : تألیف : دانشمندان شوروی ، چاپ اول.

45  ترجمه ی ماجراجوی جوان
      ویژگی اثر : تألیف : ژاک سروون ، چاپ پنجم.

46  ترجمه ی ماجرای یک پیشوای شهید
      ویژگی اثر : تألیف : اینیاتسیو سیلونه ، چاپ دوم.

47  ترجمه ی مادام بوواری
      ویژگی اثر : تألیف : گوستاو فلوبر ، چاپ چهارم ، با شرکت آقای رضا عقیلی.

48  ترجمه ی مادر
      ویژگی اثر : تألیف : پرلس باک ، چاپ ششم.

49  ترجمه ی مادر
      ویژگی اثر : تألیف : ماکسیم گورکی ، چاپ اول.

50  ترجمه ی مجموعه داستان بی ریشه
      ویژگی اثر : چاپ اول.

51  ترجمه ی مرده ریگ ( مجموعه ی چند داستان )
      
ویژگی اثر : تألیف : گی دو موپاسان.

52  ترجمه ی مسیح باز مصلوب
      ویژگی اثر : تألیف : نیکوس کازانتساکیس ، چاپ ششم.

53  ترجمه ی مهاتما گاندی
      ویژگی اثر : تألیف : رومن رولان ، چاپ پنجم.

54  ترجمه ی ناپلئون
      ویژگی اثر : تألیف : تارله ، چاپ چهارم.

55  ترجمه ی نان و شراب
      ویژگی اثر : تألیف : اینیاتسیو سیلونه ، چاپ پنجم.

56  ترجمه ی نظری به طبیعت و اسرار آن
      ویژگی اثر : تألیف : پروفسور لئون برتون ، چاپ دوم.

57  ترجمه ی نیه توچکا
      ویژگی اثر : تألیف : داستایفسکی ، چاپ چهارم.

58  خاطرات یک مترجم
      ویژگی اثر : تألیف : محمد قاضی.

59  سرگذشت ترجمه های من
      ویژگی اثر : تألیف : محمد قاضی.

 

منابع :
    1
آینه پژوهش ، سال هشتم ، شماره پیاپی 47 ، آذر ودی 1376، ص 552 ]
2
چیستا ، شماره 146 و 147 ، اسفند 1376 و فروردین 1377 ، ص 457

 
 

 

 

    

 
 
 
 
 
   

http://91.98.46.102:90/details.aspx?id=343

یادش به خیر محمد قاضی مترجم نامدار نیم قرن گذشته را که وقتی برای عمل جراحی‌ی حنجره‌اش به فرانسه رفته بود روز عمل در پاسخ پزشک که احتمال از دست دادن تارهای صوتی‌ی او را گوشزد می‌کرد گفته بود:
چه خوب !
و پس از دیدن تعجب جراح از حرف او اضافه کرده بود:
آخر در کشور ما بهتر است صدای آدم در نیاید!
خیلی ها این حرف آن مترجم رند را فقط حمل بر جریانات سیاسی‌ی روز گرفته بودند در حالی که خفقان به هر دلیلی در کشور ما حد اقل سابقه‌ای هزار و چهارصد ساله داشته و ربطی به دیروز و امروز و (زبانم لال) فردا ندارد.
باری، مرحوم قاضی بدون تارهای صوتی و با آن وسیله‌ی خاص ” صدا ساز ” به ایران برگشت و تازه معلوم شد حرف او ابعاد خصوصی‌تری را هم در بر می‌گرفته است.
یک روز گروهی از دوستداران او که همگی می دانستند مترجم بزرگ ما مدت‌ها بود با فقدان همسر خود تنها زندگی می‌کرد به احوالپرس او رفته بودند و پس از ورود و پرسش از چگونگی‌ی سفر و عمل جراحی یک‌مرتبه متوجه شدند بانوی محترمی با یک سینی چای به استقبال آن‌ها آمد و پس از سلام به سرعت به اتاق خود بازگشت. دوستان کمی با تعجب به مترجم نامدارنگاه کردند و یکی در آن میان گفت:
استاد، کار بسیار خوبی کردید. واقعا لازم بود که شما یک خدمتکار استخدام کنید.
استاد وسیله ی صدا ساز را به گلوی خود نزدیک کرد و گفت:
خدمتکار نیست، زن من است.
دوستان خجالت زده سرشان را به زیر افکنده بودند که مرحوم محمد قاضی پس از مکث کوتاهی گفت:
در ضمن او خواهر زن من هم هست.
ملاقات کننده ها که پاک گیج شده بودند با نگاه و با زبان بی‌زبانی از استاد خواستند که کمی بیشتر توضیح بدهد
که مرحوم قاضی یک بار دیگر صداساز را به سوی گلوی برد و گفت:
با خواهر زنم عروسی کردم برای این که در” مادر زنصرفه جویی کرده باشم!
*

همه می‌دانند که مردم جهان در مقابل روز مادر از هیچ گونه امتنانی در برابر قداست این نام مضایقه نمی‌کنند و در ایران ما حتی چندین روز مادر را سپاس می‌دارند.  از همین گونه است روز ” زن ” که امسال با شکوه هر چه تمام‌تر در جهان برگزار شد الا در سرزمین ما که جمعی از زنان که معمولا  از ریش و سبیل خدا داده نیز بی‌نصیب نمانده‌اند با انگ ننگ آور بسیجی بر ترک موتور نابرادران خود وارد صحنه‌ی زد و خورد با بانوان  و دختران آزاده‌ی ما شدند و سیمای زشتی از خود دراین واقعه برجای گذاشتند. اما چیزی که عجیب است این که این دو کلمه‌ی تقدیس شده‌ی ” مادر ” و ” زن ” وقتی به هم می‌چسبد و تبدیل به واژه‌ی ” مادر زن ” می‌شود، تمام آن قداست و بزرگداشت و ” روز ” و “ماه” و ” سال ” دود می‌شود و به آسمان می‌رود، چنان که حتی اگر گروهی از مردان سرشناس هم قسم شوندذکه مادر همسرشان به آن‌ها از مادر خودشان هم مهربان‌تر بوده است  کسی اصلا باور نمی‌کند و یا اغلب می‌گویند اتفاقی بوده است.
معمولا بهترین جا برای درد دل کردن مردان در این امور شخصی پروازهای خارجی‌ست که شخص می‌تواند ساعات متمادی با کسی که نمی‌شناسد و هرگز ندیده است و بعدا نیز نخواهد دید هر چه می‌خواهد دل تنگش بگوید و در مقصد با خاطر امن به راه خود برود. شنونده‌ای چون من درحقیقت حکم اعتراف گیرنده‌ای
را دارد که شنیده های‌ش را معمولا ظرف یکی دو روز بعد فراموش می‌کند و حتی اگر پس از یکی دو ماه در سفر برگشت با همان شخص همسفر شود احتمالا آشنایی هم نمی‌دهد.
اما نه آخرین باری که من با klm از دیترویت به آمستردام می‌رفتم و خود را در کنار مرد  چهل و اند ساله‌ای یافتم که پس از شرح داستان عجیب‌اش چند ساعت زودتر از من از هلند با ایران ایر به تهران پرواز کرد تا به قول خودش زودتر به دیدار ملک الموت نائل شود.
*

وقتی من در صندلی‌ی کناری او مستقر شدم و قبل از هر کاری مثل معمول کفشم را در آوردم. بی‌آن که توجهی کند نگاهی به کتابی که در دستم بود انداخت و به فارسی گفت:
خوشحالم که یک ایرانی کنارم نشسته است  ولی امیدوارم مزاحم خواندن شما نشوم.
گفتم : نگران نباشید، من همیشه یک کتاب برای خلاص شدن از دست پرچانگی‌ی فرنگی ها همراه دارم که معمولا پس از نوشیدن یکی دو تا از این مینی ودکا ها شروع می‌کنند به پرت و پلا گفتن بی‌پایان.
لبخندی زد و پرسید:
می روید ایران؟
بله، سالگرد مرگ مادرم است. اولین و آخرین کسی که داشتم .
متاسفم. با چه غمی گفتید.
به نظر من به جز مادر خویشاوند اصلی پیدا نمی‌شود . یک بار که بعد از ده سال به ایران رفتم شب پایین تخت مادرم خوابیدم. تنها شبی بود که در آن ده سال راحت خوابیدم.
رویش را با افسردگی از پنجره به سوی آسمان کرد. فهمیدم کمی تند رفته‌ام و الکی به، جا به جا کردن وسایلم پرداختم تا کمی فضا تغییرکرد. مهماندار آمد و نوشابه‌ای داد و زمینه را برای ادامه‌ی حرف آماده کرد. پرسیدم :
شما هم دارید به ایران تشریف می‌برید؟
بعد از شش سال. اولین بار است بچه هایم را با مادرشان تنها گذاشته‌ام.
پس باید برای‌تان خیلی سخت باشد.
البته به خاطر بچه ها بله، اما به قول سعدی ” نادیدن زن بر من چندان دشوار نیست که دیدن مادر زن ” .
این بار نوبت من بود که لبخند بزنم. فهمیدم ملک الموت در ایران است.
به خنده گفتم سعدی در ادامه ی همین حکایت می‌فرماید:
دیده بر تارک سنان دیدن
خوشتر از روی دشمنان دیدن
گل به تاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند
چنان گل از گلش شکفت که فهمیدم خوب جایی دست گذاشته‌ام و فقط یک قدم مانده است تا همه‌ی پته‌ها را روی آب بریزد که البته ریخت.
ولی امروز وقتی به یاد آن حکایات و سوانح هولناکی که بر او وهمسران دیگر فرزندان استثمار شده و کودک مانده‌ی آن موجود دیابولیک رفته بود می‌افتم، مادری که از مرکز فرماندهی‌ی خود در تهران به طور مستمر  امواج شر را به سه قاره‌ی امریکا و اروپا و اقیانوسیه فرستاده بود، حتی اگر ده در صد آن حرف‌ها هم حقیقت می‌داشته است ترجیح می‌دهم خواننده‌ی این یادداشت را از نقل آن شنوده‌ها که دامنه‌اش مجموعه‌ی عظیمی از خانواده‌های مرتبط را نیز از هم پاشیده بود معاف بدارم؛ و درعوض از مقاله‌ای یاد کنم  از اوژن یونسکو نمایشنامه‌نویس بزرگ قرن بیستم که شاید به یمن نام متبرک، ” زن ” آب رفته‌ی این یادداشت را به جوی باز گرداند.
*

یونسکو می‌نویسد روزی برای نخستین معرفی‌ی همسر آینده‌ی خود به خانه‌ی مادرش رفته بود. بعد از ورود و مراسم معمول معارفه و تعارفات هر سه نفر آن‌ها گرد یک میز نهار خوری نشستند و خود او روند محاورات رابه دست گرفت. مادر رفت و چای آورد. پس از چای و شکلات که به سادگی برگزار شد فاصله‌ی حرف‌های   مادر و نامزدش به تدریج  کم وکمتر شد و او هر چه تلاش کرد گرمای گفتگو را حفظ کند با عدم علاقه‍ی دو زن و تمایل عجیب آن دو به سکوت مواجه شد. یونسکو می‌نویسد در آن لحظه فهمید که در آن سکوت که با خیره شدن دو زن به یکدیگر حکمفرما بود او هیچکاره بود و به نظر می‌رسید  که آن دو به فریضه‌ای آیینی مشغول هستند. سرانجام پس از دقایقی طولانی مادر برخاست، صورت دختر را بوسید و برای آن دو آرزوی سعادت و هر دو را تا دم در بدرقه کرد و سپس آن ها دور شدند. اوژن یونسکو در پایان مقاله می‌نویسد:
تازه در مسیر بود که دانستم آن‌ها با آن نگاه‌های خیره به هم در آن سکوت مطلق داشتند اختیارات خود را به هم تفویض می‌کردند .”
*

محسن صبا
اسفند ۱۳۸۹

http://rasaaneh.com/2011/03/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%82%D8%A7%D8%B6/

«محمد قاضی» یکی از مترجمان پیشگام در جریان ترجمه‌ی آثار مناسب نوجوانان است. 99 سال پیش در چنین روزی این مترجم نام‌دار چشم به جهان گشود.

نام «محمد قاضی» برای خیلی‌ها آشناست. بزرگترها اگر اهل کتاب و کتاب‌خوانی باشند دست کم یکی از کتاب‌هایی را که قاضی ترجمه کرده است، خوانده‌اند و شما نوجوانانِ کتاب‌خوان حتی اگر کتاب‌های این مترجم را هم نخوانده باشید حتماً نامش را شنیده‌اید.
 
محمد قاضی یکی از کسانی است که ترجمه‌ی کتاب‌های خارجی در ایران را با تحول روبه‌رو کرد و با ترجمه تعداد زیادی کتاب از زبان‌های انگلیسی و فرانسه باعث شد مردم کتاب‌خوان‌تر شوند؛ آن هم در زمانی که ترجمه‌های موجود در بازار کتاب کم تعداد بودند و خیلی از مردم کتاب‌های ترجمه شده را به خاطر زبان سنگین و پیچیده‌شان نمی‌خواندند. تا سال‌ها قبل هم ترجمه‌های «قاضی» تنها نسخه‌های فارسی بعضی از کتاب‌های مهم جهان در ایران بود. 

آنچه خواندید اگرچه دلایلی است که نشان می‌دهد «قاضی» نقش مهی در ترجمه‌ی کتاب‌ها به زبان فارسی داشته اما دلیل اصلی معرفی او به بهانه‌ی سال‌روز تولدش این است که این مترجم مشهور از جمله نخستین کسانی است که کار ترجمه‌ی کتاب‌های ویژه‌ی نوجوانان را به زبان فارسی را انجام داده است. 

محمد قاضی 99 سال پیش، در 12 مرداد 1292 در شهر مهاباد به دنیا آمد. او تحصیلات دبستان را در مهاباد گذراند و در همان زمان به دلیل علاقه‌‌ی خاصی که به زبان‌آموزی داشت، آموختن زبان فرانسه را هم با کمک شخصی به‌نام «گیل»، که از کردهای عراق بود، آغاز کرد. 

قاضی بعدها به تهران آمد و در سال 1318 موفق به اخذ دانشنامه‌ی لیسانس از دانشکده حقوق در رشته قضایی شد. او در طول این دوران همیشه جزء بهترین شاگردان زبان فرانسه بود و در سال 1317 نخستین کتابش به نام «کلود ولگرد» اثر ویکتور ‌هوگو را ترجمه کرد. او یک‌سال بعد هم فیلمنامه‌ای را ترجمه کرد اما بعد از این دو ترجمه به مدت 10سال کار ترجمه را کنار گذاشت. 

بالاخره در سال 1329، قاضی طلسم ده ساله را شکست و کتاب «جزیره‌ی پنگوئن‌ها»، نوشته‌ی آناتول فرانس را به فارسی ترجمه کرد. البته این مترجم بعد از سه سال موفق شد کتابش را منتشر کند و بعد از این اثر در سال 1333 کتاب «شازده کوچولو» نوشته‌ی دو سنت ‌اگزوپری را ترجمه کرد که تا سال 1369 سیزده بار تجدید چاپ شد. 

محمد قاضی کارمند وزارت دارایی بود و پس از بازنشستگی فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را آغاز کرد. در این دوره‌ی کاری، قاضی چندین کتاب برای نوجوانان ترجمه کرد. کتاب‌های «با خانمان» اثر هکتور مالو، «ماجراجوی جوان» نوشته‌ی ژاک ژروند چند کتابی هستند که قاضی در این دوره برای نوجوانان ترجمه کرده است. 

محمد قاضی عاشق بچه‌ها بود. او در کتاب «محمد قاضی کیست و چه کرد؟» نگاه این مترجم به بچه‌ها و تربیتشان آورده شده است: «هر وقت بچه‌های جامعه نه به یک فرد، بلکه به همه‌ی جامعه تعلق یافتند و کشور تماماً به صورت خانواده‌ی واحد درآمد، آن وقت می‌توان امیدوار بود که همه‌ی بچه‌ها در زیر چتر حمایت جامعه، از بیماری و جهل، رهایی یابند.»

قاضی با ترجمه کتاب‌هایی مانند «شاهزاده کوچولو»، «در آغوش خانواده»، «ماجراجوی جوان»، «پولینا چشم و چراغ کوهپایه»، «داستان کودکی چارلی چاپلین»، «با خانمان»، «پنج قصه از کریستسن آندرسون»، «پسرک روزنامه فروش» سعی کرد به رهایی بچه‌های ایرانی از جهل کمک کند. او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند.

محمد قاضی در 24 دی‌ماه 1376 در سن 85 سالگی از دنیا رفت و در شهر زادگاهش مهاباد به‌خاک سپرده شد.

ایبنا

http://www.translationindustry.ir/?code=188&svc=3

گفت‌وگو با علی‌اکبر فلاحی به بهانه ترجمه جدید از «دن کیشوت»:

ترجمه شاهکارهای ادبی کاری طاقت‌فرساست/ ترجمه قاضی از متن اصلی نیز زیباتر است

خبرگزاری فارس: یک مترجم گفت: ترجمه یک اثر شاهکار برای اولین بار، کاری بسیار سنگین و طاقت‌فرسا است زیرا مترجم باید سبک اثر را پیدا کند، لحن کلام را بیابد و به طور کلی متن را درک کند.

علی‌اکبر فلاحی در گفت‌وگو با خبرنگار کتاب و ادبیات فارس در مورد ترجمه مجدد «دن کیشوت» اثر سروانتس، گفت: اگر چه افرادی مانند نجف دریابندری یا ابوالحسن نجفی که از سابقه‌داران ترجمه در ایران محسوب می‌شوند، تمجیدها و تعریف‌های بسیاری از ترجمه قاضی از رمان «دن کیشوت» در زمان ترجمه این کتاب داشته‌اند، اما امر ترجمه چنین توجیهاتی را نمی‌پذیرد. زبان‌شناسی جدید چنین دلایلی را نمی‌پذیرد، زیرا زبان پدیده‌ای پویا است و در طول تاریخ تغییر می‌کند و برای مثال زبان امروز فارسی با زبان 100 یا 50 سال پیش تفاوت‌هایی دارد.

او در ادامه افزود: روزگاری که استاد قاضی ترجمه «دن کیشوت» را انجام دادند، این ترجمه یک شاهکار، کلاس و کارگاه ترجمه محسوب می‌شد، اما در حال حاضر اگر کسی باشد که این کتاب را از زبان اصلی بازگرداند و آن گونه که جان کلام است آن را به فارسی ترجمه کند، چرا نباید این کار انجام شود. به نظر من نباید منعی قائل شویم.

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در خصوص ویژگی‌های ترجمه مرحوم محمد قاضی عنوان کرد: از آنجا که من متن را با کتاب اصلی سروانتس مطابقت دادم، ترجمه آقای قاضی اشکالاتی نیز دارد که با توجه به اینکه ایشان از متن فرانسه این کتاب را باز می‌گردانند، قابل اغماض است. ترجمه آقای قاضی بیشتر به زبان مقصد نزدیک‌‌تر است تا زبان مبداء و به سخن دیگر ایشان بیشتر به زبان فارسی اهمیت می‌داده‌اند تا چیزی که سروانتس در این اثر خلق کرده است.

او در خصوص لحن و کلامی که مرحوم قاضی در ترجمه خود به کار برده، گفت: من بارها این کتاب سروانتس را از زبان اصلی خوانده‌ام و بسیاری از بخش‌های کتاب را با ترجمه آقای قاضی مطابقت داده‌ام. عقیده شخصی بنده این است که ترجمه آقای قاضی در مواردی از متن اسپانیایی آن نیز زیباتر است. زیرا آقای قاضی یک ادیب بودند و قلم ایشان باعث شده اثر جدیدی خلق شود. برای نمونه در سطرهای اولیه کتاب در متن اسپانیایی عنوان می‌شود «در یک مکانی از مانچ» ولی آقای قاضی در ترجمه خود نوشته‌اند «در یکی از قصبات ولایت مانش» و این امر موجب زیباتر شدن ترجمه شده است. تعریفی در ترجمه وجود دارد که می‌گویند اگر سروانتس زبان فارسی می‌دانست، این اثر را چگونه می‌نوشت. من فکر می‌کنم که آقای قاضی بسیار در ترجمه این اثر موفق بوده‌اند و این در حالی است که ایشان کتاب را از زبان فرانسه ترجمه کرده‌اند.

علی اکبر فلاحی در مورد ترجمه مجدد از آثار ادبی نیز تصریح کرد: ترجمه یک اثر شاهکار برای اولین بار، کاری بسیار سنگین و طاقت‌فرسا است زیرا مترجم باید سبک اثر را پیدا کند، لحن کلام را بیابد و به طور کلی متن را درک کند. اما زمانی که ترجمه انجام شد ترجمه مجدد آن اثر نوعی قمار محسوب می‌شود؛ زیرا برد و باخت دارد.

وی گفت: مترجمی که به سمت ترجمه «دن کیشوت» می‌رود باید خود را از نظر زبان فارسی در اندازه و هیبت محمد قاضی ببیند؛ اگر مترجمی دارای چنین خصوصیاتی بود چرا این کار را نکند اما در غیر این صورت مترجم باخت بدی را تجربه خواهد کرد. این اتفاق در مورد کتاب «صد سال تنهایی» مارکز رخ داد و به نظر بنده به جز ترجمه آقای بهمن فرزانه بقیه السیف ترجمه‌ها قافیه را باخته‌اند و این امر لطمه زیادی به پرستیز دیگر مترجمان زده است. برخی از مترجمین ادعا کرده‌اند که این کتاب را از زبان اسپانیایی ترجمه کرده‌اند اما باید گفت که این امر مسئولیت مترجم را دو چندان می کند زیرا ترجمه آنها باید روان‌تر، زیباتر و شیواتر باشد در حالی که این چنین نیست. مترجمینی که از زبان اسپانیایی «صد سال تنهایی» را ترجمه می‌کنند باید خود را از نظر زبان فارسی در اندازه آقای فرزانه بدانند و بعد دست به ترجمه بزنند.

http://farsnews.com/newstext.php?nn=13910120000513

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.