(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

حقیقت متغیر

ترجمه نیما عباس پور
alfred-hitchcock-1.jpg

آلفرد هیچکاک: در فیلم داستانی کارگردان خداست، در فیلم مستند خداوند کارگردان است.
نقل قولها همواره جذاب و آموزنده اند. ما عادت کرده ایم که همواره نقل قولهایی از سینماگران بشنویم و بخوانیم که متاسفانه در آنها کمتر اشاره ای به فیلم مستند شده است. به همین سبب تصمیم گرفتم تعدادی نقل قول درباره فیلم مستند را پیدا و ترجمه کنم

تا شاید برای دوستداران فیلم مستند این کمبود را کمی در حد بضاعت خودمان جبران کنیم.
                                                                                     

آلفرد هیچکاک: در فیلم داستانی کارگردان خداست، در فیلم مستند خداوند کارگردان است.

برتولت برشت: حقیقت متغیر است، برای نمایش آن ، شیوه های ارائه می بایست تغییر کند.

فرناندو سولاناس: ما متوجه شدیم آنچه که اهمیت داشت خود فیلم نبود بلکه آن چیزی بود که فیلم بر می انگیخت.

پل روتا (١٩٣٥ ): پیش از هر چیز فیلم مستند باید مشکلات و حقایق را منعکس کند.        نمی تواند حسرت گذشته را بخورد و خطرناک است که آینده را پیشگویی کند. مستند پای گذشته را می تواند به خاطر کاربرد میراثش به میان بکشد ( و در اصل این کار را می کند )، اما این کار را تنها به خاطر اهمیت بخشیدن به یک مبحث امروزی انجام می دهد. مستند به هیچ وجهی بازسازی تاریخ نیست و تلاشهایی از این دست محکوم به شکست اند. مستند به بیان درست تر حقیقت و واقعه ای امروزی است که در ارتباط با پیوندهای بشری بازگو     می شود.

جان گریرسون: باور داریم که می توان از توانایی سینما برای جستجو، مشاهده و انتخاب از میان خود زندگی در قالب هنری مهم و جدید بهره برداری نمود.

جان گریرسون: باور داریم که مطالب و داستانهایی که از زندگی برداشت و دستمایه قرار    می گیرند مناسبتر ( و به بیان فلسفی اصیل تر ) از چیزهایی هستند که پیش تر نوشته و اجرا شده اند.

آلبرت میلز: به نظرم در آینده اجتناب ناپذیر است که مردم مستند را سینمایی مجاب کننده و مهم تر از فیلم داستانی بدانند. درست مثل ادبیات که گرایش آدمها از ادبیات داستانی به ادبیات غیر داستانی تغییر پیدا کرد، این اتفاق به همین منوال برای سینما هم خواهد افتاد. شما به نحوی رهسپار سفری اکتشافی غیر مترقبه ای هستید، سفری که خیلی بیشتر شبیه به خود زندگی است. وقتی شما شخصی را در مستندی روی پرده می بینید، حقیقتاً درگیر این شخصیت می شوید و به همراه او رویدادهای واقعی زندگی را از سر می گذرانید. در نتیجه در طول مدتی که فیلم را تماشا می کنید، در واقع خود را در جای فرد دیگری قرار داده اید. و چه موهبتی است این تجربه.

جان گریرسون: در مستند ما با آنچه موجود است سر و کار داریم، و به مفهوم دیگر با حقیقت. اما حقیقت حقیقی، البته اگر اجازه داشته باشم این جمله را به کار ببرم، چیزی عمیق تر از این حرفهاست. در انتها تنها حقیقتی که اهمیت دارد، برداشت و تاویلی ست که عمیق باشد.

ژیگا ورتوف: من یک چشمم. چشمی مکانیکی. من، یک دستگاه (منظور ورتوف دوربین است)، جهانی را همانگونه به شما نشان می دهم، که تنها خود می توانم ببینم.

 
ژیگا ورتوف: مسیر من به سوی خلق درک تازه ای از دنیاست. بدین نحو من دنیایی را که برایتان ناشناخته است رمزگشایی می کنم.

میشل برو: من نمی دانم حقیقت چیست. حقیقت چیزی دست نیافتنی است. ما نمی توانیم فکر کنیم که با دوربین مشغول خلق حقیقت هستیم. اما کاری که قادریم انجام دهیم آشکار ساختن چیزی برای مخاطب است که به آنها اجازه می دهد تا حقیقت خود را کشف کنند.

وولف کوئنیگ: هر قطعی یک دروغه. هرگز این چنین نیست. هیچ وقت این دو نما بدین شکل در کنار هم قرار نداشته اند. اما شما برای گفتن حقیقتی دروغ می گویید.

ریچارد لیکاک: دلمشغولی من در قدیم و حتی اکنون، احساس حضور داشتن است. نه این که چیزی را بخواهم کشف کنم، تحلیل کنم، یا حرکت اجتماعی درستی انجام بدهم. فقط می خواهم بدانم بودن و حضور داشتن چه احساسی دارد.   
          
ریچارد لیکاک: ما تنها زمانی واقعاً در کشف چیزی موفقیم که وقتی از شخصی فیلم          می گیریم، او بیشتر نگران کاری که بدان مشغول است باشد تا نگران این موضوع که ما از او فیلم می گیریم.

فردریک وایزمن: البته که دستکاری و دخالت آگاهانه وجود دارد! هر چیزی که با یک فیلم مرتبط است دستکاریه ... اگر دوست دارید، یک نوع تاویله. اگر دوست ندارید، یک دروغه، اما هر آنچه مرتبط با این فیلمهاست نوعی تحریفه.

جان گریرسان: من سینما را یک منبر می بینم و به عنوان یک مبلغ از آن استفاده می کنم.

جیل گادمیلو: من با واژه مستند مشکل دارم. همه فکر می کنند وقتی از این لغت استفاده      می کنند، می دانند چه منظوری دارند، ولی من نمی دانم. این واژه ای ست که واقعیتهای تجربه فیلمسازی را پنهان یا پیچیده می سازد، ظاهراً منکر این می شود که فیلم داستانی هم  می تواند حقایق مفید و جدی ای را بازگو کند و اذعان می کند که فیلم مستند تنها قادر به انجام چنین کاری است. زمانی که من فیلمسازی مستند را تدریس می کنم از واژه دیگری استفاده  می کنم: فیلمهای اصلاحگر، برای این که فکر می کنم بهترین راهی که بشود این دسته از فیلمها را توصیف کرد از طریق موضعشان است. تمام فیلمهای غیر داستانی مدعی اند که قصد اصلاح و آموزش دارند. ( حال این که آیا قادرند این کار را انجام بدهند یا خیر، خود بحث دیگری است. )

رابرت فلاهرتی: هر هنری نوعی اکتشاف است ... کاوش و آشکار کردن مسیری است که هر هنرمندی برای کارش تعیین می کند.      

رابرت فلاهرتی: گاهی برای گفتن حقیقت ناگزیرید دروغ بگویید.

پل روتا: برای کارگردان یک فیلم مستند ظاهر آدمها و اشیاء از نظر اهمیت در سطح قرار  می گیرد. آن معنای پشت آن شیء یا مفهوم در پس آن شخص است که توجه اش را جلب     می کند. تفاوت رویکرد فیلم مستند با رویکرد فیلم داستانی نسبت به سینما به خاطر             بی اعتناعی اش به مهارت فیلمسازی نیست، بلکه به دلیل چگونه به کار بستن این مهارت است. مستندسازی هم درست مانند نجاری و کوزه گری یک حرفه است. کوزه گر کوزه     می سازد و مستندساز مستند.  

ورنر هرتزوگ: به ما تصاویری شایسته ارائه دهید. ما تصاویر شایسته کم داریم. تمدن ما با کمبود تصاویر کافی و شایسته مواجه است. و من فکر می کنم اگر تمدنی زبانی درخور برای همراهی تصاویر شایسته پرورش ندهد، آن تمدن محکوم به فناست و مانند دایناسورها منقرض خواهد شد.

منبع: سایت کتابخانه برکلی        

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.