(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

رعنا؟ کدام رعنا؟

محمدسعید محصصی
karkan.ir_0626.jpg

   خلاصه ی طرح
        این طرح روایت کننده ی جست وجویی است کند و دشوار و طولانی درباره ی ترانه ای سخت محبوب و سوزناک که برای یک شخصیت ِ گویا حقیقی سروده شده است و هنوز هم تکلیف شنونده با داستان واقعی این شخصیت روشن نیست. این فیلم وظیفه ی واکاوی در زندگی واقعی این شخصیت که بدل به یک

اسطوره ی بومی شده است را بر خود هموار می کند و تلاش خواهد کرد که بیننده را در این جست وجو با خود همراه کند.
    این شخصیت رعنا نام دارد: یک شخصیت که شعر این ترانه داستان مقطعی از زندگی او را روایت می‌کند: دختری گالش، زیبارو، قدبلند و به‌احتمال از دیلم های اشکور بوده است. جلگه‌نشینان به همه‌ی اهالی دیلمان و اشکورات، گالش می‌گویند درحالی‌که گالش یک شغل مردانه است و به‌معنای چوپان گاو است. فکر می‌کنم اگر به یک گالش، گاوچران بگوییم اشتباه نکرده‌ایم. در روایت‌هایی که از داستان رعنا وجود دارد، جوانی هادی‌نام هست که دل‌باخته‌ی رعناست و گویا شعر این ترانه زبان حال هادی است که از درد فراق ِ دل‌داده که از کفا‌ش رفته این ترانه‌ی سوزناک را خوانده است. در یکی از روایت‌ها چنین آمده که در روزی شوم قزاقی مسلح به روستا می‌آید، کردآقاجان را که گویی پدربزرگ رعنا بوده می‌کشد، هادی را با بیل ناکار میکند و رعنا را بهزور با خود میبرد. هادی پس از بهبودی آواره و دربهدر، با این ترانه، نغمه خوان یکی دیگر از قصه های عشاق نامراد می شود و نام این نغمه هم «رعنا» است که تا کنون توسط خوانندگان گوناگون محلی با اجراهای مختلف خوانده شده است و حتی اخیراً هم یکی از گروه های مشهور کشور هم این ترانه را (متأسفانه با تحریف) اجرا کرده است. اما نکته ی جالب این است که شنیده شده که این ترانه را حتی در مجالس سوگواری افراد تازه درگذشته نیز خوانده اند.
     این طرح در حالت فعلی یک فیلم 45 دقیقه و کاملاً مستند خواهد بود، هرچند که با تغییراتی می تواند به یک مستند بلند هم فراروید.

 ساختار طرح
     فرم این مستند که در واقع می خواهد یک مستند پژوهشی باشد مصاحبه محور است، مصاحبه هایی که با نویسندگان گیلانی و بیشتر با اهالی منطقه ی دیلمان و اشکورات صورت می گیرد. راوی این مستند در حقیقت خود کارگردان است که سال ها پیش یک نوار ضبط شده را شنید و بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. در آن نوار عده‌ای از مردم دیلمان (شاید هم اشکور) که اغلب مسن و کهن‌سال بودند و داشتند از مصایب روزگار و فقدان عزیزان‌شان می‌گفتند و گاه می‌گریستند و اغلب برای بیان حال و مافی‌الضمیر خود این ترانه را با شور و حال فراوان می‌خواندند. کارگردان اگرچه از این موضوع فاصله گرفت اما اثر آن نوار هم چنان در ذهن او باقی ماند، مانند زخمی کهنه که هر از چندگاه ممکن است سر باز کند. چند سال پیش این موضوع دوباره کارگردان را که  سا‌ل‌های سال است مقیم اصفهان است به شهر و دیار مألوف خود کشاند و ایده‌ی یک فیلم داستانی در ذهنش جرقه زد. به این منظور کتاب‌های زیادی را مطالعه کرده و با پژوهش‌گران گیلانی مصاحبه‌هایی انجام داد، سفرهایی به ولایت محبوبش ترتیب داد و از جمله یکی دو روزی هم در دیلمان پرسه زد. واقعیت این است که با در دست داشتن پرونده‌ی قطوری از یادداشت‌های مستند هنوز به یک روایت سالم و معتبر از این ترانه نتوانسته‌‌است دست یابد، زیرا هر یک از کسانی‌که به آنان مراجعه کرد او را به سویی پرتاب کردند. و به دلیل دامنه ی گسترده ی تحقیق و عدم پشتیبانی مالی نتوانست کار را ادامه دهد و آن زخم کهنه این بار به صورت تصویر آن بانوی دیلمی و نور اندکی که از پنجره‌ی کوچک اتاق به صورتش می‌تابید در یادش مانده که با همان لهجه‌ی گالشی می‌گفت هیچ چیز بهتر از حقیقت نیست. خلاصه این که در گذر ایام و بر اثر دلایلی چون تلاش بی وقفه ی کسانی که همواره سعی در به­لجن کشیدن روایت های حقیقی تاریخی دارند و بسا دلایل دیگر ترانه ی رعنا با ده ها روایت به دست امروزیان رسیده است، به گونه-ای که تشخیص سره از ناسره بسیار دشوار شده است. البته کمی هم عجیب به نظر می-رسد که چرا تا کنون یک روایت سالم و پیراسته از این داستان که نباید از زمان وقوع آن بیش از صد سال گذشته باشد، نداریم و به دلایل بسیار اسطوره های دست سازجای تاریخ را گرفته اند.

        وضعیت کارگردان با داستان واقعی رعنا در لحظه ی کنونی تنها سرگردانی است، او خود را با انواع روایت ها مواجه می بیند از جمله روایت که با بی رحمی تمام بر معنویت و اصالتی که در یکی از روایت های رعنا وجود دارد قلم بطلان می کشد. علاوه بر تحقیق های بدون سند و عوامانه، حتی روایتی وجود دارد که هم چون رمان «گم‌گمه‌های برف» اثر رمان‌نویس  لاهیجانی حسن فرهنگ‌فرکه در آن، داستان «هَیبت» بانوی مبارز ِ دیلمی و از بازماندگان جنبش جنگل (که گفته می‌شود او را پس از دستگیری به لاهیجان آوردند و خود رضاخان استنطاقش کرد) و همسرش به چالش کشیده می‌شود و شوهرش از پوسته‌ی اسطوره‌یی ِ یک یاغی قهرمان ضدحکومتی به‌در‌می‌آید و بدل به یک خائن می‌شود. این برخورد  کارگردان را خرسند نمی کند و حتی او را بر می آشوبد چون بخشی از هویت تاریخی و اصیل مردم این سامان را به کل منکر می شود. اما چسبیدن به دسته ای دیگر از روایت های مشهور رعنا که در آغاز این نوشته آورده شده هم راضی اش نمی کند زیراهم چون پژوهش محمدقلی صدر اشکوری درباره‌ی واقعیت ماجرای رعنا ــ شاید بر اثر همین واپیچیده‌گی‌ها‌ــ هم‌چنان ناتمام است و در حقیقت فاقد سند. به این دلیل است که مستندساز در برخورد با این موضوع، زمین زیر پای خود را سخت سست و لغزان می بیند.
    اما همین وضعیت یک موقعیت پرچالش برای مستندساز ایجاد می کند، چالشی که بیننده را با خود همراه می کند و او را ضمن این که به دنیای داستان های عاشقانه و در عین حال حکایت-گر رنج و درد مردمان فراموش شده ای می برد که در گذر ایام فشارهای حاکمان زورگو را همواره بر دوش خود حس می کرده اند؛ در لذت کشف حقیقت که یکی از کارکردهای مهم مستندسازی است شریک می گرداند. راست این است که برای به‌دست دادن یک تصویر مبتنی بر واقعیت تلاش برای شناختی حقیقی و به‌ناچار اسطوره‌زدایی یک وظیفه است.

ملاحظاتی درباره ی طرح
    با توجه به این که این فیلم می باید بر اساس داده ها واقعی کار شود و از این رو پژوهش آن بسیار پردامنه خواهد بود. به این دلیل هر چه برای پژوهش این طرح زمان و هزینه صرف شود، می ارزد، زیرا به سالیان سال سرگردانی و تردید درباره ی صحت و سقم این داستان پایان می بخشد و از جهت دیگر ملات خوبی برای تهیه ی فیلم های بلند داستانی فراهم خواهد کرد. در نهایت و به دلیل الزام در انجام سفرهای متعدد به منطقه و به نزد پژوهش گرانی که برخی از آنان در مکان هایی به جز گیلان به سر می برند، زمان اجرای پروژه تقریباً یک سال پیش بینی می شود.

*این مطلب اولین بار در سایت ومستند منتشر شده و برای تجدید انتشار به انسان شناسی وفرهنگ ارایه شده است.

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.