(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

هویت و خشونت

علیرضا جاوید
Ketab- hoviyat.jpg

هویت و خشونت،  آمارتیا سِن، ترجمه فریدون مجلسی، تهران:نشر آشیان،1388
زیستن در فضای تکثیرشده
1   وقتی چالش‎هایی که توسط خُرده‎فرهنگ‎های یک جامه برای فرهنگ مسلط ایجاد می‎شوند و یا درگیری‎های فرهنگ‎های مهاجر در یک کشور میزبان را مورد مداقه قرار می‎دهیم، بی‎شک نخستین موضوعی که جلب‎نظر

می‎کند، مسئلة «هویت» است. هویت، حاصل تفکر بر کیستی «خویش» و «دیگری» است. بدون تأمل بر «خود» و نقشی که به‎عنوان کنش‎گر اجتماعی داریم، زندگی اجتماعی معنایی نخواهد داشت. بنابراین نقطة عزیمت در بحث از «هویت»، اثبات وجود فردی و اجتماعی خویش است. امری که موجب شکل‎گیری دو سطح بسیط و عمیق و متفاوت از هویت می‎شود: هویت «فردی» و هویت «جمعی».
هویت فردی شامل ویژگی‎های مختص به هر فرد است که او را از سایر اشخاص متمایز می‎کند، زیرا حاصل تجربیات، ارزش‎ها و احساسات فردی است. در مقابل هویت جمعی حاصل تجمیع افراد در یک گروه یا در یک خانواده و یا در یک قوم و غیره است که آن جمع بازتاب‎دهندة خصوصیات مشترکی‎ هستند. حال هرچه ویژگی‎ها و تعلق‎خاطر اشخاص به این جمع بیش‎تر باشد، هویت جمعی از همبستگی بیش‎تر و یا در مرحلة گسیختگی قرار می‎گیرد. به بیان دیگر هرچه این تعلق‎خاطر به گروه از طریق بار عاطفی و احساسی درهم‎تنیده باشد، به اصطلاح وفاق گروهی و، در نتیجه، پایداری هویت جمعی، بیش‎تر و تضمین‎شده خواهد بود. چنین امری نشان‎ می‎دهد که میزان «تعهد» و «تکلیف» در ساخت هویت جمعی، تا چه میزان از ضریب بالایی برخوردار است.
یکی از علومی که درک نسبتاً جامعی از هویت به دست می‎دهد، جامعه‎شناسی است. جامعه‎شناسان معتقدند که تمام پدیده‎های پیرامون‎مان محصول جامعه است. از این‎رو، زمانی‎که از هویت فردی سخن می‎گوییم، باید آن را بازتاب هویت اجتماعی بدانیم، زیرا «هویت اجتماعی ترکیب یافتن مضمون‎های درهم‎آمیخته و جدایی‎ناپذیرِ شباهت و تفاوت انسانی در خلال عمل اجتماعی است» (جنکینز، هویت اجتماعی، تهران: شیرازه، ص153). جامعه‎شناسان قائل به دوگونه هویت اجتماعی هستند: (1) هویت اجتماعی‎ای که اعضای آن از کیستی خود آگاهی دارند؛ و (2) هویت‎های اجتماعی که اعضا از عضویت در گروه و، در نهایت، از وجود جماعت خویش آگاهی ندارند.   
یک نکته اصلی که نباید از یاد برد این است که آنچه ما امروزه از آن به عنوان مسئلة «هویت» یاد می‎کنیم، خاص جامعة مدرن است. در جامعة سنتی هویت هر فرد از طریق عضویت‎اش در گروه یا جماعت از پیش مشخص است. در صورتی که در جامعة مدرن و با گسست پیوندهای گروهی سنتی و تأمل بر عقاید و جهان‎بینی‎ها و کیستی خود، فرد با جهانی متکثر و با هویت‎های چندوجهی رودرو می‎شود. در نتیجه، هر فرد گاه به مرحله‎ای می‎سرد که خود هویتی مستقل پی‎ریزی می‎کند و درصدد اثبات آن بر‎می‎آید. اما در این میان، آنچه از اهمیت زیادی برخوردار است چگونگی مواجهه فرد با دیگر هویت‎هاست. امروزه که در عصر جهانی شدن زندگی می‎کنیم، اگر هویت‎های جمعی در تعامل پیوسته با دیگر فرهنگ‎ها باشند، میزان درک و پذیرش و تفاهم آن‎ها از دیگر هویت‎ها افزایش یافته و، در نتیجه، مشترکات فرهنگ جهانی بیش‎تر خواهد شد. اما اگر تأکید بر هویت «خود» به مثابه هویتی برتر باشد، نه‎تنها هیچ دیالوگی بین فرهنگ‎ها شکل نخواهد گرفت، بلکه مونولوگ هویتی و طبیعتاً طرد و حذف دیگر فرهنگ‎ها، بر جای آن خواهد نشست.
 
2  بحث اصلی و کانونی آمارتیا سِن در کتاب «هویت و خشونت»، متمرکز بر هویت جمعی است. با وجود این، وی از هویت فردی غافل نیست، چراکه هویت فردی را سرچشمة فهم و درکِ هویت جمعی می‎داند؛ و آن را بسیار هوشمندانه از خلال روایت حادثه‎ای که برای خودش در فرودگاه هیثرو در انگلستان در مواجهه با مأمور ادارة مهاجرت رخ داده بود آغاز می‎کند. او در تحلیل سؤال آن مأمور که از هویت او پرسش کرده بود، مفهوم هویت را چندوجهی و پیچیده می‎یابد و می‎نویسد: «وقتی توجه خودمان را از مفهوم همسان بودن با خود، به مفهوم سهیم بودن در هویت با افرادی دیگر از گروهی خاص معطوف می‎کنیم (یعنی شکلی که ایده یا فکر هویت اجتماعی غالباً به خود می‎گیرد)، این پیچیدگی بازهم افزایش می‎یابد. درواقع، بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی معاصر حول ادعاهای متضاد هویت‎های نامتجانسی در چرخش است که شامل گروه‎های متفاوتی می‎شود، زیرا مفهوم هویت، از طُرق مختلف، بر افکار و اعمال ما اثر می‎گذارد» (ص 22). در چنین سطحی است که می‎توان با جرج هربت مید هم‎صدا شد و مفهوم «دیگری تعمیم‎یافته» او را به‎کار برد. در فرایند «دیگری تعمیم‎یافته»، اجتماع رفتار اعضای خود را کنترل می‎کند، در نتیجه اجتماع به عنوان عامل تعیین‎کنندة تفکر فرد نقش دارد. مثلاً فرد با عضویت در یک گروه، ابتدا سعی می‎کند نگرش گروه را بپذیرد، سپس تلاش می‎کند در موقعیت‎های عمومی و در زمانی‎که گروه در برابر موقعیت ویژه‎ای واکنش نشان می‎دهد، او به‎مثابه کلِ واحد، تعمیم‎دهندة نگرش گروه باشد.
 اما نسبت هویت با خشونت چیست؟ آیا هویت، در معنای عام، تولیدکنندة خشونت است و یا هویت‎های خاصی وجود دارند که خشونت‎آفرین هستند؟ عده‎ای بر این باورند که خشونت در ذات فرهنگ‎هایی خاص قرار دارد و، در نتیجه، پیوسته بازتولید و به نسل‎های بعدی انتقال می‎یابد. آمارتیا سن با انتقاد از این نگرش، معتقد است که هویت فرهنگی به تنهایی و به دور از چیزهایی که بر درک و اولویت‎های ما اثر می‎گذارند پایدار نمی‎ماند. او چهار دلیل را برای استدلای خود برمی‎شمارد: «نخست این‎که، فرهنگ با همة اهمیتی که دارد در تعیین خط زندگی و هویت ما اهمیتی انحصاری ندارد. چیزهای دیگر از قبیل طبقه، نژاد، جنسیت، حرفه و سیاست نیز مهم هستند، و می‎توانند اهمیتی مقتدرانه داشته باشند. دوم، فرهنگ ویژگی یکدستی نیست ‎ــ حتی در چارچوب همان فرهنگ عمومی می‎تواند تنوع بزرگی وجود داشته باشد... همان‎طور که در آمریکا هم برای مسیحیان «میلاد دوباره» جا هست و هم برای آزاداندیشان تندرو... سوم، فرهنگ آرام نمی‎نشیند. تذکر مختصر دگرگونی آموزشی ژاپن و کره با الزامات فرهنگی عمیق، اهمیت تغییری را نشان می‎دهد که غالباً با گفت‎وگو و سیاست عمومی مرتبط است... چهارم، فرهنگ با دیگر عوامل تعیین‎کنندة ادراک و اقدام اجتماعی تعامل دارد. مثلاً جهانی شدن اقتصاد نه تنها تجارت بیش‎تر، بلکه موسیقی و سینمای جهانی بیش‎تری نیز به همراه دارد» (ص 140). برمبنای چنین استدلالی، ادعاهای مبنی بر این‎که هویت‎های مذهبی خاص در بطن خود خشونت‎پرور هستند نقض خواهد شد. آمارتیا سِن این ادعا را طبقه‎بندی کردن مردم از لحاظ وابستگی‎های تک‎واره نام می‎نهد. جداسازی مذهبی جهان، موجب عدم شناخت صحیح از یک فرهنگ و هویت آن است. همچنین این خطر را دربر دارد تا فرد با نگرش مذهبی خاص تمام ویژگی‎ها و هویت فرهنگ خود و وابستگی‎های دیگر را طرد کند. از این‎رو، بحث‎هایی چون بنیادگرایی خاص یک مذهب یا دین نیست، و ریشه در مسائل دیگری دارد. آمارتیا سِن بر این باور است که خشونتِ برخاسته از هویت، بستگی به معنا و اهمیتی دارد که فرد یا گروه به هویتی که خود را متعلق به آن می‎داند، می‎بخشد. در نتیجة چنین نگرشی است که مرزبندی‎های هویتی شکل می‎گیرد، و در پی آن تئوری‎هایی مانند نظریة برخورد تمدن‎ها به‎وجود می‎آیند. «اگر برخورد تمدن‎ها نظریه‎ای بسیار مهم دربارة درگیری‎ها باشد، مطالبات کوچک‎تر، اما در عین حال مؤثری، وجود دارد که تضادهای فرهنگ‎ها و هویت‎ها را به درگیری‎ها و فراوانی فجایعی ربط می‎دهد که امروزه در بخش‎های مختلف جهان می‎بینیم» (ص 73). سِن عامل اصلی‎ای که خود را در نظریة برخورد تمدنی نشان می‎دهد، تأکید بر مذهب، به عنوان وجهه تمایز فرهنگی است. او با رَد و نقد چنین دیدگاهی معتقد است «رده‎بندی مذهبی، به سهولت نمی‎تواند در قالب طبقه‎بندی کشورها و تمدن‎ها قرار بگیرد» (ص 89). آمارتیا سِن برای تبیین بهتر استدلال خود مورد هند را مثال می‎زد که جمعیت مسلمان آن تقریباً از هر کشور دیگر بیش‎تر است (در حدود 150 میلیون نفر) اما فعالیت‎های تروریستی و خشونت‎آفرینی که به نام اسلام صورت گرفته باشد، دیده نشده است. به اعتقاد وی یکی از علت‎های این امر «ماهیت سیاست‎های دموکراتیک هند، و پذیرش گستردة این ایده در هند که مهاتما گاندی از آن دفاع می‎کرد قائل شد، حاکی از این‎که گذشته از قومیت مذهبی، هویت‎های بسیاری وجود دارند که آن‎ها نیز به خودشناسی فرد و روابط میان شهروندانی با پیشنه‎های مختلف در درون کشور، وابسته‎اند.» (ص194-195). بنابراین هویت مذهبی نمی‎تواند تعیین‎کنندة صلح‎دوست بودن و یا خشونت‎پرور بودن یک فرهنگ باشد. در بین کثیری از طرفداران هر مذهبی قطعاً عده‎ای صلح‎دوست و عده‎ای دیگر طالب خشونت هستند. در نتیجه «اعتقاد مذهبی، به تنهایی پاسخ‎گوی همة تصمیماتی نیست که اشخاص با توجه به اولویت‎های سیاسی و اجتماعی زندگی خود و، با توجه به، موضوعات کارگردانی و اقدام مربوط به آن، باید اتخاذ کنند... بنابراین، حیطة مذهبی فرد، همة زمینه‎های دیگر ادراکی و وابستگی او را درهم نمی‎نوردد» (ص 96). البته این نگرش محدود به سطح مذهب نیست و تأکیدات قومی یا زبانی و در مجموع تأکید بر فرهنگی خاص به‎مثابه فرهنگ برتر، نیز در چنین تحلیلی می‎گنجد. از این‎رو، اگر با ریچارد جنکینز موافق باشیم که «معلوم نیست مرز یک هویت خاص کجاست» (هویت اجتماعی، تهران: شیرازه، ص 167)، باید بر فرایندهای هویتیِ مبتنی بر تعامل تأکید کرد تا در بستر این تعامل، بتوان به درک بهتری از دیگری، دست‎یافت. در سایة چنین نگرشی است که به قول آمارتیا سِن از افتادن به ورطة تک‎وارگی فرهنگی دور می‎شویم و با پذیرش این‎که در هویتی جهانی زیست می‎کنیم، می‎توانیم هویتِ خود را نیز محفوظ بداریم. در نتیجه «هویت جهانی می‎تواند وفاداریی را که درخورِ آن است دریافت کند، بی‎آن‎که سایر وفاداری‎های ما را از میان ببرد» (ص 211).       

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.