آناتول فرانس: آینده مکانی است آرمانی برای جای دادن خواب و خیال های خود.
تهیه و تنظیم: الهام مهرابی
اسم بنده، محمد و اسم پدرم عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. پدرم یکی از مولفین اربعهی ‹‹نامه دانشوران›› است و تراجم احوال نحاه و لغویین و ادبا و فقها غالباً به او محول بود و اسم او در مقدمه آن کتاب و ترجمه حال مختصری ازو در کتاب ‹‹المأثر و الأثار›› مرحوم اعتمادالسلطنه محمد حسن خان، مسطور است. پدرم در سنهی 1306 در طهران مرحوم شد...
فهرست
زندگی نامه
شرح حال اینجانب محمد بن عبدالوهاب قزوینی/ دیباچه
پدر علم کتابشناسی ادبی/ تبیان
قزوینی، محمد/ راسخون
علامه محمد قزوینی/ مجله نور
وصیّتنامه علامه محمد قزوینی/ ایران بوم
به بهانه درگذشت
درسی بزرگ در انصاف علمی علامه محمد قزوینی/ مجله نور
یادبود پایان دهمین سال مرگ محمد قزوینی/ مجله نور
بیاد قزوینی / مجله نور
یادی از مرحوم قزوینی به مناسبت چهاردهمین سال وفات او/ مجله نور
در رثاء علامه قزوینی/ مجله نور
گفتگو دربارة علامه قزوینی
علامه قزوینی و تصحیح متون/ مجله نور
آثار
1. تصحیح متون
وفیات معاصرین: علامه مرحوم محمد قزوینی/ مجله نور
آثار/ راسخون
2. مقالات/ مجله نور
بررسی میراث علمی علامه قزوینی/ فرهنگخانه
بسته شدن پرونده شصت و چند ساله یادداشتهای علامه قزوینی/ کتابخانه مجلس
بزرگداشتها
شب «علامه محمد قزوینی» برگزار شد/ بخارا
مراسم بزرگداشت علامه محمّد قزوینی/ انجم
علامه محمد قزوینی در سرای اهل قلم/ ولایت نیوز
خبر
سردیس علامه محمد قزوینی رونمایی شد/ ایسنا
فیلم زندگی علامه قزوینی آمادهی پخش است/ رای بن داک
زندگی نامه
شرح حال اینجانب محمد بن عبدالوهاب قزوینی/ دیباچه
نویسنده: محمد بن عبدالوهاب قزوینی
اسم بنده، محمد و اسم پدرم عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. پدرم یکی از مولفین اربعهی ‹‹نامه دانشوران›› است و تراجم احوال نحاه و لغویین و ادبا و فقها غالباً به او محول بود و اسم او در مقدمه آن کتاب و ترجمه حال مختصری ازو در کتاب ‹‹المأثر و الأثار›› مرحوم اعتمادالسلطنه محمد حسن خان، مسطور است. پدرم در سنهی 1306 در طهران مرحوم شد.
تولد بنده در طهران در محله دروازه قزوین، در پانزدهم ماه ربیعالاول سنهی هزار و دویست و نود و چهار قمری است. تحصیلات علوم متداولهی اسلامی را در همان طهران کردهام. صرف و نحو را در خدمت پدرم و خدمت مرحوم آقای حاجی سید مصطفی مشهور به قنات آبادی در مدرسه معیرالممالک و فقه را در خدمت همان بزرگوار و مرحوم حاجی شیخ محمد صادق طهرانی مدرس مدرسهی مزبور و قلیلی در محضر مرحوم حاجی شیخ فضلالله نوری. کلام و حکمت قدیم را در خدمت آقای حاجی شیخ علی نوری در مدرسه خان مروی و اصول فقه را در خدمت مرحوم ملا محمد آملی در مدرسه خازن الملک و سپس اصول فقه خارج را در محضر درس مرحوم افضلالمتاخرین آقامیرزا حسن آشتیانی در سه چهار سال اخیر عمر آن مرحوم، تبحر و احاطه آن بزرگوار به جمیع جزئیات و شعب علم اصول، فیالواقع حیرتآور بود و تا کسی مثل او را ندیده باشد به حدس و قیاس تصوری از درجهی احاطه فوقالعاده یک نفر به جمیع فروع و مسائل یک علمی نمیتواند بکند.
از میان این همه علوم متداوله نمیدانم به چه سبب از همان ابتدای امر، شوقی شدید به ادبیات عرب، گریبانگیر من شد، تا اکثر ایام صبی و شباب در شعب مختلفهی این فن بخصوص نحو، صرف گردید و عمر گرانمایه در اشتغال به اسم و فعل و حرف گذشت و اکنون که تأمل ایام گذشته میکنم و بر عمر تلف کرده تأسف میخورم باز یکی از بهترین تفریحات من، مطالعه شرح رضی و مغنیاللبیب است که برای من احلی من وصل الحبیب است. العاده کالطبیعه الثانیه.
از جملهی بزرگوارانی که از انفاس قدسیه ایشان بدون تدریس و تدرس کتب رسمی به قدر استعداد خود کسب فیوضات نمودم، مرحوم حاجی شیخ هادی نجمآبادی قدس سره- است. قریب دو سه سال هر روز مقارن غروب آفتاب، تا یکی دو از شب رفته، با یکی از رفقا به مجلس محاضره مخصوص ایشان که در بیرونی منزلشان در حسنآباد در روی ریگ و زمین بیفرش منعقد میشد حاضر میشدم و از مفارضات کثیرالبرکات آن وجود مقدس و اجله اصحاب و تلامذه ایشان مستفیض میگردیدم. سادگی اطوار و حرکات و سکنات آن بزرگوار و آزادی خیالشان به تمام معنی کلمه و خدمتی که در بیداری اذهان و خرق حجب موهومات و باز کردن چشمها و گوشهای طبقات منورالفکر و عناصر مستعّدهی ایران در آن دوره کردهاند. و غرابت اوضاع مجالس ایشان، و حضور اغلب ارباب مذاهب مختلفه و ملل متنوعه از مسلمان و یهود و بابی و غیره هم در آن مجالس و مباحثات آنها در انواع مسائل مذهبی و غیره در حضور ایشان در کمال آزادی، طنز و استهزا نسبت به موهومات که بر وجنات بیان و فلتات لسان ایشان و عموم اصحاب و تلامذه ایشان لایح بود؛ و اطاعت و احترم فوقالعاده که اصحاب آن بزرگوار نسبت به ایشان اظهار مینمودند. چنانکه تقریباً حرکتی و تبسمی در حضور ایشان از آنها صادر نمیشد، همهی این امور از غرایب وقایع عصر اخیر و مشهور بینالجمهور است. برای شرح حالات آن مرحوم، یک کتاب میتوان نوشت. از این جمله معترضه بگذریم.
دیگر از استاتیدی که از افادات ایشان بینهایت مستفید شدهام بقیهالفضلا خاتمه الادباء اقای آقاسید احمد ادیب پیشاوری- مدالله فی عمره- است. چندین سال همه ساله در تابستان در موقع ییلاق که ایشان عادت داشتند همه روزه به صحن امامزاده صالح تجریش تشریف میآورند و یک دو سه ساعتی آنجا در گوشهای مینشستند، من بواسطه ترسی که از تنگی حوصله ایشان داشتم، حیلهها انگیخته و بهانهها اختراع کرده به محضر شریفشان حاضر میشدم و جسته جسته با ترس و لرز، گاهگاه سوالی از ایشان میکردم، و جوابی شافی و کافی میشنیدم، و فوراً ان را در خزانهی دماغ و دفتر بغل ثببت میکردم تبحر ایشان در ادبیات عربی و فارسی و حافظهی عجیب فوقالعاده که از ایشان در حفظ اشعار عرب مخصوصاً مشاهده مکردم فیالواقع باصطلاح محیرالعقول بود. هر وقت و در هر مجلسی که از یک شعر عربی مثلاً صحبت میشد و هیچکس از اهل مجلس نمیدانست آن شعر از کیست و در چه عصر گفته شده ایشان را میدیدم جمیع اشعار سابق و لاحق آن را با تمام قصیده و اسم شاعر و شرح حال او و تاریخ او و معنی شعر و غیره و غیره همه را بلاتأمل بیان میکردند.
هر وقت من ایشان را میدیدم یاد حکایت معروفی که در کتب ادیبه عرب به حماد راویه نسبت میدهند (که وی فقط از شعراء قبل از اسلام به عدد هر یک از حروف مُعجم صد قصیده بزرگ سوای مقطعات از حفظ داشت تا چه رسد به شعرای بعد از اسلام و ولید از خلفای بنیامیه که این ادعا را باور نمیکرد شخصی را بر او موکل گماشت تا دو هزار و نهصد قصیده به تفصیل فوق از وی تحویل گرفت ) میافتادم.
باری در کثرت حفظ و وسعت اطلاع از ادبیات و اشعار و لغات و همچنین در مشرب فلسفه و زهد در دنیا و گوشهنشینی و سایر حالات و اطوار من همیشه ایشان را در پیش خود به ابوالعلاء معری تشبیه میکنم با این فرق که ابوالعلاءِ فقط در ادبیات عرب نادرهی دهر بود و ایشان ذواللسانین و در عربی و فارسی هر دو نابغهی عصرند دیوان اشعار اشان را دو سه سال قبل در پاریس پیش شاهزاده نصرهالدوله فیروز میرزا دیدم، صد افسوس که چاپ نشده است.
دیگر از بزرگان که حق تربیت به گردن من دارند مرحوم شمس العلما شیخ محمد مهدی قزوینی عبدالربّ آبادی از اجلهی ادبای عصر و از رفقای پدرم و از مولفین اربعه ‹‹نامه دانشوران›› که پس از فوت مرحوم پدرم ما اولاد صغیر را در زیر جناح حمایت خود گرفت و مقداری قلیل از مقرری پدرمان را توانست در حق ما برقرار نماید و به مرد آن قوت لایموت ما در صالحهی ما که روانش پر نور باد- ما را بزرگ کرده به حد مردان رسانید.
دیگر از بزرگوارانی که حق تربیت و تعلیم عظیم به گردن این ضعیف دارد، مرحوم میرزا محمد حسین خان اصفهانی متخلص به ‹‹فروغی›› ملقب به ذکاءالملک پدر دانشمند معظم آقای میرزا محمد علی خان ذکاءالملک حالیه- مدظله العالی- است که قریب ده دوازده سال از اوایل عهد شباب را غالب ایام و لیالی در محضر انوار ایشان که محطّ رجال ادباء و شعرا و اهل ذوق آن عصر بود بسر بردم.
تربیت اخلاقی برحسب استعداد خود و ترویض نفس سرکش و قهر طبع توسن و اعتراف به جهل خود همه را کلاً مدیون توجهات مشفقانه و تربیت پدرانه آن مرحوم میباشم.
در تمام این مدت ده دوازده ساله علی سبیل الاستمرار از مصاحبت دو فرزند دانشمند آن بزرگوار آقای میرزا محمد علی خان ذکاءالملک و آقای میرزا ابوالحسن خان فروغی برخوردار بودم.
ابتدا من در خدمت آقای ذکاءالملک حالیه درس فرانسه میخواندم و ایشان پیش من درس عربی ولی بزودی بواسطه توافق مشرب طرفین و تجانس اخلاق و خیالات جانبین، کار از تعلیم و تعلم گذشته دوستی موکد باطنی که بنای آن مانند رفاقت اغلب ابناء زمانه نه بر جلب منافع و دفع مضار، بلکه اساس آن مانند دوستی اخوان الصفا و خلانالوفا محض یگانگی مشرب و اتحاد مسلک بود، بین ما برقرار و متدرجاً مستحکم گشت و امیداوارم که مادامالحیاه، رشته این عروتالوثقای مودت که نتیجه عمر من است به حال حالیه محکم و مبرم باقی بماند.
دیگر از اعاظم علما که لطف مخصوصی دربارهی این ضعیف داشتند مرحوم حاجی شیخ فضلالله نوری بود که وظیفهی تدریس نحو را برای دو پسر خودشان یکی آقای آقاضیاءالدین و دیگری آقای حاجی میرزا هادی به عهده من محول نمودند و من برای هر یک از آن آقازادگان علی التعاقب مدت دو سه سالی تدریس کرده ایشان را برحسب معلومات ناقصهی خود به علم مزبور آشنا ساختم.
در دورهی اقامت اولی من در پاریس احیاناً مکاتیپ آن مرحوم به خط خودشان برای من میرسید که برای یادگار آنها را نگاه داشتهام سوءعاقبت ظاهری و حرکات اواخر عمر آن مرحوم که منتهی به خاتمهی فجیع حیات او گردید هیچکدام از اینها نباید باعث انکار مقامات علمیه آن مرحوم بشود، او مکافات اعمال خود را در این دنیا چشید و واقع امر به دست خداست و حالا او اسیر خاک و دستش از این دنیا کوتاه است و دیرگاهی است که گفتهاند: ‹‹اذکروا موتاکم بالخیر ››. راقم سطور را مقصود مدح یا قدح حرکات اواخر آن مرحوم نیست، غرض من از ذکر او در اینجا، فقط ادای وظیفهی حقشناسی و تذکار حقوق مودت آن مرحوم و خوبیهای او در حق من است و بس و تذکر عهود ماضیه را خواستم تا به قول بیهقی: لختی قلم را بر او بگریانم.
در اوایل سنهی 1322 برادرم میرزا احمدخان (حالیه مفتش در ادارهی مالیات غیرمستقیم) که آن وقت در لندن بود، چون شوق مفرط مرا به دیدن نُسخ قدیمه نادره میدانست، به من نوشت که بد نیست تا من اینجا هستم، سفری به لندن بکنی و کتابخانه بزرگ اینجا را تماشایی بنمایی و سپس بعد از چند ماه دیگر با هم مراجعت خواهیم کرد.
من نیز به قول معروف که ‹‹کور از خدا چه میخواهد؟ دو چشم بینا›› بلاتامل پس از وداع ابدی با مادر که در بیرون دروازهی قزوین با چشمهای پر از اشک وقتی که گاری پستی حرکت کرد به من گفت: من یقین دارم دیگر روی تو را نخواهم دید. در پنجم ربیعالثانی 1322 از طهران حرکت کرده از راه روسیه و آلمان و هلاند به لندن سفر کردم، پس از مشاهده عظمت کتابخانهی آن شهر و تامل آن همه کتب نفسیه نادره از عربی و فارسی و غیره شوق مطالعهی آنها چنان بر من غلبه کرد که بیاختیار، اهل و وطن و خانواده را نمیگویم فراموش کردم ولی موقتاً (که این موقهً تاکنون به بیست سال کشیده است) خیال آنها را به کناری گذاردم. قریب دو سال در شهر لندن بسر بردم و در آنجا با جمعی از مستشرقین انگلیسی آشنایی پیداکردم از جمله پروفسور بوان که متخصص در ادبیات عرب بخصوص اشعار جاهلیین و مخضرمین است و درین شعبه، کمتر کسی به پایهی او میرسد و در این فن، در نهایت تبحر و در کار خود در منتهی درجه دقت و احتیاط، بلکه وسواس است. کتاب نقائض حریر و الفرزدق را در سه جلد بزرگ، پس از بیست سال تصحیح در سنوات 1905-1912 مسیحی در لیدن (هلاند) به طبع رسانیده است. طبع این کتاب، با این درجه از صحت و دقت، یکی از شاهکارهای ادبی اروپاست درین قرن اخیر.
و دیگر مسترالس کتابدار سابق ‹‹بریتیش میوزیوم›› و عضو امنای اوقاف گیب که در فن معرفهالکتب و احاطه به اسماء کتب عربی و فارسی و ترکی و اطلاع بر شرح حال مصنفین آنها و نسبت هر کتابی به مصنف آن، ید طولائی دارد، فهرست کتب مطبوعه عربی ‹‹بریتیش میوزیوم›› در دو جلد بزرگ از تألیف ذیقیمت اوست.
و دیگر ماسوف علیه مستر آمد روز عضو امنای اوقاف گیب که طبع تاریخ الوزراء هلال صابی و ذیل تاریخ دمشق لابن القلانسی نتیجه زحمات اوست.
و دیگر مستشرق شهیر، پروفسور ادوارد برون که شهرت ایشان مستغنی از هرگونه وصف و شرحی است. ایشان سمت ریاست امنای اوقاف گیب را دارند و به توسط ایشان بود که طبع و تصحیح بعضی از کتب که بعدها مذکور خواهد شد از طرف امنای مزبور به عهده این ضعیف محول گردید (در 20 جمادالاخر 1344 ‹‹ژانویه 1926›› در کمبریج وفات یافت) در اوایل سنه 1324 امنای مزبور، تصحیح و طبع تاریخ جهانگشای جوینی را به من پیشنهاد کردند من نیز با وجود قلت سرمایه علمی و صعوبت فوقالعاده این کار، متوکلاً علیالله، دل به دریا زده، پیشنهاد مذکور را قبول کردم و برای انجام این مقصد در ماه ربیعالثانی سنهی هزار و سیصد و بیست و چهار از لندن به پاریس- که در آنجا نسخ متعدده از کتاب مزبور موجود است- آمدم و تا اواخر سنه هزار و سیصد و سی و دو در پاریس متوقف بودم.
در پاریس نیز با جمعی از مستشرقین فرانسه، آشنا شدم و از ثمرات زحمات ایشان مستفید گشتم. از جمله ماسوف علیه هرتویک در نبورک عربیدان معروف د طابع کتاب سیبویه و صاحب تألیفات مشهور. چندی به پای دروس او درخصوص خط حمیری (خط مسند) در یمن و کتیبهها و احجاری که به آن خط در موزهی لوور موجود است، حاضر شدم و آن درسها را اغلب در خود موزهی لوور میداد.
دیگر ماسوف علیه باربیه دومنار طابع و مترجم مُروج الذهب مسعودی در نه جلد و بسیاری از کتب دیگر.
دیگر مسیومیه نحوی و لغوی معروف و صاحب تصانیف مشهوره در مقایسه نحو و صرف السنهی هند و اروپایی با یکدیگر. چندی در سوربون به درسهای او حاضر شدم. دیگر مسیو هوارت که در اغلب علوم و فنون فارسی و عربی و ترکی تألیفی یا ترجمهای نموده یا کتابی از السنه مذکوره را تصحیح و طبع کرده است ولی تخصص در یکی از آنها بخصوصه از او مشهود نیست.
درین مدت توقف خود در پاریس با آقای میرزا علیاکبر خان دهخدا نوسندهی مشهور که در آن اوقات در اوایل ‹‹استبداد صغیر›› در جزو مهاجرین ملی به پاریس آمده بودند تجدید عهد مطول مفصلی نمودم. در تمام مدت اقامت معظمله در پاریس، من اغلب اوقات را در خدمت ایشان بسر میبردم، و از موانست با آن طبع الطف از ماء زلال و ارق از نسیم صباء و شمال به نهایت درجه محظوظ میشدم و فیالواقع تمتعی که من از عمر در جهان بردم یکی همان ایام بود و آرزو میکنم که باز قبل از مرگ، یک بار دیگر این سعادت نصیب منگردد.
و دیگر با جناب قدوهالفضلا اقای حاجی سیدنصرالله اخوی- دامت برکاته- از فحول علماء و شعرا و ادبای عصر حاضر، مرا افتتاح روابط کتبی و آشنایی غائبانه دست داد در ایامی که من مشغول طبع و تصحیح مرزبان نامه بودم، ایشان با یک وسعت قلب و انشراح صدری که فقط از مثل ایشان فاضلی، متوقع میتوان بود، نسخهی مصححهی خودشان را بدون هیچ سابقهی آشنایی و وثیقه اعتمادی برای تکمیل تصحیح آن کتاب برای من فرستادند و به آن مناسبت از آن وقت تاکنون، ابواب مکاتبه بینالجانبین باز است که این ضعیف از افاضات آن استاد محترم همواره سرفراز.
در اواخر سنهی هزار و سیصد و سی و سه، چون بواسطه جنگ عمومی، همهی کارهای دنیا معوق و تعطیل شده بود و به عللی که اینجا موقع ذکر آن نیست، دیگر برای من در پاریس به هیچوجه ادامه کارهایی که به دست داشتم ممکن نبود. آقای حسینقلی خان نواب از دوستان قدیم بنده که آنوقت در پاریس بودند و در همان اوقات به سمت وزارت مختار در دربار برلن معین شده بودن به من پیشنهاد کردند که تو که حالا در پاریس کاری نداری، بیا با هم برویم به برلن و دو سه ماهی آنجا بمان و آنجا را هم ببین و پس از دو سه ماه دیگر که جنگ تمام شد و کارها به حالت اولیه عود نمود، دوباره به پاریس برگرد. من نیز پیشنهاد ایشان را با کمال شوق پذیرفته در 14 ذیالحجه 1333 (23 اکتبر 1915) از پاریس حرکت کرده و از راه سویس در مصاحبت ایشان، چهار روز بعد وارد برلن شدم و با وجود اشکالات فوقالعادهی عبور و مرور در آن ایام جنگ، بخصوص عبور از خاک یکی از دول متحاربه به خاک دیگری، به مناسبت اینکه ایشان وزیر مختار و دارای تذکرهی ‹‹دیپلوماتیک›› بودند و ما هم جزو جلال ایشان بودیم، چندان گرفت و گیری در سرحدات به عمل نیامد. اندکی پس از ورود ما به برلن، دخول و خروج از خاک آلمان به کلی مسدود گردید و دو سه ماه، دو سه سال شد و باز جنگ تمام نشد.
الغرض، من مدت چهار سال و نیم تا ختام جنگ در برلن ماندم. شرح صدمات و مشقاتی که من از قحط و غلای عمومی در این مدت، مانند همهی اهالی آن مملکت فلکزده کشیدم از گنجایش امثال این مختصر مقاله بیرون است. یک کتاب به اندازهی روضهالصفا برای آن لازم است. ادای این وظیفه را به عهده مورخین این جنگ وامیگذارم.
اینکه میگویم قحط و غلای ‹‹عموی››، مقصودم این است که در قحط و غلاهای معمولی غالباً تنگی ارزاق منحصر به یکی دو فقره است، مثلاً نان یا گوشت یا غیر آن دو، ولی در این مدت جنگ در آلمان بواسطهی محاصرهی بری و بحری دول متفقه که یک زنجیری آهنین غیرقابل خرق و التیام، از کشتیهای جنگی و پانزده ملیون سرنیزه گرداگرد آن مملکت کشیده بودند، همه چیز مطلقاً و بطور کلی از نان و آرد و گوشت گرفته الی سیبزمینی و برنج و جمیع حبوبات و شیر و پنیر و روغن و اقسام دهنیات و لبنیات و قند و شکر و مربا و عسل و صابون و حتی ارسی و حوله وملحفه و پشمینهجات بکلی نایاب و بوجه منالوجوه پیدا نمیشد و ارزاق ضروریه را دولت به دست گرفته به عدد رووس به هر نفری سهمی معین در مدتی معنی توزیع میکرد ولی چه مقدار؟ مثلاً هفتهای 26 سیر نان سیاه و سه سیر گوشت و 5 مثقال (25 گرم) روغن و ماهی چهار سیر و نیم قند و یک عدد تخممرغ، و سایر اشیاء به همین قیاس و تناسب. و این را هم عرض کنم که ما ایرانیان نسبتاً به سایر اهالی مملکت خوشبختتر بودیم زیرا به مساعی و اقدامات آقای تقیزاده به عنوان اینکه ماها خارجهی بیطرف و مهمان دولت آلمان هستیم به هر یک از ماها از اوراق مذکوره سهم مضاعف میدادند، یعنی بجای هفتهای پنج مثقال روغن به ما ده مثقال (50 گرم) و بجای ماهی یک تخممرغ، به ما دو عدد صحیح بیکسر تخممرغ مرحمت میشد.
باری، این مدت چهار پنج ساله را در مصاحبت دائمی دوست قدیمی خود دانشمند معظم محترم آقای سید حسن تقیزاده مدّظله بسر میبردم و از مفاوضات علمی و ادبی آن یگانهی فاضل علّامه، همواره مستفیض بودم. ایشان در آن ایام به مساعدت دولت آلمان یک انجمنی به اسم ‹‹کمیته ایرانی›› تشکیل داده و جمعی از اعزّهی ایرانیان را که در آن ایّام و انفساه بواسطهی انقطاع روابط بینالمللی و انسداد طریق، همه در حکم ابناء السیبیل و اغلب در باب امر معیشت ولو اینکه در بلاد خود شاید متمول بودند سرگردان بودند، آقای تقیزاده به توسط آ، کمیته از همه نگاهداری مینمود و به این طریق جمعی کثیر از هموطنان ما از صدمهی آن طوفان عالمگیر محفوظ ماندند و از آن سموم آتشین که تر و خشک را بسوخت جانی به سلامت به در بردند. این مدت چهار پنج ساله فیالواقع برلین به وجود جمعی از نخبهی نخبا و فضلای ایران آراسته بود و عدهی کثیری از ایشان با تفاوت مسلک و شغل و سلیقه که بنات النعشوار در اطراف بلاد متفرق بودند، بواسطه مساعی آقای تقیزاده همه پروینآسا در یک نقط جمع آمده و مانند رمهی گوسفند در هنگام طوفان، همه سرها را به یکدیگر نزدیک آورده در کمال اتحاد با هم بسر میبردند، و از کشتار هولناک بیست میلیون نفوس که در همان اثناء در خارج از حدود آلمان در میدان دوردست جنگ به عمل میآمد، بجز صور متحرکی که در سینما تماشا میکردند، یا بعضی سربازان مجروح ناقص الاعضاء که در معابر بر سبیل تصادف به آنها برمیخوردند یا صفوف مطول زنها و پیرمردها در مقابل دکاکین نانوایی و قصابی و بقالی که در زیر برف و باران، همه بیسر و صدا انتظار چند ساعتهی رسیدن نوبت خود را میکشیدند آثار خارجی دیگری از جنگ نمیدیدند و روزگاری در کمال آرامی و سکونت ظاهری، که اشبه اشیاء به خواب یا خیال بود میگذرانیدند.
آقای تقیزاده حضور این آقایان را در برلین مغتنم شمرده، یک انجمن ادبی و علمی تشکیل دادند که هر شب چهارشنبه، ده پانزده نفر از فضلای آنها در اداره ‹‹کاوه›› جمع شده در انواع مسائل علمی و ادبی و فنی گفتگو میکردند، و مقرر بود که هر یک از اعضاء بنوبهی خود در موضوعی بخصوص که خود او قبل از وقت برحسب دلخواه، معین میکرد، مقاله با اسنادی نوشته در حضور اعضاء قرائت مینمود.
از فضلای مبرز این انجمن، یکی مرحوم میرزا فضلعلی آقا مجتهد تبریزی وکیل سابق آذربایجان بود که فیالحقیقه در ادبیات عرب او را صاحب یدی طولا بلکه یدی بیضا یافتم وی در همان برلین در سلخ جمادیالآخره 1339 به رحمت ایزدی پیوست.
و دیگر آقای سید محمدعلی خان جمالزاده، یکی از مهمترین امیدهای آینده ایران که کتاب ‹‹روابط روس و ایران›› او نمونهای از وسعت اطلاعات و قوّهی انتقادی و تدفیق اوست به سبک اروپاییان و کتاب ‹‹یکی بود و یکی نبود›› او نموداری از شیوهی انشای شیرین سهل سادهی خالی از عناصر خارجی اوست، و اگرچه این سبک انشاء کار آسانی نیست و به اصطلاح سهل ممتنع است ولی معذلک، فقط این طرز و شیوه است که باید سرمشق چیزنویسی هر ایرانی جدیدی باشد که میل دارد به زبان پدر مادری خودش چیز بنویسد و نمیخواهد که بواسطه عجز از ادای مقصود خود به زبان فارسی، محتاج به دریوزه نمودن کلمات و جمل و اسالیب تعبیر کلام از اروپاییها بشود، چنانکه شیوهی ناخوش بعضی از نویسندگان دورهی جدید است. و دیگر آقای میرزا محمود خان غنیزاده از شعرای فصیح اللسان شیرین زبان آذربایجان که نمونهای از اشعار نمکینش در شمارهای ‹‹کاوه›› و ‹‹ایرانشهر›› منتشر شده است.
و دیگر آقای میرزا حسین خان کاظمزاده مدیر مجلهی ‹‹ایرانشهر›› منطبعه برلین که خود آن مجله بهترین معرف ایشان است.
و دیگر آقای میرزا محمدعلی خان تربیت، از فضلای مشهور آذربایجان و آقای آقاسید محمدرضای مساوات فاضل و حکمی مشهور.
و دیگر از فضلای مقیم برلین در آن ایام، دوست قدیمی من آقای میرزا ابراهیمپور داوود بود، از شعرای مستعد عصر حاضر، با طرزی بدیع و اسلوبی غریب، متمایل به فارسی خالص که تعصب مخصوصی بر ضد نژاد عرب و زبان عرب و هر چه راجع به عرب است دارند و مثلاً این بیت خواجه را:
اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبی است
زبان خموشی ولیکن دهان پر از عربی است
سخت انتقاد میکنند که چرا عربی را جزو هنر شمرده است، و این ضعیف با وجود اینکه در این تعصب بر ضد زبان عربی، با ایشان توافق عقیده ندارم، معذلک خلوص نیت و حرارت و شور ایشان را در این خصوص، از جان و دل تحسین میکنم.
در این مدت اقامت در برلین، با بعضی از مستشرقین آلمان نیز آشنا شدم، و از ثمرات علوم ایشان ذخیره اندوختم، از جمله پروفسور مارکوارت از مشاهیر مستشرقین آلمان صاحب تالیفات جلیله از قبیل کتاب ‹‹ایرانشهر›› در جغرافیای قدیم ایران و غیره و غیره. و فیالواقع درجهی احاطه و تبحر و دامنه بسیار وسیع اطلاعات او از عجایب روزگار است. دریایی است متلاطم از معلومات و محفوظات. السنهی پهلوی و فارسی و عربی و ارمنی و سریانی را بخوبی میداند و باترکها و ادعاهای مضحک آنها که اغلب مشاهیر دنیا را از اقدام الازمنه الی حال از نژاد ترک میگیرند وحتی گویا حضرت رسول و حضرت زردشت را ترکیالاصل میدانند و غیرذلک از خیالات عجیب و غریب آنها میانهای ندارد. ارامنه پیرامون او را گرفتهاند و برای استفاده سیاسی از معلومات او فوقالعاده نسبت به او احترام مکنند، ولی ایرانیان چون او را نمیشناسند و تقدیر نمینمایند از وجود او استفاده نمیکنند.
دیگر پروفسور زاخائو مستشرق مشهور در اقطار عالم، وی عربی و سریانی و سانسکریت را به اعلی درجه خوب میداند و فارسی را نیز تا درجهای، و تالیفات نفیسه ابوریحان بیرونی از قبیل ‹‹الاثارالباقیه›› و ‹‹تاریخ الهند›› زنده کردهی اوست که هم متن آنها در کمال صحت طبع نموده و هم آنها را به انگلیسی ترجمه کرده است.
قریب بیست سال است که مشغول طبع کتاب مشهور طبقات کبیر ابن سعد کاتب واقدی است در شرح حال صحابه و تابعین که تاکنون 14 مجلد از آن از طبع خارج شده است.
دیگر دکتر موریتز مدیر کتابخانه مدرسه السنه شرقیه در برلین که متخصص در قرائت خطوط متنوعه اسلامی است، و کتابی عظیم الحجم مشتمل بر عکسهای خطوط مختلفهی اسلامی از اوایل هجرت الی یومناهذا، از روی نسخ و اسناد مختلفهی موجوده در کتابخانههای معروف دنیا، جمع کرده است. مقالهی بسیار مفید راجع به خطوط عربی که در دایرهالمعارف اسلامی مندرج است به قلم اوست.
دیگر مأسوف علیه پروفسور هارتمن مستشرق معروف و متخصص در زبان عربی و ترکی و صاحب تالیفات کثیره، مدتی با کبرسن و ریش سفید و قد خمیده در سن هفتاد سالگی پیش من در برلین، ادبیات فارسی تحصیل مینمود و تا نه روز قبل از وفات خود، این عمل را با پشتکار یک جوان محصل ادامه داد.
دیگر ماسوف علیه پرفسور مان که فارسی و کردی را بسیار خوب میدانست و چندین سفر به ایران کرده بودو چندین تالیف درخصوص زبن کردی دارد.
دیگر پرفسور میتووخ عربیدان معروف، قسمتی از طبقات ابن سعد مذکور را تصحیح و طبع نموده است.
دیگر پروفسور فرانک متخصص در سریانی.
دیگر سباستیان بک مولف صرف و نحو مفصلی به آلمانی درخصوص زبان فارسی که با وجود کثرت اغلاط آن جامعترین نحو و صرفی است که تاکنون برای زبان فارسی نوشته شده است چه به فارسی چه به یکی از السنه اروپایی.
ولی بدبختانه در طول مدت اقامت خود در آلمان، به ملاقات بزرگترین مستشرقین آلمان و اعلم و اسن آنها (امروز 88 سال دارد) استاد نولدکه موفق نشدم با وجود کمال شوقی که به این فقره داشتم، چه در آن اوقات ایشان در استرازبورک اقامت داشتند و من در برلین بودم و در ایام جنگ نقل و انتقال از شهی به شهری در نهایت اشکال بود بخصوص به آلزاس و لورن معلومالحال.
استاد ‹‹نولدکه›› که مولف تاریخ معروف ساسانیان و عده کثیری تالیفات گرانبهای دیگر است، در انواع علوم و فنون راجع به السنه عربی و عبری و سریانی و پهلوی و فارسی که همهی این زبانها را بخوبی میداند و در سنهی 1906 (مسیحی) (1324 هجری) مستشرقین اروپا جشن هفتاد ساله او را گرفتند و کتابی بزرگ در دو جلد، راجع به شرح حال او منتشر ساختند در مقدمه آن کتاب 564 کتاب و رساله و مقاله از تالیفات او ذکر کردهاند، و از آن تاریخ تاکنون که هیجده سال میشود، لابد مبلغی بر این عدد افزوده شده است.
به مناسبت صحبت از مستشرقین، این نکته را نیز که از تجربیات خود به دست آوردهام در ختام این مقاله بیمناسبت نمیدانم اشاره به آن بنمایم و آن این است که بر هنموطنان عزیز من پوشیده نباشد که در اروپا در حوزه مستشرقین، مدعی و عالمنما و ‹‹شارلاتان›› عدهشان به مراتب بیشتر از مستشرقین حقیقی و علمای واقعی است و اگرچه این مسئله از خصایص نوع بشر است، در جمیع نقاط دنیا و در هر فنی و علمی، و تخصیص به مستشرقین اروپا ندارد ولی بخصوصه در ماده مستشرقین اروپا، دامنهی این مسئله، وسعت غریبی دارد. و علت این فقره شاید این باشد که به مضمون مثل معروف فرانسوی: ‹‹در مملکت کوران، آدم یک چشم پادشاه است›› بواسطهی بیاطلاعی عموم مردم در اروپا از اوضاع مشرق و از السنه و علوم مشرق، بالطبع وظیفهی مستشرقی یک میدان وسیع مستعدی میشود برای متقلبین و ‹‹شارلاتان››ها که به محض اینکه یکی دو از السنه شرقیه را تا درجهای آموختند و امتحانی از آن (که غالباً امتحان کنندگان از امتحان دهندگان بااطلاعتر نیستند) دادند و به توسل به یکی از وسایل به سمت معلم السنه شرقیه نایل آمدند، دیگر تدریس آن زبان و غالباً چندین زبان دیگر در آن واحد، مثلاً فارسی و عربی و ترکی، با جمیع علوم و فنونی که به آن زبانها مدون شدهاند و جمیع لهجات متکثره متنوعه آنها، همه محول به ایشان میشود و ایشان بدون خجالت و ترس از افتضاح (چون تمیزی در بین نیست) در عموم این السنه و علوم و فنون، ادعای اطلاع میکنند و درس میدهند و تالیفات مینمایند و صاحب آراء مخصوصه تازه میشوند؛ و گاه نیز بعضی از کتابهای بیچاره فارسی یا عربی یا ترکی را گرفته، آنها را مسخ کرده، مملو از اغلاط فاحشه، به طبع میرسانند، در صورتی که معلمین زبان یونانی و لاتینی مثلاً که عموم طبقات ناس کمابیش از آن دو زبان مستحضرند، چون گوی و میدان حاضر است هرگز چنین ادعاها بلکه عشری از اعشار آنها را ممکن نیست بکنند و فقط به تخصص در یک شعبه کوچک محدودی از آن دو زبان قناعت کرده، پا را از گلیم باریک خود جرات ندارند درازتر کنند.
مقصود این است که هموطنان عزیز من به الفاظ با طمطراق ‹‹معلم السنه شرقیه›› و عضو انجمن علمی فلان، یا آکادمی بهمان، غره نشوند و هر ترهاتی را که از طرف اروپا به امضای هر مجهولی میآید چشم بسته بدون آنکه آن را به محک اعتبار بزنند، وحی منزل ندانند و در هر چیزی عقل خداداد را که معیار تمیز حق از باطل، فقط اوست، توام با علم اکتسابی میزان قرار داده، همه چیز را با آن ترازو بسنجند تا راه را از چاه و خضر را از غول گمراه باز شناسند.
الغرض، من از اوایل جنگ تا یکی دو سال بعد از ختام جنگ را در برلین ماندم و با وجود اینکه بینهایت میل داشتم برای اتمام طبع جهانگشای جوینی که ناتمام ماند بود دوباره به پاریس مراجعت نمایم، چون هنوز روابط بینالمللی درست افتتاح نشده بود، و مسافرت از مملکتی به مملکتی موانع و اشکالات فوقالعاده داشت، اسباب کار آن فراهم نمیشد تا از حسن اتفاق مقارن آن اوقات، آقای میرزا محمدعلی خان فروغی (ذکاءالملک) به سمت عضو هیئت مأمورین ایرانی برای مجلس صلح به پاریس تشریف آوردند. من برای تسهیل وسایل مسافرت خود به ایشان متوسل شدم ایشان نیز فوراً و بدون درنگ، اقدامات لازمه را نموده و به مساعدت شاهزاده نصرهالدوله فیروز میرزا وزیر خارجه وقت که ایشان هم در آن اوقات در پاریس تشریف داشتند و از قدیم لطف مخصوص نسبت به این بنده دارند، اشکالات مسافرت و تحصیل تذکره و غیره را رفع کرده من در 12 جمادیالاخره 1338 (4 ژانویه 1920) از برلین حرکت کرده از را سویس چهار روز بعد در 16 جمادیالاخره وارد پاریس شدم و بعد از پانزده شانزده سال مفارقت، دوباره تجدید عهدی با آقای ذکاءالملک نمودم، ولی افسوس که این سعادت دولت مستعجل بود و دوام چندانی نکرد چه آقای ذکاءالملک پس از هفت هشت ماه دیگر که غالب آن اوقات را هم در سفرهای مختلف و از پاریس غایب بودند در روز 19 صفر 1339 (2 نوامبر 1920) به طرف ایران حرکت کردند.
پس از ورود من به پاریس، آقای ذکاءالملک به همان تجدید عهد و بشاشت وجه و خرمی دل و بوسیدن روی اکتفا نکرده، چون اختلال اوضاع مادی مرا حدس زدند، خواستند گویا معنی دوستی را به ابناء زمانه بیاموزند. بدون درنگ، دامن همت بر کمر زده از هیچگونه جدی و تلاشی کوتاهی نکردند تا آنکه، بالاخره به همراهی جوانمردانه شاهزاده نصرهالدوله فیروز میراز و امضای سریع آقای میرزا حسن خان وثوقالدوله رئیسالوزرای وقت، یک مقرری سالیانه از دولت که تا اندازهای اوضاع معیشت مرا مرتب نمود در حق اینجانب برقرار نمودند، و پس از مراجعت به طهران برای اینکه دیگر درجه خجلت و انفعال مرا حدی برایش باقی نگذارند، زحمت وصول و ایصال آن وجه را نیز به عهده جوانمردی و آزادگی خود گرفتند و عجالتاً از آن تاریخ تاکنون از پرتو مساعی آن رادمرد خیر یگانه- که خدایش از من جزای خیر دهاد و عمر طولانی و سعادت جاودانی و کامرانی این جهان و آن جهان عنایت کناد- روزگاری نسبتاً آسوده میگذرانم تا بعد خداوند چه پیش بیاورد و چیزی که بیشتر بر خجلت و انفعال من میافزاید این است که برای تلافی آن همه احسان و مهربانی، هیچ وسیلهای جز اظهار شکر خشک خالی زبانی در خود سراغ ندارم.
در این مدت اقامت ثانوی خود در پاریس، مجدداً با یکی دو نفر از مستشرقین فراسنه آشنایی پیدا کردم یکی مسیو کازانوا که متخصص در عربی است در تاریخ و جغرافیای بلاد اسلام (بخصوص مصر) و مذاهب و فرق مختلفه اسلام و مسکوکات دول اسلامی تتبع کامل نموده و تالیفات نفیسی در این مواضیع دارد، و مخصوصاً بعضی از مسائل مجهوله بسیار دلکش را تعقیب کرده و با دقت زیاد و موشکافی که از خصائص اوست، حل آنها را تا اندازهای به دست آورده است. مثلاً رسالهای تالیف نموده درخصوص ‹‹الف لیله و لیله›› و روایات مختلف آن، و اماکن جغرافیایی که در ‹‹سفرنامه سندباد بحری›› اسم برده شده است، که اگر چه اصل حکایت واضح است افسانه است ولی روابط تجارتی و بحر پیمایی تجار عرب و ایرانی بصره و نواحی خلیج فارس را با هندوستان و جزایر بحر هند در قرن دوم و سوم هجری میرساند و آن اماکن که در آن سفرنامه اسم برده شده است هیچکدام جعلی و افسانه نیست، بلکه همه درست و اسماء حقیقی بلاد جزایر بحر هند است، که فقط اسماء آنها اغلب حالا عوض شده است.
و دیگر رسالهای راجع به کتاب معروف ‹‹اخوان الصفا›› که تالیف آن در چه عهد بوده است و مولف یا مولفین آن کیانند و ثابت کرده که این کتاب قبل از قرن چهارم هجری تالیف شده است و مولفین آن از اسماعیلیه باطنیه بودهاند.
و دیگر سالهای درخصوص یک نسخهی خطی بزرگی در علم نجوم و تاریخ که در کتابخانه پاریس محفوظ است. ظاهراً این نسخه از جمله نسخ کتابخانه قلاعالموت است و در عهد حسن صباح نوشته شده است.
و دیگر رسالهای درخصوص ‹‹اصفهبدان پریم›› یکی از سلسلههای معروف ملوک طبرستان خانواده صاحب مرزبان نامه و مسکوکاتی که از آنها باقی مانده است.
و دیگر رساله بسیار دلکشی درخصصو مسکوکی از صاحب الزنج معروف که در سنه 255 در بصره خروج کرد و غلامان سیاه را بر صاحبان آنها بشورانید مانده است.
و دیگر رسالهای درخصوص خطوط طلسمات و منترها که چه خطی و چه زبانی بوده است و غیرذلک از تألیفات دیگر که همه آنها بینهایت مفید است.
دیگر مسیو گابریل فران مدیر ژورنال آزیاتیک ‹‹روزنامه آسیایی›› که پیرمرد محترمی است متخصص در جغرافیای جزیرهالعرب و بحر هند و روابط تجار و ملاحین ایرانی و عرب با بنادر خلیج فارس و جزایر بحر هند و سوماترا و جاوه و آن نواحی است و تالیفات و مقالات زیاد در این مسائل نموده است.
در این مدت اقامت ثانوی خود در پاریس با آقای میرزا عباس خان اقبال آشتیانی، مقیم طهران از فضلا و ادبای جوان ایران، آشنایی غایبانه و روابط کتبی پیدا کردم، آقای اقبال با تبحر شرقی، طریقه انتقادی و تدقیق غربی را جمع دارد و با یک پشتکار ملال ناپذیری، توام با حرارت و شور جوانی، در احیای آثار ادبی صنادید عجم میکوشد.
دیگر از فضلایی که درین سفر به خدمتشان رسیدم، ولی بدبختانه بواسطه کوتاهی مدت اقامتشان در پاریس کماینبغی، استفاده از حضورشان دست نداد، آقای میرمحمد حسین خان عمیدالملک حسابی از نویسندگان شیوای دوره جدید است ولی رابطه کتبی با ایشان برقرار است.
در مدت اقامت در اروپا، سه چهار کتاب به اهتمام این ضعیف تصحیح با تالیف یا ترجمه شده و به طبع رسیده است از این قرار: قسمتی از جلد اول از تذکرهالشغرا عوفی موسوم به ‹‹لبابالالباب›› مرزبان نامه، المعجم فی معاییر اشعار العجم تالیف شمس قیس رازی، چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی، جلد اول و دوم از تاریخ جهانگشای جوینی (که بالفعل مشغول تصحیح و طبع جلد سوم و اخیر آن میباشم) و دیگر ترجمه لوایح جامی به فرانسه (پس به انگلیسی به توسط وینفیلد انگلیسی ). دیگر رسالهای در شرح حال مسعود سعد سلمان ک فقط ترجمه انگلیسی آن به قلم مرحوم استاد براون به طبع رسیده است، دیگر دیباچه تذکرهالاولیاء شیخ عطار در ترجمه حال آن بزرگوار، دیگر بعضی مقالات متفرقه در پارهای مجلات فارسی.
محمدبن عبدالوّهاب قزوینی؛ 16 ربیعالثانی 1343؛ مطابق 14 نوامبر 1924
نقل از بیست مقالهی قزوینی به تصحیح عباس اقبال و استاد پورداوود، ص 7-30
-------------------------
1. نامه دانشوران ناصری، کتابی است در شرح حال ششصد تن از دانشمندان نامی که توسط چند تن از فضلا و دانشمندان دوره قاجاریه تالیف شده است. این کتاب با چاپ سربی نیز در نُه مجلد به طبع رسیده است.
2. نحاه: جمع ناحی (عالم علم نحو) نحویون.
3. گویا در حدود 1340 هجری یا اندکی پیش و پس مرحوم شد (حاشیه متن)
4. گویا در اواخر عهد ناصرالدین شاه یا اوایل مظفرالدین شاه در طهران وفات یافت (همان)
5. در 13 رجب 1327 (قمری) در طهران مصلوب گردید (همان)
6. بطور قطع تا فتح طهران به دست ملییّن یعنی تا سنه 1227 در حیات بود و از این تاریخ به بعد نمیدانم در چه سنهای مرحوم شد (همان)
7. گویا در اوایل عهد مظفرالدین شاه شاید در حدود 1316 به بعد در طهران مرحوم شد و تقریباً تمام سکنه طهران در تشییع جنازه آن مرحوم شرکت کردند و جمیع دکاکین و بازارها را بستند و آن روز از روزهای یاد نرفتنی است.(همان)
8. «شرح رضی››: نام دو کتاب است یکی: شرحی است بر کافیه ابن حاجب در نحو عربی به قلم رضیالدین محمدبن حسن استرآبادی و دیگر شرحی است به عربی بر مقدمه موسوم به شافیه در صرف از این حاجب به قلم همان نویسنده، (رک: اعلام معین) ‹‹معنی اللبیب››: معنی اللبیب عن کتب الاعاریب، کتابی از ابن هشام (708-761 هـ. ق) وی نخست کتابی در باب اعراب نوشت (749 هـ. ق در مکه) که در راه بازگشت او به مصر مفقود شد آنگاه هنگام مراجعت به مکه در 756 هـ. ق دوباره به تصنیف این کتاب پرداخت و آن را با نام معنیالبیب به پایان برد بر معنی شرحهای بسیار نوشته شده که از آن جمله شرح جلالالدین سیوطی است (دایرهالمعارف فارسی مصاحب)
9. «احلی. .. ››: شیرینتر از وصال دوست.
10. «العاده. .. ››: عادت و خوی، طبیعت ثانوی است.
11. در اوایل سلطنت مظفرالدین شاه گویا بعد از سنه 1314 در طهران وفات یافت. (حاشیه متن).
12. فلتات: اشتباهات و لغزشها. فلته: کاری که بدون فکر و اندیشه روی دهد (الرائد)
13. رجوع (شود) به ابن خلکان در حرف حاء، حماد (حاشیه متن)
14. ذواللسانین: دارنده دو زبان، منظور دانستن دو زبان فارسی و عربی است.
15. در اثناء جنگ عمومی در طهران مرحوم شد. سنه وفات او علی التحقیق در نظرم نیست (حاشیه متن)
16. در سنه 1325 در طهران وفات یافت (همان)
17. ترویض: نیک رام کردن ستور (لغتنامه)
18. رک حاشیه شماره 5.
19. «اذکروا. .. ›› یاد کنید مردگان خویش را به نیکی.
20. A. A Bevan
21. مخضرمین: شاعرانی که بخشی از عمر خود را قبل از اسلام و بخشی را در دوره اسلام گذراندهاند.
22. A. G. Elis
23. E. J. W. Gibb Memorial
در 1917 وفات یافت . 24. H. F. Amedroz
25. Edward G. Browne
در پاریس وفات یافت. 26. Hartwig Derenbourg
در پاریس وفات یافت27. Barbier de Meynard
28. A. Meillet
در 30 دسامبر 1926 در پاریس وفات یافت 29. Clement Huarst
30. «طبع الطف. .. ›› سرشت لطیفتر از آب زلال و رقیقتر از باد خنک صبا.
31. دهنیات: مراد روغنی. دُهن: روغن.
32. بنات النعش: دختران نعش، دو صورت فلکی: 1. بنات النّعش کبری (بزرگ) دب اکبر 2. بنات النعش صغری (خرد) دباصغر (معین).
33. ید طولا: قدرت و توانایی و دانایی بسیار. ید بیضا: دست سپید و نورانی از معجزات حضرت موسی (ع) که چون دست را در زیر بغل برده و بیرون میآورد نوری ظاهر میگشت که همه عالم را روشن میکرد (رک: لغتنامه دهخدا)
34. در نهم صفر سنه هزار و سیصد و چهار (قمری) در طهران مرحوم شد (حاشیه متن)
35. J. Marquart
36. Edvard Sachau
37. اسم حقیقی این کتاب ‹‹تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل او مرذوله است›› (حاشیه متن)
38. B. Moritz
39. Martin Hartmann
در غرّه ربیعالاول 1337 مطابق 5 دسامبر 1918 در برلین وفات یافت.
40. Oskar Mann
در 20 صفر 1336 مطابق 5 دسامبر 1917 در برلین وفات یافت.
41. Eugen Mittwoch
42. Frank
43. Sebastian Beck
44. Theodor Noldeke
45 Peul Casanova
در عشره اول رمضان 1344 (دهه آخر مارس 1926) در مصر وفات یافت.
46. Gabriel Ferand
47. صنادید: جمع صندید، مرد بزرگ، مهتر، سرور (معین)
48. E. H. Whinfiel 2nd Edition London 1914 (Oriental translation found)
http://dibache.com/text.asp?cat=43&id=2873
پدر علم کتابشناسی ادبی/ تبیان
ادبیات پارسی در عصر مشروطیت تغییرات و تحولات اساسی و بنیادی در آن ایجاد شده است، بسیاری از دانشمندان و دانشوران، طلایهداران علوم و فنون که از ذخایر عظیم معنوی ما هستند در عصر مشروطیت ظهور نمودند، که الحق همگی آنان از نامداران کشورمان محسوب میشوند. از جمله: علامه محمد تقی بهار، علامه علی اکبر دهخدا، علامه محمد قزوینی، استاد محمد علی جمال زاده استاد محمد پروین گنابادی، استاد عباس اقبال آشتیانی، استاد بدیعالزمان فروزانفر، استاد میرزا حبیب اصفهانی، استاد قاسم غنی، استاد عبدالعظیم قریب، استاد نفیسی، استاد جلالالدین همایی، استاد مجتبی مینوی و بسیاری دیگر از بزرگان... . علامه محمد قزوینی، استاد مسلم زبان و ادبیات پارسی، مترجم، متفکر، نویسنده، روزنامه نگار، رجل سیاسی، وزیر مختار (سفیر) در آلمان است. او پدر علم کتابشناسی در عرصه ادبیات پارسی است، به جهت اینکه 35 سال از عمر شریف خویش را وقف مطالعه، مقایسه و نسخه برداری از نسخ خطی ادبی در کتابخانه مشهور جهان سپری کرده و علاقه شدید به کتاب و کتابت، کتابداری، کتابخانه و کتابشناسی در ادب پارسی داشته و مسلط به زبان عربی و فرانسه بوده و سیطره قوی در بررسی آثار نظم و نثر داشته، و بسیاری از کتب ادبی را تصحیح نموده، همکاری خوبی با مشرق شناسان در خارج از کشور داشته، و زمینه رشد و ارتقای زبان ادبیات پارسی را در داخل و خارج کشور گسترش داده است.
علامه محمد قزوینی، متولد تهران است. او صرف و نحو عربی، حکمت، فقه و کلام را ابتدا نزد پدر خویش فراگرفت و سپس در نزد اساتید بزرگ حوزوی آن روزگار، فراگرفته، همانند : شیخ فضلالله نوری (از علمای مشهور عصر مشروطیت)، میرزا حسن آشتیانی، ملا محمد آملی، ادیب پیشاوری و شیخ هادی نجمآبادی و نیز محمد حسین فروغی پدر محمد علی فروغی کسب فیض نموده، سپس به فراگیری علم ریاضی و سایر علوم پرداخته و تلاش نمود تا زبان فرانسه را نیز بخوبی یاد بگیرد، و سپس در روزنامه تربیت همکاری نمود.
او، پس از سیطره در علوم ادبیات پارسی و عربی و آشنایی با زبان فرانسه، در آغاز جوانی برای دیدار برادرش عازم سفر به انگلستان شد که این سفر در سال 1283 صورت گرفته، که تا «انقلاب مشروطیت» که در سال 1285 صورت گرفته تنها دو سال زمان مانده بود، که از طریق روسیه، عازم اروپا شد، و در دیدار از مراکز علمی و تحقیقی و کتابخانه های مشهور انگلستان و آلمان، فرانسه این سفر به اقامت طولانی نهایتاً منجر شد، او تمام توان و تلاش خویش را در کار نسخه برداری از نسخ خطی کتابهای ارزشمند از کتابخانه های مشهور جهان به انجام رسانید، در آنجا با ادوارد براون مشرق شناس معروف غربی آشنا شد، و این آشنایی سبب گردید، که با مراکز مهم شرق شناسی در انگلستان، آلمان، فرانسه جهت کسب تجارب ارزشمند و تبادل نظر و گسترش زبان و ادبیات پارسی فعالیت نماید، بازدید از ذخایر کتابهای خطی در کتابخانه های مشهور جهان و حضور در مراکز شرق شناسی و ملاقات با اساتید ایرانی و خارجی آنجا زمینه رشد و استعداد و نبوغ ذاتی این علامه را بیشتر از گذشته فراهم ساخت، و این شوق و علاقه به مطالعه کتب سبب شد که رنج غربت در خارج از کشور که حدود 35 سال به طول کشید تحمل کند تا او بتواند رسالت خویش را در امر تحقیق و پژوهش و کتابشناسی در کتابخانه های معتبر و مشهور اروپا به انجام رساند، علامه قزوینی در ذکر آن روزگار و رنج غربت در آن ایام در خارج کشور چنین یاد می کند:
«پس از مشاهده عظمت کتابخانه آن شهر و تأمل آن همه کتب نفیسه نادره از عربی و فارسی و غیره شوق مطالعه آنها چنان بر من غلبه کرد که بیاختیار اهل و وطن و خانواده را نمیگویم فراموش کردم، ولی موقتاً خیال آنها را به کناری گذاردم.»
خدمات ارزشمند او برای ایران و اسلام بسیار حائز اهمیت است و زمینه مساعدی برای معرفی ایران با فرهنگ اسلامی را در نشر و توسعه آن در مراکز شرق شناسی آنجا ترویج مینماید و اینکه اساتید غربی نیز متوجه حضور دانشمندان و دانشوران کشورمان در عصر مشروطیت برای اعتلای زبان ادبیات پارسی و فرهنگ اسلامی در آنجا بشوند که علم و ادب و سایر رشته های علوم همواره مورد توجه علمای حوزه و دانشگاهی ما بوده، خواندن و یاد گرفتن سفارش قرآنی است، کتاب، کتابشناسی، کتابت و نشر علوم و نیز نگه داری و جمع آوری علوم زمانه نزد مسلمان بخصوص ایرانیان از اعتبار خاصی برخوردار است و آنان در این راه سالهای سال برای اعتلای فرهنگ اسلامی پر کار و پر تلاش هستند.
خدمات ارزشمند علامه قزوینی در نظم و نثر عصر مشروطیت
در عصر مشروطیت در نظم و نثر تغییرات اساسی در ادبیات پارسی ایجاد شده، البته این تغییرات یک شبه صورت نگرفته است، نثر آرام آرام و در یک حرکت تدریجی به سمت و سوق ساده نویسی رو آورده، و علت عمده آن پدیده ای به نام «روزنامه» بوده، چون روزنامه مخاطبین آن همه اقشار مختلف جامعه میباشند، روزنامه ترکیبی از روز + نامه است و دیگر نامه شخصی تلقی نمیشود، نامه است که روزانه چاپ میشود و مجموعه خبرهای را به مخاطب انتقال میدهد، و لازم بوده در نگارش روزنامه سعی شود مطالب آن در خور فهم همگان و عامه مردم باشد.
هنر بزرگ نوادر روزگار زبان و ادبیات پارسی در عصر مشروطیت این است که همگی علاوه بر اینکه کار مشترکی در خدمات ارزشمند به زبان و ادبیات پارسی نمودند، هرکدام به تنهایی نیز شاهکاری بی نظیر از خود ارائه دادند، علامه بهار در خلق سبک شناسی که نگاهی به تاریخ تحولات نثر پارسی از ابتدای پیدایش خط تا عصر حیات خود داشته، و علامه دهخدا با تدوین لغت نامه پارسی، که بیش از پنجاه جلد است، و علامه قزوینی با هنر بزرگ کتابشناسی و مقایسه نسخ خطی متون نظم و نثر و نسخه برداری به همراه سایر بزرگواران زبان و ادبیات پارسی در زنده نگه داشتن و ارتقای فرهنگی آن گامهایی بس استوار و با صلابت برداشتند، که هنر معماری فکری آنان ماندگار شد.
عمدهترین اقدامات علامه محمد قزوینی، ارتقای فرهنگ کتابشناسی در زمینه زبان و ادبیات پارسی است، مطالعه در متون ادبی نظم و نثر و تصحیح آثار ارزشمند هر دوره میباشد و نیز نسخه برداری از نسخ خطی قدیمی در کتابخانه معتبر جهان، و نیز مقایسه نسخ خطی متون ادبی نظم و نثر از جهت اعتبار و ارزش کتاب از نظر سندیت و قدمت و نیز همکاری با مشرق شناسان غربی، یکی از شاخصهای این استاد بزرگوار در مطالعه کتب ادبی این بوده که بسیار با صبر و تانی و تحمل و دقت و تدبر به بررسی متون ادبی پرداخته که این روش او قابل ستایش است که کار تحقیقی و پژوهشی اساساً مستلزم گذاشتن وقت و سرمایه عمر ارزشمند دانشمندان و دانشوران زمانه است.
تصحیح دیوان حافظ با همکاری قاسم غنی
تصحیح مرزبان نامه اثر «سعد الدین وراوینی»
تصحیح المعجم فی معائیر اشعار عجم اثر «شمسالدین محمد بن قیس رازی»
تصحیح چهار مقاله اثر «نظامی عروضی سمرقندی»
تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی تألیف «عطاملک جوینی»
تصحیح «لباب الالباب» اثر «محمد عوفی»
علامه قزوینی را بایست پدر علم کتابشناسی، کتابداری و کتابخانه در زمینه زبان و ادبیات پارسی در کشور عزیزمان لقب داد، یاد استاد گرامی باد.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=189327
قزوینی، محمد/ راسخون
ملیت: ایرانی قرن: 14
محمد قزوینی در سال 1254 خورشیدی در قزوین متولد گردید. تا سال 1306 ق. که پدرش در حال حیات بود، مقدمات صرف و نحو را نزد پدر آموخت. پس از فوت پدر تحت سرپرستی شمس العلما شیخ محمد مهدی عبدالرب آبادی قزوینی، نزد علمای وقت به تکمیل تحصیلات پرداخت. قزوینی پس از مدتی به جهت مطالعات بیشتر به اروپا رفت و مدتها در فرانسه، انگلستان و آلمان اقامت داشت. علامه محمد قزوینی در سن 26 سالگی به اروپا رفت. در لندن پس از آشنا شدن به طرز کار خاورشناسان، به دعوت پرفسور ادوارد براون و امنای اوقاف گیب دست به کار تصحیح و انتشار تاریخ جهانگشای جوینی زد، پس از دو سال اقامت در لندن، در ماه ربیع الثانی 1324 به پاریس رفت؛ او در این مدت به نشر جلد اول تاریخ جهانگشای جوینی و آماده کردن جلد دوم آن برای چاپ توفیق یافت و ضمناً چند مقاله و رساله درباره ادبیات و تاریخ ایران نوشت، و دو سه متن از متون قدیمه فارسی را تصحیح کرد. قزوینی یک سال پس از جنگ جهانی اول به آلمان رفت. بعد از خاتمه جنگ در روز 13 دی ماه 1298 ( 4 ژانویه 1920 ) به دعوت میرزا محمدعلی خان فروغی به پاریس برگشت و تصحیح کتبی را که نیمه کاره مانده بود از سر گرفت. در این زمان از سوی وزارت فرهنگ مبلغی در اختیار او گذاشته شد که از بعضی نسخ خطی نفیس عکسبرداری نموده و به ایران ارسال دارد. قزوینی در سال 1318، به علت جنگ جهانی دوم فرانسه را ترک کرد و برای اقامت دایم به ایران بازگشت. در ایران نیز اوقات قزوینی پیوسته مصروف مطالعه و تحقیق و تصحیح متون قدیمه بود. علامه محمد قزوینی در روز جمعه ششم خرداد ماه 1328 ش. در تهران درگذشت.
گروه: علوم انسانی
رشته: زبان و ادبیات فارسی
گرایش: تصحیح متون
والدین و انساب: نام پدر محمد قزوینی، عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. عبدالوهاب یکی از مولفین اربعه «نامه دانشوران» میباشد.
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی: پدر علامه قزوینی از علمای زمان خود بود که در مدرسه دوستعلی خان معیر الممالک، در تهران به کار تدریس اشتغال داشت. او از جمله کسانی است که با سه تن از دانشمندان دیگر، در نوشتن «نامه دانشوران» شرکت داشته و بیشتر ترجمه احوال علمای لغت و صرف و نحو و ادب و فقه در کتاب مزبور به قلم اوست.
تحصیلات رسمی و حرفه ای: محمد تحصیلات علوم متداوله اسلامی را در تهران سپری کرد. قزوینی با وجود آنکه از خانواده علمای دین بود، از همان عهد جوانی در خط تحصیل زبان های اروپایی و آشنا گشتن با طریقه تتبع و تحقیق فرنگیان افتاد.
فعالیتهای ضمن تحصیل: علامه قزوینی در ایام تحصیل با درس دادن به بعضی از دوستان و آشنایان خود امرار معاش مینمود. از جمله فعالیت های دیگر او در این زمان ترجمه مقالات و کتب از زبان عربی بود که توسط روزنامه تربیت ایشان انتشار می یافت.
استادان و مربیان: محمد قزوینی، صرف و نحو را درخدمت پدرش عبد الوهاب بن عبد العلی قزوینی و در خدمت حاجی سید مصطفی قنات آبادی در مدرسه معیر الممالک و فقه را در خدمت، همسو و شیخ محمد صادق تهرانی و اندکی کمتر در محضر شیخ فضل اللهنوری، کلام و حکمت قدیم را از شیخ علی نوری در مدرسه خان مروی و اصول فقه را نزد ملا محمد آملی در مدرسه خازن الملک، اصول فقه خارج را در محضر افضل المتاخرین میرزا حسن آشتیانی آموخته است. او همچنین از محضر شیخ هادی نجم آبادی نیز بهره برده است، اما بدون تدریس و تدرس کتب رسمی وی از سید احمد ادیب پیشاوری نیز کسب فیض کرده است. شمس العلما شیخ محمد مهدی قزوینی عبدالرب آبادی، میرزا محمد حسین خان اصفهانی (متخلص به فروغی و ملقب به ذکا الملک) نیز از اساتید قزوینی بودهاند.
همسر و فرزندان: محمد قزوینی در سفر دوم خود به پاریس با یک خانم ایتالیایی ازدواج نمود، که حاصل آن یک دختر بود که برای او به یادگار ماند.
وقایع میانسالی: در اوایل سال 1322 محمد قزوینی بنا به دعوت برادرش (میرزا احمد خان) به لندن سفر کرد، و از کتابخانه بزرگ لندن دیدن کرد. او در این سفر با مستشرقین انگلیسی بسیاری آشنا شد از جمله پرفسور توان (A.A.Bevan)، الس (A.G.Elis)، آمد روز (H.F.Amedroz) و ادوارد براون (E.G.Browne). علامه قزویی با میرزا عباس خان اقبال آشتیانی نیز مراوده و مکاتبه داشت، همچنین با میر محمد حسین خان عمیدالملک حسابی. [محقق. مهدی، زندگینامه و آثار مرحوم علامه محمد قزوینی، دی ماه 1378، ص 30-29] قزوینی با کازانوا (P.Casanova) و گابریل فران (.FerandG)، مستشرقین فرانسوی نیز آشنا بود. علامه قزوینی با احمد زکی ولیدی طوغان، رهانری ماسه، ماسینیون، برتلز، مارکوارت و ادوارد براوان آشنایی داشته است. محمد قزوینی با علی اکبر دهخدا، نویسنده لغت نامه دهخدا، همدوره و دوست بود. همچنین با حاجی سید نصرالله اخوی، حسینقلی خان نواب، سید حسن تقی زاده، میرزا فضلعلی آقا مجتهد تبریزی، سید محمد علی خان جمال زاده، میرزا محمود خان غنی زاده، میرزا حسین خان کاظم زاده (ایرانشهر)، میرزا محمد علی خان تربیت، سید محمد رضا مساوات و میرزا ابراهیم پور داود. از دوستان آلمانی محمد قزوینی می توان به مستشرقینی همچون مارکوارت (j.Marquart)، زاخائو(E.Sachau)، موریتز (B.Moritz)، هارتمن (M.Hartmann)، مان(o.Mann)، میتووخ (E.Mitwoch)، فرانک (Frank)، بک (S.Beck)، نولدکه(T.Noldeke) اشاره کرد. قزوینی به پاریس نیز مسافرتی داشت که بر اثر آن با جمعی از مستشرقین فرانسه آشنا شده است همانند هرتویک درنبورک (Hartwig Dernbourg)، باربیه دومنار (Barbier de Meynard)، میه (A.Meillet) و هوارت (C.Huart). قزوینی در اواخر زندگانی خود می گفت: «... اکنون که تامل ایام گذشته میکنم و بر عمر تلف کرده تاسف میخورم باز یکی از بهترین تفریحات من مطالعه شرح رضی و مغنی البیب است که برای من احلی من وصل الحبیب است! العاده کالطبیعه الثانیه.»
زمان و علت فوت: محمد قزوینی، روز جمعه ششم خرداد 1328 شمسی مطابق با 28 رجب 1368 قمری، حدود ساعت ده و نیم در کوچه دانش منشعب از خیابان فروردین تهران، چهره در نقاب خاک کشید.
سایر فعالیتها و برنامههای روزمره: محمد قزوینی در سن 26 سالگی به اروپا رفت. در لندن پس از آشنا شدن به طرز کار خاورشناسان، به دعوت پرفسور ادوارد براون و امنای اوقاف گیب دست به کار تصحیح و انتشار تاریخ جهانگشای جوینی زد؛ چون بهترین نسخ آن کتاب در کتابخانه ملی پاریس بود، پس از دو سال اقامت در لندن، در ماه ربیع الثانی 1324 به پاریس رفت؛ و از آن تاریخ تا سال 1333 ق. همیشه در پایتخت فرانسه مقیم بود؛ او در این مدت به نشر جلد اول تاریخ جهانگشای جوینی و آماده کردن جلد دوم آن برای چاپ توفیق یافت و ضمناً چند مقاله و رساله درباره ادبیات و تاریخ ایران نوشت، و دو سه متن از متون قدیمه فارسی را تصحیح کرد. قزوینی یک سال پس از جنگ جهانی اول، به دعوت سیدحسن تقی زاده، که در برلین سرپرستی کمیته ایرانی آلمان را داشت و در آنجا روزنامه کاوه را منتشر می ساخت، به همراهی حسینقلی خان نواب که به سمت سفیر ایران در آلمان انتخاب شده بود، به آلمان رفت و در 18 ذی الحجه 1333 (27 اکتبر 1915 ) به برلین رسید و تا چندی پس از پایان جنگ در آن شهر ماند. بعد از خاتمه جنگ در روز 13 دی ماه 1298 ( 4 ژانویه 1920 ) به دعوت میرزا محمدعلی خان فروغی به پاریس برگشت و تصحیح کتبی را که نیمه کاره مانده بود از سر گرفت. در این زمان از سوی وزارت فرهنگ مبلغی در اختیار او گذاشته شد که از بعضی نسخ خطی نفیس عکسبرداری نموده و به ایران ارسال دارد؛ او جمعاً 16 کتاب عکس گرفت و با مقدمهها به ایران فرستاد. قزوینی در سال 1318، به علت جنگ جهانی دوم و مشکلاتی که خارجیان مقیم در اروپا گریبانگیر آن شدند، فرانسه را ترک کرد و بعد از سی وشش سال غربت، در مهر ماه آن سال، برای اقامت دایم به ایران بازگشت. در ایران نیز اوقات قزوینی پیوسته مصروف مطالعه و تحقیق و تصحیح متون قدیمه بود.
همفکران فرد: روش محمد قزوینی در کار متن شناسی آن چنان از دقت نظر برخوردار بود که بزرگانی چون فروزانفر، بهار، دهخدا، اقبال آشتیانبی، مینوی و ... را متآثر ساخت.
آرا و گرایشهای خاص: محمد قزوینی در کار متن شناسی، استادی زبردست بود. اجتهاد متن شناسی وی نه تنها در متونی که خود تصحیح کرد، بلکه در مقالات و رسائلش نیز به خوبی قابل درک است. دکتر قاسم غنی همکار علمی قزوینی در تصحیح دیوان حافظ در مورد وی چنین می گوید: «مرحوم قزوینی روش تدقیق و نقد ادبی را به معاصرین خود آموخت؛ آفتاب فیاض با برکتی بود که هرکس را مستعد می دید به تربیت و ارشاد او میپرداخت... »
http://rasekhoon.net/Mashahir/show-900543.aspx
علامه محمد قزوینی/ مجله نور
نویسنده: حبیب یغمایی
این یادداشت موجز درباره مرحوم قزوینی نوشته شده به خواهش دیگری، و نمیدانم خواهشگر کی بوده و چاپ شده یا نه؟ بههرحال چاپ آن اگر سودی نبخشد زیان هم ندارد.
میرزا محمد خان قزوینی، بیتردید یکی از محققان و عالمان بیمانند ایران در این عصر است، و به حق انصاف در دایرهالمعارف فرانسه نامش را به احترام تمام بردهاند. در کنجکاوی و استقصاء نکات ادبی و تاریخی تا به مأخذ اصلی دست نمییافت از تحقیق و مطالعه باز نمیایستاد و به این جهات سخن او حجت بود، و هست، و کم اتفاق میافتد که در تحقیق مطلبی راه خطا پیموده باشد.
او، روش پیجوئی و تحقیق را در اروپا آموخته بود و با مایهای قوی که در ابیات عرب و فرانسه داشت در فن تحقیق و تتبع به مرتبه اعلی رسید.کتابها و مقالاتی که از او باقی است گواهی است روشن بر این معنی.
گذشته از این مقام، او معلم و راهنمای عدهای معدود از استادان ماست که در پی او گام نهادهاند چون سید احمد کسروی، عباس اقبال، دکتر محمد معین، بدیع الزمان فروزانفر رحمه اللّه علیهم اجمعین.
قزوینی در درست نوشتن و درست گفتن فارسی تعصب شدید داشت و از خواندن کتابها و روزنامههای نادرست سخت رنج میبرد و حتی کسانی را که در مکالمه اشتباهاتی میکردند به دشواری میپذیرفت و این نیز خود تعلیمی دیگر بود در تربیت مستعدان.
در اخلاق و رفتار چندان بزرگوار و معصوم بود که باور نمیکرد انسانی باشد که دروغ بگوید تا چه رسید به این که دروغ بنویسد.
...... شرح مسافرت خود را به اروپا نوشته.در زمانی که در اروپا میزیسته مرحوم محمد علی فروغی از او حمایت میکرده در قفای قطعه عکسی که به فروغی اهدا کرده و اکنون نزد من است بدین نکته تصریح فرموده است.
در سالهای 1310 شمسی به بعد، مقرر شد نسخههای معتبر و منحصر فارسی را که در کتابخانههای اروپاست از طرف وزارت معارف عکسبرداری کند. این نسخهها اکنون در کتابخانة ملی است و غیر از نسخههائی است که دیگران برای استفاده مادی و نامجوئی به هزینة دولت فیلم آن را تهیه کردهاند و از آن بهرهبرداری میکنند. نسخههائی که قزوینی تنظیم فرموده همه با نهایت ظرافت صحافی و تجلید شده و قزوینی به هریک مقدمهای بسیار دقیق نوشته که تا به کتابخانه نروند، و نه بینند و نخوانند قدر آنرا نمیشناسند، تازه اگر بفهمند!
در سالهای بعد از 1312 شمسی که با مرحوم فروغی در تجدید چاپ کلیات سعدی همکاری داشتم غالباً از طرف فروغی مشکلات را با قزوینی در میان میگذاشتم و او با مطالعة نسخههائی که در کتابخانههای پاریس بود راهنمائی میفرمود.
به مناسبت هفتصدمین سال تصنیف گلستان در زمان وزارت حکمت دانشمندان هر یک مقالتی نوشتهاند که در کتابی به نام سعدی نامه به چاپ رساندم، قزوینی موضوع ممدوحین سعدی را انتخاب کرد که خود کتابی است از آثار بسیار با ارزش و دقیق قزوینی، که بینظیر است و علیحده هم چاپ کردهام. من در ضمن مطالعة نسخههائی که در اختیارمان بود غزلی یافتم به عنوان مدح ابش خاتون دختر اتابک و آن را برای اطلاع قزوینی فرستادم. این غزل در طیبات است بدین مطلع:
فلک را این همه تمکین نباشد فروغ مهر و مه چندین نباشد
رسالة ممدوحین سعدی بچاپ رسید، ملاحظه فرمائید برای این مختصر اطلاع چه لطفها و چه تحسینها فرموده و اما در نامههای خصوصی اظهار محبت او چندان است که از باز گفتن شرم دارم.
وقتی بنده او را با دیگران- که سالها خدمتگزارشان بودم- میسنجم درمییابم چه بزرگ مردی حقشناس بوده است.
تامههای قزوینی به فروغی و به بنده اگر چاپ شود خود کتابی میشود ادبی و تحقیقی و تاریخی اما برای کی؟ و برای چی؟
....... قزوینی در بحبوحة جنگ بینالمللی دوم در طهران مقیم شد و بنده همواره خدمتش میرسیدم. گفتگوی دوستانه فروغی و قزوینی که تنها بنده در آن محضر بودم بسیار جالب و شیرین است که مجال بیان آن نیست. قزوینی در انتشار مجلة یغما به نامههای مکرر تشویقم میفرمود که در مجلد اول (سال 1327) میتوان دید، آنچه برای من افتخاری است جاودانی نامهای است بدین عبارت:
«از نوشتجات این جانب خواه خطاب بمرحوم فروغی یا بخود سرکار عالی یا بکسان دیگر بدستتان افتاد باصطلاح محدثین بسرکار عالی اجازه میدهم که از این جانب روایت کنید و منتشر فرمائید. وکیل مطلق بدون هیچ شرط و قیدی هستید...»1
مرحوم سید حسین تقیزاده با تعجب میفرمود: قزوینی با آن همه وسواس، و با آن همه دوست، هیچگاه به احدی چنین اجازه و امتیازی نداده است. بنده اگر بخواهم در این موارد سخن کنم مفصل میشود. همین مختصر هم در ادب اطاعت است.
1. مجلة یغما سال 1328، ص 107
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/148516
وصیّتنامه علامه محمد قزوینی/ ایران بوم
برگرفته از روزنامه اطلاعات
نسترنملایی
اینجانب محمد قزوینی دارای شناسنامه شماره 1276 صادره از قونسولگری ایران در پاریس ساکن طهران، خیابان فروردین، کوچه دانش از جانب خود جناب آقای سید تقیزاده را وصیّ شرعی و نایب مناب مطلق خود نمودم که بعد از واقعه اجل محتوم من که آخر کار هر کسی است جزئی ترکه مرا که صورت آن در ذیل مذکور خواهد شد کمافرضالله و آنطور که خودشان به غبطة ورثة من مصلحت میدانند در مواردی که من ذیلاً معین میکنم برسانند.
ترکة من فعلاً عبارت است: اولاً از یک آپارتمان ملکی من در پاریس، کوچة گازان (آرّندیسمان چهاردهم پاریس) که در همین ماه جاری مشتری برای آن پیدا شد به مبلغ چهارصد هزار فرانک که نفروختم، و قریب پنجاه هزار فرانک هم مبل و اثاثیه آنجا دارم.
ثانیاً 75000 (هفتاد و پنج هزار) فرانک هم سهام موسوم به Rente francaise31/2 1942, amort. دارم که در بانک موسوم به Comptoir National d'Escompte de Paris. Administration Central, 14 Rue Bergér, Paris 9e امانت است و نمره و نشان حساب من در بانک مزبور این است: Relations Etrangéres, D.E. 22.648.
ثالثاً مبلغ بیست و نه هزار و چهارصد و نه (29409) فرانک در همان بانک مزبور پول نقد دارم.
رابعاً هر ساله مبلغ 2625 فرانک منفعت ثابت سهام مزبوره در پاراگراف «ثانیاً» است که هر ساله 31 دسامبر بر این مبلغ نقد اضافه میشود.
خامساً در طهران یک خانه دارم که در همین سال جاری 1326 شمسی در ماه خرداد خریدهام. به مبلغ سی و شش هزار تومان خریدهام و تا به حال قریب دو هزار تومان بل بطور قطع بیشتر در اصلاحات و تعمیرات و آسفالت کوچه در آن خرج کردهام و اگر برق را هم که به توسط اقدامات وزارت فرهنگ مجاناً در آن برقرار شده ولی معمولاً دو هزار تومان با منّت خرید و فروش میشود بر آن بیفزائیم این میشود درست سی و نه هزار تومان قیمت فعلی آن.
سادساً بعضی اثاثیة خانه و قالی و صندلی و غیرها اینجا خریدم که فعلاً هیچ نمیدانم قیمت مجموع آنها چقدر است و حوصلة تفتیش در کاغذجاتم برای تعیین قیمت خرید آن را نداشتم.
سابعاً قریب سه هزار جلد کتاب نیز دارم از هر نوع چاپی و خطی و بزرگ و کوچک که به هیچ وجه منالوجوه فعلاً نمیتوانم قیمت آنها را که در عرض چهل سال تمام متدرجاً خریدهام تعیین کنم و قیمت خرید غالب آنها در پشت آنها نوشته شده است. ولی آن قیمتها از سی چهل سال قبل تاکنون واضح است که اغلب تا ده مقابل هم ترقی کرده است و به همان نسبت هم پولهایی از فرانک و قران که در آن زمانها با آن پولها آن کتب خریداری شده پائین آمده است. تعیین قیمت تقریبی آن کتب جز به تقویم چند نفر آدم مطلع کتابشناس اهل خبره ممکن نیست.
اما ورثة من منحصر است به یک زن معقودة شرعی موسومه سابقاً به رزا شیاوی و پس از ازدواج با من رزا قزوینی و یک دختر موسومه به ناهید سوزان قزوینی. چون این زن که فعلاً قریب بیست و هفت سال است که در حبالة نکاح من است و در این مدت تمام زحمات مرا و دخترم را از هر قبیل متحمل شده و از پرتو زحمات و خدمات و دلسوزی اوست که من توانستهام به کارهای طبع و نشر و تصحیح بعضی کتبی که نتیجة عمر من است نایل گردم قصد من و اراده و عزم و تصمیم قطعی من این است که نصف تمام مایملک من از منقول و غیرمنقول بعد از مرگ من متعلق به او و ملک خاصّ خالص او باشد و نصف دیگر به دخترم سوزان مذکور در فوق، و میدانم که به نحو وصیّت انجام این امر در مذهب اسلام(شیعه) ممکن نیست. چه انسان در شرع اسلام و فقه مذهب جعفری یعنی شیعة اثنیعشری به بیش از ثلث مال خود نمیتواند برای کسی وصیت نماید ولی آقای تقیزاده مدّ ظلهالعالی باید انشاءالله مخرجی برای این کار انشاءالله پیدا کنند، یا به این نحو که من در حیات خودم نصف مایملکم را به او هبه نمایم، یا به نحوی دیگر که فعلاً به نظرم نمیآید چه نحو.
یک خواهر بیوه نیز دارم موسومه به مریم عبدالوهّابی که میل دارم وصیّ من قریب یک عشر ترکة مرا یعنی یک عشر قیمت ترکة مرا کمابیش نه عین آنها را به آن زن بدهند که بکلی فقیر است و هیچ ندارد، ولی این مبلغ را یعنی عشر ترکة مرا یا قدری کمتر را یک مرتبه به او ندهند زیرا که چون او عقل معاش ندارد و یک دختر آپارتی طمّاع موسوم به نصرت دارد که فوراً تمام آن مبلغ را از چنگ او بیرون آورده خرج لباس خودش و دختر کوچکش عزّت خواهد کرد. علی هذا جناب آقای آقا سیدحسن تقیزاده آن مبلغ قریب عشر ترکة مرا یا خودشان یا به توسط یک کاسبی یا تاجری از قرار ماهی فلان قدر مثلاً پنجاه تومان یا چهل تومان یا سی تومان به او به اقساط بپردازد که از گرسنگی تلف نشود و تا چند سالی بتواند با آنچه برادر من میرزا احمدخان وهّابی به آن خواهر میدهد به یک نوعی امرار حیات بسیار قانعانهای بنماید.
اما قروض من عبارت است:
اولاً از ده هزار تومان به بانک رهنی که خانة من نزد او گرو است در مقابل این مبلغ، و این قرض به ربح صدی دوازده است به موعد هفت ساله که از قرار ماهی 177 تومان به اقساط ماهیانه از خرداد 1326 تا هفت سال تمام در 84 قسط (هشتاد و چهار) هر ماه مبلغ مزبور را یعنی صد و هفتاد و هفت تومان اصل و فرع بطور استهلاک باید به بانک مزبور بپردازم و تا امروز (4 آبان 1326) چهار قسط قرض مزبور را به بانک مذکور پرداختهام [تکرار میکنم قرض مزبور را اصل و فرع که مجموعاً قریب پانزده هزار تومان میشود باید در 84 قسط در مدت هفت سال از خرداد 1326 از قرار قسطی 177 به نحو استهلاک بپردازم و تاکنون چهار قسط آن را پرداختهام].
ثانیاً قریب دو هزار و پانصد تومان به آقای دکتر شایگان مقروضم و ثالثاً هزار تومان به آقای دکتر غنی مقروضم. دیگر الحمدلله به هیچ کس دیگر مقروض نیستم. طهران، خیابان فروردین، کوچة دانش.
محمد قزوینی/ 4 آبان 1328
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/8597-vasiat-name-mohammad-ghazvini.html
به بهانه درگذشت
درسی بزرگ در انصاف علمی علامه محمد قزوینی/ مجله نور
نویسنده: ایرج افشار
هفتم خرداد سالگرد درگذشت زنده یاد علامه محمد قزوینی است. درباره مقام و شخصیت علمی وی مقالههای بسیاری منتشر شده است. به مناسبت سالگرد درگذشت علامه قزوینی بخشی ارزشمند از جلد سوم"یادداشتهای قزوینی" (بکوشش ایرج افشار) نقل میکنیم.
این نوشته درخور توجه جوانان و برخی از معاصران تواند بود که گاه تصور و دریافت خود را از سر شتاب مبنای نظریهای قرار میدهند و بر آن اساس به داوری و اظهار میپردازند.
نصیحه الملوک فارسی از غزالی:
(39/1/20) مسائل پاریسیه 3 ص 269.
خیال میکردم عکسی از صفحة از صفحات این کتاب دارم و خیال میکردم که سردنیزن رس سابقاً آن را برای من فرستاده بوده است، ولی امروز (39/1/19) هرچه در عکسهای خود گشتم اثری از آن نیافتم.
در فهرست نسخ مرحوم براون نیز ابداً ندارد. در فهرست کتابخانة مجلس و مشهد و معارف نیز نیافتم، و کذلک در فهرست مصر و پاریس و پطرزبورغ نیافتم (در این دو فهرست نصیحه الملوک را متعدد دارد ولی همه از سعدی است، فلا تغفل)
در ریو و پرچ و فهرست ایندیا افیس (ج2 که فهرست فهرست است) نیز ندارد. در فهرست بدلیان نیز ص 879 در فصل اخلاق و مخصوصاً در ص مزبوره که ذکر کیمیای سعادت غزالی را میکند- قطعاً اگر نصیحهالملوک او نیز موجود میبود آن را نیز ذکر میکرد- گشتم ندارد.
پس خلاصه این شد که در هیچیک از کتابخانههائی که فهارس آنها در محل دسترس من است اصلاً و ابداً ندارد و نه اشارة بهطور استطراد بدان شده است نه بهطور حواله به کتابخانة دیگر.
در فهرست قدیم نسخ عربی ایندیاافیس تالیف Loth در عنوان "التبر المسبوک" تصریح میکند که "اصل فارسی آن مفقود شده است" و باید به کلی حق به جانب او باشد، و آنچه سردنیزن رس در چند سال در این خصوص به من نوشته بود که نسخة از آن را پیدا کرده باید مثل غالب مدعیات او به کلی بیاصل و خبط و اشتباه و تخلیط باشد بهرسم معهود او. باری چون با فحص شدید بلیغ اثری از نصیحهالملوک پیدا نشد پس عجاله بلکه نهائیاً بهظن قریب به یقین باید گفت نصیحهالملوک به کلی مفقود است تا خلافش از جائی معلوم شود که گمان نمیکنم معلوم شود. ولی که میداند شاید بعدها یک مرتبه در گوشة نشانش پیدا شود.
از اعجب عجایب اتفاقات و تصادفات عالم اینست که من این دو وریقه را با فحص بلیغ در جمیع فهارسی که دسترس بدانها دارم پس از دو سه روز تتبع و دقت در حدود 20 و 21 ژانویه 1939 نوشتم و پس از یاس کلی از پیدا کردن نشانی و اثری از نصیحهالملوک فارسی غزالی...برای پس از یاس از پیدا کردن نصیحهالملوک فارسی غزالی... نوشتم که "پس عجاله بلکه نهائیاً به ظن قریب به یقین باید گفت که نصیحهالملوک بهکلی مفقود است تا خلافش از جائی معلوم شود که گمان نمیکنم معلوم شود ولی که میداند شاید بعدها یک مرتبه در گوشة نشانش پیدا شود" این را در 22 یا 23 نوشتم و امروز که 24 است ساعت 4 بعد از ظهر سه بسته کتاب چاپی از طهران از طرف کتابخانة دانش به اشارة آقای اقبال رسید. باز کردم دیدم اغلب عبارت است از کتبی که دو سه هفتة قبل من از آقای اقبال خواسته بودم. ولی در جزو آنها چه میبینم؟ نصیحهالملوک فارسی غزالی چاپی که همین امسال (1317 هجری شمسی) چاپ شده به اهتمام و تصحیح آقای جلال همایی از روی نسخة منحصر بفرد ملکی آقای سید عبد الرحیم خلخالی! فیالواقع مثل اینکه مرا سحر کرده باشند. تا مدتی خیال میکردم که من در عالم خیالم، و از بس تتبع در فهارس کردهام در این خصوص و چیزی نیافتم با کمال میل به یافتن حالا آن میل مفرط منست که در نظرم مجسم شده بهصورت کتابی خارجی مسمی به نصیحهالملوک غزالی. ولی بزودی از این خیال بیرون آمدم و پس از خواندن دیباچة طابع فهمیدم که فقط این فقره- یعنی این ورود این کتاب این روزها در اثناء تتبع و تفحص شدید چند روزة من در این خصوص و نیافتن اثری مطلقاً و اصلاً از این کتاب در هیچجا، نه مدتی قبل و نه مدتی بعد که آنقدر مرا متعجب و انگشت به دندان نمیکرد و جالب نظر به این درجه نبود- از تصادفات اتفاقیة دنیاست، ولی کیف تصادفی که انسان را بهکلی خیره و مبهوت... میکند، و علاوه بر این ثابت میکند نهایت درجة ضعف بشریت و پرادعائی او و جهل مفرط مضحک او را که خودش از خودش مدتهای مدید منفعل و خودش از نتیجة "بحث و استقراء تام" و "فحص بلیغ" خود بیاختیار خندهاش میگیرد که او با اهن و تلپ عالمانة فاضلانة مدعیانة خود خیال میکند که در جمیع دنیا "تا آنجا که راقم سطور اطلاع دارد" فلان کتاب مفروض در تمام دنیا وجود ندارد و ظاهراً بکلی از میان رفته است و در حین همان حال فراش پست برای خنداندن او از خودش و از کلیة ادعاهای نوع بشر و نتایج تتبعات علمی این حیوان دو پای از خود راضی هیچ ببار ندار عین همان کتاب موضوع بحث و تفتیش آقای عالم فاضل متتبع Autorite را که نسخة خطیش را معدوم و"مفقودالاثر و دستخوش حوادث زمانه" میدانست او نسخة چاپیش را که هزار نسخة دیگر اقلاً نظیر آن فعلاً در دست مردم است میدهد به دربان و دربان بالا میرود و به دست آقای به نتیجة نهائی علمی تتبع خود رسیده تسلیم میکند!
باری پس از مطالعة این کتاب چاپی یادم افتاد که در فهرست نسخ فارسی کتابخانة ملی (کتابخانة خدیوی سابق) مصر ص 532 مؤلف- آن فهرست که فوقالعاده فیالواقع- بوده است یک "نصیحه الملوکی" به غزالی نسبت داده است و میگوید"اولها الحمدلله رب العالمین الخ" و من چون به حرفهای این مؤلف- هیچوقت اعتنائی نمیکردم وقعی به این حرف در اثناء تتبعات سابقم نداده بودم، ولی حالا که این نصیحهالملوک فارسی چاپی رسیده فوراً به آنجا مجدداً رجوع کردم، دیدم اولاً این نصیحهالملوک در ضمن مجموعهایست که شش رساله در آن هست که دوتای از آنها را تصریح میکند که "بالعربیه" و دوتای آنها را هم تصریح میکند که "بالترکیه" و یکی از آنها را هم که چون عبارت است از احادیث و لابد عربی است متعرض عربی بودنش از شدت وضوحش نشده است.
ولی این نصیحهالملوک را هیچ نمیگوید که عربی است یا ترکی، و خود این قرینة واضحه است ظاهراً که به فارسی است، زیرا که این فهرست فهرست کتب فارسی کتابخانة مزبور است پس طبیعی است (و رسم مؤلف هم همهجا در این باب مجامیع همین است) که آنچه به فارسی است قید فارسی بودن لازم ندارد و همان نگفتن اینکه به فارسی نیست علامت فارسی بودن آنست، ولی آنچه فارسی نیست و در جزو مجامیع با هم جلد شده یا نوشته شده آن را باید قید کند که فارسی نیست که همین کار را هم همیشه کرده است. پس از این قراین ظن قریب به یقین بلکه میتوان گفت قطع و یقین پیدا میشود که این نصیحهالملوک به فارسی است نه ترجمة آنست به عربی یعنی التبر المسبوک، و مؤید این احتمال است که ابتدای نصیحهالملوک چاپی هم عیناً همین عبارت "الحمدلله رب العالمین" است...
پس عجالتاً به احتمال قوی شاید بتوان گفت- ولی تحقیقش خیلی آسان است، مقصود یادداشت علیالعجاله است- که نسخة دیگری ازین کتاب غیر نسخة آقای خلخالی که اساس این طبع است در مصر هم به احتمال قوی موجود است.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/280397?sta=%d8%af%d8%b1%d8%b3%db%8c%20%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%20%d8%af%d8%b1%20%d8%a7%d9%86%d8%b5%d8%a7%d9%81%20%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c%20%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%d9%87%20%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%20%d9%82%d8%b2%d9%88%db%8c%d9%86%db%8c
یادبود پایان دهمین سال مرگ محمد قزوینی*
گزارشگر: ایرج افشار
رنگ تو هنوز در چمنهاست بوی تو هنوز در سمنهاست
از مرگ تو چون بنفشه گوژست در هرطرفی که نارونهاست
پیراهن پاره پارة گل در ماتم روی تو کفنهاست
دیدار تو با قیامت افتاد نیک است ولی در آن سخنهاست
(سراج الدین قمری)
میرزا محمدخان قزوینی دانشمند گرانقدر مایهور نکتهیاب ژرفبین روز جمعه ششم خردادماه سال 1328 خورشیدی بمرد و با کناره رفتن ازین خاکدان ما را از فیض دامنة وسیع دانش و فضیلت اخلاقی بیمانند خود محروم داشت. با فرارسیدن بهار آینده ده سال از مرگ چنین مرد گرامی بلند پایگاهی خواهد گذشت و رواست که در بزرگداشت او بکوشیم و یاد او را هماره زنده نگاه داریم که مرگ چنین مردان نه کاریست خرد!
مرگ قزوینی مرگ بزرگ بود و اگرچه از شمار چشمان یک تن کم شد اما در شمار خرد از هزاران هزار بیش بود. برتری مردان بزرگ هر ملت در این است که مرگشان ماتم بزرگست و مرگ بزرگ برای جامعه غمناکی و اندوهباری میآورد. «چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا!»
قزوینی، کوچکاندام و باریک چهره بود. اما دانش و بینش کممانند، او را به پایگاهی والا و جایگاهی بلند رسانید. مرگش بیگمان چون فروریختن یکی از استوارترین بنیانهای معرفت برای ما زیانبار و تلخ طعم بود. مرگی بود که یادش همواره غبار اندوه بر چهرهها مینشاند و دریغا گویی را بر زبان میآورد که چرا چنین مردان از زودگذری بهرهورند و نه دیرپائی.
قزوینی را نوشتهها و سخنانی هست که او را جاودانی و بزرگمرد ساخت. چندان سختاثر و اثرگذار بود که یادش را قرنهای دراز در ضمیرها پایدار خواهد داشت و آثارش همیشه برترین نمودار ژرفی تحقیق و وسعت دانش او خواهد بود.
اما بزرگی و نامداری مرحوم قزوینی تنها به دانش و اطلاعات عالمانة او در رشتههای تاریخ و ادب اسلامی نبود. وی از خصایل و خصایصی برخوردار بود که در مقام سنجش، از علم دریا مانند و معرفت بیکران او برتر و گرانبهاترست. اگر مرحوم قزوینی برگزیدة محققان عصر ماست تنها به سبب آثار دقیق و نوشتههای محققانة او نیست. در نهاد مرحوم قزوینی چند خصوصیت و برجستگی بود که آثار او را ممتازتر ساخت و قزوینی را بپایة مردان بزرگ چون ابوریحان و ابن خلدون رسانید.
نخستین صفت برجستة قزوینی وجود «روح علمی» در آن پیکر پرجوش و پرتوش بود که وی را همواره به اندیشیدن درست و ژرفنگری رهبری کرد و نگذاشت که کارها را آسان و خرد بگیرد. بپایمردی چنین روحیهای بود که از شتاب میگریخت و در برتری گذاردن نکتهای بر نکتة دیگر، از انصاف بدور نمیماند.
انصاف در علم، بمرد ارج و بزرگی میدهد. مرحوم قزوینی از انصاف بحد کامل برخوردار بود تا آنجا که بر خود نیز سخت میگرفت و اشتباه و سهو خود را نیز نمیپسندید و اگر در اشتباه و سهو میافتاد بسختی تمام برمیپیچید و با گوناگون سخنان در رفع آن میکوشید تا سبب گمراهی جویندگان نشود. در میان یادداشتهای پرسود و خواندنی او مواردی هست که انصاف کممانند او را نشان میدهد و نقل بعضی از مطالب آن یادداشتها گواه بیان ماست....
انصاف و روح علمی اگر با روش انتقادی مرسوم فرنگیها همراه شد ثمرات بسیار سودمند ببار میآورد. مرحوم قزوینی از کسانی است که از این نعمت نیز برخوردار بود. وی از مردان بسیار بلندبختی بود که حوادث روزگار در پخته شدن و ورزیده برآمدن او سخت مؤثر افتاد و از مدت دراز زیستن در فرنگ و همنشینی با دانشمندان درجه اول آن دیار، نکتة دقیقی را فراگرفت که در قرون اخیر کمتر کسی از مشرقیان توجه داشتن بدان را نخستین و برترین دقیقة علمی میدانست و آن همین روش انتقادی و علمی فرنگیها بود که مرد محقق بپایمردی آن در رسیدن به مقصود و تحقیق درست توفیق مییابد.
قزوینی در علم و آنچه بدان متعلق است، متعصب بود. نمیتوانست دید که کتابی نادرست یا جملهای از آن نافصیح باشد. در چنین هنگام میخروشید و صد طعن و لعن را در حق چنین نویسنده روا میدانست. چنین کسان برای او «الاحمق بن الاحمق بن الاحمق و الجاهل بن الجاهل بن الجاهل» بودند. در حق آنان سزا میدانست که الفاظ احمق و نادان و بیسواد و معتوه را بکار برند... میگویند که سماجت و سرسختی او در این مسأله بدان حد بود که دوستی دیرینه و کهن را نادیده میگرفت و از آن چشم میپوشید، بدینمنظور که به قاعدة صرف و نحوی تخطی نشود و قلم خطانویس پرورش نیابد.
وقتی دوست نازنین او، آقای سید محمد علی جمالزاده کلمة «سفالت» را در یکی از نوشتههای شیرین خود بکار میبرد. پس از آنکه مرحوم قزوینی آن نوشتة لطیف را میخواند طی مکتوبی مینویسد که:
«کلمة سفالت از مجلة... بسرکار سرایت کرده است و از مداومت مطالعة آن این کلمه در کمون خاطرتان داخل شده و حالا بلااراده از قلمتان جاری شده است و رکیکترین کلمهای که در تمام عمرم شنیدهام همین کلمه است. خواهش دارم دیگر این کلمه را استعمال نکنید و شما را بخدا و بسر خانمتان قول شرف بدهید که دیگر این کلمه را استعمال نخواهید کرد و الا میترسم در رفاقت ما که من بقول عربها آنرا بهزار شتر سرخ مو نمیفروشم خللی وارد آید.» (شاهکار 2: 49)
قزوینی مرد درست و پاک و بیغلّ و غشی بود. برای کار ناکرده مزد پذیرفتن را گناه میدانست. در میان یادداشتهای بسیاری که از او بازمانده است بعضی نکتهها در باب زندگانی خصوصی و روحیات و اخلاق ملکوتی او بدست میآید که برگزیدگی و بزرگواری او را سخت نمایان میکند. از جمله چند ورقه هست که در آنها سیاهة عواید خود را که غالباً همان «حقوق ماهانه» است بترتیب نوشته و توضیحاتی تمام در باب هر یک داده است که این مبلغ از چه بابت است و آن مبلغ از چه بابت... در همین چند ورقة کوچک که سیاهة حقوق او را از 16 ژانویه 1928 تا 8 تیر 1323 (قریب 15 سال) در بر دارد (و خود آنها را وریقه میخواند) چنین میخوانیم که:
«24 اسفند 1321- بابت قسط اول ترتیب فهرست کتابخانة سلطنتی چکی از وزارت دربار جناب آقای حسین علاء بمبلغ دو هزار تومان باسم من رسید که در 26 رفته از بانک ملی گرفتم.»
«7 فروردین 1322- امشب دو هزار تومانی را که در 24 اسفند گذشته از طرف وزارت دربار برای من فرستاده بودند بآقای علاء که امشب در منزل ایشان مهمان بودم شخصاً و حضوراً یعنی یداً بید پس دادم، یعنی چکی از خودم معادل همان مبلغ دو هزار تومان بایشان دارم، چون هرچه فکر کردم این چند روزه دیدم از عهدة آن کار برنمیآیم.»
برای اینکه میزان دقت و نکتهبینی مرحوم قزوینی در امور عادی زندگی روشن شود پسندیده است که از همین اوراق موردی را نقل کنم که مربوط به نکتهای بسیار کوچک است.
8 دسامبر 1931- در مکتوب جوابیة سفارت از استعلام من وارده در 10 دسامبر نوشته که در مراسلة وزارت معارف قید شده است که این پول بابت شهریة آبان است و نوشته بودند که احتمال میدهند که سهو باشد و در هر صورت استعلام از طهران کردهاند. لهذا من هم قبض آنرا هم خواهم نوشت بهمان اسم مهر ان شاء الله. بعد در مکتوب سفارت وارده در 13 دسامبر حاوی چکی بمبلغ 4071 فرانک که بتصریح مراسلة وزارت معارف بابت حقوق آبان ماه است (رسید) و قطع حاصل شد که چک سابق وارده در 8 دسامبر که برای آبان نوشته بودند اشتباه بوده است، چنانکه سفارت و من هردو حدس میزدیم بجای مهر ماه. ولی معذلک چون قبض چک سابق را برای آنان نوشته بودم و فرستاده بودم و حالا این چک بتصریح وزارت معارف (و فی الواقع هم) از آن آبانماه است به پیشنهاد سفارت این چک را نیز قبضش را برای آبان ماه نوشتم ولی سفارت بطهران نوشت که قبض سابق مرا تصحیح کنند و بجای آبان مهر بنویسند، انتهت الحاشیه.»
او برای تمام امور زندگانی خود یادداشت تهیه میکرد و این کار بسبب آن بود که هیچگاه بحافظة خود اعتماد نمیکرد. از او روایت میکنند که گفته است اگر بخواهم که «بسم اللّه الرحمن الرحیم» را بنویسم باید قرآن را باز کنم و از روی آن بنقل بپردازم؛ چرا که آدمی فراموشکار و خطاکار است.
در میان یادداشتهای او میخوانیم که بسیاری از مطالب را به «دفتر مخارج» یا «دفتر تاریخ» حواله میدهد. دفتر مخارج ظاهراً دفتری بوده است که در آن ریز مخارج روزانة زندگی را مینوشته است و «دفتر تاریخ» که یک جلد از آن در دست است به ضبط حوادث و اتفاقات جهانی که به مناسبتی با او ارتباط داشته یا بکارش میآمده اختصاص داشت. در این دفتر نکتههایی ضبط شده است که روح لطیف و طبع انسانی او را مجسم میسازد:
در صفحات 148 ببعد «دفتر تاریخ نمرة 1»، راجع به سفری که از برلین به پاریس میرود چنین مینویسد:
«4 ژانویه 1920- حرکت من از برلین بساعت هفت و نیم بعدازظهر از انهالتر باهنوف بطرف پاریس از راه برن (سویس). از این رفقا، یعنی آنهائی که ادعای رفاقت و دوستی خالص میکردند که در برلین داشتم یا خیال میکردم که داشتم هیچکس بمشایعت من در کار نیامده بود (در صورتیکه من سادهلوح بمشایعت همة آنها و امثال آنها در هرحرکتی بهر گاری رفته بودم) مگر آقای تقیزاده و آقای میرزا محمد علیخان کلوب (ظظ) و آقای تربیت (میرزا رضا خان) و آقای پورداود واضح است که اصلاً همراه من بود و ممد و معاون سفر من. ولی سایرین که پیالهها بیاد من مینوشیدند و «تو بمیری» و «سبیلت را کفن کردم» باصطلاح «مشدیها» همیشه با من قسم میخوردند دیاری از جای خود حرکت نکرده و مرا لم یکن شیئا مذکورا پنداشتند. نه اینکه بقد سرسوزنی اوقات من از این فقره تلخ باشد اصلا و ابدا، بلکه مقصود عدم اعتماد بدوستیهای ظاهری مردمان و سادهلوح نبودن و بموهومات تکیهنکردن است که شخص در جمیع مدت عمر خود باید بر ضد این خیال فاسد جنگ بکند و جز بر نفس خود یا با دوستی که از سالهای متمادی با او دوست بوده و در سراء و در ضراء با هم بوده و در شدت و رخاء یکدیگر را از دست ندادهاند اعتماد نکند، والا در دنیا متصل گول خواهد خورد و متصل سرش به سنگ خواهد خورد و متصل از بیوفائی و دوروئی مردم شکایت خواهد کرد، در صورتی که بیوفائی نیست طبیعت نوع بشر اصلاً همینطور خلق شده است.»
... باز در میان وریقات او وریقههایی هست که در آنها به نکتههای کوچک مربوط به امور عادی زندگی اشارت میرود و هریک از آنها نمونهایست از شیوة مردی که بحق او را فرد اول در دقت میتوان نامید.
«امروز 36.6.6 (ششم ژوئن 1936) بحمدالله و المنه پاکنویس نهائی نهائی نهائی مقدمة منافع حیوان باتمام رسید و فوراً آنرا دادم بآقای اقبال که عکس آنرا بردارند در دو نسخه برای دو نسخة منافع حیوان دولت و دیگر فرصت برداشتن سوادی از آن بتوسط رزا علیالعاده فی امثاله دست نداد.»
«امروز 36.4.11 (یازدهم آوریل 1936) بحمدالله و المنه تمام مقالة ابوالفتوح رازی را پاکنویس شده و مراجعه شده برای وزارت معارف فرستادم در نود و پنج صفحة نیمورقی. ولی اتمام نهائی نهائی پاکنویس آن قبل از مراجعة نهائی مستعجل و قبل از سواد برداشتن از آن بتوسط رزا در 31 مارس همین سنه بود.»
قزوینی برای کتابخانة شخصی خود که اکنون در دانشکدة ادبیات طهران محفوظ است چهار جلد فهرست تهیه کرده و برای همه کتابهای چاپی و خطی بشیوة دقیق کتابداری، اطلاعات لازم را نوشته است و همین چهار جلد فهرست یکی از برجستهترین کارهای اوست و نمونة دقیقی برای فهرستنویسان تواند بود.(عکس یک صفحه از آن در صفحه بعد چاپ شده است).
دقت فوق العادة مرحوم قزوینی که چیزی شبیه به وسواس بود در غالب آثار او دیده میشود، اما این دقت وسواس مانند در آثار چاپنشدة او که یادداشتهای شخصی است بیشتر و بهتر مشهود است. کسانی که سه جلد یادداشتهای او را خواندهاند ملاحظه فرمودهاند که در موارد شک و ظن و تردید و گمان و شاید به چه حدّ احتیاط را لازم میداند تا خدای ناکرده حکم بغلط نرود، و اگر مطلبی بر او واضح میشد در این مورد برای قبول خاطر خود به تأکید صریح و روشن میپرداخت و مطلب را چنان میشکافت که بقول معروف «شیر فهم» شود. برای خود اصطلاحات بسیار خوبی داشت مانند: «ظاهراً ظاهراً»، «درست درست درست»، «علم الیقین و قطع الیقین»، «ظن متأخم به علم» و نظایر اینها.
مرحوم قزوینی پس از کشف مطالب مجهول و گنگ بوجود میآید و عزت دانائی وی را مسرور و شادمان میکرد، چنانکه وجد و سرور باطنی او از خلال نوشتههای محققانهاش نیک مشهود میشود. شادمانیخاطر نکتهیاب او، در چنین موارد که نکتة ناگفته و ناشکافتهای را در مییافت و مشکلی را میگشود، باجملاتی نظیر«فالحمدللّه علی ما وفقنا للوقوف علی جلیه الامر»، «فحمد اله ثم حمدا» تجلی میکرد.
تردید نیست که حق مرحوم قزوینی در چنین مقالهای اداء نمیشود و بر عهدة دوستان چهلساله و معاشران علمی آن مرحوم چون آقایان سید حسن تقیزاده، ابراهیم پورداود، سید محمد علی جمالزاده و مجتبی مینوی است که ذکر جمیل او را بتکرار بنویسند و یاد او را در خاطر ملت ایران بیدار نگاه دارند.
آنچه درین سطور نوشته شد مستفاد از یادداشتهای بازمانده از آن مرحوم بود که بدستور وصی آن مرحوم، جناب آقای سید حسن تقیزاده عالم نبیل و علاّمة جلیل در اختیار من گذاشته شد تا بتدریج طبع و نشر بشود. در اینجا باید از جناب آقای دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دانشمند دانشکدة ادبیات سپاسگزار بود که در عهد تصدی ریاست دانشگاه برای طبع این یاداداشتهای سودمند اساسی گذاردند و در حقیقت بانی طبع شدند. سه جلد از مجلّدات چند دهگانة آن تاکنون زیور طبع پذیرفته است و چهارمین مجلد آن نیز در همین یکی دو ماه نشر خواهد شد.
*در اینجا قسمتهایی از این مقاله بیان میشود.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/412214?sta=%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%a8%d9%88%d8%af%20%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86%20%d8%af%d9%87%d9%85%db%8c%d9%86%20%d8%b3%d8%a7%d9%84%20%d9%85%d8%b1%da%af%20%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%20%d9%82%d8%b2%d9%88%db%8c%d9%86%db%8c
بیاد قزوینی/ مجله نور
نویسنده: مینورسکی
آقای پروفسور مینورسکی از بزرگان شرقشناسان جهان و از دانشمندان معروف است.
معظم له نسبت بمرحوم قزوینی ارادت خاصّ دارد و در این موقع که بمناسبت اقامة جشن هزارمین سال تولد ابن سینا بایران آمده، در نخستین روز ورود بمزار مرحوم قزوینی رفته و بروح پاک وی درود فرستاده است.
دربارة روابط خود با مرحوم قزوینی مقالهای مختصر مرقوم، و بمجلة یغما لطف فرمودهاند که بیاندک تحریف و تغییر، با همان انشاء و عبارت لطیف و سادهای که بفارسی نوشتهاند با امتنان تمام درج میکنیم. این جملات را نیز شفاها فرمودهاند که عنوان مقالة ایشان باشد:
بپاس احترام و یادگار دوستی و منتی که از قزوینی دارم، خوشوقتم که این گفتار نخستینبار در وطن قزوینی چاپ و منتشر میشود.
در میان خاطرات بیشمار پنجاهسالهای که از ایران دارم یادبود دوستی با علامة نامی ایران مرحوم محمد قزوینی مقام مخصوصی دارد. از آن تاریخ که برای دفعة اول در کتابخانة ملّی پاریس (که یکی از زیارتگاههای طلاب علوم از هر سرزمین است) با آن مرحوم ملاقات کردم سی و پنج سال میگذرد. جلو او چند جلد کتاب فرسوده و خرمنی از یادداشتهای پراکنده بود که با مرکب سیاه و قرمز و خط مخصوص خود قلم اندازی میکرد سربرداشت و از من بزبان فرانسه پرسید «فارسی میدانید؟» جوب بله بلة من که باشتاب تمام بر زبان راندم بهترین معرّف من بود. بعد از تعطیل کتابخانه با هم آمدیم و خیلی چیزها داشتم که از او بپرسم ولی دیدم خسته است و آن وقت نمیدانستم که سروکار با نسخ خطی آنقدر کمرشکن و خرد کننده است.
فقط بعد از صرف یک فنجان قهوه در یکی از کافههای همجوار جانی میگرفت و سر صحبتها باز میشد و از انجا هم قدمزنان بسوی خانههایمان که در یک جهت واقع شده بود روانه میگشتیم.
اخیرا کاغذی پیدا کردم که مرحوم قزوینی برای دفعة اول مرا بمنزل تازة خود در کوچة گازان در پاریس دعوت کرده بود. ازقضا اسم این کوچه که گازان و نام یکی از نقاشان فرانسوی است شباهت نامی با اسم غازان خان فرماندار ایران داشت و این گل صحبت ما بود! اینجا در خانة آن مرحوم من مرتبة اول بود که او را در میان خانواده و کتابخانة شخصی او میدیدم که تمام کتابهای آن پر از یادداشتها و حواشی بخط خود او بود.
هر پنجشنبه بخانة او میرفتم و بلافاصله بعد از سلام علیک بازار صحبتها گرم میشد.گاهی جسارة سؤالی غیر عادی میپرسیدم. قزوینی از بالای عینک خود که در این موقع بمیان دماغش رسیده بود نگاهی خیره بمن میکرد و با لحنی جدّی میگفت «چطووور؟». من مثل مجرمی که در برابر قاضی سختگیر ایستاده باشد بر خود میلرزیدم تا کتابها و فرهنگها از قفسهها، و یادداشتها از خوابگاه بروی میز میآمد و بر روی هم انباشته میشد و سرانجام مطلب مشکوک محقّق و مشکل حل میگردید.
وقتی بآن سالهای خوش برمیگردم مثل این میماند که آن دوره دانشگاه دوّمی برای من بود که آنجا زیر نظر یکی از علمائی که در کتب کلفت طبقات باسامی آنها برمیخوریم بکسب معلومات میپرداختم. شادروان قزوینی در زبان عربی دانشمند بزرگی بود و بر حدیث و تفسیر تسلط تمام داشت و چون بیانات او منطقی و از روی مستندات تاریخ بود بحث با او خیلی خوشآیند و پرفایده بود و منتج نتیجه میشد.
بردباری و مهربانی مرحوم قزوینی را پایانی نبود و عدة زیادی اروپائی و هندی و ترک باو مراجعه میکردند و نظر او را در مباحث علمی میخواستند. خود بنده صدها نامه و کارت ازو دارم که در آنها مشکلات مرا توضیح داده است.
وقتیکه من بسمت پرفسوری در دانشگاه علوم شرقی لندن انتصاب یافتم در تعطیلات مرتب بپاریس سری میزدم و بمحض ورود، با اشتیقاق تمام، یکسر بکوچة گازان و بدیدار دوست محترم میشتافتم تا جرعهای چند از آب حیات علم قزوینی بنوشم.
زبان او ساده و هم زبان اهل خبره بود و در بند این نبود که بگوشهای آهنگ پسند خوش آید و در نوشتجات خود هم مطالب را تکرار میکرد، و در توضیح، کلمة یعنی را زیاده بکار میبرد، تا شائبة شکّی باقی نماند چه خود او از ابهام عبارت پردازیهای مغلق پیشینیان زحمت بسیار دیده بود.
هر کتاب خطی صدها تحریف و تصرف دارد، قزوینی چون طبیبی حاذق میکوشید صحّت و سلامت این نسخههای علیل را بآنها بازدهد. بیش از بیست و پنج سال عمر قزوینی بر سر تصحیح سه جلد تاریخ عطا ملک جوینی که یکی از بزرگترین مورخین ایران است صرف شد.
قزوینی هرچه میکرد با منتهای دقت و توجه میکرد. هیچ چیز را کوچک نمیشمرد. جزئیات تاریخی برای قزوینی در حکم پیچ و مهرة ماشینی بود که پارچة تاریخ ایران را میبافت.
قزوینی بسیار فروتن بود و هوس جاه و مقام نداشت ولی هرکه معنی علم را آگاه بود قدر او را میشناخت، همچنین انجمن ملکی آسیائی بریتانیا او را بعضویت افتخاری خود که بندرت داده میشود مفتخر ساخت. اینجانب فقط از راه اخلاص میخواهم عرض کنم که یکی از کتابهای خودم را که نتیجة کار هفت سال بود باسم آن عالم محترم اهدا کردهام1و همین چندسال پیش بود خاورشناسان کنگره داشتند و به پیشنهاد این بنده حضّار بیاد این علامة ایران که از میان ما رفته بود یک دقیقه ایستاده سکوت کردند.
باشد که یاد آن شادروان در میان هموطنانش جاوید بماند!
(1) ترجمة حدودالعالم بانگلیسی.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/141399?sta=%d8%a8%db%8c%d8%a7%d8%af%20%d9%82%d8%b2%d9%88%db%8c%d9%86%db%8c
یادی از مرحوم قزوینی به مناسبت چهاردهمین سال وفات او/ مجله نور
نویسنده : مهدوی دامغانی
با مرور ماه رجب امسال سیزده سال تمام است که مرحوم مغفور علامه قزوینی قدسسرّه الشریف روی در نقاب خاک کشیده است. بیتناسب ندانستم خاطرة از آن مرحوم که مربوط باواخر ایام حیات پربرکت آن بزرگوار است تقدیم قارئین محترم آن مجلة گرامی کنم.
مرحوم قزوینی قریب بیکسال و نیم قبل از وفات- یعنی پیش از آنکه برای اجرای عمل جرّاحی بمریضخانه «رضا نور» منتقل شود- جلسات هفتگی صبحهای جمعة خود را تقریبا تعطیل فرموده بود، ولی پس از آنکه از مریضخانه بمنزل بازگشت چون نقاهت و ضعف شدیدی بر آن مرحوم مستولی بود آن جلسات بکلی تعطیل شد و فقط گاهی بعضی بعنوان عیادت و تجدید عهد بطور خصوصی کیفما اتّفق خدمت او میرسیدند و دیگر از آن جلسات منظّم خبری نبود.
این بنده در روز اول فروردین سال (1328) برای عرض تبریک سال نو و زیارت ایشان خدمتشان شرفیاب شدم. مرحوم قزوینی- که بر تختخوابی که در گوشة اطاق تحتانی مقابل در ورودی منزل نهاده شده بود استراحت میفرمود- پس از جواب سلام و پیش از هر سخن دیگر، فرمود خوش آمدی و بسیار بموقع آمدی چرا که سه چهار روز است بیت شعری بر زبانم جاریست که ماقبل و مابعد و گویندة آن بخاطرم نمیآید و بدبختانه در این چند روزه هم کسی بملاقاتم نیامده تا از او بپرسم و این مطلب چنان در ضمیر خلجان دارد که آنی راحتم نمیگذارد و شعر اینست:
اجمعوا امرهم عشاء فلمّا اصبحوا اصبحت لهم ضوضاء
بعرض رساندم که این بیت از جملة ابیات معلقة حارث بن حلزه یشکری است بمطلع:
آذنتنا ببینها اسماء ربّ ثاو یملّ منه الثواء
و مابعد آن بیت نیز چنین است:
من معاد و من مجیب و من تصهال خیل خلال ذاک رغاء
آن بزرگوار که بمحض شنیدن نام حارث بن حلزه و معلّقة او مطلب یکباره بیادشان آمده و بقول خود احساس «برد الیقین» فرموده بود، سر از بالش برداشت و همانسان که گویا عادت آن مرحوم بود با دست راست انگشتان چپ خود را گرفت و فشرد و چند مرتبه متوالیا فرمود، ها ها درست است یادم آمد، راحت شدم.
بعد فرمود در این اواخر بحدّی مبتلا بنسیان شدهام که در تلاوت حمد و سوره هم دچار اشتباه میشوم. و با لحن مخصوصی ادامه دادند که اگر حالم بهمین منوال بماند فیالحقیقه مرگ را استقبال میکنم.
من برای آنکه ذهن آن مرحوم را از این ناراحتی و تأثر منصرف سازم و مطلب دیگری مطرح کنم- چون افتتاح کلام با شعر عرب شده بود، و از طرفی در آن روزها چاپ تازهای از دیوان «متنبّی» متعاقب جشن هزارة او توسط «دکتر عبدالوهاب عزّام» منتشر شده و بایران رسیده بود، و چند هفته پیش از آن تاریخ نسخة آنرا خدمت آن مرحوم دیده بودم- از معظّمله پرسیدم که حضرتعالی از سه شاعر بزرگ و معروف یعنی «ابی تمّام» و «بحتری» و«متنبی» کدامیک را بیشتر میپسندید و بر دیگران تفضیل میدهید؟ فرمود من چون ایرانی هستم بحتری را نه تنها بر آن دو، بلکه بر هر شاعر عرب دیگر، تفضیل و ترجیح میدهم، و بعقیدة من بحتری با انشاء قصیده «سینیّه» خود بگردن ایران و ایرانیان حق ثابتی پیدا کرده و فریضه ذمة هر ایرانی درس خوانده میدانم که آن سینیه را بخواند و ازبر بداند.
بنده که در آن زمان جز ابیات معدود و متفرّقی از این قصیده را از حفظ نداشتم و اگر هم بنا بود از روی متن دیوان یا کتابی بخوانم چون هنوز آن قصیده را خدمت استاد نخوانده بودم از خواندن از روی کتاب هم هول و هراس داشتم خواستم باصطلاح از مطلب طفره بروم و سخنی بمیان آورم، ولی آن مرحوم دنبالة فرمایش خود را بدینجا کشانید که فرمود، کانّه من یقین دارم که چیزی از عمرم نمانده است و خیلی میل دارم که یکبار دیگر این قصیده را بشنوم. آیا شما آنرا در حفظ دارید؟ با کمال خجلت بعرض رساندم که فقط بعضی ابیات آنرا بطور متفرق (نه علی الولاء) میدانم فرمود کتابهای من در اطاق بالا طوری درهم و برهم است که اطمینان ندارم بتوان دیوان بحتری را در آن پیدا کنی، ولی اگر ممکن میشد که آنرا از متن دیوان برایم میخواندی بسیار ممنون میشدم. عرض کردم بنده نه دیوان را دارم و نه کتابی که این قصیده تماما در آن نقل شده باشد، ولی انشاء اللّه تا هفته آینده دیوانی ولو بطور امانی فراهم میکنم فرمود این کار طول میکشد. من خاموش ماندم. اما مرحوم قزوینی فرمود، خوب، ما لا یدرک کله لا یترک کله، حالا که چنین است هر قدر از آنرا که در حفظ دارید بخوانید. من در امتثال امر ایشان ابیاتی را که در حفظ داشتم نامرتّب و تکتک و با تردید و تأنی میخواندم، و ایشان هم بدقت استماع و تکرار میفرمودند و احیانا از این که غلط مرا در ضبط یا اعراب کلمهای تصحیح فرمایند نیز دریغ نمیورزیدند، و در خلال این دقایق نیز با تألیف و تلفیق بعضی کلمات و یا مصاریعی که ضمنا بخاطر ایشان خطور میکرد و یا بذهن بنده میرسید که صورت کامل و صحیح ابیات دیگری علاوه بر ابیات خوانده شده بیاد میامد. همین که باین بیت:
عکست حظه اللیالی و بات المشتری فیه و هو کوکب نحس
رسیدم هیجانی که بر اثر غلبه احساسات وطنخواهی و ایراندوستی بر آن مرحوم عارض شده بود بشدّت آن بزرگوار را منقلب و متأثر ساخت، و دیدگان پرفروغش اشکآلود گردید، و سپس شاید برای آنکه تجلّی آن عواطف عالیه بیش از این بچشم من نرسد صورت خود را با دستهای نزارش پنهان فرمود، و در همانحال با حرکت سر مرا بخواندن ابیات دیگر تشویق مینمود، ولی من با مشاهدة حال و مقام با آنکه شاید دو سه بیت دیگر نیز بخاطر داشتم از خواندن آن امساک کردم که آن وجود نازنین بیش از آن متأثر نگردد...
پس از چند دقیقه آن مرحوم بحال عادی بازگشت و من اجازة مرخصی خواستم ولی آن مرحوم با وجود همه ضعف و کسالتی که داشت تا جواب سؤالی را که من چند روز پیش از آن با نامة شهری خدمتشان تقدیم کرده بودم بطور کافی و مقنع بیان نفرمود مرا رخصت انصراف نداد. و سپس دستش را برسم معمول از بستر دراز کرد تا خداحافظی فرماید، آهنگ بوسیدن آن کردم بسرعت دست را بعقب کشید و مرا با دعای خیر روانه ساخت.خداوند او را بیامرزد و رحمت واسعة خود را هر آن بر او افاضه فرماید که اسوه حسنه و سرمشق جامع هر عالم و متعلمی بود...
معروفست که «الشیئی بالشیئی یذکر». پس از وفات مرحوم قزوینی روزی همین خاطره را برای جناب آقای محمد تقی شریعتی دام افضاله که از فضلا و اساتید گرانمایه خراسانند نقل کردم. ایشان حکایت فرمودند که پس از آنکه مرحوم «ادیب بزرگ»1 در مریضخانه «منتصریه» مشهد بستری شد، روزی بما (یعنی طلاّب مدرسة فاضلخان) خبر دادند که حال ادیب مساعد نیست و شاید آخرین ایام حیات را میگذراند. برادرم که از خصّیصان و شاگردان مقرّب آن مرحوم بود بعجله روانة مریضخانه شد و من نیز با او رفتم.
مرحوم ادیب در وضع و حال نامساعد و مأیوس کنندة بود. تنی چند هم از طبقات مختلف بر بالینش بودند. ادیب گاهی بهوش بود و گاهی بیهوش. در یکی از این افاقات برادرم خود را باو شناساند. بعضی حاضران با ایماء و اشاره نظر دادند که خوبست بعضی اذکار و ادعیّه که مستحب در این مقام یا مناسب آنست تلاوت شود. یکی هم از آن میان بدین وظیفه همت گماشت. ادیب در این میان باز بیهوش شد، و پس از لختی دوباره بهوش آمد، زمزمة آشنایی شنید، پرسید چه میخوانند.گفتند،آقا: دعای عدیله میخوانند. ادیب برادرم را باسم مخاطب فرمود و گفت «قفانبک»2 بخوان که سخت تشنة شنیدن آنم برادرم با ملایمت و ادب بعرض رساند که آقا اکنون چه موقع «قفانبک» است ادیب باز بتندی فرمود «قفانبک» بخوان. برادرم اطاعت کرد. هر بیتی را که میخواند ادیب، نیز آنرا تکرار میکرد همینکه باین بیت:
فلما اجزنا ساحه الحیّ وانتحت بنا بطن خبت ذی حقاف عقنقل
رسید، زبان مرحوم ادیب از حرکت اختیاری بازماند، و بصعوبت و بطوری نامفهوم چندین بار آنرا تکرار فرمود، و سپس غشوهای بر او عارض شد که دیگر از آن بهوش نیامد. روز بعد آنمرد عالیقدر وارسته پشتپا بدنیا زده، دنیا و مافیها و قفانبک را ترک فرمود و بسر منزل مقصود رسید.
(1) یعنی مرحوم شیخ عبد الجواد ادیب نیشابوری معروف (281-1344 هجری قمری)
(2) مطلع معلقة معروف «امریء القیس»
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/143631?sta=%db%8c%d8%a7%d8%af%db%8c%20%d8%a7%d8%b2%20%d9%85%d8%b1%d8%ad%d9%88%d9%85%20%d9%82%d8%b2%d9%88%db%8c%d9%86%db%8c%20%d8%a8%d9%87%20%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa%20%da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1%d8%af%d9%87%d9%85%db%8c%d9%86%20%d8%b3%d8%a7%d9%84%20%d9%88%d9%81%d8%a7%d8%aa%20%d8%a7%d9%88
در رثاء علامه قزوینی/ مجله نور
نویسنده: بدیع الزمان فروزانفر
این قصیده پرمغز و استادانه تراوش طبع استاد بدیع الزمان فروزانفر است که بمناسبت روز چهلم وفات علاّمه قزوینی (چهارشنبه 15 تیر 1328-نهم رمضان 1368) انشاء و انشاد شده است.
نو بهار امسال بس نغز و لطیف است و فری
لیک از او بهر من آمد گرم و اندوه پروری
هرکسی خوش در سماعی بر هوای گلرخی
من چو بلبل در فغان، چون گل بپیراهن دری
هر طرف گلهای رنگین جلوهگر، وز غم مرا
رخ زر بری، اشک خونین، دست و بر نیلوفری
هرکسی را دامن امیدی افتاده بدست
مرمرا از بینصیبی حسرت و ارمان خوری
سینه من آذر افشان کوه را ماند زغم
زان دمم سوزان بود همچون لهیب آذری
سیل خون راندم ز چشم این آتش افزونی گرفت
ای عجب آتش که افزونی پذیرد ازتری!
من میان آب و آتش حالتی دارم شگفت
حالتی کانرا نیارم گفت و نبود باوری
زار مینالم من و لاله است در وجود و سماع
خون همی گریم من و مرغست در خنیاگری
چون نگریم؟ چون گلستان هنر پژمرده گشت
در جهان فضل و بر ملک معانی سروری
پیشوای اهل تحقیق و خداوند ادب
کعبه معنی شناسان، قبله دانشوری
آن محمد نام محمود السیر کز روی طبع
داشت استغنای سلمانی و صدق بوذری
زین محمد یافت قزوین عزّ و رتبت همچنانک
زان محمد خاک یثرب عزّ و جاه و برتری
خواند قزوین را خراسانی دگر خاورشناس
زان کز آنجا شد پدید این آفتاب خاوری
آن مبرا گفتمش از نقصان در انواع کمال
گرچه نبود آدمی از آفت نقصان بری
آنکه بر دفتر ز کلکش هر زمان پیدا شدی
نقشهای مانوی یا لعبتان آزری
گرچه عقلش پایه از گردون بسی برتر شناخت
قدر او نشناخت این گردون و ما هم بر سری
ورچه جان پاک او را کبریای علم بود
دور بود او از چه؟ از خودبینی و مستکبری
صاحب مغنی غنای او بنحو اردیدیی
بر درش بنشینی از بهر در یوزه گری
نزد او آسان نمودی گرچه دشوار است و صعب
مشکلات نظم بوتمام و شعر بحتری
بود چون سمعانی اندر ضبط انساب رواه
وز درایت چون ابوجعفر بفقه جعفری
در ادب و اندر نوادر پایه بالاتر نهاد
از خلیل و اصمعی وز بن درید و از هری
شرط تهذیب لغت را چون محیط آمد بفضل
بس خط ترقین کشید او بر صحاح جوهری
هم بنقد فن تاریخ و سیر بد بی همال
گر بتاریخ و سیر با چشم حق بین بنگری
عقل را سرمایهها بخشید و از تحقیق نو
معرفت را بست زیور چون عروس ز بوری
از فزونی معنی اندر لفظ جان افزای او
لفظ خواهد تا شکافد بر خود از فط پری
از خط او جلوهگر بینی بصد کشی و ناز
حوریان خوب صورت در لباس عنبری
در جهان آخشیجان هرگزی آثار اوست
آسمانی آیتی دور از فساد عنصری
گو ببین اعجاز آثارش در احیای علوم
هرکه او باور ندارد معجز پیغمبری
خامه او کرد با اعمی و شان یافه گوی
آنچه کردی با دوگویان ذوالفقار حیدری
ای بسا کآموخت راه نو بسحاران نثر
نقشه هاروت کلکش در طریق ساحری
دانشی مردی که افزونتر ز پنجه سال بود
کار او دانشپژوهی یا که دانش گستری
تشنه کام فیض معنی بد ز استسقای زفت
طبع آن دریای دانش با همه پهناوری
گوهر دین عرضه بر بد گوهران هرگز نکرد
اینت جانی پاک گوهر، اینت مردی گرهری
عالمی بد مندرج در پیکری بس مختصر
چون هلال اندر ضعیفی، همچو نال از لاغری
هم ببستر یکزمان ناسود از تحقیق و بحث
گرچه بود از ناتوانی قرب سالی بستری
مانده از رفتار پای و دستها لرزان ولیک
فکرتش ثاقب، زبانش نیز در منطق جری
در زمین پنهان شد او چون زر ز جور آسمان
ای زمین برخود ببال، ای آسمان بر خود گری
او بقدسی آشیان پرواز کرد و وا رهاند
جان علوی زاد را از ننگ بیبال و پری
عقل گل زیبد که در جمع سراندازان عرش
خاک غم بپرا کند بر سر بمرگ این سری
خود که یارد کرد ایضاحی چنان کاندر خور است
شعر امری القیس کندی بالبید عامری
یا که روشن میتواند کرد از روی کمال
راز شعر حافظ و مسعود سعد و انوری
ای دریغ آن خاطر و قاد و فکر ژرف بین
وان سخنهای نو آیین هم بتازی هم دری
ای دریغ آن خلق دریا فیض و ذهن نکته یاب
و آنهمه شیرین زبانی و آنهمه خوش محضری
ای دریغ آن روی پرآزرم و آن موی سپی
چون شکفته یاسمین بر روی گلبرگ طری
آنکه از وصفش بیان عقل کلی قاصر است
چون رثای او توانم با زبان شاعری
*
ای جهان بر مرگ این فرزند میشاید ترا
خاک اگر بر سر فشانی ور گریبان بردوی
شاد باش ای جان جاویدان پاک اوستاد
کاینزمان در باغ خلد از آنچه کشتی بر خوری
زین سری گر رنج بردی بیش غم نبود از آنک
حق ترا از گنج معنی دولتی داد آن سری
پاک زادی پاک رمی هیچت آلایش نبود
زین جهان کالوده بینمش از ثریا تا ثری
زین جهان رستی و پیوستی بعیش جاودان
زآنکه همزانوی فردوسی بفردوس اندری
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/140567?sta=%d8%af%d8%b1%20%d8%b1%d8%ab%d8%a7%d8%a1%20%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%d9%87%20%d9%82%d8%b2%d9%88%db%8c%d9%86%db%8c
گفتگو دربارة علامه محمد قزوینی
علامه قزوینی و تصحیح متون/ مجله نور
محمد روشن؛ محمود عابدی؛ عباس ماهیار؛ محمود فتوحی
پنجاه سال از درگذشت علامه محمد قزوینی میگذرد. استاد قزوینی در حیات ارزشمند خود همواره در پی کسب علم و معرفت بود. نام بلند قزوینی این استاد بیبدیل عرصة تحقیق و تصحیح با آثار شکوهمندی گره خورده است که هر کدام خود سندی از افتخار ملی ماست.
اشراف او بر تاریخ، فرهنگ و ادبیات این سرزمین، سببساز تألیف و تحقیق و تصحیح آثار ارجمندی شد که امروز، پس از گذشت چندین دهه یگانه منبع و مأخذ در باب تحقیق است و محققان و مصححان ما، بیش از همیشه نیازمند بازنگری به شیوهها و روشهای عالمانه این استاد فقید هستند.
به منظور بزرگداشت یاد و نام استاد علامه محمد قزوینی و تعیین جایگاه او در حوزه تصحیح متون میزگردی با حضور آقایان محمد روشن، محمود عابدی، عباس ماهیار و محمود فتوحی تشکیل دادیم. آنچه میخوانید حاصل این بحث و گفت و گوست.
محمد روشن: به نام خدا با کسب اجازه از محضر سروران و استادان عزیز، تصحیح انتقادی متون به شیوه امروزین که به اصطلاح میتوان گفت به شیوه خاورشناسان و متنشناسان غربی است با مرحوم علامه شادروان محمد قزوینی در ایران آغاز شده است ولی چنانچه جسته و گریخته ما در متنها و احادیث و روایات درباره جمعآوری و تدوین قرآن میبینیم مسئله تحقیق انتقادی از گذشتههای دور مطرح بوده است یعنی تصحیح متن امری بیسابقه و نادری نیست. اما علیرغم سلیقههای متضاد و متفاوت، شیوه تصحیح انتقادی متون امروزه تقریباَ مورد قبول همگان است در گذشته تصحیح متن به شیوهای دیگر رواج داشت.
وقتی به روزگار عثمان تصمیم میگیرند که قرآنهای مختلف را بررسی کنند در واقع میخواهند به بار معنایی و ظرایف کلام خدا به نحوی که از رسول الله(ص) شنیدهاند، نزدیک شوند و استنباطهای شخصی یا فردی را که قهراَ ناشی از سلیقههای مختلف بوده از متن اصلی، بپیرایند. در مورد شاعران و نویسندگان هم ما از مختارات و نوشتههایی خبر داریم که نشان میدهد پارهای از شاعران، اشعار شاعر دیگر را انتخاب میکردند. فیالمثل انوری از مسعود سعد منتخبی فراهم آورده بود. خود مسعود سعد از شاهنامه منتخبی فراهم آورده بود که اینها اگر امروز در اختیار ما بود امکان بحث و بررسی معقولتر و دلپذیرتر میشد.
با زندگی شخصی و ادبی مرحوم قزوینی خوشبختانه از همان دوران دانشجویی- که در خدمت استان دانشمندی مثل مرحوم پورداوود، مدرس رضوی، استاد فقید و براستی بینظیر مرحوم فروزانفر، استاد کم مانند مرحوم مجتبی مینوی بودم- آشنا شدم و از همان سالها آثار علامه را میخواندم. در سال 1336 بنده نسخهای از جامع التواریخ، خریده بودم و بعد با مراجعه به خزانة کتاب همه حواشی علامه قزوینی را بر روی کتاب خودش نقل کردم و این را با امانت و دقت در یکی از سالها در نشریة «فرهنگ ایران زمین» استاد ایرج افشار چاپ کردم. اما مسئله تصحیح متون دو مرحله دارد: اول شناخت نسخههاست وقتی مصححی میخواهد کار را آغاز کند باید نسخهشناس باشد و آگاهی داشته باشد.
محمد روشن: البته مرحوم علامه قزوینی چنان که سروران بنده با شرح حالشان آشنایی دارند تحصیلات حوزوی بسیار عمیقی داشتند. تحصیلات حوزوی هنوز هم جنبههای متنوعی دارند یعنی پارهای طلبهها رشتههایی را انتخاب میکنند که به فقه برمیخورد مثل حاج آقا حسین بروجردی که مرجع شیعیان جهان بود یا پارهای از اینها گرایش علمی- انسابی داشتند، آقا نجفی مرعشی که ملاحظه فرمودید ایشان متخصص به علم انساب بودند یا مانند مرحوم علامه طباطبایی که به فلسفه گرایش داشتند ولی بر ادبیات هم مسلط بودند. مرحوم قزوینی شاگرد میرزا حسن آشتیانی- مرجع بسیار نامآور مقیم ایران و تهران که یک عکس وجود دارد که نشان میدهد کل مردم تهران در تشییع جنازة او رفته بودند- و مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری بود- میگفت پسرش پیش من درس میخواند و من پیش خود استاد تلمذ میکردم-علامه قزوینی برادری داشت که به نمایندگی بانک ظاهراَ شاهنشاهی آن روزگار که بانک انگلیسی بود برای مأموریتی به لندن رفته بود و آن کتابخانهها را نگاهی انداخته بود و عشق برادرش را به کتابخانهها میدانست. از او دعوت کرد تا یک ماهی از آن کتابخانهها دیدن کند و آن مسئله حدود سی سال مرحوم قزوینی را در در کشورهایی چون انگلستان و فرانسه و آلمان پاگیر کرد. در زمینه تحصیلات ایشان در ادبیات شاخص بودند. البته در زمینههای دیگر نیز به مدارج عالی رسیده بودند. البته ما اجازاتی از ایشان ندیدیم که چاپ کرده باشند و آن طور که برمیآید پیش بزرگانی ایشان تلمذ کرده بودند که شأن علمی و فقهی کامل داشتند، ولی گرایش شخصی ایشان ادبیات عرب بود و در آنجا با متون فارسی آشنا شدند و کار را به شیوه بسیار وسواسگونه ادامه دادند. البته شرایط و امکانات در آن روزگار از همان جوانی فراهم شده بود و ارتباط با بزرگان و رجال آن زمان مثل مرحوم محمد علی فروغی (ذکاءالملک) که میگفت او پیش من عربی میخواند و من پیش او فرانسه میخواندم. کارش همین بود که آنجا تحقیق و مطالعه بکند چنانکه همین کتاب جامع التواریخ را ملاحظه میکنید 24 سال بعد از چاپ این جهانگشای جوینی است کار تا آخر عمرش ادامه داشت.
آقای روشن: آن مرحله ثانویه است که هیچ وقت آدمی از کار بررسی و تصحیح و انتقادی متنها دل کنده نمیشود.
محمود عابدی: به نام خدا. با اجازه از استادان محترم البته عرض بنده چیزی بر سخنان آقای روشن نمیافزاید اما شاید بتوان گفت که آن مطالب را مقداری باز میکند.
همانطوری که اشاره فرمودند تصحیح متن به هدف عرضه متن به بهترین صورت به خواننده در ایران بیسابقه نیست. خوب اشاره کردند به قرآن که در حقیقت اصیلترین و معتبرترین منبع جهان اسلام است. ما در گذشته بارها شنیدهایم که فلان متن به دست مؤلف نوشته شده است. فلانی متنی را به دست آورده است که به دست مؤلف نوشته شده و چه بسا حواشیای که در آن کتاب است از مؤلف است که این نوع نسخهها گویی ارزش ثانویهای داشتهاند. اصلاَ غرض یک مصحح در تصحیح یک متن رسیدن به همان متن است و ما در گذشته از این نوع کارها که نوعی کار ارزشی بود، فراوان داشتیم تا آن جا که من یادم هست مثلاَ در آثار جامی میبینیم که اشعه اللمعات را وقتی جامی میخواهد بنویسد از او میخواهند که از لمعات فخر الدین عراقی نسخهای منقح و مصحّحی فراهم کند. معلوم است که این شیوه سابقه داشته است. قبلاَ احیاناَ اگر از متنی نسخههای متعددی وجود داشته است آنها را با هم مقابله میکردند و نسخه بهتر و کاملتر و دقیقتر که تصحیح شده است را در اختیار خوانندگان قرار میدادند. این شیوه تا همین اواخر معملول بوده است. گمان نمیکنم که کار جامی و کسانی مثل جامی قطع شده باشد. اما تصحیح متون به گونهای که امروزه متداول است با آثار علامه قزوینی رواج یافته است یعنی پیش از پرداختن به متن، یافتن نسخهها و پیش از دادن متن صحیح به خواننده، مقابله کردن آنها و بعد از آن یافتن صحیحترین صورتها و احیاناَ حل مشکلات، یعنی آنچه که میتواند اطمینان خواننده را به اصالت متن هر چه بهتر و بیشتر برانگیزد و اعتماد او را بیشتر بکند شیوهای نیست که سابقه داشته باشد. تا جایی که میدانیم این شیوه را فرنگیها باب کردند. البته مرحوم قزوینی ظاهراَ اگر هم نخستین کس نباشد بنابر معروف نخستین کسی است که در عرصه فرهنگ ایرانی این کار را کشف و توجه خوانندگان و اهل ادب و اهل کتاب را به این شیوه معطوف کرده است و این ایمان را در آنها برانگیخته که این شیوه معقول و درستی است.
عباس ماهیار: با نام خدا. بنده چیزی مضاف بر سخنان آقای روشن و آقای عابدی نخواهم افزود اما یکی دو نکته به نظرم میرسد که عرض میکنم: اول در باب قرآن مجید بگویم یعنی آن وقت که صاحب سر رسول الله به هنگام جنگها متوجه شدند که نیروهای اسلامی عرب زبان که از مناطق مختلف هستند گاهی پارهای از واژههای مترادف قرآن را به جای هم بکار میبرند؛ از اینرو پیش خلیفه سوم آمد و گفت اگر میخواهی قرآن از دست نرود یک قرآن مصحّح کامل انتخاب کن بنابراین در همان زمان مقرر شد جماعتی چهار نفره برای این کار تعیین بشوند این جماعت چهار نفره تحت یک شرایطی شروع کردند به نوشتن و پیراستن متنی که در زبانها بود. در این زمینه ظاهراَ یک نظر دیگر هم هست و آن اینکه احیاناَ نوشتههایی که صحابه رسول الله از قرآن مجید داشتند جمعآوری میشود. امیر المؤمنین قرآنی نوشته بود بر مبنای اوقات نزول، این که کی نازل شده است میخواستم این توضیح زیادی را در این باب داده باشم.
اما درباره نکتهای که به تصحیح متون مربوط میشود دلم میخواست که آقای روشن که در این زمینه سابقهای ممتد و طولانی دارند در باب نسخه اساس بفرمایند که آیا نسخه اساس باید اقدام نسخهها باشد یا اصح نسخهها؟ و آیا اقدم نسخ اصح است یا نیست؟ اگر این نکته را در چند جملهای بفرمایند بعد من میخواهم چند سؤالی در این زمینه مطرح کنم.
عباس ماهیار: به نظر من مهمترین ویژگیای که در کار علامه وجود دارد دقت اوست این دقت در زاویههای متفاوت میتواند بررسی شود.
محمد روشن: علم وافر ایشان به زمینههای مورد مطالعه هم همینطور.
عباس ماهیار: این دقت را با مثال میتوان چنین گفت: علامه قزوینی کتابهای مختلفی را تصحیح کردهاند و برای آنها مقدمه نوشتهاند مثلاَ مقدمهای که بر تفسیرالفتوح رازی نوشتهاند یک تفسیراست. یا مقدمهای که بر تاریخ جهانگشا نوشتهاند یک مقدمه عالمانه است. کتاب شاهنامه ابومنصوری را ایشان تصحیح کردهاند. یک دقت وسواسگونهای در این تصحیح نهفته است و به نظر من مهمترین ویژگی کار علامه قزوینی دقت است، این دقت را ما در جاهای متفاوت کار ایشان میبینیم حتی در نامهای که به مرحوم جمالزاده مینویسند در باب یکی بود و یکی نبود، این دقت کاملاَ مشهود است که چه کار میکند و چه مینویسد و چه میگوید.
مهمترین کار او دقت در تنظیم مطلب، که مطلب را چگونه تنظیم کنند و بعد توضیح یک یک آن مواردی که تنظیم کرده است و بعد دقت در هر مسئلهای که در آن زمینه مطرح کرده است. مثلاَ در تفسیر ابوالفتوح رازی وقتی میخواهد بحث از ابوالفتوح را شروع کند از اجدادش شروع میکند وقتی از اجدادش شروع میکند بک اشتباهی در مستدرک الوسایل مرحوم محدث نوری پیدا میکند. اما ادبش اقتضا میکند که این اشتباه را یک طغیان قلم بنویسد یعنی مینویسد این طغیان قلمی است. چون از محدث نوری انتظار این اشتباه را ندارد. هم ادب و هم دقت خودش را نشان میدهد. بعد وقتی که سلسله ابوالفتوح را بررسی میکند در مواردی که اهل سنت هستند به همه کتابهایی که مربوط به آنهاست مراجعه میکند از قدیمترین کتابهای رجال شروع میکنند، از الاستیناف شروع میکند و بعد میرسد به اسدالغابه و بعد به اصحابه، همین طور در کتابهای اهل سنت شروع میکند و میآید پایین و بعد که میرسد به خود ابوالفتوح رازی از کتابهای شیعی شروع میکند مثلاَ از فهرست شیخ منتجب الدین که معاصر و شاگرد ابوالفتوح بوده و بعد از ابن شهر آشوب از معالم العلما و اندک اندک میآید پایینتر تا به تنبیهالمقال آقا شیخ عبدالله مامقانی میرسد. این دقت را در هر بابی از سخن علامه قزوینی میبینیم و فکر میکنم که انگیزه اساسی شهرت قزونیی در تصحیح متون برخاسته از دقت او باشد.
محمود فتوحی: با نام خدا. با کسب اجازه از محضر استادان عزیزم. جسارت است که بنده در برابر استادانی که سالها شاگردشان بودهام، سخنی بگویم، اما آنچه که میگویم اندوختههایی است که از محضر همین بزرگان کسب کردهام. در پاسخ به سؤال شما باید بگویم که علامه مرحوم قزوینی یک ادیب به تمام معنا بود با آن شاخصهایی که ابن خلدون در مقدمه کتاب خودش درباره ادب و شاخههایش مینویسد. مرحوم دهخدا در ذیل واژه ادب، علوم و معارفی را که ادب بر آنها اطلاق میشد برمیشمارد و آنها ده تا پانزده مورد است که در واقع علامه قزوینی آشنا به همه این مقولات بوده است؛ از انشاء، قرائت، نحو، لغت و صرف بگیریم الی آخر، معمولاَ علامه نوع قرائتی که از متنها و تسلطی که بر قرائت متنها داشتهاند به وضوح مشهود است علاوه بر این در تعلیقاتی که در تصحیح داشتهاند اگر نگاه کنیم احاطه ایشان بر تاریخ و نجوم پیداست. مثلاَ در چهار مقاله خواهیم دید که چقدر بر نجوم تسلط دارند. در علم طب که در چهار مقاله میبینیم. در علم تاریخ که در تصیحح جهانگشا مشخص است و نیز در حواشی آنها و در علم کلام و همچنین در علم زبان عربی- چون من در نامهای از ایشان به یکی از مستشرقان خواندم که نوشته بودند اغلاط شما اغلاط یضحک ثکلا است. (این یکی از تعابیر کهن عربی است به این معنی که زنی که فرزند جوانش مرده به اغلاط شما خندهاش میگیرد.) در علم رجال و همه علومی که در واقع یک حکیم و یک ادیب در قدیم باید میدانست ایشان تسلط داشتند.
نکته مهم این است که علامه قزوینی یک سبکشناس متبحری بود که سبکشناسی را نه از روی فرمولهای جدید بلکه از شم قوی زبانی خودش و از کثرت ممارست قرائت متون کسب کرده بود. شما اگر یادداشتهای قزوینی را ملاحظه فرمائید متوجه میشوید که نکتههایی که در متون انگشت گذاشته بودند نکتههایی بودند که در این متون مهم هستند و یا مسئله مهم و مشکل مهمی است که اگر ایشان نتوانستد حل کنند کسان دیگر نیز نتوانستهاند حل کنند.
در واقع این نکتهیابیها دلالت بر این دارد که قزوینی امهات متونی را که در هر یک از این شاخههای علمی از نظر گذراندهاند و همان چیزی که اشاره کردند و من هم به آن اضافه کنم این است که امروزه یکی از ضعفهای بزرگ ما این است که به اصطلاح ژورنالیستی به منابع دست اول مراجعه نمیکنند و یادداشتهای قزوینی و تعلیقههای قزوینی در متونی که تصحیح کردهاند تماماً دست اول است یعنی پیش از آن منابع نمیشناسید و نمیتوانید پیدا کنید مگر این که در دسترس ایشان نبوده باشد.
محمد روشن: البته عزیزان عنایت دارند که مرحوم قزوینی وقتی از سفر طولانی خود از فرنگ بازگشتند اکابر رجال به خاطر احترام و ارادت و آشنایی که به مرتبت و فضایل علمی ایشان داشتند بسیار مصر بودند که مرحوم علامه قزوینی در یکی از دانشکدهها مشغول به تدریس باشند که ایشان به سختی تحاشی کردند. این به زعم من یک نوع ویژگی مرحوم قزوینی را نشان میدهد. میگفت: آقا من یک محقق و یک کتابخوان هستم در گوشه یک کتابخانه باید بنشینم و استنباطهای خود را به همان صورت یادداشت به یادگار بگذارم. تدریس را قبول نکردند برای این که معتقد بودند احیاناً در عرصة تدریس کمیتشان لنگ است که حاشا و کلا نبوده است. البته زندگی علامه قزوینی چنانکه اشاره کردم به خاطر ارتباطها و آشناییها باز استثنایی بود به صورتی که امروزه برای هیچ یک از علمای ما با وجود این که دانشگاهها گسترش پیدا کردهاند وجود ندارد. مرحوم قزوینی استثنائاً از این موهبت برخوردار بود که با اکابر و رجال دوست بود و آنها هم غمش را میخوردند. به هر حال چیزی به او میرساندند که مایه معیشت ایشان فراهم باشد و خودش هم الحق و الانصاف آن قدر بزرگوار و با سعه صدر و نجیب بود که هیچ وقت از وقت خودش را العیاذ بالله صرف لهو و لعب و مسائل دیگر نمیکردند. اما در پاسخ استاد عزیزم آقای ماهیار درباره نسخهها که آیا نسخه اساس اقدام نسخ یا اصح نسخ باشد باید عرض کنم اگر نسخه اساس به خط مؤلف باشد آن دیگر نعم المطلوب است و تاکنون خیلی نادر اتفاق افتاده است ولی نسخه اصح اصطلاح بسیار مقبولی است. در حال حاضر بهترین دیوانی که از حافظ وجود دارد نسخه قزوینی است. با وجود این که چندین نسخه دیگر هم کشف و پیدا شد ولی دقت نظر و اصالت تتبع مرحوم قزوینی را نشان نمیدهند. دقت مصحح و قدرت استنباط آن میتواند نشاندهنده این باشد که با توجه به اصالت متن به نسخه نگاه کنیم چه بسا که نسخه مؤخر به اعتبار تجدید نظرهای مؤلف و سایر وجوه برتری را به ما عرضه بدارد. اینها هنرها و ظرایفی است که مصحح باید داشته باشد.
عباس ماهیار: من معتقد هستم که با توجه به همان دقت و وسواس که بعضی از همین مقولات از آنجا سرچشمه گرفته است در مقدمه شاهنامه ابومنصوری که تصحیح شده بعضی غلطهای روشن میبینیم از جلمه اینکه نوشته است «و چینیان بصلویر اندر افزودند» که خود مرحوم قزوینی در زیر این کلمه نوشتهاند که به نظر میرسد کلمه تصاویر باشد و از یک نسخهای که از سال 713 در کتابخانه دارالکتاب قاهره است مقدمه شاهنامه ابومنصوری را توسط یکی از دوستانم بدست آوردم تاریخ آن موخر است. یعنی نسبت به نسخه قبلی که تصحیح شده 675 است ولی نسخه سال 713 دقیقاً تصاویر است.و به خاطر همین مورد است که بنده از آقای روشن سؤال کردم که چه کار میشود کرد؟
بعضی از وسواسها، گرفتاریها بوجود میآورد چون ما زمانی در فرهنگستان زبان کتابهایی را تحت عنوان واژهنامههای بسامدی کار میکردیم؟ میزان الحکمه خازنی را کار کرده بودند و برای من فرستادند که ببینم و اظهار نظر کنم. من به یک واژهای برخوردم به نام؟ الحایهبر. این کلمه برای من خیلی عجیب بود که معنای این کلمه چیست؟ بعد این کلمه را در کتاب مشهور ابوریحان دیدم که نوشته الحایه دیسه به معنی بیضوی شکل. این کلمه را مرحوم مدرس رضوی با توجه به وسواس خودشان الحایهبر نوشتهاند و این کلمه را مشکلتر کردهاند و مشکلی برای نسل جوان بوجود آمده است که وقتی به این کتاب نگاه میکند به کلمه الحایه برمیخورد که معنی آنرا نمیفهمد.
عباس ماهیار: البته از نسخه اقدام استفاده کرده مرحوم قزوینی در شاهنامه ابومنصوری نسخه اقدم را انتخاب کردهاند و این اقدم بودن را همه آنهایی که کار کردهاند انتخاب کردهاند.
محمد روشن: بلی متأسفانه همه از نسخه اقدم استفاده کردهاند.
عباس ماهیار: و متأسفانه نسخه 675 آن اندازه ارزش ندارد که نسخه 713 دارد. نسخه 713 از کتابخانه دارالکتب قاهره خیلی باارزش است و خود متن این را نشان میدهد. من متن مقدمه شاهنامه ابومنصوری را که از مصر آورده بودند چون فیلم بود گفتم، این به درد من نمیخورد و اگر بماند خراب میشود و به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران دادم تا آنجا نگهداری شود.
محمد روشن: قاعدتاً باید به ازای آن، عکسی را به شما میدادند چون روش آنها این است. من هر وقت فیلم به آنها دادم عکس آن را به من دادهاند.
عباس ماهیار: به هر عنوان این وسواس خواص مرحوم قزوینی باعث شده است که این گونه مشکلات در آثار بوجود بیاید.
محمود عابدی: حضورتان عرض کنم که بحث من بر میگردد به اول بحث، یعنی خصلتهای مرحوم قزوینی. یعنی آن صفتهای اصلیای که امروزه یک مصحح پای بر جای پای قزوینی میگذارد باید در آن بیند و میتواند ببیند و قزوینی را این صفتها قزوینی کرده است. بنیهها و تواناییهای علمی علامه قزوینی را به خوبی اظهار کردند و حق مطلب را ادا کردند. قزوینی انصافاً در متون و کارهایی که تصحیح کرده است آنچنان که از مقدمات و تعلیقات برمیآید و مشهود است به موضوع اشراف داشته است حالا نه اینکه وقتی به جامع التواریخ اشاره میکنیم یعنی در تاریخ اشراف دارد اما به آنچه که باید بخواند و بنویسد اشراف داشته است، اشراف لااقل اجمالی. اما اگر از این نکته بگذریم غیر از آنکه در مورد دقت و وسواس ایشان گفتند چیز دیگری نیز در قزوینی مشهود است. من گاهی اوقات وقتی به کار قزوینی نگاه میکنم این احساس را در خود میبینم که قزوینی گویی خود مولف این کتاب است. یعنی چنان میخواهد این کتاب را به بهترین صورت به خوانندگان ارائه دهد که گویی نوشتة خودش است.
محمد روشن: دقیقا این مورد را تأیید میکنم.
محمود عابدی: یعنی پیوند به متن. این غیر از این است که بین نویسنده و مولف و مصحح یک پیوند روحانی وجود دارد. در واقع علامه نشان دادند که به فرهنگ ایرانی و اسلامی نیز پیوند دارند. نکتهای را که اینجا میخواهم عرض میکنم این است که قزوینی اعتقاد به کار داشت. مرحوم جمالزاده در باب زن گرفتن مرحوم قزوینی میگوید: که وقتی زنی را به او نشان دادند مرحوم جمالزاده گفتند استاد این زن از بزرگان اروپاست. گفت خوب! بنده نیز مرزبان نامه را تصحیح کردم. یعنی متن مرزبان نامه برای قزوینی یک ارزش بود و یک کار بزرگ برای او تلقی میشد یعنی رفتن او به طرف تصحیح متن به عنوان انجام دادن یک کار و خدمت بزرگی است و این اولین دلیل بود. دومین دلیل بعد از اشراف به متن حوصله و وسواس است اینکه حوصله میکرد این همه در یک متن تأمل کند بیتردید همانطور که اشاره فرمودند غیر از اعتقاد و امکانات، همان امنیت خاطری بود که به آن مربوط است. اما خود قزوینی را عرض میکنم گویی با این متن خلوت میکرد. آیا برای شما حیرتانگیز نیست که کسی که تاریخ جهانگشا و جامع التواریخ و مرزبان نامه را تصحیح کرده است حافظ را هم تصحیح کند؟ خیلی عجیب است! اما چون به فرهنگ ایرانی و به کار و به متن و به عرضه کتاب و به خواننده به درستی میاندیشیده و معتقد بوده است به نظر من این عوامل باعث شد که قزوینی، قزوینی شود.
محمود عابدی: امروز استادان من بهتر از من میدانند مصحح امین هرگز خودش را و ذوق خودش را بر آن نمیگذارد که متن را تغییر دهد
محمد روشن: ابداً نباید این نظر را داشته باشد.
محمود عابدی: غرض کشف هنر و کار و نوشته مولف است.
محمود عابدی: این را خود قزوینی هم به بهترین شکل دریافته بوده است. در جایی که یک مصحح با کمی عدول از نسخه و خط اساس و اندکی تغییر دادن و پیروی کردن از ذوق میتوانسته مشکل یک متن را حل کند مرحوم قزوینی این کار را نکرده است. به سختی پایبند آن متن بوده است و گاهی با حیرت، اندکی از ذوق پیروی کرده ولی به خودش حق نداده متن را عوض کند.
عباس ماهیار: دقیقاً. چون نظر ذوقی خود را در حاشیه نوشته است.
محمود عابدی: در همینجا یک نکته گفتنی است و آن هم این است؛ متأسفانه در تاریخ نسخهنویسی در جهان و نسخه نویسی فارسی وقتی ما نگاه میکنیم، میبینیم هر چه از گذشتههای دور به طرف خودمان میآییم نسخه نویسها گویی شتابزده، عجول و کم دقت ترند، گویی که امانتداری در تاریخ نسخهنویسی کمرنگتر میشود و این نشان دهنده این حقیقت تلخ است که به آدم میگوید که نسخه اقدم اگر چه بهترین نسخه هم نباشد باید ثابت شود که ضعیف است اما نسخه متاخر اگر چه اصح هم باشد اما باید ثابت شود که درست است. ببینید! اینها گویی با هم یک اختلاف ارزشی دارند یعنی اقدم بودن در نسخهنویسی ما یک ارزش است هر چند که ضعفهایی هم داشته باشد. نسخهای که متأخر است با اینکه متاخر است ولی ممکن است اصح باشد و اما به این سادگی نمیتوان از نسخه اقدم گذشت به دلیل اینکه تاریخ بررسی نسخه نویسی به ما میگوید نسخه نویسان متاخر چندان امین نبودهاند و این یک آفتی است که ظاهراً بر روی نسخه نویسی ما افتاده است.
محمود فتوحی: تصحیح متن بین نظم و نثر تفاوت چندانی ندارد مگر اینکه در استنباطها و در تعلیقاتی که به متن مینویسند این تفاوت بروز کند. دلیل موفقیت علامه قزوینی در همة زمینههای متنوعی که کار کردهاند به گمان من اول دقت و دوم جامعیت علمی ایشان است.
محمود فتوحی: بله. ولی دقت، خودش یکی از مبانی روشمندی است.
محمد روشن: علامه قزوینی در زندگی علمیاش انسانی است دقیق النظر.
دکتر فتوحی: البته من تجربه تصحیج متون ندارم اما تورقی که به عنوان شاگرد در کار استادانم کردم میتوانم بگویم که تصحیح متون روشهای متعدد دارد. میتوان گفت یک روش دارد و بقیه ضدروش هستند و آن روش درست عبارت است از رسیدن به متن درست و صحیح و پرهیز از استنباطهای نه چندان نادرست یا اصلاً دخل و تصرف کردن در متن.
دکتر فتوحی: تا جایی که ذهن من یاری میدهد ایشان بیشتر به نسخه اقدم توجه داشتند.
دکتر ماهیار: وسواس خاص ایشان ایجاب میکرد که او این کار را بکند و به نسخه اقدم توجه کند، علامه مینویسد: همیشه صرف رضی بالای سرم قرار دارد هر وقت هم، هر مطلبی از من میپرسند به آن نگاه میکنم یعنی متکی به حافظه و ذهن خودم حرف نمیزنم این همان وسواسی است که او را وادار میکند تا از نسخه اقدم تبعیت بکنند و از خودش نمیخواهد حرف بزند.
دکتر فتوحی: بالاخره نسخه اقدم در اغلب کارهای علامه قزوینی لحاظ میشد چون اقدم بودن خود دلیل بر صحت و سندّیت متن است.
من در یک جستجویی که در نسخههای خطی دورة صفویه به مناسبت کاری که داشتم انجام میدادم دیدم بعضی از نسخهنویسان به قدرتی غلطهای فاحش داشتند که گاهی اوقات واقعاً تعجب میکردم که اینها چگونه مینوشتند. مثلاً کتاب احیاء العلوم الدین غزالی را نوشته بود اجبار علوم الذین. حتی با خط شنگرف (به قلم سرخ) هم نوشته بود و خیلی اشتباهات دیگر.
آقای روشن: اشکال در تصحیحات در خط فارسی همیشه امکان وقوعش هست خاصه که عدم دقت کاتبان وجود داشته باشد.
دکتر فتوحی: فکر میکنم علامه قزوینی اعتمادی هم به نسّاخان دورههای متأخر و به ویژه دروة صفوی که بیسوادی خیلی رواج داشت، نداشت به همین جهت شاید بتوان گفت که یکی از دلایلی که علامه قزوینی از نسخه اقدم استفاده میکرد و آن را مورد توجه قرار میداد همین باشد و دیگر شیوههای تصحیح را کمتر مورد توجه قرار میدادند.
دکتر عابدی: حقیقت این است که هر کاری با نقد تکمیل و تصحیح میشود. علامه قزوینی در واقع آغاز کننده این شیوه در فرهنگ ایران بود به شیوهای که ما اصطلاحاً میگوییم شیوههای تحت تأثیر فرنگی. ضمناً شخصیت او هم شخصیتی بود که خوانندگان متون او به خود اجازه نمیدادند به این سادگی به او ایراد بگیرند و اصلاً فرصت توفیق این را هم پیدا نکرد که از آراء منتقدان و صاحبنظران استفاده کند.و امروز آنچه که ما در آثار او و کارهای او میبینیم نقدهایی است که از آن روز تا امروز انجام گرفته است و همینها در روزگار خود او نبود که ما بگوییم که شیوه او در کارها تغییر کرد و دیگرگون شد.
به نظر من امانت و اعتقادی که علامه قزوینی به این کار داشت کم نظیر است و امروز ما به این چیز احتیاج داریم. بعد از اعتقاد به ارزش این کار و بعد از فراهم شدن آن، امنیت خاطر مهمترین شرط این کار است که عزیزان فرمودند. چون این کار خلوت است و کار تأمل. کار فرورفتن در یک متن است که چه بسا با ارزشهای امروز ناسازگاری دارد. فرض مصحح این است که کتاب را از کنج کتابخانه بیرون بکشد و به خواننده بگوید که این کتابی که در کنج کتابخانهها متروک بود دارای ارزشهایی است که بخشهایی از زندگی و ذهن اهل زندگی امروز را روشن میکند. این کار، کار سادهای نیست و لوازمی دارد که امروز متأسفانه فراهم نیست اما بخشی از آن برای علامه قزوینی فراهم بود.
دکتر ماهیار: به نظر من آنهایی که اندیشه قزوینی و آن دقت و وسواس را داشتند پیروی از او کردند و احیاناً اگر مطلب تازهای پیدا شده از آن هم بهره بردهاند اما آنهایی که پیرو قزوینی نبودند یعنی کسانی بودند که دانستههای خود را و ذهن خود را بر متن ترجیح میدادند آنها به نظر من یک راه دیگری رفتند.
استاد روشن: مرحوم مینوی، چون در جوانی جزو معتمدان کار قزوینی بود اما به دور از وسواس تقریباً بیحد و حصر قزوینی. اولین بار مرحوم مینوی این شهامت را به کار برد که در تصحیح ناصر خسرو در مقابل هر بیتی که آن را نفهمیده بود یک علامت سوال گذاشت. باید مصحح این شأن و شرف را داشته باشد که چیزی را که نمیفهمد با یک علامت سوالی برای خوانندهاش روشن کند چون همه چیز را همگان دانند. شاید برای من مسئلهای شاق است ولی برای اساتید یا خوانندگانم حتی متعارف، روشن روشن باشد.
دکتر ماهیار: فکر میکنم باز در میان کسانی که این راه را پیمودند مرحوم امیرحسن یزدگردی در نفثه المصدور است که خدا بیامرزد به خاطر وسواس و دقتی که کرده است، نشانههایی از دقت مرحوم قزوینی را دارد.
دکتر عابدی: عرض کنم به حضور شما که به «کمال رسیدن»، گفتن سخت است.
دکتر عابدی: از یک دید که نگاه کنیم متأسفانه خیر. با اینکه به همة مصححان باید احسن گفت و در مقابلشان سر تعظیم فرود آورد و در تاریخ ادب کار آنها را قدر و ارزش گذاشت اما باید بگوییم که آن مایة اولیه و آن دقت و تأملی که تأکید و تکرار کردیم متأسفانه کمتر شده است. به غیر از مرحوم دکتر یزدگری که عزیران گفتند، فرو رفتن در متن و وسواس داشتن و یافتن آن دقایق و ظرایف متن که رسیدن به آن کار سادهای نیست در کمتر کاری میتوان جستجو کرد. اما در طول زمان طبیعی است که هر کاری که بر اثر گذشت زمان رو به کمال میرود. در این باب میتوان از بسیاری از کارها مانند حافظ به تصحیح سایه یاد کرد، که ابتهاج با کمال دقت انجام دادهاند و البته کار نهایی نیست و کاستیهایی در آن میتوان یافت، اما نمیتوان گفت از کار مرحوم قزوینی پایینتر است. حاشا که چنین باشد.
استاد روشن: از جمله کسانی که شیوه علامه قزوینی را ادامه دادند، دکتر شفیعی کدکنی است. ایشان با تصحیح اسرار التوحید مسئلة اسرار التوحید را حل کرده است. تا حدودی چهرههای مشخصی هست ولی امید چندانی به گسترش و کمال این دانش که بسیار حوصله سوز و مایه زحمت خاطر و تشویش خاطر است، نداریم یعنی در میان دانشجویان نمونههای درخشانی نمیبینیم.
دکتر عابدی: بنده چیز دیگری نیز اضافه میکنم و آن این است که در این سیر کمالی تصحیح متون، خوشبختانه اخیراً عرصهها و شاخههای تازهای بر تصحیح متن افزوده شده است. عالیترین نمونه این کار را همان اسرار التوحید آقای شفیعی کدکنی- که عزتش پرداوم باد- در آنجا باید جستجو کرد که ظاهراً مرحوم قزوینی به زمینهها و عرصههای آن نرسیده بود.
چیزی که میخواهم بگویم این است که یک نوع همدلی کردن و همخوانی کردن با خواننده است یعنی در عین حالی که مصحح، کتاب را برای خواننده عرضه میدارد سوالات مقدر او را هم پاسخ بگوید. این سوالها ممکن است در دو بخش پیش بیاید یکی در باب مؤلف و موضوع کتاب و دیگری در باب مشکلات متن. این چیزهایی است که در اسرار التوحید میتوان دید. بیتردید این نقطه برتر، نقطهای است که نشان میدهد این کار از کارهای مرحوم قزوینی خیلی پیشرفتهتر است. مقدمه کتاب را وقتی نگاه کنیم میبینیم که تحقیق جامعی در باب شیخ ابوسعید و تحقیق دل انگیزی است در باب محمد منور. تعلیقات آن را وقتی نگاه کنید میبینید که یک مجموعة عناصر ادبی و فرهنگی است که یک محقق تیزیاب و صبور و سختکوش و یک شاعر و یک ادیب میتواند آنها را کشف کند. گمان میکنم یکی از کسانی که روح مرحوم قزوینی را در این باب بسیار شاد کرده است آقای دکتر شفیعی کدکنی است. البته فرصت نیست وگرنه به کارهایی که بعد از محروم قزوینی در پیرامون همان متون از جمله المعجم که کار مدرس رضوی است تا کار دیگران بپردازیم متوجه میشویم که در همه این کارها میتوان نقاط درخشان و کارهای تازهای جستجو کرد که کار مرحوم قزوینی را به کمال برده است.
دکتر عابدی: اگر تخصصی شود البته که خوب میشود. اما آیا امکان این است که کسی تصور کند که در قلمرو تصحیح کسی بتواند این را به بخشهای مختلف تقسیم کند و به مصححان بگوید که فلانی شما متخصص این دوره هستی و تو این کار را بکن. گویا که تصور این تصور سادهای نباشد اما میتوان تصور کرد که اقلاً مرکزی بوجود بیاید متون کشف ناشده و قابل عرضه شده که اتفاقاً شمار آنها زیاد هم هست، آنها را جمع و کشف و معرفی کند و همچنین مصححان متخصص را تعیین کند و آن متون را در اختیار آنها قرار دهند. اگر بتوان از تصحیح هم تخصصی تصور کرد مسیرش این باشد. تصحیح متون بر مبنای تخصص وقتی قابل تصور است که رشته متنوع و بسیار گستردة ادبیات تخصصی شود.
استاد روشن: تداوم ادبیات فارسی، اشرافی برای مصحح ایجاد میکند که آن اشراف میتواند موجب تخصصی شدن را فراهم کند که اگر آن مایه نباشد نمیشود.
دکتر ماهیار: حال مسئلهای دیگر میماند و آن حوصله و فرصت است. امروزه اغلب معلمان ما و استادان ما روز شنبه شروع میکنند و میروند به اراک و بروجرد و از آنجا به علی گودرز و بوشهر و تا میآیند اینجا. اینها هیچگونه وقتی نخواهند داشت برای این کار. حالا آنها که مشتاق کار هستند- از آقای دکتر عابدی بپرسید که برای کشف المحجوب چقدر وقت صرف کردند و برای نفحات الانس چقدر وقت صرف کردند آیا همه میتوانند این همه دندان روی جگر بگذارند و این همه را تحمل کنند؟ و بگوید که عیب ندارد من به خاطر علاقهای که به تصحیح این کتاب دارم همه مشکلاتش را تحمل میکنم و تأمل و صبر میکنم.
دکتر فتوحی: همانطور که استادان من اشاره فرمودند، بنده نیز باز تعبیر آقای دکتر عابدی را تکرار میکنم اینکه علامه قزوینی اگر بنیانگذار این مکتب نباشد و اولین کس هم نباشد یکی از دقیقترین افراد و برجستهترین متقدمان این بحث است اینکه صاحب مکتبی یا بنیانگذار مکتبی شود معمولاً حتماً به تقدم او در طرح مسئله مربوط نمیشود بلکه به برجستگی و شاخص بودن آن مربوط میشود. مرحوم قزوینی در میان ادبا و استادان و محققان ما جزو برجستگان هستند.
من هیچوقت یادم نمیرود زمانی که در محضر استادان بودیم استادان ما همیشه دقت قزوینی را گوشزد میکردند. بنابراین وقتی که کسی نوع روش و نگاه و کار او شاخص میشود و بقیه پیوسته به آن اشاره میکنند در واقع آن صاحب یک سبک و یا یک مکتب هست و تقریباً میشود گفت مکتب و یا روش قزوینی. این مکتب همانطور که از بحث این جلسه برمیآید دو محور یا شاخصة عمده داشت: یکی دقت- که استادان من خیلی تأکید بر آن داشتند- و دیگر احاطه و اشراف علمی. شما در سیر بعد از قزوینی اگر نگاه کنید مصححان برجسته هر دو مورد را دارا هستند (دقت و اشراف علمی). و خود این مسئله اشراف علمی است که مصحح را به زمان نگارش اثر میبرد. منتقدان جدید یک اصطلاحی دارند به نام روح زمان. آیا مصحح میخواهد با روح زمان معاصری که در آن زندگی میکند به تصحیح بپردازد یا با روح زمانی که مؤلف در آن وجود داشته است. بنابراین من اشاره کنم به فرمایشات استاد روشن، اگر امروز ما در میان مصححان جوان خود کسی را نمییابیم که این دقت را داشته باشد و بتواند گامی در مسیر قزوینیها بگذارد، دلیلش عدم اشراف علمی است. نکته یافتن دلیل بر اشراف علمی و دانایی دارد. شما نگاه کنید کسانی را که به عنوان شاخص از آثارشان یاد کردیم یکی از شاخصههای زندگی آنها احاطة علمی است که دارند. در یک جلسهای در خدمت دکتر شفیعی کدکنی بودیم و ایشان صحبت میکردند که حدود 20 سال مشغول تصحیح اسرار التوحید بودند و بعد خانم ایشان در یک جلسة دیگر که بودیم میگفتند من 7 بار با دکتر شفیعی کدکنی این متن را خواندهام ببینید! روح و یا عشق این متن در خانه استاد هم سایه میافکند و خواندن 7 بار یک متن قدیمی توسط یک زن و شوهر. در واقع اینها عاشق رفتن به آن زمان هستند و در اکنون نیستد.و این رفتن به آن زمان یکی از لازمههای بزرگ مسئله تصحیح است که در واقع مصحح میخواهد به قصد مؤلف برسد و رسیدن به قصد مؤلف جز همسو شدن با تجربههای مؤلف امکانپذیر نیست. بنابراین یکی از شاخصههای مکتب قزوینی دقت و اشراف علمی است و هر کس این دقت و اشراف علمی را داشته پایبند مکتب قزوینی بوده است و هر کس پایبند مکتب قزوینی نبوده است یعنی دقت و اشراف علمی نداشنه است و مسلماً آثار آنها نیاز به تصحیح مجدد است.
استاد روشن: من در نثر تاریخ جهانگشای جوینی را از دقیقترین و صحیحترین میدانم. بنده که بعد به کار مرزبان نامه پرداختم البته با توصیه مرحوم دکترمعین- که خدا بیامرزاد- و استاد مرحوم مینوی- که خداوندش بیامرزاد- صفحه به صفحه با ما میخواندند و میگفتند که مرزبان نامه از کارهای جوانی استاد قزوینی است و اولین کار ادبی آن است ولی اعتبار تاریخ جهانگشای جوینی از لحاظ دقت و صحت برتر است. دیوان حافظ هم در میان آثار علامه بینظیر است.
دکتر ماهیار: البته که نظر آقای دکتر روشن را تمجید میکنم اما به نظرم گمان میکنم که با فرمولهای خاصی نمیتوان این مورد را پیدا کرد.
دکتر ماهیار: اگر مجبور به پاسخ باشیم میگوییم همة آثار علامه قزوینی شایسته انتخاب هستند.
دکتر ماهیار: اگر یک کار ایشان را انتخاب کنم همان تاریخ جهانگشا را انتخاب میکنم چون خیلی دقت کردهاند مخصوصاً تعلیقاتی که نوشتهاند و چیزهایی که پیدا کردهاند. به ویژه احاطه مرحوم قزوینی به شعر عربی و پیدا کردن اشعار نادر در آنجا و ثبت آن اشعار در اثر نشانگر این است که برای این کار زحمت زیادی کشیدهاند و آنهمه برخاسته از اشراف علمی عربی اوست یعنی در عربیت هم اشراف داشتند. شاید اصل کار ایشان عربیت بود چون اشعار نادری که از عربی، علامه پیدا کرده است بسیار کسان دیگر پیدا نکردهاند. درباره نظم هم چون تا به حال کتابی بالای تصحیح قزوینی بر حافظ چاپ نشده است- البته تصحیح حافظ چاپ شده است ولی اگر بخواهند دنبال یک کتاب تصحیح شدة حافظ بروند دنبال کتاب حافظ به تصحیح قزوینی میروند. این مراجعات در نظم نشان میدهد که این کتاب لابد یک چیزی دارد که دنبال آن میروند. اگر نمیداشت نمیرفتند. اگر نسخههای دیگری پیدا میکردند که بهتر از قزوینی باشد دنبال آنها میرفتند. همة امیدها بر این بود که بعد از حافظ مرحوم خانلری دیگر همة کتابها بسته شود چون این کتاب از همه کتابهای دیگر غنیتر و وقویتر و بهتر است اما همه آنهایی که صاحب ذوق هستند معتقد هستند که یک سری گرفتاریهایی در تصحیح خانلری هست که در کتاب مرحوم قزوینی کمتر است.
دکتر عابدی: البته تشکیک و تردید در آرای استادان حاضر مودبانه نیست اما حقیقت این است که بزرگترین کار علامه قزوینی همان تصحیح محمد قزوینی است. یعنی همین که قزوینی این کار را کشف و به آن پرداخته و این متون را عرضه و آغاز کرده است.
دکتر عابدی: تصحیح حافظ انصافاً گویی اینکه هیچ نافی و مانع کار دیگران نیست. کارهای دیگران در جای خود، کار علامه در تصحیح حافظ به جای خود، به خصوص آنهائی که صمیمانه و به تناسب قدرت هنری خودشان وارد عرصه حافظ شدهاند و از آنها هستند از جمله آقای سایه و مرحوم خانلری که آنها در جای خود صاحب ارزش هستند. اما همین که کار مرحوم قزوینی همپای آنها هنوز هم پیش میرود و ادیبان ما از آن بینیاز نیستند، نشان میدهد که کار بزرگی است.
دکتر فتوحی: بنده با نظر استادانم موافق هستم اما این نکته را بگویم که خود متن نیز خیلی مهم است یعنی کتاب عتبه الکتبه را معمولاً کسی نمیخواند در صورتی که حافظ یکی از پرفروشترین کتابهاست. همچنین جهانگشا را هم مورخین میخوانند و هم یکی از واحدهای درسی رشته ادبیات است. توجه و اقبال مردم به این مورد، این را طبعاً در میان خوانندگان جدا میکند وگرنه به نظر من روش قزوینی در تمام آثارش مشهود است.
استاد روشن: از اینکه واقعاً زندگی قزوینی به اعتبار راه یافتن به گنجینه و یادداشتها و دلبستگی ایشان به کارهای گذشته و حال، خود یک چهره متمایز و منحصر به فردی بود؛ تردیدی نیست. یکی از آرزوهای مرحوم قزوینی تصحیح تاریخ جامع التواریخ بود.
بنده تقاضا دارم که اسم عنی را همپای قزوینی نیاورید. بنده حاضرم زیر شلاق انتقادی عزیزان قرار بگیرم ولی تعارف و مجامله نکنم من هرگز نام غنی را هم طراز علامه قزوینی نمیآورم. غنی مرد مخلصی بود که به جهات علمی دلبسته مرحوم قزوینی بود. در خاطراتش مینویسد: رانندة من تعجب میکند که من کارم را رها میکنم و ماشینم را دنبال مرحوم قزوینی میفرستم. من در گفتاری این مورد را نوشتم و نیز اخیراً دانشگاه مشهد یا آستان قدس، کتابی را که در عرفان اسلامی از نیکلسون چاپ کرده به ترجمه دکتر اسدالله آزاد، نشانهها و نمونههایی دیدیم که ایشان انتحال کردند و از شگفتیهاست، یا از حجب و حیا و ملاحظه خدمات غنی بود که مرحوم قزوینی اشارهای به آن نکرد. این است که بنده استدعا دام استادان عزیز این مرادفه و ترادف را نپذیرند که بگویند حافظ قزوینی و غنی. غنی کارهای نبود فقط اسبابگردان معرکه بود. وسایل را فراهم میکرد. کاری که مرحوم قزوینی نمیتوانست انجام دهد و نباید میکرد.
دکتر ماهیار: مرحوم قزوینی در نامه فرهنگستان کتابهایی را معرفی کرده است که این کتابها برای تصحیح خوب است.
استاد روشن: من شرف النبی را از همان توصیه مرحوم قزوینی شروع به تصحیح کردم.
دکتر ماهیار: بنده فکر میکنم که اگر زنده بود از همان کتابها انتخاب و تصحیح میکرد.
دکتر ماهیار: ما به همه متون بدون استثنا نیازمندیم.
دکتر ماهیار: ببینید کتابهای ادبی ما نمیتواند برای ما نیازهای تکنولوژی برطرف کند. اینها همهشان نیازهای ادبی ما هستند و این کتابهای کشف المحجوب و روضهالعقول و یا مرزبان نامه و یا غیره نمیتوانند پیچی از ماشین تمدن ما را باز کنند اما نیازهای ادبی ما هستند. میراث فرهنگ و تمدن ما هستند.
دکتر عابدی: شما سوالتان کشف رابطة ذهن قزوینی 60 و 70 سال پیش با متون امروزی است که معلوم نیست قزوینی اگر زنده بود باز قزوینی همان قزوینی باشد. اما در حقیقت باید گفت درست است که قزوینی آغاز کنندة این کار بود و درست است که کارهای بزرگ و با ارزش و مهمی انجام دادهاند که هر کدام از این کارها در جای خود بسیار عزیز است اما هنوز ما در آغاز کار هستیم فیالمثل در آثار دینی و منابع دینی کتابی که شما و یا بنده به ذهنم برسد که آنچنان که باید عرضه نشده است تفاسیر قرآنی است که عرضه نشدهاند. به غیر از تفسیر ابوالفتوح و کشف الاسرار که هم در عرصه تصوف و هم در عرصه زبان هم در عرصه قرآن، به آن حالتهایی که آدم میتواند یک عبارت را در تمام عمر زمزمه کند و در این کتابها هست هنوز کار بایستهای روی اینها نشده است، ما شاهنامه، مثنوی و غزلیات شمس و غیره داریم که جزو متون نخستین ما هستند کسی مدعی نشده است که بهترین و آخرین کار روی آنها انجام گرفته است گرچه کارهای بزرگی بر این متون انجام گرفته است. اگر قزوینی زنده بود به یکی از این کارها میپرداخت.
دکتر فتوحی: من با توجه به اینکه جبراً یا به قول شما قهراً به سؤال شما باید پاسخ بگویم، دوست داشتم اگر علامه قزوینی زنده بود شاهنامه را تصحیح میکرد. گرچه با پیش زمینههای علمی ایشان فکر میکنم علامه قزوینی دوست داشتند دنبال متونی بروند که در آن متون عربیت و تاریخ و دانشهای قدیم مندرج بود ولی مثلاً آرزو داشتم تصحیحی بر روش قزوینی روی شاهنامه صورت گیرد به دلیل تعلق خاطری که به شاهنامه دارم.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/36522?sta=%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%d9%87%20%d9%82%d8%b2%d9%88%db%8c%d9%86%db%8c%20%d9%88%20%d8%aa%d8%b5%d8%ad%db%8c%d8%ad%20%d9%85%d8%aa%d9%88%d9%86
آثار
1. تصحیح متون
وفیات معاصرین: علامه مرحوم محمد قزوینی (1294 - 1368 هجری قمری)/ مجله نور
نویسنده: اقبال، عباس
مرحوم عباس اقبال پس از شرح زندگی نامة علامه قزوینی آثار ایشان را به این ترتیب نام میبرند:
... رسالاتی که بقلم مرحوم قزوینی نوشته شده و اصل با ترجمة آنها مستقلا بچاپ رسیده بقرار ذیل است:
1- لوایح جامی بفرانسه و ترجمه آن بانگلیسی بتوسط وین فیلد.
2- شرححال مسعود بن سعد بن سلمان که فقط ترجمة انگلیسی آن بتوسط پروفسور ادوارد براون بانگلیسی منتشر شده.
3- مقالهای انتقادی و تاریخی در باب کتاب نفثة المصدور تألیف محمد نسوی مؤلف سیرهء جلال الدین منکبرنی که آنرا نگارنده در سال 1308 شمسی در طهران بطبع رسانده.
4- رسالهای در شرححال ابوسلیمان منطقی که در پاریس در جزء سلسلهء انتشارات انجمن تبلیغات ایرانی چاپ شده،
5- تصحیح مقدمة قدیم شاهنامه،
این دو مقاله را نگارنده در جلد دوم بیست مقاله از مقالات آن مرحوم در طهران بتاریخ 1313 شمسی بچاپ رساندهام و در آن دو رساله با مختصر تغییراتی در کتاب هزارة فردوسی نیز بطبع رسیده است،
6- رسالهای در شرححال ممدوحین سعدی که در ضمن مجموعهای از مقالات از دیگران بنام سعدینامه در 1316 شمسی از طرف وزارت فرهنگ باهتمام فاضل ارجمند آقای حبیب یغمائی انتشار یافته،
7- رسالهای در شرححال شیخ ابوالفتوح رازی مؤلف تفسیر معروف فارسی که در آخر پنجم از آن کتاب در طهران بچاپ رسیده،
8- وفیات معاصرین شامل حال مختصر و تاریخ وفات بزرگان عالم اسلام که با مرحوم قزوینی کموبیش معاصر و آن مرحوم ایشان را دیده یا از نام و نشان آنان با خبر شده بوده است. این قسمت که در صدر همین مقاله بآن اشاره شده در مجلة یادگار انتشار مییافت و بر اثر مرگ آن مرحوم فقط تا اوایل حرف عین امتداد پیدا کرد و اگر بانتها میرسید چون خیال داشتیم که بعدها آنرا با تکمیلاتی بصورت کتابی علیحده منتشر کنیم شاید یکی از بهترین تألیفات مرحوم قزوینی و از مراجع همیشگی محققین تاریخ قرن اخیرا ایران میشد.ما هنوز هم امیدواریم که پس از از مذاکره با ورثهء آن مرحوم بقیه آن یادداشتها را تحصیل و پس از ترتیب و تبویب آنها را ابتدا متدرجا در مجلهء یادگار سپس بصورت کتابی مستقل بچاپ برسانیم.
اما کتبی که آن مرحوم آنها را تنها یا بکمک دیگران تصحیح و منتشر یا برای چاپ حاضر کرده از اینقرار است.
1- مرزبان نامه سعد الدین وراوینی که در سال 1326 قمری در لیدن از بلاد هلند بچاپ رسیده
2- المعجم فی معاییر اشعار العجم تألیف شمس الدین محمد بن قیس رازی که مثل کتاب اوّل در جزء انتشارات اوقاف گیب در سال 1327 قمری در بیروت بزیور طبع آراسته گردیده است.
3- چهار مقالة نظامی عروضی سمرقندی که ایضا بتوسط اوقاف گیب با مقدمه و حواشی بسیار در سال 1327 قمری در لیدن انتشار یافته.
4- تاریخ جهانگشای جوینی تألیف عطا ملک جوینی در سه جلد که چاپ مجلدات سه گانهء آن از سال 1912 میلادی تا 1937 بطول انجامیده است.
5- جلد اول از لباب الأالباب عوفی با مقدمه و حواشی(جلد دوّم را قبلاّ مرحوم براون بچاپ رسانده بود).
6- دیوان خواجه حافظ شیرازی بهمراهی آقای دکتر قاسم غنی که مصحح ترین و دقیقترین کلیات حافظ است و بدستور وزارت فرهنگ در سال 1320 شمسی از آن چاپی عکسی شده است.
7- شدا الأزار در مزارات شیراز تألیفات معین الدین جنید شیرازی بدستیاری نگارندهء این سطور با حواشی بسیار دقیق و مفصل که چاپ آن بانتها رسیده و عنقریب پس از تکمیل فهارس منتشر خواهد شد.
8 و 9 و 10- تصحیح کتابهای هفت اقلیم امین احمد رازی و مجمل التواریخ فصیح خوافی و عتبة الکتبة اتابک منتجب الملک جوینی که هرسه با مشارکت نگارنده بوده و بعضی از آنها برای طبع حاضر شده ولی هیچیک هنوز بچاپ نرسیده است.
غیراز این جمله مرحوم قزوینی بر تذکرة الاولیای عطار چاپ مرحوم پروفسور نیکلسن و نقطة الکاف میرزا جانی کاشانی چاپ مرحوم پروفسور براون مقدمههای محققانه نوشتهاند. مقدمههائی که آن مرحوم بر نسخی که برای وزارت فرهنگ عکس برداشتهاند همه را نگارنده در جلد دوّم بیست مقاله منتشر کردهام و مقالات دیگر آن مرحوم را که قبل از سال 1307 شمسی در جراید و مجلات انتشار یافته بوده دوست ارجمند فاضل ما آقای پورداود بنام جلد اول بیست مقاله در سال 1307 شمسی در بمبئی منتشر نمودهاند. یک عده از مقالات آن مرحوم هم از ابتدای تأسیس مجلة یادگار (شهرویور 1323 شمسی) در آن مجله مندرج است. برای بقیة احوال و شمهای از خصایل آن مرحوم رجوع شود بدو مقالهای که نگارنده در شمارة قبل یادگار و مجلة اطلاعات ماهیانه (تیرماه 1328 شمسی) نوشتهام.
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/475865?sta=%d9%88%d9%81%db%8c%d8%a7%d8%aa%20%d9%85%d8%b9%d8%a7%d8%b5%d8%b1%db%8c%d9%86%3a%20%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%85%d9%87%20%d9%85%d8%b1%d8%ad%d9%88%d9%85%20%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%20%d9%82%d8%b2%d9%88%db%8c%d9%86%db%8c
آثار/ راسخون
1. ویژگی اثر: علامه محمد قزوینی برای کتابخانه شخصی خود که اکنون در دانشکده ادبیات تهران محفوظ است برای خود فهرستی تهیه کرده و برای همه کتابهای چاپی و خطی به شیوه ای دقیق کتابداری، اطالعات لازم را نوشته است که شامل چهار جلد فهرست را شامل میگردد.
2. بیست مقاله
ویژگی اثر: این کتاب شامل دو جلد است.[ص45]
3. تصحیح المعجم فی معاییر اشعار العجم
ویژگی اثر: این اثر تالیف شمس قیس رازی است. [ص42]
4. تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی
ویژگی اثر: این اثر تالیف علا الدین عطا ملک جوینی است. [صص 4-43]
5. تصحیح چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی
ویژگی اثر: این اثر تالیف نظامی عروضی سمرقندی است. [ص43]
6. تصحیح دیوان حافظ
ویژگی اثر: این اثر تالیف حافظ شیرازی است. [ص44]
7. تصحیح کتاب شد الازار فی حط الاوزار عن زوار المزار
ویژگی اثر: این اثر تالیف معین الدین شیرازی است. [ص 44]
8. تصحیح مرزبان نامه
ویژگی اثر: این اثر تالیف مرزبان بن رستم است. [ص42]
9. تصحیح مقدمه قدیم شاهنامه
ویژگی اثر: این اثر تالیف فردوسی طوسی است. [ص 47]
10. رساله ای در شرح حال مسعود سعد سلمان
ویژگی اثر: [ص45]
11. رساله در شرح احوال شیخ ابوالفتوح رازی
ویژگی اثر: این اثر به نام خاتمه الطبع راجع به شرح احوال مولف کتاب و وصف اجمالی تفسیر حاضر چاپ شده است. [صص 8-47]
12. رساله ممدوحین سعدی
ویژگی اثر: [ص47]
13. مقاله تاریخی و انتقادی راجع به کتاب نفثه المصدور
ویژگی اثر: این اثر تالیف نور الدین محمد نسوی است. [ص47]
14. مقدمه تذکره الاولیا
ویژگی اثر: این اثر تالیف عطار نیشابوری است. [ص45]
15. مقدمه تذکره الشعرا عوض
ویژگی اثر: این اثر موسوم به لباب الالباب است. [ص45]
http://rasekhoon.net/Mashahir/show-900543.aspx
2. مقالات/ مجله نور
در این بخش ابتدا مقالاتی بیان میگردد که به قلم مرحوم علامه قزوینی نگاشته شدهاند و سپس مقالاتی که دربارة وی و آثارش نوشته شدهاند.
مقدمه ای بر مجموعه مراسلات رسمی دیوان سلجوقیان و خوارزمشاهیان و اوایل عهد مغولان
نویسندگان: قزوینی، محمد- آشتیانی، عباس اقبال- مسعودی، اکرم- مطلبی کاشانی، نادر
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » نامه بهارستان » بهار و تابستان 1380 - شماره 3
مقدمه ی علامه محمد قزوینی بر عکس نسخه ی «الابنیة عن حقایق الادویة»
ناقدین: مطلبی کاشانی، نادر- قزوینی، محمد
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » نامه بهارستان » پاییز 1387 - شماره 13 و 14
نامه ی محمد قزوینی به وزیر وقت معارف و صنایع مستظرفه
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » نامه بهارستان » بهار و تابستان 1381 - شماره 5
متن شناسی: وصف اجمالی منظومه ای در طب موسوم به «دانش نامه»
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » نامه بهارستان » بهار و زمستان 1383 - شماره 9 و 10
نشریه: زبان و ادبیات » نامه فرهنگستان(قدیم) » سال اول، آبان 1322 - شماره 4
چند مقاله از قزوینی: چند کتاب مهم فارسی
معرف: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » نامه فرهنگستان(قدیم) » خرداد 1329
أبوسلیمان السجستانی و کتابه «صوان الحکمة»
معرف: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » الدراساتُ الأدبیّة » سال دوم، پاییز 1339 - شماره 3
تدقیقات لسانی: یک عهدنامه ی مصنوعی
معرف: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » ایرانشهر » سال چهارم، اسفند 1305 - شماره 12
گزارشگر: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » ایرانشهر » سال چهارم، بهمن 1305 - شماره 11
نشریه: علوم انسانی » کاوه (مونیخ) » فروردین 1346 - شماره 7
نشریه: زبان و ادبیات » ایرانشهر » سال سوم، تیر 1304 - شماره 8
قدیمترین کتاب در زبان فارسی حالیه
نشریه: زبان و ادبیات » ایرانشهر » ذوالقعده 1341 - شماره 12
معرفین: دهباشی، علی- قزوینی، محمد
نشریه: علوم انسانی » گزارش » آذر 1378 - شماره 106
ناقد: قزوینی، محمد
نشریه: فرهنگ و هنر » مهر » بهمن 1314 - شماره 33
خاورشناسان نامی: ادگار بلوشه (1870 - 1937 میلادی)
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » خرداد 1325 - شماره 20
تحقیقات ادبی: شاهدی دیگر برای میرنوروزی
ناقد: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » خرداد 1324 - شماره 10
شرق شناسان فرنک: وفات کلمان هوارت مستشرق مشهور فرانسوی
نشریه: زبان و ادبیات » ایرانشهر » سال چهارم، بهمن 1305 – شماره11
جغرافیای بلاد و نواحی: قلعه بندر در حوالی شیراز
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » اسفند 1324 - شماره 17
تحقیقات لغوی: تسبیح به معنی سبحه صحیح و فصیح است
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » دی 1324 - شماره 15
تحقیقات ادبی: شرح یکی از ابیات حافظ
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » آذر 1324 - شماره 14
تحقیق در اشعار حافظ: بعضی تضمینهای حافظ تضمین اشعار فارسی
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » اردیبهشت 1324 - شماره 9
احوال بزرگان: شمس الدین محمد کیشی
معرفین: قزوینی، محمد- اقبال، عباس
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » مهر 1324 - شماره 12
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » شهریور 1324 - شماره 11
تحقیق در اشعار حافظ: بعضی تضمینهای حافظ (تضمین اشعار فارسی)
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » فروردین 1324 - شماره 8
تحقیق در اشعار حافظ: بعضی تضمینهای حافظ (تضمین اشعار عربی)
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » بهمن 1323 - شماره 6
تحقیق در اشعار حافظ: بعضی تضمینهای حافظ
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » دی 1323 - شماره 5
اسناد تاریخی: فرمان سلطان احمد جلایر
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » آذر 1323 - شماره 4
(5 صفحه - از 25 تا 29)
میر نوروزی
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » آبان 1323 - شماره 3
شعرای گمنام: احمد بن منوچهر شصت کله
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » مهر 1323 - شماره 2
تحقیقات ادبی حافظ و سلطان احمد جلایر
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » شهریور 1323 - شماره 1
نامه امیر تیمور گورگان به شارل ششم پادشاه فرانسه
نشریه: تاریخ » کاوه » 28 آذر 1290 - شماره 52
نشریه: تاریخ » کاوه » 28 آبان 1290 - شماره 51
نشریه: تاریخ » کاوه » 20 مهر 1288 - شماره 34
قدیمترین شعر فارسی بعد از اسلام
نشریه: تاریخ » کاوه » 28 اسفند 1288 - شماره 35
یادداشتهای تاریخی: وفیات معاصرین
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » خرداد 1328 - شماره 50
یادداشتهای تاریخی: وفیات معاصرین
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » فروردین و اردیبهشت 1328 - شماره 48 و 49
یادداشتهای تاریخی: وفیات معاصرین
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » بهمن و اسفند 1327 - شماره 46 و 47
یادداشتهای تاریخی: وفیات معاصرین
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » آذر و دی 1327 - شماره 44 و 45
یادداشتهای تاریخی: وفیات معاصرین
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » آبان 1327 - شماره 43
یادداشتهای تاریخی: وفیات معاصرین
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » شهریور و مهر 1327 - شماره 41 و 42
جغرافیای تاریخی: نوشاد کجا بوده است؟
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » خرداد و تیر 1327 - شماره 39 و 40
نسخ خطی: کتاب مقتل ابوامؤید خوارزمی
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » اردیبهشت 1327 - شماره 38
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » شهریور و مهر 1326 - شماره 31 و 32
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال شانزدهم، فروردین تا تیر 1369 - شماره 1-4
دو نامه از قزوینی - قسمتی از نامه گم شده قزوینی
نویسنده: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال هفتم، بهمن و اسفند 1360 - شماره 11 و 12
جداول اشیاء ممنوعه و اغذیه مخطوره
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال ششم، آذر - اسفند 1359 - شماره 9-12
اسناد و مدارک: نامه مهم خواندنی از محمد قزوینی
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال پنجم، تابستان 1358 - شماره 4 و 5 و 6
از علامه محمد قزوینی به حبیب یغمایی
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » آبان 1352 - شماره 302
نویسندگان: مجیدی، عنایت الله- قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » دی 1351 - شماره 292
نویسنده: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » مرداد 1340 - شماره 157
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » مرداد 1339 - شماره 145
از نامه های مرحوم علامه محمد قزوینی به: حبیب یغمایی
نویسنده: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » خرداد 1337 - شماره 119
نویسنده: قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » اردیبهشت 1335 - شماره 94
تاریخ تألیف "فرج بعد از شدت" فارسی
نویسندگان: قزوینی، محمد- مینوی، مجتبی
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » مهر 1333 - شماره 75
نویسندگان: مینوی، مجتبی- قزوینی، محمد
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » فروردین 1333 - شماره 69
نشریه: زبان و ادبیات » یغما » دی 1327 - شماره 10
تعبیرات، اصطلاحات و لغات نادره تفسیر ابوالفتوح رازی
نشریه: قرآن و حدیث » گلستان قرآن » مرداد 1380 - شماره 72
تحقیق/ استناد به اشعار فارسی در تفسیر ابوالفتوح رازی
نشریه: قرآن و حدیث » گلستان قرآن » تیر 1380 - شماره 71
تحقیق/ تاریخ تقریبی تفسیر ابوالفتوح رازی (3)
نشریه: قرآن و حدیث » گلستان قرآن » تیر 1380 - شماره 70
نگاهی کوتاه به زندگی ابوالفتوح رازی مؤلف تفسیر ارزشمند روح الجنان
نشریه: قرآن و حدیث » گلستان قرآن » تیر 1380 - شماره 69
مطبوعات جدیده/ نقدی به کتاب «دوره تاریخ عمومی»
نشریه: علوم انسانی » نشر دانش » سال شانزدهم، پاییز 1378 - شماره 3
نشریه: علوم انسانی » فرهنگ ایران زمین » 1332 - شماره 1
شرح و تعلیق شرح یکی از ابیات حافظ
نشریه: تاریخ » آریانا » جدی 1325 - شماره 49
نشریه: تاریخ » آریانا » عقرب 1326 - شماره 58
غضبة أخ ایرانی علی صحیفة الفتح و مئات من أمثالها
نشریه: علوم انسانی » الفتح » 20 ذی القعدة 1354 - العدد 484
شرح حال اینجانب محمد بن عبدالوهاب قزوینی
نشریه: زبان و ادبیات » نامه فرهنگستان(قدیم) » خرداد 1329
نشریه: فرهنگ و هنر » مهر » فروردین 1313 - شماره 11
نشریه: فرهنگ و هنر » مهر » اسفند 1312 - شماره 10
نشریه: فرهنگ و هنر » مهر » بهمن 1312 - شماره 9
بعضی فواید لغوی و تاریخی و رجالی التدوین رافعی از یادداشتهای مرحوم محمد قزوینی
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » سال سوم، دی 1334 - شماره 2
«چنانچه» و «چنانکه» از یادداشتهای علامه فقید مرحوم محمد قزوینی
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » سال اول، دی 1332 - شماره 2
مقالات دیگران دربارة علامه قزوینی و آثارش
آشنایی با مصححان و محققان: علامه قزوینی
نویسنده: شادان، جبرییل
نشریه: تاریخ » آیینه میراث » تابستان 1377 - شماره 1
قزوینی
نویسنده: معین، محمد
نشریه: فلسفه، کلام و عرفان » دانش » خرداد 1328 - شماره 3
ضوابط تصحیح متن: علامه قزوینی و فن تصحیح متن
نویسنده: امید سالار، محمود
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » نامه بهارستان » فروردین 1386 - شماره 11 و 12
میرزا محمد خان قزوینی
نویسنده: مینوی،مجتبی
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » جهان کتاب » بهمن و اسفند 1387 - شماره 237 و 238
نامه ای از علامه محمد قزوینی به محتشم السلطنه اسفندیاری
نویسنده: سروش یار، جمشید
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال دوازدهم، بهمن و اسفند 1365 - شماره 11 و 12
دیوان حافظ اساس تصحیح شادروان قزوینی و خلخالی
نویسنده: سهیلی خوانساری، احمد
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال شانزدهم، فروردین تا تیر 1369 - شماره 1-4
یادداشتهای مرحوم قزوینی
نویسنده: مرتضوی، منوچهر
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز » زمستان 1339 - شماره 55
نامه از استاد محمد قزوینی به ملا عباس علی واعظ
نشریه: زبان و ادبیات » وحید » خرداد 1349 - شماره 78
یادداشتهایی دیگر از علامه قزوینی بر جهانگشای جوینی
نویسنده: حق پرست، امین
نشریه: علوم انسانی » معارف » آذر و اسفند 1385 - شماره 66
از معاصران: خاطراتی از علامه قزوینی و دکتر غنی
نویسنده: شهباز، حسن
نشریه: زبان و ادبیات » حافظ » آبان 1383 - شماره 8
درسهایی از علامه قزوینی
نویسنده: نوریان، مهدی
نشریه: علوم انسانی » نشر دانش » سال شانزدهم، زمستان 1378 - شماره 4
وفیات معاصران(علامه محمد قزوینی)
نویسنده: افقه علی
نشریه: علوم انسانی » گوهر » خرداد 1353 - شماره 15
یک اثر معرفی نشده از محمد بن عبدالوهاب قزوینی
نویسنده: مجاهد، احمد
نشریه: زبان و ادبیات » حافظ » آبان 1385 - شماره 36
حواشی مرحوم قزوینی
نویسنده: مرتضوی، منوچهر
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز » پاییز 1339 - شماره 54
نامه علامه قزوینی به شیخ فضل الله
نویسنده: ابوالحسنی (منذر)، علی
نشریه: تاریخ » زمانه » سال پنجم، مرداد 1385 - شماره 47
نامه ای از علامه محمد قزوینی
نویسنده: نصیری، محمد رضا
نشریه: زبان و ادبیات » نامه انجمن » زمستان 1383 - شماره 16
نامه ای از علامه قزوینی به ملاعباس علی کیوان
نویسنده: مدرسی چهاردهی، مرتضی
نشریه: زبان و ادبیات » وحید » شهریور 1350 - شماره 93
نامه ی مینورسکی به قزوینی
نویسنده: مطلبی کاشانی، نادر
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » نامه بهارستان » فروردین 1386 - شماره 11 و 12
گرهی که علامه ی قزوینی خود گشوده است
نویسنده: جهانبخش، جویا
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » جهان کتاب » خرداد و تیر و مرداد 1388 - شماره 241 و 242 و 243
از مکاتیب مرحوم علامه قزوینی خطاب به جناب آقای حاجی محمد آقای نخجوانی دامت افاداته
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز » آذر و دی و بهمن 1328 - شماره 14 و 15 و 16
گفتگوی و برخورد علی جواهرکلام با شیخ محمدخان قزوینی
نشریه: فرهنگ و هنر » بخارا » مرداد و آبان 1379 - شماره 13 و 14
صمیمیت و حقیقت در خاطره نویسی قزوینی
نویسنده: مهدوی، یحیی
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال هفتم، بهمن و اسفند 1360 - شماره 11 و 12
اسناد و مدارک: نامههای قزوینی به فروزانفر (1)
نویسنده: مجیدی، عنایت الله
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال هفدهم، آذر تا اسفند 1370 - شماره 9-12
یک نامه از استاد علامه قزوینی
نویسنده: نشریه دانشکده ادبیات تبریز
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز » مهر و آبان 1328 - شماره 12 و 13
اشتباهی بزرگ از میرزا محمدخان قزوینی در مورد ابن طاووس و ابن اشناس
نویسنده: استادی، رضا
نشریه: قرآن و حدیث » نور علم » فروردین 1363 - شماره 3
زوال زبان فارسی یعنی زوال ملت ایران به عقیده علامه بزرگ قزوینی
نویسنده: افشار، ایرج
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال چهارم، اسفند 1338 - شماره 4
محمدبن عبدالوهاب قزوینی، آغازگر شیوه نوین در تصحیح متون
نویسنده: منتظمی، علی
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کیهان فرهنگی » شهریور و مهر 1384 - شماره 227 و 228)
چشم اندازی از زندگانی علمی علامه قزوینی
نویسنده: روحانی صدر، حسین
نشریه: تاریخ » گنجینه اسناد » تابستان 1387 - شماره 70
مسائل روز: ضایعه عظیم جبران ناپذیر(مرگ مرحوم قزوینی)
نشریه: زبان و ادبیات » یادگار » فروردین و اردیبهشت 1328 - شماره 48 و 49
نویسندگان: بهرامیان، علی - مطلبی کاشانی، نادر
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » نامه بهارستان » بهار و زمستان 1383 - شماره 9 و 10
چند بیت از حافظ قزوینی
نویسنده: معارفی، محی الدین
نشریه: زبان و ادبیات » وحید » مرداد 1346 - شماره 44
ابن اشناس: نظری بر نظر مرحوم قزوینی
نویسنده: استادی، رضا
نشریه: زبان و ادبیات » آینده » سال پنجم، بهار 1358 - شماره 1 و 2 و 3
نظری بر دیوان حافظ چاپ دکتر قاسم غنی و قزوینی چاپ دکتر خانلری
نویسنده: احمد، نذیر
نشریه: فقه و اصول » تحقیقات اسلامی » سال ششم، بهار و تابستان 1370 - شماره 1 و 2
http://www.noormags.com/view/fa/creator/1991
بسته شدن پرونده شصت و چند ساله یادداشتهای علامه قزوینی/ کتابخانه مجلس
با انتشار چلد چهارم مسائل پاریسیّه پروندۀ شصت و چند سالۀ یادداشتهای علامه قزوینی بسته شد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار از جمله مؤسساتی است که همواره در راه ارتقاء فرهنگ و ادب ایرانی شایسته کوشیده و در این راه به توفیق بسیار هم رسیده است. از فعالیت های این مؤسسه چاپ و نشر آثار ارزشمند بزرگان و ادیبان ایرانی و غیر ایرانی است. یکی از آثار مورد توجه و چاپ شده در بنیاد موقوفات افشار، دست نوشته های علّامه قزوینی است که مرحوم استاد ایرج افشار یزدی بسیاری از آن ها را در ده مجلّد توسّط دانشگاه تهران نشر داد و الباقی آن یادداشت ها که مربوط به یافته های قزوینی در پاریس می شد و توسّط خود وی به مسائل پاریسیّه نامگذاری شده بود، چاپ نشده باقی ماند تا اینکه در اواخر دهۀ هشتاد یک چهارم آن به عنوانِ جلدِ نخست مسائل پاریسیّه در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار (پدرِ ایرج افشار) روانۀ بازار شد و باقی مجلدات نیز کم کم به بازار آمد.
محمّد قزوینی بانی علم ایرانشناسی و از نخستین کسانی بود که شیوه های علمی غربی را در تحصیح متون کلاسیک فارسی به کار گرفت و برخی آثار ارزشمند ادب کلاسیک ایران را با نگاهی نقادانه تصحیح، حاشیه نویسی و منتشر کرد. قزوینی از سرآمدان نسل اول پژوهشگران ایرانی بود و به سبب دانش گسترده خود در زبان، ادب و فرهنگ فارسی و عربی، تسلّط بر چندین زبان اروپایی و آشنایی با شیوه های نوین پژوهش¬های ادبی و نیز به دلیل غنای آثار خود «علّامه» لقب گرفته بود. وی، سید حسن تقی زاده را در نشر آثار و یادداشت های خود وصی قرار داد و او نیز به عنوانِ ادامه دهندۀ این کار، وصیّ خود را ایرج افشارِ قرار داد تا پس از مرگش کار قزوینی زمین نمانَد.
به تازگی جلد چهارم مسائل پاریسیّه که در بردارندۀ یازده دفتر از یادداشت های علامه محمد قزوینی است به کوشش مرحومان ایرج افشار و علی محمد هنر و با همکاری میلاد عظیمی به چاپ رسیده است.
در مقدمۀ کتاب که به قلم استاد سیّد مصطفی محقّق داماد نگاشته شده، آمده است: «با چاپ این کتاب، مجموعۀ چهارجلدی مسائل پاریسیّه شامل یادداشت های مرحوم علّامه محمّد قزوینی در دوران اقامت او در پاریس کامل می شود و پروندۀ شصت و چند سالۀ این یادداشت های ارزشمند که با مجاهدات علمی محقّق خستگی ناپذیر مرحوم استاد ایرج افشار، به توالی و تناوب، جمعاً در چهارده جلد (ده جلد مستقلاً در سلسه انتشارات دانشگاه تهران و چهار جلد در این بنیاد) به چاپ رسیده است، بسته می شود.»
محقّق داماد همچنین گفته است که: «در ایّام بیماری و پایانی استاد ایرج افشار که متأسفانه با تشدید بیماری همکارش شادروان علی محمد هنر نیز مقارن بود، آن مرحوم با احساس اینکه شاید به تعبیر بیهقی «روز عمر به شامگاه رسیده است» مجلدات سوم و چهارم مسائل پاریسیّه را جهت بازبینی و تطبیق نهایی و رفع پاره ای از اشکالات و ابهامات به جا مانده به فاضل محترم آقای میلاد عظیمی سپرد تا به اتمام و اکمال دو جلد مذکور، بر اساس تذکرات حضوری، اهتمام و آمادۀ چاپ نماید. مقدّر چنین بود که این کتاب ها هنگامی انتشار یابد که مرحومان ایرج افشار و علی محمد هنر، آن دو خدمتگزار صدّیق فرهنگ و ادب، تن به خاک و جان به افلاک سپرده اند و این برای این بنیاد دریغی بزرگ است. »
http://www.ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=11418:بسته-شدن-پرونده-شصت-و-چند-ساله-یادداشتهای-علامه-قزوینی&Itemid=8
بررسی میراث علمی علامه قزوینی/ فرهنگخانه
فرهنگخانه: پژوهشگر جوان تاجیک رامیز عبدالله پژوهشی را درباره مقام علمی و ادبی علاّمه محمّد قزوینی در تحقیق و متنشناسی به پایان برد. به گزارش دکتر نورعلی نورزاد خبرنگار فرهنگخانه در تاجیکستان این نخستین بار است که چنین پژوهشی گسترده در مورد زندگی و آثار علاّمه قزوینی در تاجیکستان تالیف شده است.
این پژوهشگر جوان در گفت و گو با خبرنگار فرهنگخانه درباره جنبههای تحقیقات خویش چنین توضیح داد:
تحقیقات علمی و ادبی علامه محمّد قزوینی تا کنون بیشتر برای ادب پژوهان کشور تاجیک مورد استفاده بود و دانشجویان و محققان جوان و افراد دیگر به پیکارهای علمی این دانشمند نامور کشور دوست و هم فرهنگ ما ایران آشنایی داشتند. وی افزود: با آنکه در اغلب پژوهش-های ادبی مربوط به ادبی فارسی انجام یافته در تاجیکستان به اندیشههای سودمند این دانشور استناد و از نسخ انتقادی تصحیح کرده علاّمه قزوینی استفاده شده است، امّا کاری در تحقیق میراث علمی او و روشهای پژوهشیاش تا کنون انجام نیافته بود. تنها مقاله دانشمند نامور تاجیک دکتر عبدالمنّان نصرالدین با نام «علاّمه محمّدخان قزوینی» فکر میکنم یگانه نمونه پژوهشی است، که اساساً کارنامههای مربوط به متنشناسی این دانشمند را مطرح ساخته است.
رامیز عبدالله به روشهای تحقیق خویش اشارت کرد و افزود، که در تألیف او شناخت علاّمه قزوینی از سه دیدگاه انجام شده است: اوّل، مروری به روزگار و آثار قزوینی نمودم تا خواننده تاجیک به زندگینامه عبرتانگیز این محقق ممتاز بیشتر آشنایی داشته باشد. در انجام این کار به مطالب نگاشته شرح حال علاّمه قزوینی، که به قلم خود او نوشته شده تکیه کردم و همزمان متن این شرح حال را برای خواننده تاجیک تهیه نمودم.
او با اشارت به مقام قزوینی در ادب پژوهی فارسی تصریح کرد: در بخشهای دیگر این تألیف مباحثی در مورد مقام علمی علامه قزوینی در شناخت ادبیات فارسی آمده است، که من در آنها بیشتر روی افکار سودمند علمی قزوینی درباره آثار منوچهری، عطّار نیشابوری، بابا کوهی، سعدی شیرازی و دیگران پرداختهام.
همچنین رامیز عبداله به بررسیهای خویش راجع به مقام قزوینی در شناخت متون ادبی اشارت کرد و توضیح داد، که در این بخش روش کار تصحیح و نشر این دانشمند را روی کتب معتبر «تاریخ جهانگشای» عطا ملک جوینی، «چهار مقاله» نظامی عروضی سمرقندی، «المعجم» شمس قیس رازی، «مرزباننامه» سعدالدّین وراوینی بررسی کردم.
وی علاوه بر این افزود، که در مورد مقام علاّمه قزوینی در تصحیح دیوان حافظ بحثی جداگانه در پژوهش او جای دارد.
گفتنی است، که هر چند در اغلب پژوهش های دانشمندان تاجیک به نام و افکار علمی قزوینی اشارات صریح جای دارد، امّا نخستین بار است، که یک تن از پژوهشگران جوان برای انجام کاری پر وسعت در معرفی مقام علمی و ادبی علامه قزوینی در تاجیکستان اهتمام ورزیده است.
نشر کتاب تحقیقی رامیز عبدالله در نظر است اوّل سال آینده میلادی انجام پذیرد .
شنبه 6 آذر 1389
بزرگداشتها
شب «علامه محمد قزوینی» برگزار شد/ بخارا
شب «علامه محمد قزوینی» به عنوان هشتاد و ششمین شب از مجموعه شبهای مجله بخارا با همکاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، در تالار دکتر باستانی پاریزی برگزار شد. این شب با یاد و خاطره ایرج افشار آغاز شد که به همت وی یادداشتهای محمد قزوینی در ده جلد منتشر شده است. سپس علی دهباشی در مطلبی با عنوان «علامه قزوینی؛ آغازگر سنتپژوهی عالمانه در ایران» چنین گفت: «محمد قزوینی، مشهور به علامه محمد قزوینی، که به حق شایسته عنوان علامه است، در 1256 خورشیدی در دروازه قزوین تهران چشم به جهان گشود، در خانوادهای که همه اهل فرهنگ و قلم بودند. او صرف و نحو و فقه و کلام و حکمت را نخست نزد پدر و سپس نزد استادانی دیگر همچون میرزا حسن آشتیانی و ملا محمد آملی، ادیب پیشاوری و شیخ هادی نجمآبادی آموخت و به تحصیل ادامه داد و درس طلبگی گرفت. زیر نظر شمسالعلما در علوم اسلامی و هیأت و ریاضی و تاریخ و تاریخ ادب و رجال و عروض و قافیه متبحر شد. سپس در مدرسه آلیانس تهران به فراگیری زبان فرانسه پرداخت. در سال 1283 خورشیدی به دعوت برادر خود که آن زمان در لندن بود، به قصد دیدار از کتابخانه عظیم لندن و نسخههای قدیمی نفیس آن، از راه روسیه و آلمان و هلند رهسپار لندن شد و همین سفر او را برای بیش از 30 سال در اروپا ماندگار کرد.
قزوینی، فرهنگ مغربزمین را از نزدیک آموخته و با آن زیسته بود. او در دلِ کشورهای پیشرفته زمان خود، پای به آکادمیهای بزرگ نهاد و همراه با مستشرقان و عالمانی که مشهورترین ایشان ادوارد گرانویل براون بود، سالها به ایران و فرهنگ ایرانی و تاریخ این سرزمین، از بیرون نگریسته بود و آری از بیرون توانست سدّ مهارناپذیر و فریبدهنده حشر و نشر داخلی و خودپرستی و خودپسندی فرهنگیمآبان را با تواضع و امید و اطمینانی همچون کولهباری کهنه از دوش بردارد و با بار و لباسی راحت و سبک به سلوک در وادی این فرهنگ دیرپا و عزیز بپردازد. قزوینی از این هنگام با چهره دیگری از ایران آشنا شد. برای او مفهوم ایران، دیگر یک مفهوم منتزع ضعیف و بیحصر و دهکدهای نبود. یک مفهوم علمی و تاریخی بود و منابع استناد به تاریخ و فرهنگ آن روشن و از پس صخرههای قرون همچون الماسی درخشان بازمانده بود. قزوینی کاشف آن جواهر بود. برای او، ایران همچون ایرانی که نمونه و بستر آزمونهای براون بود، مفهومی نداشت. گرچه برخی مستشرقان، حقیقتاً نیز علقه و محبتی به این سرزمین داشتند، امّا اهداف دیگرشان نیز بیتردید نمیتوانست کارکرد خاص خود را نداشته باشد. قزوینی از آنان چهار چیز را با وسواس و علاقهای عجیب آموخت.
- اوّل؛ آموختن و دانستن بسیار و انباشتِ اطلاعات در زمینههای متفاوت و متعدد، به عنوان ابزار خام هرگونه پژوهش.
- دوّم؛ یادگیری روشها و ابزار پژوهش انتقادی و انشراح متون و منابع و میراث فرهنگی.
- سوم؛ نظم و کار بیوقفه، مِتُدیک و سرشار از پیگیری و استمرار.
- چهارم؛ عشق به ملّت و فرهنگ خویش، به مثابه گاهواره و بستر حضور و حیات آینده خویش و مستحیل شدن فرد در دریای ملّت و فرهنگ و تاریخ و سرزمینی که معنایی وسیع و جاودانه به ارمغان خواهد آورد.
با این میراث بزرگ و جاودانه، قزوینی به ایران بازگشت. در کنارش جماعتی از شیفتگان با انبوهه اطلاعاتی- بعضاً وسیع – امّا نوعاً ناپالوده، سنتی و وهمآلود، بدون دسترسی به متُدولوژی و روشهای دقیقه پژوهش فرهنگی. قزوینی به راهی که براون و دیگران رفتند، گام نهاد، امّا مقلّد آنان نشد. او شیفته شیوهها و فرهنگپژوهی منظم آنان بود. او آنچه را میباست، از ایشان آموخت و بازگشت تا آنچه را آنان نیاموختند و یا اساساً به دلایل اقلیمی و فرهنگی، امکان آموختنش را نداشتند، بیاموزد. به زودی لقب «علامه» که برازنده راستین قامت آن فرزانهمردِ عرصه فرهنگ بود، نثار وجود نازنینش شد. همسخنان و شاگردان او، از نفس گرم و عمیق و عتیق و ارجمندش بهرهمند شدند، نکتهها آموختند و با سرعت و نظم و پشتکاری حیرتانگیز به پالایش منابع عظیم و عزیز فرهنگ ایرانی اقدام کردند. بزرگترین شاگرد بلاواسطه قزوینی، شادروان عباش اقبال آشتیانی نمونهای از دهها و بلکه صدها اعجوبهای بود که قزوینی تربیت کرد و تحویل این جامعه غمزده و - در آن زمان - تنکمایه داد؛ جامعهای که به برکت وجود قزوینی و یارانش، به زودی خروارها خاک قرون را از سینه کتابها و اندیشهها و هنرهای ایرانیان سترد و ابدیت ایران را یک بار دیگر ثابت کرد. در طی چند دهه، کاری صورت گرفت که طی چند سده صورت نگرفته بود. نسلی بزرگ و سرشار از انگیزه پدید آمد که فقط ذکر نام برخی از آنها میتواند بیانگر ارج و اعتبار و عظمت ایشان باشد: علیاکبر دهخدا، محمدتقی بهار، محمد پروین گنابادی، عباس اقبال آشتیانی، سیدحسن تقیزاده، محمدعلی و خانواده فروغی، علیاصغر حکمت، بدیعالزمان فروزانفر، میرزا جبیب اصفهانی، قاسم غنی، عبدالعظیم قریب، خانواده نفیسی، جلالالدین همایی، مجتبی مینوی و... این رشته سر دراز دارد.
شاید برخی از متجددان و تازه از راه سیدگان ادعا کنند که نسل مذکور صرفاً به واژهشناسی و نسخهکاوی و پژوهشهای درون متنی و کلاسیک - نظیر تصحیح و تنقیح متون - میپرداخت و در نثر و کیفیت نگرش نیز نگاه سنتی را حفظ کرده بود. این سخن را در دهه 50 و نیز در سالهای اخیر شنیدهایم؛ آن هم از زبان از خودبیگانگانی کممایه که ضعفهای خویش را با تحقیر عظمت دیگران درمان میکنند. در پاسخ فقط میتوان به اجمال چنین گفت:
- تا پیش از اهتمام این بزرگان، بویژه علامه فقید محمد قزوینی، اساساً خبری از منبع و مآخذ قابل اعتماد و پژوهیده و نسخههای مصحح انتقادی وجود نداشت تا طول و عرض فرهنگ ایرانی شناخته آید.
- تا پیش از حضور این بزرگ مردان، بویژه قزوینی فقید، کسی جسارت و اعتماد به نفس ورود به عرصه منابع فرهنگ ملّی و برجسته ساختن آن و بهتر دانستن آن از مشابههای غربی را نداشت.
- تا پیش از این ستارگان سپهر فرهنگ ملّی، مفهوم و معنای فرهنگی و روشنفکرانه ایران، فرهنگ ایرانی و هویت ملّی، هیچ حصر و مشخصهای نداشت.
- تا پیش از این رادمردان دفتر و خرد، با فرهنگ ایرانی به دست روشنفکران خودباخته ضداسلام تحقیر میشد، یا فرهنگ ملّی ایران به وسیله دینداران کمخرد و قشری مورد توهین و تحقیر قرار میگرفت و یا هردو به واسطه غربزدگان و از خودبیگانگان فرنگیمآب در هم شکسته و منحط معرفی میشد و یا دیگرانی از متغافلانِ نسبت به جهان معاصر، مدعی انحطاط فرنگ و فرنگی و نفی همه ارزشها و جنبههای وجود آن را داشتند. قزوینی آموخت که فرهنگ ایرانی یک کل یکپارچه است. گذشتهای پرفروغ پیش از اسلام دارد، ماهیتی درخشان در دوره اسلامی و نیازی شدید به ارزشها و جنبههای مثبت فرهنگ مدرن. نه افراط و نه تفریط، دوای این درد نیست. او همچنان که از نثرش میتراود، روش و نظم فرنگی را به خدمت فرهنگ ملّی ایران درآورده و با عشق و ایمان به دیانت و خداوند به سوی آینده میرفت و همگان را با خود به این عرضه آفتابی و روشن پیش میراند. بر وجود روشنگر و روان روشنترش درود. هزاران درود.»
پس از آن، دکتر مهدی محقق به بررسی شیوه علامه محمد قزوینی در تصحیح نسخ خطی پرداخت: «من فکر میکنم که به اشتباه به این مجلس دعوت شدهام، شاید گمان بر این بوده که من مرحوم محمد خان قزوینی را از نزدیک زیارت کردهام. من مرحوم قزوینی را ملاقات نکردم؛ اما دوست دیرین و گرامیام، احمد مهدوی دامغانی در سالهای 1325، 26 و 27 در مجالس روزهای جمعه ایشان حاضر میشدند و بعد برای من نقل میکردند که چه کسانی آنجا بودند و چه گفته شده بود. این رسم بسیار خوبی بود که در زمان دانشجویی ما، استادان مجالسی داشتند که در آن مجالس دانشجویان حضور مییافتند و از انفاس قدسی آنها بهرهمند میشدند و علاوه بر تدریس، مجالس معنویشان نیز درس محسوب میشد. مجالس روز جمعه ایشان نیز از جمله این مجالس بود. چنین بود که مرحوم غلامحسین صدیقی نیز مجلسی داشتند که جدا از دانشجویان و استادان، همرزمان ایشان در دوران دکتر محمد مصدق نیز در این مجلس شرکت میکردند. سنتی بود که بعدها منسوخ شد و یکی از این مجالس متعلق بود به آقای قزوینی و آقای مهدوی دامغانی هم که حاضر میشدند و من نیز از ایشان میپرسیدم.»
او در ادامه یادآور شد: «ما نیز چند سال پیش در انجمن مفاخر فرهنگی مجلس بزرگداشتی ترتیب دادیم و جزوهای هم منتشر کردیم مشتمل بر سرگذشت خودنوشت ایشان و فعالیتهای فرهنگی ایشان در پاریس، برلین و لندن. علامه قزوینی از هر فرصتی استفاده میکرد و بنا به گفته ایشان اولین فرصتی که به او داده شد، توسط برادرش بود که در آن هنگام شغل دیوانی داشت و وی را به لندن دعوت کرد. وقتی مرحوم قزوینی به آنجا رفته بودند، در موزه بریتانیا خود را در برابر اقیانوسی از اطلاعات و کتاب دیده بودند. با توجه به سابقه ایشان و تسلطشان به زبان عربی و فارسی در مدرسه معیر در خیابان سید نصرالدین یا خیام امروزی، که درسهای طلبگی را نیز آنجا آموخته بودند، از این فرصت سود جستند.»
محقق در بخشی دیگر از سخنان خود به مدرسه معیر اشاره کرد و گفت: «این مدرسه را من یک بار با آقای دکتر مهدوی دامغانی دیده بودیم تا ببینیم به چه کیفیت بوده و مرحوم قزوینی چه هوایی را استنشاق میکرده، در سالهای 24 و 25. دفعه بعد زمانی بود که شهید مرتضی مطهری از قم هجرت کرده بودند به تهران و هنوز شغل مرتبی نداشتند. خب، بعدها خطیب زبردستی شدند؛ اما در آن اوایل اشتغال خاصی نداشتند. سید عبدالله انوار هم دنبال معلم خوبی بود که بتواند از این طریق شرح منظومه حکمت شیخ هادی سبزواری را بخوانند که آخرین کتاب درسی بود که برای طلبهها نوشته شده بود و از زمان چاپ اول آن در زمان ناصرالدین شاه حداقل 10 بار چاپ سنگی شده بود تا آنکه ما توانستیم ترجمه انگلیسی آن را در انتشارات دانشگاه تهران به چاپ برسانیم و به این ترتیب بعد از 800 سال نظام منسجم فلسفی اسلام وارد جهان غرب شد. و خلاصه آنکه سیدعبدالله انوار را به آقای مطهری معرفی کردیم تا از مجلس درس ایشان بهرهمند شوند. و آخرین کسی هم که در مدرسه معیر بود، آمیز هادی آشتیانی بود که در مدرسه سپهسالار قدیم درس میداد و تا قبل از شهریور 20 شبها میآمد و اینجا تدریس میکرد و افرادی هم که در آن مدرسه ساکن بوند، همه از فضلا بودند. بنابراین زمانی که مرحوم قزوینی در تهران دروس طلبگی و حوزوی را شروع کردند. تهران مرکز علمای بزرگ بود. شاید ما شانس این را داشتیم که به برخی از بازماندگان آنها رسیدیم. مرحوم قزوینی در یک چنین فضایی تربیت شده بود و ایشان در شرح حال خودنوشت خویش مینویسد که از آغاز جوانی علاقه زیادی به ادبیات و نظم و نثر عربی داشت و در نثر ایشان میتوان تعابیر نادر عربی را یافت. وی صرف و نحو عربی را نیز به خوبی آموخته بود و بعد وارد درس منطق شده بود و از مکتب کسانی چون شیخ هادی نجم آبادی بهره گرفته بود و این فضا مملو از علم و دانش بود و مرحوم قزوینی بهره کافی از استادان زمان خود گرفت و این شانس هم برایشان پیدا شد که به انگلستان رفت و افراد زبدهای آنجا بودند. از آن جمله ادوارد براون که علاوه بر چهار جلد کتاب تاریخ ادبیات، اسلام در ایران را نیز نوشت که به فارسی ترجمه شد و براون دروازه دیگری به روی قزوینی گشود. و بعدها که به پاریس و از آنجا به آلمان رفت، در حقیقت به سه کشوری که در آن زمان شرقشناسی قرن نوزدهم را در همه مباحث به اوج خود رسانده بودند. مرحوم قزوینی نیز شیوه تصحیح و مقابله متون را از آنان آموخت. بدین معنی که هنگام تصحیح متون قدیم ترین نسخه را پیدا کند که یا به خط خود مؤلف یا شاگردان و یا معاصران مؤلف باشد و هر چه زمانش قدیمتر بهتر. بعد نسخهای را مبنا قرار دهد و تفاوتها را با نسخههای دیگر در پاورقی یادداشت کند. اما این روش هزار سال پیش در اسلام وجود داشته که بعدها منسوخ شده تا بدانجا که نسخهها بدون توجه به تفاوتها و بدون اعتنا به نسخههای خطی منتشر میشده و حتا تا همین اواخر کتابهای کلامی بدون توجه به تصحیح انتقادی چاپ میشد. اما با وجود چنین تفاوتها و عدم توجه به آنها، پایه علم متزلزل میشد. مرحوم قزوینی به این مسأله توجه بسیار کرد. اما چیزی که من امروز میخواستم به آن اشاره کنم، این بود که روش تصحیح انتقادی متجاوز از هزار سال پیش در جامعه اسلامی وجود داشته و چیزی نبوده که از غرب بیاید، شاید هم غرب بعدها به این شیوه توجه نشان داد. برنارد اشتراسه یکی از کسانی بود که به دنبال قواعد تصحیح انتقادی و نشر کتاب بود و هنگامی که از وی دعوت شد تا به قاهره بیاید و این شیوه را تدریس کند، نسل جدید مصر نیز توانست متون قدیم را مثل شفای ابن سینا با این شیوه تصحیح کند. کسانی هم بودند که با واسطه یا بی واسطه از اشتراسه آموختند و به این ترتیب و با یاری اشتراسه 129 کتاب از جالینوس از زبانهای یونانی یا سریانی به عربی ترجمه شد. به هر حال جهان اسلام نیز با این شیوه آشنا بود؛ اما این آشنایی برای قرون متمادی از یاد رفت تا آنکه کسی چون اشتراسه آمد و به یاد همگان آورد و بعد هم مرحوم قزوینی از این شیوه سود جست.»
سپس در بخشی دیگر از این مراسم دو نوازنده جوان، مهدی فیروزیان با سهتار و بهناز محبوب با تنبک قطعهای از زندهیاد پرویز مشکاتیان نواختند و سرانجام بخشی از فیلم مستندی که مجید عاشقی از زندگی علامه محمد قزوینی ساخته و هنوز به اتمام نرسیده، به نمایش درآمد.
http://bukharamag.com/topics/bukhara_evenings/%D8%B4%D8%A8-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C
مراسم بزرگداشت علامه محمّد قزوینی/ انجم
زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی علامه محمّد قزوینی
تاریخ برگزاری: 29 دی ماه 1378
http://anjom.ir/bozorgdashtha/423-mohamad-qazvini.html
علامه محمد قزوینی در سرای اهل قلم/ ولایت نیوز
شب شعر مرکز هنرهای ادبی عبید در تالار سرای اهل قلم استان قزوین برگزار شد.
در این جلسه که با حضور محمدحسین شفیعیها مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان و جمعی از علاقهمندان به شعر و ادب شکل گرفت، محمدعلی حضرتی مجری برنامه به مناسبت شصت و سومین سالگرد درگذشت علامه محمد قزوینی نکاتی را دربارهی وی بیان کرد و افزود: بیتردید محمد قزوینی به خاطر تسلط بر زمینههای مختلف علوم، استادی علامه محسوب میشود. او همپای دهخدا به تحصیل علم در محضر شیخ هادی نجمآبادی پرداخت، محمد قزوینی در فقه و اصول از برخی مراجع روزگارش مانند حاج میرزا حسن آشتیانی و شیخ فضلا... نوری بهرهها برد. در تاریخ و جغرافیای تاریخی و حتی طب ایرانی و سنتی، گیاهشناسی، ریاضیات و منطق بسیار حاذق بود و علاوه بر فارسی و عربی به چهار زبان انگلیسی، فرانسه، آلمانی و سریانی نیز تسلط داشت. گستردگی دانش علامه قزوینی با روشمندی صحیح در پژوهش و تصحیح متون آمیخته شده به طوری که وی نخستین کسی بود که تصحیح متون به شیوهی انتقادی و روشمند را در بین ایرانیها رواج داد. محمد قزوینی در دورهی یکهتازی مستشرقین غربی با انتخاب یک متن پرنسخه (دیوان حافظ) تصحیحی را عرضه کرد که هنوز هم به تعبیر حافظشناسان بزرگ، معتبرترین و دلپسندترین نسخهی حافظ برای ایرانیها به حساب میآید. از جمله کارهای درخشان و ماندگار محمد قزوینی تصحیح متون مختلف از جمله تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی است، که به لحاظ ادبی و تاریخی بسیار مهم است و زوایای پنهان تاریخ ایران در قرنهای پنجم و ششم و نیمهی هفتم را کاملا روشن میکند. قزوینی جلد اول و دوم تاریخ جهانگشا را در هلند تصحیح و منتشر کرد و بعد از وقفهای شش ساله جلد سوم آن هم منتشر شد. مدتها بعد وقتی از او درباره این وقفه سوال کردند پاسخ داد که به دلیل رسیدن به یک بیت عربی که گویندهاش مشخص نبود مجبور شده به جستجو و تحقیق در تمامی متون و دواوین شعرای عرب بپردازد و بعد تصحیح را انجام دهد. این دقت و ریزبینی است که محققی را مانند محمد قزوینی برجسته و آثارش را ماندگار میکند. نکتهی بسیار مهمتری وجود دارد و آن پرورش شاگردانی در همین زمینه و ایجاد جریانی است که توانست تصحیح متون فارسی و ایرانی را از دست اروپاییها دربیاورد. بعدها هیچ ایران شناس اروپایی با دیدن این همه توان علمی در ایران جرات نکرد که متون ادب فارسی را برای تصحیح انتخاب کند، به همین جهت علامه محمد قزوینی در تاریخ فرهنگ ما نامی درخشان و ماندگار است. محمد قزوینی شخصیتی بود که دانشگاهیان و دانشمندان بسیاری به او اظهار علاقه میکردند و وسعت دانشش به حدی بود که همه خود را شاگرد او میدانستند و در رثای ایشان مرثیههای زیادی گفتند، که دو مرثیه جاودانه شده است، یکی اثر استاد بدیعالزمان فروزانفر و دیگری یک قطعه مرثیه اثر زندهیاد جلالالدین همایی است.
در ادامه حمیدرضا سبحانینژاد داستان کوتاه طنزی را مرتبط با دفاع مقدس از مجموعه داستان کوتاه لبخند خاکی برای حضار قرائت کرد. .
سه شنبه 23 خرداد 1391
http://www.velaiatnews.com/?type=dynamic&lang=1&id=8116
خبر
سردیس علامه محمد قزوینی رونمایی شد/ ایسنا
21/10/1389
به گزارش خبرنگار بخش فرهنگ و ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در هشتادمین نشست از سلسله نشستهای مرکز پژوهشی میراث مکتوب که روز گذشته (دوشنبه، 20 دیماه) برپا شد و به رونمایی از کتاب «دستور الجمهور» اختصاص داشت، محمدعلی موحد از سردیس علامه قزوینی رونمایی کرد. همچنین با حضور ایرج افشار، محمود عابدی، محمدعلی موحد و اکبر ایرانی - مدیر مرکز پژوهشی میراث مکتوب- از جمشید ماهرنیا، مجسمهسازی که ساخت این سردیس را برعهده داشت، تقدیر شد.
اکبر ایرانی در این مراسم از فعالیتهای اهل ادبیات یاد کرد و گفت: یادگار چنین روزی، چهرهگشایی از سردیس علامه قزوینی است...
http://old.isna.ir/ISNA/newsview.aspx?id=news-1692346&lang=p&lang=p
فیلم زندگی علامه قزوینی آماده پخش است/ رای بن داک "وکیل مدافع پارس" به مدت 52 دقیقه با حضور استاد بهاالدین خرمشاهی، علی دهباشی، دکتر قاسم انصاری، دکتر رحیم چاوش اکبری، فروزان آزاد بخت، محمد علی نجفی و میلاد عظیمی به بخشی از زندگی و آثار علامه محمد قزوینی (1328 – 1256) پژوهشگر، محقق و مصحح متون کهن ادبی میپردازد. قزوینی بنیانگذار تحقیقات علمی در ایران معاصر است که 36 سال از عمر خود را به دنبال یادگیری علم، تحقیق و پژوهش در اروپا گذراند. از جمله آثار او در زمینه تصحیح متون ادبی و تاریخی می توان به تصحیح دیوان حافظ و تصحیح مجموعه 3 جلدی تاریخ جهانگشای جوینی اشاره کرد. وکیل مدافع پارس: نویسنده، کارگردان و تدوینگر: مجید عاشقی، تصویر: محمد عاشقی، صدا: فرشید فرجی، مدیر تولید: مسعود خواجه وند، مشاور کارگردان: منوچهر مشیری، گوینده متن: دکتر قطب الدین صادقی و آرزو روشناس، متحرک سازی: آرش هاشمی، ویرایش گفتار متن و مشاور تحقیق: سعید عاشقی، صداگذاری: حمید نجفی راد، تهیه کننده: سعید رشتیان. |
|
منبع: مهر | تاریخ: 06/11/1388 |
http://www.rybondoc.com/global/index/section/guest/module/news/lang/fa/catid/3/id/328/page/36
این پرونده از تاریخ 5/08/1391 تا 22/10/1391 گردآوری شده است.
گردآورنده: الهام مهرابی
Elhammehrabi2@gmail.com
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
http://anthropology.ir/node/11294