(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

مدلی فرهنگی برای نفوذپذیری مطلوب فضای خانگی

زهرا غزنویان
1.jpg

در یادداشت‌های پیشین، ابعاد مختلف نفوذپذیری فضای خانگی به جهت بصری، شنیداری، بویایی و کالبدی  مورد بررسی قرار گرفت. مشکلات فضاهای مورد بررسی به روایت تجربیات ساکنان، توضیح داده شد و در مواردی هم اشاراتی به نفوذپذیری مطلوب از منظر آن‌ها پرداخته شد. یادداشت حاضر به عنوان جمع‌بندی‌ای از کلیه مباحث پیشین، درصدد است تا مدلی برای فهم نفوذپذیری مطلوب از منظر فرهنگی ارائه دهد. این مدل گرچه ظرفیت بالایی برای بسط و تکمیل شدن دارد ولی به عنوان یک چهارچوب اولیه، برای طرح مسائل و مفاهیم مفید خواهد بود. بدون‌شک این مدل برای رسیدن به کمترین فاصله از واقعیت موجود، نیازمند نگاه‌های انتقادی و نیز تلاش‌های نظری سایر پژوهش‌های مشابه است.

از آن‌جایی که در ترسیم این مدل، مفاهیم و آموزه‌های پدیدارشناسانه، حضور زمینه‌ای غیرقابل اغماضی داشته‌اند در این‌جا و پیش از پرداختن به مدل، بخشی از عقاید آلفرد شوتس مورد اشاره قرار خواهد گرفت. او  از جمله اندیشمندانی است که سعی داشت با رویکردی پدیدارشناختی به توصیف جامعه بپردازد. شوتس، در یکی از تلاش‌هایش به تفکیک قلمروهای جهان اجتماعی پرداخت و براساس دو شاخص «نزدیکی» یا دردسترس بودن برای کنشگر و نیز «تعین‌پذیری» یا امکان نظارت کنشگر بر موضوع، جامعه را به چهار قلمرو انتزاعی مجزا تقسیم کرد:

  • قلمرو آیندگان[1]
  • قلمرو گذشتگان[2]
  • قلمرو معاصران دارای تجربه مستقیم[3]
  • قلمرو معاصران بدون تجربه مستقیم[4]

او معتقد است قلمرو آیندگان، جهانی کاملا نامتعین است که قابلیت تحلیل علمی ندارد و فهم کنش‌های مردمانش نیز عملا ناممکن است. درمقابل، قلمور گذشتگان تاحدودی قابل تحلیل علمی است گرچه فهم کنش‌های مردمان آن، دشواری‌های بسیاری دارد. با این‌حال، «فهم معاصران و از آن بیشتر، درک تفسیرهای کسانی که با آن‌ها تماس رودررو و بی‌میانجی داریم امکان‌پذیر است.» (ریتزر، 1383: 336) به همین دلیل، عمده توجه خود را معطوف بر همین قلمرو معاصران می‌کند و دو قلمرو دیگر، مقوله‌ای فرعی در مباحث شوتس محسوب می‌شوند.

اما منظور شوتس از تمایزی که داخل قلمرو معاصران قائل می‌شود چیست؟ Umwelt به قلمروی از جهان اجتماعی اشاره دارد که افراد در آن، روابط رودررو و مستقیم دارند، روابطی آزاد و خلاقانه و تاحدود زیادی پیش‌بینی‌ناپذیر.

شوتس گرچه به این قلمرو از جهان اجتماعی علاقه بیشتری نشان می‌دهد اما توجه خود را معطوف به آن نکرده و بیشتر درخصوص Mitwelt اندیشه‌ورزی می‌کند؛ قلمروی از جهان اجتماعی که افراد در آن، فاقد روابط رودررو با یکدیگر بوده و براساس قواعد، نمونه‌ها و ساختارهای مشخصی رفتار می‌کنند. این حوزه به تعبیر خود شوتس «جهان قشربندی ‌شده‌ایست که سطوح متفاوت آن، با درجه ناشناختگی مشخص می‌شود. هرچه سطح موردنظر، ناشناخته‌تر باشد روابط آدم‌های درگیر در آن را بیشتر می‌توان مورد بررسی قرار داد.» (همان: 337) ویژگی متمایز این قلمرو آنست که چون افراد به جای آدم‌های واقعی، با نمونه‌ها یا انسان‌واره‌ها روبه‌رویند دانش آن‌ها در مورد روابط اجتماعی، به صورتی مداوم تغییر نکرده و از ثباتی نسبی برخوردار است. به عنوان مثال، هر شخص درباره پستچی، معلم، دکتر، همسایه و... تصاویری در ذهن دارد که ارتباطی با یک پستچی خاص، معلم خاص، دکتر خاص یا همسایه خاص ندارند و عمومی و کلی هستند. این تصاویر به هر شخص می‌گویند که در هر موقعیت معین، چگونه باید کنش معینی را انجام دهد؟ به عبارتی دیگر می‌توان گفت که Mitwelt، قلمرو نقش‌هاست و قلمروی که فرد به جای مواجهه با فردی مشخص و یگانه در مقابل خود، با عضوی از یک نقش یا مقوله کلان اجتماعی مواجه است که می‌بایست مطابق با اصول پیش‌بینی‌پذیرِ از قبل مشخصی رفتار نماید. به عنوان مثال، زمانی که از «همسایه» به عنوان مفهومی عام استفاده می‌شود قلمرو Mitwelt  مدنظر است و زمانی که از آقا یا خانم خاصی که در همسایگی شخص قرار دارد نامی به میان آید قلمرو اجتماعی به Umwelt تغییر می‌کند.

 

با این مقدمه می‌توان به مسئله اصلی یادداشت حاضر بازگشت و به این سوال پاسخ داد که مدل نفوذپذیری مطلوب فضای خانگی، از منظر ساکنان کدام است؟ تحلیل یافته‌های حاصل شده از پژوهش کیفی نگارنده، گویای آنست که ساکنان خانه‌های مورد بررسی، به لحاظ فرهنگی، خواستار ارتباط تعریف‌شده‌ای بین درون و بیرون فضای خانگی هستند و گذشته از اختلاف‌نظرها و تفاوت‌ها، ساختار نسبتا مشترکی از نفوذپذیری را مطلوب تلقی می‌کنند؛ ساختاری که باید بتواند گشودگی خانه به عنوان «جهان خودی» را نسبت به بیرون به عنوان «جهان دیگری» تنظیم و کنترل نماید.

ساکنان، در دنیای شناختی خود، «بیرون» را به مقولات مختلفی تقسیم کرده و درباره گشودگی نسبت به آن، احساسات متفاوتی را با درجاتی متغیر بروز می‌دهند. در این تقسیم‌بندی «خانه» به لحاظ فرهنگی و روانی، معادلِ «خود» فرض می‌شود که در مقابل «دیگری» قرار می‌گیرد.

دیگری در پذیرفته‌ترین سطح و نزدیک‌ترین فاصله با ساکنان، طبیعت و عناصر آن، خصوصا آسمان است که در بسیاری از منابع، نماد ماوراء طبیعت و امر قدسی محسوب می‌شود. از جمله در اندیشه مارتین هایدگر یا کریستین نوربرگ شولتز آمده است. گشودگی نسبت به طبیعت و آسمان در اندیشه تمامی ساکنان، امری خواستنی و مطلوب عنوان شده به طوری که شاید درست‌تر آن باشد که مقوله مذکور، یعنی طبیعت و آسمان، ذیل عنوان «دیگری» طبقه‌بندی نشده و امتدادی از «خود» معرفی گردد.

در لایه بعدی، پس از طبیعت، «دیگران دور» هستند که ساکنان، با تساهل و تسامح نسبتا بیشتری با آن‌ها برخورد می‌کنند. بناهای شهری دورتر و یا عابرانی که ساکنان را نمی‌شناسند و خصوصا قرار نیست به صورت مداوم، روزمره و چهره‌به‌چهره با آن‌ها در تعامل باشند ذیل این مقوله جای می‌گیرند. آن‌چه در این‌جا دیگران دور نامیده شده را می‌توان دارای همپوشانی‌های قابل توجهی با مفهوم Mitwelt  شوتس دانست.

دورترین لایه اما «دیگریِ نزدیک» است که همسایه‌ها و افرادی را شامل می‌شود که در مجاورت ساکنان (چه داخل ساختمانشان و چه در همسایگی نزدیک) سکونت دارند. می‌توان گفت تمام ساکنان مورد مطالعه، مایل نیستند که این گروه نسبت به آن‌ها نفوذپذیر باشند؛ به این معنا که صدایشان را بشوند و حریمشان را ببینند. این، آزاردهنده‌ترینِ شکل نفوذپذیری از نظر آن‌هاست و با مفهوم Umwelt خویشاوند است.

طرح این مسائل، برای کسانی که شرایط فعلی معماری و خانه‌سازی در جامعه را به عنوان نوعی جبر ساختاری پذیرفته‌اند احتمالا، پیش‌پاافتاده و یا غیرمفید به نظر خواهد آمد ولی مطالعات فرهنگی در حوزه فضای خانگی، گویای آن هستند که بخش عمده‌ای از مشکلات روانی، فرهنگی و حتی اجتماعی جامعه، ناشی از همین بی‌توجهی به امر روزمره در معماری است. به عنوان مثال، در شرایطی که بخش عمده‌ای از نگرانی‌های ساکنان، نسبت به نفوذپذیری خانه‌شان نسبت به دیگران نزدیک یا همان همسایه‌های دیواربه‌دیوار است، نسخه پنجره دوجداره داده می‌شود که حتی اگر فضای درون را نسبت به بیرون و دیگران دور، عایق کند اما تضمینی برای رها شدن از صداهای دیگران نزدیک نیست و یا در همین شرایط، ضرورت تامین نور، برخی معماران را به سمت طراحی نورگیرهایی سوق می‌دهد که بیشترین نفوذپذیری بصری را در مورد دیگران نزدیک ایجاد می‌کنند. مثال‌هایی از این قبیل را می‌توان همچنان ادامه داد ولی جمع‌آوری همین مثال‌ها و مصادیق، خود نیازمند پژوهش‌های بیشتری در حوزه انسان‌شناسی معماری است.  

منابع:

  • ریتزر، جورج، 1383، نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی.
  • غزنویان، زهرا، 139، انسان شناسی فضای خانگی شهری؛ از مطلوبیت تا واقعیت، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: ناصر فکوهی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
  • شار، ادم، 1389، کلبه هایدگر، ترجمه ایرج قانونی، تهران، نشر ثالث.

 

 

[1] Folgewelt

[2] Vorwelt

[3] Umwelt

[4] Mitwelt

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.