کلود لوی استروس: ما ترجیح می دهیم همه چیزهایی را که با هنجارهایی که درونشان زندگی می کنیم، سازگار نیستند، از فرهنگ بیرون رانده و درون طبیعت بیاندازیم(نژاد و تاریخ، 1968).
انسان شناسی شناختی
انسان شناسی شناختی عموما بر جنبه های فکری ، عقلانی و منطقی فرهنگ، به ویژه از طریق مطالعات کاربرد زبان تمرکز میکند .محوریت زبان در انسان شناسی شناختی با ریشه¬های این زیررشته مرتبط است. انسان شناسی شناختی بیشتر به واسطه ی متودولوژی اش متمایز شده است؛ متودولوژیی که ازتلاش ها برای متناسب کردن روش های زبان شناسانه رسمی به سوی انسانشناسی زبان شناختی و جامعه شناختی سرچشمه گرفته است. این روش شناسی می¬انگارد که معقولات معنایی که به وسیله ی فرم های زبانی نشان¬دار شده¬اند با معقولات فرهنگی معنادار مرتبط¬ اند. همچنین، روش های انسان شناسی شناختی برای آشکار کردن معقولات فرهنگی معنادار در زبان، به روش های مردم نگارانه¬ی عام بسط داده شده (e.g. Duane and Metzger (1963)و نیز در برخی کارهای اخیر برعواطف و فرهنگ تمرکزداشته است. انسان شناسی شناختی به انسان شناسی زبان شناختی وانسان شناسی روانشناختی ، زبانشناسی ، زبان شناسی شناختی ، زبان- روانشناسی ،روان شناسی شناختی ،و دیگر علوم شناختی گره خورده است.
پیشینه:
انسانشناسی شناختی یک گرایش متاخر است، اما با ذهن ، فرهنگ و جامعه که در میان میدان علوم اجتماعی همواره به طور مستدام مورد مطالعه بوده اند، وابسته است .گرایش به روابط میان ذهن و تجربه ، حداقل می¬تواند تا کانت و لاک ردیابی شود. اسپربر( Sperber) (1985:2)ادعا میکند که فرضیه های انسان شناسی و روان شناسی، هر دو همراستا با تجربه گرایی لاک و در مقابلِ عقل باوری کانت قرار گرفته اند. بدین معنا که انسان شناسی و روانشناسی ، هر دو، باور دارند که ظرفیت های ذهنی به طور نامحدودی قابل انعطاف و پذیرایند و نیز ساختار و محتوای دانش به واسطه ی تجربه و محیط خلق شده است ؛هرچند که عقل گرایی کانتی، این را در نظر داشته که ظرفیت های شناختی بشر ، پیش از این، معقولات و اصولی داشته اند، که دانش بشر را شکل می¬داده و دامنه تغییرات آن را محدود میکرده است.
همچنین، انسان شناسی بواسی، گرایشات به ملاحظات شناختی، ذهنی و اندیشوی را در آمیخت و مطالعه¬ی ایده¬ها، باورها، ارزشها و کیهان شناسی ها را ارتقا بخشید.
می توان ادعا کرد که انسان شناسان درگیر با مطالعات فرهنگ و شخصیت مانند بندیکت،مید و لینتون به همراه انسان شناسان زبان شناختی متقدم تر ، مانند کروبر و ورف و ساپیر نیاکان انسان شناسی شناختی هستند . مکتب زبانشناسی پراگ و به ویژه کار سوسور ،یاکوبسن، تروبتسکوی وبعد ها چامسکی و بلوم فیلد نیز همگی نفوذی مستقیم بر انسان شناسان شناختی متاخر اعمال کرده اند.
برای خواندن این مطلب به صورت کامل در زیر کلیک کنید:
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
http://anthropology.ir/node/11294