هانری دو مونترلان : قدرت وجود ندارد، فقط سوء استفاده از قدرت وجود دارد، همین و بس.
پیرامون بازنمایی ایران و زرتشتی گری در کتاب" تاریخ مذاهب اسلامی" نوشته محمد ابوزهره
چندی پیش به مدرسه ندوهالعلما در شهر لکهنو در هند رفته بودم. این مدرسه یکی از مراکز اصلی تفکر اسلامی اهل سنت در شبه قارۀ هند است. مدرسه ای بزرگ با طلبههایی از سراسر دنیا که البته بیشترشان از کشورهایی آسیایی هستند. با یکی از طلبههای اردو زبان که صحبت میکردم از او در باب ایرانیها و زرتشتیها پرسیدم
، او آنها را مجوسان آتشپرست خطاب کرد. در آن لحظه نکته ای به ذهنم رسید که چه تصویری از ایرانیان و زرتشتیان در ذهنیت اسلامی و بهویژه اهل سنت وجود دارد، ذهنیتی که گاهی امروزه خودش را به گونۀ تعارض میان اعراب و ایرانیان نشان میدهد و به نظر میرسد که هنوز نیز اعراب نتوانستهاند تصویر مثبتی از ایرانی هم در وجه ایران باستان وهم در وجه ایران اسلامی در خود داشته باشند، گویی همیشه از این همسایۀ خود دلخور بوده اند و گاه کینه داشتهاند.
مساله تصویرهای ذهنی از "دیگری" امر مهمی در ارتباطات میان فرهنگی است. این موضوع بالاخص در تمدن هایی که بصورت مجمع الجزایری از فرهنگ ها و اجتماعات مختلف هستند این موضوع نقش مهمی در روابط درون تمدنی دارد. در تمدن اسلامی، مساله ایران واعراب است. مساله ای که به نوعی وجوه مذهبی و نژادی هم پیدا کرده است. برای این منظور فهم برخی تصاویری که در میان این فرهنگ ها از یکدیگر وجود دارد می تواند ما را به ریشه های فرهنگی و شناختی برخی رفتارهای اجتماعی و فرهنگی در قبال مساله ایران در کشورهای اسلامی برساند. شاید بتوان با فهم این ریشه ها گام هایی برای بهبود آنها برداشت. اینکه این تصاویر فرهنگی از دیگری ریشه در چه رخداد های تاریخی یا شرایط اجتماعی دارند، موضوع دیگری که فراتر از این نوشتار محدود بوده و نیازمند پژوهش های متعددی است. در این نوشتار به برخی منابع در اینباره با تاکید بر کتابی در باب فرقههای اسلامی که توسط نویسندهای مصری نوشته شده است، رجوع شده است.
موضوع ایران باستان و زرتشتیگری در نحلههای مختلف اندیشۀ اسلامی بازنمودهای متفاوتی داشته است. در سنت اسلامی، ایران باستان بیشتر با واژۀ مجوس که در اصل دلالت بر طبقهای روحانیون سنتی دارد شناخته شده است. مولفههای اولیۀ درک اسلامی از مجوسان، با آیین آتش، قربانی حیوان، ازدواجهای نسبی و مناسک تطهیر با آب و در مواردی تطهیر با ادرار گاونر همراه بوده است(Burgel, 1999).
در قرون اولیه تسلط اعراب بر ایران، این تسلط بیشتر امری سیاسی و اقتصادی بوده و زرتشتیان همچنان آتشکدههای خود را داشتند، اما بهتدریج اعمال فشارها و سرکوبهای اجتماعی از جانب اعراب بیشتر شد تا جایی که از قرن دوم اسلامی به بعد قیامهای متعددی از جانب جنبشهایی که ریشه در ایران و آیینهای باستانی داشتند شروع شد، جنبشهایی که بیش از همه نوعی اعتراض علیه نژادگرایی اعراب و قوممداری آنان بود. به تدریج از قرن سوم و چهارم فشارهای اعراب و حکام مسلمان بر مجوس بیشتر شده، طوری که عدهای مجبور به تغییر آیین شدند، عدهای زندگی در شرایط سخت تحت سلطه و اعمال فشار اعراب را پذیرفتند و عدۀ زیادی هم به هند مهاجرت کردند، جایی که میتوان از آن به خانه دوم مذهب زرتشت تعبیر کرد.
در برخی متفکران اسلامی که آشنایی نزدیکی با سنن ایرانی داشتند، تصویر مثبتی از ایران و زرتشتی گری ارائه شده است. شهرستانی در ملل و نحل تفسیری که از زرتشتیگری میدهد، آنها را یکتاپرست معرفی کرده است. بنابراین نظر نمیتوان آنها را مشرک یا دین منحرف دانست. مسعودی نیز در کتاب خود زرتشت را پیامبری با قدرت معجزه و پیشگویی دانسته و اشارتی هم به کتابهای آنها داشته است. بسیاری از متفکران مسلمان ایرانی از جمله فردوسی سعی در تبیین یکتاپرستی زرتشتی داشتهاند و هرگاه از آن صحبت کردهاند از این منظر و دیدگاههای یکتاپرستانه این مذهب بوده است(Burgel, 1999).
اما با همۀ این تلاشها، در کتابهای فرق اسلامی در مجموع میتوان گفت تصویر مثبتی از ایران باستان و مذهب آن وجود ندارد، که البته تحولات تاریخی بعدی و جریانهای شعوبیه و جنبشهای اعتراضی علیه سلطۀ نژادگرایانۀ اعراب، این تلقی منفی آنها را بعدی سیاسی نیز داده و سبب بسط و تعمیق آن شده است. و نزاع سیاسی رنگی مذهبی و فرهنگی هم به خود گرفته و از آنجا که رسانه های آن زمان و قدرت در دست حکام عرب مسلمان بوده، تصویری منفی از ایران و امور متعلق بدان در فضاهای فکری و فرهنگی و سیاسی شکل گرفته و بسط داده شده است.
در بطن این مخالفت با ایران نوعی قوممداری عربی و اختلاف شیعه و سنی وجود دارد، اختلافی که سبب پیوند تشیع با ایرانیگری و ایران باستان شده و در نهایت باعث طرد هردوی آنها می شود. به عنوان مثال در کتاب "تاریخ مذاهب اسلامی" نوشتۀ محمد ابوزهره، که نویسنده معاصر مصری است میتوان تصویر ضمنی منفیای از ایران باستان و زرتشتیگری و تا حدی در مراحل بعدی مذهب تشیع که بدان منتسب است را دید. او به نقل از محققی غربی و با تایید آن میآورد که "برخی محققان غربی ... ثابت می کنند که اساس مذهب شیعه، گرایشی ایرانی است؛ زیرا عربها معتقد به آزادیاند؛ در حالی که ایرانیان به سلطنت و حکومت موروثی در خاندان شاه ملتزم بوده و معنا و مفهوم گزینش خلیفه را اصلا نمیدانند" (1384: 65) این ایده ریشه ایرانی – انحرافی تشیع و مهمتر از برتری فرهنگی و فکری عرب را به تصویر می کشد. او در جای دیگری تشیع را محصول التقاط اندیشههای باستانی ایرانی وهندی و تمدنهای باستانی در سرزمین عراق دانسته(همان:64) و در جای دیگری به ریشههای یهودی در تشیع ااشاره می کند (همان: 66). ابوزهره نیز صریحا تشیع را تحت تاثیر اندیشه های سلطنتی ایران باستان دانسته است. او حتی دروزیان لبنان را که نوعی تشیع غالیانه دانسته، تحت تاثیر ایرانیان میداند(همان: 97).
نویسنده کتاب ایرانیان، به مثابه قومی دارای عقدۀ اینکه پیامبری از میان آنان برخیزد و این عقده را به برخی فرق اسلامی هم وارد را ترسیم می کند. از سوی دیگر مجوسان را مردمی میداند که ازدواج بین محارم و برادر و خواهر را مجاز دانسته (همان: 110). همچنین وی با بیان روایاتی بر این تاکید می کند که گمراهان و منحرفان درون گروههای فکری جامعۀ اسلامی "مجوس این امت هستند" (همان: 172). نکتۀ مهمی که وجود دارد در چندین موضع دیگر کتاب نیز او با اشاره به اندیشههای انحرافی در اسلام یا آنها را از ایرانیان دانسته یا اینکه همچنان منحرفین را "مجوس امت اسلام" دانسته است. به عبارت دیگر نوعی همارزی و توازی معنایی میان اندیشههای انحرافی و اندیشههای مجوسی هست و مجوس فرد یا اندیشۀ منحرف دانسته شده است. مجوسها افرادی اند دوگانه پرست و قائل به منشا خیر و شر (همان: 199). ایران نیز سرزمینی است که هم بذر بسیاری از اندیشههای انحرافی در آنها هست و هم زمینۀ مساعدی برای رشد بسیاری اندیشههای انحرافی است (همان: 191و 195) و ایرانیان در بسیاری موارد حاملان یا واسطههای نفوذ اندیشههای انحرافی به درون جهان اسلام بودهاند (همان: 223) و عدهای مجوسانی که به دلیل ترس یا هر دلیل دیگری مسلمان شده بودند، سبب رواج اندیشههای انحرافی و غیراسلامی در درون جامعۀ اسلامی و بروز فرقههای متعدد و بعضا منحرف شدند (همان:224) و اینان سبب گمراهی عدهای شدند (همان: 225).او حتی در بخشی در باب محاکمۀ افشین، مینویسد که "این داستان توطئههایی را که دشمنان اسلام در سر میپروراندند، ترسیم میکند" به تلاشی که در شرق خلافت اسلامی توسط گروههای منحرفی از مجوس و سایر اقوام آنجا انجام شد تا نور اسلام را خاموش ساخته اشاره میکند که "ایرانیان میخواستند با رواج اندیشه {های ادیان باستانی} پایههای دولت اسلامی را منهدم کنند". نویسندۀ کتاب، هرکس را علیه اعراب هم قیام کرده، فردی نادرست، بی ایمان و ستمکار دانسته است. در این راستا به جنبش مذهبی بهائیت در ایران که به نام اسلام و در حالیکه "قصدش منهدم ساختن اسلام" بود اشاره می کند (همان:359).
نویسنده این کتاب از اساتید برجستۀ دانشگاه الازهر بوده که تالیفات بسیاری در باب مباحث اسلامی دارد. اما آنچه که در پس این کتاب در باب فرق اسلامی وجود دارد، تصویر ایران و ایرانی که همچنان در ذهنیت عرب مسلمان متدین از خلال این کتابها بازتولید میشود. در ابتدای این نوشتار هم به خاطرهای از طلبهای در مدرسه ندوه العلمای هند اشاره کردم که همین چارچوب را در سطحی خردتر نشان می دهد. اینها بیانگر نقش قالب های فرهنگی در دریافت و کنش متقابل با دیگری است، نقشی که در جهان امروز باید بیش از پیش آن را جدی گرفت.
منابع:
ابوزهره، محمد (1384) تاریخ مذاهب اسلامی، علیرضا ایمانی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
Burgel, J. Ch. (1999) “Zoroastrians as Viewed in Medieval Islamic Sources” in Waardenburg (1999) pp: 202-212
Waardenburg, Jacques (1999) Muslim Perceptions of Other Religions, Oxford: Oxford University Press