(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

کنش هاى ورزشى و کنش هاى اجتماعى(1)

پیر بوردیو، ترجمه محمّدرضا فرزاد
activities-flag-football.jpg
بخش اول
این‏گونه مى‏اندیشم که بدون تحریف و مخدوش ساختن واقعیت مى‏توان کل دامنه فعالیتها و سرگرمیهاى ورزشى را، مثل راگبى، فوتبال، شنا، دوومیدانى، تنیس، گلف و غیره، در مقام «عرضه»اى که در برابر یک «تقاضا»ى اجتماعى قرار دارد، مورد بررسى قرار داد. اگر چنین الگویى به خدمت گرفته شود، دو دسته پرسش پیش‏رو قرار خواهد گرفت: اول آن‏که، آیا حوزه تولیدى که برخوردار از منطق و تاریخ خاص خود باشد تا در آن «محصولات ورزشى» تولید شوند، بدین‏معنا که آیا چیزى به عنوان عالم فعالیتها و سرگرمیهاى ورزشى وجود دارد که از نظر اجتماعى درک شود و در برهه معینى از زمان، قابل دسترسى باشد؟ دوم آن‏که، در چه شرایط اجتماعى، امکان دستیابى به «محصولات ورزشى» مختلفِ در حال تولید، چیزهایى مثل گلف بازى، خواندن مجله «لوکیپ»، اسکى روى چمن و یا مشاهده مسابقات جام جهانى در تلویزیون، فراهم مى‏شود؟ به بیان دیگر، چگونه این تقاضاى «محصولات ورزشى» تولید مى‏شود، چگونه مردم به «سلیقه»اى ورزشى مى‏رسند ــ حال چه در مقام فعالیت و چه در مقام چیزى تماشایى ــ و ورزشى را بر ورزش دیگر ترجیح مى‏دهند؟  قطعاً از رویارویى با این پرسش‏گریزى نیست مگر آن که انسان معتقد باشد که اصولاً نیازى طبیعى ــ نه فقط در جهت صرف انرژى عضلانى بلکه دقیقتر بگویم در جهت انجام این یا آن زورورزى و تلاش ــ هست که به یک اندازه در همه زمانها، مکانها و محیطهاى اجتماعى ـ فرهنگى جریان دارد. (براى ذکر گویاترین نمونه در اثبات تز «نیاز طبیعى»؛ مى‏دانیم که شنا، که احتمالاً اغلب مربیان ــ هم به لحاظ کارکرد اصیلش یعنى «نجات یک زندگى» و هم به لحاظ تأثیرات فیزیکى‏اش ــ از آن به عنوان ضروریترین فعالیت ورزشى یاد مى‏کنند، و هرازگاهى هم مورد بى‏مهرى و غفلت واقع شده، به ویژه در اروپاى قرون وسطى، حتى امروزه نیز باید به لطف «رقابتهاى» ملى ارضاء و در واقع تحمیل مى‏شود.) به بیان دقیقتر، بر طبق چه اصولى عاملان و کنشگران اجتماعى در لحظه‏اى معین از زمان، میان فعالیتها یا سرگرمیهاى ورزشى به عنوان نمونه‏هایى ممکن که به آنها پیشنهاد شده، دست به انتخاب مى‏زنند؟
تولید عرضه
به نظرم مى‏رسد که در ابتدا لازم است که با شرایط اجتماعى و تاریخىِ امکان ظهور پدیده‏اى اجتماعى که همواره آن را بدیهى و مسلّم فرض مى‏کنیم، آشنا شویم: «ورزش مدرن». به بیان دیگر، چه شرایط اجتماعى، پى‏ریزى مجموعه‏اى از موءسسات و نهادهاى ورزشى را ممکن مى‏سازند که به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به وجود فعالیتها و سرگرمیهاى ورزشى وابسته‏اند؟ این نظام، مجموعه‏اى از «انجمنهاى ورزشىِ» خصوصى یا عمومى را در بر مى‏گیرد که کارکردشان، ارائه و تأمین علائق اهالى ورزشى خاص و وضع و تعیین معیارهاى حاکم بر آن فعالیت است، یعنى تولیدکنندگان و توزیع‏کنندگان کالاها (تجهیزات، ابزار و لباسهاى ورزشى و دیگر وسایل...) و خدمات لازم براى رواج و اشاعه ورزش (معلمان، مدرسان، مربیان، پزشکان ورزشى، روزنامه‏نگاران مطبوعات ورزشى و دیگران...) و همچنین تولیدکنندگان و توزیع‏کنندگان سرگرمیها و کالاهاى مربوطه (تى‏شرت، عکس ستارگان عالم ورزش و...). حال باید پرسید چگونه این سیاهه متخصصان، که مستقیم یا غیرمستقیم از طریق ورزش امرارمعاش مى‏کنند، رفته‏رفته شکل گرفت؟ (سیاهه‏اى که حتى جامعه‏شناسان و مورخان ورزش نیز در آن جاى دارند ــ این مسأله احتمالاً به طرح این پرسش کمکى نمى‏کند.) به بیان دقیقتر، از چه زمانى این نظام عاملان و موءسسات ورزشى در این حوزه، به عنوان «عرصه رقابت» و محل برخورد میان عاملانى که بسته به موقعیتشان در درون این عرصه از علائقى خاص برخوردارند، به کار افتاد. اگر مسأله، همان‏طور که سوءالات من حاکى از آن‏اند، این باشد که نظام عاملان و موءسساتى که علائقشان در گرو ورزش است، گرایش دارد که همچون یک میدان یا حیطه عمل کند، پس نمى‏توان به طور بى‏واسطه از طریق مرتبط ساختن پدیده‏هاى ورزشى به شرایط اقتصادى و اجتماعى یک کشور، دریافت که این پدیده‏ها در لحظه معینى از زمان و در یک محیط اجتماعى معین، به واقع چیستند. تاریخ ورزش، تاریخ نسبتاً مستقلى است که حتى وقتى با وقایع مهم تاریخى و اقتصادى و اجتماعى رقم بخورد، باز ضرباهنگ، قوانین تکاملى، بحران و خلاصه سخن آن‏که گاه‏شمارى ویژه خود را داراست. یکى از وظایف عمده تاریخ اجتماعى ورزش، پى‏ریزى بنیانهاى واقعىِ مشروعیت نوعِ علم اجتماعىِ ورزش ــ به عنوان یک موضوع علمى متمایز است (که اصلاً خود آشکار و بدیهى نیست) آن هم از طریق تعیین این مسأله که با شروع از چه لحظه و از چه مجموعه شرایط اجتماعى، مى‏توان به معناى واقعىِ کلمه، از ظهور پدیده ورزش سخن گفت (آن هم در تقابل با انجام ساده انواع بازیها ــ معنایى که هنوز در لغت انگلیسىِ sport وجود دارد، اما همین واژه در کشورهاى غیرآنگلوساکسونى، در همان زمان، به معناى کلمه‏اىِ مصرف کنشهاى اجتماعى جدید و رادیکالى رواج یافت) چگونه این عرصه با منطق خاص خود و در حکم محل بُروز کنشهاى اجتماعى کاملاً خاصى پى‏ریزى شد؟ کنشهایى که خود را در دل تاریخ خاصى تعریف کرده‏اند و تنها در نسبت با همین تاریخ خاص مى‏توان آنها را دریافت. (به عنوان نمونه، تاریخ قوانین ورزشى یا تاریخ رکوردهاى ورزشى، واژه جالبى که یادآور نقش مورخانى است که بر اساس رسالت ضبط و ثبت و تجلیل از فتوحات برجسته، در ساخت حوزه‏اى خاص با فرهنگى اسرارآمیز مشارکت دارند.)
تکوین حوزه نسبتاً مستقلى از تولید و گردش محصولات ورزشى
به نظر مسلّم و قطعى است که تحول از فرم بازى به ورزش، به معناى دقیق کلمه، در تشکیلات آموزشِ مهیاشده براى «نخبگان» جامعه بورژوایى یعنى مدارس خصوصى انگلستان، رخ داد. این مدارس، محل تربیت فرزندان خانواده‏هاى اشراف یا قشرهاى فوقانى بورژوازى و آشنایى آنها با بازیهاى مردمى ــ یعنى مبتذل ــ بودند و به طور همزمان معنا و کارکرد این بازیها را تغییر مى‏دادند، دقیقاً به همان شکل که حوزه موسیقى علمى، رقصهاى محلى را دستخوش تغییر ساخت و آنها را در زمره فرمهاى ناب هنرى مثل «سوئیت» گنجاند: رقصهایى محلى مثل «بورى»1، «سارباند»2، «گه‏وات»3 و غیره. در توصیف مختصر ویژگیهاى این دگردیسى ــ یعنى در مورد «اصل» و جوهره آن ــ مى‏توان گفت که تمرینهاى بدنىِ نخبگان از اعیاد اجتماعى معمولى که در آنها بازیهاى محلى برگزار مى‏شد، جدا مى‏شوند (براى نمونه از جشنهاى کشاورزى) و بدین‏ترتیب از کارکردهاى اجتماعى خاصى محروم شدند (که پیش از هر چیز، کارکردهایى مذهبى بودند) که هنوز با شمارى از بازیهاى آئینى پیوند داشتند (مثل بازیهایى آئینى که در تعدادى از جوامع پیشا سرمایه‏دارى در مواقع خاصى از سال زراعى برگزار مى‏شدند). مدرسه، محل تحصیل و فراغت، جایى است که در آن کنشهاى بهره‏مندشده از کارکردهاى اجتماعى و ادغام‏شده در تقویم جیبى به صورت «تمرینهاى بدنى» درمى‏آیند، فعالیتهایى که فى‏نفسه، به نوعى، هدف‏اند، نوعى «هنر براى هنر جسمانى»، که با قوانینى خاص اداره مى‏شوند و ابداً به هیچ ضرورت کارکردى تقلیل‏پذیر نیستند و در یک تقویم خاص جاى مى‏گیرند. مدرسه نمونه اعلاى عرصه تحقق چیزى است که به آن «فعالیت الکى» مى‏گویند، جایى که فرد در آن، موضع‏گیرى یا نگرشى دور و خنثى نسبت به زبان و جهان اجتماعش اتخاذ مى‏کند؛ ژیمناستیک استفاده‏اى از تن را در نظر دارد که درست همانند استفاده مدرسى از زبان، نوعى هدف فى‏نفسه است. (همین قضیه بى‏شک نشان مى‏دهد که به چه علت فعالیت ورزشى، که شدّت تناوبش همراه با سطح آموزش افزایش مى‏یابد، هرگاه سطح تحصیلات فرد بالاتر باشد، همچون کنشهاى فرهنگى، با گذشت عمر آهسته‏تر تنزل مى‏یابد. مشخص شده است که اغلب در میان طبقات کارگر، انصراف از ورزش ــ فعالیتى که خصلت بازى‏گونه‏اش به نظر مى‏آید آن را به طور مشخص امرى مناسب حال نوجوانان ساخته ــ غالباً مصادف با ازدواج و ورود به دایره مسئولیتهاى جدّى دوره بزرگسالى است.) آن‏چه در خلال تجربه مدرسه و از آن به دست مى‏آید، نوعى کناره‏گیرى از جهان و دورى از عمل واقعى است، امرى که مدارس شبانه‏روزى بزرگِ طبقه «نخبگان»، شکل کاملاً پیشرفته آن را نمایش مى‏دهند و آن گرایش به عملى بى‏هدف است، و این گرایش، خود یک جنبه بنیادى از منش «نخبگان طبقه بورژوا» است، کسانى که همواره به صفت «بى‏غرض بودنِ» خود مى‏بالند و خود را با اتخاذ فاصله‏اى خودخواسته ــ که هم در هنر و هم در ورزش جلوه مى‏نماید ــ از علائق مادى مشخص مى‏سازند. «بازى منصفانه» به عنوان شکلى از بازى، ویژگى بازى کردن آنهایى است که آن‏چنان در کار بازى غرق مى‏شوند که فراموش مى‏کنند این فقط یک بازى است؛ آنهایى که «فاصله نقش اجتماعى»شان را همواره حفظ مى‏کنند، و همان‏طور که گافمن4 به آن اشاره دارد: این صفت در همه نقشهاى اجتماعى که براى رهبران آینده جامعه طراحى شده نهفته است. مستقل ساختن حوزه ورزش، همچنین با فرآیند «عقلانى‏سازى» همراه است، همان‏طور که وبر بیان مى‏کند، غایت این فرآیند فارغ از مسأله تفاوتهاى محلى و خاص‏گرایى، تضمین دو عنصر محاسبه‏پذیرى و پیش‏بینى‏پذیرى است. راهى آسان براى تشکیل فهرستى از قوانین ویژه و ارگانهاى تخصصى هم تصمیم‏گیرنده ــ که دست‏کم در آغاز ــ اعضایشان از میان «بچه‏هاى قدیمى» همان مدارس خصوصى برگزیده مى‏شوند. ضرورت و نیاز تنظیم فهرستى از قوانین ثابت و کاربست‏پذیر در سراسر جهان، درست زمانى حس مى‏شود که «مبادلات ورزشى» میان موءسسات آموزشى مختلف و سپس میان نواحى مختلف برپا شود. استقلال نسبى حوزه ورزش، تقریباً به شکل روشنى در دو قوه «خودگردانى» (self-administration) و «قانون‏گذارى» تثبیت مى‏شود؛ قوایى که بر سنتى تاریخى استوار است یا توسط دولت تضمین مى‏شود و موءسسات ورزشى اجراى این قوانین را به عهده مى‏گیرند. این نهادها واجد این حق هستند که معیارهاى اداره و برگزارىِ بازیها و مراسم را وضع کنند و با برخوردارى از حق کاربرد «قدرت تنبیهى» (توقیف، جریمه و غیره) از رعایت قوانین ویژه‏اى که نهاده‏اند اطمینان حاصل کنند. افزون بر این، آنها عناوین و القاب خاصى مثل «قهرمان مسابقات سراسرى» ــ در انگلیس ــ و مقام «مربى» را به افراد و تیمها اعطاء مى‏کنند. پى‏ریزى حوزه‏اى از کنشهاى ورزشى، با گسترش و توسعه نوعى فلسفه ورزش که الزاماً فلسفه‏اى سیاسى هم هست، در ارتباط است. نظریه «آماتوریسم»، در واقع، یک جنبه از فلسفه آریستوکراتیک ورزش به عنوان کنشى بى‏قصد و غرض است، کنشى در حکم نوعى فرجامِ بدون غایت، نظیر کنش هنرى، که در جهت تعیین فضائل مردانه رهبران آینده جامعه حتى شایسته‏تر از هنر است. (همیشه در باب هنر رگه‏اى زنانه وجود دارد: به پیانو و نقش آبرنگ، بانوهاى نجیب و جوان همان دوره دقت کنید.) ورزش به عنوان سازوکارى آموزشى در جهت تقویت حس شجاعت و مردانگى شناخته مى‏شود، سازوکارى براى «شکل دادن به شخصیت» و القاى «اراده معطوف به برون»، که نشانه یک رهبر حقیقى است؛ البته اراده معطوف به بردن در چارچوب قوانین. این همان «بازى منصفانه» است که به عنوان نگرشى آریستوکراتیک شناخته مى‏شود که بالکل به تعبیر عوامانه «پیروزى به هر قیمتى» مى‏تازد. به نظرم آنچه در این بحث (که پا به محدوده‏هایى فراتر از ورزش مى‏گذارد) محل نزاع است، تعریفى از تعلیمات بورژوایى است که با تعریف آکادمیک و خرده‏بورژوایى در تضاد است: «انرژى»، «شجاعت»، «قوه اراده» ــ فضائل پیشتازان و رهبران (نظامى یا صنعتى)، و شاید بیش از همه اینها، خلاقیت فردى و جسارتها(ى شخصى)، جملگى در تقابل با دانش، فضل و فرمانبردارى «مدرسى» قرار مى‏گیرند که نماد آنها مدارس نظام فرانسوى و قوانین انضباطى آنهاست. خلاصه آن‏که اشتباه است اگر از یاد ببریم تعریف مدرن ورزش، بخشى ذاتى از یک «آرمان اخلاقى» است؛ یعنى همان منش اخلاقى اقشار مسلط طبقه مسلط که در مدارس خصوصى معظم به ثمر مى‏نشیند، آن هم اساساً براى فرزندان روءساى صنایع خصوصى مثل مدرسه «اکول دو روشه»5 که سرمشق اصلى تحقق این آرمان است. بها دادنِ بیشتر به آموزش علمى در برابر آموزش حرفه‏اى، به منش فردى یا قوه اراده در برابر هوش، به ورزش در برابر فرهنگ، در عالم آموزش و تربیت، وجود سلسله‏مراتبى را تأیید مى‏کند که تقلیل‏پذیر به سلسله‏مراتبِ دقیقاً مدرسه‏اى (که از قطب دوم تقابلهاى فوق طرفدارى مى‏کند) نیست. و این مسأله، به بیانى، یعنى بى‏قدر و اعتبار کردن ارزشهاىِ اقشار دیگرِ طبقات غالب یا طبقات دیگر جامعه (به ویژه اقشار روشنفکر طبقه خرده‏بورژوا و «فرزندان معلمان» که رقیبان جدّى فرزندان بورژوازى در عرصه استعداد سرشار تحصیلى هستند)؛ یعنى پیش کشیدن معیارهایى دیگر براى «موفقیت» و اصول دیگرى براى مشروعیت بخشیدن بدان به عنوان آلترناتیوهایى براى «موفقیتهاى آکادمیک». تجلیل از ورزش به عنوان «بستر تربیتى شخصیت» و غیره، همواره متضمن نوعى ضدروشنفکرگرایى مشخص است. اگر به یاد آوریم که قشر مسلط طبقه مسلط همواره مایل است تا رابطه‏اش را با قشر تحت مسلط همان طبقه ــ روشنفکران، هنرمندان، اساتید ــ برحسب تقابل میان زن و مرد و محکم و ظریف تصور کند، که بسته به هر دوره تاریخى معنایى متفاوت دارد (مثلاً موى کوتاه / موى بلند، فرهنگ اقتصادى ـ سیاسى/ فرهنگ ادبى ـ اشرافى و غیره در روزگار ما)، آن‏گاه درمى‏یابیم که یکى از مهمترین معانى و دلالتهاى اعتلا و رواج ورزش و به ویژه اعتلاى ورزشهاى «مردانه»اى مثل راگبى چیست و خواهیم دید که ورزش مثل هر کنش دیگر، موضوع کشمکش میان اقشار طبقه مسلط و همچنین میان طبقات اجتماعى است.
در اینجا فرصت را غنیمت مى‏شمارم تا در اشاره‏اى گذرا بر این نکته تأکید کنم که تعریف اجتماعى ورزش محل مناقشه است. حوزه کنشهاى ورزشى، آوردگاهى است که در آن، آنچه بیش از همه مورد منازعه است، ظرفیت و قابلیت انحصارطلبانه در تحمیل تعریف مشروع و کارکرد مشروع فعالیتهاى ورزشى است: آماتوریسم در برابر حرفه‏اى‏گرایى، ورزش به عنوان عرصه مشارکت در برابر ورزش به عنوان عرصه تماشا، ورزشِ نخبه‏پسند در برابر ورزشِ عامه‏پسند. این حوزه، فى‏نفسه، بخشى از حوزه وسیعترِ کشمکشهایى بر سر تعریف «تن مشروع» و «استفاده مشروع از تن» است، منازعاتى که علاوه بر عاملان درگیر در کشمکش بر سرِ تعریفِ کاربردهاى ورزشى تن، اشخاص دیگرى را نیز شامل مى‏شود نظیر اخلاق‏گرایان و به ویژه روحانیان، پزشکان (به ویژه متخصصان سلامت جسمانى)، معلمان در وسیعترین معناى کلمه (یعنى حتى مشاوران راهنماى مسائل ازدواج و غیره) و حتى پیشتازان عرصه مد و سلیقه عمومى (طراحان لباس و غیره). نهایتاً باید این مسأله تبیین شود که آیا منازعات جارى بر سرِ قدرت انحصارى در تحمیل تعریف مشروع طبقه‏اى خاص از کاربردهایش و کاربردهاى ورزش، واجد ویژگیهاى ثابت و لایتغیر است یا خیر. براى نمونه، مى‏توان به تقابل میان حرفه‏ایهاى امر آموزش جسمانى (مربیان ژیمناستیک، ورزشکاران ژیمناستیک و غیره) و پزشکان اشاره کرد، به ویژه از لحاظ ارائه تعریف مشروع از تمرین ورزشى؛ تقابلى که میان دو گونه خاص از اقتدار یا اتوریته (تعلیمى در برابر علمى) که در ارتباط با دو گونه «سرمایه» خاص هستند، برقرار است. و یا مى‏توان به تقابل همیشگى میان دو فلسفه آنتاگونیست در زمینه کاربرد تن اشاره کرد. فلسفه زاهدانه‏اى که با عبارت متناقض «فرهنگ جسمانى» physique) (culture بر فرهنگ ضد جسم (antiphysis) ، ضد طبیعت، رفع انحراف، صداقت و تلاش و... تأکید مى‏کند و فلسفه «هدونیستى» دیگرى که طبیعت، جسم (physis) را متمایز مى‏شمرد و فرهنگ را به تن و فرهنگ جسم را به نوعى فرهنگِ «هرچه باداباد» ( "laiser-faire ) تقلیل مى‏دهد. به عنوان نمونه، امروزه مکتب «بیان جسمانى» ــ ضد ژیمناستیک ــ که به هوادارانش مى‏آموزد که قوانین انضباطىِ زائد و موانعى را که به همراه قوانین و از طریق ژیمناستیک معمول وضع و تحمیل مى‏شود برنتابند.
از آنجا که استقلال نسبى حوزه کنشهاى بدنى، بنا به تعریف، متضمن نوعى وابستگىِ نسبى است، درخواهیم یافت که افزایش گرایش به سوى یکى از دو قطب (یعنى قطب زهدگرایى یا قطب لذت‏طلبى) درون حوزه کنشهاى اجتماعى تا حد زیادى مبتنى بر وضعیت مناسبات قدرت در درون حوزه مبارزه براى تعریف انحصارى «تن مشروع» و به صورتى گسترده‏تر در حوزه مبارزه میان اقشار طبقه مسلط و طبقات اجتماعى بر سر اخلاقیات است. لذا پیشرفت حاصله در هر آنچه که به «بیان جسمانى» تعبیر مى‏شود تنها مى‏تواند در رابطه با پیشرفت زمینه‏هایى چون روابط والدین و فرزند و از آن‏هم شایعتر کل مسائل تربیتى فهمیده شود، یعنى پیشرفتِ سنخ جدیدى از اخلاقیات بورژوایى و نوعى آزادیخواهى در امر پرورش کودک و روابط پایگانى و جنسیت که از سوى اقشار رو به رشدِ طبقه بورژوا (و خرده‏بورژوا) به عنوان جانشینى براى سختکوشى زاهدانه (که عاملى سرکوبگر به شمار مى‏رود) تبلیغ مى‏شود.
مرحله اشاعه در میان عوام
ناگزیر بودیم در اولین مرحله خطوط کلى بحث را ترسیم کنیم که به نظرم تعیین‏کننده است، چرا که در عرصه‏هاى مختلفِ این حوزه، که مع‏الوصف کاملاً با هم تفاوت دارند، ورزش هنوز نشانه‏هاى خاستگاههایش را با خود دارد. ایدئولوژى آریستوکراتیک ورزش ــ به عنوان فعالیتى بى‏قصد و غرض که از دورنمایه‏هاى آئینى گفتار تجلیلى (Celebatory Discourse) تغذیه مى‏کند ــ نه فقط به پنهان‏سازى سرشت حقیقىِ سهمِ رو به گسترش کنشهاى ورزشى کمک شایانى مى‏کند، بلکه ورزشهایى مثل تنیس، سوارکارى، قایقرانى و گلف، بى‏شک امروزه نیز بخشى از محبوبیتشان را ــ درست مثل روزهاى آغازین ــ مرهون کارکرد متمایزکننده و، دقیقتر بگویم، مرهون دستاوردهایى هستند که در زمینه ایجاد تمایز به بار مى‏آورند. (اتفاقى نیست که اکثریت برگزیده‏ترین یا غیرعامى‏ترین باشگاهها، گرداگرد فعالیتهایى ورزشى سازمان یافته‏اند که به منزله دستاویز یا کانونى براى تجمع برگزیدگان عمل مى‏کنند.) حتى مى‏توان گفت که فواید متمایز در زمانى افزایش مى‏یابند که تمایز میان کنشهاى تحسین‏برانگیز و اشرافى ــ کنشهاى متمایز و شاخصى ــ مثل «ورزشهاى زیبا» و کنشهاى «مبتذل»ى که محصول مردمى و عامیانه شدن شمارى از رشته‏هاى ورزشى‏اند که در آغاز ویژه «نخبگان» بودند، مثل فوتبال (و تا حد کمترى راگبى، که شاید تا مدتها منزلت دوگانه و عضوگیرى اجتماعى دوگانه خود را حفظ کند) با تقابل روشنترى ترکیب شود، یعنى تقابل میان مشارکت در ورزش و مصرف صِرف سرگرمیهاى ورزش. مى‏دانیم که احتمال انجام یک ورزش پس از دوره بزرگسالى (دقیقاً بعد از آغاز مردانگى یا در پیرى) همزمان با تنزل فرد در سلسله‏مراتب پایگان اجتماعى‏اش کاهش مى‏یابد (همان‏طور که احتمال پیوستن به یک باشگاه ورزشى نیز)؛ حال آن‏که احتمال تماشاى به اصطلاح محبوبترین برنامه‏هاى ورزشى در تلویزیون، مثل فوتبال یا رگبى (البته پدیده حضور در استادیوم، از قوانین پیچیده‏ترى تبعیت مى‏کند) همزمان با ارتقاى فرد در سلسله‏مراتب پایگان اجتماعى وى، به طورى چشمگیر کاهش مى‏یابد.
هرچند هرگز نباید از اهمیت مشارکت در ورزش ــ به ویژه ورزشهاى گروهى مثل فوتبال ــ در میان طبقه کارگر و جوانان طبقه پایینِ متوسط غافل بود. لیکن نمى‏توان این واقعیت را نادیده گرفت که ورزشهاىِ به اصطلاح مردم‏پسند مثل دوچرخه‏سوارى، فوتبال یا راگبى نیز واجد کارکرد نمایشى‏اند (و بخشى عظیم از محبوبیت خود را مدیون مشارکت خیالىِ مخاطب هستند که بر تجربه قبلى از کنش و مشارکت واقعى استوار است). این رشته‏ها «محبوب»اند، اما بدین‏مفهوم که این صفت جا مى‏افتد که به محصولات مادى یا فرهنگىِ تولید انبوه اطلاق شود: ماشین، اسباب و اثاثیه منزل یا ترانه‏هاى موسیقى. خلاصه آن‏که، ورزش، این فرزند بازیهاى حقیقتاً مردمى ــ یعنى بازیهایى که توسط مردم خلق شده‏اند ــ مثل «موسیقى محلى»، به شکل برنامه‏هایى نمایشى که براى مردم ساخته شده‏اند نزد آنان بازمى‏گردند. از این رهگذر مى‏توانیم ماهیت ورزش به عنوان یک برنامه نمایشى در هیأت یک محصول تولید انبوه را روشنتر درک کنیم. همچنین سازماندهى سرگرمیهاى ورزشى به عنوان شاخه‏اى از «صنعت شو» میان برنامه‏هاى نمایشى نظیر بوکس حرفه‏اى یا شوهاى تلویزیونى و شمارى از وقایع ورزشى معتبر مثل رقابتهاى متنوع فوتبال اروپایى یا مسابقات اسکى بیشتر کمّى است تا کیفى. این امر به ویژه زمانى تحقق مى‏یابد که ارزشِ جمعى منتسب به رشته‏هاى ورزشى رایج به مخفى کردن مصرف و مشارکت در ورزش و نتیجتاً پنهان کردن کارکردهاى مصرف انفعالىِ صرف کمک نکنند. مى‏توان به صورت گذرا این پرسش را مطرح کرد که آیا برخى تحولات اخیر در حوزه کنشهاى ورزشى، بعضاً نتیجه سیرى تکاملى نیستند که من به سرعت خطوط کلى آن را ترسیم کردم. در نهایت، هر فرد باید به همه ابعاد مضمر در این واقعیت بیندیشد که ورزشى مثل راگبى (در فرانسه ــ هرچند همین امر در مورد وضعیت فوتبال آمریکایى در آمریکا نیز صدق مى‏کند) از طریق تلویزیون به یک برنامه نمایش توده‏اى تبدیل شده که براى افراد بیرون از محفل مشارکان دیروز و امروز پخش مى‏شود، یعنى براى مردمى که به شکلى نیم‏بند و ناقص از صلاحیت و استعداد ویژه لازم براى رمزگشایى درست آن برخوردارند. مخاطب «خبره» و آگاه، از آن میزان درک و فهم بهره‏مند است که بتواند آنچه را یک «آدم عادى» قادر به دیدن آن نیست، ببیند؛ آنجا که آدم بیگانه و خارج از گود، تنها خشونت و آشفتگى را مى‏بیند، فرد خبره وجود ضرورت را تشخیص مى‏دهد و بدین‏ترتیب در بطن صحت و درستى یک حرکت، اجتناب‏ناپذیرى غیرقابل پیش‏بینى یک آرایش موفق یا ارکستراسیون معجزه‏آسیاى یک استراتژى تیمى و لذتى به همان میزان عمیق و فرهیخته کسب مى‏کند که یک عاشق موسیقى از اجراى مشخصاً موفقیت‏آمیز یک قطعه محبوب خویش. هرچه ادراک سطحى باشد، از تعمق در نمایش، در خود و براى خود، لذت کمترى دستگیر فرد مى‏شود و ما بیشتر به سوى جستجوى «هیجان» و کیش فتوحات بدیهى و مهارت عریان رانده مى‏شویم و مهمتر از همه از این طریق ادراک ما به صورتى انحصاریتر به آن بُعد دیگر نمایش ورزشى یعنى «تعلیق و اضطراب در مورد نتیجه» معطوف مى‏شود و از این رهگذر، بازیکنان و به ویژه سازمان‏دهندگان مسابقه، به کسب پیروزى به هر قیمتى ترغیب مى‏شوند. به بیان دیگر، همه‏چیز نشان از آن دارد که در ورزش نیز، مثل موسیقى، گسترش حیطه مخاطبان همگى به وراى حلقه آماتورها، موجب تقویتِ حکومت حرفه‏ایهاى تمام‏عیار مى‏شود.
در واقع، پیش از طرح هرگونه تحلیلى از تأثیرات، باید به شکلى دقیقتر علل و عوامل تعیین‏کننده تحولى را شناسایى کنیم که به موجب آن ورزش، به عنوان نوعى کنش نخبه‏گراى ویژه آماتورها، به نمایشى بدل شد که از سوى حرفه‏ایها براى مصرف توده‏ها تولید مى‏شود. و در این راه، صرفِ به کار بستنِ منطقِ نسبتاً مستقل حوزه تولید کالا و خدمات ورزشى کفایت نمى‏کند، منطقى که به بیان دقیقتر عبارت است از رشد و بسط صنعتِ سرگرمیهاى ورزشى در محدوده این حوزه که غایت آن افزایش کارآیى و درآمد در عین کاستن از خطرات و تهدیدهاست. این امر به طور خاص به ضرورت بهره‏گیرى از کارکنان اجرایى یا متخصص و فنون علمى مدیریت منجر مى‏شود، که به شکلى عقلانى تربیت و نگهدارى سرمایه جهانى بازیکنان حرفه‏اى را سازمان مى‏دهد. براى نمونه مى‏توان به فوتبال آمریکایى اشاره کرد که در آن تعداد خدمه و گروه مربیان و پزشکان و اعضاى روابط عمومى تیم از تعداد گروه بازیکنان بیشتر است، و تقریباً همواره به عنوان رسانه‏اى تبلیغاتى براى تبلیغ تجهیزات ورزشى و صنعت خدمات ورزشى عمل مى‏کند.
در عمل، توسعه فعالیتهاى ورزشى، حتى در میان اعضاى جوانتر طبقه کارگر، بى‏تردید، خود تا حدى از این واقعیت ناشى مى‏شود که ورزش از قبل گرایش داشت تا، در مقیاسى بس بزرگتر، دقیقاً همان کارکردهایى را تحقق بخشد که در پس امر «ابداع» ورزش در مدارس خصوصى انگلستان اواخر قرن نوزدهم نهفته بودند. حتى پیش از آن‏که آنها ورزش را، در راستاى باور ویکتوریایى، راهى براى «بهبود شخصیت فردى» تلقى کنند، دبیرستانهاى خصوصى، یا در اصطلاح گافمن «نهادهاى تام»، که باید در طول شبانه‏روز و هفت روز هفته به وظیفه نظارتى خود عمل کنند، ورزش را در حکم «راهى براى پُر کردن وقت» و راهى بصرفه و اقتصادى براى سرگرم کردن نوجوانانى تلقى مى‏کردند که تربیت آنان مسئولیت تمام‏وقت این مدارس بود. وقتى شاگردان در زمینهاى ورزش‏اند، نظارت بر آنها کارى ساده است. آنها مشغول فعالیتى سالم‏اند و بیش از آن‏که ساختمانها را تخریب کنند و یا معلمانشان را از پا بیندازند، خشم و خشونتشان را بر سر هم خالى مى‏کنند. بدین‏سبب است که یان ویبرگ7 نتیجه مى‏گیرد: «ورزش سازمان‏یافته، تا وقتى مدارس خصوصى وجود دارند، به حیاتش ادامه خواهد داد.» اگر این نکته را درنیابیم که این «شیوه بى‏اندازه اقتصادىِ» بسیج کردن، مشغول ساختن و کنترل جوانان، از قبل واجد این گرایش بود که به ابزارى و همچنین هدفى در مبارزات میان همه نهادهایى بدل شود که، کلاًّ یا جزئاً، توجه به بسیج و تسخیر نمادین توده‏ها و در نتیجه رقابت براى تسخیر نمادین جوانان سازماندهى شده‏اند؛ در این صورت از فهم این مسأله نیز درمى‏مانیم که محبوبیت ورزش و رشد موءسسات ورزشى ــ که بدواً بر پایه مشارکت «داوطلبانه» نباشد ــ چگونه تدریجاً تصدیق و شناسایى شدند و سپس از کمک مراجع عمومى بهره‏مند شدند.
نهادهاى مذکور شامل احزاب سیاسى، اتحادیه‏ها و کلیساها، و البته روءساى پدرسالار صنعتى مى‏شود، که با هدف تضمین مهار پیوسته و کاملِ جمعیت شاغل، نه تنها براى کارمندانشان، بیمارستان و مدرسه، بلکه استادیوم و تسهیلات ورزشى دیگر را فراهم کردند (شمارى از بازشگاههاى ورزشى با کمک و تحت نظارت کارفرمایان خصوصى تأسیس شدند، کما این‏که از نامِ شمارى از استادیومها چنین برمى‏آید). ما با رقابت و جدال بى‏وقفه در عرصه‏هاى مختلف سیاسى بر سر مسائل ورزشى آشنا هستیم، جدالى که از سطح روستا گرفته (که با چشم و هم‏چشمى میان کلوپهاى مذهبى و سکولار، و حتى در نمونه تازه‏تر آن، با بحث و مناظره بر سر اولویت‏بندى تسهیلات ورزشى، که البته خود یکى از مقولات موردبحث در کشمکشهاى سیاسى در مقیاس شهرى آن است، همراه است) تا سطح کشور، در مقام یک کل، در جریان است. (براى نمونه، به تقابل میان «فدراسیون ورزش فرانسه» که توسط کلیساى کاتولیک اداره مى‏شود و «فدراسیون امور ورزشى و تربیت بدنى توروویل» که توسط احزاب دست چپى اداره مى‏شود، توجه کنید.) مسلّماً همزمان با افزایش اعتبار و یارانه‏هاى دولتى و بیطرفى ظاهرى باشگاههاى ورزشى و مقامات رسمى آنها، ورزش در هیأتى مبدل به موضوع مبارزه سیاسى بدل مى‏شود. این رقابت یکى از مهمترین عوامل در توسعه نیازى اجتماعى یا مبتنى بر کشمکشهاى اجتماعى است، یعنى نیاز به کنشهاى ورزشى و همه تجهیزات و وسایل لازم و کارکنان و خدماتِ همراه با آنها. در نتیجه تحمیل نیازهاى ورزشى در نواحى روستایى از همه‏جا آشکارتر است، یعنى ظهور تیمها و تسهیلات ورزشى، تغییر وضع «باشگاههاى جوانان» و باشگاههاى «سالمندان»8 در این دوره و زمانه، تقریباً همواره نتیجه عملکرد خرده‏بورژوارى یا بورژوازى روستایى است، طبقه‏اى که در این‏جا فرصتى مى‏یابد تا خدمات سیاسى خود در زمینه سازماندهى و رهبرى را بر همگان تحمیل کند و سرمایه سیاسى مبتنى بر «شهرت» و «افتخار» را، که همواره به شکلى بالقوه قابل تبدیل به قدرت سیاسى است، انباشت یا حفظ کند.
تردیدى نیست که مردمى و عوامانه شدن مدارس «نخبگان» گرفته (جایى که مقام ورزش اکنون از سوى مشغولیات «روشنفکرى» که خود محصول مقتضیات رقابت اجتماعى است زیر سوءال رفته) تا موءسسات ورزشى توده مردم، با تغییر کارکردهایى که ورزشکاران و مدیران آنان به عمل ورزشى منسوب کرده‏اند، ضرورتاً همراه است و همچنین با نوعى دگردیسى در منطق کنشهاى ورزشى که با دگردیسى سطح توقعات و تقاضاهاى عموم در رابطه با استقلال فزاینده برنامه‏هاى ورزشى ــ در مقایسه با وضعیت کنونى یا پیشین ــ متناظر است. ستایش از «مردانگى» و کیش «روح تیمى» که به بازى راگبى مرتبط‏اند ــ بگذریم از آرمان آریستوکراتیکِ «بازى منصفانه» ــ معنا و کارکرد متفاوتى در مورد جوانان اشرافزاده و بورژواى مدارس خصوصى انگلستان و پسران روستائیان و کارمندان جنوب غربى فرانسه دارد. دلیل این امر صرفاً آن است که براى نمونه، یک حرفه ورزشى، که عملاً از خط سیر قابل قبول براى یک بچه بورژوا خارج است ــ و البته جداى از تنیس و گلف ــ یکى از چند مسیر حرکت رو به رشدى است که جامعه پیش روى بچه‏هاى طبقات تحت سلطه مى‏نهد. بازارهاى ورزشى براى سرمایه جسمانىِ این پسران همان نقشى را ایفا مى‏کنند که نظام ملکه زیبایى براى سرمایه جسمانى دختران. خاستگاه کیش کارگرىِ ورزشکارانى که اصالتاً از طبقه کارگرند، بى‏شک بعضاً با این واقعیت توضیح داده مى‏شود که این «قصه‏هاى موفقیت»، تنها مسیر سازمان‏یافته منتهى به شهرت و ثروت را براى جوانان طبقه کارگر نمادپردازى مى‏کنند. همه‏چیز بیانگر آن است که علایق و منافع و ارزشهایى که اهالى ورزش در طبقات کارگر و متوسط پایین، به حوزه اخلاقیات ورزش مى‏آورند، با ملزومات امرِ حرفه‏اى‏سازى (که البته مى‏تواند با اشکال مختلفِ آماتوریسم نیز همزیستى داشته باشد) هماهنگ‏اند و همچنین با «عقلانى کردن» امر آمادگى و اجراى فعالیتهاى ورزشى این فعالیتها به واسطه جستجوى حداکثر کارآیى (که میزان آن معیارهایى مثل «بردها» و «عناوین» و «رکورد»هاست) و به حداقل رساندن میزان ریسک و خطر تحمیل مى‏شوند. (و این به حداقل رساندن خود با بسط یک صنعت تولید سرگرمیهاى ورزشى خصوصى یا دولتى در ارتباط است.)

پایان بخش اول – ادامه دارد

 این مقاله نخستین بار در مجله ارغنون شماره 20 تابستان 1381 منتشر شده و مترجم آن را برای تجدید انتشار در اختیار «انسان شناسی و فرهنگ» قرار داده است.

 
 

 

 
Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.