(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

بررسی مدل دوگانه ی ترنر از زندگی اجتماعی

مهرناز رحمانی
images.jpg

تصویر: ترنر
چکیده: به نظر ترنر ارتباط افراد با یکدیگر یا از طریق مخالفت و بهره کشی است، یا از طریق عشق، افراد در یک خود آگاهی معنوی که در آن هیچ اثری از تفرد گرایی یافت نمی شود با یکدیگر متحد می­ شوند. از این رو باید،میان روابط هنجاری که مکانیکی و نا خرسند کننده اند و روابطی که متضمن نوعی وحدت عرفانی اند، یکی را برگزید و چنین به نظر می رسد که شق دیگری وجود ندارد. چنین منظری، نسبت به روابط متقابل و اهداف مشترک بی اعتناست و ما را از کشف امکانات لازم جهت ایجاد یک اجتماع انسانی واحد باز می دارد.

کلید واژه

ترنر، ساخت اجتماعی، کمون، زندگی اجتماعی

مقدمه

«مراد ترنراز مفهوم (ساخت اجتماعی) نظامی از روابط و منزلت های اجتماعی است، نظم و چینیش موقعیت هایی که متضمن نهادی شدن و تثبیت گروه ها و روابط می باشد.از این رو،وی یک تصورکارکردگرایانه و تجربه گرایانه از ساخت اجتماعی دارد که_ همان گونه که خود وی اذعان کرده است_ کاملا با تلقی لوییاستروس از این مفهوم متفاوت است و تلویحا می فهماند که این مفهوم در نظر او محدودتر ازآن چیزی است که مردم شناسان به کار می برند،چه در این مفهوم،ابعادی از زندگی اجتماعی که معمولا در انواع هنر و علوم انسانی مورد توجه قرار می گیرد،نادیده انگاشته شده است. بنابراین، ساخت اجتماعی از نظر ترنر تصوری از جامعه به عنوان یک نظام متفاوت از موقعیت های ساخت یافته ای است که متضمن نام سلسه مراتبی» و رابطه بهره کشی است»(a1974،ص 272) ترنر مفهوم کمون را نیز نوعی ارتباط میان افراد غیر عادی، تاریخی و واقعی بیان می کند. وی می نویسد:«این مفهوم، مفهومی غیر قابل بیان و معادل ناپذیر است و از این رو، ادعای وی این است که برای ارائه تعریفی از آن، ناگزیر باید به استعاره و تشبیه توسل جست. کمون ها در جایی ظاهر می شوند که ساخت اجتماعی موجود نباشد»(b1974،ص 113)

 ساخت اجتماعی و کمون

«همه جوامع انسانی تصریحا یا تلویحا به دو الگوی اجتماعی متقابل ارجاع می یابند. یک الگو الگویی است که جامعه را به عنوان یک ساخت حقوقی، موقعیت سیاسی و اقتصادی، مناصب، منزلت ها ونقش ها ملاحظه می کند که در آن افراد تنها به صورتی مبهم در وراء نقاب اجتماعی شان قابل شناسایی هستند. الگوی دیگر، الگوی است که جامعه را به عنوان یک کمون از افراد واقعی و غیر عادی، یعنی کسانی که هرچند قابلیت های فیزیکی و ذهنی متفاوت برخوردارند اما دارای انسانیت مشترک اند،ملاحظه می کند»(1967،ص93-111).

 ترنر بر آن شده است تا تمایزات میان ساخت و کمون را به عنوان مجموعه ای از تقابلات دو شقی بیان نماید، او برای ساخت ویژگی هایی همچون ایستایی، ناهمگنی، نابرابری، مالکیت، عرفی، غرور و تکبر، پیچیدگی و طبقاتی بودن را در نظر می گیرد و برای کمون ویژگی های: پویایی، همگنی، برابری، فقدان مالکیت، مقدس، تواضع و فروتنی، سادگی، گمنامی و ناشناخته بودن از حیث طبقه را در نظر می گیرد. ترنر جنبه ی کمونی زندگی اجتماعی را به عنوان واقعیتی که در قالب رویدادها  و جنبش های اجتماعی متنوع متجلی است، ملاحظه می کند، این رویدادها و جنبش ها را می توان به گونه ای مجزا بیان کرد. اول انکه ترنر کمون را به دوره ی آگاهی  از دوره های نظام آیینی گذر ارتباط داده است. ترنر بیان می کند که رئیس در فرقه ی(ndembu) چیزی جز کمربند مخصوص نمی پوشد و رئیس بزرگ تر چگونه با خشونت با او سخن گفته و رفتار می کند و به انجام کارهای پست متنوعی وادار می سازد.ترنر خاطر نشان می سازد که موضوعات متنوعی همچون خویشتن داری جنسی، اطاعت و فرمان بری، سرکوب و گمنامی از حیث طبقه به دوره ی آگاهی مربوط می شوند و ارتباط نزدیکی میان این آیین ها و ویژگی های سایر آیین های گذروجود دارد.

و آنچه در ارتباط با این دوره ی آگاهی جالب توجه است، وجود آمیزه ای مرکب از«حقارت و مقدس مابی، همگنی و صمیمیت می باشد»(همان،ص 82). ترنر نشان می دهد که آیین های پاگشایی و سایر آیین ها، نوآموزان را به یک مرحله ذهنی خالی از ادراک همچون الواح صاف و بی نقشی که دانش و خرده گروه بر آن حک شده است، تنزل می دهد. ترنر با تاکید بر«پیوند مشترک اصیل» انسانیت که گفته می شود درچنین آیین هایی وجود دارد، از استلزامات نظری این نوع تحقیر های رنج آور و فرمانبری و انقیاد  سخت نوآموزان از اقتدار حاکم، اجتناب ورزیده است. ترنر از منظر ساختی، دوره ی اگاهی را به عنوان افراد یا اصول هدایت گر که در«شکاف های ساخت اجتماعی» گرفتار آمده اند، معرفی می کند. دوم آ ن که کمون ها با بینش مربوط به وضعیت های حاشیه ای  و افراد غیر متهارف همچون شمن ها، غیب گویان و جادوگران، واسطه ها{در احضار ارواح}، کشیشان، راهبان و صومعه نشینان، هیپی و کولی ها ارتباط می یابند(موریس،ص345، 1383).

ترنر هیپی ها و صوفیان را دو نمونه از نمودهای کمون در نظر می گیرد و برای هر کدام ویژگی هایی را در نظر می گیرد. هیپی ها از نظر ترنر:«در جامعه ما، هیپی های شهری شده، آگاهی و وضعیت غیر متعارف را عمومیت داده و تداوم می بخشند، چه آن ها بیش تر بر روابط شخصی تاکید دارند تا بر وظایف و الزامات اجتماعی و پوشش و سبک زندگی خود را به گونه ای مجزا از نظم ساختی- اجتماعی انتخاب می کنند. هیپی بر خود انگیختگی و صمیمیت و هستی تاکید می کند و خود را از این احساس که کمون در مقابل ساخت است، رها می سازد(1974bص100). ترنر صوفیان را تجلی عینی کمون می داند. به همین دلیل صوفیان در همه ی ادیان جهانی نمود دوره ی آگاهی به حساب می آیند. و خارج از نظام ساختی قرار می گیرند و از نمادهای متنوعی که منزلت های حاشیه ای یا فرومایگی ساختی آن ها را نشان دهد، طرفداری و حمایت می کنند. ترنر سومین جنبه از تلقی کمون را چنین بیان می کند که گرچه می توان آن را با مفهوم کاریزما در نظر گرفت اما بیش تر به یک نهاد هنجاری تبدیل می شود.

چهارم آن که، زیارت ها به عنوان نهادهای اجتماعی خاصی که نوعا تجلی کمون هستند، ملاحظه شده اند؛ ترنر بیان می کند که زیارت ها پدیده های آگاهی هستند ویژگی های آگاهی را چنین تعیین می کند«1- معابد و اماکن زیارتی غالبا در محلاتی بیرون از اماکن معمول همچون تپه ها، غارها یا جنگل ها و غالبا به دور از مناطق شهری، یافت می شوند.2-زیارت خود به عنوان نوعی«انزوا گزینی از جهان» و در مقابل نظام ثابت و ساخت یافته زندگی روزمره ملاحظه می شود.3-مادامی که در مردم در حال زیارت اند بر برابری و برپیوند اجتماعی میان زائران تاکید می شود و تمایزات کاستی و منزلتی ایشان تر این حالت کم رنگ می گردد.4- اگرچه تعهد مندی همواره به عنوان موضوعی ناشی از انتخاب آزاد، مطرح است اما زیارت غالبا به عنوان یک وظیفه دینی و به عنوان نوعی توبه ملاحظه می شود.5- منطقه خاصی که یک معبد، زائران خود را بدان جلب می کند، نمایان گر اجتماعی وسیع تر از اجتماعات دینی محلی است و غالبا نیز طیف وسیعی از پیوندهای سیاسی و ملی را پوشش می دهد»(همان،ص 347). ترنر خاطر نشان می سازد که با بهبود وسایل حمل و نقل و امکانات ارتباطی و پیدایش وسایل ارتباط جمعی، زیارت در بسیاری از مناطق جهان اهمیت روز افزونی یافته است و هرساله هزاران انسان از معابد مشهور دیدن می کنند. ترنر چنین نتیجه می گیرد که زیارت ها مشابه آیین های پاگشایی در فرهنگ های قبیله ای هستند؛ و می نویسد«یک جریان ضد ساختی منظمی هستند که از نظام های فئودالی به ارث رسیده اند»(ص182).

و پنجمین ویژگی آن را چنین بیان می کند که کمون با بسیاری از اوصاف آگاهی مشابهت دارد و ویژگی هایی همچون تقلیل همه چیز به منزلت های یکسان، به حداقل رساندن تمایلات جنسی،الغا مقام و رتبه، پوشیدن لباس های یک شکل، فقدان ثروت، به حداکثر رساندن ویژگی ها و تمایلات دینی در مقایسه با ویژگی های عرفی و اطاعت کامل از پیامبر یا رهبر آیینی را به عنوان برخی وجوه مشابهت بر شمرده است.

آخرین و مهم ترین خصوصیت که به کمون ها یک خصیصه اساسا اثباتی اعطا می کند این است که ترنر،کمون ها را پیرامون روابط  و اجتماع من – تو مرتبط ساخته است. به همین دلیل کمون ها را می توان به عنوان نوعی ارتباط مساوات طلبانه تعریف کرد.ترنر بیان می کند«کمون ها پدیده های خود انگیخته، بی واسطه و واقعی اند یعنی به وسیله ی هنجارها شکل نیافته اند و نهادی نشده اند کمون طبق این تعریف اعتقاد به همان انسانی است که هیوم از آن سخن می گفت، انسانی که اشتیاق خود را به همگان ابراز می دارد و طالب ارتباط بی واسطه میان افراد با یکدیگر است به همین دلیل کمون را مجموعه ناهمگون ازپدیده های اجتماعی را در بر می گیرد و با استقلال داخلی بخش ها، جنبش ها و مقوله ی اجتماعی خاص و روابط میان فردی تعریف می شود»(b1974ص274).

ترنر پیرامون کمون تمایزاتی را هم میان الگوی اقتدار مذهبی بیان می کند او دو الگوی متمایز را مطرح می کند. الگوی اول، تمایز میان اقتدار سیاسی و اقتدار آیینی است. او شیلاک سودانی را که دارای مجموعه ای از مکان های آیینی بود و در عرصه ی تشریفات ملی متنوع همچون نصب پادشاه نقش قابل توجهی ایفا می کرد، به عنوان شاهد ادعای خود ذکر کرده است. این قبیل اماکن، کاملا از مراکز و اختلافات سیاسی به دور بوده و از این رو، دارای اقتدار آیینی و سیاسی «متکثر» بودند.

 از آنجا که اقتدار سیاسی در فرهنگ های قبیله ای همواره آیینی است، تمایز میان اقتدار سیاسی و آیینی با تمایز دومی که ترنر آن را کشف کرده، ارتباط نزدیکی می یابد. این تمایز دوم متضمن نوعی تقابل میان نسب پدر تبار(که با ثروت، اقتدار حقوقی، تابعیت سیاسی،امتیازات و الزامات آیینی همراه است) و خط «پنهان» یعنی ارتباط نسبی از طریق مادر نام نهاده می باشد. ارتباط میان یک شخص یا خویشاوند مادراش، متضمن ویژگی های روحانی و علایق و روابط متقابل است. ترنر معتقد بود که این تمایز، سرشت ساخت- کمون مورد نظر وی است.

نتیجه

ترنر معتقد است که کمون از طریق روابط شخصی مساوات طلبانه اعم از این این روابط در جنبش های دینی یا در ایدئولوژی آرمان گرایانه متجلی باشد، مشخص می شود و نیز بر آن است که عادی شدن این نوع روابط، نمایان گر نوعی انحراف و درغلطیدن به قلمرو ساخت است. قطع نظر از این واقعیت که برخی از تلقی های آرمان گرایانه، یک نظام طبقه بندی شده را فرض می گیرند، مساوی انگاشتن دین با کمون مطمئنا غیرقابل قبول است. نهادهای دینی غالبا و تا حد زیاد دیوان سالار و برخوردار از یک نظام سلسله مراتبی از نقش های آیینی، از جمله واقعیت های اجتماعی هستند که در بسیاری از جوامع، اهمیت بنیادین دارند. با این وجود، جای این سوال باقی است که این نهادها در کجا با تحلیل ترنر منطبق می شوند؟

مضافا این که، تحلیل های مبتنی بر داده های ناشی از مطالعات موردی رهیافتی را منعکس می سازد که فرض آن این است، آنچه بیش تر وجود دارد زندگی اجتماعی است نه ساخت اجتماعی.«ترنر این قبیل روابط ساختی را به عنوان پدیده های کاملا عملی و عاری از هرگونه خصیصه نمادی مورد بحث قرار داده است، با این که گرایش ها و الگوهای همکاری مشترک و روابط اجتماعی را که فاقد سلسله مرتب اند، کاملا مورد غفلت قرار داده است. ترنر روایط غیر رسمی، مساوات طلبانه و میان فردی را که بخشی از زندگی روزمره شمرده می شوند- و نشان گر ایده ی اجتماع هستند- تعمدا نادیده انگاشته است. همه روابط ساخت یافته مفروض ترنر، ناهمگن، غیر شخصی و از خود بیگانه کننده اند، هرچند هر چند در شکل گیری فعالیت های خلاق و کلیدی نقش اساسی دارند».

«ترنربه ظاهر مدعی است، که در فضای خارج از قلمرو آیینی هیچ نوع ارتباط شخصی{ انسانی} جز در میان فرقه های آرمان گرا وجود ندارد. این نگرش، ترنررا به درگیر شدن با مفروضات نویسندگانی همچون مارکس و لویس مورگان سوق داد، این دو تلویحا مدعی اند که جوامع مبتنی بر روابط خویشاوندی، اساسا جوامعی مساوات طلبانه اند. ترنر همچنین بر اساس این نگرش مدعی شد که ساخت(نابرابری) و کمون(دین معادل با اخوت) جنبه های مشترک همه جوامع بشری هستند. برخی از تفاوت های برجسته میان ساخت های اجتماعی به تدریج در حال زوال اند و الگوهای خویشاوندی جوامع قبیله ای- همچون ساخت- بی کم و کاست با بدترین نوع خودکامگی مساوی اند»(موریس،1383 ص 350).

 تلقی ترنر از کمون مشکل زا و گمراه کننده است. دیدگاه وی اساسا این است که دین و نظام های آیینی جنبه های رهایی بخش فرهنگ انسانی اند که با برادری، خلاقیت، برابریو رفاه و خوشبختی انسان مرتبط اند.از این رو، به اعتقاد وی، داشتن یک ساخت مشترک بر اساس نابرابری، بهره کشی و نقش های عرفی رسمی، این قبیل روابط خلاق را تصورا از دین و نمادگرایی(کمون ها) جدا می سازد. درعین حال ترنر به دلیل غفلت از جنبه های غیر رسمی و اشتراکی زندگی اجتماعی عرفی، نه تنها از هرگونه تبیین در خصوص ارتباط نزدیک میان دین و اقتدار سیاسی سرباز زده حتی ساخت خود نهادهای دینی را نیز خارج از حوزه تحلیل خود انگاشته است. و خلاصه آن که ترنر از درک ماهیت نماد گرایی دینی عاجز است. و در پایان می توان اذعان کرد که نظریه ترنر به واسطه مسلم انگاشتن یک دو گانگی صریح میان ساخت و کمون نه فقط به عنوان یک نظریه ی مدافع دین بلکه به عنوان یک چشم انداز مشابه با دین مطرح است.

کتابنامه

Turner.1974b. The Ritual process(1969).Harmondsworth:penguin Books.

موریس.ب(1383)؛ مطالعات مردم شناختی دین، ترجمه سید حسن شرف الدین؛ محمد فولادی قم، انتشارات زلال کوثر

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.