(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

ملت های بدون دولت

نجات اتحادی
200px-Boat_people_family.gif

مقدمه : در سده ی پیشین شاهد دگرگونی های بنیادینی در همه عرصه های زندگی انسان هستیم، یکی از مهم ترین و موثرترین این عرصه ها، عرصه ی سیاسی است. قرن بیستم، قرن وقوع جنگ های بزرگ، فروپاشی امپراتوریهای باقی مانده از سده ی پیشین، تاسیس سازمانهای جهانی و منطقه ای برای پیش گیری از تکرار جنگ های جهانی،گسترش نیروی ناسیونالیم و جنبش های ناسیونالیستی و استقلال طلب، پیدایش ساختار دولت رفاهی، تحول از سرمایه داری صنعتی به سرمایه داری مالی وغیره بوده است (بشیریه،1390، ص11) .

در این برهه زمانی با پیداش دولت های ملی به عنوان یک موجودیت سیاسی خود مختار، نظم اجتماعی سابق برهم زده شد . برخی از اقوام به عنوان یک دولت ملی به ثبت رسیدند و اقوام گوناگونی در پی مرزبندی ها چند پاره شدند، مرزبندی هایی که با تقسیم بندی های فرهنگی چندان تطابقی نداشت.«جنگ جهانی نخست کردها را چند پاره کرده است؛ آنها در هیچ دولتی اکثریت تشکیل نمی دهند .کردها در ترکیه، ایران، عراق و سوریه ، گروه اقلیت اند » (کتاک، 1386، 398).  در پی این تقیسم بندی ها و سیاست های همگن سازی که بعضی از دولت ها پیش گرفتند، اقوام بسیاری از بین رفتند . در واقع با یک نگاه اجمالی به این نکته پی می_ بریم که جهان امروزه از دولت های کمتر اما قویت ها و نژاد های بیشتری تشکیل شده است.

کتات در اثر خود  " انسان شناسی: کشف تفاوت های انسانی " عنوان می کند :

بیشتر دولت های ملی، بر اثر مهاجرت، فتح و استعمار، از جهت قومی همگن نیستند .کونور (1972) کشف کرده است که از 132 دولت ملی موجود تنها 12 دولت (9درصد) از جهت قومی همگن اند .در 25 دولت (19درصد)، یک گروه قومی 90 در صد جمعیت آنها را تشکیل می دهد. چهل درصد این دولت ها بیش از 5 درصد گروه قومی داشته اند . در یک بررسی بعدی، نیلسون (1985) پی برده است که تنها در 45 دولت از 164 دولت جهان (27 درصد) یک گروه قومی واحد بیش از 95 درصد جمعیت را تشکیل می دهند (کتاک،1386، ص399).  

این مسئله به خوبی برای ما روشن می سازد که در درون دولت های ملی ، قومیت هایی وجود دارند که از هیچ ملیتی بهره مند نیستند، مقاله ی حاضر در پی تشریح مفهوم "ملت بدون دولت" در انسان شناسی سیاسی ست .

 

حوزه ای که به تعبیر ژرژ بالاندیه « مستلزم اسلوب شناخت و معرفت "دیگری"، یعنی صورتهای سیاسی بیگانه است. ابزاری برای کشف و مطالعه نهاد ها و اعمال گوناگون است که حکومت بشری را تشکیل می دهند و نظام های فکری و نمادهایی را که بر اساس آن ها شکل گرفته اند، کشف و مطالعه می کند» (بالاندیه ، 1374،ص 11).

قوم و ملت :

در گفتمان های سیاسی، رسانه ای و گاه علمی قوم و ملت را یک مفهوم واحد و یا به جای یک دیگر به کار می برند، در صورتی که این دو مفاهیمی مجزا هستند . برتون اشاره می کند « دو واژه ملت و قوم، برای مشخص کردن مردم، جمعیت ها، گروه ها و اجتماعاتی به کار می روند که کاملا با یک دیگر قابل مقایسه اند .با وجود این از مقایسه آنها با یک دیگر، از قرار دادن آنها به موازات هم، و از برابر دانستن آنها با یک دیگر همواره خودداری می شود و این پیش از هر چیز در واژگان مشخص است.» (برتون،1380،ص27) به عنوان مثال بروس کوئن معتقد است گروه قومی گروهی است که اعضای آن ویژگی ­های فرهنگی یکسانی دارند. این ویژگی­ ها عبارت­ اند از دین، زبان و ملیت (کوئن، ۱۳۸۲: ۳۴۷).

جهان از قوم و نژاد های گوناگونی تشکیل شده است. ارائه ی یک تعریف از قوم و ملت بسیار ضروری است .  « قوم موجودی است جمعی که از همبستگی، اراده ای کمابیش روشن، قابلیت سازمان یافتگی، دفاع از خویشتن و تداوم یافتن برخوردار است.» (برتون، 1380، ص101). اقوام در برابر یک "دیگری" تعریف می شوند و احراز هویت میکنند این امر به زمینه های مشترکی چون باورها ، ارزش ها، رسوم و هنجارهایی باز میگردد که اعضای یک گروه قومی در آن مشترک اند. گروه های قومی می تواند یک دین واحد، زبان مشترک و تجربه تاریخی مشترکی داشته باشند .کتاک نشانه های یک گروه قومی را داشتن یک نام جمعی، اعتقاد به نیاکان مشترک، حس همبستگی و تعلق به یک سرزمین خاص به عنوان سرزمین مادری، که ممکن است گروه آن را در اختیار داشته باشد یا نداشته باشد ، می داند ( کتاک،1386،ص 393) .

قومیت از منابع اصلی معنا و باز شناسی در طول تاریخ بشر بوده است. در بسیاری از جوامع معاصر قومیت زیر بنای تفکیک ، باز شناسی و تبعیض های اجتماعی است، قومیت از سویی پایه و اساس قیام برای عدالت اجتماعی بوده و هست و از شوی دیگر پایه و اساس غیر منطقی تصفیه ی قومی(کاستلز، ج2 ، 1380،ص73).  آنتونی اسمیت قوم را گروهی می داند که «عقاید و باورهای همگانی درباره نیای مشترک، هویت فرهنگی و پیوستگی یه زادبوم معینی دارد» ( گیدنز، 1386، ص 640) 

تفاوت ضمنی و ریشه ای قوم با ملت از آنجایی نشأت گرفت که دولت های ملی شکل گرفتند و مشروعیت خود را  از ملت ها گرفتند، آنها  نام ملت ها را برای خود به ثبت رساندند و مفهوم ملت از یک گروه انسانی به یک نهاد اداره کننده آن منتقل شد .«مفاهیم جدید قوم و قومیت در دهه 60 قرن بیستم ظاهر شدند. یعنی پس از موج سوم تشکیل دولت های ملی در کشور های مستعمره ی سابق که پس از جنگ جهانی دوم و کاهش قدرت نظامی اروپای غربی به استقلال رسیده و دولت های مستقل خود را تشکیل داده بودند ]...[ قومیت و قوم گرایی در واقع در این زمان در مقابل مفهوم ملیت قرار می گرفتند که تبلوری از دولت ملی بود»  (برتون،1380،ص234) .

« مفهوم «ملت» ترجمه ای است از واژه ی Nation   که در زبان های اروپایی از ریشه لاتین Natio  و Nascere  به معنی «زایش» و «تولد» می آید »  (برتون ،1380، ص 242) . اکثر انسان شناسان مفهوم ملیت را را یک مفهوم عمدتا ابداع شده و همزاد دولت های ملی Nation State میدانند. « ملت را میتوان یک مجموعه بزرگ انسانی تعریف کرد که در یک پهنه جغرافیایی تحت یک مدیریت سیاسی اداره می شود. این مدیریت سیاسی خود از سوی آن مجموعه ی انسانی تعیین می شود» ( برتون، 1380، ص228). در واقع ملت یک برساخته ی اجتماعی است، برساخته ای که توسط اندیشه های ناسیونالیستی رشد و تقویت یافت . چناچه کاستلز در کتاب "عصر اطلاعات : اقتصاد ، جامعه و فرهنگ" : ملت را جماعت های فرهنگی که با تاریخ  و برنامه های مشترک در ذهن  مردم و خاطره جمعی آنها برساخته می شود (کاستلز،ج2 ،1380،ص71).

آکادمی فرانسه در سال 1694 واژه ملت را این گونه تعریف کرد : «مجموعه ساکنان یک دولت در یک کشور واحد که تحت قوانین مشترکی زندگی کرده و از زبان واحدی استفاده می کنند » (برتون، 1380،ص 243).  

دولت مدرن ، دولت ملی :

 دولت ملی در معنای اروپایی غربی تبلوری از مفهوم ملت بوده است،در واقع پیوند و ارتباط عمیقی بین دولت مدرن با ملیت و شهروندی برقرار است، دولت ها مشروعیت خود را از ملت ها می گیرند و قدرتشان توسط همین مشروعیت باز تولید می شود.گلنر ملی گرایی ، ملت و دولت ملت را محصول تمدن مدرن و سرچشمه آن را انقلاب صنعتی در اوخر سده هجدهم می داند(گیدنز، 1386،ص 639). اندرسون ملیت ها را اجتماع های خیالی میداند، ملیت هایی که حتی اگر به دولت تبدیل شوند با وجود احساس برادری همچنان اجتماع خیالی باقی می مانند زیرا به ندرت با یک دیگر ملاقات می کنند، اندرسون با مطالعه ی ملیت گرایی کشور های اروپایی متوجه نقش تعیین کننده زبان و فن چاپ در رشد آگاهی ملی می شود( گیدنز، 1386،ص399).

لاوی دو گروه از عوامل برونی و درونی که در یک فرآیند تاریخی به اصل حاکمیت دولتی انجامیده مشخص میکند و به یک دیدگاه در رابطه با شکل گیری دولت می پردازد : ظهور دولت برای نخستین بار از گردهمایی عوامل مناسب، اثرات جنگ و یا انباشت تعارض های دورنی خبر می دهد (ریویر ،1386،ص68).

ارائه ی تعریفی از دولت، مقدمه ی بسیار خوبی برای نشان دادن این تعارض ها و مشکلات تشکیل دولت مدرن است .«وبر دولت مدرن را در قالب های زیر تعریف می کند :

  • تشکیلاتی سیاسی با مشخصه نهادی ، پیوسته و غالب ؛
  • دارای کنترل کامل بر یک سرزمین
  • مدعی برخورداری از انحصار در به کار بردن زور فیزیکی، به برکت کالبدی از اشخاص قادر به استفاده از نیرو ( ارتش، پلیس، داد گستری)   
  • برخوردار از یک دستگاه دیوان سالارانه که به طور تمام وقت در خدمت مدیریت منابع و شبکه وابستگی های متقابل، اقتصادی ، حقوقی و فنی است ( حقوق عمومی، مالیات، آمایش فضاهای عمومی، آموزش و پرورش) » ( ریویر،1386،ص110)   

 دولت ها نقش مهمی در هویت بازی می کنند، انسان ها بدون داشتن ملیت و لوازم آن همچون پاسپورت ، کارت ملی و شناسنامه حضور خود را  ثبت و تعریف می کنند. ژاک شوالیه در رابطه با کارکردهای دولت  عنوان می کند که : « دولت چهارچوب انحصاری [اتباع] و اصل واحد هویت یابی [سیاسی] است و کلید اساسی و عنصر بنیادین انسجام جوامع به شمار می آید » (ریور، 1368،ص118).  

ملت بدون دولت :

ملت بدون دولت، People Without State  یا Statelessness Nation مفهومی است به قدمت ملت، پیش از شکل گیری ملت ها، قومیت ها در سرزمین خود و با رسم و رسوم، شیوه ی کنترل و.... به حیات ادامه می دادند، ملت بدون دولت پدیده ای است که شروعش با ملت گره خورده است، گیدنز این مساله را به صراحت بیان می کند: « دوام و پایداری اقوام مشخص در بطن ملت های استقرار یافته به پدیده ی ملت بدون دولت می انجامد. در این وضعیت بسیاری از خصوصیات اصلی یک ملت دیده می شود، اما کسانی که این ملت را تشکیل میدهند فاقد اجتماع سیاسی اند» ( گیدنز،1386،ص 641 ).

انحصار مفهوم ملی گرایی و اعمال ملیت گرایی تا کنون نتوانسته از توجه به ملی گرایی های اعتراض آمیز _تلاش ملت های بدون دولت برای رسیدن به دولت ملی _ بکاهد . دولت های ملی که ماهیتی محافظه کارانه دارند، در پی نفی قومیت ها و آمیزش عمومی، فرهنگی و بیولوژیک هستند، در چنین شرایطی دولت های بدون ملت  به زحمت  میتوانند از وجود، تداوم و شکوفایی خود دفاع کنند .

یکی از تعلقات قومی ای که موجب تداوم و بقاء گروه می شود، زبان است، در واقع « وحدت زبانی تضمینی است بر وحدت سیاسی و بر وحدت روانی» (برتون،1380،ص145). زبان به عنوان کلید ارتباطی بین اعضا، پپیوند دهنده گذشته و حال، نقش کلیدی و مهمی در بقا و گسترش فرهنگ قومی دارد . چنانکه دو سوسور در اثر خود با عنوان دروس زبان شناسی عمومی عنوان می کند : « خلق و خوی یک ملت بر زبان آن ملت تاثیر میگذارد و از سوی دیگر زبان است که تا اندازه ی زیادی ملت را می سازد» (برتون،1380،ص 88). نام یک کشور اغلب با زبان آن کشور گره خورده است و این نمایانگر اهمیت و وحدت بخشی زبان است. . اهمیت زبان به اندازه ای است که، در بسیاری از نقاط گوناگون جهان ، بسیاری از زبان ها صرفا در پی اراده یک گروه قومی برای ایجاد تفاوت با اقوام بزرگتر ایجاد شده و از زبان های تصنعی به شمار می روند که در برابر زبان های دیگر قرار می گیرد. نبود هویت زبانی مشکل بزرگی در راستای تشکیل دولت است اما مانع اصلی نیست . در این وضعیت ضرورت حفاظت از زبان های مورد تهدید و ایجاد استانداردهایی برای رشد و ترقی آن بیشتر جلوه می کند .

در واقع پیداش اقوام به پیدایش زبان ها وابسته است و همین امر زمینه ی بسیج اعضاء یک قوم، برای تشکیل دولت است که این خود در سرزمین خاصی میتواند به وجود بیاید ، عدم وجود پایگاه سرزمینی در دراز مدت تداوم یک گروه قومی را به خطر می اندازد و مانع اصلی بر سر راه تشکیل یک دولت یا زیر دولت است جنبش صهیونیتی در پی درک این مسئله به فراخوانی یهودیان در سراسر جهان و سپس ایجاد یک سرزمین برآمد. موانع اصل بر سر تشکیل یک دولت یا یک زیر دولت : عدم پیوستگی ، نبود پایگاه سرزمینی ، نبود هویت زبانی یا انسجام زبانی، است .

فرآیند تبدیل اقوام به ملت ها و سپس تشکیل دولت تحت تاثیر قوانینی چون رقابت ،گزینش ، اقتصاد و تمرکز صورت می گیرد .زوال و نابودی بعضی از اقوام و ملت ها به قدرتی که در این قوانین نشان می دهتد مرتبط است.در این صورت میتوان شاهد مهم ترین تظاهرات پدیده ی پویایی قومی بود ، یعنی اقوامی که در پی تشکیل دولت برای خود هستند.. نخستین مرحله در پویایی قومی، به رسمیت شناخته شدن گروه به مثابه یک جماعت و آگاهی به وجود خویش است آگاهی لازمه ی هستی گروه واقعی است، این آگاهی عموما با تعریف و تعیین محدوده های قومی با توجه به تنوع ، تقسیم های قبیله ای و کلانی و مسئله ی دفاع ارتقاء و وحدت بخشی به زبان  ایجاد می شود. اقوام برای تعریف و تمایز خود از دیگری اغلب با پذیرفتن یک نام، یا برگیری نام از زبان،  برای خود نمادی ایجاد می کنند، این نماد از ارزش بالایی برخوردار است و می تواند با سرود ملی و پرچم که نشانه های ابداعی هستند مقایسه شود (برتون،1380،ص99-115).

جهان امروزه به دو دسته از ملت ها تقسیم شده است : گروه های قومی بدون حاکمیت  و دولت های ملی که ملیت دارند و مورد پذیرش حقوق بین المللی . سازمان ملل متحد در پی حفاظت و دفاع از حق مردم بومی یا گروه های قومی بدون دولت، سال 1993 را « سال بین المللی مردمان بومیـان » اعلام کرد. در گردهمایی عمومی «سازمان بین الملل و مردم بدون نماینده» که در شهر لاهه هلند برگزار شد، 60 سازمان قومی حضور داشتند .این سازمان اقداماتی برای جلوگیری از نسل کشی ها در نظر گرفت . سازمان بین المللی کار علاوه بر اقدامات سازمان الملل متحد به تشویق هویت یابی قومی و بر حقوق جمعی اقلیت ها ( حق مالکیت زمین، منابع طبیعی و اعمال خودمختاری در امور داخلی و محلی ...)  تاکید دارد .اقداماتی که تا به امروز توسط سازمان های مختلف انجام شده است در حوزه های  حقوق فرهنگی و اجتماعی بوده است، حوزه ی حقوق سیاسی مرتبط با سازمان ملل متحد است حقوقی چون تعین سرنوشت و حاکمیت تنها در چاچوب وظایف این سازمان است که عملا  در این زمینه ضابطه ای پیش بینی نشده است. این سازمان تنها در موارد  انسان دوستانه و استثنایی، در حوزه سیاسی و امور کشور های عضو سازمان از حق دخالت خود استفاده می کند. در واقع  دخالت های صورت گرفته اغلب در حوزه های اجتماعی و فرهنگی به قصد محافظت از افراد و قومیت ها صورت می گیرد که همین مساله مستلزم دخالت در حوزه عملکرد سیاسی است، حوزه ای که عملا در انحصار دولت ها و حاکمیت هاست ( برتون،1380،ص105_106).  

همان طور که پیش از این گفتیم حوزه ی سیاسی عملا در انحصار دولت ها ست بر این اساس، دولت ها رابطه  ی متفاوتی با ملت های بدون دولت پیش می گیرند.

  • ممکن است دولت ملی معینی ، تفاوت های فرهنگی اقلیت ها ی داخلی خود را بپذیرد و تا حدی به آن ها اجازه ی فعالیت و رشد دهد. برای مثال میتوان به رابطه ی کشور بریتانیا با اقلیت های داخلی چون اسکاتلند و ولز اشاره کرد. در  بریتانیا فرهنگ متفاوت این اقلیت ها پذیرفته می شود وتا حدی نهادهای خاص به آنها اختصاص داده می شود.      
  • ملت های بدون دولتی که به نسبت گروه اول از خود مختاری بیشتری بر خوردارند. به عنوان مثال در کبک (ایالت فرانسوی زبان کانادا) و فلاندرز ( ناحیه آلمانی زبان در شمال بلژیک )هیئت های سیاسی منطقه ای از قدرت اخذ تصمیم گیری های مهم برخوردارند بی آنکه واقعا استقلال داشته باشند.
  • ملت های بدون دولتی که اصلا از طرف دولت های حاکم به رسمیت شناخته نمی شوند. در این وضعیت دولت حاکمه برای انکار رسمیت اقلیت به زور متوسل می شود. به عنوان مثال تبتی ها در چین که تاریخ فرهنگی خود را دارای قدمت چندین قرنی میدانند از این دسته هستند ( گیدنز، 1386، ص641_643).

برتون با بررسی اقوام مختلف و سرنوشت آنها بعد از ناسیونالیسم و تشکیل دولت های ملی، عنوان می کند که  اکثر اقوام پیش از به وجود آوردن یک نهاد سیاسی در سرزمین خاص از یک مرحله هم پیمانی می گذرند .در این مرحله گروهی از قبایل کمابیش تفکیک شده یا شهر های از هم جدا شده با یک پیمان فدرال به یک دیگر گره می خورند و نامی مشترک پیدا می کنند ، به وحدت آداب و رسوم خود آگاه می شوند و از یک گویش واحد استفاده می کنند، در ای ن صورت این اقوام به یک وحدت می رسند . به عنوان مثال گل ها ، ژرمن ها . مغول ها این مراحل را طی کرده و به وحدت رسیده اند . پیمان فدارالی در بسیار از مواقع باعث ایجاد وحدت نشده و بر عکس قوم دچار فروپاشی و تقسیم به واحد های پراکنده شده است ، در این حالت  این اقوام در حین تقسیم به اقوام دیگری با سرنوشت خاص تبدیل می شوند. گاهی اوقات فرآیند تقسیم به دست یک پویایی تشدید می شود. زمانی شاهد این پویایی هستیم که قوم در جست و جوی یافتن سرزمینی مساعد تر برای فعالیت های خود و در نهایت کسب خود مختاری توسعه و گسترش میابد، در این صورت به دلیلی پوپایی خود یا پویایی سایر اقوام پراکنده به سختی ممکن است یک سرزمین واحد را طلب کنند . سرنوشت  گروهی از اقوام پراکنده که در هیچ سرزمینی اکثریت جمعیت را تشکیل نمی دهند و در همه جا با سایر اقوام همزیستی می کنند، دشوار تر است. در این صورت احتمال حفظ قومیت و دستیابی به یک سرزمین بسیار کم است. (برتون،1380،ص 107-109)

با توجه به دسته بندی ها و توصیف وضعیت ملت های بدون دولت، این مفهوم را میتوان به این صورت تعریف کرد: گروهای قومی که در هیچ دولت_  ملتی اکثریت جعیت را تشکیل نمی دهند اما خواهان تشکیل دولت اند. این اقوام ممکن است به صورت  مشخص و پراکنده در چند دولت حضور داشته باشند به عنوان مثال کردها پیش از خودمختاری کردستان عراق در این دسته بودند، ممکن است جمعیت بومی یک استان مشخص در یک دولت بزرگتر را تشکیل بدهند یعنی به خودمختاری در داخل کشور ها رسیده باشند. یا به صورت خاص همچون مردم رومانی در سرزمین های مختلف پراکنده باشند. در واقع مردم بدون دولت ، مردمی هستند که تحت قانون هیچ کشوری تابعیت نداشته باشد .

ملت بدون دولت ملتی است که با غرور و افتخار ابدی  به دنبال دولت است، دولتی منحصر به خود و ریشه های قومی شان، ریشه هایی که توضیح دهنده ی هویت آنهاست . 

 

مردم بدون دولت در جهان امروز

اولین بار اروپایی ها با نیروی استعمار گری خود اعلام کردند: هر فرد ملیت و هویتی دارد که نشان گرمکان و ساختار حکومتی آن کشور است( میناهان،2002،صxviii).

«اگر چه بر اساس ماده 15  اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، هر کس حق دارد که دارای تابعیت باشد، با این حال یازده ملیون مردم بدون دولت در سراسر جامعه جهانی تخمین زده شده است. بدون تابعیت و شهروندی، ملت و مردم بدون دولت معمولا در عدم قطعیت زندگی می کنند، در هیچ کشوری قادر به حفاظت از حق و حقوق خود نیستند و در سیاست هیچ کشوری قادر به مشارکت معنی دار نیستند» (کرایمز،2008،ص1) .  

 یکی از مهم ترین مشکلات مردم بدون ملت  عدم شکل گیری هویت و به رسیمت شناخته شدن است .تعریف هویت فردی امروزه بدون هویت ملی امکان پذیر نیست، کارت شناسایی، پاسپورت و ...تاییدی بر این امر هستند، در صورتی که فرد فاقد این هویت باشد از تمامی حقوق شهروندی و ملی محروم می شود .حقوق های بدیهی چون حق خروج از قلمرو تولد، ازدواج، ثبت تولد کودک، به رسمیت شناختن مرگ و مراسم تدفین و...،  بدون هویت ملی فرد در هیچ سرزمینی هویت ندارد. کاستلز خاطر نشان می سازد که : « نهادی شدن گزینشی هویت در دولت تاثیری بسیار مهم و غیر مستقیم بر تمامی فعل و انفعلات دولت و جامعه داشته است، یعنی همه هویت ها قادر نیستند در نهاد های دولت منطقه ای و محلی سرپناهی بیابند » ( کاستلز،1380، ص328)

ملت بدون دولت همواره با یک وضعیت حقوقی، سیاسی و اجتماعی پیچیده همراه است. این افراد عموما در یک وضعیت وخیم انسانی سر می کنند. آنها از حقوقی چون مشارکت در روند سیاسی، محافظت، استخدام رسمی، مالیکت زمین محرومند و دسترسی ناکافی به تحصیل و بهداشت و درمان دارند. این افراد معمولا مورد خشونت جنسی و جسمی قرار می گیرند. تصویری که در مورد ملت بدون دولت ارائه می شود، نمایانگر محرومیت و تبعیض است . (کرایمز،2008،ص2_3)

 

ملت بدون دولت و راه حل های فرضی :

همان طور که پیش از این نیز اشاره کردیم در اعلامیه ی سازمان بین المل مطرح شده است که هر فرد حق تابعیت دارد و هر ملتی حق تعیین سرنوشت، اگر چه این اعلامیه در حد تئوریک باقی مانده است، حق تعیین سرنوشت مترادف با خود مختاری (قابلیت عمومی حاکمیت بر خویشتن) است اما باید توجه داشت که خود مختاری به صورت دقیق تر به شکلی از حاکمیت اطلاق می شود و به همین دلیل از این واژه برای مردمی که حاکم تعیین سرنوشت خود هستند استفاده نمی شود. اگر چه اجرای حق تعیین سرنوشت  ممکن است پس از چندین مرحله به اشکالی از خودمختاری و یا استقلال منجر شود، اما این امر لزوما عملی نمی شود( برتون، 1380،ص115_117).

از دیگر راه حل های مطرح شده در این زمینه «اصل تفویض اختیارات» است که بسیاری از نظریه پردازان بر آن اصرار می ورزند. نظریه پردازانی چون آلتوسن ، پرودون. هدف این اصل آن است که واگذاری اختیارات میان رده های سلسله مراتبی به گونه ای باشد که جز ضرورت وظایفی به رده های بالاتر واگذار نشود وانجام وظایف بر عهده ی رده ها ی پایین تر باشد مگر آنکه انجامش برای این رده های پایین ممکن نباشد.در واقع «اصل تفویض اختیارات، احترام به خود مختاری حداکثر تمامی جماعت هایی که یک مجموعه سیاسی سازمان یافته را ایجاد کرده اند، ایجاب می کند»(همان، ص119). اصل تفویض اختیارات به معنی  نابودی دولت نیست اما اختیارات دولت را محدود میکند و دولت دیگر به عنوان یک قدرت مطلق و خودکامه در نظر گرفته نمی شود. در صورتی که اصل تفویض اختیارات اجرا شود به صورت تلویحی جایگزین مفهوم فراملیت می شود و تمام کسانی را که با ازمیان رفتن یا کمرنگ شدن سطح ملی مخالفند، راضی نگه می دارد. این اصل از آن جهت که شامل اختیارات انجام وظیفه واحترام به خود مختاری ها می شود می تواند  مسئله ملت بدون دولت را تا حد بسیاری حل کند و مردمان قومیت های گوناگون در جامعه ی دولت ها پذیرفته شوند. در واقع تلاش بر آن است که دولت خود را وقف مسائل ملی کند و اقدامات دیگر در سطوح پایین تر حل شوند. این اصل تنها ممکن است در کسانی که طرفدار برتری مطلق سطح ملی اند احساس خطر ایجاد کند .این افراد حاضر به تحمیل هیچ نوع اقتداری در دو سطح بالاتر و پایین تر نیستند .(همان،ص115_122)

امروزه شمار دولت ها یا موجودیت های سیاسی حدود 200 دولت حاکم است که اینها همگی عضو سازمان ملل متحد هستند. رقم موجودیت های زیر دولتی از این هم بیشتر است. این موجودت ها از اختیاراتی سیاسی برخوردارند. اختیارات این موجودیت ها از حد ماجمع اداری محلی فرتر رفته و در اکثر اوقات از لحاظ حقوقی یا در عمل وجود یک جماعت قومی خاص را می پذیرد.این واحد ها معمولا از حاکمیتی محدود و گروهی از اختیارات متعارف،واقعی یا نمادین وابسته به خودمختاری بر خوردارند؛ اختیاراتی چون ایجاد حکومت، برخورداری از پرچم،روابط بین المللی در سطح نطفه ای ، چاپ و انتشار تمبر پست و غیره. تعمیم این اصل باعث شده  که بین موجودات سیاسی (دولتی و زیر دولتی) و موجودیت های صرفا اداری گسستی ایجاد شود و امر حالتی بیش از بیش تئوریک به خود بگیرد . این واحد ها را نمی توان با یک معیار واحد سنجید، چرا که به لحاظ محتوای حقوقی، ویژگی های قومی و سنت های قومی متفاوت اند و به فرهنگ های گوناگون انسانی تعلق دارند . به همین دلایل استاندارد بر نمی دارند.( همان،124-127)

در آخر بیان این مسئله ضروری است که توجه به ملت بدون دولت ضروری است .مسئله ای که پیش از ناسیونالیسم و دولت های ملی وجود نداشت. قوم ها و قومیت ها سرمایه های بزرگ جهانی هستند که در راستای سیاست های  چون همسان سازی از بین می روند، ایجاد شرایطی برای پر و بال گرفتن و حفظ این قومیت ها بسیار مهم است.این ملت ها از مسئله تعریف هویت ، تابعیت گرفتن و شناخته نشدن که پیامد های خطرناک اجتماعی و انسانی دارند، رنج می برند. اگر چه تعداد این ملت های بدون اختیارات و دولت رو به کاهش است اما بحرانی غیر قابل چشم پوشی است. اصل تفویض اختیارات همان طور که اشاره شد می تواند راه حل مناسبی برای این امر باشد، راه حلی که طرفداران سطح ملی را راضی نگه می دارد و در استقلال و تمامیت ارضی مشکلی ایجاد نمی کند.          

 

   

 

 

منابع :

بالاندیه، ژرژ (1374)، انسان شناسی سیاسی، فاطمه گیوه چیان، تهران ، نشر آران

برتون، رولان (1380)، قوم شناسی سیاسی، ناصر فکوهی، تهران، نشر نی

بشیریه، حسین،(1390) تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم: جلد اول "اندیشه های مارکسیستی"، تهران: نشر نی

ریویر، کلود (1386)، انسان شناسی سیاسی، ناصر فکوهی، تهران، نشر نی

 کاستلز، مانوئل (1380)، عصر اطلاعات : اقتصاد، جامعه و فرهنگ،جلد دوم، حسن چاووشیان، تهران، انتشارات طرح نو

کتاک، کنراد فیلیپ (1386)، انسان شناسی: کشف تفاوت های انسانی، محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی

 کوئن، بروس (1382) مبانی جامعه­شناسی، ترجمۀ غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه­ها (سمت)

گیدنز،آنتونی(1386)، جامعه شناسی، حسن چاووشیان، تهران، نشر نی

 

Chrimes, Samantha Balaton,(2008),Stateleseness in a word of Nation_States,Monash Asia Institute

 Minahan,James,(2002), Encyclopedia of the stateless nations: ethnic and national groups around the world,Valume 1 A-C,Westport,Greenwood press

 

Nejat.et@gmail.com

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

 

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.