(Go: >> BACK << -|- >> HOME <<)

سرآغاز

فرمان ها (1): خدایان روبه زوال

لارنس کوپ ترجمه مژده غلامزاده
400000000000000059557_s4.jpg

رمان آپکالیپس اثرجدید کپولا درآغاز از رمان قلب تاریک  کنراد الهام گرفته بوده (1902) و درتمام صحنه های فیلم نشان داده شده است. داستان نویس اولی ویلیارد و دومی مارلو بورند که داستان شان مربوط به یک رودخانه وحشتناک است. دراین داستان روایت کنگو در روزهای امپراطوری در آفریقا انجام شده است. فیلم دربارة ویتنام و کامبوج است که درطول جنگ آمریکا برعلیه قبایل ویتنامی انجام گرفته است.
او سعی کرد تا تصاویر پر رمز و راز و راز آلودی را که در هر دو داستان کرتز نامیده شده بود شناسایی کند. جائیکه تفکراتش بصورت آشکارا  با سالهای زندگی اش دریک محیط دستخورده مربوط می شد. کرتز کم کم یک شئ برای عبادت بومی تبدیل شده بود و او را به فعالیت های بی رحمانه بیشتری تشویق می کرد. فیلم به سمت داستان کنراد که درباره کاپیتان ویلیارد از ارتش آمریکا بود می رفت که اطلاعاتی درمورد فرمانده سرهنگ کرتز دریافت کرده بود مبنی براین که به سوء ظن موجود پایان داده امّا درنهایت او را کشت چون که نظراو غیر کابردی بود.
به عبارت دیگر مأموریت او کشتن مردی بود که خود را خدا می دانست این قتل به صورت مشابه با قربانی شدن یک بومی توسط یک بوفالو انجام شده بود. در هر داستان و فیلم جمله آخر کرتز هست: «وحشت    ! وحشت!»، امّا آنجا مارلو به انگلیس برگشت تا نامزد این نابغه جهانی را متقاعد کند که کلمه آخری که او بر زبان آورد نام او بوده، ویلیارد معبد کرتز را ترک می کند تا با پیروانش روبرو شود که قبل از حضور او برایش تنظیم کرده بودند و او را به عنوان خدای جدید انتخاب کردند. برای خودداری از این عنوان، او محل استوار خود را ترک کرد. درسکانس آخر در یک نمای بسته نشان می دهد که معبد توسط هلیکوپترهای آمریکایی بمباران شده است. کپولا  سپس به نوشته کنراد یک قدرت اسطوره ای می بخشد. دراین جا از اسطوره های زایا استفاده شد. و راهنمای او آقایان جیمز فریزر و جسیس ال واستون هستند. بنابراین هیچ گونه تقارنی وجود نداشت تا کرتز او، مردی که خدا نام گرفت و محکوم به مرگ شد، در مالکیت او به هر دو کار در خیلی از موضوعات بپردازد.
به آسانی  زمانی که دوربین در  قسمت درونی درمبعد کرتز حرکت داده می شود، این صحنه برای حجم (مدت)  زیادی نگه داشته می شود تا مطمئن شود که بیننده الهامات را دریافت کرده است. آن ها « شاخه طلائی»  فریزر  و «از تشریفات مذهبی تا عشق» از وتسون هستند. اگرچه داستان «کنراد»،  فیلمنامه کپولا را پشتیبانی کرد، آن یک تمرین درزمینه اسطوره نویسی بود تا او را با ساختارهایش آشنا کند. که ما آن را الگوهایی از مرگ و دوباره زنده شدن خدا می نامیم.
شاخه های طلایی در12 جلد بین سال های 1890 تا 1915 منتشر شد و نهایتاً در یک جلد درسال 1922 به صورت خلاصه جمع آوری شد. زیرنویس آن  و مطالعه مذهب و معجزه می تواند به عنوان یک سند برای توضیح ساده این کتاب بکاررود، امّا یک داستان هیجان انگیز درآن جا بکار رفته است. این کار بسیار بزرگ، یک گفته فرضی است که شبیه یک داستان کشف شده، ساختار بندی شده است از  زمانی که آن  یا یک  قتل شروع شده و سپس ادامه پیدا کرد. تا قاتل شناسایی شود و مهمترین چیز برای « فریزر» حرکات و متدها بوده است. سابستین مک کورمک، تدوینگر یک قسمت خلاصه ای از فیلمنامه فریزر ، صحنه را این گونه تنظیم کرده است: درشهر نمی در رم، یک مکان مقدس، مربوط به زمان های امپراطوری، دیانا الهة سرزمین های جنگلی و حیوانات و بوجود آورنده بچه، با یک همسرمذکر عبادت می کردند، که نامش ویربیوس بود. رسم و رسومات این مکان مقدس این بود که مردی می توانست کاهن آن شود و  عنوان پادشاه جنگل را بگیرد که مجبور بود یک شاخه چیده شده بدست می آورد که شاخه طلایی نام داشت و از یک درخت مقدس که در معبد  رشد پیدا کرده بود و پس از کشتن کاهن بدست می آمد. این رسم قانونی  بود تا او بتواند عنوان کاهن را کسب کند.
هدف از داستان شاخه طلایی جواب به 2 سؤال بود: چرا کاهن مجبورشد تا صاحب قبلی اش را بکشد و چرا  او اول مجبور  بود تا شاخه ای را بچیند؟ بخاطراینکه هیچگونه جواب ساده ای برای این سؤال نیست، فریزر شباهت های رسومات در نمی را جمع آوری و مقایسه کرد. با مشاهده رسومات مشابه موجود درسراسر جهان و درمیان تاریخ او امیدوار بود تا به یک شناخت از چگونگی مسائل فکری بدوی و ابتدایی برسد و سپس از این شناخت برای روشن کردن رسومات نمی استفاده کند. درهنگام جمع آوری شباهت ها، «فریزر» درجستجوی تشابه های کمی نبود امّا رسومات نمی را برحسب اجزاء  و بخش ها موشکافی کرد و هرکدام را برای تغییردادن ارزیابی کرد. به طور کلی یک قطعه ای از شواهد ممکن است برای بیشتر از یک جنبه از سؤالات استفاده شود.(مک کر مک 9-1978)
بنابراین اسطوره نویسی «فریزر» ممکن است بعنوان یک تملق از اسطوره و آئین آموزش تفسیری دسته بندی شود. یک پیشنهاد وصفی، این دستیابی به اسطوره، توضیح می دهد که داستان درانواع جشن ها آن گونه که آن فرض شده یا از آن ناشی شده و یا با آن توأم شده است. همانطور که انواع آئین ها ی فریزر در نوع خود جالب هستند. انواع اسطوره هایی که او بیشتر نسبت به آن ها علاقه داشته آنهایی هستند که شامل زایایی خدا و الهه های خدایی بوده اند. بعد از انتخاب این مدل او سپس بعنوان یک نمونه اصلی از افتخارتش «فوئنیکن» که یکی از داستانهای آدنیس (خدای یونانیان) بود را  انتخاب کرد.که او خواست تا داستانی را تجزیه تحلیل کندکه ما درحال حاضر با آن برخورد داریم که نامش اسیریس است.داستان اسطوره ای به ما می گوید که یک مرد به نام آدنیس به صورت مرگ آوری توسط یک خوک وحشی زخمی می شود. او بعداز نجابش توسط (آفرودیت) خدای عشق و محبت خدا می شود، «آفرودیت» عقیده اش این است که او امیدوار است تا مطمئن شود که هر سال آدنیس به همراه او دوباره متولد می شود. فریرز این داستان را این گونه شرح می دهد:
در جشنواره آدنیس ،که در آسیای غربی انجام می شود و همچنین در سرزمین یونان، مرگ خدایان هر ساله عزاداری میشود. به همراه گریه و زاری که به سرپرستی زنان انجام می شود. به خاطر شباهت با او لباس های شبیه به جنازه ها را می پوشند که تا مراسم خاکسپاری همراه آن حالت و در پایان، آنها را به دریا می اندازند. و در بعضی نقاط نجات و احیاء او جشن گرفته می شود و در چنین روزی در تصاویر الکساندریا از آدنیس و آفرودیت که موضوع را به تصویر کشیده است و در پشت آن ها میوه های رسیده در انواع مختلف کشیده شده است . همچنین کیک ها، ظرف هایی با گل های رشد یافته و گل های خمیده و مارپیچ شده نشان داده شده است.
ازدواج عاشق ها دریک روز جشن گرفته می شود و در روز بعد زنان بعنوان عزاداران لباس می پوشند با موههای رها شده و به هم ریخته و با سینه های برهنه،که نشان از مرگ آدنیس در ساحل دریا و رها کردن آن به امواج است را که در تصویر عکس نشان می دهد هنوز آنها غمگین هستند و هیچ گونه امید برای آنها نسبت به آوازی که یک شخص از دست رفته دوباره باز خواهد گشت وجود ندارد . (1978:130  فریزر)
تعریف یک آئین مذهبی و همچنین یک نوع افسانه، زایایی است، آن چیزی که باید ببینیم، این موضوع است که چه چیز آن را با طرح ها و نقش های نمی متصل می کند اگر در افسانه ها وآئین فریزر تئوری بر پایه مردم شناسی باشد، تئوری دریک نوع خاص از فرایندها بکار گرفته می شود که به عنوان متد تطبیقی شناخته می شود همه مکان ها و
زمان ها و هم شواهد کارهای تشریفاتی به کار گرفته شد. مواد کم کم از یونان باستان و مصر باستان جمع آوری شد و همچنین از انگلیس درقرن نوزدهم بدون هیچ گونه آزار و اذیت شدن نسبت به رزرو جا و مکان .
در هر مکانی، شواهدی از بعضی تشریفات زایا وجود دارد (برای مثال یک آدمک به دریا انداخته شد سپس دوباره صید شد). الگوی کلی از مرگ و احیا ممکن است برداشت شودفریزر یک جهان شناس است: او اعتقاد دارد که ما می توانیم مقایسه در برابر فرهنگ ها داشته باشیم زیرا تمایلات بشر باستانی برای درست کردن افسانه به صورت ضروری مشابه است . البته ادعای او قادر است تا بعضی چیزهای پیشنهاد شده را از روح مدرنیته انجام دهد.جشن هاو داستانهای موثق متعلق به گذشتگان  و یا باقی مانده از تصورات بومی و وحشیانه است .
بنابراین اگر چه علاقه ظاهری فریزر حماسه های نثری است ونه حماسه های شعری ، لطف بیش از اندازه او در شواهد بودکه او افسانه بودن کارخودرا در جهان فاش کرده بود به سبب روشنفکری ،آن یک داستان با پیشرفت مبتنی برعقل و منطق است.
ما هم اکنون می توانیم این را به عنوان اسطوره ای از اسطوره پردازی  نام گذاری کنیم. دراین جا یک تناقض در قلب اثر فریزر وجود دارد .یک شخص مرتبطی است که علاقه مند است تا در قصه خودش مشارکت داشته باشد تا بتواند آن را  بهبود  ببخشد. او فاش می کند که نسبت به دنیایی که آئین ها و داستان ها را به وجودآورده است دلتنگ شده است و او جزئیات آن را دقیقاً  بازگو می کند. این در حالی است که موقعیت رسمی آقای فریزر خیلی نزدیک با مثبت گرایی است که تصور بشریت برای پیشرفت در افسانه ها است. در میان مذهب  و همچنین دانش ، او به نظر می رسد بیشتر شگفت زده شده نسبت به چیزی که او آن را حماقت می نامد.
اما حالا بگذارید تا مطمئن شویم که چگونه تفاسیر افسانه ای و آئین های مذهبی و قضاوت های جهانی درعمل بکار گرفته می شوند در کوتاه مدت ما باید جواب های فریزر را به سؤالهای خودش مورد بررسی قرار دهیم .چرا پادشاه جنگل مرده است؟ چرا آن فرد جانشین مجبور بود که شاخه را بچیند؟ بعداز 12 جلد ما به جواب ها خواهیم رسید .خدا ، و یا کسی که نقش او را بازی کرد مجبور شد تا بمیرد زیرا دارای یک مسئولیت تولید کننده و زایا بود ، جامعه وابسته به او بود  و یا او نسبت به حیات خودش مطمئن بود. اگر خدا نمی مرد او نمی توانست دوباره زنده شود تا خدایان زیبایی را  بارور کند. و در نتیجه هیچ گونه محصولی وجود نداشت. اصول اساسی، جادویی است که برای فریزر مبداء ‌همه افسانه سازی ها و همه مذاهب است. البته او فراتر ازاین پیش رفته و به جادو به عنوان یک صلاحیت غیر مذهبی اعتبار بخشیده است و همچنین در تمدن خودش ، نه تنها اولین عبادت کننده بلکه اولین پادشاهی بود که ظاهراً جادو می کرد . جانشین برای عنوان پادشاه جشن یک ماده جادویی بود که نسبت به مسائل وآئین های مذهبی حساس بود. برطبق نوشته های فریزر ، درابتدا، مرحله جادویی تصور، طبیعت بعنوان یک نیروی مافوق بشر متصور شده است. زمانی که جادو با مذهب درگیر شود، طبیعت شکلی از خدایان را به خودمی گیرد که بایستی به تمام محدوده اجازه دهد تا قدرتشان را تمرین کنند. هرچیزی به لولای صندوقی که طلا ها درآن وجوددارد برمی گردد. منطق باقی مانده دوچیز است: بوسیله جادوی سمپاتیک ، مرگ و نجات خدایان همسان یا ، مطرح کردن آن بصورت قوی ،که سبب باز سازی سرزمین هامی شود. (فریزر این مسأله را  با ریختن آب روی زمین که بارش باران نامیده می شود مقایسه می کند ) بوسیله جادوی سرایت، خدا یک سپر بلایی شد که به او نازایی را نسبت دادند که ممکن بود علت و سبب آفت محصولات هم باشد.
در این قسمت، اندکی از این داستان را با هم می خوانیم :چند سال پیش زمانی که درحال مطالعه آخرین دستاورد آقای فریزر بودم که شاخه های طلایی نام داشت من به یک تشابه و همانندی موجود بین ویژگی های اصلی از داستان آقای
فریزر و مشخصه های جزئی از فرقه های مربوط به طبیعت برخوردکردم بیشترین ارتباط و نزدیکی زمانی بودکه من داستان را تجزیه و تحلیل کردم با تفکر و تمرکز ذهن بیشتر به شباهت ها رسیدم و در آخر از خودم پرسیدم امکان نداشته که در این افسانه راز آلود ، رازهایی شبیه به مشخصاتش ، تشابه های اتفاقی آن ونشانه های مهم ظاهرشود. برای آن توسط اتفاقات و دنبال شدن و با ناپدیدشدن تکمیل شده است ما نبایستی اسنادی گیج کننده از آداب و سنت ها داشته باشیم،که زمانی مشهور باشند و بعداً در زیر شرایط راز آلود و نهفتگی به سختی دوام داشته باشند.(وستون- 1920)
نظریه وستون این است که آئین های زایا و سند بندی شده توسط فریزر در زمانی به فرقه های مرموز انتقال پیداکرده است . عمدتاً  ،آن درست است که در قرن ها  قبل و بعد از مسیح در مناطق شرق باستان مناطق  مدیترانه به سرعت مذاهب شواهدی جایگزین شده اند. جشن های همگانی تضمین می کرد که جشن های مذهبی محصولات و احیاء جامعه ، به طور متناوب با انواع جشن های جدید سازگار است. در این انواع از جشن اشخاص به دنبال آزاد شدن از زنجیرهای موجود در زندگانی زمینی بودند.
آنها به خدایان مرموز مثل آتیس اعتماد می کردند وبه خدایان زایا مثل آدنیس و اوتو اعتنائی نداشتند.
داستان آتیس که اساساً مربوط به سرزمین های باستانی فریجیا (سرزمین های شرقی مقابل یونان و در شمال غربی سوریه) میشود به آسانی  خلاصه بندی شده است. او چوپانی بود.که یک قالیچه را با اذن یک الهه خدایی که او را دوست داشته به حرکت درمی آورده است، دراین حالت جنون و دیوانگی او خودش را اخته کرد تا بتواند آن الهه را تا ابد به خود جذب کند.
 (اغلب می گویند که آتیس به همراه آن الهه بر روی یک ارابه جنگی که  توسط یک شیر رانده می شد جابجامی شده است ) فرقه هایی که درمیان یونان و همچنین رم پراکنده شده اند هر ساله دور هم جمع می شوند وآئین های مذهبی را به افتخار آتیس انجام می دهند . که شامل پیش مرگ شدن و اخته کردن خودشان می شود. همچنین آن جا گروههایی هستند با پرچمهایی مخصوص که توسط موبدان همانند زنان لباس پوشانیده  شده اند . بعداز این شرکت کنندگان تولد دوباره خدا را جشن می گیرند . حکایت هایی مثل این که شاید بسیار عجیب و غریب تر از داستان آدنیس باشند وجود دارد . اما مبنای وستون گسترش آن است. جائیکه تاکید بیشتری بر روی آغاز و اساس دارد در گذشته دو سطح از عبارت وجود داشته : خارق العاده (آن چیزی که جامعه در یک سود زیاد از سالگرد تولد آتیس داشته) و استوتریک که اتنخاب یک مشارکت کم در رازی که او منشاء آن است دراین رابطه ،عبارت از آتیس آن را به سمت رازهای
الیوسیس  نزدیک می کند . الیوسیس مکانی از یک معبد در دیمتر مقدس ست که الهه ذرت درآن جاست. اولاً نمادهای گیاه خواری درآنجا وجود دارد ثانیاً یک مقدار کمی از اشکال مادی را گرفته است اما فرضاً بر پایه یک بنیاد اساسی و ژرف قرارگرفته است دربعضی اوقات حتی ، عیسی مسیح به عنوان یک خدای مرموز شناخته می شود که رهایی و رستگاری موثر بر روی دو سطح دارد . برای خیلی ها او تنها خدای مرده برای گیاهخواران بود و برای افراد کمی اوتنها شیء رازآلود بودکه منشاء الهی داشت . رابطه بین دوسطح در ضیافت های مختلف درنظر گرفته می شد  جائیکه نان و شراب می توانست مورد توجه قرار می گیرد . نه تنها به عنوان یک محصول و یک مشروب بلکه بعنوان یک تغذیه روحی و روانی. دراین جا به  نظر آقای فریزر می پردازیم: آن برای من درحدود 9 تا10 سال طول کشید تا شواهد را کامل کنم اما زنجیر ه ها درآخر به همدیگر متصل شدند وحالا می توانیم بوسیله نوشته های چاپ شده تشابه های موجود بین هر کدام از ویژگی  های داستان گریل و فرهنگها و سمبل های موجود در فرقه های مرموز را ثابت کنیم.  بنابراین ما می توانیم نشان دهیم که میان فرقه های مرموز و وابسته به مسیحیت یک اتحاد درونی و صمیمی در یک زمان وجود دارد مثل یک اتحاد که خودش بتواند بعنوان یک هضم کاربردی ازآئین های مرکزی درگیرشود درهمه موارد جشن های خاص و ضیافت هایی مثل «Euchovistic» که درآنها شرکت کنندگان و عبادت کنندگان غذای زندگی را  از ریشه های مقدس تغذیه می کنند .(وستون- 1920)
 نتیجه گیری وستون که به همراه شرکت کردن دست اندرکاری فریزر  بدست آمد این است که آئین گریل ناشی از فرقه های طبیعت است که مطمئناً فرقه های مرموز هم از این فرقه ها  نتیجه  گیری شده و نشأت گرفته اند. موضوع بعدی ادبیات عاشقانه ای است که در مواردی از داستان های فریزر شامل جستجوی یک شوالیه برای فنجان گمشده حاوی خون بدن قربانی شده عیسی است ک به سختی درآئین های مذهبی ریشه دوانیده است که در میان رازها به روشی به سمت بیراهه کشانیده شده است.  وآن یک ایده جاودانگی است از جسم وخون یک منجی که زندگی جدید را هدیه می دهد خواه یک زندگی گروهی باشد ویا یک زندگی شخصی .
 همسان سازی و تشابه با مواد فریرز بسیار جالب است.  ما در رابطه با فریزر می دانیم که هیچ گونه سوالی وجود نداشته تا پادشاه جنگل مجبور باشد تا آن را با یک غضب خشونت آمیز جایگزین نماید و احتمالاً یک برده فراری مأیوس – پر از توانایی زایایی توسط یک الهه و خدا. به عبارت دیگر زندگی بعدازمرگ نمی آید همانند بهاری بعداز مرگ زمستان ،مشابه آن، واتسون بحث می کند ،سوال اینجاست که آیا شوالیه دیگری تعاریف از وظایف را برعهده داشته که این تعاریف مربوط به دستورات بوده اند شوالیه مجبور بوده تایک تجربه سخت و وحشناک راداشته باشد او مجبور بوده که قلعه گریل را پیدا کند او مجبور بود تا به سوالات مذهبی از جام شراب پاسخ دهد. چه کسی آن را سرو کرده است؟
او مجبور بوده تا جواب آن را بداند ،که پادشاه صیاد و سرزمین تباهی یکی هستند  تنها با انجام این کارقدرت شفاگریل موثربوده آب ها آزادمی شدند و سلطان شفاداده می شد و باروزی دوباره باز می گشت .
در انتها با آزادشدن سرزمین تباهی فرمانروای آن توانست در صلح بمیرد و جستجو گر توانست تاپادشاه صیاد جدید شود آیا آن یک موضوع ساده است که مطمئن باشد تایک سرزمین را دوباره بازسازی کند چه دردسرهایی پادشاه خواهد داشت آن ممکن است که نقطه بحران روح باشد که به علت فقدان ایمان بوجود آمده است.
منطق خطا ناپذیر است وآن به ما می گوید که چرا پادشاه جنگل می بایست شاخه طلایی را ببرد. این قسمت از دوخت که بلوط است در واقع و به طور  واضح  یک داروش است.آن شامل قدرت مشتری ،خدای آسمان و باد است که در یک دوره خاص قدرت خودرا به این درخت دریک مسیر درخشندگی و تابش داده است.
جانشین پادشاه برای کسب این عنوان بایستی این شاخه رامی شکست تا ثابت کندکه نیری الهی را بدست آورده است.درمیان این جانشینی خشن انتظارمی رود .با شدت غرش ابرها ،زایایی سرزمین افزایش یابد،یک ارتباط جادویی بین مرگ اندوهناک خدایان و احیاء دوباره آنها برروی یک سرزمین وجوددارد پادشاه مرده است :زندگی طولانی پادشاه واین یک چرخه معنی یکی پس از دیگری . اگر اساس مذهب الگوی مرگ ونسل بندی باشد .پس ممکن است که این نتیجه گرفته شود که  ایمان قوی نمی تواند مدعی شود که از این شرایط مستثنی است . البته در اولین نسخه تدوین شده کتاب شاخه طلایی آن کاملاً آشکار بود که فریزر شروع کند با یک ملاحظه از عیسی مسیح بعنوان یک الگو از مرگ و احیای دوباره زمانی که کار پیچیده شد،اگر چه او شدیداً ازاین موضوع طفره می رفت در فریزر یک نوع جهالت نصف و نیمه ای سبب شده بودتا از مشاجره بیش از حد دراین مورد ترسیده باشد.

منبع:
 

Coupe, Laurence, 2009,  Myth, London and NY: Routledge .

 

 

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

Share this
تمامی حقوق این پایگاه برای «انسان شناسی و فرهنگ» محفوظ است.